تنزیل نور
ساعت 10:27 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 138)
خلاصه، امام سجاد (ع) در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز، عرض مىکند:
و اصلحنى بکرمک.
بار الها! ویرانیهاى درونى و برونى و آسیبهاى جسمى و روحى که بر اثر ظلم حکام و صدمات عناصر بىایمان و منافق در وجودم به جاى مانده است، تو با کرامت و بزرگوارى خود آنها را اصلاح فرما.
در جملهى دوم، امام به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و داونى بصنعک.
بار الها! با صنع خود مرا مداوا کن.
در این عبارت، دو کلمه آمده که باید معناى آنها از نظر لغت روشن شود، یکى «مداوا» و آن دیگر «صنع». عرب زبان از به کار بردن کلمهى «مداوا» همان معنى را اراده مىکند که فارسى زبان مىفهمد:
داویته اى عالجته بالدواء.
او را مداوا نمودم یعنى با دواء وى را علاج کردم.
راغب در معناى «صنع» مىگوید:
الصنع اجاده الفعل فکل صنع فعل و لیس کل فعل صنعا، و لا ینسب الى الحیوانات و الجمادات کما ینسب الیها الفعل. قال: صنع الله الذى اتقن کل شىء.
«صنع» انجام دادن کار است متقن و محکم. بنابراین، «صنع» کار است، اما هر کارى «صنع» نیست. از این رو، دربارهى اعمال حیوانات و جمادات، «کار» گفته مىشود، ولى «صنع» گفته نمىشود. در قرآن شریف، عمل خداوند «صنع» خوانده شده و فرموده: صنع خداوند است که هر چیزى را متقن و محکم ساخته است.
کلمهى «مداوا» در مورد بیماریها به کار برده مىشود و افراد بیمار گاهى گرفتار عوارض در ناحیهى جسماند مانند بیماران چشم و گوش و حلق و بینى، و گاهى مبتلا به عوارض روحى هستند مانند کسانى که چشم دلشان نابیناست و گوش دلشان ناشنوا. مرجع درمان بیماریهاى جسم پزشکان هستند و مرجع بیماریهاى معنوى، پیمبران.
على (ع) دربارهى پیمبر بزرگوار اسلام (ص) فرموده:
طبیب دوار بطبه قد احکم مراهمه و احمى مواسمه، یضع ذلک حیث الحاجه الیه، من قلوب عمى، و آذان صم، و السنه بکم. متتبع بدوائه مواضع الغفله، و مواطن الحیره.
رسول اکرم (ص) طبیب سیارى است که مرهمها و ابزارهاى درمانى خویش را مهیا نموده و در موارد احتیاج آنها را به کار مىگیرد،
براى کسانى که دلشان فاقد بینش است، گوش دلشان ناشنوا، و زبان قلبشان لال است. از داروهاى شفابخش خود در مواقع غفلت و در موارد حیرت استفاده مىنماید.
عوارض معده و کلیه و کبد را اطباى جسم بیمارى مىدانند و مبتلایان با مراجعه به پزشکان متخصص مىتوانند خویشتن را درمان نمایند. حالت روحى نفاق و حسد و کبر در نظر طبیبان روح و علماى اخلاق بیمارى است و مبتلایان با مراجعه به مربیان الهى مىتوانند خویشتن را معالجه کنند. قرآن شریف نفاق و دورویى را صریحا مرض شناخته و افراد منافق را بیماران مبتلا خوانده است.
فى قلوبهم مرض.
قلبهاى منافقین آلوده به مرض نفاق است.
حسد نیز در اخلاق اسلام از بیماریهاى روح شناخته شده و در این باره روایات زیادى از اولیاى گرامى دین رسیده است.
عن على علیهالسلام قال: الحسد داء عیاء لایزول الا بهلک الحاسد او موت المحسود.
على (ع) فرموده: حسد، بیمارى عاجزکنندهاى است و از ضمیر محو نمىشود مگر به هلاک حسود یا مردن محسود.
جالب آنکه بیمارى روحى حسد آنقدر زیانبار است که مىتواند سلامت بدن را از میان ببرد و شخص حسود را به بیمارى جسم مبتلا نماید.
و عنه علیهالسلام: العجب لغفله الحساد عن سلامه الاجساد.
شگفتآور است که حسودان غافلاند از اینکه بیمارى حسد
ممکن است به سلامت بدنشان آسیب رساند.
عن جابر بن عبدالله الانصارى قال: مر رسولالله صلى الله علیه و آله برجل مصروع و قد اجتمع علیه الناس ینظرون الیه. فقال على ما اجتمع هولاء. فقیل له على مجنون یصرع. فنظر الیه فقال ما هذا بمجنون. الا اخبرکم بالمجنون حق المجنون. قالوا بلى یا رسولالله. قال: ان المجنون حق المجنون المتبختر فى مشیه، الناظر فى عطفیه، المحرک جنبیه بمنکبیه، فذلک المجنون و هذا المبتلى.
جابر بن عبدالله انصارى مىگوید: روزى رسول اکرم (ص) در گذرگاه با شخص مصروعى برخورد که مردم براى تماشاى او اطرافش جمع شده بودند. رسول اکرم (ص) پرسید: براى چه مردم اجتماع کردهاند؟ عرض شد: گرد دیوانهى مصروعى جمع شدهاند. حضرت به مصروع نظر کرد، سپس فرمود: این شخص دیوانه نیست. آیا به شما نگویم که دیوانهى واقعى و مجنون حقیقى کیست؟ عرض کردند: آرى بفرمایید یا رسولالله. فرمود: دیوانهى حقیقى آن متبخترى است که با تکبر راه مىرود و از خودپسندى به دامنهاى خویش نگاه مىکند، و پهلوهاى خود را با حرکت دوشهاى خویش حرکت مىدهد. چنین شخصى دیوانه و مجنون واقعى است و این مردى که گردش جمع شدهاید، دردمند مبتلایى است.
امام سجاد (ع) در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز، متعلق اصلاح را ذکر نفرموده بود و در جملهى دوم نیز از متعلق مداوا نام نبرده است. همانطور که در جملهى اول مذکور افتاد، اگر آن دعا را یک فرد مسلمان غیرمعصوم به زبان مىآورد، احتمال داده مىشد که درخواستش
براى اصلاح پارهاى از عقاید باطل و اخلاق فاسد باشد، اما براى امام معصوم که منزه از انحراف عقاید و اخلاق و مبرى از نقایص قولى و عملى است، چنین احتمالى راه ندارد و گفته شد که نمىدانیم امام (ع) اصلاح چه امورى را از پیشگاه الهى درخواست نموده است. جملهى دوم دعا را هم اگر یک مسلمان غیرمعصوم به زبان آورده بود، احتمال داده مىشد مقصودش پارهاى از امراض اخلاقى و روحى باشد اما در مورد امام معصوم این احتمال داده نمىشود. در اینجا نیز باید بگوییم که نمىدانیم امام سجاد (ع) مداواى چه بیماریها و امراضى را از خداوند درخواست نموده است. احتمال داده مىشود که نظر حضرت زینالعابدین (ع) در مداوایى که از خداوند درخواست نموده، درمان رنجها و آلامى باشد که از حادثهى کربلا و دیگر ناملایمات در روح و جسمش باقى مانده و بر اثر اختناقى که دولت جبار به وجود آورده، نمىتواند به زبان بیاورد و محتمل است که مراد امام (ع) مداوا و علاج دردهاى بىدرمان تهمت و افتراء غلاه و دشمنان باشد که بیش و کم، تمام ائمهى معصومین علیهمالسلام در عصر خود گرفتار آنها بودهاند و فشار روحى آن تهمتها از فشار هر بیمارى دردناکى سختتر و رنج آورتر است. در اینجا براى مزید اطلاع شنوندگان محترم، به پارهاى از مشکلات و رنجهاى روحى امام صادق (ع) که از ناحیهى غلات و دشمنان به آن حضرت وارد آمده است، اشاره مىشود.
عن سدیر عن ابیه قال: قلت لابیعبدالله علیهالسلام ان قوما یزعمون انکم آلهه یتلون علینا بذلک قرآنا، یا ایها الرسل! کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا انى بما تعملون علیم. قال (ع): یا سدیر! سمعى و بصرى و شعرى و قشرى و لحمى و دمى من هولاء برءاء. بل الله منهم و رسوله. ما هولاء على دینى و دین آبائى و الله لا
یجمعنى و ایاهم یوم الا و هو علیهم ساخط.
سدیر از قول پدرش نقل نموده که به امام صادق (ع) عرض کردم: کسانى گمان دارند که شماها خدایان هستید و به این عنوان براى ما قرآنى مىخوانند: اى پیمبران! از چیزهاى پاک بخورید و کارهاى خوب انجام دهید که من به آنچه انجام مىدهید آگاهم. امام صادق (ع) فرمود: اى سدیر! گوش و چشم و مویم و پوست و گوش و خونم از این گروه برى و بیزار است، خداوند و رسول او از آنان برى باشند، اینان بر دین من و دین پدران من نیستند، خداوند هیچ روزى بین من و اینان جمع نمىکند، مگر آنکه نسبت به آنها خشمگین است.
مراتب ناراحتى و دردمندى امام صادق (ع) از تهمتهاى غلاه و گمراه ساختن مردم ناآگاه از کیفیت سخن گفتن آن حضرت به خوبى مشهود است. جریان دیگرى در حضور امام صادق (ع) واقع شد که نشان داد بدخواهان و دشمنان ائمه چه دروغهایى را به صورت حدیث جعل کرده و به خورد افراد سادهدل و خوشباور داده بودند و در اینجا قسمتى از آن جریان ذکر مىشود. میمون بن عبدالله مىگوید: جمعى حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدند براى گرفتن حدیث. اینان از ولایات آمده بودند. من در آن موقع نزد امام (ع) بودم. به من فرمود: آیا هیچ یک از اینان را مىشناسى؟ عرض کردم: نه. فرمود: پس چرا نزد من آمدهاند؟ عرض کردم: اینان طالب حدیثاند و باک ندارند از چه کسى حدیث را بگیرند. حضرت به یکى از آنان فرمود: آیا از غیر من حدیث شنیدهاى؟ گفت: بلى. حضرت فرمود: بعضى از شنیدههایت را براى من بگو. گفت: ما اینجا آمدهایم که از شما
حدیث بشنویم، نیامدهایم که براى شما حدیث بگوییم، و خلاصه، پس از مذاکرات، قبول کردند مقدارى از احادیثى را که شنیدهاند به عرض امام صادق (ع) برسانند، و در اینجا پارهاى از گفتههاى آنها به عرض شنوندگان محترم مىرسد:
حدثنى سفیان الثورى عن محمد بن المنکدر انه راى علیا علیهالسلام على منبر بالکوفه و هو یقول: لئن اتیت برجل یفضلنى على ابىبکر و عمر لاجلدنه حد المفترى. فقال ابوعبدالله علیهالسلام زدنا. قال حدثنا سفیان عن جعفر انه قال حب ابىبکر و عمر ایمان و بغضهما کفر. قال ابوعبدالله علیهالسلام: زدنا. قال حدثنا سفیان الثورى عن جعفر بن محمد ان علیا علیهالسلام لما قتل اهل صفین بکى علیهم، فقال جمع الله بینى و بینهم فى الجنه. فقال له ابوعبدالله علیهالسلام: من اى البلاد انت؟ قال من اهل البصره. قال هذا الذى تحدث عنه و تذکر اسمه «جعفر بن محمد» هل تعرفه؟ قال لا. قال فهل سمعت منه شیئا قط؟ قال لا. قال فهذه الاحادیث عندک حق؟ قال نعم. قال فمتى سمعتها؟ قال لا احفظ. قال الا انها احادیث اهل مصرنا منذ دهرنا. قال له ابوعبدالله (ع) لو رایت هذا الرجل الذى تحدث عنه فقال لک هذه التى ترویها عنى کذب و قال لا اعرفها و لم احدث بها، هل کنت تصدقه؟ قال لا. قال و لم؟ قال لانه شهد على قوله رجال لو شهد احدهم على عتق رجل لجاز قوله.
سفیان ثورى از محمد بن منکدر حدیث نموده که دیدم على (ع) را در یکى از منابر کوفه مىگفت: اگر مردى را نزد من بیاورند
که مرا برتر از ابىبکر و عمر مىداند، او را با تازیانه، حد مفترى خواهم زد. امام صادق (ع) فرمود: باز هم بگو. عرض کرد: سفیان از جعفر حدیث نموده که على (ع) فرمود: حب ابىبکر و عمر ایمان است و بغض آن دو کفر است. حضرت از او خواست باز بگوید. گفت: سفیان ثورى از امام صادق (ع) حدیث نموده، پس از آنکه على (ع) اهل صفین را کشت، بر آنان گریست، سپس فرمود خداوند مرا و آنها را در بهشت گرد آورد. آنگاه امام صادق (ع) به وى فرمود: اهل کجایى؟ گفت: اهل بصره هستم. فرمود: کسى را که از او حدیث نمودهاى و اسمش را جعفر خواندهاى آیا مىشناسى؟ گفت: نه. فرمود: آیا این احادیث نزد تو حق است؟ عرض کرد: بلى. فرمود: آنها را از کى شنیدهاى؟ گفت: به خاطر ندارم، جز آنکه این احادیث در طول زندگانى ما نزد اهل بصره مشهور و معروف است. امام (ع) فرمود: اگر آن مردى را که از او حدیث نمودهاى ببینى و به تو بگوید: آنچه را که از من حدیث نمودهاى دروغ است و من نگفتهام، تصدیقش مىکنى؟ گفت: نه. فرمود: چرا؟ عرض کرد: براى آنکه کسانى بر قول او شهادت دادهاند که اگر یک نفر آنها شهادت بدهد، بر آزادى مردى قولش مورد قبول و تایید است.
آیا کدام بیمارى و رنجى براى امامان معصوم دردناکتر از این قبیل تهمتهاست؟ امام زینالعابدین (ع) در جملهى دوم دعاى موضوع بحث امروز، متعلق تداوى را به زبان نیاورده و عرض نموده است:
و داونى بصنعک.
بار الها! با صنع متقن خود مرا مداوا کن.
ممکن است گفته شود مراد حضرت از مداوا، درمان باقیماندهى عوارض روحى و جسمى حادثه کربلاست، یا بگوییم امام سجاد (ع)
در دعاى خود، علاج تهمتهاى غلاه و دشمنان را قصد کرده است.
به هر صورت، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام از بارى تعالى درخواست دارد تمام عوارض روحى و جسمیش را با مداواى حکیمانه و صنع متقن خود علاج فرماید.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:23 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 137)
بسم الله الرحمن الرحیم
و اصلحنى بکرمک، و داونى بصنعک.
در این دو جمله از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، امام زینالعابدین (ع) دو حاجت به پیشگاه الهى عرض مىکند و درخواست اجابت آن را مىنماید. اول: بار الها به کرم و بزرگوارى خود، مرا اصلاح کن. دوم: بار الها! با وسایل نیکو و ثمربخش خود، مرا مداوا فرما.
به خواست خداوند بزرگ، این دو جمله از دعاى امام سجاد (ع)، موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
در جملهى اول کلام امام، دو لغت آمده که لازم است معناى آنها روشن گردد. یکى «اصلاح» است و آن دیگر «کرم».
الاصلاح اعاده ما فسد الى الصلاح، و الکرم افاده ما ینبغى لا لغرض.
«اصلاح» عبارت است از برگرداندن چیزى که فاسد شده به صلاح و سلامت، و «کرم» انجام دادن کار شایستهاى است،
بدون توقع مادى.
گاهى یک فرد بر اثر ضربهاى که به دستش وارد مىشود استخوان بازویش مىشکند و به صورت چند قطعهى کوچک و بزرگ استخوان در عضله مىماند و دست از کار مىافتد . او به دکتر متخصص مراجعه مىکند و دکتر با عمل جراحى، وضع استخوان شکسته را مرتب مىنماید، دست را گچ مىگیرد تا از حرکت بازماند، و تدریجا استخوانهاى شکسته به هم بپیوندند و پس از مدتى که استخوان وضع عادى به خود گرفت، جراح دست را باز مىکند و رفته رفته فعالیت دست آغاز مىگردد. بنابراین، شکستن استخوان به معناى فاسد شدن دست است و عمل جراحى طبیب متخصص به معناى اصلاح آن فساد است. یکى از طرق اصلاح و برطرف ساختن فساد، وجود افراد لایق در سرپرستى گروه یا فرمانروایى اجتماع است. گاهى سرپرست گروه، فرد لایق و بافضیلتى است، اما در بین آنان عناصر فاسد و منحرفى وجود دارد و بر اثر آن مجاهدتهاى سرپرست آنطور که باید به ثمر نمىرسد. هارون برادر حضرت موسى بن عمران (ع) فردى بود که براى سرپرستى و رهبرى شایستگى داشت. قرآن شریف در زمینهى رسالت و نبوت حضرت موسى (ع) راجع به هارون فرموده است:
و وهبنا له من رحمتنا اخاه هرون نبیا.
ما رحمت خود را به موسى ارزانى داشتیم و برادرش هارون را نبى قرار دادیم.
حضرت موسى (ع) طبق مواعدهى الهى، عازم میقات شد.
و قال موسى لاخیه هرون اخلفنى فى قومى و اصلح و لا تتبع سبیل
المفسدین.
به برادرش هارون فرمود: بین مردم جانشین من باش، به اصلاح امور بپرداز، و از منحرفین و اخلالگران تبعیت منما.
موسى (ع) رفت، چند روزى برگشتن موسى (ع) به تعویق افتاد. سامرى با حمایت و پشتیبانى افراد مفسد، بتى طلایى به صورت گوساله ساخت و مجاهدتهاى هارون در مبارزه با این عمل، به نتیجه نرسید. موقعى که حضرت موسى (ع) برگشت، از مشاهدهى این اوضاع بشدت ناراحت شد و برادر خود هارون را سخت مورد موآخذه قرار داد و به او تعرض کرد. هارون گفت:
ان القوم استضعفونى و کادوا یقتلوننى.
مردم مرا با دیدهى استضعاف نگریستند، به سخن من اعتنا نکردند و در خطر کشته شدن قرار گرفتم. هارون مرد الهى بود و شایستهى رهبرى و اصلاح، اما وجود افراد فاسد که در راه باطل خویش مصر و پابرجا بودند، سد راه سعادت مردم مىشدند و با وسوسه و اخلال، افکار آنان را از مسیر حق مىگرداندند و خودشان نیز به نصایح خیرخواهانهى او اعتنا نمىکردند.
بر سیه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنین بر سنگ
على (ع) در دوران زمامدارى خود، با این قبیل افراد فاسد مواجه بود. در موقعى که جنگ با دشمنان اسلام ضرورت داشت، به عناوین مختلف از شرکت در جبهه شانه خالى مىکردند و مردم را نیز از اجابت دعوت بازمىداشتند و در نتیجه، روز به روز فساد گسترش مىیافت. على (ع) ضمن سخنان تند و آتشین خود، آیندهى تیرهى مسلمین
را گوشزد مىنمود، از آن جمله در یکى از خطبهها فرمود:
و الذى نفسى بیده لیظهرن هولاء القوم علیکم لیس لانهم اولى بالحق منکم و لکن لاسراعهم الى باطل صاحبهم و ابطائکم عن حقى، و لقد اصبحت الامم تخاف ظلم رعاتها و اصبحت اخاف ظلم رعیتى.
قسم به آن کس که جان على در دست اوست، این قوم بر شما غلبه خواهند نمود، نه از این جهت که آنان در حق از شما برتر و بالاترند، بلکه از این جهت که آنها در اجراى باطل زمامدار خود سریعاند و شما در اجراى دستور حق من بطىء و سستید. امتها صبح مىکردند در حالى که از ستم فرمانروایان خویش خائف بودند و من صبح کردهام در حالى که از ظلم مردم خود خائفم.
قرآن شریف دربارهى منافقین افسادگر فرموده است:
و اذا قیل لهم لاتفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون و لکن لایشعرون.
وقتى به اینان گفته مىشود در زمین افساد نکنید، مىگویند ما مصلح و برقرارکنندهى صلاح جامعه هستیم. آگاه باشید اینان مفسدند و نمىدانند با اعمال نارواى خویش افساد مىنمایند.
پیمبران الهى و خلفاى بر حقشان علاقهمند بودند که مفاسد اجتماعى را براندازند و مردم را به راه صلاح و رستگارى سوق دهند، ولى در هر عصر، افراد مخالف و مزاحم وجود داشتند که سد راه اصلاح جامعه مىشدند و پیمبران مىدانستند که در نیل به هدف انسانسازى خود موفقیت کامل نخواهند داشت، ولى از فعالیت دست
نمىکشیدند و زبان حال همهى آنان مانند زبان قال حضرت شعیب بود که مىفرمود:
ان ارید الا الاصلاح ما استطعت.
من به قدر تواناییم اراده دارم در اصلاح جامعه مجاهده کنم.
ولى با همهى مزاحمتها که مخالفین به وجود آوردند، پیمبران الهى به پیروزیهاى شایان ملاحظهاى نایل آمدند و در اخلاق و اعمال بسیارى از مردم اثر گذاردند و آنان را به راه پاکى و درستى سوق دادند. آنچه از خلقیات حمیده و سجایاى انسانى در جهان مشاهده مىشود، منشا اصلاح آنها پیمبران بودهاند. در دنیاى مادى امروز که لذتگرایى بر جهان حاکم شده و به قول یکى از غربیها، انسانیت پیش پاى بت اقتصاد قربانى گردیده، هنوز هم عدهى زیادى متوجه مکتب پیمبراناند و مىخواهند خویشتن را با تعالیم آسمانى آنان منطبق نمایند. خلاصه، پیشوایان دین و فرستادگان خداوند مجراى فیض الهى در اصلاح مفاسد بودهاند، کوشش داشتند تا جایى که قادرند افکار مردم را بسازند و آنها را مهیاى قبول فیض اصلاح بارى تعالى بنمایند و در مواردى که فعالیتهاى بشرى جوابگوى مفاسد نباشد و نتواند وضع موجود را دگرگون سازد، باید براى رفع فساد از قدرت رفع قیوم استفاده نمود و این قبیل مفاسد گاهى جنبهى عمومى دارد و مربوط به همهى مردم است و گاه جنبهى خصوصى دارد و هدف، اصلاح مفاسد شخص معین است و این هر دو، قسمت در ادعیهى ائمهى معصومین علیهمالسلام آمده است. در دعاى معروفى که مسلمانان در ماه رمضان مىخوانند، ضمن درخواستهاى متعدد عرض مىکنند:
اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین.
بار الها تمام مفاسدى را که مسلمانان جهان گرفتار آنها هستند با قدرت لایزال خود اصلاح فرما.
اما مفاسدى که از جهت خصوصى مورد دعا و درخواست واقع مىشود مانند بیمارى که اصلاح مفاسد مزاجى خود را درخواست مىکند یا تاجرى که در امر کسب دچار اختلال گردیده و از بارى تعالى اصلاح آن را مىطلبد، یا پدرى که فرزندش به فساد اخلاق مبتلا شده و اصلاحش را از خداوند مىخواهد و این نیز در ادعیهى ائمهى معصومین علیهمالسلام آمده است و جملهى اول دعاى امام سجاد (ع) موضوع بحث امروز از این قبیل است. حضرت زینالعابدین (ع) اصلاح خود را به کرم پروردگار کریم درخواست نموده است. ولى ملاحظه مىنمایید که امام متعلق اصلاح را در دعا ذکر نکرده و به زبان نیاورده است. اگر این دعا را یک فرد مسلمان غیرمعصوم به پیشگاه خدا عرض مىکرد احتمال داده مىشد که درخواستش براى اصلاح پارهاى از عقاید فاسد و اخلاق بد باشد یا مىخواهد اندیشهها و افکارش، یا گفتار و رفتارش اصلاح شود، یا دیگر مفاسد جسمى و روحى از این قبیل. ولى در مورد امام معصوم که منزه از انحرافهاى اعتقادى و اخلاقى و مبرى از نقایص قولى و عملى است، چنین احتمالاتى راه ندارد و باید بگوییم که از ارادهى امام در این قطعه از دعا ناآگاهیم و نمىدانیم اصلاح چه امورى را از پیشگاه الهى خواسته و در گفتهى خود اراده نموده است. به طور اجمال در حادثهى خونین کربلا و در واقعهى بسیار سنگین و دردناک روز عاشورا و همچنین در طول ایام اسارت اهلبیت علیهمالسلام در سفر کوفه و شام، افرادى پست و فرومایه براى جلب توجه یزید و راضى ساختن آلامیه، مفاسدى بزرگ به بار آوردند، ظلمها و ستمهایى
جبرانناپذیر دربارهى خانوادهى معظم رسول اکرم (ص) مرتکب شدند و پس از مراجعت به مدینه، اذیتها و آزارها به شکلهاى مختلف از ناحیهى عمال حکومت نسبت به حضرت على بن الحسین علیهماالسلام کم و بیش ادامه داشت. آن همه اعمال ناروا از ناحیهى آن عناصر فاسد و دنیاپرست، آثارى بسیار تلخ و خاطراتى رنجآور و فراموش ناشدنى در روح امام (ع) به جاى گذارد و با یاد آنها همواره در عذاب روحى به سر مىبرد، تنها خداوند است که با قدرت لایزال خود مىتواند آن ویرانیهاى درونى و آن ضایعات روحى و معنوى را زایل فرماید. با توجه به اینکه منشا تمام ناگواریها، سیاست ظالمانهى خلیفهى وقت بود، و با در نظر گرفتن اختناقى که از ناحیهى دولت بنىامیه بر مردم حکومت مىکرد، حضرت زینالعابدین (ع) نمىتوانست وقایع تلخ گذشته را شرح دهد و نمىشد متعلق اصلاح را حتى به صورت دعا به زبان آورد، به همین جهت در کلام خود از متعلق اصلاح نام نبرده و تنها از پیشگاه خداوند کریم اصلاح را درخواست نموده است. در تتمیم بحث راجع به جملهى اول دعاى «مکارمالاخلاق» موضوع سخنرانى امروز، لازم است درباره «کریم» که در سخن امام (ع) آمده توضیح مختصرى داده شود.
فى اسماء الله تعالى الکریم هو الجواد المعطى الذى لاینفد عطاوه و هو الکریم المطلق و الکریم الجامع لانواع الخیر و الشرف و الفضائل.
از جملهى اسماء حضرت بارى تعالى، «کریم» است. او جوادى است بخشنده که هرگز عطایش پایان نمىیابد، او کریم مطلق است،
او کریمى است که جامع انواع خوبى و شرف و فضایل است.
در قرآن شریف، لغت کریم در موارد متعدد و براى موجودات مختلف به کار رفته است. راجع به کتاب مجید فرموده:
انه لقرآن کریم اى کثیر النفع لاشتماله على اصول العلوم المهمه فى المعاش و المعاد.
بیگمان این قرآن کریم است، زیرا نفعش بسیار و دانستنیهاى مهم راجع به امور معاش و معاد را در بر دارد.
دربارهى ارزش انسان فرموده:
و لقد کرمنا بنىآدم.
ما انسان را از کرامت و بزرگوارى برخوردار ساختهایم.
کرامت انسان براى دارا بودن عقل، نطق، وجدان اخلاقى، تمایلات عالى انسانى، هوش سرشار، صورت زیبا، اندام معتدل، سلطه بر تمام منابع ارضى، قدرت بهرهبردارى از ذخایر طبیعى، و دیگر مزایایى از این قبیل است. کرامتى که خداوند به انسان اعطا فرموده، مزیتى است تکوینى و عطیهاى است الهى که در آفرینش او به کار برده، اما کرامت اکتسابى انسان در پیشگاه خداوند از راه تقوى و پاکى به دست مىآید و هر کس تقواى بیشترى دارد، نزد بارى تعالى از کرامت فزونترى برخوردار است. قرآن شریف فرموده:
ان اکرمکم عند الله اتقیکم.
کریمترین و پرارجترین شما نزد بارى تعالى، کسانى هستند که واجد تقواى بیشترند.
بعضى از سعادتمندان علاوه بر کرامت طبیعى انسان و کرامت اکتسابى تقوى، از کرامتهاى دیگرى نیز بهرهمندند و حضرت یوسف صدیق از جملهى آنان است.
فى الحدیث: ان الکریم ابن الکریم یوسف بن یعقوب لانه اجتمع له شرف النبوه. و العلم. و الجمال. و العفه. و کرم الاخلاق. و العدل. و ریاسه الدنیا و الدین.
کریم و پسر کریم، یوسف فرزند یعقوب است، زیرا در وجود او برتریهاى متعددى جمع شد: شرافت پیمبرى، علم و زیبایى، عفت و کرامت خلق، عدل و ریاست دنیا و دین.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:23 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(136 )
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعا که موضوع بحث امروز است، عرض مىکند:
و اغذنى بنعمتک.
بار الها! به نعمت خود قوت و غذا به من عطا فرما.
در این عبارت دو کلمه شایان ملاحظه است: یکى «غذاء» و آن دیگر «نعمت».
الغذاء ما یغتذى به من الطعام و الشراب. هو ما به نماء الجسم و قوامه. و النعمه ما قصد به الاحسان و النفع.
«غذاء» چیزى است از خوردنى و نوشیدنى که با آن تغذیه مىشود، نمو جسم و قوام بدن وابسته به آن است. «نعمت» آن چیزى است که اعطا کنندهاش قصد احسان و نفع رساندن داشته باشد.
بشر و دیگر موجودات زندهى روى زمین به غذا احتیاج دارند. اگر به قدر کافى تغذیه کنند، نیرومند و توانا هستند و قواى آنها به خوبى انجام وظیفه مىکند. اگر تغذیهى آنها ناقص باشد، فعالیتشان به نسبت ناقص خواهد بود، و اگر غذا نرسد، گرسنگى به حیاتشان خاتمه مىدهد. از جملهى آیات بزرگ حضرت بارى تعالى، نظام متقن و محکمى است که براى تغذیهى تمام موجودات زندهى زمین پایهگذارى فرموده و در پرتو آن، حیات فردى و حیات نوعى همهى آنها محفوظ است و چرخهاى زندگى در خشکى و دریا به گردش خود ادامه
مىدهند. نباتات به طور طبیعى از آب و زمین و همچنین از هوا و آفتاب تغذیه مىکنند، خود زنده مىمانند و براى گیاهخواران و دانهخواران غذا مىسازند. حیوانات گیاهخوار و پرندگان دانهخوار از روییدنیها و دانهها تغذیه مىکنند، خودشان زنده مىمانند و غذاى درندگان و پرندگان گوشتخوار را تهیه مىنمایند. جنین تا در رحم است، به وسیلهى جفت از وجود مادر تغذیه مىکند و پیش از آنکه به دنیا بیاید، کارگاه شیرسازى پستان مادر به طور خودکار به راه مىافتد تا همزمان با ولادت نوزاد، غذایش آماده و مهیا باشد. جالب آنکه شیر مادر که غذاى طبیعى کودک است، عالیترین و کاملترین غذا براى اوست و اگر از آن تغذیه کند، تمام نیازهاى کودک برآورده مىشود.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لیس للصبى لبن خیر من لبن امه.
رسول اکرم (ص) فرموده: براى طفل، هیچ شیرى بهتر از شیر مادر نیست.
بچههاى حیوانات برى و بحرى از خزندگان، پرندگان، چرندگان، درندگان، و حشرات دو گروهاند، بعضى دوران کودکى ندارند مانند ماهیها و حشرات، پس از آنکه تخمریزى کردند، موقعى که بچه از تخم بیرون مىآید به هدایت تکوینى بارى تعالى، خودش از پى غذا مىرود و آنها که دوران کودکى دارند، بعضى براى تغذیه و زنده ماندن به مادر احتیاج دارند و بعضى به حمایت پدر نیز محتاجند و این برنامهها با قلم قضاى الهى، در لوح وجود همهى آنها ثبت شده
است. خلاصه، آفریدگار حکیم از طرفى موجودات زنده را نیازمند به غذا آفریده و از طرف دیگر نظام حکیمانهى جهان را به گونهاى پایهگذارى فرموده که به همهى آنها غذا برسد و نیازشان برطرف گردد.
و ما من دابه فى الارض الا على الله رزقها.
هیچ جنبندهاى روى زمین نیست، مگر آنکه رزقش به عهدهى خداوند است.
ارتزاق انسان از منابع طبیعى با ارتزاق نباتات و حیوانات از جهاتى متفاوت است و در اینجا به ذکر دو مورد اکتفا مىشود. اول: تکوین نبات و حیوان در طبیعت و ارتزاق آنها از یکدیگر در حدى است که بر طبق آن ساخته شدهاند و نمىتوانند چیزى بر کمیت و کیفیتش بیفزایند، اما انسان موجودى است عاقل و آزاد، خداوند به مشیت حکیمانهى خود او را از امتیازات مهمى برخوردار نموده است. یک جا در قرآن شریف فرموده:
هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا.
او خداوندى است که تمام آنچه را که در زمین است، براى شما آفریده.
و در جاى دیگر کتاب مجید فرموده:
الم تر ان الله سخر لکم ما فى الارض.
نمىبینى که آفریدگار توانا تمام محتویات کرهى ارض را مسخر و مقهور شما ساخته است.
بشر در پرتو این مزیت اعطایى بارى تعالى، مىتواند از منابع ارضى در تامین رفاه و بهبودى زندگى خویش بهرهبردارى نماید.
درختان جنگل قادر نیستند در خود تغییرات اساسى دهند و وضع خویش را دگرگون سازند، اما انسان قادر است با حفر چاه یا قنات یا به وسیلهى بستن سد در رودخانهها، زمین مرده را احیاء کند و آن را به صورت مزرعه یا باغ میوه درآورد و از محصولش ارتزاق نماید. حیوانات علفخوار فقط از آنچه در طبیعت تکوین شده استفاده مىکنند و نمىتوانند براى خود چراگاه بسازند و از نعمت بیشتر برخوردار گردند، اما انسان قادر است براى دامهایى که از آنها تغذیه مىکند، مرتع به وجود آورد و رزق خود را توسعه دهد. حیوان گوشتخوار مىتواند مرغى را که در طبیعت ساخته شده شکار کند، آن را طعمهى خود سازد، اما انسان ماشین جوجهکشى ساخته و تخممرغهاى طبیعى را به وسیلهى آن ماشین به مرغ تبدیل مىکند و از گوشتش تغذیه مىنماید و خلاصه، ارتزاق انسان از منابع طبیعى با بهرهبردارى تمام موجودات زندهى ارضى بسیار متفاوت است. راهنماى نباتات و حیوانات در گزینش غذاى مفید و متناسب، هدایتى است که حضرت بارى تعالى در عمق وجودشان قرار داده و با سرشتشان آمیخته است و در آن خطا و انحراف وجود ندارد، شاخهى گل مىداند که از چه موادى باید تغذیه کند تا محصولش معطر و رنگین باشد، و همچنین درخت گلابى و انگور مىداند چه موادى را جذب کند تا بتواند گلابى و انگور بیاورد، و چون منشا اعمال نباتات و حیوانات هدایت تکوینى خداوند است، اولا به جبر اجرا مىشود و نبات و حیوان در قبول و رد آنها از خود اراده و اختیارى ندارند تا بتوانند از اجرایش سرپیچى نمایند یا در آن تحول و تغییرى به وجود آورند، و ثانیا هدایت الهى صراط مستقیم است و به ناپاکى و گناه آلوده نیست، آنچه را که انجام مىدهند، بر وفق نظام حکیمانهى آفرینش است. اما انسان، آزاد
آفریده شده و ممکن است بر اثر لذتگرایى، خویشتن را به خوردنیها و نوشیدنیهاى مضر آلوده نماید و به عوارض زیانبارشان مبتلا گردد، و همچنین قادر است غذا را از راههاى غیرمشروع و تجاوز به حقوق دگران تهیه نماید و مرتکب گناه گردد. از این رو، خداوند در کنار هدایت تکوینى، براى انسانها هدایت تشریعى مقرر فرموده و به وسیلهى پیمبران ابلاغ نموده است تا آنان را به مسیر صحیح و مصلحت رهبرى نماید. قرآن شریف دربارهى رهبر بزرگوار اسلام (ص) فرموده:
و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث.
پیمبر اسلام آنچه را که پاک و طیب است بر مردم حلال مىکند و آنچه را که پلید و خبیث است تحریم مىنماید.
دربارهى تهیهى مال دستور داده شده:
یا ایها الذین آمنوا لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل.
اى اهل ایمان! اموال یکدیگر را از راه باطل نبرید و نخورید.
اسلام خوردن گوشت خوک و نوشیدن مشروبات الکلى را تحریم نموده و آنها را از خبائث شناخته است. دنیاى پیشرفتهى امروز، هم اکنون گوشت خوک را مىخورد و مشروب الکلى را مىنوشد، زیان نوشابههاى الکلى در دنیاى علم روشن شده و شاید عنقریب عوارض زیانبار گوشت خوک از نظر اخلاقى و معنوى و همچنین از نظر عوارض جسمى نیز روشن و واضح گردد. به دست آوردن رزق حلال و اجتناب از غذاى حرام در آیین مقدس اسلام مورد کمال توجه است و در این باره روایات متعددى از اولیاى گرامى دین رسیده که بعضى از آنها در اینجا ذکر مىشود.
عن ابیجعفر علیهالسلام قال: لیس من نفس الا و قد فرض الله لها رزقها حلالا.
امام باقر (ع) فرمود: هیچ انسانى نیست مگر آنکه خداوند براى او رزق حلال مقرر فرموده است.
و فى وصایا لقمان لابنه: و الزم القناعه و الرضا بما قسم الله و ان السارق اذا سرق حبسه الله من رزقه و کان علیه اثمه و لو صبر لنال ذلک و جاءه من وجهه.
در وصایاى لقمان به فرزندش آمده است: همواره ملازم قناعت و راضى به تقسیم خداوند باش. دزد وقتى مرتکب سرقت مىشود، خداوند از رزق او مىکاهد و گناه دزدى به عهدهاش مىماند. اگر صبر مىکرد و دزدى نمىنمود، همان مقدار از راه مشروع به وى مىرسید.
دخل على علیهالسلام المسجد و قال لرجل: امسک على بغلتى فخلع لجامها و ذهب به فخرج على علیهالسلام بعد ما قضى صلوته و بیده درهمان لیدفعهما الیه مکافاه له فوجد البغله عطلى. فدفع الى غلمانه الدرهمین لیشترى به لجاما. فصادف الغلام اللجام المسروق فى السوق قد باعه الرجل بدرهمین فاخذه بالدرهمین و عاد الى مولاه. فقال على (ع): ان العبد لیحرم نفسه الرزق الحلال بترک الصبر و لا یزداد على ما قدر له.
على (ع) در رهگذر به مسجدى رسید. از قاطر پیاده شد که به داخل مسجد برود، مردى در آنجا بود. قاطر را به او سپرد و وارد مسجد گردید. آن مرد لجام قاطر را درآورد و با خود برد. امام (ع) در
مسجد نماز گزارد، دو درهم در دست گرفته بود تا اجرت آن مرد را بدهد. موقعى که آمد، دید که قاطر بدون نگهبان و بىلجام است. دو درهم را به کسى که با حضرت به داخل مسجد آمده بود داد که برود و لجامى بخرد. او در بازار آمد، لجام قاطر را در دکانى دید که مرد سارق آن را به دو درهم فروخته بود. فرستادهى على (ع) آن را به دو درهم خرید و نزد مولاى خود برگشت و جریان را به عرض حضرت رساند. امام (ع) فرمود: آدمى با بىصبرى، خود را از رزق حلال محروم مىنماید و چیزى بیشتر از آنچه مقدر است به وى نمىرسد.
خلاصه، در اسلام، رزق حلال اهمیت بسیار دارد و مسلمان موظف است این امر را دربارهى خود و دربارهى کسانى که نفقهى آنها بر وى واجب است، رعایت نماید و حداقل از غذایى استفاده کند که در پیشگاه الهى مورد موآخذه قرار نگیرد.
عن رجل من جعفى قال: کنا عند ابیعبدالله علیهالسلام فقال رجل: اللهم انى اسالک رزقا طیبا. قال فقال ابوعبدالله (ع) هیهات هیهات! هذا قوت الانبیاء و لکن سل ربک رزقا لا یعذبک علیه یوم القیامه.
مردى از جعفى مىگوید: در محضر امام صادق (ع) بودیم. شخصى با حضور امام دعا کرد: بار الها! به من رزق طیب روزى فرما. حضرت فرمود: چه درخواستى دور از اجابت، این غذاى پیمبران است. از خداوند رزقى را بخواه که در قیامت تو را براى آن رزق عذاب ننماید.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه الهى عرض مىکند:
و اغذنى بنعمتک. بار الها! با رحمت و نعمت خود به من قوت و غذا مرحمت فرما.
امام (ع) از خداوند رزقى را طلب مىکند و غذایى را مىخواهد که منشا آن نعمت و رحمت او باشد. شاید مراد امام زینالعابدین (ع) از این غذا که درخواست نموده، همان رزق طیبى باشد که امام صادق (ع) در حدیث مذکور فرمود: آن رزق پیامبران الهى است.
در پایان بحث امروز، به مناسبت کلمهى «غذاء» که در دعاى امام سجاد (ع) آمده، چند جملهاى از بلاى بزرگ گرسنگى و پاداش الهى به کسانى که گرسنه را سیر مىکنند به عرض شنوندگان محترم مىرسد. خداوند در قرآن شریف گرسنگى را در کنار ناامنى ذکر نموده و این هر دو را مادهى امتحان مردم معرفى فرموده است.
و لنبلونکم بشىء من الخوف و الجوع.
البته شماها را به ناامنى و گرسنگى امتحان مىنماییم.
اگر در جامعه، حکومتى مقتدر وجود داشته باشد و امنیت را برقرار نماید، افراد ظالم براى مصون ماندن از کیفرهاى قانونى دست تعدى به روى مردم نمىگشایند و به آنان تجاوز نمىنمایند. اما اگر حکومت نباشد یا در حکومت احساس ناتوانى و ضعف شود، دست ستمکاران بازمىگردد و جان و مال و عرض مردم در معرض خطر قرار مىگیرد. فقط مومنین به خدا و انسانهاى واقعى هستند که در بود و
نبود حکومت، از مرز حق و فضیلت قدمى فراتر برنمىدارند و از حد انسانیت تجاوز نمىکنند. از این رو، در محیط ناامن، باطنهاى پاک و ناپاک آشکار مىگردد و گروه طیب از خبیث تمیز داده مىشود. گرسنگى همانند ناامنى، وسیلهى آزمایش است. مردم بسیارى از این امتحان مانند امتحان ناامنى سرافکنده بیرون مىآیند.
فى الخبر: و اعوذ بک من الجوع فانه بئس الضجیع.
بار الها! به تو پناه مىبرم از گرسنگى که آن هم بستر بدى است.
براى آنکه مسلمانان در گرسنگى به گناه آلوده نشوند و از مسیر حق منحرف نگردند، از طرفى اسلام سیر کردن گرسنه را کفارهى بعضى از گناهان قرار داده و از طرف دیگر غذا دادن به آنان را از عبادات بزرگ به حساب آورده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من افضل الاعمال عند الله ابراد الکباد الحاره و اشباع الکباد الجائعه و الذى نفس محمد بیده لا یومن بى عبد یبیت شبعان و اخوه المسلم جائع.
رسول اکرم (ص) فرمود: از اعمال افضل و برتر نزد خداوند سرد کردن درونهاى گرم و سیر کردن درونهاى گرسنه است. قسم به خدایى که جان محمد در قبضهى اوست ، ایمان نیاورده است به من بندهاى که شب سیر بخوابد و برادر مسلمانش گرسنه باشد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:22 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 135)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله، و ادرا عنى بلطفک، و اغذنى بنعمتک.
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، پس از آنکه درود مىفرستد به حضرت محمد و آلش، دو مطلب را از پیشگاه مقدس حضرت بارى تعالى درخواست مىنماید. اول: بار الها! به لطف و عنایت خود هر آنچه زیانبار و مضر است، از من دفع کن. دوم: بار الها! با نعمت خود به من قوت و غذا اعطا فرما.
به خواست خداوند توانا، این دو جمله از کلام حضرت زینالعابدین (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. در آغاز لازم است معناى کلمهى «درا» و همچنین کلمهى «لطف» که در دعاى امام (ع) آمده است روشن شود. علامه سید علىخان مىگوید:
درا الشىء درا دفعه. اللطف الرفق و البر.
«درا» به معناى دفع کردن چیزى است، و «لطف» به معناى
«مدارا و نیکى نمودن» است.
فى اسماء الله تعالى اللطیف، هو الذى اجتمع له الرفق فى الفعل و العلم بدقائق المصالح و ایصالها الى من قدرها له من خلقه.
«لطیف» از اسماء حضرت بارى تعالى است. او کسى است که در ذات مقدسش مداراى در عمل، با علم و آگاهى به دقایق مصلحتها جمع شده تا آن را به فردى از مخلوق خود که دربارهاش مقدر فرموده است، برساند.
اگر سئوال شود که چرا امام (ع) از بلاهایى که دفع آنها را خواستار شده است نام نبرده و تنها به اداى یک جملهى کوتاه «و ادرا عنى بلطفک» اکتفا فرموده است؟ در پاسخ مىتوان گفت: بلایایى که ممکن است در طول زندگى دامنگیر انسانها شود به قدرى زیاد است که به شمار نمىآید. اما به طور کلى و نوعى مىتوان قسمتى از آنها را به عنوان بلایاى ارضى و سماوى، طبیعى و مصنوعى، تدریجى و ناگهانى، روحى و جسمى، حکومتى و مردمى، همگانى و فردى، و از این قبیل ذکر نمود. با مطالعه در یک آیه و حدیثى که ذیل آن آمده است تا اندازهاى متوجه مىشویم که بلایا چقدر وسیع و گسترده است.
قل هو القادر على ان یبعث علیکم عذابا من فوقکم او من تحت ارجلکم او یلبسکم شیعا و یذیق بعضکم باس بعض.
اى پیمبر گرامى! به مردم بگو: خداوند قادر است که عذابى را از بالاى سر شما فروفرستد یا از زیر پا معذبتان نماید یا شما را به تفرق و پراکندگى مبتلا کند و بعضى را به بلاى بعض دیگر گرفتار
سازد.
عذاب از بالاى سر، مانند فرستادن بارانهاى شدید و به جریان افتادن سیلهاى سنگین بنیان کن که مردم را هلاک کند و منازل و مزارع و دامهاى آنان را با سرعت نابود نماید، یا طوفانهاى شدید و سریعى را در فضا به جریان اندازد، ساختمانها را فروریزد و مردم زیادى را مقتول و مجروح نماید، یا صاعقه فرستد و امواج آن مایهى هلاکت افراد و از بین بردن اموالشان گردد، یا کوههاى آتشفشان از بالاى سر مردم فوران کند و با مواد مذاب و سنگهاى گداخته که از دهانهى آن خارج مىشود، روستاها و قراء اطراف آن را ویران نماید و مردمى را که نتوانستند فرار کنند، طعمهى مرگ سازد.
عذاب از زیر پا مانند زلزله که گاهى منازل را بکلى ویران مىنماید، عدهى زیادى از زن و مرد و کودک زیر سقفها و دیوارهاى فروریخته جان مىسپارند، عدهاى مجروح مىشوند و آنان که زنده مىمانند، اغلب تهیدست و بىبضاعت گشته و در شدت مضیقه به حیات خود ادامه مىدهند. گاهى دریا از زیر پاى مردم پیشروى مىنماید و منزلهاى اطراف را خراب مىکند، اهالى را متوارى مىنماید، و آنان را در زندگى به بلایا و شداید گوناگون مبتلا مىسازد. گاهى مردم در جامعه گرفتار اختلاف عقیدهى دینى و سیاسى مىشوند، دستهبندیها در آن موقع آغاز مىگردد، گروهها در مقابل یکدیگر مىایستند، و در نتیجه آتش فتنه و فساد که عذاب بزرگ الهى است، بین آنان مشتعل مىگردد و به بلاهاى عظیم مبتلا مىشوند.
عذابهایى که مذکور افتاد و مىتوان از این آیه برداشت نمود، اغلب بلایاى طبیعى و مربوط به نظام آفرینش است، ولى در روایتى
که ذیل این آیه آمده، امام (ع) از عذابهاى غیرطبیعى نام برده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: من فوقکم من السلاطین الظلمه و من تحت ارجلکم العبید السوء و من لا خیر فیه، «او یلبسکم شیعا» یضرب بعضکم ببعض بما یلقیه بینکم من العداوه و العصبیه و یذیق بعضکم باس بعض هو سوء الجوار.
امام صادق (ع) فرمود: عذاب از بالاى سر یعنى معذب بودن از ناحیهى سلاطین و زمامداران ظالم، و از زیر پا یعنى عذاب دیدن از افراد فرومایه و پست اجتماع و آنان که فاقد خیر و خوبى هستند، و گرفتار انشعاب شدن و تجاوز بعضى به بعض دیگر بر اثر القاى عداوت و عصبیت، و ابتلاى بعضى به عذاب بعض دیگر مانند مبتلا بودن آدمى به همسایهى بد است. در کنار مصائب جمعى و گروهى، بلایاى فردى و شخصى وجود دارد که نه قابل پیشبینى است و نه قابل پیشگیرى، بىخبر و به طور ناگهان مىآید و برقآسا به زندگى خاتمه مىدهد. در روزگار گذشته، این قبیل وقایع بسیار روى داده که بعضى از آنها در تاریخ ثبت گردیده و برخى به دست فراموشى سپرده شده است، و در اینجا یک مورد از حوادث فردى ذکر مىشود:
یعقوب بن داود، وزیر مقتدر و نافذ الکلمهى مهدى عباسى بود. برادرى داشت به نام عمر بن داود که او نیز به اعتبار برادرش مورد توجه مردم بود. روزى عمر تصمیم گرفت با جمعى از دوستان و بستگان خود به گردش بروند. وسایل آسایش فراهم آمد و مقدار لازم خوراک و میوههاى گوناگون آماده شد. اما در آن روز به طور ناگهانى عمر درگذشت و همهى بستگان به شگفت آمدند. علت مرگ این بود
که سبدى از انگور نزد وى بردند، او دو حبه از خوشهاى برگرفت و به دهان افکند. بدون اینکه بر حبهها دندان بزند و پوستشان را بشکافد، به پایین فرستاد، اما حبهها در گلو ماندند، نه فرورفتند و نه بیرون آمدند تا نفس عمر قطع شد و از دنیا رفت. برادرزادهاش داود بن على در عزاى او ضمن اشعارى گفت: عمر صبح در کمال سلامتى و خوشى با دوستان و بستگان به سر برد، اما اکنون میت خانواده است و در قبرى نزد آرامگاه پدرش که از تودههاى سنگ و ریگ پوشیده شده، آرمیده است.
با گسترش تمدن صنعتى و پیشرفت اختراعات، مرگهاى ناگهانى به شکلهاى مختلف افزایش یافته و هر روز در گوشه و کنار دنیا وقایع ناگوارى روى مىدهد، گاه طیاره سقوط مىکند و عدهاى کشته مىشوند، گاه بر اثر واژگون شدن ماشین یا تصادف قطار، عدهاى بىخبر و به طور ناگهانى از دنیا مىروند، گاه گروههاى مختلف براى ارعاب مردم یا ایجاد اختلال در گذرگاههاى پرجمعیت بمبهایى را کار مىگذارند و موقعى که زنان براى خرید لوازم منزل به محل مىروند، ناگهان بمب منفجر مىشود و عدهاى زن با کودکانى که همراه برده بودند، کشته مىشوند. آیا کسى جز خداوند دانا از آفات و بلاهاى ناگهانى که هر لحظه ممکن است دامنگیر انسانها شود، اطلاع دارد؟ آیا جز ذات اقدس الهى کسى مىتواند بلاهاى گوناگون را بگرداند و آدمى را از خطر برهاند؟ پاسخ این پرسشها واضح است و ملجا و پناهى جز پروردگار دانا و توانا وجود ندارد. امام سجاد (ع) در جملهى اول این قطعهى دعا، از خداوند دفع بلایا را با عبارتى کوتاه
درخواست نموده و عرض مىکند:
و ادرا عنى بلطفک.
بار الها! آفات و خطرات را به لطف خود از من بگردان و دفع فرما.
امام (ع)، متعلق دفع را توضیح نداده، زیرا اگر نوع بلایا را مىگفت، باعث تطویل کلام مىگردید و اگر مىخواست بعضى از بلایا را توضیح دهد، قابل احصاء نبود، از این رو، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام دفع آفات را خواسته و متعلق دفع را به علم الهى محول نموده است، مثل اینکه ضمن دعاى تعقیبات مشترکه آمده است:
اللهم انى اسالک من کل خیر احاط به علمک و اعوذ بک من کل شر احاط به علمک.
بار الها! از هر خیرى که علمت به آن احاطه دارد، از تو خواهانم، پروردگارا! از هر شرى که علمت به آن محیط است، به تو پناه مىبرم.
مىتوان گفت دعاى امام سجاد (ع) نیز در اینجا چنین مىشود:
و ادرا عنى بلطفک کل شر احاط به علمک.
بار الها! هر شرى را که علمت به آن احاطه دارد، با لطف خود از من دفع فرما.
دوستداران حضرت زینالعابدین (ع) به پیروى از مولاى خود، شایسته است روزى چند بار، ولو به فارسى، یا به هر زبان که مىدانند، به پیشگاه الهى عرض کنند: بار الها! به لطف خود هر شرى را که علم
تو به آن احاطه دارد، از من بگردان و دفع فرما. امام سجاد (ع) در این جملهى کوتاه، دو تقاضا از پیشگاه خداوند نموده است: اول آنکه بلایا و آفات را از وى دفع نماید، دوم آنکه دفع آفات از ناحیهى بارى تعالى با لطف و رفق انجام شود. معاشرت و مواجهه با مردم به رفق و مدارا از عوامل پیروزى و موفقیتهاى اجتماعى است و اولیاى گرامى اسلام، ضمن روایات متعددى، ارزش این خلق پسندیده را به پیروان خود خاطرنشان ساختهاند.
عن النبى صلى الله علیه و آله: ان الرفق لم یوضع على شىء الا زانه، و لا نزع من شىء الا شانه.
رسول اکرم (ص) فرمود: هر چیزى که رفق و نرمى بر آن قرار داده شود، مایهى جمال و زیباییش مىگردد، و رفق و ملایمت از هر چیزى که برداشته شود، او را زشت و معیوب مىنماید.
آموزگارى که به نوآموز درس مىدهد، اگر رفق و ملایمت را رعایت نماید، به فرمودهى رسول گرامى (ص)، آن تدریس از جمال و زیبایى برخوردار مىشود، نوآموز به درس خواندن دلگرم و علاقهمند مىگردد و به قول شاعر:
درس معلم ار بود زمزمهى محبتى
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پاى را
برعکس، اگر آموزگار با طفل رفتار تند و خشن داشته باشد، بچه را دلسرد و بىعلاقه به درس مىنماید. پیمبر گرامى اسلام (ص) خود معلم جامعه بود. خداوند او را مبعوث فرمود که مردم را از جهل برهاند، بلاى عظیم بتپرستى را که معلول نادانى بود، دفع نماید و موجبات سعادت جامعه را فراهم آورد. براى آنکه در این راه به
پیروزى نایل گردد، خداوند به وى دستور داد که در تبلیغ دین حق با لطف و مدارا عمل نماید، به نرمى و ملایمت سخن گوید و از این راه پیروزى بزرگى نصیب آن حضرت گردید.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: قال رسولالله صلى الله علیه و آله، امرنى ربى بمداراه الناس کما امرنى باداء الفرائض.
امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرمود: خداوند مداراى با مردم را به من امر فرمود، همانطور که اداى واجبات و فرایض را.
خداوند مسببالاسباب اگر بخواهد بلایى را از کسى دفع نماید و او را از خطر محفوظ دارد، مىتواند وسیلهى نامطبوع و خشونتآمیزى را مقدمهى دفع بلا قرار دهد و مىتواند از راه پیشامد و رویدادى بسیار مطبوع و لطیف، به آن هدف مقدس جامهى تحقق بپوشاند و بلا را بگرداند. مثلا در میدان فروش میوه و سبزى بمب نیرومندى کار گذارده شده که طبق محاسبه بیست دقیقهى دیگر منفجر خواهد شد. مرد محترمى در میدان، کار لازمى دارد و باید به آنجا برود. فاصلهى منزلش تا میدان به قدر پنج دقیقه پیاده رفتن است. از منزل خارج مىشود. اگر در راه با مانعى برخورد ننماید، موقعى به میدان مىرسد که چند دقیقه بیشتر به لحظهى انفجار باقى نمانده است، اما خداوند اراده فرمود که بلا را از وى دفع نماید. چند قدمى از منزل دور نشده به مردى برمىخورد که با او در امر معاملهاى اختلاف حساب دارد. آن دو در رهگذر توقف مىکنند، مطلب اختلاف حساب را به میان مىآورند، کلماتى را با هم رد و بدل مىنمایند و هر یک به
نفع خود سخن مىگوید و تند مىشود. این تبادل کلام چند دقیقه به طول مىانجامد که ناگهان صداى مهیب انفجار به گوش مىرسد. مردم از پى صدا مىروند. خداوند براى حفظ جان آن مرد باایمان و محترم که عازم میدان بود، مانع ایجاد نمود، با مرد طرف معاملهى خود مواجه گردید، در رهگذر توقف نمودند، آنقدر با هم سخن گفتند که بمب منفجر شد و بلا از جان آن مرد دفع گردید. گاهى همان مرد شریف و باایمان که عازم میدان است، از منزل خارج مىشود، چند قدمى بیشتر نرفته که در راه با یکى از دوستان قدیمى بسیار محترمش برمىخورد، یکدیگر را در آغوش مىگیرند و به هم ابراز محبت مىکنند. مرد باایمان از دوست قدیمى خود درخواست مىکند به منزلش بیاید تا از وى پذیرایى کند. دوست قدیمى مىگوید کار فوت شدنى دارم، باید حتما بروم، اما به احترام دعوت شما به قدر نیم ساعت در منزلتان توقف مىکنم. صاحب منزل میوه و شیرینى مىآورد. با هم گرم صحبت مىگردند که ناگاه صداى انفجار بمب شنیده مىشود. گویى خداوند آن دوست قدیمى مرد باایمان را مامور نموده بود که در موقع معین از آن رهگذر عبور نماید، دعوت صاحبخانه را بپذیرد، در منزلش قدرى توقف کند، و در خلال آن ملاقات آمیخته به لطف و رفق، بمب منفجر شود و مرد باایمان از خطر مرگ رهایى یابد. امام (ع) در جملهى کوتاه دعاى خود، از خداوند دو تقاضا مىنماید. اول مىگوید:
و ادرا عنى.
بار الها! مرا مشمول فیض و عنایت خود فرما و بلایا را از من بگردان.
دوم عرض مىکند:
بلطفک.
بار الها! بلایایى را که بر سر راه دارم با لطف و رفق از من دفع فرما.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:21 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 134)
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: امسک لسانک فانها صدقه تتصدق بها على نفسک. ثم قال: و لا یعرف عبد حقیقه الایمان حتى یخزن لسانه.
رسول اکرم (ص) فرمود: زبانت را نگهدار، بىگمان حفظ زبان، صدقهاى است که براى خودت مىپردازى. سپس فرمود: هیچ بندهاى به حقیقت ایمان عارف نمىشود، مگر آنکه زبان را از سخن بازدارد.
عن ابیجعفر علیهالسلام قال: ان هذا اللسان مفتاح کل خیر و شر، فینبغى للمومن ان یختم على لسانه کما یختم على ذهبه و فضته، فان رسولالله صلى الله علیه و آله قال: رحم الله مومنا امسک لسانه من کل شر.
امام باقر (ع) فرمود: زبان، کلید هر خیر و شرى است. شایسته است که افراد باایمان زبان خود را مهر کنند، همانطور که محفظهى طلا و نقرهى خویش را مهر مىنمایند. رسول اکرم (ص) فرموده است: رحمت خداوند شامل مومنى باد که زبان را از گفتن هر سخن شرى نگاه مىدارد.
عن ابىالحسن الرضا علیهالسلام قال: من علامات الفقه الحلم و العلم و الصمت. ان الصمت باب من ابواب الحکمه، ان الصمت یکسب المحبه، انه دلیل على کل خیر.
حضرت رضا (ع) فرمود: از علائم مردم فقیه و دانا حلم است و علم است و سکوت. بىگمان سکوت یکى از درهاى حکمت است، سکوت جلب محبت مىکند، و سکوت راهنماى انسان به هر خوبى و خیر است.
سخن گرچه هر لحظه دلکشتر است
چو بینى خموشى از آن بهتر است
در فتنه بستن، دهان بستن است
که گیتى به نیک و بد آبستن است
پشیمان ز گفتار دیدم بسى
پشیمان نگشت از خموشى کسى
قال امیرالمومنین علیهالسلام: ما من شىء احق بطول السجن من اللسان.
على (ع) فرموده: هیچ چیز براى زندانى شدن در مدت طولانى شایستهتر از زبان نیست.
کسانى که بر زبان خود حاکماند و عنان سخن را در اختیار دارند، مىتوانند با اراده و عمد، لب فروبندند و از عز و بزرگى ناشى از سکوت بهرهمند شوند. برعکس، کسانى که زبان بر آنان حاکم است و خود اسیر شهوت کلاماند، با پر گفتن و سخنانى بىحساب
به زبان آوردن، ارج و ارزش خود را از دست مىدهند، خویشتن را در بند ذلت و خوارى اسیر مىنمایند.
عن على علیهالسلام قال: هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه.
على (ع) فرموده: دچار حقارت و ذلت نفس است، آن کس که زبانش را بر دل حکومت دهد.
قدرت سخن گفتن انسان و ظاهر ساختن آنچه را که در باطن دارد، از مزایاى اختصاصى انسان و از نعمتهاى گرانقدرى است که آفریدگار حکیم به بشر اعطا فرموده است. على (ع) نعمت تکلم را در کنار نعمت عقل ذکر نموده و فرموده است:
للانسان فضیلتان: عقل و منطق، فبالعقل یستفید و بالمنطق یفید.
آدمى داراى دو فضیلت و برترى است: یکى نیروى خرد و آن دیگر قدرت تکلم، با عقل حقایق را درک مىکند و بهرهمند مىشود، و با سخن مدرکات خود را آشکار مىنماید و دگران را بهرهمند مىسازد.
روایاتى که از اولیاى اسلام در اهمیت و ارزش تکلم رسیده، ناظر به شان تکوینى و نگرشى است از دیدگاه تعالى و تکامل. روایاتى که در اهمیت و ارزش سکوت رسیده، ناظر به شان اجتماعى و نگرشى است از دیدگاه تربیت. اگر سخن و سکوت، منزه از گناه باشد، البته ارزش سخن بمراتب بالاتر از سکوت است و این مطلب را حضرت زینالعابدین (ع) ضمن روایتى بیان فرموده است:
سئل على بن الحسین علیهماالسلام عن الکلام و السکوت ایهما افضل؟ فقال لکل واحد منهما آفات، فاذا سلما من الافات فالکلام افضل من السکوت. قیل کیف ذلک یابن رسولالله؟ قال
لان الله عز و جل ما بعث الانبیاء و الاوصیاء بالسکوت، انما بعثهم بالکلام، و لا استحقت الجنه بالسکوت و لا استوجب ولایه الله بالسکوت و لا توقیت النار بالسکوت، انما ذلک کله بالکلام. ما کنت لاعدل القمر بالشمس. انک تصف فضل السکوت بالکلام و لست تصف فضل الکلام بالسکوت.
از امام سجاد (ع) دربارهى سخن و سکوت سئوال شد، و اینکه کدام یک از این دو بر دگرى برترى و مزیت دارد. حضرت در پاسخ فرمود: براى هر یک از این دو آفتهایى است، اگر از آفت، سالم و مصون باشند کلام افضل و برتر از سکوت است. از علت برترى کلام سئوال شد. فرمود: براى اینکه خداوند هیچ یک از پیمبران و اوصیاى آنان را به سکوت مبعوث نفرموده، بلکه ماموریت داشتند با مردم سخن بگویند و با بیان خود، آنان را به راه فلاح و صلاح دعوت نمایند. همچنین هیچ کس با سکوت مستحق بهشت نمىشود. سکوت مستوجب ولایت الهى نمىگردد، هیچ کس با سکوت از عذاب دوزخ مصون نمىماند. نیل به رحمت و ولایت الهى و محفوظ ماندن از عذاب او بر اثر کلام است. من هرگز ماه را عدیل و نظیر آفتاب قرار نمىدهم و در پایان سخن فرمود: شما خود فضل سکوت را با کلام توصیف مىنمایى و هرگز فضل کلام را با سکوت توصیف نمىکنى.
امام سجاد (ع) در جملهى اول این قسمت از دعا که موضوع بحث امروز است، کلمهى «معره» را به کار برده و به پیشگاه بارى تعالى عرض مىکند:
و اکفنى موونه معره العباد.
بار الها! عوارضى را که از عیبجویى مردم نسبت به من در جامعه پدید مىآید، تو کفایت فرما.
علامه سید علىخان مىگوید:
عر فلان فلانا اذا ساءه و الحق به عیبا.
«معره» در موردى به کار برده مىشود که فردى نسبت به فرد دیگرى مرتکب بدى شود و عیبى را به او نسبت دهد، بدگویى و نسبت عیب دادن از آفات زبان است. امام (ع) در مورد زبان گناهکار از خداوند درخواست هدایت و حسن ارشاد مىنماید. هدایت و ارشاد خوب و بجا براى اصلاح چنین زبان گناهکارى از سه راه میسر است: اول، بیان فواید و نتایج سکوت از نظر دینى و توضیح روایات اولیاى اسلام که در این باره رسیده است. دوم، تفهیم این مطلب که اگر کسى بخواهد باایمان باشد، مومن زندگى کند، و مومن از دار دنیا برود، لازم است حتما مراقب زبان خود باشد، زیرا زبان بىقید و بند، باایمان واقعى و بستگى به ذات اقدس الهى سازگار نیست. سوم، بیان گرفتارى و عذاب قیامت براى کسانى که در سخن گفتن و تجاوز به عرض و شرافت مردم باک ندارند و هر چه به زبانشان آمد بىپروا مىگویند. قسمت اول راجع به سکوت و نفع آن که در پارهاى از روایات رسیده است توضیح کافى داده شد. قسمت دوم دربارهى رابطهى ایمان و زبان به استناد بعضى از روایات است.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لا یستقیم ایمان عبد حتى یستقیم قلبه، و لا یستقیم قلبه حتى یستقیم لسانه.
رسول اکرم (ص) فرمود: هیچ بندهاى از تعادل و توازن ایمان برخوردار نمىشود تا قلبش متعادل باشد، و قلب کسى به تعادل نمىرسد تا زبانش موزون و متعادل باشد.
و عنه صلى الله علیه و آله قال: نجاه المومن فى حفظ لسانه.
و نیز فرموده است: نجات مومن از عذاب الهى در این است که زبان خود را از سخنان غیرمشروع محافظت نماید.
عن على علیهالسلام قال: من استطاع منکم ان یلقى الله تعالى و هو نقى الراحه من دماء المسلمین و اموالهم، سلیم اللسان من اعراضهم فلیفعل.
کسى از شما که مىتواند با دستى منزه از خون و مال مسلمین خدا را ملاقات کند، همچنین زبانش از تجاوز به عرض آنان سالم باشد، البته باید این عمل سعادتبخش را جدا انجام دهد.
جاء رجل الى النبى صلى الله علیه و آله فقال یا رسولالله! اوصنى. فقال احفظ لسانک. قال یا رسولالله! اوصنى. قال احفظ لسانک. قال یا رسولالله! اوصنى. قال احفظ لسانک. ویحک! و هل یکب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهم.
مردى حضور نبى معظم شرفیاب شد. عرض کرد: یا رسولالله! به من سفارشى بنما. حضرت فرمود: زبانت را نگاهدار. او دوباره درخواست توصیه نمود. فرمود: زبانت را نگاهدار. مرتبهى سوم درخواست سفارش کرد. گویى توقع داشت که رسول اکرم (ص ) چیز دیگرى را جز حفظ زبان به وى سفارش فرماید. حضرت همان دستور
اول و دوم را تکرار نمود و فرمود: زبانت را نگاهدار. سپس با تندى او را مخاطب ساخت و فرمود: واى بر تو! مگر چیزى جز محصول زبان موجب عذاب مردم مىگردد و آنان را به رو در آتش دوزخ مىافکند؟
بسط و توسعهى گناه هر یک از جوارح اندازهاى دارد. گناه چشم و گوش در شعاع محدودى گسترش مىیابد، گناه دست و پا نیز داراى حد محصورى است، و همچنین گناه سایر جوارح، ولى گناه زبان مىتواند در بعضى از مواقع عالمگیر شود، امواج فتنه و فسادش در سراسر جهان پخش گردد، شرق و غرب را تحت تاثیر قرار دهد، مردم جهان را دچار ضلالت و عقاید باطل نماید، یا مصائب سنگین و بدبختیهاى غیر قابل جبران به بار آورد و این مهم ضمن حدیثى آمده است:
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: قال رسولالله صلى الله علیه و آله: یعذب الله اللسان بعذاب لا یعذب به شیئا من الجوارح فیقول: اى رب! عذبتنى بعذاب لم تعذب به شیئا. فیقال له: خرجت منک کلمه فبلغت مشارق الارض و مغاربها فسفک بها الدم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهک بها الفرج الحرام و عزتى و جلالى لاعذبنک بعذاب لا اعذب به شیئا من جوار حک.
امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرمود: خداوند در قیامت زبان را به عذابى معذب مىکند که دیگر جوارح بدن را آنچنان کیفر نمىدهد. زبان عرض مىکند: بار الها! مرا به عذابى معذب نمودى که سایر جوارح به آن عذاب مبتلا نشدند. به
زبان گفته مىشود: از تو کلمهاى صادر شد که به شرق و غرب عالم رسید، بر اثر آن کلمه خون حرام ریخته شد، مال محترم به غارت رفت، موجبات بىعفتى و تجاوز فراهم آمد. قسم به عزت و جلالم، تو را عذابى خواهم داد که هیچ یک از جوارح تو را آنچنان معذب نخواهم نمود.
خلاصه، امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعا عرض مىکند:
و امنحنى حسن الارشاد.
بار الها! براى نجات مردم بدزبان و عیبجو نعمت حسن ارشاد را به من عطا فرما تا بتوانم آن مردم منحرف را هدایت کنم، مسیر صحیح را به آنان ارائه نمایم و زبانشان را به درستگویى و صراط مستقیم سوق دهم. براى نیل به این هدف مقدس، باید امام سجاد (ع) روش تربیتى جد گرامیش رسول اکرم (ص) را به کار بندد، اول ارزش سکوت را از نظر دینى به مردم بفهماند و آنان را به خاموشى تشویق نماید. دوم رابطهى زبان و ایمان را توضیح دهد و خاطرنشان کند که زبان نامتعادل، موازنه و تعادل ایمان را بر هم مىزند. سوم کیفر اخروى بدزبانى را شرح دهد و آگاه سازد که افراد بدزبان عذاب سنگینى در پیش دارند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
6
:: بازدید دیروز ::
31
:: کل بازدیدها ::
188003
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::