تنزیل نور
ساعت 10:20 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 133)
بسم الله الرحمن الرحیم
و اکفنى موونه معره العباد، وهب لى امن یوم المعاد، و امنحنى حسن الارشاد.
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» سه مطلب را از پیشگاه مقدس بارى تعالى درخواست مىنماید: (اول) بار الها! عوارضى را که از عیبجویى مردم نسبت به من در جامعه پدید مىآید، تو کفایت کن. (دوم) بار الها! مرا از بخشش خود در امنیت روز معاد بهرهمند نما. (سوم) بار الها! نعمت حسن ارشاد مردم را به من عطا فرما.
به خواست خداوند توانا این سه جمله از کلام حضرت زینالعابدین (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
بشر به طور طبیعى و به غریزهى حب ذات، علاقه دارد همیشه و همه جا مردم از او به خیر و خوبى یاد کنند و هرگز نامش را به بدى و زشتى نبرند. اما این کار ناشدنى است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان رضا المخلوق لا یملک و السنتهم
لا تضبط.
امام صادق (ع) فرمود: رضا و خشنودى مردم به دست نمىآید و زبان آنان نظم و انضباط برنمىدارد.
پیمبران الهى که شریفترین انسانهاى روى زمین بودند، از نسبتهاى دروغ و تعرضهاى ظالمانهى قوم خود مصونیت نداشتند و همواره مورد اهانت و اسائهى ادب بودند.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: قال موسى یا رب! اسالک ان لا یذکرنى احد الا بخیر. قال: ما فعلت ذلک لنفسى.
امام صادق (ع) فرمود: حضرت موسى عرض کرد: پروردگارا! از تو مىخواهم موجباتى را فراهم آورى که هیچ کس از من یاد نکند، مگر به خیر و خوبى. خداوند به وى فرمود: من دربارهى خودم چنین کارى نکردهام تا در مورد تو انجام دهم.
یعنى موسى! نه فقط تو را در مواقعى به بدى یاد مىکنند، بلکه رفتار مردم دربارهى آفریدگار خود نیز چنین است و گاه مورد مذمتش قرار مىدهند. لقمان حکیم براى اینکه فرزند خود را از توقع مدح و تمجید مردم رهایى بخشد و ضمیر او را از این اندیشهى ناشدنى خالى کند، در وصیت خود به وى فرمود:
لا تعلق قلبک برضا الناس و مدحهم و ذمهم فان ذلک لا یحصل و لو بالغ الانسان فى تحصیله بغایه قدرته.
دلبسته به رضاى مردم و مدح و ذم آنان مباش که این نتیجه حاصل نمىشود، هر قدر هم آدمى در تحصیل آن بکوشد و نهایت درجهى قدرت خویش را در تحقق بخشیدن به آن اعمال نماید.
فرزند به لقمان گفت: معناى کلام شما چیست؟ دوست دارم براى آن مثال یا عملى را به من ارائه نمایى. پدر و پسر از منزل خارج شدند و درازگوشى را با خود آوردند. لقمان سوار شد و پسر پیاده پشت سرش حرکت مىکرد. چند نفر در رهگذر به لقمان و فرزندش برخورد نمودند. گفتند: این مرد قسىالقلب و کم عاطفه را ببین که خود سوار شده و بچه خویش را پیاده از پى خود مىبرد. لقمان به فرزند گفت: سخن اینان را شنیدى که سوارى من و پیاده بودن تو را بد تلقى نمودند؟ به فرزند گفت: تو سوار شو و من از پىات پیاده مىآیم. پسر سوار شد و لقمان پیاده به راه افتاد. طولى نکشید عدهاى در رهگذر رسیدند. گفتند: این چه پدر بدى است و این چه پسرى بد، اما بدى پدر از این جهت است که فرزند را خوب تربیت نکرده، او سوار است و پدر پیاده از پىاش مىرود با آنکه پدر شایستهتر است به احترام و سوارى. پدر، این پسر را عاق نموده و هر دو در کار خود بد کردهاند. لقمان گفت: سخن اینان را شنیدى؟ گفت: بلى. فرمود: اینک هر دو نفر سوار مىشویم. سوار شدند، گروه دیگرى رسیدند، گفتند: در دل این دو، رحمت و مودت نیست، این هر دو سوار شدهاند، پشت حیوان را قطع مىکنند و فوق طاقتش بر حیوان تحمیل نمودهاند. لقمان به فرزند فرمود: شنیدى؟ عرض کرد: بلى. فرمود: اینک مرکب را خالى مىبریم و خودمان پیاده راه را طى مىکنیم. عدهاى گذر کردند و گفتند: این عجیب است که خودشان پیاده مىروند و مرکب را خالى رها کردهاند و هر دو را در این کار مذمت نمودند.
فقال لولده اترى فى تحصیل رضاهم حیله لمحتال.
در این موقع لقمان به فرزندش فرمود: آیا براى انسان با تدبیر به منظور جلب رضاى مردم، محلى براى اعمال حیله و تدبیر باقى است. پس توجه خود را از آنان قطع نما و در اندیشهى رضاى خداوند باش.
لقمان حکیم با یک عمل ساده به فرزند خود فهماند که نمىتوانى با رفتار خویش رضایت خاطر مردم را جلب نمایى، هر طور که قدم بردارى سخنى مىگویند، بنابراین به مدح و ذم این و آن میندیش و تنها متوجه رضاى حضرت بارى تعالى باش که معیار رستگارى و سعادت، خشنودى خداوند است. امام باقر (ع) این مطلب را با بیان جامعترى به یکى از اصحاب خود فرموده است:
و اعلم بانک لاتکون لنا ولیا حتى لو اجتمع علیک اهل مصرک و قالوا: انک رجل سوء لم یحزنک ذلک، و لو قالوا: انک رجل صالح لم یسرک ذلک و لکن اعرض نفسک على کتاب الله، فان کنت سالکا سبیله زاهدا فى تزهیده راغبا فى ترغیبه خائفا من تخویفه فاثبت و ابشر، فانه لا یضرک ما قیل فیک. و ان کنت مبائنا للقرآن فماذا الذى یغرک من نفسک.
بدان تو از دوستان ما به حساب نمىآیى تا آن را که مىگویم واجد باشى، اگر تمام اهل بلدت بگویند تو مرد بدى هستى، از این گفته غمگین نشوى و اگر گفتند تو مرد خوبى هستى شادمان نگردى و خود را به قرآن شریف عرضه بدارى، اگر راه قرآن را مىپیمایى، به آنچه قرآن بىاعتناست تو نیز بىاعتنایى، به آنچه رغبت دارد، تو نیز راغبى. مىترسى از آنچه قرآن ترسانده است. در این موقع ثابت قدم و
شادمان باش، چه آنکه با وجود این وضع، آنچه دربارهات بگویند به تو زیان نمىرساند و اگر برخلاف روشهاى قرآن بودى، چه چیز تو را نزد خودت مغرور مىکند.
خلاصه، بیشتر مدح و تمجیدها یا ذم و تکذیبهاى مردم بر اساس واقعبینى و محاسبهى صحیح نیست، باید از آن دل برگرفت و منقطع بود، تنها عدهى قلیلى در جوامع بشرى یافت مىشوند که هر جا خواستند اظهار نظر کنند و نفى و اثبات نمایند، عقل خود را به کار مىگیرند، با دقت فکر مىکنند، تمام جهات موضوع مورد نظر را بررسى مىنمایند، اگر خوب و بدش را تشخیص دادند، منصفانه اظهار نظر مىکنند وگرنه سکوت مىنمایند، و این محتواى روایات اولیاى اسلام و برنامهى دین الهى است. چه بسیارند کسانى که از جامعهى مسلمین به حساب مىآیند، ولى برخلاف آنچه مذکور افتاد عمل مىکنند. این گروه، آگاهانه یا ناآگاه، تحت تاثیر علل و عوامل متعددى قرار دارند و طبق آن عوامل قدم برمىدارند و در اینجا پارهاى از آنها ذکر مىشود:
عن على علیهالسلام قال: و ان لسان المومن من وراء قلبه و ان قلب المنافق من وراء لسانه لان المومن اذا اراد ان یتکلم بکلام تدبره فى نفسه فان کان خیرا ابداه، و ان کان شرا واراه. و ان المنافق یتکلم بما اتى على لسانه، لایدرى ماذا له و ماذا علیه.
على (ع) فرمود: زبان شخص باایمان در پس قلبش قرار دارد و قلب منافق در پس زبانش. مومن که مىخواهد سخن بگوید، در نفس خود مىاندیشد، اگر آن را خیر و صواب یافت، به زبان مىآورد و اگر آن را شر و ناروا یافت پنهان مىدارد، و منافق هر چه به زبانش
آمد مىگوید، نمىداند کدام یک به نفع اوست و کدام یک به ضررش.
ناهماهنگى برون و درون منافق، عقلش را از تدبر و مطالعه بازمىدارد، از این رو بىحساب سخن مىگوید و مدح و ذم چنین فردى وزن و ارزشى نخواهد داشت.
قال امیرالمومنین علیهالسلام: لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه.
زبان انسان عاقل بعد از قلبش قرار دارد، اما قلب احمق بعد از زبان اوست.
انسان عاقل، اول مىاندیشد بعد مىگوید، اما شخص احمق، اول مىگوید بعد مىفهمد که نابجا گفته است. سخنان احمقانه که ناشى از کوتاه فکرى است، موافقت و مخالفت گوینده را از اثر مىاندازد و ارزش آنها را از میان مىبرد.
عن على علیهالسلام قال: الشریر لایظن باحد خیرا لانه لا یراه الا بطبع نفسه.
على (ع) فرموده: انسانى که با شر و بدى بار آمده است، به احدى گمان خوب نمىبرد، زیرا همهى مردم را مانند خودش مىپندارد و اعمالشان را حمل بر نادرستى و زشتى مىنماید. چنین فرد آلوده، جامعه را از دیدگاه ناپاکى و بدى مىنگرد و زبانش دربارهى مردم جز به شر و بدى نمىگردد.
علاوه بر عللى که مذکور افتاد، حب و بغضهاى اجتماعى، انتسابهاى خانوادگى و فامیلى، تعصبهاى قبیلهاى و نژادى، و دیگر امورى همانند اینها نیز مىتواند منشا موافقتها و مخالفتهاى غیر واقعى
شود و افراد را به تصدیقها و تکذیبهاى ناصواب وادار سازد. بنابراین هیچ کس ولو امام معصوم باشد، از شر زبان مردم و مدح و ذمهاى دروغ و غیر واقعى آنان برکنار نیست. از این رو، امام سجاد (ع) در جملهى اول دعاى خود از پیشگاه الهى درخواست نمىکند که مرا از این قبیل تعرضها مصون و محفوظ بدار، بلکه مىگوید:
و اکفنى موونه معره العباد.
بار الها! عوارضى را که از عیبجویىهاى مردم نسبت به من در جامعه پدید مىآید، کفایت کن و آنها را دفع نما.
اگر کسى مشمول فیض بارى تعالى شود و خداوند او را از ذم و عیبجویىهاى این و آن مصون دارد، گفتههاى غیر واقعى آنان بىاثر مىشود و گرفتاریهاى ناشى از آن گفتهها دفع مىگردد. مسئلهى غدیر خم و نصب على (ع) براى امر ولایت و خلافت مىتوانست براى رسول اکرم (ص) مشکلات سنگینى به بار آورد و آن حضرت را متهم کند که تعصب قومى به خرج داد و پسر عم خود را زمامدار جامعه نمود، بگویند از داماد خویش حمایت کرد و او را به فرمانروایى مسلمین گمارد، بگویند از مردم سلب آزادى کرد و نگذارد خودشان دربارهى مقدرات خود تصمیم بگیرند، و از این قبیل سخنان. خداوند براى تسکین خاطر پیشواى اسلام (ص)، در همان آیهاى که ماموریتش را ابلاغ فرمود، وعده داد:
و الله یعصمک من الناس.
خداوند تو را از شر زبانهاى مردم و تهمتهاى ناروایى که ممکن است به تو نسبت دهند محافظت و نگاهدارى مىنماید.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم این قطعهى دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است، به پیشگاه مقدس حضرت بارى تعالى عرض مىکند:
وهب لى امن یوم المعاد.
پروردگارا! با موهبت و بخشش خود، مرا از ایمنى روز معاد بهرهمند فرما.
ملاحظه مىکنید که حضرت على بن الحسین علیهماالسلام با این دو جمله از کلام خود، دنیا را در کنار معاد ذکر نموده و از خداوند توانا براى حل مشکلات و ناملایمات هر یک از آن دو چارهجویى خواسته است.
به شرحى که توضیح داده شد، در دنیا کسى از شر زبان بدگویان و ایذاى عیبجویان ایمنى و مصونیت ندارد. به همین جهت امام (ع) از پیشگاه بارى تعالى خواست که او با قدرت لایزال خود، شر اشرار را کفایت کند و عیبجویى آنان را دفع نماید. اما روز معاد، روز عدل و داد است، روز حساب و میزان است، روز رسیدگى به اعمال است، روز مجازات ظالم و احقاق حق مظلوم است، آن روز، همه در فکر خود هستند و از مصائب و مشکلاتى که در پیش دارند، مضطرب و نگراناند. با خود مىگویند: وضع ما چه خواهد شد؟ و کار ما به کجا مىانجامد؟ گاه فکر مىکنند کسانى که به مال و عرضشان تجاوز نمودهایم با ما چه خواهند کرد و حسابشان چگونه تسویه خواهد شد، گاهى به خاطر مىآورند که چه مقدار به مردم تعدى نمودهایم که فراموشمان شده و امروز مورد رسیدگى قرار مىگیرد، گاهى با خود مىگویند آیا ممکن است صاحبان حق از ما بگذرند و از حقشان چشمپوشى نمایند، گاهى مىگویند اگر از حقشان نگذرند ما چگونه
مىتوانیم تسویهى حساب کنیم، گاه با خود مىگویند آیا ممکن است خداوند از گناهان ما بگذرد و مشمول عفو و اغماضمان قرار دهد؟ خلاصه، در آن روز هیچ کس آرامش فکر و ایمنى خاطر ندارد، ترس و هراس، تمام وجود مردم را فراگرفته و همه در شدیدترین حالت نگرانى و دهشت به سر مىبرند. حضرت زینالعابدین (ع) براى آن روز از ذات اقدس الهى درخواست امنیت ضمیر و آرامش خاطر مىنماید، و در واقع مىخواهد عرض کند: بار الها! در آن روز که به فرمان تو، خلق اولین و آخرین در عرصهى محشر گرد مىآیند، مشاهدهى مناظر قیامت، یاد موقفهاى حساب، اعمالى که مورد موآخذه و پرسش قرار مىگیرند، و خطراتى که بر آنها مترتب مىشود موجب شدیدترین ناراحتى و اضطراب فکر است. بار الها! تو در آن روز جانکاه و طاقتفرسا بر على بن الحسین منت بگذار و براى او موجباتى را فراهم آور که از ایمنى و آرامش خاطر برخوردار گردد.
امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه مقدس بارى تعالى عرض مىکند:
و امنحنى حسن الارشاد.
بار الها! نعمت حسن ارشاد و هدایت مردم را به من اعطا فرما.
گویى امام سجاد (ع) مىخواهد عرض کند: بار الها! دنیاى مردم بر اثر عیبجویى و بدزبانى به تلخى و رنجش خاطر مىگذرد و در روز قیامت نیز گناه زبان، آنان را مورد موآخذه و کیفر قرار مىدهد. براى آنکه تا حد ممکن، این گناه کاهش یابد، باید موجبات هدایت و ارشاد مردم فراهم شود و خطرات این معصیت بزرگ خاطرنشان گردد، از این رو به عرض بارى تعالى مىرساند:
و امنحنى حسن الارشاد.
بار الها! به گونهاى موفقم نما که بتوانم به بهترین و موثرترین وجه، مردم را هدایت و ارشاد نمایم و عوارض ناشى از زبان را به آنان بفهمانم. نه تنها حضرت زینالعابدین (ع) خواهان این خدمت بزرگ اسلامى بود، بلکه جد گرامیش، رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین پیش از آن حضرت و بعد از آن حضرت، همه در این راه کوشا و جدى بودند و دربارهى اصلاح زبان مردم و مبارزه با گناه بدزبانى، سخن بسیار گفتهاند و در اینجا به مناسبت جملهى درخواست حضرت على بن الحسین علیهماالسلام، بعضى از روایاتى که از آن حضرت و دیگر اولیاى گرامى اسلام رسیده ذکر مىشود، امید است ثمربخش و مفید باشد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:19 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 132)
عن الصادق علیهالسلام قال: تحولت القبله الى الکعبه بعد ما صلى النبى صلى الله علیه و آله بمکه ثلاث عشره سنه الى بیتالمقدس و بعد مهاجرته الى المدینه صلى الى بیتالمقدس سبعه اشهر. قال: ثم وجهه الله الى الکعبه و ذلک ان الیهود کانوا یعیرون على رسولالله، یقولون له انت تابع لنا تصلى على قبلتنا فاغتم رسولالله من ذلک غما شدیدا.
امام صادق (ع) فرمود: قبلهى مسلمین تحول یافت به کعبه، بعد از آنکه رسول اکرم (ص) سیزده سال در مکه به طرف بیتالمقدس نماز گزارد، و بعد از مهاجرت به مدینه نیز هفت ماه به طرف بیتالمقدس نماز خواند، سپس خداوند قبله را تغییر داد و پیمبر را از بیتالمقدس متوجه کعبهى مکرمه نمود و این کار براى آن شد که یهودیهاى مدینه زبان به ملامت و سرزنش پیشواى اسلام (ص) گشودند و به حضرت گفتند: شما تابع و پیرو ما هستید و به قبلهى ما نماز مىخوانید و این سخن، پیمبر گرامى را سخت مغموم و متاثر نمود.
تا زمانى که رسول اکرم (ص) و مسلمانان در مکه بودند، مصلحت ایجاب مىکرد که بیتالمقدس قبلهى مسلمین باشد. پس از آنکه پیشواى اسلام (ص) و مسلمانان به مدینه مهاجرت نمودند، آن مصلحت پایان یافت. از این رو قبله بودن بیتالمقدس نسخ شد و خداوند کعبهى مکرمه را خلف آن قرار داد.
بلا و عافیت نیز از نظر نوعى و فردى مىتواند مثال دیگرى براى کلام حضرت زینالعابدین (ع) باشد. افراد به صور مختلف مبتلا به بلایا مىشوند و آرامش و آسایش خویش را از دست مىدهند. خداوند توانا قادر است عافیت را خلف بلایا نماید و افراد مبتلا را از رنج و گرفتارى رهایى بخشد. اولین درخواستى را که امام سجاد (ع) در این قطعهى دعا از پیشگاه الهى براى خود مىنماید، عافیت قبل از بلاست. در واقع، کلام امام (ع) چنین مىشود: و عندک مما فات خلف فامنن على قبل البلاء بالعافیه. بار الها! براى هر چیزى که از میان مىرود، نزد تو خلف و جایگزینى است، پس اى خداى مهربان! بر من منت بگذار و پیش از ابتلاى به بلا، عافیتم عطا فرما و از گرفتارى مصون و محفوظم دار.
ناگفته نماند که در لسان روایات، کلمهى خلف براى پاداشهاى دنیوى و اخروى خداوند در مقابل انفاق و صدقات مردم نیز به کار رفته است. در احادیث بسیارى آمده که صدقه دفع بلا مىکند، من جمله این حدیث شریف است: عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: من تصدق بصدقه حین یصبح اذهب الله عنه نحس ذلک الیوم. امام صادق (ع) فرمود: کسى که اول صبح صدقهاى بدهد، خداوند حوادث شوم و نحس آن روز را از وى مىگرداند. فى الحدیث: اللهم اعط کل منفق خلفا.
براى آنکه مردم در امر انفاق و صدقات تشویق شوند، امام (ع) دعا مىکند و از پیشگاه الهى درخواست مىنماید که خلف انفاق و صدقات را که دفع بلایاست، به مردم عطا فرماید.
در قرآن شریف آمده است: لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون. هرگز به مقام رفیع بر و نیکوکارى نمىرسید تا برهنه را با لباسى که علاقه دارید، بپوشانید و گرسنه را از غذایى که خود دوست دارید، سیر نمایید. کسانى که به روز جزا و پاداش الهى یقین دارند و مشمول آیهى شریفهى: و بالاخره هم یوقنون هستند، مىتوانند از بهترین اموال خود چشم بپوشند و در راه خداوند انفاق نمایند. حضرت عبدالعظیم الحسنى از امام جواد علیهالسلام، ضمن یک حدیث، مضامین متعددى را از آباء گرامیش، از على بن ابیطالب علیهالسلام نقل نموده که این عبارت از جملهى آنهاست: قال على علیهالسلام: من ایقن بالخلف جاد بالعطیه.
على (ع) فرموده: کسى که در آخرت به پاداش الهى یقین دارد، اموال خوب و مطلوب خود را در راه بارى تعالى اعطا مىنماید.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و لما فسد صلاح. بار الها! براى هر چیزى که فاسد و غیرقابل انتفاع مىشود، نزد تو خلف شایستهى انتفاع براى آن وجود دارد.
جهانى که در آن زندگى مىکنیم، عالم کون و فساد است. پیوسته موجوداتى در آن تکوین مىشوند و جامهى هستى در بر مىکنند و موجودات دیگرى فاسد مىشوند و از گردونه خارج مىگردند و این خود یکى از بزرگترین تفاوتها بین دنیا و آخرت است. آفریدهها در عالم آخرت همواره کائن و ثابتاند و فساد و نابودى در آنها راه ندارد، اما در کرهى زمین، على الدوام چرخ کون و فساد در گردش است، هر ساعت عدهى زیادى انسان متولد مىشوند و زندگى را آغاز مىنمایند و در همان ساعت عدهى زیادى جان مىسپارند و از دنیا مىروند. در پهنهى وسیع باغ، از یک طرف باغبان نهال کوچک را غرس مىکند و زندگى را شروع مىنماید و از طرف دیگر درختان پیر و بىثمر را قطع مىکند و از باغ بیرون مىبرد. زینت باغ است درخت جوان پیر شود بر کندش باغبان
شاخ جوان بهر گل نوبر است شاخهى پیر از پى خاکستر است
قرآن شریف فرموده: و ان من شىء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم. هیچ موجودى نیست جز آنکه خزاین وجود و منابع هستى آن نزد ماست و به اندازهى معین آن را فرومىفرستیم.
همین محدود بودن و اندازه داشتن است که مایهى فاسد شدن و پایان یافتن موجود مىگردد. در بعضى از روایات آمده است: «خزاین اشیاء» فرمان تکوینى بارى تعالى در پیدایش آن موجود و پدید آمدن آن است.
قال رسولالله صلى الله علیه و آله و سلم: خزائن الله الکلام، فاذا اراد شیئا قال له «کن»، ف«کان». رسول اکرم فرمود: خزاین خداوند «کلام» است، وقتى اراده مىکند چیزى را، فرمان بودنش را مىدهد و آن «بود» مىگردد.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: لما صعد موسى الطور فنادى ربه عز و جل. قال: رب! ارنى خزائنک. قال: یا موسى! انما خزائنى اذا اردت شیئا ان اقول له «کن» ف«یکون». امام صادق (ع) فرمود: موقعى که حضرت موسى (ع) به طور رفت، ندا داد: بار الها! خزاینت را به من بنمایان. خطاب آمد که اى موسى! خزاین من این است که وقتى ارادهى ایجاد چیزى را بنمایم، فرمان بودنش را مىدهم و آن را که فرمان دادهام، بود و موجود مىگردد.
یکى از چیزهایى که خزاینش نزد خداوند است و به قدر معلوم و اندازهى معین نازل مىفرماید، مال و ثروت است، اندازهگیرى حضرت بارى تعالى دو قسمت را شامل مىشود: یکى کمیت و مقدار مالى که اعطا مىفرماید، و آن دیگر مدتى که مال در دست صاحب مال باقى مىماند، و سپس با کیفیت خاصى از میان مىرود. گاهى خداوند به کسى مال مىدهد و مقدر الهى آن است که اموال اعطایى با مختصر کاهش یا افزایش تا آخر عمر براى وى باقى بماند. گاهى مال مىدهد، اما مقدر بارى تعالى این است که باقى ماندن مال در دست صاحب مال همانند اصل مال، قدر معلوم و مدتى معین داشته باشد و با انقضاى مدت از بین برود. مکرر اتفاق افتاده است که اشخاصى متمکن و مالدار بر اثر رویدادى غیر منتظر از قبیل زلزله یا سیل یا طوفان و امثال اینها، تمام یا قسمت اعظم ثروت را از دست داده و در نتیجه، بىبضاعت یا کمبضاعت شدهاند. این قبیل حوادث براى افراد متمکن درس عبرت است، متنبه شوند که در ایام مالدارى مغرور نگردند، به فساد اخلاق نگرایند، و با بندگان خدا بدرفتارى ننمایند و همواره در یاد حوادث و رویدادها باشند و بدانند که ممکن است بغتتا نعمت، مبدل به نقمت گردد.
اى دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن در برومندى ز قحط برگ و بار اندیشه کن
از نسیمى دفتر ایام بر هم مىخورد از ورق گردانى لیل و نهار اندیشه کن
خداوند توانا قادر است اموال از بین رفته را به گونهاى جبران نماید و خیر و صلاح را خلف فسادى که پیش آمده است، قرار دهد و شخص آسیبدیده را با لطف و حمایت خود از سقوط و تیرهروزى قطعى برهاند.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و لما فسد صلاح. بار الها! براى هر چیزى که باطل مىشود و فاقد اثر مىگردد، نزد تو براى آن، خلف سالم و صالح وجود دارد و مىتوانى آن را جایگزین فاسد شده قرار دهى. سپس دربارهى خود چنین دعا مىکند: و قبل الطلب بالجده. بار الها! بر من منت بگذار و پیش از آنکه از تو درخواست نمایم، به قدر ادارهى معاش و گرداندن چرخ زندگى، از تمکن مالى برخوردارم فرما. حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى سوم دعا عرض مىکند: و فیما انکرت تغییر. بار الها! چیزى که نزد تو مطرود است و از آن ناراضى هستى، مىتوانى تغییرش دهى، آن را بردارى و به جایش مرضى خود را قرار دهى.
چیزهایى که برخلاف حق و عدل و منافى با کمال انسانى و فضایل اخلاقى است و بشر را به پستى و انحطاط سوق مىدهد، مرضى خداوند نیست و آن امور در قرآن شریف و روایات اولیاى گرامى اسلام خاطرنشان گردیده تا شناخته شوند و مردم مسلمان براى تامین سعادت خویش از آنها اجتناب نمایند. ان تکفروا فان الله غنى عنکم و لا یرضى لعباده الکفر.
اگر کافر شوید، خداوند از شما بىنیاز است و به ایمانتان احتیاج ندارد، اما به کفرتان راضى نیست و نمىخواهد از سعادت و رستگارى محروم بمانید. یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لا یرضى عن القوم الفاسقین. این افراد آلوده و گناهکار قسم یاد مىکنند براى اینکه شما از آنان راضى شوید. اگر شما راضى شدید، خداوند از فاسقین و اهل عصیان راضى نمىشود.
شرک و کفر، سیئات اخلاقى، و گناهان به هر صورت که باشد، مطرود درگاه بارى تعالى است و خداوند به هیچ یک از آنها راضى نیست. اگر اراده فرماید مىتواند قلوب مردم را منقلب نماید و بدون اینکه خودشان بخواهند، کارى کند که همه موحد و یکتاپرست گردند و در اخلاق و اعمال به صراط مستقیم گرایش یابند. و لو شاء ربک لامن من فى الارض کلهم جمیعا. اگر پروردگارت بخواهد، تمام مردم روى زمین ایمان مىآورند و همه مسیر حق و عدل را مىپیمایند. ولى خداوند هرگز چنین ارادهاى را نمىفرماید، زیرا این اراده منافى با ارادهى بارى تعالى در آزادى بشر است. خداوند به مشیت حکیمانهى خود، انسان را مختار آفریده، اوست که باید دربارهى خود تصمیم بگیرد، یا به اختیار و ارادهى خود ایمان را پذیرا شود و مستحق پاداش دنیوى و اخروى گردد یا با اراده و اختیار خود کفر را پذیرا شود و به کیفر دنیوى و اخروى برسد. آنچه را که خداوند افاضه مىفرماید، ارشاد و هدایت مردم است.
و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر. پیمبر گرامى! بگو حق از جانب خداوند ارائه مىشود، هر کس میل دارد ایمان بیاورد و هر که مىخواهد کفر را قبول نماید.
مومنین واقعى و کسانى که با اراده و اختیار دین حق را پذیرفته و به شرف اسلام مشرف شدهاند، براى اینکه عمرشان بخوبى پایان یابد و با حسن عاقبت، دنیا را ترک گویند و روز قیامت در صف رستگاران محشور شوند، باید همواره مراقب اعمال و اخلاق خود باشند و در مسیر صحیح قدم بردارند و آگاهانه یا ناآگاه مرتکب عملى نشوند که رضاى الهى در آن نباشد. براى نیل به این هدف مقدس، باید خویشتن را به خوبى و شایستگى بسازند، کمبودهاى خود را جبران نمایند، نقائصى را که در عقاید و اخلاق و اعمال دارند و مرضى خداوند نیست برطرف سازند. اگر این گروه باایمان به اختیار و ارادهى خود با استفاده و استمداد از توفیق الهى چنین کردند و در خود تغییرات لازم را به وجود آوردند، مىتوان گفت مصداق جملهى سوم دعاى امام سجاد (ع) شدهاند: و فیما انکرت تغییر.
بار الها! چیزى را که از آن رضایت ندارى مىتوانى تغییر دهى و مرضى خود را جایگزینش نمایى. خود ساختن و تغییرات لازم را در خویش به وجود آوردن، نیاز به مربى و معلم آگاه دارد. علاقهمندان به اصلاح نفس باید از پى راهنمایان الهى بروند و سخنانشان را با دقت بشنوند و فراگیرند و در مقام عمل به کار بندند تا بتوانند از ثمرات و نتایج سعادتبخش آنها مستفیض شوند. کسانى که در تفقه دین و شناخت تعالیم الهى سعى کافى معمول مىدارند و به دقایق آیین الهى واقف مىشوند، مصداق کلام امام سجاد (ع) مىگردند: و قبل الضلال بالرشاد. پیش از آنکه قدمى در بىراهه بگذارند، از هدایت الهى برخوردار مىشوند و راه صحیح را مىپیمایند. بعضى از اصحاب ائمهى معصومین علیهمالسلام با اینکه مردان باایمان و شریفى بودند، ولى بر اثر عدم توجه به پارهاى از دقایق و نکات دینى، گاه مرتکب خطا شده و قدمى ناروا برداشتهاند و پس از آنکه امام معصوم (ع) خطاى آنان را تذکر داده، سخت آزرده خاطر و متاثر گردیده و از پیشگاه الهى طلب بخشش نمودهاند و در اینجا به طور نمونه یک مورد ذکر مىشود: قال الحسین بن ابىالعلاء خرجنا الى مکه نیفا و عشرین رجلا فکنت اذبح لهم فى کل منزل شاه فلما اردت ان ادخل على ابىعبدالله علیهالسلام قال واها یا حسین اتذل المومنین قلت اعوذ بالله من ذلک فقال علیهالسلام بلغنى انک کنت تذبح لهم فى کل منزل شاه قلت یا مولاى و الله ما اردت بذلک الا وجه الله تعالى فقال علیهالسلام اما کنت ترى ان فیهم من یحب ان یفعل مثل افعالک فلا یبلغ مقدرته ذلک فیتقاصر الیه نفسه قلت یابن رسولالله و علیک استغفر الله و لا اعود. حسین بن ابىالعلاء مىگوید: بیست و چند نفر مرد بودیم که به عزم مکه حرکت نمودیم، من در هر منزل براى غذاى جمعیتمان گوسفندى ذبح مىنمودم. روزى به قصد زیارت امام صادق علیهالسلام رفتم، تا مرا دید با تاثر فرمود: اى حسین آیا مسلمانان را ذلیل مىکنى. گفتم: پناه مىبرم به خداوند از این امر. امام فرمود: به من خبر رسیده که تو در هر منزل براى همسفرها گوسفندى ذبح مىکنى. عرض کردم: مولاى من، قسم به خدا من از این کار جز رضاى الهى قصدى ندارم. امام فرمود: آیا نمىبینى در کاروان کسانى هستند که مىخواهند همانند تو عمل کنند، اما تمکن مالى ندارند و دچار حقارت روحى مىشوند. عرض کردم: یابن رسولالله، بر اساس راهنمایى شما از خداوند آمرزش مىخواهم و از این پس چنین عملى را تکرار نخواهم نمود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:15 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(131 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و عندک مما فات خلف، و لما فسد صلاح، و فیما انکرت تغییر، فامنن على قبل البلاء بالعافیه، و قبل الطلب بالجده، و قبل الضلال بالرشاد.
امام سجاد علیهالسلام در این قسمت از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، براى خداوند توانا سه چیز را که حاکى از قدرت و حاکمیت ذات مقدس او بر نظام آفرینش این جهان است بیان مىنماید و به مناسبت هر یک از آنها براى خود چیزى را از پیشگاه مقدسش درخواست مىکند. اول: بار الها! براى هر چه که فوت مىشود و از دست مىرود، نزد تو براى آن جایگزینى است. دوم: بار الها! براى هر چیزى که فاسد و غیرقابل انتفاع مىشود، نزد تو موجود صالح و شایستهى انتفاع وجود دارد. سوم: بار الها! چیزى را که مطرود توست و از آن ناراضى هستى، مىتوانى بردارى و به جایش مرضى خود را قرار دهى. پس اى پروردگار مهربان! بر من منت بگذار و پیش از ابتلاى به بلا عافیت و مصونیتم عطا فرما، و پیش از درخواست تمکن، نیاز مالیم را برطرف نما، و پیش از قدم گذاردن در
راهى که مرضى تو نیست، از نعمت رشاد و هدایت برخوردارم ساز.
به خواست خداوند توانا، این قطعه از دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
آفریدگار توانا اراده فرموده عالمى را خلق کند که داراى آغاز و انجامى باشد و نتواند به طور دائم و در بىنهایت باقى و پایدار بماند. به مشیت حکیمانهى خود این جهان را با همهى کهکشانها و اجرام بزرگ و کوچکش آفرید و زمینى که در آن زندگى مىکنیم، جرم بسیار ناچیزى است در مقابل مجموعهى جهان. براى آنکه خداوند به ارادهى حکیمانهى خود تحقق بخشد و عالمى را طبق خواستهى خویش بیافریند، ابتدا مادهى اصلى عالم را به فرمان تکوینى ایجاد نمود، سپس آن مواد را بر اساس ضوابط و معیارهاى کلى که به امر خود مقرر داشت، به حرکت درآورد و تدریجا موالید عالم، یعنى آفریدههاى الهى به وجود آمدند. بنابراین، مادهى اصلى عالم و همچنین قوانین و مقرراتى که مواد را به پدیدههاى مختلف و مخلوقهاى گوناگون تبدیل مىکند، همه از ذات اقدس اوست. حضرت صدیقهى طاهره، زهراء علیهاالسلام، در ابتداى خطبهاى که با حضور ابىبکر و عمر و دیگر مهاجرین و انصار در مسجد رسول اکرم (ص) القاء فرموده، این مطلب را با عبارتى کوتاه بیان نموده است.
ابتدع الاشیاء لا من شىء قبلها و انشاها بلا احتذاء امثله امتثلها کونها بقدرته و ذراها بمشیته.
خداوند ابداع فرمود موجودات را نه از چیزى که قبل از ابداع الهى وجود داشته ، بلکه ذات اقدس او، خود، مبدع و ایجادکنندهى آن
بوده است، و انشاء فرمود عالم را نه همانند نقشه و طرحى که پیش از انشاء الهى وجود داشته و بارى تعالى از آن تبعیت نموده باشد، بلکه ذات اقدس الهى عالم را به قدرت خویش تکمیل نموده و به مشیت خود ایجاد کرده است.
با توجه به اینکه جهان را آغاز و انجامى است و تا ابد باقى و پایدار نمىماند، ناچار مجموعهى عالم و تمام موجودات ارضى و سماوى آن پیوسته در تغییر و تحولاند و قوانین تکوینى این عالم، دگرگونیها را رهبرى مىکند و تغییراتى که انجام مىشود، بر وفق آن مقررات صورت مىگیرد، مثلا انسان یک روز نطفهاى است در رحم مادر، روز دیگر به صورت نوزاد متولد مىگردد، پس از گذشت چند سال، نوجوان و جوان مىشود، سپس به میانسالى و پیرى مىرسد و سرانجام مىمیرد، و این یک نمونه از جهان ناپایدار و گذران است. حیوانات برى و بحرى و همچنین گیاهان و اشجار در این عالم سرنوشتى همانند انسان دارند و هیچ یک پایدار و ابدى نیستند، یک روز زندگى را آغاز مىکنند و روز دیگر حیاتشان پایان مىیابد. جرم خورشید با این عظمت نیز همانند سایر موجودات این عالم پیوسته در تغییر و تحول است، با انفجارهاى اتمى که همواره در آن صورت مىگیرد و به آن فروغ و روشنى مىبخشد پیوسته از وزن جرم خورشید مىکاهد، سرانجام روزى فرامىرسد که ذخایرش تمام مىشود و رفته رفته به صورت جرم مرده و تاریکى در فضاى بیکران سرگردان مىگردد. طبق وحى حضرت بارى تعالى و به موجب گفتههاى پیمبران الهى و به صریح آیات بسیارى که در قرآن شریف آمده است، عالم آخرت به قضاى قطعى خداوند، برخلاف جهان گذران دنیا عالمى است پایدار و جاودان، فناء و زوال در آن راه ندارد، دگرگونیهایى که در دنیا براى انسانها
پیش مىآید و موجب ناراحتى و نگرانى آنان مىگردد در آخرت نیست. در آن عالم، سلامت به مرض، قوت به ضعف، جوانى به پیرى، آرامش فکر به تشویش، امنیت به ناامنى، و سرانجام، حیات به مرگ تبدیل نمىشود. در آن عالم جریانهاى عادى دنیا از قبیل سرما و گرما، بهار و خزان، طلوع و غروب، روز و شب، و دیگر امورى از این قبیل وجود ندارد. همچنین حوادث سنگین که گاه در زمین روى مىدهد، از قبیل آتشفشان، زلزله، طوفان، سیل، صاعقه، خشکسالى، و دیگر رویدادهایى همانند اینها، دامنگیر مردم در عالم آخرت نمىشود. خلاصه آنکه آخرت، عالم دیگرى است و قوانین و مقررات تکوینیش به گونهى دیگر، نمىتوان آن را با این عالم و قوانین و مقرراتى که بر آن حاکم است تنظیر و تشبیه نمود. در کتاب معاد از نظر روح و جسم، مجلد دوم، فصل مخصوصى تحت عنوان «حیات اخروى و نظام نوین» باز شده و در آن فصل قسمتهایى از قوانین تکوینى دنیا بیان گردیده و در کنار هر یک از آنها، قانون تکوینى آخرت راجع به همان موضوع به استناد آیات و روایات ذکر شده است. علاقهمندان به شناخت تفاوت قوانین الهى در دنیا و آخرت مىتوانند به آن کتاب مراجعه نمایند و از آیات و روایاتى که راجع به چگونگى عالم آخرت و مقررات آن رسیده است، آگاهى یابند.
در آغاز سخنرانى اشاره شد که امام سجاد (ع) در این قطعه از دعاى مورد بحث امروز، سه چیز را که حاکى از قدرت و حاکمیت ذات اقدس الهى بر نظام خلقت است، ذکر نموده و به مناسبت هر یک از آنها براى خود چیزى را از پیشگاه مقدسش خواسته است. اینک دربارهى سه امرى که مربوط به خداوند است، توضیح داده مىشود.
اول: و عندک مما فات خلف.
بار الها! هر چه فوت مىشود و از دست مىرود، نزد تو براى آن جایگزینى است.
یعنى، پروردگارا! خلایى که بر اثر فوت موجودى پدید مىآید، تو با قدرت لایزال خویش به وسیله خلفى که جایگزین موجود فوت شده مىنمایى آن خلا را پر مىکنى.
براى آنکه شنوندگان محترم به عمق کلام امام واقف شوند، چند مثالى را براى توضیح به عرض مىرساند. مرگ براى بشر، قضایى است حتمى و حکمى است اجتنابناپذیر و در سنین مختلف به شکلهاى گوناگون گریبانگیر انسانها مىشود و به حیاتشان خاتمه مىدهد.
اگر صد سال مانى ور یکى روز
بباید رفت از این کاخ دلافروز
آدمى با بهرهمندى از قدرت و نیرو و در اختیار داشتن جمیع وسایل و اسباب نمىتواند قضاى مرگ را از خود بگرداند و خویشتن را از این مقدر قطعى مصون و محفوظ دارد.
اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فى بروج مشیده.
هر جا که باشید، در موقع مقرر، مرگ سر وقتتان مىآید، هر چند جایگاهتان در قلعههاى محکم و دژهاى مشید باشد.
با فوت افراد در جوامع بشرى خلا به وجود مىآید و موجب کمبود مىشود، ولى تولد موالید که خود در مقابل مرگ، قضاى دیگر حضرت بارى تعالى است، آن خلا را پر مىکند و کمبود را جبران مىنماید و نسل لاحق جایگزین نسل سابق مىگردد.
دو سر دارد این باغ آراسته
در و بند از این هر دو برخاسته
درآید در باغ و بنگر تمام
ز دیگر در باغ بیرون خرام
در این باغ هر دم برى مىرسد
یکى مىرود دیگرى مىرسد
مرگ، عامل نوسازى جوامع بشرى است، مرگ، نسل کهن و ناتوان را از محیط سعى و عمل برکنار مىنماید و به عالم بعد از مرگش منتقل مىکند و نسل جوان و فعال را جایگزینش مىسازد و بدین وسیله چرخهاى تمدن بشرى پیوسته در حرکت است و از پیشروى باز نمىماند.
نحن قدرنا بینکم الموت و ما نحن بمسبوقین. على ان نبدل امثالکم و ننشئکم فى ما لا تعلمون.
شاید این آیهى شریفه به همین نظام منظمى که مذکور افتاد ناظر باشد، گویى خداوند مىخواهد بفرماید: ما مرگ را بین شما پایهگذارى نمودیم که بدین وسیله مردمى همانند شما جایگزینتان شوند و شما را در عالمى که نمىدانید چگونه و کجاست، با بدن برزخى انشائتان نماییم. براى آنکه نسل لاحق بتواند جایگزین نسل سابق شود و بىنظمى و اختلال به وجود نیاید، لازم بود موالید پسر و دختر در سراسر جهان همواره متساوى یا آنکه درصد بسیار مختصرى متفاوت باشد و آفریدگار حکیم این مهم را که از آیات مقدس اوست، در نظام خلقت برقرار ساخته است. اگر در ظرف نیم قرن تمام موالید جهان یا اکثریت قریب به اتفاق آن پسر باشد، آیا ممکن مىشد موازنهى خلف و سلف برقرار گردد و نسل لاحق مىتوانست جایگزین نسل سابق شود؟ پاسخ این پرسش منفى است، زیرا واضح است در چنین
وضعى توازن نسل بشر به گونهاى جبرانناپذیر بر هم مىخورد. آیا دنیاى پیشرفتهى امروز مىتواند بگوید حافظهاى که موازنه و تعادل موالید دختر و پسر را در سراسر جهان نگاهدارى نموده و مىنماید کجاست و کدام قدرت است که محاسبه را نگاه مىدارد؟ قرآن شریف این مهم را وابسته به مشیت بارى تعالى خوانده و فرموده است.
یهب لمن یشاء اناثا و یهب لمن یشاء الذکور.
به هر که بخواهد دختر مىدهد و به هر که بخواهد پسر.
مثال دیگرى که براى کلام امام سجاد (ع) مىتوان ذکر کرد این است که خداوند پس از درگذشت هر پیمبرى خلف شایستهاى را جایگزین او مىساخت تا به هدایت مردم و دعوت آنان ادامه دهد. این برنامه تا بعثت حضرت خاتم النبیین (ص) و نزول قرآن شریف ادامه داشت و چون آیین اسلام و کتاب مجیدش تا پایان عمر بشر جوابگوى نیازهاى مردم است، امر نبوت با بعثت رسول اکرم (ص) پایان یافت و از آن پس وحى الهى منقطع گردید. پیمبران از جنس بشرند و مانند سایر انسانها یک روز باید بمیرند. خداوند پیامبر اسلام (ص) را مخاطب ساخت و فرمود:
انک میت و انهم میتون.
تو مىمیرى و آنان نیز مىمیرند.
جایى که اشرف پیمبران حیات جاودان ندارد، وضع سایر انبیاء روشن و واضح است. با توجه به اینکه نیل به مقام رفیع نبوت نیاز به شرایط زیاد و صلاحیت من جمیع الجهات دارد و هر فردى شایستهى پیمبرى نیست، خداوند به مشیت حکیمانهى خود خلف پیمبر
سابق را که واجد تمام صفات لازم باشد مهیا مىفرمود تا او را جایگزین پیمبر درگذشته نماید و این خود از مواردى است که سخن امام سجاد (ع) شامل آن مىگردد.
و عندک مما فات خلف.
بار الها! براى هر چیزى که فوت مىشود و از دست مىرود، نزد تو براى آن جایگزینى است.
على (ع) دربارهى تداوم بعثت پیمبران فرموده:
کلما مضى منهم سلف قام منهم بدین الله خلف.
هر زمان یکى از پیمبران سلف از دنیا مىرفت، فرد دیگرى براى تبلیغ دین الهى خلف او مىشد و جایگزینش مىگردید.
مثال سوم براى توضیح کلام امام سجاد (ع) این است که حکمى از احکام اسلام روى مصلحت نسخ شود و حکم دیگرى از جانب خداوند، خلف آن گردد و جایگزینش شود.
ما ننسخ من آیه او ننسها نات بخیر منها او مثلها.
النسخ فى اللغه ابطال شىء و اقامه آخر مقامه.
«نسخ» در لغت عبارت است از باطل کردن چیزى و برپا داشتن چیز دیگرى در مقام او.
کعبهى مکرمه بتخانهى مشرکین بود. اگر پیشواى اسلام (ص) و پیروانش در آغاز نبوت به سوى کعبه نماز مىگزاردند ممکن بود مستمسکى به دست مشرکین بیاید که بگویند پیشواى مسلمانان بت مىپرستد و به پیروان خود دستور بتپرستى داده است . از این رو، حضرت بارى تعالى امر فرمود که قبلهى مسلمین بیتالمقدس باشد، بیتالمقدسى که منزه از بت و مظاهر شرک بود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:14 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(130 )
بنابراین، کسى که به خداوند ایمان حقیقى دارد، در تمام پیشامدهاى مسرتبخش یا اندوهبار، راضى به قضاى اوست و با تمام وجود در مقابل امرش سر تسلیم فرود مىآورد، و این حالت روانى گرانقدر، نشانهى ایمان راستین است.
قلت لابیعبدالله علیهالسلام: باى شىء یعلم المومن بانه مومن؟ قال: بالتسلیم لله و الرضا فیما ورد علیه من سرور او سخط.
راوى حدیث مىگوید: از امام صادق (ع) سئوال کردم: به چه چیز شناخته مىشود که مومن داراى ایمان واقعى است؟ فرمود: به تسلیم در مقابل خداوند و راضى بودن به تمام آنچه بر وى وارد مىشود از خشنودیها و خشمها.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و انت منتجعى ان حرمت.
بار الها! اگر محروم شوم، امیدوارى و اتکایم به ذات اقدس
توست.
در آیین مقدس اسلام، مسئلهى مواسات و تعاون مسلمانان با یکدیگر از جملهى تعالیم بسیار مهم اجتماعى و اخلاقى است، هر مسلمانى در هر مرتبه و مقامى که باشد، موظف است به حاجات برادران دینى خود توجه نماید، آنان را مورد حمایت قرار دهد و نیازهایى را که دارند با قلم و قدم، با مال و جاه، با دست و زبان، و خلاصه از هر راه و به هر وسیله که ممکن است، برآورده سازد و بداند که این خود عبادتى است بزرگ و آن کس که در انجام این وظیفهى مقدس همت گمارد و به حل مشکلات مسلمانان بپردازد، در پیشگاه الهى از اجر بزرگ برخوردار خواهد بود. اگر با داشتن قدرت به درخواست برادر خویش ترتیب اثر ندهد و بىتفاوت از کنارش بگذرد، نه تنها وظیفهى دینى و اخلاقى خود را انجام نداده است، بلکه به موجب روایات زیادى که از اولیاى گرامى اسلام رسیده، با این عمل به شان معنوى و ایمان خویش آسیب رسانده و زمینه طرد و محرومیت خود را فراهم آورده است. براى مزید اطلاع شنوندگان محترم، در اینجا به ذکر چند حدیث اکتفا مىشود:
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ایما رجل من شیعتنا اتى رجلا من اخوانه فاستعان به فى حاجته فلم یعنه و هو یقدر الا ابتلاه الله بان یقضى حوائج غیره من اعدائنا یعذبه الله علیها یوم القیامه.
امام صادق (ع) فرمود: هر یک از شیعیان ما نزدیکى از برادران خود برود و از وى براى حاجت خویش کمک بخواهد و کمک نکند با آنکه قادر بوده است، خداوند او را مبتلا مىکند به
اینکه حوایج دشمنان ما را برآورده سازد و در قیامت در مقابل این عمل عذابش نماید.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من احتاج الیه اخوه المسلم فى قرض و هو یقدر علیه فلم یفعل حرم الله علیه ریح الجنه.
رسول اکرم (ص) فرمود: کسى که براى گرفتن وام، نزد برادر دینى خود برود و او بتواند خواستهاش را انجام دهد و ندهد، خداوند نسیم بهشت را بر وى حرام خواهد نمود.
عن الصادق علیهالسلام قال: ما من عبد یمتنع من معونه اخیه المسلم و السعى له فى حوائجه قضیت او لم تقض الا ابتلاه الله بالسعى فى حاجه من یاثم علیه و لا یوجر.
حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام فرمود: هیچ بندهاى نیست که از یارى برادر مومن خود در حاجتش امتناع کند، خواه آن حاجت برآورده مىشد یا نمىشد، مگر آنکه خداوند او را گرفتار سعى در حاجت کسى مىنماید که به وى ستم خواهد کرد و او در مقابل صبرى که مىنماید، در پیشگاه خداوند ماجور نخواهد بود.
عن ابىالحسن علیهالسلام قال: من قصد الیه رجل من اخوانه مستجیرا به فى بعض احواله فلم یجره بعد ان یقدر علیه فقد قطع ولایه الله عز و جل.
حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: آن کس که یکى از برادران دینیش به درخواست پناهندگى نزد وى برود و او با داشتن قدرت، پناهش ندهد، با این عمل، پیوند ولایت خود را با خداوند قطع نموده است.
امام سجاد (ع) در زمینهى محرومیت از یارى برادران مسلمان به پیشگاه الهى عرض مىکند:
و انت منجعى ان حرمت.
بار الها! اگر از مواسات برادران محروم شوم به تو روى مىآورم و امید و اتکایم به ذات اقدس توست.
افراد باایمان در مواقع حرمان، دست تمنى به سوى خداوند برمىدارند و از صمیم قلب و عمق ضمیر، حل مشکل خود را از وى طلب مىکنند و پروردگار مهربان دعاهاى خالصانهى آنان را در کمال عطوفت و بدون منت اجابت مىنماید، ولى این اجابت بدان معنى نیست که هر چه بخواهند بىقید و شرط اجابت گردد، بلکه به موجب پارهاى از روایات، اجابت دعوت آنان به قدر مصلحت و در حدودى است که به صلاح و سعادتشان آسیب نرساند و آنان را از صراط مستقیم منحرف ننماید.
عن ابیجعفر علیهالسلام قال: قال رسولالله صلى الله علیه و آله قال الله عز و جل: ان من عبادى المومنین عبادا لایصلح لهم امر دینهم الا بالغنى و السعه و الصحه فى البدن فابلوهم بالغنى و السعه و صحه البدن فیصلح علیهم امر دینهم، و ان من عبادى المومنین لعبادا لایصلح لهم امر دینهم الا بالفاقه و المسکنه و السقم فى ابدانهم فابلوهم بالفاقه و المسکنه و السقم فیصلح علیهم امر دینهم و یصلح علیه امر دین عبادى المومنین. و ان من عبادى المومنین لمن یجتهد فى عبادتى فیقوم من رقاده او لذیذ و ساده فیتهجد لى اللیالى فیتعب نفسه فى عبادتى فاضربه بالنعاس اللیله و اللیلتین نظرا منى له و ابقاء علیه فینام حتى یصبح فیقوم و هو ماقت لنفسه زارى علیها و لو اخلى بینه و بین ما یرید من
عبادتى لدخله العجب من ذلک فیصیره العجب الى الفتنه باعماله فیاتیه من ذلک ما فیه هلاکه لعجبه باعماله و رضاه عن نفسه.
امام باقر (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که خداوند فرمود: بعضى از بندگان مومن هستند که دینشان از صلاح و درستى بهرهمند نمىشود، مگر به غنى و توسعهى زندگى و صحت بدن. به آنان اعطا مىکنم تا دینشان صالح و سالم بماند. بعضى از بندگان مومن هستند که از صلاح دین بهرهمند نمىشوند مگر به فقر و تنگدستى و بیمارى، آنان را به این امور مبتلا مىکنم و بر اثر آنها دینشان سالم مىماند و من به صلاح دین بندگان باایمان واقف و آگاهم. همچنین از بندگان مومن کسى است که به امر عبادت سعى بسیار دارد، از خواب برمىخیزد، بستر مطبوع خود را ترک مىگوید، خویشتن را در عبادت به تعب مىاندازد. من به لطف خود چرت را یکى دو شب بر وى مسلط مىکنم و به خواب مىرود، صبح که برمىخیزد از اینکه خواب مانده است به نفس خود بغض دارد و بر آن عیب مىگیرد. اگر او را به حال خودش وامىگذاردم، دچار عجب مىشد و حالت روانى عجب، او را به هلاکت و تباهى سوق مىداد.
خلاصه، افراد باایمان در موقعى که از مواسات برادران دینى محروم مىشوند، به ذات اقدس الهى روى مىآورند و تمنیات خود را به او عرضه مىکنند و از وى خواستار مىشوند. خداوند دعاى آنان را با رعایت صلاح و سلامت دینشان اجابت مىنماید و به گونهاى عمل مىکند که ایمانشان مصون و محفوظ بماند و این به مصلحت آنان است.
امام سجاد (ع) در جملهى سوم این قطعهى دعا که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و بک استغاثتى ان کرثت.
بار الها! اگر به مشقت و سختى شدید گرفتار شوم، از تو یارى مىطلبم که معین و دادرسم در مواقع طاقتفرسا تو هستى.
علل و عوامل متعددى مىتواند آدمى را به مصائب سخت و جانکاه مبتلا نماید و زندگى را بر وى تلخ و ناگوار سازد. یکى از آنها اخلاق فاسدى است که شخص مبتلا خویشتن را به آنها متخلق ساخته و پیوسته از ناحیهى آن خلقیات مذموم رنج مىبرد. یکى دیگر از عواملى که مىتواند مصیبتهاى سنگین و طاقتفرسا به بار آورد، وجود حکام مستبد و خودکامه است که مىخواهند بىقید و شرط بر مردم حکومت نمایند و منویات ظالمانهى خویش را بر آنان تحمیل کنند و اگر کسى طبق وظیفهى انسانى و اسلامى خواست اعتراض کند، به اشد بلایا مبتلایش مىسازند. البته علل و عوامل دیگرى نیز مىتواند موجب مصائب سنگین شود و افراد را به بلایاى سخت مبتلا نماید و در اینجا براى توضیح کلام امام سجاد (ع) فقط به تبیین دو عاملى که مذکور افتاد، اکتفا مىشود.
کار و کوشش اگر به منظور تهیهى مال براى امرار معاش و تامین مایحتاج زندگى خود و عائلهى خویشتن باشد، بسیار شریف و محترم است و در شرع مقدس، عمل چنین انسانى اجر مجاهد راه خدا را دارد. این قبیل افراد به درآمد محدود خود اکتفا مىکنند و احساس بىنیازى مىنمایند. بعضى از افراد بیش از نیاز زندگى خود و عائلهى خویش کار مىکنند، ولى هدفشان بسیار مقدس و مشروع است، اینان مىخواهند با احیاى اراضى موات و عمران و آبادى، از ذخایر اعطایى
خداوند بهرهبردارى نمایند، مىخواهند با ایجاد مزارع و باغها و همچنین با تاسیس موسسات فنى براى افراد جوان و فعال ایجاد کار نمایند و موجبات آبادى کشور را فراهم آورند. این گروه با طبع بلندى که دارند، از مازاد درآمد خویشتن به نفع طبقات مختلف محروم استفاده مىکنند و زمینهى رفاه و آسایش خانوادههاى کم بضاعت را فراهم مىآورند.
قال على بن شعیب دخلت على ابىالحسن الرضا علیهماالسلام فقال لى یا على! من احسن الناس معاشا؟ قلت: انت یا سیدى اعلم به منى. فقال علیهالسلام یا على! من حسن معاش غیره فى معاشه.
على بن شعیب مىگوید: به محضر حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام شرفیاب شدم. به من فرمود: زندگى و معاش کدام انسان بهترین معاش است؟ عرض کردم: مولاى من! شما آگاهتر از منى. فرمود: بهترین معاش براى کسى است که در پرتو معاش او دیگران نیز خوب و مرفه زندگى کنند.
بعضى از افراد در زمینهى مال گرفتار بیمارى حرصاند، شب و روز مىدوند که بر ثروت خود بیفزایند و مال بیشترى گرد آورند، اینان هر قدر متمکنتر مىشوند، عطش ثروتاندوزى در ضمیرشان تشدید مىگردد و بر رنج و تعبشان مىافزاید و این بدبختى تا پایان عمرشان ادامه دارد.
عن على علیهالسلام قال: الحرص عناء موبد.
على (ع) فرموده: بیمارى حرص، رنجى است دائمى و پایدار.
بیمارى حسد یا ریاستطلبى همانند حرص موجب سختیها و شداید است. دعاى امام سجاد (ع) شامل حال این قبیل افراد نمىشود، اینان که با اراده و عمد، خویشتن را به حرص و حسد یا ریاستطلبى و دیگر خلقیات رنجآور مبتلا مىکنند، نمىتوانند سخن امام را براى خود به زبان آورند و بگویند:
بک استغاثتى ان کرثت.
بار الها! اگر به مشقت و سختى شدید مبتلا شوم، به تو روى مىآورم و از ذات اقدست نصرت مىخواهم.
علاج مبتلایان به اخلاق بد این است که اندیشه و فکر خود را تغییر دهند، حرص و حسد و دیگر صفات مذمومى را که دارند از صفحهى خاطر بزدایند و اگر به اصلاح خویش جدا تصمیم گرفتند، مىتوانند از خداوند براى خود درخواست توفیق و توجیه وسایل نمایند. دعاى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام بحق شایستهى کسانى است که گرفتار ظلم افراد متجاوز مىشوند. آنانکه مىخواهند نیت ظالمانهى خود را عملى کنند و به آن جامهى تحقق بپوشانند و چون قدرتمندند، افراد مظلوم نمىتوانند در مقابلشان بایستند و ظلم آنان را از خود بگردانند. این بىپناهان راهى ندارند جز اینکه دست استغاثه و استنصار به سوى خداوند بردارند و براى نجات از بلایى که در معرض آن قرار گرفتهاند، از ذات اقدسش یارى بخواهند. در این قبیل مواقع، خداوند دعاى آن دلسوختگان را اجابت مىنماید و به گونهاى آنان را از خطر مىرهاند و این امر در تاریخ زندگى ائمهى معصومین علیهمالسلام در حکومتهاى بنىامیه و بنىعباس مکرر واقع شده و در اینجا براى شاهد، به ذکر یک مورد اکتفا مىشود: داود بن على در حکومت
بنىعباس فرماندار قدرتمند شهر مدینه بود. او معلى بن خنیس را که از موالى امام صادق (ع) بود کشت و وجوهى که از آن حضرت نزد وى بود گرفت و به طورى که از روایات استفاده مىشود، فکر قتل امام صادق (ع) را نیز در سر مىپروراند. امام (ع) با حالت هیجان نزد فرماندار آمد و به وى گفت:
معلى را کشتى و مال مرا از وى گرفتى،
اما و الله لا دعون الله علیک. فقال له داود: اتهددنا بدعائک کاالمستهزء بقوله. فرجع ابوعبدالله علیهالسلام الى داره. فلم یزل لیله کله قائما و قاعدا حتى اذا کان السحر سمع و هو یقول فى مناجاته: یا ذالقوه القویه و یا ذالمحال الشدید و یا ذا العزه التى کل خلقک لها ذلیل، اکفنى هذه الطاغیه و انتقم لى منه فما کان الا ساعه حتى ارتفعت الاصوات بالصیاح و قیل قدمات داود بن على الساعه.
امام (ع) قسم یاد کرد که شکایت تو را به عرض بارى تعالى مىرسانم. فرماندار به طور تمسخر گفت: ما را به دعاى خود تهدید مىکنى؟
امام علیهالسلام به منزل برگشت و تمام شب را در قیام و قعود گذراند تا موقع سحر رسید. شنیده شد که در مناجات خود مىگوید: اى خدایى که داراى نیروى قوى هستى، اى خدایى که داراى قدرت شدیدى، اى خداوند عزیزى که همهى آفریدههایت در مقابل آن ذلیلاند، شر این عنصر طاغى را از من بگردان و انتقام مرا از او بگیر.
ساعتى نگذشت که صداها و صیحهها برخاست و گفته
مىشد که داود بن على در همین ساعت مرد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:13 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 129)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم انت عدتى ان حزنت، و انت منتجعى ان حرمت، و بک استغاثتى ان کرثت.
حضرت زینالعابدین علیهالسلام، در این قطعه از دعاى «شریف مکارمالاخلاق» به پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! اگر محزون و غمگین گردم، پناهگاه معنوى و ذخیرهى روحى من تویى، بار الها! اگر محروم شوم، امیدوارى و اتکایم به ذات اقدس توست، بار الها! اگر به مشقت و سختى شدید گرفتار شوم، ناصر و فریاد رسم تویى.
به خواست خداوند توانا، موضوع بحث و سخنرانى امروز، این سه جمله از دعاى امام سجاد (ع) است. براى تبیین و تفسیر کلام امام (ع)، باید قبلا معناى بعضى از لغات را که در آنها آمده است، بدانیم. علامه سید علىخان در معناى «عده» و معناى «حزن» چنین مىگوید:
العده بالضم ما اعددته و هیاته لحوادث الدهر من المال و السلاح، و الحزن کیفیه نفسانیه تحصل لوقوع مکروه او فوات
محبوب فى الماضى.
«عده» عبارت از چیزى است که آماده نمودهاى براى مقابله با حوادث روزگار از مال و سلاح، و «حزن» حالتى است نفسانى که در آدمى پدید مىآید و منشا آن حدوث واقعهاى است ناملایم یا از دست رفتن چیزى است محبوب که در گذشته روى داده است.
حزن و اندوه، حالتى است که به طور طبیعى در ضمیر انسان، بر اثر مواجه شدن با مصائب و ناملایمات، پدید مىآید و این رویداد، منحصر به اشخاص عادى نیست، بلکه افراد بزرگ و بااراده همانند پیمبران و پیشوایان الهى نیز در مواقعى محزون و غمگین مىشوند و این مطلب ضمن بعضى از آیات و روایات آمده است. حضرت یعقوب (ع) در غم فراق یوسف سخت متاثر و مهموم گردید:
قال یا اسفى على یوسف و ابیضت عیناه من الحزن.
گفت: اى افسوس بر یوسف عزیز. در غم فرزند، بسیار گریست تا جایى که از شدت حزن و اشک، وضع چشمش دگرگون شد.
پیشواى بزرگ اسلام، حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله در مورد مرگ فرزند خود ابراهیم فرمود:
تحزن النفس و یفزع القلب و انا علیک، یا ابراهیم لمحزونون و لا نقول ما یسخط الرب.
نفس، محزون و غمگین است و قلب در جزع و بىقرارى. اى ابراهیم! همهى ما در مرگت محزونیم، ولى سخنى که موجب سخط بارى تعالى گردد به زبان نمىآوریم.
امیرالمومنین سلام الله علیه در مرگ حضرت صدیقهى طاهره، زهرا علیهاالسلام، بسیار متاثر و متالم گردید. موقع دفن آن حضرت، رسول اکرم (ص) را مخاطب ساخت، خطبهاى خواند و در ضمن فرمود:
اما حزنى فسرمد و اما لیلى فمسهد.
غم و اندوهم طولانى خواهد بود و شبم با بیدارى خواهد گذشت.
مالک اشتر براى على (ع) افسرى رشید و صدیقى باایمان بود. بر اثر توطئهى خائنانهاى مسموم گردید و از دنیا رفت. مرگش براى آن حضرت بسیار سنگین و اندوهبار بود.
بکى علیه ایاما و حزن علیه حزنا شدیدا و قال: لا ارى مثله بعده ابدا.
چندین روز در مرگش گریست و حزن و اندوه امام (ع) در غم مالک، شدید بود و فرمود: بعد از او نمىبینم کسى را که همانند وى باشد و جایگزینش گردد.
نتیجه آنکه حزن و اندوه مانند گریستن براى بشر یک امر طبیعى است و در تمام مردم، حتى انبیا و اولیاى الهى وجود دارد، با این تفاوت که افراد عادى وقتى با حزن و اندوه مواجه مىشوند، ممکن است سخنانى ناروا بگویند، به ذات اقدس الهى و قضاى حکیمانهاش اسائهى ادب نمایند، و خود را در معرض خشم خداوند قرار دهند، اما اولیاى خدا و مردان باایمان همواره به قضاى بارى تعالى راضى هستند، نه تنها کلام ناروا به زبان نمىآورند، بلکه او را عده و
ذخیرهى خود مىدانند، در مصائب و شداید به وى پناه مىبرند، با نیروى ایمان و استمداد از ذات مقدسش خاطر آزردهى خویش را آرام مىکنند و از اندوه و غم رهایى مىیابند، و جملهى اول دعاى حضرت زینالعابدین (ع) در این قطعه ناظر به همین امر است:
اللهم انت عدتى ان حزنت.
بار الها! اگر محزون و غمگین گردم، پناهگاه معنوى و ذخیرهى روحى من تو هستى.
عن قتیبه بن الاعشى قال: اتیت اباعبدالله علیهالسلام اعود ابنا له فوجدته على الباب فاذا هو مهتم حزین. فقلت جعلت فداک، کیف الصبى؟ فقال: انه لما به. ثم دخل فمکث ساعه، ثم خرج الینا و قد اسفر وجهه و ذهب التغیر و الحزن. فطمعت ان یکون قد صلح الصبى. فقلت: کیف الصبى جعلت فداک؟ فقال: قد مضى الصبى لسبیله. فقلت جعلت فداک، لقد کنت و هو حى مغتما حزینا، و قد رایت حالک الساعه و قد مات غیر تلک الحال، فکیف هذا. فقال: انا اهل البیت انما نجزع قبل المصیبه فاذا وقع امر الله رضینا بقضاءه و سلمنا لامره.
قتیبه بن اعشى مىگوید: حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدم، به منظور عیادت از فرزند بیمارش. دیدم حضرت دم در با قیافهاى مهموم و محزون ایستاده، عرض کردم: حال طفل چطور است؟ فرمود: همانطور که بود. سپس داخل اندرون منزل شد. پس از ساعتى برگشت، اما چهرهاش گشاده و آثار اندوه و حزن برطرف شده بود. از مشاهدهى این حالت به نظرم آمد که طفل بیمار از خطر رسته و
بهتر شده است. عرض کردم. یابن رسولالله! حال کودک چگونه است؟ فرمود: از دنیا رفت. عرض کردم: او وقتى زنده بود، شما محزون و غمگین بودید و اکنون که از دنیا رفته، آن حالت تاثر نیز از چهرهى شما برطرف گردیده، این چگونه است؟ فرمود: ناراحتى و جزع ما اهلبیت، قبل از وقوع مصیبت است، اما موقعى که مصیبت آمد و امر الهى تحقق یافت، راضى به قضاى او و تسلیم امر او هستیم.
کسانى که از تعالیم سعادتبخش اسلام به شایستگى بهرهمند گردیده و خوب بار آمدهاند، به پیروى از اولیاى گرامى اسلام، در رویدادهاى حزنانگیز قوى و مقاوماند، به پناه خداوند مىروند و با نیروى ایمان، ضمیر ناراحت و نگران خویش را آرام مىکنند و ایام عمر را با یاد خداوند به سلامت مىگذرانند.
امسلیم از جملهى زنان باایمان در عهد رسول اکرم (ص) است. شوهرش ابىطلحه نیز از مسلمانان واقعى و از اصحاب صدیق و باارزش پیشواى اسلام بود و در جنگهاى بدر و احد و خندق و دیگر غزوات حضور داشت و در رکاب آن حضرت صمیمانه انجام وظیفه مىکرد. او در اوقاتى که مسئولیت سربازى به عهده نداشت در مدینه به سر مىبرد، قسمتى از وقت خود را در عبادت پروردگار و فراگرفتن معارف اسلامى و تعالیم دینى صرف مىکرد و قسمتى را به کسب معاش اختصاص مىداد و در قطعه زمینى سرگرم کار و فعالیت مىشد. محصول ازدواج این زن و شوهر بافضیلت، فرزند پسرى بود که متاسفانه در سنین نوجوانى بیمار شد و در منزل بسترى گردید. مادر از او پرستارى مىکرد. شب هنگام، موقعى که ابىطلحه از کار برمىگشت و به منزل مىآمد، ابتدا بر بالین فرزند بیمار مىرفت و مورد مهر و عطوفتش قرار مىداد و سپس در اطاق خود به صرف غذا و
استراحت مىپرداخت. چندى بر این منوال گذشت تا روزى طرف عصر، در غیاب پدر، نوجوان از دنیا رفت. مادر باایمان بدون اینکه خود را ببازد و در مرگ فرزند بىتابى و جزع کند، جنازه را به کنارى کشید و رویش را پوشاند. شب فرارسید. امسلیم براى اینکه خواب و آسایش شوهر خستهاش در آن شب مختل نشود، تصمیم گرفت مرگ فرزند را تا صبح از وى پنهان نگاه دارد. ابىطلحه وارد منزل شد و طبق معمول خواست بر بالین فرزند برود. امسلیم منعش نمود و گفت: طفل را به حال خودش بگذار که امشب با سکون و راحتى آرمیده است. این سخن را به گونهاى ادا کرد که شوهر آنرا مژدهى تخفیف بیمارى تلقى نمود و مطمئن شد که مرض فرزندش کاهش یافته و هم اکنون بدون التهاب خوابیده است. رفتار امسلیم آنقدر جالب و اطمینانبخش بود که شوهر در آن شب با وى آمیخت. صبح شد. امسلیم گفت: ابىطلحه! اگر کسانى به بعضى از همسایگان خود چیزى را به عاریه بدهند و آنان مدتى از آن بهرهمند گردند اما موقعى که صاحبان، مال عاریهى خود را طلب کنند، عاریهداران اشک ببارند که چرا متاع عاریتى را پس مىگیرید، به نظر تو حال این قبیل اشخاص چگونه است؟ ابىطلحه جواب داد: اینان دیوانگاناند. امسلیم گفت: پس ما نباید از دیوانگان باشیم، خداوند امانت خود را پس گرفت و فرزندت دیروز عصر از دنیا رفت. در این مصیبت صبر کن، تسلیم قضاى الهى باش، و براى تجهیز جنازهى فرزندت اقدام نما.
فاتى ابوطلحه النبى صلى الله علیه و آله فاخبره الخبر. فتعجب النبى من امرها و دعا لها و قال: اللهم بارک لهما فى لیلتهما.
ابىطلحه حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد و جریان امر را به عرض رساند. حضرت از کار زن به شگفت آمد و دربارهاش دعا کرد و از پیشگاه الهى براى زن و شوهر در آمیزش آن شب درخواست خیر و برکت نمود. زن باردار شده بود، فرزند پسرى به دنیا آورد و نامش را عبدالله گذاردند. بر اثر مراقبتهاى والدین باایمان، به شایستگى پرورش یافت و از حسن تربیت برخوردار گردید. پاک زندگى کرد و به پاکى از دنیا رفت. او عبدالله بن ابىطلحه، از اصحاب حضرت على بن ابیطالب علیهالسلام بود. ابىطلحه و امسلیم مانند سایر پدران و مادران، به نوجوان خود علاقهمند بودند و عادتا انتظار مىرفت که در چند روز اول مرگ وى بىتابى و جزع کنند، ولى چنین نشد، آنان مصیبت درگذشت او را با نیرومندى تحمل نمودند و در این حادثهى علاجناپذیر، حد اعلاى صبر و شکیبایى را از خود نشان دادند، زیرا به خدا ایمان واقعى داشتند، طفل را از او مىدانستند و مرگش را نیز به فرمان او، به رضاى حق راضى و به قضایش تسلیم شدند تا مورد عنایت و تفضل او قرار گیرند و رحمت واسعهى بارى تعالى شامل حالشان گردد. اگر آن زن و شوهر باایمان در این حادثه بىتابى و جزع مىنمودند، به سر و صورت مىکوفتند، و خواب و آرام را از دست مىدادند، نظام خلقت با اعمال آنان دگرگون نمىشد، نوجوان درگذشته به دنیا برنمىگشت، و فشار مصیبت کاهش نمىیافت، اما آنان با ایذاء و آزار خود به سلامت خویشتن آسیب مىرساندند و مصیبت تازهاى بر مصیبت مرگ فرزند مىافزودند، بعلاوه از اجرى که خداوند براى افراد صابر مقرر فرموده، محروم مىگشتند. رضاى به قضاى الهى یکى از بزرگترین نشانههاى ایمان به خداوند است. انسانى که به مقدرات بارى تعالى راضى است، در فقر و غنى، در سلامت و
بیمارى، در حوادث مطلوب و نامطلوب، و خلاصه در جمیع احوال، قلبى مطمئن و ضمیرى آرام دارد، در ناملایمات زندگى به طبع بشرى، محزون و غمگین مىگردد، اما رضاى به امر بارى تعالى آن غم را بسرعت از صفحهى خاطرش مىزداید و زندگى را بدون تشویش و اضطراب مىگذراند. اما باید بدانیم که نیل به این مقام بسیار رفیع، نیاز به ایمان قوى دارد و قوت ایمان سرمایهى گرانقدرى است که به آسانى نصیب افراد نمىشود، ممکن است کسانى در بدآمدهاى زندگى و حوادث ناگوار ادعا کنند که به قضاى الهى کمال رضایت و خشنودى را داریم، اما در همان موقع خودشان مراتب نارضایى باطنى را در ضمیر خویش احساس مىنمایند. براى آنکه شنوندگان محترم بدانند که در نظر اولیاى بزرگ اسلام، رضاى به قضاى خداوند تا چه حد مهم و مشکل است، در این روایت که به عرض مىرسد، دقت کامل را مبذول دارند:
عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: الزهد عشره اجزاء: اعلى درجه الزهد ادنى درجه الورع و اعلى درجه الورع ادنى درجه الیقین و اعلى درجه الیقین ادنى درجه الرضا.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام فرموده: زهد و بىاعتنایى به دنیا ده جزء دارد. بالاترین درجهى زهد، پایینترین درجهى تقوى است، و بالاترین درجهى تقوى پایینترین درجهى یقین است، و بالاترین درجهى یقین پایینترین درجهى رضا به قضاى الهى است.
بشر به طور طبیعى داراى حب ذات است، به خود و به تمام امور مربوط به خویشتن علاقه دارد، مایل است چرخ زمان بر وفق میل
او بگردد و در تمام شئون زندگى کامروا و مقضى المرام باشد، اما این کار ناشدنى است و گردش زمان به اقتضاى مقررات حکیمانهى خلقت و بر اساس نظامى است که آفریدگار جهان برقرار فرموده است، نه بر وفق خواسته و میل این و آن.
عن على علیهالسلام قال: ان الله سبحانه یجرى الامور على ما یقتضیه لا على ما ترتضیه.
على (ع) فرموده: خداوند توانا امور جهان را بر طبق آنچه مقتضى است به جریان مىاندازد، نه بر وفق رضا و خشنودى افراد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
1
:: بازدید دیروز ::
31
:: کل بازدیدها ::
187998
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::