تنزیل نور
ساعت 11:0 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 158)
امام (ع) به پیشگاه بارى تعالى عرض مىکند:
و صن وجهى بالیسار.
بار الها! آبروى مرا در جامعه با معیشت سهل و آسان محافظت فرما.
محتواى جملهى دوم دعاى امام (ع) ناظر به این امر است که اگر دعاى اولش مستجاب نگردد، موجب کاهش ارج اجتماعیش مىشود و قدر و منزلتش در نظر مردم تنزل خواهد یافت. به پیشگاه خدا عرض مىکند: و لا تبتذل جاهى بالاقتار. بار الها! قدر و منزلتم را نزد مردم با تنگدستى سبک و خوار مگردان. «جاه» عبارت از قدر و منزلتى است که نصیب افراد محبوب مىشود و محبوبیتشان ناشى از مزایا و کمالاتى است که واجد آنها هستند و مردم نیز به آن مزایا علاقه دارند، مانند رهبر آزادىبخش و عزتآفرین، راهنماى مردم به سعادت و رستگارى، حامى مظلوم و دفع کنندهى ظالم، دستگیرى از افتادگان و خدمت به ضعیفان، علم و تقوى، سخاوت و شجاعت، و دیگر سجایا و صفاتى از این قبیل. جاه و ریاست نوعى سلطه بر مردم و تسخیر آنان است و در هر دو، اطاعت و انقیاد وجود دارد، با این تفاوت که ریاست فرمانروایى بر ابدان مردم است و قدرت اجرایى آن نیروهاى مادى است، و جاه، مالکیت دلهاست و عاملى که مردم را به اطاعت وامىدارد، نفوذ معنوى و محبوبیت صاحب جاه است. مردم جهان به طور طبیعى به جاه و محبوبیت و همچنین به مقام و ریاست علاقه دارند، ولى هر یک از آن دو ممکن است از دو راه نصیب گردد: یکى آنکه جاه و ریاست از پى افراد لایق بروند و آنان را به مالکیت قلوب و فرمانروایى بر ابدان مردم برسانند، و دیگر آنکه عاشقان جاه و ریاست از پى محبوبیت و مقام بروند و با تسبیب اسباب، خواه مشروع باشد یا نامشروع، خویشتن را به هدف برسانند، دلها را قبضه کنند یا کرسىهاى مقام را اشغال نمایند. در صورتى که افراد لایق بدون سعى و کوشش به جاه و محبوبیت نایل گردند، لازم است متوجه باشند که علاقهى دلهاى مردم به آنان از نعمتهاى حضرت بارى تعالى است، باید قدرش را بشناسند و از آن سوء استفاده ننمایند، و با اعمال زشت آن را از میان نبرند، بعلاوه باید خداى را در اعطاى این نعمت شکر گویند و شکر نعمت جاه و محبوبیت، حمایت مظلومان، خدمت به ضعفا و بینوایان، برآوردن حوایج نیازمندان، و از این قبیل اعمال است. پاداش دنیوى شکر جاه، افزایش محبوبیت و ازدیاد قدر و منزلت است. لئن شکرتم لازیدنکم. اگر شکر نمودید، نعمت را بر شما فزونتر خواهم نمود.
و اگر با وجود جاه، به درخواست ضعفا بىاعتنا باشید، کفر نعمت نمودهاید و کیفر آن از بین رفتن محبوبیت و قدر و منزلت است. شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر، نعمت از کفت بیرون کند پاداش اخروى شکر نعمت جاه، ضمن روایات آمده، از آن جمله این حدیث شریف است: عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ما من مومن بذل جاهه لاخیه المومن الا حرم الله وجهه على النار و لم یمسسه قتر و لا ذله یوم القیامه. امام صادق (ع) فرمود: هیچ مومنى نیست که جاه و محبوبیت خود را در راه برآوردن نیاز برادر دینى خود صرف کند، مگر آنکه خداوند رویش را بر آتش دوزخ حرام مىنماید و در قیامت دچار تنگناى و ذلت نخواهد شد.
جاه و محبوبیت همانند مال و ثروت در قیامت مورد پرسش است و تخلف از اداى وظیفهى نعمت جاه، کیفر الهى را در بردارد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان الله تعالى لیسال العبد فى جاهه کما یسال فى ماله، فیقول یا عبدى رزقتک جاها فهل اعنت به مظلوما او اغثت به ملهوفا. خداوند از جاه بنده همانند مالش سئوال مىکند، مىفرماید: بندهى من! به تو جاه و محبوبیت روزى نمودم، آیا مظلومى را مورد حمایت قرار دادى؟ آیا به استغاثهى ستمدیدهى مضطربى پاسخ گفتى؟
صاحب جاه و محبوبیت که در دنیا به نفع برادر دینى خود قدم برندارد، علاوه بر مجازات دنیوى، در قیامت نیز کیفر خواهد داشت و این مطلب در ضمن حدیث آمده است: عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ایما مومن بخل بجاهه على اخیه المومن و هو اوجه جاها منه الا مسه قتر و ذله فى الدنیا و الاخره و اصابت وجهه یوم القیامه نفحات النیران معذبا کان او مغفورا له. امام صادق (ع) فرمود: آن کس که بخل کند بر جاه خود دربارهى برادر دینیش با آنکه محبوبیت وى بیش از محبوبیت آن برادر مومن است، مجازاتش در دنیا و آخرت مضیقه و ذلت خواهد بود، بعلاوه امواج حرارت آتش در قیامت پیوسته با صورتش در تماس است و او را رنج مىدهد، خواه او اهل عذاب باشد و خواه از مشمولین عفو و غفران الهى. رسول اکرم صلى الله علیه و آله بر اثر خدمتهاى بزرگ و سعادتبخشى که نسبت به دنیا و دین مردم نمود، دلها به وى گرایش یافت، از عالىترین درجات محبوبیت و جاه برخوردار گردید، آنچنان قلبها مجذوب وى شد که از دیدن رویش و شنیدن صدایش شاد مىشدند و از دست مبارکش و قطرات آب وضویش تبرک مىجستند. این جاه عطیهى بزرگ الهى و نعمت گرانقدر بارى تعالى بود، این جاهى است که پیمبر اکرم (ص) از پى آن نرفته، بلکه جاه خود را به پیامبر رسانده است. هم اکنون بعد از گذشت چهارده قرن، محبوبیت آن حضرت در اعماق قلوب صدها میلیون انسان جاى دارد و به حضرتش عشق مىورزند. رسول گرامى (ص) تا زنده بود از جاه و محبوبیت خود به نفع حق و عدالت و حمایت از مظلومین و مستضعفین استفاده نمود و این روش مرضى خداوند را اکیدا به پیروان خود نیز توصیه فرمود. مقام و ریاست براى امیرالمومنین (ع) همانند جاه و محبوبیت براى رسول اکرم (ص)، ناشى از شایستگى و صلاحیت بود، نه علاقه و عشق به ریاست. على (ع) از پى مقام نرفت، بلکه مقام در خانهى او آمد. موقعى که مردم جمع شدند و با اصرار از آن حضرت مىخواستند که امر خلافت را قبول نماید و زمام امور کشور اسلام را به دست بگیرد، حضرت در پاسخ آنان فرمود: دعونى و التمسوا غیرى. مرا ترک گویید و از دیگرى بخواهید که پذیراى خلافت شود.
ولى مردم از آن حضرت دست نکشیدند، آنقدر اصرار کردند تا او را به قبول این مقام واداشتند. على (ع) ضمن سخنانى برنامهى کار خود را در امر خلافت تذکر داد و مردم را متوجه نمود که هدفش از قبول این مقام، اقامهى حق و عدل است. از آن جمله در زمینهى پارهاى از قطائع عثمان که به اشخاص داده بود، فرمود: و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته فان فى العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق.
قسم به خدا اگر بیابم که با آن قطائع، زنانى به ازدواج درآمده یا کنیزانى خریدارى شده، به نفع مسلمین برمىگردانم، چه آنکه در عدل سعه و گشایش است، و اگر در نظر کسى، عدل مضیقه و تنگى باشد، جور و ستم براى وى مضیقهى زیادترى خواهد داشت. امام زینالعابدین (ع) مانند جد بزرگوارش رسول اکرم صلى الله علیه و آله از جاه و محبوبیتى عظیم برخوردار بود. آلامیه با آنکه داراى قدرت و کرسى حکومت بودند، کوشش بسیار کردند که مهر اهلبیت را از صفحهى خاطر مردم بزدایند و نامشان را به دست فراموشى بسپارند، ولى هر قدر جدیت نمودند، به هدف نرسیدند و خداوند محبت آنان را در دلها افزایش داد و نامشان را بالاتر برد. یکى از نمونههاى محبوبیت امام زینالعابدین (ع)، تکریمى بود که مردم در مسجدالحرام با حضور هشام بن عبدالملک از آن حضرت نمودند. قبلا در یکى از سخنرانیها به مناسبت، ذکر شده و در اینجا نیز بدان اشاره مىشود. هشام بن عبدالملک در زمان حکومت پدرش براى اداى فریضهى حج به مکه آمد، طواف بیت را انجام داد و براى استلام به طرف حجرالاسود رفت، اما مردم به وى راه ندادند و گویا در فشارش گذاردند. کسانى از مامورین شامى که با او بودند، منبرى آوردند تا روى آن بنشیند و از فشار رهایى یابد. روى منبر قرار گرفت و ناظر مردم در استلام حجر بود. شامیان نیز گرد منبر از او حفاظت مىنمودند. اذ اقبل على بن الحسین علیهماالسلام فطاف بالبیت فکلما بلغ الى الحجر تنحى له الناس حتى یستلمه. فقال رجل من اهل الشام: من هذا الذى قد هابه الناس هذه الهیبه. فقال هشام: لا اعرفه مخافه ان یرغب فیه اهل الشام. در این بین، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام وارد مسجدالحرام شد. طواف بیت را انجام مىداد و چون به حجرالاسود نزدیک مىشد، مردم راه باز مىکردند تا حضرت استلام حجر نماید. یکى از شامیان با مشاهدهى این همه احترام به شگفت آمد، پرسید: این کیست که مردم تحت تاثیر هیبت و عظمت او واقع شدند؟ هشام گفت: او را نمىشناسم. زیرا مىترسید که اگر بگوید کیست، مورد علاقهى شامیان واقع شود. در این موقع، فرزدق شاعر که نزدیک هشام
بود، سئوال شامى و پاسخ وى را شنید. بلافاصله اشعارى را در معرفى امام سجاد (ع) سرود و گفت: او را کعبه و مردم مىشناسند، او فرزند رسول اکرم (ص) و فرزند صدیقهى اطهر است. یکى از اشعارش این بیت بود: ما قال لا قط الا فى تشهده لو لا التشهد کانت لاءه نعم او در قضاى حوایج و برآوردن تمنیات مردم همواره پاسخش مثبت است، هرگز «لا» به زبان نمىآورد، مگر در تشهد و اگر مقام شهادت به توحید الهى نمىبود، آنجا هم «نعم» مىگفت.
علل و عوامل متعددى منشا محبوبیت و جاه حضرت زینالعابدین (ع) در جامعهى مسلمین بود، از آن جمله، مقام امامت به گزینش حضرت بارى تعالى، فرزندى رسول اکرم (ص)، عالم بودن به تمام دقایق دینى، و پاسخگویى به همهى پرسشها. و همچنین علماى عامه و خاصه در کتابهاى خود آوردهاند که رسول اکرم (ص) در ایام حیات خود، مکرر با مختصر تفاوتى در عبارت، فرموده بود: کتاب خداوند و عترتم دو امانت من است نزد شما، و امام سجاد (ع) از عترت پیمبر اسلام (ص) است که در کنار قرآن شریف امانتى است از طرف رسول گرامى (ص). علاوه بر این مزایا، حضرت زینالعابدین (ع) در خدمت به مسلمانان همواره کوشا و جدى بود، از مظلوم حمایت مىنمود و با ظالم مبارزه مىکرد، افتادگان را یارى مىداد، به تهیدستان و مستمندان کمک مالى مىنمود، براى آنکه بتواند خدمات مالى خود را دربارهى فقرا و بینوایان ادامه دهد در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز، از پیشگاه خداوند درخواست نمود که آبروى مرا با گذران سهل و آسان محافظت فرما، و در جملهى دوم عرض مىکند: و لا تبتذل جاهى بالاقتار. بار الها! قدر و منزلتم را با مضیقهى مالى و تنگدستى سبک و خوار مگردان.
یعنى پروردگارا! چنان نشود که مستحقى راستگو و آبرومند به من مراجعه کند و درخواست مساعدت بنماید و من بر اثر عدم تمکن نتوانم به وى خدمت کنم، با نومیدى مرا ترک گوید و قدر و منزلتم در نظر او سبک و پست گردد. رسول اکرم (ص) و حضرت زینالعابدین علیهماالسلام طالب جاه نبودند و از پى آن نرفتند، بلکه جاه از پى آنان آمد. همچنین على (ع) طالب ریاست نبود و از پى آن نرفت، بلکه ریاست سر وقت آن حضرت آمد و آن بزرگواران، جاه و مقام را در راه اعلاى حق و اقامهى عدل به کار گرفتند و در راه رضاى بارى تعالى صرف نمودند. اگر کسانى از جاه و مقامى اینچنین برخوردار گردند و در راهى که مرضى حضرت بارى تعالى است مورد استفاده قرار دهند، از عز دنیوى و اجر اخروى بهرهمند خواهند بود، اما کسانى که داراى حب جاه و ریاستاند و براى نیل به آنها سعى و کوشش مىکنند، متوجه باشند که اسلام با کار آنان ناموافق است و به موجب روایات، حب جاه و مقام مایهى تباهى و هلاکت است. در سخنرانى قبل راجع به حب ریاست چند جملهاى تذکر داده شد و بعضى از روایات مذکور افتاد و در این فصل نیز بعضى از روایات مربوط به شهرت و جاهطلبى به عرض شنوندگان محترم مىرسد: عن النبى صلى الله علیه و آله قال: حب الجاه و المال ینبتان النفاق فى القلب کما ینبت الماء البقل. رسول اکرم (ص) فرمود: حب جاه و مال، دورویى و نفاق را در قلب مىرویاند، همانطور که آب گیاه را مىرویاند.
و عنه صلى الله علیه و آله: حسب امرء من الشر الا من عصمه الله. ان یشیر الناس الیه بالاصابع.
و نیز فرموده است: براى یک انسان، این شر و بدى کافى است که مردم بر اثر شهرت و جاه، او را با انگشت به یکدیگر نشان بدهند، مگر آنکه خداوند او را در پناه خود حفظ کند و از شر و بدى مصونش دارد.
آن کس که اسیر حب جاه است و مىخواهد در دلها نفوذ نماید، باید به گونهاى قدم بردارد و خویشتن را طورى بسازد که مردم مىخواهند و موجب جلب محبتشان مىشود و چنین روشى اغلب مستلزم ریاکارى و دروغگویى در کردار و گفتار است و این همان دورویى و نفاقى است که در حدیث رسول اکرم (ص) آمده و فرموده است حب جاه، نفاق را در دلها مىرویاند و چنین محبوبیتى نه تنها قدر و ارزشى ندارد، بلکه در دنیا منافى با فضیلت و شرف انسانى است و در آخرت مایهى عذاب و کیفر الهى است. در گذشته و حال افراد نادانى بوده و هستند که بر اثر جهالت و ناآگاهى یا به انگیزهى خودپرستى و حب جاه، مردمى نادانتر از خود را با کارهایى ناصحیح اغفال نمودند، خویشتن را محبوب آنان ساختند، و قلوبشان را به تسخیر خود درآوردند، و در اینجا نمونهاى را که حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام خود ناظر آن بوده و شرح داده، به عرض شنوندگان محترم مىرساند: امام (ع) مىفرماید: کسى که از هواى نفس خود پیروى
کند و راى باطل خود را با اعجاب بنگرد، همانند مردى است که شنیدم گروههایى از اقوام مختلف تعظیم و توصیفش مىنمایند. علاقهمند شدم او را ببینم به گونهاى که مرا نشناسد تا بدانم وزن و ارزشش چقدر است. روزى در محلى او را دیدم که مردم گردش جمع شده بودند. پشت سر مردم ایستادم، در حالى که با پارچهى کوچکى قسمتى از صورت خود را پوشانده بودم، به او و مردم مىنگریستم، آنان را با گفتههاى خود فریب مىداد، تا آنکه راه خود را کج کرد و از مردم جدا شد. من از پى او رفتم. طولى نکشید به خبازى رسید، او را اغفال نمود و دو قرصهى نان او را برداشت به صورت سرقت. تعجب کردم. در نفس خود گفتم شاید، با او معامله دارد. سپس گذر کرد به انارفروشى رسید، او را نیز اغفال نمود و دو انار از او برداشت به صورت سرقت. در دلم گفتم که شاید با او نیز معامله دارد. باز از پى او رفتم تا به مریضى گذر کرد. دو قرصهى نان و دو انار را نزد او گذارد و رفت. دنبالش رفتم. در صحرا به بقعهاى رسید و در آنجا توقف نمود. پیش رفتم، گفتم: اى بندهى خدا! من از تو چیزهایى را شنیده بودم، دوست داشتم ترا ببینم و دیدم. لکن از تو کارهایى مشاهده کردم که دلم را اشغال نموده است. گفت: آن چیست؟ گفتم: از خباز دو قرص نان دزدیدى و از انارفروش دو انار. قبل از هر چیز به من گفت: تو کیستى؟ گفتم: مردى از اولاد آدم و از امت محمد صلى الله علیه و آله. گفت: به من بگو تو کیستى؟ گفتم: از اهلبیت پیمبر اسلام (ص). گفت: اهل کجایى؟ گفتم: اهل مدینه. گفت: شاید تو جعفر بن محمد باشى. گفتم: بلى. گفت: چه فایده دارد شرافت اصلى براى تو با جهلى که به کتاب خدا دارى؟ گفتم: جهل من به کتاب خداوند چیست؟ گفت: در قرآن شریف آمده: هر کس یک حسنه بجا
آورد، ده برابر اجر دارد و هر کس مرتکب یک گناه شود، جز کیفر یک گناه ندارد. من وقتى دو نان دزدیدم، دو گناه کردم و چون دو انار دزدیدم، دو گناه دیگر مرتکب شدم، و چون آنها را صدقه دادم، از چهل حسنه برخوردار گردیدم، چهار گناه را از چهل حسنه کم کن، سى و شش حسنه باقى مىماند.
حضرت فرمود: به او گفتم تو به کتاب خداوند جاهلى، مگر نشنیدهاى که بارى تعالى فرموده:
انما یتقبل الله من المتقین.
عمل اهل تقوى مورد قبول خداوند است.
تو با دزدى دو قرص نان، دو گناه کردى و با دزدى دو انار، مرتکب دو گناه شدى، وقتى آنها را بدون اجازهى صاحبانش به دیگرى دادى، چهار گناه دیگر بر چهار گناه اول افزودى و چهل حسنه بر چهار گناه اضافه نکردى. از شنیدن سخن امام (ع)، حیران بر آن حضرت مىنگریست. امام فرمود: من برگشتم و او را ترک گفتم، سپس فرمود: و بمثل هذا التاویل القبیح المستنکر یضلون و یضلون.
و به استناد این گونه تاویلهاى قبیح گمراه مىشوند و گمراه مىکنند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:57 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 157)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله، و صن وجهى بالیسار، و لا تبتذل جاهى بالاقتار.
على بن الحسین علیهماالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» از خداوند مىخواهد که بر محمد و آلش درود فرستد، سپس دو تمنى از پیشگاه مقدسش مىنماید: اول، بار الها! آبروى مرا در جامعه با معیشت سهل و آسان محافظت فرما. دوم، بار الها! قدر و منزلتم را نزد مردم، با تنگدستى سبک و خوار مگردان.
به خواست خداوند بزرگ، این دو جمله از کلام امام سجاد (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
مال داشتن و فاقد مال بودن، درجات و مراتب متفاوتى دارد: سرمایهدارى، تمکن مالى، غنى و بىنیازى از خلق، برخوردارى از کفاف، گذران در حد قناعت، فاقد بودن حداقل معاش، و بین این درجات نیز تفاوتهایى وجود دارد. این درجات به اعتبار شان دینى، اجتماعى، اخلاقى، دنیوى و اخروى، در نظر شرع مقدس، داراى ابعاد مختلفى است که در قرآن مجید و احادیث خاطرنشان گردیده است.
حضرت زینالعابدین (ع) بعضى از آنها را در قطعات مختلف دعاى «مکارمالاخلاق» ذکر فرموده و دربارهى هر یک، به مناسبت، توضیح داده شد. در قطعه دعاى مورد بحث امروز، امام (ع) گذران معاش را با سهولت و آسانى، یا در مضیقه و سختى، از نظر مصون ماندن قدر و منزلت اجتماعى، یا کاهش وزن و ارزش در افکار عمومى، مورد توجه قرار داده و در جملهى اول به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و صن وجهى بالیسار.
بار الها! آبروى مرا با گذران سهل و آسان در جامعه محافظت فرما.
در قرآن شریف و روایات اولیاى گرامى اسلام، کلمهى «وجه» دربارهى خداوند و دربارهى اعمالى که مردم باایمان براى خدا انجام مىدهند و همچنین دربارهى دیگر امور به کار رفته است و از آن معانى متعددى اراده شده که در اینجا شرح و تفصیل آن ضرورت ندارد، اما کلمهى «وجه» که در دعاى امام (ع) آمده، وجههى عمومى است که در فارسى به «آبرو» تعبیر مىشود. به گفتهى شاعر:
دست طمع که پیش کسان مىکنى دراز
پل بستهاى که بگذرى از آبروى خویش
جالب آنکه «ماء الوجه» در بعضى از اخبار آمده و معنایش همان «آبرو» در لغت فارسى است.
عن على علیهالسلام قال: بذل ماء الوجه فى الطلب اعظم من قدر الحاجه و ان عظمت و انجح فیها الطلب.
على (ع) فرموده: قدر و ارزش آبرویى را که آدمى براى
درخواست چیزى صرف مىکند، بالاتر از حاجت مورد درخواست است، هر چند آن خواسته مهم باشد و با صرف آبرو برآورده شود.
و عنه علیهالسلام قال: افضل المروءه استبقاء الرجل ماء وجهه.
و نیز فرموده است: برترین مردانگى آن است که آدمى در ابقاى آبروى خویش کوشا و جدى باشد.
از وظایف دینى پیروان قرآن شریف این است که همواره مراقب عز خویش و عز برادران ایمانى خود باشند، نه قدمى بردارند که مایهى ذلت خودشان شود و نه به آبروى برادران دینى خود آسیب برسانند، و این مطلب، ضمن روایات متعددى از رسول اکرم (ص) و ائمهى طاهرین علیهمالسلام خاطرنشان گردیده است و در اینجا به ذکر دو روایت اکتفا مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله: لیس للمومن ان یذل نفسه.
رسول اکرم (ص) فرمود: مومن نباید موجبات خوارى و ذلت خود را فراهم آورد.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: من حقر مومنا مسکینا او غیر مسکین لم یزل الله عز و جل حاقرا له ماقتا حتى یرجع عن محقرته ایاه.
امام صادق (ع) فرمود: کسى که مومنى را تحقیر نماید، خواه مسکین باشد یا غیرمسکین، با این عمل، پیوسته مورد تحقیر و دشمنى بارى تعالى خواهد بود تا از روش نادرست خود برگردد و او را با دیدهى یک مسلمان مورد احترام بنگرد.
علل و عوامل متعددى مىتواند مسلمانى را در نظر افراد، حقیر و کوچک جلوه دهد، و «فقر» یکى از آن عوامل است، و این عامل از
دیگر عوامل بیشتر چشمگیر است، لذا امام صادق (ع) در حدیثى که ذکر شد از «مسکین» نام برده و سپس غیرمسکین را نیز در کنارش ذکر نموده است. با توجه به اینکه بضاعت کم یا تهیدستى در نظر افراد کوتهبین عامل بزرگ تحقیر است، در بعضى روایات از این دو گروه نام برده شده و مجازات کسانى که آنان را با دیدهى تحقیر مىنگرند، خاطرنشان گردیده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام: من استذل مومنا و استحقره لقله ذات یده و لفقره شهره الله یوم القیامه على رووس الخلایق.
امام صادق (ع) فرمود: کسى که مومنى را خوار بشمرد و با دیدهى تحقیرش بنگرد، براى بضاعت کم یا فقرش، خداوند او را در قیامت به جمیع خلایق معرفى مىکند و بدین صفت مذموم توصیفش مىنماید.
افراد مستطیع که حج بیتالله بر آنان واجب مىشود، از نظر تمکن مالى درجات و مراتبى دارند، بعضى ثروتشان بسیار است و مىتوانند هزینهى سنگینى را تحمل نمایند و بعضى متوسطاند و باید در صرف مال میانهرو باشند. در روزگار گذشته براى سفر حج به طور معمول، چند نفر با هم رفیق راه و هم خرج مىشدند تا در منزلها با کمک یکدیگر کارها را مرتب کنند و نیازها را برطرف سازند و سفر را در رفتن و برگشتن بخوبى طى کنند. تذکرات مکرر ائمهى معصومین علیهمالسلام در لزوم حفظ احترام و عز مسلمین و اجتناب از تحقیر آنان موجب شده بود که گاهى فرد مسلمان متوجه به وظایف دینى، به امام (ع) مراجع کند و سئوال نماید: آیا با کسى که از نظر مالى همانند
من نیست، در سفر حج رفیق راه باشم و هم خرج بشوم یا نه؟ و او طبق فرمودهى امام (ع) عمل مىنمود.
عن شهاب بن عبد ربه قال: قلت لابیعبدالله علیهالسلام: قد عرفت حالى و سعه یدى و توسعى على اخوانى فاصحب النفر منهم فى طریق مکه و اوسع علیهم. قال لا تفعل یا شهاب. ان بسطت و بسطوا اجحفت بهم و ان هم امسکوا اذللتهم، فاصحب نظائرک.
شهاب عبد ربه به امام صادق (ع) عرض کرد: شما از حال من آگاهید، مىدانید که سعهى مالى دارم و دستم در مقابل برادرانم باز است. آیا در سفر حج با چند نفر رفیق راه شوم و با آنان گشادهدست باشم؟ امام (ع) فرمود: اى شهاب! چنین کارى مکن، زیرا اگر تو با دست باز خرج کنى و آنان نیز چنین کنند، به هم سفریها ستم نمودهاى و اگر امساک کنند و همانند تو صرف مال ننمایند، موجب خوارى و ذلتشان شدهاى، برو کسانى را که همانند خودت هستند برگزین و با آنان رفیق راه باش.
امام (ع) نظیر این جواب را دربارهى کسى فرمود که از نظر مالى، تمکن وافى نداشت و مىخواست رفیق راه و هم خرج افراد متمکن شود.
عن ابىبصیر قال، قلت لابیعبدالله علیهالسلام: یخرج الرجل مع قوم میاسیر و هو اقلهم شیئا فیخرج القوم النفقه و لا یقدر هو ان یخرج مثل ما اخرجوه. فقال علیهالسلام: ما احب ان یذل نفسه و لیخرج مع من هو مثله.
ابىبصیر به امام صادق (ع) عرض کرد: مردى با افراد ثروتمند
رفیق راه و هم خرج مىشود و او تمکنش از همهى آنها کمتر است، آنان با دست باز خرج مىکنند و او قادر نیست مثل آنها صرف مال نماید. امام (ع) فرمود: دوست ندارم با همسفرى ثروتمندان موجبات ذلت خویش را فراهم آورد، با کسانى همسفر شود که در مالدارى همانند خودش باشند.
از چند حدیث مذکور روشن شد که مسلمانان طبق وظیفهى شرعى مکلفاند مراتب عز و احترام افراد بىبضاعت یا کم بضاعت را رعایت کنند و مراقب باشند قولا و عملا موجبات هتک و تحقیر آنان را فراهم نیاورند، حتى امام صادق (ع) به ثروتمند اجازه نمىدهد با افرادى که از نظر مالى متوسطاند در سفر حج رفیق راه و هم خرج گردد، و همچنین راضى نیست فردى که از نظر مالى متوسط است، با اشخاص متمکن و مالدار هم خرج و رفیق راه شود، زیرا در هر دو صورت براى افراد متوسط، زمینهى احساس ذلت و حقارت فراهم مىآید. به موازات دستورى که اولیاى گرامى دین به عموم مسلمین در تکریم فقرا دادهاند، به فقرا نیز اکیدا سفارش کردهاند راز تهیدستى خویش را پنهان نگاه دارند و سر نهانى خود را فاش نکنند، چه با گفتن به این و آن، اجر بردبارى و صبر خود را در فقر از میان مىبرند، بعلاوه خویشتن را در نظر مردم خوار و حقیر مىنمایند.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: قال رسولالله صلى الله علیه و آله: یا على! ان الله جعل الفقر امانه عند خلقه، فمن ستره اعطاه الله مثل اجر الصائم القائم.
امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرمود:
اى على! فقر، امانت خداوند است نزد مردم، کسى که آن را پنهان نگاه دارد، اجر روزهدارى را که اقامه کنندهى نماز است به وى اعطا مىفرماید.
قال لقمان لابنه: اعلم اى بنى: انى قد ذقت الصبر و انواع المر، فلم ار امر من الفقر، فان افتقرت یوما فاجعل فقرک بینک و بین الله و لا تحدث الناس بفقرک فتهون علیهم.
لقمان حکیم به فرزندش فرمود: بدان اى فرزند، من صبر و انواع تلخى را چشیدهام و از فقر تلختر ندیدهام. اگر روزى فقیر شدى، آن را امرى بین خود و خداوند قرار ده و به مردم مگو که در نظر آنان خوار و خفیف خواهى شد.
اولیاى گرامى اسلام که راهنمایان رستگارى و سعادتاند، حداکثر سعى و کوشش را در هدایت و تربیت مردم براى تکریم و احترام افراد بىبضاعت اعمال نمودند ، ولى مردم، آن دستور مقدس را کم به کار بستند، فقط کسانى که تعالیم الهى در اعماق وجودشان راه یافته، این وظیفهى مقدس را در گذشته و حال رعایت نموده و مىنمایند. ناگفته نماند که تحقیر افراد بىبضاعت به علت فقرشان همانقدر مذموم و قبیح است که ثروتمندان به علت دارایى و تمکنشان مورد احترام و تکریم قرار گیرند. حضرت زینالعابدین (ع) این دو عمل ناروا را در کنار یکدیگر آورده و از پیشگاه الهى نسبت به هر دو درخواست مصونیت نموده است:
و اعصمنى من ان اظن بذى عدم خساسه او ان اظن بصاحب ثروه فضلا.
بار الها! مرا مصون بدار از اینکه دربارهى نادارى گمان پستى و بىوزنى برم یا نسبت به صاحب ثروتى گمان برم که داراى برترى و فضیلت است.
امام سجاد (ع) براى آنکه از جهت تهیدستى مورد تحقیر واقع نشود و به وزن و ارزش اجتماعیش آسیبى نرسد و براى هدایت و ارشاد مردم همچنان نافذالکلمه باقى بماند، از خداوند مىخواهد در گذران زندگى و امرار معاش به گونهاى باشد که هرگز با تنگدستى و سختى مواجه نگردد و این مدلول جملهى اول دعاى مورد بحث امروز است.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:56 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 156)
العزیز من اسمائه تعالى و هو المنیع الذى لاینال و لا یغالب و لا یعجز شىء.
عزیز از اسماء خداوند است، او منیع است و دستى به وى نمىرسد، مغلوب نمىشود و چیزى او را عاجز و ناتوان نمىنماید. به عبارت دیگر، او عزیز است، غلبه مىکند و مغلوب نمىشود، مقهور مىکند و مقهور نمىگردد. پس امام سجاد (ع) براى مصون ماندن از ترس و تشویش، از پیشگاه خداوند عزیز پناه خواسته، اوست که هر قدرت ترسآورى را مقهور و مغلوب مىکند و پناهندهى خود را مصون و
محفوظ مىدارد.
ما در حوادث سنگین و ترسهاى اضطرابآور به خداوند پناه مىبریم و از او مىخواهیم بر ما منت گذارد و پناهمان دهد، که او بر تمام آفریدههاى خود غالب و قاهر است و مىتواند پناهندهى خود را از خطر برهاند. اگر خوف و نگرانى ما از عذاب خداوند باشد به کجا باید پناهنده شویم و کیست که مىتواند شخص خائف از عذاب الهى را پناه دهد. رسول اکرم صلى الله علیه و آله پاسخ این پرسش را داده و به پیروان خود آموخته است:
کان رسولالله صلى الله علیه و آله اذا صلى الصبح رفع صوته حتى یسمع اصحابه ، یقول: اللهم انى اعوذ برضاک من سخطک و اعوذ بعفوک من نقمتک. اللهم انى اعوذ بک منک، لا مانع لما اعطیت و لا معطى لما منعت.
روش رسول گرامى (ص) چنین بود که وقتى نماز صبح را مىخواند، صداى خود را بلند مىنمود تا به اصحابش بشنواند و به پیشگاه خداوند عرض مىکرد: بار الها ! پناه مىبرم به رضاى تو از غضبت، پناه مىبرم به عفو تو از مجازاتت، بار الها! پناه مىبرم از تو، به خودت که نه چیزى مانع اعطاى تو مىشود و نه کسى مىتواند آن را که تو منع نمودى، عطا نماید.
از جملهى اعمال ممدوح در اخلاق اسلامى این است که اگر مسلمانى از برادر دینیش درخواست پناهندگى نمود، با داشتن قدرت، پناهش دهد و اگر او را نپذیرد با این عمل، رابطهى معنوى خود را با خداوند قطع نموده است.
عن ابىالحسن علیهالسلام قال: من قصد الیه رجل من اخوانه مستجیرا به فى بعض احواله فلم یجره بعد ان یقدر علیه فقد قطع ولایه الله عز و جل.
حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: کسى که نزد برادر دینى خود برود، از او درخواست پناهندگى کند و او با داشتن قدرت، پناهش ندهد، ولایت الهى را قطع نموده است.
راجع به امان دادن رسول اکرم (ص) به مشرکین و امان دادن مسلمانان به کفار مقرراتى است در اسلام که در اینجا براى مزید اطلاع شنوندگان محترم، دو مورد ذکر مىشود:
در موقعى که مشرکین عهدشکنى نمودند، از خود سلب امنیت کردند و خداوند دستور قتل آنان را داد، کسانى سخت نگران شدند و به عنوان شنیدن تعالیم الهى از پیمبر امان خواستند تا بیایند و کلام خدا را بشنوند. بر اثر این تقاضا، آیهاى بر رسول اکرم (ص) نازل شد:
و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتى یسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه.
اى رسول معظم! اگر یکى از مشرکین براى شنیدن کلام خدا از تو امان خواست، به او امان بده تا بیاید و کلام الهى را بشنود. اگر ایمان آورد، به سعادت نایل آمده و اگر ایمان نیاورد، کسى حق ندارد پناهندگیش را نقض کند و باید او را با حمایت و مراقبت به دیار قومش که مرکز امن اوست برسانى.
دستور و برنامهى امان دادن مسلمان به کفار اینچنین است.
فى الخبر: و یجیر علیهم ادناهم، اى اذا اجار واحد من المسلمین حر
او عبد او امرءه: جماعه او واحدا من الکفار و آمنهم جاز ذلک على جمیع المسلمین و لاینقض علیهم جواره.
در روایت است که پناه مىدهد به کفار یک فرد مسلمان، هر چند آن مسلمان شخصى باشد عادى و غیرمسئول، یعنى زمانى که یک مسلمان، خواه آزاد باشد، خواه مملوک باشد و خواه زن، به جمعى از کفار یا به یکى از آنان امان بدهد، این امان ممضى و مجاز براى تمام مسلمین است و مسلمانان پناه دادن او را نباید نقض کنند.
جالب آنکه امان دادن مسلمان به کافر و مشرک نه فقط به صورت نوشتن و گفتن است، بلکه اگر به طور اشاره به وى امان بدهد، آن امان براى همهى مسلمین محترم و لازمالاجر است.
عن امیرالمومنین علیهالسلام قال: اذا اوما احد من المسلمین او اشار بالامان الى احد من المشرکین فنزل على ذلک فهو فى امان.
على (ع) فرمود: وقتى یک مسلمان با اشاره به یکى از مشرکین پناه بدهد و آن مشرک به اعتماد و اطمینان اشارهى او، از پایگاه و سنگر خود خارج شود، در امان و مصونیت خواهد بود.
فضیل بن زید با سربازان خود قلعهاى را به نام سهریاج محاصره کردند. تصمیم داشتند یکروزه آن را فتح کنند، پس از چند ساعت زد و خورد سربازان مسلمین براى استراحت به عسکرگاه خود رفتند تا پس از رفع خستگى دوباره براى پیکار آماده شوند. یک سرباز مسلمان مملوک از صف سربازان عقب افتاد. دشمنان از این فرصت استفاده کردند، با آن سرباز سخن گفتند و از او درخواست امان نمودند. سرباز مملوک پذیرفت، امانى نوشت و به آنان تسلیم کرد.
موقعى که لشکر اسلام آمادهى جنگ شد و به طرف قلعه حرکت کرد، برخلاف انتظار مشاهده نمود که دشمنان با اطمینان خاطر در قلعه را گشوده و به خارج قلعه آمدهاند، اماننامهى سرباز مملوک را روى دست گرفته و گفتند: این امان شماست، براى ارتش اسلام پذیرش امان یک نفر سرباز امر عادى بود، ولى وقتى متوجه شدند که این اماننامه به امضاى یک مسلمان مملوک است، مردد ماندند که آیا امان او مانند امان یک مسلمان آزاد محترم و لازمالاجراست یا نه؟ ناچار موضوع را به مرکز گزارش دادند. خلیفهى وقت در جواب نوشت:
ان العبد المسلم من المسلمین، ذمته کذمتکم فلینفذ امانه.
مسلمان مملوک نیز از مسلمین است و تعهدات او مانند تعهدات شما محترم است، به اماننامهى او ترتیب اثر دهید و تعهد او را نافذ و ممضى تلقى نمایید.
از این چند جمله که معروض افتاد، روشن شد که پناه دادن در درجهى اول شایستهى مقام ربوبى است، ولى مسلمانان نیز از باب تشبه به کامل و از نظر رعایت حقوق اسلامى اگر قادر باشند باید برادران دینى خود را پناه بدهند و آنان را از نگرانى و اضطراب خلاص نمایند، بعلاوه، قانون اسلام به هر مسلمانى ولو غیرمسئول باشد، اجازه داده است از موضع دینى خود استفاده کند و به دشمنى که در حال جنگ است و پناه مىخواهد، امان بدهد تا هر چه زودتر جنگ به نفع مسلمین پایان یابد و از خونریزى زیاد جلوگیرى شود.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعاى خود به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و اجرنى بعزتک مما ارهب.
بار الها! به عزتت از آنچه مىترسم پناهم ده.
راغب مىگوید:
الرهبه و الرهب مخافه مع تحرز و اضطراب.
رهبه و رهب ترسى است آمیخته به حذر کردن و نگران بودن.
امنیت از ترس، همانند امنیت مالى و جانى و عرضى مورد کمال توجه شارع مقدس است. در جامعهى اسلامى، مردم از حکومت نمىترسند زیرا حاکم اسلام اگر واجد شرایط حکومت باشد، از ظلم و ستم و همچنین از ارعاب و تهدید منزه است. ترس مردم باید از گناهان خودشان باشد. حکومت عادل مجرى قانون است و کسانى که مرتکب جرایم و جنایات مىشوند به حکم قانون آنان را مجازات مىکند و به کیفر اعمالشان مىرساند. اگر کسى به اتکاى قدرت خودش افراد را به ضرب و شتم یا جرح و قتل تهدید نماید و آنان را بترساند، مرتکب گناهى بزرگ شده است، و اگر به نام وابستگى به حکومت آنان را مرعوب کند و به حبس و قتل از ناحیهى دولت تهدیدشان نماید، گناه بزرگترى مرتکب شده است، و اگر تهدید خود را عملى کند جهنمى است و در دوزخ جایگاهى بسیار سخت خواهد داشت.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: من روع مومنا بسلطان لیصیبه منه مکروه فلم یصبه فهو فى النار، و من روع مومنا مسلما بسلطان لیصیبه منه مکروه فاصابه فهو مع فرعون و آل فرعون فى النار.
امام صادق (ع) فرمود: کسى که مومنى را مرعوب کند به قدرت سلطانى که از ناحیهى وى به آن مومن آسیبى برسد، ولى تهدیدش
عملى نشود و از ناحیهى شخصى قدرتمند به او صدمهاى نرسد، تهدیدکننده جهنمى است، و اگر کسى مومنى را مرعوب نماید به قدرت سلطانى که از ناحیهى وى به مومن آسیبى برسد و تهدیدش را عملى کند، تهدیدکننده با فرعون و آل فرعون در جهنم جاى دارد.
گاه فردى باایمان دچار لغزش شدید مىگردد و به مسیر نادرست و غیرمشروع گرایش مىیابد و بر اثر اعمال نارواى او، انسانهایى بسیار شریف و بزرگوار از صغیر و کبیر دچار رعب و وحشت مىشوند و چون فرد انحراف یافته داراى ایمان درونى است، بر اثر اعمال ظالمانهى خود دچار شکنجهى وجدانى مىگردد و مورد ملامت و سرزنش نفس لوامهى خود واقع مىشود، پیوسته روز و شب را با ناراحتى مىگذراند و همواره در این اندیشه است که راهى به دست آورد و خویشتن را از این مصیبت درونى نجات بخشد. حر بن یزید عنصرى بود باایمان و تعالیم قرآن شریف را باور داشت. بدبختانه چند روزى به خطا رفت و صراط مستقیم الهى را که راه امام معصوم حضرت حسین بن على علیهماالسلام است ترک گفت و فرماندهى هزار سوار از سپاهیان عبیدالله زیاد را پذیرا گردید و ماموریت یافت همه جا تا ورود به کوفه، با لشکریان خود در معیت حضرت حسین علیهالسلام باشد. حر بن یزید از اولین برخوردى که با امام (ع) داشت، همواره مراتب ادب و احترام خود را نسبت به آن حضرت ابراز مىنمود. از آن جمله پس از اولین ملاقات، طولى نکشید که ظهر شرعى فرارسید. امام (ع) به موذن فرمود اذان بگوید.
فقال علیهالسلام للحر: اترید ان تصلى باصحابک؟ قال لا، بل تصلى انت و نصلى بصلوتک. فصلى بهم الحسین علیهالسلام.
امام (ع) به حر فرمود: آیا تو مىخواهى با اصحاب خودت نماز بخوانى؟ عرض کرد: نه، شما نماز مىخوانید و ما نیز با نماز شما نماز مىگزاریم. امام (ع) نماز خواند و همه با آن حضرت نماز گزاردند.
سفر به پایان نرفته و امام (ع) به کوفه نرسیده بود که تصمیم عبیدالله بن زیاد تغییر کرد، بر آن شد که از ورود حسین (ع) به کوفه جلوگیرى کند، زیرا مىدانست که آن حضرت در کوفه علاقهمندان زیادى دارد که در شرایط کنونى خاموشاند و اگر امام (ع) به کوفه بیاید، ممکن است وضع دگرگون شود و گروهى به طرفدارى حضرتش قیام نمایند و مشکلاتى پدید آورند. به این جهت، عبیدالله نامه نوشت و به وسیلهى مامور مخصوص فرستاد. در نامه به حر بن یزید ریاحى امر اکید نموده بود که امام (ع) را در سرزمینى دور از آب و آبادى متوقف کند و مامور من ناظر است که هر چه زودتر این دستور اجرا گردد. با وصول این نامه، مسئولیت حر تغییر کرد: او قبلا موظف بود که همواره با لشکریان خود در معیت امام (ع) باشد تا حضرتش را به کوفه وارد نماید و طبق این دستور موظف گردیده امام (ع) را در بیابان متوقف کند و براى اجراى این دستور، حضرت را ملزم به توقف نمود و در نتیجه روز دوم محرم امام (ع) به زمین کربلا وارد شد و سرانجام، روز عاشورا در همان زمین به درجهى رفیعهى شهادت نایل آمد. از آن روز به بعد، نامى از حر در کتب مقاتل به چشم نمىخورد، گویى خود را در گوشهاى منزوى نموده و از فشارهاى روحى خویش بشدت رنج مىبرد و منتظر است ببیند پایان کار فرزند بزرگوار رسول اکرم (ص) با آن مردم عهدشکن به کجا مىرسد. روز عاشورا فرارسید و خطر در نظرش محقق آمد.
فلما راى الحر بن یزید ان القوم قد صمموا على قتال الحسین
علیهالسلام و سمع صیحه الحسین (ع) یقول: اما من مغیث یغیثنا لوجه الله؟ اما من ذاب یذب من حرم رسولالله صلى الله علیه و آله؟ قال لعمر بن سعد. اى عمر! امقاتل انت هذا الرجل؟ قال: اى و الله قتالا ایسره ان تسقط الرووس و تطیح الایدى. قال: افما لکم فى ما عرضه علیکم رضى؟ قال عمر: اما لو کان الامر الى لفعلت و لکن امیرک قد ابى.
وقتى حر مشاهده کرد که مردم تصمیم گرفتهاند با حضرت حسین (ع) بجنگند و صداى آن حضرت را شنید که استنصار مىفرمود و مىگفت: آیا کسى نیست از حرم پیمبر اکرم (ص) دفاع نماید؟ نزد عمر سعد رفت و به وى گفت: آیا با این مرد بزرگ مىجنگى؟ پاسخ داد: آرى، جنگى خواهیم نمود که سرها فروافتد و دستها قطع شود. گفت: آیا به پیشنهاد او رضایت نمىدهى؟ در جواب گفت: اگر کار در دست من بود، اجابت مىنمودم، ولى عبیدالله ابا دارد از آنکه اجابت کند. از خیمهى عمر سعد خارج شد، در باطن به انگیزهى ایمان، تصمیم گرفت از مسیر باطلى که رفته بود بازگردد و به حضرت حسین (ع) ملحق شود. به نام آب دادن اسب، تدریجا از لشکر ظلم فاصله مىگرفت، در مسیر خود با مهاجر بن اوس برخورد نمود، به حر گفت: مىخواهى چه کنى؟ به وى جواب نداد.
فقال له المهاجر: ان امرک لمریب، و الله ما رایت منک فى موقف قط مثل هذا و لو قیل لى: من اشجع اهل الکوفه ما عدوتک. فما هذا الذى ارى منک؟ فقال له الحر: انى و الله اخیر نفسى بین الجنه و النار، فو الله لا اختار على الجنه شیئا و لو قطعت و حرقت.
ثم ضرب فرسه قاصدا الى الحسین علیهالسلام و یده على راسه و هو یقول: اللهم! الیک انبت و تب على فقد ارعبت قلوب اولیاءک و اولاد بنت نبیک.
مهاجر گفت، اى حر! کار تو ریبآور است. قسم به خدا، من تو را هیچ موقعى همانند وضع کنونى ندیدهام. اگر از من مىپرسیدند: شجاعترین مردم کوفه کیست؟ از تو تجاوز نمىنمودم، این چه وضعى است که هم اکنون در تو مىبینم؟ حر در پاسخ او گفت: قسم به خدا، من خویشتن را بین بهشت و دوزخ، مخیر مشاهده مىکنم، قسم به خدا هرگز چیزى را به جاى بهشت اختیار نمىنمایم، اگر چه مرا قطعه قطعه کنند و بسوزانند. سپس به اسب رکاب زد و به سوى عسکرگاه حسین (ع) شتافت در حالى که دست را بر سر گذارده بود و مىگفت: بار الها! به سوى تو برگشتم، توبهام را بپذیر که من دلهاى اولیاى تو و فرزندان دختر پیمبر گرامیت را ترساندهام.
حر بن یزید در طول ماموریت خود گناهان زیادى مرتکب شده بود، ولى در نظر او ترساندن دلهاى اولیاى الهى و فرزندان حضرت صدیقهى اطهر علیهاالسلام از تمام گناهان سنگینتر بود، لذا در پیشگاه الهى از آنان نام برده است.
امام سجاد (ع) ایام عمرش همواره در شرایط اختناق و محیط وحشت و ارعاب طى شده است. او براى مصون ماندن از خطرات تهدیدهاى مرعب و تخویفهاى مدهش، از پیشگاه الهى درخواست پناهندگى نموده، عرض مىکند:
و اجرنى بعزتک مما ارهب.
بار الها! بر من منت بگذار و از آنچه مىترسم، به عزتت، پناهم ده.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:55 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(155 )
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم فاطلبنى بقدرتک ما اطلب، و اجرنى بعزتک مما ارهب.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» دو درخواست از پیشگاه حضرت بارى تعالى مىنماید: اول، بار الها! به قدرتت آنچه را که درخواست دارم، برآورده ساز. دوم، بار الها! به عزتت از آنچه مىترسم پناهم ده.
به خواست خداوند توانا، این دو جمله از دعاى امام سجاد (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
نوع بشر و دیگر موجودات زندهى روى زمین از انواع حیوانات و نباتات، داراى مزیت طبیعى و خصلت فطرى هستند که هر چه را براى خود نافع و مفید تشخیص دادند، به سوى خویش جذب نمایند و آنچه را براى خود مضر و زیانبار شناختند، از خویشتن دفع کنند و این ودیعهى الهى در موجودات زنده از عوامل مهم حیات و مایهى بقاى فرد و نوع آنهاست. درخت موقعى که در سایهى دیوار واقع مىشود و نمىتواند بدرستى از نور آفتاب بهرهمند گردد، تدریجا خود را خم مىکند و از دیوار دور مىشود تا به نور آفتاب برسد. حیوانات نیز براى اینکه غذایى
به دست آورند یا خطرى را از خود بگردانند، سخت تلاش مىکنند تا به هدف مورد نظر دست یابند. نکتهى شایان ملاحظهاى که در جلب منافع و دفع مضار بین انسان و سایر موجودات زندهى ارضى وجود دارد، این است که راهنماى حیوانات و نباتات در شناخت منافع و مضار، هدایت تکوینى حضرت بارى تعالى است و هدایت الهى هرگز به خطا نمىرود و منافع و مضار واقعى آنها را ارائه مىکند. ولى انسان، آزاد آفریده شده و در موارد زیادى راهنماى سود و زیانش اندیشهى اوست و بدبختانه افکار و اندیشههاى بشر مصون از خطا نیست، گاه چیزى را براى خود مضر مىپندارد با آنکه نافع و مفید است، و گاه مضرى را براى خود نافع گمان مىکند با آنکه زیانبار است. قرآن شریف در این باره فرموده:
کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون.
در عرصهى پیکار، قتال با کفار و مشرکین بر شما واجب شده است و از انجام آن کراهت دارید، چه بسا چیزى را مایل نیستید با آنکه خیر شما در آن است، و چه بسا نسبت به چیزى ابراز علاقه مىکنید با آنکه براى شما شر و زیانآور است. خداوند است که به خیر و شر، و صلاح و فساد شما آگاه است و شما نمىدانید.
در واقع به نظر این گروه، زنده ماندن با ذلت و خوارى بر جهاد در راه خداوند که مایهى حیات باعزت یا مرگ افتخارآفرین است، ترجیح دارد. بیشتر سربازان على (ع) در اواخر عمر آن حضرت اینچنین کج اندیش و مرده دل بودند و بر اثر بىرغبتى به جهاد و شانه خالى
کردن از فریضهى دینى، وضع ذلتبارى در حوزهى حکومت آن حضرت به وجود آوردند. از آن جمله، عدهاى از لشکریان معاویه به شهر انبار هجوم بردند، فرماندار على (ع) را کشتند، مامورین نگهبان را پراکنده نمودند، به غارت اموال مردم دست زدند، زیور آلات زنان مسلمان و غیرمسلمان را که در پناه اسلام بودند ربودند.
ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام. ثم انصرفوا وافرین. ما نال رجلا منهم کلم و لا اریق لهم دم. فلو ان امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما، بل کان عندى جدیرا.
براى بازداشتن آنان از عملشان، چیزى جز گفتن «انا لله و انا الیه راجعون» یا درخواست ترحم نبود. پس از انجام کارهایى که مرتکب شدند به سلامت رفتند، نه کسى از آنان جراحتى برداشت و نه خونى از آنها ریخته شد. على (ع) در پایان سخنان خود مىفرماید: اگر انسان مسلمانى پس از این واقعهى ننگین و ذلتبار از شدت تعصب و تاثر بمیرد، ملامت ندارد بلکه در نظر من مرگى است بجا و شایسته.
سرچشمهى این حوادث تلخ و شرمآور، خوددارى افراد توانا از انجام وظیفهى سربازى و جهاد در راه خدا بود و علاج آن، قدم گذاردن در عرصهى پیکار و مقابلهى جدى با دشمن حیلهگر است.
هان زندگى است در کنف تیغ
ور نیست در طریق دگر نیست
برخیز و پا گذار به میدان
مردن از این حیات بتر نیست
قرآن شریف در ابتداى آیهاى که مذکور افتاد، از فریضهى جهاد و بىمیلى مردم سخن گفت. سپس بىمیلى و علاقهمندى خلاف مصلحت را در سطح وسیعى خاطرنشان ساخت: فرمود:
و عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبوا شیئا و هو شر لکم.
چه بسا از چیزى کراهت دارید و نسبت به آن بىرغبتید با آنکه خیر شما در آن است، چه بسا به چیزى علاقهمند و راغبید و آن براى شما حاوى شر و زیان است.
همانطور که اشاره شد، راهنماى حیوان و نبات در تشخیص خیر و شر، هدایت تکوینى بارى تعالى است که با وجودشان آمیخته است و هدایت الهى راه خطا ارائه نمىکند. اما انسان آزاد در موارد زیادى براى تمیز خیر و شر خود از اندیشه و افکار خویش که تحت تاثیر غرایز و شهوات است، راهنمایى مىخواهد، غافل از آنکه فکر مشوب به حب و بغض، واقعبین نیست و نمىتواند خیر و شر را آنطور که هست ارائه نماید، و این مطلب را اولیاى گرامى اسلام ضمن تعالیم اخلاقى خود تذکر دادهاند و در اینجا به طور نمونه پارهاى از آنها به عرض شنوندگان محترم مىرسد. حیوان و انسان داراى غریزهى تفوقطلبى و برترىجویى است. حیوان این غریزه را در حدود هدایت تکوینى بارى تعالى و طبق مصلحت به کار مىبرد و فسادى بر آن مترتب نمىشود. اگر انسان هدفش از برترى و دست یافتن به کرسى ریاست، حمایت مظلوم و دفع ظالم و احقاق حق باشد، این برترى و ریاست مرضى خداوند و بر وفق مصلحت است. على علیهالسلام در ایام خلافت و ریاست خود، این مطلب را به ابنعباس فرمود. امام (ع) در منزل ذىقار کفش پارهى خود را تعمیر مىنمود. آن را به ابنعباس نشان داد و فرمود:
ما قیمه هذا النعل؟ فقلت: لا قیمه لها. فقال علیهالسلام: و الله لهى احب الى من امرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا.
قیمت این کفش پاره چقدر است؟ عرض کردم: قیمتى ندارد. فرمود: قسم به خدا، این کفش بىارزش در نظر من محبوبتر از ریاست بر شماست، مگر آنکه بتوانم حقى را برپا کنم یا باطلى را دفع نمایم.
اما اگر مقصود از اقناع غریزهى تفوقطلبى، بلندپروازى و خودبزرگبینى باشد، خواستن چنین ریاستى برخلاف سجایاى انسانى و کرایم اخلاقى است. این برترىطلبى در دنیا مایهى فساد است و در آخرت موجب عذاب و کیفر الهى است. قرآن شریف فرموده:
تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین.
این دار آخرت و بهشت جاودان را براى کسانى قرار مىدهیم که در زمین به فکر تفوقطلبى و فساد نباشند و حسن عاقبت براى اهل تقوى است.
ائمهى طاهرین علیهمالسلام پیروان خود را از طلب نمودن چنین ریاستى برحذر داشته و آن را وسیلهى از میان بردن دین و مایهى هلاکتشان خواندهاند.
عن معمر بن خلاد عن ابىالحسن علیهالسلام انه ذکر رجلا فقال انه یحب الرئاسه. فقال: ما ذئبان ضاریان فى غنم قد تفرق رعائها باضر فى دین المسلم من الرئاسه.
دو گرگى که به درندگى عادت نموده و در گلهاى وارد شوند که چوپانشان از آنها دور مانده است، ضرر و زیان این دو گرگ براى گله
بیشتر از ضرر ریاست براى دین یک مسلمان نیست.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: من طلب الرئاسه هلک.
امام صادق (ع) فرمود: کسى که در طلب ریاست است، راه هلاکت را مىپیماید.
از آنچه مذکور افتاد، این نتیجه به دست آمد که تفوقطلبى و برترىجویى از تمایلات مشترک بین حیوان و انسان است، حیوانات با هدایت تکوینى بارى تعالى آن را اقناع مىکنند، راه خطا نمىروند، و مرتکب عمل خلاف مصلحت نمىشوند، اما انسان آزاد مىتواند آن غریزه را از دیدگاه مرضى خداوند بنگرد، پیرو مولىالموحدین على (ع) باشد، و کرسى ریاست را براى اقامهى حق و دفع باطل بخواهد. در این صورت، آن ریاست عین سعادت است. و مىتواند آن را از دیدگاه علو و خودبزرگبینى بنگرد، بلندپروازى کند، ریاست را وسیلهى تحقیر و هتک مردم قرار دهد، در این صورت کرسى ریاست مایهى بدبختى او مىشود و دین و دنیایش را تباه مىسازد. اگر کسى براى نیل به چنین ریاستى دعا کند و آن را از پیشگاه الهى بخواهد، در واقع به هلاکت و سیهروزى خویشتن دعا کرده است. مال از جملهى چیزهایى است که بشر به آن دلبستگى و علاقه دارد و همانند ریاست و مقام، داراى خیر و شر است. اگر مال را به قدر کفاف و به منظور تامین معاش خود و خانوادهى خویش بخواهیم و به دگران نیز در مواقعى بیش و کم کمکهایى کنیم، آن مال مایهى عز و آبروست و به دین و دنیاى آدمى آسیبى نمىرساند. اما اگر گرفتار بیمارى و حرص شویم و به مرض مالاندوزى مبتلا گردیم، در معرض بلایا و خطرات قرار مىگیریم و
ممکن است به سرکشى و عصیان گرایش یابیم. قرآن شریف فرموده است:
ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى.
احساس بىنیازى، انسان را به طغیان سوق مىدهد و زمینهى انحرافش را از صراط مستقیم فراهم مىآورد.
به شرحى که در سخنرانى هفتاد و سه توضیح داده شد، امام سجاد (ع) در دعاى «مکارمالاخلاق» از پیشگاه الهى درخواست مىکند:
و لا تفتنى بالسعه.
بار الها! با سعهى مالى و ثروتمندى مرا مورد آزمایش قرار مده.
و در همان سخنرانى دربارهى خوبى کفاف و زیان سرمایهدارى توضیح داده شد، و رسول اکرم صلى الله علیه و آله براى حضرت محمد و آل محمد از پیشگاه خداوند درخواست کفاف مىنمود. امام زینالعابدین (ع) در بیان مطالب دینى و در مدرسهى عالى انسانسازى معلمى است بزرگ و گزیدهى الهى، او مىداند که چه چیزهایى به صلاح دنیا و آخرت بشر است و چه چیزهایى براى دین و دنیایش ضرر دارد. چنین انسانى آگاه، وقتى دعا مىکند و از پیشگاه الهى درخواستهایى مىنماید، قطعا تمنیاتش حاوى خیر و خوبى و بر وفق صلاح فرد و اجتماع است. امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا که موضوع بحث امروز است، عرض مىکند:
اللهم! فاطلبنى بقدرتک ما اطلب.
بار الها! به قدرتت آنچه را که درخواست دارم، برآورده ساز.
ملاحظه مىکنید که امام (ع) در دعاى خود، کلمهى قدرت را به کار برده است، راغب مىگوید:
القدره اذا وصف بها الانسان فاسم لهیئه له بها یتمکن من فعل شیئى ما، و اذا وصف الله تعالى بها فهى نفى العجز عنه و محال ان یوصف غیر الله تعالى بالقدره المطلقه.
وقتى انسان به «قدرت» توصیف مىشود، معنایش این است که او داراى وضع و هیئت خاصى است که مىتواند عملى را انجام دهد، و چون خداوند به «قدرت» توصیف شود، به معناى نفى عجز از ذات مقدس اوست و محال است کسى غیر از خداوند به «قدرت مطلقه» توصیف گردد.
هر صاحب قدرتى در این عالم آفریدهى حضرت بارى تعالى است، وجودش محدود است و قدرتش نیز محدود، تنها خداوند است که قدرتش همانند ذات مقدسش حد و اندازه ندارد. ما نمىدانیم که امام سجاد (ع) چه درخواستهایى از حضرت بارى تعالى نموده است، اما مىدانیم خداوند تواناست که مىتواند بىقید و شرط همهى خواستهها را برآورده سازد و با قدرت نامحدود خویش، موانع را از سر راه بردارد و به همهى تمنیات جامهى تحقق بپوشاند. از این رو، امام (ع) با استمداد از قدرت او، اجابت دعوات خود را تمنى کرده است.
حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى دوم دعا که مورد بحث امروز است، به پیشگاه الهى عرض مىکند:
و اجرنى بعزتک مما ارهب.
بار الها! به عزتت از آنچه مىترسم، پناهم ده.
کسى که از شخصى یا چیزى مىترسد و از ضرر زدن و زیان رساندنش خائف است، خود را به صاحب قدرتى مىرساند و از وى درخواست پناهندگى مىنماید تا در پرتو حمایت او از خطر مصون بماند. پناه دهنده زمانى مىتواند شخص نگران و مضطرب را پناه بدهد که از نظر نیروى مادى یا اقتدار معنوى آنقدر قوى باشد که بتواند پناهندهى خود را از شر دشمنش محافظت نماید و خطر را از وى دفع کند. این توانایى بىقید و شرط به ذات اقدس الهى اختصاص دارد، اوست که مىتواند پناهندهى خود را از شر جن و انس محفوظ دارد و از بلایاى ارضى و سماوى نگاهدارى نماید. امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا براى قضاى حوایج خویش، خداوند را به وصف قدرت نام برده و از توانایى ذات اقدسش استمداد نموده است، و در جملهى دوم که پناه خواستن از خداوند است، براى مصون ماندن از چیزهایى که مایهى ترس و اضطراب است، پروردگار را با وصف عزت یاد نموده و در واقع از خداوند عزیز پناه خواسته است.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:54 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 154)
روى عن امیرالمومنین علیهالسلام دخل سوق البصره فنظر الى الناس یبیعون و یشترون، فبکى بکاء شدیدا. ثم قال: یا عبید الدنیا و عمال اهلها! اذا کنتم بالنهار تحلفون و باللیل فى فراشکم
تنامون و فى خلال ذلک عن الاخره تغفلون، فمتى تجهزون الزاد و تفکرون فى المعاد.
روایت شده که على (ع) وارد بازار بصره شد. دید مردم مشغول خرید و فروشاند. حضرت بشدت گریست، همانند پدر مهربانى که بر بدبختى فرزند خود گریه کند. سپس فرمود: اى بندگان دنیا و خدمتگزاران اهل دنیا! شما که روزها سرگرم معامله نمودن و قسم خوردنید و شبها در بستر به خواب مىروید و در بین کارهاى خود از آخرت غافلید، پس چه وقت براى عالم دیگر توشه مهیا مىکنید و براى قیامت مىاندیشید؟
گروه دوم کسانى هستند که دنیا را ترک گفته، از فعالیتهاى تجارى و اقتصادى دست کشیده و تمام توجه خویش را به عبادت و امور اخروى معطوف ساختهاند. عمل این گروه نیز مرضى خداوند و اولیاى گرامى اسلام نیست و در سخنرانى گذشته حدیثى از رسول اکرم (ص) نقل شد که حضرت با تندى، مخالفت خود را با روش این گروه ابراز نمود و در اینجا نیز حدیث دیگرى به عرض شنوندگان محترم مىرسد:
عن على بن عبدالعزیز قال قال لى ابوعبدالله علیهالسلام: ما فعل عمر بن مسلم؟ قلت جعلت فداک، اقبل على العباده و ترک التجاره. فقال: ویحه، اما علم ان تارک الطلب لایستجاب له؟
على بن عبدالعزیز مىگوید: امام صادق (ع) به من فرمود: عمر ابنمسلم چه کرد؟ گفتم: فدایت شوم، به عبادت روى آورد و تجارت را ترک گفت. حضرت فرمود: واى بر او، مگر نمىداند کسى
که از طلب روزى دست بکشد، دعاى او مستجاب نمىشود؟
گروه سوم کسانى هستند که مطیع اوامر الهى و مجرى برنامههاى اسلاماند. این گروه، جمع بین دنیا و آخرت مىنمایند: از یک طرف قسمتى از وقت خود را صرف کسب و کار و تامین معاش مىنمایند و از طرف دیگر قسمتى از اوقات خود را در کمال خلوص براى بندگى خداوند و اطاعت از او مصروف مىدارند. قرآن شریف دربارهى این گروه مىفرماید:
رجال لاتلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلوه و ایتاء الزکوه یخافون یوما تتقلب فیه القلوب و الابصار.
مردانى هستند که تجارت و داد و ستد، آنان را از یاد خداوند و اقامهى نماز و اداى زکوه غافل نمىنماید و از روزى که دلها و دیدهها در اضطراباند، ترسان و خائفاند.
بین این گروه سعادتمند، بعضى از افراد یافت مىشوند که بر اثر کسب و کار دنیوى به عالىترین نعمتها و لذایذ مادى دست یافته و بر اثر ایمان و تقوى در آخرت نیز از عالىترین درجات بهرهمند خواهند بود. على (ع) دربارهى اینان چنین فرموده است:
و اعلموا عباد الله ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الاخره فشارکوا اهل الدنیا فى دنیاهم و لم یشارکهم اهل الدنیا فى آخرتهم. سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت و اکلوها بافضل ما اکلت فحظوا من الدنیا بما حظى المترفون، و اخذوا منها ما اخذه الجبابره المتکبرون. ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ و المتجر الرابح. اصابوا لذه زهد الدنیا فى دنیاهم، و تیقنوا انهم جیران الله غدا
فى آخرتهم.
بندگان خدا! بدانید اهل تقوى به نعمتهاى نقد دنیا دست یافته و به نعمتهاى آیندهى آخرت نیز نایل خواهند شد. با اهل دنیا در دنیاى آنان شرکت نمودند و اهل دنیا در آخرت اینان شرکت ندارند. در بهترین مسکن دنیا سکونت نموده و از بهترین خوردنیها بهرهمند شدهاند. در دنیا از حظى که سرمایهداران عیاش مىبرند محظوظ گشته و آن را که جباران متکبر در دنیا به دست مىآورند، اینان نیز به آن دست یافتهاند، و چون از دنیا مىروند، توشهى وافى دارند و تجارتى سودآور نمودهاند، و از این جهت که به دنیا دلبستگى نداشته و با بىاعتنایى به آن مىنگریستند، لذت زهد را چشیدهاند، و یقین دارند که فرداى قیامت، همسایگان خدا هستند.
کسانى که برنامهى اعمالشان در طول زندگى بر وفق شرع مقدس است، به طور عادى در هر شبانهروز قسمتى از عمرشان براى تامین معاش و بدست آوردن رزق و روزى از مجارى مشروع طى مىشود، قسمتى از عمرشان براى اداى فرایض و سنن دینى و اطاعت از اوامر الهى اختصاص دارد، و قسمتى را براى استراحت و تفریح حلال و رسیدگى به کارهاى ضرورى و نیازهاى زن و فرزندان خود صرف مىکنند. این گروه پیروان دین الهى هستند و به موجب وعدهاى که خداوند در قرآن شریف داده، آنان که داراى ایمان و عمل صالحاند، در قیامت مشمول فیض الهى هستند و جایگاهشان در بهشت رحمت است. مىدانیم با آنکه بهشتیان در دار تکلیف براى دنیا و آخرت کار مىکردند و همه از نعمت و رحمت الهى برخوردارند، اما جایگاه و
مقاماتشان یکسان نیست و هر گروهى حدى متناسب با خود دارند، این تفاوت ناشى از علل و عوامل متعددى است، از آن جمله این است که همت بلند بعضى از آنان در دار تکلیف معطوف به امور دنیا بوده و همت بلند بعضى متوجه امور آخرت و همین تفاوت همت در دنیاى آنان اثر داشته و در آخرتشان نیز اثر مىگذارد و این مطلب محتواى حدیثى از امام معصوم (ع) است:
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: من اصبح و امسى و الدنیا اکبر همه جعل الله تعالى الفقر بین عینیه و شتت امره و لم ینل من الدنیا الا ما قسم الله له، و من اصبح و امسى و الاخره اکبر همه جعل الله الغنى فى قلبه و جمع له امره.
امام صادق (ع) فرمود: کسى که شب را به صبح و صبح را به شب آورد و دنیا بزرگترین همتش باشد، خداوند فقر را بین دو چشم او قرار مىدهد، کارش را پراکنده مىکند و از دنیا چیزى به دست نمىآورد، جز همان که خداوند روزیش فرموده است. کسى که صبح را به شب و شب را به صبح آورد و همت عالى و بلندش آخرت باشد، خداوند به وى غناى نفس عنایت مىکند و امرش را از پراکندگى و تفرق مصون مىدارد.
این قطعه از دعاى حضرت زینالعابدین (ع) نشان مىدهد که همت بلند و عالى امام (ع) تا چه حد معطوف به امر عبادت و توجه به عالم آخرت است. در جملهى اول عرض مىکند: بار الها! سختیها و مشقتهاى کسب را از من کفایت کن. در جملهى دوم عرض مىکند: به من از جایى رزق برسان که امید ندارم. در جملهى سوم عرض مىکند:
فلا اشتغل عن عبادتک بالطلب.
کلام را با فاء تفریع آغاز نموده و درخواست سوم را متفرع بر تمناى اول و دوم ساخته و در واقع مىخواهد عرض کند: بار الها! مقصودم از دو تمناى قبل این است که موجباتى را فراهم آورى که وقت زیادى در راه کسب معاش صرف ننمایم و فرصتم از دست نرود تا بتوانم به بندگى و اطاعتت که بزرگترین همت روحى و خواستهى درونى من است بپردازم و براى نیل به معاش دنیوى، از فیض بزرگ اخروى بازنمانم. کسانى که به عوالم بعد از مرگ و روز جزا عقیده ندارند، فقط دنیا را مىبینند و بس، تمام سعى و همشان مصروف این جهان گذران مىشود، و هدفشان فقط دست یافتن به ذخایر دنیوى و لذایذ مادى است. کسانى که به عالم آخرت معتقدند اما مجذوب مال و ذخایر دنیا هستند، براى آخرت قدمهایى برمىدارند، اما همت بلندشان معطوف به شئون مادى و نیل به امور مربوط به دنیاست. اینان مشمول قسمت اول حدیث امام صادق علیهالسلام هستند، پیوسته براى دنیاى خود کار مىکنند ولى همیشه احساس فقر و کمبود مىنمایند و با تمام جهد و کوششى که دارند، بیش از آنچه مقدر الهى بوده، نصیبشان نمىگردد. کسانى همت بلند و عزم راسخشان به شئون معنوى و امور عبادى معطوف است که دنیا و آخرت را از دیدگاه وى مىنگرند و متوجهند که جایگاه اصلى انسانها عالم آخرت است و دنیا کلاس خودسازى و مهیا نمودن خویش براى رسیدن به درجات رفیعهى آن عالم جاودان است.
عن على علیهالسلام قال: ففیها اختبرتم و لغیرها خلقتم.
على (ع) فرموده: در این عالم آزمایش مىشوید و براى غیر این عالم آفریده شدهاید.
اولیاى بزرگ خداوند کسانى هستند که از نور وحى استضائه نموده و حقیقت را آنطور که هست یافتهاند، بینش آنان نسبت به دنیا آگاهانه و از روى بصیرت است و با نگاه سطحى دنیاپرستان و لذتگرایان تفاوت بسیار دارد. رسول اکرم (ص) تفاوت این دو گروه را ضمن حدیثى بیان فرموده است:
عن انس بن مالک قال: قالوا: یا رسولالله! من اولیاء الله الذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؟ فقال: الذین نظروا الى باطن الدنیا حین نظر الناس الى ظاهرها فاهتموا باجلها حین اهتم الناس بعاجلها، فاماتوا منها ما خشوا ان یمیتهم و ترکوا منها ما علموا ان سیترکهم.
انس بن مالک مىگوید: کسانى حضور رسول اکرم (ص) عرض کردند: اولیاء خداوند کیاناند، آنها که قرآن شریف در حقشان فرموده: آگاه باشید، اولیاء الهى کسانى هستند که نه بر آیندهى آنها خوفى است و نه بر گذشتهى خویش اندوهى دارند. در پاسخ فرمود: اینان کسانى هستند که در باطن دنیا مىنگریستند موقعى که مردم ظاهر آن را مىدیدند، اولیاء خدا همت بلند خویش را به آیندهى دنیا معطوف ساختند موقعى که مردم همت خود را به نعمتهاى موجود آن معطوف داشتند، چیزهایى را از دنیا اماته نمودند که خائف بودند موجب مرگ انسانى آنان شوند، و چیزهایى را از دنیا ترک گفتند که مىدانستند عنقریب ترکشان مىنمایند.
براى آنکه متوجه شویم دنیا در نظر اولیاء خداوند چگونه است، مىتوانیم آن را از سخنان حضرت مولى الموحدین على علیهالسلام بشناسیم و بدانیم آن حضرت به دنیا با چه دیدهاى مىنگرد و از چه بعدى آن را مىبیند.
ان الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیه لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها و دار موعظه لمن اتعظ بها. مسجد احباء الله و مصلى ملائکه الله و مهبط وحى الله و متجر اولیاء الله، اکتسبوا فیها الرحمه و ربحوا فیها الجنه.
دنیا خانهى صدق و راستى است براى کسى که صادقانه با آن عمل کند، خانهى عافیت و سلامت است براى آن کس که بفهمد، و دار غنى و بىنیازى است براى کسى که از آن توشه برگیرد، و خانهى موعظه و اندرز است براى کسى که پندپذیر باشد، و مسجد دوستان خدا و نمازخانهى ملائکهى الهى است، مهبط وحى پروردگار و تجارتخانهى اولیاء بارى تعالى است که در اینجا کسب رحمت نمودند و بهشت جاودان منفعت کسبشان بود.
کسى که دنیا را از دیدگاه على (ع) مىنگرد، متوجه است که عمرش سرمایهى نقد او در تجارتخانهى دنیاست، باید از این سرمایه به نفع عالم آخرت استفاده کند و براى سفرى که در پیش دارد، توشه تهیه نماید. سرمایهى عمر به جبر مصرف مىشود و در هر نفس یک واحد از سرمایهى عمر کاهش مىیابد و در یک شبانهروز به مقدار قابل ملاحظهاى از عمرش صرف مىگردد. تاجرى که با محاسبه، عمل مىکند باید در مقابل سرمایهاى که از دست مىدهد سودى به دست
آورد و چون مردم از این نظر با یکدیگر متفاوتاند، بعضى سود مىبرند و بعضى زیان مىبینند. امام (ع) در حدیثى تفاوتهاى افراد را از جهت نتیجهى کار بیان فرموده است:
عن ابیعبدالله (ع) قال: من استوى یوماه فهو مغبون، و من کان آخر یومیه خیرهما فهو مغبوط، و من کان آخر یومیه شرهما فهو ملعون، و من لم یر الزیاده فى نفسه فهو الى النقصان، و من کان الى النقصان فالموت خیر له من الحیوه.
امام صادق (ع) فرموده: کسى که دو روزش از نظر کمال انسانى و تجارت اخروى یکسان باشد، او در زندگى مغبون است، زیرا به قدر یک روز عمرش از کف رفته و در عوض چیزى به دست نیاورده است، کسى که روز بعدش از روز قبل بهتر باشد، او سود برده و مورد غبطهى دیگران است، کسى که روز بعدش بدتر از روز قبل باشد، او مطرود درگاه بارى تعالى است، کسى که از جهت رشد معنوى و تجارت روحانى متوقف مانده و افزایشى در کمال خود نمىبیند، او در نقص و کاهش است و در مسیر کمى و کاستى است و کسى که عمرش در جهت نقصان طى مىشود، براى او مرگ از زندگى بهتر است.
امام زینالعابدین (ع) که دعا مىکند خداوند سختى و مشقت کسب معاش را از او کفایت نماید و رزق من حیث لایحتسب نصیب وى گرداند، به منظور تحقق یافتن جملهى سوم دعاست:
فلا اشتغل عن عبادتک بالطلب.
براى آنکه در طلب روزى از عبادتت بازنمانم و ساعاتى که باید در بندگى تو مصروف گردد در راه کسب معاش طى نشود و از قرب
روحانى و تعالى معنویم نکاهد.
حضرت على بن الحسین علیهمالسلام در جملهى چهارم دعا که موضوع آخرین قسمت بحث امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و لا احتمل اصر تبعات المکسب.
بار الها! کسب و کار براى معاش پىآمدهایى دارد، اگر دعاى اول و دومم مقبول درگاه مقدست افتد و مستجاب شود، اولا وقت عبادتم کاهش نمىیابد و به اداى وظایف بندگیت موفق مىگردم، و ثانیا دوشم متحمل بار سنگین تبعات کسب نمىشود و از عوارض نامطلوب آن مصون مىمانم.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
15
:: بازدید دیروز ::
65
:: کل بازدیدها ::
187981
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::