تنزیل نور
ساعت 10:53 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 153)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله، و اکفنى موونه الاکتساب، و ارزقنى من غیر احتساب، فلا اشتغل عن عبادتک بالطلب، و لا احتمل اصر تبعات المکسب.
این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» حاوى چند مطلب مرتبط به یکدیگر است که حضرت زینالعابدین علیهالسلام پس از درود بر حضرت محمد و آلش از پیشگاه خداوند درخواست نموده است. اول، بار الها! طبق وظیفه، از پى کسب رزق و طلب روزى مىروم، ولى از تو مىخواهم مشقت و شدت آن را از من کفایت فرمایى. دوم، بار الها! از جایى که گمان نمىبرم به من روزى رسانى. سوم، بار الها! درخواستم در کفایت مشقت و روزى، بىگمان بدین منظور است که در طلب رزق، وقت کمترى صرف کنم تا از بندگى و عبادتت باز نمانم. چهارم، بار الها! کسب و کار پىآمدهاى سنگین دارد، مىخواهم بار تبعات آن را بر دوش نگیرم.
به خواست خداوند توانا، محتواى این قطعهى دعاى
«مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
در فصل گذشته معروض افتاد که سعى و کوشش در راه به دست آوردن رزق و تامین معاش از امورى است که در شرع مقدس تاکید بسیار شده و اولیاى گرامى اسلام پیروان خود را در این راه ترغیب نمودهاند. جالب آنکه به موازات تشویق مردم، خودشان نیز عملا در زمین کار مىکردند و نان به دست مىآوردند.
عن الفضل ابن ابىقره قال: دخلنا على ابیعبدالله علیهالسلام و هو یعمل فى حائط له. فقلنا جعلنا الله فداک، دعنا نعمل لک. قال لا. دعونى فانى اشتهى ان یرانى الله عز و جل اعمل بیدى و اطلب الحلال فى اذى نفسى.
فضل ابن ابىقره مىگوید: بر امام صادق (ع) وارد شدیم و آن حضرت در محوطهاى که متعلق به خودش بود، کار مىکرد. گفتیم: اجازه دهید ما براى شما کار کنیم. فرمود: نه، به حال خودم واگذارم نمایید، میل دارم خداوند مرا ببیند در حالى که با دست خویش کار مىکنم و با تحمل زحمت و اذیت، طلب حلال مىنمایم.
کسى که به غذا نیاز دارد باید زحمت و مشقت کار را تحمل نماید و نان خود را با سعى و کوشش به دست آورد تا در جامعه با عز و سربلندى زیست نماید. آن کس که ابا ندارد سر بار مردم باشد و از دسترنج این و آن ارتزاق نماید، باید بداند که با این عمل ارزش انسانى خویش را پایمال مىکند و ذل سئوال را پذیرا مىگردد. چنین انسانى نه فقط در نظر مردم پست و حقیر است، بلکه در پیشگاه الهى نیز مطرود و مردود خواهد بود.
فى الحدیث: ملعون من القى کله على الناس.
در حدیث آمده است که مورد لعن و طرد بارى تعالى است آن کس که بار زندگى خود را بر دوش دگران مىافکند.
در دنیاى امروز، بر اثر پیشرفت علوم و صنایع، کرهى زمین به صورت یک خانه درآمده و ملتها همانند اهل آن خانه پیوسته با هم در ارتباطاند و از اوضاع و احوال یکدیگر باخبرند. در شرایط کنونى، مسئلهى کار و فعالیت و به دست آوردن استقلال مالى و اقتصادى به مراتب بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته تا جایى که سرنوشت ملتها به مقدار قابل ملاحظهاى به چگونگى اقتصادشان بستگى دارد. در جهان کنونى، استقلال سیاسى هر کشور وابسته به استقلال فرهنگى، نظامى و اقتصادى آن کشور است، اگر مملکتى از این سه نظر واجد استقلال باشد و از قید و بند وابستگى آزاد، داراى استقلال سیاسى است، خودش در مقدرات خویش تصمیم مىگیرد و عمل مىکند و اگر اسیر وابستگى باشد به نسبت وابستگى، فاقد استقلال سیاسى است و دگران در مقدرات وى تصمیم مىگیرند. چنین مملکتى گرچه به ظاهر مستقل مىنماید، اما در واقع مستعمره است و مردم آن مملکت در اسارت استثمار، استضعاف و استعبادند، مگر آنکه به خود آیند، از راه سعى و عمل و مجاهدات ممتد و متوالى زمینهى استقلال خویش را فراهم آورند و خود را از اسارت و بندگى رهایى بخشند. پیشواى بزرگ اسلام (ص) چهارده قرن قبل، دربارهى ارزش استقلال فرهنگى، نظامى و اقتصادى که منشا عز اجتماعى و استقلال سیاسى است، سخن گفته و به صورت سمبل و علامتگذارى، در حدیث کوتاهى بیان فرموده
است. در اینجا اصل حدیث و توضیح مختصرى پیرامون آن به عرض شنوندگان محترم مىرسد:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ثلاث تخرق الحجب و ینتهى الى ما بین یدى الله عز و جل: صریر اقلام العلماء و وطى اقدام المجاهدین و صوت مغازل المحصنات.
رسول اکرم (ص) فرمود: سه صوت است که پردهها را مىدرد و به پیشگاه خداوند مىرسد: اول، صداى قلم علما که روى کاغذ کشیده مىشود. دوم، صداى پایکوبى مجاهدین راه حق. سوم، صداى چرخ نخریسى زنان پاکدامن و باایمان.
صداى قلم علما، سمبل استقلال فرهنگى است، صداى پاى سربازان مجاهد، سمبل استقلال نظامى است، و صداى چرخ نخریسى زنان شرافتمند، سمبل استقلال اقتصادى است. مىفرماید: این سه صوت پردهها را مىدرد تا خود را به خداوند که حق مطلق و قدرت نامحدود است برساند، پردههایى را که در مسیر خود مىدرد و پیشروى مىکند متعدد است: پردهى ذلت و خوارى، پردهى جهل و نادانى، پردهى استعمار و استثمار، پردهى استضعاف و استعباد، و دیگر حجابهایى همانند اینها که سد راه تعالى و تکامل انسانهاست. خلاصه، سعى و کوشش یک انسان به منظور تامین معاش خود و به دست آوردن رزق و روزى خویش، مورد کمال توجه و تاکید رسول اکرم (ص) و ائمهى طاهرین علیهمالسلام است. همچنین در دنیاى کنونى، سعى و عمل ملت اسلام به منظور نیل به استقلال اقتصادى و رهایى از وابستگى به اجانب مورد کمال توجه شرع مقدس است، زیرا وابستگى اقتصادى
مسلمانان به بیگانگان از عوامل حاکمیت اجانب بر پیروان قرآن شریف است و بارى تعالى به این امر ننگین و ذلتبار راضى نیست.
لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا.
خداوند هرگز راهى براى سلطهى کفار بر مومنین قرار نداده است.
جملهى اول دعاى حضرت زینالعابدین علیهالسلام، موضوع بحث امروز، ناظر به کسب و کار امام (ع) به منظور تامین معاش و به دست آوردن رزق و روزى براى خود و خانوادهى خویشتن است، و جملهى دوم درخواست «رزق من حیث لایحتسب» است که در قرآن شریف آمده، عرض مىکند:
و اکفنى موونه الاکتساب و ارزقنى من غیر احتساب.
بار الها! طبق وظیفه، از پى کسب رزق و طلب روزى مىروم، ولى از تو مىخواهم که شداید و سختیهاى آن را از من کفایت فرمایى، بار الها! از جایى که گمان نمىبرم به من روزى رسانى.
حضرت زینالعابدین (ع) در اوایل دعاى «مکارمالاخلاق» کفایت بارى تعالى را از بعد دیگرى درخواست نموده بود که در مجلد اول، سخنرانى هفتم، مورد بحث قرار گرفت و براى توضیح مطلب مثالى ذکر شد که مراجعه به آن خالى از فایده نیست. اینک براى توضیح جملهى اول و دوم این قطعه از دعا که مورد بحث امروز است، مثالى ذکر مىشود تا عمق کلام امام (ع) روشن گردد.
آبادى بزرگى را در نظر بگیرید که بیش از صد خانوار در آن زندگى مىکنند. در کنار این آبادى، رودخانهاى جریان دارد که به دریا
مىریزد. یکى از منابع مهم غذاى اهالى، صید ماهى از آن رودخانه است، همه روزه عدهى زیادى از خانوادهها تور صید ماهى را برمىدارند، کنار رودخانه مىروند تا رزقى به دست آورند. در این آبادى یک مرد الهى و بزرگوار که بسیار محبوب مردم است زندگى مىکند، از دوستداران اهلبیت علیهمالسلام و از علاقهمندان جدى به صحیفهى سجادیه است و هر روز قسمتى از آن دعاهاى آموزنده و انسانساز را مىخواند، او نیز طبق وظیفه براى کسب روزى تور را برمىدارد و کنار رودخانه مىرود، ولى پیش از رفتن به خدا متوسل مىشود و جملهى دعاى امام (ع) را از پیشگاه او درخواست مىنماید:
و اکفنى موونه الاکتساب و ارزقنى من غیر احتساب.
بار الها! از پى روزى مىروم، ولى از تو مىخواهم شداید و سختیهاى آن را از من کفایت فرمایى و از جایى که امید ندارم به من روزى رسانى.
به طور عادى افرادى که براى صید مىروند دو سه ساعت و گاهى بیشتر باید مقابل آفتاب کنار رودخانه بمانند تا صیدى به دست آورند، ولى خداوند دعاى آن مرد الهى را مستجاب مىکند و در مدت کوتاهى بدون تحمل سختى و مشقت آفتاب و حرارت فضا، به صید مورد نظر نایل مىشود و با رزقى که به دست آورده، راه منزل را در پیش مىگیرد.
این مثال براى جملهى اول دعاست. همین مرد الهى بعضى از روزها به طرف رودخانه مىرود، کسانى صید خود را به دست آورده و راهى منزلاند، به این بزرگوار باتقوى برمىخورند، با روى گشاده نزدیک مىآیند و پس از سلام مىگویند: صید امروز ما بیش از نیازى است که داریم، شما زحمت رفتن به رودخانه را نکشید، آن را که لازم دارید
مىتوانیم از صید خود به شما بدهیم و این معناى مستجاب شدن جملهى دوم دعاى آن مرد الهى است. او از فضیلت و تقوى برخوردار است و خداوند از جایى که امید نداشته، به او روزى رسانده است.
امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه الهى عرض مىکند:
فلا اشتغل عن عبادتک بالطلب.
بار الها! درخواستم در کفایت مشقت کسب روزى و رساندن رزق از جایى که امید ندارم، نه براى راحتطلبى است، بلکه بدین منظور است که وقتم در طلب معاش کمتر صرف شود تا از بندگى و عبودیت بازنمانم.
مومنین واقعى و مسلمانان دینشناس مىدانند که اسلام آیینى است بر وفق فطرت و نظام آفرینش، هماهنگى با فطرت ایجاب مىکند که آدمى جنبهى مادى و معنوى خود را به موازات یکدیگر مورد توجه قرار دهد و عملا هر دو را اقناع نماید، نه مادیات را فداى معنویات کند و نه معنویات را فداى مادیات نماید، و این مطلب ضمن روایات از ائمهى طاهرین علیهمالسلام خاطرنشان گردیده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: لیس منا من ترک دنیاه لاخرته و لا آخرته لدنیاه.
امام صادق (ع) فرمود: پیرو مکتب ما نیست آن کس که دنیاى خود را براى آخرت ترک گوید یا آخرت خویش را براى دنیا ترک نماید.
مردم از نظر توجه به شئون دنیوى و اخروى سه گروهاند: گروه
اول کسانى هستند که علایق دنیوى و امور مادى آنچنان سرگرم و مجذوبشان ساخته که آخرت را به کلى از یاد برده و کان لم یکن تلقى نمودهاند. هدف اصلى و دیدگاه اساسى در زندگى آنان فقط دنیاست. على (ع) این گروه را فاقد بینش و بصیرت خوانده و فرموده است:
انما الدنیا منتهى بصر الاعمى، لایبصر مما وراءها شیئا.
دنیا چشمانداز نهایى کوردلان است و از پى دنیا، عالم دیگرى را نمىبینند.
قرآن شریف دربارهى این گروه فرموده:
یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون.
اینان از ظواهر فریبندهى دنیا آگاهى دارند، اما از عالم آخرت بکلى غافل و بىخبرند.
قسمت اعظم عمر این گروه مصروف امور مادى و جلب لذایذ دنیوى است. این راه را مىپیمایند تا بمیرند. البته بر اثر سعى و مجاهده در راه دنیا بهره و نصیبى عایدشان مىگردد، ولى در روز جزا فاقد ذخایر اخروى هستند و مصداق این آیهى شریفهاند:
و من کان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فى الاخره من نصیب.
آن کس که ارادهاش کشت و زرع دنیاست، ما به وى بهرهاى مىدهیم، اما در آخرت تهیدست و بىنصیب خواهد بود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:52 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 152)
ملاحظه مىکنید که پیمبر گرامى (ص) این دوازده درهم را پربرکت خوانده، از این نظر که آن پول کم، اثر زیاد گذارد و منشا خیر متعدد گردید، پس اگر مالى منشا خیر بیش از حد عادى شود، مىتوان گفت آن مال بابرکت است. شاید امام سجاد (ع) در جملهى اول دعاى خود خواهان چنین برکتى در مال خویش باشد:
و وفر ملکتى بالبرکه فیه.
بار الها! در مصرف مالم شرایطى را به وجود آور که به خیر
زیادترى دست یابم و خدمت بیشترى به مردم بنمایم و مانند پیمبر اسلام مال قلیلم واجد برکت وافر گردد.
ناگفته نماند که توفیق پیغمبر اسلام (ص) در این خدمات براى آن بود که پیراهن دوازده درهمى نپوشید و خواهان لباس ارزانترى شد و بر اثر آن توانست دیگران را از خیر و برکت آن مال کم، بهرهمند فرماید.
امام سجاد علیهالسلام در جملهى دوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و اصب بى سبیل الهدایه للبر فیما انفق منه.
بار الها! آن را که از مال خود انفاق مىنمایم، به گونهاى صورت پذیرد که از هدایت تو در بر و نیکوکارى برخوردار باشم.
مال یکى از ارکان اساسى در حفظ نظام اجتماعى است و در ابقاى دین و دنیاى مردم نقش بسیار مهم دارد. اولیاى گرامى اسلام ضمن احادیث بسیارى، دربارهى مال از ابعاد مختلف سخن گفته و پیروان خود را به وظایفشان متوجه نمودهاند و در اینجا به مناسبت جملهى دوم دعاى حضرت زینالعابدین (ع) پارهاى از مطالب مربوط به مال از دیدگاه اسلام به عرض شنوندگان محترم مىرسد. قرآن شریف کلمهى «قیام» به معناى «پایگاه» را در دو مورد به کار برده: یکى در مورد شان دینى و آن دیگر دربارهى شان دنیوى. اما در مورد شان دینى، راجع به کعبهى مکرمه که قبلهى مسلمین و پایگاه وحدت اسلامى است، فرموده:
جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس.
خداوند، کعبه را که بیت حرام است، نگاهدارنده و پایگاه مردم مسلمان قرار داده.
اما در مورد شان دنیوى، راجع به مال که زیربناى اقتصاد و گردانندهى چرخهاى اجتماع است، فرموده:
و لا توتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما.
اموال خود را به سفیهان و کوته خردان نسپارید، اموالى را که خداوند آن را نگاهدارندهى شما قرار داده است.
دین متعلق به خداوند است و اموال متعلق به مردم، پس در زمینهى دین، مردم براى خدا هستند نه خداوند براى مردم، و در زمینهى مال و ثروت، اموال براى مردم است نه مردم براى اموال. مومنین حقیقى چون خود را براى خدا مىدانند، موقعى که دین حق را در معرض خطر مشاهده کردند، براى خدا قیام مىکنند، از هستى و حیات خویش مىگذرند، با مال و جان در راه او جهاد مىنمایند و بدین وسیله مراتب خلوص و بندگى خود را در پیشگاه مقدسش ابراز مىدارند. این مومنین واقعى که مال را براى خود مىدانند، در شرایط عادى فعالیت مىنمایند، سعى و کوشش مىکنند، مال به دست مىآورند، مىخورند و مىخورانند، مىپوشند و مىپوشانند، وسایل رفاه خود و خانوادهى خویش را فراهم مىآورند و به قدر مقدور، موجبات آسایش دیگران را نیز مهیا مىسازند، و به مدلول این شعر عمل مىکنند:
بپوش و بنوش و ببخش و بده
براى دگر روز چیزى بنه
مبادا که در دهر دیر ایستى
مصیبت بود پیرى و نیستى
بدبختانه در دنیاى مادى امروز که امر اقتصاد بیش از حد مورد
توجه قرار گرفته، هم اکنون مردم زیادى در سراسر جهان هستند که انسانیت و ارزش انسانى را از یاد برده، برده و بندهى ثروت گردیده، شب و روز مىدوند تا هر چه بیشتر ثروت گرد آورند، نه خود منتفع مىشوند و نه دیگران از آنان نفعى مىبرند، این گروه خود را براى مال مىدانند نه آنکه مال را براى خود بدانند. البته در گذشته نیز افراد حریص و مال پرست بوده، ولى در جهان امروز که ارزشهاى مالى و اقتصادى اوج گرفته، بسیارى از افراد گرفتار بیمارى حرص شده و راه ثروتاندوزى را در پیش گرفتهاند. حضرت حسین بن على علیهماالسلام ضمن حدیثى به این قبیل افراد هشدار داده و خاطرنشان فرموده است، کسانى که خود را براى مال مىدانند، سرانجام ارزش انسانى خویش را از دست مىدهند و گرفتار سقوط و تباهى خواهند شد.
عن الحسین علیهالسلام قال: مالک ان لم یکن لک کنت له. فلا تبق علیه فانه لا یبقى علیک و کله قبل ان یاکلک.
حضرت حسین (ع) فرمود: مالى را که به دست آوردهاى، اگر براى تو نباشد، تو براى آن خواهى بود. مالت را باقى مگذار و آن را براى خود و دگران صرف نما که اگر چنین نکنى و آن را باقى بگذارى، مال ترا باقى نمىگذارد و ارزش انسانیت را نابود مىکند. تو اموالت را بخور، پیش از آنکه اموالت ترا بخورد.
یعنى اگر مالت را در راه آسایش خود و خانواده و مستمندان و ارحام و دگران صرف نمودى، در واقع اموال خود را خوردهاى و اگر چنین نکنى و اموال را نگاه دارى، اموال تو را مىخورد، ولى اموال شخص تو را نمىخورد، بلکه شخصیت تو را مىخورد. دین و اخلاق و
شرافت و فضیلتت را طعمهى خویش مىسازد و به رسواییت مىکشد.
جاذبهى مالدوستى و نیاز به رزق و روزى، مردم را به راه کار و فعالیت سوق مىدهد و به ترغیب و تشویق بسیار نیاز ندارند. اما کسانى که به خدا و رازقیت او ایمان آوردهاند و دینشناس نیستند، ممکن است از بعضى از آیات و روایات، برداشتى نادرست نمایند و در کار و فعالیت سستى کنند. رسول اکرم (ص) و ائمهى طاهرین علیهمالسلام براى آنکه این فکر ناصحیح را از صفحهى خاطر این قبیل افراد بزدایند، اولا خودشان در هواى گرم و شرایط سخت، کار مىکردند و عملا به مسلمین درس مىدادند، بعلاوه ضمن روایات بسیارى، آنان را در طلب روزى تشویق مىنمودند و براى شاهد در اینجا به ذکر دو روایت اکتفا مىشود.
عن ابىحمزه عن ابیه قال رایت اباالحسن علیهماالسلام یعمل فى ارض له قد استنقعت قدماه فى العرق. فقلت له: جعلت فداک، این الرجال؟ فقال یا على! قد عمل بالید من هو خیر منى فى ارضه و من ابى. فقلت له: و من هو؟ فقال: رسولالله صلى الله علیه و آله و امیرالمومنین و آبائى علیهمالسلام کلهم کانوا قد عملوا بایدیهم و هو من عمل النبیین و المرسلین و الاوصیاء و الصالحین.
ابىحمزه از پدرش حدیث نموده که گفت حضرت اباالحسن علیهماالسلام را دیدم که در زمینى که داشت، کار مىکرد و دو قدم حضرت غرق عرق شده بود. عرض کردم: فدایت شوم، مردان کجا هستند که شما کار مىکنید؟ در پاسخ فرمود: اى على! با دست خود کسى در زمین خود کار کرده که از من و پدرم بهتر بوده. پرسیدم: او که بود؟ فرمود: پیمبر خدا و امیرالمومنین. سپس فرمود: تمام پدرانم با دست
خود کار مىکردند و این عمل روش انبیاء و رسولان و اوصیاء و صالحین بوده است.
عن هشام الصید لانى قال: قال ابوعبدالله علیهالسلام: یا هشام! ان رایت الصفین قد التقیا فلا تدع طلب الرزق فى ذلک الیوم.
هشام صیدلانى مىگوید: امام صادق (ع) به من فرمود: اى هشام! اگر دیدى صحنهى جنگ تشکیل گردیده و دو صف در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند، تو در آن روز از طلب رزق دست برمدار.
فى الحدیث: انه لما نزل قوله تعالى «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب» انقطع رجال من الصحابه فى بیوتهم و اشتغلوا بالعباده وثوقا بما ضمن لهم فعلم النبى صلى الله علیه و آله ذلک فعاب ما فعلوه و قال انى لا بغض الرجل فاغرا فاه الى ربه یقول: اللهم ارزقنى و یترک الطلب.
در حدیث آمده که این آیه نازل شد که «هر کس به تقوى گرایش یابد، خداوند به روى او راه نجات باز مىکند و از جایى که امید ندارد به وى روزى مىرساند.» بعضى از رجال صحابه بر اثر شنیدن این آیه، از مردم منقطع شدند، در خانه ماندند و مشغول عبادت گردیدند، به اتکاى اینکه خداوند رزق آنان را ضمانت نموده است. رسول اکرم (ص) از این جریان آگاه شد، کار آنان را عیب تلقى نمود و نادرست خواند، فرمود: من دشمن دارم آن کس را که از سعى و کوشش دست کشیده، دهان خود را باز کرده و مىگوید: بار الها! به من رزق و روزى برسان.
خلاصه، مسلمانان طبق وظیفهى دینى براى تامین معاش خود و خانوادهى خویش باید کار کنند و از راه سعى و عمل رزق و روزى به
دست آورند. افراد باایمان معتقدند که رازق خداوند است و اوست که به اهل تقوى از راهى که امید ندارند، روزى مىرساند و دیگر عقاید مقدسى از این قبیل. اما این معتقدات دینى و قرآنى بدان معنى نیست که از افراد باایمان سلب مسئولیت شود و آنان را از وظیفهى کار و کوشش معاف نمایند، بلکه با وجود این عقاید موظفاند عمل کنند و عنصر فعال جامعه باشند. دو نکتهى مهم و شایان توجه در امر مال وجود دارد که همواره مورد توصیهى اکید اولیاى اسلام بوده و پیروان خود را به رعایت آن دو جدا سفارش مىنمودند: اول آنکه درآمدهاى مالى از راه کار مشروع و کسب مجاز باشد، دوم آنکه مال به دست آمده در مجارى مباح و اعمال معروف صرف شود. امام معصوم علیهالسلام، بود و نبود این دو مهم را از عوامل بقا یا فناى مسلمین و اسلام به حساب آورده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان من بقاء المسلمین و بقاء الاسلام ان تصیر الاموال عند من یعرف فیها الحق و یصنع فیها المعروف فان من فناء الاسلام و فناء المسلمین ان تصیر الاموال فى ایدى من لایعرف فیها الحق و لا یصنع فیها المعروف.
امام صادق (ع) فرمود: از عوامل بقاى مسلمین و بقاى اسلام این است که اموال در دست کسى بگردد که حق و عدل را دربارهى مال مىشناسد و عمل معروف را در مورد آن انجام مىدهد، و از جملهى عوامل فناى اسلام و مسلمین این است که اموال در دستهایى بگردد که حق را نسبت به مال نمىشناسد و عمل معروف را دربارهى آن اعمال نمىنماید.
امام (ع) در قسمت اول حدیث که راجع به معرفت حق و اداى معروف در امر مال سخن گفته، ابتدا از بقاى مسلمین نام برده و سپس از
بقاى اسلام، اما در قسمت دوم حدیث که از ناآگاهى مردم از حق و انجام ندادن وظیفهى معروف در مورد مال نام برده، اول از فناى اسلام سخن گفته و سپس از فناى مسلمین. این تقدم و تاخر در بقا و فناى اسلام و مسلمین مترتب بر عمل صحیح و ناصحیح مردم است، زیرا بقاى اسلام و فناى اسلام در هر محیطى، وابسته به بقاى مسلمین و فناى مسلمین آن محیط است. در جامعهاى که اسلام راستین حاکم است و مردم، وظیفهشناس و متشرعاند، در آن جامعه اولا حق را در مورد مال مىشناسند و خویشتن را به اموال حرام آلوده نمىکنند، ثانیا در عمل معروف و خدمت به مردم کوشا و جدى هستند و همواره تعاون و مواسات را رعایت مىنمایند. در چنین جامعهاى، مردم در اسلام پایدار و ثابت قدماند و در گفتار و رفتار مطیع اوامر الهى هستند، البته خودشان در پرتو مسلمانى و درستکارى باقى و برقرار مىمانند و اسلام هم با وجود چنین مسلمانان راستین و پاکدل، در آن محیط باقى خواهد ماند. در جامعهاى که مردم اسما مسلماناند و عملا دین حق را ترک گفته و از اطاعت الهى سر باز زدهاند، در آن جامعه اولا حق را در مورد مال نمىشناسند و اگر به فرض شناختند، طبق آن عمل نمىکنند، اینان عاشق مالاند و به حلال و حرام دین توجه ندارند، پول قمار و شراب را مىگیرند، از ربا و دزدى روگردان نیستند، در خرید و فروش هروئین و دیگر مواد مخدر باک ندارند. ثانیا در راه معروف قدمى بر نمىدارند و به تهیدستان توجه نمىنمایند. در چنین جامعهاى، اول اسلام و احکام آن عملا از میان مىرود و سپس مسلمان نمایان غیر واقعى بر اثر پلیدیهاى گناه به سقوط و تباهى مىگرایند. خلاصه، از عوامل موثر در بقاى اسلام و مسلمین این است که اولا مسلمانان مال را از مجراى صحیح و مرضى بارى تعالى به دست آورند، و ثانیا با
مال، اعمال معروف انجام دهند. البته عمل معروف هر قدر مفیدتر و اثر معنویش فزونتر باشد، بیشتر موجب جلب رضاى الهى خواهد بود. امام سجاد (ع) مالى را با رعایت جمیع جهات حق به دست آورده و در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز، از خداوند نسبت به آن مال درخواست برکت مىنماید.
جملهى دوم دعاى امام (ع) ناظر به عمل معروف است و از انفاق سخن مىگوید و براى آنکه انفاقش هر چه بهتر و نیکوتر باشد، از پیشگاه خداوند درخواست هدایت مىنماید:
و اصب بى سبیل الهدایه للبر فیما انفق منه.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:51 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(151 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و وفر ملکتى بالبرکه فیه، و اصب بى سبیل الهدایه للبر فیما انفق منه.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، دو درخواست از پیشگاه بارى تعالى مىنماید. اول: بار الها! آنچه را که مالکم با برکتى که در آن اعطا مىنمایى، افزون فرما. دوم: بار الها! آن را که از مال خود انفاق مىنمایم به گونهاى صورت پذیرد که از هدایت تو در بر و نیکوکارى برخوردار باشم.
به خواست خداوند توانا، این دو جمله از کلام امام سجاد (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
البرکه النماء و الزیاده حسیه کانت او معنویه و ثبوت الخیر الالهى فى شىء و دوامه.
«برکه» به معناى نمو و افزایش است، خواه آن افزایش محسوس باشد یا آنکه معنوى و غیرمحسوس. گاهى نمو و افزایش در
موجودى به صورت طبیعى انجام مىشود و براى همه محسوس است اما در عمق آن برکت الهى وجود دارد. در روایات، اولیاء گرامى اسلام، کلمهى «برکه» را در مورد گوسفند، مکرر به کار بردهاند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال لعمته: ما یمنعک ان تتخذى فى بیتک البرکه ؟ فقالت یا رسولالله! ما البرکه؟ قال شاه تحلب.
رسول اکرم (ص) به عمهى خود فرمود: چه چیز تو را مانع است از اینکه در خانهات برکت نگاهدارى نمایى؟ عرض کرد: برکت چیست؟ فرمود: گوسفندى که از شیرش استفاده مىشود.
عن امراشد مولاه امهانى عن امیرالمومنین علیهالسلام، دخل على امهانى، فقالت امهانى: قدمى لابى الحسن علیهالسلام طعاما. فقدمت ما کان فى البیت. فقال مالى لا ارى عندکم البرکه؟ فقالت امهانى: الیس هذا البرکه. فقال: لست اعنى هذا، انما اعنى الشاه.
امراشد، خدمتگزار امهانى مىگوید: على (ع) به منزل امهانى آمد. او دستور داد براى آن حضرت طعام بیاورم. مىگوید: غذایى که در منزل موجود بود آوردم. امام فرمود: چرا در منزلتان «برکت» نمىبینم؟ امهانى عرض کرد: غذایى که حضور شما آورده، برکت نیست؟ فرمود: مقصودم غذا نیست، مقصودم از برکت، گوسفند است.
شیر و گوشت و اعضاى داخلى بدن گوسفند و همچنین پشم و پوست و رودهاش براى مردم خیر و برکت است، جالب آنکه توالد و تناسل گوسفند، همانند سگ، طبق نظام خلقت است و طبیعى، با این تفاوت که اولا سگ در هر شکم چند توله مىآورد و گوسفندان اغلب
یک بره مىزایند و ثانیا هر روز تعداد زیادى از گوسفندان براى تغذیهى انسانها ذبح مىشود و نسل سگ از این آفت بزرگ مصون است، با این حال، تعداد گوسفندان اینقدر چشمگیر و زیاد است و از نمو و افزایشى که برکت الهى است، برخوردارند. بعضى از برکتها امر عادى نیست و از مجارى اسباب و علل طبیعى پدید نمىآید، بلکه مشیت خداوند توانا آن را به وجود مىآورد و حضرت مسیح ابن مریم علیهالسلام یکى از آن پدیدههاست. قرآن شریف راجع به آن حضرت موقعى که طفل شیرخوارهاى در گاهواره بود، چنین فرموده است:
قال انى عبدالله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا. و جعلنى مبارکا این ما کنت.
گفت: من بندهى خدا هستم، برایم کتاب فرستاده، به نبوتم برگزیده و مبارکم قرار داده هر جا که باشم.
عن الصادق علیهالسلام فى قوله تعالى «و جعلنى مبارکا» یعنى: نفاعا.
امام صادق (ع) فرمود: مبارک بودن مسیح (ع) بدین معنى است که او وجودى است بسیار نافع و از ناحیهى وى خیر و برکت فراوان عاید مردم مىگردد.
اولین خیرى که از وجود بابرکت او عاید گردید، این بود که مادر شریف و بزرگوار خود را تبرئه و تنزیه نمود و از شر زبان مردم مصونش فرمود. او در طول زندگى، مردم را به خداى یگانه دعوت نمود، تعالیم حق را به آنان آموخت، با نصایح و اندرزهاى حکیمانهى خود، انسانیت و فضیلت را درس داد و از برکات وجودش این بود که بیماران
غیرقابل درمان را با دعاهاى خویش مشمول شفاى الهى ساخت و از نعمت صحت و سلامت برخوردارشان نمود.
در آغاز سخن، مذکور افتاد که از جملهى معانى «برکت»:
ثبوت الخیر الالهى فى شىء و دوامه.
یکى از معانى برکت این است که خیر الهى در چیزى پایدار و ثابت بماند.
برکت بدین معنى صریحا در قرآن شریف آمده است:
و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض.
اگر اهل بلاد ایمان بیاورند و به تقوى گرایش یابند، ما درهاى رحمت و برکت را از آسمان و زمین به روى آنان مىگشاییم.
به موجب این آیهى مبارکه، در شهرى که ایمان و تقوى حاکم باشد و مردم عملا از آن پیروى کنند، برکات الهى نیز در آن محیط ثابت و پایدار خواهد ماند. در روایات نیز آمده است که عدالت و تقوى برکات را افزایش مىدهد و جرایم و گناهان، برکت را از میان مىبرد و در اینجا به ذکر سه روایت اکتفا مىشود.
عن على علیهالسلام قال: بالعدل تتضاعف البرکات.
على (ع) فرمود: با وجود عدل در جامعه، برکات خداوند مضاعف مىگردد.
عن الرضا علیهالسلام قال: اوحى الله تعالى الى نبى من الانبیاء اذا اطعت رضیت و اذا رضیت بارکت و لیس لبرکتى نهایه.
حضرت رضا (ع) فرمود: خداوند به یکى از پیمبران وحى
فرستاد که وقتى مورد اطاعت قرار گیرم، راضى مىشوم و چون راضى شدم، برکت مىدهم و برکت من نهایت و پایانى ندارد.
عن على علیهالسلام قال: اذا ظهرت الجنایات ارتفعت البرکات.
على (ع) فرمود: وقتى جنایات، علنى و آشکار مىگردد، برکات الهى در جامعه از میان مىرود.
در آیهاى که مذکور افتاد، چنین آمده که اگر مردم بلاد، ایمان بیاورند و تقوى در پیش گیرند، خداوند درهاى برکات را از آسمان و زمین به روى آنان مىگشاید. ممکن است بعضى از شنوندگان محترم سئوال کنند: بین ایمان و تقوى با برکات سماوى و ارضى چه رابطهاى وجود دارد؟ مىتوان گفت این پرسش در موارد دیگرى از آموزشهاى اسلامى نیز قابل طرح است. از آن جمله، در روایات آمده: «صدقات و اعمال معروف، دفع بلا مىکند، یا صلهى رحم موجب طول عمر مىشود. سائل مىپرسد: بین صدقه و دفع بلا، یا صلهىرحم و طول عمر چه رابطهاى است؟ در پاسخ این قبیل پرسشها مىتوان گفت: آثار مترتب بر اعمال که در شرع مقدس آمده، دو قسم است، بعضى از آثار است که عقل، رابطهى آنها با عمل را درک مىکند، مثلا در قرآن شریف فرموده:
اعدلوا هو اقرب للتقوى.
عادل باشید که دادگرى به تقوى نزدیکتر است.
قد افلح من زکیها.
بىگمان به رستگارى نایل مىشود آن کس که نفس خود را از پلیدیهاى اخلاق بد، تزکیه و تطهیر نماید.
ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى.
تمکن و مالدارى مىتواند مایهى سرکشى و طغیان بشر گردد.
در این قبیل موارد که ترتب اثر بر عمل از نظر طبیعى یا روانى قابل درک است، عقل رابطهى آن دو را با یکدیگر تایید مىنماید. اما در مواردى که ترتب اثر بر عمل داراى جنبهى معنوى است و عقل نمىتواند رابطهى آن دو با یکدیگر را بفهمد، از درک آن اظهار عجز مىکند، مىگوید: این امرى است فوق عقل، ولى هرگز به خود اجازه نمىدهد که آن را نفى نماید و نزول برکات سماوى و ارضى بر اثر ایمان و تقوى، یا دفع بلا بر اثر صدقه، یا طول عمر بر اثر صلهىرحم از این قبیل است.
امام سجاد (ع) در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز، از پیشگاه بارى تعالى درخواست برکت مالى نموده، عرض مىکند:
و وفر ملکتى بالبرکه فیه.
بار الها! آنچه را که مالکم با برکتى که در آن اعطا مىنمایى، افزون فرما.
این دعا به اعتبار مایملک امام (ع) به صور مختلف قابل استجابت است. اگر امام (ع) مزرعهاى دارد که براى تامین معاش خود و خانوادهى خویش در آن کشت نموده و برکتش را از خداوند طلب مىکند، مىخواهد که در هر خوشه دانههاى بیشترى تکوین شود، اگر چند راس دام دارد و برکت آن را درخواست مىکند، بدین معنى است که موالیدشان بیشتر و شیرشان فزونتر باشد، اگر مالک چند درخت میوه است و از خداوند برکت آنها را مىطلبد، بدان معنى است که میوهى
اشجار زیادتر شود. ممکن است برکت مالى در مورد درخواست حضرت زینالعابدین (ع) ناظر به کیفیت مصرف مال باشد، به گونهاى که نفع فزونتر عاید مردم گردد و براى توضیح چنین برکتى، حدیث آموزندهاى را از رسول اکرم (ص) به عرض شنوندگان محترم مىرساند:
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: جاء رجل الى رسولالله و قد بلى ثوبه. فحمل الیه اثنى عشر درهما. فقال یا على خذ هذه الدراهم فاشترلى ثوبا البسه. قال على علیهالسلام، فجئت الى السوق فاشتریت له قمیصا باثنى عشر درهما و جئت به الى رسولالله. فنظر الیه فقال: یا على! غیر هذا احب الى. اترى صاحبه یقیلنا ؟ فقلت: لا ادرى. فقال انظر. فجئت الى صاحبه فقلت ان رسولالله (ص) قد کره هذا یرید ثوبا دونه. فاقلنا فیه فرد على الدراهم و جئت به الى رسولالله. فمشى معى الى السوق لیبتاع قمیصا. فنظر الى جاریه قاعده على الطریق تبکى. فقال رسولالله ما شانک؟ قالت یا رسولالله ان اهلبیتى اعطونى اربعه دراهم لاشترى لهم بها حاجه فضاعت، فلا اجسر ان ارجع الیهم. فاعطاها رسولالله اربعه دراهم و قال ارجعى الى اهلک و مضى رسولالله الى السوق. فاشترى قمیصا باربعه دراهم و لبسه و حمد الله و خرج فرآى رجلا عریانا یقول من کسانى کساه الله من ثیاب الجنه. فخلع رسولالله قمیصه الذى اشتراه و کساه السائل. ثم رجع الى السوق فاشترى بالاربعه التى بقیت قمیصا آخر فلبسه و حمد الله و رجع الى منزله و اذا الجاریه قاعده على الطریق. فقال لها رسولالله: مالک لاتاتین اهلک. قالت یا رسولالله انى قد ابطات علیهم و اخاف ان یضربونى. فقال رسولالله: مرى بین یدى و دلینى على اهلک. فجاء رسولالله حتى وقف على باب دارهم. ثم قال السلام علیکم یا اهل الدار. فلم
یجیبوه، فاعاد السلام فلم یجیبوه فاعاد السلام فقالوا: علیک السلام یا رسولالله و رحمه الله و برکاته. فقال لهم ما لکم ترکتم اجابتى فى اول السلام و الثانى. قالوا: یا رسولالله سمعنا سلامک فاجببنا ان تستکثر منه. فقال رسولالله: ان هذه الجاریه ابطات علیکم فلا تواخذوها. فقالوا: یا رسولالله: هى حره لممشاک. فقال رسولالله: الحمدلله، ما رایت اثنى عشر درهما اعظم برکه من هذه، کسى الله به عریانین و اعتق بها نسمه.
مردى حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد، دید پیراهن آن حضرت کهنه و فرسوده شده. رفت دوازده درهم فرستاد که پیمبر پیراهنى بخرد. حضرت پول را به امیرالمومنین (ع) داد و فرمود: براى من پیراهنى خریدارى کن. على (ع) مىگوید: بازار آمدم، پیراهنى به دوازده درهم خریدم، حضور رسول اکرم (ص) آوردم. حضرت نگاهى به آن نمود و فرمود: پیراهنى غیر از این مىخواهم. به نظرت مىرسد فروشنده معامله را اقاله مىکند؟ عرض کردم: نمىدانم. فرمود: برو ببین. نزد فروشنده آمدم و گفتم: رسول اکرم (ص) از پوشیدن این پیراهن ابا و کراهت دارد و مىخواهد پیراهنى ارزانتر بپوشد. معامله را اقاله کرد و دوازده درهم را داد. حضور رسول اکرم (ص) برگشتم و براى خرید پیراهن با هم به بازار رفتیم. در راه به کنیز بچهاى برخوردیم که در کنارى نشسته و گریه مىکند. به او فرمود: چه شده که گریه مىکنى؟ گفت: اهل منزلم چهار درهم به من دادند براى خرید جنسى و آن پول گم شد و من جرئت رفتن به منزل ندارم. حضرت چهار درهم از دوازده درهم را به او داد، فرمود: برگرد به منزل. حضرت راه بازار را در پیش گرفت، پیراهنى به چهار درهم خریدارى نمود، پوشید و خداوند را حمد کرد. از بازار درآمد. مرد برهنهاى را دید که مىگوید: هر که مرا بپوشاند خداوند او را از لباس بهشت بپوشاند. پیراهنى را که خریده بود از بر بیرون آورد و به مرد بىلباس داد و دوباره به بازار برگشت و پیراهن دیگرى با چهار درهم باقیمانده خرید و در بر کرد، خداى را حمد نمود و روانهى منزل شد. بین راه همان دختر بچه را دید که در کنار معبر نشسته. فرمود: چرا منزلت نرفتى؟ پاسخ داد: بیرون آمدنم از منزل به طول انجامیده و خائفم از اینکه مرا بزنند. حضرت فرمود: پیشاپیش من برو و مرا به منزلت راهنمایى کن. حضرت در منزل رسید، به صداى بلند فرمود: سلام بر شما اى اهل خانه. پاسخ ندادند، دوباره سلام نمود، پاسخ ندادند، در مرتبهى سوم، جواب سلام حضرت را در کمال ادب و احترام دادند. حضرت فرمود: چرا سلام اول و دوم را جواب ندادید؟ عرض کردند: جواب ندادیم تا مکرر صدایت را بشنویم. فرمود: این دختر بچه دیر آمده، از او موآخذه ننمایید. گفتند: ما او را به احترام آمدن شما آزاد نمودیم. رسول اکرم (ص) خداى را حمد نمود و فرمود: من دوازده درهمى را از این پربرکتتر ندیدهام: دو برهنه را پوشاند و بندهاى را آزاد نمود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:50 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 150)
بتپرستان در عبادت مشرک بودند و غیر خدا را پرستش مىنمودند، اما در خالقیت مشرک نبودند و عقیده داشتند که آفریدگار جهان ذات اقدس الهى است و این مطلب در قرآن شریف مکرر آمده است:
و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله.
اگر از اینان سئوال کنى آفرینندهى آسمانها و زمین کیست؟ در پاسخ مىگویند خداوند است.
در یک آیه از قرآن شریف که شاید تبیین کنندهى عقیده و عمل مشرکین عصر جاهلیت دربارهى غذاى بتها باشد، راجع به زراعت و دامدارى آنان سخن گفته شده، اما قبل از آنکه از بتها به عنوان شرکاى زراعت و دام نام ببرد، از خداوند بزرگ نام برده و به طورى که از آیه استفاده مىشود، مشرکین بین سهم خداوند و سهم بتها تفاوتى قائل بودند و چون مطلب آیه و چگونگى عقیدهى مشرکین بر گوینده مجهول است، در اینجا فقط اصل آیه ذکر مىشود و از ترجمه و تفسیر آن خودارى مىگردد تا اهل تحقیق به تفاسیر مختلف و دیگر منابع مراجعه
کنند، شاید به واقع و از چگونگى اندیشه و عمل مشرکین آگاه گردند و به هدف آیهى شریفه دست یابند:
و جعلوا لله مما ذرا من الحرث و الانعام نصیبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشرکائنا فما کان لشرکائهم فلا یصل الى الله و ما کان لله فهو یصل الى شرکائهم ساء ما یحکمون.
از آنچه مذکور افتاد، تا حدى روشن شد که مشرکین و معتقدین به آلههى موهوم عقیده داشتند که خدایان نیاز به غذا دارند و هر گروهى به گونهاى مخصوص معبود خویش را غذا مىدادند و به شرحى که ذکر شد، روش آفتابپرستان بسیار خشن بود و انسانها را مىکشتند و مىگفتند غذاى نیروبخش به خورشید، قلب انسانهاست. قرآن شریف براى آنکه آفریدگار جهان را از نیاز به طعام تنزیه نماید و در ضمن راه عاقلانه را به مردم جهان ارائه فرماید، خداوند آن آیات را که حاوى چند مطلب آموزنده است بر نبى معظم خود (ص) نازل فرمود تا مسلمین و مشرکین از محتواى آن آیات بهرهمند شوند. اول به مسلمانان فهماند خدایى را که قرآن شریف معرفى مىکند و پیمبر اسلام (ص)، مردم را به او دعوت مىنماید، غنى بالذات از جمیع جهات است، از آن جمله به غذا نیاز ندارد.
یطعم و لا یطعم.
او به همهى آفریدههاى زندهى روى زمین غذا مىدهد و خود به طعام احتیاج ندارد.
دوم، کسانى که تازه قبول اسلام مىنمایند و خداوند را با معرفت صحیح نمىشناسند، این آیات را با دقت بخوانند و به غناى
بارى تعالى از غذا آگاه گردند تا سخنان مشرکین در ضمیرشان اثر بد نگذارد و کمترین تصورى در نیازمندى خداوند به غذا در ضمیرشان راه نیابد.
روى ان فى الجاهلیه کانوا اذا نحروا لطخوا البیت بالدم فلما حج المسلمون ارادوا مثل ذلک فنزلت: لن ینال الله لحومها و لا دماوها.
روایت شده است که در جاهلیت وقتى مشرکین نحر مىنمودند و قربانى مىکردند، از خون قربانى به حرم مىمالیدند. چون مسلمانان به اداى فریضهى حج قیام نمودند، خواستند همانند مشرکین از خون قربانى به حرم بمالند، خداوند آیه فرستاد که گوشت و خون قربانى به خداوند نمىرسد و آنان را از این عمل ناروا منع نمود.
سوم، گذاردن غذا نزد بت جماد یا کشتن انسانها در زمین براى غذاى خورشید در آسمان عملى بود احمقانه و ضد عقل. نزول آن آیات در بىنیازى خداوند از غذا توانست بیش و کم در افکار مشرکین اثر بگذارد، عقل خفتهى آنان را تا حدى بیدار کند، و طرفداران تغذیهى خدایان جماد را از جهل و خرافات رهایى بخشد. یکى دیگر از نادانیهایى که در روزگار گذشته وجود داشته و قرآن شریف با آن به مبارزه برخاسته، این بود که مردمانى پیمبران الهى را مورد استهزا و تحقیر قرار مىدادند، از این جهت که اینان مانند سایر مردم غذا مىخوردند، با این حال مدعى رسالت از طرف حضرت بارى تعالى بودند. براى آنکه منشا این عقیدهى باطل روشن شود و بدانیم چرا کسانى چنین مىگفتند و به پیمبران اسائهى ادب مىنمودند، توضیح مختصرى به
عرض شنوندگان محترم مىرسد. بشر اگر بخواهد به کمال انسانى نایل شود و به سعادت واقعى دست یابد، باید طبق برنامهى دقیق، قدم بردارد تا بتواند استعدادهاى انسانى خویش را تدریجا از قوه به فعلیت بیاورد و انجام این امر نیاز به هدایت تشریعى جامع و کامل دارد و انجام این مهم فقط درخور ذات اقدس الهى است که انسانها را آفریده و به تمام ابعاد وجود آنها واقف و آگاه است. خداوند این راهنمایى پرارج و سعادتآفرین را به عهده گرفته و در قرآن شریف فرموده:
ان علینا للهدى.
بىگمان هدایت انسانها در عهدهى ماست.
براى آنکه هدایت تشریعى خود را به مردم ابلاغ فرماید و راه تعالى را به آنان ارائه دهد، در هر عصر، از بین هر قوم، افراد شایستهاى را که از هر جهت لایق مقام رفیع رسالت بودند، انتخاب مىفرمود و با اعطاى معجزات و بینات، آنان را بین جامعه مىفرستاد تا دستور الهى را ابلاغ نمایند و به صراط مستقیمشان رهبرى کنند، و چون بشر بودند و همانند دگران، مردم به آسانى با آنان انس مىگرفتند، به سخنانشان توجه مىنمودند، و افراد آزاد و بىغرض از هدایتشان برخوردار مىشدند. اما وسوسهگران بذر مسمومى در دلها افشاندند و این سخن غیر واقعى را القا کردند که بشر شایستهى مقام نبوت نیست و نمىتواند از طرف بارى تعالى به رسالت مبعوث گردد و پیمبران خداوند باید یا از فرشتگان باشند یا لااقل در حمایت فرشتگان.
و ما منع الناس ان یومنوا اذا جاءهم الهدى الا ان قالوا ابعث الله بشرا رسولا.
چیزى سد راه مردم نمىشد موقعى که هدایت الهى مىرسید، جز آنکه مىگفتند: آیا خداوند بشرى را به رسالت مبعوث فرموده است.
قالوا لو شاء ربنا لانزل ملائکه فانا بما ارسلتم به کافرون.
مىگفتند: اگر پروردگار اراده مىفرمود، ملائکه را به رسالت فرومىفرستاد و ما به رسالت شما که مدعى ماموریت آن هستید، ایمان نداریم.
عن ابیمحمد الحسن العسکرى عن ابیه على بن محمد علیهماالسلام قال: کان رسولالله صلى الله علیه و آله قاعدا ذات یوم بفناء الکعبه اذا ابتدء عبدالله بن ابىامیه المخزومى فقال یا محمد! لقد ادعیت دعوى عظیمه و قلت مقالا هائلا زعمت انک رسولالله رب العالمین و ما ینبغى لرب العالمین و خالق الخلق اجمعین ان یکون مثلک رسوله، بشرا مثلنا و لو کنت نبیا لکان معک ملک یصدقک و نشاهده، بل لو اراد الله ان یبعث الینا نبیا لکان انما یبعث الینا ملکا لا بشرا مثلنا، ما انت یا محمد الا مسحورا و لست بنبى.
امام عسکرى (ع) از پدرش حضرت هادى (ع) حدیث نموده که فرمود: روزى رسول اکرم (ص) پشت دیوار کعبه نشسته بود. عبدالله بن ابىامیه مخزومى حضور حضرت آغاز سخن نمود و گفت: اى محمد! ادعاى بزرگ و فوقالعادهاى نمودهاى، گمان کردى که رسول خداوندى، و سزاوار نیست براى پروردگار عالم و آفریدگار همهى مخلوقات، مثل تو که بشرى هستى همانند ما، رسول او باشى، اگر هم نبى مىبودى، باید با تو ملکى باشد که تو را تصدیق کند و ما او را ببینیم، بلکه اگر اراده فرمود نبى بفرستد، فرشته مىفرستاد نه بشرى
مثل ما، تو اى محمد انسانى هستى از حق دور افتاده، نه آنکه پیمبر خدا باشى.
سخنان بىاساس جهال را که مىگفتند: رسول الهى باید فرشته باشد، قرآن شریف مردود شناخته و خداوند فرموده است:
و لو جعلناه ملکا لجعلناه رجلا.
اگر به فرض محال، ملکى را رسول قرار مىدادیم، او را به صورت انسان مبعوث مىنمودیم تا مردم بتوانند با وى مانوس شوند و از تعالیمش بهرهمند گردند.
رسول اکرم (ص) و تمام پیمبران الهى بشر بودند مانند سایر مردم. قرآن شریف به پیشواى اسلام دستور داد:
قل انما انا بشر مثلکم یوحى الى.
پیمبر گرامى! به مردم بگو: من همانند شما بشرم و چون از طرف بارى تعالى براى تبلیغ دین حق ماموریت دارم، خداوند تعالیم خود را به من وحى مىفرماید.
یکى از دلایل آن مردم نادان براى تکذیب نبوت پیمبر این بود که مىگفتند چرا غذا مىخورد. قرآن شریف در این باره فرمود:
و قالوا ما لهذا الرسول یاکل الطعام و یمشى فى الاسواق.
اگر این مرد به راستى پیمبر الهى است، پس چرا غذا مىخورد و در کوى و برزن راه مىرود.
خداوند در رد سخنان جاهلانهى مردم فرمود: نه تنها پیشواى اسلام غذا مىخورد، بلکه همهى پیمبران که در طول قرون و اعصار مبعوث شده بودند غذا مىخوردند.
و ما ارسلنا قبلک من المرسلین الا انهم لیاکلون الطعام و یمشون فى الاسواق.
نبى معظم! هیچ پیمبرى را قبل از تو مبعوث ننمودیم مگر آنکه آنان نیز غذا مىخوردند و در کوچه و بازار راه مىرفتند.
خداوند ضمن آیات متعدد فرمود: پیمبران بشرند و مانند سایر انسانها زندگى مىکنند. براى اینکه به نادانها بفهمانند سخنشان در مورد اعتراض به غذا خوردن پیمبران تا چه حد جاهلانه و بىاساس است، فرمود:
و ما جعلناهم جسدا لا یاکلون الطعام.
ما پیمبران را جسد مرده قرار ندادهایم که غذا نخواهند، بلکه انبیا مانند دیگر انسانهاى زنده، داراى حیاتاند و جسم حى غذا مىخواهد.
مردم زیادى در جهان رهبران دینى خود را با چشم غلو مىنگرند و آنان را واجد مزایاى غیر واقعى مىپندارند. علاقهمندان به سعادت بشر تا جایى که مىتوانند باید از این فکر باطل جلوگیرى کنند و مردم را از خطر گمراهى مصون دارند. پیمبر گرامى اسلام (ص) از دنیا رفت. بعضى این کلمه را بین مردم القا کردند که پیمبر نمرده و نمىمیرد. این سخن، مطبوع طبع علاقهمندان آن حضرت بود.
خوشبختانه آیهى:
انک میت و انهم میتون.
جلو این سخن بىاساس را گرفت و خداوند در حیات رسول اکرم (ص) فرموده بود: تو مىمیرى و مردم نیز مىمیرند. اگر این آیه نمىبود، شاید
امروز فرقهى خاصى بین مسلمین وجود داشت که به این غلو معتقد بودند و مىگفتند: پیامبر نمرده و نمىمیرد.
به شرحى که توضیح داده شد، جملهى دوم دعاى امام سجاد (ع) موضوع بحث امروز «و حصن رزقى من التلف» بار الها روزى مرا از تباهى و تلف شدن مصون بدار، و همچنین احادیث بسیارى که از اولیاى اسلام راجع به غذا خوردن پیامبر (ص) و ائمهى طاهرین علیهمالسلام رسیده، از جهات متعددى آموزنده است، یکى از آن جهات این است که هم اکنون بین مسلمین کسى نیست که گرفتار این غلو در عقیده باشد و بگوید: «پیامبر و ائمه به غذا احتیاج نداشتند.».
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:48 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 149)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله، و امنعنى من السرف، و حصن رزقى من التلف. امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، ابتدا از خداوند مىخواهد که بر محمد و آلش درود فرستد، سپس دو مطلب را از پیشگاه مقدس بارى تعالى درخواست مىنماید، اول: بار الها! مرا از زیادهروى و اسراف بازدار، دوم: رزق و روزیم را از تباهى و تلف شدن محافظت فرما. به خواست خداوند توانا، این دو جمله از کلام حضرت زینالعابدین (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. راغب مىگوید: السرف تجاوز الحد فى کل فعل یفعله الانسان. «سرف»، تجاوز از حد است در هر کارى که انسان آن را انجام مىدهد.
قرآن شریف «اسراف» را در موارد متعدد به کار برده و همه جا آن را ناپسند و مذموم خوانده است، و در اینجا بعضى از آن آیات به عرض شنوندگان محترم مىرسد: و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما. بندگان واقعى خداوند کسانى هستند که در مقام انفاق مال نه زیادهروى مىکنند و نه سختگیرند و امساک مىنمایند، بلکه انفاقشان در حد اعتدال است. قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله. پیمبر گرامى! بگو به بندگان من آنان که بر نفس خود اسراف نموده و مرتکب گناه شدهاند، از رحمت خداوند ناامید نباشند.
و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فى القتل. کسى که مظلوم کشته شده، براى ولى خون بر قاتل سلطه قرار دادهایم. او باید مراقبت کند که در قتل زیادهروى و اسراف ننماید و به ناحق خونى نریزد.
و ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفین. فرعون به علو و بلندپروازى گراییده و روش مسرفانه در پیش گرفته است. اسراف در مال، بیش از سایر اسرافها مورد ابتلاى مردم است، از این رو اولیاى گرامى اسلام در اغلب روایات مربوط به اسراف از زیادهرویهاى مالى سخن گفته و مردم را از آن عمل ناروا برحذر داشتهاند. عن ابان بن تغلب قال: قال ابوعبدالله علیهالسلام: اترى الله اعطى من اعطى من کرامته علیه و منع من منع من هوان به علیه، لا، و لکن المال مال الله یضعه عند الرجل ودایع و جوز لهم ان یاکلوا قصدا و یشربوا قصدا و یلبسوا قصدا و یرکبوا قصدا و یعودوا بما سوى ذلک على فقراء المومنین و یلمو به شعثهم فمن فعل ذلک کان ما یاکل حلالا. و یشرب حلالا و یرکب. حلالا، و من عدا ذلک کان علیه حراما. ابان بن تغلب مىگوید: امام صادق (ع) به من فرمود: به نظرت مىآید کسى را که خداوند مشمول عطایاى خود قرار داده، منظورش تکریم وى بوده و به کسى که اعطا نفرموده، خواسته است او را تحقیر نماید؟ چنین نیست، بلکه مال، مال خداوند است و به طور امانت به کسانى مىسپارد و به آنان اجازه مىدهد که در حد اعتدال از آن بخورند و بنوشند و در حد اعتدال از آن لباس و مرکب تهیه نمایند و مازاد عطایاى الهى را به فقراى مومنین برگردانند تا پراکندگىهاى آنان را جمعآورى نمایند. اگر کسى چنین کند، تصرفات معتدل او در مال خداوند حلال است وگرنه حرام. هر فردى اگر خود را با دیدهى انصاف بنگرد، حد و شان خویش را از نظر غذا و لباس و مرکب و مسکن و دیگر نیازها تمیز مىدهد، اگر از مرز خویش تجاوز ننماید، وظیفهى خود را بدرستى انجام داده و اگر تجاوز کند، در روایات، مسرف شناخته شده است: عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: للمسرف ثلاث علامات: یشترى ما لیس له و یلبس ما لیس له و یاکل ما لیس له. امام صادق (ع) فرمود: سه علامت نشانهى اسراف کننده است: مىخرد متاعى را که براى او نیست، مىپوشد لباسى را که براى او نیست، و مىخورد غذایى را که براى او نیست.
ناگفته نماند که تعدد لباس اگر درخور شان صاحب لباس باشد، اسراف نیست، بلکه اسراف این است که لباس عز و آبروى اجتماعى خود را به جاى لباس کار در بر کند و آن را آلوده نماید. عن اسحق بن عمار قال قلت لابى ابراهیم الکاظم علیهالسلام: الرجل یکون له عشره اقمصه ایکون ذلک من السرف فقال لا و لکن ذلک ابقى لثیابه و لکن السرف ان تلبس ثوب صونک فى المکان القذر. اسحق بن عمار مىگوید: به حضرت امام کاظم (ع) عرض کردم: مرد ده پیراهن دارد، آیا این از اسراف است؟ فرمود: نه، بلکه این تعدد، موجب دوام بیشتر لباس مىشود، ولى اسراف در لباس این است که جامهى عز و آبرو را در محل پلید بپوشى و آن را آلوده نمایى. «اسراف» و «تبذیر» دو کلمه است که در قرآن شریف و روایات آمده و اغلب در امور مالى به کار برده شده و هر دو در اسلام ممنوع است.
و قد فرق بین التبذیر و الاسراف فى ان التبذیر الانفاق فى ما لا ینبغى و الاسراف الصرف زیاده على ما ینبغى. بین تبذیر و اسراف فرق گذارده شده به اینکه تبذیر، صرف نمودن مال است در موردى که نمىبایست مال در آن مورد صرف شود، و اسراف، صرف نمودن مال بیش از اندازهاى است که صرف آن روا و سزاوار شناخته شده. قرآن شریف دربارهى تبذیرکنندگان فرموده: ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین. تبذیرکنندگان، برادران شیاطین هستند.
گویى مىخواهد بفرماید که تبذیرکنندگان دربارهى نعمتهایى که خداوند به جامعه اعطا فرموده، همان عملى را مرتکب مىشوند که شیاطین با نیروهاى اعطایى بارى تعالى به انسانها عمل مىکنند. خداوند به بشر قواى سعادتآفرینى را اعطا نموده که اگر بجا و در مورد خودش به کار برده شود، انسانها به سعادت واقعى و کمال شایستهى انسان نایل مىگردند، اما شیاطین آن نیروهاى مفید و ثمربخش را از مسیر صحیح خارج مىکنند و در راه گناه و ناپاکى به کار مىگیرند. تبذیرکنندگان نیز در مورد نعمتهاى خداوند به مردم، همان عمل را انجام مىدهند که شیاطین دربارهى نیروهاى انسان عمل مىکنند. تبذیرکنندگان به زندگى دنیوى و رفاه مادى مردم زیان مىرسانند و شیاطین به کمال روحانى و سعادت انسانى آنان ضرر مىزنند. قرآن شریف، اسراف کنندگان را مفسدین فى الارض خوانده و دربارهى آنان فرموده است: و لا تطیعوا امر المسرفین. الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون. از امر مسرفین اطاعت ننمایید و راه انحرافى و زیانبار آنان را نپیمایید، اینان کسانى هستند که با زیادهرویهاى خویش تهیدستان را خشمگین مىکنند و جامعه را به فساد و تباهى سوق مىدهند و هرگز عمل آنها مایهى صلاح و سعادت مردم نمىشود.
به طورى که در آغاز بحث مذکور افتاد، «سرف» در لغت عرب، هر گونه تجاوز از حد و زیادهروى را در عمل انسان شامل مىشود و براى شاهد چند آیه از قرآن کریم در اعمال مردم ذکر شد و یکى از موارد مهم اسراف، زیادهروى در خوردنیها و نوشیدنیهاست و خداوند در این باره فرموده است: و کلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین. بخورید و بیاشامید و اسراف و زیادهروى ننمایید که خداوند مسرفین را دوست ندارد.
حضرت زینالعابدین (ع) در قطعهى دعاى مورد بحث امروز، دو جمله را در کنار هم ذکر نموده است: و امنعنى من السرف، و حصن رزقى من التلف. بار الها! مرا از زیادهروى و اسراف بازدار و رزقم را از تباهى و تلف شدن محافظت فرما. اینکه امام (ع) کلمهى تلف شدن رزق را بعد از کلمهى «سرف» آورده، مىتوان گفت جملهى اول و جملهى دوم، هر دو، ناظر به رزق و روزى است، در جملهى اول از اتلاف در روزى سخن مىگوید و از خداوند درخواست مىکند که او را از چنین عملى باز دارد، و در جملهى دوم از خداوند مىخواهد که رزق او را از رویدادهایى که موجب تلف شدن آن مىشود، از قبیل سیل و طوفان و زلزله و آتشسوزى و دیگر امورى همانند اینها، محافظت نماید. امام زینالعابدین (ع) در صحیفهى سجادیه از رزق و روزى خود مکرر سخن گفته، از آن جمله در قطعهى دعاى مورد بحث امروز و همچنین در قطعات دیگرى از سایر دعاها که در اینجا بعضى از آنها ذکر مىشود. راجع به غذایى که در رحم مادر نیاز داشته و خداوند به وى اعطا نموده چنین گفته است: جعلت لى قوتا من فضل طعام و شراب اجریته لامتک التى اسکنتنى جوفها و اودعتنى قرار رحمها.
براى من قوتى قرار دادى از مازاد غذا و آبى که کنیز تو، یعنى مادرم، خورده و نوشیده بود. آن را در وجودش به جریان انداختى و مرا در جوفش اسکان دادى و در قرارگاه رحمش به ودیعه سپردى.
و اجعلنى من... الموسع علیهم الرزق الحلال من فضلک. مرا از کسانى قرار ده که به فضل و رحمت تو از وسعت رزق حلال برخوردارند.
و افتح لى ابواب... رزقک الواسع. بار الها! درهاى رزق وسیع خود را به روى من بگشا.
نه تنها امام سجاد (ع) در گفتههاى خود از رزق و روزى نام برده و نیاز خویش را به غذا ابراز نموده است، بلکه در کلمات رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمهى طاهرین علیهمالسلام نیز این قبیل سخنان آمده تا آنکه دربارهى آنان کسى به خطا نیندیشد و همانند بعضى از پیشینیان گمراه تصور نکند که پیمبران و گزیدگان الهى باید از فرشتگان باشند و بىنیاز از آب و غذا. در روزگار گذشته، دو عقیدهى باطل در جوامع بشرى کم و بیش وجود داشته و شاید هم اکنون نیز در گوشه و کنار دنیا بعضى از آنها وجود داشته باشد. قرآن شریف به هر دوى آنها اشاره نموده و خداوند با عباراتى کوتاه بطلانشان را خاطرنشان فرموده است. اول آنکه مىگفتند خدایان غذا مىخواهند و دیگر آنکه مىگفتند بشر محتاج به رزق و روزى، لایق نیست که از طرف بارى تعالى به پیمبرى مبعوث شود، پیمبران باید از فرشتگان باشند و بىنیاز از خوردن و نوشیدن.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام پس از ذکر صلوات، دو درخواست از پیشگاه الهى نموده است:
و امنعنى من السرف، و حصن رزقى من التلف.
بار الها! مرا از زیادهروى و اسراف بازدار، بار الها! رزق و روزیم را از تباهى و تلف شدن محافظت فرما.
با توجه به اینکه بحث دعاى امروز راجع به رزق و روزى بوده، به نظر رسید دربارهى خدمت علمى و فرهنگى قرآن شریف راجع به مبارزه با آن دو عقیدهى باطل و خرافى، به اختصار توضیح داده شود و سخن با ذکر بعضى از آیات که براى اهل مطالعه و دقت جالب و سئوالانگیز است آغاز گردد.
و امر اهلک بالصلوه و اصطبر علیها لا نسالک رزقا نحن نرزقک و العاقبه للتقوى.
اى رسول معظم! اهلبیت خود را به نماز گزاردن امر کن و خود در انجام این وظیفهى مقدس بردبار باش. از تو درخواست رزق نمىنماییم، ما به تو رزق مىدهیم و پایان سعادتبخش براى تقوى و پرهیزکارى است.
و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون.
من جن و انس را نیافریدهام مگر براى عبادت، نه از آنان روزى مىخواهم و نه اراده دارم که مرا اطعام نمایند.
قل اغیر الله اتخذ ولیا فاطر السموات و الارض و هو یطعم و لا یطعم.
پیمبر گرامى! به مردم بگو: آیا غیر خداوند را ولى و صاحب اختیار خود بگیرم با آنکه او آفرینندهى آسمانها و زمین است، اوست که به مخلوق، طعام مىدهد و خود به طعام نیاز ندارد.
لن ینال الله لحومها و لا دمائها و لکن یناله التقوى.
دربارهى ذبیحهى عبادت، یعنى قربانى، فرموده: گوشت و خون حیوان به خداوند نمىرسد، آنچه مورد عنایت الهى است و به او مىرسد، تقوى و پاکى مردم است.
کسانى که با قرآن شریف و مکتب توحید اسلام مانوساند از این چند آیه به شگفت مىآیند، سئوال مىکنند مگر کسى گفته است که خداوند از مردم درخواست رزق و طعام دارد، مگر کسى گفته است که گوشت و خون قربانیها عاید خداوند مىگردد؟ در پاسخ باید گفت که این عقیده را مشرکین دربارهى خدایان ساختگى و موهوم خود داشتند و آنها را محتاج به غذا مىدانستند و موقعى که ابراهیم خلیل (ع) وارد بتکده شد، مشاهده کرد که غذا در مقابل بتها گذاردهاند. ابراهیم (ع) با مشاهدهى غذاها به طور استهزا بتهاى جماد را مخاطب ساخت:
فقال الا تاکلون. ما لکم لا تنطقون.
چرا غذا نمىخورید؟ چه شده است شما را که سخن نمىگویید.
قرآن شریف از قرون گذشته و عصر حضرت ابراهیم (ع) خبر داده که بتپرستان معتقد بودهاند خدایانشان به طعام نیاز دارند. از این رو براى آنها در بتکده غذا مىبردند. دانشمندان غرب نیز در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدهاند که بعضى از اقوام که به خدایى اجرام کیهانى عقیده داشتند و خورشید را پرستش مىنمودند، مىگفتند خدایان غذا مىخواهند و براى تهیهى غذاى خورشید به کارهایى وحشتزا و خشن دست مىزدند و در اینجا براى اطلاع شنوندگان محترم، ترجمهى
یک قطعه از کتاب اتوکلاینبرگ، استاد دانشگاه کلمبیا عینا نقل مىشود:
در قبیلهى آستکهاى مکزیک، رفتار جنگجویانه بیشتر از عوامل دینى ناشى مىشد. بنابر یکى از مهمترین اعتقادها خدایان، مخصوصا خورشید، اگر از غذا محروم بمانند، مىمیرند و قلب انسان تنها غذایى است که در خور شان خدایان است. کسى را که قربانى مىکردند، خدا مىشمردند و با کشتن و خوردن او زمینهى رستاخیز خدا و تجدید نیروى او را فراهم مىآوردند. افسانهاى مکزیکى وجود داشت که بنابر آن، سابقا خود خدایان براى خورشید قربانى شده بودند تا به او در کارش نیروى لازم ببخشند و این وظیفه را به نمایندگان بشرى خود محول کرده بودند، یعنى به ایشان دستور داده بودند که با هم بجنگند و براى تهیهى غذایى که خورشید لازم داشت، همدیگر را بکشند. اهالى یکى از مناطق، پیوسته با همسایگان خود در جنگ بودند، تنها به این منظور که اسرایى به چنگ آورند که بتوان آنها را قربانى کرد. وقتى در سال 1486 میلادى معبد مخصوصى را به خدا اهدا نمودند، صف کسانى که به این مناسبت قربانى مىشدند دو میل طول داشت، در این قتل عام وحشتناک، دست کم قلبهاى هفتاد هزار انسان نذر شد. این قربانیان تقریبا همگى جنگجویان ملل رقیب بودند که به اسارت افتاده بودند.
خلاصه، نیازمندى خدایان دروغین و آلههى ساختگى بشر به غذا، بین معتقدین به آنها شایع و رایج بوده و هر گروهى با وضع و روشى که خود گزیده بودند، به آنها غذا مىدادند. آیا کسانى در جهان بودهاند که براى معبود واقعى و آفریدگار توانا چنین عقیدهى باطلى داشته و ذات غنى و بىنیاز او را محتاج به غذا مىدانستند و خداوند آن چند آیه را در بىنیازى خود از رزق و روزى در رد آنها نازل فرموده است و یا خواسته به مومنین راستین بفهماند که آفریدگار بزرگ از جمیع نقایص من جمله نیازمندى به غذا مبرا و منزه است، آن آیات را فرستاده تا موحدین حقیقى مراقب باشند و ضمیر خود را به تصور باطلى که مشرکین دربارهى خدایان خویش داشتند، آلوده ننمایند؟
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
9
:: بازدید دیروز ::
65
:: کل بازدیدها ::
187975
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::