تنزیل نور
ساعت 10:10 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 128)
عن على علیهالسلام قال: العقل یهدى و ینجى و الجهل یغوى و یردى.
على (ع) فرموده: عقل هدایت مىکند و نجات مىبخشد. جهل گمراه مىکند و به پستى سوق مىدهد.
نتیجه آنکه دارا بودن عقل یک مطلب است و به کار بستن عقل مطلب دیگر. کسى که عقل دارد و به شایستگى تعقل مىکند و با اندیشه و فکر عقاید صحیح و باطل را تمیز مىدهد، اخلاق انسانى را از درندهخویى و صفات حیوانى جدا مىکند، اعمال روا و ناروا را از هم تفکیک مىنماید، و خلاصه، در پرتو عقل به حق و صواب گرایش مىیابد و از ناحق و خطا اجتناب مىکند، بیگمان به یکى از عوامل مهم اصلاح نفس و احیاى انسانیت نایل آمده و خویشتن را به شایستگى مىسازد. اما کسى که واجد عقل است، ولى آن را در پردههاى تعصب و تقلید پیچیده و اسیر هواى نفس و شهواتش ساخته است، او به نور عقل منور نمىشود و از نعمت هدایت و انسانیت برخوردار نمىگردد. چنین انسانى از مصادیق واقعى این آیهى شریفه است :
ان الذین کفروا سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون.
آنان که عقلهاى خود را زیر پردههاى تاریک لجاج و عناد پنهان نمودهاند، هشدارشان بدهى یا ندهى ایمان نمىآورند.
این قبیل افراد به جرم کفران نعمت عقل، استحقاق کیفر دارند و در دنیا و آخرت به عذاب الهى معذب خواهند شد. اولیاى گرامى اسلام براى اینکه قدر و منزلت عقل را در تامین سعادت انسانها به مردم بفهمانند و آنان را به ارزش این عطیهى بزرگ الهى آگاه سازند، ضمن روایات متعدد با تعبیرهاى متفاوت، این واقعیت را بیان نمودهاند، و در اینجا به ذکر دو حدیث کوتاه اکتفا مىشود:
عن على علیهالسلام قال: العقل شرع من داخل و الشرع عقل من خارج.
على (ع) فرموده: عقل، راه واضح هدایت است از درون انسانها، و شرع، عقل راهنماى مردم است از برون آنان.
عن الحسن بن الجهم قال: سمعت الرضا علیهالسلام یقول: صدیق کل امرىء عقله و عدوه جهله.
حسن بن جهم مىگوید از حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام شنیدم که فرمود: دوست هر انسان عقل اوست و دشمنش جهل و نادانى او.
امام (ع) ممکن بود براى عقل به جاى کلمهى «صدیق»، خلیل یا رفیق یا حبیب بگوید ولى نفرمود، و کلمهى صدیق را به کار برد براى آنکه بفهماند «خلیل» و «حبیب» و «رفیق»، دوستانى هستند که ممکن است در مواقعى به دوست خود دروغ بگویند، اما عقل دوستى است که صداقت و راستى با سرشتش آمیخته و هرگز در راهنمایى، خیانت نمىکند و دروغ نمىگوید.
از مجموع آنچه مذکور افتاد، این نتیجه به دست آمد که اگر یک فرد الهى غیر معصوم بخواهد از خداوند درخواست نماید عواملى را
که مایهى اصلاح و خودسازى من است و در نهادم وجود دارد تا پایان عمر ابقاء فرما، باید اولین امر مورد تمنایش محفوظ ماندن «عقل» با توفیق تعقل باشد، زیرا عقلى که بر اثر اندیشه و تفکر، صواب را از خطا تمیز مىدهد و به راه انسانیت و سعادتمان هدایت مىنماید، سزاوار است که ابقاى آن اولین درخواست ما از پیشگاه بارى تعالى باشد.
یکى دیگر از ذخایرى که پروردگار حکیم به بشر اعطا فرموده و در خودسازى و اصلاح انسانها اثر بسیار مفید دارد، «نفس ملهمه» است. اگر این ذخیرهى گرانقدر تا پایان عمر در ما بیدار و فعال بماند و ما نیز طبق دستورش عمل نماییم، قطعا به سجایاى انسانى و فضایل اخلاق متخلقمان مىسازد. در آغاز بحث به مناسبت جملهى اول دعاى امام:
اللهم خذ لنفسک من نفسى ما یخلصها.
توضیح داده شد که مراد از نفس خداوند و نفس امام (ع) که در این عبارت آمده و در کنار هم ذکر شده است، ذات اقدس الهى و ذات امام (ع) است و به طورى که مذکور افتاد، در قرآن شریف کلمهى «نفس» در دو مورد براى خداوند به کار رفته و ذات مقدس بارى تعالى اراده شده است. کتاب مجید از کلمهى «نفس» در مورد انسان، مکرر استفاده نموده و در هر مورد معناى مناسب با آن اراده شده است، من جمله فرموده:
و نفس و ما سویها، فالهمها فجورها و تقویها.
قسم به نفس بشر و قسم به خداوندى که آن را موزون و معتدل آفریده و گناه و ناپاکیش و همچنین تقوى و پاکیش را به وى الهام فرموده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام فى قول الله عز و جل «فالهمها فجورها و تقویها» قال: بین لها ما تاتى و ما تترک.
امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرموده است: خداوند براى نفس انسان بیان نموده، آن را که خوب است و باید عمل کند و آن را که بد است و باید ترک گوید.
خوب و بدیهایى را که آفریدگار جهان به تمام نفوس الهام فرموده و به طور طبیعى در ضمیر همهى انسانها از هر قوم و نژاد مستقر ساخته، گرچه عددى معدود و محدود دارند، اما اثرشان در اصلاح نفوس و تهذیب اخلاق و اعمال جامعه بسیار مفید و ثمربخش است. اداى امانت، وفاى به عهد، و انصاف از جملهى ملهمات الهى است، تمام مردم جهان، حتى اطفال خردسال به طور طبیعى و بدون معلم و مربى مىفهمند که اداى امانت خوب است و خیانت در امانت بد، وفاى به عهد خوب است و عهدشکنى بد، انصاف خوب است و عمل خلاف انصاف بد. روانشناسان امروز این الهام الهى را «وجدان اخلاقى» نامیده و عقیده دارند که به کار بستن نداى وجدان فطرى، از عوامل گسترش پاکى و درستکارى و مایهى سلامت روح است، و سرپیچى از دستور وجدان، علاوه بر زیانهاى اجتماعى، موجب شکنجههاى روانى و بیماریهاى روحى است. وجدان اخلاقى قاضى واقعبین و نیرومندى است که نمىتوان با اغفال یا تهدید، مسیرش را تغییر داد و به قضاوت غیر واقعى و ناحق وادارش نمود. براى آنکه
احکام نفس ملهمه که حاوى دستور الهى است به خوبى اجرا شود و مردم در مقابل آن سرپیچى ننمایند، آفریدگار توانا در نهاد هر فردى ضامن اجرایى را آفریده است. قرآن شریف از آن ضامن اجرا به لفظ «لوامه» تعبیر نموده و فرموده است:
لا اقسم بیوم القیامه. و لا اقسم بالنفس اللوامه.
قسم به روز قیامت. و قسم به نفسى که متخلفین از الهام الهى را ملامت مىنماید و مجازاتشان مىکند.
اگر آدمى به قضاوت وجدان ترتیب اثر داد و آن را به موقع اجرا گذارد، انجام وظیفه نموده و از تعرض نفس لوامه مصون خواهد بود، اما اگر از اجراى حکم وجدان خوددارى نماید و مرتکب گناه شود، نفس لوامه با شکنجههاى طاقتفرسا و ملامتهاى جانکاه او را عذاب مىکند، راحت و آسایش را از وى سلب مىنماید و به طورى که متخصصین بیماریهاى روانى در کتب علمى آوردهاند، ممکن است شکنجههاى درونى منشا بیماریهاى بسیار سخت و غیرقابل درمان گردد. الهام الهى در شناخت فجور و تقوى و تمیز بد از خوب، آنچنان نورانیتى به انسانها بخشیده که هر فردى مىتواند امور مورد نظر خود را به نفس ملهمهى خویش عرضه کند، اگر درستى و صحت آن را با اطمینان خاطر و آرامش ضمیر یافت، آن عمل خوب است و اگر با ناآرامى و بىقرارى تلقى نمود، بد است، و این مطلب در یک قطعه از حدیث مفصلى که از رسول گرامى اسلام (ص) نقل شده، آمده است:
من ذلک ان وابصه الاسدى اتاه فقال لا ادع من البر و الاثم شیئا
الا سالته عنه. فلما اتاه قال له بعض اصحابه: الیک یا وابصه عن رسولالله. فقال النبى صلى الله علیه و آله: دعه. ادن یا وابصه! فدنوت. فقال: اتسال عما جئت له او اخبرک؟ قال اخبرنى. قال: جئت تسال عن البر و الاثم. قال نعم. فضرب بیده على صدره، ثم قال: یا وابصه! البر ما اطمان به الصدر و الاثم ما تردد فى الصدر و جال فى القلب و ان افتاک الناس و افتوک.
قسمتى از آن حدیث مفصل این است که وابصهى اسدى حضور پیمبر اکرم (ص) شرفیاب شد. با خود گفت: هیچ خوبى و گناهى را فروگذار نمىکنم مگر آنکه از پیشواى اسلام مىپرسم. وقتى نزد حضرت نشست، یکى از اصحاب به او گفت: وابصه! قدرى از پیمبر فاصله بگیر. پیشواى اسلام (ص) فرمود: او را واگذار، و خود حضرت به وى گفت: نزدیک بیا. نزدیک رفتم. آنگاه به من فرمود: آیا تو مىپرسى از آنچه که براى آن آمدهاى یا من به تو خبر دهم؟ عرض کرد: شما بگویید. فرمود: آمدهاى از عمل خوب و گناه سئوال نمایى. عرض کرد: بلى. حضرت دستى به سینهاش زد. سپس فرمود: اى وابصه! نیکى آن چیزى است که سینه به آن مطمئن باشد و گناه چیزى است که در صدر با تردید تلقى شود و در قلب، ناآرام و بىقرار باشد، هر چند یک یا چند نفر با تو از خوبى آن سخن بگویند.
ناگفته نماند که در کنار وجدان فطرى، وجدان دینى و تربیتى نیز در ضمیر اقوام و ملل جهان وجود دارد، با این تفاوت که وجدان فطرى الهام الهى است که به قضاى حکیمانهى بارى تعالى در ضمیر همهى انسانها به ودیعه سپرده شده و درک تمام مردم جهان نسبت
به خوبها و بدهاى آن یکسان است، اما وجدان دینى و تربیتى مردم یکسان نیست، زیرا آداب و رسوم ملل عالم و همچنین عقاید دینى آنان متفاوت است و قهرا وجدانهاى متفاوت خواهند داشت و روایت رسول اکرم (ص) در مورد مسلمانان و پیروان قرآن شریف هر دو قسمت را شامل مىشود، هم وجدان الهامى را در برمىگیرد و هم وجدان دینى اسلامى را. در وجدان فطرى اداى امانت خوب است و خیانت در امانت بد، اداى امانت که بر وفق فطرت است با آرامش ضمیر و اطمینان خاطر انجام مىشود، اما خیانت در امانت که برخلاف الهام الهى و وجدان فطرى است، موجب ناآرامى ضمیر و تشویش خاطر است. براى یک مسلمان واقعى که داراى وجدان اسلامى است، رد کردن پول ربا و خوددارى از قبول آن با آرامش ضمیر و اطمینان خاطر انجام مىشود. اما اگر بخواهد در موردى با صورتسازى و در قالب یک عمل ساختگى ربا را حلال کند، ضمیرى مشوش و قلبى ناآرام دارد، چه بسا بر اثر همان نگرانى و تشویش خاطر از گرفتن آن پول چشمپوشى نماید. نتیجه آنکه اگر مسلمان غیرمعصومى در پیشگاه الهى جملهى دوم دعاى امام سجاد (ع) را به زبان آورد و بگوید:
و ابق لنفسى من نفسى ما یصلحها.
بار الها! از نفس خود من براى خودم آن را ابقاء فرما که نفسم را اصلاح مىنماید، مىتوان گفت از عوامل اصلاح آدمى یکى نفس ملهمه است و آن دیگر، وجدان اسلامى است، یعنى بار الها! موجباتى را فراهم آور که این دو نیروى انسانساز و سعادتبخش همواره در ضمیرم بیدار و فعال باشند تا مرا به اصلاح نفسم وادار نمایند، و همچنین درخواست مىکند که نفس لوامه در وجودم از فروغ
و درخشش بازنماند تا من براى مصون ماندن از شکنجه و ملامت آن از مسیر مستقیم خارج نشوم و به راه صلاح و رستگارى همچنان ادامه دهم.
در مقابل عواملى که آدمى را به صراط مستقیم هدایت مىکند و مایهى اصلاح و سعادت است، هواى نفس یا «نفس اماره» وجود دارد که صاحبش را به انحراف سوق مىدهد و به گناه و بدى ترغیبش مىنماید. هواى نفس به قدرى نیرومند و قوى است که براى تحقق بخشیدن به مقاصد و دستورات خود، از موضع قدرت فرمان مىدهد. از این رو نفس امارهاش مىخوانند.
ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى.
هواى نفس، آدمى را به بدى و گناه امر مىکند، مگر آنکه تفضل و رحمت الهى شامل شود و از خطر محافظتش نماید.
فرمان هواى نفس در بعضى از افراد به قدرى نافذ و موثر است که تا حد پرستش از آن اطاعت مىنمایند.
ارایت من اتخذ الهه هواه.
آیا دیدى آن کس را که به الهیت هواى نفس خویش گرایش یافته و بىقید و شرط اطاعتش مىنماید؟
حضرت زینالعابدین علیهالسلام در جملهى دوم دعا از پیشگاه خداوند درخواست نموده:
و ابق لنفسى من نفسى ما یصلحها.
بار الها! آن را از نفس خودم براى خودم باقى بگذار که مایهى اصلاح من است.
و سپس دلیل نیازمندى خود را به ابقاى عوامل اصلاح چنین بیان نموده است:
فان نفسى هالکه او تعصمها.
زیرا نفس من در معرض هلاکت است، مگر آنکه تو آن را محافظت فرمایى و از خطرش برهانى.
عامل هلاکت و تباهى انسان هواى نفس اوست و این دشمن بزرگ، انسانها را به گناهان و اعمال ناروا مىخواند و راه هلاکتشان را هموار مىنماید.
عن على علیهالسلام قال: هواک اعدى علیک من کل عدو فاغلبه و الا اهلکک.
على (ع) فرموده: هواى نفست دشمنترین دشمنان توست، آن را مغلوب و مقهور نما وگرنه هلاکت خواهد کرد.
براى مصون ماندن از خطرات هواى نفس، باید از ذات اقدس الهى نصرت خواست و با نیروى ایمان و مراقبت در انجام وظایف دینى، هواى طغیانگر را مهار نمود و عنان نفس سرکش را به دست عقل داد، کسى که چنین پیروزى بزرگى نصیبش گردد، به مقام شامخ انسانیت نایل آمده است.
عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: لکن الرجل کل الرجل نعم الرجل هو الذى جعل هواه تبعا لامر الله و قواه مبذوله فى قضاء الله.
امام سجاد (ع) فرموده: مرد واقعى، مرد خوب، و مرد تمام، آن انسانى است که هواى نفس خود را پیرو اوامر الهى قرار دهد و
نیروهاى خویش را در راه فرمان بارى تعالى به کار گیرد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:4 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 127)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم خذ لنفسک من نفسى ما یخلصها، و ابق لنفسى من نفسى ما یصلحها، فان نفسى هالکه او تعصمها.
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، دو مطلب مهم را به عرض مقدس حضرت بارى تعالى مىرساند. اول عرض مىکند: بار الها! از نیات و اعمال من، آن را براى خود برگیر که موجب خلاصى من از خشم و عذاب تو گردد. دوم عرض مىکند: بار الها! آن را از من براى خودم واگذار که مایهى خودسازى و اصلاح نفسم باشد، چه آنکه نفس من در معرض تباهى و هلاکت است، مگر آنکه تو مصونیتش بخشى و محافظتش نمایى.
به خواست خداوند توانا، موضوع سخنرانى و بحث امروز، این دو جمله است که امام زینالعابدین (ع) در مقام دعا به پیشگاه الهى عرض نموده و تمناى اجابتش را دارد. کلمهى «نفس» در لغت عرب به معناى متعددى آمده و ذکر همهى آنها در این مقام غیر ضرورى و موجب تطویل کلام است. در قرآن شریف و روایات اولیاى گرامى
اسلام، کلمهى «نفس» در موارد متعدد آمده و بیشتر معانى لغوى آن کلمه به مناسبت مقام، در آن آیات و روایات اراده شده است، آنچه در شرح و توضیح کلام حضرت على بن الحسین علیهماالسلام ضرورت دارد، این است که معلوم شود امام (ع) از کلمهى «نفس» که در ابتداى دعا براى خداوند و براى خود ذکر نموده و در کنار هم آورده، چه اراده فرموده است، و سپس آیات و اخبارى که حاوى این کلمه است و در بحث انسانسازى و مکارم اخلاق، مفید و موثر است، توضیح داده شود.
النفس هى ذات الشىء و حقیقته و بهذا تطلق على الله تعالى.
«نفس» عبارت از ذات و حقیقت چیزى است و به همین معنى کلمهى «نفس» دربارهى خداوند اطلاق مىشود. در قرآن شریف، خداوند کلمهى «نفس» را دربارهى ذات اقدس خود به کار برده و فرموده است:
و یحذرکم الله نفسه و الله رعوف بالعباد.
خداوند شما را مىترساند از نفس خود، یعنى از عذابى که براى گناهکاران مقرر فرموده، که آفریدگار، به بندگان رئوف و مهربان است.
اینکه در پایان آیهى تحذیر، سخن از رافت به میان آورده، اشاره به این حقیقت است که تحذیر بارى تعالى ناشى از رافت و رحمت اوست، مىخواهد مردم را از عذاب برهاند، همانند طبیب حاذق و مهربانى که مریض خود را از خوردن غذاها و میوههاى مضر برحذر مىدارد تا او را از عذاب بیمارى رهایى بخشد و از نعمت سلامت
برخوردارش سازد. در آیهى دیگر آمده که حضرت مسیح (ع)، کلمهى «نفس» را دربارهى خداوند به کار برده و پیش از آن، از نفس خود یاد کرده است.
و اذ قال الله یا عیسى بن مریم اانت قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله، قال سبحانک ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک انک انت علام الغیوب.
زمانى که خداوند حضرت مسیح بن مریم را مخاطب ساخت و فرمود: آیا تو به مردم گفتى که جز خداوند، مرا و مادرم را به الهیت بگیرید؟ حضرت مسیح در پاسخ، اول خداوند را تنزیه نمود، سپس گفت: من مجاز نیستم چیزى را که حق نیست به زبان آورم، اگر چنین حرفى را گفته بودم، قطعا تو مىدانستى، تو از آنچه در ضمیر من است آگاهى و من از ذات مقدست آگاهى ندارم که تو به تمام حقایق نهفته و پنهان عالم و دانایى.
امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا که موضوع بحث امروز است، دربارهى خداوند و دربارهى خودش کلمهى «نفس» را به کار برده و عرض مىکند:
اللهم خذ لنفسک من نفسى ما یخلصها.
بار الها! از نیات و اعمال منتسب به من، آن را براى خود برگیر که موجب خلاصیم از خشم و عذاب تو گردد.
مرحوم علامه، سید علىخان، در کتاب ریاض السالکین در تفسیر و توضیح این جمله از کلام حضرت زینالعابدین (ع)، چند
احتمال را نقل نموده و یک احتمال را نیز از خودش ذکر کرده است، علاقمندان به نظریهها و احتمالات گفته شده، مىتوانند به آن کتاب مراجعه نمایند. آن را که گوینده احتمال مىدهد، در اینجا با ذکر دو مقدمه به عرض شنوندگان گرامى مىرساند:
مقدمهى اول: کارهایى که مىتواند آدمى را از خشم و عذاب خدا خلاص کند، اداى فرایض و اجتناب از محرمات، و خلاصه، آن اعمالى است که مرضى ذات اقدس او باشد.
مقدمهى دوم: انگیزههاى درونى و افکار و اندیشههاى باطنى، منشا اعمالى است که انجام مىدهیم و خوب و بد آنها وابسته به نیات و افکار پسندیده و ناپسند ماست. ایمان به توحید منشا یکتاپرستى است و اندیشهى شرک، مایهى بتپرستى، با انگیزهى یاد خدا نماز مىخوانیم و غفلت از خداوند، نماز را از یادمان مىبرد. براى مصون ماندن از آتش، روزه مىگیریم و با غفلت از ثواب و عقاب الهى، روزه از ستون وظایف ما حذف مىشود. سخنان ما نیز از اعمال ماست، گاهى به انگیزهى ایمان و براى رضاى خداوند سخنى مىگوییم و مردم را به انجام فریضه مىخوانیم و علامت تنزه و تقدس فکر ما این است که خودمان طبق گفتهى خود عمل مىکنیم. اما گاهى به انگیزهى ریاکارى و اغفال مردم به این و آن تذکر و دستورى مىدهیم. اما خودمان عمل نمىنماییم. این سخن نه تنها مایهى نجات و سعادت نیست، بلکه تضاد قول و عمل مىتواند پروندهى مسئولیتى را در پیشگاه خداوند براى ما باز کند و مورد موآخذه و پرسشمان قرار دهد.
عن النبى صلى الله علیه و آله: لکل قول مصداق من عمل یصدقه او یکذبه. فاذا قال ابن آدم و صدق قوله بعمله رفع قوله بعمله الى الله تعالى و اذا قال و خالف عمله قوله رد قوله على عمله
الخبیث و هوى به الى النار.
رسول اکرم (ص) فرمود: هر گفتهاى مصداقى از عمل دارد که گفته را تصدیق یا تکذیب مىنماید، وقتى فرزند آدم سخنى مىگوید و عملش گفتهى او را تصدیق مىنماید، قولش به وسیلهى عمل به پیشگاه الهى بالا مىرود، و اگر سخنى بگوید و عملش با قولش مخالف باشد، سخنش برمىگردد به عمل خبیث و آلودهاى که مرتکب شده و در آتش دوزخ سرنگون مىگردد.
رابطهى سخن و عمل و رفعت قول منطبق با عمل، در قرآن شریف آمده است:
الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه.
کلام طیب به سوى خداوند صعود مىکند و به درجهى رفیع مىرسد و چیزى که آن را بالا مىبرد، عمل صالح است.
عمل صالح که به معناى اطاعت از اوامر الهى و اجتناب از محرمات اوست، مایهى خلاصى افراد از خشم و عذاب خداوند است. از آیهاى که مذکور افتاد و همچنین از حدیث رسول اکرم (ص) این نتیجه به دست آمد که عمل صالح، خود به سوى بارى تعالى صعود مىکند و سخن طیب را نیز با خود بالا مىبرد. اما حضرت زینالعابدین (ع) در عبارت دعا عرض مىکند:
اللهم خذ لنفسک من نفسى ما یخلصها.
بار الها! نیات خوب و اعمال صالحهاى را که نفسم را از عذاب خلاص مىکند، از من بگیر و نزد خودت ببر.
محتواى آیهى قرآن و دعاى حضرت سجاد (ع)، رفعت اعمال
صالحه و بالا رفتن آن به سوى خداوند است با این تفاوت که در آیه، صعود به صورت فعل لازم آمده و فرموده است که عمل صالح خود به سوى بارى تعالى صعود مىنماید، و در عبارت دعا به صورت فعل متعدى آمده و از خداوند درخواست مىکند که تو نیات خوب و اعمال صالحهى مرا که مایهى خلاصى نفسم مىشود، از من بگیر و نزد خودت ببر، و هر دو عبارت آیه و دعا به یک نتیجه مىرسد و آن: بالا رفتن عمل صالح و نیل به رفعت واقعى است.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در جملهى دوم دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و ابق لنفسى من نفسى ما یصلحها.
بار الها! از نفس خودم براى خودم آن را باقى بگذار که مرا اصلاح مىنماید.
نمىدانیم امام معصوم ابقاى چه چیزهایى را براى اصلاح نفس خود از خداوند درخواست مىنماید، اما اگر یک مرد الهى غیر معصوم چنین تقاضایى را از حضرت بارى تعالى بنماید، مىتوان گفت که امور متعددى مورد نظر اوست و از خداوند مىخواهد با لطف و رحمت خویش آن ذخایر سعادتبخش و گرانقدر را تا پایان عمر در وجودش نگاهدارى نماید تا بتواند در پرتو آنها به اطاعت حضرت حق ادامه دهد و در راه صلاح و رستگارى خویش قدم بردارد. در اینجا با استفاده از آیات و روایات، پارهاى از آن عوامل به عرض شنوندگان محترم مىرسد. اولین و بزرگترین عطیهاى را که آفریدگار حکیم در وجود بشر به ودیعه گذارده و در تمام امور، انسانها را به خیر و صلاح هدایت مىنماید، عقل است. على علیهالسلام دربارهى این ذخیرهى الهى
فرموده است:
بالعقل صلاح کل امر.
با چراغ عقل، تیرگیها برطرف مىشود و صلاح و فساد تمام امور روشن مىگردد.
عن موسى الکاظم علیهالسلام قال: یا هشام! من اراد الغنى بلا مال و راحه القلب من الحسد و السلامه فى الدین فلیتضرع الى الله فى مسالته بان یکمل عقله.
امام کاظم علیهالسلام فرموده: اى هشام! کسى که خواهان غنى و بىنیازى است بدون داشتن مال، و طالب سلامت و راحت قلب است از بیمارى حسد، و مىخواهد دینش همواره سالم بماند، دست تضرع و دعا به پیشگاه خداوند بردارد و از او بخواهد که عقلش را کامل فرماید.
عن على علیهالسلام قال: افضل حظ الرجل عقله، ان ذل اعزه و ان سقط رفعه و ان ضل ارشده و ان تکلم صدقه.
على (ع) فرموده: برترین حظ و نصیب مرد عقل اوست، اگر ذلیل شود عزیزش مىگرداند، اگر فرو افتد بلندش مىکند، اگر گمراه شود هدایتش مىنماید، و اگر سخن بگوید کلام صواب را به زبانش جارى مىکند.
قال رسولالله صلى الله علیه و آله: ما قسم الله للعباد شیئا افضل من العقل فنوم العاقل افضل من سهر الجاهل و اقامه العاقل افضل من شخوص الجاهل و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتى یستکمل العقل و یکون عقله افضل من جمیع عقول امته.
رسول اکرم (ص) فرموده است: خداوند بین بندگان خود چیزى را برتر و بالاتر از عقل تقسیم نفرموده است، خواب عاقل از شب بیدارى جاهل افضل است، منزل نشستن عاقل از بیرون رفتن جاهل از منزل براى جهاد یا براى کار افضل است، و خداوند هیچ نبى و رسولى را بین مردم مبعوث نفرمود، مگر آنکه عقلش را تکمیل نماید، به طورى که عقل او از جمیع عقلهاى امت برتر و بالاتر باشد.
عقل براى شناخت حق از باطل و تشخیص صواب از خطا همانند چشم است براى تمیز راه از چاه و شناخت جاده از بیراهه، کسى که چشم سالم دارد، اگر موقع راه رفتن پلکها را روى هم بگذارد یا با پارچه آن را ببندد، با انسان فاقد چشم فرقى ندارد، او که با چشم بسته راه مىرود مانند انسان نابینا هر لحظه ممکن است با دیوار یا درختى برخورد کند و زخمى شود یا در گودالى فروافتد و استخوانش بشکند. کسى که عقل دارد و از گرانبهاترین نعمتهاى الهى که فصل ممیز انسان و حیوان است برخوردار مىباشد، اگر آن را در راه احیاى انسانیت و تعالى و تکاملى که شایستهى انسان است به کار نگیرد، به خیر و شر انسانى خود نیندیشد، و از چراغ عقل براى یافتن راه صلاح و رستگارى خود استفاده ننماید. و تنها به زندگى حیوانى و منافع و لذایذ مادى قانع باشد، او بعد انسانى خود را که معیار برترى و فضیلت اوست، عملا پایمال نموده و مانند انسان فاقد عقل زندگى کرده است. به کار گرفتن عقل، وسیلهى نیل به مقام رفیع انسانیت است، تعقل و تفکر، راه حق را ارائه مىکند، آدمى را به پیروى از آن ترغیب مىنماید، و موجبات تعالى و تکامل وى را فراهم مىآورد. استفاده ننمودن از عقل و بىاعتنایى به تعقل و تفکر، آدمى را در محیط تیره و تاریک جهل زندانى مىکند، از پیشرفتهاى سعادتبخش محرومش مىنماید، و سرانجام پروندهى عمرش با بدبختى و تیرهروزى بسته مىشود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:3 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 126)
ملاحظه مىکنید که حضرت زینالعابدین (ع) در دعاى خود از فوز مادى و پیروزیهاى دنیوى سخن نمىگوید و توجه امام به فوز عظیم عالم آخرت است و از پروردگار توانا مىخواهد که او را از پیروزى معاد و نعمتهاى جاودان آن برخوردار سازد. ناگفته نماند که فعالیتهاى مالى براى افراد باایمان که به منظور اطاعت امر بارى تعالى انجام مىپذیرد، مىتواند جنبهى معنوى به خود بگیرد و از گروه فوز عظیم به حساب آید. به طورى که مذکور افتاد، «فوز» در لغت به معناى «ظفر یافتن به خیر است با حصول سلامت». کلمهى خیر در تمام امورى که شرعا و عقلا پسندیده و خوب شناخته شده، به کار مىرود و مال از جملهى چیزهایى است که قرآن شریف آن را خیر خوانده و فرموده است: کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین. زمانى که مرگ یکى از شما فرامىرسد، اگر مالى دارد براى والدین و ارحام و نزدیکان وصیت نماید.
افرادى که براى تامین معاش و زندگى خود و خانوادهى خویش از پى مال مىروند و خود را به گناه آلوده نمىکنند، قطعا عملشان مقدس است و درآمدشان از مصادیق فوز و پیروزى است و در روایات اولیاى اسلام، شرافت کار این گروه، همانند عمل مجاهد فى سبیل الله است. عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: الکاد على عیاله کالمجاهد فى سبیل الله. امام صادق (ع) فرموده: کسى که براى معاش خانوادهى خود کار مىکند و تحمل مشقت مىنماید، همانند کسى است که در راه خداوند براى اعلاى کلمهى حق جهاد مىکند.
عن الصادق علیهالسلام قال: المال و البنون حرث الدنیا و العمل الصالح حرث الاخره و قد یجمعها الله لاقوام. امام صادق (ع) فرموده است: مال و اولاد، بذر دنیاست و عمل صالح، بذر آخرت است، اما در مواقعى خداوند این سه را براى مردمى شایسته و لایق جمع مىکند.
کسانى که به منظور اطاعت از دستور شرع مقدس و براى تامین معاش از پى مال مىروند و خود را به گناه آلوده نمىکنند و همچنین فرزندان خویش را براى اداى وظیفهى دینى و انجام مسئولیتى که دارند خوب تربیت مىنمایند و متشرع و باایمانشان بار مىآورند، ممکن است این هر دو در روز جزا به حساب فوز معاد آنان گذارده شود و از پاداش الهى بهرهمند گردند. اما کسانى که به انگیزهى حرص و به منظور گردآورى ثروت از پى مال مىروند، در معرض خطرات گوناگون قرار دارند، انسان بودن خود را از یاد مىبرند، به تعالى معنوى و کمال روحانى خویش ستم مىکنند، برده و بندهى مال مىشوند و در راه دست یافتن به آن، گناهانى را مرتکب مىگردند. اینان افرادى هستند بدبخت و سیه روز، براى اقناع غریزهى حرص، فضیلت و شرف را پایمال مىکنند، هر ذلتى را تحمل مىنمایند، و به پستیها تن مىدهند. سئل امیرالمومنین علیهالسلام: اى ذل اذل؟ قال الحرص. از على (ع) سئوال شد: ذلتبارترین خواریها کدام است؟ فرمود: حرص.
یعنى ذلتى که بر اثر خلق ناپسند حرص دامنگیر انسان مىشود، از دیگر ذلتها فزونتر و بیشتر است. اشخاص حریص، هر قدر ثروتمندتر مىگردند، حریصتر مىشوند و سرانجام با ناکامى از دنیا مىروند. این گروه که سرمایهى گرانقدر عمرشان براى جمع مال مصروف گردیده، در قیامت از فوز معاد محروماند. قرآن شریف این مطلب را صریحا اعلام نموده و فرموده است: و من کان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فى الاخره من نصیب. کسى که تمام اراده و همش بذر دنیا باشد، ما از آن برخوردارش مىنماییم، ولى در آخرت نصیبى نخواهد داشت.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم این قطعه از دعا که موضوع سخنرانى و بحث امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و سلامه المرصاد. بار الها! مرا از قنطرهى مراقبت روز حساب به سلامت بگذران. «مرصاد» به معناى «کمینگاه» است.
یقال: رصدته اذا قعدت له على طریقه تترقبه و ارصدت له العقوبه، اذا اعددتها له.
اگر گفته شود: او را رصد نمودم، یعنى براى مراقبت وى در مسیرش نشستم، و اگر گفته شود: عقوبت را براى او رصد نمودم، یعنى وسایل مجازاتش را آماده و مهیا ساختم.
على علیهالسلام دربارهى مهلتى که خداوند به گناهکاران مىدهد، کلمهى «مرصاد» را در خطبهى خود آورده و چنین فرموده است: و لئن امهل الظالم فلن یفوت اخذه و هو له بالمرصاد على مجاز طریقه.
اگر خداوند، ستمکار را مهلت داده است، گرفتن و به بند کشیدنش فوت نمىشود، او در کمینگاه مراقب ظالم است و راه عبور وى را زیر نظر دارد. کلام على (ع) در واقع تفسیر و تبیین این جمله از قرآن شریف است: اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصیر. هر چه را که مىخواهید عمل کنید و هر خلافى را که مایلید مرتکب شوید، اما بدانید که خداوند به تمام کارهاى شما بینا و بصیر است.
امام صادق (ع) در تفسیر آیهى «ان ربک لبالمرصاد» فرموده است: المرصاد قنطره على الصراط لایجوزها عبد بمظلمه عبد. مرصاد جایگاه رفیعى است در صراط، و از آن نمىگذرد بندهاى که مظلمهى بندهاى را در ذمه و بر عهده داشته باشد.
تمام جنبندگان و موجودات زندهى کرهى خاک، براى گذراندن ایام حیات، راهى را طى مىکنند و با پیمودن آن به حیات خویش ادامه مىدهند و به کمالى که لایق آن هستند مىرسند. آن راه، صراط مستقیم تکوینى آفریدگار حکیم است که براى آنها تعیین فرموده است، و چون موجودات زندهى روى زمین، غیر از انسان، در اعمال خویش پیرو غرایزى هستند که با سرشتشان آمیخته، از خود اراده و اختیارى ندارند، زمامشان در دست خداوند است و صراط مستقیم الهى را به جبر مىپیمایند. ما من دابه الا هو آخذ بناصیتها ان ربى على صراط مستقیم. هیچ جنبندهاى نیست، مگر آنکه مقهور ذات اقدس الهى است و ناصیهاش را در قبضهى قدرت خود دارد و پروردگارم در صراط مستقیم است.
بشر در پیمودن راه راست، دو بعدى است: در بعد حیوانیش مانند سایر حیوانات، صراط مستقیم الهى را که هدایت تکوینى اوست، به جبر مىپیماید، مثلا قلب و عروق، کلیه و کبد، معده و روده و دیگر اعضاى مشترک بین حیوان و انسان، اعمالشان جبرى است و بدون خواست خودشان تحقق مىیابد. اما مردم در بعد انسانى داراى اراده و اختیارند، مىتوانند صراط مستقیم الهى را که دین حق است و به وسیلهى پیمبر او ارائه شده بپیمایند و مىتوانند از راه راست روى گردانند و به انحراف گرایش یابند. پیشواى گرامى اسلام راه مستقیم خود را ارائه مىکند و در کمال آزادى به زبان دعوت از مردم درخواست مىنماید که صراط مستقیم او را تبعیت کنند و از راههاى انحرافى که مایهى گمراهى آنان است، پرهیز نمایند:
و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله.
این است راه مستقیم من، از آن تبعیت نمایید و از دیگر راهها پیروى نکنید که نتیجهى آن پراکندگى و دور شدن از صراط حق است.
صراط مستقیم، راه خداوند بزرگ است و صراط انحرافى، راه هواى نفس. صراط خداوند، مردم را در جمیع شئون زندگى به عدل مىخواند:
ان الله یامر بالعدل.
غرایز و شهوات را تعدیل مىکند، ارضاى آنها را با اندازهگیرى صحیح و در حدود مصلحت، مجاز مىداند، صراط هواى نفس به غرایز آزادى عمل مىدهد، راه اعمال شهوات را بازمىگذارد، و این اجازهى نامحدود، مردم را به فساد و تباهى سوق مىدهد و راه تعدى و تجاوز را هموار مىنماید. صراط مستقیم الهى مردم را بزرگوار و کریمالنفس بار مىآورد، وجدان اخلاقى و تمایلات عالى انسانى را
در ضمیرشان بیدار مىکند، درهاى دگر دوستى و تعاون را به رویشان مىگشاید، و خلاصه، آنان را انسان واقعى مىسازد و از مزایاى عالى انسانى برخوردارشان مىنماید.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان الصوره الانسانیه هى الطریق المستقیم الى کل خیر و الجسر الممدود بین الجنه و النار.
امام صادق (ع) فرموده: صورت انسانى راهى است مستقیم براى نیل به هر خیر و خوبى و پلى است که بین بهشت و دوزخ کشیده شده است.
اما صراط انحرافى هواى نفس، با آزاد گذاردن غرایز و شهوات، مردم را به حیوانیت سوق مىدهد، خلق و خوى حیوانى را در نهادشان تقویت مىکند، ذخایر اختصاصى انسان را که معیار بزرگى نوع بشر است سرکوب مىنماید و مانع فعالیتشان مىشود و بر اثر پیروى از هواى نفس، آمار جرایم بسرعت بالا مىرود، آدمکشى و جنایت، دزدیهاى مسلحانه و زناى به عنف، و دیگر اعمالى از این قبیل افزایش مىیابد و در نتیجه، رهروان صراط هواى نفس، حیواناتى بار مىآیند انساننما. على (ع) دربارهى این گروه فرموده است:
الصوره صوره انسان و القلب قلب حیوان.
اینان به صورت انساناند، اما در باطنشان قلب حیوانى مىتپد و افکار و اعمالشان حیوانى است.
حب ذات و خوددوستى، خشم و انتقامجویى، شهوت و لذتگرایى، حب جاه و مقام خواهى، مالدوستى و ثروتاندوزى، و دیگر غرایز و تمایلاتى از این قبیل، به قضاى حکیمانهى الهى در نهاد
بشر آفریده شده است. وجود هر یک از آنها در زندگى انسان لازم و ضرورى است، به شرط آنکه هر کدام در جاى خود با اندازهگیرى اعمال گردد. این تمایلات در وجود ما همانند داروهاى تببر است براى مریض، اگر به دستور پزشک در فواصل معین و به اندازهى لازم مصرف کند، موجب بریدن تب، اعادهى سلامت، و ادامهى حیاتش مىگردد، و اگر بیش از اندازه به کار برده شود، موجب مسمومیت بیمار و باعث مرگش خواهد شد. نسخهى طبیب، خط مشى مریض را در مورد دوا معین مىکند، اگر عملا آن را به کار بندد، بیماریش درمان مىشود و از نعمت سلامت بهرهمند مىگردد، و اگر رعایت ننماید، باید تسلیم مرگ شود. صراط مستقیم الهى همانند نسخهى طبیب حاذق، حدود اعمال غرایز و شهوات را تعیین نموده است. اگر آدمى آن صراط را بدرستى بپیماید، در دنیا با حسن عاقبت مىمیرد و در آخرت با پیمودن صراط قیامت، در بهشت خلد مسکن خواهد داشت. اگر صراط هواى نفس را بپیماید و به افراط و زیادهروى گرایش یابد، در همین جهان به آتش غرایز معذب مىشود و روز جزا، از صراط قیامت در جهنم سقوط مىنماید. صراط مستقیم الهى بر اساس توحید استوار است. راهنماى آن صراط در دنیا، رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلاماند. کسى که در دنیا از آنان پیروى مىکند و با راهنمایى و هدایتشان آن راه را مىپیماید، از صراط قیامت به سلامت مىگذرد، و آن کس که در دنیا از معرفت و هدایتشان تخلف مىنماید، در صراط قیامت دچار لغزش مىشود و در آتش فرومىافتد. عن المفضل قال: سالت اباعبدالله علیهالسلام عن الصراط. فقال هو الطریق الى معرفه الله عز و جل و هما صراطان، صراط فى الدنیا و صراط فى الاخره، و اما الصراط الذى فى الدنیا فهو
الامام المفترض الطاعه، من عرفه فى الدنیا و اقتدى بهداه مر على صراط الذى هو جسر جهنم فى الاخره و من لم یعرفه فى الدنیا زلت قدمه عن الصراط فى الاخره فتردى فى نار جهنم.
مفضل مىگوید: از امام صادق (ع) دربارهى «صراط» پرسش نمودم، فرمود: «صراط» راه شناخت خداوند است و آن دو صراط است، یکى صراطى است در دنیا و آن دیگر صراطى است در آخرت. اما صراط دنیا امامى است که از طرف بارى تعالى اطاعتش بر مردم واجب شده است، کسى که او را بشناسد، به وى اقتدا کند و عملا از هدایتش پیروى نماید، از صراط قیامت که پلى است بر روى جهنم، به سلامت مىگذرد، و کسى که امام را در دنیا نشناسد، قدمش در صراط آخرت مىلغزد و در آتش دوزخ سقوط مىکند.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم این قطعه از دعا که موضوع سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و سلامه المرصاد.
بار الها! مرا از قنطرهى مراقبت حساب مردم در روز جزا به سلامت بگذران.
طبق روایتى که از امام صادق (ع) مذکور افتاد، «مرصاد» قنطرهى رفیعى است در صراط که اگر کسى مظلمهى دیگرى را بر عهده داشته باشد، نمىتواند از آن قنطره بگذرد. اینکه حضرت زینالعابدین (ع) درخواست مىکند که خداوند او را از قنطرهى رسیدگى به مظلمهى مردم سالم بگذراند، براى این است که دوستان و پیروان خود را از خطر آن آگاه سازد و به آنان بفهماند آن کس که مظالم
مردم را به ذمه دارد، نمىتواند از آن منزل بگذرد و اگر کسى مدیون دیگرى نبوده و از آن منزل گذشت، در صورتى که لغزشهاى دیگرى در پروندهى خویش بین خود و خداوند داشته باشد، از عفو و رحمت بارى تعالى بىنصیب نخواهد بود. بنابراین، دوستداران اهلبیت علیهمالسلام لازم است از سخن امام سجاد (ع) به خود آیند، باقیماندهى عمر را مغتنم بشمرند، اگر در طول سنین زندگى به اموال یا اعراض دگران تعدى نموده و هم اکنون به ذمه دارند، فورا به تصفیهى آنها اقدام کنند، اگر بر ذمهى آنان مالى است، از پى اداى آن بروند، پول را بپردازند یا صاحبش را راضى کنند. اگر صاحب مال از دنیا رفته، با وراث متوفى تصفیهى حساب نمایند، اگر نمىدانند زنده است یا مرده و اگر مرده باشد و وراثش را نمىشناسند، به عنوان مظالم مقدار بدهى خود را به نیت صاحب مال به مستحقین بدهند و بدین وسیله حساب خود را با متوفى تصفیه کنند تا در روز جزا بتوانند از قنطرهى حقوق مردم به سلامت بگذرند. و اگر به عرض و آبروى دیگرى تجاوز نموده، مثلا از وى غیبت کردهاند، اگر غیبت شده حیات دارد، او را با عذرخواهى راضى نمایند، اگر بدانند که رضایت خواستن از او باعث فساد مىشود، همچنین اگر غیبت شده از دنیا رفته است، براى آن دو مکرر در پیشگاه خداوند استغفار نمایند و طلب آمرزش کنند و بدین وسیله ذمهى خود را برى نمایند. در این باره اخبار زیادى رسیده و فقط به ذکر یک حدیث اکتفا مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: کفاره الاغتیاب ان تستغفر لمن اغتبته.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:1 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 125)
بسم الله الرحمن الرحیم
و ارزقنى فوز المعاد و سلامه المرصاد.
به خواست خداوند توانا، این دو جمله از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا، به پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! پیروزیهاى روز جزا و نعمتهاى جاودان عالم آخرت را به من روزى فرما. در جملهى دوم عرض مىکند: بار الها! مرا از قنطرهى مراقبت روز حساب به سلامت بگذران.
این دو خواستهى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام که در دعا ذکر شده، با یکدیگر مرتبطاند. کسى که صراط قیامت را بخوبى طى مىکند و از قنطرهى مرصاد به سلامت مىگذرد، در بهشت جاودان وارد مىشود، به سعادت ابدى که پیروزى واقعى است دست مىیابد، و از نعمتهاى جاودان عالم آخرت برخوردار مىگردد.
براى روشن شدن جملهى اول دعاى امام، باید ابتدا معناى کلمهى «فوز» را بدانیم. راغب مىگوید:
الفوز الظفر بالخیر مع حصول السلامه.
«فوز» عبارت از پیروزى و ظفر یافتن به خیر است، در صورتى که سلامت محفوظ بماند.
پس اگر کسى در خلال فعالیت براى نیل به پیروزى، سلامت خود را از دست بدهد، او پیروز نیست، مثلا تاجرى براى معاملات مهمى به کشورى دوردست مىرود، معاملاتش را بخوبى انجام مىدهد، سود فراوان مىبرد، ولى در خلال فعالیتهایى که داشته، روزى بر اثر یک تصادف ناگهانى، هر دو چشم را از دست مىدهد و نابینا مىگردد. این تاجر در سفر تجارت به فوز و پیروزى نایل نیامده است، زیرا با چشم نابینا مراجعت مىنماید. کلمهى «فوز» از نظر لغت شامل تمام پیروزیهاى مادى و معنوى و همچنین دنیوى و اخروى است، پس اگر کسى به نعمتهاى گذران دنیا نایل شود، به «فوز» رسیده، و اگر کسى به نعمتهاى جاودان آخرت دست یابد، او نیز به «فوز» رسیده است. ولى فوز و پیروزى در نظر یک انسان مادى و از دیدگاه یک مسلمان واقعى تفاوتهایى دارد که در اینجا پارهاى از آنها ذکر مىشود.
اول: مادیگرایان، هستى را مساوى با ماده مىدانند و موجود غیرمادى را نفى مىکنند. به نظر اینان، انسان همانند سایر موجودات عالم پدیدهاى است صد در صد مادى و مولود تصادف و اتفاق. حیاتش از طبیعت است و مرگش نیز از طبیعت، پروندهى هستیش با آغاز زندگى طبیعى باز مىشود و با فرا رسیدن مرگ براى همیشه بسته خواهد شد. قرآن شریف نظریهى اینان را در عبارتى کوتاه بیان فرموده است:
و قالوا ما هى الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر و ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون.
گفتند: حیات و مرگ منحصر در زندگى دنیاست و نیرویى که ما را هلاک مىکند و به زندگى پایان مىبخشد، طبیعت است. اما گفتهى اینان ریشهى علمى و برهانى ندارد، فقط از روى گمان سخن مىگویند.
فوز و پیروزى در نظر این گروه منحصر به امور مادى و شئون دنیوى است، مىکوشند تا مال و مقامى به دست آورند، محبوبیت و جاهى کسب کنند، و هر چه بیشتر به لذایذ و شهوات دست یابند و از این قبیل، به انسانیت و سجایاى انسانى نمىاندیشند و کمترین توجهى به بقاى روح و حیات بعد از مرگ ندارند. قرآن شریف در این باره فرموده است:
یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون.
علم و آگاهى اینان از ظواهر دنیاى مادى است و از جهان معنى و عالم آخرت غافل و بىخبرند.
گرایش به مادیات در جهان امروز اوج گرفته و انسانیت پایمال شده است. بسیارى از مردم حیات انسان را در دو کلمه خلاصه نمودهاند: «تولید و مصرف». مىگویند: انسانها باید بکوشند تا هر قدر مىتوانند بر تولید بیفزایند، از این راه، مال به دست آورند، و موجبات رفاه خویشتن را در بهتر خوردن و نوشیدن و بیشتر لذت بردن و کامروا شدن فراهم آورند. مسلمانان واقعى و مومنین به قرآن شریف با مطالعه در نظام حیرتزاى اجرام کیهانى و آفرینش موجودات زندهى
حیوانى و نباتى و غرایز و تمایلاتى که براى ادامهى حیات در نهادشان قرار گرفته و با سرشتشان آمیخته است، به این نتیجه رسیدهاند که عقل سلیم و فکر مستقیم، محال مىداند که این همه آثار حکیمانه و علمى، ناشى از طبیعت کور و محصول تصادف و اتفاق بىشعور باشد. از این رو، با دلیل عقلى به خداوند عالم و قادر و حکیمى ایمان آوردهاند که او خالق ماده و به وجود آورندهى طبیعت است و از پى ایمان به آفریدگار، همچنان به راه خود ادامه داده و با چراغ عقل، قدم به قدم پیشروى کردند، دعوت پیمبر الهى را با بصیرت و بینش اجابت نمودند، به موجودات غیرمادى از قبیل روح و وحى معتقد شدند و عوالم بعد از مرگ و قیام قیامت را باور آوردند و به روز حساب و پاداش و کیفر بارى تعالى عقد قلبى یافتند. بنابراین در نظر کسانى که به اسلام ایمان دارند، فوز و پیروزى بشر منحصر به موفقیتهاى مادى و دنیوى نیست، بلکه انسان واقعى باید به موازات پیروزیهاى مادى و تامین زندگى دنیا، در یاد پیروزیهاى معنوى و عوالم بعد از مرگ باشد و از این جهان گذران ذخیرهاى براى عالم جاودان بعد از مرگ تهیه نماید.
عن على علیهالسلام قال: ایها الناس! انما الدنیا دار مجاز و الاخره دار قرار فخذوا من ممرکم لمقرکم.
على (ع) فرموده: بیگمان دنیا منزلگاه عبور است و آخرت جایگاه باقى و قرار، پس، از دنیاى گذرگاه توشهاى براى جایگاه باقى و دائم خود بردارید.
خلاصه، فوز و پیروزى براى پیروان اسلام در این است که
فعالیتشان دو بعدى باشد و براى دنیا و آخرت، یعنى عالم قبل از مرگ و عالم بعد از مرگ، سعى و کوشش نمایند و اگر جز این عمل کنند، وابستگى خود را از اولیاى گرامى اسلام قطع نمودهاند. در کلام حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام آمده است:
لیس منا من ترک دنیاه لدینه او ترک دینه لدنیاه.
از ما نیست آن کس که دنیاى خویش را براى دین ترک گوید یا آنکه دین خود را براى دنیا از دست بدهد.
دوم: هدف اصلى مادیگرایان، فوز و پیروزى و دست یافتن به مقصود است. اینان ابا ندارند از اینکه در خلال عمل، حق ضعیفى را پایمال کنند یا نسبت به مظلومى تجاوز و تعدى نمایند. رفتار ظالمانه و کشتارهاى بیرحمانه و ضد انسانى کشورهاى قوى امروز دنیا نسبت به ملل ضعیف، گواه واضح و روشن این مطلب است، اما مسلمان واقعى به پیروى از تعالیم الهى باید مراقبت کند که براى نیل به هدف خود مرتکب گناه نشود و برخلاف رضاى بارى تعالى قدم برندارد، زیرا در اسلام پیروزى و فوزى که از راه گناه نصیب مسلمان شود، شکست است نه پیروزى.
عن على علیهالسلام قال: ما ظفر من ظفر بالاثم و الغالب بالشر مغلوب.
امام على (ع) فرموده: فتح و پیروزى نصیب آن کس نشده که از راه گناه پیروز گردیده است. کسى که با شر و بدى غلبه مىکند، در واقع مغلوب و مقهور است.
سوم: فوزهایى که در طول زندگى نصیب یک انسان مادى
مىشود، ممکن است از جهت ارزش متفاوت باشند. اگر بخواهد آنها را بسنجد و با هم مقایسه نماید، به نظرش مىرسد پیروزیهاى مهم و گرانقدر، فوزهاى عظیماند و سایر پیروزیها، فوزهاى عادى. اما در نظر یک انسان پیرو قرآن شریف، پیروزیهاى دنیوى هر قدر هم مهم باشد، فوزى است عادى و معمولى و فوز عظیم فقط در گرو پیروزیهاى معنوى و توفیقهاى الهى است که در شان دین نصیبش گردیده است، زیرا این قسم پیروزیهاست که انسانیت را احیاء مىکند، آدمى را از شرافت معنوى و کرایم اخلاق برخوردار مىسازد، او را به کمال لایقش مىرساند، و سعادت جاودانش را در عالم آخرت تامین مىنماید. در قرآن کریم آیاتى که راجع به فوز عظیم آمده، همه مربوط به اعمال صالحه و فداکارى در راه خداوند است، با این تفاوت که ظرف تحقق بعضى از آنها در دنیاست و ظرف تحقق بعض دیگر در روز جزاست، و در اینجا پارهاى از آن آیات به عرض شنوندگان محترم مىرسد:
و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما.
کسى که خدا و رسولش را اطاعت نماید، بىگمان به پیروزى و فوز عظیم نایل گردیده است.
و فهم السیئات و من تق السیئات یومئذ فقد رحمته و ذلک هو الفوز العظیم.
آنان را از گناه و بدکارى نگاهدارى فرما که هر کس را تو از سیئات محافظت نمایى، او را مورد تفضل و رحمت قرار دادهاى و این خود، پیروزى و فوزى است عظیم.
فاستبشروا ببیعکم الذى بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم.
در زمینهى این امر که خداوند، جان و مال مومنین را خریدارى نموده است در مقابل بهشت. اینان در راه حق مقاتله مىکنند، مىکشند و کشته مىشوند، آنگاه در پایان آیه، خداوند فرموده: پس اى اهل ایمان به خود بشارت دهید و این معامله، پیروزى و فوزى است عظیم.
اعد الله لهم جنات تجرى من تحتها الانهار. خالدین فیها ذلک الفوز العظیم.
خداوند براى رستگاران باغهایى را مهیا فرموده که از زیر درختانش نهرها جارى است و آن جایگاه ابدى رستگاران است و نیل به این رحمت دائم، پیروزى و فوزى است بزرگ.
فضلا من ربک ذلک هو الفوز العظیم.
خداوند در چند آیه نعمتهاى اهل بهشت را ذکر نموده، آنگاه مىفرماید: نعمتهاى آنان تفضلى است از طرف پروردگارت و این خود پیروزى و فوزى است عظیم.
وعد الله المومنین و المومنات جنات تجرى من تحتها الانهار. خالدین فیها و مساکن طیبه فى جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم.
خداوند به مردان و زنان باایمان وعده داده است بهشتهایى را که از زیر درختانش نهرها جارى است و در منازل پاکیزهى بهشت، على الدوام و براى همیشه سکونت خواهند داشت و خشنودى خداوند براى آنان از این باغها مهمتر و ارزندهتر است و این خود فوزى است بزرگ.
خداوند در قرآن شریف مکرر از فوز عظیم نام برده، ولى در تمام موارد منشا آن را به امور دینى و معنوى و تعالى انسانى مستند نموده است. اما پیروزیهاى مادى و دنیوى اگر از مجراى گناه به دست آید، طبق حدیث حضرت على (ع) که مذکور افتاد، آن پیروزى و ظفر نیست، بلکه شکست و مغلوبیت است و اگر از مجارى مشروع و صحیح به دست آید، هر قدر هم مهم باشد، چیزى جز فوز و پیروزى عادى و معمولى نیست. امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا که موضوع سخنرانى و بحث امروز است، از پیشگاه بارى تعالى درخواست مىکند:
و ارزقنى فوز المعاد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:0 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 124)
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب کما یزل المطر عن الصفاه.
امام صادق (ع) فرمود: وقتى عالم به علم خود عمل نکند، موعظهى او از دلها مىلغزد و نفوذ نمىنماید، همانطور که باران از روى سنگهاى سخت مىلغزد و فرو نمىرود.
عن المسیح علیهالسلام قال: بحق اقول لکم ان الناس فى الحکمه رجلان: فرجل اتقنها بقوله وضیعها بسوء فعله، و رجل اتقنها بقوله و صدقها بفعله و شتان بینهما. فطوبى للعلماء بالفعل و ویل للعلماء بالقول. حضرت مسیح (ع) فرمود: از روى حق به شما مىگویم، مردم در امر حکمت و علم دو گروهاند، یک گروه حکمت را با زبان تحکیم مىکنند و با عمل بد خویش تضییع مىنمایند، و گروه دگر حکمت را با زبان محکم مىکنند و با عمل آن را تصدیق مىنمایند، و بین این دو گروه فاصله بسیار است. خوشا به حال علماى با عمل، واى بر علماى با زبان.
عالمى که حکمت را به زبان مىگوید ولى عملش برخلاف گفتهى اوست، در صورتى که رفتارش در دنیا آشکار گردد و مردم به کارهاى غیرمشروعى که مرتکب مىشود واقف گردند، اگر تمام ارزش اجتماعى خود را از دست ندهد، لااقل به نسبت آشکار شدن رفتار گناه آلودى که دارد، قدر و منزلتش کاهش مىیابد، و اگر در دنیا گناهانش آنقدر پنهانى انجام شود که دگران آگاه نگردند، در روز حساب که روز آشکار شدن پنهانهاست، رسوا مىشود و گرفتار عذاب روحى و جسمى خواهد شد.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: قال رسولالله صلى الله علیه و آله: ان اشد الناس ندامه و حسره رجل دعا عبدا الى الله تبارک و تعالى فاستجاب له و اطاع الله فادخله الله الجنه و ادخل الداعى النار بترک عمله و اتباعه هواه. حضرت صادق (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرموده است: شدیدترین پشیمانى و افسوس براى کسى است که بندهاى را به خداوند دعوت نموده و او دعوت را پذیرا شده و اوامر الهى را به کار بسته و خداوند او را در بهشت جاى داده و دعوتکننده را جهنمى نموده، براى آنکه اوامر خداوند را در مقام عمل ترک گفته و از هواى نفس خویش پیروى نموده است.
از آنچه مذکور افتاد، این نتیجه به دست آمد که ارشاد و هدایت مردم به خداوند عبادتى است بسیار بزرگ و پرارج، کسى که به این عمل گرانقدر مبادرت مىنماید، قدم به جاى قدم انبیا مىگذارد و از رفتار آنان تبعیت مىنماید. با این عمل، مشمول رحمت الهى مىشود و از پاداش او برخوردار مىگردد. ارشادکنندگان به طور عادى با
زبان و عمل و گاه با قلم، افراد را هدایت و ارشاد مىنمایند و حضرت على بن الحسین علیهماالسلام نیز مانند آباء گرامیش، همواره این وظیفهى مقدس را انجام داده است. اما امام سجاد (ع) در جملهى اول این قطعه از دعا که موضوع سخنرانى امروز است، توفیق ارشاد را به وسیعترین معنى از پیشگاه خداوند خواسته، عرض مىکند: و من ادله الرشاد. بار الها! مرا از دلایل رشاد قرار ده.
گویى مىخواهد بگوید: نه فقط زبانم در گفتار و اعمالم در رفتار و قلمم در کتابت از ادلهى رشاد باشد، بلکه با لطف و رحمت خویش مرا به گونهاى قرار ده که تمام وجودم در همهى احوال، راهنماى حق و فضیلت و از دلایل رشاد باشد. این توفیق از طرف حضرت بارى تعالى نصیب امام سجاد (ع) گردید و آنچنان شد که تمام حرکات على بن الحسین علیهماالسلام در ساکت ماندن و سخن گفتن، توجه نمودن و بىاعتنایى کردن، شناخته شدن یا ناشناخته ماندن، و دیگر احوالى از این قبیل، وسیلهى راهنمایى و هدایت طالبان ارشاد بود و در اینجا به طور نمونه دو مورد ذکر مىشود: کان بالمدینه رجل بطال یضحک الناس منه. فقال قد اعیانى هذا الرجل ان اضحکه، یعنى على بن الحسین علیهماالسلام. قال فمر على و خلفه مولیان له. قال: فجاء الرجل حتى انتزع رداءه من رقبته صلوات الله و سلامه علیه، ثم مضى. فلم یلتفت الیه على علیهالسلام، فاتبعوه و اخذوا الرداء منه فجاءوا به فطرحوه علیه. فقال لهم: من هذا؟ قالوا: هذا رجل بطال یضحک اهل المدینه. قال قولوا له: ان لله یوما یخسر فیه المبطلون. در مدینه مردى بود که بطالش مىخواندند و مردم از حرکات وى مىخندیدند. موقعى گفت: این مرد، یعنى امام سجاد (ع)، از اینکه او را بخندانم، عاجزم نموده است. روزى امام در رهگذر عبور مىنمود و دو نفر از موالیش همراه حضرت بودند. مرد بطال رسید و عبا را از دوش حضرت برداشت و برد. امام علیهالسلام کمترین اعتنایى نفرمود و همچنان به راه رفتن ادامه داد. آن دو نفر که با حضرت بودند رفتند و عبا را گرفتند، برگشتند و به دوش حضرت افکندند. در این موقع امام (ع) پرسید: این که بود؟ گفتند مردى است بطال که مردم از حرکاتش مىخندند. فرمود به او بگویید: براى خداوند روزى است که اهل باطل در آن روز زیانکار خواهند بود.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: کان على بن الحسین علیهماالسلام لا یسافر الا مع رفقه لایعرفونه و یشترط علیهم ان یکون من خدم الرفقه فیما یحتاجون الیه. فسافر مره مع قوم فرآه رجل فعرفه. فقال لهم: اتدرون من هذا؟ قالوا لا. قال هذا على بن الحسین علیهماالسلام. فوثبوا فقبلوا یده و رجله و قالوا یابن رسولالله! اردت ان تصلینا نار جهنم، لو بدرت منا الیک ید او لسان اماکنا قد هلکنا آخر الدهر، فما الذى یحملک على هذا. فقال: انى کنت قد سافرت مره مع قوم یعرفوننى فاعطونى برسولالله صلى الله علیه و آله ما لا استحق به، فانى اخاف ان تعطونى مثل ذلک فصار کتمان امرى احب الى. امام صادق (ع) فرمود: روش حضرت زینالعابدین (ع) این بود که مسافرت نمىنمود، مگر با همسفرهایى که او را نشناسند و شرط مىنمود که در احتیاجاتشان خدمتگزار آنان باشد. در یکى از مواقع، با جمعى سفر نمود. مردى حضرت را دید و شناخت. به همسفرهاى امام (ع) گفت: آیا این آقا را مىشناسید؟ گفتند: نه. گفت: این على بن الحسین (ع) است. به پاخاستند و دست و زانوى آن حضرت را بوسیدند. عرض کردند: یا ابن رسولالله! آیا مىخواستى ما جهنمى شویم؟ اگر از ناحیهى ما با دست و زبان اسائهى ادبى به شما مىشد، مگر نه این بود که تا آخر عمر هلاک بودیم. در این کار چه انگیزهاى داشتید. حضرت فرمود: یک بار مسافرت نمودم با کسانى که مرا مىشناختند، به احترام رسول اکرم (ص) بیش از استحقاقم مورد عنایت قرارم دادند. خائف بودم شما هم آنچنان عمل کنید.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم این قطعه از دعاى «مکارم الاخلاق» که موضوع نیمهى آخر سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و من صالحى العباد: بار الها! مرا از بندگان صالح قرار ده. «صالح» در لغت عرب به معناى «شایسته» در زبان فارسى است.
هو صالح لکذا، اى فیه اهلیه للقیام به. او براى انجام فلان کار صالح است، یعنى در وى اهلیت قیام به آن عمل وجود دارد. مثلا براى تهیهى یک ساختمان مهم، گفته مىشود: فلان مهندس براى این کار صالح و شایسته است، یا براى انجام یک عمل جراحى دقیق مىگویند: فلان دکتر جراح براى انجام این عمل صلاحیت و شایستگى دارد. کسى که از مهندس ساختمان یا دکتر جراح نام مىبرد، آن دو را فقط از بعد معلومات و اطلاعاتى که دارند مىنگرد و صلاحیتشان را از جهت تحصیلات علمى و تخصصى اعلام مىنماید. اما حضرت سجاد (ع) در این جملهى دعا و همچنین دیگر اولیاى گرامى اسلام در سایر ادعیه و روایات که از عباد صالح نام مىبرند، صلاحیت آنان را از بعد عبودیت و بندگى خداوند، یعنى از جنبهى انسانى آنها مىنگرند.
الصالح القائم بما علیه من حقوق الله و حقوق العباد و الکمال فى الصلاح منتهى درجات المومنین و متمنى الانبیاء و المرسلین. صالح کسى است که با ارادهى جدى قیام نماید تا حقوق خداوند و حقوق بندگان خدا را ادا کند و صلاح کامل، درجهى نهایى اهل ایمان و خواستهى انسانسازهاى الهى، یعنى انبیاء و مرسلین، است.
قرآن شریف در موارد متعدد، بعد از ذکر «ایمان»، از اعمال صالحه نام برده است. ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات، و بشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات، و العصر ان الانسان لفى خسر. الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات.
ذکر این دو از پى هم، روشنگر این حقیقت است که سعادت انسانها وابسته به داشتن ایمان و عمل صالح است. اگر کسى واجد این دو سرمایهى گرانقدر باشد، به کمال واقعى و حسن ختام دست مىیابد، و اگر فاقد این دو یا فاقد یکى از این دو بود، به سعادت شایستهى مقام انسان نایل نمىگردد. مقام بندگان صالح در پیشگاه خداوند آنقدر رفیع است که در قرآن شریف نام آنان در کنار نام انبیا و صدیقین و شهدا آمده است:
و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا. آنان که خداوند و رسول خدا را اطاعت مىنمایند، با کسانى هستند که خداوند آنان را به نعمتهاى خود متنعمشان ساخته، از پیمبران و صدیقین و شهدا و صالحین و اینان چه رفقاى نیکو و دلپذیرى هستند.
در این آیه تصریح شده است که خداوند، نعمت خود را به این چهار گروه اعطا نموده است، و در سورهى حمد، نمازگزاران سراسر جهان روزى چند بار مىگویند: اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم. بار الها! ما را به راه راست هدایت کن. راه کسانى که تو به آنان نعمت دادهاى. دنیایى که در آن زندگى مىکنیم، از نظر معنوى بازارى است که پیوسته معاملاتى در آن انجام مىشود، بعضى از آن معاملات سودآور است و برخى زیانبخش. سرمایهى نقدى که تمام مردم دنیا براى معامله در اختیار دارند، عمر آنهاست، و کالاهایى که براى معامله عرضه مىشود، توحید و شرک، کفر و ایمان، فضیلت و رذیلت، پاکى و ناپاکى، و از این قبیل. هر کسى از پى کالایى مىرود که طالب آن است.
متاع کفر و دین بىمشترى نیست گروهى این، گروهى آن پسندند
سود و زیانى که در این بازار عاید مردم مىگردد، تابع معاملات خوب و بدى است که انجام مىدهند.
عن ابىالحسن الثالث علیهالسلام قال: الدنیا سوق، ربح فیها قوم و خسر آخرون. امام هادى (ع) فرموده: دنیا بازارى است که بعضى در آن سود مىبرند و بعضى زیان مىبینند.
پیمبران از طرف بارى تعالى مبعوث شدهاند که در این بازار آشفته، مردم را از ضلالت برهانند، کالاهاى سالم و سودبخش را معرفى کنند و آنان را از معاملات زیانبار مصون دارند.
یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم على تجاره تنجیکم من عذاب الیم. تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون.
اى کسانى که ایمان آوردهاید! آیا شما را دلالت نمایم به تجارتى که از عذاب دردناک نجاتتان مىبخشد؟ آن تجارت این است که ایمان مىآورید به خدا و رسولش و با مال و جانتان در راه او جهاد مىنمایید و اگر بدانید انجام این وظایف براى شما از هر تجارتى سودبخشتر است.
على (ع)، جانشین بر حق رسول اکرم (ص)، نیز در مقام راهنمایى مردم به تجارت نافع، فرموده است: لاتجاره کالعمل الصالح و لا ربح کالثواب. نه هیچ تجارتى مثل عمل صالح است و نه هیچ سودى همانند اجر الهى است.
خلاصه اگر کسى بتواند سرمایهى گرانبهاى عمر را در بازار دنیا صرف معاملات سودبخش، یعنى اعمال صالحه، نماید و بدین وسیله خویشتن را در صف عباد صالح قرار دهد، به مقام شامخ انسانیت نایل گردیده و روز جزا از اجر نامحدود حضرت بارى تعالى برخوردار مىگردد. قدر و منزلت عباد صالح نزد خداوند آنقدر بلند پایه و رفیع است که امام معصوم، حضرت زینالعابدین (ع)، در جملهى دوم دعاى خود، از پیشگاه او درخواست مىنماید: و من صالحى العباد. بار الها! مرا از عباد صالح قرار ده.
بموقع است در پایان بحث تذکر داده شود که خویشتن را «عبد صالح» خواستن و به گروه عباد صالح پیوستن، از نظر علمى و عملى کارى است بس مشکل و دشوار، مثلا امر به معروف و نهى از منکر یکى از فرایض مهم اسلامى و از جملهى اعمال صالحه است. مشکل اول این دستور دینى، وقوف علمى به ابعاد مختلف عمل و شناخت معروف و منکر است، و مشکل دوم، عوارض ناشى از امر و نهى و تشخیص موارد روا از ناروا است. گاهى یک فرد مسلمان عملى را منکر تصور مىکند و مىخواهد عاملش را نهى نماید، با اینکه آن عمل گناه نیست و نهى از آن اگر موجب شرمندگى و ایذاء عامل عمل شود، نهىکننده نه تنها عمل صالحى انجام نداده، بلکه با ایذاء یک مسلمان مرتکب گناه شده است. در جایى که عمل، منکر واقعى است و نهى از آن لازم باشد، نهىکننده باید تکالیف دینى خود را بداند و به گونهاى عمل کند که از مرز شرع مقدس تجاوز ننماید. چه بسیار افرادى در گذشته و حال کارهایى را انجام داده و مىدهند به تصور عمل صالح، در حالى که عملشان غیرصالح و ناشى از جهل و بىاطلاعى از مقررات اسلام است.
امام صادق (ع) در روایت مفصلى که اختلاف درجات مردم را در شناختهاى معنوى بیان نموده، قضیهاى را شرح داده که خلاصهاش این است: مرد مسلمانى همسایهاى داشت نصرانى، با او از اسلام سخن گفت و مزایاى این دین مقدس را براى او بیان نمود. مرد نصرانى دعوت او را اجابت کرد و اسلام را پذیرفت. نیمهى شب فرارسید. مرد مسلمان در خانهى تازه مسلمان را کوبید. صاحب خانه گفت: کیستى؟ گفت: من فلانى هستم. پرسید: کارى دارى؟ پاسخ داد: برخیز، وضو بگیر، لباس در بر کن، و با هم براى نماز برویم. مرد تازه مسلمان وضو گرفت، لباس پوشید، با او به مسجد رفت. دو نفرى نماز خواندند تا سپیدهى صبح دمید. آنگاه نماز صبح خواندند، آنقدر ماندند تا هوا کاملا روشن شد. تازه مسلمان به پا خاست که به منزل برود. مرد مسلمان گفت: کجا مىروى؟ روز کوتاه است و فاصله تا ظهر کم. او را نشاند تا نماز ظهر را خواند، باز گفت: فاصلهى تا نماز عصر کم است. او را نگاه داشت تا نماز عصر را هم در وقت فضیلت خواند. تازه مسلمان به پا خاست که به منزل برود. به او گفت: الان اواخر روز است. او را نگاه داشت تا نماز مغرب را خواند. باز تازه مسلمان برخاست به منزل برود، به وى گفت: فقط یک نماز باقى مانده و آن نماز عشاء است، او را نگاه داشت تا وقت فضیلت عشاء رسید، نماز عشاء را هم خواند و سپس از هم جدا شدند. نیمهى شب فرارسید، مجددا مسلمان در خانهى تازه مسلمان را کوبید. صاحبخانه گفت: کیست؟ جواب داد: فلانى هستم. پرسید: چه کار دارى؟ گفت: برخیز وضو بگیر، لباس بپوش، با من بیا براى نماز. تازه مسلمان گفت: برو براى این دین کسى را پیدا کن که از من فارغالبالتر باشد، من کم بضاعتم و عائلهدار. امام (ع) فرمود: ادخله فى شىء اخرجه منه.
این مرد مسلمان زحمت کشید، او را از نصرانیت و ضلالت به اسلام آورد و دوباره با اعمال نادرست خود به نصرانیتش برگرداند.
مسلمانانى که علاقه دارند راه عباد صالح را بپیمایند و تمام اعمالشان صحیح و طبق دستور شرع مقدس انجام شود، باید در شناخت تعالیم الهى کوشا و جدى باشند و از راهنمایى و ارشاد دینشناسان، آنطور که باید استفاده نمایند تا در اداى فرایض و سنن، صراط مستقیم را بپیمایند و در بیراهه هر قدر هم خفیف باشد، قدم نگذارند. اولیاى گرامى اسلام، همواره مراقب دوستان و پیروان خود بودند و به صور مختلف آنان را متوجه وظایفشان مىنمودند و اگر در موردى غفلتى را مشاهده مىکردند، همانند پدرى مهربان تذکر مىدادند و مسیر صحیح را ارائه مىنمودند.
روى ان النبى صلى الله علیه و آله دخل على مریض فقال: ما شانک؟ قال صلیت بنا صلاه المغرب فقرات القارعه. فقلت: اللهم ان کان لى عندک ذنب ترید ان تعذبنى به فى الاخره فعجل ذلک فى الدنیا، فصرت کما ترى. فقال (ص): بئس ما قلت، الا قلت: ربنا! آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه و قنا عذاب النار، فدعا له حتى افاق. رسول اکرم (ص) بر مریضى وارد شد. پرسید: شما را چه شده است؟ عرض کرد: نماز مغرب را با ما به جماعت برگزار فرمودید، سورهى قارعه را تلاوت نمودید. عرض کردم: بار الها! اگر از من نزد تو
گناهى است که اراده دارى مرا در قیامت به کیفر آن عذاب نمایى، در آن عذاب تعجیل کن و در دنیا معذبم نما. بر اثر آن دعا، چنین شدم که ملاحظه مىفرمایى.
فرمود: بدسخنى به زبان آوردى. چرا نگفتى بار الها! در دنیا به ما حسنه اعطا کن و در آخرت حسنه اعطا فرما و ما را از عذاب آخرت مصون و محفوظ بدار. سپس رسول اکرم (ص) دربارهى عارضهاش دعا نمود و بهبودى یافت.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
13
:: بازدید دیروز ::
31
:: کل بازدیدها ::
188010
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::