تنزیل نور


ساعت 10:10 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق( 128)

عن على علیه‏السلام قال: العقل یهدى و ینجى و الجهل یغوى و یردى. 

على (ع) فرموده: عقل هدایت مى‏کند و نجات مى‏بخشد. جهل گمراه مى‏کند و به پستى سوق مى‏دهد. 

نتیجه آنکه دارا بودن عقل یک مطلب است و به کار بستن عقل مطلب دیگر. کسى که عقل دارد و به شایستگى تعقل مى‏کند و با اندیشه و فکر عقاید صحیح و باطل را تمیز مى‏دهد، اخلاق انسانى را از درنده‏خویى و صفات حیوانى جدا مى‏کند، اعمال روا و ناروا را از هم تفکیک مى‏نماید، و خلاصه، در پرتو عقل به حق و صواب گرایش مى‏یابد و از ناحق و خطا اجتناب مى‏کند، بیگمان به یکى از عوامل مهم اصلاح نفس و احیاى انسانیت نایل آمده و خویشتن را به شایستگى مى‏سازد. اما کسى که واجد عقل است، ولى آن را در پرده‏هاى تعصب و تقلید پیچیده و اسیر هواى نفس و شهواتش ساخته است، او به نور عقل منور نمى‏شود و از نعمت هدایت و انسانیت برخوردار نمى‏گردد. چنین انسانى از مصادیق واقعى این آیه‏ى شریفه است : 

ان الذین کفروا سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون. 

آنان که عقلهاى خود را زیر پرده‏هاى تاریک لجاج و عناد پنهان نموده‏اند، هشدارشان بدهى یا ندهى ایمان نمى‏آورند. 

این قبیل افراد به جرم کفران نعمت عقل، استحقاق کیفر  دارند و در دنیا و آخرت به عذاب الهى معذب خواهند شد. اولیاى گرامى اسلام براى اینکه قدر و منزلت عقل را در تامین سعادت انسانها به مردم بفهمانند و آنان را به ارزش این عطیه‏ى بزرگ الهى آگاه سازند، ضمن روایات متعدد با تعبیرهاى متفاوت، این واقعیت را بیان نموده‏اند، و در اینجا به ذکر دو حدیث کوتاه اکتفا مى‏شود: 

عن على علیه‏السلام قال: العقل شرع من داخل و الشرع عقل من خارج. 

على (ع) فرموده: عقل، راه واضح هدایت است از درون انسانها، و شرع، عقل راهنماى مردم است از برون آنان. 

عن الحسن بن الجهم قال: سمعت الرضا علیه‏السلام یقول: صدیق کل امرى‏ء عقله و عدوه جهله. 

حسن بن جهم مى‏گوید از حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام شنیدم که فرمود: دوست هر انسان عقل اوست و دشمنش جهل و نادانى او. 

امام (ع) ممکن بود براى عقل به جاى کلمه‏ى «صدیق»، خلیل یا رفیق یا حبیب بگوید ولى نفرمود، و کلمه‏ى صدیق را به کار برد براى آنکه بفهماند «خلیل» و «حبیب» و «رفیق»، دوستانى هستند که ممکن است در مواقعى به دوست خود دروغ بگویند، اما عقل دوستى است که صداقت و راستى با سرشتش آمیخته و هرگز در راهنمایى، خیانت نمى‏کند و دروغ نمى‏گوید. 

از مجموع آنچه مذکور افتاد، این نتیجه به دست آمد که اگر یک فرد الهى غیر معصوم بخواهد از خداوند درخواست نماید عواملى را 

که مایه‏ى اصلاح و خودسازى من است و در نهادم وجود دارد تا پایان عمر ابقاء فرما، باید اولین امر مورد تمنایش محفوظ ماندن «عقل» با توفیق تعقل باشد، زیرا عقلى که بر اثر اندیشه و تفکر، صواب را از خطا تمیز مى‏دهد و به راه انسانیت و سعادتمان هدایت مى‏نماید، سزاوار است که ابقاى آن اولین درخواست ما از پیشگاه بارى تعالى باشد. 

یکى دیگر از ذخایرى که پروردگار حکیم به بشر اعطا فرموده و در خودسازى و اصلاح انسانها اثر بسیار مفید دارد، «نفس ملهمه» است. اگر این ذخیره‏ى گرانقدر تا پایان عمر در ما بیدار و فعال بماند و ما نیز طبق دستورش عمل نماییم، قطعا به سجایاى انسانى و فضایل اخلاق متخلقمان مى‏سازد. در آغاز بحث به مناسبت جمله‏ى اول دعاى امام: 

اللهم خذ لنفسک من نفسى ما یخلصها. 

توضیح داده شد که مراد از نفس خداوند و نفس امام (ع) که در این عبارت آمده و در کنار هم ذکر شده است، ذات اقدس الهى و ذات امام (ع) است و به طورى که مذکور افتاد، در قرآن شریف کلمه‏ى «نفس» در دو مورد براى خداوند به کار رفته و ذات مقدس بارى تعالى اراده شده است. کتاب مجید از کلمه‏ى «نفس» در مورد انسان، مکرر استفاده نموده و در هر مورد معناى مناسب با آن اراده شده است، من جمله فرموده: 

و نفس و ما سویها، فالهمها فجورها و تقویها. 

قسم به نفس بشر و قسم به خداوندى که آن را موزون و  معتدل آفریده و گناه و ناپاکیش و همچنین تقوى و پاکیش را به وى الهام فرموده است. 

عن ابیعبدالله علیه‏السلام فى قول الله عز و جل «فالهمها فجورها و تقویها» قال: بین لها ما تاتى و ما تترک. 

امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرموده است: خداوند براى نفس انسان بیان نموده، آن را که خوب است و باید عمل کند و آن را که بد است و باید ترک گوید. 

خوب و بدیهایى را که آفریدگار جهان به تمام نفوس الهام فرموده و به طور طبیعى در ضمیر همه‏ى انسانها از هر قوم و نژاد مستقر ساخته، گرچه عددى معدود و محدود دارند، اما اثرشان در اصلاح نفوس و تهذیب اخلاق و اعمال جامعه بسیار مفید و ثمربخش است. اداى امانت، وفاى به عهد، و انصاف از جمله‏ى ملهمات الهى است، تمام مردم جهان، حتى اطفال خردسال به طور طبیعى و بدون معلم و مربى مى‏فهمند که اداى امانت خوب است و خیانت در امانت بد، وفاى به عهد خوب است و عهدشکنى بد، انصاف خوب است و عمل خلاف انصاف بد. روانشناسان امروز این الهام الهى را «وجدان اخلاقى» نامیده و عقیده دارند که به کار بستن نداى وجدان فطرى، از عوامل گسترش پاکى و درستکارى و مایه‏ى سلامت روح است، و سرپیچى از دستور وجدان، علاوه بر زیانهاى اجتماعى، موجب شکنجه‏هاى روانى و بیماریهاى روحى است. وجدان اخلاقى قاضى واقع‏بین و نیرومندى است که نمى‏توان با اغفال یا تهدید، مسیرش را تغییر داد و به قضاوت غیر واقعى و ناحق وادارش نمود. براى آنکه 

احکام نفس ملهمه که حاوى دستور الهى است به خوبى اجرا شود و مردم در مقابل آن سرپیچى ننمایند، آفریدگار توانا در نهاد هر فردى ضامن اجرایى را آفریده است. قرآن شریف از آن ضامن اجرا به لفظ «لوامه» تعبیر نموده و فرموده است: 

لا اقسم بیوم القیامه. و لا اقسم بالنفس اللوامه. 

قسم به روز قیامت. و قسم به نفسى که متخلفین از الهام الهى را ملامت مى‏نماید و مجازاتشان مى‏کند. 

اگر آدمى به قضاوت وجدان ترتیب اثر داد و آن را به موقع اجرا گذارد، انجام وظیفه نموده و از تعرض نفس لوامه مصون خواهد بود، اما اگر از اجراى حکم وجدان خوددارى نماید و مرتکب گناه شود، نفس لوامه با شکنجه‏هاى طاقتفرسا و ملامتهاى جانکاه او را عذاب مى‏کند، راحت و آسایش را از وى سلب مى‏نماید و به طورى که متخصصین بیماریهاى روانى در کتب علمى آورده‏اند، ممکن است شکنجه‏هاى درونى منشا بیماریهاى بسیار سخت و غیرقابل درمان گردد. الهام الهى در شناخت فجور و تقوى و تمیز بد از خوب، آنچنان نورانیتى به انسانها بخشیده که هر فردى مى‏تواند امور مورد نظر خود را به نفس ملهمه‏ى خویش عرضه کند، اگر درستى و صحت آن را با اطمینان خاطر و آرامش ضمیر یافت، آن عمل خوب است و اگر با ناآرامى و بى‏قرارى تلقى نمود، بد است، و این مطلب در یک قطعه از حدیث مفصلى که از رسول گرامى اسلام (ص) نقل شده، آمده است: 

من ذلک ان وابصه الاسدى اتاه فقال لا ادع من البر و الاثم شیئا 

الا سالته عنه. فلما اتاه قال له بعض اصحابه: الیک یا وابصه عن رسول‏الله. فقال النبى صلى الله علیه و آله: دعه. ادن یا وابصه! فدنوت. فقال: اتسال عما جئت له او اخبرک؟ قال اخبرنى. قال: جئت تسال عن البر و الاثم. قال نعم. فضرب بیده على صدره، ثم قال: یا وابصه! البر ما اطمان به الصدر و الاثم ما تردد فى الصدر و جال فى القلب و ان افتاک الناس و افتوک. 

قسمتى از آن حدیث مفصل این است که وابصه‏ى اسدى حضور پیمبر اکرم (ص) شرفیاب شد. با خود گفت: هیچ خوبى و گناهى را فروگذار نمى‏کنم مگر آنکه از پیشواى اسلام مى‏پرسم. وقتى نزد حضرت نشست، یکى از اصحاب به او گفت: وابصه! قدرى از پیمبر فاصله بگیر. پیشواى اسلام (ص) فرمود: او را واگذار، و خود حضرت به وى گفت: نزدیک بیا. نزدیک رفتم. آنگاه به من فرمود: آیا تو مى‏پرسى از آنچه که براى آن آمده‏اى یا من به تو خبر دهم؟ عرض کرد: شما بگویید. فرمود: آمده‏اى از عمل خوب و گناه سئوال نمایى. عرض کرد: بلى. حضرت دستى به سینه‏اش زد. سپس فرمود: اى وابصه! نیکى آن چیزى است که سینه به آن مطمئن باشد و گناه چیزى است که در صدر با تردید تلقى شود و در قلب، ناآرام و بى‏قرار باشد، هر چند یک یا چند نفر با تو از خوبى آن سخن بگویند. 

ناگفته نماند که در کنار وجدان فطرى، وجدان دینى و تربیتى نیز در ضمیر اقوام و ملل جهان وجود دارد، با این تفاوت که وجدان فطرى الهام الهى است که به قضاى حکیمانه‏ى بارى تعالى در ضمیر همه‏ى انسانها به ودیعه سپرده شده و درک تمام مردم جهان نسبت 

به خوبها و بدهاى آن یکسان است، اما وجدان دینى و تربیتى مردم یکسان نیست، زیرا آداب و رسوم ملل عالم و همچنین عقاید دینى آنان متفاوت است و قهرا وجدانهاى متفاوت خواهند داشت و روایت رسول اکرم (ص) در مورد مسلمانان و پیروان قرآن شریف هر دو قسمت را شامل مى‏شود، هم وجدان الهامى را در برمى‏گیرد و هم وجدان دینى اسلامى را. در وجدان فطرى اداى امانت خوب است و خیانت در امانت بد، اداى امانت که بر وفق فطرت است با آرامش ضمیر و اطمینان خاطر انجام مى‏شود، اما خیانت در امانت که برخلاف الهام الهى و وجدان فطرى است، موجب ناآرامى ضمیر و تشویش خاطر است. براى یک مسلمان واقعى که داراى وجدان اسلامى است، رد کردن پول ربا و خوددارى از قبول آن با آرامش ضمیر و اطمینان خاطر انجام مى‏شود. اما اگر بخواهد در موردى با صورت‏سازى و در قالب یک عمل ساختگى ربا را حلال کند، ضمیرى مشوش و قلبى ناآرام دارد، چه بسا بر اثر همان نگرانى و تشویش خاطر از گرفتن آن پول چشم‏پوشى نماید. نتیجه آنکه اگر مسلمان غیرمعصومى در پیشگاه الهى جمله‏ى دوم دعاى امام سجاد (ع) را به زبان آورد و بگوید: 

و ابق لنفسى من نفسى ما یصلحها. 

بار الها! از نفس خود من براى خودم آن را ابقاء فرما که نفسم را اصلاح مى‏نماید، مى‏توان گفت از عوامل اصلاح آدمى یکى نفس ملهمه است و آن دیگر، وجدان اسلامى است، یعنى بار الها! موجباتى را فراهم آور که این دو نیروى انسان‏ساز و سعادت‏بخش همواره در ضمیرم بیدار و فعال باشند تا مرا به اصلاح نفسم وادار نمایند، و همچنین درخواست مى‏کند که نفس لوامه در وجودم از فروغ 

و درخشش بازنماند تا من براى مصون ماندن از شکنجه و ملامت آن از مسیر مستقیم خارج نشوم و به راه صلاح و رستگارى همچنان ادامه دهم. 

در مقابل عواملى که آدمى را به صراط مستقیم هدایت مى‏کند و مایه‏ى اصلاح و سعادت است، هواى نفس یا «نفس اماره» وجود دارد که صاحبش را به انحراف سوق مى‏دهد و به گناه و بدى ترغیبش مى‏نماید. هواى نفس به قدرى نیرومند و قوى است که براى تحقق بخشیدن به مقاصد و دستورات خود، از موضع قدرت فرمان مى‏دهد. از این رو نفس اماره‏اش مى‏خوانند. 

ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى. 

هواى نفس، آدمى را به بدى و گناه امر مى‏کند، مگر آنکه تفضل و رحمت الهى شامل شود و از خطر محافظتش نماید. 

فرمان هواى نفس در بعضى از افراد به قدرى نافذ و موثر است که تا حد پرستش از آن اطاعت مى‏نمایند. 

ارایت من اتخذ الهه هواه. 

آیا دیدى آن کس را که به الهیت هواى نفس خویش گرایش یافته و بى‏قید و شرط اطاعتش مى‏نماید؟ 

حضرت زین‏العابدین علیه‏السلام در جمله‏ى دوم دعا از پیشگاه خداوند درخواست نموده: 

و ابق لنفسى من نفسى ما یصلحها. 

بار الها! آن را از نفس خودم براى خودم باقى بگذار که مایه‏ى اصلاح من است. 

و سپس دلیل نیازمندى خود را به ابقاى عوامل اصلاح چنین بیان نموده است: 

فان نفسى هالکه او تعصمها. 

زیرا نفس من در معرض هلاکت است، مگر آنکه تو آن را محافظت فرمایى و از خطرش برهانى. 

عامل هلاکت و تباهى انسان هواى نفس اوست و این دشمن بزرگ، انسانها را به گناهان و اعمال ناروا مى‏خواند و راه هلاکتشان را هموار مى‏نماید. 

عن على علیه‏السلام قال: هواک اعدى علیک من کل عدو فاغلبه و الا اهلکک. 

على (ع) فرموده: هواى نفست دشمنترین دشمنان توست، آن را مغلوب و مقهور نما وگرنه هلاکت خواهد کرد. 

براى مصون ماندن از خطرات هواى نفس، باید از ذات اقدس الهى نصرت خواست و با نیروى ایمان و مراقبت در انجام وظایف دینى، هواى طغیانگر را مهار نمود و عنان نفس سرکش را به دست عقل داد، کسى که چنین پیروزى بزرگى نصیبش گردد، به مقام شامخ انسانیت نایل آمده است. 

عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: لکن الرجل کل الرجل نعم الرجل هو الذى جعل هواه تبعا لامر الله و قواه مبذوله فى قضاء الله. 

امام سجاد (ع) فرموده: مرد واقعى، مرد خوب، و مرد تمام، آن انسانى است که هواى نفس خود را پیرو اوامر الهى قرار دهد و 

نیروهاى خویش را در راه فرمان بارى تعالى به کار گیرد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:4 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 127)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم خذ لنفسک من نفسى ما یخلصها، و ابق لنفسى من نفسى ما یصلحها، فان نفسى هالکه او تعصمها. 

     

    امام سجاد علیه‏السلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، دو مطلب مهم را به عرض مقدس حضرت بارى تعالى مى‏رساند. اول عرض مى‏کند: بار الها! از نیات و اعمال من، آن را براى خود برگیر که موجب خلاصى من از خشم و عذاب تو گردد. دوم عرض مى‏کند: بار الها! آن را از من براى خودم واگذار که مایه‏ى خودسازى و اصلاح نفسم باشد، چه آنکه نفس من در معرض تباهى و هلاکت است، مگر آنکه تو مصونیتش بخشى و محافظتش نمایى. 

    به خواست خداوند توانا، موضوع سخنرانى و بحث امروز، این دو جمله است که امام زین‏العابدین (ع) در مقام دعا به پیشگاه الهى عرض نموده و تمناى اجابتش را دارد. کلمه‏ى «نفس» در لغت عرب به معناى متعددى آمده و ذکر همه‏ى آنها در این مقام غیر ضرورى و موجب تطویل کلام است. در قرآن شریف و روایات اولیاى گرامى 

    اسلام، کلمه‏ى «نفس» در موارد متعدد آمده و بیشتر معانى لغوى آن کلمه به مناسبت مقام، در آن آیات و روایات اراده شده است، آنچه در شرح و توضیح کلام حضرت على بن الحسین علیهماالسلام ضرورت دارد، این است که معلوم شود امام (ع) از کلمه‏ى «نفس» که در ابتداى دعا براى خداوند و براى خود ذکر نموده و در کنار هم آورده، چه اراده فرموده است، و سپس آیات و اخبارى که حاوى این کلمه است و در بحث انسان‏سازى و مکارم اخلاق، مفید و موثر است، توضیح داده شود. 

    النفس هى ذات الشى‏ء و حقیقته و بهذا تطلق على الله تعالى. 

    «نفس» عبارت از ذات و حقیقت چیزى است و به همین معنى کلمه‏ى «نفس» درباره‏ى خداوند اطلاق مى‏شود. در قرآن شریف، خداوند کلمه‏ى «نفس» را درباره‏ى ذات اقدس خود به کار برده و فرموده است: 

    و یحذرکم الله نفسه و الله رعوف بالعباد. 

    خداوند شما را مى‏ترساند از نفس خود، یعنى از عذابى که براى گناهکاران مقرر فرموده، که آفریدگار، به بندگان رئوف و مهربان است. 

    اینکه در پایان آیه‏ى تحذیر، سخن از رافت به میان آورده، اشاره به این حقیقت است که تحذیر بارى تعالى ناشى از رافت و رحمت اوست، مى‏خواهد مردم را از عذاب برهاند، همانند طبیب حاذق و مهربانى که مریض خود را از خوردن غذاها و میوه‏هاى مضر برحذر مى‏دارد تا او را از عذاب بیمارى رهایى بخشد و از نعمت سلامت 

    برخوردارش سازد. در آیه‏ى دیگر آمده که حضرت مسیح (ع)، کلمه‏ى «نفس» را درباره‏ى خداوند به کار برده و پیش از آن، از نفس خود یاد کرده است. 

    و اذ قال الله یا عیسى بن مریم اانت قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله، قال سبحانک ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک انک انت علام الغیوب. 

    زمانى که خداوند حضرت مسیح بن مریم را مخاطب ساخت و فرمود: آیا تو به مردم گفتى که جز خداوند، مرا و مادرم را به الهیت بگیرید؟ حضرت مسیح در پاسخ، اول خداوند را تنزیه نمود، سپس گفت: من مجاز نیستم چیزى را که حق نیست به زبان آورم، اگر چنین حرفى را گفته بودم، قطعا تو مى‏دانستى، تو از آنچه در ضمیر من است آگاهى و من از ذات مقدست آگاهى ندارم که تو به تمام حقایق نهفته و پنهان عالم و دانایى. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعا که موضوع بحث امروز است، درباره‏ى خداوند و درباره‏ى خودش کلمه‏ى «نفس» را به کار برده و عرض مى‏کند: 

    اللهم خذ لنفسک من نفسى ما یخلصها. 

    بار الها! از نیات و اعمال منتسب به من، آن را براى خود برگیر که موجب خلاصیم از خشم و عذاب تو گردد. 

    مرحوم علامه، سید على‏خان، در کتاب ریاض السالکین در تفسیر و توضیح این جمله از کلام حضرت زین‏العابدین (ع)، چند 

    احتمال را نقل نموده و یک احتمال را نیز از خودش ذکر کرده است، علاقمندان به نظریه‏ها و احتمالات گفته شده، مى‏توانند به آن کتاب مراجعه نمایند. آن را که گوینده احتمال مى‏دهد، در اینجا با ذکر دو مقدمه به عرض شنوندگان گرامى مى‏رساند: 

    مقدمه‏ى اول: کارهایى که مى‏تواند آدمى را از خشم و عذاب خدا خلاص کند، اداى فرایض و اجتناب از محرمات، و خلاصه، آن اعمالى است که مرضى ذات اقدس او باشد. 

    مقدمه‏ى دوم: انگیزه‏هاى درونى و افکار و اندیشه‏هاى باطنى، منشا اعمالى است که انجام مى‏دهیم و خوب و بد آنها وابسته به نیات و افکار پسندیده و ناپسند ماست. ایمان به توحید منشا یکتاپرستى است و اندیشه‏ى شرک، مایه‏ى بت‏پرستى، با انگیزه‏ى یاد خدا نماز مى‏خوانیم و غفلت از خداوند، نماز را از یادمان مى‏برد. براى مصون ماندن از آتش، روزه مى‏گیریم و با غفلت از ثواب و عقاب الهى، روزه از ستون وظایف ما حذف مى‏شود. سخنان ما نیز از اعمال ماست، گاهى به انگیزه‏ى ایمان و براى رضاى خداوند سخنى مى‏گوییم و مردم را به انجام فریضه مى‏خوانیم و علامت تنزه و تقدس فکر ما این است که خودمان طبق گفته‏ى خود عمل مى‏کنیم. اما گاهى به انگیزه‏ى ریاکارى و اغفال مردم به این و آن تذکر و دستورى مى‏دهیم. اما خودمان عمل نمى‏نماییم. این سخن نه تنها مایه‏ى نجات و سعادت نیست، بلکه تضاد قول و عمل مى‏تواند پرونده‏ى مسئولیتى را در پیشگاه خداوند براى ما باز کند و مورد موآخذه و پرسشمان قرار دهد. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: لکل قول مصداق من عمل یصدقه او یکذبه. فاذا قال ابن آدم و صدق قوله بعمله رفع قوله بعمله الى الله تعالى و اذا قال و خالف عمله قوله رد قوله على عمله 

    الخبیث و هوى به الى النار. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: هر گفته‏اى مصداقى از عمل دارد که گفته را تصدیق یا تکذیب مى‏نماید، وقتى فرزند آدم سخنى مى‏گوید و عملش گفته‏ى او را تصدیق مى‏نماید، قولش به وسیله‏ى عمل به پیشگاه الهى بالا مى‏رود، و اگر سخنى بگوید و عملش با قولش مخالف باشد، سخنش برمى‏گردد به عمل خبیث و آلوده‏اى که مرتکب شده و در آتش دوزخ سرنگون مى‏گردد. 

    رابطه‏ى سخن و عمل و رفعت قول منطبق با عمل، در قرآن شریف آمده است: 

    الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه. 

    کلام طیب به سوى خداوند صعود مى‏کند و به درجه‏ى رفیع مى‏رسد و چیزى که آن را بالا مى‏برد، عمل صالح است. 

    عمل صالح که به معناى اطاعت از اوامر الهى و اجتناب از محرمات اوست، مایه‏ى خلاصى افراد از خشم و عذاب خداوند است. از آیه‏اى که مذکور افتاد و همچنین از حدیث رسول اکرم (ص) این نتیجه به دست آمد که عمل صالح، خود به سوى بارى تعالى صعود مى‏کند و سخن طیب را نیز با خود بالا مى‏برد. اما حضرت زین‏العابدین (ع) در عبارت دعا عرض مى‏کند: 

    اللهم خذ لنفسک من نفسى ما یخلصها. 

    بار الها! نیات خوب و اعمال صالحه‏اى را که نفسم را از عذاب خلاص مى‏کند، از من بگیر و نزد خودت ببر. 

    محتواى آیه‏ى قرآن و دعاى حضرت سجاد (ع)، رفعت اعمال 

    صالحه و بالا رفتن آن به سوى خداوند است با این تفاوت که در آیه، صعود به صورت فعل لازم آمده و فرموده است که عمل صالح خود به سوى بارى تعالى صعود مى‏نماید، و در عبارت دعا به صورت فعل متعدى آمده و از خداوند درخواست مى‏کند که تو نیات خوب و اعمال صالحه‏ى مرا که مایه‏ى خلاصى نفسم مى‏شود، از من بگیر و نزد خودت ببر، و هر دو عبارت آیه و دعا به یک نتیجه مى‏رسد و آن: بالا رفتن عمل صالح و نیل به رفعت واقعى است. 

    حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در جمله‏ى دوم دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و ابق لنفسى من نفسى ما یصلحها. 

    بار الها! از نفس خودم براى خودم آن را باقى بگذار که مرا اصلاح مى‏نماید. 

    نمى‏دانیم امام معصوم ابقاى چه چیزهایى را براى اصلاح نفس خود از خداوند درخواست مى‏نماید، اما اگر یک مرد الهى غیر معصوم چنین تقاضایى را از حضرت بارى تعالى بنماید، مى‏توان گفت که امور متعددى مورد نظر اوست و از خداوند مى‏خواهد با لطف و رحمت خویش آن ذخایر سعادت‏بخش و گرانقدر را تا پایان عمر در وجودش نگاهدارى نماید تا بتواند در پرتو آنها به اطاعت حضرت حق ادامه دهد و در راه صلاح و رستگارى خویش قدم بردارد. در اینجا با استفاده از آیات و روایات، پاره‏اى از آن عوامل به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد. اولین و بزرگترین عطیه‏اى را که آفریدگار حکیم در وجود بشر به ودیعه گذارده و در تمام امور، انسانها را به خیر و صلاح هدایت مى‏نماید، عقل است. على علیه‏السلام درباره‏ى این ذخیره‏ى الهى 

    فرموده است: 

    بالعقل صلاح کل امر. 

    با چراغ عقل، تیرگیها برطرف مى‏شود و صلاح و فساد تمام امور روشن مى‏گردد. 

    عن موسى الکاظم علیه‏السلام قال: یا هشام! من اراد الغنى بلا مال و راحه القلب من الحسد و السلامه فى الدین فلیتضرع الى الله فى مسالته بان یکمل عقله. 

    امام کاظم علیه‏السلام فرموده: اى هشام! کسى که خواهان غنى و بى‏نیازى است بدون داشتن مال، و طالب سلامت و راحت قلب است از بیمارى حسد، و مى‏خواهد دینش همواره سالم بماند، دست تضرع و دعا به پیشگاه خداوند بردارد و از او بخواهد که عقلش را کامل فرماید. 

    عن على علیه‏السلام قال: افضل حظ الرجل عقله، ان ذل اعزه و ان سقط رفعه و ان ضل ارشده و ان تکلم صدقه.  

    على (ع) فرموده: برترین حظ و نصیب مرد عقل اوست، اگر ذلیل شود عزیزش مى‏گرداند، اگر فرو افتد بلندش مى‏کند، اگر گمراه شود هدایتش مى‏نماید، و اگر سخن بگوید کلام صواب را به زبانش جارى مى‏کند. 

    قال رسول‏الله صلى الله علیه و آله: ما قسم الله للعباد شیئا افضل من العقل فنوم العاقل افضل من سهر الجاهل و اقامه العاقل افضل من شخوص الجاهل و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتى یستکمل العقل و یکون عقله افضل من جمیع عقول امته. 

    رسول اکرم (ص) فرموده است: خداوند بین بندگان خود چیزى را برتر و بالاتر از عقل تقسیم نفرموده است، خواب عاقل از شب بیدارى جاهل افضل است، منزل نشستن عاقل از بیرون رفتن جاهل از منزل براى جهاد یا براى کار افضل است، و خداوند هیچ نبى و رسولى را بین مردم مبعوث نفرمود، مگر آنکه عقلش را تکمیل نماید، به طورى که عقل او از جمیع عقلهاى امت برتر و بالاتر باشد. 

    عقل براى شناخت حق از باطل و تشخیص صواب از خطا همانند چشم است براى تمیز راه از چاه و شناخت جاده از بیراهه، کسى که چشم سالم دارد، اگر موقع راه رفتن پلکها را روى هم بگذارد یا با پارچه آن را ببندد، با انسان فاقد چشم فرقى ندارد، او که با چشم بسته راه مى‏رود مانند انسان نابینا هر لحظه ممکن است با دیوار یا درختى برخورد کند و زخمى شود یا در گودالى فروافتد و استخوانش بشکند. کسى که عقل دارد و از گرانبهاترین نعمتهاى الهى که فصل ممیز انسان و حیوان است برخوردار مى‏باشد، اگر آن را در راه احیاى انسانیت و تعالى و تکاملى که شایسته‏ى انسان است به کار نگیرد، به خیر و شر انسانى خود نیندیشد، و از چراغ عقل براى یافتن راه صلاح و رستگارى خود استفاده ننماید. و تنها به زندگى حیوانى و منافع و لذایذ مادى قانع باشد، او بعد انسانى خود را که معیار برترى و فضیلت اوست، عملا پایمال نموده و مانند انسان فاقد عقل زندگى کرده است. به کار گرفتن عقل، وسیله‏ى نیل به مقام رفیع انسانیت است، تعقل و تفکر، راه حق را ارائه مى‏کند، آدمى را به پیروى از آن ترغیب مى‏نماید، و موجبات تعالى و تکامل وى را فراهم مى‏آورد. استفاده ننمودن از عقل و بى‏اعتنایى به تعقل و تفکر، آدمى را در محیط تیره و تاریک جهل زندانى مى‏کند، از پیشرفتهاى  سعادت‏بخش محرومش مى‏نماید، و سرانجام پرونده‏ى عمرش با بدبختى و تیره‏روزى بسته مى‏شود. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:3 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 126)

    ملاحظه مى‏کنید که حضرت زین‏العابدین (ع) در دعاى خود از فوز مادى و پیروزیهاى دنیوى سخن نمى‏گوید و توجه امام به فوز عظیم عالم آخرت است و از پروردگار توانا مى‏خواهد که او را از پیروزى معاد و نعمتهاى جاودان آن برخوردار سازد. ناگفته نماند که فعالیتهاى مالى براى افراد باایمان که به منظور اطاعت امر بارى تعالى انجام مى‏پذیرد، مى‏تواند جنبه‏ى معنوى به خود بگیرد و از گروه فوز عظیم به حساب آید. به طورى که مذکور افتاد، «فوز» در لغت به معناى «ظفر یافتن به خیر است با حصول سلامت». کلمه‏ى خیر در تمام امورى که شرعا و عقلا پسندیده و خوب شناخته شده، به کار مى‏رود و مال از جمله‏ى چیزهایى است که قرآن شریف آن را خیر خوانده و فرموده است:  کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین.  زمانى که مرگ یکى از شما فرامى‏رسد، اگر مالى دارد براى والدین و ارحام و نزدیکان وصیت نماید. 

    افرادى که براى تامین معاش و زندگى خود و خانواده‏ى خویش از پى مال مى‏روند و خود را به گناه آلوده نمى‏کنند، قطعا عملشان مقدس است و درآمدشان از مصادیق فوز و پیروزى است و در روایات اولیاى اسلام، شرافت کار این گروه، همانند عمل مجاهد فى سبیل الله است.  عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: الکاد على عیاله کالمجاهد فى سبیل الله.  امام صادق (ع) فرموده: کسى که براى معاش خانواده‏ى خود کار مى‏کند و تحمل مشقت مى‏نماید، همانند کسى است که در راه خداوند براى اعلاى کلمه‏ى حق جهاد مى‏کند. 

    عن الصادق علیه‏السلام قال: المال و البنون حرث الدنیا و العمل الصالح حرث الاخره و قد یجمعها الله لاقوام.  امام صادق (ع) فرموده است: مال و اولاد، بذر دنیاست و عمل صالح، بذر آخرت است، اما در مواقعى خداوند این سه را براى مردمى شایسته و لایق جمع مى‏کند. 

    کسانى که به منظور اطاعت از دستور شرع مقدس و براى تامین معاش از پى مال مى‏روند و خود را به گناه آلوده نمى‏کنند و همچنین فرزندان خویش را براى اداى وظیفه‏ى دینى و انجام مسئولیتى  که دارند خوب تربیت مى‏نمایند و متشرع و باایمانشان بار مى‏آورند، ممکن است این هر دو در روز جزا به حساب فوز معاد آنان گذارده شود و از پاداش الهى بهره‏مند گردند. اما کسانى که به انگیزه‏ى حرص و به منظور گردآورى ثروت از پى مال مى‏روند، در معرض خطرات گوناگون قرار دارند، انسان بودن خود را از یاد مى‏برند، به تعالى معنوى و کمال روحانى خویش ستم مى‏کنند، برده و بنده‏ى مال مى‏شوند و در راه دست یافتن به آن، گناهانى را مرتکب مى‏گردند. اینان افرادى هستند بدبخت و سیه روز، براى اقناع غریزه‏ى حرص، فضیلت و شرف را پایمال مى‏کنند، هر ذلتى را تحمل مى‏نمایند، و به پستیها تن مى‏دهند.  سئل امیرالمومنین علیه‏السلام: اى ذل اذل؟ قال الحرص.  از على (ع) سئوال شد: ذلت‏بارترین خواریها کدام است؟ فرمود: حرص. 

    یعنى ذلتى که بر اثر خلق ناپسند حرص دامنگیر انسان مى‏شود، از دیگر ذلتها فزونتر و بیشتر است. اشخاص حریص، هر قدر ثروتمندتر مى‏گردند، حریصتر مى‏شوند و سرانجام با ناکامى از دنیا مى‏روند. این گروه که سرمایه‏ى گرانقدر عمرشان براى جمع مال مصروف گردیده، در قیامت از فوز معاد محروم‏اند. قرآن شریف این مطلب را صریحا اعلام نموده و فرموده است:  و من کان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فى الاخره من نصیب.  کسى که تمام اراده و همش بذر دنیا باشد، ما از آن  برخوردارش مى‏نماییم، ولى در آخرت نصیبى نخواهد داشت. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم این قطعه از دعا که موضوع سخنرانى و بحث امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و سلامه المرصاد.  بار الها! مرا از قنطره‏ى مراقبت روز حساب به سلامت بگذران.     «مرصاد» به معناى «کمینگاه» است. 

    یقال: رصدته اذا قعدت له على طریقه تترقبه و ارصدت له العقوبه، اذا اعددتها له. 

    اگر گفته شود: او را رصد نمودم، یعنى براى مراقبت وى در مسیرش نشستم، و اگر گفته شود: عقوبت را براى او رصد نمودم، یعنى وسایل مجازاتش را آماده و مهیا ساختم. 

    على علیه‏السلام درباره‏ى مهلتى که خداوند به گناهکاران مى‏دهد، کلمه‏ى «مرصاد» را در خطبه‏ى خود آورده و چنین فرموده است: و لئن امهل الظالم فلن یفوت اخذه و هو له بالمرصاد على مجاز طریقه. 

    اگر خداوند، ستمکار را مهلت داده است، گرفتن و به بند کشیدنش فوت نمى‏شود، او در کمینگاه مراقب ظالم است و راه عبور وى را زیر نظر دارد.  کلام على (ع) در واقع تفسیر و تبیین این جمله از قرآن شریف است:  اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصیر.  هر چه را که مى‏خواهید عمل کنید و هر خلافى را که مایلید  مرتکب شوید، اما بدانید که خداوند به تمام کارهاى شما بینا و بصیر است. 

    امام صادق (ع) در تفسیر آیه‏ى «ان ربک لبالمرصاد» فرموده است:  المرصاد قنطره على الصراط لایجوزها عبد بمظلمه عبد.  مرصاد جایگاه رفیعى است در صراط، و از آن نمى‏گذرد بنده‏اى که مظلمه‏ى بنده‏اى را در ذمه و بر عهده داشته باشد. 

    تمام جنبندگان و موجودات زنده‏ى کره‏ى خاک، براى گذراندن ایام حیات، راهى را طى مى‏کنند و با پیمودن آن به حیات خویش ادامه مى‏دهند و به کمالى که لایق آن هستند مى‏رسند. آن راه، صراط مستقیم تکوینى آفریدگار حکیم است که براى آنها تعیین فرموده است، و چون موجودات زنده‏ى روى زمین، غیر از انسان، در اعمال خویش پیرو غرایزى هستند که با سرشتشان آمیخته، از خود اراده و اختیارى ندارند، زمامشان در دست خداوند است و صراط مستقیم الهى را به جبر مى‏پیمایند.  ما من دابه الا هو آخذ بناصیتها ان ربى على صراط مستقیم.  هیچ جنبنده‏اى نیست، مگر آنکه مقهور ذات اقدس الهى است و ناصیه‏اش را در قبضه‏ى قدرت خود دارد و پروردگارم در صراط مستقیم است. 

    بشر در پیمودن راه راست، دو بعدى است: در بعد حیوانیش مانند سایر حیوانات، صراط مستقیم الهى را که هدایت تکوینى اوست، به جبر مى‏پیماید، مثلا قلب و عروق، کلیه و کبد، معده و  روده و دیگر اعضاى مشترک بین حیوان و انسان، اعمالشان جبرى است و بدون خواست خودشان تحقق مى‏یابد. اما مردم در بعد انسانى داراى اراده و اختیارند، مى‏توانند صراط مستقیم الهى را که دین حق است و به وسیله‏ى پیمبر او ارائه شده بپیمایند و مى‏توانند از راه راست روى گردانند و به انحراف گرایش یابند. پیشواى گرامى اسلام راه مستقیم خود را ارائه مى‏کند و در کمال آزادى به زبان دعوت از مردم درخواست مى‏نماید که صراط مستقیم او را تبعیت کنند و از راههاى انحرافى که مایه‏ى گمراهى آنان است، پرهیز نمایند: 

    و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله. 

    این است راه مستقیم من، از آن تبعیت نمایید و از دیگر راهها پیروى نکنید که نتیجه‏ى آن پراکندگى و دور شدن از صراط حق است. 

    صراط مستقیم، راه خداوند بزرگ است و صراط انحرافى، راه هواى نفس. صراط خداوند، مردم را در جمیع شئون زندگى به عدل مى‏خواند: 

    ان الله یامر بالعدل. 

    غرایز و شهوات را تعدیل مى‏کند، ارضاى آنها را با اندازه‏گیرى صحیح و در حدود مصلحت، مجاز مى‏داند، صراط هواى نفس به غرایز آزادى عمل مى‏دهد، راه اعمال شهوات را بازمى‏گذارد، و این اجازه‏ى نامحدود، مردم را به فساد و تباهى سوق مى‏دهد و راه تعدى و تجاوز را هموار مى‏نماید. صراط مستقیم الهى مردم را بزرگوار و کریم‏النفس بار مى‏آورد، وجدان اخلاقى و تمایلات عالى انسانى را 

    در ضمیرشان بیدار مى‏کند، درهاى دگر دوستى و تعاون را به رویشان مى‏گشاید، و خلاصه، آنان را انسان واقعى مى‏سازد و از مزایاى عالى انسانى برخوردارشان مى‏نماید. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ان الصوره الانسانیه هى الطریق المستقیم الى کل خیر و الجسر الممدود بین الجنه و النار. 

    امام صادق (ع) فرموده: صورت انسانى راهى است مستقیم براى نیل به هر خیر و خوبى و پلى است که بین بهشت و دوزخ کشیده شده است. 

    اما صراط انحرافى هواى نفس، با آزاد گذاردن غرایز و شهوات، مردم را به حیوانیت سوق مى‏دهد، خلق و خوى حیوانى را در نهادشان تقویت مى‏کند، ذخایر اختصاصى انسان را که معیار بزرگى نوع بشر است سرکوب مى‏نماید و مانع فعالیتشان مى‏شود و بر اثر پیروى از هواى نفس، آمار جرایم بسرعت بالا مى‏رود، آدمکشى و جنایت، دزدیهاى مسلحانه و زناى به عنف، و دیگر اعمالى از این قبیل افزایش مى‏یابد و در نتیجه، رهروان صراط هواى نفس، حیواناتى بار مى‏آیند انسان‏نما. على (ع) درباره‏ى این گروه فرموده است: 

    الصوره صوره انسان و القلب قلب حیوان. 

    اینان به صورت انسان‏اند، اما در باطنشان قلب حیوانى مى‏تپد و افکار و اعمالشان حیوانى است. 

    حب ذات و خوددوستى، خشم و انتقامجویى، شهوت و لذت‏گرایى، حب جاه و مقام خواهى، مالدوستى و ثروت‏اندوزى، و دیگر غرایز و تمایلاتى از این قبیل، به قضاى حکیمانه‏ى الهى در نهاد 

    بشر آفریده شده است. وجود هر یک از آنها در زندگى انسان لازم و ضرورى است، به شرط آنکه هر کدام در جاى خود با اندازه‏گیرى اعمال گردد. این تمایلات در وجود ما همانند داروهاى تب‏بر است براى مریض، اگر به دستور پزشک در فواصل معین و به اندازه‏ى لازم مصرف کند، موجب بریدن تب، اعاده‏ى سلامت، و ادامه‏ى حیاتش مى‏گردد، و اگر بیش از اندازه به کار برده شود، موجب مسمومیت بیمار و باعث مرگش خواهد شد. نسخه‏ى طبیب، خط مشى مریض را در مورد دوا معین مى‏کند، اگر عملا آن را به کار بندد، بیماریش درمان مى‏شود و از نعمت سلامت بهره‏مند مى‏گردد، و اگر رعایت ننماید، باید تسلیم مرگ شود. صراط مستقیم الهى همانند نسخه‏ى طبیب حاذق، حدود اعمال غرایز و شهوات را تعیین نموده است. اگر آدمى آن صراط را بدرستى بپیماید، در دنیا با حسن عاقبت مى‏میرد و در آخرت با پیمودن صراط قیامت، در بهشت خلد مسکن خواهد داشت. اگر صراط هواى نفس را بپیماید و به افراط و زیاده‏روى گرایش یابد، در همین جهان به آتش غرایز معذب مى‏شود و روز جزا، از صراط قیامت در جهنم سقوط مى‏نماید. صراط مستقیم الهى بر اساس توحید استوار است. راهنماى آن صراط در دنیا، رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام‏اند. کسى که در دنیا از آنان پیروى مى‏کند و با راهنمایى و هدایتشان آن راه را مى‏پیماید، از صراط قیامت به سلامت مى‏گذرد، و آن کس که در دنیا از معرفت و هدایتشان تخلف مى‏نماید، در صراط قیامت دچار لغزش مى‏شود و در آتش فرومى‏افتد. عن المفضل قال: سالت اباعبدالله علیه‏السلام عن الصراط. فقال هو الطریق الى معرفه الله عز و جل و هما صراطان، صراط فى الدنیا و صراط فى الاخره، و اما الصراط الذى فى الدنیا فهو 

    الامام المفترض الطاعه، من عرفه فى الدنیا و اقتدى بهداه مر على صراط الذى هو جسر جهنم فى الاخره و من لم یعرفه فى الدنیا زلت قدمه عن الصراط فى الاخره فتردى فى نار جهنم. 

    مفضل مى‏گوید: از امام صادق (ع) درباره‏ى «صراط» پرسش نمودم، فرمود: «صراط» راه شناخت خداوند است و آن دو صراط است، یکى صراطى است در دنیا و آن دیگر صراطى است در آخرت. اما صراط دنیا امامى است که از طرف بارى تعالى اطاعتش بر مردم واجب شده است، کسى که او را بشناسد، به وى اقتدا کند و عملا از هدایتش پیروى نماید، از صراط قیامت که پلى است بر روى جهنم، به سلامت مى‏گذرد، و کسى که امام را در دنیا نشناسد، قدمش در صراط آخرت مى‏لغزد و در آتش دوزخ سقوط مى‏کند. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم این قطعه از دعا که موضوع سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و سلامه المرصاد. 

    بار الها! مرا از قنطره‏ى مراقبت حساب مردم در روز جزا به سلامت بگذران. 

    طبق روایتى که از امام صادق (ع) مذکور افتاد، «مرصاد» قنطره‏ى رفیعى است در صراط که اگر کسى مظلمه‏ى دیگرى را بر عهده داشته باشد، نمى‏تواند از آن قنطره بگذرد. اینکه حضرت زین‏العابدین (ع) درخواست مى‏کند که خداوند او را از قنطره‏ى رسیدگى به مظلمه‏ى مردم سالم بگذراند، براى این است که دوستان و پیروان خود را از خطر آن آگاه سازد و به آنان بفهماند آن کس که مظالم 

    مردم را به ذمه دارد، نمى‏تواند از آن منزل بگذرد و اگر کسى مدیون دیگرى نبوده و از آن منزل گذشت، در صورتى که لغزشهاى دیگرى در پرونده‏ى خویش بین خود و خداوند داشته باشد، از عفو و رحمت بارى تعالى بى‏نصیب نخواهد بود. بنابراین، دوستداران اهل‏بیت علیهم‏السلام لازم است از سخن امام سجاد (ع) به خود آیند، باقیمانده‏ى عمر را مغتنم بشمرند، اگر در طول سنین زندگى به اموال یا اعراض دگران تعدى نموده و هم اکنون به ذمه دارند، فورا به تصفیه‏ى آنها اقدام کنند، اگر بر ذمه‏ى آنان مالى است، از پى اداى آن بروند، پول را بپردازند یا صاحبش را راضى کنند. اگر صاحب مال از دنیا رفته، با وراث متوفى تصفیه‏ى حساب نمایند، اگر نمى‏دانند زنده است یا مرده و اگر مرده باشد و وراثش را نمى‏شناسند، به عنوان مظالم مقدار بدهى خود را به نیت صاحب مال به مستحقین بدهند و بدین وسیله حساب خود را با متوفى تصفیه کنند تا در روز جزا بتوانند از قنطره‏ى حقوق مردم به سلامت بگذرند. و اگر به عرض و آبروى دیگرى تجاوز نموده، مثلا از وى غیبت کرده‏اند، اگر غیبت شده حیات دارد، او را با عذرخواهى راضى نمایند، اگر بدانند که رضایت خواستن از او باعث فساد مى‏شود، همچنین اگر غیبت شده از دنیا رفته است، براى آن دو مکرر در پیشگاه خداوند استغفار نمایند و طلب آمرزش کنند و بدین وسیله ذمه‏ى خود را برى نمایند. در این باره اخبار زیادى رسیده و فقط به ذکر یک حدیث اکتفا مى‏شود: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: کفاره الاغتیاب ان تستغفر لمن اغتبته. 

    رسول اکرم (ص) فرموده: کفاره‏ى غیبت این است که براى کسى که غیبتش را نموده‏اى، طلب مغفرت کنى. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:1 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 125)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و ارزقنى فوز المعاد و سلامه المرصاد. 

     

    به خواست خداوند توانا، این دو جمله از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعا، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! پیروزیهاى روز جزا و نعمتهاى جاودان عالم آخرت را به من روزى فرما. در جمله‏ى دوم عرض مى‏کند: بار الها! مرا از قنطره‏ى مراقبت روز حساب به سلامت بگذران. 

    این دو خواسته‏ى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام که در دعا ذکر شده، با یکدیگر مرتبطاند. کسى که صراط قیامت را بخوبى طى مى‏کند و از قنطره‏ى مرصاد به سلامت مى‏گذرد، در بهشت جاودان وارد مى‏شود، به سعادت ابدى که پیروزى واقعى است دست مى‏یابد، و از نعمتهاى جاودان عالم آخرت برخوردار مى‏گردد. 

    براى روشن شدن جمله‏ى اول دعاى امام، باید ابتدا معناى کلمه‏ى «فوز» را بدانیم. راغب مى‏گوید: 

    الفوز الظفر بالخیر مع حصول السلامه. 

    «فوز» عبارت از پیروزى و ظفر یافتن به خیر است، در صورتى که سلامت محفوظ بماند. 

    پس اگر کسى در خلال فعالیت براى نیل به پیروزى، سلامت خود را از دست بدهد، او پیروز نیست، مثلا تاجرى براى معاملات مهمى به کشورى دوردست مى‏رود، معاملاتش را بخوبى انجام مى‏دهد، سود فراوان مى‏برد، ولى در خلال فعالیتهایى که داشته، روزى بر اثر یک تصادف ناگهانى، هر دو چشم را از دست مى‏دهد و نابینا مى‏گردد. این تاجر در سفر تجارت به فوز و پیروزى نایل نیامده است، زیرا با چشم نابینا مراجعت مى‏نماید. کلمه‏ى «فوز» از نظر لغت شامل تمام پیروزیهاى مادى و معنوى و همچنین دنیوى و اخروى است، پس اگر کسى به نعمتهاى گذران دنیا نایل شود، به «فوز» رسیده، و اگر کسى به نعمتهاى جاودان آخرت دست یابد، او نیز به «فوز» رسیده است. ولى فوز و پیروزى در نظر یک انسان مادى و از دیدگاه یک مسلمان واقعى تفاوتهایى دارد که در اینجا پاره‏اى از آنها ذکر مى‏شود. 

    اول: مادیگرایان، هستى را مساوى با ماده مى‏دانند و موجود غیرمادى را نفى مى‏کنند. به نظر اینان، انسان همانند سایر موجودات عالم پدیده‏اى است صد در صد مادى و مولود تصادف و اتفاق. حیاتش از طبیعت است و مرگش نیز از طبیعت، پرونده‏ى هستیش با آغاز زندگى طبیعى باز مى‏شود و با فرا رسیدن مرگ براى همیشه بسته خواهد شد. قرآن شریف نظریه‏ى اینان را در عبارتى کوتاه بیان فرموده است: 

    و قالوا ما هى الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر و ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون. 

    گفتند: حیات و مرگ منحصر در زندگى دنیاست و نیرویى که ما را هلاک مى‏کند و به زندگى پایان مى‏بخشد، طبیعت است. اما گفته‏ى اینان ریشه‏ى علمى و برهانى ندارد، فقط از روى گمان سخن مى‏گویند. 

    فوز و پیروزى در نظر این گروه منحصر به امور مادى و شئون دنیوى است، مى‏کوشند تا مال و مقامى به دست آورند، محبوبیت و جاهى کسب کنند، و هر چه بیشتر به لذایذ و شهوات دست یابند و از این قبیل، به انسانیت و سجایاى انسانى نمى‏اندیشند و کمترین توجهى به بقاى روح و حیات بعد از مرگ ندارند. قرآن شریف در این باره فرموده است: 

    یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون. 

    علم و آگاهى اینان از ظواهر دنیاى مادى است و از جهان معنى و عالم آخرت غافل و بى‏خبرند. 

    گرایش به مادیات در جهان امروز اوج گرفته و انسانیت پایمال شده است. بسیارى از مردم حیات انسان را در دو کلمه خلاصه نموده‏اند: «تولید و مصرف». مى‏گویند: انسانها باید بکوشند تا هر قدر مى‏توانند بر تولید بیفزایند، از این راه، مال به دست آورند، و موجبات رفاه خویشتن را در بهتر خوردن و نوشیدن و بیشتر لذت بردن و کامروا شدن فراهم آورند. مسلمانان واقعى و مومنین به قرآن شریف با مطالعه در نظام حیرتزاى اجرام کیهانى و آفرینش موجودات زنده‏ى‏

    حیوانى و نباتى و غرایز و تمایلاتى که براى ادامه‏ى حیات در نهادشان قرار گرفته و با سرشتشان آمیخته است، به این نتیجه رسیده‏اند که عقل سلیم و فکر مستقیم، محال مى‏داند که این همه آثار حکیمانه و علمى، ناشى از طبیعت کور و محصول تصادف و اتفاق بى‏شعور باشد. از این رو، با دلیل عقلى به خداوند عالم و قادر و حکیمى ایمان آورده‏اند که او خالق ماده و به وجود آورنده‏ى طبیعت است و از پى ایمان به آفریدگار، همچنان به راه خود ادامه داده و با چراغ عقل، قدم به قدم پیشروى کردند، دعوت پیمبر الهى را با بصیرت و بینش اجابت نمودند، به موجودات غیرمادى از قبیل روح و وحى معتقد شدند و عوالم بعد از مرگ و قیام قیامت را باور آوردند و به روز حساب و پاداش و کیفر بارى تعالى عقد قلبى یافتند. بنابراین در نظر کسانى که به اسلام ایمان دارند، فوز و پیروزى بشر منحصر به موفقیتهاى مادى و دنیوى نیست، بلکه انسان واقعى باید به موازات پیروزیهاى مادى و تامین زندگى دنیا، در یاد پیروزیهاى معنوى و عوالم بعد از مرگ باشد و از این جهان گذران ذخیره‏اى براى عالم جاودان بعد از مرگ تهیه نماید.  

    عن على علیه‏السلام قال: ایها الناس! انما الدنیا دار مجاز و الاخره دار قرار فخذوا من ممرکم لمقرکم. 

    على (ع) فرموده: بیگمان دنیا منزلگاه عبور است و آخرت جایگاه باقى و قرار، پس، از دنیاى گذرگاه توشه‏اى براى جایگاه باقى و دائم خود بردارید. 

    خلاصه، فوز و پیروزى براى پیروان اسلام در این است که 

    فعالیتشان دو بعدى باشد و براى دنیا و آخرت، یعنى عالم قبل از مرگ و عالم بعد از مرگ، سعى و کوشش نمایند و اگر جز این عمل کنند، وابستگى خود را از اولیاى گرامى اسلام قطع نموده‏اند. در کلام حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام آمده است: 

    لیس منا من ترک دنیاه لدینه او ترک دینه لدنیاه. 

    از ما نیست آن کس که دنیاى خویش را براى دین ترک گوید یا آنکه دین خود را براى دنیا از دست بدهد. 

    دوم: هدف اصلى مادیگرایان، فوز و پیروزى و دست یافتن به مقصود است. اینان ابا ندارند از اینکه در خلال عمل، حق ضعیفى را پایمال کنند یا نسبت به مظلومى تجاوز و تعدى نمایند. رفتار ظالمانه و کشتارهاى بیرحمانه و ضد انسانى کشورهاى قوى امروز دنیا نسبت به ملل ضعیف، گواه واضح و روشن این مطلب است، اما مسلمان واقعى به پیروى از تعالیم الهى باید مراقبت کند که براى نیل به هدف خود مرتکب گناه نشود و برخلاف رضاى بارى تعالى قدم برندارد، زیرا در اسلام پیروزى و فوزى که از راه گناه نصیب مسلمان شود، شکست است نه پیروزى. 

    عن على علیه‏السلام قال: ما ظفر من ظفر بالاثم و الغالب بالشر مغلوب. 

    امام على (ع) فرموده: فتح و پیروزى نصیب آن کس نشده که از راه گناه پیروز گردیده است. کسى که با شر و بدى غلبه مى‏کند، در واقع مغلوب و مقهور است. 

    سوم: فوزهایى که در طول زندگى نصیب یک انسان مادى 

    مى‏شود، ممکن است از جهت ارزش متفاوت باشند. اگر بخواهد آنها را بسنجد و با هم مقایسه نماید، به نظرش مى‏رسد پیروزیهاى مهم و گرانقدر، فوزهاى عظیم‏اند و سایر پیروزیها، فوزهاى عادى. اما در نظر یک انسان پیرو قرآن شریف، پیروزیهاى دنیوى هر قدر هم مهم باشد، فوزى است عادى و معمولى و فوز عظیم فقط در گرو پیروزیهاى معنوى و توفیقهاى الهى است که در شان دین نصیبش گردیده است، زیرا این قسم پیروزیهاست که انسانیت را احیاء مى‏کند، آدمى را از شرافت معنوى و کرایم اخلاق برخوردار مى‏سازد، او را به کمال لایقش مى‏رساند، و سعادت جاودانش را در عالم آخرت تامین مى‏نماید. در قرآن کریم آیاتى که راجع به فوز عظیم آمده، همه مربوط به اعمال صالحه و فداکارى در راه خداوند است، با این تفاوت که ظرف تحقق بعضى از آنها در دنیاست و ظرف تحقق بعض دیگر در روز جزاست، و در اینجا پاره‏اى از آن آیات به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد: 

    و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما. 

    کسى که خدا و رسولش را اطاعت نماید، بى‏گمان به پیروزى و فوز عظیم نایل گردیده است. 

    و فهم السیئات و من تق السیئات یومئذ فقد رحمته و ذلک هو الفوز العظیم. 

    آنان را از گناه و بدکارى نگاهدارى فرما که هر کس را تو از سیئات محافظت نمایى، او را مورد تفضل و رحمت قرار داده‏اى و این خود، پیروزى و فوزى است عظیم. 

    فاستبشروا ببیعکم الذى بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم. 

    در زمینه‏ى این امر که خداوند، جان و مال مومنین را خریدارى نموده است در مقابل بهشت. اینان در راه حق مقاتله مى‏کنند، مى‏کشند و کشته مى‏شوند، آنگاه در پایان آیه، خداوند فرموده: پس اى اهل ایمان به خود بشارت دهید و این معامله، پیروزى و فوزى است عظیم. 

    اعد الله لهم جنات تجرى من تحتها الانهار. خالدین فیها ذلک الفوز العظیم. 

    خداوند براى رستگاران باغهایى را مهیا فرموده که از زیر درختانش نهرها جارى است و آن جایگاه ابدى رستگاران است و نیل به این رحمت دائم، پیروزى و فوزى است بزرگ. 

    فضلا من ربک ذلک هو الفوز العظیم. 

    خداوند در چند آیه نعمتهاى اهل بهشت را ذکر نموده، آنگاه مى‏فرماید: نعمتهاى آنان تفضلى است از طرف پروردگارت و این خود پیروزى و فوزى است عظیم. 

    وعد الله المومنین و المومنات جنات تجرى من تحتها الانهار. خالدین فیها و مساکن طیبه فى جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم. 

    خداوند به مردان و زنان باایمان وعده داده است بهشتهایى را که از زیر درختانش نهرها جارى است و در منازل پاکیزه‏ى بهشت، على الدوام و براى همیشه سکونت خواهند داشت و خشنودى خداوند براى آنان از این باغها مهمتر و ارزنده‏تر است و این خود فوزى است  بزرگ. 

    خداوند در قرآن شریف مکرر از فوز عظیم نام برده، ولى در تمام موارد منشا آن را به امور دینى و معنوى و تعالى انسانى مستند نموده است. اما پیروزیهاى مادى و دنیوى اگر از مجراى گناه به دست آید، طبق حدیث حضرت على (ع) که مذکور افتاد، آن پیروزى و ظفر نیست، بلکه شکست و مغلوبیت است و اگر از مجارى مشروع و صحیح به دست آید، هر قدر هم مهم باشد، چیزى جز فوز و پیروزى عادى و معمولى نیست. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعا که موضوع سخنرانى و بحث امروز است، از پیشگاه بارى تعالى درخواست مى‏کند: 

    و ارزقنى فوز المعاد. 

    بار الها! مرا مشمول رحمت واسعه‏ى خود قرار ده و از فوز و پیروزى معاد و نعمتهاى جاودان آن به من روزى فرما. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:0 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 124)

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب کما یزل المطر عن الصفاه. 

    امام صادق (ع) فرمود: وقتى عالم به علم خود عمل نکند، موعظه‏ى او از دلها مى‏لغزد و نفوذ نمى‏نماید، همانطور که باران از روى سنگهاى سخت مى‏لغزد و فرو نمى‏رود. 

    عن المسیح علیه‏السلام قال: بحق اقول لکم ان الناس فى الحکمه رجلان: فرجل اتقنها بقوله وضیعها بسوء فعله، و رجل اتقنها بقوله و صدقها بفعله و شتان بینهما. فطوبى للعلماء بالفعل و ویل للعلماء بالقول.  حضرت مسیح (ع) فرمود: از روى حق به شما مى‏گویم، مردم در امر حکمت و علم دو گروه‏اند، یک گروه حکمت را با زبان تحکیم مى‏کنند و با عمل بد خویش تضییع مى‏نمایند، و گروه دگر حکمت را با زبان محکم مى‏کنند و با عمل آن را تصدیق مى‏نمایند، و بین این دو گروه فاصله بسیار است. خوشا به حال علماى با عمل، واى بر علماى با زبان. 

    عالمى که حکمت را به زبان مى‏گوید ولى عملش برخلاف  گفته‏ى اوست، در صورتى که رفتارش در دنیا آشکار گردد و مردم به کارهاى غیرمشروعى که مرتکب مى‏شود واقف گردند، اگر تمام ارزش اجتماعى خود را از دست ندهد، لااقل به نسبت آشکار شدن رفتار گناه آلودى که دارد، قدر و منزلتش کاهش مى‏یابد، و اگر در دنیا گناهانش آنقدر پنهانى انجام شود که دگران آگاه نگردند، در روز حساب که روز آشکار شدن پنهانهاست، رسوا مى‏شود و گرفتار عذاب روحى و جسمى خواهد شد. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: قال رسول‏الله صلى الله علیه و آله: ان اشد الناس ندامه و حسره رجل دعا عبدا الى الله تبارک و تعالى فاستجاب له و اطاع الله فادخله الله الجنه و ادخل الداعى النار بترک عمله و اتباعه هواه.  حضرت صادق (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرموده است: شدیدترین پشیمانى و افسوس براى کسى است که بنده‏اى را به خداوند دعوت نموده و او دعوت را پذیرا شده و اوامر الهى را به کار بسته و خداوند او را در بهشت جاى داده و دعوت‏کننده را جهنمى نموده، براى آنکه اوامر خداوند را در مقام عمل ترک گفته و از هواى نفس خویش پیروى نموده است. 

    از آنچه مذکور افتاد، این نتیجه به دست آمد که ارشاد و هدایت مردم به خداوند عبادتى است بسیار بزرگ و پرارج، کسى که به این عمل گرانقدر مبادرت مى‏نماید، قدم به جاى قدم انبیا مى‏گذارد و از رفتار آنان تبعیت مى‏نماید. با این عمل، مشمول رحمت الهى مى‏شود و از پاداش او برخوردار مى‏گردد. ارشادکنندگان به طور عادى با 

    زبان و عمل و گاه با قلم، افراد را هدایت و ارشاد مى‏نمایند و حضرت على بن الحسین علیهماالسلام نیز مانند آباء گرامیش، همواره این وظیفه‏ى مقدس را انجام داده است. اما امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول این قطعه از دعا که موضوع سخنرانى امروز است، توفیق ارشاد را به وسیعترین معنى از پیشگاه خداوند خواسته، عرض مى‏کند:  و من ادله الرشاد.  بار الها! مرا از دلایل رشاد قرار ده. 

    گویى مى‏خواهد بگوید: نه فقط زبانم در گفتار و اعمالم در رفتار و قلمم در کتابت از ادله‏ى رشاد باشد، بلکه با لطف و رحمت خویش مرا به گونه‏اى قرار ده که تمام وجودم در همه‏ى احوال، راهنماى حق و فضیلت و از دلایل رشاد باشد. این توفیق از طرف حضرت بارى تعالى نصیب امام سجاد (ع) گردید و آنچنان شد که تمام حرکات على بن الحسین علیهماالسلام در ساکت ماندن و سخن گفتن، توجه نمودن و بى‏اعتنایى کردن، شناخته شدن یا ناشناخته ماندن، و دیگر احوالى از این قبیل، وسیله‏ى راهنمایى و هدایت طالبان ارشاد بود و در اینجا به طور نمونه دو مورد ذکر مى‏شود:  کان بالمدینه رجل بطال یضحک الناس منه. فقال قد اعیانى هذا الرجل ان اضحکه، یعنى على بن الحسین علیهماالسلام. قال فمر على و خلفه مولیان له. قال: فجاء الرجل حتى انتزع رداءه من رقبته صلوات الله و سلامه علیه، ثم مضى. فلم یلتفت الیه على علیه‏السلام، فاتبعوه و اخذوا الرداء منه فجاءوا به فطرحوه علیه. فقال لهم: من هذا؟ قالوا: هذا رجل بطال یضحک اهل المدینه. قال قولوا له: ان لله یوما یخسر فیه المبطلون.  در مدینه مردى بود که بطالش مى‏خواندند و مردم از حرکات وى مى‏خندیدند. موقعى گفت: این مرد، یعنى امام سجاد (ع)، از اینکه او را بخندانم، عاجزم نموده است. روزى امام در رهگذر عبور مى‏نمود و دو نفر از موالیش همراه حضرت بودند. مرد بطال رسید و عبا را از دوش حضرت برداشت و برد. امام علیه‏السلام کمترین اعتنایى نفرمود و همچنان به راه رفتن ادامه داد. آن دو نفر که با حضرت بودند رفتند و عبا را گرفتند، برگشتند و به دوش حضرت افکندند. در این موقع امام (ع) پرسید: این که بود؟ گفتند مردى است بطال که مردم از حرکاتش مى‏خندند. فرمود به او بگویید: براى خداوند روزى است که اهل باطل در آن روز زیانکار خواهند بود. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: کان على بن الحسین علیهماالسلام لا یسافر الا مع رفقه لایعرفونه و یشترط علیهم ان یکون من خدم الرفقه فیما یحتاجون الیه. فسافر مره مع قوم فرآه رجل فعرفه. فقال لهم: اتدرون من هذا؟ قالوا لا. قال هذا على بن الحسین علیهماالسلام. فوثبوا فقبلوا یده و رجله و قالوا یابن رسول‏الله! اردت ان تصلینا نار جهنم، لو بدرت منا الیک ید او لسان اماکنا قد هلکنا آخر الدهر، فما الذى یحملک على هذا. فقال: انى کنت قد سافرت مره مع قوم یعرفوننى فاعطونى برسول‏الله صلى الله علیه و آله ما لا استحق به، فانى اخاف ان تعطونى مثل ذلک فصار کتمان امرى احب الى.  امام صادق (ع) فرمود: روش حضرت زین‏العابدین (ع) این بود که مسافرت نمى‏نمود، مگر با همسفرهایى که او را نشناسند و شرط مى‏نمود که در احتیاجاتشان خدمتگزار آنان باشد. در یکى از  مواقع، با جمعى سفر نمود. مردى حضرت را دید و شناخت. به همسفرهاى امام (ع) گفت: آیا این آقا را مى‏شناسید؟ گفتند: نه. گفت: این على بن الحسین (ع) است. به پاخاستند و دست و زانوى آن حضرت را بوسیدند. عرض کردند: یا ابن رسول‏الله! آیا مى‏خواستى ما جهنمى شویم؟ اگر از ناحیه‏ى ما با دست و زبان اسائه‏ى ادبى به شما مى‏شد، مگر نه این بود که تا آخر عمر هلاک بودیم. در این کار چه انگیزه‏اى داشتید. حضرت فرمود: یک بار مسافرت نمودم با کسانى که مرا مى‏شناختند، به احترام رسول اکرم (ص) بیش از استحقاقم مورد عنایت قرارم دادند. خائف بودم شما هم آنچنان عمل کنید. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم این قطعه از دعاى «مکارم الاخلاق» که موضوع نیمه‏ى آخر سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و من صالحى العباد: بار الها! مرا از بندگان صالح قرار ده.   «صالح» در لغت عرب به معناى «شایسته» در زبان فارسى است. 

    هو صالح لکذا، اى فیه اهلیه للقیام به.  او براى انجام فلان کار صالح است، یعنى در وى اهلیت قیام به آن عمل وجود دارد. مثلا براى تهیه‏ى یک ساختمان مهم، گفته مى‏شود: فلان مهندس براى این کار صالح و شایسته است، یا براى انجام یک عمل جراحى دقیق مى‏گویند: فلان دکتر جراح براى انجام این عمل صلاحیت و شایستگى دارد. کسى که از مهندس ساختمان یا دکتر جراح نام مى‏برد، آن دو را فقط از بعد معلومات و اطلاعاتى که  دارند مى‏نگرد و صلاحیتشان را از جهت تحصیلات علمى و تخصصى اعلام مى‏نماید. اما حضرت سجاد (ع) در این جمله‏ى دعا و همچنین دیگر اولیاى گرامى اسلام در سایر ادعیه و روایات که از عباد صالح نام مى‏برند، صلاحیت آنان را از بعد عبودیت و بندگى خداوند، یعنى از جنبه‏ى انسانى آنها مى‏نگرند. 

    الصالح القائم بما علیه من حقوق الله و حقوق العباد و الکمال فى الصلاح منتهى درجات المومنین و متمنى الانبیاء و المرسلین.  صالح کسى است که با اراده‏ى جدى قیام نماید تا حقوق خداوند و حقوق بندگان خدا را ادا کند و صلاح کامل، درجه‏ى نهایى اهل ایمان و خواسته‏ى انسان‏سازهاى الهى، یعنى انبیاء و مرسلین، است. 

    قرآن شریف در موارد متعدد، بعد از ذکر «ایمان»، از اعمال صالحه نام برده است.  ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات،    و بشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات،    و العصر ان الانسان لفى خسر. الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات. 

    ذکر این دو از پى هم، روشنگر این حقیقت است که سعادت انسانها وابسته به داشتن ایمان و عمل صالح است. اگر کسى واجد این دو سرمایه‏ى گرانقدر باشد، به کمال واقعى و حسن ختام دست مى‏یابد، و اگر فاقد این دو یا فاقد یکى از این دو بود، به سعادت شایسته‏ى مقام انسان نایل نمى‏گردد. مقام بندگان صالح در پیشگاه  خداوند آنقدر رفیع است که در قرآن شریف نام آنان در کنار نام انبیا و صدیقین و شهدا آمده است: 

    و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا.  آنان که خداوند و رسول خدا را اطاعت مى‏نمایند، با کسانى هستند که خداوند آنان را به نعمتهاى خود متنعمشان ساخته، از پیمبران و صدیقین و شهدا و صالحین و اینان چه رفقاى نیکو و دلپذیرى هستند. 

    در این آیه تصریح شده است که خداوند، نعمت خود را به این چهار گروه اعطا نموده است، و در سوره‏ى حمد، نمازگزاران سراسر جهان روزى چند بار مى‏گویند:  اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم.  بار الها! ما را به راه راست هدایت کن. راه کسانى که تو به آنان نعمت داده‏اى.  دنیایى که در آن زندگى مى‏کنیم، از نظر معنوى بازارى است که پیوسته معاملاتى در آن انجام مى‏شود، بعضى از آن معاملات سودآور است و برخى زیان‏بخش. سرمایه‏ى نقدى که تمام مردم دنیا براى معامله در اختیار دارند، عمر آنهاست، و کالاهایى که براى معامله عرضه مى‏شود، توحید و شرک، کفر و ایمان، فضیلت و رذیلت، پاکى و ناپاکى، و از این قبیل. هر کسى از پى کالایى مى‏رود که طالب آن است. 

    متاع کفر و دین بى‏مشترى نیست      گروهى این، گروهى آن پسندند 

    سود و زیانى که در این بازار عاید مردم مى‏گردد، تابع معاملات خوب و بدى است که انجام مى‏دهند. 

    عن ابى‏الحسن الثالث علیه‏السلام قال: الدنیا سوق، ربح فیها قوم و خسر آخرون.  امام هادى (ع) فرموده: دنیا بازارى است که بعضى در آن سود مى‏برند و بعضى زیان مى‏بینند. 

    پیمبران از طرف بارى تعالى مبعوث شده‏اند که در این بازار آشفته، مردم را از ضلالت برهانند، کالاهاى سالم و سودبخش را معرفى کنند و آنان را از معاملات زیانبار مصون دارند. 

    یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم على تجاره تنجیکم من عذاب الیم. تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون. 

    اى کسانى که ایمان آورده‏اید! آیا شما را دلالت نمایم به تجارتى که از عذاب دردناک نجاتتان مى‏بخشد؟ آن تجارت این است که ایمان مى‏آورید به خدا و رسولش و با مال و جانتان در راه او جهاد مى‏نمایید و اگر بدانید انجام این وظایف براى شما از هر تجارتى سودبخشتر است. 

    على (ع)، جانشین بر حق رسول اکرم (ص)، نیز در مقام راهنمایى مردم به تجارت نافع، فرموده است:  لاتجاره کالعمل الصالح و لا ربح کالثواب.   نه هیچ تجارتى مثل عمل صالح است و نه هیچ سودى همانند اجر الهى است. 

    خلاصه اگر کسى بتواند سرمایه‏ى گرانبهاى عمر را در بازار دنیا صرف معاملات سودبخش، یعنى اعمال صالحه، نماید و بدین وسیله خویشتن را در صف عباد صالح قرار دهد، به مقام شامخ انسانیت نایل گردیده و روز جزا از اجر نامحدود حضرت بارى تعالى برخوردار مى‏گردد. قدر و منزلت عباد صالح نزد خداوند آنقدر بلند پایه و رفیع است که امام معصوم، حضرت زین‏العابدین (ع)، در جمله‏ى دوم دعاى خود، از پیشگاه او درخواست مى‏نماید:  و من صالحى العباد.   بار الها! مرا از عباد صالح قرار ده. 

    بموقع است در پایان بحث تذکر داده شود که خویشتن را «عبد صالح» خواستن و به گروه عباد صالح پیوستن، از نظر علمى و عملى کارى است بس مشکل و دشوار، مثلا امر به معروف و نهى از منکر یکى از فرایض مهم اسلامى و از جمله‏ى اعمال صالحه است. مشکل اول این دستور دینى، وقوف علمى به ابعاد مختلف عمل و شناخت معروف و منکر است، و مشکل دوم، عوارض ناشى از امر و نهى و تشخیص موارد روا از ناروا است. گاهى یک فرد مسلمان عملى را منکر تصور مى‏کند و مى‏خواهد عاملش را نهى نماید، با اینکه آن عمل گناه نیست و نهى از آن اگر موجب شرمندگى و ایذاء عامل عمل شود، نهى‏کننده نه تنها عمل صالحى انجام نداده، بلکه با ایذاء یک مسلمان مرتکب گناه شده است. در جایى که عمل، منکر واقعى است و نهى از آن لازم باشد، نهى‏کننده باید تکالیف دینى خود را بداند و به گونه‏اى عمل کند که از مرز شرع مقدس تجاوز ننماید. چه بسیار افرادى در گذشته و حال کارهایى را انجام داده و مى‏دهند به تصور عمل صالح، در حالى که عملشان غیرصالح و ناشى از جهل و  بى‏اطلاعى از مقررات اسلام است. 

    امام صادق (ع) در روایت مفصلى که اختلاف درجات مردم را در شناختهاى معنوى بیان نموده، قضیه‏اى را شرح داده که خلاصه‏اش این است: مرد مسلمانى همسایه‏اى داشت نصرانى، با او از اسلام سخن گفت و مزایاى این دین مقدس را براى او بیان نمود. مرد نصرانى دعوت او را اجابت کرد و اسلام را پذیرفت. نیمه‏ى شب فرارسید. مرد مسلمان در خانه‏ى تازه مسلمان را کوبید. صاحب خانه گفت: کیستى؟ گفت: من فلانى هستم. پرسید: کارى دارى؟ پاسخ داد: برخیز، وضو بگیر، لباس در بر کن، و با هم براى نماز برویم. مرد تازه مسلمان وضو گرفت، لباس پوشید، با او به مسجد رفت. دو نفرى نماز خواندند تا سپیده‏ى صبح دمید. آنگاه نماز صبح خواندند، آنقدر ماندند تا هوا کاملا روشن شد. تازه مسلمان به پا خاست که به منزل برود. مرد مسلمان گفت: کجا مى‏روى؟ روز کوتاه است و فاصله تا ظهر کم. او را نشاند تا نماز ظهر را خواند، باز گفت: فاصله‏ى تا نماز عصر کم است. او را نگاه داشت تا نماز عصر را هم در وقت فضیلت خواند. تازه مسلمان به پا خاست که به منزل برود. به او گفت: الان اواخر روز است. او را نگاه داشت تا نماز مغرب را خواند. باز تازه مسلمان برخاست به منزل برود، به وى گفت: فقط یک نماز باقى مانده و آن نماز عشاء است، او را نگاه داشت تا وقت فضیلت عشاء رسید، نماز عشاء را هم خواند و سپس از هم جدا شدند. نیمه‏ى شب فرارسید، مجددا مسلمان در خانه‏ى تازه مسلمان را کوبید. صاحبخانه گفت: کیست؟ جواب داد: فلانى هستم. پرسید: چه کار دارى؟ گفت: برخیز وضو بگیر، لباس بپوش، با من بیا براى نماز. تازه مسلمان گفت: برو براى این دین کسى را پیدا کن که  از من فارغ‏البالتر باشد، من کم بضاعتم و عائله‏دار. امام (ع) فرمود: ادخله فى شى‏ء اخرجه منه. 

    این مرد مسلمان زحمت کشید، او را از نصرانیت و ضلالت به اسلام آورد و دوباره با اعمال نادرست خود به نصرانیتش برگرداند. 

    مسلمانانى که علاقه دارند راه عباد صالح را بپیمایند و تمام اعمالشان صحیح و طبق دستور شرع مقدس انجام شود، باید در شناخت تعالیم الهى کوشا و جدى باشند و از راهنمایى و ارشاد دین‏شناسان، آنطور که باید استفاده نمایند تا در اداى فرایض و سنن، صراط مستقیم را بپیمایند و در بیراهه هر قدر هم خفیف باشد، قدم نگذارند. اولیاى گرامى اسلام، همواره مراقب دوستان و پیروان خود بودند و به صور مختلف آنان را متوجه وظایفشان مى‏نمودند و اگر در موردى غفلتى را مشاهده مى‏کردند، همانند پدرى مهربان تذکر مى‏دادند و مسیر صحیح را ارائه مى‏نمودند. 

    روى ان النبى صلى الله علیه و آله دخل على مریض فقال: ما شانک؟ قال صلیت بنا صلاه المغرب فقرات القارعه. فقلت: اللهم ان کان لى عندک ذنب ترید ان تعذبنى به فى الاخره فعجل ذلک فى الدنیا، فصرت کما ترى. فقال (ص): بئس ما قلت، الا قلت: ربنا! آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه و قنا عذاب النار، فدعا له حتى افاق.  رسول اکرم (ص) بر مریضى وارد شد. پرسید: شما را چه شده است؟ عرض کرد: نماز مغرب را با ما به جماعت برگزار فرمودید، سوره‏ى قارعه را تلاوت نمودید. عرض کردم: بار الها! اگر از من نزد تو 

    گناهى است که اراده دارى مرا در قیامت به کیفر آن عذاب نمایى، در آن عذاب تعجیل کن و در دنیا معذبم نما. بر اثر آن دعا، چنین شدم که ملاحظه مى‏فرمایى. 

    فرمود: بدسخنى به زبان آوردى. چرا نگفتى بار الها! در دنیا به ما حسنه اعطا کن و در آخرت حسنه اعطا فرما و ما را از عذاب آخرت مصون و محفوظ بدار. سپس رسول اکرم (ص) درباره‏ى عارضه‏اش دعا نمود و بهبودى یافت. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    13
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188010

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::