تنزیل نور
ساعت 5:8 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق( 104)
عن على علیهالسلام قال: من استطاع منکم ان یلقى الله تعالى و هو نقى الراحه من دماء المسلمین و اموالهم سلیم اللسان من اعراضهم فلیفعل.
على (ع) فرموده: هر کس مىتواند خداوند را به گونهاى ملاقات نماید که دستش به خون مسلمین و اموال آنان آلوده نباشد و همچنین زبانش از تجاوز به عرض مسلمانان سالم مانده باشد به این مهم اقدام کند و موجبات پاکى و تنزه خود را فراهم آورد.
در صدر اسلام، پیش از آنکه رسول اکرم (ص) به مدینه مهاجرت نماید، بعضى از مشرکین و کفار قریش با آیین الهى و پیشواى دین سخت مخالفت مىکردند و اظهار عداوت مىنمودند. پس از آنکه پیمبر اسلام (ص) به مدینه مهاجرت فرمود و دین الهى رفته رفته قوت گرفت، عدهاى از معاندین مردند و عدهاى در جنگها کشته شدند و سپس پسرانشان به اسلام گرایش یافتند و دین حق را پذیرا شدند، گاهى مسلمانان در برخورد با
آنان پدرانشان را به بدى یاد مىکردند و به عرض آنان با نام بردن اسلافشان اهانت مىنمودند. پیشواى اسلام در مواردى این عمل را منع نمود و اجازه نمىداد مسلمانى به علت انحراف پدرش مورد اسائهى ادب قرار گیرد. عکرمه بن ابىجهل یکى از افرادى بود که پس از گذشت مدتى از کشته شدن پدرش در جنگ بدر، قبول اسلام نمود و جریان امرش چنین بود:
رکب البحر فاصابته عاصف فعاهد ربه ان یاتى رسولالله صلى الله علیه و آله و یبایعه ان انجاه الله تعالى. فنجى و اتى و اسلم فقام صلى الله علیه و آله فاعتنقه و قال مرحبا بالراکب المهاجر و کان المسلمون یقولون هذا ابن عدو الله ابىجهل. فشکى ذلک الى النبى صلى الله علیه و آله فمنعهم من ذلک.
براى عکرمه سفر دریا پیش آمد. بین راه دچار طوفان گردید. در همان جا با خداوند بزرگ پیمان بست که اگر از دریا نجات یافتم نزد رسول اکرم (ص) بروم و ایمان بیاورم. خداوند او را نجات داد. حضور پیشواى اسلام شرفیاب شد و ایمان آورد. حضرت از جا حرکت کرد، با او معانقه نمود و به او خوشامد گفت. مسلمانان در برخورد با وى مىگفتند: این پسر دشمن خدا، ابىجهل است. عکرمه از این امر به رسول گرامى (ص) شکایت برد و حضرت مسلمانان را از این عمل منع فرمود.
نام پدر را در حضور فرزند بردن و او را به بدى یاد کردن هتک به عرض و آبروى فرزند است، او را تحریک مىکند، مهیاى دفاع مىشود و به گفتهى وى پاسخ مىگوید، و همین امر مىتواند منشاء اختلاف شود، و اگر گسترش یابد وحدت جامعه را بر هم مىزند. به همین جهت پیمبر گرامى مردم را از این عمل ناروا برحذر داشته است.
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: خرج رسولالله صلى الله علیه و آله لعرض الخیل. فمر بقبر ابىاحیحه. فقال ابوبکر: لعن الله صاحب هذا القبر فو الله ان کان لیصد عن سبیل الله و یکذب رسولالله صلى الله علیه و آله. فقال خالد ابنه: و لعن الله ابا قحافه فو الله ما کان یقرى الضیف و لا یقاتل العدو. فلعن الله اهونهما على العشیره فقدا. فالقى رسولالله (ص) خطام راحلته على غاربها، ثم قال اذا انتم تناولتم المشرکین فعموا و لا تخصوا فیغضب ولده.
امام باقر (ع) فرمود: مرکبهاى سوارى را براى مشاهدهى پیغمبر اکرم (ص) در خارج شهر مهیا نموده بودند و حضرت براى دیدن آنها مىرفت. بین راه از کنار قبر ابىاحیحه عبور نمود. ابوبکر گفت: خدا لعنت کند صاحب این قبر را که مانعى بود در سر راه دین خدا و پیمبر گرامى را تکذیب مىنمود. خالد، فرزند صاحب قبر، که در معیت رسول اکرم (ص) بود گفت: خدا لعنت کند ابىقحافه را که تکریم میهمان نمىنمود و با دشمن نمىجنگید. خدا لعنت کند از این دو نفر آن را که مرگش براى عشیره و قومش به پستى و خوارى تلقى گردید. در این موقع رسول اکرم (ص) عنان شتر را به گردنش افکند و فرمود: وقتى خواستید از مشرکین نام ببرید، به کلام خود جنبهى عمومى و همگانى دهید نه آنکه از شخص معین یاد کنید و فرزندش را عصبانى و خشمگین نمایید.
چهارمین کلام مذمومى که امام سجاد (ع) در دعاى «مکارمالاخلاق» از آن نام برده و شیطان به زبانش جارى مىکند «شهادت باطل» است یعنى به دروغ گواهى دادن. اداى شهادت در محکمهى قضا براى احقاق حق و اقامهى عدل از امور مهم دینى است. در قرآن شریف و همچنین در کتب احادیث، آیات و اخبار متعددى در این باره رسیده و تاکید شده است وقتى دعوایى نزد قاضى شرع مطرح است و بعضى از آن آگاهى دارند اگر به عنوان گواه خوانده شوند اجابت کنند و از دادن گواهى شانه خالى نکنند و کتمان شهادت ننمایند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام فى قول الله عز و جل: و لا یاب الشهداء اذا ما دعوا، فقال: لا ینبغى لاحد اذا دعى الى شهاده یشهد علیها ان یقول لا اشهد لکم.
امام صادق (ع) در تفسیر آیهى «و لا یاب الشهداء اذا ما دعوا» فرموده است: وقتى کسى براى اداى شهادت خوانده شود نباید بگوید: من شهادت نمىدهم و نمىتواند از وظیفه سر باز زند.
عن الرضا علیهالسلام قال: اذا دعى رجل لیشهد على رجل فلیس له ان یمتنع من الشهاده علیه من قوله و لا یاب الشهداء.
حضرت رضا (ع) فرمود: وقتى مردى براى اداى شهادت خوانده شود، حق ندارد از اجابت امتناع نماید و در پایان حدیث، امام (ع) همان آیه را که امام صادق در حدیث خود فرموده بود، شاهد آورده است.
امام سجاد (ع) در این قطعهى دعا زبان را از بعد گناهانش مورد توجه قرار داده و در زمینهى شهادت از گواهى باطل نام برده است. شهادت باطل از جرایم مهم و از گناهان بسیار بزرگ است، گواهى دروغ مىتواند خون مسلمانى را به ناحق بریزد یا به مسلمانى زیانى وارد کند که براى او غیر قابل جبران باشد. خداوند در قرآن شریف گواهى دروغ را «قول زور» خوانده و فرموده است: فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور.
از پلیدیها اجتناب کنید، خواه بت باشد یا غیر بت، و همچنین از گفتهى زور اجتناب نمایید.
عن النبى صلى الله علیه و آله: عدلت شهاده الزور بالشرک بالله.
رسول اکرم (ص) فرمود: در این آیه، شهادت دروغ معادل شرک به خداوند قرار داده شده است.
دربارهى شهادت زور و مجازات دنیوى و اخروى آن روایات متعددى رسیده و در اینجا براى اجتناب از تطویل کلام به ذکر یک حدیث اکتفا مىشود.
عن هشام بن سالم عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: شاهد الزور لا تزول قدماه حتى تجب له النار.
هشام بن سالم از امام صادق (ع) حدیث نموده که فرمود: شاهد زور در قیامت قدم از قدم برنمىدارد تا آتش دوزخ بر وى قطعى گردد.
پنجمین کلام مذموم که امام سجاد (ع) در این قطعه از دعا ذکر نموده و شیطان آن را به زبان اشخاص جارى مىکند، «غیبت مسلمان» است از مسلمان. امام در پیشگاه خداوند عرض مىکند:
او اغتیاب مومن غائب. غیبت از جملهى گناهان کبیره است و
خداوند در قرآن شریف صریحا آن را نهى نموده و فرموده است: و لا یغتب بعضکم بعضا، بعضى از شما مسلمانان غیبت نکنید از دیگر برادران خود و از این گناه سنگین اجتناب نمایید.
در سخنرانى شمارهى 30 راجع به غیبت از جهات متعدد بحث شد و در اینجا به ذکر مقدمهاى کوتاه و چند حدیث اکتفا مىشود. بسیارى از گناهان که ارتکاب آنها مستلزم شرایط و مقدماتى است و گاهى گناهکار براى تهیهى مقدمات گناه با مشکل رو به رو مىشود و ناچار از آن مىگذرد، اما گناه غیبت با آنکه بسیار عظیم است، شرایط و مقدماتى لازم ندارد و غیبتکنندگان از مرد و زن به آسانى زبان را مىگردانند و غیبت مىکنند و شنوندگان نیز بدون زحمت و در کمال سهولت، گفتههاى آنان را استماع مىنمایند. بعضى از گناهان در شرایط مخصوص زمانى و مکانى قابل تحققاند ولى غیبت نمودن و غیبت شنیدن شرط مکانى و زمانى ندارد. از این رو گناه غیبت، روز و شب، در سفر و حضر، در کوى و برزن، در اداره و مغازه، در عروسى و عزا، در منزل و مسجد، و خلاصه همیشه و همه جا قابل تحقق است و همین سهولت غیبت موجب شده است که پیشواى اسلام خطر آن را حتى در محیط مقدس مسجد گوشزد کند و به مسلمانان خاطرنشان فرماید.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الجلوس فى المسجد انتظار الصلوه عباده ما لم یحدث. قیل یا رسولالله! و ما یحدث؟ قال: الاغتیاب.
رسول اکرم (ص) فرمود: نشستن در مسجد به انتظار نماز عبادت است مادامى که عملى را انجام ندهد. عرض شد یا رسولالله! چه عملى؟ فرمود غیبت.
اوحى الله تعالى الى موسى علیهالسلام: من مات تائبا عن الغیبه فهو آخر من یدخل الجنه و من مات مصرا علیها فهو اول من یدخل النار.
خداوند به موسى بن عمران وحى فرمود: هر کس بمیرد و از غیبت توبه کرده باشد، او آخرین شخصى است که به بهشت مىرود و اگر بمیرد و در گناه غیبت اصرار داشته باشد، او اول کسى است که در آتش وارد مىشود.
عن الباقر علیهالسلام انه قال: وجدنا فى کتاب على علیهالسلام ان رسولالله صلى الله علیه و آله قال على المنبر: و الله الذى لا اله الا هو ما اعطى مومن قط خیر الدنیا و الاخره الا بحسن ظنه بالله عز و جل و الکف عن اغتیاب المومن.
امام باقر (ع) فرمود در کتاب امیرالمومنین یافتیم که رسول گرامى (ص) در منبر به خداوند یگانه قسم یاد کرد که به هیچ مومنى هرگز خیر دنیا و آخرت اعطا نمىشود مگر آنکه نسبت به حضرت بارىتعالى حسن ظن داشته باشد و از غیبت مردم خوددارى نماید.
ششمین کلام مذموم که امام سجاد (ع) در دعاى «مکارمالاخلاق» از آن نام برده و شیطان به زبان اشخاص جارى مىکند، دشنامگویى به شخصى است که حضور دارد و سب را مىشنود. امام (ع) در پیشگاه خداوند عرض مىکند: او سب حاضر.
زبان از جوارحى است بسیار ارزشمند و مفید. زبان مىتواند با سخنان عالمانه و مقالات حکیمانه، جامعه را عالم بسازد و از فرهنگ و دانش برخوردار نماید، زبان مىتواند با مواعظ حسنه و اندرزهاى مشفقانه مردم را تربیت کند و به راه سعادت و رستگارى سوقشان دهد. همچنین زبان از جوارحى است بسیار خطرناک و مضر و آفتش از آفت تمام اعضا و جوارح بیشتر است. از جمله آفات زبان سب و بدگویى به افراد در حضور آنان است. مردم از زبان این قبیل اشخاص وحشت دارند و تا جایى که بتوانند از آنان مىگریزند. این گروه در جامعه مبغوضاند و در پیشگاه الهى مطرود.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: ان ابغض خلق الله عبد اتقى الناس لسانه.
امام صادق (ع) فرمود: مبغوضترین خلق خداوند بندهاى است که مردم از او براى شر زبانش پرهیز دارند.
اگر شخص بدزبان به انسان شریفى سب و شتم نماید اما او در مقابل، سکوت کند و چیزى نگوید، عملش مایهى خشنودى بارىتعالى و موجب خشم شیطان است، و خداوند در مقابل سکوتش به وى اجر خواهد داد. اما اگر فحاش بد بگوید و شنونده، مقابله به مثل نماید و فحش او را با فحش پاسخ دهد، آن دو، مصداق این حدیث شریف خواهند بود.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: المتسابان شیطانان یتعاونان و یتهاتران.
رسول اکرم (ص) فرموده: دو نفر که به یکدیگر دشنام مىگویند دو شیطاناند که به هم کمک مىکنند و به صورت معاملهى پایاپاى فحش مبادله مىنمایند.
ناگفته نماند که مسئولیت آن کس که فحش را آغاز نموده
به مراتب سنگینتر از کسى است که فحش را پاسخ مىدهد، چه او به وجود آورندهى این صحنهى گناه است و اگر پاسخگو در سخنان خویش شتم نکند و در کلام از حد تجاوز ننماید به موجب روایت، وزر او نیز به عهدهى آغازکنندهى دشنام خواهد بود.
عن ابىالحسن موسى علیهالسلام فى رجلین یتسابان فقال: البادى منهما اظلم و وزر صاحبه علیه ما لم یتعد المظلوم.
حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام دربارهى دو مردى که به یکدیگر دشنام مىدادند فرمود: آن کس که فحش را آغاز نموده ظالمتر است، گناه خودش و گناه شخص مقابلش به عهدهى اوست در صورتى که شخص مقابل در کلام خود تعدى و تجاوز نکرده باشد.
بدبختانه بعضى از افراد بر اثر معاشرت با اشخاص بدزبان و فحاش آنچنان به دشنامگویى و سب دیگران خو گرفته و عادت کردهاند که حتى در ملاقاتهاى عادى و ضمن احوالپرسى سخنانشان آمیخته به سب و بدگویى است. اینان متوجه باشند که تمام کلماتى را که مىگویند در نامهى عملشان ثبت مىشود و در قیامت مورد محاسبه و موآخذه قرار مىگیرند. به علاوه حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله به این گروه اعلام خطر نموده و فرموده است:
سباب المومن کالمشرف على الهلکه.
کسانى که فحاشاند و به مسلمانان دشنام مىگویند بدانند با این عملى که انجام مىدهند در پرتگاه تباهى و هلاکت قدم گذاردهاند.
یعنى اگر به خود نیایند و روشى را که در پیش گرفتهاند ترک
نگویند و همچنان به عمل ناپسند خود ادامه دهند، سقوط مىکنند و سرانجام پروندهى اعمالشان در زندگى دنیا به بدبختى و سیهروزى بسته مىشود.
نتیجه آنکه امام سجاد (ع) در این قطعهى دعاى «مکارمالاخلاق» از شش گناه زبان نام برده که در سخنرانى امروز راجع به هر یک از آنها توضیح مختصرى داده شد. اما پس از ذکر شش مورد به پیشگاه الهى عرض مىکند «و ما اشبه ذلک» یعنى نظایر این شش مورد.
امام (ع) با این عبارت از خداوند استمداد همهجانبه مىنماید و درخواست مىکند زبانش را نه فقط از این شش جهت بلکه از تمام جهات محافظت فرماید و ضمنا به مسلمانان مىفهماند که گناه زبان منحصر در شش مورد ذکر شده نیست و افراد متشرع باید از جمیع جهات مراقب حفظ زبان خود باشند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:7 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق( 103)
بسم الله الرحمن الرحیم
و ما اجرى على لسانى من لفظه فحش او هجر او شتم عرض او شهاده باطل او اغتیاب مومن غائب او سب حاضر و ما اشبه ذلک.
در جلسهى گذشته موضوع سخنرانى، قطعهاى از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» بود که على بن الحسین علیهماالسلام در قسمت اول آن از سه خلق مذموم نام برده و آنها را از القائات شیطانى در قلبها و عقلهاى مردم خوانده است. سپس در قطعهى بعد، حضرت سجاد (ع) از شش قسم کلام مذموم و ممنوع نام برده و فرموده است: این سخنان را شیطان به زبان مردم جارى مىنماید. به خواست خداوند بزرگ در سخنرانى امروز راجع به شش قسم کلام ممنوع که در دعاى امام آمده با استفاده از بعضى آیات و روایات به اختصار، توضیح داده مىشود. عقل واقعنگر و زبان گویا دو خصیصهى بزرگى است که آفریدگار حکیم به بشر اعطا فرموده است. این دو سرمایهى گرانقدر مایهى پیشرفت علم و گسترش دانش در جهان انسان گردیده و او را در شئون مختلف مادى و معنوى به راه تعالى و تکامل سوق داده است.
عن على علیهالسلام قال: للانسان فضیلتان: عقل و منطق، فبالعقل یستفید و بالمنطق یفید.
على (ع) فرموده: دو برترى و فضیلت از جملهى امتیازات اختصاصى انسان است: یکى عقل و آن دیگر منطق، با نیروى عقل، حقایق را فرامىگیرد و با نیروى منطق فراگرفتهها را به دگران مىآموزد. بدبختانه عقل که چراغ سعادت بشر است در پارهاى از موارد تحت تاثیر القائات شیطانى قرار مىگیرد و حامل اندیشههاى باطل و ناروا مىشود و به شرحى که در سخنرانى قبل مذکور افتاد امام سجاد (ع) با عبارت:
اللهم اجعل ما یلقى الشیطان فى روعى من التمنى و التظنى و الحسد.
از القاى شیطان نام برده و تمنى و تظنى و حسد را به طور نمونه ذکر کرده است . زبان نیز از نظر تاثیرپذیرى همانند عقل است و در مواقعى از مسیر حق منحرف مىشود و به باطل مىگراید و شیطان منویات نامشروع خود را به وسیلهى آن به جریان مىاندازد. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق»، موضوع سخنرانى امروز، به طور نمونه شش مورد را ذکر فرموده است. چنانکه در عنوان بحث ملاحظه فرمودید، امام (ع) سخنان بد و کلمات گناهآلود را از فحش آغاز نموده و به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و ما اجرى على لسانى من لفظه فحش.
با حمایت الهى سخنان بد به همان ترتیب که در کلام حضرت سجاد (ع) آمده یک به یک مورد بحث قرار مىگیرد.
الفحش و الفحشاء و الفاحشه ما عظم قبحه من الافعال و الاقوال.
راغب در مفردات مىگوید: فحش و فحشا و فاحشه به هر عمل یا به هر سخنى که بسیار قبیح و زشت باشد گفته مىشود.
در عبارت دعا کلمهى «لسان» و کلمهى «لفظ» به کار برده شده و این خود دلالت دارد که مقصود امام اداى کلمات قبیح است که شیطان به زبان دشنامگو جارى مىنماید. دربارهى قبح فحش و بدى فحاش، روایات زیادى در کتب اخبار آمده که پارهاى از آنها براى مزید آگاهى شنوندگان محترم ذکر مىشود.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان من شر عباد الله من تکره مجالسته لفحشه.
رسول اکرم (ص) فرموده: از جمله کسانى که در صف بندگان بد خدا قرار دارند کسانى هستند که مردم از مجالست با آنان کراهت دارند زیرا زبانشان آلوده به فحش و دشنام است.
و عنه صلى الله علیه و آله قال: ایاکم و الفحش فان الله لا یحب الفحش و لا التفحش.
و نیز آن حضرت فرموده است: بپرهیزید از فحش که خداوند فحش و متظاهر به فحاشى را دوست ندارد.
عن موسى بن جعفر علیهماالسلام قال: ان الله حرم الجنه على کل بذى قلیل الحیاء لا یبالى ما قال و ما قیل فیه.
حضرت موسى بن جعفر فرموده: خداوند بهشت را حرام نموده بر کسانى که داراى زبانى فحاشاند، حیا و آزرمشان کم است، باک ندارند از اینکه خودشان چه مىگویند و باک ندارند که دربارهى
آنان چه گفته مىشود.
اولیاى گرامى اسلام علاوه بر آنکه در سخنان خویش حکم الهى را در مورد فحش بیان مىنمودند و قبح آن را خاطرنشان مىساختند، عملا مراقب دوستان و اصحاب خود بودند، اگر در موردى مشاهده مىکردند یکى از آنان به مسیر باطل مىرود و زبانش آلوده به فحش است تذکر مىدادند، او را از آن عمل ناروا که داشت منع مىنمودند و به استغفار و عذرخواهى از پیشگاه حضرت بارىتعالى وادارش مىساختند.
عن سماعه قال دخلت على ابى عبدالله علیهالسلام فقال لى مبتدئا یا سماعه ما هذا الذى کان بینک و بین جمالک؟ ایاک ان تکون فحاشا او صخابا او لعانا. فقلت: و الله لقد کان ذلک انه ظلمنى. فقال: ان کان ظلمک لقد اربیت علیه ان هذا لیس من فعالى و لا آمر به شیعتى، استغفر ربک و لا تعد. قلت: استغفر الله و لا اعود.
سماعه مىگوید: بر امام صادق (ع) وارد شدم. حضرت بدون مقدمه به من فرمود: اى سماعه! این چیست که بین تو و آن کسى که عهدهدار امور شترهاى تو است جریان دارد، بپرهیز از اینکه فحاش باشى، بپرهیز از اینکه با فریاد حرف بزنى و این و آن را مورد لعن خود قرار دهى. عرض کردم: به خدا قسم او به من ظلم کرده. فرمود: اگر واقعا به تو ظلم نموده است از نظر معنوى نفعى بیشتر عایدت گردیده است. فحش دادن نه از روش ماست و نه اجازه مىدهیم که شیعیان ما نسبت به این عمل گرایش یابند. تو از خداوند طلب مغفرت کن و این عمل را تکرار منما. عرض کردم: مىروم، استغفار مىکنم،
و از این پس به فحش خود را آلوده نمىنمایم.
دومین کلام مذمومى که امام سجاد (ع) در دعاى شریف «مکارمالاخلاق» از آن نام برده و شیطان به زبان اشخاص جارى مىکند، «هجر» است:
الهجر الکلام القبیح، المهجور لقبحه، و اهجر فلان اذا اتى بهجر من الکلام عن قصد و هجر المریض اذا اتى ذلک من غیر قصد.
راغب مىگوید: هجر عبارت از کلام قبیح است، کلامى که بر اثر قبحش مردم آن را مهجور و متروک ساختهاند، وقتى مىگویند فلانى هجر گفت یعنى با قصد و اراده، سخن قبیح به زبان آورد و اگر بگویند مریض هجر گفت یعنى بدون قصد، کلمات قبیح ادا کرد. بعضى از امراض در بیماران موجب اختلالاتى در سخنانشان مىشود و در شدت بیمارى بدون اراده و اختیار هذیان مىگویند. هذیان گفتن بیمار یکى از مصادیق هجر در کلام است و پس از آنکه بیمار درمان شد و بهبود یافت این عارضه از او برطرف مىشود. بعضى از نظر طبى سالماند اما از دیدگاه اخلاقى بیمارند، اینان بر اثر معاشرت با رفقاى بد و رفت و آمدهاى نادرست در محیطهاى فاسد دچار هجر کلام شدهاند و در برخورد با افراد، کلمات قبیح و سخنان رکیک و زشت مىگویند. این قبیل افرادند که شیطان، خواستههاى خود را به زبان آنان جارى مىکند و کلمهى هجر که در دعاى امام سجاد (ع) آمده است ناظر به گفتههاى لغو و سخنان قبیح این گروه است. ناگفته نماند که در پارهاى از مواقع و برحسب بعضى از حوادث ممکن است افرادى از مسیر صحیح منحرف شوند، سخنان هجر و کلمات ناروا به
زبان آورند. اولیاى دین براى مصون داشتن پیروان خود ضمن روایات، وظایف لازم را تذکر دادهاند.
فى الحدیث: لا ینبغى للنائحه ان تقول هجرا.
در روزگار گذشته وقتى شخص محترمى از دنیا مىرفت و صاحبان عزا مجلسى را براى زنان داغدار تشکیل مىدادند و بانوان از فامیل و دوستان در آن شرکت مىنمودند ، زنى را براى نوحهسرایى دعوت مىکردند تا او با گفتهها و نوحههاى خویش مجلس عزا را گرم کند. ممکن بود زن نوحهسرا براى تهییج حضار و مهم شمردن مصیبت، سخنان هجر و ناروا به زبان آورد، مثلا به قضاى الهى اعتراض کند و بگوید: آیا از بین بردن چنین جوانى و داغدار ساختن چنین مادرى عدل بود، بار الها! چرا چنین کردى؟ روایت دستور مىدهد نوحهسرایان در ضمن سخنان خویش هجر نگویند و کلمات باطل و ناروا به زبان نیاورند. به موقع است این نکته تذکر داده شود که امام سجاد (ع) در این قطعه از دعا قسمتى از گناهان زبان را از قبیل فحش و هجر و دیگر گناهان نام برده و آنها را به لسان خود منتسب نموده و در پیشگاه الهى عرض مىکند: و ما اجرى على لسانى من لفظه فحش او هجر، مىدانیم که هدف امام در بیان این قبیل، انسانسازى و تربیت مردم است و اینکه آنها را به زبان خود استناد داده به منظور رعایت ادب در سخن و حسن تربیت است وگرنه زبان امام معصوم، منزه و مبرا از این قبیل کلمات نارواست، به همین جهت وقتى على بن الحسین (ع) در ایام اسارت، مقابل یزید بن معاویهى جنایتکار قرار گرفت و مقتضى دید که براى اتمام حجت چند کلمهاى با یزید
بگوید، فرمود:
اتاذن لى فى الکلام؟ فقال: قل و لا تقل هجرا. قلت و قد وقفت موقفا لا ینبغى بمثلى ان یقول الهجر. ما ظنک برسولالله صلى الله علیه و آله لو رآنى فى غل.
آیا به من اذن سخن مىدهى؟ آن جسور پاسخ داد بگو، اما لغو و هذیان مگو. امام (ع) در کمال صراحت فرمود: من در موقع و مقامى قرار دارم که براى مثل منى شایسته نیست هجر بگویم و بلافاصله فرمود: چه گمان مىبرى به رسول اکرم (ص) اگر در این مجلس بیاید و مرا در غل ببیند؟ مقامى را که امام سجاد و دیگر ائمهى معصومین علیهمالسلام در آن قرار دارند مقام امامت و جانشینى بر حق پیمبر اسلام است، مقام رهبرى مردم به امر الهى است. صاحبان چنین مقامى معصوماند و منزه از سخنان هجر و کلمات ناروا هستند.
سومین کلام مذمومى که امام سجاد (ع) در دعاى «مکارمالاخلاق» از آن نام برده و شیطان به زبان اشخاص جارى مىنماید، «شتم عرض» است، یعنى دشنامگویى به چیزى که مرتبط به آبروى یک انسان مسلمان است.
العرض موضع المدح و الذم من الانسان سواء کان فى نفسه او فى سلفه او من یلزمه امره.
عرض در لغت، موضع مدح و ذم انسان است، خواه آن موضع متعلق به شخص صاحب عرض باشد یا موضع مربوط به اسلاف و پیشینیان او باشد، یا موضع، کسى باشد که امرش وابسته و مربوط به اوست.
دشنامگویى و شتم به عرض یک مسلمان همانند تجاوز به جان و مال اوست و در اسلام، این هر سه، گناه و حرام است. حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله ضمن سخنان خود در خطبهى حجهالوداع فرمود:
ایها الناس! ان دماءکم و اموالکم و اعراضکم علیکم حرام الى ان تلقو ربکم کحرمه یومکم هذا فى بلدکم هذا.
اى مردم! خونتان و مالتان و عرضتان بر شما حرام است تا موقعى که خداوند را ملاقات نمایید همانطور که امروز روز حرام است و این بلد، بلد حرام.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:5 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق( 102)
عن على علیهالسلام قال: من عرض نفسه للتهمه فلا یلومن من
اساء به الظن.
على (ع) فرموده: شخصى که خویشتن را در معرض تهمت قرار مىدهد ملامت نکند کسى را که به وى گمان بد برده است.
سوءظن در مواقعى بدون اراده و اختیار پدید مىآید و آدمى در ضمیر خود نسبت به شخص یا اشخاص بدگمان مىشود و این امر غیراختیارى، مشمول قلم تکلیف نیست و مجازات ندارد. اما اگر در مقام تجسس و تحقیق برآید و بخواهد به راز کسى که مورد سوءظن قرار گرفته پى ببرد به عمل اختیارى ناروا دست زده و استحقاق موآخذه و کیفر دارد و این اولین مرحلهى تظنى است و اعمال گمان بدى است که در کلام امام سجاد (ع) آمده و آن را از القائات شیطانى خوانده است. اولیاى گرامى اسلام براى آنکه پیروان خود را در زمینهى بدگمانى، از گناه محافظت نمایند تاکید نمودهاند که در مورد سوءظن تحقیق و تجسس ننمایید.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ثلاث فى المومن لا یستحسن و له منهن مخرج: فمخرجه من سوءالظن الا یحققه.
رسول اکرم (ص) فرموده: سه امر است که براى مومن پسندیده و ممدوح نیست و براى نجات از آنها راه خروج دارد و راه بیرون رفتن از بدگمانى این است که تحقیق و تفحص ننماید.
براى جلوگیرى از «تظنن» و اعمال بدگمانى نسبت به مردم، فکر کردن در قدرت لا یزال الهى است. کسى که به دیگرى گمان بد برده و مىخواهد از راه تجسس و تحقیق، گمان بد خود را اثبات کند و آبروى شخص مورد سوءظن را در جامعه از بین ببرد اگر در قدرت خداوند
فکر کند و متوجه شود که خالق توانا مىتواند تمام پردههاى او را بدرد، اسرارش را فاش کند و در دنیا و آخرت مفتضحش نماید از تصمیم خود منصرف مىشود و از پردهدرى شخص مورد سوءظن خوددارى مىنماید.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: من علم ان الله یراه و یسمع ما یقول و یعلم ما یعمله من خیر او شر فیحجزه ذلک عن القبیح من الاعمال فذلک الذى خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى.
امام صادق (ع) فرموده: کسى که بداند خداوند او را مىبیند، گفتههایش را مىشنود، و از کارهاى خوب و بدى که انجام مىدهد آگاه است و این عقیدهى ایمانى مانع کارهاى بدش مىشود، او مصداق آیهى شریفهى قرآن است، از مقام خداوند خوف دارد و نفس خویش را از اعمال هوى و تمنیات ناروا بازمىدارد.
آنچه مذکور افتاد، مدلول قسمت دوم کلام امام سجاد (ع) در موضوع سخنرانى امروز است. در واقع، امام دربارهى تظنى و فکر در قدرت آفریدگار به پیشگاه خدا عرض مىکند:
اللهم اجعل ما یلقى الشیطان فى روعى من التظنى تفکرا فى قدرتک.
بار الها! آنچه را که شیطان از تظنى و اعمال بدگمانى نسبت به مردم، در دل من القا مىکند بر من منت بگذار و تفکر در قدرتت را جایگزین آن فرما.
سومین امرى که در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» آمده و امام سجاد (ع) آن را از القائات شیطانى خوانده «حسد» است. حسد از جملهى خلقیات بسیار مذموم و ناپسند
است و اولیاى دین، مسلمانان را اکیدا از آن برحذر داشتهاند. در بعضى از روایات خاطرنشان گردیده که حسد مىتواند ایمان شخص مومن را که سرمایهى سعادت دنیوى و اخروى اوست نابود نماید.
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: ان الحسد لیاکل الایمان کما تاکل النار الحطب.
امام باقر (ع) فرموده: بىگمان، حسد ایمان را مىخورد همانطور که آتش هیزم را.
حسد عبارت از این است که انسانى نسبت به انسان دیگر بدخواه باشد از این جهت که خداوند به وى نعمتى عطا فرموده و او از عطیهى الهى رنج مىبرد و در دل تمنا دارد موجباتى فراهم آید تا نعمت از صاحب نعمت سلب گردد و آنقدر به تمناى خویش علاقمند است که از میان رفتن نعمت صاحب نعمت را براى خویشتن نعمت مىداند.
عن على علیهالسلام قال: الحاسد یرى ان زوال النعمه عمن یحسده نعمه علیه.
على (ع) فرموده: حسود از نعمتى که محسود در اختیار دارد آنقدر ناراحت است که زوال نعمت او را براى خود نعمتى به حساب مىآورد.
حسود در واقع دشمن نعمت است نه دشمن صاحب نعمت. او از خداوند و تقسیم عطیهاش ناراضى و خشمگین است، نه از شخص محسود منهاى نعمت. بدون تردید این طرز تفکر جسورانه اسائهى ادب و بىاحترامى به مقام شامخ آفریدگار حکیم است.
عن زکریا علیهالسلام قال: قال الله تعالى: و الحاسد عدو لنعمتى
متسخط لقضائى غیر راض لقسمتى التى قسمت بین عبادى.
از حضرت زکریا (ع) است که خداوند فرموده: حسود به نعمت من دشمن است، از قضاى من خشمگین است، و از تقسیمى که من بین بندگانم نمودهام ناراضى است.
حسود بر اثر افکار نامتعادل خود، نظام حکیمانهى جهان را با بدبینى مىنگرد، از نعمتى که صاحب نعمت در اختیار دارد رنج مىبرد و همواره دردمند و معذب است. جالب آنکه حسود با نارضایى درونى خویش نمىتواند نعمت صاحب نعمت را از میان ببرد ولى مىتواند با سخنان بیجا و حرکات ناموزون خود که در پارهاى از مواقع به طور ناآگاه مرتکب مىشود و منشاء آن حسد درونى اوست، خویشتن را رسوا و مفتضح نماید.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: لما هبط نوح من السفینه اتاه ابلیس فقال: ما فى الارض رجل اعظم منه على منک. دعوت الله على هولاء الفساق فارحتنى منهم الا اعلمک خصلتین؟ ایاک و الحسد فهو الذى فعل بى و ایاک و الحرص فهو الذى فعل بآدم.
امام صادق (ع) فرمود: وقتى نوح از کشتى پیاده شد شیطان نزد او آمد و گفت: در زمین مردى عظیمتر از تو نزد من نیست. دربارهى این گناهکاران نفرین کردى و مرا از آنان راحت نمودى. آیا دو خصلت را به تو نیاموزم؟ بپرهیز از حسد که آن خلق بد، مرا به این روز انداخت، و بپرهیز از حرص که با آدم آنچنان عمل نمود.
امام زینالعابدین (ع) در سومین قسمت این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث سخنرانى امروز از حسد نام برده و آن را از القائات شیطانى خوانده است. براى آنکه از عوارض
زیانبار و خطرات ناشى از آن مصون بماند از پیشگاه خداوند مىخواهد آن حسد را به گونهاى قرار ده که در راه برانداختن دشمن خودت به کار برده شود، در واقع مىتوان عبارت امام سجاد را در قسمت آخر دعا به این صورت ذکر کرد:
اللهم اجعل ما یلقى الشیطان فى روعى من الحسد تدبیرا على عدوک.
بار الها! تدبیر و مآلاندیشى به زیان دشمن خودت را جایگزین حسدى قرار ده که شیطان در ضمیرم القا نموده است.
نتیجه آنکه شخص باایمان موظف است دل را از حسد پاک نگاه دارد، بدخواه مردم نباشد، و خویشتن را به این خلق ناپسند آلوده ننماید. اگر به فرض چنین حالتى در کسى پدید آمد و دلش به اندیشهى زوال نعمت صاحب نعمت گرایش یافت آن تمنا را متوجه دشمنان خداوند نماید، تدبیرى بیندیشد، نقشهاى طرح کند تا در عرصهى جنگ یا در محیط عادى از ابوجهلصفتان و دشمنان پابرجاى دین خدا، که بدبختانه در هر عصر و زمان بوده و هستند سلب نعمت شود و آنان نتوانند به آیین الهى آسیب برسانند و سد راه حق و حقیقت شوند، و چون این تمنا منزه از پلیدى و بدخواهى است به حساب اخلاق مذموم نمىآید بلکه شایستهى پاداش الهى است زیرا هدفش اعلاى حق است، اگر نتوانست تمناى درونى خود را در زوال نعمت متوجه دشمنان خدا نماید و همچنان در اندیشهى بدخواهى برادران خود بود باید بداند که در پرتگاه سقوط قرار گرفته و لازم است همواره متوجه باشد که بدخواهیش از حد اندیشه تجاوز نکند و کوچکترین رنگ عمل به خود نگیرد زیرا حسد تا وقتى که در ضمیر حسود زندانى است، مجازات ندارد اما اگر به فکر افتاد که براى سلب نعمت از محسود
اقدام عملى نماید، مورد تعدى و تجاوزش قرار دهد، و به مال و جان وى آسیب برساند، باید بداند هر قدمى که در این مسیر برمىدارد راه تباهى و فساد را مىپیماید و این مطلب ضمن روایات بسیارى از رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلام آمده است:
قالوا یا رسولالله! لا یسلم احد منا من الطیره و الحسد و الظن فما نصنع؟ قال: اذا تطیرت فامض و اذا حسدت فلا تبغ و اذا ظننت فلا تتحقق.
عرض کردند یا رسولالله! هیچ یک از ما از فال بد و حسد و گمان بد سالم نیستیم، چه کنیم که از عوارض بد آنها مصون بمانیم؟ فرمود: وقتى مورد فال بد قرار گرفتى به راه خودت ادامه بده، وقتى حسد بردى به تعدى و ستم دست مزن، و وقتى گمان بد بردى تحقیق و تجسس منما.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:3 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق( 101)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم اجعل ما یلقى الشیطان فى روعى من التمنى و التظنى و الحسد ذکرا لعظمتک و تفکرا فى قدرتک و تدبیرا على عدوک.
بار الها! آنچه از تمنیات و بدگمانى و حسد که شیطان در قلب من القا مىکند تو با عنایت خود دگرگون نما و یاد عظمتت را، تفکر در قدرتت را، و مآلاندیشى به زیان دشمنت را جایگزین آنها قرار ده.
به خواست خداوند بزرگ این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
الروع بالضم فالسکون العقل و القلب، «روع» به ضم حرف اول و سکون حرف دوم به معناى عقل و قلب است.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان الروح الامین نفث فى روعى انه لا تموت نفس حتى تستکمل رزقها. رسول اکرم (ص) فرمود: روحالامین در قلب من دمید و در ضمیرم القا نمود که تا کسى از رزق خود به طور کامل برخوردار نگردد نمىمیرد.
خداوند انسان را به گونهاى آفریده که تلقینپذیر است و القائات خوب یا بدى که در ضمیرش نفوذ مىکند مىتواند در کوتاه مدت یا دراز مدت در وى اثر بگذارد و آگاهانه یا ناآگاه او را به همان مسیر سوق دهد. تلقینپذیرى از جمله عطایاى الهى است که به مشیت حکیمانهى او در ضمیر بشر مستقر گردیده است. این عطیهى گرانقدر از سرمایههاى تعالى و تکامل انسانهاست به شرط آنکه در مسیر صحیح قرار گیرد و مطالبى عاقلانه و عالمانه در آن راه یابد.
عن على علیهالسلام قال: حق على العاقل ان یضیف على رایه راى العقلاء و یضم الى علمه علوم العلماء. على (ع) فرموده: شایسته است که انسان عاقل راى عقلا را ضمیمهى راى خود نماید و علم علما را بر علم خویش بیفزاید.
اولیاى گرامى اسلام براى آنکه پیروان خود را از خطر القائات باطل تا جایى که ممکن است مصون و محفوظ دارند، در پارهاى از معاشرتهاى اجتماعى که مىتواند زمینهساز تلقینهاى نادرست گردد تعالیمى را به آنان آموخته و اکیدا رعایت آنها را توصیه نمودهاند و در اینجا دو مورد به اختصار ذکر مىشود، از جمله مواردى که مىتواند منشاء تلقینهاى بد شود و اخلاق و اعمال آدمى را به فساد بکشاند، رفاقت با افراد ناصالح و گناهکار است. روایات در این باره زیاد رسیده، از آن جمله این حدیث شریف است: عن على علیهالسلام قال: لا تصحب الشریر فان طبعک یسرق من طبعه شرا و انت لا تعلم. على (ع) فرموده: از مصاحبت و رفاقت با کسى که به شر و فساد آلوده است بپرهیز که طبیعت تو، به گونهاى ناآگاه بدى و ناپاکى را از طبع منحرف او مىدزدد و تو از آن بىخبرى.
یکى دیگر از مواردى که مىتواند منشاء تلقینهاى باطل شود، مشورت و تبادل فکر با افرادى است که فاقد صلاحیتاند. در این باره نیز روایات زیادى آمده که در اینجا به ذکر یک حدیث اکتفا مىشود.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا على! لا تشاور جبانا فانه یضیق علیک المخرج و لا تشاور البخیل فانه یقصر بک عن غایتک و لا تشاور حریصا فانه یزین لک شرها.
رسول اکرم (ص) به على (ع) فرمود: با ترسو مشورت مکن که او راه رهایى از مشکل را بر تو تنگ مىکند. با بخیل مشورت مکن که او با تلقین قصور مانع کمال نهاییت مىگردد. با حریص مشورت مکن که او براى آنکه خلق ناپسند حرص را در تو القا نماید آن را در نظرت زیبا جلوه مىدهد.
امام سجاد (ع) در آغاز دعاى موضوع سخنرانى امروز، از القاى شیطان نام برده است. با توجه به اینکه قلب بشر مىتواند کانون تلقینهاى خوب یا بد باشد، به موقع است که در این بحث از کلام امام استفاده شود، تلقینهاى بد را القاى شیطانى بخوانیم و تلقینهاى خوب را القاى رحمانى، هر تلقینى که مرضى ذات اقدس الهى و مایهى تعالى و تکامل انسان باشد، القاى رحمانى است و هر تلقینى که مرضى خداوند نباشد و زمینهى انحطاط و سقوط آدمى را فراهم آورد، القاى شیطانى است. در کلام امام (ع) سه القاى شیطانى ذکر شده است و سه القاى رحمانى: اول القاى شیطانى، تمنیات دروغ و غیرواقعى است، دوم اعمال بدگمانى و سوءظن به مردم است، سوم حسادت و رشک بردن به این و آن. اول القاى رحمانى یاد عظمت و بزرگى حضرت بارىتعالى است، دوم تفکر در قدرت لایزال آفریدگار جهان است، و سوم تدبیر و نقشهى برانداختن دشمنان خداوند است، و به فضل بارىتعالى در این سخنرانى راجع به هر یک از آنها به اختصار توضیح داده مىشود.
التمنى تشهى وصول لامر مرغوب فیه و حدیث النفس بما یکون و بما لا یکون. تمنى عبارت از نیل به تحقق یافتن چیزى است که مورد علاقه و رغبت است و همچنین چیزهایى که با خود مىاندیشیم و در صفحهى خاطر ترسیم مىکنیم، خواه شدنى باشد یا ناشدنى.
آرزو از جمله عطایاى پرارزش بارىتعالى است که به انسانها ارزانى داشته و آنان را از این نعمت بزرگ برخوردار فرموده است. آرزو مایهى عمران و آبادى دنیا و منشاء تحرک و فعالیت است، آرزوى نیل به کمال، محصلین را به حوزههاى علمى و دانشگاهها مىکشاند، آرزوى منفعت و سودیابى است که بازرگانان را به تجارت و کشاورزان را به زراعت وادار مىکند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الامل رحمه لامتى و لو لا الامل ما رزقت والده ولدها و لا غرس غارس شجرا. رسول اکرم (ص) فرموده: آرزو براى ملت من رحمت است و اگر آرزو نمىبود هیچ مادرى فرزند خود را شیر نمىداد و هیچ باغدارى درختى را غرس نمىنمود.
آرزویى را که پیشواى بزرگ اسلام براى امت خود رحمت خوانده، آرزوهاى صحیح و عاقلانه است، آرزوهایى است که رنگ واقعبینى دارد و منشاء سعادت مادى و معنوى انسانهاست، ولى تمنیات باطل و آمال موهوم که مایهى تضییع عمر و سد راه تعالى و تکامل است نه تنها رحمت خداوند نیست بلکه به فرمودهى امام سجاد (ع) از القائات شیطانى است. بدبختانه بعضى از افراد نوجوان و جوان و میانسال گرفتار این تمنیات دروغ و ناشدنى هستند و عمر عزیز را در آن موهومات مىگذرانند، گاهى جوان محصل، کتاب درس را که باید مطالعه کند کنار گذارده و تمناى عالیترین مقامها را در سر مىپرورد، خود را بر کرسى وکالت، در مقام وزارت، و حتى ریاست جمهور مستقر ساخته و مشغول امر و نهى است، گاهى با چشم و ابرو به اطرافیان دستور مىدهد و گاهى با حرکت سر و دست براى عموم، فرمان صادر مىکند، او نه از پى علم و صنعت مىرود، نه از پى کسب و تجارت و نه در راه دامدارى و کشاورزى قدم برمىدارد، خود را به تمنیات واهى دلخوش نموده، عمر عزیزش به سرعت تباه مىشود و ناچار باید زندگى را به بدبختى و سیهروزى بگذراند. بعضى از افرادند که در امور دینى و شئون معنوى گرفتار تمنیات دروغ و اندیشههاى واهى هستند و خویشتن را در مقامى بلندپایه و رفیع مىپندارند. قرآن شریف ضمن بعضى از آیات آنان را معرفى فرموده است:
و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هودا او نصارى تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.
یهودیها گفتند: داخل بهشت نمىشود مگر کسى که یهودى باشد، نصارى گفتند: داخل بهشت نمىشود مگر کسى که نصرانى باشد. این تمناى باطل و آرزوى دروغ آنان است. پیمبر گرامى! به اینان بگو: اگر راست مىگویید براى ادعاى خود اقامهى برهان نمایید.
قال امیرالمومنین علیهالسلام و قد قال غیرهم. قالت الدهریه: الاشیاء لا بدء لها و هى دائمه، من خالفنا فى هذا فهو ضال مخطىء مضل. و قالت الثنویه: النور و الظلمه هما المدبران، من خالفنا فى هذا فقد ضل. و قال مشرکوا العرب: ان اوثاننا آلهه، من خالفنا فى هذا ضل. فقال الله تعالى: تلک امانیهم التى یتمنونها، قل لهم: هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.
على (ع) فرموده: نه تنها یهود و نصارى چنین تمنایى در دل داشتند بلکه دگران نیز در این اندیشهاند. دهریون مىگویند: عالم، قدیم است و اول نداشته و هر کس در این سخن مخالف ما باشد گمراه و خطاکار است. ثنویون مىگویند: مدبر عالم، نور و ظلمت است و هر که مخالف گفته ما باشد گمراه است. مشرکین عرب مىگویند: بتهاى ما معبودهاى واقعى ما هستند و هر کس جز این بگوید، گمراه است. خداوند فرمود: این تمنیات درونى خود آنهاست، پیمبر! به آنان بگو: اگر راست مىگویید اقامهى دلیل نمایید.
این تمنیات غیر واقعى و آمال موهوم، بزرگترین وسیلهى گمراهسازى شیطان براى به دام افکندن اشخاص ناآگاه است.
عن على علیهالسلام قال: الامل سلطان الشیاطین على قلوب الغافلین. على (ع) فرموده است: تمناى غیر واقعى و آرزوى باطل، سلطان شیطانها بر قلوب افراد غافل است.
براى آنکه اشخاص بتوانند خویشتن را از دام تمنیات نفسانى و القائات شیطانى برهانند باید عظمت و بزرگى خداوند را به یاد آورند و به پناه القائات رحمانى بروند و این مدلول کلام امام سجاد (ع) در دعاى موضوع سخنرانى امروز است. به منظور توضیح مطلب مىتوانیم اولین القاى رحمانى را که ذکر عظمت حضرت بارىتعالى است جوابگوى اولین القاى شیطانى قرار دهیم، در این صورت کلام امام (ع) چنین خواهد شد:
اللهم اجعل ما یلقى الشیطان فى روعى من التمنى ذکرا لعظمتک، بار الها! آنچه را که شیطان از تمنیات باطل در ضمیر من القا مىنماید تو با لطف خود آن را به ذکر عظمت و یاد بزرگى خودت متحول فرما.
در منابع دینى گاهى ذکر خداوند آمده است و گاهى ذکر عظمت او، و در مورد ذکر خداوند گاهى ذکر زبان آمده است و گاهى ذکر دل، ذکر زبان عبادت است و گویندهى ذکر از اجر بارىتعالى برخوردار مىگردد، اما ذکر گرانقدر و پرارزش، ذکر دل است، چه آنکه دل مجرى احکام الهى است و انسانى که همواره در یاد خداوند است، اوامر او را اجرا مىکند و از منهیاتش اجتناب مىنماید.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: من اشد ما فرض الله خلقه ذکر الله کثیرا ثم قال لا اعنى «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» و ان کان منه و لکن ذکر الله عند ما احل و حرم فان کان طاعه عمل بها و ان کان معصیه ترکها.
امام صادق (ع) فرمود: از سختترین واجبات خداوند به عهدهى مردم این است که بسیار در یاد خدا باشند، سپس فرمود: مراد از ذکر خدا «سبحان الله و الحمد لله و...» نیست. اگر چه «سبحان الله و...» از اذکار است، مقصودم ذکر خداوند در موارد حلال و حرام الهى است، اگر طاعت است عمل کند و اگر معصیت است اجتناب نماید.
به شرحى که توضیح داده شد، القائات شیطانى در زمینهى تمنیات اگر مربوط به امور دنیوى باشد اغلب آرزوهاى ناشدنى است، فکر مىکند که عالیترین مقام مملکت را به دست آورده، به رفیعترین کرسى قدرت تکیه زده، امر و نهیش در سراسر کشور نافذ است و مردم بى چون و چرا دستوراتش را اطاعت مىنمایند. گاهى تمناى موهومش گردآورى ثروت بى حد و اموال منقول و غیر منقول است، با خود مىاندیشد ثروتى بى حساب جمع کرده، عمارتهایى بسیار مجلل بنا نموده، و باغهایى وسیع و باصفا تاسیس کرده، ماشینهاى گوناگون آخرین سیستم در اختیار دارد، و هر روز یکى از آنها را سوار مىشود، خدمتگزاران و رانندگان گرداگردش ایستاده و همه مهیاى اطاعت اوامرش هستند. بر اثر این ثروت بىشمار، هیئت حاکمه و عموم مردم در مقابلش سر تعظیم فرود مىآورند. اگر تمناى درونیش مربوط به شئون معنوى و امور اخروى باشد، بدون تردید خود را از اولیاى بزرگ الهى به حساب مىآورد، خویشتن را عنصرى شرافتمند و بهشتى مىپندارد، به خود حق مىدهد که در قیامت از میلیونها مردم شفاعت نماید، و با این توهمات غیر واقعى دلخوش و شادمان است. این تمنیات باطل او را از واقعنگرى بازمىدارد، سرگرم اوهام و تخیلاتش مىنماید، و بینش معنوى را از وى سلب مىکند.
عن على علیهالسلام قال: الامانى تعمى عیون البصائر. على (ع) فرموده: تمنیات و آرزوهاى درازناشدنى، چشم دل را نابینا مىنماید. کسى که اسیر دام تمنیات نفسانى و القائات شیطانى گردیده و از نظر دنیوى یا اخروى به مسیر باطل گراییده است، براى اینکه از آن بند رهایى یابد و مسیر باطل را ترک گوید باید از ذات اقدس الهى یاد نماید، به قدر فهم خود در عظمت عوالمى که آفریدگار توانا خلق کرده فکر کند تا به حقارت و ناچیزى خود پى ببرد و خویشتن را از بندهاى تخیلات و تمنیات باطل آزاد سازد. در دنیاى پیشرفتهى امروز به هر نسبت که سطح دانش بشر گسترش مىیابد و به اسرار خلقت بیشتر واقف مىشود، به همان نسبت عظمت جهان آفرینش، مشهودتر مىگردد و خضوع انسانهاى عالم در مقابل آفریدگار توانا افزایش مىیابد. اولیاى گرامى اسلام پیروان خود را از تفکر در ذات اقدس الهى برحذر داشتهاند زیرا چنین تفکرى از ناحیهى مخلوق ناتوان، نسبت به خالق توانا به جایى نمىرسد و نتیجهبخش نیست. اما توصیه نمودهاند که در عظمت آفرینش و خلقت خداوند فکر کنند. عن ابىجعفر علیهالسلام قال: ایاکم و التفکر فى الله و لکن اذا اردتم ان تنظروا الى عظمته فانظروا الى عظیم خلقه. امام باقر (ع) فرمود: بپرهیزید از تفکر در ذات مقدس خداوند ولى اگر اراده کردید که عظمت او را بنگرید با دقت به عظمت خلقت او نظر افکنید. کسى که در باطن اسیر القائات شیطانى و تمنیات نفسانى خود گردیده و تصور مىکند که در قیامت انسانى است بهشتى و در صف اولیاى الهى قرار دارد براى نجات خود از این پندار غیرواقعى باید در آیهى شریفهى «مالک یوم الدین» و دیگر آیاتى که معرف حاکمیت و مبین عظمت ذات اقدس الهى در عرصهى قیامت است دقت کند و بدین وسیله خود را از آن قید و بندهاى موهوم آزاد سازد. خلاصه به مدلول کلام امام سجاد (ع) راه نجات از القائات شیطانى و تمنیات باطل، خواه دنیوى باشد یا اخروى، استمداد از عظمت خداوند است، و باید اندیشه و افکارمان را به بزرگى ذات اقدس او معطوف داریم.
دومین القاى شیطانى که در این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» آمده، «تظنى» است. امام (ع) از پیشگاه بارىتعالى درخواست مىکند که تفکر در قدرت لایزال خود را در ضمیر ما جایگزین «تظنى» فرماید و بدین وسیله از القائات شیطانى مصون و محفوظمان دارد. «تظنى» در لغت به معناى اعمال نمودن گمان است. براى آنکه معناى «اعمال ظن» روشن شود، لازم است قبلا به اختصار دربارهى اصل «ظن» و خصوصیات آن و همچنین چند جملهاى دربارهى وظایفى که اولیاى اسلام در امر حسن ظن و سوءظن براى پیروان خود بیان نمودهاند توضیح داده شود. مردم دربارهى حسن ظن یا سوءظن با یکدیگر متفاوتاند، بعضى بدون محاسبه و سنجش، گفتار و رفتار دیگران را با سوءنظر مىنگرند. این گروه از جهت اخلاقى بیمارند و ارزشى ندارند، باید خویشتن را درمان کنند و از این حالت ناپسند رهایى یابند. بعضى از مردم، افراد شایسته و صالحاند، اگر در موردى بدگمان شوند بر اثر مشاهدهى قراین و امارات عقلانى است، البته گمان بد این قبیل افراد در شرع مقدس، شایان ملاحظه تلقى شده و نباید موجبات بدگمانى آنان را فراهم آورد.
فى الحدیث: اتقوا ظنون المومنین فان الله جعل الحق على السنتهم. در حدیث آمده: از گمان مومنین اجتناب نمایید که خداوند، حق را در زبان آنان قرار داده است.
اولین وظیفهى یک فرد مسلمان نسبت به برادر دینیش این است که عمل و گفتهى او را به بهترین وجه صحیح و ممکن حمل نماید و گفتار و رفتارش را از دیدگاه پاکى و درستى بنگرد.
قال امیرالمومنین علیهالسلام: ضع امر اخیک على احسنه حتى یاتیک ما یغلبک منه و لا تظنن بکلمه خرجت من اخیک سوءا و انت تجد لها فى الخیر محملا.
امیرالمومنین (ع) فرموده: کار برادر دینیت را به بهترین وجه ممکن قرار ده مگر آنکه وضع به گونهاى شود که حمل به صحت ناممکن گردد. همچنین به سخنى که برادرت گفته گمان بد مبر با آنکه مىتوانى براى آن کلام محمل خوب و شایستهاى بیابى. وظیفهى دیگرى که پیشوایان دین به مومنین تذکر دادهاند این است که براى مصون ماندن از گمان بد مردم، باید مراقبت کنند که با افراد ناصالح و بدنام رفیق نشوند و با آنان رفت و آمد ننمایند، چه آنکه همنشین انسان در جامعه، معرف هویت و شخصیت اوست، و همچنین توصیه نمودهاند که خویشتن را در معرض تهمت قرار ندهید و در جایى که بدنام خواهید شد نروید که نه تنها همنشین بد مایهى بدنامى است بلکه محیط فاسد نیز سوءظن و بدگمانى به بار مىآورد. حضرت عبدالعظیم الحسنى از امام جواد (ع) حدیث نموده که على (ع) فرمود: مجالسه الاشرار تورث سوءالظن بالاخیار.
همنشینى با اشرار و بدان، موجب بدگمانى اخیار و خوبان مىگردد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:0 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق(100 )
اگر یک فرد عادى ترک اولى را مرتکب شده بود شاید با توجه به خطاى خویش و عذر خواستن از پیشگاه الهى بیش از هفت روز، استحقاق خذلان و محروم ماندن از نصرت الهى را نمىداشت، اما این ترک اولى از فرد بزرگى مانند یوسف صدیق موجب شد که هفت سال مدت زندانش افزایش یابد. اگر گفته شود استحقاق خذلان و حرمان از نصرت بارىتعالى براى کسى است که جملهى اول دعاى امام سجاد (ع) را رعایت ننموده و در حال اضطرار، از غیر خداوند یارى خواسته است، مىتوان گفت کلمهى «منع» که بعد از کلمهى «خذلان» آمده براى کسى است که جملهى دوم دعاى امام را رعایت ننموده و در حال فقر و تهیدستى با خضوع و تذلل، از غیر خداوند کمک خواسته است. بنابراین منع الهى منع اعطاى مال و حرمان از رفع نیاز از فقیرى است که موقع فقر توجه به پروردگار را از یاد برده و در مقابل غیر خداوند خضوع و تذلل نموده و از وى کمک خواسته است. در این قبیل مواقع وجود دوست دانا و باایمان و رفیق ناصح مشفق بسیار ارزنده و گرانقدر است، چنین دوستى اگر از تنگدستى برادر ایمانى خود آگاه شود در صورتى که قادر باشد بدون منت مشکلش را حل مىکند و اگر نتواند او را به در خانهى خداوند مىفرستد و نمىگذارد از این و آن تمنا کند و آبروى خود را از میان ببرد و با کمک خواستن از غیر خدا خویشتن را تحقیر نماید و در اینجا براى نمونه یک مورد ذکر مىشود:
عن محمد بن عجلان قال: اصابتنى فاقه شدیده و اضاقه و لا صدیق لمضیق و لزمنى دین ثقیل و غریم یلح باقتضاءه فتوجهت نحو دار الحسن بن زید و هو یومئذ امیر المدینه لمعرفه کانت بینى و بینه و شعر بذلک من حالى محمد بن عبدالله بن على بن الحسین و کانت بینى و بینه قدیم معرفه فلقینى فى الطریق فاخذ بیدى و قال لى قد بلغنى ما انت بسبیله و لا تسعف بطلبتک. فعلیک بمن یقدر على ذلک و هو اجود الاجودین. فالتمس ما تومله من قبله، فانى سمعت ابن عمى جعفر بن محمد علیهماالسلام یحدث عن ابیه عن جده عن ابیه الحسین بن على عن ابیه على بن ابیطالب علیهالسلام عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: اوحى الله عز و جل الى بعض انبیاءه فى بعض وحیه الیه: و عزتى و جلالى لا قطعن امل کل مومل غیرى بالایاس
و لاکسونه ثوب المذله و لابعدنه من فرجى و فضلى، ایومل عبدى فى الشدائد غیرى و الشدائد بیدى او یرجو سواى و انا الغنى الجواد.
محمد بن عجلان مىگوید به فقر و تنگدستى شدیدى دچار شدم و دوستى نداشتم که در این وضع سخت کمکم نماید، به علاوه، دین سنگینى به ذمهام بود و دائن مىخواست که هر چه زودتر آن را وصول کند. به امید حل این مشکلات، راه منزل حسن بن زید را که آن روز فرماندار مدینه بود در پیش گرفتم زیرا یکدیگر را مىشناختیم. محمد بن عبدالله بن على بن الحسین علیهماالسلام از مضیقه و تنگدستیم آگاه شده بود. من و او از قدیم با یکدیگر دوست بودیم. خبر داشت که براى رفع مضیقه مىخواهم به منزل فرماندار بروم. بین راه که مىرفتم به من رسید، دستم را گرفت و گفت: از فکرى که به نظرت رسیده و تصمیم گرفتهاى مطلع شدهام، براى رفع گرفتارى خود به کار ناروا دست نزن و در راه غیر صحیح قدم مگذار، بر تو باد به استعانت و یارى خواستن از کسى که قدرت دارد مشکلاتت را حل نماید و از گرفتاریها نجاتت دهد، او بخشندهترین بخشندگان است، تمناى خود را از او درخواست نما که من از پسر عمویم حضرت صادق (ع) شنیدم که او از پدرش و آن حضرت از آباى گرامیش حدیث نمودهاند از پیغمبر اکرم (ص) که فرمود: خداوند به بعضى از پیمبران خود وحى نمود: به عزت و جلالم قسم، قطع مىکنم آرزوى کسى را که به غیر من دل بندد، امیدش را به یاس تبدیل مىنمایم، به وى جامهى ذلت مىپوشانم و او را از گشایش زندگى و تفضل خود دور مىسازم. آیا بندهى من در سختى به غیر من دل مىبندد با آنکه شداید و سختیها در دست من است؟ آیا بندهى من به غیر من ابراز امید مىنماید با آنکه من بىنیاز و بخشندهام؟
فقلت له یابن رسولالله اعد على هذا الحدیث فاعاده ثلاثا. فقلت:
لا و الله، لا سالت احدا بعد هذا حاجه. فما لبثت ان جاءنى الله برزق و فضل من عنده.
محمد بن عجلان گفت: اى فرزند پیمبر، این حدیث را دوباره براى من بخوان. نوهى امام سجاد (ع) سه بار حدیث را تکرار نمود. سپس محمد بن عجلان قسم یاد کرد که پس از شنیدن این حدیث از احدى درخواست حاجت نمىنمایم. بعد خودش مىگوید: طولى نکشید که خداوند مرا از رزق و فضل خود برخوردار ساخت.
نظیر این روایت، روایات زیادى در کتب اخبار از اولیاى گرامى اسلام رسیده و پیروان قرآن شریف باید همواره متوجه عز اسلامى خود باشند، به شرافت نفس خویش آسیب نرسانند، و دست تمنا به سوى غیر خدا نگشایند. تنها حوایج خود را از او درخواست نمایند و پروردگار مهربان بدون منت و ذلت در حدود مصلحت، خواستههاى بندگان را اجابت مىفرماید و مشکلاتشان را حل مىنماید.
عن على علیهالسلام قال: من توکل علیه کفاه و من ساله اعطاه.
على (ع) فرموده: کسى که به خداوند توکل نماید امر او را کفایت مىکند و کسى که از پیشگاه مقدس او درخواست نماید به وى اعطا مىفرماید.
اگر گفتیم در این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» استحقاق خذلان براى کسى است که جملهى اول دعاى امام سجاد را رعایت ننموده و در حال اضطرار، از غیر خداوند یارى خواسته است و کلمهى «منع» که بعد از کلمهى «خذلان» آمده به شرحى که توضیح داده شد براى کسى است که جملهى دوم دعاى امام را رعایت ننموده، با خضوع و تذلل از غیر خداوند کمک خواسته است باید بگوییم کلمهى «اعراض» که بعد از کلمهى «خذلان» و «منع» آمده براى کسى است که جملهى سوم دعاى امام را رعایت ننموده و در موقع ترس آمیخته به خطر و اضطراب در مقابل غیر خداوند تضرع و زارى کرده است. بشر در تمام لحظات زندگى نیازمند به حمایت و عنایت ذات اقدس الهى است و اگر از فیض او محروم گردد به انحطاط و سقوط مىگراید و راه تباهى و هلاکت را مىپیماید. اعراض خداوند از انسان بدین معنى است که لطف خود را از او قطع کند، حمایتش را از وى بردارد، به حال خودش واگذار نماید، و با افکار و اعمال انحرافى که دارد ترکش گوید. به موجب روایات، این گروه بدبخت، مطرود و مبغوض درگاه مقدس بارىتعالى هستند، اینان با روش نادرستى که در پیش مىگیرند نه تنها خود راه ضلالت را طى مىکنند بلکه موجب گمراهى افراد بىاطلاع مىگردند و آنان را نیز به بیراهه مىبرند. على (ع) دو صنف را مبغوضترین مردم نزد بارىتعالى خوانده و در مقام معرفى چنین فرموده است:
ان ابغض الخلائق الى الله رجلان: رجل و کله الله الى نفسه فهو جائر عن قصد السبیل، مشغوف بکلام بدعه و دعاء ضلاله فهو فتنه لمن افتتن به، ضال عن هدى من کان قبله، مضل لمن اقتدى به فى حیاته و بعد وفاته، حمال خطایا غیره، رهن بخطیئته.
بىگمان، دو نفر مبغوضترین مخلوق نزد بارىتعالى هستند: اول مردى است که خداوند او را به خودش واگذارده و از صراط مستقیم منحرف است، از صمیم قلب به سخن بدعت و دعوت به گمراهى و ضلالت علاقه دارد، او فتنه است براى کسى که مفتونش گردد، گمراه
است از طریقه و سیرهى کسانى که پیش از او بودهاند، گمراهکنندهى کسى است که در ایام حیاتش و بعد از مرگش به وى اقتدا نماید، بار بر گناهان دگران و در گرو خطایاى خویشتن است.
اعراض خداوند از یک انسان این است که او را به خودش واگذارد و مشمول حمایتها و عنایتها قرارش ندهد و این امر در نظر اولیاى گرامى اسلام آنقدر مهم است که ضمن دعا با تذلل و التماس از پیشگاه بارىتعالى مىخواستند که به قدر یک چشم بر هم زدن آنان را به خودشان وانگذارد.
عن ابى عبدالله
قال: کان رسولالله صلى الله علیه و آله فى بیت ام سلمه فى لیلتها. ففقدته من الفراش فدخلها من ذلک ما یدخل النساء. فقامت تطلبه فى جوانب البیت حتى انتهت الیه و هو فى جانب من البیت قائم رافع یدیه یبکى و هو یقول: اللهم لا تنزع منى صالح ما اعطیتنى ابدا، اللهم و لا تکلنى الى نفسى طرفه عین ابدا، اللهم لا تشمت بى عدوا و لا حاسدا ابدا، اللهم لا تردنى فى سوء استنقذتنى منه ابدا.
امام صادق (ع) فرمود: پیغمبر اکرم (ص) شبى در حجرهى ام سلمه بود. او نیمهشب بیدار شد و دید حضرت در بستر نیست. فکرى به خاطرش گذشت که معمولا از فکر زنان مىگذرد. در اطراف منزل به جستجو پرداخت تا به نقطهاى رسید و دید که رسول اکرم (ص) در آنجا ایستاده دست به دعا برداشته و با دیدهى گریان عرض مىکند: بار الها! عطایاى خوبى را که به من اعطا کردهاى هرگز از من مگیر، بار الها! به قدر یک چشم بر هم زدن مرا به خودم وامگذار، بار الها! مرا مورد شماتت هیچ دشمن و حسودى قرار مده، بار الها! در آن اوضاع و شرایط بدى که
قرار داشتم و نجاتم دادى دوباره مرا به آن وضع برمگردان.
در این روایت، رسول اکرم (ص) ضمن سه دعاى دیگر از خداوند خواسته است به قدر یک چشم بر هم زدن او را به خودش وانگذارد. در حدیث دیگرى از امام صادق ( ع) آمده که راوى مىگوید:
سمعت اباعبدالله علیهالسلام یقول و هو رافع یده الى السماء: رب لا تکلنى الى نفسى طرفه عین ابدا، لا اقل من ذلک و لا اکثر.
ناقل حدیث مىگوید: شنیدم از امام صادق (ع) در حالى که دستش را به دعا برداشته عرض مىکند: بار الها! به قدر مدت یک چشم بر هم زدن یا مدتى کمتر از آن یا بیشتر از آن مرا به خودم وامگذار.
خلاصه سومین کلمهى امام سجاد (ع) در این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» اعراض حضرت بارىتعالى از کسى است که موقع ترس آمیخته به خطر به جاى آنکه زبان دعا به پیشگاه خدا بگشاید و با تضرع و زارى، دفع خطر را از او بخواهد، دست تمنا به روى این و آن دراز کند و با چشم اشکبار از آنان حل مشکل را تمنا نماید. کیفر چنین انسانى آن است که خداوند از وى اعراض کند و او را به حال خودش واگذارد. امام (ع) بعد از آن سه کلمه عرض مىکند:
یا ارحم الراحمین، اى مهربانترین تمام مهربانها.
سخن گفتن از مهربانى خداوند در این مقام مىتواند ناظر به سه جملهى اول باشد و مىتواند ناظر به سه کلمهى بعد باشد. در صورت اول، معنى چنین مىشود: اى مهربانترین مهربانها! مرا در موقع اضطرار از یارى خواستن غیر خودت آزمایش منما، اى خداوند مهربان! مرا موقعى که فقیر مىشوم با تضرع و تذلل براى درخواست کمک از غیر خودت
امتحانم مکن. اى مهربان خداوند! مرا در موقعى که گرفتار ترس آمیخته به خطر مىشوم با تضرع نزد غیر خودت مورد آزمایشم قرار مده.
و در صورت دوم معنى چنین است: بار الها! من بر اثر بد امتحان دادن، مستحق خذلان و محرومیت از نصرت تو و شایستهى منع و حرمان از فضل تو و سزاوار اعراض و روگردانى تو هستم، اما از یاد نمىبرم که تو از هر مهربان مهربانترى، امیدوارم لغزشهایم را به رحمتت ببخشى و از مهر و محبتت برخوردارم سازى، ولى بهتر است که بگویم امام (ع) در گفتن «یا ارحم الراحمین» به هر دو قسمت نظر دارد و براى هر دو مطلب رحمت الهى را درخواست مىنماید.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
21
:: بازدید دیروز ::
45
:: کل بازدیدها ::
188596
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::