سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنزیل نور


ساعت 5:8 عصر پنج شنبه 87/12/8

شرح دعای مکارم الاخلاق( 104)

عن على علیه‏السلام قال: من استطاع منکم ان یلقى الله تعالى و هو نقى الراحه من دماء المسلمین و اموالهم سلیم اللسان من اعراضهم فلیفعل. 

على (ع) فرموده: هر کس مى‏تواند خداوند را به گونه‏اى ملاقات نماید که دستش به خون مسلمین و اموال آنان آلوده نباشد و همچنین زبانش از تجاوز به عرض مسلمانان سالم مانده باشد به این مهم اقدام کند و موجبات پاکى و تنزه خود را فراهم آورد. 

در صدر اسلام، پیش از آنکه رسول اکرم (ص) به مدینه مهاجرت نماید، بعضى از مشرکین و کفار قریش با آیین الهى و پیشواى دین سخت مخالفت مى‏کردند و اظهار عداوت مى‏نمودند. پس از آنکه پیمبر اسلام (ص) به مدینه مهاجرت فرمود و دین الهى رفته رفته قوت گرفت، عده‏اى از معاندین مردند و عده‏اى در جنگها کشته شدند و سپس پسرانشان به اسلام گرایش یافتند و دین حق را پذیرا شدند، گاهى مسلمانان در برخورد با 

آنان پدرانشان را به بدى یاد مى‏کردند و به عرض آنان با نام بردن اسلافشان اهانت مى‏نمودند. پیشواى اسلام در مواردى این عمل را منع نمود و اجازه نمى‏داد مسلمانى به علت انحراف پدرش مورد اسائه‏ى ادب قرار گیرد. عکرمه بن ابى‏جهل یکى از افرادى بود که پس از گذشت مدتى از کشته شدن پدرش در جنگ بدر، قبول اسلام نمود و جریان امرش چنین بود: 

رکب البحر فاصابته عاصف فعاهد ربه ان یاتى رسول‏الله صلى الله علیه و آله و یبایعه ان انجاه الله تعالى. فنجى و اتى و اسلم فقام صلى الله علیه و آله فاعتنقه و قال مرحبا بالراکب المهاجر و کان المسلمون یقولون هذا ابن عدو الله ابى‏جهل. فشکى ذلک الى النبى صلى الله علیه و آله فمنعهم من ذلک. 

براى عکرمه سفر دریا پیش آمد. بین راه دچار طوفان گردید. در همان جا با خداوند بزرگ پیمان بست که اگر از دریا نجات یافتم نزد رسول اکرم (ص) بروم و ایمان بیاورم. خداوند او را نجات داد. حضور پیشواى اسلام شرفیاب شد و ایمان آورد. حضرت از جا حرکت کرد، با او معانقه نمود و به او خوشامد گفت. مسلمانان در برخورد با وى مى‏گفتند: این پسر دشمن خدا، ابى‏جهل است. عکرمه از این امر به رسول گرامى (ص) شکایت برد و حضرت مسلمانان را از این عمل منع فرمود. 

نام پدر را در حضور فرزند بردن و او را به بدى یاد کردن هتک به عرض و آبروى فرزند است، او را تحریک مى‏کند، مهیاى دفاع مى‏شود و به گفته‏ى وى پاسخ مى‏گوید، و همین امر مى‏تواند منشاء اختلاف شود، و اگر گسترش یابد وحدت جامعه را بر هم مى‏زند. به  همین جهت پیمبر گرامى مردم را از این عمل ناروا برحذر داشته است. 

عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: خرج رسول‏الله صلى الله علیه و آله لعرض الخیل. فمر بقبر ابى‏احیحه. فقال ابوبکر: لعن الله صاحب هذا القبر فو الله ان کان لیصد عن سبیل الله و یکذب رسول‏الله صلى الله علیه و آله. فقال خالد ابنه: و لعن الله ابا قحافه فو الله ما کان یقرى الضیف و لا یقاتل العدو. فلعن الله اهونهما على العشیره فقدا. فالقى رسول‏الله (ص) خطام راحلته على غاربها، ثم قال اذا انتم تناولتم المشرکین فعموا و لا تخصوا فیغضب ولده. 

امام باقر (ع) فرمود: مرکبهاى سوارى را براى مشاهده‏ى پیغمبر اکرم (ص) در خارج شهر مهیا نموده بودند و حضرت براى دیدن آنها مى‏رفت. بین راه از کنار قبر ابى‏احیحه عبور نمود. ابوبکر گفت: خدا لعنت کند صاحب این قبر را که مانعى بود در سر راه دین خدا و پیمبر گرامى را تکذیب مى‏نمود. خالد، فرزند صاحب قبر، که در معیت رسول اکرم (ص) بود گفت: خدا لعنت کند ابى‏قحافه را که تکریم میهمان نمى‏نمود و با دشمن نمى‏جنگید. خدا لعنت کند از این دو نفر آن را که مرگش براى عشیره و قومش به پستى و خوارى تلقى گردید. در این موقع رسول اکرم (ص) عنان شتر را به گردنش افکند و فرمود: وقتى خواستید از مشرکین نام ببرید، به کلام خود جنبه‏ى عمومى و همگانى دهید نه آنکه از شخص معین یاد کنید و فرزندش را عصبانى و خشمگین نمایید. 

چهارمین کلام مذمومى که امام سجاد (ع) در دعاى «مکارم‏الاخلاق» از آن نام برده و شیطان به زبانش جارى مى‏کند «شهادت باطل» است یعنى به دروغ گواهى دادن. اداى شهادت در محکمه‏ى قضا براى احقاق حق و اقامه‏ى عدل از امور مهم دینى است. در قرآن شریف و همچنین در کتب احادیث، آیات و اخبار متعددى در این باره رسیده و تاکید شده است وقتى دعوایى نزد قاضى شرع مطرح است و بعضى از آن آگاهى دارند اگر به عنوان گواه خوانده شوند اجابت کنند و از دادن گواهى شانه خالى نکنند و کتمان شهادت ننمایند. 

عن ابى عبدالله علیه‏السلام فى قول الله عز و جل: و لا یاب الشهداء اذا ما دعوا، فقال: لا ینبغى لاحد اذا دعى الى شهاده یشهد علیها ان یقول لا اشهد لکم. 

امام صادق (ع) در تفسیر آیه‏ى «و لا یاب الشهداء اذا ما دعوا» فرموده است: وقتى کسى براى اداى شهادت خوانده شود نباید بگوید: من شهادت نمى‏دهم و نمى‏تواند از وظیفه سر باز زند. 

عن الرضا علیه‏السلام قال: اذا دعى رجل لیشهد على رجل فلیس له ان یمتنع من الشهاده علیه من قوله و لا یاب الشهداء. 

حضرت رضا (ع) فرمود: وقتى مردى براى اداى شهادت خوانده شود، حق ندارد از اجابت امتناع نماید و در پایان حدیث، امام (ع) همان آیه را که امام صادق در حدیث خود فرموده بود، شاهد آورده است. 

امام سجاد (ع) در این قطعه‏ى دعا زبان را از بعد گناهانش مورد توجه قرار داده و در زمینه‏ى شهادت از گواهى باطل نام برده  است. شهادت باطل از جرایم مهم و از گناهان بسیار بزرگ است، گواهى دروغ مى‏تواند خون مسلمانى را به ناحق بریزد یا به مسلمانى زیانى وارد کند که براى او غیر قابل جبران باشد. خداوند در قرآن شریف گواهى دروغ را «قول زور» خوانده و فرموده است: فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور. 

از پلیدیها اجتناب کنید، خواه بت باشد یا غیر بت، و همچنین از گفته‏ى زور اجتناب نمایید. 

عن النبى صلى الله علیه و آله: عدلت شهاده الزور بالشرک بالله. 

رسول اکرم (ص) فرمود: در این آیه، شهادت دروغ معادل شرک به خداوند قرار داده شده است. 

درباره‏ى شهادت زور و مجازات دنیوى و اخروى آن روایات متعددى رسیده و در اینجا براى اجتناب از تطویل کلام به ذکر یک حدیث اکتفا مى‏شود. 

عن هشام بن سالم عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: شاهد الزور لا تزول قدماه حتى تجب له النار. 

هشام بن سالم از امام صادق (ع) حدیث نموده که فرمود: شاهد زور در قیامت قدم از قدم برنمى‏دارد تا آتش دوزخ بر وى قطعى گردد. 

پنجمین کلام مذموم که امام سجاد (ع) در این قطعه از دعا ذکر نموده و شیطان آن را به زبان اشخاص جارى مى‏کند، «غیبت مسلمان» است از مسلمان. امام در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

او اغتیاب مومن غائب. غیبت از جمله‏ى گناهان کبیره است و 

خداوند در قرآن شریف صریحا آن را نهى نموده و فرموده است: و لا یغتب بعضکم بعضا، بعضى از شما مسلمانان غیبت نکنید از دیگر برادران خود و از این گناه سنگین اجتناب نمایید. 

در سخنرانى شماره‏ى 30 راجع به غیبت از جهات متعدد بحث شد و در اینجا به ذکر مقدمه‏اى کوتاه و چند حدیث اکتفا مى‏شود. بسیارى از گناهان که ارتکاب آنها مستلزم شرایط و مقدماتى است و گاهى گناهکار براى تهیه‏ى مقدمات گناه با مشکل رو به رو مى‏شود و ناچار از آن مى‏گذرد، اما گناه غیبت با آنکه بسیار عظیم است، شرایط و مقدماتى لازم ندارد و غیبت‏کنندگان از مرد و زن به آسانى زبان را مى‏گردانند و غیبت مى‏کنند و شنوندگان نیز بدون زحمت و در کمال سهولت، گفته‏هاى آنان را استماع مى‏نمایند. بعضى از گناهان در شرایط مخصوص زمانى و مکانى قابل تحقق‏اند ولى غیبت نمودن و غیبت شنیدن شرط مکانى و زمانى ندارد. از این رو گناه غیبت، روز و شب، در سفر و حضر، در کوى و برزن، در اداره و مغازه، در عروسى و عزا، در منزل و مسجد، و خلاصه همیشه و همه جا قابل تحقق است و همین سهولت غیبت موجب شده است که پیشواى اسلام خطر آن را حتى در محیط مقدس مسجد گوشزد کند و به مسلمانان خاطرنشان فرماید. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الجلوس فى المسجد انتظار الصلوه عباده ما لم یحدث. قیل یا رسول‏الله! و ما یحدث؟ قال: الاغتیاب. 

رسول اکرم (ص) فرمود: نشستن در مسجد به انتظار نماز عبادت است مادامى که عملى را انجام ندهد. عرض شد یا رسول‏الله! چه  عملى؟ فرمود غیبت. 

اوحى الله تعالى الى موسى علیه‏السلام: من مات تائبا عن الغیبه فهو آخر من یدخل الجنه و من مات مصرا علیها فهو اول من یدخل النار. 

خداوند به موسى بن عمران وحى فرمود: هر کس بمیرد و از غیبت توبه کرده باشد، او آخرین شخصى است که به بهشت مى‏رود و اگر بمیرد و در گناه غیبت اصرار داشته باشد، او اول کسى است که در آتش وارد مى‏شود. 

عن الباقر علیه‏السلام انه قال: وجدنا فى کتاب على علیه‏السلام ان رسول‏الله صلى الله علیه و آله قال على المنبر: و الله الذى لا اله الا هو ما اعطى مومن قط خیر الدنیا و الاخره الا بحسن ظنه بالله عز و جل و الکف عن اغتیاب المومن. 

امام باقر (ع) فرمود در کتاب امیرالمومنین یافتیم که رسول گرامى (ص) در منبر به خداوند یگانه قسم یاد کرد که به هیچ مومنى هرگز خیر دنیا و آخرت اعطا نمى‏شود مگر آنکه نسبت به حضرت بارى‏تعالى حسن ظن داشته باشد و از غیبت مردم خوددارى نماید. 

ششمین کلام مذموم که امام سجاد (ع) در دعاى «مکارم‏الاخلاق» از آن نام برده و شیطان به زبان اشخاص جارى مى‏کند، دشنام‏گویى به شخصى است که حضور دارد و سب را مى‏شنود. امام (ع) در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  او سب حاضر. 

زبان از جوارحى است بسیار ارزشمند و مفید. زبان مى‏تواند با سخنان عالمانه و مقالات حکیمانه، جامعه را عالم بسازد و از فرهنگ و  دانش برخوردار نماید، زبان مى‏تواند با مواعظ حسنه و اندرزهاى مشفقانه مردم را تربیت کند و به راه سعادت و رستگارى سوقشان دهد. همچنین زبان از جوارحى است بسیار خطرناک و مضر و آفتش از آفت تمام اعضا و جوارح بیشتر است. از جمله آفات زبان سب و بدگویى به افراد در حضور آنان است. مردم از زبان این قبیل اشخاص وحشت دارند و تا جایى که بتوانند از آنان مى‏گریزند. این گروه در جامعه مبغوض‏اند و در پیشگاه الهى مطرود. 

عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: ان ابغض خلق الله عبد اتقى الناس لسانه. 

امام صادق (ع) فرمود: مبغوضترین خلق خداوند بنده‏اى است که مردم از او براى شر زبانش پرهیز دارند. 

اگر شخص بدزبان به انسان شریفى سب و شتم نماید اما او در مقابل، سکوت کند و چیزى نگوید، عملش مایه‏ى خشنودى بارى‏تعالى و موجب خشم شیطان است، و خداوند در مقابل سکوتش به وى اجر خواهد داد. اما اگر فحاش بد بگوید و شنونده، مقابله به مثل نماید و فحش او را با فحش پاسخ دهد، آن دو، مصداق این حدیث شریف خواهند بود. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: المتسابان شیطانان یتعاونان و یتهاتران. 

رسول اکرم (ص) فرموده: دو نفر که به یکدیگر دشنام مى‏گویند دو شیطان‏اند که به هم کمک مى‏کنند و به صورت معامله‏ى پایاپاى فحش مبادله مى‏نمایند. 

ناگفته نماند که مسئولیت آن کس که فحش را آغاز نموده 

به مراتب سنگینتر از کسى است که فحش را پاسخ مى‏دهد، چه او به وجود آورنده‏ى این صحنه‏ى گناه است و اگر پاسخگو در سخنان خویش شتم نکند و در کلام از حد تجاوز ننماید به موجب روایت، وزر او نیز به عهده‏ى آغازکننده‏ى دشنام خواهد بود. 

عن ابى‏الحسن موسى علیه‏السلام فى رجلین یتسابان فقال: البادى منهما اظلم و وزر صاحبه علیه ما لم یتعد المظلوم. 

حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام درباره‏ى دو مردى که به یکدیگر دشنام مى‏دادند فرمود: آن کس که فحش را آغاز نموده ظالمتر است، گناه خودش و گناه شخص مقابلش به عهده‏ى اوست در صورتى که شخص مقابل در کلام خود تعدى و تجاوز نکرده باشد. 

بدبختانه بعضى از افراد بر اثر معاشرت با اشخاص بدزبان و فحاش آنچنان به دشنام‏گویى و سب دیگران خو گرفته و عادت کرده‏اند که حتى در ملاقاتهاى عادى و ضمن احوالپرسى سخنانشان آمیخته به سب و بدگویى است. اینان متوجه باشند که تمام کلماتى را که مى‏گویند در نامه‏ى عملشان ثبت مى‏شود و در قیامت مورد محاسبه و موآخذه قرار مى‏گیرند. به علاوه حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله به این گروه اعلام خطر نموده و فرموده است: 

سباب المومن کالمشرف على الهلکه. 

کسانى که فحاش‏اند و به مسلمانان دشنام مى‏گویند بدانند با این عملى که انجام مى‏دهند در پرتگاه تباهى و هلاکت قدم گذارده‏اند. 

یعنى اگر به خود نیایند و روشى را که در پیش گرفته‏اند ترک 

نگویند و همچنان به عمل ناپسند خود ادامه دهند، سقوط مى‏کنند و سرانجام پرونده‏ى اعمالشان در زندگى دنیا به بدبختى و سیه‏روزى بسته مى‏شود. 

نتیجه آنکه امام سجاد (ع) در این قطعه‏ى دعاى «مکارم‏الاخلاق» از شش گناه زبان نام برده که در سخنرانى امروز راجع به هر یک از آنها توضیح مختصرى داده شد. اما پس از ذکر شش مورد به پیشگاه الهى عرض مى‏کند «و ما اشبه ذلک» یعنى نظایر این شش مورد. 

امام (ع) با این عبارت از خداوند استمداد همه‏جانبه مى‏نماید و درخواست مى‏کند زبانش را نه فقط از این شش جهت بلکه از تمام جهات محافظت فرماید و ضمنا به مسلمانان مى‏فهماند که گناه زبان منحصر در شش مورد ذکر شده نیست و افراد متشرع باید از جمیع جهات مراقب حفظ زبان خود باشند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:7 عصر پنج شنبه 87/12/8

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 103)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و ما اجرى على لسانى من لفظه فحش او هجر او شتم عرض او شهاده باطل او اغتیاب مومن غائب او سب حاضر و ما اشبه ذلک. 

     

    در جلسه‏ى گذشته موضوع سخنرانى، قطعه‏اى از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» بود که على بن الحسین علیهماالسلام در قسمت اول آن از سه خلق مذموم نام برده و آنها را از القائات شیطانى در قلبها و عقلهاى مردم خوانده است. سپس در قطعه‏ى بعد، حضرت سجاد (ع) از شش قسم کلام مذموم و ممنوع نام برده و فرموده است: این سخنان را شیطان به زبان مردم جارى مى‏نماید. به خواست خداوند بزرگ در سخنرانى امروز راجع به شش قسم کلام ممنوع که در دعاى امام آمده با استفاده از بعضى آیات و روایات به اختصار، توضیح داده مى‏شود. عقل واقع‏نگر و زبان گویا دو خصیصه‏ى بزرگى است که آفریدگار حکیم به بشر اعطا فرموده است. این دو سرمایه‏ى گرانقدر مایه‏ى پیشرفت علم و گسترش دانش در جهان انسان گردیده و او را در شئون مختلف مادى و معنوى به راه تعالى و تکامل سوق داده است. 

    عن على علیه‏السلام قال: للانسان فضیلتان: عقل و منطق، فبالعقل یستفید و بالمنطق یفید. 

    على (ع) فرموده: دو برترى و فضیلت از جمله‏ى امتیازات اختصاصى انسان است: یکى عقل و آن دیگر منطق، با نیروى عقل، حقایق را فرامى‏گیرد و با نیروى منطق فراگرفته‏ها را به دگران مى‏آموزد. بدبختانه عقل که چراغ سعادت بشر است در پاره‏اى از موارد تحت تاثیر القائات شیطانى قرار مى‏گیرد و حامل اندیشه‏هاى باطل و ناروا مى‏شود و به شرحى که در سخنرانى قبل مذکور افتاد امام سجاد (ع) با عبارت: 

    اللهم اجعل ما یلقى الشیطان فى روعى من التمنى و التظنى و الحسد. 

    از القاى شیطان نام برده و تمنى و تظنى و حسد را به طور نمونه ذکر کرده است . زبان نیز از نظر تاثیرپذیرى همانند عقل است و در مواقعى از مسیر حق منحرف مى‏شود و به باطل مى‏گراید و شیطان منویات نامشروع خود را به وسیله‏ى آن به جریان مى‏اندازد. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این قطعه از دعاى «مکارم‏الاخلاق»، موضوع سخنرانى امروز، به طور نمونه شش مورد را ذکر فرموده است. چنانکه در عنوان بحث ملاحظه فرمودید، امام (ع) سخنان بد و کلمات گناه‏آلود را از فحش آغاز نموده و به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و ما اجرى على لسانى من لفظه فحش. 

    با حمایت الهى سخنان بد به همان ترتیب که در کلام حضرت سجاد (ع) آمده یک به یک مورد بحث قرار مى‏گیرد. 

    الفحش و الفحشاء و الفاحشه ما عظم قبحه من الافعال و الاقوال. 

    راغب در مفردات مى‏گوید: فحش و فحشا و فاحشه به هر عمل یا به هر سخنى که بسیار قبیح و زشت باشد گفته مى‏شود. 

    در عبارت دعا کلمه‏ى «لسان» و کلمه‏ى «لفظ» به کار برده شده و این خود دلالت دارد که مقصود امام اداى کلمات قبیح است که شیطان به زبان دشنامگو جارى مى‏نماید. درباره‏ى قبح فحش و بدى فحاش، روایات زیادى در کتب اخبار آمده که پاره‏اى از آنها براى مزید آگاهى شنوندگان محترم ذکر مى‏شود. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان من شر عباد الله من تکره مجالسته لفحشه. 

    رسول اکرم (ص) فرموده: از جمله کسانى که در صف بندگان بد خدا قرار دارند کسانى هستند که مردم از مجالست با آنان کراهت دارند زیرا زبانشان آلوده به فحش و دشنام است. 

    و عنه صلى الله علیه و آله قال: ایاکم و الفحش فان الله لا یحب الفحش و لا التفحش. 

    و نیز آن حضرت فرموده است: بپرهیزید از فحش که خداوند فحش و متظاهر به فحاشى را دوست ندارد. 

    عن موسى بن جعفر علیهماالسلام قال: ان الله حرم الجنه على کل بذى قلیل الحیاء لا یبالى ما قال و ما قیل فیه. 

    حضرت موسى بن جعفر فرموده: خداوند بهشت را حرام نموده بر کسانى که داراى زبانى فحاش‏اند، حیا و آزرمشان کم است، باک ندارند از اینکه خودشان چه مى‏گویند و باک ندارند که درباره‏ى 

    آنان چه گفته مى‏شود. 

    اولیاى گرامى اسلام علاوه بر آنکه در سخنان خویش حکم الهى را در مورد فحش بیان مى‏نمودند و قبح آن را خاطرنشان مى‏ساختند، عملا مراقب دوستان و اصحاب خود بودند، اگر در موردى مشاهده مى‏کردند یکى از آنان به مسیر باطل مى‏رود و زبانش آلوده به فحش است تذکر مى‏دادند، او را از آن عمل ناروا که داشت منع مى‏نمودند و به استغفار و عذرخواهى از پیشگاه حضرت بارى‏تعالى وادارش مى‏ساختند. 

    عن سماعه قال دخلت على ابى عبدالله علیه‏السلام فقال لى مبتدئا یا سماعه ما هذا الذى کان بینک و بین جمالک؟ ایاک ان تکون فحاشا او صخابا او لعانا. فقلت: و الله لقد کان ذلک انه ظلمنى. فقال: ان کان ظلمک لقد اربیت علیه ان هذا لیس من فعالى و لا آمر به شیعتى، استغفر ربک و لا تعد. قلت: استغفر الله و لا اعود. 

    سماعه مى‏گوید: بر امام صادق (ع) وارد شدم. حضرت بدون مقدمه به من فرمود: اى سماعه! این چیست که بین تو و آن کسى که عهده‏دار امور شترهاى تو است جریان دارد، بپرهیز از اینکه فحاش باشى، بپرهیز از اینکه با فریاد حرف بزنى و این و آن را مورد لعن خود قرار دهى. عرض کردم: به خدا قسم او به من ظلم کرده. فرمود: اگر واقعا به تو ظلم نموده است از نظر معنوى نفعى بیشتر عایدت گردیده است. فحش دادن نه از روش ماست و نه اجازه مى‏دهیم که شیعیان ما نسبت به این عمل گرایش یابند. تو از خداوند طلب مغفرت کن و این عمل را تکرار منما. عرض کردم: مى‏روم، استغفار مى‏کنم، 

    و از این پس به فحش خود را آلوده نمى‏نمایم. 

    دومین کلام مذمومى که امام سجاد (ع) در دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» از آن نام برده و شیطان به زبان اشخاص جارى مى‏کند، «هجر» است: 

    الهجر الکلام القبیح، المهجور لقبحه، و اهجر فلان اذا اتى بهجر من الکلام عن قصد و هجر المریض اذا اتى ذلک من غیر قصد. 

    راغب مى‏گوید: هجر عبارت از کلام قبیح است، کلامى که بر اثر قبحش مردم آن را مهجور و متروک ساخته‏اند، وقتى مى‏گویند فلانى هجر گفت یعنى با قصد و اراده، سخن قبیح به زبان آورد و اگر بگویند مریض هجر گفت یعنى بدون قصد، کلمات قبیح ادا کرد. بعضى از امراض در بیماران موجب اختلالاتى در سخنانشان مى‏شود و در شدت بیمارى بدون اراده و اختیار هذیان مى‏گویند. هذیان گفتن بیمار یکى از مصادیق هجر در کلام است و پس از آنکه بیمار درمان شد و بهبود یافت این عارضه از او برطرف مى‏شود. بعضى از نظر طبى سالم‏اند اما از دیدگاه اخلاقى بیمارند، اینان بر اثر معاشرت با رفقاى بد و رفت و آمدهاى نادرست در محیطهاى فاسد دچار هجر کلام شده‏اند و در برخورد با افراد، کلمات قبیح و سخنان رکیک و زشت مى‏گویند. این قبیل افرادند که شیطان، خواسته‏هاى خود را به زبان آنان جارى مى‏کند و کلمه‏ى هجر که در دعاى امام سجاد (ع) آمده است ناظر به گفته‏هاى لغو و سخنان قبیح این گروه است. ناگفته نماند که در پاره‏اى از مواقع و برحسب بعضى از حوادث ممکن است افرادى از مسیر صحیح منحرف شوند، سخنان هجر و کلمات ناروا به 

    زبان آورند. اولیاى دین براى مصون داشتن پیروان خود ضمن روایات، وظایف لازم را تذکر داده‏اند. 

    فى الحدیث: لا ینبغى للنائحه ان تقول هجرا. 

    در روزگار گذشته وقتى شخص محترمى از دنیا مى‏رفت و صاحبان عزا مجلسى را براى زنان داغدار تشکیل مى‏دادند و بانوان از فامیل و دوستان در آن شرکت مى‏نمودند ، زنى را براى نوحه‏سرایى دعوت مى‏کردند تا او با گفته‏ها و نوحه‏هاى خویش مجلس عزا را گرم کند. ممکن بود زن نوحه‏سرا براى تهییج حضار و مهم شمردن مصیبت، سخنان هجر و ناروا به زبان آورد، مثلا به قضاى الهى اعتراض کند و بگوید: آیا از بین بردن چنین جوانى و داغدار ساختن چنین مادرى عدل بود، بار الها! چرا چنین کردى؟ روایت دستور مى‏دهد نوحه‏سرایان در ضمن سخنان خویش هجر نگویند و کلمات باطل و ناروا به زبان نیاورند. به موقع است این نکته تذکر داده شود که امام سجاد (ع) در این قطعه از دعا قسمتى از گناهان زبان را از قبیل فحش و هجر و دیگر گناهان نام برده و آنها را به لسان خود منتسب نموده و در پیشگاه الهى عرض مى‏کند: و ما اجرى على لسانى من لفظه فحش او هجر، مى‏دانیم که هدف امام در بیان این قبیل، انسان‏سازى و تربیت مردم است و اینکه آنها را به زبان خود استناد داده به منظور رعایت ادب در سخن و حسن تربیت است وگرنه زبان امام معصوم، منزه و مبرا از این قبیل کلمات نارواست، به همین جهت وقتى على بن الحسین (ع) در ایام اسارت، مقابل یزید بن معاویه‏ى جنایتکار قرار گرفت و مقتضى دید که براى اتمام حجت چند کلمه‏اى با یزید 

    بگوید، فرمود: 

    اتاذن لى فى الکلام؟ فقال: قل و لا تقل هجرا. قلت و قد وقفت موقفا لا ینبغى بمثلى ان یقول الهجر. ما ظنک برسول‏الله صلى الله علیه و آله لو رآنى فى غل. 

    آیا به من اذن سخن مى‏دهى؟ آن جسور پاسخ داد بگو، اما لغو و هذیان مگو. امام (ع) در کمال صراحت فرمود: من در موقع و مقامى قرار دارم که براى مثل منى شایسته نیست هجر بگویم و بلافاصله فرمود: چه گمان مى‏برى به رسول اکرم (ص) اگر در این مجلس بیاید و مرا در غل ببیند؟ مقامى را که امام سجاد و دیگر ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام در آن قرار دارند مقام امامت و جانشینى بر حق پیمبر اسلام است، مقام رهبرى مردم به امر الهى است. صاحبان چنین مقامى معصوم‏اند و منزه از سخنان هجر و کلمات ناروا هستند. 

    سومین کلام مذمومى که امام سجاد (ع) در دعاى «مکارم‏الاخلاق» از آن نام برده و شیطان به زبان اشخاص جارى مى‏نماید، «شتم عرض» است، یعنى دشنام‏گویى به چیزى که مرتبط به آبروى یک انسان مسلمان است. 

    العرض موضع المدح و الذم من الانسان سواء کان فى نفسه او فى سلفه او من یلزمه امره. 

    عرض در لغت، موضع مدح و ذم انسان است، خواه آن موضع متعلق به شخص صاحب عرض باشد یا موضع مربوط به اسلاف و پیشینیان او باشد، یا موضع، کسى باشد که امرش وابسته و مربوط به اوست. 

    دشنام‏گویى و شتم به عرض یک مسلمان همانند تجاوز به جان و مال اوست و در اسلام، این هر سه، گناه و حرام است. حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله ضمن سخنان خود در خطبه‏ى حجه‏الوداع فرمود: 

    ایها الناس! ان دماءکم و اموالکم و اعراضکم علیکم حرام الى ان تلقو ربکم کحرمه یومکم هذا فى بلدکم هذا. 

    اى مردم! خونتان و مالتان و عرضتان بر شما حرام است تا موقعى که خداوند را ملاقات نمایید همانطور که امروز روز حرام است و این بلد، بلد حرام. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:5 عصر پنج شنبه 87/12/8

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 102)

    عن على علیه‏السلام قال: من عرض نفسه للتهمه فلا یلومن من 

    اساء به الظن. 

    على (ع) فرموده: شخصى که خویشتن را در معرض تهمت قرار مى‏دهد ملامت نکند کسى را که به وى گمان بد برده است. 

    سوءظن در مواقعى بدون اراده و اختیار پدید مى‏آید و آدمى در ضمیر خود نسبت به شخص یا اشخاص بدگمان مى‏شود و این امر غیراختیارى، مشمول قلم تکلیف نیست و مجازات ندارد. اما اگر در مقام تجسس و تحقیق برآید و بخواهد به راز کسى که مورد سوءظن قرار گرفته پى ببرد به عمل اختیارى ناروا دست زده و استحقاق موآخذه و کیفر دارد و این اولین مرحله‏ى تظنى است و اعمال گمان بدى است که در کلام امام سجاد (ع) آمده و آن را از القائات شیطانى خوانده است. اولیاى گرامى اسلام براى آنکه پیروان خود را در زمینه‏ى بدگمانى، از گناه محافظت نمایند تاکید نموده‏اند که در مورد سوءظن تحقیق و تجسس ننمایید. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ثلاث فى المومن لا یستحسن و له منهن مخرج: فمخرجه من سوءالظن الا یحققه. 

    رسول اکرم (ص) فرموده: سه امر است که براى مومن پسندیده و ممدوح نیست و براى نجات از آنها راه خروج دارد و راه بیرون رفتن از بدگمانى این است که تحقیق و تفحص ننماید. 

    براى جلوگیرى از «تظنن» و اعمال بدگمانى نسبت به مردم، فکر کردن در قدرت لا یزال الهى است. کسى که به دیگرى گمان بد برده و مى‏خواهد از راه تجسس و تحقیق، گمان بد خود را اثبات کند و آبروى شخص مورد سوءظن را در جامعه از بین ببرد اگر در قدرت خداوند 

    فکر کند و متوجه شود که خالق توانا مى‏تواند تمام پرده‏هاى او را بدرد، اسرارش را فاش کند و در دنیا و آخرت مفتضحش نماید از تصمیم خود منصرف مى‏شود و از پرده‏درى شخص مورد سوءظن خوددارى مى‏نماید. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: من علم ان الله یراه و یسمع ما یقول و یعلم ما یعمله من خیر او شر فیحجزه ذلک عن القبیح من الاعمال فذلک الذى خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى. 

    امام صادق (ع) فرموده: کسى که بداند خداوند او را مى‏بیند، گفته‏هایش را مى‏شنود، و از کارهاى خوب و بدى که انجام مى‏دهد آگاه است و این عقیده‏ى ایمانى مانع کارهاى بدش مى‏شود، او مصداق آیه‏ى شریفه‏ى قرآن است، از مقام خداوند خوف دارد و نفس خویش را از اعمال هوى و تمنیات ناروا بازمى‏دارد. 

    آنچه مذکور افتاد، مدلول قسمت دوم کلام امام سجاد (ع) در موضوع سخنرانى امروز است. در واقع، امام درباره‏ى تظنى و فکر در قدرت آفریدگار به پیشگاه خدا عرض مى‏کند: 

    اللهم اجعل ما یلقى الشیطان فى روعى من التظنى تفکرا فى قدرتک. 

    بار الها! آنچه را که شیطان از تظنى و اعمال بدگمانى نسبت به مردم، در دل من القا مى‏کند بر من منت بگذار و تفکر در قدرتت را جایگزین آن فرما. 

    سومین امرى که در این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» آمده و امام سجاد (ع) آن را از القائات شیطانى خوانده «حسد» است. حسد از جمله‏ى خلقیات بسیار مذموم و ناپسند 

    است و اولیاى دین، مسلمانان را اکیدا از آن برحذر داشته‏اند. در بعضى از روایات خاطرنشان گردیده که حسد مى‏تواند ایمان شخص مومن را که سرمایه‏ى سعادت دنیوى و اخروى اوست نابود نماید. 

    عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: ان الحسد لیاکل الایمان کما تاکل النار الحطب. 

    امام باقر (ع) فرموده: بى‏گمان، حسد ایمان را مى‏خورد همانطور که آتش هیزم را. 

    حسد عبارت از این است که انسانى نسبت به انسان دیگر بدخواه باشد از این جهت که خداوند به وى نعمتى عطا فرموده و او از عطیه‏ى الهى رنج مى‏برد و در دل تمنا دارد موجباتى فراهم آید تا نعمت از صاحب نعمت سلب گردد و آنقدر به تمناى خویش علاقمند است که از میان رفتن نعمت صاحب نعمت را براى خویشتن نعمت مى‏داند. 

    عن على علیه‏السلام قال: الحاسد یرى ان زوال النعمه عمن یحسده نعمه علیه. 

    على (ع) فرموده: حسود از نعمتى که محسود در اختیار دارد آنقدر ناراحت است که زوال نعمت او را براى خود نعمتى به حساب مى‏آورد. 

    حسود در واقع دشمن نعمت است نه دشمن صاحب نعمت. او از خداوند و تقسیم عطیه‏اش ناراضى و خشمگین است، نه از شخص محسود منهاى نعمت. بدون تردید این طرز تفکر جسورانه اسائه‏ى ادب و بى‏احترامى به مقام شامخ آفریدگار حکیم است. 

    عن زکریا علیه‏السلام قال: قال الله تعالى: و الحاسد عدو لنعمتى 

    متسخط لقضائى غیر راض لقسمتى التى قسمت بین عبادى. 

    از حضرت زکریا (ع) است که خداوند فرموده: حسود به نعمت من دشمن است، از قضاى من خشمگین است، و از تقسیمى که من بین بندگانم نموده‏ام ناراضى است. 

    حسود بر اثر افکار نامتعادل خود، نظام حکیمانه‏ى جهان را با بدبینى مى‏نگرد، از نعمتى که صاحب نعمت در اختیار دارد رنج مى‏برد و همواره دردمند و معذب است. جالب آنکه حسود با نارضایى درونى خویش نمى‏تواند نعمت صاحب نعمت را از میان ببرد ولى مى‏تواند با سخنان بیجا و حرکات ناموزون خود که در پاره‏اى از مواقع به طور ناآگاه مرتکب مى‏شود و منشاء آن حسد درونى اوست، خویشتن را رسوا و مفتضح نماید. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: لما هبط نوح من السفینه اتاه ابلیس فقال: ما فى الارض رجل اعظم منه على منک. دعوت الله على هولاء الفساق فارحتنى منهم الا اعلمک خصلتین؟ ایاک و الحسد فهو الذى فعل بى و ایاک و الحرص فهو الذى فعل بآدم. 

    امام صادق (ع) فرمود: وقتى نوح از کشتى پیاده شد شیطان نزد او آمد و گفت: در زمین مردى عظیمتر از تو نزد من نیست. درباره‏ى این گناهکاران نفرین کردى و مرا از آنان راحت نمودى. آیا دو خصلت را به تو نیاموزم؟ بپرهیز از حسد که آن خلق بد، مرا به این روز انداخت، و بپرهیز از حرص که با آدم آنچنان عمل نمود. 

    امام زین‏العابدین (ع) در سومین قسمت این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث سخنرانى امروز از حسد نام برده و آن را از القائات شیطانى خوانده است. براى آنکه از عوارض 

    زیانبار و خطرات ناشى از آن مصون بماند از پیشگاه خداوند مى‏خواهد آن حسد را به گونه‏اى قرار ده که در راه برانداختن دشمن خودت به کار برده شود، در واقع مى‏توان عبارت امام سجاد را در قسمت آخر دعا به این صورت ذکر کرد: 

    اللهم اجعل ما یلقى الشیطان فى روعى من الحسد تدبیرا على عدوک. 

    بار الها! تدبیر و مآل‏اندیشى به زیان دشمن خودت را جایگزین حسدى قرار ده که شیطان در ضمیرم القا نموده است. 

    نتیجه آنکه شخص باایمان موظف است دل را از حسد پاک نگاه دارد، بدخواه مردم نباشد، و خویشتن را به این خلق ناپسند آلوده ننماید. اگر به فرض چنین حالتى در کسى پدید آمد و دلش به اندیشه‏ى زوال نعمت صاحب نعمت گرایش یافت آن تمنا را متوجه دشمنان خداوند نماید، تدبیرى بیندیشد، نقشه‏اى طرح کند تا در عرصه‏ى جنگ یا در محیط عادى از ابوجهل‏صفتان و دشمنان پابرجاى دین خدا، که بدبختانه در هر عصر و زمان بوده و هستند سلب نعمت شود و آنان نتوانند به آیین الهى آسیب برسانند و سد راه حق و حقیقت شوند، و چون این تمنا منزه از پلیدى و بدخواهى است به حساب اخلاق مذموم نمى‏آید بلکه شایسته‏ى پاداش الهى است زیرا هدفش اعلاى حق است، اگر نتوانست تمناى درونى خود را در زوال نعمت متوجه دشمنان خدا نماید و همچنان در اندیشه‏ى بدخواهى برادران خود بود باید بداند که در پرتگاه سقوط قرار گرفته و لازم است همواره متوجه باشد که بدخواهیش از حد اندیشه تجاوز نکند و کوچکترین رنگ عمل به خود نگیرد زیرا حسد تا وقتى که در ضمیر حسود زندانى است، مجازات ندارد اما اگر به فکر افتاد که براى سلب نعمت از محسود 

    اقدام عملى نماید، مورد تعدى و تجاوزش قرار دهد، و به مال و جان وى آسیب برساند، باید بداند هر قدمى که در این مسیر برمى‏دارد راه تباهى و فساد را مى‏پیماید و این مطلب ضمن روایات بسیارى از رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام آمده است: 

    قالوا یا رسول‏الله! لا یسلم احد منا من الطیره و الحسد و الظن فما نصنع؟ قال: اذا تطیرت فامض و اذا حسدت فلا تبغ و اذا ظننت فلا تتحقق. 

    عرض کردند یا رسول‏الله! هیچ یک از ما از فال بد و حسد و گمان بد سالم نیستیم، چه کنیم که از عوارض بد آنها مصون بمانیم؟ فرمود: وقتى مورد فال بد قرار گرفتى به راه خودت ادامه بده، وقتى حسد بردى به تعدى و ستم دست مزن، و وقتى گمان بد بردى تحقیق و تجسس منما. 

     



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:3 عصر پنج شنبه 87/12/8

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 101)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم اجعل ما یلقى الشیطان فى روعى من التمنى و التظنى و الحسد ذکرا لعظمتک و تفکرا فى قدرتک و تدبیرا على عدوک. 

     بار الها! آنچه از تمنیات و بدگمانى و حسد که شیطان در قلب من القا مى‏کند تو با عنایت خود دگرگون نما و یاد عظمتت را، تفکر در قدرتت را، و مآل‏اندیشى به زیان دشمنت را جایگزین آنها قرار ده. 

    به خواست خداوند بزرگ این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. 

    الروع بالضم فالسکون العقل و القلب، «روع» به ضم حرف اول و سکون حرف دوم به معناى عقل و قلب است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان الروح الامین نفث فى روعى انه لا تموت نفس حتى تستکمل رزقها.  رسول اکرم (ص) فرمود: روح‏الامین در قلب من دمید و در ضمیرم القا نمود که تا کسى از رزق خود به طور کامل برخوردار نگردد نمى‏میرد. 

    خداوند انسان را به گونه‏اى آفریده که تلقین‏پذیر است و القائات خوب یا بدى که در ضمیرش نفوذ مى‏کند مى‏تواند در کوتاه مدت یا دراز مدت در وى اثر بگذارد و آگاهانه یا ناآگاه او را به همان مسیر سوق دهد. تلقین‏پذیرى از جمله عطایاى الهى است که به مشیت حکیمانه‏ى او در ضمیر بشر مستقر گردیده است. این عطیه‏ى گرانقدر از سرمایه‏هاى تعالى و تکامل انسانهاست به شرط آنکه در مسیر صحیح قرار گیرد و مطالبى عاقلانه و عالمانه در آن راه یابد. 

    عن على علیه‏السلام قال: حق على العاقل ان یضیف على رایه راى العقلاء و یضم الى علمه علوم العلماء.  على (ع) فرموده: شایسته است که انسان عاقل راى عقلا را ضمیمه‏ى راى خود نماید و علم علما را بر علم خویش بیفزاید. 

    اولیاى گرامى اسلام براى آنکه پیروان خود را از خطر القائات باطل تا جایى که ممکن است مصون و محفوظ دارند، در پاره‏اى از معاشرتهاى اجتماعى که مى‏تواند زمینه‏ساز تلقینهاى نادرست گردد تعالیمى را به آنان آموخته و اکیدا رعایت آنها را توصیه نموده‏اند و در اینجا دو مورد به اختصار ذکر مى‏شود، از جمله مواردى که مى‏تواند منشاء تلقینهاى بد شود و اخلاق و اعمال آدمى را به فساد بکشاند، رفاقت با افراد ناصالح و گناهکار است. روایات در این باره زیاد رسیده، از آن جمله این حدیث شریف است:  عن على علیه‏السلام قال: لا تصحب الشریر فان طبعک یسرق من طبعه شرا و انت لا تعلم.  على (ع) فرموده: از مصاحبت و رفاقت با کسى که به شر و فساد آلوده است بپرهیز که طبیعت تو، به گونه‏اى ناآگاه بدى و ناپاکى را  از طبع منحرف او مى‏دزدد و تو از آن بى‏خبرى. 

    یکى دیگر از مواردى که مى‏تواند منشاء تلقینهاى باطل شود، مشورت و تبادل فکر با افرادى است که فاقد صلاحیت‏اند. در این باره نیز روایات زیادى آمده که در اینجا به ذکر یک حدیث اکتفا مى‏شود. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا على! لا تشاور جبانا فانه یضیق علیک المخرج و لا تشاور البخیل فانه یقصر بک عن غایتک و لا تشاور حریصا فانه یزین لک شرها. 

    رسول اکرم (ص) به على (ع) فرمود: با ترسو مشورت مکن که او راه رهایى از مشکل را بر تو تنگ مى‏کند. با بخیل مشورت مکن که او با تلقین قصور مانع کمال نهاییت مى‏گردد. با حریص مشورت مکن که او براى آنکه خلق ناپسند حرص را در تو القا نماید آن را در نظرت زیبا جلوه مى‏دهد. 

    امام سجاد (ع) در آغاز دعاى موضوع سخنرانى امروز، از القاى شیطان نام برده است. با توجه به اینکه قلب بشر مى‏تواند کانون تلقینهاى خوب یا بد باشد، به موقع است که در این بحث از کلام امام استفاده شود، تلقینهاى بد را القاى شیطانى بخوانیم و تلقینهاى خوب را القاى رحمانى، هر تلقینى که مرضى ذات اقدس الهى و مایه‏ى تعالى و تکامل انسان باشد، القاى رحمانى است و هر تلقینى که مرضى خداوند نباشد و زمینه‏ى انحطاط و سقوط آدمى را فراهم آورد، القاى شیطانى است. در کلام امام (ع) سه القاى شیطانى ذکر شده است و سه القاى رحمانى: اول القاى شیطانى، تمنیات دروغ و غیرواقعى است، دوم اعمال بدگمانى و سوءظن به مردم است، سوم حسادت و رشک بردن به این و  آن. اول القاى رحمانى یاد عظمت و بزرگى حضرت بارى‏تعالى است، دوم تفکر در قدرت لایزال آفریدگار جهان است، و سوم تدبیر و نقشه‏ى برانداختن دشمنان خداوند است، و به فضل بارى‏تعالى در این سخنرانى راجع به هر یک از آنها به اختصار توضیح داده مى‏شود. 

    التمنى تشهى وصول لامر مرغوب فیه و حدیث النفس بما یکون و بما لا یکون.  تمنى عبارت از نیل به تحقق یافتن چیزى است که مورد علاقه و رغبت است و همچنین چیزهایى که با خود مى‏اندیشیم و در صفحه‏ى خاطر ترسیم مى‏کنیم، خواه شدنى باشد یا ناشدنى. 

    آرزو از جمله عطایاى پرارزش بارى‏تعالى است که به انسانها ارزانى داشته و آنان را از این نعمت بزرگ برخوردار فرموده است. آرزو مایه‏ى عمران و آبادى دنیا و منشاء تحرک و فعالیت است، آرزوى نیل به کمال، محصلین را به حوزه‏هاى علمى و دانشگاهها مى‏کشاند، آرزوى منفعت و سودیابى است که بازرگانان را به تجارت و کشاورزان را به زراعت وادار مى‏کند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الامل رحمه لامتى و لو لا الامل ما رزقت والده ولدها و لا غرس غارس شجرا.  رسول اکرم (ص) فرموده: آرزو براى ملت من رحمت است و اگر آرزو نمى‏بود هیچ مادرى فرزند خود را شیر نمى‏داد و هیچ باغدارى درختى را غرس نمى‏نمود. 

    آرزویى را که پیشواى بزرگ اسلام براى امت خود رحمت خوانده، آرزوهاى صحیح و عاقلانه است، آرزوهایى است که رنگ واقع‏بینى دارد و منشاء سعادت مادى و معنوى انسانهاست، ولى تمنیات باطل و آمال موهوم که مایه‏ى تضییع عمر و سد راه تعالى و تکامل است نه تنها رحمت خداوند نیست بلکه به فرموده‏ى امام سجاد (ع) از القائات شیطانى است. بدبختانه بعضى از افراد نوجوان و جوان و میانسال گرفتار این تمنیات دروغ و ناشدنى هستند و عمر عزیز را در آن موهومات مى‏گذرانند، گاهى جوان محصل، کتاب درس را که باید مطالعه کند کنار گذارده و تمناى عالیترین مقامها را در سر مى‏پرورد، خود را بر کرسى وکالت، در مقام وزارت، و حتى ریاست جمهور مستقر ساخته و مشغول امر و نهى است، گاهى با چشم و ابرو به اطرافیان دستور مى‏دهد و گاهى با حرکت سر و دست براى عموم، فرمان صادر مى‏کند، او نه از پى علم و صنعت مى‏رود، نه از پى کسب و تجارت و نه در راه دامدارى و کشاورزى قدم برمى‏دارد، خود را به تمنیات واهى دلخوش نموده، عمر عزیزش به سرعت تباه مى‏شود و ناچار باید زندگى را به بدبختى و سیه‏روزى بگذراند. بعضى از افرادند که در امور دینى و شئون معنوى گرفتار تمنیات دروغ و اندیشه‏هاى واهى هستند و خویشتن را در مقامى بلندپایه و رفیع مى‏پندارند. قرآن شریف ضمن بعضى از آیات آنان را معرفى فرموده است: 

    و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هودا او نصارى تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین. 

    یهودیها گفتند: داخل بهشت نمى‏شود مگر کسى که یهودى باشد، نصارى گفتند: داخل بهشت نمى‏شود مگر کسى که نصرانى باشد. این تمناى باطل و آرزوى دروغ آنان است. پیمبر گرامى! به اینان بگو: اگر راست مى‏گویید براى ادعاى خود اقامه‏ى برهان نمایید. 

    قال امیرالمومنین علیه‏السلام و قد قال غیرهم. قالت الدهریه: الاشیاء لا بدء لها و هى دائمه، من خالفنا فى هذا فهو ضال مخطى‏ء مضل. و قالت الثنویه: النور و الظلمه هما المدبران، من خالفنا فى هذا فقد ضل. و قال مشرکوا العرب: ان اوثاننا آلهه، من خالفنا فى هذا ضل. فقال الله تعالى: تلک امانیهم التى یتمنونها، قل لهم: هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین. 

    على (ع) فرموده: نه تنها یهود و نصارى چنین تمنایى در دل داشتند بلکه دگران نیز در این اندیشه‏اند. دهریون مى‏گویند: عالم، قدیم است و اول نداشته و هر کس در این سخن مخالف ما باشد گمراه و خطاکار است. ثنویون مى‏گویند: مدبر عالم، نور و ظلمت است و هر که مخالف گفته ما باشد گمراه است. مشرکین عرب مى‏گویند: بتهاى ما معبودهاى واقعى ما هستند و هر کس جز این بگوید، گمراه است. خداوند فرمود: این تمنیات درونى خود آنهاست، پیمبر! به آنان بگو: اگر راست مى‏گویید اقامه‏ى دلیل نمایید. 

    این تمنیات غیر واقعى و آمال موهوم، بزرگترین وسیله‏ى گمراه‏سازى شیطان براى به دام افکندن اشخاص ناآگاه است. 

    عن على علیه‏السلام قال: الامل سلطان الشیاطین على قلوب الغافلین.  على (ع) فرموده است: تمناى غیر واقعى و آرزوى باطل، سلطان شیطانها بر قلوب افراد غافل است. 

    براى آنکه اشخاص بتوانند خویشتن را از دام تمنیات نفسانى و القائات شیطانى برهانند باید عظمت و بزرگى خداوند را به یاد آورند و به پناه القائات رحمانى بروند و این مدلول کلام امام سجاد (ع) در دعاى  موضوع سخنرانى امروز است. به منظور توضیح مطلب مى‏توانیم اولین القاى رحمانى را که ذکر عظمت حضرت بارى‏تعالى است جوابگوى اولین القاى شیطانى قرار دهیم، در این صورت کلام امام (ع) چنین خواهد شد: 

    اللهم اجعل ما یلقى الشیطان فى روعى من التمنى ذکرا لعظمتک، بار الها! آنچه را که شیطان از تمنیات باطل در ضمیر من القا مى‏نماید تو با لطف خود آن را به ذکر عظمت و یاد بزرگى خودت متحول فرما. 

    در منابع دینى گاهى ذکر خداوند آمده است و گاهى ذکر عظمت او، و در مورد ذکر خداوند گاهى ذکر زبان آمده است و گاهى ذکر دل، ذکر زبان عبادت است و گوینده‏ى ذکر از اجر بارى‏تعالى برخوردار مى‏گردد، اما ذکر گرانقدر و پرارزش، ذکر دل است، چه آنکه دل مجرى احکام الهى است و انسانى که همواره در یاد خداوند است، اوامر او را اجرا مى‏کند و از منهیاتش اجتناب مى‏نماید. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: من اشد ما فرض الله خلقه ذکر الله کثیرا ثم قال لا اعنى «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» و ان کان منه و لکن ذکر الله عند ما احل و حرم فان کان طاعه عمل بها و ان کان معصیه ترکها. 

    امام صادق (ع) فرمود: از سخت‏ترین واجبات خداوند به عهده‏ى مردم این است که بسیار در یاد خدا باشند، سپس فرمود: مراد از ذکر خدا «سبحان الله و الحمد لله و...» نیست. اگر چه «سبحان الله و...» از اذکار است، مقصودم ذکر خداوند در موارد حلال و حرام الهى است، اگر طاعت است عمل کند و اگر معصیت است اجتناب نماید. 

    به شرحى که توضیح داده شد، القائات شیطانى در زمینه‏ى تمنیات اگر مربوط به امور دنیوى باشد اغلب آرزوهاى ناشدنى است، فکر مى‏کند که عالیترین مقام مملکت را به دست آورده، به رفیعترین کرسى قدرت تکیه زده، امر و نهیش در سراسر کشور نافذ است و مردم بى چون و چرا دستوراتش را اطاعت مى‏نمایند. گاهى تمناى موهومش گردآورى ثروت بى حد و اموال منقول و غیر منقول است، با خود مى‏اندیشد ثروتى بى حساب جمع کرده، عمارتهایى بسیار مجلل بنا نموده، و باغهایى وسیع و باصفا تاسیس کرده، ماشینهاى گوناگون آخرین سیستم در اختیار دارد، و هر روز یکى از آنها را سوار مى‏شود، خدمتگزاران و رانندگان گرداگردش ایستاده و همه مهیاى اطاعت اوامرش هستند. بر اثر این ثروت بى‏شمار، هیئت حاکمه و عموم مردم در مقابلش سر تعظیم فرود مى‏آورند. اگر تمناى درونیش مربوط به شئون معنوى و امور اخروى باشد، بدون تردید خود را از اولیاى بزرگ الهى به حساب مى‏آورد، خویشتن را عنصرى شرافتمند و بهشتى مى‏پندارد، به خود حق مى‏دهد که در قیامت از میلیونها مردم شفاعت نماید، و با این توهمات غیر واقعى دلخوش و شادمان است. این تمنیات باطل او را از واقع‏نگرى بازمى‏دارد، سرگرم اوهام و تخیلاتش مى‏نماید، و بینش معنوى را از وى سلب مى‏کند. 

    عن على علیه‏السلام قال: الامانى تعمى عیون البصائر.  على (ع) فرموده: تمنیات و آرزوهاى درازناشدنى، چشم دل را نابینا مى‏نماید.  کسى که اسیر دام تمنیات نفسانى و القائات شیطانى گردیده و از نظر دنیوى یا اخروى به مسیر باطل گراییده است، براى اینکه  از آن بند رهایى یابد و مسیر باطل را ترک گوید باید از ذات اقدس الهى یاد نماید، به قدر فهم خود در عظمت عوالمى که آفریدگار توانا خلق کرده فکر کند تا به حقارت و ناچیزى خود پى ببرد و خویشتن را از بندهاى تخیلات و تمنیات باطل آزاد سازد. در دنیاى پیشرفته‏ى امروز به هر نسبت که سطح دانش بشر گسترش مى‏یابد و به اسرار خلقت بیشتر واقف مى‏شود، به همان نسبت عظمت جهان آفرینش، مشهودتر مى‏گردد و خضوع انسانهاى عالم در مقابل آفریدگار توانا افزایش مى‏یابد. اولیاى گرامى اسلام پیروان خود را از تفکر در ذات اقدس الهى برحذر داشته‏اند زیرا چنین تفکرى از ناحیه‏ى مخلوق ناتوان، نسبت به خالق توانا به جایى نمى‏رسد و نتیجه‏بخش نیست. اما توصیه نموده‏اند که در عظمت آفرینش و خلقت خداوند فکر کنند.  عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: ایاکم و التفکر فى الله و لکن اذا اردتم ان تنظروا الى عظمته فانظروا الى عظیم خلقه.  امام باقر (ع) فرمود: بپرهیزید از تفکر در ذات مقدس خداوند ولى اگر اراده کردید که عظمت او را بنگرید با دقت به عظمت خلقت او نظر افکنید.  کسى که در باطن اسیر القائات شیطانى و تمنیات نفسانى خود گردیده و تصور مى‏کند که در قیامت انسانى است بهشتى و در صف اولیاى الهى قرار دارد براى نجات خود از این پندار غیرواقعى باید در آیه‏ى شریفه‏ى «مالک یوم الدین» و دیگر آیاتى که معرف حاکمیت و مبین عظمت ذات اقدس الهى در عرصه‏ى قیامت است دقت کند و بدین وسیله خود را از آن قید و بندهاى موهوم آزاد سازد. خلاصه به مدلول کلام امام سجاد (ع) راه نجات از القائات شیطانى و تمنیات  باطل، خواه دنیوى باشد یا اخروى، استمداد از عظمت خداوند است، و باید اندیشه و افکارمان را به بزرگى ذات اقدس او معطوف داریم. 

    دومین القاى شیطانى که در این قسمت از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» آمده، «تظنى» است. امام (ع) از پیشگاه بارى‏تعالى درخواست مى‏کند که تفکر در قدرت لایزال خود را در ضمیر ما جایگزین «تظنى» فرماید و بدین وسیله از القائات شیطانى مصون و محفوظمان دارد. «تظنى» در لغت به معناى اعمال نمودن گمان است. براى آنکه معناى «اعمال ظن» روشن شود، لازم است قبلا به اختصار درباره‏ى اصل «ظن» و خصوصیات آن و همچنین چند جمله‏اى درباره‏ى وظایفى که اولیاى اسلام در امر حسن ظن و سوءظن براى پیروان خود بیان نموده‏اند توضیح داده شود. مردم درباره‏ى حسن ظن یا سوءظن با یکدیگر متفاوت‏اند، بعضى بدون محاسبه و سنجش، گفتار و رفتار دیگران را با سوءنظر مى‏نگرند. این گروه از جهت اخلاقى بیمارند و ارزشى ندارند، باید خویشتن را درمان کنند و از این حالت ناپسند رهایى یابند. بعضى از مردم، افراد شایسته و صالح‏اند، اگر در موردى بدگمان شوند بر اثر مشاهده‏ى قراین و امارات عقلانى است، البته گمان بد این قبیل افراد در شرع مقدس، شایان ملاحظه تلقى شده و نباید موجبات بدگمانى آنان را فراهم آورد. 

    فى الحدیث: اتقوا ظنون المومنین فان الله جعل الحق على السنتهم.  در حدیث آمده: از گمان مومنین اجتناب نمایید که خداوند، حق را در زبان آنان قرار داده است. 

    اولین وظیفه‏ى یک فرد مسلمان نسبت به برادر دینیش این است که عمل و گفته‏ى او را به بهترین وجه صحیح و ممکن حمل نماید و گفتار و رفتارش را از دیدگاه پاکى و درستى بنگرد. 

    قال امیرالمومنین علیه‏السلام: ضع امر اخیک على احسنه حتى یاتیک ما یغلبک منه و لا تظنن بکلمه خرجت من اخیک سوءا و انت تجد لها فى الخیر محملا. 

    امیرالمومنین (ع) فرموده: کار برادر دینیت را به بهترین وجه ممکن قرار ده مگر آنکه وضع به گونه‏اى شود که حمل به صحت ناممکن گردد. همچنین به سخنى که برادرت گفته گمان بد مبر با آنکه مى‏توانى براى آن کلام محمل خوب و شایسته‏اى بیابى.  وظیفه‏ى دیگرى که پیشوایان دین به مومنین تذکر داده‏اند این است که براى مصون ماندن از گمان بد مردم، باید مراقبت کنند که با افراد ناصالح و بدنام رفیق نشوند و با آنان رفت و آمد ننمایند، چه آنکه همنشین انسان در جامعه، معرف هویت و شخصیت اوست، و همچنین توصیه نموده‏اند که خویشتن را در معرض تهمت قرار ندهید و در جایى که بدنام خواهید شد نروید که نه تنها همنشین بد مایه‏ى بدنامى است بلکه محیط فاسد نیز سوءظن و بدگمانى به بار مى‏آورد. حضرت عبدالعظیم الحسنى از امام جواد (ع) حدیث نموده که على (ع) فرمود: مجالسه الاشرار تورث سوءالظن بالاخیار. 

    همنشینى با اشرار و بدان، موجب بدگمانى اخیار و خوبان مى‏گردد.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:0 عصر پنج شنبه 87/12/8

    شرح دعای مکارم الاخلاق(100 )

    اگر یک فرد عادى ترک اولى را مرتکب شده بود شاید با توجه به خطاى خویش و عذر خواستن از پیشگاه الهى بیش از هفت روز، استحقاق خذلان و محروم ماندن از نصرت الهى را نمى‏داشت، اما این ترک اولى از فرد بزرگى مانند یوسف صدیق موجب شد که هفت سال مدت زندانش افزایش یابد. اگر گفته شود استحقاق خذلان و حرمان از نصرت بارى‏تعالى براى کسى است که جمله‏ى اول دعاى امام سجاد (ع) را رعایت ننموده و در حال اضطرار، از غیر خداوند  یارى خواسته است، مى‏توان گفت کلمه‏ى «منع» که بعد از کلمه‏ى «خذلان» آمده براى کسى است که جمله‏ى دوم دعاى امام را رعایت ننموده و در حال فقر و تهیدستى با خضوع و تذلل، از غیر خداوند کمک خواسته است. بنابراین منع الهى منع اعطاى مال و حرمان از رفع نیاز از فقیرى است که موقع فقر توجه به پروردگار را از یاد برده و در مقابل غیر خداوند خضوع و تذلل نموده و از وى کمک خواسته است. در این قبیل مواقع وجود دوست دانا و باایمان و رفیق ناصح مشفق بسیار ارزنده و گرانقدر است، چنین دوستى اگر از تنگدستى برادر ایمانى خود آگاه شود در صورتى که قادر باشد بدون منت مشکلش را حل مى‏کند و اگر نتواند او را به در خانه‏ى خداوند مى‏فرستد و نمى‏گذارد از این و آن تمنا کند و آبروى خود را از میان ببرد و با کمک خواستن از غیر خدا خویشتن را تحقیر نماید و در اینجا براى نمونه یک مورد ذکر مى‏شود: 

    عن محمد بن عجلان قال: اصابتنى فاقه شدیده و اضاقه و لا صدیق لمضیق و لزمنى دین ثقیل و غریم یلح باقتضاءه فتوجهت نحو دار الحسن بن زید و هو یومئذ امیر المدینه لمعرفه کانت بینى و بینه و شعر بذلک من حالى محمد بن عبدالله بن على بن الحسین و کانت بینى و بینه قدیم معرفه فلقینى فى الطریق فاخذ بیدى و قال لى قد بلغنى ما انت بسبیله و لا تسعف بطلبتک. فعلیک بمن یقدر على ذلک و هو اجود الاجودین. فالتمس ما تومله من قبله، فانى سمعت ابن عمى جعفر بن محمد علیهماالسلام یحدث عن ابیه عن جده عن ابیه الحسین بن على عن ابیه على بن ابیطالب علیه‏السلام عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: اوحى الله عز و جل الى بعض انبیاءه فى بعض وحیه الیه: و عزتى و جلالى لا قطعن امل کل مومل غیرى بالایاس 

    و لاکسونه ثوب المذله و لابعدنه من فرجى و فضلى، ایومل عبدى فى الشدائد غیرى و الشدائد بیدى او یرجو سواى و انا الغنى الجواد. 

    محمد بن عجلان مى‏گوید به فقر و تنگدستى شدیدى دچار شدم و دوستى نداشتم که در این وضع سخت کمکم نماید، به علاوه، دین سنگینى به ذمه‏ام بود و دائن مى‏خواست که هر چه زودتر آن را وصول کند. به امید حل این مشکلات، راه منزل حسن بن زید را که آن روز فرماندار مدینه بود در پیش گرفتم زیرا یکدیگر را مى‏شناختیم. محمد بن عبدالله بن على بن الحسین علیهماالسلام از مضیقه و تنگدستیم آگاه شده بود. من و او از قدیم با یکدیگر دوست بودیم. خبر داشت که براى رفع مضیقه مى‏خواهم به منزل فرماندار بروم. بین راه که مى‏رفتم به من رسید، دستم را گرفت و گفت: از فکرى که به نظرت رسیده و تصمیم گرفته‏اى مطلع شده‏ام، براى رفع گرفتارى خود به کار ناروا دست نزن و در راه غیر صحیح قدم مگذار، بر تو باد به استعانت و یارى خواستن از کسى که قدرت دارد مشکلاتت را حل نماید و از گرفتاریها نجاتت دهد، او بخشنده‏ترین بخشندگان است، تمناى خود را از او درخواست نما که من از پسر عمویم حضرت صادق (ع) شنیدم که او از پدرش و آن حضرت از آباى گرامیش حدیث نموده‏اند از پیغمبر اکرم (ص) که فرمود: خداوند به بعضى از پیمبران خود وحى نمود: به عزت و جلالم قسم، قطع مى‏کنم آرزوى کسى را که به غیر من دل بندد، امیدش را به یاس تبدیل مى‏نمایم، به وى جامه‏ى ذلت مى‏پوشانم و او را از گشایش زندگى و تفضل خود دور مى‏سازم. آیا بنده‏ى من در سختى به غیر من دل مى‏بندد با آنکه شداید و سختیها در دست من است؟ آیا بنده‏ى من به غیر من ابراز امید مى‏نماید با آنکه من بى‏نیاز و بخشنده‏ام؟ 

    فقلت له یابن رسول‏الله اعد على هذا الحدیث فاعاده ثلاثا. فقلت: 

    لا و الله، لا سالت احدا بعد هذا حاجه. فما لبثت ان جاءنى الله برزق و فضل من عنده. 

    محمد بن عجلان گفت: اى فرزند پیمبر، این حدیث را دوباره براى من بخوان. نوه‏ى امام سجاد (ع) سه بار حدیث را تکرار نمود. سپس محمد بن عجلان قسم یاد کرد که پس از شنیدن این حدیث از احدى درخواست حاجت نمى‏نمایم. بعد خودش مى‏گوید: طولى نکشید که خداوند مرا از رزق و فضل خود برخوردار ساخت. 

    نظیر این روایت، روایات زیادى در کتب اخبار از اولیاى گرامى اسلام رسیده و پیروان قرآن شریف باید همواره متوجه عز اسلامى خود باشند، به شرافت نفس خویش آسیب نرسانند، و دست تمنا به سوى غیر خدا نگشایند. تنها حوایج خود را از او درخواست نمایند و پروردگار مهربان بدون منت و ذلت در حدود مصلحت، خواسته‏هاى بندگان را اجابت مى‏فرماید و مشکلاتشان را حل مى‏نماید. 

    عن على علیه‏السلام قال: من توکل علیه کفاه و من ساله اعطاه. 

    على (ع) فرموده: کسى که به خداوند توکل نماید امر او را کفایت مى‏کند و کسى که از پیشگاه مقدس او درخواست نماید به وى اعطا مى‏فرماید. 

    اگر گفتیم در این قطعه از دعاى «مکارم‏الاخلاق» استحقاق خذلان براى کسى است که جمله‏ى اول دعاى امام سجاد را رعایت ننموده و در حال اضطرار، از غیر خداوند یارى خواسته است و کلمه‏ى «منع» که بعد از کلمه‏ى «خذلان» آمده به شرحى که توضیح داده شد براى کسى است که جمله‏ى دوم دعاى امام را رعایت ننموده، با خضوع و  تذلل از غیر خداوند کمک خواسته است باید بگوییم کلمه‏ى «اعراض» که بعد از کلمه‏ى «خذلان» و «منع» آمده براى کسى است که جمله‏ى سوم دعاى امام را رعایت ننموده و در موقع ترس آمیخته به خطر و اضطراب در مقابل غیر خداوند تضرع و زارى کرده است. بشر در تمام لحظات زندگى نیازمند به حمایت و عنایت ذات اقدس الهى است و اگر از فیض او محروم گردد به انحطاط و سقوط مى‏گراید و راه تباهى و هلاکت را مى‏پیماید. اعراض خداوند از انسان بدین معنى است که لطف خود را از او قطع کند، حمایتش را از وى بردارد، به حال خودش واگذار نماید، و با افکار و اعمال انحرافى که دارد ترکش گوید. به موجب روایات، این گروه بدبخت، مطرود و مبغوض درگاه مقدس بارى‏تعالى هستند، اینان با روش نادرستى که در پیش مى‏گیرند نه تنها خود راه ضلالت را طى مى‏کنند بلکه موجب گمراهى افراد بى‏اطلاع مى‏گردند و آنان را نیز به بیراهه مى‏برند. على (ع) دو صنف را مبغوضترین مردم نزد بارى‏تعالى خوانده و در مقام معرفى چنین فرموده است: 

    ان ابغض الخلائق الى الله رجلان: رجل و کله الله الى نفسه فهو جائر عن قصد السبیل، مشغوف بکلام بدعه و دعاء ضلاله فهو فتنه لمن افتتن به، ضال عن هدى من کان قبله، مضل لمن اقتدى به فى حیاته و بعد وفاته، حمال خطایا غیره، رهن بخطیئته. 

    بى‏گمان، دو نفر مبغوضترین مخلوق نزد بارى‏تعالى هستند: اول مردى است که خداوند او را به خودش واگذارده و از صراط مستقیم منحرف است، از صمیم قلب به سخن بدعت و دعوت به گمراهى و ضلالت علاقه دارد، او فتنه است براى کسى که مفتونش گردد، گمراه 

    است از طریقه و سیره‏ى کسانى که پیش از او بوده‏اند، گمراه‏کننده‏ى کسى است که در ایام حیاتش و بعد از مرگش به وى اقتدا نماید، بار بر گناهان دگران و در گرو خطایاى خویشتن است. 

    اعراض خداوند از یک انسان این است که او را به خودش واگذارد و مشمول حمایتها و عنایتها قرارش ندهد و این امر در نظر اولیاى گرامى اسلام آنقدر مهم است که ضمن دعا با تذلل و التماس از پیشگاه بارى‏تعالى مى‏خواستند که به قدر یک چشم بر هم زدن آنان را به خودشان وانگذارد. 

    عن ابى عبدالله 

    قال: کان رسول‏الله صلى الله علیه و آله فى بیت ام سلمه فى لیلتها. ففقدته من الفراش فدخلها من ذلک ما یدخل النساء. فقامت تطلبه فى جوانب البیت حتى انتهت الیه و هو فى جانب من البیت قائم رافع یدیه یبکى و هو یقول: اللهم لا تنزع منى صالح ما اعطیتنى ابدا، اللهم و لا تکلنى الى نفسى طرفه عین ابدا، اللهم لا تشمت بى عدوا و لا حاسدا ابدا، اللهم لا تردنى فى سوء استنقذتنى منه ابدا. 

    امام صادق (ع) فرمود: پیغمبر اکرم (ص) شبى در حجره‏ى ام سلمه بود. او نیمه‏شب بیدار شد و دید حضرت در بستر نیست. فکرى به خاطرش گذشت که معمولا از فکر زنان مى‏گذرد. در اطراف منزل به جستجو پرداخت تا به نقطه‏اى رسید و دید که رسول اکرم (ص) در آنجا ایستاده دست به دعا برداشته و با دیده‏ى گریان عرض مى‏کند: بار الها! عطایاى خوبى را که به من اعطا کرده‏اى هرگز از من مگیر، بار الها! به قدر یک چشم بر هم زدن مرا به خودم وامگذار، بار الها! مرا مورد شماتت هیچ دشمن و حسودى قرار مده، بار الها! در آن اوضاع و شرایط بدى که 

    قرار داشتم و نجاتم دادى دوباره مرا به آن وضع برمگردان. 

    در این روایت، رسول اکرم (ص) ضمن سه دعاى دیگر از خداوند خواسته است به قدر یک چشم بر هم زدن او را به خودش وانگذارد. در حدیث دیگرى از امام صادق ( ع) آمده که راوى مى‏گوید: 

    سمعت اباعبدالله علیه‏السلام یقول و هو رافع یده الى السماء: رب لا تکلنى الى نفسى طرفه عین ابدا، لا اقل من ذلک و لا اکثر. 

    ناقل حدیث مى‏گوید: شنیدم از امام صادق (ع) در حالى که دستش را به دعا برداشته عرض مى‏کند: بار الها! به قدر مدت یک چشم بر هم زدن یا مدتى کمتر از آن یا بیشتر از آن مرا به خودم وامگذار. 

    خلاصه سومین کلمه‏ى امام سجاد (ع) در این قسمت از دعاى «مکارم‏الاخلاق» اعراض حضرت بارى‏تعالى از کسى است که موقع ترس آمیخته به خطر به جاى آنکه زبان دعا به پیشگاه خدا بگشاید و با تضرع و زارى، دفع خطر را از او بخواهد، دست تمنا به روى این و آن دراز کند و با چشم اشکبار از آنان حل مشکل را تمنا نماید. کیفر چنین انسانى آن است که خداوند از وى اعراض کند و او را به حال خودش واگذارد. امام (ع) بعد از آن سه کلمه عرض مى‏کند: 

    یا ارحم الراحمین، اى مهربانترین تمام مهربانها. 

    سخن گفتن از مهربانى خداوند در این مقام مى‏تواند ناظر به سه جمله‏ى اول باشد و مى‏تواند ناظر به سه کلمه‏ى بعد باشد. در صورت اول، معنى چنین مى‏شود: اى مهربانترین مهربانها! مرا در موقع اضطرار از یارى خواستن غیر خودت آزمایش منما، اى خداوند مهربان! مرا موقعى که فقیر مى‏شوم با تضرع و تذلل براى درخواست کمک از غیر خودت 

    امتحانم مکن. اى مهربان خداوند! مرا در موقعى که گرفتار ترس آمیخته به خطر مى‏شوم با تضرع نزد غیر خودت مورد آزمایشم قرار مده. 

    و در صورت دوم معنى چنین است: بار الها! من بر اثر بد امتحان دادن، مستحق خذلان و محرومیت از نصرت تو و شایسته‏ى منع و حرمان از فضل تو و سزاوار اعراض و روگردانى تو هستم، اما از یاد نمى‏برم که تو از هر مهربان مهربانترى، امیدوارم لغزشهایم را به رحمتت ببخشى و از مهر و محبتت برخوردارم سازى، ولى بهتر است که بگویم امام (ع) در گفتن «یا ارحم الراحمین» به هر دو قسمت نظر دارد و براى هر دو مطلب رحمت الهى را درخواست مى‏نماید. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    21
    :: بازدید دیروز ::
    45
    :: کل بازدیدها ::
    188596

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::