تنزیل نور
ساعت 4:36 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق(84 )
قال علیهالسلام یا قنبر! هل بقى من مال الحجاز شىء؟ قال نعم، اربعه آلاف دینار. فقال هاتها. جاءها من هو احق بها منا. ثم نزع بردته و لف الدنانیر فیها و اخرج یده من شق الباب حیاء من الاعرابى و انشاء:
خذها فانى الیک معتذر و اعلم بانى علیک ذو شفقه.
امام (ع) به قنبر فرمود: از مال حجاز چیزى باقى مانده؟ عرض کرد: بلى، چهار هزار دینار. فرمود بیاور، چه آنکه براى دینارها کسى آمده که از ما اولى و احق به آنهاست. آنگاه حضرت جامهى کوچک سیاهرنگى را که روى لباس پوشیده بود از بر به درآورد، پولها را در آن
ریخت و جامه را پیچید، براى آنکه عرب در موقع دریافت پول با حضرت مواجه نباشد و شرمنده نشود، دست خود را از شکاف در بیرون نمود و فرمود: بگیر این مبلغ را که من از تو عذر مىخواهم، بدان که من دوستدار تو هستم.
حضرت حسین (ع) چهار هزار دینار طلا با این همه ادب و احترام به آن مرد مىدهد و این مبلغ بزرگ را آنقدر کوچک به حساب مىآورد که از عرب عذرخواهى مىنماید.
امام سجاد علیهالسلام در جملهى دوم این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع نیمهى آخر سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و استکثار الشر و ان قل من قولى و فعلى.
بار الها! موفقم بدار بدیهایى را که با زبان و عمل از من صادر مىشود بزرگ بشمرم، هر چند کوچک و ناچیز باشد.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام و سایر ائمهى معصومین در پناه خداوند مصون از لغزشاند، هرگز با زبان و عمل مرتکب کار بد نمىشوند و دامن پاکشان آلوده نمىگردد، اینکه امام (ع) در جملهى دعاى «و استکثار الشر و ان قل من قولى و فعلى» ذکر کرده و شر را به گفته و عمل خود ارتباط داده، به منظور رعایت ادب در سخن است، نخواسته کار بد را به زبان و عمل مرد مستند نماید، در واقع امام با بیان این جمله مىخواهد مسلمانان را متوجه کند که اگر شرى را قولا یا عملا مرتکب شدید، هر چه به نظرتان کوچک بیاید، آن را بزرگ بشمرید و مهم تلقى نمایید زیرا کوچک شمردن کار بد، آدمى را در گناه جرى و جسور مىکند و در معاصى، لاابالى و بىپروایش مىنماید، و این حالت روانى در زمینهى گناه، خطرى است بسیار بزرگ و مىتواند انسانها را به
راه سقوط و تباهى سوق دهد. از این رو اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات بسیارى این مطلب را به مسلمانان تذکر داده و زیان کوچک شمردن گناه را خاطرنشان ساختهاند و در اینجا قسمتى از آن روایات ذکر مىشود.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لا تنظروا الى صغر الذنب و لکن انظروا الى ما اجتراتم.
رسول اکرم (ص) فرموده: نظرتان به کوچکى گناه نباشد، بلکه در این امر نظر کنید که چگونه به معصیت و نافرمانى خداى توانا جرئت کردهاید.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: اتقوا المحقرات من الذنوب فانها لا تغفر. قلت و ما المحقرات؟ قال: الرجل یذنب الذنب فیقول طوبى لى ان لم یکن لى غیر ذلک.
امام صادق (ع) فرمود: بپرهیزید از گناهانى که به نظرتان کوچک مىآید، چه این قبیل گناهان بخشوده نخواهد شد. راوى حدیث مىگوید به حضرت عرض کردم: گناه کوچک شمرده شده چیست؟ فرمود: شخص، گناهى را مرتکب مىشود و مىگوید خوشا به حال من اگر غیر از این گناهى نمىداشتم.
عن على علیهالسلام قال: اشد الذنوب ما استهان به صاحبه.
على (ع) فرموده: شدیدترین گناهان گناهى است که صاحبش آن را خوار و ناچیز بشمرد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اربعه فى الذنب شر من الذنب: الاستحقار و الافتخار و الاستبشار و الاصرار.
رسول اکرم (ص) فرموده: چهار چیز است در گناه که از اصل گناه بدتر و مذمومتر است: کوچک شمردن گناه، مباهات نمودن به گناه، خوشحال شدن از گناه، و ادامه دادن به گناه.
عن الصادق علیهالسلام قال: و لا تحقرن سیئه فانها ستسوءک یوما و لا تحقرن حسنه و ان صغرت عندک و قلت فى عینک فانها سیسرک یوما.
امام صادق (ع) فرمود: هیچ گناهى را حقیر و ناچیز به حساب نیاور، چه آنکه روزى تو را آزار خواهد داد و هیچ حسنهاى را کوچک و غیر قابل اعتنا مشمار اگر چه نزد تو کوچک و در نظرت کم بیاید، چه آن حسنه روزى تو را شاد و مسرور خواهد کرد.
کسى که گناه را کوچک مىشمرد و بىپروا آن را مرتکب مىشود باید بداند با دو خطر بزرگ مواجه است: اول آنکه با عمل نارواى خویش به حریم رفیع بارىتعالى اسائهى ادب مىکند و احترام نهى او را رعایت نمىنماید. دوم آنکه وقتى گناه را کوچک تلقى نمود در ادامهى آن بىباک مىشود و به تکرار آن اصرار مىورزد و معاصى صغیره چون به هم پیوست کبیره مىشود و عذاب بزرگ الهى را در پى خواهد داشت و حضرت امام هفتم علیهالسلام این مطلب را از قول حضرت مسیح ابن مریم به حواریین نقل فرموده است:
عن موسى بن جعفر علیهماالسلام: ان المسیح قال للحواریین: ان صغار الذنوب و محقراتها من مکائد ابلیس یحقرها لکم و یصغرها فى اعینکم فتجتمع و تکثر فتحیط بکم.
حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: مسیح ابن مریم
به حواریین گفت: معاصى صغیره و گناهان کوچک از دامهاى ابلیس است. او گناهان را نزد شما کوچک مىکند و آنها را در نظرتان صغیر و حقیر جلوه مىدهد. آن گناهان مجتمع مىشوند و بسیار مىگردند و سرانجام شما را به احاطهى خود درمىآورند و محصورتان مىنمایند.
رسول گرامى اسلام (ص) براى آنکه خطر اصرار در معاصى صغیره و گرد آمدن آنها را به طور محسوس به مسلمانان بفهماند در یکى از سفرها با عمل بسیار ساده و قابل درک عموم، مطلب را آنطور که باید براى اطرافیان روشن نمود و جریان امر به صورت حدیثى در کتب روایات نقل شده که متن آن در اینجا به عرض مىرسد:
قال ابو عبدالله علیهالسلام: ان رسولالله صلى الله علیه و آله نزل بارض قرعاء فقال لاصحابه ائتوا بحطب فقالوا: یا رسولالله! نحن بارض قرعاء ما بها من حطب. قال: فلیات کل انسان بما قدر علیه. فجاءوا به حتى رموا بین یدیه بعضه على بعض. فقال رسولالله هکذا تجتمع الذنوب. ثم قال: ایاکم و المحقرات من الذنوب فان لکل شىء طالبا، الا و ان طالبها یکتب.
امام صادق (ع) فرمود: رسول اکرم (ص) به سرزمینى خشک که در آن گیاهى نمىرویید نزول نمود. سپس به اصحاب خود فرمود: بروید هیزم جمع کنید و بیاورید. عرض کردند: در این زمین چیزى نمىروید و هیزمى یافت نمىشود. فرمود: بروید و هر کدام هر چه یافتید با خود بیاورید. رفتند، تجسس نمودند و در گوشه و کنار زمین بوتههاى کوچک خار یافتند، آنها را کندند، حضور حضرت آوردند و روى هم انباشتند و تودهى خارى شد. رسول اکرم (ص) فرمودند: گناهان اینطور جمع
مىشود، سپس تذکر داد که از گناهان کوچک بپرهیزید که هر چیز طالبى دارد و طلبکنندهى معاصى، گناهان را ثبت مىکند.
گویى پیشواى اسلام خواست با دستور جمعآورى هیزم در آن بیابان بدون گیاه، اصحاب خود را متوجه کند که گناهان صغیره که آنها را حقیر مىشمرید همانند بوتههاى کوچک خار است که در این بیابان به نظر نمىآمدند، شما در طلبشان رفتید، آنها را گرد آوردید، و اینک به صورت تودهى بزرگ خار درآمده است. طالب گناهان که فرشتگان الهى هستند گناهان صغیرهى شما را مىنویسند و مجموعشان به صورت گناهى بزرگ درمىآید.
از جملهى دوم دعاى «مکارمالاخلاق» موضوع بحث امروز: «و استکثار الشر و ان قل من قولى و فعلى» این نتیجه به دست آمده که شرور و بدیهایى که به نظر ما کوچک و ناچیز مىآید باید آنها را بزرگ بشمریم و با اهمیت تلقى نماییم زیرا وقتى گناه به نظرمان کوچک آمد، در ارتکابش جرى و جسور مىشویم و بىپروا آن را مکرر در مکرر انجام مىدهیم، غافل از آنکه اصرار در گناه، هر چند از معاصى صغیره باشد، نزد بارىتعالى بسیار عظیم و بزرگ است.
عن على علیهالسلام قال: اعظم الذنوب عند الله ذنب اصر علیه عامله.
على (ع) فرموده: بزرگترین گناهان نزد خداوند گناهى است که عامل آن در اتیانش مصر باشد و عملا آن را ادامه دهد.
در پایان بحث امروز لازم است توجه شنوندگان محترم به نکتهاى معطوف گردد، امید است این نکته همواره در خاطرها بماند و
هرگز از یاد نرود. دعاى شریف «مکارمالاخلاق» مجموعهاى است انسانساز، اگر افراد در جملات آن دقت کنند، تعالیم آن را به درستى فراگیرند و عملا آنها را به کار بندند، قطعا از کرامت نفس و تعالى معنوى، که پایه و اساس انسانیت است، برخوردار مىگردند و به مکارم اخلاق که هدف عالى بعثت پیشواى بزرگ اسلام است متخلق مىشوند. اما دو جملهاى که امروز مورد بحث قرار گرفت دو درس بسیار آموزنده و سعادتبخش است که نباید آن را فراموش کنیم. جملهى اول این بود که هر کار خیر و خوبى را با زبان و عمل انجام مىدهیم هر قدر هم بزرگ باشد آن را قلیل و کوچک به حساب آوریم، زیرا اگر آن کار خیر عبادت باشد با کم شمردن آن به عجز خویشتن از اداى حق بندگى بارىتعالى اعتراف نمودهایم و این اعتراف از طرفى ما را از عجب در عبادت مصون مىدارد و از طرف دیگر معرفت ما را به مقام رفیع ربوبى تقویت مىنماید، و اگر آن کار خیر، خدمت به مردم باشد، قلیل شمردن آن موجب مىشود که نعمت بر دریافتکنندهى آن گوارا گردد و ما را نیز از منت گذاردن که موجب ابطال عمل خیر است محافظت مىنماید.
جملهى دوم دعا این بود: «شرى را که با زبان و عمل مرتکب مىشویم، هر قدر هم کوچک باشد آن را بزرگ به حساب آوریم زیرا کوچک شمردن معصیت صغیره ما را در عمل جرى مىکند و آن را تکرار مىکنیم و ادامه و اصرار معاصى صغیره در پیشگاه خداوند گناه بسیار بزرگ به حساب مىآید و مىتواند ما را دچار بدبختى و عذاب ابدى بارىتعالى بنماید.
حدیث کوتاهى از رسول اکرم (ص) روایت شده که حاوى هر دو دستور مورد بحث امروز است. اصل روایت و ترجمهى آن ذکر مىشود.
لازم مىدانم عموم شنوندگان عین عبارت حدیث یا ترجمهى آن را حفظ کنند و در تمام مدت زندگى همواره آن را به خاطر داشته باشند و عملا به کار بندند و موجبات سعادت خویش را فراهم آورند:
عن النبى صلى الله علیه و آله: لا تحقروا شیئا من الشر و ان صغر فى اعینکم و لا تستکثروا الخیر و ان کبر فى اعینکم.
رسول اکرم (ص) فرموده: هیچ شرى را ناچیز و حقیر نشمرید اگر چه در نظرتان کوچک باشد و هیچ کار خیر و خوبى را بسیار نبینید اگر چه در نظرتان بزرگ بیاید.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:35 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق(83 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و استقلال الخیر و ان کثر من قولى و فعلى و استکثار الشر و ان قل من قولى و فعلى.
امام سجاد علیهالسلام در این دو قطعه دعا به پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! موفقم بدار تا کارهاى خوبى را که قولا و عملا انجام مىدهم کم بشمرم، هر چند بسیار باشد و بدیهایى را که با زبان و عمل از من صادر مىشود بزرگ بشمرم، هر چند ناچیز باشد. به خواست خداوند این دو جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز خواهد بود. راغب در معناى «خیر» چنین مىگوید: الخیر ما یرغب فیه الکل کالعقل مثلا و العدل و الفضل، «خیر» آن چیزى است که تمام انسانها به آن رغبت و علاقه دارند مانند عقل و عدل و فضل. عقل خیر است و افاضهکنندهى آن ذات اقدس الهى است، اما عدل و فضل خیرى است که ممکن است به افاضهى خدا باشد و ممکن است بشر با اراده و اختیار خود آن را انجام دهد. امام سجاد (ع) در عبارت دعا از خیرى نام برده که آن را با زبان و عمل انجام مىدهد و چنین خیرى مىتواند واجبات دینى و اعمال خوبى باشد که مکلف آنها را براى خدا بجا مىآورد و مىتواند
کارهاى نیکى باشد که شخص مسلمان طبق تادیب دینى و بر اساس کرامت نفس و بزرگوارى طبع با زبان و عمل، آنها را به نفع مردم انجام مىدهد و دعاى امام سجاد (ع) مىتواند حاوى این هر دو معنى باشد. اولیاى گرامى اسلام همواره تذکر مىدادند و مسلمانان را به این نکتهى اساسى متوجه مىنمودند که بشر هر قدر در راه بندگى و اطاعت خداوند مجاهده و کوشش نماید قادر نیست حق بندگى او را ادا کند و مراتب عبودیت خود را آنطور که باید و شاید ابراز نماید. از این رو به موازات عباداتى که مردم انجام مىدهند لازم است به تقصیر و نارسایى خود در پیشگاه مقدس الهى اعتراف نمایند و این مطلب در خلال روایات بسیارى خاطرنشان گردیده است.
عن ابىالحسن موسى علیهالسلام قال لبعض ولده یا بنى! علیک بالجد لا تخرجن نفسک من حد التقصیر فى عباده الله عز و جل و طاعته فان الله تعالى لا یعبد حق عبادته.
حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام به بعضى از فرزندان خود فرمود: بر تو باد به جد و کوشش، و خویشتن را از حد تقصیر در عبادت و اطاعت حضرت بارىتعالى خارج مدان زیرا خداوند آنطور که شایسته و سزاوار اوست عبادت نمىشود.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: قال الله عز و جل: لا یتکل العاملون على اعمالهم التى یعملون بها لثوابى فانهم لو اجتهدوا و اتعبوا انفسهم اعمارهم فى عبادتى کانوا مقصرین غیر بالغین فى عبادتهم کنه عبادتى فیما یطلبون من کرامتى.
از رسول اکرم (ص) است که خداوند فرموده: کسانى که اهل عمل
و عبادتاند براى نیل به عدل و پاداش من به اعمال خود اتکا ننمایند زیرا اینان هر قدر خود را به تعب اندازند و در تمام عمر عبادت کنند باز هم مقصرند و اعمالشان نارسا و کوتاه است و با عبادتى که انجام مىدهند به کنه عبادتم نمىرسند و براى نیل به کرامت من شایستگى ندارند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: علیک بالجد و لا تخرجن نفسک من حد التقصیر فى عباده الله تعالى و طاعته فان الله عز و جل لا یعبد حق عبادته.
امام صادق (ع) فرموده: بر تو باد به سعى و کوشش و هرگز نفس خود را از حد تقصیر در عبادت و طاعت بیرون مبر چه آنکه حق عبادت حضرت بارىتعالى هرگز ادا نشده است.
نه فقط انسانها قادر نیستند حق بندگى خداوند را ادا کنند و آنطور که شایسته و سزاوار است او را عبادت و اطاعت نمایند بلکه فرشتگان نیز با آنکه از غرایز حیوانى و شهوات نفسانى منزه و مبرا هستند از بندگى و عبودیتى که شایستهى مقام مقدس ربوبى است عاجز و ناتواناند. على علیهالسلام در وصف فرشتگان از این نظر چنین فرموده است:
و انهم على مکانهم منک و منزلتهم عندک و استجماع اهوائهم فیک و کثره طاعتهم لک و قله غفلتهم عن امرک لو عاینوا کنه ما خفى علیهم منک لحقروا اعمالهم و لزرو على انفسهم و لعرفوا انهم لم یعبدوک حق عبادتک و لم یطیعوک حق طاعتک.
فرشتگان با مکانتشان از تو، منزلتشان نزد تو، و تجمع تمایلاتشان در تو، و بسیارى اطاعتشان براى تو، و کمى غفلتشان از فرمان تو، اگر ببینند باطن آنچه را که از تو بر آنان پنهان است اعمال
خود را ناچیز مىشمرند و آنها را بر خود عیب مىگیرند و مىفهمند که حق بندگى را در پیشگاه مقدست انجام ندادهاند و آنطور که باید تو را اطاعت ننمودهاند.
افراد باایمان عبادت و اطاعت خود را در پیشگاه الهى هر قدر بسیار باشد کم و کوچک مىشمرند و همچنین تخلفات و معاصى خویش را هر قدر هم کوچک باشد بزرگ به حساب مىآورند و با توجه به اینکه معرفت افراد باایمان و درک معنوى آنان متفاوت است، کوچک شمردن طاعت و بزرگ شمردن معصیت در نظر آنان نیز متفاوت خواهد بود.
سال اعرابى علیا علیهالسلام عن درجات المحبین ما هى. قال ادنى درجاتهم من استصغر طاعته و استعظم ذنبه و هو یظن ان لیس فى الدارین ماخوذ غیره فغشى علیه الاعرابى فلما افاق قال هل درجه اعلى منها؟ قال نعم، سبعون درجه.
یک مرد اعرابى از على (ع) پرسید: درجات محبین چیست؟ حضرت فرمود: پایینترین درجه براى کسى است که طاعت خود را کوچک تلقى کند و معصیت خود را بزرگ ببیند و چنین گمان داشته باشد که در دنیا و آخرت هیچ کس جز او مورد موآخذهى حضرت بارىتعالى نیست. مرد اعرابى از شنیدن این کلام بیهوش شد. چون به هوش آمد از حضرت پرسید: آیا درجهاى از این بالاتر هم وجود دارد؟ فرمود: بلى، هفتاد درجه.
با در نظر گرفتن روایاتى که معروض افتاد، معلوم شد افراد باایمان حتى اولیاى بزرگ خداوند و همچنین فرشتگان الهى قادر نیستند حق بندگى خداوند را آنطور که شایسته است بجا آورند و به نسبت
معرفتى که دارند عبادتها و اطاعتهاى خویشتن را کوچک و کوچکتر مىشمرند و اعتراف دارند که: ما عبدناک حق عبادتک.
امام سجاد (ع) در جملهى دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و استقلال الخیر و ان کثر من قولى و فعلى. اگر مقصود حضرت زینالعابدین (ع) از کلمهى «خیر» که در این عبارت آمده بندگى و اطاعت باشد معناى سخن امام آن مىشود که: بار الها! موفقم بدار تا عباداتى را که با زبان و عمل در پیشگاه مقدست انجام دادهام، گرچه بسیار باشد، آن را قلیل و کم بشمرم. در این صورت، مدلول دعاى امام یک امر توحیدى و اعتقادى است و مفاد آن اعتراف به این مهم است که: پروردگارا! بندگانت با سعى و مجاهدهى بسیار قادر نیستند حق بندگیت را ادا کنند و عباداتى را که شایستهى مقام مقدس توست انجام دهند. اگر مقصود حضرت زینالعابدین (ع) از کلمهى «خیر» که در جملهى دعا آمده نیکى و احسان به مردم با زبان و عمل باشد، همچنان لازم است احسانکننده عمل خیر خود را هر چند بزرگ باشد کوچک بشمرد، زیرا بزرگ به حساب آوردن آن اولا براى دریافتکنندهى احسان ناگوار و سنگین خواهد بود و ثانیا از بزرگ وانمود کردن احسان استشمام منتگذارى مىشود و این کار، مرضى خداوند و اولیاى گرامى اسلام نیست. در اینجا براى روشن شدن ارزش خیر و انواع نیکیها و همچنین کوچک شمردن آنها روایاتى را به عرض شنوندگان محترم مىرساند:
قال رجل للنبى صلى الله علیه و آله: احب ان اکون خیر الناس. فقال: خیر الناس من ینفع الناس و کن نافعا لهم.
مردى به رسول اکرم (ص) عرض کرد: دوست دارم بهترین مردم باشم. فرمود: بهترین مردم کسى است که نفعش عاید مردم گردد، پس تو کوشش کن که وجودت براى مردم نافع باشد.
عن على علیهالسلام قال: علیکم باعمال الخیر فبادروها و لا یکن غیرکم احق بها منکم.
على (ع) فرموده: بر شما باد به مبادرت در اعمال خیر و چنان نشود که دیگر اقوام و ملل بر شما پیشى گیرند و در کار خیر از شما شایستهتر باشند.
در روایات اسلامى اعمال نیک با زبان و کار، به عناوین مختلفى از قبیل «ایثار»، «مواسات»، «ادخال سرور»، «عمل معروف»، «خیر» و «احسان» آمده است.
قیل یا رسولالله! اى الناس احب الیک؟ قال: انفع الناس بالناس. قیل یا رسولالله! فاى الاعمال افضل؟ قال: ادخال السرور على المومن. قیل: و ما سرور المومن؟ قال: اشباع جوعته و تنفیس کربته و قضاء دینه و من مشى مع اخیه فى حاجه کان کصیام شهر و اعتکافه و من مشى مع مظلوم یعینه ثبت الله قدمه یوم تزل الاقدام.
به رسول اکرم (ص) عرض شد: کدامین مردم نزد شما محبوبترند؟ فرمود: آنانکه وجودشان براى مردم نافعتر است. عرض شد: کدام عمل افضل و برتر است؟ فرمود: دل مومن را شاد کردن. عرض شد: سرور مومن در چیست؟ فرمود: گرسنگیش را با غذا برطرف نمودن، غصه و اندوهش را گشودن، دینش را ادا کردن. سپس فرمود: هر کس براى حاجت برادرش با او برود اجرش همانند یک ماه روزه گرفتن و
اعتکاف نمودن است. کسى که به منظور اعانت با مظلومى برود خداوند در روزى که قدمهاى مردم لرزان است قدم او را ثابت نگاه مىدارد.
در مکتب آسمانى اسلام برآوردن حاجات، حل مشکلات، حمایت از مظلومان، و خلاصه، هر نوع خدمتى به مردم با مال و جاه، زبان و قلم، به هر وسیله و هر شکل که باشد، رحمتى است که از طرف حضرت بارىتعالى شامل حال خدمتگزاران مىشود. شایسته است افراد نیکوکار از این فرصت پرارزش استفاده کنند، مشکل گرفتاران را حل نمایند، و خویشتن را از رحمت و فیض الهى بهرهمند سازند و این مدلول بسیارى از روایات اهلبیت علیهمالسلام است.
عن اسمعیل بن عمار الصیرفى قال: قلت لابىعبدالله علیهالسلام جعلت فداک، المومن رحمه على المومن؟ قال نعم. قلت و کیف ذاک؟ قال ایما مومن اتى اخاه فى حاجه فانما ذلک رحمه من الله ساقها الیه و سببها له. فان قضى حاجته کان قد قبل الرحمه بقبولها و ان رده عن حاجته فهو یقدر على قضائها فانما رد عن نفسه رحمه من الله جل و عز ساقها الیه و سببها له و ذخر الله عز و جل تلک الرحمه الى یوم القیامه حتى یکون المردود عن حاجته هو الحاکم فیها، ان شاء صرفها الى نفسه و ان شاء صرفها الى غیره. یا اسماعیل! فاذا کان یوم القیامه و هو الحاکم فى رحمه من الله قد شرعت له فالى من ترى یصرفها؟ قلت لا اظن یصرفها عن نفسه. قال لا تظن و لکن استیقن فانه لن یردها عن نفسه.
اسماعیل بن عمار صیرفى حضور امام صادق (ع) شرفیاب شد. عرض کرد: فدایت شوم، آیا مومن براى مومن رحمت است؟ فرمود:
بلى. عرض کردم: این چگونه است؟ فرمود: هر مومنى براى حاجتى نزد برادر مومن خود مىآید این آمدن، رحمتى است از طرف بارىتعالى که به سوى او سوق داده شده و صاحب حاجت مسبب آن بوده است. اگر شخص مورد مراجعه حاجت او را برآورد با عمل خود، رحمت الهى را قبول نموده است و اگر حاجت او را برنیاورد با آنکه قدرت برآوردن داشته رحمت الهى را از خود گردانده است. خداوند این رحمت را تا قیامت ذخیره مىکند و در آن روز شخصى را که حاجتش برآورده نشده بر آن رحمت حاکم مىگرداند، اگر بخواهد آن را به خودش اختصاص مىدهد و اگر بخواهد به دیگرى برگذار مىکند. سپس امام (ع) از اسماعیل پرسید: به نظر تو آن رحمت الهى را به چه کسى وامىگذارد؟ اسماعیل عرض کرد: گمان نمىکنم آن رحمت را از خود بگرداند. فرمود: گمان نکن بلکه یقین داشته باش که آن را به کسى جز خودش وانمىگذارد.
گاهى فرد باایمان براى حاجت خود به برادر دینیش مراجعه مىکند. او با نفوذ کلام و محبوبیتى که در جامعه دارد مىتواند مشکل او را به آسانى حل کند و با گفتن کلمهاى حاجتش را برآورده سازد. اگر چنین کند، به فرمودهى امام صادق (ع) با این عمل خیر، خویشتن را از رحمت الهى، که صاحب حاجت، آن را با خود آورده است برخوردار مىسازد.
قال رسولالله صلى الله علیه و آله: و الذى نفسى بیده ما انفق الناس من نفقه احب من قول الخیر.
رسول اکرم (ص) فرموده: قسم به کسى که جانم در قبضهى قدرت اوست، مردم هیچ ارفاقى نکردهاند که محبوبتر از سخن خیر باشد.
کسانى که در قلوب مردم پایگاه معنوى دارند و از جاه و محبوبیت بهرهمندند باید از این نعمت همانند دیگر نعمتها به نفع مردم استفاده کنند و حوایجشان را برآورده سازند، غافل نباشند از اینکه خداوند در قیامت از صاحبان جاه همانند مالداران پرسش مىکند و آنان را مورد مواخذه قرار مىدهد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان الله تعالى لیسال العبد فى جاهه کما یسال فى ماله فیقول یا عبدى! رزقتک جاها فهل اعنت به مظلوما او اغثت به ملهوفا.
رسول اکرم (ص) فرمود: در قیامت خداوند از جاه بندهى خود مىپرسد، همانطور که از مالش. مىگوید به تو جاه دادم، آیا با نعمت جاه، مظلومى را مورد حمایت قرار دادى یا مصیبتزدهاى را یارى نمودى؟
خلاصه اگر کلمهى «خیر» که در دعاى امام سجاد (ع) آمده «و استقلال الخیر و ان کثر من قولى و فعلى» نیکى و احسان قولى و عملى با مال و جاه و دیگر عوامل باشد معناى کلام امام، آن مىشود که عرض مىکند: بار الها! موفقم بدار خیر و احسانى را که با زبان و عمل انجام مىدهم هر قدر بزرگ باشد آن را کوچک بشمرم.
دربارهى کوچک شمردن عمل خیر روایات بسیارى رسیده است، از آن جمله این حدیث شریف است:
عن الرضا علیهالسلام قال: لا یتم المعروف الا بثلاث خصال: تعجیله و تصغیره و ستره. فاذا عجلته هناته و اذا صغرته عظمته و اذا سترته اتممته.
حضرت رضا (ع) فرموده: عمل معروف، تتمیم و تکمیل نمىشود مگر با سه وصف: زود انجام دادن، کوچک شمردن، و پنهان داشتن. با عجله در کار خیر آن را گوارا مىسازى، با کوچک شمردنش آن را بزرگ مىنمایى، و با پنهان داشتن آن را تتمیم نمودهاى.
ائمهى معصومین علیهمالسلام با کرامت نفس و طبع بلندى که داشتند نه تنها خدمتهاى بزرگ خود را که نسبت به مردم مىنمودند کوچک مىشمردند بلکه در پارهاى از مواقع عذر مىخواستند. شخص عربى وارد مدینه شد، از اهالى پرسید کریمترین مرد در این شهر کیست؟ او را به حضرت حسین بن على علیهماالسلام راهنمایى نمودند. شرفیاب محضر مبارکش شد. سه شعر گفت که شعر سومش از مراتب معرفت او به تعالیم حیاتبخش اسلام و ارزش خدمتهاى رسول گرامى (ص) و على (ع) حکایت مىکرد.
لو لا الذى کان من اوائلکم، کانت علینا الجحیم منطبقه.
اگر جد و پدر بزرگوارت نمىبودند، جایگاه همهى ما در دوزخ بود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 1:20 عصر چهارشنبه 87/12/7
شرح دعای مکارم الاخلاق(82 )
با توضیحى که به عرض رسید معناى قطعهى اول کلام امام سجاد (ع) در این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» روشن شد. خواستهى حضرت زینالعابدین از پیشگاه خداوند این است که مسلمانان احسان ابتدایى خویش را در مورد کسانى که استحقاق و اهلیت ندارند ترک گویند و از انجام چنین معروفى خوددارى نمایند. احسان ابتدایى نابجا در مورد افراد غیر مستحق از طرفى به فرمودهى على (ع) ظلم به معروف است و از طرف دیگر ظلم به مردم، زیرا عدل زمانى اجرا مىشود و جامعه از فواید آن برخوردار مىگردد که عوامل ضد عدل سرکوب گردند، عناصر ستمگر مورد حمایت قرار نگیرند، و کسانى آگاهانه یا ناآگاه راه بیدادگرى آنان را هموار نسازند. مثلا اگر جنایتکارى بر اثر قتل بىگناهى محکوم به اعدام گردیده است کسانى به حمایت او قیام نکنند و به گمان آنکه با شفاعت خویش معروفى را انجام دهند، از ولى خون، عفو قاتل را نخواهند و موجبات آزادیش را فراهم نیاورند چه آنکه آزاد ساختن جنایتکار بىباک به خطر انداختن حیات جامعه و برهم زدن امنیت فکرى و آرامش خاطر مردم است.
ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستمکارى بود بر گوسفندان
از این رو امام سجاد (ع) ترک احسان ابتدایى را به افراد نااهل و غیر مستحق در زمینهى بسط عدل به پیشگاه خداوند عرض نموده و از مسلمانان ترک آن را خواسته است.
در قطعهى دوم این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» که موضوع نیمهى آخر سخنرانى امروز است، امام سجاد (ع) به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و القول بالحق و ان عز، بار الها! مسلمانان را موفق بدار که همواره سخن حق بگویند اگر چه آن سخن براى آنان سنگین و موجب مشقت باشد.
«حق» در لغت عرب به معانى متعددى آمده است، گاهى «حق» گفته مىشود به معناى «عدل» در مقابل ظلم، گاهى «حق» گفته مىشود به معناى «صحیح و صواب» در مقابل باطل و ناصواب، گاهى «حق» گفته مىشود به معناى «واقع و نفسالامر» در مقابل ناحق و غیرواقعى، و در کلام امام سجاد (ع) این سه معنى راه دارد و مسلمانان باید در سخنان خود همیشه و همه جا این سه مطلب را رعایت نمایند، اگر چه مشقتبار و سنگین باشد. سنگینى قول حق گاهى از این جهت است که عدل در کلام به ضرر ما یا به ضرر بستگان مورد علاقهى ما تمام مىشود، و گاهى از این جهت است که بر وفق عدل سخن گفتن به نفع کسانى است که بغض و کینهى ما را در دل دارند. در هر دو صورت، گفتن حق سنگین و مشقتبار است، اما ارزش حق و عدل در اسلام به قدرى مهم است که باید سختى و مشقت آن را تحمل نمود و هرگز در راه ظلم و ناحق قدم نگذارد. قرآن شریف در زمینهى عدل، این هر دو مشقت را در دو آیه مورد توجه قرار داده و به مسلمانان خاطرنشان ساخته است که هیچ یک از این دو مشقت موجب نشود که عدل و حق را ترک گویید و به باطل و نادرستى گرایش یابید.
یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو على انفسکم او الوالدین و الاقربین.
اى اهل ایمان! بپا دارید عدل را و همواره گواهان حق باشید هر چند بپا داشتن عدل و گواهى حق به ضرر خودتان یا والدین و نزدیکانتان باشد.
یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط و لا یجر منکم شنان قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى.
اى کسانى که ایمان آوردهاید! در راه خدا پایدار و استوار باشید و به حق و عدل گواهى دهید، مراقبت نمایید که عداوت و بغض گروهى شما را وادار نکند که دربارهى آنان عدل را ترک گویید. عدالت کنید که عدل از هر عمل خوبى به تقوى نزدیکتر است.
رعایت حق و عدالت آدمى را با ناراحتیها و مشکلات مواجه مىسازد ولى طالبان حق و عدل مشکلات آن را که مایهى تعالى معنوى و سعادت انسانى است تحمل مىکنند و در دنیا از عز و محبوبیت اجتماعى برخوردار مىگردند و در قیامت از رحمت نامحدود خداوند بهرهمند مىشوند.
عن ابىمحمد الحسن العسکرى علیهالسلام قال: ما ترک الحق عزیز الا ذل و لا اخذ به ذلیل الا عز.
امام عسکرى (ع) فرموده است: هیچ عزیزى حق را ترک نگفته جز آنکه ذلیل و خوار شده است و هیچ ذلیلى حق را اخذ ننموده، جز آنکه به عز و بزرگى رسیده است.
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: لما حضرت ابى على بن الحسین علیهالسلام الوفاه ضمنى الى صدره ثم قال: اى بنى! اوصیک بما اوصانى ابى حین حضرته الوفاه و بما ذکر ان اباه علیهالسلام اوصاه به. اى بنى! اصبر على الحق و ان کان مرا.
امام باقر (ع) فرمود: پدرم حضرت زینالعابدین موقعى که مرگش فرارسیده بود مرا به سینه چسباند و به من فرمود: تو را وصیت مىکنم به چیزى که پدرم موقع مرگ به من وصیت نمود و فرمود پدرم این وصیت را به من فرموده است: براى حق بردبار و صابر باش اگر چه تلخ و ناگوار باشد.
اولیاى گرامى اسلام براى آنکه پیروان خود را به صراط مستقیم
حق سوق دهند و آنان را از گرایش به راه باطل بازدارند با تعبیرهاى مختلف در این باره سخن گفته و مسئولیت الهى خود را به بهترین وجه انجام دادهاند.
عن على علیهالسلام قال: اصبر على مراره الحق و ایاک ان تنخدع لحلاوه الباطل.
على (ع) فرموده: با تلخى حق بساز و سختى آن را تحمل کن، بپرهیز از اینکه شیرینى باطل، اغفالت کند و راه حق را ترک گویى و براى همیشه بدبخت و سیهروز شوى.
بعضى از افراد، قسمتى از عمر خویش را در انجام کار باطل گذرانده و با پیمودن آن راه، زندگى بالنسبه راحت و مرفهى به دست آوردهاند. اگر به این روش ناروا و خلاف حق تا آخر عمر ادامه دهد، سرانجام با سوء عاقبت و وجدانى ناراحت مىمیرد و در پیشگاه الهى شرمنده و معذب خواهد بود، و اگر بخواهد از آن راه برگردد به سختى و زحمت دچار مىشود و زندگى راحت را از کف مىدهد. على (ع) به چنین انسانى فرموده است:
عودک الى الحق و ان تعتب خیر من راحتک مع لزوم الباطل.
على (ع) فرموده: برگشتت به حق اگر چه مستلزم رنج و تعب باشد بهتر از این است که راحت زندگى کنى و همچنان ملازم اعمال باطل و ناروا باشى.
بحق سخن گفتن و طبق حق عمل نمودن همیشه و همه جا مطلوب شرع مقدس و مایهى جلب رحمت حضرت بارىتعالى است ولى در بعضى از مواقع گفتن یک کلمهى حق در مقابل قدرتمندى ستمگر که حیات بىگناهى را حفظ مىکند یا ستمى را از مردمى مىگرداند بسیار
ارزنده و مهم است و پیشواى بزرگ اسلام آن را برترین جهاد خوانده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله: ان افضل الجهاد کلمه حق عند سلطان جائر.
رسول اکرم (ص) فرموده: بالاترین جهاد گفتن کلمهى حق نزد سلطان ستمکار است.
شرط اصلى عمل نمودن بر وفق حق، شناختن حق و تمیز آن از باطل است. در پارهاى از مواقع جامعه بر اثر حوادث و رویدادهاى سنگینى دچار اختلاف شدید مىگردد و حق و باطل آنچنان به هم مىآمیزد که شناخت روا از ناروا، حتى براى افراد پاکدل و منظمى که با خلوص علاقمند به اقامهى حق و عدلاند، مشکل مىشود و در گزینش خط مشى خود دچار حیرت مىگردند. ممکن است کسانى تصور کنند در این قبیل مواقع راهى را که اکثریت در پیش گرفته و مىپیماید صحیح و بر حق است و باید به آنان پیوست، بعضى ممکن است تحت تاثیر افرادى قرار گیرند که بین مردم قدر و منزلتى رفیع دارند و گمان کنند پیروى از افراد نامى و مشهور، راه نیل به حق و عدالت و مایهى وصول به رستگارى و سعادت است، اما باید این مطلب روشن باشد که هیچ یک از این دو راه معیار وصول به حق و عدل و رهایى از باطل و ظلم نیست. در چنین موقع خطیرى هر فردى باید وظیفهى خویش را انجام دهد، به مسئولیت شخصى خود بیندیشد، عقل خود را به کار گیرد، از پى کاوش و تحقیق برود، و سعى خود را آنطور که باید مبذول دارد تا حق را بشناسد، راه خود را تمیز دهد، و براى جلب رضاى خداوند آن راه واقعى را بپیماید.
براى آنکه آدمى بتواند با مجاهده و کوشش و از راه به کار
بستن عقل، حق و باطل را بشناسد، روا را از ناروا تمیز دهد و صراط مستقیم رستگارى و سعادت را بیابد، باید در اولین مرحله، عقل را از تمام قید و بندهاى اسارت که سد راه واقعبینى است، آزاد سازد و اندیشههاى تعصب و تصلب، لجاج و عناد، دوستى و دشمنى، تفوقطلبى و برترىجویى، خودخواهى و هوىپرستى و دیگر فکرهایى همانند اینها را از صفحهى خاطر بزداید، آزاد تعقل کند و فقط در جستجوى حق باشد. در مرحلهى دوم از خداوند استمداد نماید که مجاهدهاش خالصانه و پاک باشد تا از هدایت حضرت بارىتعالى بهرهمند گردد.
خداوند در قرآن شریف فرموده:
و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.
هر کس در راه ما مجاهده نماید، او را از هدایت خود برخوردار مىسازیم.
اگر او با خلوص و براى نیل به حق و حقیقت مجاهده نماید قطعا خداوند وعدهى خود را دربارهى او عملى مىنماید و هدایتش مىکند. در مرحلهى سوم وقتى حق را شناخت، بدون چون و چرا از آن پیروى کند، هر چند برخلاف میلش باشد، چه آنکه پیروى از حق، اطاعت از خداوند است و افراد مطیع حق مشمول فیض او خواهند بود.
عن على علیهالسلام قال: ان افضل الناس عند الله من کان العمل بالحق احب الیه و ان نقصه و کرثه من الباطل و ان جر فائده و زاده.
على علیهالسلام فرموده: برتر از همهى مردم نزد بارىتعالى کسى
است که عمل به حق، نزد او محبوبتر از باطل باشد. اگر چه عمل به حق مایهى نقص و اندوه وى گردد و عمل به باطل موجب جلب منفعت و افزایش موقع او شود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 1:17 عصر چهارشنبه 87/12/7
شرح دعای مکارم الاخلاق(81 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و الافضال على غیر المستحق و القول بالحق و ان عز.
خواستهى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» این است که مسلمانان احسان ابتدایى را به کسانى که استحقاق و اهلیت ندارند ترک گویند، همچنین دعا مىکند که مسلمانان همواره سخن حق بگویند، هر چند مشقتبار و سنگین باشد. با عنایت خداوند بزرگ این دو خواستهى امام سجاد (ع) موضوع سخنرانى امروز است. «افضال» به معناى «احسان ابتدایى» است و شامل تمام عطایاى مالى و گذشتهاى اخلاقى، حتى عفو و اغماض ولى خون از قصاص قاتل نیز مىگردد. هدف امام سجاد (ع) در این قطعه از دعا جلب توجه مسلمانان به این نکته است که احسان ابتدایى عملى است بسیار پسندیده و ماجور به شرط آنکه در جاى شایسته واقع شود و اشخاصى که استحقاق و اهلیت دارند مشمول آن قرار گیرند، و لازم است افراد متدین از احسان بىمورد و نابجا خوددارى کنند، چه ممکن است این عمل در مواقعى گناهانى را ببار آورد و منشاء پارهاى از مفاسد و اختلالات گردد و در اینجا براى روشن
شدن مطلب، بعضى از موارد، توضیح داده مىشود. یک نفر با چهرهى غمگین و زبانى التماسآمیز به مسلمانى مراجعه مىکند و مىگوید من و زن و فرزندان خردسالم امشب غذا نداریم و باید گرسنه به سر بریم، احسان کن، تفضل نما، و نیاز امشب ما را برطرف ساز. دروغ مىگوید و استحقاق ندارد. او فردى است متمکن و مصارف بیش از یک سال خود و زن و فرزند خویش را پول نقد در اختیار دارد. ولى شخص مسلمان روى عواطف اسلامى گفتهى او را باور مىکند و به قدر کافى به وى کمک مىنماید. اگر مىدانست دروغ مىگوید و استحقاق ندارد هرگز چیزى به وى نمىداد. گرچه کمک او بىمورد و نابجا بوده ولى این قبیل پرداختها که در موارد محدود و معدود انجام مىشود فساد اجتماعى به بار نمىآورد و چون پرداختکننده به انگیزهى انسانى و به قصد نوعدوستى به این کار دست زده است از جهت روانى و معنوى بىبهره نخواهد بود و این نکته در حدیث آمده است:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اصطنع الخیر الى من هو اهله و الى من لیس باهله، فان اصبت اهله فهو اهله و ان لم تصب اهله فانت من اهله.
رسول اکرم (ص) فرموده است: نیکى کن به کسى که اهل نیکى است و به کسى که اهل آن نیست، اگر خیر و نیکیت به فرد شایستهى نیکى رسید تو درک واقع نمودهاى و اگر نیکیت به اهلش نرسید تو با عمل نیکى که انجام دادهاى اهلیت کار نیک را به دست آوردهاى.
اندازهگیرى مصارف مالى در هر مورد از جمله شرائط اساسى در اهلیت و استحقاق است. اگر کسى به عنوان عمل خیر در صرف مال،
زیادهروى کند و بیش از اندازه پرداخت نماید به اسراف گراییده و مشمول دعاى امام سجاد (ع) است و باید آن را ترک گوید، نه تنها در مورد مال بلکه در سایر خلقیات حمیده نیز اندازهگیرى لازم است و اگر در حد و اندازه رعایت نشود، فضیلت به رذیلت مبدل مىگردد و امام عسکرى علیهالسلام ضمن حدیثى چند مورد را بیان فرموده است:
ان للسخاء مقدارا فان زاد فهو سرف و للحزم مقدارا فان زاد علیه فهو جبن و للاقتصاد مقدارا فان زاد علیه فهو بخل و للشجاعه مقدارا فان زاد علیه فهو تهور.
سخاوت اندازهاى دارد و اگر از آن حد بگذرد اسراف است، حزم و احتیاط اندازهاى دارد و اگر از حدش بگذرد ترس است، اقتصاد و میانهروى حدى دارد و اگر از آن حد تجاوز نماید بخل است، شجاعت اندازهاى دارد و اگر از آن اندازه بگذرد تهور است.
عن على علیهالسلام قال: من کان له مال فایاکم و الفساد، فان اعطاءه فى غیر حقه تبذیر و اسراف.
على (ع) فرموده است: کسى که مال دارد از فساد بپرهیزد که اعطاى مال در غیر مورد حقش تبذیر و اسراف خواهد بود.
مهمتر از امر مال و صرف نابجا و بىمورد آن عفو و اغماضهایى است که در زمینهى مکارم اخلاق انجام مىشود. از جمله بخشیدن کسى است که به شما ستم نموده است: «العفو عمن ظلمک». این عفو و اغماض بسیار ممدوح و پسندیده است به شرط آنکه فرد مورد عفو، استحقاق و شایستگى داشته باشد، از عفو و اغماض حقشناسى کند، خویشتن را اصلاح نماید، و مراقب باشد که از آن پس دگران مورد تعدیش قرار
نگیرند. اما اگر شخصى که به شما ظلم کرده پست و فرومایه باشد، عفو و بخشش را به ضعف شما و قدرت خودش تفسیر مىنماید، و از آن پس بر تجرى خویش مىافزاید، چنین عفوى ناپسند و مذموم است، و در مجلد اول، سخنرانى دوازدهم، بعضى از روایات اسلامى در این باره ذکر شده است. على (ع) سوءتاثیر کرامت خلق را در فرومایگان و افراد لئیم و پست با عبارتى کوتاه بیان فرموده است:
الکرامه یفسد من اللئیم بقدر ما یصلح من الکریم.
کرامت خلق و گذشت بزرگواران در افراد فرومایه و لئیم همان قدر اثر منفى مىگذارد و فساد به بار مىآورد که در وجود افراد کریم اثر مثبت دارد و مایهى اصلاح مىگردد.
افراد بزرگوار و کریمالنفس پیش از آنکه ظالم خود را مورد عفو قرار دهند لازم است به گونهاى او را بیازمایند یا از چگونگى اندیشه و افکارش تحقیق نمایند، اگر لایق است از وى بگذرند و اگر استحقاق و اهلیت نداشت زمینهى مجازاتش را فراهم آورند تا بر اثر عفو نابجا و بىمورد، ستمکارى را آزاد نگذارند و مردم را به ظلمهاى تازهاى گرفتار ننمایند. جالب آنکه اگر افراد کریمالنفس شخص ظالمى را ببخشند که شایستهى عفو و اغماض بوده، علاوه بر عز دنیوى و محبوبیت نزد مردم، در قیامت نیز از فیض رحمت بارىتعالى به پاداش عفوى که در دنیا نمودهاند برخوردار مىگردند، اما اگر کسى را مورد عفو قرار دهند که استحقاق و شایستگى نداشته است در دنیا عزى نصیبشان نمىشود و در آخرت نیز از رحمت خداوند بهرهاى نخواهند داشت.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: یا مفضل! اذا اردت ان تعلم الى خیر
یصیر الرجل ام الى شر انظر این یضع معروفه فان کان یضع معروفه عند اهله فاعلم انه یصیر الى خیر و ان کان یضع معروفه عند غیر اهله فاعلم انه لیس له فى الاخره من خلاق.
امام صادق (ع) فرمود: اى مفضل! اگر خواستى بدانى گردش کار یک مرد به خیر است یا به شر، ببین عمل خوب و معروف خود را کجا و در چه موردى قرار مىدهد، اگر آن را در مورد افراد شایسته و اهل معروف قرار مىدهد بدان که در خیر و خوبى است و اگر معروف خود را در مورد افراد نااهل به کار مىبرد بدان که در آخرت براى او نصیبى نخواهد بود.
در اسلام براى کسى که عمدا انسانى را به قتل مىرساند مجازات اعدام مقرر گردیده است. قاضى شرع در محکمهى قضا تمام ابعاد جرم و شرایط قتل عمد را بررسى مىکند، موقعى که قتل را مشمول قانون قصاص تشخیص داد حکم اعدام صادر مىکند و قاتل را براى قصاص در اختیار ولى خون قرار مىدهد. ممکن است کشتن قاتل براى بازماندگان مقتول موجب تسلى خاطر گردد ولى به صریح قرآن شریف جعل قانون قصاص براى حفظ حیات مردم و به منظور عبرت گرفتن اهل شرارت و عناصر ناراحت است تا فکر قتل در سر نپرورند و دست خود را به خون بیگناهان نیالایند.
و لکم فى القصاص حیوه یا اولى الالباب لعلکم تتقون.
اى خردمندان! حیات جامعه در قصاص است تا جنایتکاران از قانون اعدام عبرت بگیرند و از ریختن خون بیگناهان پرهیز نمایند.
نکتهى جالب توجه در قانون قصاص اسلام این است که اولا، اجراى حکم اعدام در عهدهى دولت نیست بلکه پس از صدور حکم قصاص،
قاتل در اختیار ولى خون قرار داده مىشود و اوست که مىتواند حکم قصاص را دربارهى قاتل اجرا نماید. ثانیا، ولى خون ملزم نیست حتما قاتل را اعدام کند بلکه مىتواند او را ببخشد، مىتواند دیهى مقتول را بگیرد و آزادش نماید، و مىتواند او را اعدام کند. مىدانیم افرادى که مرتکب قتل مىشوند و محکوم به اعدام مىگردند از نظر روحیه و طرز تفکر متفاوتاند، بعضى در کشتن افراد و ریختن خون بىگناه جسور و بىباکاند، نه تنها از قتل نفس، متاثر و متالم نمىگردند بلکه از عمل جنایى خود احساس خشنودى و رضایت خاطر مىنمایند. اما بعضى علاوه بر اینکه در اندیشهى قتل بىگناه نیستند و فکر جنایت در سر نمىپرورند از شنیدن خبر قتل بىگناه ناراحت و نگران مىشوند و از اینکه ناروا خونى به زمین ریخته شده افسردهدل و آزردهخاطرند. نمىتوان گفت این دو قاتل از نظر ارتکاب جرم و تهدید حیات جامعه یکسانند. قاتل اول فردى است آدمکش و جنایتکار، وجود او حیات انسانها را تهدید مىکند و مردم با بودن او احساس ایمنى نمىنمایند و اگر موقعى بر اثر قتل بىگناه در محکمه محکوم به اعدام گردد، جامعه قتل او را استقبال مىکند و با اعدام او از پریشان فکرى رهایى مىیابد. اما قاتل دوم جنایتکار نیست، او در یک لحظه تحت تاثیر خشم شدید قرار گرفته، خود را نگه نداشته، و بر اثر شدت هیجان، تلفنى که در کنار دستش بوده برداشته و با شدت بر سر طرف خشم خود کوبیده و او بر اثر این ضربه کشته شده است. فایدهى آزادى قانونى ولى خون از این نظر بسیار مهم و شایان ملاحظه است، او از طرفى با اختیارى که دارد مىتواند قاتل جنایتکار را اعدام کند، او را از میان ببرد، و با این عمل حیات مردم را از ناامنى و خطر برهاند، و از طرف دیگر مىتواند قاتلى را که بر اثر خشم موقت مرتکب قتل گردیده و در محکمهى قضاى
اسلامى به اعدام محکوم شده و اما وجودش براى حیات جامعه زیان ندارد مورد عفو و اغماضش قرار دهد، او را ببخشد، و آزادش نماید. خداوند در آیهى قصاص «اولوالالباب» را مخاطب ساخته و فرموده است: در قانون قصاص، حیات جامعه مورد نظر است. شاید از خطاب به عقلا و خردمندان ناظر به آزادى قانونى اولیاى خون در اعدام قاتل یا عفو و اغماض از قتل او باشد، گویى خداوند تشخیص مصلحت قصاص یا عفو قاتل را به عهدهى عقلاى هر محل گذارده تا مراقب تصمیمهاى اولیاى خون باشند و مصلحت محیط را به آنان القا نمایند، در موردى که جنایتکار خطرناک محکوم به اعدام گردیده ممکن است دوستان قاتل که خود عناصر فاسدى هستند اطراف ولى خون را بگیرند، با خواهش یا تطمیع یا تهدید از او بخواهند که جنایتکار را ببخشد و از اعدامش چشمپوشى نماید. عقلا باید پیشدستى کنند، ولى خون را به خطر عفو قاتل متوجه نمایند، و به او بگویند: مبادا او را ببخشى و اگر به چنین امر خطایى دست زدى و او را مورد عفوش قرار دادى و آزاد کردى همهى مردم از تو ناراضى مىشوند و چون با عملت خیانت پیشهاى را بر مردم مسلط ساختهاى مورد خشم شدید آنان قرار مىگیرى و از این پس زندگانى براى تو در این محیط سخت و سنگین خواهد بود، حتما باید او را اعدام کنى. اگر محکوم به مرگ عنصر بىخطرى است و بر اثر خشم یا غفلت مرتکب قتل گردیده، از ولى خون بخواهند تا او را ببخشد و بدین وسیله در دنیا مهر و عواطف مردم را به خویشتن جلب کند و در آخرت نیز خود را مشمول فیض و رحمت حضرت بارىتعالى بنماید.
امام سجاد (ع) براى نجات یک انسان که جنایتکار نبوده و ناخواسته مرتکب قتل گردید حداکثر مجاهده را معمول فرمود تا ولى خون او را بخشید و از اعدام رهایى یافت. براى آنکه شنوندگان محترم بدانند نجات انسانى که جنایتکار نیست و بر اثر پیشامدى مرتکب قتل گردیده تا چه حد از نظر اولیاى گرامى اسلام اهمیت و ارزش دارد در اینجا قسمتى از متن حدیث را که مورد شاهد است به عرض مىرساند:
قال ابومحمد الحسن العسکرى علیهالسلام ان رجلا جاء الى على ابن الحسین علیهماالسلام برجل یزعم انه قاتل ابیه فاعترف، فاوجب علیه القصاص و ساله ان یعفو عنه لیعظم الله ثوابه. فکان نفسه لم تطب بذلک. فقال على بن الحسین علیهماالسلام للمدعى للدم الولى المستحق للقصاص: ان کنت تذکر لهذا الرجل علیک فضلا فهب له هذه الجنایه و اغفر له هذا الذنب. قال: یابن رسولالله له على حق و لکن لم یبلغ ان اعفو له عن قتل والدى. قال: فترید ماذا؟ قال: ارید القود. فان اراد لحقه على ان اصالحه على الدیه صالحته و عفوت عنه. فقال على بن الحسین فماذا حقه علیک؟ قال: یابن رسولالله: لقننى توحید الله و نبوه محمد رسولالله و امامه على و الائمه. فقال على بن الحسین علیهماالسلام: فهذا لا یفى بدم ابیک؟ بلى و الله، هذا یفى بدماء اهل الارض.
حضرت امام حسن عسکرى (ع) فرمود: مردى حضور على بن الحسین علیهماالسلام شرفیاب شد و شخصى را با خود آورده بود که گمان داشت او پدرش را کشته است. متهم در محضر امام به قتلى که مرتکب شده بود اعتراف نمود و با اقرار صریحش لزوم قانونى قصاص تحقق یافت. از مشاهدهى وضع قاتل و اعترافش براى امام روشن شد که او مرد جنایتکارى نیست. از فرزند مقتول که ولى خون بود خواست او را ببخشد تا مشمول اجر بزرگ بارىتعالى واقع شود اما دل جوان به این عفو راضى نبود. امام فرمود: اگر به یاد مىآورى که او بر تو حقى دارد
به احترام آن حق از او بگذر و آزادش نما. عرض کرد: یابن رسولالله! به من حقى دارد ولى ارزش آن حق به قدرى نیست که از خون پدرم بگذرم. فرمود: پس مىخواهى چه کنى؟ گفت: مىخواهم قصاص کنم، اما اگر او مایل باشد حاضرم به احترام حقى که به من دارد قتل او را با دیه صلح کنم و آزادش نمایم. امام پرسید: حق او بر تو چیست؟ عرض کرد: او توحید خدا را و نبوت حضرت محمد صلى الله علیه و آله را و امامت على (ع) و دیگر ائمه را به من آموخت. حضرت فرمود: آیا اینها که به تو یاد داده به قدر خون پدرت نمىارزد؟ قسم به خدا، آموختههاى او به قدر خون تمام مردم روى زمین ارزش دارد.
قال على بن الحسین للقاتل: افتجعل لى ثواب تلقینک له حتى ابذل لک الدیه فتنجوبها من القتل؟ قال: یابن رسولالله! انا محتاج الیها و انت مستغن عنها فان ذنوبى عظیمه و ذنبى الى هذا المقتول ایضا بینى و بینه لابینى و بین ولیه هذا. قال على ابن الحسین علیهماالسلام: فتستسلم للقتل احب الیک من نزولک عن هذا التلقین. قال: بلى یا ابن رسولالله.
امام سجاد (ع) به قاتل فرمود: آیا حاضرى ثواب آموزش توحید و نبوت و امامتى را که به این شخص آموختهاى به من برگذار نمایى تا دیهى خون پدر او را بدهم و تو از قتل نجات پیدا کنى؟ عرض کرد: یابن رسولالله! من نیازمند آمرزش خود هستم و تو نیاز ندارى، چون که گناهان من بزرگ است و گناهى که در قتل مرتکب شدهام بین من و مقتول است نه بین من و این مرد که ولى خون است. حضرت سجاد (ع) فرمود: پس در نظر تو تسلیم شدن براى قتل محبوبتر از این است که ثواب آموزشت را از دست بدهى؟ عرض کرد: بلى یابن رسولالله.
خلاصه امام سجاد (ع) با ولى خون سخنانى فرمود: سرانجام راضى شد که قاتل را مورد عفو قرار دهد و از قتلش درگذرد. از این روایت به خوبى روشن مىشود که اگر کسى جنایتکار نیست و مرتکب قتل گردیده اما وجود او حیات جامعه را در خطر قرار نمىدهد شایسته است عقلا و خیرخواهان در نجات او همت گمارند و به پیروى از امام سجاد (ع) آنقدر کوشش کنند تا حیات انسانى را که بر اثر رویدادى مرتکب قتل گردیده و از عمل خود سخت پشیمان شده است، حفظ نمایند. چنین انسانى استحقاق افضال و احسان دارد، شایسته است دربارهاش جدیت شود تا از قتل رهایى یابد، قطعا کسانى که در این امر مداخله مىکنند و جدیت مىنمایند و همچنین ولى خون که قاتل را مىبخشد در پیشگاه خداوند از اجر بسیار بزرگ برخوردار خواهند بود. اما وساطت براى نجات جنایتکار و عفو انسان قاتلى که از کشتن مردم خشنود مىشود و با بقاى او حیات جامعه در خطر قرار مىگیرد و از مردم سلب امنیت مىشود بسیار ناپسند و مذموم است و چنین عملى در نظر حضرت مولىالموحدین على علیهالسلام ستم کردن به معروف شناخته شده است:
عن على علیهالسلام قال: ظلم المعروف من وضعه فى غیر اهله.
على (ع) فرموده: به معروف و عمل خیر ستم کرده است کسى که آن را نابجا و در مورد غیر اهلش اعمال نماید.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 1:16 عصر چهارشنبه 87/12/7
شرح دعای مکارم الاخلاق(80 )
امام صادق علیهالسلام ضمن حدیثى در مورد عیوب اخلاقى و گناهان، از قول حضرت مسیح ابن مریم (ع) نقل نموده که فرموده است:
انما الناس رجلان: مبتلى و معافى. فارحم المبتلى و اشکر الله على العافیه .
مردم دو گروهاند: یا به بیمارى گناه مبتلا هستند یا آنکه در سلامت و عافیتاند. مبتلایان به بیمارى گناه را مورد ترحم و دلسوزى قرار دهید و شکرگزار خداوند در عافیت و سلامت خود باشید.
حضرت مولىالموحدین امیرالمومنین على (ع) در یکى از خطبهها در مورد تعییر و سرزنش گناهکاران سخن گفته و ملامتکننده را از ابعاد مختلف محدود و محصور نموده است. به نظر مىرسد که اگر شنوندگان محترم در این گفتهى حکیمانه دقت کامل مبذول دارند هرگز مسئولیت خود را از یاد نمىبرند و به خویشتن اجازه نمىدهند مسلمانى را براى گناهى که مرتکب شده است مورد ملامت و تعییرش قرار دهند.
و انما ینبغى لاهل العصمه و المصنوع الیهم فى السلامه ان یرحموا اهل الذنوب و المعصیه و یکون الشکر هو الغالب علیهم و الحاجز لهم عنهم فکیف بالعائد الذى عاب اخاه و عیره ببلواه؟ اما ذکر موضع ستر الله علیه من ذنوبه مما هو اعظم من الذنب الذى عابه به و
کیف یذمه بذنب قد رکب مثله. فان لم یکن رکب ذلک الذنب بعینه فقد عصى الله فى ما سواه مما هو اعظم منه و ایم الله لئن لم یکن عصاه فى الکبیر و عصاه فى الصغیر، لجراته على عیب الناس اکبر.
بىگمان شایسته است براى کسانى که از گناه منزهاند یا بر اثر تفضل الهى سالم ماندهاند گناهکاران را مورد ترحم قرار دهند و شکر خداوند در سلامتشان از گناه، شاغل اغلب اوقاتشان باشد و همان شکرگزارى مانع آن شود که به معصیت گناهکاران بپردازند. چگونه یک فرد مسلمان از برادر خود عیب مىگیرد و او را در گناهش تعییر و ملامت مىنماید؟ آیا به یاد نمىآورد گناهانى را که خودش مرتکب شده و خداوند آنها را مستور داشته از گناه شخصى که مورد عیبگیریش قرار گرفته بزرگتر بوده است. چگونه مذمت مىکند او را در گناههایى که خودش آن را مرتکب شده است و اگر آن گناه را به عینه انجام نداده به گناه بزرگترى دست زده است. قسم به خدا اگر به معاصى کبیره آلوده نشده و معاصى صغیره داشته جرئت و جسارت او بر عیبگیرى از مردم بزرگتر از هر گناه کبیرهاى است که آدمى انجام مىدهد.
اگر مسلمانى به گناهى آلوده بود اما بعدا توبه نموده و آن را ترک گفته است، سرزنش چنین مسلمانى به مراتب سنگینتر از ملامت کسى است که آن گناه را مرتکب مىشود. چنین ملامتى علاوه بر مجازات اخروى زمینهساز رسوایى ملامتکننده در دار دنیاست.
عن النبى صلى الله علیه و آله: من عیر اخاه بذنب قد تاب منه لم
یمت حتى یعمله.
رسول اکرم (ص) فرموده: کسى که برادر خود را سرزنش کند به گناهى که از آن توبه نموده است نمىمیرد تا خودش آن گناه را مرتکب شود.
انگیزههاى مختلفى مىتواند آدمى را به تعییر دگران وادار نماید و زبان به سرزنش این و آن بگشاید. بعضى از انگیزهها نشانهى سوءنیت و ناپاکدلى است، بعضى از انگیزهها ناشى از عیب اخلاقى و غفلت از خویشتن است، بعضى ناشى از خامى فکر و بىمطالعه تلافى نمودن است، و بعضى ناشى از علل دیگر، و چون اولیاى دین در مقام تربیت مردم ضمن سخنان خود پارهاى از انگیزهها را خاطرنشان ساختهاند در اینجا بعضى از آن روایات ذکر مىشود:
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: اقرب ما یکون العبد الى الکفر ان یواخى الرجل الرجل على الدین فیحصى علیه زلاته لیعیره بها یوما ما.
امام باقر (ع) فرمود: نزدیکترین عمل یک بنده به کفر این است که مردى با مردى به نام دین طرح دوستى بریزد و هدفش این باشد که لغزشهاى او را شماره کند و به ذهن بسپارد براى اینکه روزى او را از راه آن لغزشها مورد سرزنش و ملامت قرار دهد، البته چنین تعییر و ملامتى حاکى از خبث سریره و فکر خائن کسى است که از اول به نام دین براى نیل به این هدف پلید وارد شده و آن مرد را اغفال کرده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: کفى بالمرء عیبا ان یبصر من الناس ما یعمى منه عن نفسه، و ان یعیر الناس بما لا یستطیع ترکه،
و ان یوذى جلیسه بما لا یعنیه.
رسول اکرم (ص) فرمود: براى عیب یک انسان کافى است که نقائص و عیوبى را در مردم ببیند که در خودش وجود دارد ولى از دیدن آنها نابیناست، سرزنش کند مردم را به چیزى که خودش مبتلاست و قادر نیست آن را ترک گوید، و اینکه همنشین خود را آزار دهد به سخنانى که بىثمر است و به دانستن آنها نیازى نیست.
تعییر و ملامت انسانى که خود به نقائص مورد سرزنش گرفتار است عیب اخلاقى تعییرکننده و نشانهى جهل او به عیب خویشتن است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: اذا وقع بینک و بین اخیک هنه فلا تعیره بذنب.
امام صادق (ع) فرمود: اگر بین تو و برادرت چیزى پیش آمد و رویداد نامطلوبى واقع شد او را به گناهش مورد ملامت قرار مده، یعنى از عمل تلافىجویانهى بىمطالعه خوددارى کن.
هر کشورى که قانون بر آن حکومت مىکند اگر کسى مرتکب جرم شود باید طبق موازین و مقررات مجازات گردد و به کیفر قانونى برسد. در چنین جامعهاى تعییر و ملامت مایهى دشمنى و عداوت، و موجب تجرى مردم در گناه و معصیت است. از این رو اسلام در زمینهى جرایم از کیفر قانونى سخن گفته و اجازه نداده است مجرم مورد ملامت و سرزنش قرار گیرد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اذا زنت خادم احدکم فلیجلدها الحد و لا یعیرها.
رسول اکرم (ص) فرمود: اگر خدمتگزار یکى از شما زنا داد باید حد
شرعى بر وى جارى شود نه اینکه مورد ملامت و تعییر قرار گیرد.
از آنچه معروض افتاد روشن شد که تعییر نمودن و سرزنش کردن مسلمان براى گناهى که مرتکب شده است در اسلام مذموم و ناپسند است و پیروان قرآن شریف باید مراقبت کنند که به این خصلت مذموم و بد آلوده نشوند و برادران خود را با ملامت نیازارند، ضمنا متوجه باشند که در روایات اسلامى خاطرنشان گردیده است که سرزنشکنندگان از کیفر الهى در دنیا و آخرت مصون نخواهند بود.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: من انب مومنا انبه الله فى الدنیا و الاخره.
امام صادق (ع) فرمود: کسى که مومنى را تعییر و سرزنش نماید خداوند او را در دنیا و آخرت مورد ملامت خود قرار خواهد داد.
امام سجاد (ع) در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» به پیشگاه بارىتعالى عرض مىکند:
و ترک التعییر، بار الها! مسلمانان را موفق بدار که تعییر و ملامت را ترک گویند و براى گناهى که مرتکب شدهاند لب به سرزنش یکدیگر نگشایند.
هر فردى به طور طبیعى خویشتن را دوست دارد و به غریزهى حب ذات به خود علاقمند است. هتک و تحقیر را تحمل نمىکند و آن را اهانت به شخصیت خود تلقى مىنماید و تا آنجا که قدرت دارد براى دفاع از عرض خود مىکوشد. تعییر و سرزنش که خود عمل موهنى است احساس ملامت شده را تحریک مىکند، برافروخته مىگردد، مهیاى مقابله مىشود، زبان به اهانت تعییرکننده مىگشاید، تعییرکننده نیز پاسخ مىگوید و در نتیجه بین آن دو، سخنان تند و موهنى رد و بدل مىگردد و
ممکن است در پارهاى از مواقع، وضع و محاذات طرفین به قدرى شدید شود که دامنهى کلام به دروغگویى و افترا منتهى گردد و احیانا به زد و خورد منجر شود و مایهى بروز مفاسدى سنگین و غیر قابل جبران گردد. اولیاى گرامى اسلام براى اینکه جامعه را از زیانهاى ناشى از سرزنش مصون دارند و از اختلاف و پراکندگى جلوگیرى نمایند به مسلمانان دستور دادهاند که همیشه و همه جا از سرزنش مسلمانان بپرهیزند و خویشتن را به این گناه آلوده ننمایند. اگر در موردى مسلمانى این وظیفهى اخلاقى را رعایت ننمود و برادر دینى خود را مورد تعییر و ملامت قرار داد به مسلمان ملامتشده توصیه نمودهاند که عمل نارواى او را با ملامت تلافى ننماید و زمینهى تشاجر را فراهم نسازد، بلکه کار نادرست او را نادیده انگارد و بىتفاوت از کنارش بگذرد و بدین وسیله خویشتن را مشمول پاداش بارىتعالى بنماید.
قال اعرابى لرسولالله صلى الله علیه و آله: اوصنى. فقال: علیک بتقوى الله، فان امرو عیرک بشىء یعلمه فیک فلا تعیره بشىء تعلمه فیه، یکن و باله علیه و اجره لک.
عربى بادیهنشین به رسول اکرم (ص) عرض کرد: به من سفارشى بفرمایید. حضرت فرمود: بر تو باد به تقوى، پس اگر کسى تو را به چیزى که مىدانست در تو وجود دارد ملامت نمود تو او را به چیزى که مىدانى در وى هست سرزنش منما. با رعایت این کار، وبال سرزنش براى او خواهد بود و پاداش الهى براى تو.
اگر مسلمانان به دستور اسلام توجه کنند و در زمینهى گناه از ملامت یکدیگر خوددارى نمایند و گناهکاران فقط مورد مجازات قانونى قرار گیرند بعید نیست شرمندگى مجازات تا حدى گناهکاران را به خود
آورد و گناه تقلیل یابد. اگر ملامت یکدیگر را به کلى ترک نگویند و گاه به گاه زبان به سرزنش اهل معصیت بگشایند بیش و کم اثر بد در جامعه مىگذارد و به نسبت مىتواند موجب فساد اخلاقى و اجتماعى گردد، اما اگر سرزنش گناهکار در جامعه رنگ خلق عادى به خود بگیرد و افراد در ملامت این و آن به زیادهروى گرایش یابند رفته رفته پردهى حیاى اجتماعى دریده مىشود، قبح گناه از میان مىرود، معصیت صورت عادى به خود مىگیرد. از آن پس گناهکاران نه تنها از ملامت این و آن شرمنده نمىشوند و احساس انفعال نمىنمایند بلکه تکرار در ملامت موجب جرئت و جسارت مىگردد و با لجاجت و خودسرى بیشترى به کارهاى نامشروع خویش ادامه مىدهند و بدین وسیله موجبات بدبختى خود و سیهروزى جامعه را فراهم مىآورند.
عن على علیهالسلام قال: الافراط فى الملامه یشب نیران اللجاج.
على (ع) فرموده: زیادهروى در ملامت و سرزنش، آتش لجاج را مشتعل مىسازد و افراد را با عناد بیشترى به کارهاى نادرستشان وامىدارد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
2
:: بازدید دیروز ::
95
:: کل بازدیدها ::
188094
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::