تنزیل نور
ساعت 1:15 عصر چهارشنبه 87/12/7
شرح دعای مکارم الاخلاق(79 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و ایثار التفضل و ترک التعییر
حضرت زینالعابدین علیهالسلام در این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» دو درخواست از پیشگاه حضرت بارىتعالى براى مسلمانان مىنماید: اول گزینش تفضل براى مردم، دوم اجتناب از سرزنش و ملامت.
به خواست خداوند بزرگ موضوع بحث و سخنرانى امروز این دو مطلب است. در قطعهى اول این قسمت از دعا دو کلمه آمده است: اول «ایثار» و آن دیگر «تفضل». براى اینکه مقصود حضرت امام سجاد (ع) روشن شود و قدر و منزلت خواستهى امام از نظر ارزش اخلاقى واضح گردد، لازم است راجع به این دو کلمه براى شنوندگان محترم توضیح داده شود. «ایثار» در لغت به معناى «اختیار نمودن و گزیدن چیزى» است. کسى که مىگوید «آثرت ذلک» اى «اخترت»، فلان چیز را ایثار نمودم، یعنى آن را گزیدم و اختیار کردم، و اگر «ایثار بر نفس» گفته شود به معناى «مقدم داشتن دگرى بر خود» است.
التفضل فعل ما لایلزم اذا کان ابتداء من غیر عله.
تفضل در لغت به معناى کار خوبى است که تفضلکننده به طور ابتدایى و بدون علت و الزام، آن را انجام دهد و طبق این تعریف، «تفضل» از «احسان» بالاتر است، زیرا «احسان» لازم نیست حتما ابتدایى و بدون علت باشد بلکه در پارهاى از مواقع ممکن است احسان پاداش احسان باشد. خداوند در قرآن شریف فرموده است: هل جزاء الاحسان الا الاحسان، آیا پاداش احسان چیزى جز احسان است؟
اما «تفضل»، احسان ابتدایى و بدون علت است و انگیزهى آن بزرگوارى و کرامت نفس تفضلکننده است. تمام پیمبران الهى از نعمت مکارم اخلاق برخوردار بودند و ماموریت داشتند قوم خود را به مکارم اخلاق دعوت نمایند و آنان را انسان بسازند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: ان الله تبارک و تعالى خص الانبیاء بمکارم الاخلاق فمن کانت فیه فلیحمد الله على ذلک و من لم یکن فلیتضرع الى الله و لیساله.
امام صادق (ع) فرمود: خداوند پیمبران را به مکارم اخلاق اختصاص داده، پس اگر کسى از آن خصیصهى روحانى برخوردار است، خداوند را بر این نعمت بزرگ حمد نماید و آن کس که واجد مکارم اخلاق نیست، در پیشگاه خداوند تضرع کند و آن را درخواست نماید.
ایثار تفضل که در دعاى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام آمده و موضوع سخنرانى امروز است بهترین و عالیترین کرامت خلق است.
عن على علیهالسلام قال: خیر المکارم الایثار.
على (ع) فرموده: ایثار و گزینش تفضل، بهترین کرامت اخلاقى است براى انسانها.
بىگمان در صدر اسلام یکى از عوامل نشر دین حق و گسترش آیین الهى ایثار و تفضل مسلمانان بود که با خلوص نیت و به انگیزهى ایمان نسبت به یکدیگر انجام مىدادند و براى این مطلب شواهدى در آیات و روایات و تاریخ وجود دارد که در اینجا براى شاهد، پارهاى از آنها ذکر مىشود. کعبهى مکرمه معبد مقدس و مطاف مردم بسیارى بود که همه ساله از دور و نزدیک براى حج و عمره به مکه مىآمدند. رسول گرامى (ص) براى آنکه دعوت خود را به گوش اقوام مختلف برساند و آنان را از ماموریت خویش آگاه سازد در آن شهر توقف نمود و ناملایمات گوناگون و آزارهاى مختلفى را که از مشرکین مىدید تحمل مىکرد و به تبلیغ خود ادامه مىداد. موقعى که دشمنان با هم متحد شدند و به قتل آن حضرت همت گماردند، ماندن در مکهى معظمه براى پیشواى اسلام به مصلحت نبود، لذا حضرتش بر آن شد که از مکه خارج شود و به مدینه مهاجرت نماید. تصمیم خود را عملى نمود و به مدینه حرکت کرد. پیش از آنکه نبى معظم به مدینه برود، مبلغى از طرف آن حضرت به مدینه رفته بود، اسلام را تبلیغ نموده بود، و مردم مدینه از دعوت آن حضرت آگاهى داشتند و عدهى قابل ملاحظهاى به اسلام ایمان آورده بودند. از این رو پیشواى معظم موقع ورود به مدینه مورد استقبال واقع شد و اهالى، مقدم مبارکش را مورد احترام و تکریم قرار دادند. مسلمانانى که در مکه ایمان آورده بودند، پس از هجرت آن حضرت در مضیقهى بیشترى قرار گرفته و مورد تحقیر و اهانت زیادترى واقع شدند، به آنان اجازهى توقف در مکه و انجام فرایض دینى داده نمىشد. ناچار به فکر افتادند که تدریجا مکه را ترک گویند و خویشتن را از آن محیط فاسد و شرکآلود برهانند و براى تحقق بخشیدن به این هدف لازم بود از خانه و زندگى، از اموال و اثاث خود
چشم بپوشند، زیرا مشرکین اجازه نمىدادند که آنان اموال خویش را از مکه خارج کنند. این تهیدستان از وطن رانده شده سرمایهاى با خود نداشتند جز ایمان به خداوند و امید به فضل بارىتعالى، با تصمیم به اعلاى حق و یارى پیشواى اسلام. قرآن شریف دربارهى اینان فرموده است:
للفقراء المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم و اموالهم یبتغون فضلا من الله و رضوانا و ینصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون.
فقراى مهاجرین که از دیار و اموالشان اخراج گشتهاند در طلب فضل و خشنودى بارىتعالى بودهاند. اینان با خلوص و صداقت در اندیشهى یارى خدا و پیمبرش هستند و این فکر مقدس را در سر مىپرورند.
ایامى که مهاجرین به مدینه آمده بودند و در فقر و تنگدستى به سر مىبردند، مقدار قابل ملاحظهاى از اموال یهودیهاى بنىنضیر بدون جنگ و جدل به دست مسلمانان افتاد. چون این اموال عنوان غنیمت جنگى نداشت و مشترک بین همه نبود، به امر بارىتعالى در اختیار شخص رسول اکرم (ص) قرار گرفت.
جعل الله تعالى اموال بنىالنضیر خالصه یفعل بها ما یشاء فقسمها رسولالله بین المهاجرین و لم یعط الانصار منها شیئا الا ثلاثه نفر کانت بهم حاجه و هم ابو دجانه و سهل بن حنیف و الحارث بن الصمه.
خداوند، اموال بنىنضیر را اختصاص به رسول اکرم (ص) داد تا هر طور که بخواهد عمل کند. پیغمبر اکرم آن را بین مهاجرین تقسیم نمود و به انصار چیزى از آن نداد جز سه نفر که نیاز داشتند و آنان
ابودجانه و سهل بن حنیف و حارث بن صمه بودند. جمعیت انصار از اختصاص اموال بنىنضیر به مهاجرین نه تنها از پیشواى اسلام آزردهخاطر نگشتند بلکه داوطلب ایثار گردیدند و روى بزرگوارى و تفضل حاضر شدند از جهت مسکن و لباس و غذا آنان را یارى دهند، حتى بعضى از انصار که خودشان از جهتى نیازمند بودند مهیا گشتند مهاجرین را بر خود مقدم دارند و این مطلب در قرآن شریف آمده است :
و الذین تبوء و الدار و الایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لا یجدون فى صدورهم حاجه مما اوتوا و یوثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصه.
انصار که پیش از آمدن مهاجرین مدینه را جایگاه ایمان ساخته بودند با ورودشان نسبت به آنان ابراز علاقه کردند، علاوه بر آنکه در دل احساس احتیاجى به اموال بنىنضیر نداشتند، حاضر شدند از روى تفضل به مهاجرین ایثار نمایند، هر چند بعضى از انصار، خود در مضیقه بودند ولى مهاجرین را بر خویشتن مقدم داشتند.
ایثار و تفضل از ناحیهى انصار نسبت به مهاجرین بىبضاعت در صدر اسلام و نزول آیهى:
و یوثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصه، یکى از بزرگترین کرامت خلق را پایهگذارى نمود. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات بسیارى با تعبیرهاى مختلف همواره قدر و منزلت این کرامت خلق را خاطرنشان مىساختند و در بعضى از روایات در پایان حدیث، آن آیهى شریفه را نیز قرائت مىنمودند. امام صادق (ع) در وصف مومنین کامل چنین فرموده است:
هم البرره بالاخوان فى حال العسر و الیسر، الموثرون على انفسهم فى
حال العسر کذلک وصفهم الله تعالى فقال: و یوثرون على انفسهم.
آنان نیکوکاراناند نسبت به برادران در حال تنگدستى و در حال گشایش. اینان در حال مضیقه، دیگران را بر خود مقدم مىدارند و خداوند، این گروه بزرگوار را اینچنین توصیف نموده و فرموده است:
و یوثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصه.
شاگردان تربیتیافتهى مکتب ایثار کوشا بودهاند که این کرامت نفس را در ضمیر خود زنده نگاه دارند و در فرصتهایى که به دست مىآوردند دیگران را بر خویشتن مقدم مىداشتند.
عن انس قال: اهدى برجل من اصحاب النبى صلى الله علیه و آله راس شاه مشوى. فقال: ان اخى فلانا و عیاله احوج الى هذا حقا. فبعث الیه. فلم یزل یبعث به واحد الى واحد حتى تداولوا بها سبعه ابیات حتى رجعت الى الاول.
انس بن مالک مىگوید: به یکى از اصحاب پیغمبر اکرم (ص) کلهى گوسفند بریانشدهاى اهدا گردید. مرد صحابى با خود گفت: فلان برادرم و عیالش به این غذا از من محتاجتر است، براى وى فرستاد. او نیز به تصور احتیاج بیشتر برادر دیگرى براى آن برادر اهدا نمود، و خلاصه کلهى بریانشده را هفت در خانه بردند و سرانجام به منزل مرد صحابى، یعنى آن کس که به وى اهدا شده بود برگشت.
البته این چند نفر مسلمان، نیاز فورى به آن غذا نداشتند ولى با این عمل مراتب ایثار تفضل آنان نسبت به یکدیگر روشن گردید.
جنگ یرموک از جنگهاى بزرگ مسلمانان در صدر اسلام بود. در این جنگ فرماندهان لشکر اسلام و کفر موافقت کرده بودند که هر
روز یک ستون از سربازان مسلمین و یک ستون از سربازان دشمن به عرصهى پیکار بیایند و پس از چند ساعت زد و خورد سربازان سالم با زخمیهاى قابل حرکت به لشکرگاه خود بپیوندند و عدهى کشته و زخمیهاى غیر قابل حرکت در جاى خود مىماندند تا براى آنها اقدام لازم معمول گردد. حذیفهى عدلى مىگوید: در یکى از روزها پسر عموى من با ستون نظامى مسلمین به عرصهى پیکار رفت ولى برنگشت. من ظرف آبى با خود برداشتم، به طرف میدان جنگ رفتم تا اگر پسر عمویم زنده است و رمقى دارد آبش بدهم.
فاذا انا به بین القتلى فقلت: انا اسقیک؟ فاشار الى ان نعم. فاذا برجل یقول: آه! فاشار الى ابن عمى ان انطلق الیه و اسقه. فاذا هو هشام بن العاص. فقلت: اسقیک؟ فاشار الى ان نعم. فسمع آخر یقول آه! فاشار الى ان انطلق الیه. فجئته فاذا هو قدمات. فرجعت الى هشام. فاذا هو قدمات. فرجعت الى ابن عمى. فاذا هو قدمات.
ناگهان پسر عمویم را بین کشتهها یافتم، بر بالین پسر عمویم نشستم و به او گفتم: مىخواهى آبت بدهم؟ با اشاره جواب مثبت داد. در این موقع مجروح دیگرى که در آن نزدیک افتاده بود و کلمهى آب را شنید گفت: آه! پسر عمویم با اشاره به من فهماند که اول بروم او را آب بدهم. پسر عمو را گذاردم، بر بالین دومى آمدم دیدم هشام بن عاص است. گفتم مىخواهى آبت بدهم؟ با اشاره جواب داد: بلى. کلمهى آب را مجروح سومى که در آن نزدیک افتاده بود شنید، گفت: آه! هشام اشاره کرد که اول به او آب بدهم. هشام را گذاردم بر بالین سومى
آمدم. در این فاصلهى کوتاه او مرده بود. برگشتم بر بالین هشام، او نیز مرده بود. بالاى سر پسر عمویم آمدم، او هم از دار دنیا رفته بود.
یکى از مورخین محقق دربارهى عللى که موجب پیشرفت مسلمین گردید بحث نموده و مىگوید: یکى از آن علل صفت «ایثار» بر نفس و دیگرى را بر خود مقدم داشتن بود. سپس همین قطعهى تاریخى را به طور شاهد ذکر کرده و مىگوید: این سه مجروح بر اثر جراحات و خونریزى شدید در آستانهى مرگ قرار داشتند، در آن لحظات، جاى خودنمایى و ریاکارى نبود، اما مکتب اسلام حس فداکارى و ایثار را آنچنان در ضمیرشان پایهگذارى نموده بود که در دقایق آخر زندگى با آنکه تشنه بودند آب نخوردند و برادران خویشتن را بر خود مقدم داشتند. البته ملتى اینچنین ایثارگر و فداکار شایسته است به سرعت پیشروى کند و در جهان برترى و تقدم به دست آورد.
امام سجاد علیهالسلام در قطعهى اول این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و ایثار التفضل، بار الها! مسلمانان را موفق بدار که نسبت به برادران دینى خود ایثار تفضل نمایند و آنان را مشمول عنایات ابتدایى و بدون علت خود قرار دهند. بىگمان «ایثار تفضل» که از عالیترین کرایم اخلاقى است مىتواند در حفظ عدل اجتماعى اثرى درخشان و بارز داشته باشد زیرا مردمى که با ایثار تفضل خو گرفته و افراد را مشمول عنایات ابتدایى خود قرار مىدهند هرگز اندیشهى ظلم در سر نمىپرورند و فکر گناهکارى و تعدى نمىنمایند تا بر اثر عمل نارواى آنان به عدل اجتماعى آسیب برسد و مردم دچار ستم و تجاوز گردند.
امام سجاد (ع) در قطعهى دوم این قسمت از دعاى
«مکارمالاخلاق» که موضوع نیمهى آخر سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و ترک التعییر: بار الها! مسلمانان را موفق بدار که سرزنش یکدیگر را ترک گویند و زبان به ملامت این و آن نگشایند.
«تعییر» از «عار» است، به معناى ننگ. فردى که مرتکب گناه مىشود بر اثر آن در خویشتن عیب و ننگى به وجود مىآورد، سرزنشکننده، آن عیب را به رخش مىکشد و مورد ملامتش قرار مىدهد. «تعییر» در اخلاق اسلام از صفات ناپسند و مذموم است و در این باره روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که پارهاى از آنها در خلال سخنرانى به عرض شنوندگان محترم مىرسد. لازم است در آغاز بحث این نکته تذکر داده شود که روایات مذمت تعییر ناظر به سرزنش نمودن یک فرد مسلمان است که دچار لغزش گردیده و مرتکب عملى شده که از نظر دینى حرام است و شارع اسلام آن را بر مسلمین ممنوع نموده است. بنابراین ملامتهاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و دیگر امورى همانند اینها که از ناحیهى مردم نسبت به متصدیان خودسر و مستبد که مرتکب خطا شدهاند اعمال مىگردد مشمول روایات تعییر نیست و دعاى امام سجاد (ع) شامل آنها نمىشود. اولین مطلبى که در بحث تعییر و ملامت باید مورد توجه قرار گیرد این است که اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات، گناه را بیمارى خواندهاند و انسان عاقل هرگز بیمار را ملامت نمىکند بلکه اگر بتواند باید در راه درمان وى بکوشد و مرضش را علاج نماید.
عن على علیهالسلام قال: الذنوب الداء و الدواء الاستغفار و الشفاء الا تعود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 1:14 عصر چهارشنبه 87/12/7
شرح دعای مکارم الاخلاق(78 )
کرامت نفس اسماعیل بن احمد مدلول کلام على علیهالسلام است که فرموده:
العفو زکوه الظفر و السلو عوضک ممن غدر.
عفو و بخشش، زکات پیروزى و ظفر است، از یاد بردن و به دست فراموشى سپردن، تلافى نمودن مکر و غدر است.
از آنچه مذکور افتاد روشن شد که خلق خوب و حسن معاشرت با مردم در اسلام مورد کمال توجه است و در قیامت، صاحبان اخلاق حمیده مشمول رحمت و عنایت خاص حضرت بارىتعالى هستند. امام سجاد (ع) در قطعهى اول این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» به پیشگاه خدا عرض مىکند:
و طیب المخالقه: بار الها! مسلمانان را موفق بدار که با خلق خوب و خوى پسندیده با یکدیگر معاشرت نمایند، و در قطعهى دوم این قسمت از دعا که موضوع نیمهى آخر سخنرانى امروز است عرض مىکند:
و السبق الى الفضیله: بار الها! مسلمانان را موفق بدار که در انجام فضایل اعمال و کارهاى خوب سبقت جویند.
فضیلت به معناى درجهى بلند و عالى برترى است و این کلمه در مورد اعمالى به کار برده مىشود که از نظر ارزش و اهمیت داراى مقام رفیعى باشند و در روایات ، نمونههایى از آنها ذکر شده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله: اذا جمع الخلائق یوم القیامه نادى مناد: این اهل الفضل؟ فیقوم اناس و هم یسیر. فینطلقون سراعا الى الجنه. فتلقاهم الملائکه. فیقولون انا نراکم سراعا الى الجنه. فیقولون: نحن اهل الفضل، فیقولون کنا اذا ظلمنا غفرنا و اذا اسیىء الینا عفونا و اذا جهل علینا حلمنا. فیقال لهم: ادخلوا الجنه، فنعم اجر العاملین.
رسول اکرم (ص) فرمود: وقتى جمیع خلائق در قیامت گرد آمدند منادى ندا مىدهد: کجا هستند اهل فضل؟ عدهى قلیلى برمىخیزند و با سرعت راه بهشت را در پیش مىگیرند. فرشتگان آنان را ملاقات مىنمایند و مىگویند: شما را مىبینیم که با سرعت به بهشت مىروید. مىگویند: ما اهل فضلیم، وقتى به ما ظلم مىشد مىبخشیدیم، وقتى نسبت به ما بدى مىشد عفو مىکردیم، و وقتى با ما جاهلانه عمل مىکردند حلم مىنمودیم. به آنان گفته مىشود: داخل بهشت شوید که براى عاملین فضیلت پاداش خوب مقرر است.
این سه مطلب که در حدیث ذکر شده و اهل فضل عامل آن بودهاند از مکارم اخلاق است و به کار بستن اخلاق کریمه مستلزم واپس زدن غرایز و تمایلات حیوانى است ، و این کارى است بس مشکل
ولى موجب نجات و مایهى سعادت است.
عن على علیهالسلام قال: الارتقاء الى الفضائل صعب منج.
على (ع) فرموده: نیل به اوج فضایل، سخت و دشوار است اما نجاتبخش و مفید.
سبقت گرفتن در فضیلت به معناى محترم شمردن فرصت است. «فرصت» در لغت یعنى «نوبت». مثالى که براى همه روشن و قابل فهم است، چراغ سبز و قرمز راهنمایى در چهارراهها است. وقتى چراغ پیش روى راننده سبز مىشود نوبت حرکت اوست، باید از این فرصت استفاده کند و پیش از آنکه چراغ سبز قرمز شود از چهارراه بگذرد، اگر سستى کند و چراغ قرمز به حرکت او پیشى گیرد فرصتى را از دست داده است. جهانى که در آن زندگى مىکنیم عالم وسایل و اسباب است، افراد عاقل در تمام مواقع براى نیل به خوبیها و فضایل، مراقب شرایط مساعدند، به محض آنکه فرصت به دست آوردند فورا اقدام مىکنند، پیش از آنکه مانع فرارسد و از توفیق بازمانند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من فتح له باب من الخیر فلینتهزه فانه لا یدرى متى یغلق.
رسول اکرم (ص) فرموده: هر کس به رویش در رحمتى گشوده شد البته آن را مغتنم بشمرد زیرا نمىداند آن در چه وقت به رویش بسته مىشود و از نیل به خیر محروم مىگردد.
عن على علیهالسلام قال: من الخرق المعاجله قبل الامکان و الاناه بعد الفرصه.
على (ع) فرموده: از اعمالى که حاکى از جهل و ضعف عقل
است تعجیل در کار پیش از فرارسیدن شرایط امکانش و سستى و مسامحه پس از رسیدن فرصت و موقعش.
جوانا ره طاعت امروز گیر
که فردا نیاید جوانى ز پیر
قضا روزگارى ز من درربود
که هر روزش از پى شب قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم
بدانستم اکنون که درباختم
سبقت در فضیلت که امام سجاد (ع) از پیشگاه خداوند براى مسلمانان درخواست نموده، استفاده از تمام فرصتهاى خوب و سعادتبخش است. خداوند در قرآن شریف فرموده:
فاستبقوا الخیرات، از شرایط مساعد استفاده کنید و در انجام کارهاى خیر سبقت بگیرید، پیش از آنکه فرصت مناسب را از دست بدهید و از کار نیک محروم بمانید.
گاهى سبقت در فضیلت به معناى پیشى گرفتن افراد است از یکدیگر، مثلا اگر در مجلسى با حضور جمع، عمل حاوى خیر و فضیلت عرضه شود، اگر کسانى در انجامش سبقت گیرند و زودتر از دگران داوطلب آن کار خیر شوند، آنان نیز مصداق دعاى امام سجاد علیهالسلاماند. این سبقت مقدس را در صدر اسلام کسانى به دست آوردند که زودتر از دگران دعوت پیشواى بزرگ اسلام را اجابت نمودند و پیش از این و آن به شرف اسلام مشرف گردیدند. خداوند در قرآن شریف این گروه را تخصیص به ذکر داده و از اینکه در آن شرایط سخت و اختناقآمیز اظهار از خود گذشتگى نموده و آیین الهى را پذیرا شدهاند مورد تقدیرشان قرار داده و مراتب خشنودى و رضایت خویش را نسبت به آنان ابراز فرموده است، و همچنین خاطرنشان ساخته که آنان نیز از ذات اقدس الهى رضایت دارند:
و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضى الله عنهم و رضوا عنه.
البته سبقت مهاجرین و انصار در قبول اسلام و پیروى از رسول اکرم (ص) نسبى است، بعضى از آنان بر بعضى دیگر تقدم داشتند ولى آن کس که در قبول امر الهى داراى سبقت مطلق است و کسى بر او تقدم ندارد حضرت مولىالموحدین على بن ابیطالب (ع) است، او و حضرت خدیجه زمانى اسلام را پذیرا شدند و دعوت نبى اکرم را اجابت نمودند که هیچ یک از مردان و زنان مکه به اسلام گرایش نداشتند و ایمان نیاورده بودند. این دو نفر از جنس مرد و زن، امت اسلام را در آن زمان بنیان نهادند و از رسول خدا پیروى مىنمودند و دین حق را عملا به رهبرى پیغمبر اسلام برپا مىداشتند. ایاس از جدش عفیف نقل نموده که گفت: من تاجرى بودم و در ایام حج به منى آمدم، عباس بن عبدالمطلب نیز مرد تاجرى بود، نزد وى آمده بودم، از او چیزى بخرم و به او چیزى بفروشم. در این موقع مردى از خیمهاى خارج شد، براى نماز به طرف کعبه ایستاد، سپس زنى بیرون آمد، او نیز براى نماز ایستاد، پس از آن نوجوانى خارج شد، او هم به نماز ایستاد. به عباس بن عبدالمطلب گفتم: این چه دینى است که آن را نمىشناسم.
فقال: هذا محمد بن عبدالله یزعم ان الله ارسله و ان کنوز کسرى و قیصر یستفتح علیه، و هذه امراته خدیجه بنت خویلد آمنت به، و هذا الغلام ابن عمه على بن ابیطالب.
گفت: این مرد محمد بن عبدالله است که گمان دارد خداوند او را مبعوث به رسالت فرموده است و گنجهاى کسرى و قیصر را براى او مىگشاید، و این زن، خدیجهى بنت خویلد همسر اوست که به وى
ایمان آورده و این نوجوان پسر عمش على بن ابیطالب است.
پیمبر بزرگوار و حقشناس، سبقت خدیجه را در اسلام و خدمات آن بانوى بزرگ را به دین حق همواره به خاطر داشت و از او به احترام یاد مىنمود.
عن على علیهالسلام قال: ذکر النبى صلى الله علیه و آله خدیجه یوما و هو عند نسائه و بکى. فقالت عایشه: ما یبکیک على عجوز حمراء من عجائز بنىاسد؟ فقال: صدقتنى اذ کذبتم و آمنتنى اذ کفرتم و ولدت لى اذ عقمتم. قالت عایشه: فما زلت اتقرب الى رسولالله صلى الله علیه و آله بذکرها.
على علیهالسلام فرموده: روزى رسول اکرم (ص) نزد زنانش از خدیجه نام برد و گریست. عایشه گفت: چه چیز موجب شد گریه کنى بر پیرهزن سرخرویى از پیرهزنان بنىاسد؟ حضرت فرمود: او زمانى نبوت مرا تصدیق کرد که شما تکذیب مىکردید، او زمانى به من ایمان آورد که شما کافر بودید، او براى من روزى فرزند آورد که شما عقیم بودید. عایشه مىگوید: وقتى حمایت پیمبر اسلام را نسبت به خدیجه دانستم، از آن پس با نام خدیجه به رسول اکرم تقرب مىجستم.
خداوند در قرآن شریف تمام کسانى را که با سبقت نسبى به اسلام گرایش یافته و به نبى اکرم ایمان آوردهاند مورد تکریم و احترام قرار داده است و این تکریم عمومى، على (ع) را نیز شامل مىشود. ولى همانطور که قبلا اشاره شد امیرالمومنین در پذیرش اسلام داراى سبقت مطلق است و کسى از جنس مردان قبل از او اسلام نیاورده است، بنابراین سبقت افتخارآمیز على (ع) در قبول اسلام بىنظیر است. امام
مجتبى علیهالسلام بر منبر با حضور معاویه و جمعى از مردم ضمن سخنرانى مبسوطى این دو برترى و مزیت را با استشهاد از آیات قرآن شریف براى پدر بزرگوارش بیان نموده و در اینجا دو قطعهى کوچک که از آن سخنرانى مورد استشهاد است به عرض مىرسد:
الى ان بعث الله محمدا و انزل علیه کتابه ثم امره بالدعاء الى الله عز و جل فکان ابى علیهالسلام اول من استجاب الله تعالى و لرسوله و اول من آمن و صدق الله و رسوله و قد قال الله تعالى فى المنزل على نبیه المرسل: افمن کان على بینه من ربه و یتلوه شاهد منه، فرسول الله صلى الله علیه و آله الذى على بینه من ربه و ابى الذى یتلوه و هو شاهد منه.- تا آنکه خداوند حضرت محمد صلى الله علیه و آله را به رسالت مبعوث فرمود و قرآن شریف را بر وى فروفرستاد سپس به او ماموریت داد که مردم را به خداوند بخواند. پدر من اول کسى بود که دعوت خدا و رسولش را اجابت نمود و اول کسى بود که ایمان آورد و خدا و پیغمبر را تصدیق نمود. سپس آیهاى از قرآن شریف قرائت کرد و توضیح داد که پیمبر گرامى کسى است که از خداوند دلیلى روشن دارد، یعنى قرآن شریف ، و على (ع) براى او شاهدى صادق.
و السابقون السابقون اولئک المقربون، فکان ابى سابق السابقون الى الله عز و جل و الى رسوله و کما ان الله عز و جل فضل السابقین على المتخلفین و المتاخرین کذلک فضل اسبق السابقین على السابقین.
پس از آنکه حضرت مجتبى آیهى و السابقون را قرائت نمود،
فرمود: پدرم سابق سابقین در ایمان به خدا و رسول خداست، پس همانطور که خداوند سابقین را بر متخلفین و متاخرین فضیلت داده، همچنین اسبق سابقین را بر سابقین برترى و مزیت بخشیده است.
نتیجه آنکه امام سجاد (ع) در قطعهى دوم این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» از پیشگاه الهى درخواست نموده:
و السبق الى الفضیله: بار الها! مسلمانان را موفق بدار که در فضیلت سبقت جویند و هر چه زودتر آن را انجام دهند، پیشى گرفتن در فضیلت از عوامل مهم حفظ عدل اجتماعى است، چه آنکه عدل، خود از بهترین فضیلتهاست. کسانى که در فضیلت سبقت مىگیرند قطعا در اقامهى عدل، روش سبقت را به کار مىبندند و براى تحقق بخشیدن به عدل اجتماعى هیچ فرصتى را از دست نمىدهند و با مسامحه و سستى، خویشتن را از توفیق بزرگ الهى محروم نمىسازند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 1:13 عصر چهارشنبه 87/12/7
شرح دعای مکارم الاخلاق(77 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و طیب المخالقه و السبق الى الفضیله.
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» دو درخواست از پیشگاه بارىتعالى براى مسلمانان نموده است: اول اخلاق خوب در معاشرت با مردم، دوم پیشى گرفتن در فضیلت و نیکوکارى. به خواست خداوند بزرگ و توانا موضوع بحث و سخنرانى امروز این دو مطلب مهم و سعادتبخش است. مىتوان گفت مجموع تعالیم مقدس اسلام مبتنى بر سه اصل اساسى است: اول عقاید، دوم اخلاق، سوم احکام.
در قسمت عقاید، هدف اسلام، بیان معتقدات واقعى و صحیح و مبارزه با عقاید باطل و خرافى است. در قسمت اخلاق، تمیز خلقیات حمیده و منجیات از اخلاق ذمیمه و مهلکات است. در قسمت احکام، تدوین فرایض و محرمات و تمیز اعمال روا از ناروا در عبادات و معاملات است.
در آیین مقدس اسلام، خلق خوب که مایهى حسن معاشرت با مردم است، آنقدر مهم تلقى شده که رسول اکرم (ص) فرموده: فقدان آن از جمله عواملى است که مىتواند وابستگى انسان مسلمان را از خداوند و رسول خدا قطع نماید.
عن النبى صلى الله علیه و آله: ثلاث من لم تکن فیه فلیس منى و لا من الله عز و جل. قیل یا رسولالله! و ما هن! قال: حلم یرد به جهل الجاهل و حسن خلق یعیش به فى الناس و ورع یحجزه عن معاصى الله عز و جل.
پیمبر اکرم (ص) فرمود: سه چیز است که اگر در کسى نباشد نه به من بستگى دارد و نه به خداوند. عرض شد یا رسولالله! آن سه چیز کدام است؟ فرمود: حلمى که شخص مسلمان به وسیلهى آن نادانى جاهل را از خود بگرداند، حسن خلقى که به وسیلهى آن با مردم معاشرت کند، و تقوایى که او را از معاصى خداوند بازدارد.
بدتر و زیانبارتر از نداشتن حسن خلق ابتلاى به سوءخلق است که به موجب بعضى از روایات، سوءخلق، آدمى را به عذاب خدا مبتلا مىکند، اگر چه داراى عبادات و طاعات باشد.
قیل لرسولالله صلى الله علیه و آله: ان فلانه تصوم النهار و تقوم اللیل و هى السیئه الخلق توذى جیرانها بلسانها قال لا خیر فیها، هى من اهل النار.
به رسول اکرم (ص) عرض شد: فلان زن، روزها را روزه دارد و شبها را با عبادت خدا مىگذراند ولى بداخلاق است و همسایگان را با زبان خود آزار مىدهد. فرمود در او خیرى نیست و جهنمى خواهد بود.
در کشورهاى پیشرفتهى امروز نیز مسئلهى اخلاق خوب و حسن معاشرت با مردم مورد توجه است و نویسندگان دربارهى آن کتابهایى نوشتهاند و در کلاسهایى که به همین منظور تشکیل مىگردد به داوطلبان مىآموزند، ولى اخلاق خوب در دنیاى غرب با حسن خلق در اسلام از
جهات متعدد، تفاوت دارد و در اینجا راجع به یکى از تفاوتهاى اساسى توضیح داده مىشود: در دنیاى پیشرفتهى امروز هدف اصلى از اخلاق خوب و حسن معاشرت با مردم نیل به تعالى معنوى یا دست یافتن به کمال انسانى نیست، بلکه مقصود این است که با خلق خوب هر چه بیشتر بر تعداد دوستان خود بیفزاید و محبوبیت خویش را زیادتر نماید. یا در کلاس درس اخلاق فروشندگى شرکت کند و راه نفوذ بیشترى در مشترى را بیاموزد، او را در خرید جنس، قانع سازد، و در نتیجه از فروشگاه اجرت بیشترى دریافت دارد و در زندگى از لذایذ زیادترى برخوردار شود. به عبارت دیگر، دنیاى امروز که بیش از هر چیز در اندیشهى مادى و تکثیر ثروت است، نه براى خداست که پى حسن خلق مىرود و نه به انگیزهى کمال روحانى و معنوى، بلکه مقصودش این است که با اخلاق خوب هر چه بتواند در دلها بیشتر نفوذ کند و بر دوستان خویش بیفزاید تا در مواقع لازم از وجودشان استفاده نماید یا درآمدش فزونتر شود و به منافع و فواید زیادترى نایل گردد. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى از فواید مادى حسن خلق سخن گفته و پیروان خود را با نتایج دنیوى اخلاق خوب متوجه نمودهاند و در اینجا بعضى از آن روایات ذکر مىشود:
عن على علیهالسلام قال: رب عزیز اذله خلقه و ذلیل اعزه خلقه.
على (ع) فرموده: چه بسیار عزیزى که اخلاق بد، او را ذلیل نموده و چه بسیار ذلیلى که بر اثر حسن خلق به عز و بزرگى دست یافته است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: البر و حسن الخلق یعمران الدیار و یزیدان فى الاعمار.
امام صادق (ع) فرموده: نیکوکارى و حسن خلق، شهرها را آباد مىکنند و عمرها را افزایش مىدهند.
عن على علیهالسلام قال: فى سعه الاخلاق کنوز الارزاق.
على (ع) فرموده: در توسعهى اخلاق و حسن برخورد با مردم گنجینههاى ارزاق و رفاه زندگى نهفته است.
به موازات فواید مادى و دنیوى حسن خلق، روایاتى در زیانهاى اخلاق بد رسیده است که در اینجا به دو روایت اشاره مىشود:
عن على علیهالسلام قال: ایاکم و الاخلاق الدنیه فانها تضع الشریف و تهدم المجد.
على (ع) فرموده است: بپرهیزید از اخلاق پست که افراد شریف را خوار مىکند و مجد و عظمت آدمى را بر باد مىدهد.
و عنه علیهالسلام قال: سوء الخلق یوحش القریب و ینفر البعید.
و نیز فرموده است: اخلاق بد، نزدیکان را پراکنده مىکند و فاصلهى دوران را افزایش مىدهد.
دنیاى امروز، حسن خلق را تنها از بعد مادى مىنگرد و هدفش از رعایت وظایف اخلاقى دوستیابى و سودجویى است. اگر به سفر برود و در محیط ناشناسى قرار گیرد و یا در وطن خود با شرایطى مواجه شود که از رعایت وظایف اخلاقى، نه دوستى به دست مىآورد و نه سودى عایدش مىگردد در این موقع نسبت به رعایت و عدم رعایت وظایف اخلاقى بىتفاوت مىشود و ابا نمىکند در مواقعى به نام تفریح ، مرتکب عمل خلاف اخلاق شود و دیگران را مورد تحقیر و اهانت قرار دهد. اما در اسلام، بعد مادى حسن خلق مورد توجه است و به موجب چند حدیثى
که مذکور افتاد، ائمهى معصومین علیهمالسلام از فواید دنیوى حسن خلق و زیانهاى اخلاق بد سخن گفتهاند اما ارزش و اهمیت حسن خلق در آیین اسلام از جهات معنوى و ابعاد روحانى آن است. پیروان قرآن شریف حسن خلق را از وظایف ایمانى و معنوى خود مىدانند و به اتکاى روایاتى که از اولیاى گرامى اسلام رسیده آن را یکى از وسایل بزرگ جلب رحمت بارىتعالى در قیامت به حساب مىآورند. در اینجا براى مزید آگاهى شنوندگان محترم، بعضى از روایات را که روشنگر ارزش معنوى و ایمانى حسن خلق است به عرض مىرساند.
عن النبى صلى الله علیه و آله: ان اکمل المومنین ایمانا احسنهم خلقا.
رسول اکرم (ص) فرموده است: کاملترین مومنین از جهت ایمان، کسانى هستند که اخلاقشان نیکوتر است.
عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: قال رسولالله صلى الله علیه و آله: ما یوضع فى میزان امرىء یوم القیامه افضل من حسن الخلق.
امام سجاد (ع) از رسول اکرم حدیث نموده که فرموده است: در قیامت چیزى در میزان عمل کسى قرار داده نمىشود که برتر از حسن خلق باشد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان العبد لیبلغ بحسن خلقه عظیم درجات الاخره و شرف المنازل و انه لضعیف العباده.
رسول اکرم (ص) فرموده است: بندهى خدا در قیامت بر اثر حسن خلق به درجات بزرگ آخرت و شرافت منازل آن نایل مىگردد با آنکه از نظر عبادت ضعیف است.
از این قبیل روایات که معرف ارزش معنوى حسن خلق در روز قیامت نزد بارىتعالى است بسیار آمده و در اینجا به آنچه مذکور افتاد اکتفا مىشود. ناگفته نماند که بین اخلاق حمیده و سجایاى پسندیده دو رشته خلق خوب وجود دارد که از سایر محاسن اخلاق برتر و بالاتر است: اول، خلقیات وجدانى، دوم، مکارم اخلاق.
وجدانیات عبارت از خلقیاتى است که به الهام الهى با سرشت بشر آمیخته و در کتب علمى از آن الهام به وجدان اخلاقى تعبیر شده است و تمام انسانها حسن انجام آنها و قبح خلاف آنها را درک مىکنند، مانند انصاف، اداى امانت، وفاى به عهد و راستگویى. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى از آنها نام برده و توجه پیروان خود را به اهمیت آن خلقیات معطوف داشتهاند. از آن جمله این حدیث است که به عرض شنوندگان مىرسد:
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: لا تنظروا الى طول رکوع الرجل و سجوده فان ذلک شىء اعتاده فلو ترکه استوحش بذلک و لکن انظروا الى صدق حدیثه و اداء امانته.
امام صادق (ع) فرموده: نگاه نکنید به طول رکوع و سجدهى نمازگزار، چه آنکه این کارى است که به آن عادت نموده و اگر ترک گوید چه بسا موجب وحشت و پریشان فکریش گردد. اگر مىخواهید او را بشناسید نگاه کنید به راستگویى و اداى امانتش، یعنى این دو صفت مىتواند حاکى از خوبى اخلاق و حسن سریرهاش باشد.
مکارم اخلاق عبارت از ملکات رفیع و سجایاى بلندپایهاى است که انسان را در مواقع مختلف به کرامت نفس و گذشتهاى انسانى وامىدارد، از آن جمله در رویدادهاى ناملایم و پیشامدهاى
ناگوار، اخلاق کریمه که از طرفى مانع انتقامجویى و اعمال غرایز حیوانى مىشود و از طرف دیگر آدمى را به احسان و نیکوکارى وادار مىنماید. در روایات اهلبیت علیهمالسلام، مکارم اخلاق ضمن بیان مواردى ذکر شده و در اینجا یکى از آن روایات به عرض مىرسد:
عن على علیهالسلام قال: ان من مکارم الاخلاق ان تصل من قطعک و تعطى من حرمک و تعفو عمن ظلمک.
على (ع) فرموده: از جمله مکارم اخلاق برقرار نمودن رابطهى دوستى با آن کس است که از تو بریده، عطا نمودن به کسى که تو را محروم ساخته، و عفو و اغماض از کسى که به تو ستم کرده است.
غریزهى حیوانى و حس تلافىجویى مىگوید کسى که تو را ترک گفته باید با بىاعتنایى ترکش گویى، کسى که تو را محروم نموده اگر فرصت به دست آوردى محرومش نمایى، و از کسى که به تو ستم کرده انتقام بگیرى و مجازاتش کنى. بنابراین آن کس که مىخواهد به مکارم اخلاق متخلق گردد باید خواهشهاى غریزى و تمایلات نفسانى را واپس زند و به کرامت نفس و بزرگوارى گرایش یابد و این کارى است بس مشکل، ولى در پیشگاه الهى بسیار ارزنده و مهم و در پارهاى از موارد، کرامت خلق، صاحبش را در دنیا از نفع و بهرهى بزرگى برخوردار مىسازد. اسماعیل بن احمد سامانى در ماوراءالنهر حکومت مىکرد. عمرو بن لیث صفارى تصمیم گرفت با او بجنگد، از ماوراءالنهرش براند، و حوزهى حکومت وى را در قلمرو فرمانروایى خویش درآورد. لشکر نیرومندى مجهز ساخت و عازم بلخ گردید. اسماعیل بن احمد براى او پیامى فرستاد که هماکنون تو بر منطقهى بسیار وسیعى حکومت مىکنى و در دست من جز محیط کوچک ماوراءالنهر نیست. از وى خواسته بود که به آنچه در دست دارد قانع باشد و مزاحم او نشود. ولى عمرو بن لیث به پیام اسماعیل اعتنا نکرد، همچنان راه را پیمود، از جیحون گذشت، منازل را طى کرد و به بلخ رسید. سرزمینى را براى لشکرگاه برگزید، خندق حفر نمود، نقاط مرتفعى را براى دیدهبانى مهیا کرد و ظرف چندین روز تمام مقدمات جنگ را آماده نمود. در خلال این مدت، لشکریانش تدریجا از راه مىرسیدند و هر گروهى در نقطهى پیشبینى شده مستقر مىشدند. جمعى از افسران و خواص اسماعیل بن احمد که آوازهى جرئت و شهامت عمرو بن لیث را شنیده بودند از مشاهدهى آن همه سرباز مسلح و مجهز تکان خوردند، با یکدیگر شور نمودند و گفتند: اگر بخواهیم با عمرو و سپاه نیرومندش پیکار کنیم یا باید همگى از زندگى چشم بپوشیم و کشته شویم، یا آنکه در گرماگرم نبرد به دشمن پشت کنیم و میدان جنگ را ترک گوییم و به ذلت فرار تن دردهیم و هیچ یک از این دو بر وفق عقل و مصلحت نیست، بهتر است که از فرصت استفاده کنیم و پیش از شکست قطعى به وى تقرب جوییم و امان بخواهیم، چه او مردى است دانا و توانا و هرگز دامن خویشتن را به کشتن و بستن این و آنکه عمل عاجزان و ابلهان است، لکهدار نمىکند. یکى از حضار گفت: این سخنى است عاقلانه و نصیحتى است مشفقانه و باید طبق آن تصمیم گرفت. قرار شد در شب معینى گرد هم آیند و به این نظریه جامهى عمل بپوشانند. شب موعود فرارسید، با هم نشستند و هر یک نامهى جداگانهاى به عمرو نوشتند، مراتب وفادارى خود را نسبت به او اعلام نمودند، و از وى امان خواستند. نامههاى افسران و خواص اسماعیل به عرض رسید، آنها را خواند، از مضامین آنها آگاه شد، و همهى آنها را در خرجینى جاى داد و در آن را بست و مهر نمود. درخواست پناهندگیشان را اجابت کرد، جنگ آغاز شد، برخلاف تصور افسران، موجباتى فراهم آمد که اسماعیل بن احمد غلبه کند. سپاهیان عمرو در محاصره واقع شدند، خیلى زود شکست خوردند، عدهاى کشته، گروهى دستگیر شده، و جمعى گریختند. عمرو بن لیث نیز فرار کرد ولى دستگیر شد، ساز و برگ نظامیان عمرو به غنیمت رفت، اموال اختصاصى او و همچنین خرجین نامههاى افسران به دست اسماعیل افتاد، از مشاهده خرجین و مهر عمرو بن لیث و یادداشتى که روى آن بود به مطلب پى برد و دانست محتواى خرجین، نامههایى است که افسرانش به عمرو نوشتهاند. خواست آن را بگشاید و نامهها را بخواند تا بداند نویسندگان آنها کیاناند ولى فکر صائب و عقل دوراندیشش او را از این کار بازداشت. با خود گفت: اگر نامهها را بخوانم و نویسندگانش را بشناسم به همهى آنها بدبین مىشوم و آنان نیز اگر بدانند که رازشان فاش شده است از عهدشکنى و خیانتى که به من کردهاند دچار خوف و هراس مىشوند، ممکن است از ترس جان خود پیشدستى کنند، بر من بشورند و قصد جانم نمایند یا آنکه به مخالفتم تصمیم بگیرند، ارتش را مختل کنند، پیروزى را به شکست مبدل سازند و مفاسد بزرگ و غیر قابل جبرانى به بار آورند. خرجین را نگشود و تمام خواص و افسران خود را احضار نمود، خرجین بسته را که مهر عمرو بر آن بود به ایشان ارائه داد و گفت: اینها نامههایى است که جمعى از افسران و خواص من به عمرو نوشتهاند، به وى تقرب جستهاند، و از او امان خواستهاند. ده بار حج خانهى خدا به ذمهى من باد اگر بدانم در این نامهها چیست و نویسندگان آنها کیاناند، و در صورتى که امانخواهى نویسندگان راست باشد، آنان را عفو نمودم و اگر دروغ باشد از گفتهى خود استغفار مىکنم و سپس دستور داد آتش افروختند و در حضور تمام افسران و خواص، خرجین سربسته را با همهى محتویاتش در آتش افکندند و سوزاندند و اثرى از نوشتهها باقى نگذارد. نویسندگان نامهها از این کرامت نفس و گذشت اخلاقى به حیرت آمدند و از اینکه نوشتهها خاکستر شد و سوءنیتشان براى همیشه مستور ماند آسودهخاطر گشتند، از عمل خود پشیمان شدند، مجذوب فرماندهى بزرگوار خویش گردیدند و از روى صداقت و راستى تصمیم گرفتند نسبت به او همواره وفادار باشند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:58 عصر سه شنبه 87/12/6
شرح دعای مکارم الاخلاق(76 )
امام سجاد (ع) در قطعهى دوم این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» که موضوع نیمهى آخر سخنرانى امروز است در پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و سکون الریح: بار الها! مسلمانان را موفق بدار که در مقابل برادران دینى خود نرمخو و ملایم باشند و امواج قدرت و شدتى را که باید در مقابل کفار داشته باشند فرونشانند و آن را به آرامش و سکون آمیخته به مهر و محبت تبدیل کنند. علامهى بزرگ، مرحوم سید على خان، در کتاب ریاضالسالکین، شرح صحیفهى سجادیه، ذیل همین کلمه در دعاى «مکارمالاخلاق» دو احتمال را ذکر کرده است: در احتمال اول مىگوید: «و سکون الریح» کنایه عن الوقار. قال الزمخشرى فى الاساس: رجل ساکن الریح اى وقور: سکون ریح کنایه از وقار است و زمخشرى در کتاب اساس گفته: «مرد ساکن الریح» یعنى «شخص باوقار». «باد» سمبل سرعت حرکت است و ما هم در فارسى مىگوییم: من در جایى ایستاده بودم و فلانى مثل باد، با سرعت آمد و از مقابل من گذشت. کسى که با وقار حرکت مىکند گویى سرعت سیر، در وجودش آرام گرفته و به وقار و طمانینه مبدل شده است. به نظر مىرسد این احتمال در توضیح عبارت امام (ع) ضعیف باشد زیرا حضرت زینالعابدین (ع) در آغاز این قطعه از دعا در پیشگاه الهى درخواست بسط عدل نموده، سپس کظم غیظ و فرونشاندن آتش خشم،
پیوند اهل تفرق و اصلاح ذاتالبین، افشاى خوبیها و پوشاندن عیبها، نرمخویى و تواضع، و دیگر صفاتى از این قبیل را که بعدا توضیح داده خواهد شد تقاضا نموده است. به شرحى که به عرض رسید، وجود هر یک از این خواستهها در ابقاى عدل اجتماعى و پایدارى آن موثر است و صفات مخالف آنها یعنى برون افکندن غیظ و فروکش آتش خشم، ادامهى اختلاف و جداییها، پنهان داشتن خوبیها و افشاى عیبها، تندخویى و تکبر، به عدل اجتماعى زیان مىرساند و مردم را به گناهکارى و اعمال ضد عدل سوق مىدهد. جالب آنکه امام (ع) پیش از «سکون ریح» خواستار حسن سیرهى مسلمانان شده است. به شرحى که در همین سخنرانى توضیح داده شد، «حسن سیره» که اداى تمام فرائض و ترک همهى محرمات را در جمیع شئون فردى و اجتماعى در بر دارد پایهى بزرگ حفظ عدل است و سکون ریح که در کنار آن ذکر شده، اگر به معناى «وقار» باشد، با عدل اجتماعى تناسب ندارد زیرا اگر تمام مردم در راه رفتن مثل باد با سرعت حرکت کنند به عدل اجتماعى ضرر نمىزنند و اگر همهى آنان آرام و باوقار راه بروند عدل اجتماعى را تقویت و تایید نمىنمایند، بنابراین نباید معناى «سکون ریح» در دعاى امام به معناى «وقار» باشد، گرچه ممکن است گویندهى فصیحى سکون ریح را به مناسبتى در کلام خود بیاورد و مقصودش وقار و طمانینه باشد.
قرآن شریف براى آنکه مسلمانان را از خطر اختلاف و نزاع در مواقع جنگ و مقابله با دشمنان آگاه سازد کلمهى ریح را به کار برده و فرموده است:
و اطیعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم.
خداوند و رسول خدا را اطاعت نمایید، نزاع نکنید که دچار ضعف و ترس مىگردید و پیروزى و قدرتتان از میان مىرود.
راغب در مفردات مىگوید: و قد یستعار الریح للغلبه. گاهى کلمهى ریح را براى پیروزى و غلبه به استعاره مىآورند و سپس به آیهى مورد بحث استشهاد مىکند و مىگوید: «و تذهب ریحکم».
شیخ طبرسى در مجمعالبیان ذیل این آیهى شریفهى «و تذهب ریحکم» مىگوید: معناه: تذهب صولتکم و قوتکم و قال مجاهد: نصرتکم و قال الاخفش دولتکم و الریح هاهنا کنایه عن نفاذ الامر و جریانه على المراد، تقول العرب: هبت ریح فلان اذا جرى امره على ما یرید. معناى آیه این است که صولت و قدرتتان مىرود. مجاهد مىگوید: نصرتتان، و اخفش مىگوید: دولتتان. ریح در این آیه کنایه از نفوذ امر و جریان کار بر وفق مراد است. عرب این کلمه را وقتى به کار مىبرد که امور طبق ارادهى شخصى، جریان داشته باشد.
مرحوم سید على خان نیز در احتمال دوم معناى کلام امام سجاد (ع) این آیه را آورده و سخن را چنین آغاز نموده است: و کثیرا ما یستعمل سکون الریح فى الذم مرادا بالریح «الدوله و الغلبه و النصره» و منه قوله تعالى: و تذهب ریحکم» اى دولتکم و صولتکم، استعیرت الریح للدوله من حیث انها فى تمشى امرها و نفاذه مشبهه بها فى هبوبها و جریانها: در بیشتر موارد «سکون ریح» در مورد مذموم و نامطلوب به کار برده مىشود، چه مراد از ریح، دولت و غلبه و نصرت است و کلام حضرت بارىتعالى که فرموده: و تذهب ریحکم، یعنى دولت و صولت شما. کلمهى «ریح» به استعاره
آورده شده، براى دولت، از این جهت که تمشى کارهاى دولت و نفوذ امرش، شبیه به باد است در وزیدن و جریان روان آن.
مدلول کلام آقاى سید على خان چنین مىشود: با توجه به اینکه ریح به معناى دولت و غلبه و نصرت است پس سکون ریح به معناى «از دست دادن دولت و غلبه» خواهد بود و در بیشتر موارد، سکون ریح در امر مذموم و نامطلوب به کار برده مىشود. به فرمودهى ایشان باید گفت: اینکه امام سجاد (ع) در دعاى «مکارمالاخلاق» «سکونالریح» را در مورد امرى پسندیده و ممدوح به کار برده ، از موارد نادر و کمنظیر است.
به شرحى که مذکور افتاد، کلمهى «ریح» در مفردات و مجمعالبیان و ریاضالسالکین به طور استعاره براى چند معنى به کار برده شده: غلبه، صولت، قدرت، نصرت، و دولت. ممکن است نظیر این کلمات در کتب دیگران نیز آمده باشد. جملهى «تذهب ریحکم» که خداوند در قرآن شریف فرموده، و همچنین «و سکون الریح» که امام سجاد (ع) در دعاى «مکارمالاخلاق» آورده، هر دو به یک معنى است با این تفاوت که مخاطب حضرت بارىتعالى در قرآن شریف، مسلمانان مجاهدند که در جبههى جنگ با کفار و مشرکین، پیکار مىنمایند و براى خدا جهاد مىکنند. به آنان مىفرماید: نزاع نکنید، بذر اختلاف و پراکندگى نیفشانید که دچار ضعف و ترس خواهید شد و در نتیجه، صولت و قدرت اسلامى شما از میان مىرود. منظور امام سجاد (ع) در دعاى «مکارمالاخلاق» از عبارت «و سکون الریح» دعا نمودن دربارهى مسلمانان است، از خدا مىخواهد که آنان را موفق بدارد در حین صلح و آرامش، موقعى که در کوچه و بازار یا در مسجد و خانه یکدیگر را ملاقات مىنمایند در کمال صفا و آرامش باشند، امواج قدرتى را که در مقابل کفار و مشرکین از خود بروز مىدادند فرونشانند و در مقابل
برادران دینى خویش چهرهى صولت و غلبه به خود نگیرند و با آرامش و سکون، آنان را ملاقات نمایند. پس «ریح» در هر دو مورد به معناى قدرت و صولت است. آشکار ساختن امواج غلبه و پیروزى در مقابل کفار و مشرکین در حین جنگ است، سکون ریح و فرونشاندن امواج قدرت و صولت، با برادران ایمانى در وضع عادى و معاشرتهاى معمولى است و این تفاوت در چگونگى مواجهه و کیفیت برخورد، در قرآن شریف آمده است:
محمد رسولالله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم.
حضرت محمد صلى الله علیه و آله فرستادهى خداوند است و کسانى که با او هستند در مقابل کفار شدید و سختگیرند و نسبت به برادران دینى و ایمانى خود بسیار مشفق و مهربان.
یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله على المومنین اعزه على الکافرین.
ذل به کسر ذال به معناى رحمت و رفق است، و ذل به ضم ذال به معناى پستى و خوارى. خداوند مىفرماید: اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر مرتد شوید و دین الهى را ترک گویید طولى نمىکشد که خداوند مردمى را جایگزین شما مىکند که او دوستدار آنان است و آنان نیز دوستداران خدا. در مقابل مومنین، نرمخو و مهرباناند و نسبت به کفار با غلظت و شدت برخورد مىنمایند.
عبدالله ابن عباس که در صدر اسلام از افراد عادل و عارف به تعالیم قرآن شریف و دین خدا بود دربارهى این گروه مردم باایمان چنین مىگوید:
تراهم للمومنین کالولد لوالده و کالعبد و سیده و هم فى الغلظه على
الکافرین کالاسد على فریسته.
مىبینى اینان را که در حضور مومنین همانند فرزندى در مقابل پدر یا بردهاى در مقابل مولاى خود هستند، اما در غلظت و شدت نسبت به کفار، همانند شیرى در مقابل شکار خویشتناند.
دربارهى عطوفت و رحمت مسلمین نسبت به یکدیگر و آمیزشهاى محبتآمیز آنان با هم علاوه بر آیاتى که در قرآن شریف آمده و بعضى از آنها مذکور افتاد روایات زیادى نیز از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در اینجا پارهاى از آنها ذکر مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: و الذى نفسى بیده لا یضع الله الرحمه الا على رحیم. قالوا یا رسولالله کلنا رحیم. قال: لیس الرحیم الذى یرحم نفسه و اهله خاصه و لکن الذى یرحم المسلمین.
رسول اکرم (ص) فرمود: قسم به کسى که جان من در قبضهى قدرت اوست خداوند رحمت خود را قرار نمىدهد مگر بر کسى که او خود اهل رحمت و عطوفت باشد. عرض کردند یا رسولالله! همهى ما داراى رحمت و رافتیم. فرمود: رحیم آن کس نیست که خود و اهلبیت خود را به رحمت اختصاص دهد بلکه شایستهى رحمت الهى کسى است که نسبت به عموم مسلمین اعمال رحمت و عطوفت نماید.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: یحق على المسلمین الاجتهاد فى التواصل و التعاون على التعاطف و المواسات لاهل الحاجه و تعاطف بعضهم على بعض حتى تکونوا کما امرکم الله عز و جل «رحماء بینهم» متراحمین على ما مضى علیه معشر الانصار على عهد رسولالله.
امام صادق (ع) فرمود: سزاوار است مسلمین در راه اتصال با
یکدیگر مجاهده کنند و نسبت به اهل حاجت، اعمال عطوفت و مواسات نمایند تا آنچنان باشید که خداوند امر فرموده است، عطوفت نمایید آنچنان که جمعیت انصار در عهد رسول گرامى عمل کردند.
نتیجه آنکه خداوند در آیهى شریفه فرموده است:
و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم.
مسلمانان را از تنازع در میدانهاى جنگ برحذر داشته و خاطرنشان فرموده است که اختلاف در این مواقع حساس، شما را دچار ضعف و ترس مىنماید و بدون اینکه خودتان بخواهید به طور ناآگاه، قدرت و سلطهى مسلمانى شما را از میان مىبرد و دچار ضعف و شکست خواهید شد.
اما امام سجاد (ع) در دعاى «مکارمالاخلاق» از پیشگاه خداوند براى مسلمانان درخواست مىکند: «و سکون الریح»، بار الها! مسلمانان را موفق بدار که با اراده و عمد در مقابل برادران ایمانى خود امواج قدرت و غلبه را فرونشانند و با سکون ریح و از بین بردن حالت صولت با آنان برخورد کنند و بدین وسیله رشتهى محبت و مودتشان هر چه بیشتر محکم گردد.
با توجه به آنچه مذکور افتاد، روشن شد که سکون ریح ناپسند و مذموم در جایى است که مسلمانان بر اثر نزاع و اختلاف، قدرت مسلمانى و نصرت دینى خود را از دست بدهند و خویشتن را گرفتار تجاوز و تعدى کفار و مشرکین بنمایند و موجبات خوارى و ذلت خود را فراهم آورند، اما سکون ریح پسندیده و ممدوح که از کرایم اخلاق و سجایاى حمیده است و امام سجاد (ع) آن را براى مسلمانان از پیشگاه خداوند درخواست نموده فرونشاندن امواج قدرت و غلبه در مواجههى برادران دینى و ایمانى با
یکدیگر است، باید کیفیت برخورد و چگونگى ملاقات اینان با هم بر اساس سکون و رفق آمیخته به محبت باشد تا هر چه بیشتر بهم نزدیکتر شوند و به پیروزى زیادترى در اعلاى حق و نشر تعالیم اسلام دست یابند. جالب آنکه به هر نسبت آمیزش مسلمانان با هم، آمیخته به رفق و سکون ریح باشد و منزه از ابراز قدرت و صولت، به همان نسبت عدل و دادگرى در سطح وسیعترى گسترش مىیابد و از ثبات و استوارى فزونترى برخوردار مىگردد. بر عکس اگر مواجهه و برخورد برادران دینى با یکدیگر رنگ تفوقطلبى و برترىجویى داشته باشد و افراد با چهرهى صولت و قدرت با هم ملاقات نمایند، به همان نسبت دلسردى و بىمهرى که سرآغاز اختلاف است، افزایش مىیابد و دادگسترى و عدل اجتماعى به ضعف و تزلزل مىگراید.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:55 عصر سه شنبه 87/12/6
شرح دعای مکارم الاخلاق(75 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و حسن السیره و سکون الریح.
امام سجاد علیهالسلام در این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» که به خواست خداوند، موضوع سخنرانى امروز است، دو درخواست از پیشگاه مقدس بارىتعالى نموده است: اول توفیق حسن رفتار و نیکى روش در جمیع شئون زندگى، و دوم فرونشاندن امواج قدرت در معاشرت و مصاحبت با برادران دینى.
شنوندگان محترم به خاطر دارند که حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در آغاز این قطعه از دعا درخواست توفیق بسط عدل در جامعه نموده و سپس چیزهایى را از خدا خواسته که هر یک از آنها به نوبهى خود در حفظ عدل اجتماعى اثرى دارد، از آن جمله دو دعایى است که موضوع سخنرانى امروز است. «سیره» در لغت عرب به معناى «سنت و طریقه» است. سیره الرجل کیفیه سلوکه بین الناس: سیرهى آدمى چگونگى رفتارش بین مردم است.
در فارسى «سیره» به معناى راه و روشى است که یک فرد آن را برنامهى اعمال خود در شئون مختلف زندگى قرار مىدهد و طبق آن عمل مىنماید، پسندیده و مشروع باشد یا ناپسند و غیر مشروع. در کتب لغت براى «سیره» مثالهایى ذکر کردهاند: سیره السلطان طریقه التى یحمل علیها رعیته من عدل او جور: سیرهى سلطان راهى است از عدل یا ظلم که او براى خود گزیده و بر ملت خود تحمیل مىنماید. سار الوالى فى الرعیه سیره حسنه او قبیحه: والى در چگونگى رفتار خود با مردم سیره و روشى را گزیده است، خوب یا بد.
سیرهى رسول اکرم صلى الله علیه و آله که در کتب احادیث آمده حاوى چگونگى اعمال و اقوال آن حضرت نسبت به جمیع مسائل مختلف در خانواده و اجتماع است، معاشرت و مجالست با مردم، رفت و آمد با آنان، ورود و خروج در مجالس، نشست و برخاست، سخن گفتن و سکوت نمودن، حلم و بردبارى، گشادهرویى و تبسم، عذرپذیرى و اغماض، کیفیت کارهاى دیگر آن حضرت در سفر و حضر یا جنگ و صلح، همه سیرهى آن حضرت است و مسلمانانى که بخواهند از بهترین و عالیترین سیره و روش برخوردار گردند باید به رسول گرامى (ص) اقتدا کنند و تا آنجا که قادرند گفتار و رفتار آن حضرت را سرمشق خویش قرار دهند و اعمال خود را با آن تطبیق نمایند. قرآن شریف در این باره فرموده است: لقد کان لکم فى رسولالله اسوه حسنه.
سیرهى پیغمبر اسلام را سرمشق خود قرار دادن و به آن حضرت اقتدا نمودن تاسى بسیار عالى و سعادتبخشى است و پیروى از آن مردم را به کمال و تعالى مادى و معنوى مىرساند.
سیره و روش برونى ما در اعمال ظاهرى از چگونگى سریره و نیات درونمان سرچشمه مىگیرد، اگر سریره خوب باشد سیره نیز خوب است و اگر بد باشد سیره نیز بد خواهد بود.
عن على علیهالسلام قال: حسن السیره عنوان حسن السریره.
على (ع) فرموده: خوبى سیرهى برون دلیل حسن سریرهى درون است.
قرآن شریف در آیات متعدد، پیش از آنکه از اعمال صالحه نام ببرد از ایمان نام برده است، مثلا مىفرماید: و بشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات- ثم رددناه اسفل سافلین الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات،
و العصر. ان الانسان لفى خسر. الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات.
و از این قبیل آیات. و این دلالت دارد که اعمال صالحه و سیرهى خوب زمانى از ارزش معنوى و پاداش الهى برخوردار مىگردد که متکى به ایمان باشد چه آنکه ایمان به آدمى حسن سریره و پاکى نیت مىبخشد و در مکتب اسلام حسن سریره از حسن سیره برتر و نیت خوب از عمل نیک بالاتر است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: النیه افضل من العمل. الا ان النیه هى العمل. ثم تلا قوله تعالى: قل کل یعمل على شاکلته یعنى على نیته.
امام صادق (ع) فرموده: نیت، برتر از عمل است. آگاه باشید که نیت عمل واقعى است و خداوند در قرآن شریف فرموده: عمل تمام مردم طبق شاکلهى آنان یعنى طبق نیتى است که در ضمیر خود دارند.
این روایت، نیت را افضل از عمل معرفى نموده و روایات دیگرى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است که نیت مومن را از عملش بهتر و نیت کافر و منافق را از عملش بدتر خواندهاند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: نیه المومن خیر من عمله و نیه
الکافر شر من عمله و کل عامل یعمل على نیته.
رسول اکرم (ص) فرموده است: نیت مومن از عملش بهتر و نیت کافر از عملش بدتر است و همهى مردم عاملى هستند که بر وفق نیت خویش عمل مىنمایند.
و عنه صلى الله علیه و آله قال: نیه المومن خیر من عمله و نیه المنافق شر من عمله و کل یعمل على نیته.
و نیز فرموده است: نیت مومن از عملش بهتر و نیت منافق از عملش بدتر است و همه طبق نیت خود عمل مىکنند.
روایات برترى نیت از عمل، تبیینکنندهى این واقعیت است که عمل بدن منبعث از نیت و سیرهى برون ناشى از سریرهى درون است و خوب و بد اعمال ظاهر، تابع چگونگى سریره و نیت است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: فساد الظاهر من فساد الباطن و من اصلح سریرته اصلح الله علا نیته.
امام صادق (ع) فرموده: فساد ظاهر از فساد باطن است و آن کس که سریرهى خود را اصلاح نماید خداوند آشکارش را اصلاح مىفرماید.
ممکن است بعضى از شنوندگان در باطن از خود سئوال کنند، چطور ممکن است نیت یک مومن از عملش بهتر باشد و نیت یک کافر یا منافق از عملش بدتر؟ شاید با ذکر مثلى بتوان به این پرسش پاسخ قانعکننده داد. اگر کسى از راه وسایل علمى و فنى و در پرتو مجاهده و کوشش از زیر کوهى که بالنسبه دور از منزل است تا اندرون خانه لولهى باریکى بکشد و مقدارى از آب گواراى چشمهاى را که زیر کوه مىجوشد به داخل منزل بیاورد، خودش و خانوادهاش در
طول زندگى پیوسته از آن آب جارى استفاده بنمایند و ضمنا نیت قطعى کند و تصمیم بگیرد که هر تشنهاى که از جلو منزل عبور نماید و آب بخواهد با گشادهرویى ظرف آبى به دستش بدهد و سیرابش نماید. اگر کسى سئوال کند ظرف آب که به تشنه داده مىشود بهتر است یا آبى که از چشمه به وسیلهى لوله در اندرون منزل جریان دارد؟ پاسخ این پرسش واضح و روشن است، قطعا هر کس مىگوید آب جارى لوله که مىتواند در طول ماهها و سالها، صدها و هزارها ظرف آب به رهگذران تشنه بدهد و به این عمل خیر اقدام نماید از یک ظرف آبى که به دست تشنهاى داده شده به مراتب برتر و بالاتر است. مومنى که در پرتو تعالیم دینى و بر اثر مجاهده و کوشش، سریرهى خود را با نیت مواسات و خدمت به مردم مىسازد و تصمیم مىگیرد در طول زندگى تا قدرت دارد به ارحام بىبضاعت و افراد تهیدست و به برادران دینى عائلهدار و خلاصه به هر که نیاز دارد کمک کند، اگر در یک مورد به تهیدستى خدمت مالى نمود منشاء آن، سریرهى خوب و نیت باطنى اوست و آن خدمت مالى نسبت به نیت او به منزلهى همان لیوان آب از چشمهى جارى در اندرون منزل است، پس نیت مومن از عملش بهتر و برتر است زیرا نیت انفاق مىتواند در طول سالیان دراز انفاقها و احسانها به وجود بیاورد و بر همین اساس، نیت کافر و منافق هم که مصمم به سرپیچى از حق و افساد بین مسلمین است از یک سرپیچى و یک عمل فاسد به مراتب بدتر و زیانبارتر است. امام هادى علیهالسلام در حدیثى به جاى نیت عمل از عامل عمل نام برده و فرموده است: عامل عمل خوب از نفس عمل بهتر و عامل عمل بد نیز از عمل بدتر است.
عن ابىالحسن الثالث علیهالسلام قال: خیر من الخیر فاعله و اجمل من الجمیل قائله و ارجح من العلم حامله و شر من الشر
جالبه.
حضرت هادى (ع) فرموده: از کار نیک بهتر، عامل نیک است، و از سخن خوب خوبتر گویندهى آن سخن است، و از علم بالاتر عالمى است که علم را در بر دارد، و بدتر از شر کسى است که شر را به وجود مىآورد.
در این حدیث، عامل عمل بهتر از نفس عمل خوانده شده و در احادیث نیت، قصد مومن، بهتر از عمل مومن معرفى گردیده و این هر دو بر اساس یک معیار است و آن برترى منشاء عمل از اصل عمل است. این منشاء در روایت امام هادى (ع)، عامل عمل، و در روایات نیت، توطین نفس مومن است.
امام سجاد (ع) در قطعهى اول این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و حسن السیره: بار الها! مسلمانان را موفق بدار که در جمیع شئون زندگى سیرهى حمیده و روش پسندیده در پیش گیرند.
با توضیحى که به عرض رسید روشن شد که حسن سیره ناشى از حسن سریره است و روش خوب از نیت خوب سرچشمه مىگیرد و افراد علاقمند به حسن سیره باید در راه به دست آوردن حسن سریره مجاهده نمایند و اگر از فکر بد و اندیشهى پلید مصونیت یافتند، قطعا در زندگى، سیره و روش خوب خواهند داشت و عامل بزرگى که مىتواند دل را پاک و سریره را منزه نماید، ایمان به ذات اقدس الهى و پیروى عملى از مکتب آسمانى پیمبران است. اگر جامعهاى به این توفیق نایل آید و در پرتو ایمان به خدا، سریرهى خویش را اصلاح نماید، قطعا از حسن
سیره و پاکى عمل برخوردار مىشود. البته در چنین جامعهاى عدل اجتماعى حاکم خواهد بود و بسط عدل که اول خواستهى امام سجاد (ع) در این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» است تحقق مىیابد. ذوالقرنین پس از مسافرتهاى طولانى و پیمودن راهها و دیدن شهرها و مواجهه با اقوام مختلف وارد محیطى شد که در نگاههاى اول چیزهاى غیر عادى در آنجا مشاهده کرد، مثلا دید قبور مردگان در جلو منزلهاست، خانههاى مسکونى در و دربند ندارد، قدرى بیشتر توقف نمود و بررسى کرد متوجه شد که آن مردم، مومن به خدا و پیرو یکى از انبیاى بزرگ الهى هستند. جالب آنکه فهمید آنان با روشهاى خاص و مزایایى کمنظیر زندگى مىکنند. تصمیم گرفت آنچه را که دیده و از آنها مطلع شده است از آنان پرسش نماید و به عللشان واقف گردد و چون پرسشها و پاسخها از نتایج پاکى سریره و حسن سیره حکایت مىکند به مناسبت بحث، براى اطلاع شنوندگان محترم، در اینجا بیشتر آن پرسشها و پاسخها ذکر مىشود:
قال لهم: ایها القوم! اخبرونى بخبرکم فانى قد درت الارض شرقها و غربها و برها و بحرها و سهلها و جبلها و نورها و ظلمتها فلم الق مثلکم فاخبرونى ما بال قبور موتاکم على ابواب بیوتکم؟ قالوا: فعلنا ذلک لئلا ننسى الموت و لا یخرج فکره من قلوبنا. قال: فما بال بیوتکم لیس علیها ابواب؟ قالوا لیس فینا لص و لا ظنین و لیس فینا الا امین. قال: فما بالکم لیس علیکم امراء؟ قالوا! لانتظالم. قال: فما بالکم لیس بینکم حکام؟ قالوا: لا نختصم. قال: فما بالکم لا تتفاوتون و لا تتفوقون؟ قالوا: من قبل انا متواسون متراحمون. قال: فما بالکم لا تتنازعون و لا تختلفون؟ قالوا: من قبل الفه قلوبنا و صلاح ذات بیننا. قال: فما بالکم لا تستبون
و لا تقتلون؟ قالوا: من قبل انا غلبنا طبایعنا بالعدل و سسنا انفسنا بالحلم. قال: فما بالکم کلمتکم واحده و طریقتکم مستقیمه؟ قالوا: من قبل انا لا نتکاذب و لا نتخادع و لا یغتاب بعضنا بعضا. قال: فاخبرونى: لم لیس فیکم مسکین و لا فقیر؟ قالوا: من قبل انا نقسم بالسویه. قال: فما بالکم لیس فیکم فظ و لا غلیظ؟ قالوا: من قبل الذل و التواضع. قال: فلم جعلکم الله عز و جل اطول الناس اعمارا؟ قالوا: من قبل انا نتعاطى الحق و نحکم بالعدل.
ذوالقرنین گفت: اى مردم! مرا از خبر خود آگاه سازید که من زمین را گشتم، شرق و غربش را، صحرا و دریایش را، جلگه و کوهش را، محیط نور و ظلمتش را دیدم و مانند شما مشاهده ننمودم، به من بگویید، چرا قبور گذشتگانتان جلو خانههاى شماست؟ گفتند: براى آنکه مرگ را فراموش نکنیم و یاد مرگ از دلمان خارج نشود. پرسید چرا منزلهاى شما در ندارد؟ گفتند: براى اینکه بین ما دزد یا افراد مورد سوءظن وجود ندارد و همه امین و مورد اعتمادند. پرسید: چرا کسى بر شما فرمانروا نیست. پاسخ دادند: ما به یکدیگر ستم نمىکنیم تا فرمانروا جلو ظلم ما را بگیرد. پرسید: چرا بین خود قاضى و حاکم ندارید؟ گفتند: ما با یکدیگر خصومت نمىکنیم تا نیاز به قاضى باشد. گفت: چرا از نظر مالى تفاوت ندارید و بعضى بر بعضى برتر نیستند؟ پاسخ گفتند: براى آنکه تعاون و عطوفت بین ما هست. پرسید: چرا با هم نزاع و اختلاف ندارید؟ پاسخ دادند: براى محبت دلمان و رعایت صلاح مابینمان. پرسید: چرا شما به یکدیگر دشنام نمىگویید و فکر قتل یکدیگر را در سر نمىپرورید؟ گفتند: براى اینکه ما با ارادهى جدى و عزم قاطع بر غرایزمان غلبه کردهایم و نفس سرکش را با حلم و بردبارى مهار نمودهایم. پرسید: چرا کلمهى شما یکى است و راهتان مستقیم است؟
گفتند: از این جهت است که به هم دروغ نمىگوییم، با یکدیگر خدعه نمىکنیم، و بعضى از بعض دیگر غیبت نمىنمایند. پرسید: چرا بین شما فقیر و مسکین نیست؟ گفتند: از این جهت که ما اموال را به طور متساوى بین خود تقسیم مىکنیم. پرسید: چرا در شما خشونت و غلظت مشاهده نمىشود؟ گفتند: براى فروتنى و تواضعى است که نسبت به هم داریم. پرسید: چرا خداوند به شما عمر طولانى داده؟ گفتند: براى آنکه در عمل، حق را رعایت مىکنیم و بین خود به عدل حکم مىنماییم.
قال: فحدثونى ایها القوم هکذا وجدتم آباءکم یفعلون؟ قالوا: وجدنا آباءنا یرحمون مسکینهم و یواسون فقیرهم و یعفون عمن ظلمهم و یحسنون الى من اساء الیهم و یستغفرون لمسیئهم و یصلون ارحامهم و یودون امانتهم و یصدقون و لا یکذبون، فاصلح الله لهم بذلک امرهم فاقام عندهم ذوالقرنین حتى قبض.
ذوالقرنین گفت: اى مردم! به من بگویید که آیا پدرانتان همانند شما عمل مىکردند؟ در پاسخ کارهاى پدران خود را اینچنین شرح دادند: به تهیدستان ترحم داشتند، با فقرا مواسات مىنمودند، اگر از کسى ستم مىدیدند مشمول عفوش قرار مىدادند، و اگر بدى مىدیدند عمل نارواى بدکننده را با احسان تلافى مىکردند، به علاوه در پیشگاه الهى براى وى استغفار مىنمودند، صلهى رحم داشتند، امانت را به صاحبش برمىگرداندند، گفتهى افراد را تصدیق مىنمودند و آنان را تکذیب نمىکردند، و خداوند بر اثر این اعمال، امور آنان را اصلاح نمود. ذوالقرنین به آن مردم علاقمند شد، در آن سرزمین سکونت گزید و آنجا ماند تا سرانجام از دار دنیا رفت.
نتیجه آنکه حسن سیره موضوع درخواست حضرت زینالعابدین (ع) در این قطعه از دعا هر زمان و در هر محیط تحقق یابد منشاء درستکارى و صحت عمل جامعه مىشود و موجب مىگردد که عدل اجتماعى در سطح وسیع باقى و پایدار بماند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
5
:: بازدید دیروز ::
95
:: کل بازدیدها ::
188097
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::