تنزیل نور
ساعت 10:42 عصر سه شنبه 87/12/6
شرح دعای مکارم الاخلاق(69)
بسم الله الرحمن الرحیم
و ضم اهل الفرقه و اصلاح ذاتالبین.
امام سجاد علیهالسلام در این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» از پیشگاه خداوند درخواست بسط عدل نمود، سپس کظم غیظ و خاموش کردن آتش غضب را تقاضا کرد. به شرحى که در سخنرانى قبل، توضیح داده شد غضب از عواملى است که مىتواند مردم را به گناه وادارد و عدالتشان را از میان ببرد. فرونشاندن غضب و جلوگیرى از گناه در دو مرحله میسر است: یکى کظم غیظ و جلوگیرى از بروز خشم درون، دوم خاموش کردن آتش غضب پس از برون افتادن غیظ، و حضرت سجاد (ع) هر دو را از پیشگاه خداوند درخواست نمود. سپس امام (ع) دو مطلب دیگر را عرض مىکند: «و ضم اهل الفرقه و اصلاح ذات البین»:
بار الها! موفقم بدار تا آنان را که گرفتار پراکندگى و تفرقاند به هم پیوند دهم و همچنین توفیقم ده که اختلاف بین افراد را با اصلاح دادن آنان از میان بردارم. به خواست خداوند موضوع سخنرانى امروز، این دو قسمت از درخواست امام است.
اختلاف و پراکندگى همانند غضب مىتواند منشاء فساد شود و
افراد را به گناهانى از قبیل بدگویى و دشنام، تحقیر و اهانت، غیبت و تهمت ، و گناهانى بزرگتر وادار سازد. از این رو امام (ع) براى حفظ عدل از پیشگاه خداوند پیوند دادن پراکندگان و اصلاح ذات البین را تقاضا نموده است. گاهى مردم یک شهر یا یک کشور بر اثر تفاوت اندیشه و طرز تفکر یا به علت اختلاف تمایلات و خواهشهاى نفسانى دچار تفرق و پراکندگى مىشوند و هر گروهى از پى نظریهى خود مىروند. در نتیجه، اختلافات شدید در سطح وسیع به وجود مىآید و جامعه با عوارض سنگین مواجه مىگردد. این قبیل پراکندگى زمان حکومت على علیهالسلام در مواقعى روى داد. از آن جمله وقتى در جنگ صفین معاویه قرآنها را بالاى نى زد و گفت: بیایید جنگ را ترک کنیم و قرآن را حاکم قرار دهیم، على (ع) فرمود: این مکر است و اعتنا نکنید. اما بین جمعیت على (ع) شکاف افتاد، گروهى گفتند تا پیروزى نهایى باید جنگید، گروهى گفتند با قرآن نمىجنگیم. سرانجام با قرار حکمیت، جنگ پایان یافت. طولى نکشید که گروه دگرى به نام خوارج قیام کردند و گفتند: حاکم، فقط خداوند است و بس و حکمیت را بغیر خدا برگذار نمودن بدعت است و حرام، و این گروه نیز اختلاف تازهاى به وجود آوردند و بر اثر آن اختلاف، خونها ریخته شد. این قبیل پراکندگیهاى وسیع در گذشته وجود داشته و هم اکنون هم گاه به گاه در جهان به وجود مىآید. گاهى اختلاف بین دو رفیق یا بین اعضاى یک خانواده پدید مىآید، آن دو رفیق از هم فاصله مىگیرند و به ملاقات یکدیگر نمىروند، یا خانوادهها با سردى از کنار هم مىگذرند و سخن نمىگویند. شاید قسمت اول درخواست امام از پیشگاه خداوند: «و ضم اهل الفرقه»، ناظر به پراکندگى جامعه در سطح وسیع باشد و قسمت دوم «و اصلاح ذاتالبین» به اختلاف دو رفیق یا دو شریک یا
یک خانواده نظر داشته باشد. بىگمان مقصود امام سجاد (ع) از «و ضم اهل الفرقه» جمع نمودن بدنهاى پراکنده نیست، چه اگر افکار و اندیشهها متفرق و هوى و تمایلات مختلف باشد گردآورى اجسام بىثمر است و نمىتواند پراکندگیها را از میان ببرد. حضرت مولىالموحدین امیرالمومنین على (ع) در ایام حکومت خود به این مصیبت سنگین مبتلا بود و در منبر از کسانى که اجسامشان مجتمع بود اما افکارشان پراکنده و متفرق، شکایت داشت.
ایها الناس المجتمعه ابدانهم المختلفه اهواوهم کلامکم یوهى الصم الصلاب و فعلکم یطمع فیکم الاعداء!
اى مردم! اى کسانى که ابدانتان جمع است و تمایلاتتان پراکنده و مختلف، سخنانتان به گونهاى است که سنگ سخت را نرم مىکند و رفتارتان طورى است که دشمنان در شما طمع مىنمایند.
انما انتم اخوان على دین الله ما فرق بینکم الا خبث السرائر و سوء الضمائر.
همهى شما برادران دینى هستید و چیزى به پراکندگى و تفرقتان سوق نداده مگر باطنهاى ناپاک و نیتهاى بد و آلوده.
قرآن شریف در موارد متعدد، مسلمانان را از تفرق و پراکندگى منع نموده و آنان را از این بلاى بزرگ که ذلت و سقوط در پى دارد برحذر داشته است. یک جا فرموده:
و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا.
ریسمان خدا را محکم در دست نگاه دارید و پراکنده نشوید.
در جاى دیگر فرموده:
و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات و اولئک لهم عذاب الیم.
شما مسلمانان همانند کسانى از امم گذشته نباشید که دچار اختلاف و تفرق شدند پس از آنکه ادلهى روشن براى آنان آمد که این گروه دچار عذاب عظیم خواهند شد .
قرآن شریف اختلاف کلمه را در ردیف عذابهاى سماوى و ارضى به حساب آورده و فرموده است:
قل هو القادر على ان یبعث علیکم عذابا من فوقکم او من تحت ارجلکم او یلبسکم شیعا و یذیق بعضکم باس بعض.
اى پیمبر گرامى! به مردم بگو: خداوند قادر است عذاب را از بالاى سر شما یا از زیر پاى شما بفرستد یا شماها را دچار اختلاف کلمه نماید و بعضى به عذاب بعض دیگر گرفتار آیند.
از جملهى عذابهایى که بر اثر تفرق در امر دین دامنگیر جامعه مىشود این است که اهل باطل غلبه مىکنند، پیروزى به دست مىآورند و اهل حق را در مضیقه مىگذارند و به گرفتارى و بلا معذبشان مىسازند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ما اختلفت امه بعد نبیها الا ظهر اهل باطلها على اهل حقها.
رسول اکرم (ص) فرموده است: هیچ امتى بعد از پیمبر خود اختلاف ننمود جز آنکه اهل باطل بر اهل حق پیروز گشتند.
در محیطى که اختلاف و تفرق حاصل گردد افراد نادرست از فرصت استفاده مىکنند، فکرهاى شیطانى و منویات خائنانهى خویش را به کار مىاندازند، از نظر معنوى ، مردم را به ضلالت و گمراهى سوق مىدهند و از نظر مادى به خیانت و تجاوز دست مىزنند و جامعه را به راه
سقوط و تباهى مىکشانند.
عن على علیهالسلام قال: ایاکم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشیطان، کما ان الشاذ من الغنم للذئب.
على (ع) فرموده: از پراکندگى و تفرق بپرهیزید که انسان دورافتاده از جماعت طعمهى شیطان است همانطورى که گوسفند جدا شده از گله طعمهى گرگ.
افراد را هدایت نمودن و دلها را مطمئن ساختن کارى است مشکل، ایجاد شبهه نمودن و اشخاص را متزلزل کردن کارى است آسان، آباد ساختن و بنیانى را بنا نهادن کارى است دشوار، ویران سازى و منهدم نمودن کارى است آسان، ایجاد حسنظن و اعتماد افراد به یکدیگر، همچنین برادرى و محبت به وجود آوردن کارى است صعب، ایجاد سوءظن و افساد و نیز پراکنده ساختن و اختلاف افکندن کارى است سهل. شیطان و شیطانصفتان اگر فرصتى به دست آورند براى از بین بردن ذخایر دینى و ایجاد تفرق و پراکندگى فعالیت مىکنند و قدم به قدم در منویات باطل خود پیشروى مىنمایند. على (ع) که خود با این عوامل فساد و تفرقهافکن مواجه بود همواره از پراکندگى مردم رنج مىبرد و در مواقع لازم آنان را متذکر مىنمود.
ان الشیطان یسنى لکم طرقه و یرید ان یحل دینکم عقده عقده و یعطیکم بالجماعه الفرقه و بالفرقه الفتنه.
شیطان راههاى خود را براى شما آسان مىکند و مىخواهد دینتان را گره گره بگشاید و به جاى جماعت شما را متفرق کند و با تفرق، فتنه و فساد بر پا نماید.
امام سجاد (ع) خواستار وحدت کلمهى مردم پراکنده است و در پیشگاه الهى عرض مىکند: «و ضم اهل الفرقه»: بار الها! موفقم بدار تا اهل تفرق را به هم پیوند دهم و اختلافشان را به وحدت مبدل نمایم.
اگر کسى بخواهد مردمى را از بلاى پراکندگى نجات دهد و بیمارى تفرقشان را درمان نماید باید در قدم اول، عقلهاى خفتهى آنان را بیدار کند، افکارشان را فعال نماید، آنان را به تعقل وادار سازد تا به خیر و شر خود بیندیشند، روا را از ناروا تمیز دهند، راه باطل را ترک گویند، و به راه حق و فضیلت گرایش یابند. از کلام مولىالموحدین امیرالمومنین (ع) برمىآید که علت اصلى تفرق مردم در عصر آن حضرت این بود که عملا عقلها را از کار انداخته و بىاثر گذارده بودند، اما هواى نفسشان آزادانه فعالیت داشت و بر آنان حکومت مىکرد.
ایها القوم الشاهده ابدانهم الغائبه عنهم عقولهم، المختلفه اهواوهم، المبتلى بهم امرائهم.
مخاطب على (ع) در این عبارت قومى است که ابدانشان آشکار است، عقولشان از آنان غایب و نهان، هوى و تمایلاتشان مختلف، و فرمانروایانشان مبتلا و گرفتار آنان هستند.
متاسفانه واپس زدن هواى نفس و تضعیف قدرت آن، به کار انداختن نیروى خرد، و تقویت حکومتش در کشور تن، کارى است بس دشوار و مشکل. اولیاى گرامى اسلام براى آنکه وضع عقل را در مقابل هواى نفس بیان نمایند و پیروان خود را از این امر مهم آگاه سازند ضمن تشبیهات متعددى این حقیقت را توضیح دادهاند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: الهوى یقظان و العقل نائم.
امام صادق (ع) مىفرماید: هواى نفس بیدار است و عقل در خواب.
عن على (ع) قال: و کم من عقل اسیر تحت هوى امیر.
على (ع) فرموده: چه بسا عقلى که در مقابل هواى نفس فرمانروا و مطاع، اسیر و گرفتار است.
بزرگترین عامل وحدت انسانها کلمهى توحید و ایمان به خداى یگانه است و معبودهاى متفرق منشاء تفرق افکار و در نتیجه، موجب اختلاف و پراکندگى افراد است. به فرمودهى حضرت یوسف صدیق:
اارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار؟
دعوت به توحید و یکتاپرستى سختترین مراحل ماموریت پیمبران الهى بوده، چه نیل به این هدف مقدس مستلزم آن است که عقلهاى خفته بیدار شود، مردم فکر کنند، و بر اثر تعقل به آفریدگار جهان ایمان بیاورند و بتپرستى را ترک گویند. ولى بیشتر مردم حاضر نبودند از تقلید پدران خود چشمپوشى کنند و از تعصب خانوادگى دست بردارند. ابراهیم خلیل (ع) براى آنکه قوم خود را متنبه کند و به تعقل وادارشان سازد به آنان فرمود:
ما هذه التماثیل التى انتم لها عاکفون؟
این بتهاى جماد چیست که عمرى در کنارشان معتکفید و آنها را مىپرستید؟
به جاى آنکه فکر کنند و به قبح عمل خویش واقف گردند از تقلید کورکورانهى پدران سخن گفتند و بر اساس تعصب جاهلانه که سرچشمهى آن هواى نفس است پاسخ دادند:
قالوا وجدنا آباءنا لها عابدین.
ما پدران خود را یافتهایم که این بتها را پرستش مىکردند.
ابراهیم (ع) که از این پاسخ ضد عقل سخت ناراحت شده بود گفت:
لقد کنتم انتم و آباوکم فى ضلال مبین.
بیگمان خود شما و پدرانتان همه در گمراهى آشکارا بوده و هستید.
سرانجام ابراهیم (ع) به آنان گفت:
اف لکم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون.
اف بر شما و بر آنچه که غیر خداوند است مىپرستید، آیا تعقل نمىکنید و اندیشهى خویشتن را به کار نمىبندید.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:41 عصر سه شنبه 87/12/6
شرح دعای مکارم الاخلاق(68)
و اما حق من ساءک فان تعفو عنه و ان علمت ان العفو یضر انتصرت.
حق کسى که به شما بد کرده این است که او را ببخشى و عفوش نمایى. اما اگر دانستى که عفو او زیانبار است، با استنصار از قانون و قاضى و مردم، مجازاتش مىنمایى.
لازم است در بحث کظم غیظ، این نکته تذکر داده شود که فرونشاندن هیجان درونى به معناى عفو و اغماض از کسى که با عمل نارواى خود موجب خشم شما گردیده نیست بلکه مقصود این است که خشم درونى خود را برون نیفکنى و خود به اعمال غضب و انتقامجویى دست نزنى، چه ممکن است در خلال عمل مرتکب گناهان بزرگ شوى و دچار ندامت و افسوس گردى. اما پس از واپس زدن هیجان
باطنى و کظم غیظ، فکر کن، اگر کسى که به شما آزار داده قابل عفو است، او را ببخش و اگر شایستهى عفو نیست، از راه قانون مجازاتش کن نه با اعمال غضب و انتقامجویى. ممکن است کسانى با وسوسهى خود، شخص برافروخته را از کظم غیظ بازدارند و به وى بگویند: سکوت و خاموشى شما موجب ذلت و خوارى است. براى اینکه خود را از آن وضع موهن برهانى لازم است غیظت را برون افکنى و از کسى که آزارت داده و به خشمت آورده انتقام بگیرى نه اینکه او را به حال خودش واگذارى و خود را تحقیر نمایى. این وسوسه مىتواند سد راه کظم غیظ شود، او را از فرونشاندن هیجان درونى بازدارد، و به اعمال غضب و انتقامجویى وادارش نماید، مگر آنکه خودش شخص فهمیده و دانایى باشد، به سخن وسوسهگران اعتنا نکند، و خویشتن را در آتش انتقام نیفکند، یا آنکه با فرد اندیشمند و خیرخواهى دوست باشد، آن عالم، مصلحت او را تذکر دهد و به کظم غیظ تشویقش نماید و از دست زدن به کارهاى خطرناک منعش کند و اگر هیچ یک از این دو نباشد، بعید نیست که وسوسهى افراد نادان او را به پرتگاه سوق دهد و به گناه آلودهاش نماید. در زمان ائمهى معصومین علیهمالسلام این قبیل وسوسهها کم و بیش از ناحیهى افراد نادان القا مىشد و دوستداران اهلبیت براى تشخیص وظیفه، مطلب را با حجت خدا به میان مىگذاردند و امام با یک جمله آنان را راهنمایى مىنمود و مصلحتش را خاطرنشان مىساخت.
قال رجل للصادق جعفر بن محمد علیهماالسلام: انه قد وقع بینى و بین قوم منازعه فى امر و انى ارید ان اترکه فیقال لى ان ترکک له ذل. فقال علیهالسلام انما الذلیل الظالم.
مردى به امام صادق (ع) عرض کرد: بین من و خانوادهاى بر سر موضوعى منازعه روى داده، من مىخواهم نزاع را ترک گویم، اما به من گفته مىشود که ترک نزاع براى تو ذلت است. امام (ع) با عبارتى کوتاه فرمود: ذلیل ظالم است، یعنى به وسوسهها اعتنا نکن و به نزاع و درگیرى خاتمه ده.
امام سجاد (ع) پس از درخواست حلیهى صالحین و زینت متقین از بسط عدل سخن مىگوید و سپس عرض مىکند:
و کظم الغیظ و اطفاء النائره: بار الها ! موفقم بدار که فوران غیظ را فرونشانم و شعلههاى سوزان غضب را خاموش کنم. درخواست کظم غیظ و اطفاى نایره پس از گسترش عدل از این نظر است که اعمال خشم مىتواند اساس عدل را متزلزل کند و انسان عادل را به گناه و تجاوز وادار سازد و کظم غیظ موجب تسکین غضب و مصونیت عدل و سالم ماندن عادل از ناپاکى و گناه مىگردد. امام سجاد (ع) عملا و علما براى فرونشاندن هیجان درونى خشم، شایستگى و صلاحیت دارد، اما از نظر عمل، به شرحى که توضیح داده شد، او انسانى است حلیم و بزرگوار و در طول زندگى مکرر با ناملایمات و رویدادهاى هیجانزا و خشمانگیز مواجه گردید، نه تنها کظم غیظ نمود بلکه خطاکار را بخشید و مورد احسانش قرار داد به گونهاى که عمل آن حضرت براى کسانى که ناظر جریان بودند شگفتآور و اعجابانگیز بود. اما از نظر صلاحیت علمى، او امام معصوم، حجت خداوند، و آگاه به تمام دقایق قرآن شریف و تعالیم دینى الهى است. کسانى که از آموزشهاى امام در بسط عدل بهره برده و تربیت شدهاند اگر در موقعى دچار خشم شوند امامى که خود در حد اعلى از مزیت کظم غیظ برخوردار است مىتواند آنان را به فرونشاندن خشم درون امر کند و اگر
نادانهایى بخواهند وسوسه کنند و شخص خشمگین را به انتقامجویى وادارند و بگویند: سکوتت مایهى ذلت است، امام با منطقى عالمانه و مستدل سخن مىگوید، خشمگین را قانع مىکند و از برون افکندن غیظ مصونش مىدارد. اگر شخص برافروخته و غضبآلود موقع کظم غیظ و فرونشاندن هیجان باطنى در دسترس امام نباشد تا به او تذکر لازم را بدهد و غیظش را تسکین بخشد و در نتیجه، خشم درونى وى برون افتد، درگیرى آغاز گردد، و شعلههاى غضب و انتقامجویى زبانه کشد، امام (ع) در این مرحله نیز از خداوند درخواست توفیق مىکند تا بتواند آتش مشتعل غضب را خاموش کند و هر چه زودتر به آن صحنهى خطرناک پایان بخشد. البته خاموش کردن شعلههاى غضب از کظم غیظ به مراتب مشکلتر است زیرا در موقع شدت غضب، طرفین درگیر خود را از یاد مىبرند، عقلشان سخت تیره مىشود، خیر و صلاح خود را نمىفهمند و گفتههاى خیرخواهان و صلاحاندیشان را نمىشنوند.
عن على علیهالسلام قال: شده الغضب تغیر المنطق و تقطع ماده الحجه و تفرق الفهم.
على (ع) فرموده: غضب شدید منطق را تغییر مىدهد، ارتباط مواد حجت را با هم قطع مىکند و موجب پراکندگى فهم و فکر مىگردد.
اوس و خزرج دو قبیلهى بزرگ مدینه بودند و در عصر جاهلیت همواره با یکدیگر اختلاف و نزاع داشتند و گاهى به روى هم شمشیر مىکشیدند و کار به قتل و خونریزى منتهى مىشد. پیمبر بزرگ اسلام صلى الله علیه و آله به نبوت مبعوث گردید، آیین الهى خود را عرضه
نمود و مردم را به دین خدا دعوت کرد، هر دو قبیله آن را پذیرا شدند، به رسول اکرم (ص) ایمان آوردند، و از برادرى و محبت دینى برخوردار گردیدند و در کنار هم با کمال صفا و صمیمیت زیست مىنمودند. ولى این پیوند دوستى براى یهودیهاى مدینه سنگین و گران بود و از آن رنج مىبردند. روزى یکى از سالخوردگان یهود به نام شاس بن قیس در جمعى از اصحاب رسول گرامى از اوس و خزرج گذر کرد و دید آنان در یک مجلس، گرد هم نشسته و در کمال صمیمیت و برادرى با یکدگر سخن مىگویند. او مىدانست که این دو قبیله در جاهلیت با هم دشمن بودند و از اینکه امروز در پرتو اسلام اینچنین با هم مانوس و مهرباناند سخت ناراحت و خشمگین شد. با خود گفت که این دوستى و محبت براى ما غیر قابل تحمل است. به جوانى از یهود که همراهش بود دستور داد برود و در مجلس آنان شرکت کند و روز بغاث را به یاد آنان بیاورد و بعضى از اشعار آن روز را در مجلس بخواند. بغاث روزى است که پیش از اسلام قبیلههاى اوس و خزرج در آن روز به جان هم افتادند و جنگ سختى کردند و تلفات سنگینى دادند. جوان یهودى وارد مجلس شد، از روز بغاث سخن گفت و طبق دستور، ماموریت خود را انجام داد. یادآورى آن روز خاطرات گذشته را بیدار کرد و آتش خشم اوس و خزرج را مشتعل نمود، به هیجان آمدند، در همان مجلس، نزاع درگرفت تا جایى که بعضى از افراد دو قبیله با یکدیگر گلاویز شدند، یکى گفت: ما حاضریم صحنهى بغاث را تکرار کنیم، دیگرى گفت: ما نیز حاضریم. فورا تصمیم گرفتند. فریادهاى مسلح شوید ! مسلح شوید ! به هم آمیخت و سرزمین حره به عنوان نبردگاه معین شد و هر دو گروه به راه افتادند. خبر این تصمیم در شهر پیچید و افراد هر قبیله با سرعت به جمعیت خود مىپیوستند و رفتهرفته
زمینهى زد و خورد سخت و خونینى آماده مىشد. جریان امر به اطلاع رسول اکرم (ص) رسید. حضرت به معیت جمعى از اصحاب که در حضورش بودند حرکت کرد و خیلى زود خود را به آنان رساند.
فقال یا معشر المسلمین ! الله الله، ابدعوى الجاهلیه و انا بین اظهرکم بعد ان هداکم الله تعالى الى الاسلام و اکرمکم به و قطع عنکم امر الجاهلیه و استنقذکم به من الکفر و الف بینکم ترجعون الى ما کنتم علیه کفارا.
فرمود: اى مسلمانان ! آیا به کشاکش دوران جاهلیت گراییدهاید با آنکه من در میان شما هستم. پس از آنکه خداوند شما را به دین اسلام هدایت کرد، موجبات عز و عظمتتان را فراهم آورد، پیوندهاى جاهلیت را از شما برید، از کفر نجاتتان داد و بین شما ایجاد الفت و محبت کرد ؟ آیا مىخواهید روشهاى جاهلیت را در پیش گیرید و به کفرى که قبلا گرفتار آن بودید برگردید ؟
سخنان رسول اکرم (ص) آنان را به خود آورد و دانستند که این افکار شیطانى نقشهى خائنانهاى است که دشمن آنان طرح کرده است. شمشیرها را به زمین افکندند، دست محبت به گردن هم انداختند، اشک ریختند، اظهار ندامت نمودند، مراتب اطاعت خود را به رسول اکرم (ص) اظهار داشتند و در معیت آن حضرت از نیمه راه حره برگشتند و خداوند با لطف خود آتش فتنهى شاس بن قیس را خاموش کرد.
اگر خبر هیجان اوس و خزرج در آغاز گفتگوى بغاث به رسول اکرم (ص) مىرسید حضرت همان موقع در جمع آنان شرکت مىکرد، با سخنان نافذ خویش غیظشان را فرومىنشاند و نمىگذاشت با هم گلاویز
شوند و مسلح گردند، ولى خبر این قضیه موقعى به پیمبر رسید که هر دو قبیله سلاح برداشته و راه حره را که براى زد و خورد گزیده بودند طى مىکردند و در واقع نایرهى غضب زبانه کشیده بود و اگر پیشواى اسلام نمىرسید عدهاى کشته یا مجروح مىشدند و در آتش خشم مىسوختند. خوشبختانه پیمبر گرامى در لحظات نهایى و پیش از وقوع خطر در محل حضور یافت و اوس و خزرج را از سیهروزى و بدبختى نجات داد، آنان که براى زد و خورد به حره مىرفتند اگر بر اثر تربیت و تعلیم پیشواى اسلام به مقام عدل نایل شده بودند با اعمال غضب و کشتن و مجروح ساختن یکدیگر جامهى پرافتخار عدل از برشان بیرون مىشد و لباس ننگین ظلم جایگزین آن مىگردید.
خلاصه، فرمودهى امام سجاد (ع) در این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است ابتدا از کظم غیظ نام برده و مىخواهد به پیشگاه خداوند عرض کند: بار الها! اگر کسانى بر اثر گسترش تعالیم اسلام و بسط عدل از اخلاق حمیده و سجایاى انسانى برخوردار گردیدند و به مقام رفیع عدالت نایل آمدند در صورتى که دچار هیجان درونى و غیظ باطنى گردیدند و در معرض گناه واقع شدند مرا موفق بدار که آنان را دریابم و موجبات کسب فیضشان را فراهم آورم و نگذارم خشم باطنشان ظاهر شود، به آتشى سوزان مبدل گردد، و ناپاکى و گناه به بار آورد. امام (ع) پس از کظم غیظ از اطفاى نایره اسم برده و مىخواهد در پیشگاه خدا عرض کند: بار الها! اگر هیجان باطنى آنان از حد کظم غیظ بگذرد و خشم درون برون افتد و غضب همانند آتش فروزان گردد موفقم بدار که آن آتش را خاموش کنم پیش از آنکه دامنگیر افراد شود و حوادثى تلخ و گناهآلود به بار آورد.
به موقع است که در پایان بحث امروز نکتهاى را به عرض شنوندگان محترم برسانم . دعاى «مکارمالاخلاق» صحیفهى سجادیه از نظر پرورش سجایاى انسانى کتاب تربیت است، اگر ما این دعاى شریف را تنها به عنوان دعا بخوانیم البته از اجر خواندن دعا و ذکر بارىتعالى بهرهمند خواهیم شد اما اگر آن را علاوه بر قصد دعا و ذکر الهى به عنوان دستور انسانسازى و فراگرفتن تعالیم اسلام بخوانیم و روى هر یک از جملاتش دقت کنیم و تصمیم بگیریم خویشتن را بر وفق آن بسازیم قطعا علاوه بر اجر دعا از پاداش مهمتر از آن یعنى فراگرفتن دین الهى و تعلم مکارم اخلاق نیز بهرهمند خواهیم بود. خدمت به مردم در مکتب قرآن شریف از صفات حمیده و خدمتگزاران خلق در صف خوبان و نیکان قرار دارند.
عن على علیهالسلام قال: خیر الناس من نفع الناس.
على (ع) فرموده: بهترین مردم کسى است که نفعش عاید مردم گردد. مىدانیم که قدر و ارزش خوبیهاى مردم نسبت به یکدیگر متفاوت است، مثلا کسى که در بیابانى سوزان ماشین خود را نگه مىدارد و به تشنهى بىحالى که در کنار جاده افتاده آب مىدهد و از خطر مرگش مىرهاند، عملش از نظر معنوى و انسانى به مراتب بالاتر از کسى است که در وضع عادى به تشنهاى آب مىدهد، کسى که بر اثر غضب دچار هیجان درونى شده، اگر غیظش برون افتد و مشتعل گردد آتش فساد روشن مىشود، همچنین کسى که خشمش آشکار گردیده و شعلهور شده است اگر خاموش نشود مىتواند براى خودش و دگران مصائب سنگین به بار آورد. شایسته است افراد باایمان و دوستداران
اهلبیت علیهمالسلام از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» درس بگیرند، از امام سجاد (ع) پیروى کنند و انسان افروخته را یارى دهند، در مرحلهى اول غیظش را در ضمیرش فرونشانند و با هر وسیلهى ممکن از بروز آن جلوگیرى کنند، در مرحلهى دوم موجباتى فراهم آورند که آتش غضبش خاموش شود تا خودش و بستگان و اطرافیانش از خطر رهایى یابند. خدمت به چنین انسانى همانند آب دادن به تشنهاى است در بیابان سوزان که اگر به او نرسند و آبش ندهند عطش به حیاتش خاتمه خواهد داد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:40 عصر سه شنبه 87/12/6
شرح دعای مکارم الاخلاق(67)
بسم الله الرحمن الرحیم
و کظم الغیظ، و اطفاء النائره.
امام سجاد علیهالسلام در این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» میل درونى و خواهش باطنى خود را در بسط عدل بین مردم به پیشگاه بارىتعالى عرض نموده و سپس دو امر مهم را در ابقاى عدل و داد از خداوند درخواست مىنماید:
و کظم الغیظ و اطفاء النائره، بار الها ! زیور صلاحیت و لباس تقوى را به من بپوشان تا بتوانم از فوران غیظ جلوگیرى کنم و آتش خشم را فرونشانم. به خواست خداوند بزرگ موضوع سخنرانى امروز این دو مطلب مىباشد که در کلام امام سجاد (ع) آمده است.
در آغاز سخن لازم مىداند شنوندگان محترم به این نکته توجه نمایند که پیاده کردن عدل در اجتماع امرى است مهم و مهمتر از آن حفظ عدل و مصون داشتن آن از عواملى است که فرد یا جامعهى عادل را از صراط حق منحرف مىنماید و به راه تعدى و تجاوز سوق مىدهد و دو مطلب موضوع سخنرانى امروز، دو عامل از عوامل عدل و دادگرى است.
به مشیت حکیمانهى بارىتعالى در وجود انسان به طور طبیعى غرایزى به ودیعه گذارده شده که هر یک از آنها در ادامهى زندگى و ابقاى حیات فردى و نوعى انسان نقش موثرى را ایفا مىنماید و قوهى غضب یکى از آنهاست. این غریزهى ارزشمند و مهم نیروى دفاع آدمى در مقابل عوامل زیانبارى است که حیات و سلامتش را تهدید مىنماید. قوهى غضب همانند سلاحهاى گرم و آتشین در دست مرزداران کشور است. در موقعى که مملکت مورد حملهى اجانب قرار گیرد یا راهزنان اخلالگر به کشور هجوم آورند و بخواهند به مال و جان اهالى تعدى نمایند، مرزداران سلاحهاى خود را به کار مىگیرند تا آنان را قلع و قمع نمایند و کشور و مردم را از بلا و خطر برهانند. مرزداران کشور موقعى که ببینند مملکت در معرض خطر قرار گرفته و دشمن هجوم آورده است هر قدر از آتشبارهاى خود استفاده کنند و سلاحهاى خویش را به کار اندازند تا دشمن را مغلوب و منکوب نمایند و به عقبنشینى وادارشان سازند عملشان صحیح و مورد تایید عقل و شرع است، اما اگر مرزدارى یکى از همسنگران خود را که به شوخى یا جدى به وى دشنام داده هدف قرار دهد و سلاح خود را به سوى او نشانه رود و آتش کند و او را مجروح یا مقتول نماید مجرم شناخته مىشود و مورد تعقیب قرار مىگیرد و به نسبت جرمى که مرتکب شده است استحقاق مجازات دارد. اعمال قوهى غضب همانند به کار گرفتن سلاح براى دفع دشمن و حفظ کشور تن است. اگر انسانى در بیابان مورد هجوم درنده یا گزندهاى قرار گیرد و خود را در معرض خطر احساس نماید غریزهى غضب، یعنى نیروى دفاع بدن، به طور خودکار تحریک مىشود، به صاحبش قوت و قدرت مىبخشد و او با نیرومندى، درنده یا گزنده را هدف قرار مىدهد، با چوب و سنگ یا هر چه در اختیار دارد به دشمن مىتازد و از خود دفاع مىنماید. به کار بردن قوهى غضب در چنین مورد مقبول عقل و شرع است. اما اگر از برادر خود یا یک فرد عادى سخن سرد یا دشنامى بشنود وظیفهى اخلاقى و سجیهى انسانى به وى
اجازه نمىدهد قوهى غضب را که سلاح دفاع از سلامتى یا حیات اوست آزادانه به کار گیرد و گوینده را مورد هجوم قرار دهد، چه ممکن است این تندروى بیجا و ناسنجیده او را به پرتگاه خطرناکى ببرد، شخص مورد خشم را مجروح کند، یا بر اثر یک ضربه به حیاتش خاتمه دهد و در نتیجه خود را اسیر زندان کند یا خویشتن را از زندگى محروم نماید. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى پیروان خود را از به کار بردن قوهى غضب برحذر داشته و خطرات ناشى از آن را خاطرنشان فرمودهاند، و در اینجا به بعضى از آن روایات اشاره مىشود:
عن ابىمحمد الحسن بن على علیهماالسلام قال: الغضب مفتاح کل شر.
امام عسکرى علیهالسلام فرموده: غضب کلید تمام شرور و بدیهاست.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: سمعت ابى یقول: اتى رسولالله صلى الله علیه و آله رجل بدوى فقال انى اسکن البادیه، فعلمنى جوامع الکلام. فقال: آمرک الا تغضب. فاعاد علیه الاعرابى المساله ثلاث مرات حتى رجع الرجل الى نفسه. فقال: لا اسال عن شیئى بعد هذا ما امرنى رسولالله صلى الله علیه و آله الا بالخیر، قال و کان ابى یقول: اى شىء اشد من الغضب ؟ ان الرجل لیغضب فیقتل النفس التى حرم الله و یقذف المحصنه.
امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش شنیده که فرمود: عربى بدوى حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد. عرض کرد: مسکنم در بیابان است، به من کلام جامعى را بیاموز. حضرت در پاسخ به او فرمود: به تو
امر مىکنم که غضب مکن. مرد عرب سه بار درخواست خود را تکرار نمود و حضرت همان جواب را داد. سپس مرد سائل فکر کرد و با خود گفت: پس از این پاسخ، دیگر سئوالى نمىکنم و رسول گرامى چیزى جز خیر به من امر نفرموده است. در پایان حدیث، امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش نقل نموده که مىفرمود: چه چیز بدتر از غضب است ؟ مرد خشمگین مىشود، خونى را به ناحق مىریزد یا زن پاکدامن و عفیفى را به زنا نسبت مىدهد.
عن على علیهالسلام قال: الغضب نار موقده. من کظمه اطفاها و من اطلقه کان اول محترق بها.
على (ع) فرموده است: غضب آتشى است افروخته، هر کس در ضمیر خود آن را فرونشاند خاموشش نموده است و هر کس آزادش گذارد خود، اول کسى است که در شعلههاى آن خواهد سوخت.
عن الصادق علیهالسلام عن ابیه انه ذکر عنده الغضب فقال: ان الرجل لیغضب حتى لا یرضى ابدا و یدخل بذلک النار.
امام صادق (ع) از پدرش حدیث نمود که در حضور آن حضرت سخن از غضب به میان آمد. فرمود: مرد غضب مىکند و به هیچ وجه راضى نمىشود که از آن بازایستد و سرانجام بر اثر خشم، جهنمى مىشود و داخل آتش مىگردد.
موقعى که فرد عادل یا جامعهى درستکار برافروخته و خشمگین مىگردند در معرض خطر انواع گناهان واقع مىشوند و ممکن است در آن حالت به جرایم بزرگ و غیر قابل جبرانى دست بزنند. در این شرایط، عدل سالم و پایدار نمىماند و اشخاص خشمگین براى ارضاى غریزهى خشم از راه حق، منحرف مىگردند و دامنشان به گناهان آلوده مىشود.
راه جلوگیرى از عواقب شوم غضب، کظم غیظ یعنى فرونشاندن هیجان درونى است. انسان خشمگین مىتواند با انجام پارهاى از اعمال، خشم درونى را فرونشاند: اگر ایستاده است بنشیند، اگر نشسته است بپا خیزد، دست و صورت را با آب سرد بشوید، از محیط غضب خارج شود و از این قبیل اعمال. انجام این کارها نیاز به توجه و تعقل دارد. بدبختانه هیجان غضب، عقل را تیره مىکند و نمىگذارد آدمى به خیر و صلاح بیندیشد و آن را به کار بندد.
عن على علیهالسلام: الغضب یفسد الالباب و یبعد عن الصواب.
على (ع) فرموده: غضب، عقل را فاسد مىکند و آدمى را از تشخیص صلاح و صواب دور مىسازد.
از انسان خشمگین و برافروخته نمىتوان توقع داشت که به خود آید، فکر کند، از اعمال خلاف مصلحت خوددارى نماید، و به راه صحیح و صواب گرایش یابد. در این موقع لازم است افراد پاکدل و بشردوست کمک کنند، انسان غضبآلود را از پرتگاه سقوط دور نمایند و به هر نحوى که ممکن است موجبات کظم غیظ و فرونشاندن خشم درونیش را فراهم آورند. حضرت زینالعابدین علیهالسلام در این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» چنین موفقیت بزرگى را از پیشگاه الهى درخواست نموده و عرض مىکند:
و حلنى بحلیه الصالحین و البسنى زینه المتقین فى بسط العدل و کظم الغیظ.
بار الها ! مرا به زیور صالحین بیارا و زینت متقین را بر من بپوشان تا به گسترش عدل موفق شوم و به فرونشاندن غیظ دست یابم.
بسط عدل در جامعه، تمناى اول امام سجاد (ع) است. براى آنکه
افراد عادل را از گناهان ناشى از خشم محافظت کند و نگذارد سرمایهى گرانقدر عقل از کفشان برود توفیق پیشگیرى از بروز غضب یعنى کظم غیظ را از پیشگاه خداوند درخواست مىنماید. امام (ع) عملا و علما براى فرونشاندن غیظ باطنى دگران شایستگى و صلاحیت دارد، از نظر عمل، حضرت زینالعابدین (ع) خود اهل کظم غیظ است و این سجیهى انسانى مکرر از وى مشاهده شده است و در اینجا به ذکر دو نمونه، یکى در محیط خانواده و آن دیگر در محیط اجتماع اکتفا مىشود:
کانت جاریه لعلى بن الحسین علیهماالسلام تسکب علیه الماء. فسقط الابریق من یدها فشجه. فرفع راسه الیها. فقالت الجاریه: ان الله تعالى یقول: و الکاظمین الغیظ. فقال: کظمت غیظى. قالت: و العافین عن الناس. قال: عفوت عنک. قالت: و الله یحب المحسنین. قال: اذهبى، فانت حره لوجه الله.
جاریهى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام روى سر حضرت آب مىریخت. غفلتا ظرف آب از دستش رها شد. به سر حضرت اصابت نمود. آن را شکافت و خون ریخت. حضرت سر بلند کرد و به وى نگریست. جاریه آیهى حاوى کظم غیظ را خواند. حضرت فرمود: غیظم را فرونشاندم. سپس قسمت دیگر آیه را خواند. حضرت فرمود: تو را بخشیدم. آنگاه جملهى آخر آیه را که حاوى احسان است قرائت نمود. فرمود: برو که تو براى خداوند آزادى.
حکى عن زینالعابدین على بن الحسین علیهماالسلام انه سبه رجل فرمى علیه خمیصه کانت علیه. فامر له بالف درهم. فقال بعضهم جمع فیه خمس خصال: الحلم و اسقاط الاذى و تخلیص الرجل مما
یبعده عن الله و حمله على الندم و التوبه. و رجوعه الى المدح بعد الذم، فاشترى جمیع ذلک بیسیر من الدنیا.
مردى به امام سجاد (ع) دشنام گفت: حضرت بلافاصله عباى سیاهرنگى را که بر دوش داشت به سویش افکند و فرمود: هزار درهم نیز به وى بدهند. کسانى ناظر این جریان بودند گفتند: امام (ع) با عمل خود پنج خصلت پسندیده را جمع نمود: اول حلم یعنى کظم غیظ، دوم چشمپوشى از ایذاء وى، سوم دشنامگو را از عمل خود نادم نمود، چهارم به توبهاش موفق ساخت، و پنجم او را به مدح وادار نمود، پس از آنکه دشنام گفته بود، و امام (ع) همهى آنها را با قلیلى از مال دنیا خریدارى نمود.
پس اگر امام سجاد (ع) شخص برافروختهاى را به کظم غیظ دعوت کند، نمىتواند بگوید: اگر کظم غیظ خوب است چرا خودتان عمل نمىکنید و در ناملایمات برافروخته و خشمگین مىشوید زیرا مراتب حلم و کظم غیظ امام بر کسى پوشیده نبود و آنان که حضرتش را مىشناختند آگاه بودند که او در خانواده و اجتماع تا چه حد ناروایىها را تحمل مىکند و در مقابل اسائهى ادب افراد غیر مودب و بدزبان کظم غیظ مىنماید. کظم غیظ در آیین مقدس اسلام از صفات حمیده و خصال پسندیده است و در این باره احادیث بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است. براى آنکه شنوندگان محترم، بیش از پیش به اهمیت و ارزش آن واقف شوند در اینجا قسمتى از روایات به عرض مىرسد:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من احب السبیل الى الله عز و جل جرعتان: جرعه غیظ تردها بحلم و جرعه مصیبه تردها بصبر.
رسول اکرم (ص) فرموده: از جمله راههاى محبوب براى قرب به خداوند دو جرعه است: یکى جرعهى غیظ است و آن دیگر جرعهى مصیبت. افراد باایمان جرعهى غیظ را با حلم و جرعهى مصیبت را با صبر به درون خود رد مىکنند و برون نمىافکنند.
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: من کظم غیظا و هو یقدر على امضائه حشى الله قلبه امنا و ایمانا یوم القیامه.
امام باقر (ع) فرمود: هر کس غیظى را در باطن حبس کند با آنکه اگر بخواهد مىتواند آن را اظهار نماید و شخص مورد غضب را کیفر دهد خداوند در قیامت قلب او را از ایمنى و ایمان پر مىکند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: ما من عبد کظم غیظا الا زاده الله عز و جل به عزا فى الدنیا و الاخره و قد قال الله تبارک و تعالى: و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین و آتاه الله الجنه مکان غیظه ذلک.
امام صادق (ع) فرمود: هیچ بندهاى کظم غیظ نمىکند مگر آنکه خداوند به این وسیله عز او را در دنیا و آخرت افزایش مىدهد. سپس حضرت آیهى کظم غیظ را قرائت نمود و فرمود: خداوند در مقابل غیظى که فرونشانده است به او بهشت رحمت مىدهد.
و عنه علیهالسلام قال: من کظم غیظا و لو شاء ان یمضیه امضاه ملا الله قلبه یوم القیامه رضاه.
و نیز فرموده است: هر کس غیظى را فرونشاند که اگر بخواهد مىتواند آن را عملى نماید خداوند در قیامت دل او را از خشنودى و رضاى خود پر مىکند.
کان على بن الحسین علیهماالسلام یقول: انه لیعجبنى الرجل ان یدرکه حلمه عند غضبه.
آنقدر کظم غیظ، مهم و گرانقدر است که امام سجاد (ع) مىفرمود: موجب شگفتى من است مردى که حلم و بردباریش موقع غضب، او را دریابد و باعث کظم غیظش گردد.
اگر کسى به افراد کریم النفس و بزرگوار بد کند طبق دستور اولیاى اسلام او را مىبخشند و مشمول عفو خود قرار مىدهند ولى این دستور در جایى قابل اجراست که بدکننده لایق عفو و اغماض باشد. اما اگر چشمپوشى از بدى او موجب گستاخى و تجریش مىشود و زیانهاى تازهاى به بار مىآورد باید مورد تعقیبش قرار داد و این مطلب در رسالهى «حقوق» امام سجاد (ع) تصریح شده است.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:38 عصر سه شنبه 87/12/6
شرح دعای مکارم الاخلاق(66)
مردم کشورهاى غرب اسیر حکومتهاى مستبد و خودسر بودند، در مضیقه و فشار زندگى مىکردند، سرانجام از زورگویى عمال حکومتها به جان آمدند و ملتها یکى پس از دیگرى طغیان نمودند، آشوب و انقلاب برپا کردند، کشتهها دادند، تا در نتیجه، زنجیرهاى اسارت را پاره کردند، استبداد را برانداختند، به آزادى دست یافتند، و حکومت مردم بر مردم را مستقر ساختند. اینان در پرتو انقلاب بر حکومتهاى ظالم چیره شدند و آنان را از کرسى قدرت به زیر آوردند ولى هواى نفس همچنان در ضمیرشان حکومت مىکند و آنان را به کارهاى ظالمانه و غیرانسانى وادار مىنماید، به فرمان هواى نفس کشورهاى ضعیف را مورد تجاوز قرار مىدهند، به مردم زور مىگویند، ذخایرشان را به یغما مىبرند، سرزمینشان را استعمار و خودشان را استثمار مىنمایند، از عدل و آزادى سخن بسیار مىگویند، خود را مدافع حقوق بشر مىخوانند ولى هر جا منافعشان اقتضا کند عدل و آزادى را پایمال مىنمایند و به حقوق بشر پشت پا مىزنند و از پى منافع خود مىروند. در کشورهاى پیشرفتهى امروز قانونگذاران نمایندگان مردمند و باید طبق خواستهى آنان وضع قانون نمایند، هر چند آن خواسته منافى با مصلحت و سعادت جامعه باشد. از این رو در کشورهاى غربى نوشابههاى الکلى با تمام مفاسد فردى و اجتماعى و با همهى ضررهاى بهداشتى و اخلاقى، مجاز شناخته شده و در حمایت قانون قرار دارد. هوىپرستى موجب شده است که به زنان و دختران در اعمال تمایل جنسى، آزادى بیش از حد داده شود و این عمل ضد مصلحت و سعادت مورد حمایت قانون قرار گرفته و هر سال به موجب آمار بر عوارض شوم و زیانبار آن افزوده مىشود. اطاعت بىقید و شرط از هواى نفس، چشم و گوش دل را نابینا و ناشنوا مىکند و آدمى را به پستى و انحطاط سوق مىدهد و ممکن است با خطرات بسیار عظیم و غیر قابل جبران مواجهش نماید. اولیاى گرامى اسلام در این باره سخن بسیار گفته و پیروان خود را آگاه نمودهاند و در اینجا فقط به ذکر یک حدیث اکتفا مىشود:
عن على علیهالسلام قال: انکم ان امرتم علیکم الهوى اصمکم و اعماکم و ارداکم.
على (ع) فرمود: اگر هواى نفس بر وجودتان فرمانروا گردد شما را کر و کور مىکند و موجبات پستى و سقوطتان را فراهم مىآورد. هماکنون در کشورهاى پیشرفته گروههایى یافت مىشوند که انسانیت را از یاد برده، تعالى معنوى را فراموش نموده، کرامت نفس را واپس زده و سعادت خود را در اقناع هواى نفس خویش پنداشتهاند، بعضى تصور نمودهاند سعادت آدمى در لذتگرایى است و گمان دارند سعادتمندترین مردم کسى است که کامیابى و تمتعش در زندگى بیشتر باشد. در نظر اینان غریزهى جنسى پایگاه اصلى سعادت آدمى است.
گروهى از پى سخن نیچه رفته و سعادت آدمى را در قدرت و غلبه مىدانند، اینان در هوىپرستى به تفوقطلبى و برترىجویى توجه بسیار دارند و اگر به هدف خویش نایل گردند خود را سعادتمند مىپندارند. بعضى پایگاه اصلى سعادت را اقتصاد و تمکن مالى شناخته و تمام فعالیت خویش را در این راه مصروف مىدارند و به قول یکى از نویسندگان، این گروه، انسانیت را در مقابل بت اقتصاد قربانى نمودهاند. از این نظریههاى نادرست مىتوان فهمید که بشر امروز تا چه حد اسیر هواى نفس شده، از قوانین عادلانه دور افتاده و از واقعبینى و شناخت سعادت حقیقى شایستهى انسان محروم مانده است. افراد باایمان و پیروان واقعى قرآن شریف هواى نفس خود را با اندازهگیرى صحیح و در چهارچوبهى قوانین عادلانهى الهى اعمال مىنمایند، اینان خود را بندهى خدا مىدانند نه بندهى هوى، از این رو تمایلات نفسانى خویش را بر معیار شرع مقدس و رضاى آفریدگار اعمال مىنمایند. البته این قبیل افراد از خطرات ناشى از اطاعت کورکورانهى هواى نفس مصون و محفوظ خواهند بود.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لن یستکمل مومن ایمانه حتى یکون هواه تبعا لما جئتکم به.
رسول اکرم (ص) فرموده: هیچ مومنى ایمان خود را کامل نمىکند تا آنکه هواى نفس خویشتن را پیرو دستور و تعالیم دینى که من آوردهام قرار دهد.
عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: لکن الرجل کل الرجل نعم الرجل هو الذى جعل هواه تبعا لامر الله.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام فرمود: مرد واقعى، مرد تمام، مرد خوب آن کسى است که هواى نفس خود را پیرو امر خداوند قرار دهد.
از آنچه مذکور افتاد روشن شد که بشر در بسیارى از موارد از وضع قوانین عادلانه و مصلحتآمیز که خیر انسانها را از جمیع جهات تامین نماید عاجز و ناتوان است و براى نیل به عدل و مصلحت و دست یافتن به سعادت واقعى باید از قوانین تشریعى آفریدگار جهان که عالم به تمام دقایق و حقایق است پیروى نمایند و پیمبران الهى براى ارائهى این قوانین و نیل به این هدف مقدس مبعوث شدهاند. دربارهى عدل و قدر و منزلت رفیع آن روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در اینجا پارهاى از آنها ذکر مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: العدل جنه واقیه و جنه باقیه.
رسول اکرم (ص) فرموده: عدل سپرى است نگهبان و بهشتى است جاودان.
عن على علیهالسلام قال: فى العدل الاقتداء بسنه الله و ثبات الدول.
على (ع) فرموده: عدل، اقتدا به طریقه و روش خداوند است و موجب پایدارى و ثبات دولتهاست.
عن مغیره بن نوفل عن النبى صلى الله علیه و آله: من لم یحمد عدلا و لم یذم جورا فقد بارز الله تعالى بالمحاربه.
مغیره بن نوفل از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرمود: هر کس عدل و داد را تمجید نکند و از جور و بیداد مذمت ننماید به جنگ
خداوند آمده است.
قرآن شریف صریحا به مسلمانان دستور داده که عدل و داد را دربارهى همهى مردم ، حتى نسبت به دشمنان خود رعایت کنند و از مسیر حق منحرف نشوند.
و لا یجر منکم شنان قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى.
من وصایا امیرالمومنین لابنه الحسین علیهماالسلام: اوصیک بتقوى الله فى الغنى و الفقر و بالعدل على الصدیق و العدو.
از جملهى وصایاى امیرالمومنین به فرزندش حسین علیهماالسلام این بود که فرمود: تو را به تقوى سفارش مىکنم در حال غنى و فقر، و به عدل و داد توصیه مىکنم دربارهى دوست و دشمن.
علاقه و میل درونى امام سجاد (ع) این است که عدل اسلامى را در جمیع ابعادش بین مردم گسترش دهد و جامعه را از عدالت در عقاید و اخلاق، عبادات و معاملات، معاشرت و آمیزش، گفتار و رفتار و خلاصه، در تمام شئون مادى و معنوى برخوردار نماید. امام براى دست یافتن به این هدف بسیار عالى و بزرگ دو تمنى از پیشگاه بارىتعالى مىنماید: یکى آنکه او را به زیور صالحین بیاراید، و دیگر آنکه زینت متقین را بر وى بپوشاند:
و حلنى بحلیه الصالحین و البسنى زینه المتقین فى بسط العدل.
گویى امام سجاد (ع) با این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» به پیروان پاکدل و باایمان خود مىفهماند که اگر مىخواهند همانند پیمبران الهى مردم را تربیت نمایند و آنان را بر پا دارندهى عدل و داد بسازند باید واجد دو مزیت باشند: اول صلاحیت و شایستگى، دوم تقوى و پاکى.
صلاحیت یک لفظ است ولى مصادیق بسیار دارد و در اینجا با استفاده از آیات و روایات، پارهاى از آنها ذکر مىشود:
صلاحیت علمى: کسى که مىخواهد عدل را بین مردم گسترش دهد و آنان را دادگر بسازد باید در هر مورد از تعالیم شرع مقدس به خوبى آگاه باشد و عدل را دربارهى هر یک از شئون مادى و معنوى بداند تا بتواند با قاطعیت و اطمینانخاطر سخن بگوید و مردم را به رعایت آنچه در شرع مقدس رسیده است دعوت نماید. قرآن شریف در این باره فرموده:
و لا تقف ما لیس لک به علم، ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسوولا.
هرگز از پى آنچه علم و اطمینان ندارى مرو و ناآگاه قدم برمدار که گوش و چشم و دل آدمى در پیشگاه الهى مواخذ و مسئولند.
عن على علیهالسلام قال: دع القول فیما لا تعرف.
على (ع) فرموده است: سخن گفتن را در چیزى که نمىدانى و از آن آگاهى ندارى ترک گوى و خوددارى کن.
و عنه علیهالسلام قال: ایاک و الکلام فیما لا تعرف طریقته و لا تعلم حقیقته.
و نیز فرموده است: بپرهیز از اینکه در چیزى سخن بگویى که راه آن را نمىدانى و از حقیقتش آگاهى ندارى.
کسى که مىخواهد عدل الهى را که محتواى احکام و مقررات شرع مقدس است بین مردم نشر دهد باید در هر مورد، دستور الهى را بداند و آگاهانه سخن بگوید و اگر به نام عدل دینى چیزى را بین مردم
القا نماید که از دین خدا نبوده و نفى و اثباتش نابجا باشد مردم گمراه مىشوند و این خود گناه بزرگ است، و در صورتى که خطایش آشکار شود و مردم بفهمند که او، و لو در یک مورد، عدل را جور خوانده یا جورى را به حساب عدل آورده است، از آن پس اطمینان شنوندگان از وى سلب مىشود و کلامش را با تردید و دودلى تلقى مىنمایند.
عن على علیهالسلام قال: لا تقل ما لا تعلم فتتهم باخبارک بما تعلم.
على (ع) فرموده: چیزى را که نمىدانى مگو که این کار موجب مىشود که در سایر گفتههایت متهم شوى و شنوندگان در صحت دیگر سخنانت که از روى علم و آگاهى گفتهاى شک و تردید نمایند.
استقامت و پایدارى: کسى که مىخواهد عدل را بین مردم گسترش دهد و آنان را دادگر بسازد باید از استقامت و ثبات برخوردار باشد و در مقابل مشکلات مقاومت کند، ناملایمات را تحمل نماید و این از شرایط اساسى صلاحیت و شایستگى در انجام مهمات است. بشر به رغبت طبیعى و میل غریزى خواستار آزادى بىقید و شرط است، مىخواهد تمنیات نفسانى خود را آنطور که مایل است اقناع نماید و چیزى سد راهش نشود و چون قوانین و مقررات عادلانه او را محدود مىکند و خواهشهاى ناروا و خلاف مصلحتش را منع مىنماید از قبول آنها خوددارى مىکند و از اطاعت و فرمانبرى سرباز مىزند. انسان دادگستر و خیرخواه اگر در هدف مقدس خود پافشارى کند و با منطقى قوى ضرورت پیروى از عدل را که زیربناى سعادت مادى و معنوى انسانها است به آنان بفهماند سرانجام پیروز مىگردد و به مقصد بلند
خویش دست مىیابد و سرافراز مىگردد.
عن على علیهالسلام قال: علیک بمنهج الاستقامه فانه یکسبک الکرامه و یکفیک الملامه.
على (ع) فرموده: بر تو باد به استقامت و پایدارى، چه آنکه استقامت براى تو کسب بزرگوارى و کرامت مىنماید و در زمینهى ملامت امر تو را کفایت مىکند.
انسان دادگستر باید افراد را متوجه این نکته نماید که اگر عدل در جامعه برقرار گردد و تمام مردم، از قوى و ضعیف، توانا و ناتوان، در مرز خود قدم بردارند همهى اعضاى جامعه در کمال رفاه و اطمینان خاطر زندگى مىکنند و هیچ یک احساس مضیقه و سختى نمىنمایند. اگر عدل از میان برود و قانون جنگل جایگزین آن گردد، مضیقه افزایش مىیابد و هر قدرتمندى گرفتار تعدى و تجاوز قدرتمندتر از خود مىشود و این مفاد کلام حضرت مولىالموحدین على (ع) است که فرموده:
فان فى العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق.
کسى که از عدل احساس مضیقه نماید تنگنایى جور براى او فزونتر خواهد بود.
خلاصه، شرایط صلاحیت و شایستگى در گسترش عدل متعدد است و یکى از آن شرایط که اهمیت بسیار دارد و امام سجاد (ع) آن را تخصیص به ذکر داده، تقوى و پاکى شخصى است که مردم را به عدل دعوت مىکند، چه اگر دعوتکننده با دارا بودن شرایط صلاحیت واجد تقوى باشد و در جمیع شئون زندگى، ورع و پاکى را رعایت نماید سخن او در شنوندگان نفوذ بیشتر دارد و مىتواند منشاء تحول جامعه گردد.
عن على علیهالسلام قال: استعن على العدل بحسن النیه و قله الطمع و کثره الورع.
على (ع) براى پیشبرد عدل و دادگرى فرموده است: از سه چیز استعانت و استمداد کن: اول نیت خوب، دوم کمى توقع از مردم، و سوم فزونى ورع و تقوى. در این روایت، امام علیهالسلام براى گسترش عدل از کثرت ورع سخن گفته یعنى آن کس که مىخواهد عدل را در سطح وسیع پیاده کند باید داراى ورع بسیار باشد به طورى که در هیچ عملى تقوى را فراموش نکند و از مرز حق قدمى فراتر نرود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:17 عصر چهارشنبه 87/11/30
شرح دعای مکارم الاخلاق(65)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله و حلنى بحلیه الصالحین، و البسنى زینه المتقین فى بسط العدل.
امام سجاد علیهالسلام در این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» از پیشگاه بارىتعالى مىخواهد که او را به زیور صالحین بیاراید و زینت متقین را بر وى بپوشاند تا بتواند در پرتو این دو عطیهى بزرگ الهى مردم را به صفات حمیده و خصال پسندیده که مایهى سعادت مادى و معنوى است متصف نماید و آنان را از خطراتى که ناشى از فقدان آن صفات است برهاند و اولین امرى که مورد نظر امام (ع) قرار گرفته و مىخواهد به قدر ممکن آن را در جامعه پیاده کند، گسترش عدل و داد است، و به خواست خداوند در سخنرانى امروز در مورد این مهم، یعنى بسط عدل، بحث خواهد شد، امید است مورد استفادهى شنوندگان محترم قرار گیرد. اقامهى عدل از ناحیهى یک یا چند نفر در جامعه، مطلوب و پسندیده و موجب خشنودى حضرت بارىتعالى است اما قدر و منزلت بزرگ در زمینهى عدل، گستردگى و اقامهى آن در سطح وسیع اجتماع است، یعنى مردم آنقدر به رشد معنوى و
کمال روحى نایل گردند که تمام افراد یا لااقل اکثریت آنان خواهان عدل باشند و خود عملا آن را به موقع اجرا بگذارند. امام سجاد (ع) در بسط عدل به همین مطلب نظر دارد و مىخواهد دادگرى در سطح وسیع اجتماع تحقق یابد و مردم بسیار از آن بهرهمند گردند. پیمبران الهى در ماموریت آسمانى خود خواهان اقامهى عدل در جهان و بین تمام انسانها بودند و قرآن شریف در این باره فرموده است:
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط.
ما پیمبران را با ادله و براهین مبعوث نمودیم و براى آنان کتاب و میزان فروفرستادیم تا مردم در پرتو تعلیم و تربیت آنان به عدل قیام نمایند و خود عملا مجرى آن باشند.
گاهى عدل از ناحیهى حاکم عادل و با قدرت اجرایى او در جامعه پیاده مىشود، یعنى حکومت مردم را به رعایت عدل و داد ملزم مىنماید و اجازه نمىدهد در حوزهى فرمانرواییش فردى به فرد دیگر ستم کند و به او تعدى و تجاوز نماید. مردم در مقابل قدرت حکومت تسلیم مىشوند و عدل را در جمیع شئون زندگى به کار مىبندند و افراد ظالم از تعدى و ستم دست مىکشند. عمل چنین حاکم عادلى آنقدر ارزش معنوى دارد که پیشواى بزرگ اسلام دربارهى یک ساعت عدل او، پاداش بزرگ را مژده داده و در مقابل، براى یک ساعت ظلم و جور حاکم ظالم از کیفر الهى خبر داده است:
عن النبى صلى الله علیه و آله: عدل ساعه خیر من عباده سبعین سنه قیام لیلها و صیام نهارها، و جور ساعه فى حکم اشد عند الله من
معاصى ستین سنه.
رسول اکرم (ص) فرموده است: عدل یک ساعت بهتر است از عبادت هفتاد سال که شبش در قیام و روزش در صیام طى شود و جور یک ساعت در حکمى نزد خداوند شدیدتر از شصت سال معصیت است.
در قلمرو فرمانروایى حاکم عادل، عدل اجرا مىشود ولى مردم ملکهى عدالت ندارند و به انگیزهى درونى و کشش باطنى خود مقررات را رعایت نمىنمایند بلکه محرک آنان در اقامهى عدل، ترس از مجازات حاکم عادل است، اما ماموریت پیمبران الهى انسانسازى و ایجاد ملکهى عدالت بود، انبیا کوشش داشتند تا در پرتو تعلیم و تربیت، مردم را به گونهاى بار آورند که مومن و درستکار باشند، اقامهى عدل را وظیفهى الهى و انسانى خود بدانند، همیشه و همه جا در خلوت و جلوت با آگاهى یا ناآگاهى مامورین حکومت، مقررات عدل را رعایت نمایند، به عبارت کوتاهتر در حوزهى حکومت فرمانرواى عادل اقامهکنندهى عدل شخص حاکم با کمک مامورین اجرایى اوست، اما در محیط دعوت انبیاى الهى، مردم باایمان، خود بپادارندهى عدل و دادند و این امتیاز از آیهى قرآن شریف که هدف ارسال رسل و انزال کتب را بیان نموده، به خوبى مشهود است.
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان.
ما رسولان خود را با ادلهى روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل نمودیم،
لیقوم الناس بالقسط،
تا مردم، خود، قیام به قسط نمایند و عدل و داد را بر پا دارند.
اگر فرموده بود: «لیقیموا الناس بالقسط» معناى آیه این مىشد که: پیمبران همانند زمامداران عادل، مردم را با نیروى انتظامى و قدرتهاى اجرایى به رعایت عدل وادار سازند.
عدل چیست؟ عدل در لغت به «ضد ظلم و جور» معنى شده است. بعضى گفتهاند: عدل عبارت از این است که «هر چیزى در جاى خودش قرار داده شود» و بعضى دیگر گفتهاند که: عدل این است که «حق هر صاحب حقى با اندازهى صحیح به وى اعطا گردد»، و بعضى با تعبیرهاى دگر عدل را معنى کردهاند. در حدیثى امیرالمومنین علیهالسلام عدل را ترازوى الهى براى اقامهى حق خوانده و چنین فرموده است:
عن على علیهالسلام قال: ان العدل میزان الله سبحانه الذى وضعه للخلق و نصبه لاقامه الحق فلا تخالفه فى میزانه و لا تعارضه فى سلطانه.
على علیهالسلام فرموده: عدل میزان خداوند سبحان است که براى مخلوق قرار داده و آن را به منظور اقامهى حق نصب نموده است، پس با خداوند در میزانى که قرار داده مخالفت نکن و با سلطه و قدرت او معارضه ننما.
نظم کهکشانها و نظام حیرتزاى جهان هستى بر پایهى عدل تکوینى خداوند حکیم برقرار است و در حدیث آمده:
بالعدل قامت السماوات و الارض.
آسمانها و زمین بر اثر قوانین عادلانهى بارىتعالى و در پرتو محاسبه و اندازهگیریهاى آفریدگار دانا و توانا پایدار و قائماند.
مردم روى زمین نیز اگر خواهان سعادت و رستگارى باشند باید
جوامع خود را بر اساس عدل تشریعى خداوند استوار نمایند و طبق آن عمل کنند، با این تفاوت که عدل تکوینى با سرشت آسمانها و زمین آمیخته و به جبر اجرا مىشود ولى عدل تشریعى خداوند در هر زمان به وسیلهى پیمبر وقت به مردم ابلاغ مىشود و مردم در قبول و رد آن آزادى عمل داشته و دارند، مىتوانند آن را بپذیرند و بر طبق آن عمل کنند و سعادتمند باشند و مىتوانند از پذیرش آن سر باز زنند و عملا مخالفت نمایند و راه سقوط و تباهى را پیش گیرند. ممکن است کسانى سئوال کنند مگر انسانها نمىتوانند براى خود قوانینى بر وفق عدل و مصلحت وضع نمایند و حتما قانونگذار باید خدا باشد و قوانین عادلانه را به وسیلهى وحى بر پیمبران فروفرستد و آنان آنها را به مردم ابلاغ نمایند؟ در پاسخ باید گفت: بشر از جهات متعدد در وضع قوانین عادلانه و سعادتبخش عاجز و ناتوان است، بشر قادر نیست براى خود مقررات جامع و کاملى را وضع نماید که جوابگوى تمام نیازهاى آدمى باشد، بعد حیوانى و انسانى را در نظر بگیرد، موازنهى ماده و معنى را رعایت نماید، در تمام ابعاد، مردم را به راه صحیح هدایت کند و موجبات تعالى و تکامل همه جانبهى آنان را فراهم آورد. براى آنکه مطلب تا اندازهاى روشن گردد لازم است در اینجا راجع به بعضى از جهات عجز و ناتوانى انسان در وضع قوانین عادلانه و مصلحتآمیز به اختصار توضیح داده شود. امید است شنوندگان محترم با توجه به این بحث اساسى بیش از پیش به ارزش قوانین الهى و ضرورت بعثت پیمبران در تامین سعادت بشر وقوف یابند و با معرفت زیادترى از اوامر بارىتعالى اطاعت نمایند.
در دنیاى پیشرفتهى امروز بشر با نور علم، قسمتهایى از زوایاى تاریک خلقت را روشن نموده، از ذخایر درونیش آگاه گردیده و بر آنها دست یافته است، در اعماق زمین و دریاها کاوش کرده، از محتواى آنها
آگاه شده و آن ودایع را براى بهبود زندگانى خود به کار گرفته است. اجرام کیهانى را تا حد ممکن مورد بررسى و تحقیق قرار داده، با افزارهاى فنى و صنعتى در جرم نزدیک زمین، یعنى کرهى ماه، قدم گذارده و از اجرام دوردست کیهان عکسبردارى کرده است، هستهى اتم را شناخته، نیروى درونیش را آزاد ساخته و از آن بهرهبردارى کرده است، پیشرفتهاى بهتآور و حیرتزا که در جهان امروز نصیب بشر گردیده بسیار است و همهى این موفقیتها مدیون علم و شناخت موجودات ارضى و سماوى است. اما بشر ناشناخته و مجهول است. اولین علت عجز بشر از وضع قوانین عادلانه، ناآگاهى انسان از وجود خویشتن است، آنقدر خلقت آدمى پیچیده و مبهم است که یکى از دانشمندان عصر کنونى کتابى نوشته و نام آن را انسان، موجود ناشناخته گذارده است. از جمله مسائلى که از قرون پیشین تا امروز مورد بحث و اختلافنظر بین فلاسفه و دانشمندان بوده، مسئلهى بقاى روح آدمى پس از مرگ بدن است. مادیون نافى حیات روح پس از مرگ بدن بوده و هستند، اینان عقیده دارند که حیات و مرگ آدمى همانند حیات و مرگ حیوان و گیاه است و با مردن پایان مىیابد. اما روحیون به بقاى روح عقیده داشته و دارند، اینان مىگویند: پروندهى حیات انسان با مرگ بدن بسته نمىشود زیرا آدمى داراى روح مجرد و پایدار است و با مردن بدن آن حقیقت مجهول همواره زنده است و در جایى که از آن بىخبریم به حیات خود ادامه مىدهد. راسل، فیلسوف معروف دنیاى غرب، با آنکه از منکرین بقاى روح پس از مرگ بدن است ولى به نظرش زمینهى ادلهى روحیون آنقدر قوى و نیرومند آمده که در کتاب چرا مسیحى نیستم؟ گفته است: «ولى قبول دارم که این برهانها هر لحظه امکان دارد قویتر شود و در چنین حالتى عدم اعتقاد به زندگى پس از مرگ مغایر با اندیشهى علمى خواهد بود».
اگر جمعى از افراد تحصیلکردهى امروز که متخصص در رشتههاى مختلف علوماند گرد هم جمع شوند و بخواهند با مشورت و تبادل فکر براى سعادت انسانها قوانین عادلانه که جامع و کامل باشد وضع نمایند آیا مىتوانند مسئلهى بقاى روح را با آن همه ادلهى علمى و شواهد عینى نفى نمایند؟ پاسخ این پرسش منفى است و از نظر علمى چنین عملى براى آنان ناممکن است. اگر نظریهى روحیون را بپذیرند باید قانون را به گونهاى وضع کنند که حاوى سعادت بشر قبل از مرگ و بعد از مرگش باشد و این کار براى آنان ناشدنى است. بشرى که از عالم بعد از مرگ کمترین اطلاعى ندارد چگونه مىتواند براى آن قانون سعادتبخش وضع کند؟ اگر عالم بعد از مرگ را نادیده انگارند و فقط براى زندگى دنیا وضع قانون نمایند، باید گفت چنین قانونى ناقص است و نمىتواند جوابگوى تمام نیازهاى مادى و معنوى انسان باشد و سعادت همه جانبهى او را تامین نماید. اما در قوانین تشریعى بارىتعالى که به وسیلهى پیمبران ابلاغ مىگردد، این مشکل وجود ندارد و جهات مختلف سعادت بشر به طور جامع و کامل رعایت شده است. در مکتب پیمبران حیات پس از مرگ و زندگى در جهان ناشناختهى برزخ امرى است قطعى و در ادیان الهى به موازات قوانین عادلانه براى تامین سعادت دنیا، مقرراتى براى تامین سعادت مردم در عالم بعد از مرگ وضع شده و کلمهى تقوى، جامع همهى آن مقررات است. خداوند در قرآن شریف فرموده:
و تزودوا فان خیر الزاد التقوى.
تا در دنیا هستید براى عوالم بعد از مرگ توشه برگیرید که بهترین توشه تقوى است.
عن الحسن علیهالسلام قال: انک لم تزل فى هدم عمرک منذ
سقطت من بطن امک فخذ مما فى یدیک لما بین یدیک فان المومن یتزود و الکافر یتمتع.
حضرت مجتبى علیهالسلام فرموده است: اى فرزند آدم! تو از موقعى که رحم مادر را ترک گفتى و به این عالم قدم گذاردى همواره در ویران ساختن عمر خود هستى، پس، از سرمایهاى که هم اکنون در دست دارى براى منازل آیندهى خود ذخیرهاى بردار که شخص باایمان در این جهان توشه برمىگیرد و کافر در فکر لذتگرایى و کامیابى است.
هوىپرستى: از جملهى عواملى که منشاء عجز بشر از وضع قوانین عادلانه و مصلحتآمیز است هوىپرستى و اطاعت بىقید و شرط از خواهشهاى نفسانى است. قرآن شریف در این باره فرموده است:
ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا.
اى پیمبر گرامى! آیا دیدى آن انسان سیهروز و بدبخت را که مطیع هواى نفس خویشتن گردیده و آن را معبود خود ساخته است؟ آیا تو مىتوانى نگهبان او از سقوط و تباهى باشى؟
هواى نفس در وجود آدمى دشمنى نیرومند و قوى است. او کور و کر است، نه به فکر عدل و دادگرى است و نه در اندیشهى صلاح و سعادت، تنها اقناع خود را طلب مىکند و در پى ارضاى خویشتن است، نه عقل مىتواند مهارش کند و نه هوش قادر است طغیانش را فرونشاند.
اى شهان کشتیم ما خصم برون
مانده خصمى زان بتر اندر درون
کشتن آن کار عقل و هوش نیست
شیر باطن سخرهى خرگوش نیست
شیطان بزرگ و گمراهکنندهى هر انسان هواى نفس اوست، تنها نیروى ایمان به خداوند است که مىتواند هواى سرکش را مقهور و مغلوب
نماید و از کرسى فرمانرواییش به زیر آورد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ما منکم من احد الا و له شیطان. قالوا: و انت یا رسولالله؟ قال: و انا، الا ان الله عز و جل اعاننى علیه فاسلم فلا یامرنى الا بخیر.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
24
:: بازدید دیروز ::
95
:: کل بازدیدها ::
188116
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::