تنزیل نور


ساعت 10:42 عصر سه شنبه 87/12/6

شرح دعای مکارم الاخلاق(69)

بسم الله الرحمن الرحیم 

و ضم اهل الفرقه و اصلاح ذات‏البین. 

 

امام سجاد علیه‏السلام در این قسمت از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» از پیشگاه خداوند درخواست بسط عدل نمود، سپس کظم غیظ و خاموش کردن آتش غضب را تقاضا کرد. به شرحى که در سخنرانى قبل، توضیح داده شد غضب از عواملى است که مى‏تواند مردم را به گناه وادارد و عدالتشان را از میان ببرد. فرونشاندن غضب و جلوگیرى از گناه در دو مرحله میسر است: یکى کظم غیظ و جلوگیرى از بروز خشم درون، دوم خاموش کردن آتش غضب پس از برون افتادن غیظ، و حضرت سجاد (ع) هر دو را از پیشگاه خداوند درخواست نمود. سپس امام (ع) دو مطلب دیگر را عرض مى‏کند: «و ضم اهل الفرقه و اصلاح ذات البین»: 

بار الها! موفقم بدار تا آنان را که گرفتار پراکندگى و تفرق‏اند به هم پیوند دهم و همچنین توفیقم ده که اختلاف بین افراد را با اصلاح دادن آنان از میان بردارم. به خواست خداوند موضوع سخنرانى امروز، این دو قسمت از درخواست امام است. 

اختلاف و پراکندگى همانند غضب مى‏تواند منشاء فساد شود و 

افراد را به گناهانى از قبیل بدگویى و دشنام، تحقیر و اهانت، غیبت و تهمت ، و گناهانى بزرگتر وادار سازد. از این رو امام (ع) براى حفظ عدل از پیشگاه خداوند پیوند دادن پراکندگان و اصلاح ذات البین را تقاضا نموده است. گاهى مردم یک شهر یا یک کشور بر اثر تفاوت اندیشه و طرز تفکر یا به علت اختلاف تمایلات و خواهشهاى نفسانى دچار تفرق و پراکندگى مى‏شوند و هر گروهى از پى نظریه‏ى خود مى‏روند. در نتیجه، اختلافات شدید در سطح وسیع به وجود مى‏آید و جامعه با عوارض سنگین مواجه مى‏گردد. این قبیل پراکندگى زمان حکومت على علیه‏السلام در مواقعى روى داد. از آن جمله وقتى در جنگ صفین معاویه قرآنها را بالاى نى زد و گفت: بیایید جنگ را ترک کنیم و قرآن را حاکم قرار دهیم، على (ع) فرمود: این مکر است و اعتنا نکنید. اما بین جمعیت على (ع) شکاف افتاد، گروهى گفتند تا پیروزى نهایى باید جنگید، گروهى گفتند با قرآن نمى‏جنگیم. سرانجام با قرار حکمیت، جنگ پایان یافت. طولى نکشید که گروه دگرى به نام خوارج قیام کردند و گفتند: حاکم، فقط خداوند است و بس و حکمیت را بغیر خدا برگذار نمودن بدعت است و حرام، و این گروه نیز اختلاف تازه‏اى به وجود آوردند و بر اثر آن اختلاف، خونها ریخته شد. این قبیل پراکندگیهاى وسیع در گذشته وجود داشته و هم اکنون هم گاه به گاه در جهان به وجود مى‏آید. گاهى اختلاف بین دو رفیق یا بین اعضاى یک خانواده پدید مى‏آید، آن دو رفیق از هم فاصله مى‏گیرند و به ملاقات یکدیگر نمى‏روند، یا خانواده‏ها با سردى از کنار هم مى‏گذرند و سخن نمى‏گویند. شاید قسمت اول درخواست امام از پیشگاه خداوند: «و ضم اهل الفرقه»، ناظر به پراکندگى جامعه در سطح وسیع باشد و قسمت دوم «و اصلاح ذات‏البین» به اختلاف دو رفیق یا دو شریک یا 

یک خانواده نظر داشته باشد. بى‏گمان مقصود امام سجاد (ع) از «و ضم اهل الفرقه» جمع نمودن بدنهاى پراکنده نیست، چه اگر افکار و اندیشه‏ها متفرق و هوى و تمایلات مختلف باشد گردآورى اجسام بى‏ثمر است و نمى‏تواند پراکندگیها را از میان ببرد. حضرت مولى‏الموحدین امیرالمومنین على (ع) در ایام حکومت خود به این مصیبت سنگین مبتلا بود و در منبر از کسانى که اجسامشان مجتمع بود اما افکارشان پراکنده و متفرق، شکایت داشت. 

ایها الناس المجتمعه ابدانهم المختلفه اهواوهم کلامکم یوهى الصم الصلاب و فعلکم یطمع فیکم الاعداء! 

اى مردم! اى کسانى که ابدانتان جمع است و تمایلاتتان پراکنده و مختلف، سخنانتان به گونه‏اى است که سنگ سخت را نرم مى‏کند و رفتارتان طورى است که دشمنان در شما طمع مى‏نمایند. 

انما انتم اخوان على دین الله ما فرق بینکم الا خبث السرائر و سوء الضمائر. 

همه‏ى شما برادران دینى هستید و چیزى به پراکندگى و تفرقتان سوق نداده مگر باطنهاى ناپاک و نیتهاى بد و آلوده. 

قرآن شریف در موارد متعدد، مسلمانان را از تفرق و پراکندگى منع نموده و آنان را از این بلاى بزرگ که ذلت و سقوط در پى دارد برحذر داشته است. یک جا فرموده: 

و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا. 

ریسمان خدا را محکم در دست نگاه دارید و پراکنده نشوید. 

در جاى دیگر فرموده: 

و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات و اولئک لهم عذاب الیم. 

شما مسلمانان همانند کسانى از امم گذشته نباشید که دچار اختلاف و تفرق شدند پس از آنکه ادله‏ى روشن براى آنان آمد که این گروه دچار عذاب عظیم خواهند شد . 

قرآن شریف اختلاف کلمه را در ردیف عذابهاى سماوى و ارضى به حساب آورده و فرموده است: 

قل هو القادر على ان یبعث علیکم عذابا من فوقکم او من تحت ارجلکم او یلبسکم شیعا و یذیق بعضکم باس بعض. 

اى پیمبر گرامى! به مردم بگو: خداوند قادر است عذاب را از بالاى سر شما یا از زیر پاى شما بفرستد یا شماها را دچار اختلاف کلمه نماید و بعضى به عذاب بعض دیگر گرفتار آیند. 

از جمله‏ى عذابهایى که بر اثر تفرق در امر دین دامنگیر جامعه مى‏شود این است که اهل باطل غلبه مى‏کنند، پیروزى به دست مى‏آورند و اهل حق را در مضیقه مى‏گذارند و به گرفتارى و بلا معذبشان مى‏سازند. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ما اختلفت امه بعد نبیها الا ظهر اهل باطلها على اهل حقها. 

رسول اکرم (ص) فرموده است: هیچ امتى بعد از پیمبر خود اختلاف ننمود جز آنکه اهل باطل بر اهل حق پیروز گشتند. 

در محیطى که اختلاف و تفرق حاصل گردد افراد نادرست از فرصت استفاده مى‏کنند، فکرهاى شیطانى و منویات خائنانه‏ى خویش را به کار مى‏اندازند، از نظر معنوى ، مردم را به ضلالت و گمراهى سوق مى‏دهند و از نظر مادى به خیانت و تجاوز دست مى‏زنند و جامعه را به راه 

سقوط و تباهى مى‏کشانند. 

عن على علیه‏السلام قال: ایاکم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشیطان، کما ان الشاذ من الغنم للذئب. 

على (ع) فرموده: از پراکندگى و تفرق بپرهیزید که انسان دورافتاده از جماعت طعمه‏ى شیطان است همانطورى که گوسفند جدا شده از گله طعمه‏ى گرگ. 

افراد را هدایت نمودن و دلها را مطمئن ساختن کارى است مشکل، ایجاد شبهه نمودن و اشخاص را متزلزل کردن کارى است آسان، آباد ساختن و بنیانى را بنا نهادن کارى است دشوار، ویران سازى و منهدم نمودن کارى است آسان، ایجاد حسن‏ظن و اعتماد افراد به یکدیگر، همچنین برادرى و محبت به وجود آوردن کارى است صعب، ایجاد سوءظن و افساد و نیز پراکنده ساختن و اختلاف افکندن کارى است سهل. شیطان و شیطان‏صفتان اگر فرصتى به دست آورند براى از بین بردن ذخایر دینى و ایجاد تفرق و پراکندگى فعالیت مى‏کنند و قدم به قدم در منویات باطل خود پیشروى مى‏نمایند. على (ع) که خود با این عوامل فساد و تفرقه‏افکن مواجه بود همواره از پراکندگى مردم رنج مى‏برد و در مواقع لازم آنان را متذکر مى‏نمود. 

ان الشیطان یسنى لکم طرقه و یرید ان یحل دینکم عقده عقده و یعطیکم بالجماعه الفرقه و بالفرقه الفتنه. 

شیطان راههاى خود را براى شما آسان مى‏کند و مى‏خواهد دینتان را گره گره بگشاید و به جاى جماعت شما را متفرق کند و با تفرق، فتنه و فساد بر پا نماید. 

امام سجاد (ع) خواستار وحدت کلمه‏ى مردم پراکنده است و در پیشگاه الهى عرض مى‏کند: «و ضم اهل الفرقه»: بار الها! موفقم بدار تا اهل تفرق را به هم پیوند دهم و اختلافشان را به وحدت مبدل نمایم. 

اگر کسى بخواهد مردمى را از بلاى پراکندگى نجات دهد و بیمارى تفرقشان را درمان نماید باید در قدم اول، عقلهاى خفته‏ى آنان را بیدار کند، افکارشان را فعال نماید، آنان را به تعقل وادار سازد تا به خیر و شر خود بیندیشند، روا را از ناروا تمیز دهند، راه باطل را ترک گویند، و به راه حق و فضیلت گرایش یابند. از کلام مولى‏الموحدین امیرالمومنین (ع) برمى‏آید که علت اصلى تفرق مردم در عصر آن حضرت این بود که عملا عقلها را از کار انداخته و بى‏اثر گذارده بودند، اما هواى نفسشان آزادانه فعالیت داشت و بر آنان حکومت مى‏کرد. 

ایها القوم الشاهده ابدانهم الغائبه عنهم عقولهم، المختلفه اهواوهم، المبتلى بهم امرائهم. 

مخاطب على (ع) در این عبارت قومى است که ابدانشان آشکار است، عقولشان از آنان غایب و نهان، هوى و تمایلاتشان مختلف، و فرمانروایانشان مبتلا و گرفتار آنان هستند. 

متاسفانه واپس زدن هواى نفس و تضعیف قدرت آن، به کار انداختن نیروى خرد، و تقویت حکومتش در کشور تن، کارى است بس دشوار و مشکل. اولیاى گرامى اسلام براى آنکه وضع عقل را در مقابل هواى نفس بیان نمایند و پیروان خود را از این امر مهم آگاه سازند ضمن تشبیهات متعددى این حقیقت را توضیح داده‏اند. 

عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: الهوى یقظان و العقل نائم. 

امام صادق (ع) مى‏فرماید: هواى نفس بیدار است و عقل در خواب. 

عن على (ع) قال: و کم من عقل اسیر تحت هوى امیر. 

على (ع) فرموده: چه بسا عقلى که در مقابل هواى نفس فرمانروا و مطاع، اسیر و گرفتار است. 

بزرگترین عامل وحدت انسانها کلمه‏ى توحید و ایمان به خداى یگانه است و معبودهاى متفرق منشاء تفرق افکار و در نتیجه، موجب اختلاف و پراکندگى افراد است. به فرموده‏ى حضرت یوسف صدیق: 

اارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار؟ 

دعوت به توحید و یکتاپرستى سخت‏ترین مراحل ماموریت پیمبران الهى بوده، چه نیل به این هدف مقدس مستلزم آن است که عقلهاى خفته بیدار شود، مردم فکر کنند، و بر اثر تعقل به آفریدگار جهان ایمان بیاورند و بت‏پرستى را ترک گویند. ولى بیشتر مردم حاضر نبودند از تقلید پدران خود چشم‏پوشى کنند و از تعصب خانوادگى دست بردارند. ابراهیم خلیل (ع) براى آنکه قوم خود را متنبه کند و به تعقل وادارشان سازد به آنان فرمود: 

ما هذه التماثیل التى انتم لها عاکفون؟ 

این بتهاى جماد چیست که عمرى در کنارشان معتکفید و آنها را مى‏پرستید؟ 

به جاى آنکه فکر کنند و به قبح عمل خویش واقف گردند از تقلید کورکورانه‏ى پدران سخن گفتند و بر اساس تعصب جاهلانه که سرچشمه‏ى آن هواى نفس است پاسخ دادند: 

قالوا وجدنا آباءنا لها عابدین. 

ما پدران خود را یافته‏ایم که این بتها را پرستش مى‏کردند. 

ابراهیم (ع) که از این پاسخ ضد عقل سخت ناراحت شده بود گفت: 

لقد کنتم انتم و آباوکم فى ضلال مبین. 

بیگمان خود شما و پدرانتان همه در گمراهى آشکارا بوده و هستید. 

سرانجام ابراهیم (ع) به آنان گفت: 

اف لکم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون. 

اف بر شما و بر آنچه که غیر خداوند است مى‏پرستید، آیا تعقل نمى‏کنید و اندیشه‏ى خویشتن را به کار نمى‏بندید. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:41 عصر سه شنبه 87/12/6

    شرح دعای مکارم الاخلاق(68)

    و اما حق من ساءک فان تعفو عنه و ان علمت ان العفو یضر انتصرت. 

    حق کسى که به شما بد کرده این است که او را ببخشى و عفوش نمایى. اما اگر دانستى که عفو او زیانبار است، با استنصار از قانون و قاضى و مردم، مجازاتش مى‏نمایى. 

    لازم است در بحث کظم غیظ، این نکته تذکر داده شود که فرونشاندن هیجان درونى به معناى عفو و اغماض از کسى که با عمل نارواى خود موجب خشم شما گردیده نیست بلکه مقصود این است که خشم درونى خود را برون نیفکنى و خود به اعمال غضب و انتقامجویى دست نزنى، چه ممکن است در خلال عمل مرتکب گناهان بزرگ شوى و دچار ندامت و افسوس گردى. اما پس از واپس زدن هیجان 

    باطنى و کظم غیظ، فکر کن، اگر کسى که به شما آزار داده قابل عفو است، او را ببخش و اگر شایسته‏ى عفو نیست، از راه قانون مجازاتش کن نه با اعمال غضب و انتقامجویى. ممکن است کسانى با وسوسه‏ى خود، شخص برافروخته را از کظم غیظ بازدارند و به وى بگویند: سکوت و خاموشى شما موجب ذلت و خوارى است. براى اینکه خود را از آن وضع موهن برهانى لازم است غیظت را برون افکنى و از کسى که آزارت داده و به خشمت آورده انتقام بگیرى نه اینکه او را به حال خودش واگذارى و خود را تحقیر نمایى. این وسوسه مى‏تواند سد راه کظم غیظ شود، او را از فرونشاندن هیجان درونى بازدارد، و به اعمال غضب و انتقامجویى وادارش نماید، مگر آنکه خودش شخص فهمیده و دانایى باشد، به سخن وسوسه‏گران اعتنا نکند، و خویشتن را در آتش انتقام نیفکند، یا آنکه با فرد اندیشمند و خیرخواهى دوست باشد، آن عالم، مصلحت او را تذکر دهد و به کظم غیظ تشویقش نماید و از دست زدن به کارهاى خطرناک منعش کند و اگر هیچ یک از این دو نباشد، بعید نیست که وسوسه‏ى افراد نادان او را به پرتگاه سوق دهد و به گناه آلوده‏اش نماید. در زمان ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام این قبیل وسوسه‏ها کم و بیش از ناحیه‏ى افراد نادان القا مى‏شد و دوستداران اهل‏بیت براى تشخیص وظیفه، مطلب را با حجت خدا به میان مى‏گذاردند و امام با یک جمله آنان را راهنمایى مى‏نمود و مصلحتش را خاطرنشان مى‏ساخت. 

    قال رجل للصادق جعفر بن محمد علیهماالسلام: انه قد وقع بینى و بین قوم منازعه فى امر و انى ارید ان اترکه فیقال لى ان ترکک له ذل. فقال علیه‏السلام انما الذلیل الظالم. 

    مردى به امام صادق (ع) عرض کرد: بین من و خانواده‏اى بر سر موضوعى منازعه روى داده، من مى‏خواهم نزاع را ترک گویم، اما به من گفته مى‏شود که ترک نزاع براى تو ذلت است. امام (ع) با عبارتى کوتاه فرمود: ذلیل ظالم است، یعنى به وسوسه‏ها اعتنا نکن و به نزاع و درگیرى خاتمه ده. 

    امام سجاد (ع) پس از درخواست حلیه‏ى صالحین و زینت متقین از بسط عدل سخن مى‏گوید و سپس عرض مى‏کند: 

    و کظم الغیظ و اطفاء النائره: بار الها ! موفقم بدار که فوران غیظ را فرونشانم و شعله‏هاى سوزان غضب را خاموش کنم. درخواست کظم غیظ و اطفاى نایره پس از گسترش عدل از این نظر است که اعمال خشم مى‏تواند اساس عدل را متزلزل کند و انسان عادل را به گناه و تجاوز وادار سازد و کظم غیظ موجب تسکین غضب و مصونیت عدل و سالم ماندن عادل از ناپاکى و گناه مى‏گردد. امام سجاد (ع) عملا و علما براى فرونشاندن هیجان درونى خشم، شایستگى و صلاحیت دارد، اما از نظر عمل، به شرحى که توضیح داده شد، او انسانى است حلیم و بزرگوار و در طول زندگى مکرر با ناملایمات و رویدادهاى هیجان‏زا و خشم‏انگیز مواجه گردید، نه تنها کظم غیظ نمود بلکه خطاکار را بخشید و مورد احسانش قرار داد به گونه‏اى که عمل آن حضرت براى کسانى که ناظر جریان بودند شگفت‏آور و اعجاب‏انگیز بود. اما از نظر صلاحیت علمى، او امام معصوم، حجت خداوند، و آگاه به تمام دقایق قرآن شریف و تعالیم دینى الهى است. کسانى که از آموزشهاى امام در بسط عدل بهره برده و تربیت شده‏اند اگر در موقعى دچار خشم شوند امامى که خود در حد اعلى از مزیت کظم غیظ برخوردار است مى‏تواند آنان را به فرونشاندن خشم درون امر کند و اگر 

    نادانهایى بخواهند وسوسه کنند و شخص خشمگین را به انتقامجویى وادارند و بگویند: سکوتت مایه‏ى ذلت است، امام با منطقى عالمانه و مستدل سخن مى‏گوید، خشمگین را قانع مى‏کند و از برون افکندن غیظ مصونش مى‏دارد. اگر شخص برافروخته و غضب‏آلود موقع کظم غیظ و فرونشاندن هیجان باطنى در دسترس امام نباشد تا به او تذکر لازم را بدهد و غیظش را تسکین بخشد و در نتیجه، خشم درونى وى برون افتد، درگیرى آغاز گردد، و شعله‏هاى غضب و انتقامجویى زبانه کشد، امام (ع) در این مرحله نیز از خداوند درخواست توفیق مى‏کند تا بتواند آتش مشتعل غضب را خاموش کند و هر چه زودتر به آن صحنه‏ى خطرناک پایان بخشد. البته خاموش کردن شعله‏هاى غضب از کظم غیظ به مراتب مشکلتر است زیرا در موقع شدت غضب، طرفین درگیر خود را از یاد مى‏برند، عقلشان سخت تیره مى‏شود، خیر و صلاح خود را نمى‏فهمند و گفته‏هاى خیرخواهان و صلاح‏اندیشان را نمى‏شنوند. 

    عن على علیه‏السلام قال: شده الغضب تغیر المنطق و تقطع ماده الحجه و تفرق الفهم. 

    على (ع) فرموده: غضب شدید منطق را تغییر مى‏دهد، ارتباط مواد حجت را با هم قطع مى‏کند و موجب پراکندگى فهم و فکر مى‏گردد. 

    اوس و خزرج دو قبیله‏ى بزرگ مدینه بودند و در عصر جاهلیت همواره با یکدیگر اختلاف و نزاع داشتند و گاهى به روى هم شمشیر مى‏کشیدند و کار به قتل و خونریزى منتهى مى‏شد. پیمبر بزرگ اسلام صلى الله علیه و آله به نبوت مبعوث گردید، آیین الهى خود را عرضه 

    نمود و مردم را به دین خدا دعوت کرد، هر دو قبیله آن را پذیرا شدند، به رسول اکرم (ص) ایمان آوردند، و از برادرى و محبت دینى برخوردار گردیدند و در کنار هم با کمال صفا و صمیمیت زیست مى‏نمودند. ولى این پیوند دوستى براى یهودیهاى مدینه سنگین و گران بود و از آن رنج مى‏بردند. روزى یکى از سالخوردگان یهود به نام شاس بن قیس در جمعى از اصحاب رسول گرامى از اوس و خزرج گذر کرد و دید آنان در یک مجلس، گرد هم نشسته و در کمال صمیمیت و برادرى با یکدگر سخن مى‏گویند. او مى‏دانست که این دو قبیله در جاهلیت با هم دشمن بودند و از اینکه امروز در پرتو اسلام اینچنین با هم مانوس و مهربان‏اند سخت ناراحت و خشمگین شد. با خود گفت که این دوستى و محبت براى ما غیر قابل تحمل است. به جوانى از یهود که همراهش بود دستور داد برود و در مجلس آنان شرکت کند و روز بغاث را به یاد آنان بیاورد و بعضى از اشعار آن روز را در مجلس بخواند. بغاث روزى است که پیش از اسلام قبیله‏هاى اوس و خزرج در آن روز به جان هم افتادند و جنگ سختى کردند و تلفات سنگینى دادند. جوان یهودى وارد مجلس شد، از روز بغاث سخن گفت و طبق دستور، ماموریت خود را انجام داد. یادآورى آن روز خاطرات گذشته را بیدار کرد و آتش خشم اوس و خزرج را مشتعل نمود، به هیجان آمدند، در همان مجلس، نزاع درگرفت تا جایى که بعضى از افراد دو قبیله با یکدیگر گلاویز شدند، یکى گفت: ما حاضریم صحنه‏ى بغاث را تکرار کنیم، دیگرى گفت: ما نیز حاضریم. فورا تصمیم گرفتند. فریادهاى مسلح شوید ! مسلح شوید ! به هم آمیخت و سرزمین حره به عنوان نبردگاه معین شد و هر دو گروه به راه افتادند. خبر این تصمیم در شهر پیچید و افراد هر قبیله با سرعت به جمعیت خود مى‏پیوستند و رفته‏رفته 

    زمینه‏ى زد و خورد سخت و خونینى آماده مى‏شد. جریان امر به اطلاع رسول اکرم (ص) رسید. حضرت به معیت جمعى از اصحاب که در حضورش بودند حرکت کرد و خیلى زود خود را به آنان رساند. 

    فقال یا معشر المسلمین ! الله الله، ابدعوى الجاهلیه و انا بین اظهرکم بعد ان هداکم الله تعالى الى الاسلام و اکرمکم به و قطع عنکم امر الجاهلیه و استنقذکم به من الکفر و الف بینکم ترجعون الى ما کنتم علیه کفارا. 

    فرمود: اى مسلمانان ! آیا به کشاکش دوران جاهلیت گراییده‏اید با آنکه من در میان شما هستم. پس از آنکه خداوند شما را به دین اسلام هدایت کرد، موجبات عز و عظمتتان را فراهم آورد، پیوندهاى جاهلیت را از شما برید، از کفر نجاتتان داد و بین شما ایجاد الفت و محبت کرد ؟ آیا مى‏خواهید روشهاى جاهلیت را در پیش گیرید و به کفرى که قبلا گرفتار آن بودید برگردید ؟ 

    سخنان رسول اکرم (ص) آنان را به خود آورد و دانستند که این افکار شیطانى نقشه‏ى خائنانه‏اى است که دشمن آنان طرح کرده است. شمشیرها را به زمین افکندند، دست محبت به گردن هم انداختند، اشک ریختند، اظهار ندامت نمودند، مراتب اطاعت خود را به رسول اکرم (ص) اظهار داشتند و در معیت آن حضرت از نیمه راه حره برگشتند و خداوند با لطف خود آتش فتنه‏ى شاس بن قیس را خاموش کرد. 

    اگر خبر هیجان اوس و خزرج در آغاز گفتگوى بغاث به رسول اکرم (ص) مى‏رسید حضرت همان موقع در جمع آنان شرکت مى‏کرد، با سخنان نافذ خویش غیظشان را فرومى‏نشاند و نمى‏گذاشت با هم گلاویز 

    شوند و مسلح گردند، ولى خبر این قضیه موقعى به پیمبر رسید که هر دو قبیله سلاح برداشته و راه حره را که براى زد و خورد گزیده بودند طى مى‏کردند و در واقع نایره‏ى غضب زبانه کشیده بود و اگر پیشواى اسلام نمى‏رسید عده‏اى کشته یا مجروح مى‏شدند و در آتش خشم مى‏سوختند. خوشبختانه پیمبر گرامى در لحظات نهایى و پیش از وقوع خطر در محل حضور یافت و اوس و خزرج را از سیه‏روزى و بدبختى نجات داد، آنان که براى زد و خورد به حره مى‏رفتند اگر بر اثر تربیت و تعلیم پیشواى اسلام به مقام عدل نایل شده بودند با اعمال غضب و کشتن و مجروح ساختن یکدیگر جامه‏ى پرافتخار عدل از برشان بیرون مى‏شد و لباس ننگین ظلم جایگزین آن مى‏گردید. 

    خلاصه، فرموده‏ى امام سجاد (ع) در این قسمت از دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است ابتدا از کظم غیظ نام برده و مى‏خواهد به پیشگاه خداوند عرض کند: بار الها! اگر کسانى بر اثر گسترش تعالیم اسلام و بسط عدل از اخلاق حمیده و سجایاى انسانى برخوردار گردیدند و به مقام رفیع عدالت نایل آمدند در صورتى که دچار هیجان درونى و غیظ باطنى گردیدند و در معرض گناه واقع شدند مرا موفق بدار که آنان را دریابم و موجبات کسب فیضشان را فراهم آورم و نگذارم خشم باطنشان ظاهر شود، به آتشى سوزان مبدل گردد، و ناپاکى و گناه به بار آورد. امام (ع) پس از کظم غیظ از اطفاى نایره اسم برده و مى‏خواهد در پیشگاه خدا عرض کند: بار الها! اگر هیجان باطنى آنان از حد کظم غیظ بگذرد و خشم درون برون افتد و غضب همانند آتش فروزان گردد موفقم بدار که آن آتش را خاموش کنم پیش از آنکه دامنگیر افراد شود و حوادثى تلخ و گناه‏آلود به بار آورد. 

    به موقع است که در پایان بحث امروز نکته‏اى را به عرض شنوندگان محترم برسانم . دعاى «مکارم‏الاخلاق» صحیفه‏ى سجادیه از نظر پرورش سجایاى انسانى کتاب تربیت است، اگر ما این دعاى شریف را تنها به عنوان دعا بخوانیم البته از اجر خواندن دعا و ذکر بارى‏تعالى بهره‏مند خواهیم شد اما اگر آن را علاوه بر قصد دعا و ذکر الهى به عنوان دستور انسان‏سازى و فراگرفتن تعالیم اسلام بخوانیم و روى هر یک از جملاتش دقت کنیم و تصمیم بگیریم خویشتن را بر وفق آن بسازیم قطعا علاوه بر اجر دعا از پاداش مهمتر از آن یعنى فراگرفتن دین الهى و تعلم مکارم اخلاق نیز بهره‏مند خواهیم بود. خدمت به مردم در مکتب قرآن شریف از صفات حمیده و خدمتگزاران خلق در صف خوبان و نیکان قرار دارند. 

    عن على علیه‏السلام قال: خیر الناس من نفع الناس. 

    على (ع) فرموده: بهترین مردم کسى است که نفعش عاید مردم گردد. مى‏دانیم که قدر و ارزش خوبیهاى مردم نسبت به یکدیگر متفاوت است، مثلا کسى که در بیابانى سوزان ماشین خود را نگه مى‏دارد و به تشنه‏ى بى‏حالى که در کنار جاده افتاده آب مى‏دهد و از خطر مرگش مى‏رهاند، عملش از نظر معنوى و انسانى به مراتب بالاتر از کسى است که در وضع عادى به تشنه‏اى آب مى‏دهد، کسى که بر اثر غضب دچار هیجان درونى شده، اگر غیظش برون افتد و مشتعل گردد آتش فساد روشن مى‏شود، همچنین کسى که خشمش آشکار گردیده و شعله‏ور شده است اگر خاموش نشود مى‏تواند براى خودش و دگران مصائب سنگین به بار آورد. شایسته است افراد باایمان و دوستداران 

    اهل‏بیت علیهم‏السلام از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» درس بگیرند، از امام سجاد (ع) پیروى کنند و انسان افروخته را یارى دهند، در مرحله‏ى اول غیظش را در ضمیرش فرونشانند و با هر وسیله‏ى ممکن از بروز آن جلوگیرى کنند، در مرحله‏ى دوم موجباتى فراهم آورند که آتش غضبش خاموش شود تا خودش و بستگان و اطرافیانش از خطر رهایى یابند. خدمت به چنین انسانى همانند آب دادن به تشنه‏اى است در بیابان سوزان که اگر به او نرسند و آبش ندهند عطش به حیاتش خاتمه خواهد داد. 

     



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:40 عصر سه شنبه 87/12/6

    شرح دعای مکارم الاخلاق(67)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و کظم الغیظ، و اطفاء النائره. 

     امام سجاد علیه‏السلام در این قسمت از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» میل درونى و خواهش باطنى خود را در بسط عدل بین مردم به پیشگاه بارى‏تعالى عرض نموده و سپس دو امر مهم را در ابقاى عدل و داد از خداوند درخواست مى‏نماید: 

    و کظم الغیظ و اطفاء النائره، بار الها ! زیور صلاحیت و لباس تقوى را به من بپوشان تا بتوانم از فوران غیظ جلوگیرى کنم و آتش خشم را فرونشانم. به خواست خداوند بزرگ موضوع سخنرانى امروز این دو مطلب مى‏باشد که در کلام امام سجاد (ع) آمده است. 

    در آغاز سخن لازم مى‏داند شنوندگان محترم به این نکته توجه نمایند که پیاده کردن عدل در اجتماع امرى است مهم و مهمتر از آن حفظ عدل و مصون داشتن آن از عواملى است که فرد یا جامعه‏ى عادل را از صراط حق منحرف مى‏نماید و به راه تعدى و تجاوز سوق مى‏دهد و دو مطلب موضوع سخنرانى امروز، دو عامل از عوامل عدل و دادگرى است. 

    به مشیت حکیمانه‏ى بارى‏تعالى در وجود انسان به طور طبیعى غرایزى به ودیعه گذارده شده که هر یک از آنها در ادامه‏ى زندگى و ابقاى  حیات فردى و نوعى انسان نقش موثرى را ایفا مى‏نماید و قوه‏ى غضب یکى از آنهاست. این غریزه‏ى ارزشمند و مهم نیروى دفاع آدمى در مقابل عوامل زیانبارى است که حیات و سلامتش را تهدید مى‏نماید. قوه‏ى غضب همانند سلاحهاى گرم و آتشین در دست مرزداران کشور است. در موقعى که مملکت مورد حمله‏ى اجانب قرار گیرد یا راهزنان اخلالگر به کشور هجوم آورند و بخواهند به مال و جان اهالى تعدى نمایند، مرزداران سلاحهاى خود را به کار مى‏گیرند تا آنان را قلع و قمع نمایند و کشور و مردم را از بلا و خطر برهانند. مرزداران کشور موقعى که ببینند مملکت در معرض خطر قرار گرفته و دشمن هجوم آورده است هر قدر از آتشبارهاى خود استفاده کنند و سلاحهاى خویش را به کار اندازند تا دشمن را مغلوب و منکوب نمایند و به عقب‏نشینى وادارشان سازند عملشان صحیح و مورد تایید عقل و شرع است، اما اگر مرزدارى یکى از همسنگران خود را که به شوخى یا جدى به وى دشنام داده هدف قرار دهد و سلاح خود را به سوى او نشانه رود و آتش کند و او را مجروح یا مقتول نماید مجرم شناخته مى‏شود و مورد تعقیب قرار مى‏گیرد و به نسبت جرمى که مرتکب شده است استحقاق مجازات دارد. اعمال قوه‏ى غضب همانند به کار گرفتن سلاح براى دفع دشمن و حفظ کشور تن است. اگر انسانى در بیابان مورد هجوم درنده یا گزنده‏اى قرار گیرد و خود را در معرض خطر احساس نماید غریزه‏ى غضب، یعنى نیروى دفاع بدن، به طور خودکار تحریک مى‏شود، به صاحبش قوت و قدرت مى‏بخشد و او با نیرومندى، درنده یا گزنده را هدف قرار مى‏دهد، با چوب و سنگ یا هر چه در اختیار دارد به دشمن مى‏تازد و از خود دفاع مى‏نماید. به کار بردن قوه‏ى غضب در چنین مورد مقبول عقل و شرع است. اما اگر از برادر خود یا یک فرد عادى سخن سرد یا دشنامى بشنود وظیفه‏ى اخلاقى و سجیه‏ى انسانى به وى 

    اجازه نمى‏دهد قوه‏ى غضب را که سلاح دفاع از سلامتى یا حیات اوست آزادانه به کار گیرد و گوینده را مورد هجوم قرار دهد، چه ممکن است این تندروى بیجا و ناسنجیده او را به پرتگاه خطرناکى ببرد، شخص مورد خشم را مجروح کند، یا بر اثر یک ضربه به حیاتش خاتمه دهد و در نتیجه خود را اسیر زندان کند یا خویشتن را از زندگى محروم نماید. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى پیروان خود را از به کار بردن قوه‏ى غضب برحذر داشته و خطرات ناشى از آن را خاطرنشان فرموده‏اند، و در اینجا به بعضى از آن روایات اشاره مى‏شود: 

    عن ابى‏محمد الحسن بن على علیهماالسلام قال: الغضب مفتاح کل شر. 

    امام عسکرى علیه‏السلام فرموده: غضب کلید تمام شرور و بدیهاست. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: سمعت ابى یقول: اتى رسول‏الله صلى الله علیه و آله رجل بدوى فقال انى اسکن البادیه، فعلمنى جوامع الکلام. فقال: آمرک الا تغضب. فاعاد علیه الاعرابى المساله ثلاث مرات حتى رجع الرجل الى نفسه. فقال: لا اسال عن شیئى بعد هذا ما امرنى رسول‏الله صلى الله علیه و آله الا بالخیر، قال و کان ابى یقول: اى شى‏ء اشد من الغضب ؟ ان الرجل لیغضب فیقتل النفس التى حرم الله و یقذف المحصنه. 

    امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش شنیده که فرمود: عربى بدوى حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد. عرض کرد: مسکنم در بیابان است، به من کلام جامعى را بیاموز. حضرت در پاسخ به او فرمود: به تو 

    امر مى‏کنم که غضب مکن. مرد عرب سه بار درخواست خود را تکرار نمود و حضرت همان جواب را داد. سپس مرد سائل فکر کرد و با خود گفت: پس از این پاسخ، دیگر سئوالى نمى‏کنم و رسول گرامى چیزى جز خیر به من امر نفرموده است. در پایان حدیث، امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش نقل نموده که مى‏فرمود: چه چیز بدتر از غضب است ؟ مرد خشمگین مى‏شود، خونى را به ناحق مى‏ریزد یا زن پاکدامن و عفیفى را به زنا نسبت مى‏دهد. 

    عن على علیه‏السلام قال: الغضب نار موقده. من کظمه اطفاها و من اطلقه کان اول محترق بها. 

    على (ع) فرموده است: غضب آتشى است افروخته، هر کس در ضمیر خود آن را فرونشاند خاموشش نموده است و هر کس آزادش گذارد خود، اول کسى است که در شعله‏هاى آن خواهد سوخت. 

    عن الصادق علیه‏السلام عن ابیه انه ذکر عنده الغضب فقال: ان الرجل لیغضب حتى لا یرضى ابدا و یدخل بذلک النار. 

    امام صادق (ع) از پدرش حدیث نمود که در حضور آن حضرت سخن از غضب به میان آمد. فرمود: مرد غضب مى‏کند و به هیچ وجه راضى نمى‏شود که از آن بازایستد و سرانجام بر اثر خشم، جهنمى مى‏شود و داخل آتش مى‏گردد. 

    موقعى که فرد عادل یا جامعه‏ى درستکار برافروخته و خشمگین مى‏گردند در معرض خطر انواع گناهان واقع مى‏شوند و ممکن است در آن حالت به جرایم بزرگ و غیر قابل جبرانى دست بزنند. در این شرایط، عدل سالم و پایدار نمى‏ماند و اشخاص خشمگین براى ارضاى غریزه‏ى خشم از راه حق، منحرف مى‏گردند و دامنشان به گناهان آلوده مى‏شود. 

    راه جلوگیرى از عواقب شوم غضب، کظم غیظ یعنى فرونشاندن هیجان درونى است. انسان خشمگین مى‏تواند با انجام پاره‏اى از اعمال، خشم درونى را فرونشاند: اگر ایستاده است بنشیند، اگر نشسته است بپا خیزد، دست و صورت را با آب سرد بشوید، از محیط غضب خارج شود و از این قبیل اعمال. انجام این کارها نیاز به توجه و تعقل دارد. بدبختانه هیجان غضب، عقل را تیره مى‏کند و نمى‏گذارد آدمى به خیر و صلاح بیندیشد و آن را به کار بندد. 

    عن على علیه‏السلام: الغضب یفسد الالباب و یبعد عن الصواب. 

    على (ع) فرموده: غضب، عقل را فاسد مى‏کند و آدمى را از تشخیص صلاح و صواب دور مى‏سازد. 

    از انسان خشمگین و برافروخته نمى‏توان توقع داشت که به خود آید، فکر کند، از اعمال خلاف مصلحت خوددارى نماید، و به راه صحیح و صواب گرایش یابد. در این موقع لازم است افراد پاکدل و بشردوست کمک کنند، انسان غضب‏آلود را از پرتگاه سقوط دور نمایند و به هر نحوى که ممکن است موجبات کظم غیظ و فرونشاندن خشم درونیش را فراهم آورند. حضرت زین‏العابدین علیه‏السلام در این قسمت از دعاى «مکارم‏الاخلاق» چنین موفقیت بزرگى را از پیشگاه الهى درخواست نموده و عرض مى‏کند: 

    و حلنى بحلیه الصالحین و البسنى زینه المتقین فى بسط العدل و کظم الغیظ. 

    بار الها ! مرا به زیور صالحین بیارا و زینت متقین را بر من بپوشان تا به گسترش عدل موفق شوم و به فرونشاندن غیظ دست یابم. 

    بسط عدل در جامعه، تمناى اول امام سجاد (ع) است. براى آنکه 

    افراد عادل را از گناهان ناشى از خشم محافظت کند و نگذارد سرمایه‏ى گرانقدر عقل از کفشان برود توفیق پیشگیرى از بروز غضب یعنى کظم غیظ را از پیشگاه خداوند درخواست مى‏نماید. امام (ع) عملا و علما براى فرونشاندن غیظ باطنى دگران شایستگى و صلاحیت دارد، از نظر عمل، حضرت زین‏العابدین (ع) خود اهل کظم غیظ است و این سجیه‏ى انسانى مکرر از وى مشاهده شده است و در اینجا به ذکر دو نمونه، یکى در محیط خانواده و آن دیگر در محیط اجتماع اکتفا مى‏شود: 

    کانت جاریه لعلى بن الحسین علیهماالسلام تسکب علیه الماء. فسقط الابریق من یدها فشجه. فرفع راسه الیها. فقالت الجاریه: ان الله تعالى یقول: و الکاظمین الغیظ. فقال: کظمت غیظى. قالت: و العافین عن الناس. قال: عفوت عنک. قالت: و الله یحب المحسنین. قال: اذهبى، فانت حره لوجه الله. 

    جاریه‏ى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام روى سر حضرت آب مى‏ریخت. غفلتا ظرف آب از دستش رها شد. به سر حضرت اصابت نمود. آن را شکافت و خون ریخت. حضرت سر بلند کرد و به وى نگریست. جاریه آیه‏ى حاوى کظم غیظ را خواند. حضرت فرمود: غیظم را فرونشاندم. سپس قسمت دیگر آیه را خواند. حضرت فرمود: تو را بخشیدم. آنگاه جمله‏ى آخر آیه را که حاوى احسان است قرائت نمود. فرمود: برو که تو براى خداوند آزادى. 

    حکى عن زین‏العابدین على بن الحسین علیهماالسلام انه سبه رجل فرمى علیه خمیصه کانت علیه. فامر له بالف درهم. فقال بعضهم جمع فیه خمس خصال: الحلم و اسقاط الاذى و تخلیص الرجل مما 

    یبعده عن الله و حمله على الندم و التوبه. و رجوعه الى المدح بعد الذم، فاشترى جمیع ذلک بیسیر من الدنیا. 

    مردى به امام سجاد (ع) دشنام گفت: حضرت بلافاصله عباى سیاه‏رنگى را که بر دوش داشت به سویش افکند و فرمود: هزار درهم نیز به وى بدهند. کسانى ناظر این جریان بودند گفتند: امام (ع) با عمل خود پنج خصلت پسندیده را جمع نمود: اول حلم یعنى کظم غیظ، دوم چشمپوشى از ایذاء وى، سوم دشنامگو را از عمل خود نادم نمود، چهارم به توبه‏اش موفق ساخت، و پنجم او را به مدح وادار نمود، پس از آنکه دشنام گفته بود، و امام (ع) همه‏ى آنها را با قلیلى از مال دنیا خریدارى نمود. 

    پس اگر امام سجاد (ع) شخص برافروخته‏اى را به کظم غیظ دعوت کند، نمى‏تواند بگوید: اگر کظم غیظ خوب است چرا خودتان عمل نمى‏کنید و در ناملایمات برافروخته و خشمگین مى‏شوید زیرا مراتب حلم و کظم غیظ امام بر کسى پوشیده نبود و آنان که حضرتش را مى‏شناختند آگاه بودند که او در خانواده و اجتماع تا چه حد ناروایى‏ها را تحمل مى‏کند و در مقابل اسائه‏ى ادب افراد غیر مودب و بدزبان کظم غیظ مى‏نماید. کظم غیظ در آیین مقدس اسلام از صفات حمیده و خصال پسندیده است و در این باره احادیث بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است. براى آنکه شنوندگان محترم، بیش از پیش به اهمیت و ارزش آن واقف شوند در اینجا قسمتى از روایات به عرض مى‏رسد: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من احب السبیل الى الله عز و جل جرعتان: جرعه غیظ تردها بحلم و جرعه مصیبه تردها بصبر. 

    رسول اکرم (ص) فرموده: از جمله راههاى محبوب براى قرب به خداوند دو جرعه است: یکى جرعه‏ى غیظ است و آن دیگر جرعه‏ى مصیبت. افراد باایمان جرعه‏ى غیظ را با حلم و جرعه‏ى مصیبت را با صبر به درون خود رد مى‏کنند و برون نمى‏افکنند. 

    عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: من کظم غیظا و هو یقدر على امضائه حشى الله قلبه امنا و ایمانا یوم القیامه. 

    امام باقر (ع) فرمود: هر کس غیظى را در باطن حبس کند با آنکه اگر بخواهد مى‏تواند آن را اظهار نماید و شخص مورد غضب را کیفر دهد خداوند در قیامت قلب او را از ایمنى و ایمان پر مى‏کند. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: ما من عبد کظم غیظا الا زاده الله عز و جل به عزا فى الدنیا و الاخره و قد قال الله تبارک و تعالى: و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین و آتاه الله الجنه مکان غیظه ذلک. 

    امام صادق (ع) فرمود: هیچ بنده‏اى کظم غیظ نمى‏کند مگر آنکه خداوند به این وسیله عز او را در دنیا و آخرت افزایش مى‏دهد. سپس حضرت آیه‏ى کظم غیظ را قرائت نمود و فرمود: خداوند در مقابل غیظى که فرونشانده است به او بهشت رحمت مى‏دهد. 

    و عنه علیه‏السلام قال: من کظم غیظا و لو شاء ان یمضیه امضاه ملا الله قلبه یوم القیامه رضاه. 

    و نیز فرموده است: هر کس غیظى را فرونشاند که اگر بخواهد مى‏تواند آن را عملى نماید خداوند در قیامت دل او را از خشنودى و رضاى خود پر مى‏کند. 

    کان على بن الحسین علیهماالسلام یقول: انه لیعجبنى الرجل ان یدرکه حلمه عند غضبه. 

    آنقدر کظم غیظ، مهم و گرانقدر است که امام سجاد (ع) مى‏فرمود: موجب شگفتى من است مردى که حلم و بردباریش موقع غضب، او را دریابد و باعث کظم غیظش گردد. 

    اگر کسى به افراد کریم النفس و بزرگوار بد کند طبق دستور اولیاى اسلام او را مى‏بخشند و مشمول عفو خود قرار مى‏دهند ولى این دستور در جایى قابل اجراست که بدکننده لایق عفو و اغماض باشد. اما اگر چشمپوشى از بدى او موجب گستاخى و تجریش مى‏شود و زیانهاى تازه‏اى به بار مى‏آورد باید مورد تعقیبش قرار داد و این مطلب در رساله‏ى «حقوق» امام سجاد (ع) تصریح شده است. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:38 عصر سه شنبه 87/12/6

    شرح دعای مکارم الاخلاق(66)

     

    مردم کشورهاى غرب اسیر حکومتهاى مستبد و خودسر بودند، در مضیقه و فشار زندگى مى‏کردند، سرانجام از زورگویى عمال حکومتها به جان آمدند و ملتها یکى پس از دیگرى طغیان نمودند، آشوب و انقلاب برپا کردند، کشته‏ها دادند، تا در نتیجه، زنجیرهاى اسارت را پاره کردند، استبداد را برانداختند، به آزادى دست یافتند، و حکومت مردم بر مردم را مستقر ساختند. اینان در پرتو انقلاب بر حکومتهاى ظالم چیره شدند و آنان را از کرسى قدرت به زیر آوردند ولى هواى نفس همچنان در ضمیرشان حکومت مى‏کند و آنان را به کارهاى ظالمانه و غیرانسانى وادار مى‏نماید، به فرمان هواى نفس کشورهاى ضعیف را مورد تجاوز قرار مى‏دهند، به مردم زور مى‏گویند، ذخایرشان را به یغما مى‏برند، سرزمینشان را استعمار و خودشان را استثمار مى‏نمایند، از عدل و آزادى سخن بسیار مى‏گویند، خود را مدافع حقوق بشر مى‏خوانند ولى هر جا منافعشان اقتضا کند عدل و آزادى را پایمال مى‏نمایند و به حقوق بشر پشت پا مى‏زنند و از پى منافع خود مى‏روند. در کشورهاى پیشرفته‏ى امروز قانونگذاران نمایندگان مردمند و باید طبق خواسته‏ى آنان  وضع قانون نمایند، هر چند آن خواسته منافى با مصلحت و سعادت جامعه باشد. از این رو در کشورهاى غربى نوشابه‏هاى الکلى با تمام مفاسد فردى و اجتماعى و با همه‏ى ضررهاى بهداشتى و اخلاقى، مجاز شناخته شده و در حمایت قانون قرار دارد. هوى‏پرستى موجب شده است که به زنان و دختران در اعمال تمایل جنسى، آزادى بیش از حد داده شود و این عمل ضد مصلحت و سعادت مورد حمایت قانون قرار گرفته و هر سال به موجب آمار بر عوارض شوم و زیانبار آن افزوده مى‏شود. اطاعت بى‏قید و شرط از هواى نفس، چشم و گوش دل را نابینا و ناشنوا مى‏کند و آدمى را به پستى و انحطاط سوق مى‏دهد و ممکن است با خطرات بسیار عظیم و غیر قابل جبران مواجهش نماید. اولیاى گرامى اسلام در این باره سخن بسیار گفته و پیروان خود را آگاه نموده‏اند و در اینجا فقط به ذکر یک حدیث اکتفا مى‏شود: 

    عن على علیه‏السلام قال: انکم ان امرتم علیکم الهوى اصمکم و اعماکم و ارداکم. 

    على (ع) فرمود: اگر هواى نفس بر وجودتان فرمانروا گردد شما را کر و کور مى‏کند و موجبات پستى و سقوطتان را فراهم مى‏آورد. هم‏اکنون در کشورهاى پیشرفته گروههایى یافت مى‏شوند که انسانیت را از یاد برده، تعالى معنوى را فراموش نموده، کرامت نفس را واپس زده و سعادت خود را در اقناع هواى نفس خویش پنداشته‏اند، بعضى تصور نموده‏اند سعادت آدمى در لذت‏گرایى است و گمان دارند سعادتمندترین مردم کسى است که کامیابى و تمتعش در زندگى بیشتر باشد. در نظر اینان غریزه‏ى جنسى پایگاه اصلى سعادت آدمى است. 

    گروهى از پى سخن نیچه رفته و سعادت آدمى را در قدرت و غلبه مى‏دانند، اینان در هوى‏پرستى به تفوق‏طلبى و برترى‏جویى توجه بسیار دارند و اگر به هدف خویش نایل گردند خود را سعادتمند مى‏پندارند. بعضى پایگاه اصلى سعادت را اقتصاد و تمکن مالى شناخته و تمام فعالیت خویش را در این راه مصروف مى‏دارند و به قول یکى از نویسندگان، این گروه، انسانیت را در مقابل بت اقتصاد قربانى نموده‏اند. از این نظریه‏هاى نادرست مى‏توان فهمید که بشر امروز تا چه حد اسیر هواى نفس شده، از قوانین عادلانه دور افتاده و از واقع‏بینى و شناخت سعادت حقیقى شایسته‏ى انسان محروم مانده است. افراد باایمان و پیروان واقعى قرآن شریف هواى نفس خود را با اندازه‏گیرى صحیح و در چهارچوبه‏ى قوانین عادلانه‏ى الهى اعمال مى‏نمایند، اینان خود را بنده‏ى خدا مى‏دانند نه بنده‏ى هوى، از این رو تمایلات نفسانى خویش را بر معیار شرع مقدس و رضاى آفریدگار اعمال مى‏نمایند. البته این قبیل افراد از خطرات ناشى از اطاعت کورکورانه‏ى هواى نفس مصون و محفوظ خواهند بود. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لن یستکمل مومن ایمانه حتى یکون هواه تبعا لما جئتکم به. 

    رسول اکرم (ص) فرموده: هیچ مومنى ایمان خود را کامل نمى‏کند تا آنکه هواى نفس خویشتن را پیرو دستور و تعالیم دینى که من آورده‏ام قرار دهد. 

    عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: لکن الرجل کل الرجل نعم الرجل هو الذى جعل هواه تبعا لامر الله. 

    حضرت على بن الحسین علیهماالسلام فرمود: مرد واقعى، مرد تمام، مرد خوب آن کسى است که هواى نفس خود را پیرو امر خداوند قرار دهد. 

    از آنچه مذکور افتاد روشن شد که بشر در بسیارى از موارد از وضع قوانین عادلانه و مصلحت‏آمیز که خیر انسانها را از جمیع جهات تامین نماید عاجز و ناتوان است و براى نیل به عدل و مصلحت و دست یافتن به سعادت واقعى باید از قوانین تشریعى آفریدگار جهان که عالم به تمام دقایق و حقایق است پیروى نمایند و پیمبران الهى براى ارائه‏ى این قوانین و نیل به این هدف مقدس مبعوث شده‏اند. درباره‏ى عدل و قدر و منزلت رفیع آن روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در اینجا پاره‏اى از آنها ذکر مى‏شود: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: العدل جنه واقیه و جنه باقیه. 

    رسول اکرم (ص) فرموده: عدل سپرى است نگهبان و بهشتى است جاودان. 

    عن على علیه‏السلام قال: فى العدل الاقتداء بسنه الله و ثبات الدول. 

    على (ع) فرموده: عدل، اقتدا به طریقه و روش خداوند است و موجب پایدارى و ثبات دولتهاست. 

    عن مغیره بن نوفل عن النبى صلى الله علیه و آله: من لم یحمد عدلا و لم یذم جورا فقد بارز الله تعالى بالمحاربه. 

    مغیره بن نوفل از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرمود: هر کس عدل و داد را تمجید نکند و از جور و بیداد مذمت ننماید به جنگ 

    خداوند آمده است. 

    قرآن شریف صریحا به مسلمانان دستور داده که عدل و داد را درباره‏ى همه‏ى مردم ، حتى نسبت به دشمنان خود رعایت کنند و از مسیر حق منحرف نشوند. 

    و لا یجر منکم شنان قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى. 

    من وصایا امیرالمومنین لابنه الحسین علیهماالسلام: اوصیک بتقوى الله فى الغنى و الفقر و بالعدل على الصدیق و العدو. 

    از جمله‏ى وصایاى امیرالمومنین به فرزندش حسین علیهماالسلام این بود که فرمود: تو را به تقوى سفارش مى‏کنم در حال غنى و فقر، و به عدل و داد توصیه مى‏کنم درباره‏ى دوست و دشمن. 

    علاقه و میل درونى امام سجاد (ع) این است که عدل اسلامى را در جمیع ابعادش بین مردم گسترش دهد و جامعه را از عدالت در عقاید و اخلاق، عبادات و معاملات، معاشرت و آمیزش، گفتار و رفتار و خلاصه، در تمام شئون مادى و معنوى برخوردار نماید. امام براى دست یافتن به این هدف بسیار عالى و بزرگ دو تمنى از پیشگاه بارى‏تعالى مى‏نماید: یکى آنکه او را به زیور صالحین بیاراید، و دیگر آنکه زینت متقین را بر وى بپوشاند: 

    و حلنى بحلیه الصالحین و البسنى زینه المتقین فى بسط العدل. 

    گویى امام سجاد (ع) با این قسمت از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» به پیروان پاکدل و باایمان خود مى‏فهماند که اگر مى‏خواهند همانند پیمبران الهى مردم را تربیت نمایند و آنان را بر پا دارنده‏ى عدل و داد بسازند باید واجد دو مزیت باشند: اول صلاحیت و شایستگى، دوم تقوى و پاکى. 

    صلاحیت یک لفظ است ولى مصادیق بسیار دارد و در اینجا با استفاده از آیات و روایات، پاره‏اى از آنها ذکر مى‏شود: 

    صلاحیت علمى: کسى که مى‏خواهد عدل را بین مردم گسترش دهد و آنان را دادگر بسازد باید در هر مورد از تعالیم شرع مقدس به خوبى آگاه باشد و عدل را درباره‏ى هر یک از شئون مادى و معنوى بداند تا بتواند با قاطعیت و اطمینان‏خاطر سخن بگوید و مردم را به رعایت آنچه در شرع مقدس رسیده است دعوت نماید. قرآن شریف در این باره فرموده: 

    و لا تقف ما لیس لک به علم، ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسوولا. 

    هرگز از پى آنچه علم و اطمینان ندارى مرو و ناآگاه قدم برمدار که گوش و چشم و دل آدمى در پیشگاه الهى مواخذ و مسئولند. 

    عن على علیه‏السلام قال: دع القول فیما لا تعرف. 

    على (ع) فرموده است: سخن گفتن را در چیزى که نمى‏دانى و از آن آگاهى ندارى ترک گوى و خوددارى کن. 

    و عنه علیه‏السلام قال: ایاک و الکلام فیما لا تعرف طریقته و لا تعلم حقیقته. 

    و نیز فرموده است: بپرهیز از اینکه در چیزى سخن بگویى که راه آن را نمى‏دانى و از حقیقتش آگاهى ندارى. 

    کسى که مى‏خواهد عدل الهى را که محتواى احکام و مقررات شرع مقدس است بین مردم نشر دهد باید در هر مورد، دستور الهى را بداند و آگاهانه سخن بگوید و اگر به نام عدل دینى چیزى را بین مردم 

    القا نماید که از دین خدا نبوده و نفى و اثباتش نابجا باشد مردم گمراه مى‏شوند و این خود گناه بزرگ است، و در صورتى که خطایش آشکار شود و مردم بفهمند که او، و لو در یک مورد، عدل را جور خوانده یا جورى را به حساب عدل آورده است، از آن پس اطمینان شنوندگان از وى سلب مى‏شود و کلامش را با تردید و دودلى تلقى مى‏نمایند. 

    عن على علیه‏السلام قال: لا تقل ما لا تعلم فتتهم باخبارک بما تعلم. 

    على (ع) فرموده: چیزى را که نمى‏دانى مگو که این کار موجب مى‏شود که در سایر گفته‏هایت متهم شوى و شنوندگان در صحت دیگر سخنانت که از روى علم و آگاهى گفته‏اى شک و تردید نمایند. 

    استقامت و پایدارى: کسى که مى‏خواهد عدل را بین مردم گسترش دهد و آنان را دادگر بسازد باید از استقامت و ثبات برخوردار باشد و در مقابل مشکلات مقاومت کند، ناملایمات را تحمل نماید و این از شرایط اساسى صلاحیت و شایستگى در انجام مهمات است. بشر به رغبت طبیعى و میل غریزى خواستار آزادى بى‏قید و شرط است، مى‏خواهد تمنیات نفسانى خود را آنطور که مایل است اقناع نماید و چیزى سد راهش نشود و چون قوانین و مقررات عادلانه او را محدود مى‏کند و خواهشهاى ناروا و خلاف مصلحتش را منع مى‏نماید از قبول آنها خوددارى مى‏کند و از اطاعت و فرمانبرى سرباز مى‏زند. انسان دادگستر و خیرخواه اگر در هدف مقدس خود پافشارى کند و با منطقى قوى ضرورت پیروى از عدل را که زیربناى سعادت مادى و معنوى انسانها است به آنان بفهماند سرانجام پیروز مى‏گردد و به مقصد بلند 

    خویش دست مى‏یابد و سرافراز مى‏گردد. 

    عن على علیه‏السلام قال: علیک بمنهج الاستقامه فانه یکسبک الکرامه و یکفیک الملامه. 

    على (ع) فرموده: بر تو باد به استقامت و پایدارى، چه آنکه استقامت براى تو کسب بزرگوارى و کرامت مى‏نماید و در زمینه‏ى ملامت امر تو را کفایت مى‏کند. 

    انسان دادگستر باید افراد را متوجه این نکته نماید که اگر عدل در جامعه برقرار گردد و تمام مردم، از قوى و ضعیف، توانا و ناتوان، در مرز خود قدم بردارند همه‏ى اعضاى جامعه در کمال رفاه و اطمینان خاطر زندگى مى‏کنند و هیچ یک احساس مضیقه و سختى نمى‏نمایند. اگر عدل از میان برود و قانون جنگل جایگزین آن گردد، مضیقه افزایش مى‏یابد و هر قدرتمندى گرفتار تعدى و تجاوز قدرتمندتر از خود مى‏شود و این مفاد کلام حضرت مولى‏الموحدین على (ع) است که فرموده: 

    فان فى العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق. 

    کسى که از عدل احساس مضیقه نماید تنگنایى جور براى او فزونتر خواهد بود. 

    خلاصه، شرایط صلاحیت و شایستگى در گسترش عدل متعدد است و یکى از آن شرایط که اهمیت بسیار دارد و امام سجاد (ع) آن را تخصیص به ذکر داده، تقوى و پاکى شخصى است که مردم را به عدل دعوت مى‏کند، چه اگر دعوت‏کننده با دارا بودن شرایط صلاحیت واجد تقوى باشد و در جمیع شئون زندگى، ورع و پاکى را رعایت نماید سخن او در شنوندگان نفوذ بیشتر دارد و مى‏تواند منشاء تحول جامعه گردد. 

    عن على علیه‏السلام قال: استعن على العدل بحسن النیه و قله الطمع و کثره الورع. 

    على (ع) براى پیشبرد عدل و دادگرى فرموده است: از سه چیز استعانت و استمداد کن: اول نیت خوب، دوم کمى توقع از مردم، و سوم فزونى ورع و تقوى. در این روایت، امام علیه‏السلام براى گسترش عدل از کثرت ورع سخن گفته یعنى آن کس که مى‏خواهد عدل را در سطح وسیع پیاده کند باید داراى ورع بسیار باشد به طورى که در هیچ عملى تقوى را فراموش نکند و از مرز حق قدمى فراتر نرود. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:17 عصر چهارشنبه 87/11/30

    شرح دعای مکارم الاخلاق(65)

     

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم صل على محمد و آله و حلنى بحلیه الصالحین، و البسنى زینه المتقین فى بسط العدل. 

     

    امام سجاد علیه‏السلام در این قسمت از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» از پیشگاه بارى‏تعالى مى‏خواهد که او را به زیور صالحین بیاراید و زینت متقین را بر وى بپوشاند تا بتواند در پرتو این دو عطیه‏ى بزرگ الهى مردم را به صفات حمیده و خصال پسندیده که مایه‏ى سعادت مادى و معنوى است متصف نماید و آنان را از خطراتى که ناشى از فقدان آن صفات است برهاند و اولین امرى که مورد نظر امام (ع) قرار گرفته و مى‏خواهد به قدر ممکن آن را در جامعه پیاده کند، گسترش عدل و داد است، و به خواست خداوند در سخنرانى امروز در مورد این مهم، یعنى بسط عدل، بحث خواهد شد، امید است مورد استفاده‏ى شنوندگان محترم قرار گیرد. اقامه‏ى عدل از ناحیه‏ى یک یا چند نفر در جامعه، مطلوب و پسندیده و موجب خشنودى حضرت بارى‏تعالى است اما قدر و منزلت بزرگ در زمینه‏ى عدل، گستردگى و اقامه‏ى آن در سطح وسیع اجتماع است، یعنى مردم آنقدر به رشد معنوى و 

    کمال روحى نایل گردند که تمام افراد یا لااقل اکثریت آنان خواهان عدل باشند و خود عملا آن را به موقع اجرا بگذارند. امام سجاد (ع) در بسط عدل به همین مطلب نظر دارد و مى‏خواهد دادگرى در سطح وسیع اجتماع تحقق یابد و مردم بسیار از آن بهره‏مند گردند. پیمبران الهى در ماموریت آسمانى خود خواهان اقامه‏ى عدل در جهان و بین تمام انسانها بودند و قرآن شریف در این باره فرموده است: 

    لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط. 

    ما پیمبران را با ادله و براهین مبعوث نمودیم و براى آنان کتاب و میزان فروفرستادیم تا مردم در پرتو تعلیم و تربیت آنان به عدل قیام نمایند و خود عملا مجرى آن باشند. 

    گاهى عدل از ناحیه‏ى حاکم عادل و با قدرت اجرایى او در جامعه پیاده مى‏شود، یعنى حکومت مردم را به رعایت عدل و داد ملزم مى‏نماید و اجازه نمى‏دهد در حوزه‏ى فرمانرواییش فردى به فرد دیگر ستم کند و به او تعدى و تجاوز نماید. مردم در مقابل قدرت حکومت تسلیم مى‏شوند و عدل را در جمیع شئون زندگى به کار مى‏بندند و افراد ظالم از تعدى و ستم دست مى‏کشند. عمل چنین حاکم عادلى آنقدر ارزش معنوى دارد که پیشواى بزرگ اسلام درباره‏ى یک ساعت عدل او، پاداش بزرگ را مژده داده و در مقابل، براى یک ساعت ظلم و جور حاکم ظالم از کیفر الهى خبر داده است: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: عدل ساعه خیر من عباده سبعین سنه قیام لیلها و صیام نهارها، و جور ساعه فى حکم اشد عند الله من 

    معاصى ستین سنه. 

    رسول اکرم (ص) فرموده است: عدل یک ساعت بهتر است از عبادت هفتاد سال که شبش در قیام و روزش در صیام طى شود و جور یک ساعت در حکمى نزد خداوند شدیدتر از شصت سال معصیت است. 

    در قلمرو فرمانروایى حاکم عادل، عدل اجرا مى‏شود ولى مردم ملکه‏ى عدالت ندارند و به انگیزه‏ى درونى و کشش باطنى خود مقررات را رعایت نمى‏نمایند بلکه محرک آنان در اقامه‏ى عدل، ترس از مجازات حاکم عادل است، اما ماموریت پیمبران الهى انسان‏سازى و ایجاد ملکه‏ى عدالت بود، انبیا کوشش داشتند تا در پرتو تعلیم و تربیت، مردم را به گونه‏اى بار آورند که مومن و درستکار باشند، اقامه‏ى عدل را وظیفه‏ى الهى و انسانى خود بدانند، همیشه و همه جا در خلوت و جلوت با آگاهى یا ناآگاهى مامورین حکومت، مقررات عدل را رعایت نمایند، به عبارت کوتاهتر در حوزه‏ى حکومت فرمانرواى عادل اقامه‏کننده‏ى عدل شخص حاکم با کمک مامورین اجرایى اوست، اما در محیط دعوت انبیاى الهى، مردم باایمان، خود بپادارنده‏ى عدل و دادند و این امتیاز از آیه‏ى قرآن شریف که هدف ارسال رسل و انزال کتب را بیان نموده، به خوبى مشهود است. 

    لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان. 

    ما رسولان خود را با ادله‏ى روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل نمودیم، 

    لیقوم الناس بالقسط، 

    تا مردم، خود، قیام به قسط نمایند و عدل و داد را بر پا دارند. 

    اگر فرموده بود: «لیقیموا الناس بالقسط» معناى آیه این مى‏شد که: پیمبران همانند زمامداران عادل، مردم را با نیروى انتظامى و قدرتهاى اجرایى به رعایت عدل وادار سازند. 

    عدل چیست؟ عدل در لغت به «ضد ظلم و جور» معنى شده است. بعضى گفته‏اند: عدل عبارت از این است که «هر چیزى در جاى خودش قرار داده شود» و بعضى دیگر گفته‏اند که: عدل این است که «حق هر صاحب حقى با اندازه‏ى صحیح به وى اعطا گردد»، و بعضى با تعبیرهاى دگر عدل را معنى کرده‏اند. در حدیثى امیرالمومنین علیه‏السلام عدل را ترازوى الهى براى اقامه‏ى حق خوانده و چنین فرموده است: 

    عن على علیه‏السلام قال: ان العدل میزان الله سبحانه الذى وضعه للخلق و نصبه لاقامه الحق فلا تخالفه فى میزانه و لا تعارضه فى سلطانه. 

    على علیه‏السلام فرموده: عدل میزان خداوند سبحان است که براى مخلوق قرار داده و آن را به منظور اقامه‏ى حق نصب نموده است، پس با خداوند در میزانى که قرار داده مخالفت نکن و با سلطه و قدرت او معارضه ننما. 

    نظم کهکشانها و نظام حیرتزاى جهان هستى بر پایه‏ى عدل تکوینى خداوند حکیم برقرار است و در حدیث آمده: 

    بالعدل قامت السماوات و الارض. 

    آسمانها و زمین بر اثر قوانین عادلانه‏ى بارى‏تعالى و در پرتو محاسبه و اندازه‏گیریهاى آفریدگار دانا و توانا پایدار و قائم‏اند. 

    مردم روى زمین نیز اگر خواهان سعادت و رستگارى باشند باید 

    جوامع خود را بر اساس عدل تشریعى خداوند استوار نمایند و طبق آن عمل کنند، با این تفاوت که عدل تکوینى با سرشت آسمانها و زمین آمیخته و به جبر اجرا مى‏شود ولى عدل تشریعى خداوند در هر زمان به وسیله‏ى پیمبر وقت به مردم ابلاغ مى‏شود و مردم در قبول و رد آن آزادى عمل داشته و دارند، مى‏توانند آن را بپذیرند و بر طبق آن عمل کنند و سعادتمند باشند و مى‏توانند از پذیرش آن سر باز زنند و عملا مخالفت نمایند و راه سقوط و تباهى را پیش گیرند. ممکن است کسانى سئوال کنند مگر انسانها نمى‏توانند براى خود قوانینى بر وفق عدل و مصلحت وضع نمایند و حتما قانونگذار باید خدا باشد و قوانین عادلانه را به وسیله‏ى وحى بر پیمبران فروفرستد و آنان آنها را به مردم ابلاغ نمایند؟ در پاسخ باید گفت: بشر از جهات متعدد در وضع قوانین عادلانه و سعادت‏بخش عاجز و ناتوان است، بشر قادر نیست براى خود مقررات جامع و کاملى را وضع نماید که جوابگوى تمام نیازهاى آدمى باشد، بعد حیوانى و انسانى را در نظر بگیرد، موازنه‏ى ماده و معنى را رعایت نماید، در تمام ابعاد، مردم را به راه صحیح هدایت کند و موجبات تعالى و تکامل همه جانبه‏ى آنان را فراهم آورد. براى آنکه مطلب تا اندازه‏اى روشن گردد لازم است در اینجا راجع به بعضى از جهات عجز و ناتوانى انسان در وضع قوانین عادلانه و مصلحت‏آمیز به اختصار توضیح داده شود. امید است شنوندگان محترم با توجه به این بحث اساسى بیش از پیش به ارزش قوانین الهى و ضرورت بعثت پیمبران در تامین سعادت بشر وقوف یابند و با معرفت زیادترى از اوامر بارى‏تعالى اطاعت نمایند. 

    در دنیاى پیشرفته‏ى امروز بشر با نور علم، قسمتهایى از زوایاى تاریک خلقت را روشن نموده، از ذخایر درونیش آگاه گردیده و بر آنها دست یافته است، در اعماق زمین و دریاها کاوش کرده، از محتواى آنها 

    آگاه شده و آن ودایع را براى بهبود زندگانى خود به کار گرفته است. اجرام کیهانى را تا حد ممکن مورد بررسى و تحقیق قرار داده، با افزارهاى فنى و صنعتى در جرم نزدیک زمین، یعنى کره‏ى ماه، قدم گذارده و از اجرام دوردست کیهان عکسبردارى کرده است، هسته‏ى اتم را شناخته، نیروى درونیش را آزاد ساخته و از آن بهره‏بردارى کرده است، پیشرفتهاى بهت‏آور و حیرتزا که در جهان امروز نصیب بشر گردیده بسیار است و همه‏ى این موفقیتها مدیون علم و شناخت موجودات ارضى و سماوى است. اما بشر ناشناخته و مجهول است. اولین علت عجز بشر از وضع قوانین عادلانه، ناآگاهى انسان از وجود خویشتن است، آنقدر خلقت آدمى پیچیده و مبهم است که یکى از دانشمندان عصر کنونى کتابى نوشته و نام آن را انسان، موجود ناشناخته گذارده است. از جمله مسائلى که از قرون پیشین تا امروز مورد بحث و اختلاف‏نظر بین فلاسفه و دانشمندان بوده، مسئله‏ى بقاى روح آدمى پس از مرگ بدن است. مادیون نافى حیات روح پس از مرگ بدن بوده و هستند، اینان عقیده دارند که حیات و مرگ آدمى همانند حیات و مرگ حیوان و گیاه است و با مردن پایان مى‏یابد. اما روحیون به بقاى روح عقیده داشته و دارند، اینان مى‏گویند: پرونده‏ى حیات انسان با مرگ بدن بسته نمى‏شود زیرا آدمى داراى روح مجرد و پایدار است و با مردن بدن آن حقیقت مجهول همواره زنده است و در جایى که از آن بى‏خبریم به حیات خود ادامه مى‏دهد. راسل، فیلسوف معروف دنیاى غرب، با آنکه از منکرین بقاى روح پس از مرگ بدن است ولى به نظرش زمینه‏ى ادله‏ى روحیون آنقدر قوى و نیرومند آمده که در کتاب چرا مسیحى نیستم؟ گفته است: «ولى قبول دارم که این برهانها هر لحظه امکان دارد قویتر شود و در چنین حالتى عدم اعتقاد به زندگى پس از مرگ مغایر با اندیشه‏ى علمى خواهد بود». 

    اگر جمعى از افراد تحصیلکرده‏ى امروز که متخصص در رشته‏هاى مختلف علوم‏اند گرد هم جمع شوند و بخواهند با مشورت و تبادل فکر براى سعادت انسانها قوانین عادلانه که جامع و کامل باشد وضع نمایند آیا مى‏توانند مسئله‏ى بقاى روح را با آن همه ادله‏ى علمى و شواهد عینى نفى نمایند؟ پاسخ این پرسش منفى است و از نظر علمى چنین عملى براى آنان ناممکن است. اگر نظریه‏ى روحیون را بپذیرند باید قانون را به گونه‏اى وضع کنند که حاوى سعادت بشر قبل از مرگ و بعد از مرگش باشد و این کار براى آنان ناشدنى است. بشرى که از عالم بعد از مرگ کمترین اطلاعى ندارد چگونه مى‏تواند براى آن قانون سعادت‏بخش وضع کند؟ اگر عالم بعد از مرگ را نادیده انگارند و فقط براى زندگى دنیا وضع قانون نمایند، باید گفت چنین قانونى ناقص است و نمى‏تواند جوابگوى تمام نیازهاى مادى و معنوى انسان باشد و سعادت همه جانبه‏ى او را تامین نماید. اما در قوانین تشریعى بارى‏تعالى که به وسیله‏ى پیمبران ابلاغ مى‏گردد، این مشکل وجود ندارد و جهات مختلف سعادت بشر به طور جامع و کامل رعایت شده است. در مکتب پیمبران حیات پس از مرگ و زندگى در جهان ناشناخته‏ى برزخ امرى است قطعى و در ادیان الهى به موازات قوانین عادلانه براى تامین سعادت دنیا، مقرراتى براى تامین سعادت مردم در عالم بعد از مرگ وضع شده و کلمه‏ى تقوى، جامع همه‏ى آن مقررات است. خداوند در قرآن شریف فرموده: 

    و تزودوا فان خیر الزاد التقوى. 

    تا در دنیا هستید براى عوالم بعد از مرگ توشه برگیرید که بهترین توشه تقوى است. 

    عن الحسن علیه‏السلام قال: انک لم تزل فى هدم عمرک منذ 

    سقطت من بطن امک فخذ مما فى یدیک لما بین یدیک فان المومن یتزود و الکافر یتمتع. 

    حضرت مجتبى علیه‏السلام فرموده است: اى فرزند آدم! تو از موقعى که رحم مادر را ترک گفتى و به این عالم قدم گذاردى همواره در ویران ساختن عمر خود هستى، پس، از سرمایه‏اى که هم اکنون در دست دارى براى منازل آینده‏ى خود ذخیره‏اى بردار که شخص باایمان در این جهان توشه برمى‏گیرد و کافر در فکر لذت‏گرایى و کامیابى است. 

    هوى‏پرستى: از جمله‏ى عواملى که منشاء عجز بشر از وضع قوانین عادلانه و مصلحت‏آمیز است هوى‏پرستى و اطاعت بى‏قید و شرط از خواهشهاى نفسانى است. قرآن شریف در این باره فرموده است: 

    ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا. 

    اى پیمبر گرامى! آیا دیدى آن انسان سیه‏روز و بدبخت را که مطیع هواى نفس خویشتن گردیده و آن را معبود خود ساخته است؟ آیا تو مى‏توانى نگهبان او از سقوط و تباهى باشى؟ 

    هواى نفس در وجود آدمى دشمنى نیرومند و قوى است. او کور و کر است، نه به فکر عدل و دادگرى است و نه در اندیشه‏ى صلاح و سعادت، تنها اقناع خود را طلب مى‏کند و در پى ارضاى خویشتن است، نه عقل مى‏تواند مهارش کند و نه هوش قادر است طغیانش را فرونشاند. 

    اى شهان کشتیم ما خصم برون 

    مانده خصمى زان بتر اندر درون 

    کشتن آن کار عقل و هوش نیست 

    شیر باطن سخره‏ى خرگوش نیست 

    شیطان بزرگ و گمراه‏کننده‏ى هر انسان هواى نفس اوست، تنها نیروى ایمان به خداوند است که مى‏تواند هواى سرکش را مقهور و مغلوب 

    نماید و از کرسى فرمانرواییش به زیر آورد. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ما منکم من احد الا و له شیطان. قالوا: و انت یا رسول‏الله؟ قال: و انا، الا ان الله عز و جل اعاننى علیه فاسلم فلا یامرنى الا بخیر. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: هیچ یک از شما نیست مگر آنکه شیطانى دارد. گفتند: یا رسول‏الله! و شما هم؟ فرمود: و من هم، جز آنکه خداوند مرا یارى نموده و شیطانم تسلیم شده است و مرا جز به خیر و خوبى امر نمى‏کند. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   21   22   23   24   25   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    24
    :: بازدید دیروز ::
    95
    :: کل بازدیدها ::
    188116

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::