تنزیل نور


ساعت 5:6 عصر چهارشنبه 87/11/30

شرح دعای مکارم الاخلاق(59)

بسم الله الرحمن الرحیم 

و اخالف من اغتابنى الى حسن الذکر. 

 با عنایت حضرت باریتعالى این جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد علیه‏السلام در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! موفقم بدار تا برخلاف روش آن کس که از من غیبت نموده و به بدى یادم کرده است قدم بردارم و او را به خوبى و نیکى یاد کنم. 

براى آنکه محبت و برادرى که عامل موثر پیشرفت اسلام و مسلمین بود در جامعه پایدار بماند و مسلمانان همواره نسبت به یکدیگر دوست و علاقه‏مند باشند قانونگذار اسلام تمام عواملى را که مى‏تواند موجبات تفرق و جدایى مردم را از یکدیگر فراهم آورد ممنوع شناخته و پیروان این دین شریف را از آن برحذر داشته است و غیبت یکى از آن عوامل است. قرآن شریف در این باره فرموده است: 

و لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه. 

از یکدیگر غیبت منمایید، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت بدن برادر مرده‏ى خود را بخورد؟ 

ملاحظه مى‏کنید، در اسلام و در قرآن غیبت کردن به خوردن گوشت بدن برادر مرده تنظیر شده است. 

عن جعفر بن محمد علیهماالسلام انه سئل عما یرویه الناس عن رسول الله صلى الله علیه و آله انه قال: ان الله یبغض اهل البیت اللحمیین. قال جعفر بن محمد. لیس هو کما یظنون من اکل اللحم المباح اکله، الذى کان رسول الله (ص) یاکله و یحبه، انما ذلک من اللحم الذى قال الله عز و جل: ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا، یعنى بالغیبه و الوقیعه فیه. 

از امام صادق (ع) سوال شد راجع به روایتى که مردم از رسول گرامى حدیث مى‏کنند که فرموده: خداوند، دشمن دارد اهل بیتى را که گوشتخوارند. امام صادق (ع) فرمود: معنى این حدیث آن نیست که تصور کرده‏اند، مراد خوردن گوشت مباحى باشد که خود رسول اکرم از آن مى‏خورد و آن را دوست مى‏داشت، مقصود از این گوشت که در روایت آمده آن است که در آیه‏ى غیبت در قرآن شریف ذکر شده و غیبت نمودن برادر مسلمان به خوردن گوشت بدن برادر مرده تنظیر گردیده است. 

نظر به اینکه در شرع مقدس اسلام «غیبت» از گناهان بزرگ شناخته شده و بیش و کم مبتلا به عموم مردم است، این بحث به شرح و بسط آن اختصاص یافته و به قدر ممکن راجع به ابعاد مختلفش توضیح داده مى‏شود و در آغاز لازم است اولا غیبت را بشناسیم و ثانیا 

بدانیم آیا غیبت فقط به زبان آوردن چیزى است که غیبت شده از گفتن آن ناراضى است و کراهت دارد یا با غیر زبان نیز این گناه تحقق مى‏یابد. اینک اصل غیبت: 

غیبت عبارت از این است که دیگرى را به صفتى یاد کنید که اگر خبر گفته‏ى شما به او برسد با کراهت و بى‏میلى آن را تلقى مى‏نماید، خواه این گفته درباره‏ى نقائص ساختمان طبیعى او باشد یا راجع به اخلاق و گفتار و رفتار دینى و دنیویش سخن گفته باشید، و این مفاد کلام پیشواى بزرگ اسلام درباره‏ى غیبت است: 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: هل تدرون ما الغیبه؟ قالوا الله و رسوله اعلم. قال ذکرک اخاک بما یکره. قیل له: ارایت ان کان فى اخى ما اقول؟ قال: ان کان فیه ما تقول فقد اغتبته و ان لم یکن فیه فقد بهته. 

رسول اکرم فرمود: آیا مى‏دانید غیبت چیست؟ گفتند: خداوند و رسول خدا آگاه‏اند. فرمود غیبت عبارت از این است که برادرت را به چیزى که از آن کراهت دارد یاد کنى. عرض کردند: اگر چه آن صفت در او باشد؟ فرمود: اگر سخنى بگویى که در او هست غیبت است و اگر چیزى بگویى که در وى نباشد به او بهتان زده‏اى و نسبت دروغ داده‏اى. 

باید توجه داشت که غیبت فقط با گفتن به زبان نیست، بلکه با اشاره‏ى چشم و ابرو، یا دست و پا، و یا دیگر وسایلى که از صفتى حکایت مى‏کند که صاحب آن صفت از آن کراهت دارد آن نیز غیبت است، و در این باره روایاتى آمده. از عایشه روایت شده است: 

دخلت علینا امراه فلما ولت او مات بیدى انها قصیره. فقال صلى الله علیه و آله: اغتبتها. 

زنى بر ما وارد شد. وقتى روى گرداند که برود من با دستم اشاره نمودم که او کوتاه قد است. رسول اکرم به من فرمود: با این عمل از او غیبت نمودى. 

جرم غیبت در روایات اسلامى بسیار مهم معرفى شده و اولیاى دین از ابعاد مختلف آن سخن گفته‏اند که در اینجا بعضى از آن روایات ذکر مى‏شود: 

عن النبى صلى الله علیه و آله: من اغتاب مومنا فکانما قتل نفسا متعمدا. 

رسول اکرم فرموده: هر کس از مومنى غیبت نماید همانند این است که عمدا کسى را کشته باشد. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال لابى‏ذر: ایاک و الغیبه فان الغیبه اشد من الزنا. قال قلت یا رسول الله! و لم ذاک؟ قال: ان الرجل یزنى و یتوب فیتوب الله علیه، و ان صاحب الغیبه لا یغفر له حتى یغفر له صاحبه. 

رسول اکرم به ابى‏ذر غفارى فرمود: بپرهیز از غیبت که گناه غیبت شدیدتر از گناه زناست. عرض کرد یا رسول الله! چرا چنین است؟ فرمود: زناکار از گناه خود توبه مى‏کند و خداوند او را مى‏آمرزد و غیبت‏کننده از گناه خود توبه مى‏کند ولى بخشیده نمى‏شود تا آنکه غیبت شده از او راضى گردد و او را ببخشد. 

یکى از نتایج زیانبار غیبت این است که عبادات و طاعات 

غیبت کننده بر اثر غیبت، مقبول درگاه باریتعالى نمى‏شود، مگر آنکه شخص غیبت شده او را مورد عفو و بخشش خود قرار دهد. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من اغتاب مسلما او مسلمه لن یقبل الله تعالى صلاته و لا صیامه اربعین یوما و لیله الا ان یغفر له صاحبه. 

رسول اکرم فرمود: اگر کسى از مرد یا زن مسلمانى غیبت کند خداوند چهل روز نماز و روزه‏ى او را قبول نمى‏کند مگر آنکه صاحب غیبت او را ببخشد. 

ناگفته نماند در جایى که غیبت با زبان و از راه سخن باشد شنونده‏ى غیبت نیز مرتکب گناه غیبت شده و عبادت او هم تا چهل روز مقبول درگاه باریتعالى نخواهد بود و این مطلب نیز در حدیث آمده است: 

عن النبى صلى الله علیه و آله: المستمع احد المغتابین. 

رسول اکرم فرمود: کسى که غیبت را استماع مى‏کند یکى از دو غیبت‏کننده به حساب مى‏آید. 

گرفتارى و مصیبت بزرگ براى غیبت‏کنندگان در عرصه‏ى قیامت است. در موقعى که سرنوشت قطعى افراد با رسیدگى به پرونده‏ى اعمالشان روشن مى‏شود و غیبت‏کنندگان در آن روز به ضرر و زیان غیبتهایى که در دنیا نموده‏اند واقف مى‏گردند و از عمل خویش سخت نادم مى‏شوند و در آن موقع ندامت سودى نخواهد داشت. 

عن النبى صلى الله علیه و آله: یوتى باحد یوم القیامه یوقف بین یدى الله عز و جل و یدفع الیه کتابه. فلا یرى حسناته فیقول: الهى! لیس 

هذا کتابى، فانى لا ارى فیها طاعتى. فیقال له: ان ربک لا یضل و لا ینسى، ذهب عملک باغتیاب الناس ثم یوتى بآخر و یدفع الیه کتابه. فیرى فیها طاعات کثیره. فیقول: الهى! ما هذا کتابى فانى ما عملت هذه الطاعات فیقال: لان فلانا اغتابک، فدفعت حسناته الیک. 

رسول اکرم مى‏فرمود: شخصى را در قیامت مى‏آورند و او را در محکمه‏ى عدل الهى متوقف مى‏کنند و نامه‏ى عملش را به دستش مى‏دهند. مشاهده مى‏کند حسناتى را که در دنیا انجام داده در نامه‏ى عملش نمى‏بیند. عرض مى‏کند بار الها! این کتاب عمل من نیست چه آنکه در این کتاب حسنات خود را نمى‏بینم. به او گفته مى‏شود: خداوندت منزه از خطا و فراموشى است، اعمال خوبت بر اثر غیبت مردم از میان رفت. شخص دگرى را در محضر الهى مى‏آورند و نامه‏ى عملش را به وى مى‏دهند. در آن نامه طاعات بسیار مى‏بیند. عرض مى‏کند بار الها! این نامه‏ى عمل من نیست و من در دنیا چنین اعمالى را انجام نداده‏ام. به او گفته مى‏شود: فلانى از تو غیبت نموده و حسنات او به نامه‏ى عمل تو منتقل شده و در حساب تو آمده است. 

چقدر براى آدمى دردناک و رنج‏آور است که ببیند اعمالى را در دنیا انجام داده و امیدوار بوده که در روز جزا آن اعمال موجب نجاتش گردد، اینک به دگرى منتقل شده براى آنکه در دنیا از او غیبت نموده است. علل و عواملى که موجب غیبت کردن مردم از یکدیگر مى‏شود متعدد است، گاهى حسد، آدمى را به غیبت وامى‏دارد زیرا محسود که از عز و بزرگى یا محبوبیت اجتماعى 

برخوردار است حسود بر او رشک مى‏برد و براى آنکه ناراحتى درونى خویشتن را تسکین بخشد زبان به غیبت او مى‏گشاید تا او را در جامعه موهون کند و ارزش او را از میان ببرد. گاهى خشم و حس انتقامجویى آدمى را به غیبت وامى‏دارد، گاهى محیط مجلس انس زمینه را براى غیبت این و آن فراهم مى‏آورد، و گاه کسى خود داراى عیوب و نقائصى است و براى اینکه وانمود نماید که این نقائص منحصر به او نیست از نقائص دگران سخن مى‏گوید و عیب آنان را نشر مى‏دهد، و على علیه‏السلام درباره‏ى این گروه فرموده است: 

ذوو العیوب یحبون اشاعه معایب الناس لیتسع لهم العذر فى معایبهم. 

کسانى که داراى عیوبى هستند دوست دارند که عیوب دگران را شایع نمایند تا عذر عیوب خودشان وسعت یابد. 

کسانى که زبان به غیبت دیگران مى‏گشایند باید بدانند که غیبت کردن آنان از دیگران موجب مى‏شود که غیبت‏شدگان تحریک شوند تا عیوب آنان را به دست آورند و غیبتشان را با غیبت تلافى نمایند. 

عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: لا تغتب فتغتب و لا تحفر لاخیک حفره فتقع فیها. 

امام صادق (ع) فرموده: غیبت مکن که در معرض غیبت قرار مى‏گیرى و براى برادرت گودالى حفر مکن که خودت در آن فرومى‏افتى. 

عن على علیه‏السلام قال: ایاک ان تجعل مرکبک لسانک فى غیبه 

اخوانک او تقول ما یصیر علیک حجه و فى الاساءه الیک عله. 

بپرهیز از اینکه زبانت را در غیبت نمودن برادرانت مرکب خود قرار دهى یا آنکه چیزى بگویى که بر ضررت حجت باشد یا در بدى نسبت به تو علت. 

اگر کسى به خطر بزرگى که از گناه غیبت در دنیا و آخرت دامنگیر غیبت‏کننده مى‏شود متوجه گردد و تصمیم بگیرد که از این پس پیرامون آن گناه بزرگ نگردد چه کند که غیبتهاى گذشته‏اش تصفیه شود و لکه‏هاى آن گناه از نامه‏ى عملش محو گردد. مى‏دانیم که در گناه غیبت دو حق وجود دارد: یکى حق خالق و آن دیگر، حق مخلوق. نسبت به حق خالق و گناهى که مرتکب شده است باید توبه کند و خداوند مهربان کسانى را که از گناه خود نادم و پشیمان مى‏شوند و از صمیم قلب توبه مى‏کنند و به خدا باز مى‏گردند مشمول عفو خود قرار مى‏دهد و آنان را مى‏آمرزد. اما نسبت به حق مخلوق یعنى آن کس که مورد غیبت واقع شده: اگر از دنیا رفته یا در جایى سکونت دارد که به او دسترسى نیست غیبت‏کننده مى‏تواند براى حل مشکل خود براى او زیاد استغفار کند و مکرر در مکرر از خداوند براى وى طلب آمرزش نماید. این استغفارها در نامه‏ى حسنات غیبت شده ثبت مى‏شود و موجب مى‏گردد که در قیامت رضاى او جلب شود و غیبت‏کننده را مورد عفو و اغماض قرار دهد. اگر غیبت شده زنده است و غیبت کننده به وى دسترسى دارد، در صورتى که او انسان بزرگوار و با گذشتى است اگر نزد او برود و با شرمندگى از وى عذر بخواهد و بگوید: بد کردم، مرا ببخش و او مى‏بخشد، باید نزد وى برود و 

درخواست عفو و اغماض بنماید و لازم است غیبت شده نیز از این فرصت استفاده‏ى معنوى کند و غیبت‏کننده را مشمول عفو خود قرار دهد زیرا این عمل، او را لایق شمول عفو الهى مى‏نماید. قرآن شریف درباره‏ى این گروه افراد لایق و باایمان مى‏فرماید: 

و لیعفوا و لیصفحوا، الا تحبون ان یغفر الله لکم. 

افراد باایمان البته عفو و اغماض مى‏نمایند، آیا دوست ندارید که خداوند هم شما را ببخشد و مشمول عفو خود قرار دهد؟ 

على علیه‏السلام در این باره فرموده: 

عجبت لمن یرجو فضل من فوقه کیف یحرم من دونه. 

على (ع) مى‏فرماید: تعجب مى‏کنم از کسى که خود به فضل و عنایت آفریدگار خویش، یعنى ذات اقدس الهى، آن قادرى که فوق همه‏ى بندگان است، امید دارد چگونه مادون خود را محروم مى‏کند و از لغزش او نمى‏گذرد. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:5 عصر چهارشنبه 87/11/30

    شرح دعای مکارم الاخلاق(58)

    به نظر مى‏رسد با شرحى که معروض افتاد معناى جمله‏ى اول از دو جمله‏ى دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع بحث امروز است براى شنوندگان محترم روشن شده باشد. امام سجاد (ع) در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و اثیب من حرمنى بالبذل. 

    بار الها! توفیقم ده تا کسى را که مرا محروم نموده است از بخشش و بذل خویشتن برخوردار نمایم. 

    در جمله‏ى دوم عرض مى‏کند: 

    و اکافى من قطعنى بالصله. 

    بار الها! موفقم بدار تا عمل کسى را که از من بریده و قطع رابطه نموده است با صله و تجدید رابطه مکافات نمایم. 

    دو دوست مسلمان که علاقه و ربطشان با هم بر اساس برادرى دینى بوده اگر روزى بر اثر آزردگى و رنجش‏خاطر از هم 

    کناره‏گیرى کنند در روایات اسلامى، آن فاصله و کناره‏گیرى، هجران خوانده شده و نباید جدایى آن دو نفر بیش از سه روز به طول انجامد. در جایى که دو مسلمان علاوه بر اخوت اسلامى رحم یکدگرند اگر روزى از هم جدا شوند و ترک مراوده نمایند، عمل این دو از نظر دینى به مراتب از جدایى دو برادر مسلمان غیر رحم مهمتر است و در منابع دینى، این جدایى به قطع رحم تعبیر شده و پیوند مجدد آن را صله‏ى رحم خوانده‏اند. امام سجاد علیه‏السلام از هجران دو مسلمان با جمله‏ى «و اجزى من هجرنى بالبر» نام برده و در سخنرانى قبل مخصوصا راجع به آن بحث شد و جمله‏اى که هم‏اکنون موضوع سخن است: «و اکافى من قطعنى بالصله» ناظر به قطع رحم و صله‏ى رحم است. براى آنکه این موضوع نیز بخوبى روشن شود، قسمتى از روایات مربوط به رحم ذکر مى‏گردد: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ابغض الاعمال الى الله الشرک بالله ثم قطیعه الرحم ثم الامر بالمنکر و النهى عن المعروف. 

    رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرموده است: مبغوضترین اعمال نزد باریتعالى شرک به خداوند است، پس از آن قطع رحم است، و پس از آن نهى از خوبیها و امر به بدیها است. 

    از این روایت بخوبى روشن مى‏شود که قطع رحم تا چه حدود در پیشگاه خداوند مطرود و مبغوض است. مى‏دانیم که بزرگترین گناه در اسلام شرک به خداست، شرک، گناهى نابخشودنى است و مشرک، مشمول مغفرت باریتعالى واقع نمى‏شود. رسول گرامى، پس از گناه شرک از قطع رحم نام برده و خاطرنشان ساخته 

     

    است که قاطع رحم از مبغوضترین گناهکاران در پیشگاه الهى است و پس از قطع رحم گناه امر به منکر و نهى از معروف را بسیار مهم شمرده است زیرا چنین گناهکارى از موضع مخالفت صریح با خداوند سخن مى‏گوید: خدا به خوبیها امر نموده و او نهى مى‏کند، خداوند از بدیها نهى نموده و او امر مى‏نماید. مى‏توان گفت این روایت به مسلمانان مى‏فهماند که گناه قطع رحم پس از شرک به خداوند و پیش از موضع‏گیرى در مقابل ذات اقدس الهى و اوامر و نواهى او بزرگترین گناه است و مسلمانان باید از آن بپرهیزند و دامن خویش را به چنین گناه بزرگى آلوده ننمایند. شاید بعضى تصور کنند که اگر رحم گناهکار باشد مى‏توان با او قطع رابطه نمود. این تصورى است نادرست، نه تنها گناه مجوز قطع رحمیت نیست بلکه به موجب روایت، کفر هم قاطع رحم نمى‏شود و باید پیوند رحمیت همواره مورد توجه مسلمانان باشد. 

    قلت لابیعبدالله علیه‏السلام: یکون لى القرابه على غیر امرى الهم على حق؟ قال نعم، حق الرحم لا یقطعه شى‏ء و اذا کانوا على امرک کان لهم حقان: حق الرحم و حق الاسلام. 

    راوى مى‏گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: کسانى با من قرابت رحمى دارند اما با من هم عقیده نیستند، آیا براى آنان به عهده‏ام حقى است؟ فرمود: بلى. حق رحمیت را چیزى قطع نمى‏کند و اگر با تو هم عقیده باشند براى آنان دو حق است: یکى حق رحمیت و آن دیگر حق اسلام. 

    افراد متدین و مسلمان از گناه و کفر ارحام خود در باطن 

    خویش بیزارند و ممکن است در مواقع مقتضى آن را هم به زبان بیاورند، ولى حق رحمیت را طبق وظیفه‏ى دینى همواره باید رعایت کنند و قطع رحم ننمایند. صله‏ى رحم پیوند خانواده را محکم مى‏کند، مانع بروز تیرگى و کدورت مى‏شود، و در پرتو صله‏ى رحم مسئله‏ى تعاون و همیارى شکوفا مى‏گردد. اگر تمام اعضاى خانواده مسلمان باشند صله‏ى رحم آنان را متحد مى‏کند و اتحادشان وحدت اسلامى را تقویت مى‏نماید، و اگر بعضى از افراد خانواده غیر مسلمان باشد، صله‏ى رحم و روابط خانوادگى ممکن است در روحیه‏ى آنان موثر واقع شود، نگذارد با دشمنان دین به ضرر مسلمین همکارى نمایند و احیانا به نفع آنان جاسوسى کنند. صله‏ى رحم در عمران و آبادى بلاد اثر مى‏گذارد، موجب گشایشهاى اقتصادى مى‏شود، افراد را به راه فضایل اخلاق سوق مى‏دهد، جود و سخا به بار مى‏آورد، و خلاصه، صله‏ى رحم و حسن برخورد افراد یک خانواده با هم فواید و آثار بسیارى دارد و این مطلب ضمن روایات متعددى در تعالیم اسلام خاطرنشان گردیده است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: صله الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار و ان کان اهلها غیر اخیار. 

    رسول اکرم فرموده است: صله‏ى رحم شهرها را آباد مى‏کند و عمرهاى مردم را افزایش مى‏دهد، اگر چه اهل آن بلاد از اخیار و خوبان نباشند. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: صله الارحام تحسن الخلق و تسمح الکف و تطیب النفس و تزید فى الرزق و تنسى فى الاجل. 

    امام صادق (ع) فرمود: صله‏ى رحم موجب حسن خلق مى‏شود، دست را در بخشندگى و عطا باز مى‏کند، مایه‏ى پاکدلى و صفاى ضمیر مى‏گردد، رزق را افزایش مى‏دهد، و مرگ آدمى را به تاخیر مى‏اندازد. عن ابیجعفر علیه‏السلام قال: صله الارحام تزکى الاعمال و تدفع البلوى و تنمى الاموال و تنسى له فى عمره و توسع له فى رزقه و تحبب له فى اهل بیته. فلیتق الله و لیصل رحمه. 

    امام باقر (ع) فرمود: صله‏ى ارحام موجب پاکى اعمال مى‏شود، بلایا را دفع مى‏کند، مایه‏ى نمو مال مى‏گردد، مرگ را به تاخیر مى‏اندازد، رزق را توسعه مى‏دهد، صله کننده را در خانواده محبوب مى‏سازد. باید آدمى از خدا پروا نماید و حتما صله‏ى رحم کند. 

    صله‏ى رحم از اعمالى است که علاوه بر فواید دنیوى و نتایج مادى، آثار مهمى در عالم آخرت دارد و صله کننده در قیامت از آن آثار برخوردار مى‏گردد. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: بر الوالدین و صله الرحم یهون الحساب ثم تلا صلى الله علیه و آله هذه الایه: و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب. 

    رسول اکرم فرمود: نیکى به والدین و صله‏ى رحم حساب را در قیامت، آسان مى‏کند. سپس آیه‏اى از قرآن شریف تلاوت نمود که ترجمه‏اش این است: افراد بصیر در دین آنان‏اند که وصل مى‏کنند آن را که خداوند به وصلش امر فرموده و از سختى حساب قیامت بیم دارند. 

    اگر کسى از بستگانتان با شما قطع مراوده نموده شما به 

    ملاقاتش بروید و صله‏ى رحم نمایید و براى آنکه بدانید ارزش عمل شما در پیشگاه خداوند تا چه حد اهمیت دارد به محتواى این روایت دقت نمایید: 

    عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: ما من خطوه احب الى الله عز و جل من خطوتین: خطوه یسد بها المومن صفا فى الله و خطوه الى ذى رحم قاطع. 

    حضرت زین‏العابدین (ع) فرموده: هیچ قدمى نزد باریتعالى از دو قدم محبوبتر نیست: اول آن قدمى که شخص باایمان برمى‏دارد تا صف نظامیان اسلام را در جبهه‏ى جنگ محکم کند و راه نفوذ دشمن را سد نماید، دوم، قدمى که در راه ملاقات رحم برمى‏دارد، رحمى که از او قطع علاقه نموده و رشته‏ى مراوده را بریده است. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و اکافى من قطعنى بالصله. 

    بار الها! مرا موفق بدار تا بتوانم عمل آن کس را که از من بریده و قطع رحم نموده است با صله و تجدید پیوند مکافات نمایم. 

    ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام مراقب صله‏ى رحم بودند و این وظیفه‏ى دینى را به شکلهاى مختلف انجام مى‏دادند. رحمى که قطع علاقه مى‏نمود سر وقتش مى‏رفتند و با ملاقات او تجدید مراوده مى‏نمودند، رحمى که قطع علاقه نکرده، ولى گرفتارى دارد مشکلش را حل مى‏کردند و از گرفتارى نجاتش مى‏دادند، رحمى را که 

    برخلاف اخلاق و ادب عمل کرده و درباره‏ى امام به کار ناروا دست زده است به گونه‏ى مناسبى مورد مهر و محبت قرار مى‏دادند و از وى حمایت مى‏نمودند و در اینجا براى نمونه به بعضى از موارد اشاره مى‏شود: 

    حسن بن على، ملقب به افطس یا محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه بر ضد حکومت منصور دوانقى قیام نمودند. پس از زد و خوردهایى نفس زکیه کشته شد و حسن افطس مختفى گردید. چندى جریان بدین منوال گذشت. موقعى امام صادق (ع) به عراق آمد و با منصور دوانقى ملاقاتى دست داد. امام (ع) از فرصت استفاده نمود و براى نجات رحم خود از گرفتارى به منصور دوانقى فرمود: 

    ترید ان تسدى الى رسول الله صلى الله علیه و آله یدا؟ قال نعم یا اباعبدالله. قال: تعفو عن ابنه الحسن بن على، فعفا عنه. 

    آیا میل دارى با انجام عمل خیرى درباره‏ى یکى از فرزندان رسول اکرم راهى به روى خود بگشایى؟ عرض کرد: بلى. فرمود: فرزند آن حضرت، حسن بن على را مورد عفو قرار بده. منصور دوانقى پذیرفت و عفوش نمود. 

    توصیه‏ى به موقع امام صادق (ع) به منصور دوانقى صله‏ى رحمى بود بسیار ارزنده و مهم و موجب شد حسن افطس که با امام رحمیت نزدیک داشت از گرفتارى رهایى یابد. 

    کنت عند ابیعبدالله جعفر بن محمد علیهماالسلام حین حضرته الوفاه و اغمى علیه. فلما افاق قال: اعطوا الحسن بن على الحسین، و هو الافطس، سبعین دینارا و اعطوا فلانا کذا و کذا. فقلت اتعطى رجلا 

    حمل علیک بالشفره یرید ان یقتلک. قال: ترید ان لا اکون من الذین قال الله عز و جل: الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب. 

    راوى مى‏گوید: در ساعات آخر زندگى امام صادق (ع) در کنار بسترش بودم. حضرت لحظه‏اى از حال رفت. وقتى به حال آمد فرمود: به حسن بن على ملقب به افطس یعنى همان شخصى که امام به منصور دوانقى درباره‏اش توصیه نموده بود فرمود هفتاد دینار بدهید و درباره‏ى شخص دیگرى که نامش در حدیث نیامده نیز توصیه‏ى مالى فرمود. راوى مى‏گوید: به حضرت عرض کردم: آیا درباره‏ى مردى وصیت مى‏نمایى که موقعى با کارد مورد حمله‏ات قرار داد و مى‏خواست شما را به قتل برساند؟ امام آیه‏اى از قرآن شریف درباره‏ى صله‏ى رحم خواند و فرمود: مى‏خواهى این آیه شامل من نشود و از گروهى نباشم که امر الهى را درباره‏ى رحم به کار بسته و قاطع رحم را صله نموده است؟ 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:4 عصر چهارشنبه 87/11/30

    شرح دعای مکارم الاخلاق(57)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و اثیب من حرمنى بالبذل، و اکافى من قطعنى بالصله. 

     به حول و قوه‏ى باریتعالى این دو جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع سخنرانى امروز است. امام سجاد علیه‏السلام در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! موفقم بدار تا کسى که مرا محروم نموده از بذل و بخشش برخوردار سازم، و عمل کسى را که از من بریده و قطع رحم نموده، با صله و پیوند مکافات نمایم. 

    دو غریزه‏ى قوى و نیرومند است که با سرشت تمام حیوانات و همچنین انسانها آمیخته است: یکى غریزه‏ى «حب ذات» و آن دیگر «غریزه‏ى جنسى». غریزه‏ى حب ذات براى ابقا و صیانت شخص است، و غریزه‏ى جنسى براى ابقاى نوع و صیانت نسل. اما در انسانها علاوه بر حب ذات، دگردوستى که از تمایلات عالى انسانى است وجود دارد و حیوانات فاقد آن هستند. غریزه‏ى حب ذات، مانند غریزه‏ى جنسى خود به خود در وجود حیوانات و انسان شکوفا مى‏گردد و نیازى به پرورش ندارد، اما دگردوستى در وجود انسانها، گر چه ریشه‏ى فطرى 

    دارد، ولى مانند سایر تمایلات عالى انسانى ضعیف است و باید در پرتو پرورش و حمایتهاى تربیتى تقویت شود تا آنطور که باید از قوه به فعلیت بیاید. اگر اطفال در دامن پدران و مادرانى تربیت شوند که خود داراى سجایاى انسانى و تعالیم معنوى باشند فرزندانشان با مشاهده‏ى اعمال والدین و اطرافیان با همان صفات بار مى‏آیند و از مزایاى انسانى برخوردار مى‏گردند، اما اگر والدین فاقد دگردوستى و سایر صفات انسانى باشند و تنها غریزه‏ى حب ذات در وجودشان حکومت نماید، اطفالشان نه تنها از دگردوستى بى‏نصیب خواهند بود، بلکه ممکن است حب ذاتشان به زیاده‏روى گرایش یابد و در نتیجه، اطفال دچار خودخواهى و خویشتن پرستى گردند و بر اثر بى‏اعتنایى مردم به تمایل درونى آنان تا پایان عمر در رنج و عذاب باشند. خداوند پیمبران را بین مردم فرستاد تا قوم خود را انسان بسازند، صفات انسانى را در ضمیر آنان پرورش دهند و از کمالات معنوى و تعالى روحانى برخوردارشان سازند. اصول اساسى انسانیت آنقدر ارزنده و مهم است که اگر روزى فرارسد که تمام مردم روى زمین واجد آن اصول باشند و عملا آنها را با یکدگر رعایت نمایند با تمام اختلافاتى که از نظر عقیده، نژاد، زبان، و دیگر جهات با یکدیگر دارند همه با هم در کمال سعادت و سلامت زیست خواهند نمود و از نعمت آسایش و رفاه بهره‏مند خواهند بود. 

    عن ابى‏الحسن موسى علیه‏السلام قال: ان اهل الارض لمرحومون ما تحابوا و ادوا الامانه و عملوا الحق. 

    حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرموده: مردم تمام کره‏ى 

    زمین در رحمت و آسایش هستند و خوب زندگى مى‏کنند مادامى که داراى سه صفت باشند: اول آنکه یکدیگر را دوست بدارند و نسبت به هم علاقه‏ى انسانى داشته باشند. دوم آنکه در امانتهاى مالى به یکدیگر خیانت ننمایند، سوم آنکه اعمالشان بر وفق حق و عدل باشد. 

    ملاحظه مى‏کنید که امام موسى بن جعفر علیهماالسلام اولین صفتى را که در این حدیث مایه‏ى رحمت و سعادت انسانها شناخته و از آن نام برده است دگردوستى و ابراز محبت مردم نسبت به یکدیگر است. اگر افراد یک جامعه در شادى هم شاد شوند و در غم هم متاثر گردند، از این ابراز مسرت و اظهار همدردى پیوستگى و علاقه‏ى چشمگیرى در آن جامعه به وجود مى‏آید و همه‏ى مردم از آن همبستگى بهره‏مند مى‏گردند. خداوند در قرآن شریف وقتى از صفات حمیده و سجایاى انسانى رسول گرامى نام مى‏برد، اول از علاقه‏ى شدید آن حضرت به مردم سخن مى‏گوید و خاطرنشان مى‏نماید که مصائب و آلام، رنجها و سختیهاى شما بر پیمبر گرامى بسیار سنگین و جانکاه است و از شداید و گرفتاریهاى شما سخت رنج مى‏برد و متالم مى‏گردد. 

    لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم. 

    پیمبرى از جنس خودتان بین شما آمده است که مصائب و شدایدتان بر آن حضرت بسیار سنگین و گران است. پیشواى گرامى اسلام، جهل و نادانى، فقر و تهیدستى، درد و بیمارى، اختلاف و پراکندگى، بدبینى و بدخواهى، و خلاصه هر عیب و نقص مادى و معنوى را که در شما مى‏بیند سخت رنجیده‏خاطر مى‏شود و از آن 

    مصائب متالم و متاثر مى‏گردد. 

    خداوند بزرگ به کسانى که طالب خشنودى و رضاى او هستند و به سعادت ابدى روز جزا علاقه دارند راه نیل به این هدف مقدس را ارائه نموده و در قرآن شریف فرموده است: 

    لقد کان لکم فى رسول‏الله اسوه حسنه. 

    در گفتار و رفتار خویش به پیمبر اسلام تاسى کنید و روش آن حضرت را اسوه و الگوى کارهاى خود قرار دهید و دگردوستى از جمله‏ى اوصاف پیشواى اسلام است و ما باید این خلق پسندیده را از آن حضرت بیاموزیم و عملا به کار بندیم. 

    عن على علیه‏السلام قال: ابلغ ما تستدر به الرحمه ان تضمر لجمیع الناس الرحمه. 

    رساترین چیزى که به وسیله‏ى آن مى‏توانى رحمت خدا را به خود جلب کنى این است که در باطن، نسبت به همه‏ى مردم خیرخواه و مهربان باشى. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: راس العقل بعد الدین التودد الى الناس و اصطناع الخیر الى کل بر و فاجر. 

    رسول اکرم فرموده است: پس از ایمان به خداوند سرآمد تمام اعمال عاقلانه، بشردوستى و نیکى به همه‏ى مردم است، خواه خوب باشند و درستکار و خواه فاسق باشند و گناهکار. 

    عن ابیجعفر علیه‏السلام قال: ان ابى على بن الحسین علیهماالسلام اخذ بیدى و قال: یا بنى افعل الخیر الى کل من طلبه منک. فان کان من اهله فقد اصبت موضعه و ان لم یکن من اهله کنت انت 

    من اهله. 

    امام باقر (ع) فرمود: پدرم على بن الحسین دست مرا گرفت و فرمود: فرزند! به هر کس که از تو درخواست نیکى کرد به او نیکى کن، اگر اهل نیکى بود و استحقاق آن را داشته تو به واقع رسیده‏اى و اگر اهل آن خیر نبوده، تو به اهلیت خویش دست یافته‏اى. 

    خلاصه، دگردوستى از نشانه‏هاى انسانیت است. کسى که واجد آن باشد واجد یکى از نعمتهاى بزرگ خداوند است. براى آنکه بدانیم این صفت در ضمیر ما وجود دارد یا نه مى‏توانیم خوددوستى را که غریزه‏ى طبیعى در وجود همه‏ى انسانهاست معیار سنجش قرار دهیم و دگردوستى را با آن مقایسه نماییم و از این راه به وضع روحى خویش واقف گردیم و این معیار را على (ع) در حدیثى به صورت یک نصیحت به پیرمردى که در محضر مبارکش بوده، فرموده است: 

    یا شیخ! ارض للناس ما ترضى لنفسک و آت الى الناس ما تحب ان یوتى الیک. 

    پیرمرد! درباره‏ى مردم به چیزى راضى باش که براى خودت راضى هستى و با دگران طورى رفتار کن که میل دارى با تو آنچنان رفتار شود. 

    تا اینجا روایاتى که معروض افتاد ناظر به دگردوستى و علاقه‏ى انسانها به یکدیگر از جهت انسانیت و صرف‏نظر از جنبه‏ى معنوى و ایمانى است. اما روابط مسلمانان و پیروان قرآن شریف با یکدگر علاوه از جهت انسانى داراى شان معنوى و اخوت دینى است و اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى آن حقوق را برشمرده و 

    مسلمانان را به رعایت آنها اکیدا موظف نموده‏اند و در اینجا بعضى از آن روایات ذکر مى‏شود. امام صادق (ع) ضمن حدیثى حقوق مومن را نسبت به مومن بیان نموده و در مقام توضیح مطلب فرموده است: 

    ان تصله بنفسک و مالک و یدک و رجلک و لسانک و ان لا تشبع و یجوع و لا تلبس و یعرى و لا تروى و یظما. 

    از حق مومن به تو این است که به نفس خود و با مالت و دست و پایت و زبانت او را صله نمایى و خدمت کنى و اینکه تو سیر نباشى و او گرسنه، تو پوشیده نباشى و او برهنه، تو سیراب نباشى و او تشنه. 

    عن ابى‏اسماعیل قال قلت لابیجعفر علیه‏السلام: جعلت فداک، ان الشیعه عندنا کثیر. فقال: فهل یعطف الغنى على الفقیر و هل یتجاوز المحسن عن المسى‏ء و یتوا سون فقلت: لا. فقال: لیس هولاء شیعه. الشیعه من یفعل هذا. 

    ابى‏اسماعیل مى‏گوید به امام باقر (ع) عرض کردم: شیعیان نزد ما بسیارند. فرمود: آیا غنى به فقیر عطوفت و رافت دارد، آیا درستکار از لغزش و گناه بدکار مى‏گذرد، آیا تعاون و مواسات بین مردم برقرار است؟ عرض کردم: نه. فرمود: اینان شیعه نیستند، شیعه کسى است که این کارها را انجام دهد. 

    قال ابوالحسن علیه‏السلام: من قصد الیه رجل من اخوانه مستجیرا به فى بعض احواله فلم یجره بعد ان یقدر علیه فقد قطع ولایه الله عز و جل. 

    امام (ع) فرمود: اگر مردى بر اثر گرفتارى به پناهندگى نزد 

    یکى از برادرانش برود و او قادر باشد که پناهش دهد اما از پناه دادن او خوددارى بنماید، با این عمل، رابطه‏ى ولایت خود را با خداوند قطع نموده است. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ما من مومن یخذل اخاه و هو یقدر على نصرته الا خذله الله فى الدنیا و الاخره. 

    امام صادق (ع) فرمود: هیچ مومنى نیست که از نصرت برادر خود دست بکشد با آنکه قدرت دارد که او را یارى نماید مگر آنکه خداوند او را در دنیا و آخرت مخذول مى‏کند و از نصرت خود محرومش مى‏نماید. 

    خلاصه اینکه اصل مواسات و تعاون مسلمانان با یکدیگر از نظر انسانیت و از جهت برادرى ایمانى بسیار مهم و مورد تمام توجه پیغمبر گرامى اسلام و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام است و این رابطه‏ى معنوى و پیوست روحانى با تعبیرهاى مختلفى در روایات اولیاى دین ذکر شده، از آن جمله رسول اکرم فرموده است: 

    المومن للمومن بمنزله البنیان یسد بعضه بعضا. 

    مومن براى مومن همانند اجزاى یک ساختمان است که هر آجرى آجر دیگر را نگاه مى‏دارد و هر جزء ساختمان براى جزء دیگر پایگاه ثابت و محکمى است. 

    پیشواى بزرگ اسلام براى حفظ اساس برادرى و مودت اسلامى از یک طرف بر منبر و در محضر با سخنان حکیمانه‏ى خویش مردم را به وظایفشان متوجه مى‏نمود و از طرف دیگر با رفتار خود روشهاى عملى را به آنان مى‏آموخت. 

    کان رسول الله صلى الله علیه و آله اذا فقد الرجل من اخوانه ثلاثه ایام سال عنه فان کان راحلا دعا له و ان کان شاهدا زاده و ان کان مریضا عاده. 

    موقعى که رسول اکرم یکى از برادران خود را سه روز نمى‏دید درباره‏ى او پرسش مى‏نمود، اگر سفر رفته بود درباره‏اش دعا مى‏کرد، اگر در شهر بود به ملاقاتش مى‏رفت و اگر بیمار بود عیادتش مى‏نمود و عملا این درس را به سایر مسلمانان مى‏داد. 

    اگر مسلمانى رعایت اخلاق انسانى و ایمانى را ننماید و در موقعى نسبت به برادر شریف و درستکار خود به عمل ناروا دست بزند و مرتکب کارى خلاف اخلاق بشود وظیفه‏ى آن مرد شریف در مقابل شخص متخلف چیست؟ آیا اسلام اجازه مى‏دهد که از وى انتقام بگیرد و کار نادرست او را با عمل خلاف اخلاق خویش تلافى نماید؟ پاسخ این پرسش قطعا منفى است و نباید مسلمان و انسان وظیفه‏شناس به چنین کارى دست بزند، زیرا اگر دشنام را با دشنام و اهانت را با اهانت پاسخ دهد، اگر در مقابل ظلم او ظلم کند و خیانت او را با خیانت تلافى نماید طولى نمى‏کشد که بر اثر تکرار انتقامجویى سجایاى انسانى و اخلاق اسلامى را از یاد مى‏برد و به خلق و خوى حیوانى گرایش مى‏یابد و دچار سقوط و انحطاط مى‏گردد. وظیفه‏ى آن مسلمان شریف و درستکار در این قبیل مواقع به کاربستن آموزشهاى اولیاى دین در زمینه‏ى مکارم اخلاق است، و در اینجا یکى از آن روایات که حاوى دستور امام صادق (ع) به عبدالله بن جندب است ذکر مى‏شود: امام (ع) مى‏فرمود: 

    یابن جندب! صل من قطعک و اعط من حرمک و احسن الى من اساء الیک و سلم على من سبک و انصف من خاصمک و اعف عمن ظلمک کما انک تحب ان یعفى عنک. 

    اى پسر جندب! بپیوند به کسى که از تو بریده، عطا کن به کسى که محرومت نموده، نیکى کن به کسى که درباره‏ات بد کرده، سلام کن به کسى که ترا دشنام داده، انصاف ده درباره‏ى کسى که با تو خصومت نموده، به بخش به کسى که به تو ستم کرده، همانطور که دوست دارى مورد عفو و بخشش واقع شوى. 

    براى آنکه شنوندگان محترم هر چه بهتر به هدف تربیتى اولیاى اسلام واقف گردند و بتوانند دستور آنان را به کار بندند در اینجا دو روایت که روشنگر چگونگى اخلاق و رفتار اولیاى اسلام است ذکر مى‏شود: 

    جاء ابو هریره و کان تکلم فیه و اسمعه فى الیوم الماضى و ساله حوائجه فقضاها فعاتبه اصحابه على ذلک. فقال: انى لاستحیى ان یغلب جهله علمى و ذنبه عفوى و مسالته جودى. 

    روزى ابوهریره نزد على (ع) آمد و سخنانى ناروا درباره‏ى آن حضرت گفت و به گونه‏اى کلمات خود را ادا مى‏کرد که به امام بشنواند. فرداى آن روز شرفیاب شد و حوایج خود را درخواست نمود. آن حضرت همه‏ى آنها را برآورده ساخت. این عمل براى اصحاب آن جناب گران آمد، به عرض رساندند. فرمود: من حیا مى‏کنم از اینکه جهل او بر علم من، و گناه او بر عفو من و سوال او بر جود من غلبه کند. 

    عن ابیجعفر علیه‏السلام انه قال: قال امیرالمومنین لولده الحسن (ع) فى وصیته الیه: و لا یکونن اخوک اقوى على قطیعتک منک على صلته و لا تکونن على الاساءه اقوى منک على الاحسان و لا على البخل اقوى منک على البذل و لا على التقصیر اقوى منک على الفضل. 

    امام باقر (ع) از امیرالمومنین حدیث نموده که به فرزندش حضرت مجتبى علیهماالسلام توصیه فرمود: مبادا برادرت در جدا شدن از تو قوى‏تر از اتصال تو به وى باشد، مبادا برادرت در بدرفتارى نسبت به تو قویتر از احسان تو نسبت به او باشد، مبادا بخل او قویتر از بذل تو باشد، و مبادا تصلب و تقصیر او از تفضل تو قویتر باشد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:3 عصر چهارشنبه 87/11/30

    شرح دعای مکارم الاخلاق(56)

    یکى از عوامل موثر و نافذ در هجران و جدایى دو دوست صمیمى از یکدیگر آزردگى و رنجش خاطر است و این حالت روحى مى‏تواند علل و دلایل متعددى داشته باشد و در روایات اخلاقى اسلام، بسیارى از آنها ذکر شده است ولى مهمترین عامل تیرگى ضمیر، تحقیر شخصیت رفیق و رعایت نکردن وظایف اخلاقى درباره‏ى اوست. بعضى به جاى آنکه از صفا و صمیمیت رفیق قدردانى کنند و مورد تکریم و احترامش قرار دهند درباره‏ى وى بى‏اعتنا مى‏شوند، حتى احترامى که درباره‏ى عادیترین افراد معمول مى‏دارند درباره‏ى او رعایت نمى‏نمایند، مثلا در مجلس وارد مى‏شود، به همه با گرمى دست مى‏دهد، و به رفیق صمیمى خود که شایسته است با گرمى بیشترى دست بدهد با سردى دست مى‏دهد یا اصلا دست نمى‏دهد. در مجلس جشن عقد ازدواج فرزند خود براى همه کارت دعوت مى‏فرستد، ولى براى رفیق صمیمى کارت نمى‏فرستد و به زبان مى‏گوید: شما هم در مجلس شرکت کن. این اعمال تحقیرآمیز و نظایر آن که به عنوان صفا و صمیمیت درباره‏ى رفیق انجام مى‏شود ناروا و برخلاف اخلاق حمیده است و اولیاى دین پیروان خود را از ارتکاب آن منع نموده‏اند. 

    عن على علیه‏السلام قال: ایاک ان تهمل حق اخیک اتکالا على ما بینک و بینه فلیس لک باخ من اضعت حقه. 

    على (ع) فرموده: بپرهیز از اینکه در رعایت حق برادرت به اتکاى صفا و صمیمیتى که بین شما وجود دارد اهمال نمایى، چه آنکه کسى که حق او را ضایع نموده‏اى برادر تو نیست. تضییع حق 

    دوست صمیمى و آزرده ساختن او نشانه‏ى عجز و ناتوانى رفیق وظیفه ناشناس است و على (ع) در این باره فرموده است: 

    اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم. 

    عاجزترین مردم کسى است که نتواند در جامعه براى خود دوستان و برادرانى را به دست آورد و عاجزتر از او کسى است که حق برادر به دست آمده را تضییع نماید، یعنى با این عمل ناروا پیوند دوستى را قطع کند. 

    به طور کلى حقیر شمردن، مسخره کردن، شرمنده ساختن، اهانت نمودن، و هر عملى از این قبیل که به ارزش انسانى و شخصیت اجتماعى یک مسلمان آسیب مى‏رساند یا موجب جدایى دو رفیق متدین از یکدیگر مى‏شود در اسلام ممنوع شناخته شده و علماى حدیث روایات هر یک از این اعمال را در بابى جداگانه جمع‏آورى نموده و در کتابهاى خود آورده‏اند. امام سجاد (ع) در دعاى «مکارم‏الاخلاق» ضمن جمله‏ى مورد بحث امروز از هجران و جدایى نام برده و به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و اجزى من هجرنى بالبر. 

    بار الها! مرا موفق بدار تا عمل آن کس را که از من جدا شده و ترکم گفته است جزاى او را با خوبى و نیکوکارى بدهم. 

    کسى که از امام سجاد (ع) جدا مى‏شود و آن حضرت را ترک مى‏گوید قطعا به علت عدم رعایت وظایف اخلاقى از ناحیه‏ى امام نیست، چه آنکه او خود امام معصوم و مربى انسانهاست و هرگز 

    مرتکب کوچکترین عمل خلاف اخلاق نمى‏شود تا دوست آن حضرت به استناد آن عمل ترک مراوده کند و رشته‏ى دوستى را قطع نماید. هجران کسانى از دوستان ائمه‏ى معصومین ممکن است براى آن بوده که امام به منظور رعایت تقیه و انجام وظیفه‏ى شرعى سخنى گفته یا عملى را انجام داده که به نظر آن دوست ناآگاه درست نیامده و بدون اینکه سوال کند و توضیح بخواهد با امام قطع رابطه نموده است و امام نیز در شرایط تقیه نمى‏توانسته نزد آن دوست برود و مطلب را توضیح دهد ، چه ممکن است بر اثر همان رفتن و توضیح دادن مفاسد تازه‏اى به بار آید. در بعضى از روایات آمده که گاهى چند نفر یک روز در فواصل کوتاهى یک سوال را از امام نموده‏اند و به هر یک پاسخى غیر از پاسخى که به آن دیگر داده گفته است. البته این عمل موجب شگفتى بعضى از دوستان ناآگاه مى‏شد و ممکن بود نسبت به امام دلسرد شوند و قطع رابطه نمایند. گاهى عمل امام براى بعضى شگفت‏آور بود و خواستار توضیح مى‏شدند و امام بیان مى‏فرمود. 

    فى تقیه جعفر بن محمد علیهماالسلام بحیث افطر الصوم خوفا من ابى‏العباس و قال: ان صمت صمنا و ان افطرت افطرنا. فقیل له تفطر یوما من شهر رمضان فقال: اى والله افطر یوما من شهر رمضان احب الى من ان یضرب عنقى.  

    در تقیه‏ى امام صادق (ع) است که از خوف ابوالعباس روزه را افطار کرد و به وى گفت اگر روزه بگیرى روزه مى‏گیریم و اگر افطار کنى افطار مى‏نماییم. به حضرت عرض شد: یک روز از ماه رمضان را افطار مى‏کنید؟ فرمود: آرى به خدا قسم، یک روز از ماه رمضان را 

    افطار نمایم بهتر است از اینکه کشته شوم. 

    ممکن است هجران و جدایى بعضى از دوستان امام سجاد از ترس گزارش مامورین دولت جبار به مراقبه و رفت و آمد او با امام سجاد باشد. البته در چنین وضعى نه امام مى‏تواند سر وقت دوست برود و نه دوست مى‏تواند به ملاقات امام بیاید. براى اینکه روابط دوستانه بکلى قطع نشود، حضرت سجاد (ع) به پیشگاه خدا عرض مى‏کند: بار الها! مرا موفق بدار تا کسى را که از من جدا شده و ترکم گفته است با بر و نیکوکارى پاداش دهم و از این راه دوستیش را تکریم نمایم. 

    با عوامل رنجش چگونه برخورد نماییم؟ از آنچه معروض افتاد هجرانها و جداییهاى روا از ناروا تفکیک گردید، به علاوه روشن شد که گفتار و رفتار خلاف اخلاق یکى از عوامل مهم جدایى دو دوست صمیمى از یکدیگر است. اینک در آخرین قسمت سخنرانى امروز در باب این مطلب بحث مى‏شود که با علل و عوامل جدایى چگونه برخورد نماییم و چه کنیم که حتى‏المقدور کمتر تحت تاثیر عوامل هجران قرار گیریم تا رشته‏ى دوستیها به آسانى قطع نشود و زود دچار هجران و جدایى نشویم. براى نیل به این هدف مقدس لازم است خویشتن را به پاره‏اى از صفات حمیده و خلقیات پسندیده متخلق نماییم و حلم یا قدرت خویشتندارى یکى از آن صفات است، باید خود را طورى بسازیم که بتوانیم با نیروى حلم بر غضب چیره شویم، آن را مهار کنیم، و خویشتن را از انتقامجویى مصون داریم. 

    کان على بن الحسین علیهماالسلام یقول: انه لیعجبنى الرجل ان یدرکه حلمه عند غضبه. 

    امام سجاد (ع) مى‏فرمود: براى من مایه‏ى شگفتى است که وقتى مرد خشمگین مى‏گردد حلمش بتواند او را دریابد و از خطر مصون و محفوظش دارد. 

    اگر حلم ندارد و نمى‏تواند بدون تکلف خویشتندار باشد به حلم تظاهر کند و با تصنع خود را حلیم و بردبار وانمود نماید تا این خلق شریف تدریجا ملکه‏ى نفسانى او گردد و بتواند بدون تصنع حلم نماید. 

    عن على علیه‏السلام قال: ان لم تکن حلیما فتحلم فانه قل من تشبه بقوم الا او شک ان یکون منهم. 

    على (ع) فرموده: اگر حلیم و بردبار نیستى تظاهر به حلم کن و خود را همانند افرادى بساز که خویشتندارند، چه آنکه کم یافت مى‏شود کسى که خود را همانند قومى بسازد جز آنکه خیلى زود همانند آنها مى‏شود. 

    یکى دیگر از صفات پسندیده که مى‏تواند از تاثیر علل هجران بکاهد و نگذارد رشته‏ى محبت دوستان به آسانى گسسته شود، تغافل است. تغافل عبارت از این است که آدمى چیزى را بداند و از آن آگاه باشد و روى مصلحت، خود را غافل و بى‏خبر نشان بدهد و با اراده و عمد به گونه‏اى رفتار کند که بیننده تصور کند از آن بى‏خبر است. اتخاذ چنین روشى در حسن معاشرت با مردم و خوب زندگى کردن بسیار مفید و ثمربخش است. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: صلاح حال التعایش و التعاشر ملا مکیال ثلثاه فطنه و ثلثه تغافل. 

    امام صادق (ع) فرموده: صلاح زندگى و آمیزش با مردم پرى پیمانه‏اى است که دو سوم آن تفطن و آگاهى و یک سوم آن تغافل و نادیده گرفتن است. 

    تغافل و خویشتن را ناآگاه جلوه دادن در مواردى که مصلحت است آنقدر در اخلاق اسلام مهم تلقى شده که افراد باایمان نمى‏توانند آن را نادیده انگارند و از کنار آن بى‏توجه بگذرند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: المومن نصفه تغافل. 

    رسول اکرم فرموده: نیمى از رفتار و گفتار مومن مبتنى بر تغافل است. 

    از جمله مواردى که به مصلحت است شخص باایمان تغافل کند و خویشتن را ناآگاه بنمایاند، در زمینه‏ى پاره‏اى از اعمال خلاف اخلاق رفیق متشرع و مومن است، چه تغافل در این قبیل موارد نمى‏گذارد رشته‏ى مودت بریده شود و پیوند دوستى دو مسلمان از هم جدا گردد و در نتیجه روابط گرم دو رفیق صمیمى به سردى و کدورت گرایش یابد. جایى که رفیق عاقل و مصلحت‏اندیش مى‏تواند با تغافل روابط دوستانه‏ى برادر دینى خود را حفظ کند و مانع هجران و جدایى وى گردد، اما از انجام این وظیفه خوددارى نماید و به جاى تغافل، لغزش اخلاقى رفیق خود را به رخش بکشد و او را مورد توبیخ و مواخذه قرار دهد و سرانجام با قهر و دلتنگى از هم جدا شوند، با این عمل ناروا مرتکب اشتباهى بزرگ گردیده و براى اینکه بداند چه کرده است باید به روایتى که از امام صادق (ع) حدیث شده است گوش فرادارد و با عذرخواهى از رفیق جدا شده این لکه را از صفحه‏ى 

    اعمال خویش بزداید. 

    سمعت اباعبدالله علیه‏السلام یقول: لا یفترق رجلان على الهجران الا استوجب احدهما البرائه و اللعنه و ربما استحق ذلک کلاهما. فقیل له هذا الظالم فما بال المظلوم؟ قال: لانه لا یدعو اخاه الى صلته و لا یتعامس له عن کلامه. 

    راوى حدیث مى‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که مى‏فرمود: دو مسلمان با دلتنگى و هجران از هم جدا نمى‏شوند جز آنکه یکى از آن دو استحقاق دارد که هم مورد تبرى و بیزارى واقع شود و هم مورد لعنت و چه بسا هر دو شایسته تبرى و لعن هستند. به حضرت عرض شد: یابن رسول الله! ظالم به علت ظلمش استحقاق تبرى و لعن دارد، مظلوم براى چه؟ حضرت در پاسخ فرمود: براى آنکه مظلوم برادر خود را به آشتى و تجدید پیوند دوستى نخوانده و از گفته‏هاى او تغافل ننموده است. 

    امیدوارم عموم شنوندگان محترم از آقایان و بانوان، نوجوانان و جوانان، میانسالان و کهنسالان، و خلاصه تمام افرادى که این بحث را شنیدند در سخنان پیمبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و همچنین در روایات ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام که در این بحث ذکر شد دقت کامل مبذول دارند، به مسئولیت خود توجه نمایند و هرگز غافل نشوند که هجران و جدایى دو مسلمان از هم علاوه بر اینکه منافى با محبت دینى و برادرى اسلامى است مى‏تواند در دنیا عوارضى تلخ و ناگوار و احیانا رویدادهایى به دنبال آورد. 

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:1 عصر چهارشنبه 87/11/30

    شرح دعای مکارم الاخلاق(55)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و اجزى من هجرنى بالبر 

     به خواست حضرت باریتعالى این جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد علیه‏السلام در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! مرا موفق بدار تا عمل آن کس را که مرا ترک گفته و از من دورى جسته با خوبى و نیکوکارى تلافى نمایم. 

    یکى از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام و بسط آیین الهى محبت و الفتى بود که به قضاى خداوند و در پرتو یکتاپرستى در قلوب مسلمانان ایجاد شد و این سرمایه‏ى گرانقدر فقط در پرتو عنایت باریتعالى نصیب مسلمانان گردید و قرآن شریف در این باره فرموده است: 

    و الف بین قلوبهم لو انفقت ما فى الارض جمیعا ما الفت بین قلوبهم و لکن الله الف بینهم. 

    خداوند در دلهاى آنان ایجاد الفت و محبت نمود و تو اى 

    رسول گرامى اگر تمام آنچه را در زمین است انفاق مى‏نمودى نمى‏توانستى آن الفت را در قلوب مسلمین ایجاد نمایى، ولى خداوند این الفت را به وجود آورد. 

    علاقه‏ى معنوى و محبت ایمانى آنچنان مسلمانان را متحد نمود و به هم پیوند داد که ابى‏بصیر مى‏گوید: 

    سمعت اباعبدالله علیه‏السلام یقول: المومن اخ المومن کالجسد الواحد ان اشتکى شیئا منه وجد الم ذلک فى سائر جسده. 

    از امام صادق (ع) شنیدم که مى‏فرمود: مومن برادر مومن است، همانند یک جسد، اگر عضوى از بدن بیمار شود درد و ناراحتى عضو بیمار در تمام بدن اثر مى‏گذارد، گویى همه‏ى بدن دردمند است. 

    این محبت و الفت بى‏نظیر موجب شد که مسلمانان به عز و عظمت رسیدند و دین خدا را با سرعت نشر دادند. بدون تردید، بقاى عز و بزرگى مسلمین در این است که آن وحدت و الفت پایدار بماند و ضعف و سستى در آن راه نیابد. از این رو اسلام براى ابقاى آن سرمایه‏ى الهى تمام گفتارها و رفتارهایى را که موجب پراکندگى و اختلاف مى‏شود و به وحدت مسلمین آسیب مى‏رساند ممنوع اعلام نموده و مسلمانان را از آن برحذر داشته است، و از جمله‏ى آن عوامل، جدا شدن و فاصله گرفتن دو مسلمان از یکدیگر بر اثر دلگیرى و آزردگى است و این مفارقت و جدایى در روایات اسلامى به کلمه‏ى «هجران» تعبیر شده و امام سجاد (ع) نیز در جمله‏ى دعاى مورد بحث آن کلمه را ذکر کرده است. راغب در مفردات قرآن مى‏گوید: 

    الهجر و الهجران مفارقه الانسان غیره اما بالبدن او باللسان او بالقلب. 

    هجر و هجران، جدایى و مفارقت انسان است از غیر خودش و این جدایى گاه به بدن است، گاه به زبان، و گاه به دل. 

    هجرت انسان از شهرى به شهر دیگر جدایى بدن است، سکوت دو نفر در مقابل یکدیگر جدایى سخن است، و تیرگى قلب و آزردگى خاطر دو نفر از هم جدایى دل است. اما جدایى دو دوست از یکدیگر در بسیارى از موارد شامل هر سه قسمت مى‏شود یعنى با هم سخن نمى‏گویند، در کنار هم نمى‏نشینند و محبتشان از دل یکدیگر مى‏رود یا لااقل کاهش مى‏یابد. چنین هجرانى براى دو مسلمان در دین اسلام بسیار مذموم و ناپسند است و اولیاى گرامى اسلام با تعبیرهاى تند درباره‏ى آن سخن گفته و تاکید نموده‏اند که دو مسلمان از هم جدا شده هر چه زودتر باید با یکدیگر آشتى کنند و تیرگیها را زایل سازند و چون ممکن است براى آن دو نفر آشتى فرضا در کوتاه مدت سنگین و تلخ باشد تاکید شده که مدت جدایى بیش از سه روز به طول نینجامد و باید هر چه زودتر روابط دوستانه، قبل از پایان سه روز، برقرار گردد و براى آنکه شنوندگان محترم به اهمیت این امر از نظر دینى واقف شوند بعضى از روایات اولیاى اسلام در اینجا ذکر مى‏شود. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ایما مسلمان تهاجرا فمکثا ثلاثا لا یصطلحان الا کانا خارجین من الاسلام و لم یکن بینهما ولایه فایهما سبق الى کلام اخیه کان السابق الى الجنه یوم الحساب. 

    رسول اکرم مى‏فرمود: هر یک از دو مسلمان که از هم جدا شدند و سه روز گذشت و آشتى نکردند از برنامه‏ى اسلام تخلف 

    نموده‏اند و بین آن دو ولایت و محبتى برقرار نیست و هر کدام از آن دو نفر از دیگرى پیشى گرفت و با برادرش سخن گفت او روز حساب در رفتن به بهشت از دوستش پیشى مى‏گیرد. 

    و عنه صلى الله علیه و آله قال: لا یحل لا حد یومن بالله ان یهجر اخاه فوق ثلاثه ایام یلتقیان فیعرض هذا عن وجه هذا و هذا عن وجه هذا فخیرهما الذى یبدء بالسلام. 

    و همچنین فرموده است: حلال نیست براى احدى که به خداوند ایمان آورده است از برادر دینى خویش بیشتر از سه روز جدا شود. آن دو وقتى به هم رسیدند این از او و او از این روى مى‏گرداند و بهترین آن دو نفر کسى است که در سلام گفتن به آن دگرى سبقت بگیرد. 

    عن ابیجعفر الباقر علیه‏السلام انه قال: ما من مومنین اهتجرا فوق ثلاث الا و برئت منهما فقیل له یابن رسول الله هذا حال الظالم فما بال المظلوم؟ فقال علیه‏السلام: ما بال المظلوم لا یسیر الى الظالم فیقول انا الظالم حتى یصطلحا. 

    امام باقر (ع) فرمود: هیچ دو نفر مسلمانى بیش از سه روز از هم جدا نمى‏شوند مگر آنکه من از هر دو برى و بیزارم. به حضرت عرض شد: این برائت شایسته‏ى ظالم است، از مظلوم چرا؟ فرمود: چرا مظلوم در فرصت سه روز نزد ظالم نرفته که بگوید: تقصیر با من بود تا با یکدیگر صلح و سازش نمایند. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام انه قال: المومن هدیه الله عز و جل الى اخیه المومن فان سره و وصله فقد قبل من الله عز و جل هدیته و ان 

    قطعه و هجره فقد رد على الله عز و جل هدیته. 

    امام صادق (ع) فرمود: مومن هدیه‏اى است از خداوند به برادر مومنش. اگر موجبات سرور و صله‏ى او را فراهم آورد هدیه‏ى خداوند را پذیرا شده و اگر از او ببرد و قطع علاقه نماید هدیه‏ى الهى را رد کرده است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله فى حدیث المناهى قال و نهى عن الهجران فمن کان لابد فاعلا فلا یهجر اخاه اکثر من ثلاثه ایام فمن کان مهاجرا لاخیه اکثر من ذلک کانت النار اولى به. 

    رسول اکرم صلى الله علیه و آله در حدیث مناهى مسلمانان را از هجرت و جدایى از یکدیگر برحذر داشته و فرموده است: اگر مسلمانى در موردى از جدایى ناگزیر باشد، مراقبت کند که بیش از سه روز به طول نینجامد و اگر بیش از سه روز شد، آتش دوزخ براى او شایسته‏تر است. 

    یکى از آثار و نتایج بد هجران دو مسلمان از یکدیگر این است که عبادات و اعمال صحیح آن دو نفر در ایام جدایى مورد قبول باریتعالى واقع نمى‏شود، به عبارت روشنتر انجام عمل صحیح از مکلف و قبول آن از خداوند. عمل صحیح آن است که مکلف وظیفه‏ى خود را بر وفق دستور شرع مقدس انجام دهد، اگر مجتهد است طبق فتواى خود و اگر مقلد است طبق فتواى مرجع. قهر کردن و هجرت دو مسلمان از یکدیگر بدون مجوز شرعى آنقدر مبغوض حضرت باریتعالى است که تا آشتى نکنند و روابط دوستانه را تجدید ننمایند، خداوند عبادت صحیح آن دو را نمى‏پذیرد و در پیشگاه الهى مورد 

    قبول واقع نمى‏شود و این فرموده‏ى حضرت رسول اکرم است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا اباذر! ایاک و هجران اخیک فان العمل لا یتقبل مع الهجران. 

    پیشواى اسلام به ابوذر غفارى فرموده: بپرهیز از جدایى و هجران برادرت، زیرا عمل مسلمانى که از برادرش جدا شده و او را ترک گفته است مقبول واقع نمى‏شود. 

    ممکن است این روایت موجب نگرانى و تشویش خاطر آقایان و بانوان بسیار متدین و باایمان گردد، با خود بگویند: اگر ما براى آشتى کردن مهیاییم، ولى طرف مقابل حاضر نیست، آیا باید تا آخر عمر از عبادت مقبول بى‏نصیب و محروم باشیم ؟ رسول اکرم صلى الله علیه و آله ضمن روایتى به این پرسش پاسخ داده و از افراد باایمان رفع نگرانى فرموده است: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: لا یحل لمومن ان یهجر مومنا فوق ثلاث. فان مرت به ثلاث فلقیه فلیسلم علیه فان رد علیه‏السلام فقد اشترکا فى الاجر و ان لم یرد علیه فقد باء بالاثم و خرج المسلم من الهجره. 

    رسول اکرم فرموده: حلال نیست براى مومن که بیش از سه روز از برادر دینیش قهر کند و او را ترک گوید. اگر سه روز منقضى شد، این برادر وظیفه‏شناس به ملاقات آن برادر برود و به او سلام کند. اگر جواب سلامش را داد، هر دو در اجر آشتى شریک‏اند و اگر جواب سلام را نداد، او به گناه برگشت نموده و سلام کننده از جدایى و هجرت خارج شده است و بنابراین از جهت جدایى و 

    هجران مانعى براى قبول عبادتش وجود ندارد. 

    از آنچه مذکور افتاد روشن شد که جدایى و هجرت دو مسلمان متشرع از یکدیگر بدون مجوز شرعى تا چه حد زیانبار و مذموم است و افراد باایمان موظف‏اند از آن برحذر باشند. براى آنکه این مهم دینى و اخلاقى هر چه بهتر براى شنوندگان واضح گردد، لازم است در اینجا پیرامون سه مطلب، به اختصار، بحث شود. اول تفکیک نمودن جداییها و هجرانهاى روا از ناروا، دوم شناخت قسمتهایى از علل و عوامل که موجب آزردگى و رنجش خاطر برادران مى‏شود و رشته‏ى دوستى و محبت را قطع مى‏کند و سرانجام به هجران و جدایى منتهى مى‏گردد، سوم آنکه بدانیم با چیزهایى که آزردگى و رنجش خاطر به بار مى‏آورد چگونه برخورد نماییم و چه کنیم که آن عوامل در ضمیرمان اثر عمیق نگذارد و موجب قطع رابطه‏ى ما با برادرانمان نشود؟ 

    جدایى و هجران ناروا در اسلام، قطع روابط دوستانه‏ى دو مسلمان وظیفه‏شناس و درستکار است که به عللى از یکدیگر رنجیده‏خاطر گردیده و رشته‏ى محبتشان گسسته است. اولیاى گرامى دین از چنین هجرانى سخت ناراضى و متاثرند و به موجب روایاتى که مذکور افتاد آن دو مسلمان موظف‏اند هر چه زودتر به ملاقات هم بروند، پیوند دوستى خود را که نمونه‏ى برادرى اسلامى است برقرار نمایند، تجدید رابطه کنند و جدایى و هجران را به دست فراموشى بسپارند. اما هجران یک مسلمان متشرع و درستکار از کسى که اسما مسلمان است ولى قولا و عملا لاابالى و گناهکار، نه تنها آن جدایى مذموم نیست، بلکه عملى است بسیار پسندیده و روا، مى‏توان گفت با هجران آن دو از یکدیگر، مسلمانى درستکار از بلا رسته و از عذابى 

     

    نجات یافته است، باید مراقبت کند که آن پیوند مذموم دوباره تجدید نشود و رفت و آمد برقرار نگردد. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى پیروان خود را از مصاحبت و همنشینى گروههاى متعدد از قبیل کذاب، فاسق، ماجن، احمق، و کسانى از این قبیل برحذر داشته و براى شاهد در اینجا به ذکر چند روایت اکتفا مى‏شود. 

    عن ابیجعفر علیه‏السلام قال: قال ابى‏على بن الحسین علیهماالسلام: یا بنى! ایاک و مصاحبه الکذاب فانه بمنزله السراب، یقرب لک البعید و یبعد لک القریب و ایاک و مصاحبه الفاسق فانه بایعک باکله او اقل من ذلک.  

    امام باقر (ع) از پدرش حضرت على بن الحسین علیهماالسلام حدیث نموده که فرمود: فرزند! از مصاحبت کسانى که کذاب‏اند و بسیار دروغ مى‏گویند بپرهیز که اینان به منزله‏ى سراب‏اند، دور را براى تو نزدیک جلوه مى‏دهند و نزدیک را براى تو دور. و همچنین از مصاحبت گناهکار پرهیز کن که او ترا به یک شکم غذا یا کمتر از آن معامله مى‏کند. 

    فى الحدیث ینبغى للمومن ان یتجنب مواخاه الماجن. 

    شایسته است که مومن از اینکه ماجن را به برادرى انتخاب نماید اجتناب کند. 

    لغت مى‏گوید «ماجن» کسى است که از اینکه چه مى‏گوید و چه مى‏کند باک ندارد. 

    عن على علیه‏السلام قال: و لا تصحب المائق فانه یزین لک فعله و یود ان تکون مثله. 

    على علیه‏السلام فرموده: با احمق مصاحبت منما که او کار ناسنجیده‏ى خود را در نظرت زیبا جلوه مى‏دهد و دوست دارد که تو نیز همانند او باشى. 

    عن الصادق علیه‏السلام قال: من لم یجتنب مصاحبه الاحمق یوشک ان یتخلق باخلاقه. 

    امام صادق (ع) فرمود: کسى که از همنشینى احمق پرهیز ننماید طولى نمى‏کشد که به اخلاق او متخلق مى‏گردد. 

    این روایت به ما مى‏آموزد که افراد باایمان این قبیل اشخاص آلوده را به دوستى نگیرند و با آنان مجالست ننمایند، اگر مسلمان متشرعى غفلت کرد و با شخص فاسق و کذابى دوست شد و مدتى با وى رفت و آمد داشت، اگر بر اثر پیشامدى رنجیده‏خاطر گردید و از وى جدا شد، این هجران براى مسلمان متشرع پیروزى و سعادت است، و روایاتى که در آشتى کردن تاکید دارد و خاطرنشان مى‏کند که جدایى دو مسلمان بیش از سه روز به طول نینجامد، شامل رفیق فاسق و کذاب نیست. اگر مسلمان متشرعى با شخصى ظاهر الصلاح دوست شد و گمان مى‏کرد که او مردى است درستکار و مراقب گفتار و رفتار خویش ولى در خلال ایام دوستى مرتکب گناهى بزرگ شد، به موجب روایتى که از امام صادق (ع) است، جداشدن از چنین دوست و مصاحبى همانند جداشدن از فاسق و کذاب بلامانع است. 

    عمرو بن نعمان الجعفى قال: کان لابیعبد الله علیه‏السلام صدیق لا یکاد یفارقه این یذهب. فبینا هو یمشى معه فى الحذائین و معه غلام له سندى یمشى خلفهما اذا التفت الرجل یرید غلامه ثلاث 

    مرات فلم یره. فلما نظر فى الرابعه قال: یا ابن الفاعله این کنت؟ قال فرفع ابوعبدالله علیه‏السلام یده فصک بها جبهه نفسه، ثم قال سبحان الله تقذف امه؟ قد کنت ارى ان لک و رعا فاذا لیس لک ورع فقال: جعلت فداک، ان امه سندیه مشرکه. فقال: اما علمت ان لکل امه نکاحا تنح عنى، فما رایته یمشى معه حتى فرق الموت بینهما. 

    عمرو بن نعمان جعفى مى‏گوید: امام صادق (ع) دوستى داشت که هر جا امام مى‏رفت او نیز با آن حضرت بود. روزى در بازار کفاشها عبور مى‏کرد و با او غلامى بود از اهل سند که پشت سر آن دو راه مى‏رفت. آن مرد سه بار متوجه شد و غلامش را ندید، دفعه‏ى چهارم که او را دید به صداى بلند گفت: پسر زن زناکار! کجا بودى؟ تا این سخن از دهان آن مرد خارج شد، امام صادق (ع) دست خود را بلند کرد و با شدت به پیشانى خود کوبید. فرمود: مادرش را به زنا نسبت دادى؟ من تصور مى‏کردم تو ورع دارى و اکنون مى‏بینم فاقد ورع و تقوایى. عرض کرد: مادر او سندیه است و مشرک. فرمود: آیا نمى‏دانى که هر امتى نکاحى دارد، از من دور شو. راوى مى‏گوید: ندیدم دیگر آن دو با هم حرکت کنند و راه بروند تا مرگ بین آنان جدایى افکند. 

    ملاحظه مى‏کنید که امام صادق (ع) با کسى که از وى امید ورع مى‏رفت دوست مى‏شود و با او رفت و آمد مى‏نماید، اما وقتى از وى دشنامى بزرگ مى‏شنود و زنى را رمى به بى‏عفتى مى‏نماید از او مى‏برد و تا پایان زندگى به آن هجران ادامه مى‏دهد



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   21   22   23   24   25   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    12
    :: بازدید دیروز ::
    95
    :: کل بازدیدها ::
    188104

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::