تنزیل نور
ساعت 5:6 عصر چهارشنبه 87/11/30
شرح دعای مکارم الاخلاق(59)
بسم الله الرحمن الرحیم
و اخالف من اغتابنى الى حسن الذکر.
با عنایت حضرت باریتعالى این جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد علیهالسلام در پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! موفقم بدار تا برخلاف روش آن کس که از من غیبت نموده و به بدى یادم کرده است قدم بردارم و او را به خوبى و نیکى یاد کنم.
براى آنکه محبت و برادرى که عامل موثر پیشرفت اسلام و مسلمین بود در جامعه پایدار بماند و مسلمانان همواره نسبت به یکدیگر دوست و علاقهمند باشند قانونگذار اسلام تمام عواملى را که مىتواند موجبات تفرق و جدایى مردم را از یکدیگر فراهم آورد ممنوع شناخته و پیروان این دین شریف را از آن برحذر داشته است و غیبت یکى از آن عوامل است. قرآن شریف در این باره فرموده است:
و لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه.
از یکدیگر غیبت منمایید، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت بدن برادر مردهى خود را بخورد؟
ملاحظه مىکنید، در اسلام و در قرآن غیبت کردن به خوردن گوشت بدن برادر مرده تنظیر شده است.
عن جعفر بن محمد علیهماالسلام انه سئل عما یرویه الناس عن رسول الله صلى الله علیه و آله انه قال: ان الله یبغض اهل البیت اللحمیین. قال جعفر بن محمد. لیس هو کما یظنون من اکل اللحم المباح اکله، الذى کان رسول الله (ص) یاکله و یحبه، انما ذلک من اللحم الذى قال الله عز و جل: ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا، یعنى بالغیبه و الوقیعه فیه.
از امام صادق (ع) سوال شد راجع به روایتى که مردم از رسول گرامى حدیث مىکنند که فرموده: خداوند، دشمن دارد اهل بیتى را که گوشتخوارند. امام صادق (ع) فرمود: معنى این حدیث آن نیست که تصور کردهاند، مراد خوردن گوشت مباحى باشد که خود رسول اکرم از آن مىخورد و آن را دوست مىداشت، مقصود از این گوشت که در روایت آمده آن است که در آیهى غیبت در قرآن شریف ذکر شده و غیبت نمودن برادر مسلمان به خوردن گوشت بدن برادر مرده تنظیر گردیده است.
نظر به اینکه در شرع مقدس اسلام «غیبت» از گناهان بزرگ شناخته شده و بیش و کم مبتلا به عموم مردم است، این بحث به شرح و بسط آن اختصاص یافته و به قدر ممکن راجع به ابعاد مختلفش توضیح داده مىشود و در آغاز لازم است اولا غیبت را بشناسیم و ثانیا
بدانیم آیا غیبت فقط به زبان آوردن چیزى است که غیبت شده از گفتن آن ناراضى است و کراهت دارد یا با غیر زبان نیز این گناه تحقق مىیابد. اینک اصل غیبت:
غیبت عبارت از این است که دیگرى را به صفتى یاد کنید که اگر خبر گفتهى شما به او برسد با کراهت و بىمیلى آن را تلقى مىنماید، خواه این گفته دربارهى نقائص ساختمان طبیعى او باشد یا راجع به اخلاق و گفتار و رفتار دینى و دنیویش سخن گفته باشید، و این مفاد کلام پیشواى بزرگ اسلام دربارهى غیبت است:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: هل تدرون ما الغیبه؟ قالوا الله و رسوله اعلم. قال ذکرک اخاک بما یکره. قیل له: ارایت ان کان فى اخى ما اقول؟ قال: ان کان فیه ما تقول فقد اغتبته و ان لم یکن فیه فقد بهته.
رسول اکرم فرمود: آیا مىدانید غیبت چیست؟ گفتند: خداوند و رسول خدا آگاهاند. فرمود غیبت عبارت از این است که برادرت را به چیزى که از آن کراهت دارد یاد کنى. عرض کردند: اگر چه آن صفت در او باشد؟ فرمود: اگر سخنى بگویى که در او هست غیبت است و اگر چیزى بگویى که در وى نباشد به او بهتان زدهاى و نسبت دروغ دادهاى.
باید توجه داشت که غیبت فقط با گفتن به زبان نیست، بلکه با اشارهى چشم و ابرو، یا دست و پا، و یا دیگر وسایلى که از صفتى حکایت مىکند که صاحب آن صفت از آن کراهت دارد آن نیز غیبت است، و در این باره روایاتى آمده. از عایشه روایت شده است:
دخلت علینا امراه فلما ولت او مات بیدى انها قصیره. فقال صلى الله علیه و آله: اغتبتها.
زنى بر ما وارد شد. وقتى روى گرداند که برود من با دستم اشاره نمودم که او کوتاه قد است. رسول اکرم به من فرمود: با این عمل از او غیبت نمودى.
جرم غیبت در روایات اسلامى بسیار مهم معرفى شده و اولیاى دین از ابعاد مختلف آن سخن گفتهاند که در اینجا بعضى از آن روایات ذکر مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله: من اغتاب مومنا فکانما قتل نفسا متعمدا.
رسول اکرم فرموده: هر کس از مومنى غیبت نماید همانند این است که عمدا کسى را کشته باشد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال لابىذر: ایاک و الغیبه فان الغیبه اشد من الزنا. قال قلت یا رسول الله! و لم ذاک؟ قال: ان الرجل یزنى و یتوب فیتوب الله علیه، و ان صاحب الغیبه لا یغفر له حتى یغفر له صاحبه.
رسول اکرم به ابىذر غفارى فرمود: بپرهیز از غیبت که گناه غیبت شدیدتر از گناه زناست. عرض کرد یا رسول الله! چرا چنین است؟ فرمود: زناکار از گناه خود توبه مىکند و خداوند او را مىآمرزد و غیبتکننده از گناه خود توبه مىکند ولى بخشیده نمىشود تا آنکه غیبت شده از او راضى گردد و او را ببخشد.
یکى از نتایج زیانبار غیبت این است که عبادات و طاعات
غیبت کننده بر اثر غیبت، مقبول درگاه باریتعالى نمىشود، مگر آنکه شخص غیبت شده او را مورد عفو و بخشش خود قرار دهد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من اغتاب مسلما او مسلمه لن یقبل الله تعالى صلاته و لا صیامه اربعین یوما و لیله الا ان یغفر له صاحبه.
رسول اکرم فرمود: اگر کسى از مرد یا زن مسلمانى غیبت کند خداوند چهل روز نماز و روزهى او را قبول نمىکند مگر آنکه صاحب غیبت او را ببخشد.
ناگفته نماند در جایى که غیبت با زبان و از راه سخن باشد شنوندهى غیبت نیز مرتکب گناه غیبت شده و عبادت او هم تا چهل روز مقبول درگاه باریتعالى نخواهد بود و این مطلب نیز در حدیث آمده است:
عن النبى صلى الله علیه و آله: المستمع احد المغتابین.
رسول اکرم فرمود: کسى که غیبت را استماع مىکند یکى از دو غیبتکننده به حساب مىآید.
گرفتارى و مصیبت بزرگ براى غیبتکنندگان در عرصهى قیامت است. در موقعى که سرنوشت قطعى افراد با رسیدگى به پروندهى اعمالشان روشن مىشود و غیبتکنندگان در آن روز به ضرر و زیان غیبتهایى که در دنیا نمودهاند واقف مىگردند و از عمل خویش سخت نادم مىشوند و در آن موقع ندامت سودى نخواهد داشت.
عن النبى صلى الله علیه و آله: یوتى باحد یوم القیامه یوقف بین یدى الله عز و جل و یدفع الیه کتابه. فلا یرى حسناته فیقول: الهى! لیس
هذا کتابى، فانى لا ارى فیها طاعتى. فیقال له: ان ربک لا یضل و لا ینسى، ذهب عملک باغتیاب الناس ثم یوتى بآخر و یدفع الیه کتابه. فیرى فیها طاعات کثیره. فیقول: الهى! ما هذا کتابى فانى ما عملت هذه الطاعات فیقال: لان فلانا اغتابک، فدفعت حسناته الیک.
رسول اکرم مىفرمود: شخصى را در قیامت مىآورند و او را در محکمهى عدل الهى متوقف مىکنند و نامهى عملش را به دستش مىدهند. مشاهده مىکند حسناتى را که در دنیا انجام داده در نامهى عملش نمىبیند. عرض مىکند بار الها! این کتاب عمل من نیست چه آنکه در این کتاب حسنات خود را نمىبینم. به او گفته مىشود: خداوندت منزه از خطا و فراموشى است، اعمال خوبت بر اثر غیبت مردم از میان رفت. شخص دگرى را در محضر الهى مىآورند و نامهى عملش را به وى مىدهند. در آن نامه طاعات بسیار مىبیند. عرض مىکند بار الها! این نامهى عمل من نیست و من در دنیا چنین اعمالى را انجام ندادهام. به او گفته مىشود: فلانى از تو غیبت نموده و حسنات او به نامهى عمل تو منتقل شده و در حساب تو آمده است.
چقدر براى آدمى دردناک و رنجآور است که ببیند اعمالى را در دنیا انجام داده و امیدوار بوده که در روز جزا آن اعمال موجب نجاتش گردد، اینک به دگرى منتقل شده براى آنکه در دنیا از او غیبت نموده است. علل و عواملى که موجب غیبت کردن مردم از یکدیگر مىشود متعدد است، گاهى حسد، آدمى را به غیبت وامىدارد زیرا محسود که از عز و بزرگى یا محبوبیت اجتماعى
برخوردار است حسود بر او رشک مىبرد و براى آنکه ناراحتى درونى خویشتن را تسکین بخشد زبان به غیبت او مىگشاید تا او را در جامعه موهون کند و ارزش او را از میان ببرد. گاهى خشم و حس انتقامجویى آدمى را به غیبت وامىدارد، گاهى محیط مجلس انس زمینه را براى غیبت این و آن فراهم مىآورد، و گاه کسى خود داراى عیوب و نقائصى است و براى اینکه وانمود نماید که این نقائص منحصر به او نیست از نقائص دگران سخن مىگوید و عیب آنان را نشر مىدهد، و على علیهالسلام دربارهى این گروه فرموده است:
ذوو العیوب یحبون اشاعه معایب الناس لیتسع لهم العذر فى معایبهم.
کسانى که داراى عیوبى هستند دوست دارند که عیوب دگران را شایع نمایند تا عذر عیوب خودشان وسعت یابد.
کسانى که زبان به غیبت دیگران مىگشایند باید بدانند که غیبت کردن آنان از دیگران موجب مىشود که غیبتشدگان تحریک شوند تا عیوب آنان را به دست آورند و غیبتشان را با غیبت تلافى نمایند.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: لا تغتب فتغتب و لا تحفر لاخیک حفره فتقع فیها.
امام صادق (ع) فرموده: غیبت مکن که در معرض غیبت قرار مىگیرى و براى برادرت گودالى حفر مکن که خودت در آن فرومىافتى.
عن على علیهالسلام قال: ایاک ان تجعل مرکبک لسانک فى غیبه
اخوانک او تقول ما یصیر علیک حجه و فى الاساءه الیک عله.
بپرهیز از اینکه زبانت را در غیبت نمودن برادرانت مرکب خود قرار دهى یا آنکه چیزى بگویى که بر ضررت حجت باشد یا در بدى نسبت به تو علت.
اگر کسى به خطر بزرگى که از گناه غیبت در دنیا و آخرت دامنگیر غیبتکننده مىشود متوجه گردد و تصمیم بگیرد که از این پس پیرامون آن گناه بزرگ نگردد چه کند که غیبتهاى گذشتهاش تصفیه شود و لکههاى آن گناه از نامهى عملش محو گردد. مىدانیم که در گناه غیبت دو حق وجود دارد: یکى حق خالق و آن دیگر، حق مخلوق. نسبت به حق خالق و گناهى که مرتکب شده است باید توبه کند و خداوند مهربان کسانى را که از گناه خود نادم و پشیمان مىشوند و از صمیم قلب توبه مىکنند و به خدا باز مىگردند مشمول عفو خود قرار مىدهد و آنان را مىآمرزد. اما نسبت به حق مخلوق یعنى آن کس که مورد غیبت واقع شده: اگر از دنیا رفته یا در جایى سکونت دارد که به او دسترسى نیست غیبتکننده مىتواند براى حل مشکل خود براى او زیاد استغفار کند و مکرر در مکرر از خداوند براى وى طلب آمرزش نماید. این استغفارها در نامهى حسنات غیبت شده ثبت مىشود و موجب مىگردد که در قیامت رضاى او جلب شود و غیبتکننده را مورد عفو و اغماض قرار دهد. اگر غیبت شده زنده است و غیبت کننده به وى دسترسى دارد، در صورتى که او انسان بزرگوار و با گذشتى است اگر نزد او برود و با شرمندگى از وى عذر بخواهد و بگوید: بد کردم، مرا ببخش و او مىبخشد، باید نزد وى برود و
درخواست عفو و اغماض بنماید و لازم است غیبت شده نیز از این فرصت استفادهى معنوى کند و غیبتکننده را مشمول عفو خود قرار دهد زیرا این عمل، او را لایق شمول عفو الهى مىنماید. قرآن شریف دربارهى این گروه افراد لایق و باایمان مىفرماید:
و لیعفوا و لیصفحوا، الا تحبون ان یغفر الله لکم.
افراد باایمان البته عفو و اغماض مىنمایند، آیا دوست ندارید که خداوند هم شما را ببخشد و مشمول عفو خود قرار دهد؟
على علیهالسلام در این باره فرموده:
عجبت لمن یرجو فضل من فوقه کیف یحرم من دونه.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:5 عصر چهارشنبه 87/11/30
شرح دعای مکارم الاخلاق(58)
به نظر مىرسد با شرحى که معروض افتاد معناى جملهى اول از دو جملهى دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع بحث امروز است براى شنوندگان محترم روشن شده باشد. امام سجاد (ع) در پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و اثیب من حرمنى بالبذل.
بار الها! توفیقم ده تا کسى را که مرا محروم نموده است از بخشش و بذل خویشتن برخوردار نمایم.
در جملهى دوم عرض مىکند:
و اکافى من قطعنى بالصله.
بار الها! موفقم بدار تا عمل کسى را که از من بریده و قطع رابطه نموده است با صله و تجدید رابطه مکافات نمایم.
دو دوست مسلمان که علاقه و ربطشان با هم بر اساس برادرى دینى بوده اگر روزى بر اثر آزردگى و رنجشخاطر از هم
کنارهگیرى کنند در روایات اسلامى، آن فاصله و کنارهگیرى، هجران خوانده شده و نباید جدایى آن دو نفر بیش از سه روز به طول انجامد. در جایى که دو مسلمان علاوه بر اخوت اسلامى رحم یکدگرند اگر روزى از هم جدا شوند و ترک مراوده نمایند، عمل این دو از نظر دینى به مراتب از جدایى دو برادر مسلمان غیر رحم مهمتر است و در منابع دینى، این جدایى به قطع رحم تعبیر شده و پیوند مجدد آن را صلهى رحم خواندهاند. امام سجاد علیهالسلام از هجران دو مسلمان با جملهى «و اجزى من هجرنى بالبر» نام برده و در سخنرانى قبل مخصوصا راجع به آن بحث شد و جملهاى که هماکنون موضوع سخن است: «و اکافى من قطعنى بالصله» ناظر به قطع رحم و صلهى رحم است. براى آنکه این موضوع نیز بخوبى روشن شود، قسمتى از روایات مربوط به رحم ذکر مىگردد:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ابغض الاعمال الى الله الشرک بالله ثم قطیعه الرحم ثم الامر بالمنکر و النهى عن المعروف.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرموده است: مبغوضترین اعمال نزد باریتعالى شرک به خداوند است، پس از آن قطع رحم است، و پس از آن نهى از خوبیها و امر به بدیها است.
از این روایت بخوبى روشن مىشود که قطع رحم تا چه حدود در پیشگاه خداوند مطرود و مبغوض است. مىدانیم که بزرگترین گناه در اسلام شرک به خداست، شرک، گناهى نابخشودنى است و مشرک، مشمول مغفرت باریتعالى واقع نمىشود. رسول گرامى، پس از گناه شرک از قطع رحم نام برده و خاطرنشان ساخته
است که قاطع رحم از مبغوضترین گناهکاران در پیشگاه الهى است و پس از قطع رحم گناه امر به منکر و نهى از معروف را بسیار مهم شمرده است زیرا چنین گناهکارى از موضع مخالفت صریح با خداوند سخن مىگوید: خدا به خوبیها امر نموده و او نهى مىکند، خداوند از بدیها نهى نموده و او امر مىنماید. مىتوان گفت این روایت به مسلمانان مىفهماند که گناه قطع رحم پس از شرک به خداوند و پیش از موضعگیرى در مقابل ذات اقدس الهى و اوامر و نواهى او بزرگترین گناه است و مسلمانان باید از آن بپرهیزند و دامن خویش را به چنین گناه بزرگى آلوده ننمایند. شاید بعضى تصور کنند که اگر رحم گناهکار باشد مىتوان با او قطع رابطه نمود. این تصورى است نادرست، نه تنها گناه مجوز قطع رحمیت نیست بلکه به موجب روایت، کفر هم قاطع رحم نمىشود و باید پیوند رحمیت همواره مورد توجه مسلمانان باشد.
قلت لابیعبدالله علیهالسلام: یکون لى القرابه على غیر امرى الهم على حق؟ قال نعم، حق الرحم لا یقطعه شىء و اذا کانوا على امرک کان لهم حقان: حق الرحم و حق الاسلام.
راوى مىگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: کسانى با من قرابت رحمى دارند اما با من هم عقیده نیستند، آیا براى آنان به عهدهام حقى است؟ فرمود: بلى. حق رحمیت را چیزى قطع نمىکند و اگر با تو هم عقیده باشند براى آنان دو حق است: یکى حق رحمیت و آن دیگر حق اسلام.
افراد متدین و مسلمان از گناه و کفر ارحام خود در باطن
خویش بیزارند و ممکن است در مواقع مقتضى آن را هم به زبان بیاورند، ولى حق رحمیت را طبق وظیفهى دینى همواره باید رعایت کنند و قطع رحم ننمایند. صلهى رحم پیوند خانواده را محکم مىکند، مانع بروز تیرگى و کدورت مىشود، و در پرتو صلهى رحم مسئلهى تعاون و همیارى شکوفا مىگردد. اگر تمام اعضاى خانواده مسلمان باشند صلهى رحم آنان را متحد مىکند و اتحادشان وحدت اسلامى را تقویت مىنماید، و اگر بعضى از افراد خانواده غیر مسلمان باشد، صلهى رحم و روابط خانوادگى ممکن است در روحیهى آنان موثر واقع شود، نگذارد با دشمنان دین به ضرر مسلمین همکارى نمایند و احیانا به نفع آنان جاسوسى کنند. صلهى رحم در عمران و آبادى بلاد اثر مىگذارد، موجب گشایشهاى اقتصادى مىشود، افراد را به راه فضایل اخلاق سوق مىدهد، جود و سخا به بار مىآورد، و خلاصه، صلهى رحم و حسن برخورد افراد یک خانواده با هم فواید و آثار بسیارى دارد و این مطلب ضمن روایات متعددى در تعالیم اسلام خاطرنشان گردیده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله: صله الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار و ان کان اهلها غیر اخیار.
رسول اکرم فرموده است: صلهى رحم شهرها را آباد مىکند و عمرهاى مردم را افزایش مىدهد، اگر چه اهل آن بلاد از اخیار و خوبان نباشند.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: صله الارحام تحسن الخلق و تسمح الکف و تطیب النفس و تزید فى الرزق و تنسى فى الاجل.
امام صادق (ع) فرمود: صلهى رحم موجب حسن خلق مىشود، دست را در بخشندگى و عطا باز مىکند، مایهى پاکدلى و صفاى ضمیر مىگردد، رزق را افزایش مىدهد، و مرگ آدمى را به تاخیر مىاندازد. عن ابیجعفر علیهالسلام قال: صله الارحام تزکى الاعمال و تدفع البلوى و تنمى الاموال و تنسى له فى عمره و توسع له فى رزقه و تحبب له فى اهل بیته. فلیتق الله و لیصل رحمه.
امام باقر (ع) فرمود: صلهى ارحام موجب پاکى اعمال مىشود، بلایا را دفع مىکند، مایهى نمو مال مىگردد، مرگ را به تاخیر مىاندازد، رزق را توسعه مىدهد، صله کننده را در خانواده محبوب مىسازد. باید آدمى از خدا پروا نماید و حتما صلهى رحم کند.
صلهى رحم از اعمالى است که علاوه بر فواید دنیوى و نتایج مادى، آثار مهمى در عالم آخرت دارد و صله کننده در قیامت از آن آثار برخوردار مىگردد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: بر الوالدین و صله الرحم یهون الحساب ثم تلا صلى الله علیه و آله هذه الایه: و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب.
رسول اکرم فرمود: نیکى به والدین و صلهى رحم حساب را در قیامت، آسان مىکند. سپس آیهاى از قرآن شریف تلاوت نمود که ترجمهاش این است: افراد بصیر در دین آناناند که وصل مىکنند آن را که خداوند به وصلش امر فرموده و از سختى حساب قیامت بیم دارند.
اگر کسى از بستگانتان با شما قطع مراوده نموده شما به
ملاقاتش بروید و صلهى رحم نمایید و براى آنکه بدانید ارزش عمل شما در پیشگاه خداوند تا چه حد اهمیت دارد به محتواى این روایت دقت نمایید:
عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: ما من خطوه احب الى الله عز و جل من خطوتین: خطوه یسد بها المومن صفا فى الله و خطوه الى ذى رحم قاطع.
حضرت زینالعابدین (ع) فرموده: هیچ قدمى نزد باریتعالى از دو قدم محبوبتر نیست: اول آن قدمى که شخص باایمان برمىدارد تا صف نظامیان اسلام را در جبههى جنگ محکم کند و راه نفوذ دشمن را سد نماید، دوم، قدمى که در راه ملاقات رحم برمىدارد، رحمى که از او قطع علاقه نموده و رشتهى مراوده را بریده است.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و اکافى من قطعنى بالصله.
بار الها! مرا موفق بدار تا بتوانم عمل آن کس را که از من بریده و قطع رحم نموده است با صله و تجدید پیوند مکافات نمایم.
ائمهى معصومین علیهمالسلام مراقب صلهى رحم بودند و این وظیفهى دینى را به شکلهاى مختلف انجام مىدادند. رحمى که قطع علاقه مىنمود سر وقتش مىرفتند و با ملاقات او تجدید مراوده مىنمودند، رحمى که قطع علاقه نکرده، ولى گرفتارى دارد مشکلش را حل مىکردند و از گرفتارى نجاتش مىدادند، رحمى را که
برخلاف اخلاق و ادب عمل کرده و دربارهى امام به کار ناروا دست زده است به گونهى مناسبى مورد مهر و محبت قرار مىدادند و از وى حمایت مىنمودند و در اینجا براى نمونه به بعضى از موارد اشاره مىشود:
حسن بن على، ملقب به افطس یا محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه بر ضد حکومت منصور دوانقى قیام نمودند. پس از زد و خوردهایى نفس زکیه کشته شد و حسن افطس مختفى گردید. چندى جریان بدین منوال گذشت. موقعى امام صادق (ع) به عراق آمد و با منصور دوانقى ملاقاتى دست داد. امام (ع) از فرصت استفاده نمود و براى نجات رحم خود از گرفتارى به منصور دوانقى فرمود:
ترید ان تسدى الى رسول الله صلى الله علیه و آله یدا؟ قال نعم یا اباعبدالله. قال: تعفو عن ابنه الحسن بن على، فعفا عنه.
آیا میل دارى با انجام عمل خیرى دربارهى یکى از فرزندان رسول اکرم راهى به روى خود بگشایى؟ عرض کرد: بلى. فرمود: فرزند آن حضرت، حسن بن على را مورد عفو قرار بده. منصور دوانقى پذیرفت و عفوش نمود.
توصیهى به موقع امام صادق (ع) به منصور دوانقى صلهى رحمى بود بسیار ارزنده و مهم و موجب شد حسن افطس که با امام رحمیت نزدیک داشت از گرفتارى رهایى یابد.
کنت عند ابیعبدالله جعفر بن محمد علیهماالسلام حین حضرته الوفاه و اغمى علیه. فلما افاق قال: اعطوا الحسن بن على الحسین، و هو الافطس، سبعین دینارا و اعطوا فلانا کذا و کذا. فقلت اتعطى رجلا
حمل علیک بالشفره یرید ان یقتلک. قال: ترید ان لا اکون من الذین قال الله عز و جل: الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:4 عصر چهارشنبه 87/11/30
شرح دعای مکارم الاخلاق(57)
بسم الله الرحمن الرحیم
و اثیب من حرمنى بالبذل، و اکافى من قطعنى بالصله.
به حول و قوهى باریتعالى این دو جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع سخنرانى امروز است. امام سجاد علیهالسلام در پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! موفقم بدار تا کسى که مرا محروم نموده از بذل و بخشش برخوردار سازم، و عمل کسى را که از من بریده و قطع رحم نموده، با صله و پیوند مکافات نمایم.
دو غریزهى قوى و نیرومند است که با سرشت تمام حیوانات و همچنین انسانها آمیخته است: یکى غریزهى «حب ذات» و آن دیگر «غریزهى جنسى». غریزهى حب ذات براى ابقا و صیانت شخص است، و غریزهى جنسى براى ابقاى نوع و صیانت نسل. اما در انسانها علاوه بر حب ذات، دگردوستى که از تمایلات عالى انسانى است وجود دارد و حیوانات فاقد آن هستند. غریزهى حب ذات، مانند غریزهى جنسى خود به خود در وجود حیوانات و انسان شکوفا مىگردد و نیازى به پرورش ندارد، اما دگردوستى در وجود انسانها، گر چه ریشهى فطرى
دارد، ولى مانند سایر تمایلات عالى انسانى ضعیف است و باید در پرتو پرورش و حمایتهاى تربیتى تقویت شود تا آنطور که باید از قوه به فعلیت بیاید. اگر اطفال در دامن پدران و مادرانى تربیت شوند که خود داراى سجایاى انسانى و تعالیم معنوى باشند فرزندانشان با مشاهدهى اعمال والدین و اطرافیان با همان صفات بار مىآیند و از مزایاى انسانى برخوردار مىگردند، اما اگر والدین فاقد دگردوستى و سایر صفات انسانى باشند و تنها غریزهى حب ذات در وجودشان حکومت نماید، اطفالشان نه تنها از دگردوستى بىنصیب خواهند بود، بلکه ممکن است حب ذاتشان به زیادهروى گرایش یابد و در نتیجه، اطفال دچار خودخواهى و خویشتن پرستى گردند و بر اثر بىاعتنایى مردم به تمایل درونى آنان تا پایان عمر در رنج و عذاب باشند. خداوند پیمبران را بین مردم فرستاد تا قوم خود را انسان بسازند، صفات انسانى را در ضمیر آنان پرورش دهند و از کمالات معنوى و تعالى روحانى برخوردارشان سازند. اصول اساسى انسانیت آنقدر ارزنده و مهم است که اگر روزى فرارسد که تمام مردم روى زمین واجد آن اصول باشند و عملا آنها را با یکدگر رعایت نمایند با تمام اختلافاتى که از نظر عقیده، نژاد، زبان، و دیگر جهات با یکدیگر دارند همه با هم در کمال سعادت و سلامت زیست خواهند نمود و از نعمت آسایش و رفاه بهرهمند خواهند بود.
عن ابىالحسن موسى علیهالسلام قال: ان اهل الارض لمرحومون ما تحابوا و ادوا الامانه و عملوا الحق.
حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرموده: مردم تمام کرهى
زمین در رحمت و آسایش هستند و خوب زندگى مىکنند مادامى که داراى سه صفت باشند: اول آنکه یکدیگر را دوست بدارند و نسبت به هم علاقهى انسانى داشته باشند. دوم آنکه در امانتهاى مالى به یکدیگر خیانت ننمایند، سوم آنکه اعمالشان بر وفق حق و عدل باشد.
ملاحظه مىکنید که امام موسى بن جعفر علیهماالسلام اولین صفتى را که در این حدیث مایهى رحمت و سعادت انسانها شناخته و از آن نام برده است دگردوستى و ابراز محبت مردم نسبت به یکدیگر است. اگر افراد یک جامعه در شادى هم شاد شوند و در غم هم متاثر گردند، از این ابراز مسرت و اظهار همدردى پیوستگى و علاقهى چشمگیرى در آن جامعه به وجود مىآید و همهى مردم از آن همبستگى بهرهمند مىگردند. خداوند در قرآن شریف وقتى از صفات حمیده و سجایاى انسانى رسول گرامى نام مىبرد، اول از علاقهى شدید آن حضرت به مردم سخن مىگوید و خاطرنشان مىنماید که مصائب و آلام، رنجها و سختیهاى شما بر پیمبر گرامى بسیار سنگین و جانکاه است و از شداید و گرفتاریهاى شما سخت رنج مىبرد و متالم مىگردد.
لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم.
پیمبرى از جنس خودتان بین شما آمده است که مصائب و شدایدتان بر آن حضرت بسیار سنگین و گران است. پیشواى گرامى اسلام، جهل و نادانى، فقر و تهیدستى، درد و بیمارى، اختلاف و پراکندگى، بدبینى و بدخواهى، و خلاصه هر عیب و نقص مادى و معنوى را که در شما مىبیند سخت رنجیدهخاطر مىشود و از آن
مصائب متالم و متاثر مىگردد.
خداوند بزرگ به کسانى که طالب خشنودى و رضاى او هستند و به سعادت ابدى روز جزا علاقه دارند راه نیل به این هدف مقدس را ارائه نموده و در قرآن شریف فرموده است:
لقد کان لکم فى رسولالله اسوه حسنه.
در گفتار و رفتار خویش به پیمبر اسلام تاسى کنید و روش آن حضرت را اسوه و الگوى کارهاى خود قرار دهید و دگردوستى از جملهى اوصاف پیشواى اسلام است و ما باید این خلق پسندیده را از آن حضرت بیاموزیم و عملا به کار بندیم.
عن على علیهالسلام قال: ابلغ ما تستدر به الرحمه ان تضمر لجمیع الناس الرحمه.
رساترین چیزى که به وسیلهى آن مىتوانى رحمت خدا را به خود جلب کنى این است که در باطن، نسبت به همهى مردم خیرخواه و مهربان باشى.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: راس العقل بعد الدین التودد الى الناس و اصطناع الخیر الى کل بر و فاجر.
رسول اکرم فرموده است: پس از ایمان به خداوند سرآمد تمام اعمال عاقلانه، بشردوستى و نیکى به همهى مردم است، خواه خوب باشند و درستکار و خواه فاسق باشند و گناهکار.
عن ابیجعفر علیهالسلام قال: ان ابى على بن الحسین علیهماالسلام اخذ بیدى و قال: یا بنى افعل الخیر الى کل من طلبه منک. فان کان من اهله فقد اصبت موضعه و ان لم یکن من اهله کنت انت
من اهله.
امام باقر (ع) فرمود: پدرم على بن الحسین دست مرا گرفت و فرمود: فرزند! به هر کس که از تو درخواست نیکى کرد به او نیکى کن، اگر اهل نیکى بود و استحقاق آن را داشته تو به واقع رسیدهاى و اگر اهل آن خیر نبوده، تو به اهلیت خویش دست یافتهاى.
خلاصه، دگردوستى از نشانههاى انسانیت است. کسى که واجد آن باشد واجد یکى از نعمتهاى بزرگ خداوند است. براى آنکه بدانیم این صفت در ضمیر ما وجود دارد یا نه مىتوانیم خوددوستى را که غریزهى طبیعى در وجود همهى انسانهاست معیار سنجش قرار دهیم و دگردوستى را با آن مقایسه نماییم و از این راه به وضع روحى خویش واقف گردیم و این معیار را على (ع) در حدیثى به صورت یک نصیحت به پیرمردى که در محضر مبارکش بوده، فرموده است:
یا شیخ! ارض للناس ما ترضى لنفسک و آت الى الناس ما تحب ان یوتى الیک.
پیرمرد! دربارهى مردم به چیزى راضى باش که براى خودت راضى هستى و با دگران طورى رفتار کن که میل دارى با تو آنچنان رفتار شود.
تا اینجا روایاتى که معروض افتاد ناظر به دگردوستى و علاقهى انسانها به یکدیگر از جهت انسانیت و صرفنظر از جنبهى معنوى و ایمانى است. اما روابط مسلمانان و پیروان قرآن شریف با یکدگر علاوه از جهت انسانى داراى شان معنوى و اخوت دینى است و اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى آن حقوق را برشمرده و
مسلمانان را به رعایت آنها اکیدا موظف نمودهاند و در اینجا بعضى از آن روایات ذکر مىشود. امام صادق (ع) ضمن حدیثى حقوق مومن را نسبت به مومن بیان نموده و در مقام توضیح مطلب فرموده است:
ان تصله بنفسک و مالک و یدک و رجلک و لسانک و ان لا تشبع و یجوع و لا تلبس و یعرى و لا تروى و یظما.
از حق مومن به تو این است که به نفس خود و با مالت و دست و پایت و زبانت او را صله نمایى و خدمت کنى و اینکه تو سیر نباشى و او گرسنه، تو پوشیده نباشى و او برهنه، تو سیراب نباشى و او تشنه.
عن ابىاسماعیل قال قلت لابیجعفر علیهالسلام: جعلت فداک، ان الشیعه عندنا کثیر. فقال: فهل یعطف الغنى على الفقیر و هل یتجاوز المحسن عن المسىء و یتوا سون فقلت: لا. فقال: لیس هولاء شیعه. الشیعه من یفعل هذا.
ابىاسماعیل مىگوید به امام باقر (ع) عرض کردم: شیعیان نزد ما بسیارند. فرمود: آیا غنى به فقیر عطوفت و رافت دارد، آیا درستکار از لغزش و گناه بدکار مىگذرد، آیا تعاون و مواسات بین مردم برقرار است؟ عرض کردم: نه. فرمود: اینان شیعه نیستند، شیعه کسى است که این کارها را انجام دهد.
قال ابوالحسن علیهالسلام: من قصد الیه رجل من اخوانه مستجیرا به فى بعض احواله فلم یجره بعد ان یقدر علیه فقد قطع ولایه الله عز و جل.
امام (ع) فرمود: اگر مردى بر اثر گرفتارى به پناهندگى نزد
یکى از برادرانش برود و او قادر باشد که پناهش دهد اما از پناه دادن او خوددارى بنماید، با این عمل، رابطهى ولایت خود را با خداوند قطع نموده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ما من مومن یخذل اخاه و هو یقدر على نصرته الا خذله الله فى الدنیا و الاخره.
امام صادق (ع) فرمود: هیچ مومنى نیست که از نصرت برادر خود دست بکشد با آنکه قدرت دارد که او را یارى نماید مگر آنکه خداوند او را در دنیا و آخرت مخذول مىکند و از نصرت خود محرومش مىنماید.
خلاصه اینکه اصل مواسات و تعاون مسلمانان با یکدیگر از نظر انسانیت و از جهت برادرى ایمانى بسیار مهم و مورد تمام توجه پیغمبر گرامى اسلام و ائمهى معصومین علیهمالسلام است و این رابطهى معنوى و پیوست روحانى با تعبیرهاى مختلفى در روایات اولیاى دین ذکر شده، از آن جمله رسول اکرم فرموده است:
المومن للمومن بمنزله البنیان یسد بعضه بعضا.
مومن براى مومن همانند اجزاى یک ساختمان است که هر آجرى آجر دیگر را نگاه مىدارد و هر جزء ساختمان براى جزء دیگر پایگاه ثابت و محکمى است.
پیشواى بزرگ اسلام براى حفظ اساس برادرى و مودت اسلامى از یک طرف بر منبر و در محضر با سخنان حکیمانهى خویش مردم را به وظایفشان متوجه مىنمود و از طرف دیگر با رفتار خود روشهاى عملى را به آنان مىآموخت.
کان رسول الله صلى الله علیه و آله اذا فقد الرجل من اخوانه ثلاثه ایام سال عنه فان کان راحلا دعا له و ان کان شاهدا زاده و ان کان مریضا عاده.
موقعى که رسول اکرم یکى از برادران خود را سه روز نمىدید دربارهى او پرسش مىنمود، اگر سفر رفته بود دربارهاش دعا مىکرد، اگر در شهر بود به ملاقاتش مىرفت و اگر بیمار بود عیادتش مىنمود و عملا این درس را به سایر مسلمانان مىداد.
اگر مسلمانى رعایت اخلاق انسانى و ایمانى را ننماید و در موقعى نسبت به برادر شریف و درستکار خود به عمل ناروا دست بزند و مرتکب کارى خلاف اخلاق بشود وظیفهى آن مرد شریف در مقابل شخص متخلف چیست؟ آیا اسلام اجازه مىدهد که از وى انتقام بگیرد و کار نادرست او را با عمل خلاف اخلاق خویش تلافى نماید؟ پاسخ این پرسش قطعا منفى است و نباید مسلمان و انسان وظیفهشناس به چنین کارى دست بزند، زیرا اگر دشنام را با دشنام و اهانت را با اهانت پاسخ دهد، اگر در مقابل ظلم او ظلم کند و خیانت او را با خیانت تلافى نماید طولى نمىکشد که بر اثر تکرار انتقامجویى سجایاى انسانى و اخلاق اسلامى را از یاد مىبرد و به خلق و خوى حیوانى گرایش مىیابد و دچار سقوط و انحطاط مىگردد. وظیفهى آن مسلمان شریف و درستکار در این قبیل مواقع به کاربستن آموزشهاى اولیاى دین در زمینهى مکارم اخلاق است، و در اینجا یکى از آن روایات که حاوى دستور امام صادق (ع) به عبدالله بن جندب است ذکر مىشود: امام (ع) مىفرمود:
یابن جندب! صل من قطعک و اعط من حرمک و احسن الى من اساء الیک و سلم على من سبک و انصف من خاصمک و اعف عمن ظلمک کما انک تحب ان یعفى عنک.
اى پسر جندب! بپیوند به کسى که از تو بریده، عطا کن به کسى که محرومت نموده، نیکى کن به کسى که دربارهات بد کرده، سلام کن به کسى که ترا دشنام داده، انصاف ده دربارهى کسى که با تو خصومت نموده، به بخش به کسى که به تو ستم کرده، همانطور که دوست دارى مورد عفو و بخشش واقع شوى.
براى آنکه شنوندگان محترم هر چه بهتر به هدف تربیتى اولیاى اسلام واقف گردند و بتوانند دستور آنان را به کار بندند در اینجا دو روایت که روشنگر چگونگى اخلاق و رفتار اولیاى اسلام است ذکر مىشود:
جاء ابو هریره و کان تکلم فیه و اسمعه فى الیوم الماضى و ساله حوائجه فقضاها فعاتبه اصحابه على ذلک. فقال: انى لاستحیى ان یغلب جهله علمى و ذنبه عفوى و مسالته جودى.
روزى ابوهریره نزد على (ع) آمد و سخنانى ناروا دربارهى آن حضرت گفت و به گونهاى کلمات خود را ادا مىکرد که به امام بشنواند. فرداى آن روز شرفیاب شد و حوایج خود را درخواست نمود. آن حضرت همهى آنها را برآورده ساخت. این عمل براى اصحاب آن جناب گران آمد، به عرض رساندند. فرمود: من حیا مىکنم از اینکه جهل او بر علم من، و گناه او بر عفو من و سوال او بر جود من غلبه کند.
عن ابیجعفر علیهالسلام انه قال: قال امیرالمومنین لولده الحسن (ع) فى وصیته الیه: و لا یکونن اخوک اقوى على قطیعتک منک على صلته و لا تکونن على الاساءه اقوى منک على الاحسان و لا على البخل اقوى منک على البذل و لا على التقصیر اقوى منک على الفضل.
امام باقر (ع) از امیرالمومنین حدیث نموده که به فرزندش حضرت مجتبى علیهماالسلام توصیه فرمود: مبادا برادرت در جدا شدن از تو قوىتر از اتصال تو به وى باشد، مبادا برادرت در بدرفتارى نسبت به تو قویتر از احسان تو نسبت به او باشد، مبادا بخل او قویتر از بذل تو باشد، و مبادا تصلب و تقصیر او از تفضل تو قویتر باشد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:3 عصر چهارشنبه 87/11/30
شرح دعای مکارم الاخلاق(56)
یکى از عوامل موثر و نافذ در هجران و جدایى دو دوست صمیمى از یکدیگر آزردگى و رنجش خاطر است و این حالت روحى مىتواند علل و دلایل متعددى داشته باشد و در روایات اخلاقى اسلام، بسیارى از آنها ذکر شده است ولى مهمترین عامل تیرگى ضمیر، تحقیر شخصیت رفیق و رعایت نکردن وظایف اخلاقى دربارهى اوست. بعضى به جاى آنکه از صفا و صمیمیت رفیق قدردانى کنند و مورد تکریم و احترامش قرار دهند دربارهى وى بىاعتنا مىشوند، حتى احترامى که دربارهى عادیترین افراد معمول مىدارند دربارهى او رعایت نمىنمایند، مثلا در مجلس وارد مىشود، به همه با گرمى دست مىدهد، و به رفیق صمیمى خود که شایسته است با گرمى بیشترى دست بدهد با سردى دست مىدهد یا اصلا دست نمىدهد. در مجلس جشن عقد ازدواج فرزند خود براى همه کارت دعوت مىفرستد، ولى براى رفیق صمیمى کارت نمىفرستد و به زبان مىگوید: شما هم در مجلس شرکت کن. این اعمال تحقیرآمیز و نظایر آن که به عنوان صفا و صمیمیت دربارهى رفیق انجام مىشود ناروا و برخلاف اخلاق حمیده است و اولیاى دین پیروان خود را از ارتکاب آن منع نمودهاند.
عن على علیهالسلام قال: ایاک ان تهمل حق اخیک اتکالا على ما بینک و بینه فلیس لک باخ من اضعت حقه.
على (ع) فرموده: بپرهیز از اینکه در رعایت حق برادرت به اتکاى صفا و صمیمیتى که بین شما وجود دارد اهمال نمایى، چه آنکه کسى که حق او را ضایع نمودهاى برادر تو نیست. تضییع حق
دوست صمیمى و آزرده ساختن او نشانهى عجز و ناتوانى رفیق وظیفه ناشناس است و على (ع) در این باره فرموده است:
اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم.
عاجزترین مردم کسى است که نتواند در جامعه براى خود دوستان و برادرانى را به دست آورد و عاجزتر از او کسى است که حق برادر به دست آمده را تضییع نماید، یعنى با این عمل ناروا پیوند دوستى را قطع کند.
به طور کلى حقیر شمردن، مسخره کردن، شرمنده ساختن، اهانت نمودن، و هر عملى از این قبیل که به ارزش انسانى و شخصیت اجتماعى یک مسلمان آسیب مىرساند یا موجب جدایى دو رفیق متدین از یکدیگر مىشود در اسلام ممنوع شناخته شده و علماى حدیث روایات هر یک از این اعمال را در بابى جداگانه جمعآورى نموده و در کتابهاى خود آوردهاند. امام سجاد (ع) در دعاى «مکارمالاخلاق» ضمن جملهى مورد بحث امروز از هجران و جدایى نام برده و به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و اجزى من هجرنى بالبر.
بار الها! مرا موفق بدار تا عمل آن کس را که از من جدا شده و ترکم گفته است جزاى او را با خوبى و نیکوکارى بدهم.
کسى که از امام سجاد (ع) جدا مىشود و آن حضرت را ترک مىگوید قطعا به علت عدم رعایت وظایف اخلاقى از ناحیهى امام نیست، چه آنکه او خود امام معصوم و مربى انسانهاست و هرگز
مرتکب کوچکترین عمل خلاف اخلاق نمىشود تا دوست آن حضرت به استناد آن عمل ترک مراوده کند و رشتهى دوستى را قطع نماید. هجران کسانى از دوستان ائمهى معصومین ممکن است براى آن بوده که امام به منظور رعایت تقیه و انجام وظیفهى شرعى سخنى گفته یا عملى را انجام داده که به نظر آن دوست ناآگاه درست نیامده و بدون اینکه سوال کند و توضیح بخواهد با امام قطع رابطه نموده است و امام نیز در شرایط تقیه نمىتوانسته نزد آن دوست برود و مطلب را توضیح دهد ، چه ممکن است بر اثر همان رفتن و توضیح دادن مفاسد تازهاى به بار آید. در بعضى از روایات آمده که گاهى چند نفر یک روز در فواصل کوتاهى یک سوال را از امام نمودهاند و به هر یک پاسخى غیر از پاسخى که به آن دیگر داده گفته است. البته این عمل موجب شگفتى بعضى از دوستان ناآگاه مىشد و ممکن بود نسبت به امام دلسرد شوند و قطع رابطه نمایند. گاهى عمل امام براى بعضى شگفتآور بود و خواستار توضیح مىشدند و امام بیان مىفرمود.
فى تقیه جعفر بن محمد علیهماالسلام بحیث افطر الصوم خوفا من ابىالعباس و قال: ان صمت صمنا و ان افطرت افطرنا. فقیل له تفطر یوما من شهر رمضان فقال: اى والله افطر یوما من شهر رمضان احب الى من ان یضرب عنقى.
در تقیهى امام صادق (ع) است که از خوف ابوالعباس روزه را افطار کرد و به وى گفت اگر روزه بگیرى روزه مىگیریم و اگر افطار کنى افطار مىنماییم. به حضرت عرض شد: یک روز از ماه رمضان را افطار مىکنید؟ فرمود: آرى به خدا قسم، یک روز از ماه رمضان را
افطار نمایم بهتر است از اینکه کشته شوم.
ممکن است هجران و جدایى بعضى از دوستان امام سجاد از ترس گزارش مامورین دولت جبار به مراقبه و رفت و آمد او با امام سجاد باشد. البته در چنین وضعى نه امام مىتواند سر وقت دوست برود و نه دوست مىتواند به ملاقات امام بیاید. براى اینکه روابط دوستانه بکلى قطع نشود، حضرت سجاد (ع) به پیشگاه خدا عرض مىکند: بار الها! مرا موفق بدار تا کسى را که از من جدا شده و ترکم گفته است با بر و نیکوکارى پاداش دهم و از این راه دوستیش را تکریم نمایم.
با عوامل رنجش چگونه برخورد نماییم؟ از آنچه معروض افتاد هجرانها و جداییهاى روا از ناروا تفکیک گردید، به علاوه روشن شد که گفتار و رفتار خلاف اخلاق یکى از عوامل مهم جدایى دو دوست صمیمى از یکدیگر است. اینک در آخرین قسمت سخنرانى امروز در باب این مطلب بحث مىشود که با علل و عوامل جدایى چگونه برخورد نماییم و چه کنیم که حتىالمقدور کمتر تحت تاثیر عوامل هجران قرار گیریم تا رشتهى دوستیها به آسانى قطع نشود و زود دچار هجران و جدایى نشویم. براى نیل به این هدف مقدس لازم است خویشتن را به پارهاى از صفات حمیده و خلقیات پسندیده متخلق نماییم و حلم یا قدرت خویشتندارى یکى از آن صفات است، باید خود را طورى بسازیم که بتوانیم با نیروى حلم بر غضب چیره شویم، آن را مهار کنیم، و خویشتن را از انتقامجویى مصون داریم.
کان على بن الحسین علیهماالسلام یقول: انه لیعجبنى الرجل ان یدرکه حلمه عند غضبه.
امام سجاد (ع) مىفرمود: براى من مایهى شگفتى است که وقتى مرد خشمگین مىگردد حلمش بتواند او را دریابد و از خطر مصون و محفوظش دارد.
اگر حلم ندارد و نمىتواند بدون تکلف خویشتندار باشد به حلم تظاهر کند و با تصنع خود را حلیم و بردبار وانمود نماید تا این خلق شریف تدریجا ملکهى نفسانى او گردد و بتواند بدون تصنع حلم نماید.
عن على علیهالسلام قال: ان لم تکن حلیما فتحلم فانه قل من تشبه بقوم الا او شک ان یکون منهم.
على (ع) فرموده: اگر حلیم و بردبار نیستى تظاهر به حلم کن و خود را همانند افرادى بساز که خویشتندارند، چه آنکه کم یافت مىشود کسى که خود را همانند قومى بسازد جز آنکه خیلى زود همانند آنها مىشود.
یکى دیگر از صفات پسندیده که مىتواند از تاثیر علل هجران بکاهد و نگذارد رشتهى محبت دوستان به آسانى گسسته شود، تغافل است. تغافل عبارت از این است که آدمى چیزى را بداند و از آن آگاه باشد و روى مصلحت، خود را غافل و بىخبر نشان بدهد و با اراده و عمد به گونهاى رفتار کند که بیننده تصور کند از آن بىخبر است. اتخاذ چنین روشى در حسن معاشرت با مردم و خوب زندگى کردن بسیار مفید و ثمربخش است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: صلاح حال التعایش و التعاشر ملا مکیال ثلثاه فطنه و ثلثه تغافل.
امام صادق (ع) فرموده: صلاح زندگى و آمیزش با مردم پرى پیمانهاى است که دو سوم آن تفطن و آگاهى و یک سوم آن تغافل و نادیده گرفتن است.
تغافل و خویشتن را ناآگاه جلوه دادن در مواردى که مصلحت است آنقدر در اخلاق اسلام مهم تلقى شده که افراد باایمان نمىتوانند آن را نادیده انگارند و از کنار آن بىتوجه بگذرند.
عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: المومن نصفه تغافل.
رسول اکرم فرموده: نیمى از رفتار و گفتار مومن مبتنى بر تغافل است.
از جمله مواردى که به مصلحت است شخص باایمان تغافل کند و خویشتن را ناآگاه بنمایاند، در زمینهى پارهاى از اعمال خلاف اخلاق رفیق متشرع و مومن است، چه تغافل در این قبیل موارد نمىگذارد رشتهى مودت بریده شود و پیوند دوستى دو مسلمان از هم جدا گردد و در نتیجه روابط گرم دو رفیق صمیمى به سردى و کدورت گرایش یابد. جایى که رفیق عاقل و مصلحتاندیش مىتواند با تغافل روابط دوستانهى برادر دینى خود را حفظ کند و مانع هجران و جدایى وى گردد، اما از انجام این وظیفه خوددارى نماید و به جاى تغافل، لغزش اخلاقى رفیق خود را به رخش بکشد و او را مورد توبیخ و مواخذه قرار دهد و سرانجام با قهر و دلتنگى از هم جدا شوند، با این عمل ناروا مرتکب اشتباهى بزرگ گردیده و براى اینکه بداند چه کرده است باید به روایتى که از امام صادق (ع) حدیث شده است گوش فرادارد و با عذرخواهى از رفیق جدا شده این لکه را از صفحهى
اعمال خویش بزداید.
سمعت اباعبدالله علیهالسلام یقول: لا یفترق رجلان على الهجران الا استوجب احدهما البرائه و اللعنه و ربما استحق ذلک کلاهما. فقیل له هذا الظالم فما بال المظلوم؟ قال: لانه لا یدعو اخاه الى صلته و لا یتعامس له عن کلامه.
راوى حدیث مىگوید: از امام صادق (ع) شنیدم که مىفرمود: دو مسلمان با دلتنگى و هجران از هم جدا نمىشوند جز آنکه یکى از آن دو استحقاق دارد که هم مورد تبرى و بیزارى واقع شود و هم مورد لعنت و چه بسا هر دو شایسته تبرى و لعن هستند. به حضرت عرض شد: یابن رسول الله! ظالم به علت ظلمش استحقاق تبرى و لعن دارد، مظلوم براى چه؟ حضرت در پاسخ فرمود: براى آنکه مظلوم برادر خود را به آشتى و تجدید پیوند دوستى نخوانده و از گفتههاى او تغافل ننموده است.
امیدوارم عموم شنوندگان محترم از آقایان و بانوان، نوجوانان و جوانان، میانسالان و کهنسالان، و خلاصه تمام افرادى که این بحث را شنیدند در سخنان پیمبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و همچنین در روایات ائمهى معصومین علیهمالسلام که در این بحث ذکر شد دقت کامل مبذول دارند، به مسئولیت خود توجه نمایند و هرگز غافل نشوند که هجران و جدایى دو مسلمان از هم علاوه بر اینکه منافى با محبت دینى و برادرى اسلامى است مىتواند در دنیا عوارضى تلخ و ناگوار و احیانا رویدادهایى به دنبال آورد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:1 عصر چهارشنبه 87/11/30
شرح دعای مکارم الاخلاق(55)
بسم الله الرحمن الرحیم
و اجزى من هجرنى بالبر
به خواست حضرت باریتعالى این جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد علیهالسلام در پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! مرا موفق بدار تا عمل آن کس را که مرا ترک گفته و از من دورى جسته با خوبى و نیکوکارى تلافى نمایم.
یکى از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام و بسط آیین الهى محبت و الفتى بود که به قضاى خداوند و در پرتو یکتاپرستى در قلوب مسلمانان ایجاد شد و این سرمایهى گرانقدر فقط در پرتو عنایت باریتعالى نصیب مسلمانان گردید و قرآن شریف در این باره فرموده است:
و الف بین قلوبهم لو انفقت ما فى الارض جمیعا ما الفت بین قلوبهم و لکن الله الف بینهم.
خداوند در دلهاى آنان ایجاد الفت و محبت نمود و تو اى
رسول گرامى اگر تمام آنچه را در زمین است انفاق مىنمودى نمىتوانستى آن الفت را در قلوب مسلمین ایجاد نمایى، ولى خداوند این الفت را به وجود آورد.
علاقهى معنوى و محبت ایمانى آنچنان مسلمانان را متحد نمود و به هم پیوند داد که ابىبصیر مىگوید:
سمعت اباعبدالله علیهالسلام یقول: المومن اخ المومن کالجسد الواحد ان اشتکى شیئا منه وجد الم ذلک فى سائر جسده.
از امام صادق (ع) شنیدم که مىفرمود: مومن برادر مومن است، همانند یک جسد، اگر عضوى از بدن بیمار شود درد و ناراحتى عضو بیمار در تمام بدن اثر مىگذارد، گویى همهى بدن دردمند است.
این محبت و الفت بىنظیر موجب شد که مسلمانان به عز و عظمت رسیدند و دین خدا را با سرعت نشر دادند. بدون تردید، بقاى عز و بزرگى مسلمین در این است که آن وحدت و الفت پایدار بماند و ضعف و سستى در آن راه نیابد. از این رو اسلام براى ابقاى آن سرمایهى الهى تمام گفتارها و رفتارهایى را که موجب پراکندگى و اختلاف مىشود و به وحدت مسلمین آسیب مىرساند ممنوع اعلام نموده و مسلمانان را از آن برحذر داشته است، و از جملهى آن عوامل، جدا شدن و فاصله گرفتن دو مسلمان از یکدیگر بر اثر دلگیرى و آزردگى است و این مفارقت و جدایى در روایات اسلامى به کلمهى «هجران» تعبیر شده و امام سجاد (ع) نیز در جملهى دعاى مورد بحث آن کلمه را ذکر کرده است. راغب در مفردات قرآن مىگوید:
الهجر و الهجران مفارقه الانسان غیره اما بالبدن او باللسان او بالقلب.
هجر و هجران، جدایى و مفارقت انسان است از غیر خودش و این جدایى گاه به بدن است، گاه به زبان، و گاه به دل.
هجرت انسان از شهرى به شهر دیگر جدایى بدن است، سکوت دو نفر در مقابل یکدیگر جدایى سخن است، و تیرگى قلب و آزردگى خاطر دو نفر از هم جدایى دل است. اما جدایى دو دوست از یکدیگر در بسیارى از موارد شامل هر سه قسمت مىشود یعنى با هم سخن نمىگویند، در کنار هم نمىنشینند و محبتشان از دل یکدیگر مىرود یا لااقل کاهش مىیابد. چنین هجرانى براى دو مسلمان در دین اسلام بسیار مذموم و ناپسند است و اولیاى گرامى اسلام با تعبیرهاى تند دربارهى آن سخن گفته و تاکید نمودهاند که دو مسلمان از هم جدا شده هر چه زودتر باید با یکدیگر آشتى کنند و تیرگیها را زایل سازند و چون ممکن است براى آن دو نفر آشتى فرضا در کوتاه مدت سنگین و تلخ باشد تاکید شده که مدت جدایى بیش از سه روز به طول نینجامد و باید هر چه زودتر روابط دوستانه، قبل از پایان سه روز، برقرار گردد و براى آنکه شنوندگان محترم به اهمیت این امر از نظر دینى واقف شوند بعضى از روایات اولیاى اسلام در اینجا ذکر مىشود.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ایما مسلمان تهاجرا فمکثا ثلاثا لا یصطلحان الا کانا خارجین من الاسلام و لم یکن بینهما ولایه فایهما سبق الى کلام اخیه کان السابق الى الجنه یوم الحساب.
رسول اکرم مىفرمود: هر یک از دو مسلمان که از هم جدا شدند و سه روز گذشت و آشتى نکردند از برنامهى اسلام تخلف
نمودهاند و بین آن دو ولایت و محبتى برقرار نیست و هر کدام از آن دو نفر از دیگرى پیشى گرفت و با برادرش سخن گفت او روز حساب در رفتن به بهشت از دوستش پیشى مىگیرد.
و عنه صلى الله علیه و آله قال: لا یحل لا حد یومن بالله ان یهجر اخاه فوق ثلاثه ایام یلتقیان فیعرض هذا عن وجه هذا و هذا عن وجه هذا فخیرهما الذى یبدء بالسلام.
و همچنین فرموده است: حلال نیست براى احدى که به خداوند ایمان آورده است از برادر دینى خویش بیشتر از سه روز جدا شود. آن دو وقتى به هم رسیدند این از او و او از این روى مىگرداند و بهترین آن دو نفر کسى است که در سلام گفتن به آن دگرى سبقت بگیرد.
عن ابیجعفر الباقر علیهالسلام انه قال: ما من مومنین اهتجرا فوق ثلاث الا و برئت منهما فقیل له یابن رسول الله هذا حال الظالم فما بال المظلوم؟ فقال علیهالسلام: ما بال المظلوم لا یسیر الى الظالم فیقول انا الظالم حتى یصطلحا.
امام باقر (ع) فرمود: هیچ دو نفر مسلمانى بیش از سه روز از هم جدا نمىشوند مگر آنکه من از هر دو برى و بیزارم. به حضرت عرض شد: این برائت شایستهى ظالم است، از مظلوم چرا؟ فرمود: چرا مظلوم در فرصت سه روز نزد ظالم نرفته که بگوید: تقصیر با من بود تا با یکدیگر صلح و سازش نمایند.
عن ابیعبدالله علیهالسلام انه قال: المومن هدیه الله عز و جل الى اخیه المومن فان سره و وصله فقد قبل من الله عز و جل هدیته و ان
قطعه و هجره فقد رد على الله عز و جل هدیته.
امام صادق (ع) فرمود: مومن هدیهاى است از خداوند به برادر مومنش. اگر موجبات سرور و صلهى او را فراهم آورد هدیهى خداوند را پذیرا شده و اگر از او ببرد و قطع علاقه نماید هدیهى الهى را رد کرده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله فى حدیث المناهى قال و نهى عن الهجران فمن کان لابد فاعلا فلا یهجر اخاه اکثر من ثلاثه ایام فمن کان مهاجرا لاخیه اکثر من ذلک کانت النار اولى به.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله در حدیث مناهى مسلمانان را از هجرت و جدایى از یکدیگر برحذر داشته و فرموده است: اگر مسلمانى در موردى از جدایى ناگزیر باشد، مراقبت کند که بیش از سه روز به طول نینجامد و اگر بیش از سه روز شد، آتش دوزخ براى او شایستهتر است.
یکى از آثار و نتایج بد هجران دو مسلمان از یکدیگر این است که عبادات و اعمال صحیح آن دو نفر در ایام جدایى مورد قبول باریتعالى واقع نمىشود، به عبارت روشنتر انجام عمل صحیح از مکلف و قبول آن از خداوند. عمل صحیح آن است که مکلف وظیفهى خود را بر وفق دستور شرع مقدس انجام دهد، اگر مجتهد است طبق فتواى خود و اگر مقلد است طبق فتواى مرجع. قهر کردن و هجرت دو مسلمان از یکدیگر بدون مجوز شرعى آنقدر مبغوض حضرت باریتعالى است که تا آشتى نکنند و روابط دوستانه را تجدید ننمایند، خداوند عبادت صحیح آن دو را نمىپذیرد و در پیشگاه الهى مورد
قبول واقع نمىشود و این فرمودهى حضرت رسول اکرم است.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا اباذر! ایاک و هجران اخیک فان العمل لا یتقبل مع الهجران.
پیشواى اسلام به ابوذر غفارى فرموده: بپرهیز از جدایى و هجران برادرت، زیرا عمل مسلمانى که از برادرش جدا شده و او را ترک گفته است مقبول واقع نمىشود.
ممکن است این روایت موجب نگرانى و تشویش خاطر آقایان و بانوان بسیار متدین و باایمان گردد، با خود بگویند: اگر ما براى آشتى کردن مهیاییم، ولى طرف مقابل حاضر نیست، آیا باید تا آخر عمر از عبادت مقبول بىنصیب و محروم باشیم ؟ رسول اکرم صلى الله علیه و آله ضمن روایتى به این پرسش پاسخ داده و از افراد باایمان رفع نگرانى فرموده است:
عن النبى صلى الله علیه و آله: لا یحل لمومن ان یهجر مومنا فوق ثلاث. فان مرت به ثلاث فلقیه فلیسلم علیه فان رد علیهالسلام فقد اشترکا فى الاجر و ان لم یرد علیه فقد باء بالاثم و خرج المسلم من الهجره.
رسول اکرم فرموده: حلال نیست براى مومن که بیش از سه روز از برادر دینیش قهر کند و او را ترک گوید. اگر سه روز منقضى شد، این برادر وظیفهشناس به ملاقات آن برادر برود و به او سلام کند. اگر جواب سلامش را داد، هر دو در اجر آشتى شریکاند و اگر جواب سلام را نداد، او به گناه برگشت نموده و سلام کننده از جدایى و هجرت خارج شده است و بنابراین از جهت جدایى و
هجران مانعى براى قبول عبادتش وجود ندارد.
از آنچه مذکور افتاد روشن شد که جدایى و هجرت دو مسلمان متشرع از یکدیگر بدون مجوز شرعى تا چه حد زیانبار و مذموم است و افراد باایمان موظفاند از آن برحذر باشند. براى آنکه این مهم دینى و اخلاقى هر چه بهتر براى شنوندگان واضح گردد، لازم است در اینجا پیرامون سه مطلب، به اختصار، بحث شود. اول تفکیک نمودن جداییها و هجرانهاى روا از ناروا، دوم شناخت قسمتهایى از علل و عوامل که موجب آزردگى و رنجش خاطر برادران مىشود و رشتهى دوستى و محبت را قطع مىکند و سرانجام به هجران و جدایى منتهى مىگردد، سوم آنکه بدانیم با چیزهایى که آزردگى و رنجش خاطر به بار مىآورد چگونه برخورد نماییم و چه کنیم که آن عوامل در ضمیرمان اثر عمیق نگذارد و موجب قطع رابطهى ما با برادرانمان نشود؟
جدایى و هجران ناروا در اسلام، قطع روابط دوستانهى دو مسلمان وظیفهشناس و درستکار است که به عللى از یکدیگر رنجیدهخاطر گردیده و رشتهى محبتشان گسسته است. اولیاى گرامى دین از چنین هجرانى سخت ناراضى و متاثرند و به موجب روایاتى که مذکور افتاد آن دو مسلمان موظفاند هر چه زودتر به ملاقات هم بروند، پیوند دوستى خود را که نمونهى برادرى اسلامى است برقرار نمایند، تجدید رابطه کنند و جدایى و هجران را به دست فراموشى بسپارند. اما هجران یک مسلمان متشرع و درستکار از کسى که اسما مسلمان است ولى قولا و عملا لاابالى و گناهکار، نه تنها آن جدایى مذموم نیست، بلکه عملى است بسیار پسندیده و روا، مىتوان گفت با هجران آن دو از یکدیگر، مسلمانى درستکار از بلا رسته و از عذابى
نجات یافته است، باید مراقبت کند که آن پیوند مذموم دوباره تجدید نشود و رفت و آمد برقرار نگردد. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى پیروان خود را از مصاحبت و همنشینى گروههاى متعدد از قبیل کذاب، فاسق، ماجن، احمق، و کسانى از این قبیل برحذر داشته و براى شاهد در اینجا به ذکر چند روایت اکتفا مىشود.
عن ابیجعفر علیهالسلام قال: قال ابىعلى بن الحسین علیهماالسلام: یا بنى! ایاک و مصاحبه الکذاب فانه بمنزله السراب، یقرب لک البعید و یبعد لک القریب و ایاک و مصاحبه الفاسق فانه بایعک باکله او اقل من ذلک.
امام باقر (ع) از پدرش حضرت على بن الحسین علیهماالسلام حدیث نموده که فرمود: فرزند! از مصاحبت کسانى که کذاباند و بسیار دروغ مىگویند بپرهیز که اینان به منزلهى سراباند، دور را براى تو نزدیک جلوه مىدهند و نزدیک را براى تو دور. و همچنین از مصاحبت گناهکار پرهیز کن که او ترا به یک شکم غذا یا کمتر از آن معامله مىکند.
فى الحدیث ینبغى للمومن ان یتجنب مواخاه الماجن.
شایسته است که مومن از اینکه ماجن را به برادرى انتخاب نماید اجتناب کند.
لغت مىگوید «ماجن» کسى است که از اینکه چه مىگوید و چه مىکند باک ندارد.
عن على علیهالسلام قال: و لا تصحب المائق فانه یزین لک فعله و یود ان تکون مثله.
على علیهالسلام فرموده: با احمق مصاحبت منما که او کار ناسنجیدهى خود را در نظرت زیبا جلوه مىدهد و دوست دارد که تو نیز همانند او باشى.
عن الصادق علیهالسلام قال: من لم یجتنب مصاحبه الاحمق یوشک ان یتخلق باخلاقه.
امام صادق (ع) فرمود: کسى که از همنشینى احمق پرهیز ننماید طولى نمىکشد که به اخلاق او متخلق مىگردد.
این روایت به ما مىآموزد که افراد باایمان این قبیل اشخاص آلوده را به دوستى نگیرند و با آنان مجالست ننمایند، اگر مسلمان متشرعى غفلت کرد و با شخص فاسق و کذابى دوست شد و مدتى با وى رفت و آمد داشت، اگر بر اثر پیشامدى رنجیدهخاطر گردید و از وى جدا شد، این هجران براى مسلمان متشرع پیروزى و سعادت است، و روایاتى که در آشتى کردن تاکید دارد و خاطرنشان مىکند که جدایى دو مسلمان بیش از سه روز به طول نینجامد، شامل رفیق فاسق و کذاب نیست. اگر مسلمان متشرعى با شخصى ظاهر الصلاح دوست شد و گمان مىکرد که او مردى است درستکار و مراقب گفتار و رفتار خویش ولى در خلال ایام دوستى مرتکب گناهى بزرگ شد، به موجب روایتى که از امام صادق (ع) است، جداشدن از چنین دوست و مصاحبى همانند جداشدن از فاسق و کذاب بلامانع است.
عمرو بن نعمان الجعفى قال: کان لابیعبد الله علیهالسلام صدیق لا یکاد یفارقه این یذهب. فبینا هو یمشى معه فى الحذائین و معه غلام له سندى یمشى خلفهما اذا التفت الرجل یرید غلامه ثلاث
مرات فلم یره. فلما نظر فى الرابعه قال: یا ابن الفاعله این کنت؟ قال فرفع ابوعبدالله علیهالسلام یده فصک بها جبهه نفسه، ثم قال سبحان الله تقذف امه؟ قد کنت ارى ان لک و رعا فاذا لیس لک ورع فقال: جعلت فداک، ان امه سندیه مشرکه. فقال: اما علمت ان لکل امه نکاحا تنح عنى، فما رایته یمشى معه حتى فرق الموت بینهما.
عمرو بن نعمان جعفى مىگوید: امام صادق (ع) دوستى داشت که هر جا امام مىرفت او نیز با آن حضرت بود. روزى در بازار کفاشها عبور مىکرد و با او غلامى بود از اهل سند که پشت سر آن دو راه مىرفت. آن مرد سه بار متوجه شد و غلامش را ندید، دفعهى چهارم که او را دید به صداى بلند گفت: پسر زن زناکار! کجا بودى؟ تا این سخن از دهان آن مرد خارج شد، امام صادق (ع) دست خود را بلند کرد و با شدت به پیشانى خود کوبید. فرمود: مادرش را به زنا نسبت دادى؟ من تصور مىکردم تو ورع دارى و اکنون مىبینم فاقد ورع و تقوایى. عرض کرد: مادر او سندیه است و مشرک. فرمود: آیا نمىدانى که هر امتى نکاحى دارد، از من دور شو. راوى مىگوید: ندیدم دیگر آن دو با هم حرکت کنند و راه بروند تا مرگ بین آنان جدایى افکند.
ملاحظه مىکنید که امام صادق (ع) با کسى که از وى امید ورع مىرفت دوست مىشود و با او رفت و آمد مىنماید، اما وقتى از وى دشنامى بزرگ مىشنود و زنى را رمى به بىعفتى مىنماید از او مىبرد و تا پایان زندگى به آن هجران ادامه مىدهد
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
12
:: بازدید دیروز ::
95
:: کل بازدیدها ::
188104
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::