تنزیل نور


ساعت 10:53 عصر سه شنبه 87/12/6

شرح دعای مکارم الاخلاق(74 )

امام سجاد (ع) در قسمت دوم این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» که موضوع نیمه‏ى آخر سخنرانى امروز است، از پیشگاه خداوند براى عموم مسلمانان درخواست مى‏کند که متواضع باشند: «خفض الجناح»، بار الها! با لطف و رحمتت مسلمانان را به فروتنى و تواضع موفق بدار. 

قرآن شریف خفض جناح را در مورد تواضع و فروتنى فرزندان نسبت به والدین به کار برده و فرموده است:  و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا. 

بال و پرت را از روى رحمت براى پدر و مادر فروافکن و بگو: پروردگارا! آن دو را مشمول رحمت خود قرار ده، همانطور که در کودکى من، به من ترحم نمودند و تربیتم کردند. 

کبوتر وقتى مى‏خواهد پرواز نماید بالهاى خود را بازمى‏کند و بالا مى‏برد و بر اثر این حالت، اوج مى‏گیرد و موقعى که مى‏خواهد فرود آید بالها را مى‏افکند، به پایین متمایل مى‏نماید و بر اثر این حالت بال، از اوج به حضیض مى‏آید و به زمین مى‏نشیند. خداوند با ذکر این مثل به فرزند امر مى‏کند که در مقابل والدین متواضع باش، همچنین به پیشواى اسلام دستور داده:  و اخفض جناحک للمومنین: اى پیمبر گرامى! با خفض جناح و تواضع با مومنین برخورد نما. 

خلاصه، «خفض جناح» کنایه از تواضع و فروتنى انسان است در مقابل دگران. امام سجاد (ع) نیز در دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» آن را آورده است. تواضع از جمله صفات حمیده و خصال پسندیده است. اولیاى گرامى اسلام درباره‏ى آن از جهات متعدد، سخن گفته‏اند و احادیث بسیارى در اهمیت و ارزش آن رسیده است. در اینجا پاره‏اى از آنها ذکر مى‏شود، گرچه معناى تواضع را همه مى‏دانند اما در حدیثى کوتاه معیار جامعى براى آن ذکر شده که دانستنش براى عموم شنوندگان محترم مفید و سودمند است: 

عن الحسن بن الجهم قال: سالت الرضا علیه‏السلام: ما حد التواضع؟ قال: ان تعطى الناس من نفسک ما تحب ان یعطوک مثله. 

مردى به نام حسن بن جهم از حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام پرسید حد تواضع چیست؟ فرمود: حدش این است که از خودت به مردم آن را عطا نمایى که دوست دارى مردم همانند آن را به تو عطا کنند. 

بیگمان، فروتنى و تواضع در دنیا مایه‏ى محبوبیت اجتماعى است  و در آخرت موجب جلب رحمت حضرت بارى‏تعالى است. اولیاى گرامى اسلام همواره این مهم را به پیروان خود توصیه مى‏فرمودند و خودشان نیز آن را عملا به کار مى‏بستند. 

عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: ان التواضع لا یزید العبد الا رفعه فتواضعوا یرحمکم الله. 

رسول اکرم فرموده: تواضع مایه‏ى رفعت و بلندى مقام متواضع است، تواضع نمایید تا مشمول رحمت بارى‏تعالى واقع شوید. 

عن على علیه‏السلام قال: التواضع مع الرفعه کالعفو مع القدره. 

على (ع) فرموده است: انسانى که داراى مقام اجتماعى است و از موضع رفعت، تواضع مى‏نماید همانند کسى است که متخلف را از موضع قدرت مى‏بخشد و از کیفرش چشم‏پوشى مى‏نماید. 

در یکى از احادیث تواضع چند نمونه ذکر شده که دانستن آن براى شنوندگان مفید و سودمند است. 

عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: من التواضع ان ترضى بالمجلس دون المجلس و ان تسلم على من تلقى و ان تترک المراء و ان کنت محقا و ان لا تحب ان تحمد على التقوى. 

امام صادق (ع) فرموده: از جمله کارهایى که حاکى از تواضع عامل آنهاست این است که راضى باشى در مجلس جایى بنشینى که از جایگاه شایسته‏ى تو پست‏تر باشد، دیگر آنکه با هر کس که برخورد مى‏نمایى سلام کنى و اینکه بحث خصومت‏انگیز را ترک گویى اگر چه حق با تو باشد و اینکه نخواهى براى تقوى مورد تحسین و تمجیدت قرار دهند. 

براى آنکه بدانیم اولیاى گرامى اسلام به موازات توصیه‏هایى  که به پیروان خود در امر تواضع مى‏نمودند خودشان عملا متواضع بودند و این خلق پسندیده را نسبت به دیگران رعایت مى‏کردند در اینجا به طور نمونه به چند مورد اشاره مى‏شود. در اخلاق و رفتار رسول اکرم صلى الله علیه و آله آمده است: 

و کان یکرم من یدخل علیه حتى ربما بسط ثوبه و یوثر الداخل بالوساده التى تحته. 

روش رسول گرامى این بود که هر کس بر وى وارد مى‏شد او را اکرام مى‏نمود گاهى عباى خود را به جاى فرش زیر قدمش مى‏گسترد و توشک کوچکى را که روى آن نشسته بود به شخص تازه وارد ایثار مى‏نمود. 

دخل رجل المسجد و هو جالس وحده فتزحزح له صلى الله علیه و آله. فقال الرجل فى المکان سعه یا رسول‏الله. فقال صلى الله علیه و آله: ان حق المسلم على المسلم اذا راه یرید الجلوس الیه ان یتزحزح له. 

مردى وارد مسجد شد و رسول اکرم تنها نشسته بود. به سوى پیمبر آمد. با نزدیک شدن او حضرت جابه‏جا شد و تغییر محل داد. مرد عرض کرد: مسجد وسیع است، چرا حرکت کردید و مکان خود را ترک گفتید؟ حضرت در پاسخ فرمود: حق مسلمان بر مسلمان این است که وقتى ببیند او قصد نشستن دارد به احترام وى جابه‏جا شود و کنار برود. 

در واقع معناى کلام حضرت این است که براى تازه‏وارد حریمى بگیرد و او را مورد تواضع و تکریم خود قرار دهد. 

این دو نمونه از تواضع پیشواى معظم اسلام که علماى حدیث در  سیره‏ى آن حضرت ذکر نموده‏اند. 

روى انه ورد على امیرالمومنین اخوان له مومنان، اب و ابن. فقام الیهما و اکرمهما و اجلسهما فى صدر مجلسه و جلس بین ایدیهما. ثم امر بطعام فاحضر. فاکلامنه. ثم جاء قنبر بطست و ابریق خشب و مندیل و جاء لیصب على ید الرجل. فوثب امیرالمومنین علیه‏السلام و اخذ الابریق لیصب على ید الرجل. 

دو فرد مومن که على (ع) چون برادر به آنان علاقه داشت، یکى پدر و آن دیگر پسر، بر آن حضرت وارد شدند. امام (ع) براى پذیرایى و تکریم آنان قیام نمود، آن دو را بالاى مجلس خود نشاند و خودش مقابلشان نشست. دستور غذا داد، طعام آوردند. آن دو غذا صرف نمودند. آنگاه قنبر آفتابه و لگن براى شستن دست و پارچه براى خشک کردن آورد. آفتابه را گرفت که آب روى دست مرد بریزد. ناگاه امام (ع) با حرکتى سریع از جا برخاست و آفتابه را گرفت که دست آن مرد را بشوید. اما او از عمل امام (ع) غرق شرمسارى شد و از خجلت، سر را تا نزدیک زمین به زیر آورد و گفت: اى امیرالمومنین! خدا مرا نبیند که شما آب روى دست من مى‏ریزید. فرمود: بنشین و دستت را بشوى که خدا ببیند تو را که برادر دینیت دستت را مى‏شوید. حضرت جدا از او خواست که دستش را بشوید، مرد ادب نمود و دستش را براى شستن پیش آورد ولى مى‏خواست هر چه زودتر این صحنه پایان یابد لذا آنطور که باید دست را نمى‏شست، حضرت قسمش داد که با آرامش خاطر دستت را شستشو ده، آنطور که اگر قنبر آب مى‏ریخت مى‏شستى. 

فلما فرغ ناول الابریق محمد بن الحنفیه و قال: یا بنى! لو کان هذا الابن حضرنى دون ابیه لصببت على یده و لکن الله عز و جل یابى ان یسوى بین ابن و ابیه اذا جمعهما مکان لکن قد صب الاب على الاب فلیصب الابن على الابن. فصب محمد بن الحنفیه على الابن. 

پس از آنکه امام (ع) دست پدر را شست، ابریق را به دست محمد حنفیه داد، فرمود فرزند! اگر این پسر، تنها مهمان من مى‏بود، دستش را مى‏شستم. ولى خداوند ابا دارد از اینکه پدر و پسرى در یک مکان باشند و هر دو به طور یکسان مورد تکریم قرار گیرند، از این رو پدر آب روى دست پدر ریخت و شما هم آب روى دست پسر بریز و محمد بن حنفیه طبق دستور امام دست پسر را شست. 

کان على بن الحسین علیهماالسلام لا یسافر الا مع رفقه لا یعرفونه و یشترط علیهم ان یکون من خدم الرفقه فیما یحتاجون الیه فسافر مره مع قوم فراه رجل فعرفه. فقال لهم: اتدرون من هذا؟ فقالوا لا. قال هذا على بن الحسین علیهماالسلام. فوثبوا الیه و قبلوا یده و رجله و قالوا یابن رسول‏الله اردت ان تصلینا نار جهنم لو بدرت منا الیک ید او لسان، اما کنا قد هلکنا الى آخر الدهر؟ فما الذى یحملک على هذا؟ فقال: انى کنت سافرت مره مع قوم یعرفوننى فاعطونى برسول‏الله صلى الله علیه و آله ما لا استحق فانى اخاف ان تعطونى مثل ذلک فصار کتمان امرى احب الى. 

روش امام سجاد (ع) این بود که مسافرت نکند مگر با همسفرهایى که حضرتش را نشناسند و با آنان شرط مى‏کرد که از  خدمتگزاران رفقاى سفر در حوایجشان باشد. یک بار با کسانى که او را نمى‏شناختند به سفر رفت، ولى در راه سفر با مردى مواجه شدند که آن حضرت را دید و شناخت. به کسانى که با امام همسفر بودند گفت: مى‏دانید این مرد کیست؟ پاسخ دادند: نه. گفت: حضرت على بن الحسین علیهماالسلام است. با شنیدن این سخن، هیجان‏زده از جا برخاستند، گرد امام جمع شدند و دست و زانوى حضرت را بوسیدند، عرض کردند: یابن رسول‏الله! آیا مى‏خواستى ما جهنمى شویم؟ اگر بر اثر ناشناختن شما دست و زبانمان به جسارتى مبادرت مى‏نمود و از ما عمل برخلاف ادب و احترامى سر مى‏زد آیا نه این بود که تا پایان روزگار هلاک شده بودیم؟ چه باعث شد که ناشناخته بین همسفرها آمدید؟ فرمود من یک بار با اشخاصى که مرا مى‏شناختند به سفر رفتم، آنان به رعایت مقام شامخ رسول اکرم (ص) به من احترامى نمودند که استحقاق آن را نداشتم، خائف بودم که شماها نیز همانند آنان با من رفتار نمایید، از این رو کتمان امر و معرفى نکردن خود نزد من محبوبتر است. 

این قبیل قضایا که حاکى از کمال تواضع اولیاى اسلام است در کتب اخبار و تاریخ بسیار آمده و آنان به موازات اینکه پیروان خود را به تواضع ترغیب مى‏نمودند، خودشان نیز قولا و عملا نسبت به مردم، تواضع و فروتنى داشتند و حقوق و حدود افراد را آنطور که باید و شاید رعایت مى‏نمودند. امام سجاد (ع) در این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» براى عموم مسلمانان از پیشگاه خداوند درخواست تواضع نموده است: «و خفض الجناح»: پروردگارا! مردم را به تواضع و فروتنى موفق بدار. 

در جامعه‏اى که پیر و جوان، زن و مرد، شهرى و روستایى، و خلاصه تمام قشرها متواضع باشند و همه با رعایت ادب و احترام  با یکدیگر برخورد نمایند عدل و دادگرى در آن اجتماع حاکم خواهد بود زیرا مردم متواضع خود را بالاتر از آن مى‏دانند که به حقوق دگران تجاوز نمایند، با عمل ناروا و ظالمانه، عدل اجتماعى را متزلزل کنند و خویشتن را مورد تحقیر و بى‏احترامى مردم متواضع قرار دهند. بنابراین مى‏توان گفت که تواضع و فروتنى اگر در سطح وسیع جامعه معمول باشد به بسط عدل که اولین درخواست امام سجاد (ع) در این قطعه از دعاى «مکارم‏الاخلاق» است کمک مى‏نماید. نقطه‏ى مقابل تواضع، تکبر است. افراد متکبر براى اینکه بزرگى موهوم خود را بر مردم تحمیل نمایند و آنان را به قبول عقیده‏ى باطنى که درباره‏ى خویش دارند وادار سازند روش جباریت در پیش مى‏گیرند و رفتار و گفتارشان به گونه‏اى مى‏شود که با اساس عدل، مخالف و ناسازگار است. تکبر، آدمى را از شناخت حق و درک واقع بازمى‏دارد و متکبر، مردم را کوچک و غیر قابل اعتنا مى‏شمرد، بیمارى تکبر، عقل را تیره مى‏کند و به هر نسبتى که بیمارى کبر تشدید مى‏شود، تیرگى عقل نیز افزایش مى‏یابد و سرانجام، کار به جنون خودبزرگ‏بینى منتهى مى‏گردد و درباره‏ى تمام عوارضى که ذکر شد روایاتى از اولیاى اسلام رسیده که در اینجا به ذکر بعضى از آنها اکتفا مى‏شود: 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اجتنبوا الکبر فان العبد لا یزال یتکبر حتى یقول الله عز و جل اکتبوا عبدى هذا فى الجبارین. 

رسول اکرم فرمود: از کبر اجتناب نمایید که بنده بر اثر تکبر چنان مى‏شود که خداوند مى‏فرماید نام این بنده‏ى مرا در گروه جبارین یعنى طغیانگرانى که از حق سرپیچى مى‏کنند بنویسید. 

عن على علیه‏السلام قال: احذروا الکبر فانه راس الطغیان و معصیه  الرحمن. 

على (ع) فرموده: از کبر برحذر باشید که این صفت مذموم موجب طغیان و منشاء معصیت خداوند رحمان است. 

عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: الکبر ان یغمص الناس و یسفه الحق. 

امام صادق (ع) فرموده: کبر این است که آدمى مردم را حقیر و کوچک بشمرد و حق و عدل را نادانى و جهل تلقى نماید. 

عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: ما دخل قلب امرء شى‏ء من الکبر الا نقص من عقله مثل ما دخله من ذلک، قل ذلک او کثر. 

امام باقر (ع) فرموده: در دل هیچ فردى چیزى از کبر وارد نمى‏شود جز آنکه عقلش به همان اندازه نقصان مى‏یابد، خواه کبر نفوذ کرده در دل او کم باشد یا زیاد. 

از مجموع روایاتى که مذکور افتاد و دیگر روایاتى از این قبیل که در کتب اخبار آمده استفاده مى‏شود که تکبر در اسلام از صفات بسیار ناپسند و مذموم است. تکبر،، آدمى را از راه حق و عدالت منحرف مى‏کند، به راه طغیان و عصیان سوق مى‏دهد، و موجبات سقوط و تباهیش را فراهم مى‏آورد، تکبر مى‏تواند براى متکبر زیانهاى دنیوى و اخروى فراوان به بار آورد، در این جهان او را مبغوض و منفور جامعه نماید و موجب سقوط اجتماعیش شود و در آن جهان وى را از رحمت واسعه‏ى الهى محروم سازد و به عذاب عظیم مبتلایش نماید. 

نقطه‏ى مقابل تکبر، تواضع است. تواضع موجب عز و محبوبیت و هماهنگ با عدل و دادگرى است، از این رو امام سجاد علیه‏السلام در  زمینه‏ى بسط عدل از پیشگاه بارى‏تعالى براى مردم درخواست تواضع نموده است. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:48 عصر سه شنبه 87/12/6

    شرح دعای مکارم الاخلاق(73 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و لین العریکه و خفض الجناح. 

     امام سجاد علیه‏السلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» از پیشگاه خداوند درخواست مى‏کند که او را به زیور صالحین بیاراید و زینت متقین را بر وى بپوشاند تا بتواند عدل و داد را در جامعه بسط دهد و آن را در سطح وسیعى پیاده نماید. سپس براى ابقاى عدل و مصون داشتن آن از گناهان، مسائل و مطالبى را از بارى‏تعالى مى‏خواهد. شش مطلب از خواسته‏هاى امام در سه جلسه مورد بحث قرار گرفت. در جلسه‏ى اول، «کظم غیظ و اطفاء نائره»، در جلسه‏ى دوم، «پیوند اهل فرقه و اصلاح ذات‏البین»، در جلسه‏ى سوم، «افشاء عارفه و ستر عائبه». به شرحى که معروض افتاد هر یک از آنها به نوبه‏ى خود در جلوگیرى از گناه و حفظ عدل اجتماعى اثرى دارد. امام (ع) براى آنکه این خواسته‏ها را در جامعه پیاده کند و مردم را از فواید و ثمراتشان برخوردار سازد، از ذات اقدس الهى خواهان توفیق بود. 

    مطالب دگرى که پس از شش مطلب مذکور، مورد تقاضاى امام قرار گرفته، به شرحى که قسمت به قسمت توضیح داده خواهد 

    شد، به گونه‏اى است که مى‏توان گفت حضرت زین‏العابدین (ع) آنها را براى خود و همچنین براى دیگر برادران مسلمان از پیشگاه حضرت احدیت درخواست نموده است. به خواست خداوند، موضوع سخنرانى امروز این دو قسمت است: 

    و لین العریکه و خفض الجناح. 

    «عریکه» در لغت به معناى «طبیعت» است، امام (ع) عرض مى‏کند: بار الها! موفقم بدار تا با طبع نرم و ملایم و خلق فروتنى و تواضع، با مردم معاشرت نمایم. نرم‏گویى و نرم‏خویى دو صفت از صفات حمیده و دو خصلت از خصال پسندیده است و هر دو قسمت در قرآن شریف و روایات اولیاى دین آمده است. موقعى که حضرت موسى و هارون از طرف بارى‏تعالى ماموریت یافتند نزد فرعون بروند و او را دعوت نمایند، خداوند به آن دو دستور داد: 

    اذهبا الى فرعون انه طغى. فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى. 

    شما دو نفر نزد فرعون بروید که به طغیان و سرکشى گرایش یافته است، با او به نرمى سخن بگویید، شاید متذکر شود و از عذاب الهى بترسد. 

    عن على علیه‏السلام قال: عود لسانک لین الکلام. 

    امام على (ع) فرموده: زبانت را عادت ده که گفتارش همیشه نرم و ملایم باشد. 

    مردى به نام اسحاق کندى که در زمان خود فیلسوف عراق بود، به نوشتن کتابى دست زد که حاوى تناقضهاى قرآن باشد. در این کار همت گمارد و براى انجام آن تنها در منزل نشست و مشغول به نوشتن گردید. روزى یکى از شاگردان او بر حضرت امام 

    عسکرى (ع) وارد شد. حضرت به وى فرمود: آیا در بین شما یک مرد رشید نیست که استادتان را از کارى که درباره‏ى قرآن شروع کرده، بازدارد؟ عرض کرد: ما از شاگردان او هستیم، چطور ممکن است در این مورد یا دیگر موارد به او اعتراض نماییم؟ امام فرمود: آیا حاضرى آن را که به تو مى‏آموزم در محضر استادت انجام دهى؟ عرض کرد: بلى. فرمود: نزد او برو، با وى به لطف و گرمى انس بگیر و در کارى که مى‏خواهد انجام دهد یاریش نما و چون مانوس گشتى، بگو براى من سئوالى پیش آمده است، اجازه مى‏خواهم بگویم و از مثل شما توقع این اجازه هست. سپس بگو: اگر تکلم‏کننده‏ى به این قرآن نزد شما بیاید و این سئوال مطرح گردد که آیا جایز است مراد گوینده‏ى قرآن از گفته‏هاى خودش غیر آن باشد که شما گمان برده‏اید و آن را برداشت نموده‏اید، او در پاسخ خواهد گفت: این احتمال جایز است، زیرا مردى است که مى‏فهمد آن را که مى‏شنود. وقتى با سخن تو ملزم گردید، به او بگو: شما از کجا مقصد متکلم قرآن را درک نموده‏اید؟ شاید منظور او غیر آن چیزى باشد که شما گمان برده‏اید. 

    فسار الرجل الى الکندى و تلطف الى ان القى الیه هذه المساله فقال له: اعد على، فاعاد علیه. فتفکر فى نفسه و راى ذلک یحتمل فى اللغه و سائغا فى النظر. 

    آن مرد نزد فیلسوف کندى رفت و طبق دستور امام، پس از تلطف و مهر، مطلب را با وى در میان گذارد، آنقدر این کلام موثر افتاد که به او گفت: دوباره بگو، دوباره گفت. فیلسوف، پس از اندیشه و تفکر، ابراز داشت: اینکه گفتى به اعتبار لغت، محتمل است 

    و از جهت دقت نظر جایز. این احتمال صحیح و اساسى طبق دستور امام عسکرى (ع) به نرمى و ملایمت و با حفظ شخصیت فیلسوف تحصیلکرده القا گردید، از این رو در وى اثر مفید گذارد و او را در نوشتن کتاب دودل و مردد ساخت. اگر همین مطلب با تندى و خشونت ادا مى‏گردید، وى را در عقیده‏ى خود مقاوم مى‏نمود و به گفته‏هایش پافشارى نشان مى‏داد. 

    نرم‏خویى نیز همانند نرم‏گویى، در قرآن شریف و روایات آمده است. خداوند نرم‏خویى رسول گرامى را که از عوامل جلب قلوب و جذب نفوس بود، به حساب رحمت واسعه‏ى خود گذارده و فرموده است: 

    فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک. 

    اى پیمبر! تو در پرتو رحمت خداوند، با مردم برخورد نرم و ملایم دارى، اگر تندخو و سخت‏دل مى‏بودى، مردم از اطرافت پراکنده مى‏شدند. 

    فى وصیه على علیه‏السلام لابنه الحسن: و لن لمن غالظک فانه یوشک ان یلین لک. 

    از جمله وصایاى على (ع) به فرزندش حضرت مجتبى این بود که: هر کس با تو به غلظت و تندخویى مواجه مى‏شود تو با او به نرمى و ملایمت برخورد کن، چه نرمى تو با وى مى‏تواند به سرعت موضعش را تغییر دهد و او را با تو نرم و ملایم سازد. 

    و فى صفته صلى الله علیه و آله: اصدق الناس لهجه و الینهم عریکه. 

     

    در وصف رسول اکرم (ص) آمده است که آن حضرت در سخن گفتن از همه راستگوتر و در اخلاق از همه نرم‏خوتر بود. 

    نرم‏خویى در ایجاد محبت، نقش بسیار موثر دارد و افرادى که شخص نرم‏خو را به این صفت مى‏شناسند نسبت به وى علاقمند مى‏شوند. 

    عن على علیه‏السلام قال: من تلن حاشیته یستدم من قومه المحبه. 

    على (ع) فرموده: کسى که با اطرافیان خود با نرم‏خویى برخورد نماید، از محبت دائم بستگان خویش برخوردار مى‏گردد. 

    جالب آنکه علاقه‏ى مردم نسبت به اینان موجب دلگرمى و تشویقشان مى‏شود و در نتیجه، با رغبت زیادترى به خلق پسندیده‏ى خود ادامه مى‏دهند. با توجه به این مطلب که «عریکه» صفتى است که با سرشت آدمى آمیخته شده و به معناى «طبیعت» است، پس اگر کسى با طبیعت نرم آفریده شود مى‏توان از وى توقع داشت که نرم‏خو و ملایم باشد، اما آن کس که از مادر، تندخو و عصبى مزاج متولد گردیده، آیا مى‏تواند نرم‏خو شود و خویشتن را به این خلق پسندیده متخلق نماید؟ پاسخ این پرسش خوشبختانه مثبت است و بشر مى‏تواند با سعى و مجاهده وضع طبیعى خویشتن را تغییر دهد و در خود طبع دومى را به وجود آورد که نقطه‏ى مقابل طبع اول باشد و براى شاهد مى‏توان نمونه‏هاى متعددى را ذکر کرد و در اینجا به منظور روشن شدن مطلب براى شنوندگان محترم به ذکر یک مثال اکتفا مى‏شود. ریه به طور طبیعى براى تنفس هواى پاک آفریده شده است، کسى که در اولین بار به سیگار لب مى‏زند و دود آن را به ریه مى‏فرستد وضع مزاجش متحول مى‏گردد، سرفه و عطسه مى‏آید، احساس سرگیجه مى‏کند، آب از 

    چشم و بینیش خارج مى‏شود، گویى ریه با زبان طبیعى خود فریاد مى‏زند: من براى دود آفریده نشده‏ام، این چه سمى بود که به درون من فرستادى؟ اگر شخصى که ریه عضو بدن اوست متوجه گردد، به خطاى خویش پى ببرد و دیگر به این کار ناروا دست نزند، وضع طبیعى ریه محفوظ مى‏ماند و راه خود را به سلامت مى‏پیماید. اما اگر به ناراحتى ریه و دیگر عوارض ناشى از آن اعتنا ننماید و مکرر در مکرر، دود به ریه بفرستد، وضع طبیعى ریه تدریجا عوض مى‏شود، با سم دود، انس مى‏گیرد، رفته‏رفته به آن عادت مى‏کند، و پس از تکرار هزاران بار، آنچنان مى‏شود که نه تنها از دود احساس ناراحتى نمى‏کند بلکه از آن لذت مى‏برد و اگر دود سیگار به ریه نرسد احساس کمبود مى‏نماید و مى‏خواهد هر چه زودتر به محبوب خود دست یابد و سم آن را جذب نماید. بنابراین عادتى که بر اثر تمرین و تکرار پدید مى‏آید به منزله‏ى طبیعت دوم است و احکام و مقررات طبیعت اول را تغییر مى‏دهد و مقتضیات خود را جایگزین آن مى‏نماید. 

    از آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که اگر انسانى از مادر، تندخو متولد شد و بخواهد خویشتن را نرم‏خو بسازد، مى‏تواند در پرتو سعى و کوشش و با تمرین و مجاهده تدریجا طبع تند خود را واپس زند و خویشتن را به نرم‏خویى متخلق سازد و این مطلب را امام صادق علیه‏السلام ضمن حدیثى بیان فرموده است: 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: ان الخلق منیحه یمنحها الله عز و جل خلقه فمنه سجیه و منه نیه. فقلت: فایتهما افضل؟ فقال: صاحب السجیه هو مجبول لا یستطیع غیره و صاحب النیه یصبر على الطاعه تصبرا فهو افضلهما. 

    امام صادق علیه‏السلام فرموده: خلق خوب عطیه‏اى است الهى که خداوند به بندگانش اعطا فرموده است. بعضى از خلقیات سجیه‏ى طبیعى است و بعضى باید با نیت و قصد به دست آید. راوى مى‏گوید پرسیدم: کدام یک از این دو برتر و افضل است؟ فرمود آن کس که خلق خوب سجیه‏ى اوست و با سرشتش آمیخته، نمى‏تواند جز آن عمل کند، اما کسى که با نیت و مجاهده خود را به خلق پسندیده متخلق مى‏نماید باید در راه طاعت الهى صبر کند و مشکلات خودسازى را تحمل نماید، بنابراین افضل و برتر کسى است که براى نیل به خلق خوب سعى و کوشش مى‏کند و با سختیهاى ناشى از آن مى‏سازد. 

    امام سجاد (ع) در قسمت اول این قطعه از دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است، از پیشگاه حضرت بارى‏تعالى براى عموم مسلمانان درخواست نرم‏خویى مى‏نماید: «و لین العریکه» بار الها! به لطف و رحمتت جامعه را به اخلاق نرم متخلق کن و آنان را به این صفت پسندیده متصف نما. به فرموده‏ى امام صادق (ع) کسانى که اینچنین آفریده شده‏اند به طور فطرى از نرم‏خویى برخوردارند و آنان که ساختمان نرم و ملایم ندارند مى‏توانند از راه مجاهده و کوشش، خویشتن را به این خوى پسندیده عادت دهند و با تمرین از این مزیت اخلاقى بهره‏مند گردند. نرم‏خویى تکریم و احترام شخصیت مردم است همانطور که تندخویى و خشونت، کوچک شمردن دگران و بى‏احترامى به شخصیت آنان است، با نرم‏خویى احترام انسانها محفوظ مى‏ماند و ملاقاتهاى گرمى آمیخته به محبت صورت مى‏پذیرد و منشاء گناه نمى‏شود تا به عدل اجتماعى زیان برساند، اما تندخویى و خشونت برخورد مایه‏ى تحقیر شخصیت و موجب برانگیختن طرف مقابل است و مى‏تواند منشاء مقابله و اختلاف گردد، سخنان ناروا رد و بدل 

    شود، و سرانجام به اهانت یکدیگر که گناه بزرگ است منتهى گردد و در نتیجه به عدل اجتماعى آسیب برسد. نرم‏خویى و احترام به شخصیت مردم از برنامه‏هاى عملى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام بود، آن بزرگواران نه تنها با نرم‏خویى و تکریم شخصیت، موجب دلگرمى و مسرت درونى مسلمین مى‏شدند بلکه در پاره‏اى از مواقع افراد غیر مسلمان نیز بر اثر این خوى پسندیده مجذوب دین حق مى‏گشتند و به اسلام گرایش مى‏یافتند. 

    عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: ان علیا صاحب رجلا ذمیا. فقال له الذمى: این ترید یا عبدالله؟ قال: ارید الکوفه. فلما عدل الطریق بالذمى عدل معه على. فقال الذمى له: الیس زعمت ترید الکوفه؟ قال بلى. فقال له الذمى فقد ترکت الطریق. فقال له: قد علمت. فقال له: فلم عدلت معى و قد علمت ذلک؟ فقال له على: هذا من تمام حسن الصحبه ان یشیع الرجل صاحبه هنیئه اذا فارقه و کذلک امرنا نبینا. فقال له: هکذا قال؟ قال نعم. فقال له الذمى لا جرم انما تبعه من تبعه لافعاله الکریمه و انا اشهدک انى على دینک. فرجع الذمى مع على فلما عرفه اسلم. 

    امام باقر (ع) فرمود: حضرت امیرالمومنین با مردى از اهل کتاب در راهى مصاحب سفر شد. مرد ذمى از حضرت پرسید: اى بنده‏ى خدا! قصد کجا را دارى؟ فرمود: کوفه مى‏روم. مقدارى راه با هم پیمودند. سر دو راهى رسیدند. مرد ذمى از حضرت جدا شد و به راه خود رفت. اما برخلاف انتظار، على (ع) نیز راه کوفه را ترک گفت و راهى را که ذمى مى‏رفت در پیش گرفت. از حضرت پرسید: مگر شما قصد  کوفه نداشتید؟ فرمود: بلى. گفت: شما راه خودتان را ترک گفتید. فرمود: مى‏دانم. پرسید: چرا چنین کردید؟ حضرت در پاسخ فرمود: این از کمال حسن مصاحبت است که شخص، همسفر خود را موقع جدا شدن، چند قدمى مشایعت نماید و من به مشایعت تو مى‏آیم، این دستور پیمبر گرامى اسلام است. مرد ذمى از روى شگفتى پرسید: او دستور داده است؟ فرمود: بلى. مرد ذمى گفت: کسانى از نبى اکرم پیروى نمودند براى کرایم اعمالش. سپس گفت: من تو را به شهادت مى‏گیرم که بر دین تو هستم. آنگاه با حضرت به راه کوفه برگشت و پس از آنکه على (ع) را شناخت و دانست که او شخص اول مملکت بود که با وى آنقدر با تکریم و احترام برخورد نمود، اسلام را پذیرفت و به دین حق مشرف گردید. 

     



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:47 عصر سه شنبه 87/12/6

    شرح دعای مکارم الاخلاق(72 )

    خداوند، بشر را آزاد و عاقل آفریده است، از این جهت که آزاد است مى‏تواند به اختیار خود دعوت پیمبران الهى را بپذیرد و مى‏تواند آن را رد کند، و از این جهت که عاقل است خداوند به او اجازه داده است تا در زمینه‏ى ایمان، عقل خویش را به کار گیرد و در آیات الهى مطالعه و دقت نماید. اگر از اجازه‏ى آفریدگار به درستى استفاده نمود و نیروى خود را آن طور که باید به کار انداخت و ایمان آورد، او به اذن خداوند ایمان آورده است و این مدلول جمله‏ى اول آیه است. اما اگر از اجازه‏ى الهى استفاده ننمود و عقل را به کار نینداخت، جعل الهى درباره‏ى انسانى که تعقل نکرده است، آلوده بودن به پلیدى بى‏ایمانى است و این مدلول جمله‏ى دوم آیه است. اذن خداوند در مورد تحقق بخشیدن به تمام اعمال ارادى انسان آزاد، از آن جمله دست یافتن به عمل معروف، این است که با تهیه‏ى مقدمات لازم، تصمیم قاطع بگیرد و با اراده‏ى جدى عمل نماید، در این صورت به اذن خداوند کار معروف انجام مى‏شود و اگر اراده‏ى جدى ننماید، وجود رغبت و قدرت بدون تصمیم قاطع نمى‏تواند معروف را به وجود آورد و آدمى را به خدمت درباره‏ى مردم موفق نماید. لازم است اهل معروف و افراد خدمتگزار مردم همواره به این نکته متوجه باشند که عمل خیر آنان را باید دگران بگویند و شایسته نیست 

    خودشان به زبان آورند، مثلا اگر شخص محترمى با خانواده و فرزندان خویش به سفر مى‏رفت و خودش راننده بود، ماشین در بیابان عیبى پیدا کرد و متوقف شد، چون اطلاع فنى نداشت در بیابان ماند. طولى نکشید ماشین دگرى رسید، توقف نمود، شخص محترمى پیاده شد که بداند آن ماشین یا مسافرینش چرا متوقف شده است، وقتى متوجه عیب ماشین شد به راننده‏ى خود که تخصص فنى داشت دستور داد پیاده شود و عیب ماشین را برطرف نماید. آقاى محترم یک ساعت در بیابان توقف نمود تا ماشین درست شد و هر دو با هم حرکت کردند. آن کس که ماشینش خراب شده بود باید عمل معروف و کار نجاتبخش آقایى را که یک ساعت توقف نموده بود در همه جا و به همه بگوید و آن معروف را افشا نماید و خاطرنشان کند که اگر آن آقاى محترم توقف نمى‏کرد، ما وضع دشوارى مى‏داشتیم و شاید با خطر مواجه مى‏شدیم، اما آقایى که توقف نموده و آن معروف را انجام داده است نباید سخنى بگوید و اظهار کند: «اگر من توقف نمى‏کردم چنین و چنان مى‏شد» و این دستور انسانى و اخلاقى، مدلول حدیث کوتاهى از مولاى متقیان است: 

    عن على علیه‏السلام قال: اذا صنع الیک معروف فانشره و اذا صنعت معروفا فاستره. 

    على (ع) فرموده: اگر کسى درباره‏ى تو معروفى را انجام داد آن را نشر بده و شایع کن و اگر خودت درباره‏ى دگرى معروفى را انجام دادى آن را پنهان دار و به زبان نیاور. 

    امام سجاد (ع) در قسمت اول درخواست خود که موضوع 

    سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و افشاء العارفه: بار الها! موفقم بدار که اعمال معروف دگران را افشا نمایم و خوبیهاى آنان را بین مردم نشر دهم. درباره‏ى معروف و افشاى آن به قدر لازم بحث شد. در قسمت دوم خواسته‏ى خود به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

    و ستر العائبه: پروردگارا! موفقم بدار که عیبهاى مردم را مستور دارم و آنها را با کسى در میان نگذارم. پنهان داشتن عیبهاى مردم مانند آشکار ساختن خوبیهاى آنان از صفات بارى‏تعالى است. افراد علاقمند به کرامت نفس باید تمرین کنند و خویشتن را به این دو خلق انسانى متخلق نمایند و به این دو صفت عالى متصف سازند. این قسمت از دعاى امام (ع) نیز از جهات متعدد شایان بررسى است و از ابعاد مختلف قابل بحث است و در اینجا به توضیح پاره‏اى از جهات اکتفا مى‏شود. بشر به طور فطرى علاقمند به کمال است، میل دارد از نظر ساختمان طبیعى و همچنین از نظر گفتار و رفتار اجتماعى منزه و مبرا از هر عیب و نقصى باشد. اگر در وى عیب مادرزادى وجود دارد یا در طول زندگى بر اثر رویدادى دچار نقص عضوى گردیده است تا جایى که بتواند مى‏کوشد آن نقص را پنهان دارد و نگذارد دیگران متوجه آن عیب شوند، همچنین اگر در گفتار و رفتارش به پاره‏اى از سیئات اخلاقى و اعمال ناپسند مبتلا شده و دچار عیب اجتماعى گردیده نمى‏خواهد مردم به آن عیب واقف شوند و حتى‏المقدور در پنهان داشتن آن کوشش مى‏نماید، اگر کسى از عیبش آگاهى یافت و آن را به این و آن گفت سخت ناراحت مى‏شود، به گوینده اعتراض مى‏کند، با تندى به وى سخن مى‏گوید، و ممکن است کارشان به درگیرى منتهى شود. خلاصه، تمام انسانها به تمایل فطرى علاقه دارند عیوب طبیعى و 

    نقائص اکتسابى آنان برملا نشود و مردم از آنها آگاهى نیابند. اسلام در مقام قانونگذارى، این تمایل فطرى را مورد کمال توجه قرار داده و نشر عیوب مسلمانان را تحت عناوین مختلف، مثل غیبت، پرده‏درى، ایذاى مسلمان، و دیگر عناوینى از این قبیل ممنوع ساخته است، به علاوه از نظر معنوى روایات زیادى از اولیاى اسلام درباره‏ى فواید ستر عیوب مردم و زیانهاى افشاى عیوب آنان رسیده است که در اینجا قسمتى از آنها ذکر مى‏شود: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من علم من اخیه سیئه فسترها ستر الله علیه یوم القیامه. 

    رسول اکرم (ص) فرموده است: کسى که مى‏داند برادرش آلوده به گناهى است و آن را بپوشاند، خداوند او را در قیامت مى‏پوشاند. 

    و عنه صلى الله علیه و آله قال: من روى على مومن روایه یرید بها شینه و هدم مروته لیسقط من اعین الناس اخرجه الله من ولایته الى ولایه الشیطان فلا یقبله الشیطان. 

    و نیز فرموده است: کسى که بر ضرر برادرش چیزى را بگوید و مقصودش از گفتن، این باشد که او را در جامعه زشت کند، مردانگیش را درهم بشکند تا از نظر مردم سقوط نماید، خداوند او را از ولایت خود خارج مى‏کند و به ولایت شیطانش مى‏فرستد و شیطان هم او را نمى‏پذیرد. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: لا تنظروا فى عیوب الناس کالارباب و انظروا فى عیوبکم کهیئه العبید انما الناس رجلان: مبتلى و معافى فارحم المبتلى و احمد الله على العافیه. 

    امام صادق (ع) از قول حضرت مسیح ابن مریم (ع) نقل نموده که فرمود: به عیوب مردم مانند مالکین عبید نگاه نکنید بلکه عیوب و نقائص خود را با چشم بردگى بنگرید. مردم دو گروه‏اند، بعضى مبتلا به بیمارى گناهان‏اند و بعضى در عافیت و سلامت. بیماران گناه را مورد ترحم قرار دهى و خداوند را در مقابل نعمت عافیت شکرگزار باشى. 

    سال رجل رسول‏الله صلى الله علیه و آله فقال: احب ان یستر الله على عیوبى. قال: استر عیوب اخوانک یستر الله علیک عیوبک. 

    مردى به حضرت رسول اکرم (ص) عرض کرد که دوست دارم خداوند عیوب مرا بپوشاند، چکنم؟ حضرت فرمود: عیوب برادرانت را بپوشان، خداوند عیوب تو را مى‏پوشاند. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: من اطلع من مومن على ذنب او سیئه فافشى ذلک علیه و لم یکتمها و لم یستغفر الله له کان عند الله کعاملها و علیه وزر ذلک الذى افشاه علیه. 

    امام صادق (ع) فرموده: کسى که از گناه و لغزش مومنى آگاه گردد و آن را افشا کند، به مردم بگوید، و مکتوم ندارد، و به جبران افشا کردن گناه براى او استغفار ننماید، افشاکننده نزد بارى‏تعالى مانند عامل گناه است و معصیتى را که افشا نموده است به حساب او گذارده مى‏شود. 

    از این چند حدیث که مذکور افتاد روشن شد که ستر عیوب و مکتوم داشتن سیئات مردم از نظر معنوى داراى اجر بزرگ و فواید ارزنده‏اى است و پرده‏درى و افشاى عیوب آنان نیز زیانهاى دنیوى و اخروى بزرگ در بر دارد ولى مهمتر از افشاى سیئات دگران، 

    این است که شخص مسلمانى به نام دین خدا با کسى طرح دوستى بریزد ولى هدفش این باشد که لغزشها و گناهان او را بشمارد و به ذهن بسپارد تا موقعى که بخواهد آنها را بگوید و مایه‏ى رسوایى وى گردد، و این عمل به مراتب بدتر و مذمومتر از افشاى عیوب و سیئات است و بى‏گمان باید گفت این فرد، گرفتار یکى از بزرگترین بیماریهاى روحى و معنوى است و اگر علاقمند به سعادت خویش باشد باید هر چه زودتر خود را درمان کند و از این بدبختى و بلا رهایى یابد. 

    عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: ان اقرب ما یکون العبد الى الکفر ان یواخى الرجل، الرجل على الدین و یحصى علیه عثراته و زلاته لیعنفه بها یوما ما. 

    امام باقر (ع) فرموده: نزدیکترین بنده، به کفر و بى‏ایمانى آن است که شخص متدین به نام دین با فرد دگرى دوست شود براى آنکه لغزشهاى او را در ایام دوستى احصا نماید تا روزى با شمردن و به رخ کشیدن آنها وى را مورد ملامت و سرزنش قرار دهد. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا معشر من اسلم بلسانه و لم یسلم بقلبه لا تتبعوا عثرات المسلمین فانه من تتبع عثرات المسلمین تتبع الله عثرته و من تتبع الله عثرته یفضحه. 

    رسول اکرم (ص) فرموده: اى کسانى که به زبان اسلام آورده‏اید و قلبتان تسلیم نشده است! از پى لغزشهاى مسلمانان نروید، چه آن کس که در این راه قدم بردارد خداوند لغزشهاى او را پى مى‏گیرد و کسى که خداوند از پى لغزشهاى وى باشد او را مفتضح و رسوا مى‏کند. 

    پیگیرى از عیوب و نقائص مردم و وقوف به سیئات اخلاق و 

    اعمال آنان به قدرى ناپسند و مذموم است که على علیه‏السلام در «عهدنامه‏ى مالک اشتر» آن را خاطرنشان نموده، مالک را از آن برحذر داشته و تذکرات لازم را در این باره به استاندار مصر داده است: 

    و لیکن ابعد رعیتک منک و اشناهم عندک اطلبهم لمعائب الناس فان فى الناس عیوبا الوالى احق من سترها، فلا تکشفن عما غاب عنک منها فانما علیک تطهیر ما ظهر لک و الله یحکم على ما غاب عنک فاستر العوره ما استطعت یستر الله ما تحب ستره من رعیتک. 

    البته باید دورترین مردم حوزه‏ى ماموریتت از تو و مبغوضترین آنان نزد تو کسانى باشند که بیشتر در جستجوى معایب دگران‏اند، چه آنکه در مردم عیوبى وجود دارد که والى شایسته‏ترین فرد در اخفاى آنهاست، پس در مقام کشف عیوبى که از تو پوشیده است مباش، آنچه بر عهده‏ى توست پاک کردن عیبهایى است که بر آنها واقف شده‏اى و خداوند حکم مى‏کند نسبت به آنچه که بر تو پنهان مانده است تا جایى که مى‏توانى اسرار مردم را بپوشان، خداوند هم آن را که مى‏خواهى از مردم مستور و پنهان باشد مى‏پوشاند. 

    امام سجاد (ع) در این قطعه از دعاى «مکارم‏الاخلاق» براى حفظ عدل در محیط اجتماع به پیشگاه الهى عرض نموده است: 

    و افشاء العارفه و ستر العائبه: پروردگارا! موفقم بدار تا خوبیهاى اهل معروف را افشا نمایم و عیب کسانى را که به آن مبتلا هستند مستور دارم. 

    به طورى که در قسمت اول دعا به عرض رسید، خوبیهاى 

    اهل معروف را نشر دادن در روان آنان اثر مى‏گذارد و براى آنکه حسن شهرت خود را در جامعه از دست ندهند پیرامون گناه نمى‏گردند و اجتناب از گناه به هر نسبت که باشد در حفظ عدل اجتماعى موثر است. ستر عیوب و نقائص نیز همانند نشر خوبیها در حفظ عدل اجتماعى اثر مى‏گذارد، چه اگر عیب مبتلایان به عیوب و نقائص از پرده بیرون افتد و کسانى از آن آگاه شوند و به این و آن بگویند و نشر دهند شخص صاحب عیب برافروخته مى‏شود، به دفاع از خود برمى‏خیزد و ممکن است در خلال دفاع، دروغ بگوید، بى‏گناهى را متهم نماید و به وى نسبت ناروایى بدهد و رفته‏رفته گناه گسترش یابد و هر قدر شعاع گناه بسط پیدا مى‏کند قطعا به عدل اجتماعى آسیب مى‏رساند. 

    عن على بن الحسین علیهماالسلام: من رمى الناس بما فیهم رموه بما لیس فیه. 

    امام سجاد (ع) فرموده است: کسى که مردم را به صفت بدى که در آنان وجود دارد نسبت دهد آنان، در مقابل، به نسبت‏دهنده چیزى را منتسب مى‏نمایند که در وى وجود ندارد. 

    نشر عیوب و سیئات گناهکار اگر ادامه پیدا کند و همگانى شود، حس کند که دیگر براى او در جامعه آبرویى نمانده است در این موقع شرم گناهکار به کلى از میان مى‏رود، پرده‏ى حیایش دریده مى‏شود و بر اثر این احساس عملا به هر معصیتى دست مى‏زند و باک ندارد که مردم او را در حال ارتکاب هر گناهى مشاهده کنند. وجود چنین عنصرى در جامعه ضرر بسیار دارد و به عدل اجتماعى آسیب بزرگ 

    مى‏رساند. على (ع) از قول لقمان فرموده: 

    شر الناس من لا یبالى ان یراه الناس مسیئا: 

    بدترین خلق کسى است که باک ندارد از اینکه مردم او را در حال گناه ببینند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:46 عصر سه شنبه 87/12/6

    شرح دعای مکارم الاخلاق(71 )

     بسم الله الرحمن الرحیم 

    و افشاء العارفه و ستر العائبه. 

     امام سجاد علیه‏السلام در این قسمت از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» براى حفظ عدل اجتماعى، پس از ذکر آنچه مذکور افتاد، دو مطلب دیگر را به پیشگاه الهى عرض مى‏کند و توفیق انجام آن را از بارى‏تعالى مى‏خواهد: یکى آنکه خوبیهاى مردم را بگوید و نشر دهد و دیگر آنکه عیوب آنان را مستور دارد و به زبان نیاورد. 

    به خواست خداوند بزرگ شرح و توضیح این دو مطلب موضوع سخنرانى امروز است. 

    نشر خوبیها و پنهان داشتن بدیهاى مردم از سجایاى انسانى و از کرایم اخلاق است. خداوند این دو صفت را براى خویش گزیده و بندگان خود را از این راه مورد تفضل و رحمت قرار داده است. اولیاى گرامى اسلام ضمن بعضى از دعاها از این دو صفت نامبرده و به پیروان خویش دستور داده‏اند که خداوند را به این دو صفت بخوانند. امام صادق (ع) براى قضاى حاجات دعایى را توصیه فرموده که با این جمله آغاز مى‏شود:  یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح. 

    اى خداوندى که زیباییها را آشکار مى‏نمایى و زشتیها را مى‏پوشانى. 

    على (ع) در دعاى کمیل به پیشگاه الهى عرض مى‏کند:  کم من قبیح سترته و کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته.  بار الها! چه بسیار قبایحى را که پنهان داشته‏اى و چه بسا تمجید و ثناى خوبى را که من شایسته‏ى آن نبوده‏ام نشر داده‏اى. 

    کسى که خوبیهاى مردم را افشا مى‏کند و دگران را متوجه عمل نیک آنان مى‏نماید از طرفى افراد خیر را دلگرم مى‏کند و آنان را در انجام امور خیر تقویت مى‏نماید و از طرف دیگر با این عمل سایر مردم در کارهاى خوب تشویق مى‏شوند و نیکوکارى در جامعه گسترش مى‏یابد، به علاوه، نشردهنده‏ى خوبیها، خود محبوب نیکوکاران و سایر مردم مى‏شود و بر اثر خلق پسندیده‏اى که دارد احترامش افزایش مى‏یابد. امام سجاد (ع) در قسمت اول کلام خود به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و افشاء العارفه: بار الها! موفقم بدار که معروف را افشا نمایم و بین مردم نشر دهم. 

    معروف به معناى خیر، خوبى، احسان و هر عملى است که شرعا و عقلا پسندیده و نیکو شناخته شده است. 

    عن على علیه‏السلام قال: المعروف زکوه النعم.  على (ع) فرموده: عمل معروف زکات نعمتهایى است که خداوند در اختیار انسانها گذارده است. 

    در اسلام، تمام نعمتها زکاتى دارد و زکات هر یک از نعمتها معروف آن نعمت است و در اینجا بعضى از روایاتى که در این باره  رسیده، به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد:  عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: لکل شى‏ء زکوه و زکوه العلم ان یعلمه اهله.  امام صادق (ع) فرموده: براى هر چیزى زکاتى است و زکات علم آن است که معلومات خود را به کسانى که اهلیت دارند بیاموزى. 

    و عنه علیه‏السلام قال: على کل جزء من اجزائک زکوه واجبه لله عز و جل و زکوه اللسان النصح للمسلمین و التیقظ للغافلین.  امام صادق (ع) فرموده که براى هر یک از اجزاى بدنت زکاتى براى خدا مقرر است و زکات زبانت نصیحت به مسلمانان و بیدار کردن افراد غافل است. 

    عن على علیه‏السلام قال: لکل شى‏ء زکوه و زکوه العقل احتمال الجهال.  على (ع) فرموده: براى هر چیزى زکاتى است و زکات عقل تحمل نمودن نادانیهاى جهال است. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: المعروف زکوه النعم و الشفاعه زکوه الجاه و العمل زکوه الابدان و العفو زکوه الظفر و ما ادیت زکوته فهو مامون السلب. 

    امام صادق (ع) فرمود: معروف زکات نعمتهاست، شفاعت زکات قدر و منزلت است، عمل صالح زکات بدن است، عفو و اغماض زکات پیروزى است، و هر نعمتى که زکاتش ادا شود در ایمنى خواهد بود و از کف نمى‏رود. 

    عن على علیه‏السلام قال: زکوه الیسار بر الجیران و صله الارحام.  على (ع) فرموده: زکات گشایش زندگى و تمکن مالى، نیکى  به همسایگان و صله‏ى ارحام است. 

    امام (ع) در این روایت کلمه‏ى «مال» را به کار نبرده و به جاى آن کلمه‏ى «یسار» آورده است زیرا زکات مال در مورد پرداختهاى واجب است و این روایت به کسانى نظر دارد که پس از پرداخت زکات واجب از جهت تمکن مالى در وسعت و گشایش‏اند. معروف اینان بهره‏مند ساختن همسایگان و کمک نمودن به ارحام است. 

    معروف، داراى معناى وسیعى است که هر عمل خیرى را شامل مى‏شود، زیر بازوى افتاده را گرفتن، ناتوانى را کمک نمودن، بیمارى را براى رساندن به منزلش حمایت کردن، نابینایى را به محل مورد نظرش رساندن، و خلاصه، هر عمل خیرى که به نفع مردم است معروف خوانده مى‏شود و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام به معروف توجه بسیار داشتند و در مواقعى که پیش مى‏آمد خود، آن را انجام مى‏دادند:  لقد کان على ابن الحسین علیهماالسلام یمر على المدره فى وسط الطریق فینزل عن دابته حتى ینحیها بیده عن الطریق. 

    روش حضرت على بن الحسین علیهماالسلام این بود که اگر در راهى گذر مى‏کرد و مى‏دید کلوخى در وسط جاده است از مرکب پیاده مى‏شد و آن را کنار مى‏زد که به رهگذرها آسیبى نرساند.  اولیاى گرامى اسلام براى آنکه ارزش خدمت به مردم را به پیروان خود بفهمانند و آنان را به انجام معروف تشویق نمایند، ضمن روایات متعددى این واقعیت را با تعبیرهاى مختلف خاطرنشان ساخته‏اند. 

    عن على ابن ابیطالب علیه‏السلام انه کان یقول: انما المعروف زرع من انمى الزرع و کنز من افضل الکنوز فلا یزهدنک فى المعروف کفر من کفره و لا جحود من جحده.  على (ع) مى‏فرمود: معروف زرعى است از پرنموترین زراعتها و گنجى است از برترین گنجها، اگر کسى معروفت را کفران نمود یا آن را انکار کرد مبادا عمل وى تو را از انجام معروف بازدارد. 

    عن ابى‏حمزه الثمالى قال: سمعت اباجعفر علیه‏السلام یقول: ان من احب عباد الله الى الله لمن حبب الیه المعروف و حبب الیه فعاله.  ابوحمزه‏ى ثمالى مى‏گوید: از امام باقر (ع) شنیدم که فرمود: از محبوبترین بندگان خدا نزد خداوند کسى است که معروف نزد او محبوب باشد و همچنین به انجام فعل معروف علاقمند باشد. 

    از مجموع روایاتى که مذکور افتاد روشن شد که کارهاى معروف و خدمت به مردم تا چه حد مورد علاقه و توجه اولیاى گرامى اسلام است. افراد نیکوکار و خیرخواه به هر نسبت که به خدمت خلق موفق شوند و عملا در راه معروف قدم بردارند به همان نسبت زمینه‏ى قرب معنوى خویش را در پیشگاه الهى فراهم آورده و مشمول رحمت واسعه‏ى او خواهند بود ولى از بعضى روایات استفاده مى‏شود که عمل معروف از نظر خدمت مالى اهمیت بسیار دارد زیرا خدمات مالى بیش از سایر معروفها مردم را زیر پوشش خود مى‏گیرد و موجبات رفاه آنان را در زندگى فراهم مى‏آورد، به علاوه، معروفهاى مالى مى‏تواند موازنه‏ى اقتصادى را در جامعه برقرار نماید و مسلمین را از خطر اقتصاد ناسالم و عدم تعادل زندگى مصون و محفوظ دارد، و در این باره روایت جالبى از امام باقر (ع) رسیده که به عرض شنوندگان محترم مى‏رساند:  عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: ان بقاء المسلمین و بقاء الاسلام ان  تصیر الاموال عند من یعرف فیها الحق و یصنع فیها المعروف و ان من فناء المسلمین و فناء الاسلام ان تصیر الاموال عند من لا یعرف فیها الحق و لا یصنع فیها المعروف.  امام باقر (ع) فرموده: بقاى مسلمین و بقاى اسلام در این است که گردش اموال نزد کسانى باشد که حق را در مورد مال مى‏شناسند و به معروف عمل مى‏کنند و از عوامل فناى مسلمین و فناى اسلام آن است که پول در دست کسانى گردش کند که حق آن را نمى‏شناسند و عمل به معروف نمى‏نمایند. 

    اگر ثروتمندان در جامعه‏ى اسلامى حق واجب مال را بشناسند و آن را ادا کنند به علاوه، در راه معروف از پرداخت مال مضایقه ننمایند، براى بیماران تهیدست درمانگاه مجانى، و براى محصلین بى‏بضاعت و کودکانى که از خانواده‏ى فقیرند مدرسه‏ى رایگان بسازند، و دیگر اعمال خیرى از این قبیل، اسلام و مسلمین در این جامعه مى‏ماند، اما اگر حق واجب را ادا نکنند و از معروف سر باز زنند، با این عمل مى‏توانند زمینه‏ى فناى اسلام و مسلمین را فراهم آورند. براى آنکه شنوندگان محترم بدانند وظیفه‏ى ثروتمندان و افراد متمکن تنها با اداى حقوق واجب تمام نمى‏شود بلکه باید به سایر پرداختها نیز متوجه باشند و اعمال معروف را از یاد نبرند. به این روایت که از امام صادق (ع) است با دقت توجه نمایند:  عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال لعمار: یا عمار! انت رب مال کثیر. قال: نعم جعلت فداک. قال: فتودى ما افترض الله علیک من الزکوه؟ قال: نعم. قال: فتخرج المعلوم من مالک؟ قال: نعم. قال: فتصل قرابتک؟ قال: نعم. قال: فتصل اخوانک؟ قال: نعم. 

    فقال: یا عمار! ان المال یفنى و البدن یبلى و العمل یبقى و الدیان حى لا یموت. یا عمار! انه ما قدمت فلم یسبقک و ما اخرت فلم یلحقک.  مردى به نام عمار در عصر امام صادق (ع) تمکن زیاد داشت. حضرت به وى فرمود: آیا تو صاحب مال بسیارى؟ عرض کرد: بلى. فرمود: زکات واجب را مى‏پردازى؟ عرض کرد: بلى. فرمود: مال معلوم را به سائل و غیر سائل پرداخت مى‏کنى؟ عرض کرد: بلى. فرمود: ارحام و اقربایت را صله مى‏نمایى؟ عرض کرد: بلى. آیا به برادران دینیت مى‏رسى؟ عرض کرد: بلى. حضرت فرمود: اى عمار! مال، فانى مى‏شود، بدن مى‏پوسد، عمل باقى مى‏ماند، و حاکم و قاضى زنده است و نمى‏میرد. آنچه را که پیشتر از خود فرستادى از تو سبقت نمى‏گیرد و آنچه را که بعد از خودت به جاى گذاردى به تو ملحق نمى‏شود. 

    امام سجاد (ع) در قسمت اول درخواست خود که موضوع سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و افشاء العارفه: بار الها! موفقم بدار که اعمال خوب و کارهاى خیر اهل معروف را در جامعه شایع نمایم و آنان را به این خصلت پسندیده معرفى کنم. 

    به طورى که در آغاز بحث اشاره شد، نشر خوبیهاى مردم از صفات خداوند است و اگر انسانى به این صفت متصف گردد به «کامل» تشبه یافته و متخلق به یکى از خلقیات حمیده شده است. خوبیهاى فرد خیر را نشر دادن و عمل معروفش را به این و آن گفتن و او را به بزرگوارى و فضیلت یاد کردن از طرفى در کارهاى معروفى که انجام مى‏دهد دلگرم مى‏شود و ممکن است در آتیه به کارهاى خیر  بزرگترى اقدام نماید و از طرف دیگر، افشاى عارفه مى‏تواند سایر مردم بى‏تفاوت را در عمل معروف تشویق کند و آنان را به راه خیر و نیکوکارى سوق دهد. جالب آنکه امام سجاد (ع) افشاى عارفه را در زمینه‏ى عدل اجتماعى و پس از درخواست خاموش کردن آتش غضب و اصلاح ذات‏البین از پیشگاه خدا درخواست نموده است زیرا افشاى معروف اهل خیر و معرفى آنان به خدمتگزارى خلق موجب تحسین و تمجید مردم مى‏شود و هر انسانى به کشش حب ذات علاقه دارد تحسین مردم را درباره‏ى خود حفظ کند و همواره مورد تکریم و احترام باشد و براى نیل به این هدف باید از معصیت و ناپاکى اجتناب نماید زیرا مى‏داند که آلوده شدن به گناه او را در جامعه کوچک و حقیر مى‏نماید و محبوبیت اجتماعیش را از بین مى‏برد. 

    عن على علیه‏السلام قال: من احب المکارم اجتنب المحارم. 

    على (ع) فرموده: کسى که به کرامت و بزرگوارى خویش علاقه دارد از محرمات و گناهان اجتناب مى‏نماید. بنابراین یکى از فواید افشاى عارفه و نشر خوبیهاى اهل خیر بازداشتن آنان از گناهان است و این خود از عوامل ابقاى عدل در جامعه است. ممکن است بسیارى از مردم بنا به تمایل دگردوستى، در باطن علاقمند به انجام معروف و دوستدار خدمت به خلق باشند ولى در طول زندگى به این کار شریف موفق نشوند زیرا دوست داشتن معروف به تنهایى براى نیل به آن کافى نیست، باید تمام شرایطش مهیا گردد تا فرد علاقمند به آن دست یابد و بتواند به خواسته‏ى درونى خویش جامه‏ى تحقق بپوشاند. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: لیس کل من یحب ان یصنع 

    المعروف الى الناس یصنعه و لیس کل من یرغب فیه یقدر علیه و لا کل من یقدر علیه یوذن له فیه. فاذا اجتمعت الرغبه و القدره و الاذن فهنا لک تمت السعاده للطالب و المطلوب الیه. 

    امام صادق (ع) فرموده: اینطور نیست که هر کس دوستدار معروف باشد بتواند آن را عملى نماید، اینطور نیست که هر کس رغبت به معروف دارد قدرت آن را نیز داشته باشد، اینطور نیست که هر کس قادر به عمل معروف است به وى اذن انجام آن داده شود، پس اگر در موردى رغبت و قدرت و اذن مجتمع شد در این موقع براى طالب معروف و براى کسى که معروف براى وى طلب شده سعادت کامل و تمام به دست آمده است. 

    ممکن است از کلمه‏ى «اذن» که در حدیث امام صادق (ع) آمده بعضى از شنوندگان چنین برداشت نمایند که تحقق یافتن معروف علاوه بر رغبت و قدرت خود ما به اذن و اجازه‏ى بارى‏تعالى وابسته است و چون اذن خداوند در اختیار ما نیست، پس ما در انجام کار معروف آزادى عمل نداریم. برداشتى اینچنین از اذنى که در حدیث آمده نادرست است زیرا اذن الهى دو قسم است: یکى اذن او در نظام تکوین و مقررات آفرینش و آن دیگر اذن الهى در نظام تشریع و تعالیم دینى و این هر دو در قرآن شریف آمده است. در مورد اذن تکوینى فرموده است: 

    و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه. 

    گیاه و روییدنیها در زمین پاک به اذن خداوند خارج مى‏شود. 

    این اذنى است تکوینى و به «جبر» تحقق مى‏یابد یعنى زمین پاک در رویاندن گیاه از خود اراده و اختیارى ندارد. در مورد اذن 

    تشریعى فرموده است: 

    و ما کان لنفس ان تومن الا باذن الله و یجعل الرجس على الذین لا یعقلون. 

    هیچ نفسى جز به اذن خداوند ایمان نمى‏آورد و پلیدى بى‏ایمانى را براى کسانى قرار داده است که تعقل نمى‏نمایند. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:43 عصر سه شنبه 87/12/6

    شرح دعای مکارم الاخلاق(70)

    امام سجاد (ع) در قسمت اول سخن خود در پیشگاه الهى گفته بود: «و ضم اهل الفرقه»: بار الها! موفقم بدار تا بین مردم متفرق و از هم جدا رابطه‏ى دوستى برقرار نمایم. براى آنکه حضرت زین‏العابدین (ع) به مقصود خویش دست یابد و به این مهم نایل گردد باید مردم را از اطاعت هواى نفس و پیروى از تمایلات ناروا برحذر دارد، آنان را به تعقل و تفکر بخواند تا خوب را از بد و صلاح را از فساد تمیز دهند، به صراط سعادت گرایش یابند، و از راههاى انحرافى که منشاء فساد و تباهى است دورى گزینند. البته انجام چنین کارى بسیار مشکل است ولى امام براى رسیدن به این مقصود مقدس از سختیها نمى‏هراسد و براى آنکه با توفیق الهى به خواسته‏ى درونى خویشتن جامه‏ى تحقق بپوشاند ناملایمات را تحمل مى‏کند و به قدر توان خود مجاهده مى‏نماید. نمى‏دانیم حضرت زین‏العابدین (ع) در راه مبارزه با تفرق و اختلاف مردم پراکنده چقدر سخن گفته و چه اندازه عملا کوشش نموده است. البته در آن زمان با کمبود وسایل ثبت کتابت حتما مقدار کمى از  گفته‏ها و کارهاى آن حضرت به ما رسیده است. با این حال آنچه به ما رسیده و در کتب احادیث و اخبار آمده شایان کمال توجه و دقت است و در اینجا به ذکر یک نامه از آن حضرت اکتفا مى‏شود: 

    محمد بن مسلم زهرى مردى بود تحصیلکرده و عالم. او قسمت زیادى از قرآن شریف و احادیث رسول گرامى را حافظ بود و از فقه اسلام نیز آگاهى داشت. بدبختانه حب ریاست و دنیاطلبى وى را به دربار بنى‏مروان، طاغوتهاى زمان، کشاند و هشام بن عبدالملک که یکى از مروانیان بود او را معلم فرزندان خود قرار داد. کتب رجال در ترجمه حال وى مطالب متفاوت نوشته‏اند و بعضى گفته‏اند او از راه على (ع) و فرزندان معصومش منحرف گردید و به باطل گرایش یافت، تمایلش به آل مروان موجب شد که عده‏ى زیادى از مردم حتى افراد درس خوانده گمراه شدند و بر اثر تمایل او به آل مروان به راه خلفاى جور کشیده شدند و در نتیجه بین آنان و دوستداران اهل‏بیت شکاف و خلاف به وجود آمد. امام سجاد (ع) که از انحراف منحرفین و اختلافى که بین آنان با رهروان صراط مستقیم پدید آمده بود رنج مى‏برد، نامه‏اى به محمد بن مسلم زهرى نوشت، خطاهاى او را تذکر داد، مسئولیتش را در پیشگاه بارى‏تعالى خاطرنشان نمود و از او خواست که در وضع خود بیندیشد، از راه باطلى که در پیش گرفته بازگردد و به پاکان و صلحا بپیوندد. اگر نامه‏ى امام در وى اثر بگذارد، او را به خود آورد و از راهى که در پیش گرفته بازگردد نه تنها خودش از عذاب الهى رهایى مى‏یابد بلکه گمراه‏شدگان و کسانى که به پیروى از او از پاکان و نیکان جدا شده‏اند به خود مى‏آیند، از گمراهان فاصله مى‏گیرند، به اهل حق مى‏پیوندند و تفرقى که از این راه بین عده‏اى از مسلمانان پدید آمده است برطرف مى‏گردد. در اینجا چند قطعه از نامه‏ى امام سجاد (ع) و 

    ترجمه‏ى آن به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در اول نامه‏ى خود نوشته است: 

    کفانا الله و ایاک من الفتن و رحمک من النار فقد اصبحت بحال ینبغى لمن عرفک بها ان یرحمک فقد اثقلتک نعم الله بما اصح من بدنک و اطال من عمرک و قامت علیک حجج الله بما حملک من کتابه و فقهک فیه من دینه و عرفک من سنه نبیه محمد صلى الله علیه و آله. 

    خداوند ما را و تو را از فتنه‏ها و آزمایشها کفایت فرماید و از آتش خود مورد ترحمت قرار دهد در حالتى صبح نموده‏اى که شایسته است آن کس که تو را به آن حال مى‏شناسد ترحمت نماید. نعمتهاى خداوند بر دوشت بار سنگینى گذارده است از اینکه بدنت را سالم داشته، عمرت را طولانى نموده، حجتهاى خداوند را بر تو اقامه کرده، قسمتى از کتاب او را به حفظت سپرده، در دین فقیهت ساخته و تو را از سنت حضرت محمد صلى الله علیه و آله آگاه نموده است. در قطعه‏ى دیگر نامه نوشته است: 

    و اعلم ان ادنى ما کتمت و اخف ما احتملت ان آنست وحشه الظالم و سهلت له طریق الغى بدنوک منه حین دنوت و اجابتک له حین دعیت فما اخوفنى ان تکون تبوء باثمک غدا مع الخونه و ان تسال عما اخذت باعانتک على ظلم الظلمه. 

    بدان! کمترین امرى که نهان داشته‏اى و خفیفترین مسئولیتى را که به عهده گرفته‏اى این است که وحشت ظالم را از ستمکارى به انس مبدل ساخته‏اى و راه تعدى و تجاوز را بر وى هموار نموده‏اى و منشاء این نارواییها آن بود که تو به خلیفه‏ى جور نزدیک شدى و اجابتش نمودى موقعى که خوانده شدى. آنچه مایه‏ى نگرانیم گردیده این است که 

    در قیامت علاوه بر گناهان خودت، گرفتار گناهان خیانتکاران باشى و از اینکه به ظلم ظالم اعانت نمودى مورد مواخذه و مسئولیت قرار گیرى. 

    در قطعه‏ى دیگر نامه‏ى امام سجاد (ع) آمده است: 

    او لیس بدعائه ایاک حین دعاک جعلوک قطبا اداروا بک رحى مظالمهم و جسرا یعبرون علیک الى بلایاهم و سلما الى ضلالتهم، داعیا الى غیهم، سالکا سبیلهم، یدخلون بک الشک على العلماء و یقتادون بک قلوب الجهال الیهم. 

    آیا نه این است که با خواندنت تو را قطبى قرار دادند تا آسیاب ظلمهاى خویش را به گردش درآورند. تو را چون پلى ساختند تا با عبور از تو به بلایاى مورد نظرشان برسند، تو را چون نردبانى بپا داشتند تا به ظلمهایى که مى‏خواهند دست یابند، تو را دعوت‏کننده به گمراهى خود و طى‏کننده‏ى راه خویش قرار دادند، به وسیله‏ى تو در قلوب درس‏خوانده‏ها شک و تردید وارد نمودند و به وسیله‏ى تو دلهاى جهال به آنان اقتدا کردند. 

    در قطعه‏ى دیگر نامه‏ى امام سجاد (ع) آمده است: 

    و لا تحسب انى اردت توبیخک و تعنیفک و تعییرک، لکنى اردت ان ینعش الله تعالى ما قد فات من رایک و یرد الیک ما عزب من دینک و ذکرت قول الله تعالى فى کتابه: و ذکر فان الذکرى تنفع المومنین. 

    گمان مبر که من از گفته‏هایم قصد توبیخ و سرزنش و ملامت تو را داشته‏ام، بلکه مى‏خواستم موجباتى فراهم آید که خداوند فوت‏شده‏هاى رایت را جبران نماید و آنچه از دینت دور افتاده به تو برگرداند، به یاد فرموده‏ى خدا در کتاب مجید افتادم که به پیمبر دستور داده: به یاد مردم بیاور که یادآورى و تذکر ، براى اهل ایمان مفید و ثمربخش است. 

    حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در اواخر نامه نوشته است: 

    اما بعد، فاعرض عن کل ما انت فیه حتى تلحق بالصالحین الذین دفنوا فى اسمالهم لا صقه بطونهم بظهورهم لیس بینهم و بین الله حجاب و لا تفتنهم الدنیا و لا یفتنون بها. 

    از آنچه در آن هستى اعراض کن و روى گردان تا به افراد صالح و نیکوکار ملحق شوى، آنان که در لباس کهنه‏ى خود به خاک سپرده شده‏اند، شکمشان به پشتشان چسبیده بود، بین آنان و خداوند پرده‏اى وجود نداشت، نه دنیا توانست آنان را گمراه نماید و نه خودشان بر اثر جاذبه‏ى دنیا گرایش یافتند. 

    از آنچه مذکور افتاد روشن شد که امام سجاد (ع) در قسمت اول کلام خود: «و ضم اهل الفرقه»، از پیشگاه خداوند درخواست توفیق مى‏کند که براى حفظ عدل اجتماعى تا جایى که ممکن است با پراکندگى و اختلاف مبارزه کند و نامه‏اى را که براى زهرى مرقوم فرموده نمونه‏اى از مبارزه‏ى اساسى آن حضرت با اختلاف و پراکندگى است. 

    حضرت سجاد (ع) در جزء دوم کلام خود که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است از پیشگاه خداوند درخواست مى‏کند: 

    و اصلاح ذات‏البین: بار الها! موفقم بدار تا اختلاف دوستان، برادران، خانواده‏ها را از میان بردارم و بین آنان صلح و سازش برقرار نمایم. 

    یکى از اعمال بسیار مقدس و شریف در آیین اسلام اصلاح ذات‏البین و پایان دادن به اختلاف دو یا چند نفر مسلمان است، و در این باره روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: الا اخبرکم بافضل من درجه الصیام و الصلوه و الصدقه؟ اصلاح ذات‏البین. 

    رسول اکرم (ص) فرموده: آیا به شما خبر ندهم به چیزى که درجه‏ى آن برتر و بالاتر از نماز و روزه و صدقه است؟ آن اصلاح ذات‏البین است. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: صدقه یحبها الله اصلاح بین الناس اذا تفاسدوا و تقارب بینهم اذا تباعدوا. 

    امام صادق (ع) فرموده: صدقه‏اى که خداوند آن را دوست دارد اصلاح بین مردم است زمانى که به فساد گراییده‏اند و نزدیک نمودن آنان به هم است زمانى که از یکدگر دورى گزیده‏اند. 

    علل و عوامل متعددى مى‏تواند مایه‏ى اختلاف شود و دو نفر را از هم جدا کند. گاهى جدایى بر اثر عدم رعایت حدود و حقوق اخلاقى دوستان است و گاهى منشاء اختلاف، امر مالى است، و گاه عوامل دیگر. کسى که مى‏خواهد اصلاح ذات‏البین نماید باید بکوشد که ماده‏ى اختلاف را از میان بردارد و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام این مهم را به هر شکلى که بود بین اصحاب و دوستان خویش حل مى‏کردند. 

    عن ابى‏حنیفه سائق الحاج قال: مربنا المفضل و انا و ختنى نتشاجر فى میراث. فوقف علینا ساعه. ثم قال لنا تعالو الى المنزل. فاتیناه فاصلح بیننا باربعماه درهم. فدفعها الینا من عنده حتى اذا استوثق کل واحد منا من صاحبه. قال اما انها لیست من مالى و لکن ابوعبدالله علیه‏السلام امرنى اذا تنازع رجلان من اصحابنا فى شى‏ء ان اصلح بینهما و افتدیها من ماله، فهذا من مال ابى عبدالله علیه‏السلام. 

    ابوحنیفه که عهده‏دار امور حاج بود مى‏گوید: مفضل بر ما گذر کرد در حالى که من با یکى از بستگانم در میراثى مشاجره مى‏کردیم. او ساعتى توقف کرد، سپس به ما گفت: برویم منزل. با او به منزلش رفتیم. اختلاف ما را با چهارصد درهم حل نمود و آن مبلغ را از خود پرداخت کرد و اختلاف حل شد. سپس گفت: این مبلغ از مال من نیست، امام صادق (ع) به من امر فرموده هر وقت دیدى دو نفر از دوستان ما در چیزى نزاع دارند آنها را اصلاح ده و از مال من پرداخت کن و این پول از امام صادق (ع) بود که به شما دادم. 

    نکته‏اى که لازم است در بحث اصلاح ذات‏البین مورد توجه قرار گیرد این است که در بعضى از روایات کلمه‏ى «اصلاح» به کار برده شده مانند حدیث رسول اکرم صلى الله علیه و آله و حدیث امام صادق (ع) که مذکور افتاد و در کلام امام سجاد (ع) نیز در قطعه‏ى دعاى مورد بحث امروز و اصلاح ذات‏البین آمده است، ولى در بعضى از روایات به جاى کلمه‏ى «اصلاح» کلمه‏ى «صلاح» به کار رفته است. 

    على (ع) در وصیتنامه‏ى خود به دو فرزند بزرگوارش فرموده: 

    اوصیکما و جمیع ولدى و اهلى و من بلغه کتابى بتقوى الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم، فانى سمعت جد کما صلى الله علیه و آله و سلم یقول: صلاح ذات البین افضل من عامه الصلاه و الصیام. 

    به شما دو نفر و به جمیع فرزندانم و خانواده‏ام و تمام کسانى که وصیتنامه‏ى من به آنها برسد سفارش مى‏کنم به تقوى و نظم امورتان و صلاح بین خودتان چه از رسول گرامى (ص) شنیدم که فرمود: صلاح ذات‏البین افضل و برتر است از عموم نمازها و روزه‏ها. 

    عن على علیه‏السلام قال: من کمال السعاده السعى فى صلاح الجمهور. 

    على (ع) فرموده: از کمال سعادت آدمى سعى و کوشش در صلاح امور اجتماع است. 

    نتیجه‏ى صلاح و اصلاح تحکیم روابط مسلمین و تقویت علائق آنان نسبت به یکدیگر است با این تفاوت که در زمینه‏ى «صلاح» وجود اختلاف و تفرق لازم نیست ولى «اصلاح» در موردى گفته مى‏شود که اختلاف و جدائى آمده باشد همانطور که امام صادق (ع) در حدیثى که ذکر شد فرموده: اصلاح بین مردم در وقتى که دچار فساد شده باشند و نزدیک کردن آنان به یکدیگر موقعى که از هم دورى گزیده باشند. مى‏توان گفت فرق «صلاح» و «اصلاح» در سلامت معنوى جامعه همانند تفاوت «پیشگیرى» و «درمان» است در طب و حفظ سلامت بدن مردم، متخصصین بهداشت شرایط محیط زندگى مردم را به گونه‏اى پایه‏گذارى مى‏کنند که افراد جامعه بیمار نشوند و مرض در وجودشان راه نیابد، اما اگر کسانى از پیشگیرى بهره نبردند و به بیمارى مبتلا شدند طبیب متخصص آنان را درمان مى‏نماید و بدنشان را دوباره از نعمت سلامت برخوردار مى‏سازد. خیرخواهانى که در صلاح افراد یا جامعه مى‏کوشند همانند متخصصین بهداشت از بیمارى تفرق و پراکندگى جلوگیرى مى‏کنند و نمى‏گذارند محیط اسلامى گرفتار اختلاف و جدایى گردد، اما کسانى که در اصلاح بین مردم مى‏کوشند همانند پزشکان درمان‏کننده‏اند که مرض پدید آمده را علاج مى‏کنند و مریض را از خطر مى‏رهانند. در حدیث رسول اکرم (ص) و وصیتنامه‏ى على (ع) که ذکر شد 

    صریحا آمده است که اصلاح و صلاح ذات‏البین از نماز و روزه افضل و برتر است. اگر کسى سئوال کند که علت این مزیت و برترى چیست و چرا اصلاح و صلاح ذات‏البین بالاتر از نماز و روزه است، مى‏توان گفت: نماز و روزه به منزله‏ى دو شاخه‏ى بزرگ و ثمربخش از شجره‏ى طیبه‏ى اسلام است و هر دو در پیشگاه الهى قدر و منزلت بسیار دارند ولى مى‏دانیم که اصل درخت یعنى اسلام از دو شاخه‏ى نماز و روزه به مراتب مهمتر است زیرا شاخه از درخت ارتزاق مى‏کند و موقعى زنده است و بار و برگ مى‏دهد که درخت زنده باشد و اگر درخت دچار ضعف شود و در خطر مرگ قرار گیرد شاخه‏ها پیش از مرگ درخت مى‏میرند و حیات خود را از دست مى‏دهند، نگهبان شجره‏ى طیبه‏ى اسلام ذات اقدس الهى است. 

    «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» 

    ولى جهانى که در آن زندگانى مى‏کنیم عالم اسباب و وسایل است و فیض خداوند در هر مورد از مجراى مخصوص خودش مى‏رسد و مجراى فیض نگهدارى اسلام در جوامع بشرى، مسلمانان و پیروان قرآن شریف‏اند، اینان هستند که با گفتار و رفتار اسلامى خویش حیات دین را حفظ مى‏کنند و چراغ اسلام را فروزان نگاه مى‏دارند و این مهم با وحدت کلمه‏ى مسلمین به خوبى انجام مى‏شود، اما اگر در جامعه‏ى مسلمانان اختلاف پدید آمد نیروها در راه تشاجر و مبارزه مصروف مى‏گردد و اسلام به دست فراموشى سپرده مى‏شود. مثلا در یک قصبه که تمام سکنه‏ى آن مسلمان‏اند و در کمال مهر و صفا با هم زندگى مى‏کنند همه‏ى کارها مسیر خود را طى مى‏نماید، به موقع سر وقت زراعت و باغ 

    مى‏روند، به موقع براى اقامه‏ى جماعت و استماع مواعظ به مسجد مى‏روند، به موقع استراحت مى‏نمایند، و در رویدادهاى شادى و غم با یکدیگر همکارى و همیارى دارند، اما اگر در قصبه بر سر آب و خاک یا مراتع گوسفندان یا در امور دیگر بین اهالى اختلاف بروز کند و دسته‏بندى آغاز گردد، وضع قصبه تغییر مى‏کند، نیروها در پیشبرد هدفهاى گروه مصروف مى‏گردد، مسجد و منبر از رونق مى‏افتد، اهمیت رمضان و محرم کاهش مى‏یابد و اگر با گذشت زمان، اختلاف عمیقتر گردد، رفته‏رفته نماز یومیه و روزه‏ى رمضان فراموش مى‏شود. 

    در صورتى که فرد لایقى براى رفع اختلاف و اصلاح ذات‏البین به قصبه بیاید باید در حل مشکلات بکوشد، اگر افرادى متضرر شده‏اند با پرداخت پول، خسارتشان را جبران نماید، اگر به کمک دولت نیاز دارند اقدام کند، و خلاصه ماده‏ى اختلاف را از میان ببرد و محبت اسلامى را بین آنان برقرار نماید. 

    البته در شرایط وحدت و محبت حیات دین تجدید مى‏شود، نماز جماعت و مجالس وعظ رونق مى‏گیرد، به روزه‏ى ماه رمضان و دیگر امور دینى توجه مى‏کنند و این همه موفقیت بر اثر صلاح و اصلاح است، پس اصلاح ذات‏البین برتر از نماز و روزه است.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   21   22   23   24   25   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    11
    :: بازدید دیروز ::
    95
    :: کل بازدیدها ::
    188103

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::