تنزیل نور


ساعت 5:13 عصر چهارشنبه 87/11/30

شرح دعای مکارم الاخلاق(64)

در کتب عامه و خاصه از طرق مختلف حدیثى نقل شده که رسول اکرم صلى الله علیه و آله در ایام حیات خود مکرر در مکرر با  مختصر تفاوتى در عبارت به مردم فرموده بود: من دو امانت سنگین و بزرگ را بین شما مى‏گذارم، کتاب خدا و عترتم یعنى اهل‏بیتم، تا زمانى که به این دو متمسکید از گمراهى مصون و محفوظ خواهید بود و این دو از هم جدا نمى‏گردند تا در کنار حوض بر من وارد شوند. مردم پس از مرگ آن حضرت گفته‏هایش را از یاد بردند، على علیه‏السلام را که براى ولایت و رهبرى، گزیده‏ى خدا و منصوب از طرف پیشواى اسلام بود و در جمیع مدارج کمال ایمانى و علمى و عملى بر همه تقدم داشت واگذاردند و مفضول را بر فاضل مقدم داشتند. با این عمل ناروا زمینه‏ى انحراف مسلمین و انحطاط آنان فراهم آمد و با گذشت زمان تشدید شد تا جایى که در زمان حکومت بنى‏امیه و بنى‏عباس دستگاه خلافت که باید سمبل پاکى و فضیلت باشد کانون ناپاکى و رذیلت گردید، ظلم جایگزین عدل شد، رعایت حقوق مردم به تجاوز و تعدى مبدل گردید، و خلفاى جور آنچنان در راه ضد اسلام جرى و جسور شدند که عبدالملک مروان امر به معروف و نهى از منکر را منع نمود و صریحا گفت:  لا یامرنى احد بالتقوى الا ضربت عنقه. 

هیچ کس مرا به تقوى امر نمى‏کند جز آنکه با شمشیر سر از بدنش جدا خواهم کرد. 

پیشواى مآل‏اندیش اسلام ضمن حدیثى در امر ولایت و زمامدارى سخن گفته و خطر گزینش مفضول را بر فاضل اعلام نموده و خاطرنشان ساخته است که هر امتى مرتکب چنین عمل ناروایى شود راه پستى و عقب‏افتادگى را به روى خود گشوده است. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ما ولت امه امرها رجلا و فیهم  اعلم منه الا لم یزل امرهم یذهب سفالا حتى یرجعوا الى ما ترکوه.  رسول اکرم (ص) فرموده است: هیچ امتى امر خود را به مردى نمى‏سپارد با آنکه در آن امت مرد عالمتر از او وجود دارد مگر آنکه کار آن مردم پیوسته در راه سقوط و انحطاط پیش مى‏رود تا به چیزى که آن را ترک گفته بودند برگردند، یعنى گزینش اعلم. 

فرموده‏ى نبى معظم اسلام در جامعه‏ى مسلمین تحقق یافت و بر اثر انحراف از صراط مستقیم و محروم ساختن على علیه‏السلام از حقى که خداوند به وى اعطا نموده بود، مسلمانان از تعالى و ترقى بازماندند، راه پستى و انحطاط را در پیش گرفتند، ارزش رفیع و گرانقدر خود را از دست دادند، اجانب بر آنان تسلط یافتند، زمام امورشان را به دست حکام جائر سپردند و هم اکنون با گذشت چهارده قرن وضع به همان منوال است و یک میلیارد مسلمان به گونه‏اى رنج‏آور و تاثر بار زندگى مى‏کنند و از عز و آزادگى که شایسته‏ى پیروان قرآن شریف است محروم‏اند. 

دیروز، مسلم، آیت اقبال و مکرمت    امروز خود چه شد که چنین نامکرم است 

دیروز مسلم از شرف و فضل سربلند    امروز پشت مسلم و اسلامیان خم است 

دیروز محرم حرم غیر مسلمین   امروز بین که در حرم خود نه محرم است 

آن انتصار خود چه شد این انکسار چیست؟  آن را چگونه مبداء و اینش چه مختم است؟ 

خلاصه، ارث زمین به قضاى قطعى بارى‏تعالى براى مردم  صالح و شایسته است و دهها کمال و مزیت از نظر عقل و علم، اعتقاد و اخلاق، کار و کوشش، گفتار و رفتار، و دیگر امورى از این قبیل زیر پوشش صلاحیت و شایستگى جاى دارد. یک روز مسلمین در پرتو تعالیم حیاتبخش اسلام از شایستگى و صلاحیت برخوردار گردیدند و وارث قسمت مهمى از کره‏ى زمین شدند، روز دیگر شرایط صلاحیت و شایستگى را تدریجا از دست دادند، راه پستى و انحطاط را در پیش گرفتند و آن وضع تاسف‏بار و دردناک حتى امروز همچنان ادامه دارد. 

به موجب روایات بسیارى که از اولیاى گرامى اسلام رسیده، شرایط کامل صلاحیت و شایستگى در اصحاب حضرت مهدى، حجه ابن الحسن علیهماالسلام تحقق مى‏یابد. در آن عصر پیروان آن حضرت واجد تمام ابعاد صلاحیت مى‏شوند و وارث همه‏ى کره‏ى زمین مى‏گردند، در آن عصر، عدل و دادگرى بر سراسر جهان حکومت مى‏کند و ظلم و بیداد از زمین رخت برمى‏بندد و در آن عصر امنیت جانى و مالى و عرضى و همچنین امنیت از ترس بر سر جهانیان سایه‏ى رحمت مى‏افکند و همه‏ى مردم از آن نعمت گرانقدر برخوردار مى‏شوند، در آن عصر معادن و مخازن زمین استخراج مى‏گردد و عمران و آبادى همه جا را فرامى‏گیرد، در آن عصر موازنه‏ى اقتصادى و تعادل مالى در سطح بسیار وسیع برقرار مى‏شود، و به طورى که در روایات آمده کسانى مى‏خواهند صدقه بدهند اما فقیرى پیدا نمى‏کنند زیرا همه‏ى مردم از درآمد مکفى بهره‏مندند و نیازى به کمک رایگان ندارند. 

از مجموع آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که انجام هر کارى خواه کوچک باشد یا بزرگ، نیازمند صلاحیت و شایستگى است. امام سجاد (ع) که قصد دارد یک سلسله امور مهم اجتماعى را که مایه‏ى سعادت مردم است جامه‏ى تحقق بپوشاند و عملا آنها را به موقع 

اجرا بگذارد، در مرحله‏ى اولى از پیشگاه بارى‏تعالى درخواست صلاحیت و شایستگى مى‏نماید و در جمله‏ى اول دعا که موضوع بحث سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: و حلنى بحلیه الصالحین، بار الها! مرا به زیور صالحین بیاراى، یعنى از شرایطى برخوردارم ساز که بتوانم آن امور مهم را در جامعه پیاده کنم و مردم را از آن نعمتها منتفع سازم. 

امام علیه‏السلام در جمله‏ى دوم دعا که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و البسنى زینه المتقین، بار الها! زینت متقین را بر من بپوشان. تقوى یکى از شروط صلاحیت است و با وجود آن شایستگى تحقق مى‏یابد. 

عن على علیه‏السلام قال: التقوى مفتاح الصلاح.  على (ع) فرموده: تقوى و پرهیز از گناه کلید صلاح و شایستگى است. به همین جهت امام (ع) بین تمام اجزا و شرایط صلاحیت، تقوى را تخصیص به ذکر داده زیرا تقوى بر همه‏ى آنها حاکم است و با وجود تقوى هر جزئى از اجزاى صلاحیت به شایستگى واقعى دست مى‏یابد. زبان گویا در اصلاح نقائص اجتماع از شرایط صلاحیت است اما باید زبان متقى باشد تا به هدف خود نایل گردد، زبان آلوده اثر نافذ نمى‏گذارد و نقص جامعه را آنطور که باید برطرف نمى‏کند. دست در انجام کارهاى لازم شرط صلاحیت است، اما باید متقى باشد. دستى که به روى مردم بى‏گناه سیلى مى‏زند یا اموال مردم را به سرقت مى‏برد به اصلاح جامعه و رفع مشکلات مردم نایل نمى‏گردد. براى آنکه به معناى کلام امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعا که به خدا عرض مى‏کند:  و البسنى زینه المتقین، واقف شویم و مقام شامخ تقوى را نسبت به سایر اجزا و شرایط صلاحیت بشناسیم، لازم است در مورد دو کلمه که در عبارت امام در دعا آمده، مختصر توضیحى داده شود: یکى «لباس» است و آن دیگر «تقوى». امام سجاد (ع) از پیشگاه الهى درخواست مى‏کند به او لباس متقین را بپوشاند. قرآن شریف درباره‏ى تقوى کلمه‏ى «لباس» را به کار برده و فرموده است:  و لباس التقوى ذلک خیر.  جامه‏ى مقدس تقوى براى انسانها لباسى بسیار خوب و پسندیده است. 

راغب در ماده‏ى (لبس) مى‏گوید:  و جعل اللباس لکل ما یغطى من الانسان عن قبیح. 

کلمه‏ى لباس به کار برده مى‏شود درباره‏ى هر چیزى که قبیح را در انسان مى‏پوشاند. 

همچنین راغب در ماده‏ى «وقى» مى‏گوید:  التقوى جعل النفس فى وقایه مما یخاف. 

تقوى عبارت از این است که آدمى خود را در پناهى قرار دهد تا به شرى که از آن مى‏ترسد دچار نشود. 

با توجه به اینکه تمام قواى درونى و برونى انسان در معرض آلوده شدن به گناه و معاصى است و افراد باایمان همواره از خطر و پى‏آمد آنها خائف‏اند و با در نظر گرفتن این مطلب که تقوى مانند لباس سراسرى تمام وجود آدمى را زیر پوشش خود مى‏برد و چون پناهگاه مطمئنى، افراد باایمان را از خطر مصون مى‏دارد، امام سجاد (ع) پس از درخواست زیور صالحین مسئله‏ى تقوى را که شرط اساسى صلاحیت 

است، تخصیص به ذکر داده و لباس متقین را از پیشگاه بارى‏تعالى تمنى مى‏نماید. 

عن على علیه‏السلام قال: الجاوا الى التقوى فانه جنه منیعه، من لجا الیها حصنته و من اعتصم بها عصمته. 

على علیه‏السلام فرموده: به پناه تقوى بروید که تقوى سپرى است نیرومند و محکم، هر کس به آن پناهنده شود مصونش مى‏دارد و هر کس به آن متمسک شود به وى صیانت و حفاظت مى‏بخشد. 

تقوى ملکه‏ى نفسانى و حالت ثابت روحى است. افراد باایمان بر اثر مراقبت و تمرین در اطاعت بارى‏تعالى و اجتناب از معاصى و گناهان به سرمایه‏ى گرانقدر تقوى نائل مى‏شوند و به مقام رفیع سعادت دست مى‏یابند. اینان با رسیدن به این مقام شامخ روحى بدون تکلف و زحمت از گناه پرهیز مى‏کنند، نه تنها مرتکب معصیت نمى‏شوند بلکه فکر معصیت از خاطرشان نمى‏گذرد. چنین انسانى تمام وجودش از لباس مقدس تقوى پوشیده است و در پناه این حصن حصین و قدرت معنوى و ایمانى از جمیع شرور معاصى و خطرات ناشى از گناه مصون و محفوظ است. درباره‏ى این قبیل انسانهاى خودساخته بحق مى‏توان گفت که اینان داراى تقواى قولى، عملى، مالى، اخلاقى، اقتصادى، سیاسى، اجتماعى، و دیگر امور مربوط به زندگى هستند، اینان در هر کارى اول رضاى خدا را در نظر مى‏گیرند و سپس درباره‏ى آن قدم برمى‏دارند و عمل مى‏کنند. 

امام باقر علیه‏السلام لباس تقوى را که در قرآن شریف آمده به «عفت» تفسیر نموده و فرموده است: 

و اما «لباس التقوى» فالعفاف، لان العفیف لا تبدو له عوره و ان 

کان عاریا من الثیاب و الفاجر بادى العوره و ان کان کاسیا من الثیاب. یقول «و لباس التقوى ذلک خیر» یقول: العفاف خیر. 

لغت اقرب الموارد مى‏گوید: عف الرجل: کف عما لا یحل و لا یجمل قولا او فعلا. 

عفت در آدمى عبارت از خوددارى و کف نفس از چیزى است که حلال و شایسته نیست، خواه کف نفس، با قول باشد و خواه با عمل. 

امام باقر (ع) فرموده: اما لباس تقوى «عفت» است، زیرا از انسان عفیف عورتى آشکار نمى‏شود اگر چه از نظر ظاهر عریان باشد، اما فاجر و گناهکار، عورتى را که باید پوشیده باشد آشکار مى‏سازد اگر چه بدنش با لباس پوشیده است. سپس امام (ع) فرمود: لباس تقوى خیر است، یعنى عفت خیر است. 

کلمه‏ى عفت همانند کلمه‏ى تقوى به معناى وسیع و در موارد مختلف به کار برده مى‏شود و از عفت و بى‏عفتى، بودن و نبودن تقوى موردنظر است. عفت زبان، عفت قلم، عفت چشم، عفت اخلاقى، عفت غریزه‏ى جنسى، و از این قبیل. 

امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول این قسمت از دعا براى تحقق بخشیدن به هدفهاى عالى خود از خداوند درخواست شایستگى و صلاحیت نموده و عرض مى‏کند: 

و حلنى بحلیه الصالحین: این درخواست حاوى جمیع جهات عقلى، علمى، دینى، قولى، و عملى است. 

در جمله‏ى دوم از خداوند درخواست پوشاندن زینت متقین را مى‏نماید، عرض مى‏کند: و البسنى زینه المتقین، و تقوى خود شرط بزرگ صلاحیت است. 

پیمبران الهى و جانشینان برحقشان همه واجد تقوى بودند و آنچه را که مى‏گفتند و به مردم دستور مى‏دادند خود عمل مى‏کردند. على علیه‏السلام برنامه‏ى عملى خود را در این باره چنین بیان نموده است: 

ایها الناس! و الله ما احثکم على طاعه الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیه الا و اتناهى قبلکم عنها. 

به خدا قسم هیچ وقت شما را به طاعتى ترغیب ننمودم مگر آنکه خود قبل از شما به آن سبقت جستم و هیچگاه شما را از معصیتى نهى ننمودم مگر آنکه پیش از شما خویشتن را از آن بازداشتم. 

حضرت على بن الحسین علیهماالسلام طبق برنامه‏ى جد گرامیش پس از درخواست صلاحیت از پیشگاه خداوند، تقاضاى زینت متقین را مى‏نماید، یعنى بار الها مرا آنچنان مورد حمایت خود قرار ده و موفقم بنما که با تلبس به تقوى مردم را به راه سعادت بخوانم و سخنم به گونه‏اى القا شود که موثر افتد و جامعه را از بلایا و گرفتارى برهاند. 

تقوى داراى درجات و مراتبى است، تقواى کامل که تمام وجود شخص متقى را زیر پوشش خود قرار دهد و کوچکترین قدمى برخلاف رضاى الهى برندارد مخصوص معصومین و اولیاى گزیده‏ى الهى است و قرآن شریف آن را «حق تقوى» خوانده و فرموده است: 

اتقوا الله حق تقاته. 

عن ابى‏بصیر: سالت اباعبدالله علیه‏السلام عن قول الله عز و جل: «اتقوا الله حق تقاته»، قال: یطاع فلا یعصى و یذکر فلا ینسى، و یشکر فلا یکفر. 

ابى‏بصیر مى‏گوید: از امام صادق (ع) درباره‏ى این آیه سئوال 

نمودم. فرمود: حق تقوى این است که خداوند همه جا اطاعت شود و هرگز مورد عصیان قرار نگیرد، همه جا در یاد باشد و هیچگاه فراموش نگردد و همیشه مورد شکر قرار گیرد و هرگز نعمتش کفران نشود. 

البته افراد عادى از عهده‏ى چنین تقوایى برنمى‏آیند. از این رو خداوند تفضل فرمود و از آنان تقواى به قدر توان و قدرت خواست. 

عیاشى مى‏گوید از امام صادق علیه‏السلام درباره‏ى آیه‏ى «اتقوا لله حق تقاته» سئوال شد، 

قال منسوخه، قیل و ما نسختها؟ قال: قول الله «اتقوا لله ما استطعتم». 

حضرت فرمود آن آیه نسخ شده. سئوال شد کدام آیه آن را نسخ کرده است؟ حضرت آیه‏اى را نام برد که تقوى را به قدر استطاعت خواسته است. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:11 عصر چهارشنبه 87/11/30

    شرح دعای مکارم الاخلاق(63)

     بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم صل على محمد و آله. و حلنى بحلیه الصالحین و البسنى زینه المتقین. 

     به خواست حضرت بارى‏تعالى این دو جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» که پس از ذکر صلوات بر محمد و آلش آمده است، موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد علیه‏السلام در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! مرا به زیور صالحین بیاراى و زینت متقین را بر من بپوشان. امام (ع) در این قسمت از دعا چند امر مهم اجتماعى را که زیربناى کاخ رفیع سعادت انسانهاست مورد توجه قرار داده و مى‏خواهد آنها را به قدر ممکن در جامعه پیاده کند، از قبیل گسترش عدل و دادگرى، فرونشاندن خشمهاى عمومى، خاموش نمودن آتش فساد، پیوند دادن مردم پراکنده به یکدیگر، اصلاح اختلافات، و دیگر امورى همانند اینها که با عنایت حضرت حق در جلسات آینده راجع به هر یک بحث خواهد شد. به منظور تحقق بخشیدن به این مهم اجتماعى، امام سجاد از خداوند درخواست مى‏کند که او را به دو نیرو مجهز سازد: یکى زیور صالحین، و آن دیگر زینت متقین، تا بتواند این هدفهاى عالى را در جامعه پیاده کند و جامه‏ى تحقق بپوشاند. 

    اولین مطلبى که در شرح و تفسیر کلام امام سجاد (ع) باید روشن شود این است که بدانیم «صلاح» چیست و «صالحین» کیان‏اند. 

    راغب مى‏گوید:  الصلاح ضد الفساد و هما مختصان فى اکثر الاستعمال بالافعال. 

    صلاح ضد فساد است و این دو در اکثر موارد به اعمال و افعال اختصاص دارد. قرآن شریف گاهى صلاح را در مقابل گناه قرار داده و فرموده است:  خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا. 

    و گاهى در مقابل فساد آورده و فرموده است:  و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها. 

    سپس مواردى را ذکر مى‏کند که صلح در زمینه‏ى جداییها و فواصل افراد از یکدیگر به کار برده شده و از آیات قرآن مجید جملاتى را شاهد آورده است. در کتاب آسمانى اسلام در یک مورد کلمه‏ى «صالح» به کار رفته و از آن معناى وسیع و دامنه‏دارى اراده شده است:  و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون. 

    مجمع‏البیان ذیل این آیه در تفسیر زبور و ذکر، اقوالى را از مفسرین نقل نموده است و چنین مى‏گوید:  احدها ان الزبور کتب الانبیاء و معناه: کتبنا فى الکتب التى انزلناها على الانبیاء من بعد کتابته فى الذکر اى ام الکتاب الذى فى السماء و هو اللوح المحفوظ. عن سعید بن جبیر و مجاهد و ابن زید و هو اختیار الزجاج. 

    در کتب پیمبران نوشتیم پس از نوشتن در «ذکر» یعنى «ام‏الکتاب» که در آسمان است و مراد از آن «لوح محفوظ» است و این قول را از سعید بن جبیر و مجاهد و ابن زید نقل نموده و مى‏گوید زجاج نیز همین قول را اختیار کرده است. بنابراین احتمال، معنى این آیه چنین مى‏شود که ما در کتب سماوى پیمبران نوشتیم و پیش از آن در «ذکر» یعنى «لوح محفوظ» که حاوى جمیع مقدرات تکوینى و تشریعى عوامل وجود است ثبت نمودیم که زمین را بندگان صالح ارث مى‏برند و صالح در این آیه به معناى شایسته و لایق براى پذیرش و تحمل این مهم است و این معنى از جمله‏ى معانى «صالح» است که در لغت «المنجد» آمده و مى‏گوید:  هو صالح لکذا اى فیه اهلیه للقیام به. 

    بنابراین قبل از آنکه خداوند پیامبران را به نبوت مبعوث فرماید و بر آنان کتب سماوى نازل نماید این حکم از قلم قضاى حکیمانه‏ى الهى گذشته و در لوح محفوظ به صورت قانونى تخلف‏ناپذیر ثبت گردیده است که مردم شایسته و صالح، وارث کره‏ى زمین خواهند بود. البته تنزه از گناه یک شاخه‏ى صلاحیت است و برکنارى از فساد شاخه‏ى دیگر، ولى صلاحیت ارث زمین منحصر در اجتناب از گناه و فساد نیست بلکه عباد صالح وارث زمین باید داراى علم و عمل، عقل و تدبیر، سعى و کوشش، همکارى و همیارى، تعاون و ایثار، اتحاد و هماهنگى، برادرى و محبت، و دهها شرط و مزیت دیگر از این قبیل باشند تا لایق وراثت زمین گردند و بر کره‏ى خاک فرمانروایى نمایند. جالب آنکه خداوند در این آیه ملاک ارث زمین را صلاحیت و شایستگى خوانده و فرموده است: «عبادى الصالحین» و نفرموده: عبادى العالمین، عبادى المتقین، عبادى الزاهدین، عبادى 

    الصادقین، عبادى السابقون و دیگر صفاتى از این قبیل، زیرا این صفات و مزایا شرط تحقق صلاحیت است و افراد صالح زمانى از صلاحیت و شایستگى کامل برخوردار مى‏گردند که واجد تمام آن خصال و مزایا باشند. 

    براى آنکه معناى «ارث زمین» و حاکمیت آدمى بر آن تا اندازه‏اى روشن شود، لازم است بعضى از آیات قرآن شریف را که حاکى از مشیت بارى‏تعالى بر قدرت بشر و ناظر به سلطه‏ى انسان بر منابع ارضى است مذکور افتد و توجه شنوندگان محترم به محتواى آن آیات معطوف گردد: 

    هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها. 

    او خداوندى است که شما را از زمین آفریده و قدرت عمران و آبادى آن را به شما اعطا فرموده است. راغب مى‏گوید:  استعمرته اذا فوضت الیه العماره، موقعى که عمران و آبادى نقطه‏اى را به کسى تفویض بنمایى مى‏گویى: «استعمرته» و سپس راغب همین آیه را شاهد مى‏آورد، یعنى آفریدگار جهان که مالک واقعى تمام عوالم هستى است، آبادى زمین را به انسانها تفویض فرموده و آنها را عهده‏دار این امر مهم ساخته است. گیاهان و حیوانات برى و بحرى موجودات زنده‏ى کره‏ى زمین‏اند ولى هیچ یک از آنها قادر نیستند تحول عمرانى در آن به وجود آورند و به استعدادهاى نهفته‏ى کره‏ى خاکى جامه‏ى فعلیت بپوشانند، تنها انسان است که خداوند این قدرت را به وى تفویض نموده و در راه عمران زمین قدمهایى برداشته و موفقیتهایى به دست آورده و همچنان به پیشروى ادامه مى‏دهد. 

    هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا. 

    او خداوندى است که همه‏ى موجودات ارضى را براى شما آفریده است، نبات و حیوان، ذخایر طبیعى، معادن سطحى و عمقى، و خلاصه تمام آنچه در کره‏ى خاک آفریده شده براى شما انسانهاست و این آیه نیز دلالت دارد که بشر داراى قدرت و حاکمیتى است که مى‏تواند از تمام موجودات کره‏ى خاکى به نفع خود بهره‏بردارى نماید و موجبات رفاه خویش را فراهم آورد. 

    الم تر ان الله سخر لکم ما فى الارض. 

    اى بشر! آیا ندیدى که خداوند تمام آنچه را که در زمین است مسخر و مقهور تو ساخته است، یعنى آفریدگار حکیم بشر را به گونه‏اى خلق کرده و در وى قدرتهایى را به ودیعه گذارده که بتواند بر تمام محتویات کره‏ى خاکى حکومت کند و همه‏ى آنها هم مطیع و فرمانبر او باشند. 

    و سخر لکم الانهار. 

    خداوند رودخانه‏ها و نهرهاى عظیم را مقهور و مسخر شما ساخته و همه‏ى آنها طبق فرمان تکوینى بارى‏تعالى موظف‏اند از دستورتان اطاعت نمایند، یعنى انسان به مشیت آفریدگار حکیم داراى آنچنان قدرتى است که مى‏تواند در پرتو عقل و هوش و با نیروى علم و دانش رودخانه‏ها را با بستن سدهاى نیرومند مهار نماید، از طغیانشان جلوگیرى کند، آبها را در پشت سد به صورت دریاچه‏اى درآورد و در مواقع لازم براى احیاى اراضى موات و ایجاد مزارع و باغ بهره‏بردارى نماید و موجبات عمران و آبادى زمین را فراهم آورد. این قبیل آیات که 

    معرف شایستگى و صلاحیت انسان بر حکمرانى و فرمانروایى کره‏ى خاکى است در قرآن شریف مکرر آمده است. آفریدگار حکیم از اول بشر را با این قابلیت آفریده و استعداد حاکمیت زمین را در وجودش به ودیعه گذارده است و چون استعدادها در بشر تدریجا شکوفا مى‏گردد، حاکمیت او نیز در کره‏ى زمین تدریجى است و مرحله به مرحله پیشروى مى‏کند. تقدم و تاخر ملل جهان در زمانهاى مختلف از یکدیگر بر معیار بروز استعدادها و تحقق شرایط صلاحیت است، به هر نسبت که مردم قابلیتشان شکوفاتر شود و استعدادشان بیش از دگران رنگ فعلیت به خود بگیرد، به همان نسبت صلاحیتشان بر حکومت زمین افزایش مى‏یابد و از فرمانروایى گسترده‏ترى برخوردار مى‏گردند. 

    تو همى خوانى مکرر گشت این بالا و پست 

    تا چه پستیها نصیب ما از این بالاستى 

    پیش خود گفتى قضاى آسمان این هر دو خواست 

    خود قضاى آسمان بیرون ز حکم ماستى 

    فارغ از سر قضایى کاقتضاى فعل ما 

    گاه اینسان زشت و گاهى آنچنان زیباستى 

    هیچ قومى بى‏سبب مغلوب یا غالب نشد 

    جز در او ضعفى نهان یا قوتى پیداستى 

    تو ندارى قدرت تشخیص پیدا از نهان 

    لاجرم پنهان تو را پیداترین رویاستى 

    مردم عصر جاهلیت با تیره‏روزى و بدبختى زندگى مى‏کردند، در جهل و نادانى غوطه مى‏خوردند، بت مى‏پرستیدند، نوزادان دختر را زنده دفن مى‏نمودند، زن و مرد و پیر و جوانشان به انواع گناه و فساد اخلاق مبتلا بودند، آنچنان در زبونى و انحطاط به سر مى‏بردند که رویداد کوچکى 

    مى‏توانست بر محیطشان اثر بزرگ بگذارد و جمعیتشان را پراکنده سازد. موقعى پادشاه حبشه به فکر افتاد کعبه‏ى مکرمه را ویران کند. یک ستون نظامى به فرماندهى ابرهه روانه‏ى مکه نمود و چند فیل تربیت شده‏ى جنگى را براى ویرانسازى و پایمال کردن اشخاص با سربازان فرستاد. اهل مکه از ترس، شهر را خالى کردند و به نقاط مختلف گریختند و کوچکترین قدمى براى دفاع از حرم الهى برنداشتند. خداوند با اراده‏ى تواناى خود شر حبشیان را از حرم مطهر گرداند و آنان را با وضع غیر عادى مجازات نمود و این واقعه را خداوند در سوره‏ى فیل به طور اجمال خاطرنشان فرموده است. قضیه آنقدر مهم تلقى گردید که مردم یادش را حفظ کردند و آن سال را «عام‏الفیل» نامگذارى نمودند و حضرت محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب، صلى الله علیه و آله در همان سال متولد شد و آن مولود عزیز و بزرگوار پس از گذشت چهل سال به نبوت مبعوث گردید و همان نسل عقب‏افتاده و خرافى را با تعالیم آسمانى خود از قید و بندهاى اسارت آزاد نمود. فطرت توحیدى، وجدان اخلاقى و تمایلات عالى انسانى را در وجودشان شکوفا ساخت، استعدادهاى درونى آنان را از قوه به فعلیت آورد و در نتیجه، انسانهایى صالح و شایسته بار آمدند و بر اثر این تربیت صحیح و اساسى آنقدر نیرومند و توانا شدند که توانستند در ظرف نیم قرن وارث قسمت مهمى از کره‏ى زمین شوند و ملتهاى نیرومندى مانند ایران و روم را پیرو خود نمایند و به تبعیت خویش وادار سازند. قرآن شریف فرموده است: 

    ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم. 

    خداوند اوضاع و احوال هیچ قومى را تغییر نمى‏دهد تا وقتى که 

    خود آنان وضع خویش را تغییر دهند. 

    کسانى که از اعراب جاهلیت به پیمبر اسلام گرویدند و به آن حضرت ایمان واقعى آوردند مصمم شدند از رهبر بزرگ اسلام پیروى نمایند، خویشتن را طبق برنامه‏ى قرآن شریف بسازند، به عقاید اسلامى معتقد شوند، به اخلاق دینى متخلق گردند، گفتار و رفتارشان را با تعالیم الهى منطبق نمایند، و خلاصه خویشتن را آن طور که باید و شاید بسازند و در صف بندگان صالح خدا قرار گیرند. اینان تصمیم خود را عملى نمودند و بر اثر خودسازى و کسب صلاحیت به اوج عزت و قدرت رسیدند و از ارث زمین برخوردار گردیدند. براى آنکه دشمنان دین در صف آنان ایجاد شکاف ننمایند و به وجدتشان آسیب نرسانند، دستور آمادگى و فداکارى داد و قرآن شریف فرمود: 

    و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم . 

    همواره قواى لازم از خواربار، وسایل و آلات جنگى، و مرکبهاى سوارى را مهیا داشته باشید تا بدین وسیله دشمنان خدا و دشمنان خودتان را مرعوب نمایید که فکر هجوم و حمله به شما را در سر نپرورند. 

    براى آنکه مسلمانان در میدانهاى جنگ غافلگیر نشوند و در مقابل سلاحى که از آن بى‏خبرند قرار نگیرند، پیشواى اسلام مراقب این امر بود و در جاى خود اقدام لازم را معمول مى‏داشت. 

    و راى الرسول ان اتساع الفتوح یقضى بان یتعلم بعض اصحابه صنعه الدبابات و المجانیق اى صنائع القتال فارسل الى جرش الیمن اثنین من اصحابه یتعلمانها. 

    نظر رسول گرامى (ص) بر این شد که وسعت جنگها و فتوحات ایجاب مى‏کند که بعضى از اصحاب، صنعت دبابات و منجنیقها را که از صنایع جنگى است فراگیرند. از این رو دو نفر از اصحاب خود را به یکى از شهرهاى یمن فرستاد براى آموختن آن صنایع. 

    پیمبر گرامى اسلام (ص) تا زنده بود و مقام رهبرى را بر عهده داشت متوجه جمیع امور مسلمانان بود و مردم لایق بر اساس شایستگى و صلاحیت پیشروى مى‏نمودند. افراد نامناسب و ناصالح قدرت نداشتند به فعالیت گسترده‏اى بر ضد اسلام و تعالیم الهى دست بزنند، اما با مرگ رسول گرامى (ص) فعالیت منفى آغاز شد و کسانى با کارشکنیهاى خود صدماتى به اسلام وارد آوردند و از همه مهمتر مداخله در امور رهبرى و جانشینى پیغمبر اکرم (ص) بود. مسئله‏ى ولایت و زمامدارى امور مسلمین یکى از دعائم و ارکان دین است و در این باره روایات زیادى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است که در اینجا یک روایت ذکر مى‏شود: 

    عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: بنى الاسلام على خمس: على الصلوه و الزکوه و الصوم و الحج و الولایه و لم یناد بشى‏ء کما نودى بالولایه فاخذ الناس باربع و ترکوا هذه یعنى الولایه. 

    امام باقر (ع) فرمود: اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج، و ولایت، و درباره‏ى هیچ یک از آنها همانند امر ولایت ندا داده نشده است. اما مردم چهار پایگاه دین را گرفتند و عملا به کار بستند و پایگاه پنجم یعنى ولایت را ترک گفتند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:9 عصر چهارشنبه 87/11/30

     شرح دعای مکارم الاخلاق(62)

     

    عن على علیه‏السلام قال: شکرک للراضى عنک یزیده رضاء و وفاء و شکرک للساخط علیک یوجب لک منه صلاحا و تعطفا. 

    على (ع) فرموده: آن کس که به تو نعمت مى‏دهد و شکرش را ادا مى‏کنى اگر قلبا از تو راضى باشد، شکرت بر خشنودى و وفایش مى‏افزاید و اگر بر تو خشمگین باشد، شکر تو موجب صلاح ضمیر و عطوفتش مى‏گردد. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعا که موضوع سخنرانى امروز است، در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و ان اشکر الحسنه، بار الها! موفقم بدار که خوبى را شکر نمایم. ملاحظه مى‏کنید امام (ع) به گونه‏اى سخن گفته که شامل تمام نعمتها مى‏شود، خواه نعمتهایى که آفریدگار بدون واسطه به او اعطا فرموده و خواه نعمتهایى که با واسطه‏ى دست بشر به وى رسیده است. خلاصه، شکر نعمت به معناى وسیع خود از وظایف قطعى افراد متنعم است و به صریح قرآن شریف شکر نعمت موجب افزایش آن مى‏گردد و کفران نعمت، عذاب شدید الهى را در پى دارد. ناگفته نماند که شکرگزارى 

    در زمینه‏ى اعطاى نعمت، بجا و صحیح است، اما اگر کسى بدون دریافت نعمت زبان به شکرت بگشاید مى‏توانى عمل او را نوعى اعلام خطر تلقى کنى، زیرا کسى که روزى بى‏حساب تو را شکر مى‏کند ممکن است روزى بى‏حساب به ذم و بدگوییت زبان بگشاید و این مطلب را حضرت على (ع) در عبارت کوتاهى خاطرنشان فرموده است: 

    من شکر على غیر احسان ذم على غیر اساءه. 

    کسى که بدون احسان تو را شکر مى‏گوید، بدون بدى نیز تو را مذمت مى‏کند. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعا که موضوع سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و اغضى عن السیئه: بار الها! به من توفیق عنایت فرما که از بدیها چشم‏پوشى نمایم. 

    یکى از برنامه‏هاى انسان‏سازى در مکتب آسمانى پیغمبران این بود که به پیروان خود درس حسن‏نظر مى‏دادند، به آنان مى‏گفتند: جهان و جهانیان را از دیدگاه خوشبینى بنگرید و از عیبجویى و سوءنظر اجتناب نمایید و این درس انسانى از خلال بعضى از روایات استفاده مى‏شود: 

    روى ان عیسى علیه‏السلام مر و الحواریون على جیفه کلب. فقال الحواریون: ما انتن ریح هذا الکلب. فقال عیسى (ع): ما اشد بیاض اسنانه. 

    حضرت عیسى بن مریم در رهگذر با حواریون از کنار سگ مرده‏اى عبور کردند. حواریون از تعفن و بوى بد آن لاشه سخن گفتند، اما حضرت عیسى (ع) فرمود: چقدر دندانهایش سفید است. 

    از جمله‏ى صفات حضرت بارى‏تعالى آشکار نمودن خوبیها و پوشاندن بدیها است: 

    یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح: اگر انسانى بتواند این دو صفت بزرگ را تمرین کند و خویشتن را به آن دو متخلق سازد، او به کامل مطلق یعنى ذات اقدس الهى تشبه یافته است و امیرالمومنین (ع) از این مزیت و کمال، برخوردار بود: 

    عن على بن ابیطالب علیه‏السلام انه قال: لو وجدت مومنا على فاحشه لسترته بثوبى او قال علیه‏السلام بثوبه. 

    على (ع) فرمود: اگر مومنى را در حال گناه مشاهده کنم او را با لباس خود مى‏پوشانم، یا آنکه فرموده است با لباس خودش مى‏پوشانم. 

    اولیاى گرامى اسلام درباره‏ى حسنات یا کارهاى خوب و همچنین درباره‏ى سیئات یا کارهاى بد از ابعاد مختلف سخن گفته و در هر بعدى وظیفه‏ى اسلامى و انسانى پیروان خود را بیان نموده است. در جایى که دیگرى به شما نیکى کند وظیفه‏ى شما شکرگزارى اوست و این مدلول جمله‏ى اول دعاى امام سجاد (ع) موضوع سخنرانى امروز است: و ان اشکر الحسنه. 

    در جایى که دیگرى به شما بد کند وظیفه‏ى کرامت خلق شما چشم‏پوشى و نادیده گرفتن بدى اوست و این دستور، مدلول جمله‏ى دوم دعاى حضرت سجاد (ع) در بحث امروز است: و ان اغضى عن السیئه. 

    در جایى که شما موفق شدید به دگرى احسان نمایید، خداوند را بر این موفقیت حمد کنید و شکر او را در کار نیکى که انجام داده‏اید بجاى آورید. در جایى که شما دچار لغزش گردیدید و نسبت 

    به دگرى بد کردید، استغفار کنید و از پیشگاه خداوند طلب آمرزش نمایید، و این دو مدلول حدیث امام صادق (ع) است: 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: اذا احسنتم فاحمدوا الله و اذا اساتم فاستغفروا الله. 

    در جایى که از دگرى به شما نعمتى رسیده آن را همواره به خاطر داشته باشید و از یاد نبرید، جایى که شما به دگرى خدمت نموده‏اید و به وى نعمتى داده‏اید آن را فراموش کنید مبادا موقعى بر سرش منت بگذارید و اجر خود را در پیشگاه پروردگار عالم از میان ببرید و این نیز مدلول حدیثى از امیرالمومنین (ع) است: 

    عن على علیه‏السلام قال: اذا صنع الیک معروف فاذکره و اذا صنعت معروفا فانسه. 

    در جایى که شما به دگرى احسان مى‏کنید و او را از عطاى خویش برخوردار مى‏سازید، بکوشید در کیفیت احسان، نکاتى را که حضرت صادق (ع) ضمن حدیثى تذکر داده است رعایت کنید و بدین وسیله عمل نیک خود را در پیشگاه حضرت بارى‏تعالى گرانقدر نمایید. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: رایت المعروف لا یصلح الا بثلاث خصال: تصغیره و تستیره و تعجیله. فانک اذا صغرته عظمته عند من تصنعه الیه، و اذا سترته تممته، و اذا عجلته هناته. 

    امام صادق (ع) فرموده: صلاح و شایستگى عمل معروف را وابسته به سه چیز مى‏بینم: کوچک شمردن، پنهان داشتن، و تعجیل در انجام آن. چه وقتى عطاى خود را کوچک شمردى آن را در نظر گیرنده‏ى عطا بزرگ نموده‏اى، وقتى خدمت خود را پنهان داشتى نعمت 

    را تتمیم و تکمیل کرده‏اى، و چون در انجام خدمت عجله نمایى آن را بر گیرنده‏ى نعمت گوارا ساخته‏اى. 

    شکر حسنات و چشم‏پوشى از سیئات در جوامع بشرى داراى فواید روانى و آثار عملى است و هر یک در جاى خود مى‏تواند نتیجه‏ى مفیدى به بار آورد. شکر نعمت مایه‏ى تشویق منعم است، در وى اثر روحى مى‏گذارد و او را با علاقه و رغبت بیشترى به خدمات اجتماعى وامى‏دارد، به علاوه، دگران را نیز به راه نیکوکارى سوق مى‏دهد و بر تعداد خدمتگزاران مى‏افزاید و در نتیجه، جامعه از تعاون و رفاه بیشترى برخوردار مى‏گردد. بر عکس، بى‏تفاوتى در مقابل احسان و خوددارى از شکر منعم مایه‏ى دلسردى و یاس مى‏شود و خدمتگزاران را در ادامه‏ى خدمت بى‏رغبت مى‏نماید. اثر مفید تشویق منحصر در شکر منعم و خدمتگزارى اهل احسان نیست، بلکه تشویق مى‏تواند محصل خردسال و جوان را در رشته‏ى درس خواندن، کارمند دولت را در وظایف ادارى و نیروهاى مسلح را در دفاع از کشور، بیش از پیش دلگرم نماید و آنان را با جدیت زیادترى در ادامه‏ى کار وادار سازد. حضرت امیرالمومنین (ع) ضمن عهدنامه‏ى خود تشویق نظامیان خدمتگزار و نام بردن از خدمات آنان را اکیدا به مالک اشتر، والى مصر، توصیه فرموده و این مطلب را در خلال این بیان خاطرنشان ساخته است: 

    و واصل فى حسن الثناء علیهم و تعدید ما ابلى ذو و البلاء منهم، فان کثره الذکر لحسن افعالهم تهز الشجاع و تحرض الناکل. 

    همواره از نظامیان خدمتگزار به نیکى یاد کن و کارهاى بزرگى را که انجام داده‏اند به شمار آور، چه زیاد نام بردن از کارهاى 

    نیک آنان افراد شجاع را تحریک مى‏کند و اشخاص سست را ترغیب مى‏نماید و به تحرک و فعالیت وادار مى‏سازد. 

    براى آنکه بدانیم حقشناسى از منعم در آیین مقدس اسلام تا چه حد محبوب و مورد توجه است، مى‏توانیم در سخنان اولیاى دین که درباره‏ى کفران نعمت گفته‏اند، دقت نماییم تا متوجه شویم که حق ناشناسى از معروف چه اندازه در اسلام مورد بغض و بدبینى است: 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: لعن الله قاطعى سبیل المعروف و هو الرجل یصنع الیه المعروف فیکفره فیمنع صاحبه ان یصنع ذلک الى غیره. 

    امام صادق (ع) فرموده: خدا لعنت کند کسى را که قطع راه معروف مى‏نماید و مانع احسان نیکوکار مى‏گردد، او مردى است حق‏ناشناس، به وى احسان مى‏شود، نعمت منعم را کفران مى‏نماید و بر اثر این عمل ناروا راه خیر را سد مى‏کند و مانع آن مى‏گردد که نیکوکار در مورد شخص دگرى قدم بردارد و کار معروفى را درباره‏ى او انجام دهد. 

    چشم‏پوشى از سیئه مانند شکر حسنه داراى اثر مفید روانى و اجتماعى است، شکر حسنه، اهل معروف را در راه خیر تشویق مى‏کند و کسانى را که اهل معروف نیستند به این راه سوق مى‏دهد. چشم‏پوشى از سیئه نیز مى‏تواند زمینه‏ى کرامت خلق شود و آدمى به سجیه‏ى عفو و اغماض گرایش یابد و اگر چشم‏پوشى نشود چه بسا پیگیرى از یک سیئه منشاء سیئات بسیار گردد، مایه‏ى تشاجر و اختلاف شود، و ممکن است در مواقعى کار تشاجر به مفاسد ندامت‏بار و غیر قابل جبران منتهى گردد. 

    در پایان بحث شکر نعمت، لازم مى‏داند نکته‏اى را به عرض شنوندگان محترم برساند، امید است مفید و سودمند افتد. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و ان اشکر الحسنه: بار الها! موفقم بدار که نیکى را شکرگزار باشم. به کار بردن کلمه‏ى حسنه در زمینه‏ى اعطاى نعمت روشنگر این مطلب است که انفاق مالى اگر بجا و نیکو باشد سزاوار شکر است و باید از عمل منعم قدردانى نمود، اما اگر انفاق، نابجا و در غیر مورد باشد، نه تنها شایسته‏ى شکر نیست بلکه ممکن است در پاره‏اى از موارد بر اثر اسراف و تضییع مال شایان توبیخ باشد. گاه شخص شهرت‏طلب و خودخواه مجلس ضیافتى تشکیل مى‏دهد و از جمعى دعوت مى‏کند، هدفش از این دعوت، پذیرایى دوستانه و ضیافت برادرانه نیست بلکه مى‏خواهد خود را نشان بدهد و خویشتن را بلندآوازه نماید. از اینرو در تهیه‏ى غذا و کیفیت و کمیت آن افراط مى‏کند و به اسراف و زیاده‏روى دست مى‏زند و چون طعام تهیه شده چندین برابر نیاز مهمانان بوده، پس از پذیرایى قسمت اعظم غذا در سفره باقى مى‏ماند و بدبختانه بیشتر غذاى باقیمانده در ظروف زباله ریخته مى‏شود و تبذیر و اسراف نعمت به میان مى‏آید. این قبیل انفاقها را شرع مقدس، احسان نمى‏داند و انفاق‏کننده استحقاق شکر ندارد. 

    براى آنکه این مطلب هر چه بهتر روشن شود، در اینجا قسمتى از روایت حضرت مولى‏الموحدین، امیرالمومنین، على علیه‏السلام را که در خصوص امر مال و چگونگى صرف نمودن آن توضیح داده و شیعیان خود را آگاه فرموده است، تقدیم شنوندگان محترم مى‏نماید. 

    من کان فیکم له مال فایاه و الفساد، فان اعطاءه فى غیر حقه تبذیر 

    و اسراف و هو یرفع ذکر صاحبه فى الناس و یضعه عند الله و لم یضع امرء ماله فى غیر حقه و عند غیر اهله الا حرمه الله شکرهم و کان لغیره ودهم فان بقى معه منهم بقیه ممن یظهر الشکر له و یریه النصح فانما ذلک ملق منه و کذب و لم یضع امرء ماله فى غیر حقه و عند غیر اهله الا لم یکن له من الحظ فیما اتى الا محمده اللئام و ثناء الاشرار مادام علیه منعما مفضلا. فمن کان منکم له مال فلیصل به القرابه و لیحسن منه الضیافه و لیفک به العانى و الاسیر و ابن السبیل فان الفوز بهذه الخصال مکارم الدنیا و شرف الاخره. 

    کسى از شما که داراى مال و ثروت است بپرهیزد از فساد، چه آنکه اعطاى مال در غیر مورد تبذیر است و اسراف و این عمل ناروا یاد صاحبش را بین مردم زیاد مى‏کند و نامش را بالا مى‏برد، ولى نزد بارى‏تعالى او را پست مى‏کند و موجب انحطاطش مى‏گردد و هیچ انسانى مال خود را در غیر حق و در مورد افراد نااهل صرف نمى‏کند، مگر آنکه خداوند او را از شکرگزارى دریافت‏کنندگان مال محروم مى‏سازد و علاقه و مودت اینان به غیر اعطاکننده‏ى مال معطوف مى‏گردد و اگر کسانى از دریافت‏کنندگان به جاى مانده باشند و زبان به شکر و خیرخواهى صاحب مال بگشایند، هدفشان چاپلوسى و دروغگویى است و هیچ فرد متمکن، مال خود را در غیر حق و براى نااهل صرف ننموده مگر آنکه نصیبش از آن پرداخت نابجا و بى‏مورد، ستایش فرومایگان و مدح اشرار بوده، آن هم نه همیشه و به طور دائم بلکه تا وقتى که نعمت منعم را دریافت مى‏کنند و از فضل و عنایت او 

    برخوردارند. 

    سپس على (ع) به دوستان خود فرمود: هر یک از شما که داراى مال است آن را در راه صله‏ى رحم یا مهمانى نیکو و پسندیده صرف نماید یا آنکه مال خود را در راه نجات و رهایى کسانى که در رنج و تعب‏اند یا آنکه اسیر یا ابن السبیل‏اند به کار گیرد و موجبات آزادى و رفع گرفتارى آنان را فراهم آورد که دست یافتن به این خصال حمیده، مایه‏ى کرامت و بزرگوارى دنیا و موجب شرف و فضیلت در عالم آخرت است. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:8 عصر چهارشنبه 87/11/30

    شرح دعای مکارم الاخلاق(61)

     

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و ان اشکر الحسنه و اغضى عن السیئه. 

     

    به خواست بارى تعالى این دو جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع سخنرانى و بحث امروز است. امام سجاد علیه‏السلام در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! به من توفیق عنایت فرما که خوبیها را شکرگزار باشم و از بدیها چشم‏پوشى نمایم. 

    براى روشن شدن معناى جمله‏ى اول دعاى امام لازم است معناى شکر را بدانیم. 

    الشکر ثلاثه اضرب: شکر القلب و هو تصور النعمه، و شکر اللسان و هو الثناء على المنعم، و شکر سائر الجوارح و هو مکافاه النعمه بقدر استحقاقه. 

    راغب مى‏گوید شکر سه گونه است: یکى شکر قلب است و آن تصور نعمت است، آن دیگر شکر زبان است و آن ثنا گفتن و حمد نمودن منعم است، و سوم شکر جوارح و آن به کار بردن عضو است در 

    استفاده از نعمت. البته شکر قلب، یعنى تصور نعمت، مهمتر از شکر زبان و شکر جوارح است، زیرا قلب کانون اراده و مرکز تصمیم است، زبان و دیگر جوارح به فرمان مرکز فرماندهى است. وقتى آدمى در دل باور داشته باشد که هر چه نعمت در اختیار اوست از خداوند است، طبعا زبان و جوارح تحت تاثیر شکر قلب قرار دارند و انسان با تمام وجود شکرگزار خدا خواهد بود، و این مطلب در خلال روایات خاطرنشان گردیده است: 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: من انعم الله علیه بنعمه فعرفها بقلبه فقد ادى شکرها. 

    امام صادق (ع) فرموده: کسى که خداوند به وى نعمتى را عطا مى‏فرماید و دل او عارف است که آن نعمت عطیه‏ى الهى است، با همان معرفت قلبى شکر نعمت را به جاى آورده است. 

    روى ان موسى علیه‏السلام قال فى مناجاته: الهى خلقت آدم بیدک و اسکنته جنتک و زوجته حواء امتک فکیف شکرک، فقال علم ان ذلک منى فکانت معرفته شکرا. 

    روایت شده که حضرت موسى بن عمران در مناجات خود به پیشگاه خداوند عرض کرد: بار الها! آدم را به دست خودت آفریدى، در بهشت خودت او را جاى دادى، حوا را به همسریش گزیدى، او چگونه ترا شکر نمود؟ خداوند فرمود: آدم دانست که همه‏ى آن نعمتها از من است و او با این معرفت، شکر مرا به جاى آورد. 

    کسى که در دل باور دارد تمام نعمتها از خداوند است و با این باور عالیترین شکر را به جاى آورده و اداى وظیفه‏ى قلبى را نموده است، 

    او باید مراقبت نماید که در مقام عمل نیز شکرگزار نعمتهاى الهى باشد و هر نعمت در جائى صرف شود که مرضى صاحب نعمت است، یعنى با هیچ یک از عطایاى الهى مرتکب گناه نشود، خواه آن عطایا جوارح و اعضاى بدن باشد که به اختیار اراده‏ى او به کار مى‏رود و خواه نعمتهاى خارج از وجود انسان باشد، مانند مال، مقام، محبوبیت، نفوذ کلام، و دیگر نعمتهایى از این قبیل، و شکر جامع، به کار بردن نعمت بر وفق رضاى الهى و اجتناب از گناهان است. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: الشکر للنعم اجتناب المحارم و تمام الشکر قول العبد: الحمد لله رب العالمین. 

    امام صادق (ع) فرمود: شکر نعمتها پرهیز از گناهان است و شکر تمام و کامل این است که بنده‏ى خدا بگوید: الحمد لله رب العالمین.- بنابراین اگر انسانى با دست و زبانش، با قلم و قدمش، با مال و ثروتش، و با جاه و مقامش اعمالى را انجام دهد که مرضى خدا باشد، او با عمل پاک و منزه خود شکر نعمت را به جاى آورده است، و اگر با یکى از آن نعمتها مرتکب گناه گردد ، با آن عمل کفران نعمت نموده است. شکر نعمت دست، رفع نیازهاى زندگى یا دست افتاده گرفتن است و کفران نعمت دست، دزدى کردن و یا بر سر مظلوم کوبیدن است. شکر نعمت مقام، حمایت مظلوم و کوتاه کردن دست ظالم است، و کفران نعمت مقام، بى‏اعتنایى به ضعفا و یارى کردن به ستمکاران و زورگویان است. على (ع) با نظامیان خود به منزل ذى‏قار رسید، در آنجا توقف نمود. امام (ع) نعلین پاره‏ى خود را تعمیر مى‏نمود. عبدالله بن عباس به حضورش آمد. به وى فرمود: قیمت 

    نعلین من چیست؟ عرض کرد: قیمتى ندارد: 

    فقال علیه‏السلام: و الله لهى احب الى من امرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا. 

    فرمود: قسم به خدا این نعلین بى‏ارزش نزد من محبوبتر است از حکومت بر شما، مگر آنکه بتوانم از سنگر حکومت استفاده‏ى معنوى و الهى بنمایم، حقى را بر پا دارم یا باطلى را دفع نمایم. 

    اجر شکرگزارى: شکر نعمت در پیشگاه خداوند اجر عبادت دارد و صاحبان نعمت با انجام این وظیفه‏ى مقدس از پاداش بزرگ خداوند برخوردار مى‏گردند و این بشارت ضمن روایتى از رسول گرامى (ص) به شکرگزاران اعلام گردیده است: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال،: الطاعم الشاکر له من الاجر کاجر الصائم المحتسب و المعافى الشاکر له من الاجر کاجر المبتلى الصابر و المعطى الشاکر له من الاجر کاجر المحروم القانع. 

    رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرموده است: آن کس که غذا مى‏خورد و سپاسگزار خداوند است، اجر او همانند پاداش کسى است که براى خدا و به منظور نیل به ثواب الهى روزه گرفته است، کسى که سالم است و خدا را بر نعمت سلامت شکر مى‏کند، اجر او همانند اجر بیمار باایمانى است که براى خداوند در بیمارى صبر مى‏کند، کسى که از نعمت خداوند برخوردار است و به دگران اعطا مى‏نماید، اجر او همانند اجر تهیدست محرومى است که براى خدا قانع است و مضیقه‏ى زندگى را تحمل مى‏نماید. 

    گاهى دنیا به کام افراد گناهکار مى‏گردد و پى در پى از 

    نعمتهاى گوناگون برخوردار مى‏شوند و تراکم نعمتها را براى خود سعادت مى‏پندارند، غافل از آنکه آن نعمتها غفلتشان را افزایش مى‏دهد و با گذراندن ایام حیات گناه‏آلودشان، منازل سقوط را تدریجا مى‏پیمایند. 

    قرآن شریف درباره‏ى اینان فرموده: 

    و الذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون. 

    کسانى که آیات ما را تکذیب مى‏کنند، آنان را به نعمتهاى خود متنعم مى‏سازیم و همان نعمتها مایه‏ى افزایش غفلتشان مى‏شود و بدون اینکه خودشان بدانند مدارج هلاکت و تباهى را مى‏پیمایند. 

    عن الصادق علیه‏السلام انه سئل عن هذه الایه فقال: هو العبد یذنب الذنب فتجدد له النعمه تلهیه تلک النعمه عن الاستغفار من ذلک الذنب. 

    از امام صادق (ع) درباره‏ى این آیه سئوال شد، فرمود: او بنده‏اى است که گناه مى‏کند و نعمت بر وى تجدید مى‏شود و همان تجدید نعمت، او را غافل مى‏کند و از استغفارش بازمى‏دارد. 

    صاحبان نعمت براى اینکه خود را بشناسند، از وضع معنوى خویش آگاه گردند، و بدانند که آیا از افراد غافل‏اند و مشمول آیه‏ى استدراج‏اند یا نه به این روایت توجه نمایند: 

    عن سنان بن طریف قال، قلت لابیعبدالله علیه‏السلام: خشیت ان اکون مستدرجا. قال و لم. قال لانى دعوت الله ان یرزقنى دارا فرزقنى، و دعوت الله ان یرزقنى الف درهم فرزقنى الفا، و دعوته ان یرزقنى خادما فرزقنى خادما. قال فاى شى‏ء تقول؟ قال اقول: الحمد لله. قال: فما اعطیت افضل مما اعطیت. 

    سنان بن طریف مى‏گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: من خائفم از اینکه مستدرج باشم. فرمود: براى چه؟ گفتم از خدا خواستم به من خانه‏اى بدهد خانه داد، خواستم به من هزار درهم بدهد هزار درهم داد، خواستم به من خادمى بدهد خادم داد. فرمود: در اجابت این درخواستها چه مى‏گویى؟ عرض کرد مى‏گویم: الحمدلله. فرمود: عطیه‏ى حمدت از آن نعمتهایى که به تو عطا شده برتر و بالاتر است.- یعنى با توجه به حضرت حق و حمد بارى تعالى تو از مستدرجان نیستى، از خدا غفلت ندارى، و به حساب آن گروه گناهکار و غافل نمى‏آیى. 

    جهانى که در آن زیست مى‏کنیم عالم وسایل و اسباب است و براى پیدایش هر موجودى در نظام آفرینش راه و مجراى خاصى مقرر گردیده که باید از آن راه و بدان وسیله جامه‏ى تحقق بپوشد و به وجود آید. نعمتهاى حضرت بارى تعالى نیز از مجارى و طرقى که قضاى الهى بر آن تعلق گرفته است به مردم مى‏رسد، با این تفاوت که مجراى بعضى از نعمتها فقط علل تکوینى و شرایط خاصى است که در نظام خلقت مقرر گردیده و دست انسان در پیدایش آنها مداخله ندارد، مانند نعمت آفتاب و تابش نور آن که حیات انسانى و حیات نبات و حیوان وابسته به آن است و نعمتهاى بسیارى از این جرم بزرگ کیهانى عاید بشر مى‏گردد و همچنین نعمت باران که بر اثر تبخیر آب، تولید ابر و شرایط جوى باران مى‏بارد و آدمى از وجود آب که مایه‏ى حیات او و دیگر موجودات زنده است بهره‏مند مى‏شود. براى اداى شکر این قبیل نعمتها باید حضرت آفریدگار را که معطى نعمت است در دل و زبان حمد نمود و از پیشگاه مقدسش درخواست ادامه‏ى نعمت داشت. بعضى از نعمتهاست که مجارى اعطاى آنها کسانى از افراد بشرند و به شکلهاى مختلف آن نعمتها به وسیله‏ى آنان به ما مى‏رسد. در این قبیل موارد شرع 

    مقدس دستور داده که علاوه بر شکر خداوند که خالق و معطى اصل نعمت است باید راه وصول به آن نعمت را که انسانها هستند شکر نمود و مراتب حقشناسى را در مقابل آنان ابراز داشت. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این باره فرموده است: 

    و اما حق ذى المعروف علیک فان تشکره و تذکر معروفه و تنشر له المقاله الحسنه و تخلص له الدعاء فیما بینک و بین الله سبحانه فانک اذا فعلت ذلک کنت قد شکرته سرا و علانیه ثم ان امکن مکافاته بالفعل کافاته و الا کنت مرصدا له موطنا نفسک علیها. 

    در رساله‏ى «حقوق» امام سجاد (ع) چنین آمده است: اما حق کسى که درباره‏ات معروفى را انجام نموده و به تو نعمتى داده این است که او را شکر نمایى و خوبى او را در یاد داشته باشى و آن را بگویى و نشر دهى و درباره‏ى او بین خود و خداوند دعا نمایى و اگر چنین کردى شکر او را در نهان و آشکار بجا آورده‏اى، سپس اگر مى‏توانى نعمت او را تلافى کن و اگر قدرت ندارى و نمى‏توانى منتظر فرصت باش و دل را براى تلافى کردن آن نعمت آماده و مهیا ساز. 

    در اسلام، شکر کسى که واسطه‏ى وصول نعمت به ما باشد بسیار مهم شناخته شده و در کنار شکر خداوند که صاحب نعمت است باید واسطه‏ى وصول نعمت را نیز شکر نمود و حق خدمت او را بجا آورد و در این باره روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است: 

    عن على بن موسى الرضا علیهماالسلام قال: من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عز و جل. 

    حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام فرموده: کسى که شکر نعمت مخلوق خدا را ادا نکند شکر خداوند خالق را ادا ننموده و بجا نیاورده است. 

    نعمت حیات و قوایى که براى ادامه آن لازم است بزرگترین نعمت خداوند براى ماست و باید شکر این نعمت بزرگ را بجا آوریم. ولى مى‏دانیم که این نعمت گرانقدر به وسیله‏ى پدر و مادر به ما اعطا شده است و اگر آن دو نمى‏بودند ما به وجود نمى‏آمدیم. بنابراین طبق دستور اسلام، وظیفه داریم در نعمت زندگى، خداوند را شکرگزار باشیم و همچنین پدر و مادر را که مجراى این فیض بزرگ بوده‏اند شکر نمائیم. 

    خداوند در قرآن شریف به انسان توصیه نموده است: 

    ان اشکرلى و لوالدیک. 

    مرا و پدر و مادرت را شکرگزار باش. 

    علم نیز فیضى است از طرف بارى تعالى و باید او را در اعطاى این نعمت، سپاسگزار باشیم ولى مى‏دانیم که مجراى فیض علم، معلم است، اوست که در مدارج مختلف علمى دست محصل را مى‏گیرد و قدم به قدم به پیش رویش موفق مى‏دارد. بنابراین تمام افراد تحصیل کرده باید آموزگاران، دبیران، مدرسین و استادان خود را در هر مرتبه و مقامى که باشند شکر نمایند: 

    عن على علیه‏السلام قال: اکرم ضیفک و ان کان حقیرا و قم من مجلسک لابیک و معلمک و ان کنت امیرا. 

    على علیه‏السلام فرموده: مهمانت را احترام کن اگر چه او از نظر شخصیت اجتماعى ارزش بزرگ ندارد و همچنین به احترام پدر و معلمت قیام کن و برپا خیز اگر چه فرمانرواى جامعه باشى. 

    براى آنکه بدانیم شکر نعمت مخلوق در پیشگاه بارى‏تعالى تا چه حد ارزنده و مهم است، باید تمام شنوندگان محترم در روایتى که از رسول گرامى اسلام (ص) به عرض مى‏رسانم کمال دقت و توجه را مبذول دارند و عملا در طول زندگى خود مدلول آن روایت را به کار بندند، پیش از آنکه روز قیامت فرارسد و محکمه‏ى عدل الهى بر پا گردد و از غفلتى که در دنیا نسبت به شکر وسایط نعمتهاى الهى داشته‏اند، سرافکنده شوند و دچار تاثر و ناراحتى گردند: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یوتى بعبد یوم القیامه فیوقف بین یدى الله عز و جل فیامر به الى النار. فیقول اى رب! امرت بى الى النار و قد قرات القرآن. فیقول الله: اى عبدى! انى انعمت علیک و لم تشکر نعمتى. فیقول اى رب! انعمت على بکذا، شکرتک بکذا و انعمت على بکذا فشکرتک بکذا. فلا یزال یحصى النعم و یعدد الشکر. فیقول الله تعالى: صدقت عبدى الا انت لم تشکر من اجریت علیک نعمتى على یدیه و انى قد آلیت على نفسى ان لا اقبل شکر عبد بنعمه انعمتها علیه حتى یشکر من ساقها من خلقى الیه. 

    رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: بنده‏اى را در قیامت به پیشگاه الهى مى‏آورند و خداوند درباره‏ى او فرمان عذاب مى‏دهد. عرض مى‏کند بار الها! درباره‏ام امر به دوزخ فرمودى با آنکه من در دنیا مسلمان و قارى قرآن بودم. خداوند مى‏فرماید: بنده‏ى من! نعمتهایى را به تو دادم و شکر آنها را بجاى نیاوردى. عرض مى‏کند: بار الها! فلان نعمت را دادى تو را شکر کردم، فلان نعمت را دادى تو را شکر نمودم، یک به یک نعمتها را مى‏شمرد و از شکرها نام مى‏برد. خداوند  مى‏فرماید: بنده‏ى من! راست مى‏گویى، جز آنکه کسى را که من به دست او نعمت خود را به تو رساندم شکر نکردى، و من با خود عهد نموده‏ام شکر نعمتهایى را که به بنده‏اى داده‏ام نپذیرم تا شکر کند کسى را که نعمت من توسط او به وى رسیده است. 

    شکر واسطه‏ى نعمت علاوه بر اینکه اطاعت از خالق و حقشناسى از مخلوق است، داراى اثر روانى است و شکرگزار، خود از آن اثر منتفع مى‏گردد.

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:7 عصر چهارشنبه 87/11/30

    شرح دعای مکارم الاخلاق(60)

    اگر غیبت شده زنده است و از غیبتى که درباره‏ى او شده خبر ندارد و گمان مى‏رود که مراجعه به او براى رضایت دادن موجب عداوت مى‏شود و فتنه و فساد به بار مى‏آورد، غیبت‏کننده به وى مراجعه نمى‏کند و در عوض براى او بسیار استغفار مى‏کند و مکرر از پیشگاه الهى درخواست عفوش را مى‏نماید و همچنین اگر غیبت شده فرد بى‏گذشتى بود و غیبت‏کننده به وى مراجعه نمود و او مشمول عفوش قرار نداد، درباره او نیز باید زیاد استغفار کند و مکرر از خداوند برایش طلب عفو بنماید و این استغفارها در صفحه‏ى حسنات آن دو گروه ثبت مى‏شود، در قیامت به نجات آنان کمک مى‏کند و 

    موجب مى‏گردد که غیبت‏شدگان نیز از غیبت‏کننده عفو و اغماض نمایند و او را مشمول بخشش خود قرار دهند. 

    خلاصه، افراد باایمان که از دگران غیبت کرده‏اند و به عرضشان تجاوز نموده‏اند تا زنده هستند دین خود را با استرضاء یا استغفار تصفیه کنند که پیش از آنکه روز قیامت فرارسد و تصفیه‏ى حساب یا انتقال حسنات غیبت‏کننده به غیبت شده، یا انتقال سیئات غیبت شده به غیبت کننده انجام پذیرد. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من کانت لاخیه عنده مظلمه فى عرض او مال فلیتحللها منه من قبل ان یاتى یوم لیس هناک دینار و لا درهم، انما یوخذ من حسناته فان لم تکن له حسنات اخذ من سیئات صاحبه فزیدت على سیئاته. 

    رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که از برادرش نزد او مظلمه‏ى عرضى یا مالى است از صاحب حق حلالیت طلب کند پیش از آنکه روزى بیاید که درهم و دینارى در کار نیست و براى رضاى صاحب حق از حسنات غیبت کننده به غیبت شده داده مى‏شود و اگر حسنه ندارد از گناهان غیبت شده بر گناهان غیبت‏کننده افزوده مى‏گردد. 

    براى آنکه افراد باایمان به گناه غیبت آلوده نشوند در مجالسى که معمولا نام اشخاص به میان مى‏آید و حضار به غیبت این و آن مى‏پردازند شرکت نکنند. اگر در مجلسى شرکت کردند و غیبت آغاز شد در صورتى که بتوانند آنان را از غیبت نهى نمایند و اگر نمى‏توانند سخن دگرى به میان آورند که رشته‏ى غیبت قطع شود و اگر 

    این کار هم ناممکن است خود، مجلس غیبت را ترک گویند و از محیط گناه‏آلود خارج شوند. 

    غیبتهایى که مجاز شناخته شده: در روایات اسلامى، بعضى از غیبتهاست که منع قانونى ندارد و غیبت کننده، اگر مرتکب آن شود مرتکب گناه نشده است. بعضى از غیبتهاست که براى حفظ اسلام راستین و آگاه‏سازى مسلمین و همچنین براى مبارزه با ظلم و حمایت از مظلوم باید انجام پذیرد و اگر در این قبیل مواقع خوددارى شود زیانهاى بزرگترى از زیان غیبت به بار مى‏آورد و جامعه را به راه سقوط و تباهى سوق مى‏دهد و در اینجا با استفاده از روایات و فتاوى بعضى از فقها به پاره‏اى از موارد اشاره مى‏شود. 

    بعضى از افراد در پس پرده مرتکب معصیت مى‏شوند و در اطاق دربسته قمار مى‏زنند ، مشروب مى‏خورند، و مرتکب عمل منافى باعفت مى‏شوند. غیبت این قبیل گناهکاران ممنوع و پرده‏درى از آنان حرام است. اما کسانى که علنا مشروب مى‏خورند و مست در خیابانها به راه مى‏افتند یا علنا و در منظر مردم قمار مى‏زنند یا در خیابانها و رهگذرها با صداى بلند، فحش و دشنام مى‏گویند، غیبت اینان از آن گناهانى که متظاهرند معصیت نیست زیرا اینان با عمل خویش پرده‏ى احترام خود را دریده‏اند و موجبات هتک و توهین خویشتن را فراهم آورده‏اند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: من القى جلباب الحیاء من وجهه فلا غیبه له. 

    رسول اکرم فرموده است: کسى که پرده‏ى حیا را از چهره‏ى خود 

    بیفکند و در مقابل مردم بدون احساس شرمسارى مرتکب گناه شود براى او غیبتى نیست. 

    بدعت‏گذارى در دین- بدعت عبارت است از چیزى که در کتاب و سنت نیامده و جزء دین خدا نیست. اگر کسى بخواهد آن را به حساب دین بگذارد و مسلمانان را به انجام آن وادار سازد، غیبت بدعت‏گذار در گناهى که مرتکب شده نه تنها حرام نیست بلکه به موجب روایات، باید مسلمانان از وى تبرى بجویند، بدعت‏گذار را به بدى یاد کنند، در مجامع و مجالس از وى سخن بگویند، و مورد ملامتش قرار دهند تا نتواند به دین خدا آسیب برساند و مسلمانان را از صراط مستقیم، منحرف نماید. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اذا رایتم اهل الریب و البدع من بعدى فاظهروا البرائه منهم و اکثروا من سبهم و القول فیهم و الوقیعه و بارزوهم کیلا یطمعوا فى الفساد بالاسلام و یحذرهم الناس و لا یتعلمون من بدعهم یکتب الله لکم بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات فى الاخره. 

    رسول اکرم فرموده: وقتى بعد از من اهل ریب و بدعت را دیدید علنا از آنان تبرى بجویید، به بدى یادشان کنید، در سخنان خود مورد ملامتشان قرار دهید، به رنج و دهشتشان بیندازید تا آنکه به فساد در اسلام طمع نکنند، لازم است مردم از آنان حذر نمایند و از بدعتشان چیزى نیاموزند. خداوند این رفتارتان را در صفحه‏ى حسنات شما ثبت مى‏کند و درجات شما را بالا مى‏برد. 

    از جمله مواردى که غیبت جایز است، شکایت کسى است 

    که حقش تضییع شده و براى احقاق حق به محکمه‏ى قضا مى‏رود و از تعدى متجاوز شکایت مى‏کند و قاضى شرع که مقام صالح دادرسى است آن غیبت را استماع مى‏نماید ، نه شاکى مرتکب گناه غیبت شده و نه قاضى غیبت حرام استماع نموده است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: لى الواجد یحل عقوبته. 

    کسى که قدرت مالى دارد ولى در اداى دین واجب خود تعلل مى‏ورزد و بناحق آن را به تعویق مى‏اندازد با این عمل، غیبت و کیفر خود را حلال مى‏نماید. 

    شهادت شهودى که در محکمه‏ى قضا براى اداى شهادت خوانده مى‏شوند غیبت است از کسى که علیه او شهادت مى‏دهند. غیبت اینان همانند غیبت صاحب حق در طرح دعوى و استماع قاضى شرع در شنیدن غیبت، شرعا جایز و بلامانع است، چه آنکه هدف این غیبت احقاق حق و اقامه‏ى عدل است و با تحقق این هدف بزرگ جامعه به سعادت مى‏رسد و از سقوط و تباهى مصون مى‏ماند. 

    از مواردى که غیبت نمودن گناه نیست، جواب دادن به مشورت یک مسلمان است. جوانى به خواستگارى دخترى مى‏آید، پدر دختر او را نمى‏شناسد، و از اخلاق و رفتارش آگاهى ندارد، نزد کسى مى‏رود که پسر را خوب مى‏شناسد، به او مى‏گوید: آیا صلاح مى‏دانى با این پسر وصلت نمایم، دخترم را به همسریش درآورم؟ شخص آگاه به شرط حسن نیت و بدون شائبه‏ى دشمنى و حسد، مى‏تواند آنچه را که از پسر مى‏داند و در امر ازدواج موثر است به پدر بگوید، اگر پسر در پنهان مشروب مى‏خورد، یا معتاد به مواد مخدر 

    است، اگر با افراد فاسد رفیق است و با آنان رفت و آمد مى‏نماید، اگر پرونده‏ى گناهى دارد و تحت تعقیب است، یا اعمال دیگرى از این قبیل، به پدر بگوید و نگذارد دختر جوانى دچار سیه‏روزى و بدبختى شود. 

    از آنچه مذکور افتاد قسمتهاى اساسى مربوط به غیبت که دانستن آنها براى عموم مردم لازم است به عرض شنوندگان محترم رسید. امید است همه‏ى آنها را به خاطر بسپارند و در عمل، مورد استفاده قرار دهند. امام سجاد (ع) در جمله‏ى دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع سخنرانى و بحث امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و اخالف من اغتابنى الى حسن الذکر. 

    بار الها! موفقم بدار تا برخلاف روش آن کس که از من غیبت نموده و به بدى یادم کرده است قدم بردارم و او را به خوبى و نیکى یاد نمایم. 

    کسى که از امام معصوم غیبت مى‏نماید و حضرتش را به بدى یاد مى‏کند یا امام را نمى‏شناسد و به مقام رفیع آن حضرت در پیشگاه الهى وقوف ندارد یا گرفتار سوءنیت و آلودگى ضمیر است و باید خود را اصلاح کند نه آنکه به ناروا زبان بگشاید و از امام غیبت نماید. در مورد هجران و جدایى دو مسلمان از یکدیگر، به شرحى که در بحث هجران توضیح داده شد، اسلام تاکید نموده که هر چه زودتر جدایى دو مسلمان به وصل مبدل گردد و هجران، پایان پذیرد و خاطرنشان ساخته است که هر یک از دو طرف براى آشتى از دیگرى سبقت بگیرد اجر بزرگتر نصیب او خواهد بود، اما غیبت نمودن همانند هجران نیست و غیبت کننده که مرتکب گناه شده اگر بخواهد خود را 

    از معصیت مبرا نماید باید نزد غیبت شده برود، و از او رضایت بخواهد و غیبت شده با کرامت نفس و بزرگوارى او را ببخشد، اما اگر غیبت شده بخواهد پیشدستى کند و نزد غیبت کننده برود و رضایت خاطر خود را به وى اعلام نماید، نه تنها کار صحیحى انجام نشده، بلکه ممکن است غیبت کننده در عمل نارواى خود جرى‏تر شود و بگوید تو استحقاق غیبت داشتى و من در عمل خود مرتکب گناهى نشده‏ام و به رضاى تو نیاز ندارم. در این صورت شخص غیبت شده با هتک و توهین جدیدى مواجه خواهد شد. از این رو امام براى رضایت دادن نباید نزد غیبت کننده برود. اگر غیبت کننده به خطاى خود واقف گردد و بداند که باید نزد امام سجاد برود، از حضرت عذر بخواهد، و طلب عفو و بخشش بنماید بزرگوارى و کرامت اخلاق امام قطعا شامل او مى‏شود و در همان لحظات اول عذرخواهى او را مى‏بخشد، چه آنکه قبول عذر، برنامه‏ى عمل امام سجاد بود و حتى این برنامه را در خلال مواعظ و نصایح خویش به فرزند بزرگوارش امام باقر علیه‏السلام تذکر داده و فرموده است: 

    ان شتمک رجل عن یمینک ثم تحول الى یسارک و اعتذر الیک فاقبل عذره. 

    فرزند عزیز! اگر مردى از طرف راست تو دشنامت داد و بلافاصله به طرف چپت برگشت و عذرخواهى نمود، عذرش را بپذیر و از او بگذر. 

    حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در مکتب قرآن شریف، معلم مکارم اخلاق و سجایاى انسانى است. او مى‏خواهد در 

    مقام امامت، مردم را انسان بسازد و به کرایم اخلاق متخلقشان نماید و خود در رعایت سجایاى انسانى از دگران شایسته‏تر است. اگر کسى از او غیبت کند و حضرتش را به بدى یاد نماید بر اساس بزرگوارى و کرامت اخلاق، خود را موظف مى‏داند که واکنشى متناسب از خویشتن نشان بدهد و با اعمال اخلاق کریمه دین انسانى خود را ادا نماید. 

    عن على علیه‏السلام قال: الکریم یرى مکارم افعاله دینا علیه یقضیه. 

    على (ع) فرموده: انسان کریم مکارم افعال خود را دینى براى خویشتن مى‏داند که باید آن را ادا نماید. 

    اگر غیبت‏کننده براى عذرخواهى و رضایت طلبى نزد امام بیاید، حضرت سجاد (ع) فورا از دستور اخلاقى «و اعف عمن ظلمک» استفاده مى‏کند، با بزرگوارى و بدون کمترین منت او را مى‏بخشد و مشمول عفو خود قرار مى‏دهد و مطلب غیبت در این موضع پایان مى‏یابد. اگر غیبت‏کننده نیاید و درخواست عفو ننماید امام سجاد طبق وظیفه‏ى انسانى و مکارم اخلاق اسلامى نمى‏تواند در مقابل غیبت او منفعل بماند و باید عکس‏العملى که شایسته‏ى مقام انسان و متناسب با وضع موجود باشد از خود نشان بدهد. از این رو در جمله‏ى مورد بحث امروز براى انجام عمل اخلاقى و انسانى متناسب از پیشگاه خداوند درخواست موفقیت نموده عرض مى‏کند: 

    و اخالف من اغتابنى الى حسن الذکر. 

    بار الها! موفقم بدار تا بر خلاف روش آن کس که از من 

    غیبت نموده و به بدى یادم کرده است قدم بردارم و او را به خوبى و نیکى یاد نمایم. 

    جالب آنکه صاحبان مکارم اخلاق به کار بستن سجایاى انسانى و گذشتهاى معنوى را مایه‏ى تعالى روح و کمال نفس خود مى‏دانند و در این کار نه از مردم توقع تحسین و تمجید دارند و نه از آنان انتظار اجر و پاداش، بلکه در باطن مسرورند از اینکه اولا وظیفه‏ى انسانى خود را شناخته‏اند و ثانیا در انجام آن وظیفه‏ى مقدس توفیق یافته و اقدام نموده‏اند و این اندیشه بلند و گرانمایه، مدیون کلام مقدس على علیه‏السلام است: 

    اعلم ان کل مکرمه تاتیها او صنیعه صنعتها الى احد من الخلق فانما اکرمت بها نفسک و زینت بها عرضک و لا تطلبن من غیرک شکر ما صنعت الى نفسک. 

    بدان هر عمل کریمانه‏اى که انجام مى‏دهى و هر کار مهمى را که درباره‏ى یکى از مردم بجا مى‏آورى با آن عمل بزرگ، خودت را اکرام مى‏کنى و شرف انسانیت را به آن زینت مى‏دهى پس از غیر خودت شکر کار خوبى را که براى خود انجام داده‏اى طلب منما. 

    ممکن است حسن ذکر امام سجاد از کسى که مرتکب غیبتش شده وسیله‏ى اصلاح اخلاق وى گردد و به راه پاکى و انسانى گرایش یابد ولى هدف امام سجاد از حسن ذکر غیبت کننده احیاى مکارم اخلاق و تحقق بخشیدن کمال انسانى است. البته پیروان آن حضرت مى‏توانند این درس انسانیت را از امام سجاد بیاموزند و اگر کسى از آنان غیبت نمود با حسن ذکر، عمل او را تلافى نمایند و یک قدم در راه انسانیت پیشروى کنند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   21   22   23   24   25   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    17
    :: بازدید دیروز ::
    95
    :: کل بازدیدها ::
    188109

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::