تنزیل نور
ساعت 5:13 عصر چهارشنبه 87/11/30
شرح دعای مکارم الاخلاق(64)
در کتب عامه و خاصه از طرق مختلف حدیثى نقل شده که رسول اکرم صلى الله علیه و آله در ایام حیات خود مکرر در مکرر با مختصر تفاوتى در عبارت به مردم فرموده بود: من دو امانت سنگین و بزرگ را بین شما مىگذارم، کتاب خدا و عترتم یعنى اهلبیتم، تا زمانى که به این دو متمسکید از گمراهى مصون و محفوظ خواهید بود و این دو از هم جدا نمىگردند تا در کنار حوض بر من وارد شوند. مردم پس از مرگ آن حضرت گفتههایش را از یاد بردند، على علیهالسلام را که براى ولایت و رهبرى، گزیدهى خدا و منصوب از طرف پیشواى اسلام بود و در جمیع مدارج کمال ایمانى و علمى و عملى بر همه تقدم داشت واگذاردند و مفضول را بر فاضل مقدم داشتند. با این عمل ناروا زمینهى انحراف مسلمین و انحطاط آنان فراهم آمد و با گذشت زمان تشدید شد تا جایى که در زمان حکومت بنىامیه و بنىعباس دستگاه خلافت که باید سمبل پاکى و فضیلت باشد کانون ناپاکى و رذیلت گردید، ظلم جایگزین عدل شد، رعایت حقوق مردم به تجاوز و تعدى مبدل گردید، و خلفاى جور آنچنان در راه ضد اسلام جرى و جسور شدند که عبدالملک مروان امر به معروف و نهى از منکر را منع نمود و صریحا گفت: لا یامرنى احد بالتقوى الا ضربت عنقه.
هیچ کس مرا به تقوى امر نمىکند جز آنکه با شمشیر سر از بدنش جدا خواهم کرد.
پیشواى مآلاندیش اسلام ضمن حدیثى در امر ولایت و زمامدارى سخن گفته و خطر گزینش مفضول را بر فاضل اعلام نموده و خاطرنشان ساخته است که هر امتى مرتکب چنین عمل ناروایى شود راه پستى و عقبافتادگى را به روى خود گشوده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ما ولت امه امرها رجلا و فیهم اعلم منه الا لم یزل امرهم یذهب سفالا حتى یرجعوا الى ما ترکوه. رسول اکرم (ص) فرموده است: هیچ امتى امر خود را به مردى نمىسپارد با آنکه در آن امت مرد عالمتر از او وجود دارد مگر آنکه کار آن مردم پیوسته در راه سقوط و انحطاط پیش مىرود تا به چیزى که آن را ترک گفته بودند برگردند، یعنى گزینش اعلم.
فرمودهى نبى معظم اسلام در جامعهى مسلمین تحقق یافت و بر اثر انحراف از صراط مستقیم و محروم ساختن على علیهالسلام از حقى که خداوند به وى اعطا نموده بود، مسلمانان از تعالى و ترقى بازماندند، راه پستى و انحطاط را در پیش گرفتند، ارزش رفیع و گرانقدر خود را از دست دادند، اجانب بر آنان تسلط یافتند، زمام امورشان را به دست حکام جائر سپردند و هم اکنون با گذشت چهارده قرن وضع به همان منوال است و یک میلیارد مسلمان به گونهاى رنجآور و تاثر بار زندگى مىکنند و از عز و آزادگى که شایستهى پیروان قرآن شریف است محروماند.
دیروز، مسلم، آیت اقبال و مکرمت امروز خود چه شد که چنین نامکرم است
دیروز مسلم از شرف و فضل سربلند امروز پشت مسلم و اسلامیان خم است
دیروز محرم حرم غیر مسلمین امروز بین که در حرم خود نه محرم است
آن انتصار خود چه شد این انکسار چیست؟ آن را چگونه مبداء و اینش چه مختم است؟
خلاصه، ارث زمین به قضاى قطعى بارىتعالى براى مردم صالح و شایسته است و دهها کمال و مزیت از نظر عقل و علم، اعتقاد و اخلاق، کار و کوشش، گفتار و رفتار، و دیگر امورى از این قبیل زیر پوشش صلاحیت و شایستگى جاى دارد. یک روز مسلمین در پرتو تعالیم حیاتبخش اسلام از شایستگى و صلاحیت برخوردار گردیدند و وارث قسمت مهمى از کرهى زمین شدند، روز دیگر شرایط صلاحیت و شایستگى را تدریجا از دست دادند، راه پستى و انحطاط را در پیش گرفتند و آن وضع تاسفبار و دردناک حتى امروز همچنان ادامه دارد.
به موجب روایات بسیارى که از اولیاى گرامى اسلام رسیده، شرایط کامل صلاحیت و شایستگى در اصحاب حضرت مهدى، حجه ابن الحسن علیهماالسلام تحقق مىیابد. در آن عصر پیروان آن حضرت واجد تمام ابعاد صلاحیت مىشوند و وارث همهى کرهى زمین مىگردند، در آن عصر، عدل و دادگرى بر سراسر جهان حکومت مىکند و ظلم و بیداد از زمین رخت برمىبندد و در آن عصر امنیت جانى و مالى و عرضى و همچنین امنیت از ترس بر سر جهانیان سایهى رحمت مىافکند و همهى مردم از آن نعمت گرانقدر برخوردار مىشوند، در آن عصر معادن و مخازن زمین استخراج مىگردد و عمران و آبادى همه جا را فرامىگیرد، در آن عصر موازنهى اقتصادى و تعادل مالى در سطح بسیار وسیع برقرار مىشود، و به طورى که در روایات آمده کسانى مىخواهند صدقه بدهند اما فقیرى پیدا نمىکنند زیرا همهى مردم از درآمد مکفى بهرهمندند و نیازى به کمک رایگان ندارند.
از مجموع آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که انجام هر کارى خواه کوچک باشد یا بزرگ، نیازمند صلاحیت و شایستگى است. امام سجاد (ع) که قصد دارد یک سلسله امور مهم اجتماعى را که مایهى سعادت مردم است جامهى تحقق بپوشاند و عملا آنها را به موقع
اجرا بگذارد، در مرحلهى اولى از پیشگاه بارىتعالى درخواست صلاحیت و شایستگى مىنماید و در جملهى اول دعا که موضوع بحث سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و حلنى بحلیه الصالحین، بار الها! مرا به زیور صالحین بیاراى، یعنى از شرایطى برخوردارم ساز که بتوانم آن امور مهم را در جامعه پیاده کنم و مردم را از آن نعمتها منتفع سازم.
امام علیهالسلام در جملهى دوم دعا که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است در پیشگاه خداوند عرض مىکند: و البسنى زینه المتقین، بار الها! زینت متقین را بر من بپوشان. تقوى یکى از شروط صلاحیت است و با وجود آن شایستگى تحقق مىیابد.
عن على علیهالسلام قال: التقوى مفتاح الصلاح. على (ع) فرموده: تقوى و پرهیز از گناه کلید صلاح و شایستگى است. به همین جهت امام (ع) بین تمام اجزا و شرایط صلاحیت، تقوى را تخصیص به ذکر داده زیرا تقوى بر همهى آنها حاکم است و با وجود تقوى هر جزئى از اجزاى صلاحیت به شایستگى واقعى دست مىیابد. زبان گویا در اصلاح نقائص اجتماع از شرایط صلاحیت است اما باید زبان متقى باشد تا به هدف خود نایل گردد، زبان آلوده اثر نافذ نمىگذارد و نقص جامعه را آنطور که باید برطرف نمىکند. دست در انجام کارهاى لازم شرط صلاحیت است، اما باید متقى باشد. دستى که به روى مردم بىگناه سیلى مىزند یا اموال مردم را به سرقت مىبرد به اصلاح جامعه و رفع مشکلات مردم نایل نمىگردد. براى آنکه به معناى کلام امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعا که به خدا عرض مىکند: و البسنى زینه المتقین، واقف شویم و مقام شامخ تقوى را نسبت به سایر اجزا و شرایط صلاحیت بشناسیم، لازم است در مورد دو کلمه که در عبارت امام در دعا آمده، مختصر توضیحى داده شود: یکى «لباس» است و آن دیگر «تقوى». امام سجاد (ع) از پیشگاه الهى درخواست مىکند به او لباس متقین را بپوشاند. قرآن شریف دربارهى تقوى کلمهى «لباس» را به کار برده و فرموده است: و لباس التقوى ذلک خیر. جامهى مقدس تقوى براى انسانها لباسى بسیار خوب و پسندیده است.
راغب در مادهى (لبس) مىگوید: و جعل اللباس لکل ما یغطى من الانسان عن قبیح.
کلمهى لباس به کار برده مىشود دربارهى هر چیزى که قبیح را در انسان مىپوشاند.
همچنین راغب در مادهى «وقى» مىگوید: التقوى جعل النفس فى وقایه مما یخاف.
تقوى عبارت از این است که آدمى خود را در پناهى قرار دهد تا به شرى که از آن مىترسد دچار نشود.
با توجه به اینکه تمام قواى درونى و برونى انسان در معرض آلوده شدن به گناه و معاصى است و افراد باایمان همواره از خطر و پىآمد آنها خائفاند و با در نظر گرفتن این مطلب که تقوى مانند لباس سراسرى تمام وجود آدمى را زیر پوشش خود مىبرد و چون پناهگاه مطمئنى، افراد باایمان را از خطر مصون مىدارد، امام سجاد (ع) پس از درخواست زیور صالحین مسئلهى تقوى را که شرط اساسى صلاحیت
است، تخصیص به ذکر داده و لباس متقین را از پیشگاه بارىتعالى تمنى مىنماید.
عن على علیهالسلام قال: الجاوا الى التقوى فانه جنه منیعه، من لجا الیها حصنته و من اعتصم بها عصمته.
على علیهالسلام فرموده: به پناه تقوى بروید که تقوى سپرى است نیرومند و محکم، هر کس به آن پناهنده شود مصونش مىدارد و هر کس به آن متمسک شود به وى صیانت و حفاظت مىبخشد.
تقوى ملکهى نفسانى و حالت ثابت روحى است. افراد باایمان بر اثر مراقبت و تمرین در اطاعت بارىتعالى و اجتناب از معاصى و گناهان به سرمایهى گرانقدر تقوى نائل مىشوند و به مقام رفیع سعادت دست مىیابند. اینان با رسیدن به این مقام شامخ روحى بدون تکلف و زحمت از گناه پرهیز مىکنند، نه تنها مرتکب معصیت نمىشوند بلکه فکر معصیت از خاطرشان نمىگذرد. چنین انسانى تمام وجودش از لباس مقدس تقوى پوشیده است و در پناه این حصن حصین و قدرت معنوى و ایمانى از جمیع شرور معاصى و خطرات ناشى از گناه مصون و محفوظ است. دربارهى این قبیل انسانهاى خودساخته بحق مىتوان گفت که اینان داراى تقواى قولى، عملى، مالى، اخلاقى، اقتصادى، سیاسى، اجتماعى، و دیگر امور مربوط به زندگى هستند، اینان در هر کارى اول رضاى خدا را در نظر مىگیرند و سپس دربارهى آن قدم برمىدارند و عمل مىکنند.
امام باقر علیهالسلام لباس تقوى را که در قرآن شریف آمده به «عفت» تفسیر نموده و فرموده است:
و اما «لباس التقوى» فالعفاف، لان العفیف لا تبدو له عوره و ان
کان عاریا من الثیاب و الفاجر بادى العوره و ان کان کاسیا من الثیاب. یقول «و لباس التقوى ذلک خیر» یقول: العفاف خیر.
لغت اقرب الموارد مىگوید: عف الرجل: کف عما لا یحل و لا یجمل قولا او فعلا.
عفت در آدمى عبارت از خوددارى و کف نفس از چیزى است که حلال و شایسته نیست، خواه کف نفس، با قول باشد و خواه با عمل.
امام باقر (ع) فرموده: اما لباس تقوى «عفت» است، زیرا از انسان عفیف عورتى آشکار نمىشود اگر چه از نظر ظاهر عریان باشد، اما فاجر و گناهکار، عورتى را که باید پوشیده باشد آشکار مىسازد اگر چه بدنش با لباس پوشیده است. سپس امام (ع) فرمود: لباس تقوى خیر است، یعنى عفت خیر است.
کلمهى عفت همانند کلمهى تقوى به معناى وسیع و در موارد مختلف به کار برده مىشود و از عفت و بىعفتى، بودن و نبودن تقوى موردنظر است. عفت زبان، عفت قلم، عفت چشم، عفت اخلاقى، عفت غریزهى جنسى، و از این قبیل.
امام سجاد (ع) در جملهى اول این قسمت از دعا براى تحقق بخشیدن به هدفهاى عالى خود از خداوند درخواست شایستگى و صلاحیت نموده و عرض مىکند:
و حلنى بحلیه الصالحین: این درخواست حاوى جمیع جهات عقلى، علمى، دینى، قولى، و عملى است.
در جملهى دوم از خداوند درخواست پوشاندن زینت متقین را مىنماید، عرض مىکند: و البسنى زینه المتقین، و تقوى خود شرط بزرگ صلاحیت است.
پیمبران الهى و جانشینان برحقشان همه واجد تقوى بودند و آنچه را که مىگفتند و به مردم دستور مىدادند خود عمل مىکردند. على علیهالسلام برنامهى عملى خود را در این باره چنین بیان نموده است:
ایها الناس! و الله ما احثکم على طاعه الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیه الا و اتناهى قبلکم عنها.
به خدا قسم هیچ وقت شما را به طاعتى ترغیب ننمودم مگر آنکه خود قبل از شما به آن سبقت جستم و هیچگاه شما را از معصیتى نهى ننمودم مگر آنکه پیش از شما خویشتن را از آن بازداشتم.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام طبق برنامهى جد گرامیش پس از درخواست صلاحیت از پیشگاه خداوند، تقاضاى زینت متقین را مىنماید، یعنى بار الها مرا آنچنان مورد حمایت خود قرار ده و موفقم بنما که با تلبس به تقوى مردم را به راه سعادت بخوانم و سخنم به گونهاى القا شود که موثر افتد و جامعه را از بلایا و گرفتارى برهاند.
تقوى داراى درجات و مراتبى است، تقواى کامل که تمام وجود شخص متقى را زیر پوشش خود قرار دهد و کوچکترین قدمى برخلاف رضاى الهى برندارد مخصوص معصومین و اولیاى گزیدهى الهى است و قرآن شریف آن را «حق تقوى» خوانده و فرموده است:
اتقوا الله حق تقاته.
عن ابىبصیر: سالت اباعبدالله علیهالسلام عن قول الله عز و جل: «اتقوا الله حق تقاته»، قال: یطاع فلا یعصى و یذکر فلا ینسى، و یشکر فلا یکفر.
ابىبصیر مىگوید: از امام صادق (ع) دربارهى این آیه سئوال
نمودم. فرمود: حق تقوى این است که خداوند همه جا اطاعت شود و هرگز مورد عصیان قرار نگیرد، همه جا در یاد باشد و هیچگاه فراموش نگردد و همیشه مورد شکر قرار گیرد و هرگز نعمتش کفران نشود.
البته افراد عادى از عهدهى چنین تقوایى برنمىآیند. از این رو خداوند تفضل فرمود و از آنان تقواى به قدر توان و قدرت خواست.
عیاشى مىگوید از امام صادق علیهالسلام دربارهى آیهى «اتقوا لله حق تقاته» سئوال شد،
قال منسوخه، قیل و ما نسختها؟ قال: قول الله «اتقوا لله ما استطعتم».
حضرت فرمود آن آیه نسخ شده. سئوال شد کدام آیه آن را نسخ کرده است؟ حضرت آیهاى را نام برد که تقوى را به قدر استطاعت خواسته است.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:11 عصر چهارشنبه 87/11/30
شرح دعای مکارم الاخلاق(63)
اللهم صل على محمد و آله. و حلنى بحلیه الصالحین و البسنى زینه المتقین.
به خواست حضرت بارىتعالى این دو جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» که پس از ذکر صلوات بر محمد و آلش آمده است، موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد علیهالسلام در پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! مرا به زیور صالحین بیاراى و زینت متقین را بر من بپوشان. امام (ع) در این قسمت از دعا چند امر مهم اجتماعى را که زیربناى کاخ رفیع سعادت انسانهاست مورد توجه قرار داده و مىخواهد آنها را به قدر ممکن در جامعه پیاده کند، از قبیل گسترش عدل و دادگرى، فرونشاندن خشمهاى عمومى، خاموش نمودن آتش فساد، پیوند دادن مردم پراکنده به یکدیگر، اصلاح اختلافات، و دیگر امورى همانند اینها که با عنایت حضرت حق در جلسات آینده راجع به هر یک بحث خواهد شد. به منظور تحقق بخشیدن به این مهم اجتماعى، امام سجاد از خداوند درخواست مىکند که او را به دو نیرو مجهز سازد: یکى زیور صالحین، و آن دیگر زینت متقین، تا بتواند این هدفهاى عالى را در جامعه پیاده کند و جامهى تحقق بپوشاند.
اولین مطلبى که در شرح و تفسیر کلام امام سجاد (ع) باید روشن شود این است که بدانیم «صلاح» چیست و «صالحین» کیاناند.
راغب مىگوید: الصلاح ضد الفساد و هما مختصان فى اکثر الاستعمال بالافعال.
صلاح ضد فساد است و این دو در اکثر موارد به اعمال و افعال اختصاص دارد. قرآن شریف گاهى صلاح را در مقابل گناه قرار داده و فرموده است: خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا.
و گاهى در مقابل فساد آورده و فرموده است: و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها.
سپس مواردى را ذکر مىکند که صلح در زمینهى جداییها و فواصل افراد از یکدیگر به کار برده شده و از آیات قرآن مجید جملاتى را شاهد آورده است. در کتاب آسمانى اسلام در یک مورد کلمهى «صالح» به کار رفته و از آن معناى وسیع و دامنهدارى اراده شده است: و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون.
مجمعالبیان ذیل این آیه در تفسیر زبور و ذکر، اقوالى را از مفسرین نقل نموده است و چنین مىگوید: احدها ان الزبور کتب الانبیاء و معناه: کتبنا فى الکتب التى انزلناها على الانبیاء من بعد کتابته فى الذکر اى ام الکتاب الذى فى السماء و هو اللوح المحفوظ. عن سعید بن جبیر و مجاهد و ابن زید و هو اختیار الزجاج.
در کتب پیمبران نوشتیم پس از نوشتن در «ذکر» یعنى «امالکتاب» که در آسمان است و مراد از آن «لوح محفوظ» است و این قول را از سعید بن جبیر و مجاهد و ابن زید نقل نموده و مىگوید زجاج نیز همین قول را اختیار کرده است. بنابراین احتمال، معنى این آیه چنین مىشود که ما در کتب سماوى پیمبران نوشتیم و پیش از آن در «ذکر» یعنى «لوح محفوظ» که حاوى جمیع مقدرات تکوینى و تشریعى عوامل وجود است ثبت نمودیم که زمین را بندگان صالح ارث مىبرند و صالح در این آیه به معناى شایسته و لایق براى پذیرش و تحمل این مهم است و این معنى از جملهى معانى «صالح» است که در لغت «المنجد» آمده و مىگوید: هو صالح لکذا اى فیه اهلیه للقیام به.
بنابراین قبل از آنکه خداوند پیامبران را به نبوت مبعوث فرماید و بر آنان کتب سماوى نازل نماید این حکم از قلم قضاى حکیمانهى الهى گذشته و در لوح محفوظ به صورت قانونى تخلفناپذیر ثبت گردیده است که مردم شایسته و صالح، وارث کرهى زمین خواهند بود. البته تنزه از گناه یک شاخهى صلاحیت است و برکنارى از فساد شاخهى دیگر، ولى صلاحیت ارث زمین منحصر در اجتناب از گناه و فساد نیست بلکه عباد صالح وارث زمین باید داراى علم و عمل، عقل و تدبیر، سعى و کوشش، همکارى و همیارى، تعاون و ایثار، اتحاد و هماهنگى، برادرى و محبت، و دهها شرط و مزیت دیگر از این قبیل باشند تا لایق وراثت زمین گردند و بر کرهى خاک فرمانروایى نمایند. جالب آنکه خداوند در این آیه ملاک ارث زمین را صلاحیت و شایستگى خوانده و فرموده است: «عبادى الصالحین» و نفرموده: عبادى العالمین، عبادى المتقین، عبادى الزاهدین، عبادى
الصادقین، عبادى السابقون و دیگر صفاتى از این قبیل، زیرا این صفات و مزایا شرط تحقق صلاحیت است و افراد صالح زمانى از صلاحیت و شایستگى کامل برخوردار مىگردند که واجد تمام آن خصال و مزایا باشند.
براى آنکه معناى «ارث زمین» و حاکمیت آدمى بر آن تا اندازهاى روشن شود، لازم است بعضى از آیات قرآن شریف را که حاکى از مشیت بارىتعالى بر قدرت بشر و ناظر به سلطهى انسان بر منابع ارضى است مذکور افتد و توجه شنوندگان محترم به محتواى آن آیات معطوف گردد:
هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها.
او خداوندى است که شما را از زمین آفریده و قدرت عمران و آبادى آن را به شما اعطا فرموده است. راغب مىگوید: استعمرته اذا فوضت الیه العماره، موقعى که عمران و آبادى نقطهاى را به کسى تفویض بنمایى مىگویى: «استعمرته» و سپس راغب همین آیه را شاهد مىآورد، یعنى آفریدگار جهان که مالک واقعى تمام عوالم هستى است، آبادى زمین را به انسانها تفویض فرموده و آنها را عهدهدار این امر مهم ساخته است. گیاهان و حیوانات برى و بحرى موجودات زندهى کرهى زمیناند ولى هیچ یک از آنها قادر نیستند تحول عمرانى در آن به وجود آورند و به استعدادهاى نهفتهى کرهى خاکى جامهى فعلیت بپوشانند، تنها انسان است که خداوند این قدرت را به وى تفویض نموده و در راه عمران زمین قدمهایى برداشته و موفقیتهایى به دست آورده و همچنان به پیشروى ادامه مىدهد.
هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا.
او خداوندى است که همهى موجودات ارضى را براى شما آفریده است، نبات و حیوان، ذخایر طبیعى، معادن سطحى و عمقى، و خلاصه تمام آنچه در کرهى خاک آفریده شده براى شما انسانهاست و این آیه نیز دلالت دارد که بشر داراى قدرت و حاکمیتى است که مىتواند از تمام موجودات کرهى خاکى به نفع خود بهرهبردارى نماید و موجبات رفاه خویش را فراهم آورد.
الم تر ان الله سخر لکم ما فى الارض.
اى بشر! آیا ندیدى که خداوند تمام آنچه را که در زمین است مسخر و مقهور تو ساخته است، یعنى آفریدگار حکیم بشر را به گونهاى خلق کرده و در وى قدرتهایى را به ودیعه گذارده که بتواند بر تمام محتویات کرهى خاکى حکومت کند و همهى آنها هم مطیع و فرمانبر او باشند.
و سخر لکم الانهار.
خداوند رودخانهها و نهرهاى عظیم را مقهور و مسخر شما ساخته و همهى آنها طبق فرمان تکوینى بارىتعالى موظفاند از دستورتان اطاعت نمایند، یعنى انسان به مشیت آفریدگار حکیم داراى آنچنان قدرتى است که مىتواند در پرتو عقل و هوش و با نیروى علم و دانش رودخانهها را با بستن سدهاى نیرومند مهار نماید، از طغیانشان جلوگیرى کند، آبها را در پشت سد به صورت دریاچهاى درآورد و در مواقع لازم براى احیاى اراضى موات و ایجاد مزارع و باغ بهرهبردارى نماید و موجبات عمران و آبادى زمین را فراهم آورد. این قبیل آیات که
معرف شایستگى و صلاحیت انسان بر حکمرانى و فرمانروایى کرهى خاکى است در قرآن شریف مکرر آمده است. آفریدگار حکیم از اول بشر را با این قابلیت آفریده و استعداد حاکمیت زمین را در وجودش به ودیعه گذارده است و چون استعدادها در بشر تدریجا شکوفا مىگردد، حاکمیت او نیز در کرهى زمین تدریجى است و مرحله به مرحله پیشروى مىکند. تقدم و تاخر ملل جهان در زمانهاى مختلف از یکدیگر بر معیار بروز استعدادها و تحقق شرایط صلاحیت است، به هر نسبت که مردم قابلیتشان شکوفاتر شود و استعدادشان بیش از دگران رنگ فعلیت به خود بگیرد، به همان نسبت صلاحیتشان بر حکومت زمین افزایش مىیابد و از فرمانروایى گستردهترى برخوردار مىگردند.
تو همى خوانى مکرر گشت این بالا و پست
تا چه پستیها نصیب ما از این بالاستى
پیش خود گفتى قضاى آسمان این هر دو خواست
خود قضاى آسمان بیرون ز حکم ماستى
فارغ از سر قضایى کاقتضاى فعل ما
گاه اینسان زشت و گاهى آنچنان زیباستى
هیچ قومى بىسبب مغلوب یا غالب نشد
جز در او ضعفى نهان یا قوتى پیداستى
تو ندارى قدرت تشخیص پیدا از نهان
لاجرم پنهان تو را پیداترین رویاستى
مردم عصر جاهلیت با تیرهروزى و بدبختى زندگى مىکردند، در جهل و نادانى غوطه مىخوردند، بت مىپرستیدند، نوزادان دختر را زنده دفن مىنمودند، زن و مرد و پیر و جوانشان به انواع گناه و فساد اخلاق مبتلا بودند، آنچنان در زبونى و انحطاط به سر مىبردند که رویداد کوچکى
مىتوانست بر محیطشان اثر بزرگ بگذارد و جمعیتشان را پراکنده سازد. موقعى پادشاه حبشه به فکر افتاد کعبهى مکرمه را ویران کند. یک ستون نظامى به فرماندهى ابرهه روانهى مکه نمود و چند فیل تربیت شدهى جنگى را براى ویرانسازى و پایمال کردن اشخاص با سربازان فرستاد. اهل مکه از ترس، شهر را خالى کردند و به نقاط مختلف گریختند و کوچکترین قدمى براى دفاع از حرم الهى برنداشتند. خداوند با ارادهى تواناى خود شر حبشیان را از حرم مطهر گرداند و آنان را با وضع غیر عادى مجازات نمود و این واقعه را خداوند در سورهى فیل به طور اجمال خاطرنشان فرموده است. قضیه آنقدر مهم تلقى گردید که مردم یادش را حفظ کردند و آن سال را «عامالفیل» نامگذارى نمودند و حضرت محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب، صلى الله علیه و آله در همان سال متولد شد و آن مولود عزیز و بزرگوار پس از گذشت چهل سال به نبوت مبعوث گردید و همان نسل عقبافتاده و خرافى را با تعالیم آسمانى خود از قید و بندهاى اسارت آزاد نمود. فطرت توحیدى، وجدان اخلاقى و تمایلات عالى انسانى را در وجودشان شکوفا ساخت، استعدادهاى درونى آنان را از قوه به فعلیت آورد و در نتیجه، انسانهایى صالح و شایسته بار آمدند و بر اثر این تربیت صحیح و اساسى آنقدر نیرومند و توانا شدند که توانستند در ظرف نیم قرن وارث قسمت مهمى از کرهى زمین شوند و ملتهاى نیرومندى مانند ایران و روم را پیرو خود نمایند و به تبعیت خویش وادار سازند. قرآن شریف فرموده است:
ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم.
خداوند اوضاع و احوال هیچ قومى را تغییر نمىدهد تا وقتى که
خود آنان وضع خویش را تغییر دهند.
کسانى که از اعراب جاهلیت به پیمبر اسلام گرویدند و به آن حضرت ایمان واقعى آوردند مصمم شدند از رهبر بزرگ اسلام پیروى نمایند، خویشتن را طبق برنامهى قرآن شریف بسازند، به عقاید اسلامى معتقد شوند، به اخلاق دینى متخلق گردند، گفتار و رفتارشان را با تعالیم الهى منطبق نمایند، و خلاصه خویشتن را آن طور که باید و شاید بسازند و در صف بندگان صالح خدا قرار گیرند. اینان تصمیم خود را عملى نمودند و بر اثر خودسازى و کسب صلاحیت به اوج عزت و قدرت رسیدند و از ارث زمین برخوردار گردیدند. براى آنکه دشمنان دین در صف آنان ایجاد شکاف ننمایند و به وجدتشان آسیب نرسانند، دستور آمادگى و فداکارى داد و قرآن شریف فرمود:
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم .
همواره قواى لازم از خواربار، وسایل و آلات جنگى، و مرکبهاى سوارى را مهیا داشته باشید تا بدین وسیله دشمنان خدا و دشمنان خودتان را مرعوب نمایید که فکر هجوم و حمله به شما را در سر نپرورند.
براى آنکه مسلمانان در میدانهاى جنگ غافلگیر نشوند و در مقابل سلاحى که از آن بىخبرند قرار نگیرند، پیشواى اسلام مراقب این امر بود و در جاى خود اقدام لازم را معمول مىداشت.
و راى الرسول ان اتساع الفتوح یقضى بان یتعلم بعض اصحابه صنعه الدبابات و المجانیق اى صنائع القتال فارسل الى جرش الیمن اثنین من اصحابه یتعلمانها.
نظر رسول گرامى (ص) بر این شد که وسعت جنگها و فتوحات ایجاب مىکند که بعضى از اصحاب، صنعت دبابات و منجنیقها را که از صنایع جنگى است فراگیرند. از این رو دو نفر از اصحاب خود را به یکى از شهرهاى یمن فرستاد براى آموختن آن صنایع.
پیمبر گرامى اسلام (ص) تا زنده بود و مقام رهبرى را بر عهده داشت متوجه جمیع امور مسلمانان بود و مردم لایق بر اساس شایستگى و صلاحیت پیشروى مىنمودند. افراد نامناسب و ناصالح قدرت نداشتند به فعالیت گستردهاى بر ضد اسلام و تعالیم الهى دست بزنند، اما با مرگ رسول گرامى (ص) فعالیت منفى آغاز شد و کسانى با کارشکنیهاى خود صدماتى به اسلام وارد آوردند و از همه مهمتر مداخله در امور رهبرى و جانشینى پیغمبر اکرم (ص) بود. مسئلهى ولایت و زمامدارى امور مسلمین یکى از دعائم و ارکان دین است و در این باره روایات زیادى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است که در اینجا یک روایت ذکر مىشود:
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: بنى الاسلام على خمس: على الصلوه و الزکوه و الصوم و الحج و الولایه و لم یناد بشىء کما نودى بالولایه فاخذ الناس باربع و ترکوا هذه یعنى الولایه.
امام باقر (ع) فرمود: اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج، و ولایت، و دربارهى هیچ یک از آنها همانند امر ولایت ندا داده نشده است. اما مردم چهار پایگاه دین را گرفتند و عملا به کار بستند و پایگاه پنجم یعنى ولایت را ترک گفتند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:9 عصر چهارشنبه 87/11/30
شرح دعای مکارم الاخلاق(62)
عن على علیهالسلام قال: شکرک للراضى عنک یزیده رضاء و وفاء و شکرک للساخط علیک یوجب لک منه صلاحا و تعطفا.
على (ع) فرموده: آن کس که به تو نعمت مىدهد و شکرش را ادا مىکنى اگر قلبا از تو راضى باشد، شکرت بر خشنودى و وفایش مىافزاید و اگر بر تو خشمگین باشد، شکر تو موجب صلاح ضمیر و عطوفتش مىگردد.
امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا که موضوع سخنرانى امروز است، در پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و ان اشکر الحسنه، بار الها! موفقم بدار که خوبى را شکر نمایم. ملاحظه مىکنید امام (ع) به گونهاى سخن گفته که شامل تمام نعمتها مىشود، خواه نعمتهایى که آفریدگار بدون واسطه به او اعطا فرموده و خواه نعمتهایى که با واسطهى دست بشر به وى رسیده است. خلاصه، شکر نعمت به معناى وسیع خود از وظایف قطعى افراد متنعم است و به صریح قرآن شریف شکر نعمت موجب افزایش آن مىگردد و کفران نعمت، عذاب شدید الهى را در پى دارد. ناگفته نماند که شکرگزارى
در زمینهى اعطاى نعمت، بجا و صحیح است، اما اگر کسى بدون دریافت نعمت زبان به شکرت بگشاید مىتوانى عمل او را نوعى اعلام خطر تلقى کنى، زیرا کسى که روزى بىحساب تو را شکر مىکند ممکن است روزى بىحساب به ذم و بدگوییت زبان بگشاید و این مطلب را حضرت على (ع) در عبارت کوتاهى خاطرنشان فرموده است:
من شکر على غیر احسان ذم على غیر اساءه.
کسى که بدون احسان تو را شکر مىگوید، بدون بدى نیز تو را مذمت مىکند.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعا که موضوع سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و اغضى عن السیئه: بار الها! به من توفیق عنایت فرما که از بدیها چشمپوشى نمایم.
یکى از برنامههاى انسانسازى در مکتب آسمانى پیغمبران این بود که به پیروان خود درس حسننظر مىدادند، به آنان مىگفتند: جهان و جهانیان را از دیدگاه خوشبینى بنگرید و از عیبجویى و سوءنظر اجتناب نمایید و این درس انسانى از خلال بعضى از روایات استفاده مىشود:
روى ان عیسى علیهالسلام مر و الحواریون على جیفه کلب. فقال الحواریون: ما انتن ریح هذا الکلب. فقال عیسى (ع): ما اشد بیاض اسنانه.
حضرت عیسى بن مریم در رهگذر با حواریون از کنار سگ مردهاى عبور کردند. حواریون از تعفن و بوى بد آن لاشه سخن گفتند، اما حضرت عیسى (ع) فرمود: چقدر دندانهایش سفید است.
از جملهى صفات حضرت بارىتعالى آشکار نمودن خوبیها و پوشاندن بدیها است:
یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح: اگر انسانى بتواند این دو صفت بزرگ را تمرین کند و خویشتن را به آن دو متخلق سازد، او به کامل مطلق یعنى ذات اقدس الهى تشبه یافته است و امیرالمومنین (ع) از این مزیت و کمال، برخوردار بود:
عن على بن ابیطالب علیهالسلام انه قال: لو وجدت مومنا على فاحشه لسترته بثوبى او قال علیهالسلام بثوبه.
على (ع) فرمود: اگر مومنى را در حال گناه مشاهده کنم او را با لباس خود مىپوشانم، یا آنکه فرموده است با لباس خودش مىپوشانم.
اولیاى گرامى اسلام دربارهى حسنات یا کارهاى خوب و همچنین دربارهى سیئات یا کارهاى بد از ابعاد مختلف سخن گفته و در هر بعدى وظیفهى اسلامى و انسانى پیروان خود را بیان نموده است. در جایى که دیگرى به شما نیکى کند وظیفهى شما شکرگزارى اوست و این مدلول جملهى اول دعاى امام سجاد (ع) موضوع سخنرانى امروز است: و ان اشکر الحسنه.
در جایى که دیگرى به شما بد کند وظیفهى کرامت خلق شما چشمپوشى و نادیده گرفتن بدى اوست و این دستور، مدلول جملهى دوم دعاى حضرت سجاد (ع) در بحث امروز است: و ان اغضى عن السیئه.
در جایى که شما موفق شدید به دگرى احسان نمایید، خداوند را بر این موفقیت حمد کنید و شکر او را در کار نیکى که انجام دادهاید بجاى آورید. در جایى که شما دچار لغزش گردیدید و نسبت
به دگرى بد کردید، استغفار کنید و از پیشگاه خداوند طلب آمرزش نمایید، و این دو مدلول حدیث امام صادق (ع) است:
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: اذا احسنتم فاحمدوا الله و اذا اساتم فاستغفروا الله.
در جایى که از دگرى به شما نعمتى رسیده آن را همواره به خاطر داشته باشید و از یاد نبرید، جایى که شما به دگرى خدمت نمودهاید و به وى نعمتى دادهاید آن را فراموش کنید مبادا موقعى بر سرش منت بگذارید و اجر خود را در پیشگاه پروردگار عالم از میان ببرید و این نیز مدلول حدیثى از امیرالمومنین (ع) است:
عن على علیهالسلام قال: اذا صنع الیک معروف فاذکره و اذا صنعت معروفا فانسه.
در جایى که شما به دگرى احسان مىکنید و او را از عطاى خویش برخوردار مىسازید، بکوشید در کیفیت احسان، نکاتى را که حضرت صادق (ع) ضمن حدیثى تذکر داده است رعایت کنید و بدین وسیله عمل نیک خود را در پیشگاه حضرت بارىتعالى گرانقدر نمایید.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: رایت المعروف لا یصلح الا بثلاث خصال: تصغیره و تستیره و تعجیله. فانک اذا صغرته عظمته عند من تصنعه الیه، و اذا سترته تممته، و اذا عجلته هناته.
امام صادق (ع) فرموده: صلاح و شایستگى عمل معروف را وابسته به سه چیز مىبینم: کوچک شمردن، پنهان داشتن، و تعجیل در انجام آن. چه وقتى عطاى خود را کوچک شمردى آن را در نظر گیرندهى عطا بزرگ نمودهاى، وقتى خدمت خود را پنهان داشتى نعمت
را تتمیم و تکمیل کردهاى، و چون در انجام خدمت عجله نمایى آن را بر گیرندهى نعمت گوارا ساختهاى.
شکر حسنات و چشمپوشى از سیئات در جوامع بشرى داراى فواید روانى و آثار عملى است و هر یک در جاى خود مىتواند نتیجهى مفیدى به بار آورد. شکر نعمت مایهى تشویق منعم است، در وى اثر روحى مىگذارد و او را با علاقه و رغبت بیشترى به خدمات اجتماعى وامىدارد، به علاوه، دگران را نیز به راه نیکوکارى سوق مىدهد و بر تعداد خدمتگزاران مىافزاید و در نتیجه، جامعه از تعاون و رفاه بیشترى برخوردار مىگردد. بر عکس، بىتفاوتى در مقابل احسان و خوددارى از شکر منعم مایهى دلسردى و یاس مىشود و خدمتگزاران را در ادامهى خدمت بىرغبت مىنماید. اثر مفید تشویق منحصر در شکر منعم و خدمتگزارى اهل احسان نیست، بلکه تشویق مىتواند محصل خردسال و جوان را در رشتهى درس خواندن، کارمند دولت را در وظایف ادارى و نیروهاى مسلح را در دفاع از کشور، بیش از پیش دلگرم نماید و آنان را با جدیت زیادترى در ادامهى کار وادار سازد. حضرت امیرالمومنین (ع) ضمن عهدنامهى خود تشویق نظامیان خدمتگزار و نام بردن از خدمات آنان را اکیدا به مالک اشتر، والى مصر، توصیه فرموده و این مطلب را در خلال این بیان خاطرنشان ساخته است:
و واصل فى حسن الثناء علیهم و تعدید ما ابلى ذو و البلاء منهم، فان کثره الذکر لحسن افعالهم تهز الشجاع و تحرض الناکل.
همواره از نظامیان خدمتگزار به نیکى یاد کن و کارهاى بزرگى را که انجام دادهاند به شمار آور، چه زیاد نام بردن از کارهاى
نیک آنان افراد شجاع را تحریک مىکند و اشخاص سست را ترغیب مىنماید و به تحرک و فعالیت وادار مىسازد.
براى آنکه بدانیم حقشناسى از منعم در آیین مقدس اسلام تا چه حد محبوب و مورد توجه است، مىتوانیم در سخنان اولیاى دین که دربارهى کفران نعمت گفتهاند، دقت نماییم تا متوجه شویم که حق ناشناسى از معروف چه اندازه در اسلام مورد بغض و بدبینى است:
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: لعن الله قاطعى سبیل المعروف و هو الرجل یصنع الیه المعروف فیکفره فیمنع صاحبه ان یصنع ذلک الى غیره.
امام صادق (ع) فرموده: خدا لعنت کند کسى را که قطع راه معروف مىنماید و مانع احسان نیکوکار مىگردد، او مردى است حقناشناس، به وى احسان مىشود، نعمت منعم را کفران مىنماید و بر اثر این عمل ناروا راه خیر را سد مىکند و مانع آن مىگردد که نیکوکار در مورد شخص دگرى قدم بردارد و کار معروفى را دربارهى او انجام دهد.
چشمپوشى از سیئه مانند شکر حسنه داراى اثر مفید روانى و اجتماعى است، شکر حسنه، اهل معروف را در راه خیر تشویق مىکند و کسانى را که اهل معروف نیستند به این راه سوق مىدهد. چشمپوشى از سیئه نیز مىتواند زمینهى کرامت خلق شود و آدمى به سجیهى عفو و اغماض گرایش یابد و اگر چشمپوشى نشود چه بسا پیگیرى از یک سیئه منشاء سیئات بسیار گردد، مایهى تشاجر و اختلاف شود، و ممکن است در مواقعى کار تشاجر به مفاسد ندامتبار و غیر قابل جبران منتهى گردد.
در پایان بحث شکر نعمت، لازم مىداند نکتهاى را به عرض شنوندگان محترم برساند، امید است مفید و سودمند افتد. امام سجاد (ع) در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز در پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و ان اشکر الحسنه: بار الها! موفقم بدار که نیکى را شکرگزار باشم. به کار بردن کلمهى حسنه در زمینهى اعطاى نعمت روشنگر این مطلب است که انفاق مالى اگر بجا و نیکو باشد سزاوار شکر است و باید از عمل منعم قدردانى نمود، اما اگر انفاق، نابجا و در غیر مورد باشد، نه تنها شایستهى شکر نیست بلکه ممکن است در پارهاى از موارد بر اثر اسراف و تضییع مال شایان توبیخ باشد. گاه شخص شهرتطلب و خودخواه مجلس ضیافتى تشکیل مىدهد و از جمعى دعوت مىکند، هدفش از این دعوت، پذیرایى دوستانه و ضیافت برادرانه نیست بلکه مىخواهد خود را نشان بدهد و خویشتن را بلندآوازه نماید. از اینرو در تهیهى غذا و کیفیت و کمیت آن افراط مىکند و به اسراف و زیادهروى دست مىزند و چون طعام تهیه شده چندین برابر نیاز مهمانان بوده، پس از پذیرایى قسمت اعظم غذا در سفره باقى مىماند و بدبختانه بیشتر غذاى باقیمانده در ظروف زباله ریخته مىشود و تبذیر و اسراف نعمت به میان مىآید. این قبیل انفاقها را شرع مقدس، احسان نمىداند و انفاقکننده استحقاق شکر ندارد.
براى آنکه این مطلب هر چه بهتر روشن شود، در اینجا قسمتى از روایت حضرت مولىالموحدین، امیرالمومنین، على علیهالسلام را که در خصوص امر مال و چگونگى صرف نمودن آن توضیح داده و شیعیان خود را آگاه فرموده است، تقدیم شنوندگان محترم مىنماید.
من کان فیکم له مال فایاه و الفساد، فان اعطاءه فى غیر حقه تبذیر
و اسراف و هو یرفع ذکر صاحبه فى الناس و یضعه عند الله و لم یضع امرء ماله فى غیر حقه و عند غیر اهله الا حرمه الله شکرهم و کان لغیره ودهم فان بقى معه منهم بقیه ممن یظهر الشکر له و یریه النصح فانما ذلک ملق منه و کذب و لم یضع امرء ماله فى غیر حقه و عند غیر اهله الا لم یکن له من الحظ فیما اتى الا محمده اللئام و ثناء الاشرار مادام علیه منعما مفضلا. فمن کان منکم له مال فلیصل به القرابه و لیحسن منه الضیافه و لیفک به العانى و الاسیر و ابن السبیل فان الفوز بهذه الخصال مکارم الدنیا و شرف الاخره.
کسى از شما که داراى مال و ثروت است بپرهیزد از فساد، چه آنکه اعطاى مال در غیر مورد تبذیر است و اسراف و این عمل ناروا یاد صاحبش را بین مردم زیاد مىکند و نامش را بالا مىبرد، ولى نزد بارىتعالى او را پست مىکند و موجب انحطاطش مىگردد و هیچ انسانى مال خود را در غیر حق و در مورد افراد نااهل صرف نمىکند، مگر آنکه خداوند او را از شکرگزارى دریافتکنندگان مال محروم مىسازد و علاقه و مودت اینان به غیر اعطاکنندهى مال معطوف مىگردد و اگر کسانى از دریافتکنندگان به جاى مانده باشند و زبان به شکر و خیرخواهى صاحب مال بگشایند، هدفشان چاپلوسى و دروغگویى است و هیچ فرد متمکن، مال خود را در غیر حق و براى نااهل صرف ننموده مگر آنکه نصیبش از آن پرداخت نابجا و بىمورد، ستایش فرومایگان و مدح اشرار بوده، آن هم نه همیشه و به طور دائم بلکه تا وقتى که نعمت منعم را دریافت مىکنند و از فضل و عنایت او
برخوردارند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:8 عصر چهارشنبه 87/11/30
شرح دعای مکارم الاخلاق(61)
بسم الله الرحمن الرحیم
و ان اشکر الحسنه و اغضى عن السیئه.
به خواست بارى تعالى این دو جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع سخنرانى و بحث امروز است. امام سجاد علیهالسلام در پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! به من توفیق عنایت فرما که خوبیها را شکرگزار باشم و از بدیها چشمپوشى نمایم.
براى روشن شدن معناى جملهى اول دعاى امام لازم است معناى شکر را بدانیم.
الشکر ثلاثه اضرب: شکر القلب و هو تصور النعمه، و شکر اللسان و هو الثناء على المنعم، و شکر سائر الجوارح و هو مکافاه النعمه بقدر استحقاقه.
راغب مىگوید شکر سه گونه است: یکى شکر قلب است و آن تصور نعمت است، آن دیگر شکر زبان است و آن ثنا گفتن و حمد نمودن منعم است، و سوم شکر جوارح و آن به کار بردن عضو است در
استفاده از نعمت. البته شکر قلب، یعنى تصور نعمت، مهمتر از شکر زبان و شکر جوارح است، زیرا قلب کانون اراده و مرکز تصمیم است، زبان و دیگر جوارح به فرمان مرکز فرماندهى است. وقتى آدمى در دل باور داشته باشد که هر چه نعمت در اختیار اوست از خداوند است، طبعا زبان و جوارح تحت تاثیر شکر قلب قرار دارند و انسان با تمام وجود شکرگزار خدا خواهد بود، و این مطلب در خلال روایات خاطرنشان گردیده است:
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: من انعم الله علیه بنعمه فعرفها بقلبه فقد ادى شکرها.
امام صادق (ع) فرموده: کسى که خداوند به وى نعمتى را عطا مىفرماید و دل او عارف است که آن نعمت عطیهى الهى است، با همان معرفت قلبى شکر نعمت را به جاى آورده است.
روى ان موسى علیهالسلام قال فى مناجاته: الهى خلقت آدم بیدک و اسکنته جنتک و زوجته حواء امتک فکیف شکرک، فقال علم ان ذلک منى فکانت معرفته شکرا.
روایت شده که حضرت موسى بن عمران در مناجات خود به پیشگاه خداوند عرض کرد: بار الها! آدم را به دست خودت آفریدى، در بهشت خودت او را جاى دادى، حوا را به همسریش گزیدى، او چگونه ترا شکر نمود؟ خداوند فرمود: آدم دانست که همهى آن نعمتها از من است و او با این معرفت، شکر مرا به جاى آورد.
کسى که در دل باور دارد تمام نعمتها از خداوند است و با این باور عالیترین شکر را به جاى آورده و اداى وظیفهى قلبى را نموده است،
او باید مراقبت نماید که در مقام عمل نیز شکرگزار نعمتهاى الهى باشد و هر نعمت در جائى صرف شود که مرضى صاحب نعمت است، یعنى با هیچ یک از عطایاى الهى مرتکب گناه نشود، خواه آن عطایا جوارح و اعضاى بدن باشد که به اختیار ارادهى او به کار مىرود و خواه نعمتهاى خارج از وجود انسان باشد، مانند مال، مقام، محبوبیت، نفوذ کلام، و دیگر نعمتهایى از این قبیل، و شکر جامع، به کار بردن نعمت بر وفق رضاى الهى و اجتناب از گناهان است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: الشکر للنعم اجتناب المحارم و تمام الشکر قول العبد: الحمد لله رب العالمین.
امام صادق (ع) فرمود: شکر نعمتها پرهیز از گناهان است و شکر تمام و کامل این است که بندهى خدا بگوید: الحمد لله رب العالمین.- بنابراین اگر انسانى با دست و زبانش، با قلم و قدمش، با مال و ثروتش، و با جاه و مقامش اعمالى را انجام دهد که مرضى خدا باشد، او با عمل پاک و منزه خود شکر نعمت را به جاى آورده است، و اگر با یکى از آن نعمتها مرتکب گناه گردد ، با آن عمل کفران نعمت نموده است. شکر نعمت دست، رفع نیازهاى زندگى یا دست افتاده گرفتن است و کفران نعمت دست، دزدى کردن و یا بر سر مظلوم کوبیدن است. شکر نعمت مقام، حمایت مظلوم و کوتاه کردن دست ظالم است، و کفران نعمت مقام، بىاعتنایى به ضعفا و یارى کردن به ستمکاران و زورگویان است. على (ع) با نظامیان خود به منزل ذىقار رسید، در آنجا توقف نمود. امام (ع) نعلین پارهى خود را تعمیر مىنمود. عبدالله بن عباس به حضورش آمد. به وى فرمود: قیمت
نعلین من چیست؟ عرض کرد: قیمتى ندارد:
فقال علیهالسلام: و الله لهى احب الى من امرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا.
فرمود: قسم به خدا این نعلین بىارزش نزد من محبوبتر است از حکومت بر شما، مگر آنکه بتوانم از سنگر حکومت استفادهى معنوى و الهى بنمایم، حقى را بر پا دارم یا باطلى را دفع نمایم.
اجر شکرگزارى: شکر نعمت در پیشگاه خداوند اجر عبادت دارد و صاحبان نعمت با انجام این وظیفهى مقدس از پاداش بزرگ خداوند برخوردار مىگردند و این بشارت ضمن روایتى از رسول گرامى (ص) به شکرگزاران اعلام گردیده است:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال،: الطاعم الشاکر له من الاجر کاجر الصائم المحتسب و المعافى الشاکر له من الاجر کاجر المبتلى الصابر و المعطى الشاکر له من الاجر کاجر المحروم القانع.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرموده است: آن کس که غذا مىخورد و سپاسگزار خداوند است، اجر او همانند پاداش کسى است که براى خدا و به منظور نیل به ثواب الهى روزه گرفته است، کسى که سالم است و خدا را بر نعمت سلامت شکر مىکند، اجر او همانند اجر بیمار باایمانى است که براى خداوند در بیمارى صبر مىکند، کسى که از نعمت خداوند برخوردار است و به دگران اعطا مىنماید، اجر او همانند اجر تهیدست محرومى است که براى خدا قانع است و مضیقهى زندگى را تحمل مىنماید.
گاهى دنیا به کام افراد گناهکار مىگردد و پى در پى از
نعمتهاى گوناگون برخوردار مىشوند و تراکم نعمتها را براى خود سعادت مىپندارند، غافل از آنکه آن نعمتها غفلتشان را افزایش مىدهد و با گذراندن ایام حیات گناهآلودشان، منازل سقوط را تدریجا مىپیمایند.
قرآن شریف دربارهى اینان فرموده:
و الذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون.
کسانى که آیات ما را تکذیب مىکنند، آنان را به نعمتهاى خود متنعم مىسازیم و همان نعمتها مایهى افزایش غفلتشان مىشود و بدون اینکه خودشان بدانند مدارج هلاکت و تباهى را مىپیمایند.
عن الصادق علیهالسلام انه سئل عن هذه الایه فقال: هو العبد یذنب الذنب فتجدد له النعمه تلهیه تلک النعمه عن الاستغفار من ذلک الذنب.
از امام صادق (ع) دربارهى این آیه سئوال شد، فرمود: او بندهاى است که گناه مىکند و نعمت بر وى تجدید مىشود و همان تجدید نعمت، او را غافل مىکند و از استغفارش بازمىدارد.
صاحبان نعمت براى اینکه خود را بشناسند، از وضع معنوى خویش آگاه گردند، و بدانند که آیا از افراد غافلاند و مشمول آیهى استدراجاند یا نه به این روایت توجه نمایند:
عن سنان بن طریف قال، قلت لابیعبدالله علیهالسلام: خشیت ان اکون مستدرجا. قال و لم. قال لانى دعوت الله ان یرزقنى دارا فرزقنى، و دعوت الله ان یرزقنى الف درهم فرزقنى الفا، و دعوته ان یرزقنى خادما فرزقنى خادما. قال فاى شىء تقول؟ قال اقول: الحمد لله. قال: فما اعطیت افضل مما اعطیت.
سنان بن طریف مىگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: من خائفم از اینکه مستدرج باشم. فرمود: براى چه؟ گفتم از خدا خواستم به من خانهاى بدهد خانه داد، خواستم به من هزار درهم بدهد هزار درهم داد، خواستم به من خادمى بدهد خادم داد. فرمود: در اجابت این درخواستها چه مىگویى؟ عرض کرد مىگویم: الحمدلله. فرمود: عطیهى حمدت از آن نعمتهایى که به تو عطا شده برتر و بالاتر است.- یعنى با توجه به حضرت حق و حمد بارى تعالى تو از مستدرجان نیستى، از خدا غفلت ندارى، و به حساب آن گروه گناهکار و غافل نمىآیى.
جهانى که در آن زیست مىکنیم عالم وسایل و اسباب است و براى پیدایش هر موجودى در نظام آفرینش راه و مجراى خاصى مقرر گردیده که باید از آن راه و بدان وسیله جامهى تحقق بپوشد و به وجود آید. نعمتهاى حضرت بارى تعالى نیز از مجارى و طرقى که قضاى الهى بر آن تعلق گرفته است به مردم مىرسد، با این تفاوت که مجراى بعضى از نعمتها فقط علل تکوینى و شرایط خاصى است که در نظام خلقت مقرر گردیده و دست انسان در پیدایش آنها مداخله ندارد، مانند نعمت آفتاب و تابش نور آن که حیات انسانى و حیات نبات و حیوان وابسته به آن است و نعمتهاى بسیارى از این جرم بزرگ کیهانى عاید بشر مىگردد و همچنین نعمت باران که بر اثر تبخیر آب، تولید ابر و شرایط جوى باران مىبارد و آدمى از وجود آب که مایهى حیات او و دیگر موجودات زنده است بهرهمند مىشود. براى اداى شکر این قبیل نعمتها باید حضرت آفریدگار را که معطى نعمت است در دل و زبان حمد نمود و از پیشگاه مقدسش درخواست ادامهى نعمت داشت. بعضى از نعمتهاست که مجارى اعطاى آنها کسانى از افراد بشرند و به شکلهاى مختلف آن نعمتها به وسیلهى آنان به ما مىرسد. در این قبیل موارد شرع
مقدس دستور داده که علاوه بر شکر خداوند که خالق و معطى اصل نعمت است باید راه وصول به آن نعمت را که انسانها هستند شکر نمود و مراتب حقشناسى را در مقابل آنان ابراز داشت. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این باره فرموده است:
و اما حق ذى المعروف علیک فان تشکره و تذکر معروفه و تنشر له المقاله الحسنه و تخلص له الدعاء فیما بینک و بین الله سبحانه فانک اذا فعلت ذلک کنت قد شکرته سرا و علانیه ثم ان امکن مکافاته بالفعل کافاته و الا کنت مرصدا له موطنا نفسک علیها.
در رسالهى «حقوق» امام سجاد (ع) چنین آمده است: اما حق کسى که دربارهات معروفى را انجام نموده و به تو نعمتى داده این است که او را شکر نمایى و خوبى او را در یاد داشته باشى و آن را بگویى و نشر دهى و دربارهى او بین خود و خداوند دعا نمایى و اگر چنین کردى شکر او را در نهان و آشکار بجا آوردهاى، سپس اگر مىتوانى نعمت او را تلافى کن و اگر قدرت ندارى و نمىتوانى منتظر فرصت باش و دل را براى تلافى کردن آن نعمت آماده و مهیا ساز.
در اسلام، شکر کسى که واسطهى وصول نعمت به ما باشد بسیار مهم شناخته شده و در کنار شکر خداوند که صاحب نعمت است باید واسطهى وصول نعمت را نیز شکر نمود و حق خدمت او را بجا آورد و در این باره روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است:
عن على بن موسى الرضا علیهماالسلام قال: من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عز و جل.
حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام فرموده: کسى که شکر نعمت مخلوق خدا را ادا نکند شکر خداوند خالق را ادا ننموده و بجا نیاورده است.
نعمت حیات و قوایى که براى ادامه آن لازم است بزرگترین نعمت خداوند براى ماست و باید شکر این نعمت بزرگ را بجا آوریم. ولى مىدانیم که این نعمت گرانقدر به وسیلهى پدر و مادر به ما اعطا شده است و اگر آن دو نمىبودند ما به وجود نمىآمدیم. بنابراین طبق دستور اسلام، وظیفه داریم در نعمت زندگى، خداوند را شکرگزار باشیم و همچنین پدر و مادر را که مجراى این فیض بزرگ بودهاند شکر نمائیم.
خداوند در قرآن شریف به انسان توصیه نموده است:
ان اشکرلى و لوالدیک.
مرا و پدر و مادرت را شکرگزار باش.
علم نیز فیضى است از طرف بارى تعالى و باید او را در اعطاى این نعمت، سپاسگزار باشیم ولى مىدانیم که مجراى فیض علم، معلم است، اوست که در مدارج مختلف علمى دست محصل را مىگیرد و قدم به قدم به پیش رویش موفق مىدارد. بنابراین تمام افراد تحصیل کرده باید آموزگاران، دبیران، مدرسین و استادان خود را در هر مرتبه و مقامى که باشند شکر نمایند:
عن على علیهالسلام قال: اکرم ضیفک و ان کان حقیرا و قم من مجلسک لابیک و معلمک و ان کنت امیرا.
على علیهالسلام فرموده: مهمانت را احترام کن اگر چه او از نظر شخصیت اجتماعى ارزش بزرگ ندارد و همچنین به احترام پدر و معلمت قیام کن و برپا خیز اگر چه فرمانرواى جامعه باشى.
براى آنکه بدانیم شکر نعمت مخلوق در پیشگاه بارىتعالى تا چه حد ارزنده و مهم است، باید تمام شنوندگان محترم در روایتى که از رسول گرامى اسلام (ص) به عرض مىرسانم کمال دقت و توجه را مبذول دارند و عملا در طول زندگى خود مدلول آن روایت را به کار بندند، پیش از آنکه روز قیامت فرارسد و محکمهى عدل الهى بر پا گردد و از غفلتى که در دنیا نسبت به شکر وسایط نعمتهاى الهى داشتهاند، سرافکنده شوند و دچار تاثر و ناراحتى گردند:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یوتى بعبد یوم القیامه فیوقف بین یدى الله عز و جل فیامر به الى النار. فیقول اى رب! امرت بى الى النار و قد قرات القرآن. فیقول الله: اى عبدى! انى انعمت علیک و لم تشکر نعمتى. فیقول اى رب! انعمت على بکذا، شکرتک بکذا و انعمت على بکذا فشکرتک بکذا. فلا یزال یحصى النعم و یعدد الشکر. فیقول الله تعالى: صدقت عبدى الا انت لم تشکر من اجریت علیک نعمتى على یدیه و انى قد آلیت على نفسى ان لا اقبل شکر عبد بنعمه انعمتها علیه حتى یشکر من ساقها من خلقى الیه.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: بندهاى را در قیامت به پیشگاه الهى مىآورند و خداوند دربارهى او فرمان عذاب مىدهد. عرض مىکند بار الها! دربارهام امر به دوزخ فرمودى با آنکه من در دنیا مسلمان و قارى قرآن بودم. خداوند مىفرماید: بندهى من! نعمتهایى را به تو دادم و شکر آنها را بجاى نیاوردى. عرض مىکند: بار الها! فلان نعمت را دادى تو را شکر کردم، فلان نعمت را دادى تو را شکر نمودم، یک به یک نعمتها را مىشمرد و از شکرها نام مىبرد. خداوند مىفرماید: بندهى من! راست مىگویى، جز آنکه کسى را که من به دست او نعمت خود را به تو رساندم شکر نکردى، و من با خود عهد نمودهام شکر نعمتهایى را که به بندهاى دادهام نپذیرم تا شکر کند کسى را که نعمت من توسط او به وى رسیده است.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:7 عصر چهارشنبه 87/11/30
شرح دعای مکارم الاخلاق(60)
اگر غیبت شده زنده است و از غیبتى که دربارهى او شده خبر ندارد و گمان مىرود که مراجعه به او براى رضایت دادن موجب عداوت مىشود و فتنه و فساد به بار مىآورد، غیبتکننده به وى مراجعه نمىکند و در عوض براى او بسیار استغفار مىکند و مکرر از پیشگاه الهى درخواست عفوش را مىنماید و همچنین اگر غیبت شده فرد بىگذشتى بود و غیبتکننده به وى مراجعه نمود و او مشمول عفوش قرار نداد، درباره او نیز باید زیاد استغفار کند و مکرر از خداوند برایش طلب عفو بنماید و این استغفارها در صفحهى حسنات آن دو گروه ثبت مىشود، در قیامت به نجات آنان کمک مىکند و
موجب مىگردد که غیبتشدگان نیز از غیبتکننده عفو و اغماض نمایند و او را مشمول بخشش خود قرار دهند.
خلاصه، افراد باایمان که از دگران غیبت کردهاند و به عرضشان تجاوز نمودهاند تا زنده هستند دین خود را با استرضاء یا استغفار تصفیه کنند که پیش از آنکه روز قیامت فرارسد و تصفیهى حساب یا انتقال حسنات غیبتکننده به غیبت شده، یا انتقال سیئات غیبت شده به غیبت کننده انجام پذیرد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من کانت لاخیه عنده مظلمه فى عرض او مال فلیتحللها منه من قبل ان یاتى یوم لیس هناک دینار و لا درهم، انما یوخذ من حسناته فان لم تکن له حسنات اخذ من سیئات صاحبه فزیدت على سیئاته.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که از برادرش نزد او مظلمهى عرضى یا مالى است از صاحب حق حلالیت طلب کند پیش از آنکه روزى بیاید که درهم و دینارى در کار نیست و براى رضاى صاحب حق از حسنات غیبت کننده به غیبت شده داده مىشود و اگر حسنه ندارد از گناهان غیبت شده بر گناهان غیبتکننده افزوده مىگردد.
براى آنکه افراد باایمان به گناه غیبت آلوده نشوند در مجالسى که معمولا نام اشخاص به میان مىآید و حضار به غیبت این و آن مىپردازند شرکت نکنند. اگر در مجلسى شرکت کردند و غیبت آغاز شد در صورتى که بتوانند آنان را از غیبت نهى نمایند و اگر نمىتوانند سخن دگرى به میان آورند که رشتهى غیبت قطع شود و اگر
این کار هم ناممکن است خود، مجلس غیبت را ترک گویند و از محیط گناهآلود خارج شوند.
غیبتهایى که مجاز شناخته شده: در روایات اسلامى، بعضى از غیبتهاست که منع قانونى ندارد و غیبت کننده، اگر مرتکب آن شود مرتکب گناه نشده است. بعضى از غیبتهاست که براى حفظ اسلام راستین و آگاهسازى مسلمین و همچنین براى مبارزه با ظلم و حمایت از مظلوم باید انجام پذیرد و اگر در این قبیل مواقع خوددارى شود زیانهاى بزرگترى از زیان غیبت به بار مىآورد و جامعه را به راه سقوط و تباهى سوق مىدهد و در اینجا با استفاده از روایات و فتاوى بعضى از فقها به پارهاى از موارد اشاره مىشود.
بعضى از افراد در پس پرده مرتکب معصیت مىشوند و در اطاق دربسته قمار مىزنند ، مشروب مىخورند، و مرتکب عمل منافى باعفت مىشوند. غیبت این قبیل گناهکاران ممنوع و پردهدرى از آنان حرام است. اما کسانى که علنا مشروب مىخورند و مست در خیابانها به راه مىافتند یا علنا و در منظر مردم قمار مىزنند یا در خیابانها و رهگذرها با صداى بلند، فحش و دشنام مىگویند، غیبت اینان از آن گناهانى که متظاهرند معصیت نیست زیرا اینان با عمل خویش پردهى احترام خود را دریدهاند و موجبات هتک و توهین خویشتن را فراهم آوردهاند.
عن النبى صلى الله علیه و آله: من القى جلباب الحیاء من وجهه فلا غیبه له.
رسول اکرم فرموده است: کسى که پردهى حیا را از چهرهى خود
بیفکند و در مقابل مردم بدون احساس شرمسارى مرتکب گناه شود براى او غیبتى نیست.
بدعتگذارى در دین- بدعت عبارت است از چیزى که در کتاب و سنت نیامده و جزء دین خدا نیست. اگر کسى بخواهد آن را به حساب دین بگذارد و مسلمانان را به انجام آن وادار سازد، غیبت بدعتگذار در گناهى که مرتکب شده نه تنها حرام نیست بلکه به موجب روایات، باید مسلمانان از وى تبرى بجویند، بدعتگذار را به بدى یاد کنند، در مجامع و مجالس از وى سخن بگویند، و مورد ملامتش قرار دهند تا نتواند به دین خدا آسیب برساند و مسلمانان را از صراط مستقیم، منحرف نماید.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اذا رایتم اهل الریب و البدع من بعدى فاظهروا البرائه منهم و اکثروا من سبهم و القول فیهم و الوقیعه و بارزوهم کیلا یطمعوا فى الفساد بالاسلام و یحذرهم الناس و لا یتعلمون من بدعهم یکتب الله لکم بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات فى الاخره.
رسول اکرم فرموده: وقتى بعد از من اهل ریب و بدعت را دیدید علنا از آنان تبرى بجویید، به بدى یادشان کنید، در سخنان خود مورد ملامتشان قرار دهید، به رنج و دهشتشان بیندازید تا آنکه به فساد در اسلام طمع نکنند، لازم است مردم از آنان حذر نمایند و از بدعتشان چیزى نیاموزند. خداوند این رفتارتان را در صفحهى حسنات شما ثبت مىکند و درجات شما را بالا مىبرد.
از جمله مواردى که غیبت جایز است، شکایت کسى است
که حقش تضییع شده و براى احقاق حق به محکمهى قضا مىرود و از تعدى متجاوز شکایت مىکند و قاضى شرع که مقام صالح دادرسى است آن غیبت را استماع مىنماید ، نه شاکى مرتکب گناه غیبت شده و نه قاضى غیبت حرام استماع نموده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله: لى الواجد یحل عقوبته.
کسى که قدرت مالى دارد ولى در اداى دین واجب خود تعلل مىورزد و بناحق آن را به تعویق مىاندازد با این عمل، غیبت و کیفر خود را حلال مىنماید.
شهادت شهودى که در محکمهى قضا براى اداى شهادت خوانده مىشوند غیبت است از کسى که علیه او شهادت مىدهند. غیبت اینان همانند غیبت صاحب حق در طرح دعوى و استماع قاضى شرع در شنیدن غیبت، شرعا جایز و بلامانع است، چه آنکه هدف این غیبت احقاق حق و اقامهى عدل است و با تحقق این هدف بزرگ جامعه به سعادت مىرسد و از سقوط و تباهى مصون مىماند.
از مواردى که غیبت نمودن گناه نیست، جواب دادن به مشورت یک مسلمان است. جوانى به خواستگارى دخترى مىآید، پدر دختر او را نمىشناسد، و از اخلاق و رفتارش آگاهى ندارد، نزد کسى مىرود که پسر را خوب مىشناسد، به او مىگوید: آیا صلاح مىدانى با این پسر وصلت نمایم، دخترم را به همسریش درآورم؟ شخص آگاه به شرط حسن نیت و بدون شائبهى دشمنى و حسد، مىتواند آنچه را که از پسر مىداند و در امر ازدواج موثر است به پدر بگوید، اگر پسر در پنهان مشروب مىخورد، یا معتاد به مواد مخدر
است، اگر با افراد فاسد رفیق است و با آنان رفت و آمد مىنماید، اگر پروندهى گناهى دارد و تحت تعقیب است، یا اعمال دیگرى از این قبیل، به پدر بگوید و نگذارد دختر جوانى دچار سیهروزى و بدبختى شود.
از آنچه مذکور افتاد قسمتهاى اساسى مربوط به غیبت که دانستن آنها براى عموم مردم لازم است به عرض شنوندگان محترم رسید. امید است همهى آنها را به خاطر بسپارند و در عمل، مورد استفاده قرار دهند. امام سجاد (ع) در جملهى دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع سخنرانى و بحث امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و اخالف من اغتابنى الى حسن الذکر.
بار الها! موفقم بدار تا برخلاف روش آن کس که از من غیبت نموده و به بدى یادم کرده است قدم بردارم و او را به خوبى و نیکى یاد نمایم.
کسى که از امام معصوم غیبت مىنماید و حضرتش را به بدى یاد مىکند یا امام را نمىشناسد و به مقام رفیع آن حضرت در پیشگاه الهى وقوف ندارد یا گرفتار سوءنیت و آلودگى ضمیر است و باید خود را اصلاح کند نه آنکه به ناروا زبان بگشاید و از امام غیبت نماید. در مورد هجران و جدایى دو مسلمان از یکدیگر، به شرحى که در بحث هجران توضیح داده شد، اسلام تاکید نموده که هر چه زودتر جدایى دو مسلمان به وصل مبدل گردد و هجران، پایان پذیرد و خاطرنشان ساخته است که هر یک از دو طرف براى آشتى از دیگرى سبقت بگیرد اجر بزرگتر نصیب او خواهد بود، اما غیبت نمودن همانند هجران نیست و غیبت کننده که مرتکب گناه شده اگر بخواهد خود را
از معصیت مبرا نماید باید نزد غیبت شده برود، و از او رضایت بخواهد و غیبت شده با کرامت نفس و بزرگوارى او را ببخشد، اما اگر غیبت شده بخواهد پیشدستى کند و نزد غیبت کننده برود و رضایت خاطر خود را به وى اعلام نماید، نه تنها کار صحیحى انجام نشده، بلکه ممکن است غیبت کننده در عمل نارواى خود جرىتر شود و بگوید تو استحقاق غیبت داشتى و من در عمل خود مرتکب گناهى نشدهام و به رضاى تو نیاز ندارم. در این صورت شخص غیبت شده با هتک و توهین جدیدى مواجه خواهد شد. از این رو امام براى رضایت دادن نباید نزد غیبت کننده برود. اگر غیبت کننده به خطاى خود واقف گردد و بداند که باید نزد امام سجاد برود، از حضرت عذر بخواهد، و طلب عفو و بخشش بنماید بزرگوارى و کرامت اخلاق امام قطعا شامل او مىشود و در همان لحظات اول عذرخواهى او را مىبخشد، چه آنکه قبول عذر، برنامهى عمل امام سجاد بود و حتى این برنامه را در خلال مواعظ و نصایح خویش به فرزند بزرگوارش امام باقر علیهالسلام تذکر داده و فرموده است:
ان شتمک رجل عن یمینک ثم تحول الى یسارک و اعتذر الیک فاقبل عذره.
فرزند عزیز! اگر مردى از طرف راست تو دشنامت داد و بلافاصله به طرف چپت برگشت و عذرخواهى نمود، عذرش را بپذیر و از او بگذر.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در مکتب قرآن شریف، معلم مکارم اخلاق و سجایاى انسانى است. او مىخواهد در
مقام امامت، مردم را انسان بسازد و به کرایم اخلاق متخلقشان نماید و خود در رعایت سجایاى انسانى از دگران شایستهتر است. اگر کسى از او غیبت کند و حضرتش را به بدى یاد نماید بر اساس بزرگوارى و کرامت اخلاق، خود را موظف مىداند که واکنشى متناسب از خویشتن نشان بدهد و با اعمال اخلاق کریمه دین انسانى خود را ادا نماید.
عن على علیهالسلام قال: الکریم یرى مکارم افعاله دینا علیه یقضیه.
على (ع) فرموده: انسان کریم مکارم افعال خود را دینى براى خویشتن مىداند که باید آن را ادا نماید.
اگر غیبتکننده براى عذرخواهى و رضایت طلبى نزد امام بیاید، حضرت سجاد (ع) فورا از دستور اخلاقى «و اعف عمن ظلمک» استفاده مىکند، با بزرگوارى و بدون کمترین منت او را مىبخشد و مشمول عفو خود قرار مىدهد و مطلب غیبت در این موضع پایان مىیابد. اگر غیبتکننده نیاید و درخواست عفو ننماید امام سجاد طبق وظیفهى انسانى و مکارم اخلاق اسلامى نمىتواند در مقابل غیبت او منفعل بماند و باید عکسالعملى که شایستهى مقام انسان و متناسب با وضع موجود باشد از خود نشان بدهد. از این رو در جملهى مورد بحث امروز براى انجام عمل اخلاقى و انسانى متناسب از پیشگاه خداوند درخواست موفقیت نموده عرض مىکند:
و اخالف من اغتابنى الى حسن الذکر.
بار الها! موفقم بدار تا بر خلاف روش آن کس که از من
غیبت نموده و به بدى یادم کرده است قدم بردارم و او را به خوبى و نیکى یاد نمایم.
جالب آنکه صاحبان مکارم اخلاق به کار بستن سجایاى انسانى و گذشتهاى معنوى را مایهى تعالى روح و کمال نفس خود مىدانند و در این کار نه از مردم توقع تحسین و تمجید دارند و نه از آنان انتظار اجر و پاداش، بلکه در باطن مسرورند از اینکه اولا وظیفهى انسانى خود را شناختهاند و ثانیا در انجام آن وظیفهى مقدس توفیق یافته و اقدام نمودهاند و این اندیشه بلند و گرانمایه، مدیون کلام مقدس على علیهالسلام است:
اعلم ان کل مکرمه تاتیها او صنیعه صنعتها الى احد من الخلق فانما اکرمت بها نفسک و زینت بها عرضک و لا تطلبن من غیرک شکر ما صنعت الى نفسک.
بدان هر عمل کریمانهاى که انجام مىدهى و هر کار مهمى را که دربارهى یکى از مردم بجا مىآورى با آن عمل بزرگ، خودت را اکرام مىکنى و شرف انسانیت را به آن زینت مىدهى پس از غیر خودت شکر کار خوبى را که براى خود انجام دادهاى طلب منما.
ممکن است حسن ذکر امام سجاد از کسى که مرتکب غیبتش شده وسیلهى اصلاح اخلاق وى گردد و به راه پاکى و انسانى گرایش یابد ولى هدف امام سجاد از حسن ذکر غیبت کننده احیاى مکارم اخلاق و تحقق بخشیدن کمال انسانى است. البته پیروان آن حضرت مىتوانند این درس انسانیت را از امام سجاد بیاموزند و اگر کسى از آنان غیبت نمود با حسن ذکر، عمل او را تلافى نمایند و یک قدم در راه انسانیت پیشروى کنند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
17
:: بازدید دیروز ::
95
:: کل بازدیدها ::
188109
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::