تنزیل نور
ساعت 4:59 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق( 99)
بسم الله الرحمن الرحیم
فاستحق بذلک خذلانک و منعک و اعراضک یا ارحم الراحمین.
امام سجاد علیهالسلام سه مطلب را در سه جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» از پیشگاه مقدس بارىتعالى درخواست نمود. مطلب اول:
و لا تفتنى بالاستعانه بغیرک اذا اضطررت، بار الها! مرا در موقع اضطرار به یارى خواستن از غیر خودت آزمایش منما.
مطلب دوم:
و لا بالخضوع لسوال غیرک اذا افتقرت، بار الها! موقعى که فقیر مىشوم با خضوع و تذلل براى درخواست از غیر خودت امتحانم منما.
مطلب سوم:
و لا بالتضرع الى من دونک اذا رهبت، بار الها! موقعى که گرفتار ترس آمیخته به خطر مىشوم، با تضرع نزد غیر خودت مورد آزمایشم قرار مده.
این سه مطلب در دو سخنرانى گذشته مبسوطا مورد بحث قرار گرفت. اینک امام (ع ) دربارهى این امر سخن مىگوید که: اگر کسى
رعایت آن وظایف را ننمود و در موارد مذکور، توجه خود را به غیر بارىتعالى معطوف داشت چه کیفرى را استحقاق دارد؟ پاسخ این پرسش از کلام امام (ع)، به خواست خداوند بزرگ، موضوع بحث و سخنرانى امروز است. اما پیش از آغاز بحث و شرح و توضیح راجع به آن، به موقع است که دربارهى دو مطلب: یکى «اضطرار» و آن دیگر «توکل» توضیح مختصرى داده شود، چه آگاهى هر قدر بیشتر از این دو امر، موجب مزید اطلاع دینى شنوندگان محترم خواهد بود و به علاوه در روشن ساختن مطالب مورد بحث امروز نیز موثر است.
«اضطرار» عبارت از این است که آدمى در مضیقه و تنگنایى سخت قرار گیرد و براى رهایى از آن ملجاء شود و ناچار گردد که به کارهاى خاصى دست بزند. قانونگذار اسلام، قلم تکلیف را از شخص مضطر در مورد اضطرارش برداشته و در حدود معین به وى اجازه اختصاصى داده است.
انما حرم علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیر الله فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه.
خداوند، خوردن گوشت میته و خون و گوشت خوک و گوشت حیوانى را که به نام غیر خدا قربانى شده است بر شما مسلمانان حرام نموده، اما اگر فردى دچار اضطرار شود به طورى که یا باید از گرسنگى بمیرد یا از گوشتهاى حرام بخورد، اسلام اجازه داده که به قدر ضرورت و حفظ حیات از گوشتهاى حرام استفاده کند و در این کار مرتکب گناه نشده است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: من اضطر الى المیته و الدم و لحم الخنزیر فلم یاکل شیئا من ذلک حتى یموت فهو کافر.
امام صادق (ع) فرموده: کسى که مضطر شود به گونهاى که باید از میته، خون، گوشت خوک بخورد تا زنده بماند و از هیچ یک از آنها نخورد تا آنکه بمیرد، او با این عمل به روش غیر اسلامى گراییده است.
از این روایت استفاده مىشود که حیات انسان مسلمان آنقدر مهم است که اگر مضطر شود و براى حفظ جان خود گوشت حرام یا خون نخورد و بر اثر آن بمیرد با این عمل از مسیر حق منحرف گردیده و مورد موآخذه خواهد بود.
گاهى مردان بیمار یا زنان باردار در شرایط اضطرارى قرار مىگیرند و طبق موازین دینى مشمول ارفاق قانونى مىشوند.
از این مختصرى که معروض افتاد روشن شد که افرادى ممکن است در شرایط اضطرارى واقع شوند و به گونهاى مشکل خود را حل کنند اما دعاى امام سجاد (ع) ناظر به مضطرینى است که ارادهى ذات اقدس الهى مىتواند وضع آنان را تغییر دهد، مشکلشان را حل کند، و اضطرارشان را برطرف نماید و این همان است که در قرآن شریف آمده است:
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء.
جز او کیست که دعوت مضطر را اجابت مىنماید و مصائب و مشکلاتش را برطرف مىسازد؟
در چنین حالت دردناک و ناراحتکننده، هر مسلمان گرفتارى باید از خداوند یارى بخواهد و همانند امام سجاد (ع) عرض کند: بار الها! در حال اضطرار مرا به استعانت از غیر خودت آزمایش منما.
توکل به خداوند نیز همانند دعاهاى خالصانه و خاضعانهى
انسانهاى باایمان که دچار وضع اضطرارى شدهاند نجاتبخش و سعادتآفرین است. توکل به خداوند، مشکلات بزرگ را حل مىکند، بلایا را مىگرداند و آدمى را مشمول عنایات خاص حضرت بارىتعالى قرار مىدهد، و این مهم ضمن بعضى از آیات و روایات خاطرنشان گردیده است. خداوند در قرآن شریف فرموده:
و من یتوکل على الله فهو حسبه.
کسى که به ذات اقدس الهى توکل نماید خداوند امر او را کفایت مىکند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا ایها الناس! توکلوا على الله و ثقوا به فانه یکفى ممن سواه.
رسول اکرم (ص) فرموده است: اى مردم! به خداوند توکل کنید و به او اعتماد نمایید که شما را از غیر خودش بىنیاز مىنماید.
عن على علیهالسلام قال: من توکل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت علیه الاسباب.
على (ع) فرموده: کسى که به خداوند توکل نماید مشکلات بر وى آسان مىگردد و با سهولت به وسایل و اسباب دست مىیابد.
لازم است این نکته مورد توجه باشد که معناى توکل به خداوند نادیده گرفتن سنن آفرینش، بىاعتنایى به وسایل و اسباب طبیعى، و ترک سعى و عمل اجتماعى نیست، و این مطلب ضمن روایات براى افراد ناآگاه بیان شده است:
جاء رجل الى رسولالله صلى الله علیه و آله فقال یا رسولالله! ارسل ناقتى و اتوکل او اعقلها و اتوکل؟ قال: اعقلها و توکل.
مرد عربى به حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد، عرض کرد: یا رسولالله! شترم را رها و آزاد بگذارم و به خداوند توکل کنم یا آنکه پایش را ببندم و توکل نمایم؟ فرمود: پایش را ببند و توکل نما.
عن امیرالمومنین علیهالسلام انه مر یوما على قوم فرآهم اصحاء جالسین فى زاویه المسجد. فقال (ع) من انتم؟ قالوا: نحن المتوکلون. قال (ع) لا، بل انتم المتاکله. فان کنتم متوکلین فما بلغ بکم توکلکم؟ قالوا: اذا وجدنا اکلنا و اذا فقدنا صبرنا. قال (ع): هکذا تفعل الکلاب عندنا. قالوا: فما نفعل؟ قال کما نفعل. قالوا: کیف تفعل. قال (ع): اذا وجدنا بذلنا و اذا فقدنا شکرنا.
على (ع) روزى گذر کرد بر جمعى، دید همه سالماند و در گوشهاى از مسجد نشستهاند. فرمود: شماها کیستید؟ پاسخ دادند: ما متوکلین هستیم. فرمود: نه چنین است، شما متوکل نیستید بلکه متاکل هستید و از اموال ضعفا ارتزاق مىکنید. اگر شما متوکلید توکل، شما را به کجا رسانده است؟ گفتند: ما اینجا نشستهایم اگر چیزى یافتیم مىخوریم و اگر نیافتیم صبر مىکنیم. حضرت فرمود: سگهاى شهر ما نیز اینچنین هستند. گفتند: پس ما چه کنیم؟ فرمود: همانند ما عمل کنید. گفتند: شما چه مىکنید؟ فرمود: وقتى چیزى به دست آوردیم به مستحقین بذل مىکنیم و اگر چیزى به دست نیاوردیم شکر مىکنیم.
انسان باایمان و درستکار که بدون گناه گرفتار زندان حاکم جبارى شده و در شرایط اضطرار به سر مىبرد براى نجات خویش باید دست دعا به سوى خداوند بگشاید و حل مشکل خود را از او بخواهد. در
صورتى که چنین کند و فقط از ذات اقدس الهى استنصار نماید از دعاى امام سجاد (ع) درس فلاح و رستگارى آموخته و عملا به کار بسته است. اگر دعا واجد شرایط استجابت و حاوى مصلحت آن انسان باایمان باشد، بدون منت و ذلت به اجابت مىرسد و زندانى در پرتو فضل الهى آزاد مىگردد. اما اگر دعا واجد شرایط استجابت و مصلحت نباشد، دعاکننده به ذلت سئوال از این و آن تن نداده و به علاوه با صبر در مصیبت زندان از پاداش بزرگ خداوند برخوردار مىگردد. ولى اگر براى نجات خود دست تمنا به سوى زندانبان بگشاید یا به افراد نافذ و موثرى که در پارهاى از مواقع به سرکشى زندان مىآیند متوسل شود و به ذلت سئوال تن دردهد، اگر نجات پیدا کند یا همچنان در زندان بماند باید بداند که در استعانت از غیر خدا خوب امتحان نداده است، راه عز و فضیلت را ترک گفته، خویشتن را تحقیر نموده، و برخلاف دعاى امام سجاد (ع) قدم برداشته است. گفتهى امام (ع) در پیشگاه خداوند این بود:
و لا تفتنى بالاستعانه بغیرک اذا اضطررت، بار الها! مرا در موقع اضطرار به یارى خواستن از غیر خودت آزمایش منما.
خداوند در قرآن شریف فرموده:
الا له الخلق و الامر.
آگاه باشید که تمام عوالم وجود و همچنین فرمانروایى کلیهى عوالم به ذات اقدس الهى اختصاص دارد.
پس اگر کسى را قادر مطلق و فرمانرواى بالذات یارى نماید پیروزیش قطعى است و اگر کسى مخذول و محروم از یارى او گردد
احدى نمىتواند وى را نصرت و یارى نماید.
ان ینصرکم الله فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذا الذى ینصرکم من بعده.
اگر خداوند شما را یارى نماید هیچ کس بر شما پیروز نمىشود و اگر شما را مخذول کند و از یارى خود محروم سازد کیست که از آن پس شما را یارى دهد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لا تتکل الى غیر الله فیکلک الیه.
رسول اکرم (ص) فرموده: به غیر خداوند اتکال منما که خداوند تو را به او وامىگذارد.
در جملهى اول کلام امام سجاد (ع) موضوع بحث امروز راجع به کسى که از غیر خداوند در موقع اضطرار یارى بخواهد چنین آمده است:
فاستحق بذلک خذلانک، بار الها! بر اثر استعانت از غیر خودت مستحق خذلان گردم و از نصرت و یاریت محروم شوم.
حضرت یوسف صدیق، آن مرد الهى، از دوران طفولیت به علت زیبایى صورت و محبوبیت زیاد در نزد پدر، مورد حسد برادران خود بود. آنان همواره در این فکر بودند که به گونهاى حسد خود را دربارهى وى اعمال نمایند. سرانجام به این فرصت دست یافتند. در یکى از روزها که گوسفندان را به صحرا مىبردند با اجازهى پدر، یوسف را هم با خود آوردند. از آن روز، حوادث تلخ و ناگوارى براى یوسف پیش آمد و همه جا خداوند او را مورد حمایت و نصرت خود قرار داد. شرح قضایاى یوسف به طور اجمال در قرآن شریف آمده است. از جملهى
رویدادهاى سنگین براى یوسف آن بود که در مصر، بىگناه زندانى شد.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: لما امر الملک بحبس یوسف فى السجن الهمه الله تبارک و تعالى بتاویل الرویا فکان یعبر لاهل السجن رویاهم.
امام صادق (ع) فرمود: پس از آنکه پادشاه مصر دستور زندانى شدن یوسف را داد خداوند، تعبیر خواب را به یوسف الهام فرمود و او را از این نعمت گرانقدر برخوردار ساخت و آنچنان شد که زندانیان براى تعبیر خوابهایى که مىدیدند به وى مراجعه مىکردند. در همان اوقات دو نفر از خدمهى دربار را به زندان آوردند. آن دو نیز آگاه شدند که یوسف زندانى، علم تعبیر رویا دارد. یک روز صبح، آن دو نفر نزد یوسف آمدند.
فقالا له انا راینا رویا فعبره لنا. فقال: و ما رایتما؟ قال احدهما انى ارانى احمل فوق راسى خبزا تاکل الطیر منه و قال الاخر انى رایت ان اسقى الملک خمرا. ففسر لهما رویاهما بما فى الکتاب. ثم قال للذى ظن انه ناج منهما اذکرنى عند ربک. قال: و لم یفزع یوسف فى حاله الى الله فیدعوه. فلذلک قال الله تعالى فانساه الشیطان ذکر ربه. قال ابوعبدالله علیهالسلام: قال الله لیوسف: الست الذى حببتک الى ابیک و فضلتک على الناس بالحسن، اولست الذى سقت الیک السیاره و انقذتک و اخرجتک من الجب، اولست الذى صرفت عنک کید النسوه، فما حملک على ان ترفع رعیتک او تدعو مخلوقا هو دونى؟ فالبث بما قلت بضع سنین.
به یوسف گفتند: ما دو نفر خواب دیدهایم، براى ما تعبیر کن. یوسف گفت: چه خواب دیدهاید؟ یکى از آن دو گفت: خواب دیدهام نان با سرم حمل مىکنم و پرندگان از آن مىخورند. آن دیگرى گفت: خواب دیدم به شاه شراب مىدهم. امام صادق (ع) فرمود: یوسف خواب آن دو را به آنچه در قرآن شریف آمده تعبیر نمود. سپس یوسف به آن فردى که خوابش را به نجاتش تعبیر نموده بود گفت: وقتى نزد شاه رفتى از من یاد کن، یعنى بگو: بىگناهى زندانى است. یوسف در آن موقع به پیشگاه خداوند جزع نکرد و حاجت خود را از ذات مقدس او نخواست. از این رو خداوند فرمود: شیطان موجبات فراموشى آن مرد را فراهم آورد و ساقى از یادش رفت که نام یوسف را نزد شاه ببرد. به فرمودهى امام (ع) خداوند یوسف را مخاطب ساخت و به وى فرمود: آیا من نبودم که تو را محبوب پدرت ساختم؟ و با چهرهى زیبا، تو را بر همهى مردم برترى دادم؟ آیا من نبودم که کاروان را به طرف چاه سوق دادم؟ تو را از پناهگاه چاه خارج ساختم؟ آیا من نبودم که تو را از مکر زنان خلاص نمودم؟ چه چیز باعث شد که رعیتى را بالا بردى و از مخلوق من نجات خود را طلب نمودى. براى این گفته هفت سال در زندان بمان.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:58 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق(98 )
از آنچه مذکور افتاد روشن شد که تهیدستان باایمان و شریفالنفس در فقر صابر و بردبارند، با قناعت زندگى مىکنند، راز خود را به دیگرى نمىگویند و به عز و آبروى خویش آسیب نمىرسانند و اگر در موقعى ضرورت ایجاب کند که سر خود را فاش نمایند به کسى مىگویند که شایسته و لایق باشد. پیروان مکتب اهلبیت علیهمالسلام با عز و شرافت ایمانى که در باطن دارند هرگز براى حل مشکل فقر و گشایش زندگى در مقابل غیر خدا خضوع و تذلل نمىکنند و خویشتن را نزد این و آن خوار نمىنمایند و این مطلب رفیع، مدلول جملهى اول دعاى امام سجاد (ع)، موضوع بحث و سخنرانى امروز است:
و لا بالخضوع لسوال غیرک اذا افتقرت، بار الها! وقتى فقیر مىشوم، با تذلل و خضوع براى درخواست از غیر خودت مورد آزمایشم قرار مده.
در جملهى دوم دعا که موضوع قسمت آخر سخنرانى امروز است، به حضور خداوند عرض مىکند: و لا بالتضرع الى من دونک اذا رهبت، بار الها! موقعى که گرفتار ترس مىگردم با تضرع و زارى در مقابل غیر خودت امتحانم منما.
راغب مىگوید: «الرهبه و الرهب مخافه مع تحرز و اضطراب»، رهب عبارت از ترسى است که آمیخته به احساس خطر و اضطراب باشد. موقعى که آدمى گرفتار حالت وحشت و نگرانى مىشود و احساس خطر مىنماید، هر چه قدرت دارد به کار مىبرد تا خود را از آن وضع
اضطرابآمیز برهاند. اگر از تلاش و کوشش خود نتیجهاى نگرفت، دچار یاس گردید و خویشتن را عاجز و ناتوان احساس نمود، دیر یا زود بر او حالت گریه دست مىدهد و ناخواسته اشکش مىریزد. این حالتى است طبیعى که از سنین کودکى تا پایان عمر ادامه دارد. طفل چهارسالهاى را به نظر آورید که چوب کوتاهى به دست دارد و در حیاط منزل مشغول بازى است و مادرش در آشپزخانه سرگرم تهیهى غذاست. اگر در آن موقع گربهاى داخل حیاط منزل شود و به طرف طفل بیاید، اول بچه با چوبى که در دست دارد به طرف گربه مىرود و او را مىزند. اگر گربه را فرارى ساخت از پیروزى خویش مسرور مىگردد و حیوان را تا آنجا که مىتواند دنبال مىکند. اما اگر با چوب گربه را زد و حیوان به طرف طفل حمله کرد و با چنگال دستش را خراش داد، طفل دچار ترس آمیخته به عجز و ناتوانى مىشود، اشکش مىریزد، بىاختیار فریاد مىزند، و در واقع مىخواهد با فریاد خود به مادر اعلام خطر کند و او را به یارى خویش طلب نماید. اگر رانندهى جوان و توانایى براى انجام مهمى که در نظر دارد اول شب با خستگى شدید، راه سفر در پیش گیرد و در حالتى بین خواب و بیدارى رانندگى نماید و پس از طى مسافتى به خود آید و متوجه شود که مدتى است از جاده خارج شده و پهنهى وسیع کویر را پیموده است، اکنون شب تقریبا به نیمه رسیده و یک سوم بنزین بیشتر باقى نمانده و نمىداند اکنون کجاست. نه از دور چراغ ماشینى را مشاهده مىکند و نه از نزدیک چراغ روستایى را مىبیند. تصمیم مىگیرد که مقدارى به راه ادامه دهد، شاید به دهستانى برسد و بداند به کجا آمده است. اما با پیمودن راه به کوچکترین علامت نجاتى برخورد نمىکند، مایوس مىشود، خود را مىبازد، بر اثر احساس عجز و ناتوانى همانند کودک
چهارساله اشکش مىریزد و گریه مىکند.
نتیجه آنکه انسان به طور طبیعى در زمینهى «رهب» یعنى در زمینهى ترس آمیخته به خطر و اضطراب، حالت تضرع و زارى به خود مىگیرد و بىاختیار اشک مىبارد، و این وضع در گذشته و آیندهى انسانها همواره بوده و خواهد بود.
عوامل متعددى مىتواند موجب خوف آمیخته به خطر و اضطراب شود، بعضى از آن عوامل، طبیعى و مستند به قوانین نظام آفرینش است مانند زلزله، آتشفشان، سیل، وزش بادهاى وحشتزا، و نظایر اینها. در این قبیل مواقع همهى افراد موظفاند تا جایى که مىتوانند از وسایل و اسباب عادى استفاده کنند و خویشتن را از خطر برهانند. در مواردى که اسباب عادى راه ندارد افراد باایمان متوجه خدا مىشوند، درخواست رفع خطر مىکنند، و به نسبت تسلیم و رضاى ایمانى که در باطن دارند به ضمیر مضطرب خویش سکون و آرامش مىبخشند. در مواردى که عامل «رهب» و احساس خطر، تهدید قدرتمندان ظالم و زورگو باشد آنان که مىتوانند با تصمیم ظالمانهى خود بىگناهى را به قتل برسانند یا زندانى کنند یا آنکه در معرض هتک و تحقیرشان قرار دهند و در جامعه منفورشان نمایند یا به دست مامورین و کسان خویش اذیت و آزارشان دهند و خلاصه از افراد بىگناه سلب امنیت نمایند، در این قبیل موارد بعضى براى نجات خود از خوف درونى به افراد نافذ متوسل مىشوند، در مقابل آنان التماس و زارى مىکنند، تا وساطت نمایند و صاحبان قدرت را از تصمیم ظالمانهى خویش منصرف کنند و خطر را از خود بگردانند. در مکتب اسلام، تضرع و زارى مقابل کسان و جزع و التماس نزد این و آن منافى با عز ایمانى و شرافت نفس انسانى است، باید جزع و زارى به صورت دعا در پیشگاه خداوند توانا
باشد. اگر اراده فرمود و مشکل حل شد، زارىکننده بدون منت به هدف رسیده است و اگر حل نشد، عز و شرف خود را از دست نداده است.
جملهى دوم دعاى امام سجاد (ع) موضوع قسمت آخر سخنرانى امروز، ناظر به این مطلب است. امام (ع) در پیشگاه خداوند عرض مىکند: و لا بالتضرع الى من دونک اذا رهبت، بار الها! موقعى که گرفتار ترس مىگردم با تضرع و زارى در مقابل غیر خودت آزمایشم منما.
براى حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمهى معصومین علیهمالسلام مکرر موارد ناامنى و نگرانکنندهاى پیش آمده و آنان به منظور رفع خطر و حل مشکل، دست دعا به پیشگاه الهى برداشته و از ذات اقدسش استمداد نمودهاند و خداوند خطر را برطرف ساخته است، و در اینجا به ذکر یک مورد اکتفا مىشود. موقعى که ابوطالب از دنیا رفت، قریش در ایذا و اذیت خود نسبت به رسول اکرم (ص) افزودند و به کارهایى دست زدند که در حیات ابوطالب مرتکب نمىشدند. حضرت تصمیم گرفت چندى مکه را ترک گوید، خود به تنهایى به طائف برود تا از محیط خطر دور باشد و در ضمن ترویج اسلام را در آن منطقه آغاز نماید. در آن موقع سه برادر از ثقیف، شخصیت بزرگ طائف بودند. حضرت وقتى وارد طائف شد به ملاقاتشان رفت و دعوت خود را با آنان در میان گذارد. هر یک از آن سه نفر پاسخ نامناسب و خامى به دعوت آن حضرت دادند و رسالتش را با بىاعتنایى تلقى نمودند. رسول اکرم (ص) از جا برخاست در حالى که از ثقیف مایوس شده بود از آنان خواست که این جلسه را مکتوم نگاه دارند و به کسى نگویند.
فلم یفعلوا و اغروا به سفهاءهم و عبیدهم یسبونه و یصیحون به حتى اجتمع علیه الناس و الجاوه الى حائط لاسوه بن ربیعه و شیبه بن
ربیعه و هما فیه و رجع عنهم من سفهاء ثقیف من کان یتبعه و عمد الى ظل حبله من عنب. فجلس فیه و ابنا ربیع ینظران الیه و یریان ما لقى من سفهاء اهل الطائف.
آن سه نفر نه تنها خواستهى آن حضرت را اجابت ننمودند و جلسه را پنهان نداشتند بلکه جهال و بردگان قوم خود را تحریک نمودند تا آن حضرت را آزار نمایند. گردش جمع شدند، دشنام گفتند، فریاد کشیدند، مردم در اطراف آن حضرت اجتماع کردند، پیمبر اسلام را ملجاء نمودند که از رهگذر خارج شود و به محوطهى باغ انگورى که متعلق به اسوه بن ربیعه و شیبه بن ربیعه بود پناهنده شود و دو نفر صاحبان باغ، خود در باغ بودند. حضرت که وارد آن باغ شد نادانهاى ثقیف و همراهانشان پراکنده شدند. رسول اکرم (ص) رفت در سایهى درخت انگورى نشست و دو مالک باغ آن حضرت را مشاهده مىکردند و دیدند نادانهاى طائف با او چه کردند. وقتى در جایگاه خود قرار گرفت براى اینکه اضطراب درونى خویش را فرونشاند و با خارج شدن از باغ انگور دوباره گرفتار جهال و بردگان نشود لب به دعا گشود و در پیشگاه خداوند عرض کرد:
اللهم الیک اشکو ضعف قوتى و قله حیلتى و هوانى على الناس یا ارحم الراحمین. انت رب المستضعفین و انت ربى، الى من تکلنى، الى بعید یتجهمنى ام الى عدو ملکته امرى. ان لم یکن بک على غضب فلا ابالى و لکن عافیتک هى اوسع لى اعوذ بنور وجهک الذى اشرقت له الظلمات و صلح علیه امر الدنیا و الاخره من ان تنزل بى غضبک او یحل على سخطک. لک العتبى حتى ترضى و لا حول و لا قوه الا بک.
بار الها! نیروى کم توانم و قلت چاره جوییم و تحقیرى که مردم نسبت به من معمول مىدارند به تو مىگویم، اى مهربانترین مهربانها، تو مالک مستضعفین و مالک منى، مرا به که حواله مىدهى، به آن کس که از حقیقت دور است و با دیدن من روى درهم مىکشد یا کارم را به دشمنم محول مىفرمایى؟ بار الها! اگر تو به من خشمگین نیستى باک از بىمهرى مردم ندارم. دفاع تو براى من بسیار وسیعتر و گستردهتر است. پناه مىبرم به نور رویت که تیرگیها از آن برطرف مىشود و امر دنیا و آخرت از آن به صلاح مىگراید، پناه مىبرم به نور رویت از اینکه غضبت بر من نازل شود یا سخطت مرا فراگیرد. شایستگى موآخذه براى توست تا راضى شوى، هیچ حرکت و قدرتى نیست مگر به حمایت و دلالت ذات اقدس تو.
رسول اکرم (ص) براى رفع ترس و ناامنى محیط طائف از احدى یارى نخواست، فقط از پیشگاه الهى نصرت طلبید. خداوند دعاى او را مستجاب فرموده، خوف را از ضمیرش برطرف ساخت و به وى آرامش و اطمینان قلب عطا فرمود و بدون احساس خطر و اضطراب از طائف خارج شد، و این همان است که امام سجاد علیهالسلام در جملهى دوم کلام خود از ذات اقدس الهى درخواست نموده است.
و لا بالتضرع الى من دونک اذا رهبت، بار الها! موقعى که گرفتار ترس آمیخته به خطر و اضطراب مىشوم، با تضرع و زارى در مقابل غیر خودت امتحانم منما.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:57 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق(97 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا بالخضوع لسوال غیرک اذا افتقرت، و لا بالتضرع الى من دونک اذا رهبت.
بار الها! وقتى فقیر مىشوم با خضوع و تذلل براى درخواست از غیر خودت امتحانم مکن، بار الها! موقعى که گرفتار ترس مىگردم با تضرع و زارى در مقابل غیر خودت آزمایشم منما.
به خواست خداوند این دو جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. دو امر بسیار مهم و خطیر است که اگر در زندگى دامنگیر افراد ضعیفالنفس و کمایمان شود مىتواند در آنان اثر نامطلوب بگذارد، به پستى و فرومایگى سوقشان دهد، و از عز و شرافت نفس، که سرمایهى گرانقدر انسانى است محرومشان نماید: یکى تهیدستى و فقر است و آن دیگر، ناامنى و ترس. امام سجاد علیهالسلام خطر احتمالى این دو رویداد را در پیشگاه الهى به عرض رسانده و درخواست نموده است که او را در زمینهى فقر به تذلل در مقابل غیر خودش امتحان نکند و در زمینهى ترس به تضرع و زارى در مقابل این و آن آزمایش ننماید. این دعاى شریف براى افراد آگاه درسى است آموزنده زیرا خطر فقر و ترس ممکن است هر فردى را تهدید کند. پیروان امام باید از خدا بخواهند که در این مواقع مورد لطف و حمایتشان قرار دهد و آنان را از خطر، مصون و محفوظ دارد. انسان شریفترین مخلوق الهى است، او دارندهى روح خدا و خلیفهى بارىتعالى در زمین است. خداوند در قرآن شریف فرموده: و لقد کرمنا بنىآدم، ما فرزندان آدم را موجوداتى کریم و بزرگ قرار دادهایم.
این مخلوق بزرگ و ارزشمند داراى آزادى عمل است و مانند حیوانات در ادارهى زندگى خود در چارچوب غرایز محبوس نیست، تنظیم امور حیاتش بر عهدهى خود او واگذار گردیده و مختار آفریده شده است. در طول قرون و اعصار، پیمبران الهى به مردم گفته و خاطرنشان ساختهاند که خداوند راضى نیست مردم از آزادى خود سوءاستفاده کنند، خود را بنده و بردهى غیر خدا قرار دهند، و از این راه شرف انسانى خویش را پایمال نمایند. دعوت به یکتاپرستى یا توحید در عبادت که بزرگترین هدف مقدس انبیاى خداست ناظر به همین مطلب است و تعیینکنندهى حدود آزادى بشر است. پیمبران با دعوت به توحید در عبادت، مقام رفیع انسانیت را حفظ نمودند و به مردم اجازه ندادند که خویشتن را با پرستش جماد و نبات و حیوان تحقیر کنند و موجبات سقوط و پستى خویشتن را فراهم آورند. قرآن شریف فرموده است: و من یشرک بالله فکانما خر من السماء، کسى که به خداوند شرک آورد همانند این است که از آسمان رفیع فروافتاده و سقوط نموده باشد. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى از یک طرف اعلام نمودهاند که خداوند به بشر آزادى اعطا نموده و ادارهى امور زندگیش را به خودش تفویض فرموده است، و از طرف دیگر خاطرنشان ساختهاند که افراد باایمان و پیروان مکتب قرآن، حق ندارند آزادى خود را نابجا اعمال نمایند، شرف انسانى را نادیده انگارند و موجبات ذلت و خوارى خویشتن را فراهم آورند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: ان الله فوض الى المومن اموره کلها و لم یفوض الیه ان یذل نفسه. الم تر ان الله عز و جل ههنا یقول لله العزه و لرسوله و للمومنین، و المومن ینبغى له ان یکون عزیزا و لا یکون ذلیلا. امام صادق (ع) فرموده: خداوند تمام امور مومنین را به خودشان تفویض فرموده اما ذلیل ساختن خودشان را به آنان واگذار ننموده است، ندیدى کلام خدا را که در این مقام فرموده: عزت براى خدا و رسول خدا و مومنین است، مومن، شایستهى عزت است و نباید خوار و ذلیل باشد.
به نظر مردان بزرگ و مربیان عالیقدر بشر، زندگى زمانى ارزش دارد که با عز و شرافت طى شود، اگر زندگى آمیخته به خوارى و ذلت گردد به نظر آن مربیان بزرگ، مرگ از آن حیات بهتر و برتر است. عن على علیهالسلام قال: المنیه و لا الدنیه. على (ع) فرموده: در آغوش مرگ قرار گرفتن و جان سپردن بهتر از زندگى کردن با خوارى و ذلت است.
عن مولانا الحسین علیهالسلام قال: موت فى عز خیر من حیاه فى ذل. حضرت حسین بن على علیهماالسلام فرموده: مرگ در عزت، بهتر از حیات و زندگى در ذلت است.
بعضى به گذران دنیاى خویش آنقدر دلبسته و علاقمندند که اگر بدانند بناست سى سال زندگى کنند حاضرند براى رفاه و آسایش عمر خود، ده سال تن به ذلت و پستى بدهند و خوارى را قبول نمایند، تملق بگویند، چاپلوسى کنند، بنده و بردهى مستکبرین ثروتمند شوند، طوق عبودیت صاحبان قدرت را به گردن افکنند، و خلاصه جامهى خوارى در بر نمایند، ولى براى آنکه شنوندگان محترم بدانند که در اسلام زیر بار ذلت و خوارى رفتن تا چه حد قبیح و شرمآور است به این روایت توجه فرمایند: عن على علیهالسلام قال: ساعه ذل لا تفى بعز الدهر.
على (ع) فرموده: یک ساعت زیر بار ذلت رفتن و به پستى تن دادن، با رفاه و آسایش تمام عمر برابرى نمىکند، یعنى اگر انسانى به چنین عملى دست بزند باید بداند که در این معامله ضرر کرده و مغبون است.
فقر و تهیدستى از جملهى امورى است که مىتواند منشاء ذلت و خوارى انسانها گردد و آنان را به پستى و دنائت وادار نماید. فقر از جملهى مواد امتحان و آزمایش خداوند است. با توجه به اینکه مردم از نظر ایمان و بىایمانى، از نظر قوت و ضعف نفس، از نظر خلقیات پسندیده و ناپسند، از نظر عزت نفس و فرومایگى، و همچنین از نظر دیگر جهات با یکدیگر متفاوتاند قطعا نتیجهى آزمایش آنان نیز متفاوت خواهد بود. افراد باایمان که خویشتندار و متحملاند به نسبت ایمان و صبرشان و همچنین به نسبت درجهى فقرشان خوب امتحان مىدهند، بعضى که فاقد ایمان و ذخایر اخلاقى هستند فقر در آنان بیش و کم اثر بد مىگذارد، به گناه آلوده مىشوند، به پستى تن مىدهند و از بوتهى امتحان الهى سرافکنده بیرون مىآیند. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات بسیارى دربارهى فقر، سخن گفته و خطرات ناشى از آن را برشمردهاند و در ضمن، وظایف مومنین و پیروان راستین اسلام را در مراحل مختلف ذکر نمودهاند و در اینجا با استفاده از بعضى آیات و روایات، به اختصار، راجع به فقر و درجات مختلف آن و همچنین دربارهى وظایف افراد فقیر در مواقع و شرایط مختلف عرایضى کوتاه تقدیم شنوندگان محترم مىشود. فقر درجات و مراتبى دارد و گاهى تهیدستى و فقر آنچنان افراد را در مضیقه و تنگناى مىگذارد که تحمل را از دست مىدهند و از خداوند تمناى مرگ مىکنند و پایان یافتن زندگى را براى خود فوز و سعادت مىدانند. در روایات اسلامى مصیبت و رنج فقر با تعبیرهاى مختلفى بیان شده و در اینجا فقط به ذکر یک روایت که روشنگر اهمیت فقر است اکتفا مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اوحى الله تعالى الى ابراهیم علیهالسلام فقال یا ابراهیم! خلقتک و ابتلیتک بنار نمرود. فلو ابتلیتک بالفقر و رفعت عنک الصبر ما تصنع؟ قال ابراهیم: یا رب! الفقر الى اشد من نار نمرود. قال الله فبعزتى و جلالى ما خلقت فى السماء و الارض اشد من الفقر. رسول اکرم (ص) فرمود که خداوند به ابراهیم خلیل وحى فرستاد: من تو را آفریدم و به آتش نمرود مبتلایت ساختم. اگر تو را به فقر مبتلا نمایم و صبر را از تو بگیرم چه خواهى کرد؟ ابراهیم عرض کرد: بار الها! فقر براى من از آتش نمرود شدیدتر است. خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم که مخلوقى را در آسمان و زمین از فقر و تهیدستى شدیدتر نیافریدهام.
نکتهاى که در این روایت شایان کمال دقت است، فقر بدون صبر است. خداوند به ابراهیم فرمود: اگر به فقرت مبتلا کنم و صبر را از تو بگیرم چه خواهى کرد؟ ابراهیم عرض کرد: فقر از آتش نمرود سختتر است. این عبارت به شنونده مىفهماند که فقر بدون صبر تا چه حدى سنگین است و این همان است که خداوند به عزت و جلال خود قسم یاد کرده که از فقر، شدیدتر نیافریدهام. صبر به معناى حس خویشتندارى و تملک نفس است و این خصلت حمیده در زمینهى فقر و تهیدستى داراى مراتب و درجاتى است و عالیترین مرتبهى آن را خداوند در قرآن شریف براى فقراى اصحاب صفه، که عددشان حدود چهارصد نفر بوده، بیان فرموده است.
للفقراء الذین احصروا فى سبیل الله لا یستطیعون ضربا فى الارض، یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف، تعرفهم بسیماهم، لا یسالون الناس الحافا و ما تنفقوا من خیر فان الله به علیم.
انفاق براى فقیرانى است که در راه خدا و براى امر جهاد در محاصره و تنگناى قرار گرفتهاند، از ترس هجوم دشمن همواره در حال آمادگى به سر مىبرند و جایگاه خود را ترک نمىگویند، افرادى که از وضع آنان ناآگاهاند به علت عفتى که دارند تصور مىکنند اینان از گروه اغنیا و مالداراناند اما با دیدن چهرهى ایشان به وضعشان واقف مىشوى. از احدى درخواست کمک نمىنمایند و خداوند از انفاقهایى که به آنان مىنمایید آگاه است.
صبر این گروه در فقر به اندازهاى بود که نه تنها تهیدستى خود را به زبان نمىآوردند بلکه در جامعه به گونهاى رفتار مىنمودند که افراد بىاطلاع، آنان را غنى و متمکن مىپنداشتند. اینان در فقر و ناچیزى واجد عالیترین درجهى صبر و بردبارى بودند. گروه دیگرى که در فقر، صابر و بردبارند کسانى هستند که مردم بىاطلاع، به آنان گمان ثروت نمىبرند ولى آنقدر خویشتندار و صابرند که همانند گروه اول از فقر خود سخنى نمىگویند و تنگدستى خویش را بیان نمىنمایند زیرا مىدانند که به زبان آوردن فقر، خود نوعى بىصبرى است، به علاوه، اظهار نمودن فقر مایهى ذلت و تحقیر گوینده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله: من ابدى الى الناس ضره فقد فضح نفسه.
رسول اکرم (ص) فرمود: کسى که مصیبت و رنج درونى خود را به مردم بگوید خویشتن را رسوا نموده است.
عن على علیهالسلام قال: من اظهر فقره اذل قدره. على (ع) فرموده: کسى که فقر خود را آشکار کند قدر و شخصیت خود را خوار نموده است.
گروه دیگرى که در فقر صابر و متحملاند کسانى هستند که با تمرین، واجد صفت بسیار پسندیدهى قناعت شدهاند و به این خلق عزتآفرین متخلق گردیدهاند، با حداقل زندگى مىسازند، از تنگدستى خود سخن نمىگویند، و از کسى تمناى کمک ندارند. این بلندهمتان با زبان حال و زمزمهى درونى مىگویند:
به نان خشک قناعت کنیم و جامهى دلق که بار محنت خود به ز بار منت خلق
اولیاى گرامى اسلام در سخنان خود قناعت را «غنى» خواندهاند، یعنى کسى که واجد خصلت قناعت است از غناى روح و بىنیازى نفس برخوردار است و به مردم نیازى ندارد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: القناعه کنز لا یفنى. رسول اکرم (ص) فرموده است: قناعت گنجى است که هرگز پایان نمىیابد.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: من قنع بما رزقه الله فهو من اغنى الناس. امام صادق (ع) فرمود: کسى که به رزق خدا قانع باشد او از غنىترین مردم است.
من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مومن فلنحیینه حیاه طیبه. هر مرد و زنى که با ایمان است عمل خوب و صالح انجام دهد ما او را به حیات منزه و پاک زنده خواهیم نمود.
سئل علیهالسلام عن قوله تعالى: فلنحیینه حیاه طیبه، فقال: هى القناعه.
از على (ع) دربارهى حیات طیبهاى که در این آیه آمده است، سئوال شد. حضرت در پاسخ فرمود: آن حیات طیبه، قناعت است.
گاهى براى یک انسان بسیار شریف و بزرگوار که در فقر، صابر و قانع است وضعى به وجود مىآید و آنچنان در مضیقه قرار مىگیرد که ناچار مىشود به دگران بگوید و از آنان کمک بخواهد. در این قبیل موارد اولیاى گرامى اسلام به پیروان خود اجازه مىدهند که به قدر
ضرورت اقدام نمایند، ولى اکیدا سفارش کردهاند که در انتخاب شخصى که مىخواهند راز خود را با وى در میان بگذارند دقت و مراقبت کامل مبذول دارند و سر خویشتن را به نااهل نگویند و بر مصیبت خود نیفزایند.
عن الرضا علیهالسلام قال: وجهک ماء جامد یقطره السوال فانظر عند من تقطره.
حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام فرمود: صورتت آبى است منجمد، سئوال کردن آن را تقطیر مىکند. دقت کن که نزد چه انسانى تقطیرش مىنمایى.
دست طمع که پیش کسان مىکنى دراز
پل بستهاى که بگذرى از آبروى خویش
در سخنرانى 47، قسمتى از روایات مربوط به فقر و لزوم خوددارى فقرا از افشاى آن و همچنین پارهاى از عوارض رنجآورى که بر اثر افشاى فقر، دامنگیر فقیر مىشود و در روایات خاطرنشان گردیده، مذکور افتاد. اگر شدت مضیقه و فشار زندگى ایجاب کند که فقیرى وضع پنهان خود را با دیگرى در میان بگذارد، روایت حضرت رضا علیهالسلام و بعضى روایات دیگر از این قبیل را از یاد نبرد و متوجه باشد که راز خود را به فرد ناصالح نگوید و مصیبت تازهاى بر مصائب خود نیفزاید. اولیاى گرامى اسلام ضمن بعضى روایات، صفات کسانى را که شایستهاند رازدار تهیدستان و گرفتاران باشند توضیح داده و دوستان خود را راهنمایى فرمودهاند. در اینجا براى اجتناب از تطویل کلام فقط به ذکر یک حدیث از حضرت حسین بن على
علیهماالسلام اکتفا مىشود:
و جاءه رجل من الانصار یرید ان یساله حاجه. فقال علیهالسلام: یا اخا الانصار صن وجهک عن بذله المساله و ارفع حاجتک فى رقعه فانى آت فیها ما سارک ان شاء الله. فکتب: یا اباعبدالله ان لفلان على خمسمائه دینار و قد الح لى فکلمه ینظرنى الى میسره. فلما قراء الحسین علیهالسلام الرقعه، دخل الى منزله فاخرج صره فیها الف دینار و قال علیهالسلام له: اما خمسمائه فاقض بها ذمتک و اما خمسمائه فاستعن بها على دهرک. لا ترفع حاجتک الا الى احد ثلثه: الى ذى دین او مروه او حسب.
مردى از انصار حضور حضرت حسین (ع) شرفیاب شد. خواست حاجت خود را بگوید. امام به او فرمود: آبروى خود را حفظ کن، برو و حاجتت را بنویس، به خواست خداوند موجبات مسرتت را فراهم مىآورم. نامه را نوشت و آورد. در آن نامه تذکر داده بود که من به فلانى پانصد دینار مقروضم. او مصر است که فورا بپردازم، قادر نیستم، شما به او سخنى بگویید تا به من مهلت دهد، تمکن مالى به دست آورم. حضرت نامه را خواند، سپس به اندرون منزل رفت، کیسهاى را با خود آورد که حاوى هزار دینار بود، تسلیم وى نمود و فرمود: پانصد دینار به دینت بده و از پانصد دینار دیگر براى گرداندن چرخ زندگیت کمک بگیر. آنگاه فرمود: اظهار حاجت منما مگر به یکى از این سه نفر که مىگویم: یا متدین و باایمان، یا داراى فتوت و مردانگى، و یا داراى تربیت خوب خانوادگى.
واضح است که این سه نفر اگر بتوانند با احترام و بدون منت،
نیاز او را برطرف مىکنند و اگر نتوانند ایمان به خدا، فتوت و جوانمردى، و تربیت خوب خانوادگى نمىگذارد آبروى او را ببرند و موجبات ذلت و تحقیرش را فراهم آورند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:53 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق( 96)
عن على علیهالسلام قال: ان البلاء للظالم ادب و للمومن امتحان و للانبیاء درجه و للاولیاء کرامه.
على (ع) فرموده: رنج و بلا براى ستمکار ادب است و براى مومن آزمایش و امتحان، براى پیمبران ترفیع درجه و مقام است و براى اولیاى خدا بزرگوارى و کرامت.
بیماریها، شکستها و ناملایمات براى ستمکاران به منزلهى تازیانهى ادب است. شاید سخنى که بین امام صادق (ع) و منصور دوانقى در مورد خلقت مگس رد و بدل شده، ناظر به همین امر باشد. روزى امام (ع) در مجلس منصور دوانقى بود. گویى مگسى از طرف بارىتعالى مامور شد او را اذیت کند و خود را به سر و صورت منصور بکوبد. او هر قدر با دست خواست حشره را رد کند نتوانست، سرانجام خشمگین و ناراحت شد.
قال المنصور للصادق علیهالسلام: لاى شىء خلق الله الذباب.
قال: لیذل الجبارین.
به حضرت عرض کرد: خداوند براى چه مگس را آفریده است؟ در پاسخ فرمود: براى اینکه قدرتمندان زورگو و جبار را خوار نماید. یعنى به آنان بفهماند به هوش باشید که حشرهى کوچکى قادر است به ستوهتان آورد و زندگى را بر شما تلخ و ناگوار نماید.
گناه و مخالفت با امر الهى ناشى از غرایز و تمایلات حیوانى است. کسانى که ایمان واقعى دارند بر هوى و غرایز خود مسلط×× اند و خلاف امر الهى قدم برنمىدارند. در نتیجه خوب امتحان خواهند داد. اگر نیروى ایمان در گروهى ضعیف باشد یا اصلا ایمان نداشته باشند به معاصى آلوده مىشوند. در عصر رسول اکرم (ص) عدهاى منافق بودند و بین مردم فقط ادعاى مسلمانى داشتند، و بقیه واقعا اسلام آورده بودند و اغلب آنان جدا از گناه پرهیز داشتند. ولى بعد از نبى اکرم (ص)، اسلام واقعى به ضعف گرایید و رفته رفته گناه بین مسلمانان شایع شد و آلودگیها به شکلهاى مختلف گسترش یافت، و این جریان رنجآور را رسول اکرم (ص) در زمان حیات خود به على علیهالسلام خبر داده بود:
عن على علیهالسلام قال: لما انزل الله سبحانه قوله: «الم. احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون» علمت ان الفتنه لا تنزل بنا و رسولالله- صلى الله علیه و آله- بین اظهرنا. فقلت یا رسولالله! ما هذه الفتنه التى اخبرک الله تعالى بها؟ فقال: یا على! ان امتى سیفتنون من بعدى، سیفتنون باموالهم، و یمنون بدینهم على ربهم، و یتمنون رحمته، و یامنون سطوته، و یستحلون حرامه بالشبهات الکاذبه، و الاهواء الساهیه، فیستحلون
الخمر بالنبیذ، و السحت بالهدیه، و الربا بالبیع.
على (ع) فرمود: وقتى آیهى «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون» نازل شد، دانستم که تا وقتى پیمبر گرامى (ص) بین ماست فتنه بر مسلمانان نازل نمىشود. عرض کردم: یا رسولالله! این فتنه چیست که خداوند به شما خبر داده؟ فرمود: عنقریب، امت من، بعد از من امتحان خواهند شد، امتحان مىشوند به اموالشان، با دین خود به خداوند منت مىگذارند، تمناى رحمت او را دارند اما از قهاریتش خود را در امان مىپندارند، حرام خدا را با شبهات دروغ حلال مىکنند، شراب را به نام نبیذ، مال پلید را به نام هدیه، و ربا را به نام بیع، جایز و روا تلقى مىنمایند.
این قبیل فتنههاست که در روایات «مضلات فتن» خوانده شدهاند و مسلمانانى که نیروى ایمانشان ضعیف است و بر هواى نفس خویش تسلط ندارند در این قبیل امتحانها ممکن است دچار لغزش شوند، برخلاف امر الهى قدم بردارند، و گرفتار ضلالت و گمراهى گردند. مسلمانان براى آنکه از این قبیل خطرها مصون باشند باید از خداوند استمداد نمایند، طلب توفیق کنند، و از او بخواهند که در این مواقع مورد حمایتشان قرار دهد تا از صراط مستقیم خارج نشوند. حضرت زینالعابدین علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» که موضوع بحث سخنرانى امروز است به هیچ یک از این فتنهها نظر ندارد، زیرا امام (ع) در عبارت دعا کلمهى «اضطرار» را به کار برده و افرادى که به گمراهى این فتنهها مبتلا مىشوند در عمل انحرافى خویش وضع اضطرارى ندارند بلکه لذتگرایى،
مالدوستى، هوىپرستى، و دیگر انگیزههایى از این قبیل آنان را به این راه انحرافى سوق داده است و اگر بخواهند مىتوانند با یک ارادهى جدى و تصمیم قاطع خویشتن را از خطر برهانند و به خوبى از عهدهى امتحان خداوند به درآیند . به طورى که قبلا اشاره شد توحید افعالى اقتضا دارد که مومنین به خداوند همواره جملهى «ایاک نستعین» را که همه روزه در نماز مىخوانند به یاد داشته باشند و فراموش نکنند که در مواقع حاجت باید از آفریدگار توانا یارى بخواهند و دست نیاز به روى غیر او نگشایند. آنجا که در نظام تکوین، خداوند علل و اسباب عادى را مجراى فیض و یارى خود قرار داده، باید طبق ارادهى الهى از آن مجارى یارى خواست، آنجا که در نظام تشریع، امورى را مجراى فیض و یارى خود قرار داده مانند «استعینوا بالصبر و الصلوه» باید از آن مجارى نصرت و یارى خواست، و این هر دو استعانت در نظام تکوین و تشریع در واقع استعانت از ذات اقدس الهى است و با توحید افعالى منافات ندارد. گاهى انسان به طور ناخواسته در وضع اضطرارى خاصى قرار مىگیرد و براى حفظ حیات خود جز استعانت و استمداد از مردم راه دگرى ندارد، مثل اینکه فردى در اطاق خوابیده و بر اثر ریزش باران شدید، سقف فرومىریزد اما به گونهاى که او در پناهگاهى سالم مىماند ولى راه بیرون آمدن ندارد، یا شخص دگرى شب در بیابان تاریکى راه مىرود، ناگهان در گودالى به عمق سه چهار متر فرومىافتد و زنده است، اما نمىتواند از آنجا خارج شود. این دو انسان زیر سقف و در عمق گودال یا باید سکوت کنند تا از تشنگى و گرسنگى بمیرند یا با شنیدن صداى پاى رهگذران فریاد کنند، حیات خود را اعلام نمایند، و از آنان براى نجات خویشتن یارى و کمک بخواهند. این دو نفر در وضع اضطرارى واقع شدهاند و
براى رهایى از آن وضع چارهاى جز یارى خواستن از این و آن ندارند. اسلام نه تنها به این دو نفر اجازهى نصرت خواستن از مردم را مىدهد بلکه مىگوید حفظ حیات واجب است و براى نجات خود باید حتما فریاد کنند، دگران را آگاه سازند، مردم را به یارى خود طلب کنند، و خویشتن را از آن شرایط مرگبار برهانند. گرچه استعانت از غیر خدا در مواقع اضطرار شرعا مجاز است ولى امام سجاد علیهالسلام که نمىخواهد از غیر خدا استعانت نماید عرض مىکند در پیشگاه خداوند: «و لا تفتنى بالاستعانه بغیرک اذا اضطررت»، بار الها! با یارى طلبیدن از غیر خودت در مواقع اضطرار امتحانم ننما، یعنى پروردگارا! یا مرا در فتنه و امتحان قرار نده که دچار اضطرار شوم یا اگر قضاى قطعیت بر این است که به چنین آزمایش و امتحان مبتلا گردم، به گونهاى مورد حمایتم قرار ده که براى رفع اضطرار از تو یارى بخواهم و دست استعانت به سوى غیر تو نگشایم. این دعا و درخواست از پیشگاه حضرت بارىتعالى آنقدر بلندپایه و رفیع است که تنها مردان عالیمقام و اولیاى گرانقدر خداوند که مدارج کمال ایمان و توحید را پیمودهاند و مشمول رضوان الهى شدهاند شایستهى این تمنى هستند وگرنه مومنین عادى که در گذشته و حال اکثریت خداپرستان جهان را تشکیل داده و مىدهند لیاقت معنوى و شایستگى قلبى چنین درخواستى را ندارند. بعضى از آنان نمىتوانند عمق این دعا را درک کنند و نمىفهمند امام سجاد (ع) از خداوند چه مىخواهد و بعضى اگر تا اندازهاى به ارزش معنوى و توحیدى این دعا واقف گردند در موقع اضطرار با اتکا به اجازهى شرع مقدس از غیر خدا استعانت مىجویند و این و آن را به یارى خود مىطلبند. اما حضرت على بن الحسین علیهماالسلام استعانت از غیر خدا را در موقع اضطرار نوعى فتنه و
آزمایش تلقى نموده و از خدا درخواست مىکند که در مواقع اضطرارى مرا به چنین امتحانى مبتلا و آزمایش منما. براى آنکه شنوندگان محترم به گوشهاى از مقام توحید افعالى مردان عالیمقام الهى در زمینهى اضطرار واقف شوند و ضمنا مطلب دعاى امام سجاد (ع) نیز هر چه بهتر روشن گردد در اینجا مختصرى از زندگى افتخارآمیز و پر فراز و نشیب حضرت ابراهیم خلیل الرحمان ذکر مىشود. قرآن شریف در چند مورد از حضرت ابراهیم نام برده و به مبارزات او با بت و بتپرستى و بتپرستان و خطراتى که در سر راهش پیش آمد اشاره نموده است. بتشکنى ابراهیم از جمله مبارزات آن حضرت و افروختن آتش براى سوزاندن ابراهیم از جملهى خطراتى است که براى آن حضرت پیش آمد، و در اینجا به استناد بعضى از آیات و روایات، جریان امر به اختصار توضیح داده مىشود. در یکى از عیدها که مردم از شهر خارج مىشده و به صحرا مىرفتند ابراهیم (ع) عذر مزاجى آورد و در شهر ماند. از فرصت نبودن مردم استفاده نمود، به بتخانه رفت، تمام بتها را به استثناى بت بزرگ شکست و تبر بتشکنى را به گردنش افکند. مردم که از صحرا برگشتند و به بتکده رفتند، بتها را شکسته یافتند فریاد برآوردند، شهر به هم ریخت، طوفانى بر پا شد، ابراهیم را عامل این کار شناختند، او را براى محاکمه در حضور مردم آوردند.
قالواء انت فعلت هذا بآلهتنا یا ابراهیم. قال بل فعله کبیرهم هذا فاسالوهم ان کانوا ینطقون.
گفتند اى ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کردى؟ پاسخ
داد: بت بزرگ مرتکب این کار شد. از آنها سئوال کنید اگر مىتوانند سخن بگویند.
قال الصادق علیهالسلام: و الله ما فعله کبیرهم و ما کذب ابراهیم. فقیل فکیف ذلک. فقال: انما قال فعله کبیرهم هذا ان نطق، و ان لم ینطق فلم یفعل کبیرهم هذا شیئا.
امام صادق (ع) قسم یاد کرد که بت بزرگ مرتکب این کار نشده بود و ابراهیم هم دروغ نگفته بود. عرض شد اینکه مىفرمایید چگونه است؟ فرمود: ابراهیم به مردم گفت: بت بزرگ این کار را انجام داده اگر نطق مىکند، و اگر نطق نمىکند مرتکب کارى نشده است. نمرود و مردم پس از شور و تبادل فکر به این نتیجه رسیدند که مجازات گناه بزرگ ابراهیم این است که در آتش سوزانده شود، افکار عمومى کیفر سوزاندن را پذیرفت و این شعار زبانزد همگان گردید:
قالوا حرقوه و انصروا آلهتکم.
گفتند او را بسوزانید و خدایان خود را یارى نمایید.
سوزاندن ابراهیم به نام خدایان، رنگ مذهبى به خود گرفت. از این رو بتپرستان به احترام بتها در تهیهى هیزم شرکت کردند، حتى کسانى مریض بودند و در شرف مرگ با وصیت، مقدارى از ماترک خود را براى خرید هیزم سوزاندن ابراهیم اختصاص دادند. جمعآورى هیزم مدتى به طول انجامید و ابراهیم در طول آن مدت زندانى بود. پس از آنکه به مقدار کافى هیزم از نقاط دور و نزدیک جمعآورى گردید و بر روى هم انباشته شد، در موعد مقرر، از تمام اطراف هیزمها
شعلههایى را برافروختند و در نتیجه گویى دریایى از آتش به وجود آمد. قبلا منجنیقى ساخته بودند که ابراهیم را در آن بنشانند و در وسط دریاى آتش بیفکنند. روز سوزاندن ابراهیم فرارسید، او را در منجنیق نشاندند تا در نقطهى مرکزى آتش بیندازند. لحظات اضطرارى براى ابراهیم شروع شد. کسى که در آن موقع مىتوانست به ابراهیم کمک کند و او را از محیط خطر خارج نماید جبرئیل امین بود. روایات متعددى با مختصر تفاوت در عبارت رسیده که جبرئیل، خود را به ابراهیم رساند و آمادگى خویش را براى یارى او اعلام داشت.
از آن جمله این حدیث است:
و التقى معه جبرئیل فى الهواء و قد وقع فى المنجنیق. فقال یا ابراهیم هل لک الى من حاجه. فقال ابراهیم: اما الیک فلا و اما الى رب العالمین فنعم.
جبرئیل در هوا ابراهیم را ملاقات نمود، موقعى که در منجنیق قرار داشت. گفت: اى ابراهیم! آیا به من حاجتى دارى؟ ابراهیم پاسخ داد: اما به تو حاجتى ندارم، و اما به خداوند عالمیان نیازمند و محتاجم.
ابراهیم دعا کرد و از خدا نصرت طلبید، خداوند خواستهى او را اجابت فرمود.
قلنا یا نار کونى بردا و سلاما على ابراهیم.
به آتش فرمان رسید که بر ابراهیم سرد و سلامت باش.
ابراهیم در موقع اضطرار از غیر خدا، حتى از فرشتهى بزرگ الهى یارى نخواست، فقط از بارىتعالى نصرت طلبید و خداوند یاریش فرمود.
درخواست امام سجاد (ع) در این قطعه دعا از پیشگاه بارىتعالى این است که خدایا در موقع اضطرار فقط از تو یارى بخواهم و با استعانت از غیر خودت امتحانم منما.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:52 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق( 95)
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تفتنى بالاستعانه بغیرک اذا اضطررت
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعا به پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! مرا در موقع ناچارى و اضطرار به یارى خواستن از غیر خودت آزمایش منما. به خواست خداوند این جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. براى توضیح این قطعه از دعا لازم است معناى دو کلمه روشن گردد: یکى «فتنه» و آن دیگر «اضطرار». کلمهى «فتنه» در لغت به معانى متعددى آمده است و در آیات و اخبار، مکرر این کلمه به کار رفته و در هر مورد معناى مناسب با آن اراده شده است. در اقرب الموارد آمده: الفتنه بالکسر مصدر: الخبره و الابتلاء و الضلال و الاثم و الکفر و الفضیحه و العذاب و المرض و الجنون و المحنه و العبره و المال و الاولاد و منه: «انما اموالکم و اولادکم فتنه».- و اختلاف الناس فى الاراء و ما یقع بینهم من القتال.
فتنه به معناى علم به کنه و حقیقت چیزى، امتحان، گمراهى، گناه، کفر، رسوایى، عذاب، مرض، دیوانگى، محنت، عبرت، مال،
اولاد، و به معناى اختلاف آراى مردم و آنچه بین آنان از زد و خورد و کشتار به وقوع مىپیوندد.
راغب در مفردات مىگوید: «اصل الفتن ادخال الذهب النار لتظهر جودته من رداءته»، اصل «فتن» به معناى داخل نمودن طلا در آتش است تا بدین وسیله طلاى عالى و پست آشکار گردد.
عن معمر بن خلاد قال: سمعت اباالحسن علیهالسلام یقول: الم. احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون.- یفتنون کما یفتن الذهب. ثم قال: یخلصون کما یخلص الذهب.
معمر بن خلاد مىگوید: امام موسى بن جعفر علیهماالسلام، آیهى «الم. احسب الناس» را تلاوت نمود و فرمود: امتحان مىشوند همانند طلا، سپس فرمود: بر اثر امتحان، خالص مىشوند همچون خلوص طلا.
براى مزید آگاهى شنوندگان محترم در اینجا بعضى از آیات که در آنها مادهى فتنه به کار رفته و معناى مخصوصى از آن اراده شده است ذکر مىشود:
«فتنه» به معناى «امتحان»:
و لقد فتنا الذین من قبلهم، امتهاى گذشته را امتحان نمودهایم.
«فتنه» به معناى «عذاب»:
ذوقوا فتنتکم، عذاب خود را بچشید.
«فتنه» به معناى «بلا»:
انا قد فتنا قومک من بعدک، اى موسى! ما قوم تو را در غیابت مبتلا نمودیم، و سامرى بتپرستشان ساخت.
«فتنه» به معناى «گمراهى»:
یا بنىآدم لا یفتننکم الشیطان، اى اولاد آدم! مراقب باشید که شیطان شما را گمراه ننماید.
«فتنه» به معناى «محنت و شکنجه»:
فما آمن لموسى الا ذریه من قومه على خوف من فرعون و ملاهم ان یفتنهم، از ذرارى قوم موسى جز عدهى معدودى به وى ایمان نیاوردند، زیرا از محنت و شکنجهى فرعون و فرعونیان خائف بودند.
«فتنه» به معناى «اختلاف آراى مردم و به وقوع پیوستن خونریزى و قتال» در حدیث آمده است:
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: تمنوا الفتنه ففیها هلاک الجبابره و طهاره الارض من الفسقه.
امام صادق (ع) فرموده: تمناى فتنه و انقلاب نمایید، چه بر اثر فتنهى اجتماعى و انقلاب، جباران ستمکار هلاک مىشوند و زمین از وجود عناصر فاسد و گناهکار تطهیر مىگردد.
«فتنه» به معناى «آزمایش و امتحان» از جمله مقدرات قطعى و قضاى حتمى بارىتعالى است، همهى پیمبران الهى در قرون و اعصار گذشته ضرورت امتحان خداوند را به مردم اعلام نمودهاند و تا وقتى که دار تکلیف باقى و برقرار است و انسانهاى مکلف در آن زیست مىکنند این سنت اجتنابناپذیر، باقى و پایدار خواهد بود. قرآن شریف در این باره فرموده است:
الم. احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون. و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین.
آیا مردم گمان دارند اگر به زبان بگویند: ایمان آوردهایم
واگذارده مىشوند و از امتحان مصون مىمانند؟ هرگز چنین نیست. ما در گذشته امم پیشین را امتحان نمودهایم و بر اثر آزمایش، دروغگویان از راستگویان شناخته شدهاند.
ممکن است براى شنوندهاى این سئوال پیش آید که معمولا مقصود از امتحان، روشن شدن امر مجهولى است براى ممتحن، مثلا معلمى که نمىداند محصل کلاسش در سال تحصیلى خوب درس خوانده و مطالب را فراگرفته است یا نه در پایان سال امتحانش مىکند تا این مجهول روشن گردد، طبیبى که نمىداند در خون بیمار چربى یا قند بیش از حد طبیعى وجود دارد یا نه دستور آزمایش مىدهد تا ناشناختهاى براى او شناخته شود، و خلاصه دیگر امتحانات از این قبیل است. خداوندى که عالم به تمام حقایق است و در مشهد علم او چیزى نهفته و پنهان نیست، چه نیازى به امتحان دارد و قبل از امتحان، خداوند، مومن و غیر مومن را مىشناسد و همچنین از درجات ایمان مومنین آگاهى دارد، پس امتحان بارىتعالى براى چیست؟ پاسخ این پرسش آن است که امتحان خداوند از مردم نه بدین منظور است که چیزى بر علم بارىتعالى افزوده شود و مجهولى بر ذات مقدسش معلوم گردد بلکه مقصود این است که حجت خدا بر منافقین و عناصر فاسد تمام شود و جاى چون و چرا براى آنان باقى نماند و در بنبست اعمال ظالمانه و نارواى خود قرار گیرند تا نتوانند به دروغ، خود را مومن واقعى قلمداد کنند و متوقع باشند که در صف پاکان و نیکان به حساب آورده شوند و از پاداشهاى بزرگى که شایستهى مردان الهى و افراد باایمان است برخوردار گردند. اما این امتحان مردم از طرف خداوند به این منظور است که درستکاران از نادرستان و مومنین از منافقین جدا شوند، یا به فرمودهى قرآن شریف خبیث از طیب تمیز داده شود.
ما کان الله لیذر المومنین على ما انتم علیه حتى یمیز الخبیث من الطیب.
بعد از جنگ احد زمینهى خطرناکى از ناحیهى ابوسفیان و همدستانش به ضرر اسلام و مسلمین در شرف تکوین بود. خداوند، رسول اکرم (ص) را آگاه نمود و دستورى داد که پیشواى اسلام آن را به کار بست و به فضل بارىتعالى خطر برطرف گردید، اما در خلال عمل، کسانى از منافقین به کارهاى ناروا دست زدند، آیهى مذکور نازل شد که خدا مسلمین را به وضع موجودشان باقى نمىگذارد تا خبیث را از طیب تفکیک کند.
در روایات اولیاى اسلام آمده است که مردم در مقام دعا از خداوند چیزهاى ناشدنى و غیر قابل عمل را درخواست ننمایند. این قبیل دعاها شایستهى استجابت و قابل تحقق نیست. یکى از امور ناشدنى در جهان انسان، تعطیل آزمایش و امتحان خداوند است از مردم. مشیت حکیمانهى بارىتعالى بر این تعلق گرفته است که همهى مردم را در طول زندگى مورد امتحان قرار دهد و از راه گفتار و رفتارشان گروه خوب را از بد ممتاز سازد، خوبان را مشمول پاداش و بدان را مورد موآخذه و کیفر قرار دهد. این امر، قضاى قطعى بارىتعالى و سنت لا یتغیر ذات اقدس اوست و با دعاى افراد تغییر نمىکند.
عن على علیهالسلام قال: لا یقولن احدکم: اللهم انى اعوذ بک من الفتنه لانه لیس احد الا و هو مشتمل على فتنه و لکن من استعاذ فلیستعذ من مضلات الفتن.
على (ع) فرموده: هیچ یک از شما نگوید بار الها! من از فتنه به تو پناه مىبرم، زیرا احدى نیست جز آنکه فتنه را طالب است و اگر کسى بخواهد درخواست پناهندگى از خداوند در مورد فتنه نماید بگوید:
بار الها! به تو پناه مىبرم از فتنههایى که مایهى گمراهى و ضلالت مىشود.
سپس امام علیهالسلام براى آنکه مضلات فتن را توضیح دهد و نقاط انحرافى انسانها را در زمینهى فتنه و آزمایش خداوند بیان نماید سخن را اینچنین ادامه داده است:
فان الله سبحانه یقول: و اعلمو «انما اموالکم و اولادکم فتنه» و معنى ذلک انه یختبرهم بالاموال و الاولاد لیتبین الساخط لرزقه و الراضى بقسمه، و ان کان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لکن لتظهر الافعال التى بها یستحق الثواب و العقاب، لان بعضهم یحب الذکور و یکره الاناث و بعضهم یحب تثمیر المال و یکره انثلام الحال.
خداوند فرموده است: بدانید که اموال و اولادتان براى شما فتنه و آزمایش است و معناى این کلام آن است که خداوند با مال و اولاد، شما را امتحان مىکند تا معلوم شود چه کسى از رزق خود ناراضى و خشمگین است یا از سهم خود خشنود و راضى است، اگر چه خداوند از خود آنان به ضمیرشان آگاهتر است ولى امتحان براى اعمالى انجام مىشود که شایستهى اجر و ثواب است یا لایق کیفر و عقاب. چه در مورد اولاد، بعضى خواهان پسرند و از دختر کراهت دارند و در زمینهى مال نیز بعضى طالب تکثیر و ازدیادند و از نقصان حال گلهمند و ناراضى.
تمام آنچه را که آدمى از سرمایههاى معنوى و مادى در اختیار دارد مانند عقل و علم، هوش و حافظه، نفوذ کلام و جاه، محبوبیت و مقام، قدرت و ریاست، و دیگر امورى نظایر اینها، و همچنین تمام حوادث و رویدادهاى مطلوب و نامطلوب زندگى همانند برترى و سقوط، کامروایى و ناکامى، موفقیت و شکست، سلامت و مرض، امنیت و
ناامنى، و نظایر اینها، همانند مال و اولاد، نتیجهى امتحان و آزمایش خداوند است. اگر کسى بتواند در جمیع امور تسلیم بىقید و شرط بارىتعالى باشد، اوامرش را اطاعت کند، از نواهیش اجتناب نماید، او قطعا از بوتهى امتحان خداوند با سربلندى و افتخار بیرون خواهد آمد. مردى به نام عنوان بصرى شرفیاب محضر امام صادق (ع) شد. مطالبى مورد مذاکره قرار گرفت. آنگاه عنوان بصرى از امام (ع) سئوال کرد:
ما حقیقه العبودیه؟ قال: ثلاثه اشیاء: ان لا یرى العبد لنفسه فیما خوله الله ملکا، لان العبید لا یکون لهم ملک، یرون المال مال الله یضعونه حیث امرهم الله و لا یدبر العبد لنفسه تدبیرا و جمله اشتغاله فیما امره تعالى به و نهاه عنه، فاذا لم یر العبد لنفسه فیما خوله الله تعالى ملکا هان علیه الانفاق فیما امره الله تعالى ان ینفق فیه و اذا فوض العبد تدبیر نفسه على مدبره هان علیه مصائب الدنیا و اذا اشتغل العبد بما امر الله تعالى و نهاه لا یتفرغ منهما الى المراء و المباهاه مع الناس.
پرسید حقیقت عبودیت چیست؟ امام (ع) در پاسخ فرمود: سه چیز است: اول آنکه بندهى خدا در عطایاى الهى براى خویشتن ملکى نبیند، زیرا بندگان مىدانند که مالک واقعى مال نیستند، در نظر آنان مال، از آن خداوند است و هر جا که امر فرموده آن را قرار مىدهند. دوم آنکه بنده در مقابل قضاى الهى تدبیرى براى خود نیندیشد. سوم آنکه تمام اوقات او مصروف در اوامر و نواهى بارىتعالى باشد، موقعى که بنده، خود را مالک مال ندانست انفاق در راه اوامر الهى براى او آسان مىشود و موقعى که بنده تدبیر امور خود را تفویض بارىتعالى نمود،
مصائب دنیا براى او آسان مىگردد، و موقعى که اوقات بنده، صرف اوامر و نواهى خدا مىشود فرصتى ندارد تا در بحثهاى خصومتانگیز وارد شود یا آنکه به مردم فخرفروشى نماید.
بندهى شایستهى خدا بودن و از عهدهى امتحانات بارىتعالى به خوبى برآمدن مستلزم واجد بودن ذخایر معنوى و سرمایههاى گرانقدر ایمانى است، کسى که فاقد این ذخایر است از کمال روحانى بى بهره است و نمىتواند به درستى امتحان بدهد. کسى که بیش و کم، واجد بعضى از آن ذخایر و فاقد بعضى دگر است به همان نسبت در اداى وظایف عبودیت ناتوان است و قادر نیست آنطور که باید در آزمایش و امتحان الهى پیروز گردد. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى سرمایههاى معنوى عبودیت و ایمان را برشمردهاند. امام صادق علیهالسلام حقیقت عبودیت را براى عنوان بصرى در سه مطلب اساسى توضیح داد و على علیهالسلام نیز در روایت دیگر، همان حقیقت را به عنوان چهار رکن ایمان بیان فرموده است:
قال امیرالمومنین صلوات الله علیه: الایمان له ارکان اربعه: التوکل على الله و تفویض الامر الى الله و الرضا بقضاء الله و التسلیم لامر الله عز و جل.
على (ع) فرموده: ایمان داراى چهار رکن است: اول توکل نمودن به خدا، دوم برگذار نمودن امر به خدا، سوم راضى بودن به قضاى خدا، چهارم تسلیم در برابر امر خداوند عز و جل.
واضح است افراد باایمانى که واجد این چهار خصلت بزرگ و ارزشمند هستند ضمیرى آرام و روحى مطمئن دارند، نه خوشآمدهاى
دنیا در آنان اثر نامطلوب مىگذارد و از مسیر حق و فضیلت منحرفشان مىکند و نه بدآمدها و مصائب زندگى، ناراضى و خشمگینشان مىنماید و از خط رضا و تسلیم خارج مىشوند، بلکه در همهى احوال به رضاى الهى راضى و به قضاى حتمى خداوند تسلیماند.
موحد چه زر ریزى اندر برش
و یا تیغ هندى نهى بر سرش
امید و هراسش نباشد ز کس
بر این است مبناى توحید و بس
ناگفته نماند که مصائب و ناملایمات زندگى براى مومنین، امتحان خداوند است و اگر به درستى انجام دادند از اجر الهى برخوردار مىگردند. ولى همان رنجها و آلام براى گروههاى دیگر نتایج و ثمرات دگرى را در بر دارد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
9
:: بازدید دیروز ::
95
:: کل بازدیدها ::
188101
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::