تنزیل نور


ساعت 4:59 عصر پنج شنبه 87/12/8

شرح دعای مکارم الاخلاق( 99)

بسم الله الرحمن الرحیم 

فاستحق بذلک خذلانک و منعک و اعراضک یا ارحم الراحمین. 

 

امام سجاد علیه‏السلام سه مطلب را در سه جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» از پیشگاه مقدس بارى‏تعالى درخواست نمود. مطلب اول: 

و لا تفتنى بالاستعانه بغیرک اذا اضطررت، بار الها! مرا در موقع اضطرار به یارى خواستن از غیر خودت آزمایش منما. 

مطلب دوم: 

و لا بالخضوع لسوال غیرک اذا افتقرت، بار الها! موقعى که فقیر مى‏شوم با خضوع و تذلل براى درخواست از غیر خودت امتحانم منما. 

مطلب سوم: 

و لا بالتضرع الى من دونک اذا رهبت، بار الها! موقعى که گرفتار ترس آمیخته به خطر مى‏شوم، با تضرع نزد غیر خودت مورد آزمایشم قرار مده. 

این سه مطلب در دو سخنرانى گذشته مبسوطا مورد بحث قرار گرفت. اینک امام (ع ) درباره‏ى این امر سخن مى‏گوید که: اگر کسى 

رعایت آن وظایف را ننمود و در موارد مذکور، توجه خود را به غیر بارى‏تعالى معطوف داشت چه کیفرى را استحقاق دارد؟ پاسخ این پرسش از کلام امام (ع)، به خواست خداوند بزرگ، موضوع بحث و سخنرانى امروز است. اما پیش از آغاز بحث و شرح و توضیح راجع به آن، به موقع است که درباره‏ى دو مطلب: یکى «اضطرار» و آن دیگر «توکل» توضیح مختصرى داده شود، چه آگاهى هر قدر بیشتر از این دو امر، موجب مزید اطلاع دینى شنوندگان محترم خواهد بود و به علاوه در روشن ساختن مطالب مورد بحث امروز نیز موثر است. 

«اضطرار» عبارت از این است که آدمى در مضیقه و تنگنایى سخت قرار گیرد و براى رهایى از آن ملجاء شود و ناچار گردد که به کارهاى خاصى دست بزند. قانونگذار اسلام، قلم تکلیف را از شخص مضطر در مورد اضطرارش برداشته و در حدود معین به وى اجازه اختصاصى داده است. 

انما حرم علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیر الله فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه. 

خداوند، خوردن گوشت میته و خون و گوشت خوک و گوشت حیوانى را که به نام غیر خدا قربانى شده است بر شما مسلمانان حرام نموده، اما اگر فردى دچار اضطرار شود به طورى که یا باید از گرسنگى بمیرد یا از گوشتهاى حرام بخورد، اسلام اجازه داده که به قدر ضرورت و حفظ حیات از گوشتهاى حرام استفاده کند و در این کار مرتکب گناه نشده است. 

عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: من اضطر الى المیته و الدم و لحم الخنزیر فلم یاکل شیئا من ذلک حتى یموت فهو کافر. 

امام صادق (ع) فرموده: کسى که مضطر شود به گونه‏اى که باید از میته، خون، گوشت خوک بخورد تا زنده بماند و از هیچ یک از آنها نخورد تا آنکه بمیرد، او با این عمل به روش غیر اسلامى گراییده است. 

از این روایت استفاده مى‏شود که حیات انسان مسلمان آنقدر مهم است که اگر مضطر شود و براى حفظ جان خود گوشت حرام یا خون نخورد و بر اثر آن بمیرد با این عمل از مسیر حق منحرف گردیده و مورد موآخذه خواهد بود. 

گاهى مردان بیمار یا زنان باردار در شرایط اضطرارى قرار مى‏گیرند و طبق موازین دینى مشمول ارفاق قانونى مى‏شوند. 

از این مختصرى که معروض افتاد روشن شد که افرادى ممکن است در شرایط اضطرارى واقع شوند و به گونه‏اى مشکل خود را حل کنند اما دعاى امام سجاد (ع) ناظر به مضطرینى است که اراده‏ى ذات اقدس الهى مى‏تواند وضع آنان را تغییر دهد، مشکلشان را حل کند، و اضطرارشان را برطرف نماید و این همان است که در قرآن شریف آمده است: 

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء. 

جز او کیست که دعوت مضطر را اجابت مى‏نماید و مصائب و مشکلاتش را برطرف مى‏سازد؟ 

در چنین حالت دردناک و ناراحت‏کننده، هر مسلمان گرفتارى باید از خداوند یارى بخواهد و همانند امام سجاد (ع) عرض کند: بار الها! در حال اضطرار مرا به استعانت از غیر خودت آزمایش منما. 

توکل به خداوند نیز همانند دعاهاى خالصانه و خاضعانه‏ى 

انسانهاى باایمان که دچار وضع اضطرارى شده‏اند نجاتبخش و سعادت‏آفرین است. توکل به خداوند، مشکلات بزرگ را حل مى‏کند، بلایا را مى‏گرداند و آدمى را مشمول عنایات خاص حضرت بارى‏تعالى قرار مى‏دهد، و این مهم ضمن بعضى از آیات و روایات خاطرنشان گردیده است. خداوند در قرآن شریف فرموده: 

و من یتوکل على الله فهو حسبه. 

کسى که به ذات اقدس الهى توکل نماید خداوند امر او را کفایت مى‏کند. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا ایها الناس! توکلوا على الله و ثقوا به فانه یکفى ممن سواه. 

رسول اکرم (ص) فرموده است: اى مردم! به خداوند توکل کنید و به او اعتماد نمایید که شما را از غیر خودش بى‏نیاز مى‏نماید. 

عن على علیه‏السلام قال: من توکل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت علیه الاسباب. 

على (ع) فرموده: کسى که به خداوند توکل نماید مشکلات بر وى آسان مى‏گردد و با سهولت به وسایل و اسباب دست مى‏یابد. 

لازم است این نکته مورد توجه باشد که معناى توکل به خداوند نادیده گرفتن سنن آفرینش، بى‏اعتنایى به وسایل و اسباب طبیعى، و ترک سعى و عمل اجتماعى نیست، و این مطلب ضمن روایات براى افراد ناآگاه بیان شده است: 

جاء رجل الى رسول‏الله صلى الله علیه و آله فقال یا رسول‏الله! ارسل ناقتى و اتوکل او اعقلها و اتوکل؟ قال: اعقلها و توکل. 

مرد عربى به حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد، عرض کرد: یا رسول‏الله! شترم را رها و آزاد بگذارم و به خداوند توکل کنم یا آنکه پایش را ببندم و توکل نمایم؟ فرمود: پایش را ببند و توکل نما. 

عن امیرالمومنین علیه‏السلام انه مر یوما على قوم فرآهم اصحاء جالسین فى زاویه المسجد. فقال (ع) من انتم؟ قالوا: نحن المتوکلون. قال (ع) لا، بل انتم المتاکله. فان کنتم متوکلین فما بلغ بکم توکلکم؟ قالوا: اذا وجدنا اکلنا و اذا فقدنا صبرنا. قال (ع): هکذا تفعل الکلاب عندنا. قالوا: فما نفعل؟ قال کما نفعل. قالوا: کیف تفعل. قال (ع): اذا وجدنا بذلنا و اذا فقدنا شکرنا. 

على (ع) روزى گذر کرد بر جمعى، دید همه سالم‏اند و در گوشه‏اى از مسجد نشسته‏اند. فرمود: شماها کیستید؟ پاسخ دادند: ما متوکلین هستیم. فرمود: نه چنین است، شما متوکل نیستید بلکه متاکل هستید و از اموال ضعفا ارتزاق مى‏کنید. اگر شما متوکلید توکل، شما را به کجا رسانده است؟ گفتند: ما اینجا نشسته‏ایم اگر چیزى یافتیم مى‏خوریم و اگر نیافتیم صبر مى‏کنیم. حضرت فرمود: سگهاى شهر ما نیز اینچنین هستند. گفتند: پس ما چه کنیم؟ فرمود: همانند ما عمل کنید. گفتند: شما چه مى‏کنید؟ فرمود: وقتى چیزى به دست آوردیم به مستحقین بذل مى‏کنیم و اگر چیزى به دست نیاوردیم شکر مى‏کنیم. 

انسان باایمان و درستکار که بدون گناه گرفتار زندان حاکم جبارى شده و در شرایط اضطرار به سر مى‏برد براى نجات خویش باید دست دعا به سوى خداوند بگشاید و حل مشکل خود را از او بخواهد. در 

صورتى که چنین کند و فقط از ذات اقدس الهى استنصار نماید از دعاى امام سجاد (ع) درس فلاح و رستگارى آموخته و عملا به کار بسته است. اگر دعا واجد شرایط استجابت و حاوى مصلحت آن انسان باایمان باشد، بدون منت و ذلت به اجابت مى‏رسد و زندانى در پرتو فضل الهى آزاد مى‏گردد. اما اگر دعا واجد شرایط استجابت و مصلحت نباشد، دعاکننده به ذلت سئوال از این و آن تن نداده و به علاوه با صبر در مصیبت زندان از پاداش بزرگ خداوند برخوردار مى‏گردد. ولى اگر براى نجات خود دست تمنا به سوى زندانبان بگشاید یا به افراد نافذ و موثرى که در پاره‏اى از مواقع به سرکشى زندان مى‏آیند متوسل شود و به ذلت سئوال تن دردهد، اگر نجات پیدا کند یا همچنان در زندان بماند باید بداند که در استعانت از غیر خدا خوب امتحان نداده است، راه عز و فضیلت را ترک گفته، خویشتن را تحقیر نموده، و برخلاف دعاى امام سجاد (ع) قدم برداشته است. گفته‏ى امام (ع) در پیشگاه خداوند این بود: 

و لا تفتنى بالاستعانه بغیرک اذا اضطررت، بار الها! مرا در موقع اضطرار به یارى خواستن از غیر خودت آزمایش منما. 

خداوند در قرآن شریف فرموده: 

الا له الخلق و الامر. 

آگاه باشید که تمام عوالم وجود و همچنین فرمانروایى کلیه‏ى عوالم به ذات اقدس الهى اختصاص دارد. 

پس اگر کسى را قادر مطلق و فرمانرواى بالذات یارى نماید پیروزیش قطعى است و اگر کسى مخذول و محروم از یارى او گردد 

احدى نمى‏تواند وى را نصرت و یارى نماید. 

ان ینصرکم الله فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذا الذى ینصرکم من بعده. 

اگر خداوند شما را یارى نماید هیچ کس بر شما پیروز نمى‏شود و اگر شما را مخذول کند و از یارى خود محروم سازد کیست که از آن پس شما را یارى دهد. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لا تتکل الى غیر الله فیکلک الیه. 

رسول اکرم (ص) فرموده: به غیر خداوند اتکال منما که خداوند تو را به او وامى‏گذارد. 

در جمله‏ى اول کلام امام سجاد (ع) موضوع بحث امروز راجع به کسى که از غیر خداوند در موقع اضطرار یارى بخواهد چنین آمده است: 

فاستحق بذلک خذلانک، بار الها! بر اثر استعانت از غیر خودت مستحق خذلان گردم و از نصرت و یاریت محروم شوم. 

حضرت یوسف صدیق، آن مرد الهى، از دوران طفولیت به علت زیبایى صورت و محبوبیت زیاد در نزد پدر، مورد حسد برادران خود بود. آنان همواره در این فکر بودند که به گونه‏اى حسد خود را درباره‏ى وى اعمال نمایند. سرانجام به این فرصت دست یافتند. در یکى از روزها که گوسفندان را به صحرا مى‏بردند با اجازه‏ى پدر، یوسف را هم با خود آوردند. از آن روز، حوادث تلخ و ناگوارى براى یوسف پیش آمد و همه جا خداوند او را مورد حمایت و نصرت خود قرار داد. شرح قضایاى یوسف به طور اجمال در قرآن شریف آمده است. از جمله‏ى 

رویدادهاى سنگین براى یوسف آن بود که در مصر، بى‏گناه زندانى شد. 

عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: لما امر الملک بحبس یوسف فى السجن الهمه الله تبارک و تعالى بتاویل الرویا فکان یعبر لاهل السجن رویاهم. 

امام صادق (ع) فرمود: پس از آنکه پادشاه مصر دستور زندانى شدن یوسف را داد خداوند، تعبیر خواب را به یوسف الهام فرمود و او را از این نعمت گرانقدر برخوردار ساخت و آنچنان شد که زندانیان براى تعبیر خوابهایى که مى‏دیدند به وى مراجعه مى‏کردند. در همان اوقات دو نفر از خدمه‏ى دربار را به زندان آوردند. آن دو نیز آگاه شدند که یوسف زندانى، علم تعبیر رویا دارد. یک روز صبح، آن دو نفر نزد یوسف آمدند. 

فقالا له انا راینا رویا فعبره لنا. فقال: و ما رایتما؟ قال احدهما انى ارانى احمل فوق راسى خبزا تاکل الطیر منه و قال الاخر انى رایت ان اسقى الملک خمرا. ففسر لهما رویاهما بما فى الکتاب. ثم قال للذى ظن انه ناج منهما اذکرنى عند ربک. قال: و لم یفزع یوسف فى حاله الى الله فیدعوه. فلذلک قال الله تعالى فانساه الشیطان ذکر ربه. قال ابوعبدالله علیه‏السلام: قال الله لیوسف: الست الذى حببتک الى ابیک و فضلتک على الناس بالحسن، اولست الذى سقت الیک السیاره و انقذتک و اخرجتک من الجب، اولست الذى صرفت عنک کید النسوه، فما حملک على ان ترفع رعیتک او تدعو مخلوقا هو دونى؟ فالبث بما قلت بضع سنین. 

به یوسف گفتند: ما دو نفر خواب دیده‏ایم، براى ما تعبیر کن. یوسف گفت: چه خواب دیده‏اید؟ یکى از آن دو گفت: خواب دیده‏ام نان با سرم حمل مى‏کنم و پرندگان از آن مى‏خورند. آن دیگرى گفت: خواب دیدم به شاه شراب مى‏دهم. امام صادق (ع) فرمود: یوسف خواب آن دو را به آنچه در قرآن شریف آمده تعبیر نمود. سپس یوسف به آن فردى که خوابش را به نجاتش تعبیر نموده بود گفت: وقتى نزد شاه رفتى از من یاد کن، یعنى بگو: بى‏گناهى زندانى است. یوسف در آن موقع به پیشگاه خداوند جزع نکرد و حاجت خود را از ذات مقدس او نخواست. از این رو خداوند فرمود: شیطان موجبات فراموشى آن مرد را فراهم آورد و ساقى از یادش رفت که نام یوسف را نزد شاه ببرد. به فرموده‏ى امام (ع) خداوند یوسف را مخاطب ساخت و به وى فرمود: آیا من نبودم که تو را محبوب پدرت ساختم؟ و با چهره‏ى زیبا، تو را بر همه‏ى مردم برترى دادم؟ آیا من نبودم که کاروان را به طرف چاه سوق دادم؟ تو را از پناهگاه چاه خارج ساختم؟ آیا من نبودم که تو را از مکر زنان خلاص نمودم؟ چه چیز باعث شد که رعیتى را بالا بردى و از مخلوق من نجات خود را طلب نمودى. براى این گفته هفت سال در زندان بمان. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:58 عصر پنج شنبه 87/12/8

    شرح دعای مکارم الاخلاق(98 )

    از آنچه مذکور افتاد روشن شد که تهیدستان باایمان و شریف‏النفس در فقر صابر و بردبارند، با قناعت زندگى مى‏کنند، راز خود را به دیگرى نمى‏گویند و به عز و آبروى خویش آسیب نمى‏رسانند و اگر در موقعى ضرورت ایجاب کند که سر خود را فاش نمایند به کسى مى‏گویند که شایسته و لایق باشد. پیروان مکتب اهل‏بیت علیهم‏السلام با عز و شرافت ایمانى که در باطن دارند هرگز براى حل مشکل فقر و گشایش زندگى در مقابل غیر خدا خضوع و تذلل نمى‏کنند و خویشتن را نزد این و آن خوار نمى‏نمایند و این مطلب رفیع، مدلول جمله‏ى اول دعاى امام سجاد (ع)، موضوع بحث و سخنرانى امروز است: 

    و لا بالخضوع لسوال غیرک اذا افتقرت، بار الها! وقتى فقیر مى‏شوم، با تذلل و خضوع براى درخواست از غیر خودت مورد آزمایشم قرار مده. 

    در جمله‏ى دوم دعا که موضوع قسمت آخر سخنرانى امروز است، به حضور خداوند عرض مى‏کند:  و لا بالتضرع الى من دونک اذا رهبت، بار الها! موقعى که گرفتار ترس مى‏گردم با تضرع و زارى در مقابل غیر خودت امتحانم منما. 

    راغب مى‏گوید: «الرهبه و الرهب مخافه مع تحرز و اضطراب»، رهب عبارت از ترسى است که آمیخته به احساس خطر و اضطراب باشد. موقعى که آدمى گرفتار حالت وحشت و نگرانى مى‏شود و احساس خطر مى‏نماید، هر چه قدرت دارد به کار مى‏برد تا خود را از آن وضع 

    اضطراب‏آمیز برهاند. اگر از تلاش و کوشش خود نتیجه‏اى نگرفت، دچار یاس گردید و خویشتن را عاجز و ناتوان احساس نمود، دیر یا زود بر او حالت گریه دست مى‏دهد و ناخواسته اشکش مى‏ریزد. این حالتى است طبیعى که از سنین کودکى تا پایان عمر ادامه دارد. طفل چهارساله‏اى را به نظر آورید که چوب کوتاهى به دست دارد و در حیاط منزل مشغول بازى است و مادرش در آشپزخانه سرگرم تهیه‏ى غذاست. اگر در آن موقع گربه‏اى داخل حیاط منزل شود و به طرف طفل بیاید، اول بچه با چوبى که در دست دارد به طرف گربه مى‏رود و او را مى‏زند. اگر گربه را فرارى ساخت از پیروزى خویش مسرور مى‏گردد و حیوان را تا آنجا که مى‏تواند دنبال مى‏کند. اما اگر با چوب گربه را زد و حیوان به طرف طفل حمله کرد و با چنگال دستش را خراش داد، طفل دچار ترس آمیخته به عجز و ناتوانى مى‏شود، اشکش مى‏ریزد، بى‏اختیار فریاد مى‏زند، و در واقع مى‏خواهد با فریاد خود به مادر اعلام خطر کند و او را به یارى خویش طلب نماید. اگر راننده‏ى جوان و توانایى براى انجام مهمى که در نظر دارد اول شب با خستگى شدید، راه سفر در پیش گیرد و در حالتى بین خواب و بیدارى رانندگى نماید و پس از طى مسافتى به خود آید و متوجه شود که مدتى است از جاده خارج شده و پهنه‏ى وسیع کویر را پیموده است، اکنون شب تقریبا به نیمه رسیده و یک سوم بنزین بیشتر باقى نمانده و نمى‏داند اکنون کجاست. نه از دور چراغ ماشینى را مشاهده مى‏کند و نه از نزدیک چراغ روستایى را مى‏بیند. تصمیم مى‏گیرد که مقدارى به راه ادامه دهد، شاید به دهستانى برسد و بداند به کجا آمده است. اما با پیمودن راه به کوچکترین علامت نجاتى برخورد نمى‏کند، مایوس مى‏شود، خود را مى‏بازد، بر اثر احساس عجز و ناتوانى همانند کودک 

    چهارساله اشکش مى‏ریزد و گریه مى‏کند. 

    نتیجه آنکه انسان به طور طبیعى در زمینه‏ى «رهب» یعنى در زمینه‏ى ترس آمیخته به خطر و اضطراب، حالت تضرع و زارى به خود مى‏گیرد و بى‏اختیار اشک مى‏بارد، و این وضع در گذشته و آینده‏ى انسانها همواره بوده و خواهد بود. 

    عوامل متعددى مى‏تواند موجب خوف آمیخته به خطر و اضطراب شود، بعضى از آن عوامل، طبیعى و مستند به قوانین نظام آفرینش است مانند زلزله، آتشفشان، سیل، وزش بادهاى وحشتزا، و نظایر اینها. در این قبیل مواقع همه‏ى افراد موظف‏اند تا جایى که مى‏توانند از وسایل و اسباب عادى استفاده کنند و خویشتن را از خطر برهانند. در مواردى که اسباب عادى راه ندارد افراد باایمان متوجه خدا مى‏شوند، درخواست رفع خطر مى‏کنند، و به نسبت تسلیم و رضاى ایمانى که در باطن دارند به ضمیر مضطرب خویش سکون و آرامش مى‏بخشند. در مواردى که عامل «رهب» و احساس خطر، تهدید قدرتمندان ظالم و زورگو باشد آنان که مى‏توانند با تصمیم ظالمانه‏ى خود بى‏گناهى را به قتل برسانند یا زندانى کنند یا آنکه در معرض هتک و تحقیرشان قرار دهند و در جامعه منفورشان نمایند یا به دست مامورین و کسان خویش اذیت و آزارشان دهند و خلاصه از افراد بى‏گناه سلب امنیت نمایند، در این قبیل موارد بعضى براى نجات خود از خوف درونى به افراد نافذ متوسل مى‏شوند، در مقابل آنان التماس و زارى مى‏کنند، تا وساطت نمایند و صاحبان قدرت را از تصمیم ظالمانه‏ى خویش منصرف کنند و خطر را از خود بگردانند. در مکتب اسلام، تضرع و زارى مقابل کسان و جزع و التماس نزد این و آن منافى با عز ایمانى و شرافت نفس انسانى است، باید جزع و زارى به صورت دعا در پیشگاه خداوند توانا 

    باشد. اگر اراده فرمود و مشکل حل شد، زارى‏کننده بدون منت به هدف رسیده است و اگر حل نشد، عز و شرف خود را از دست نداده است. 

    جمله‏ى دوم دعاى امام سجاد (ع) موضوع قسمت آخر سخنرانى امروز، ناظر به این مطلب است. امام (ع) در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: و لا بالتضرع الى من دونک اذا رهبت، بار الها! موقعى که گرفتار ترس مى‏گردم با تضرع و زارى در مقابل غیر خودت آزمایشم منما. 

    براى حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام مکرر موارد ناامنى و نگران‏کننده‏اى پیش آمده و آنان به منظور رفع خطر و حل مشکل، دست دعا به پیشگاه الهى برداشته و از ذات اقدسش استمداد نموده‏اند و خداوند خطر را برطرف ساخته است، و در اینجا به ذکر یک مورد اکتفا مى‏شود. موقعى که ابوطالب از دنیا رفت، قریش در ایذا و اذیت خود نسبت به رسول اکرم (ص) افزودند و به کارهایى دست زدند که در حیات ابوطالب مرتکب نمى‏شدند. حضرت تصمیم گرفت چندى مکه را ترک گوید، خود به تنهایى به طائف برود تا از محیط خطر دور باشد و در ضمن ترویج اسلام را در آن منطقه آغاز نماید. در آن موقع سه برادر از ثقیف، شخصیت بزرگ طائف بودند. حضرت وقتى وارد طائف شد به ملاقاتشان رفت و دعوت خود را با آنان در میان گذارد. هر یک از آن سه نفر پاسخ نامناسب و خامى به دعوت آن حضرت دادند و رسالتش را با بى‏اعتنایى تلقى نمودند. رسول اکرم (ص) از جا برخاست در حالى که از ثقیف مایوس شده بود از آنان خواست که این جلسه را مکتوم نگاه دارند و به کسى نگویند. 

    فلم یفعلوا و اغروا به سفهاءهم و عبیدهم یسبونه و یصیحون به حتى اجتمع علیه الناس و الجاوه الى حائط لاسوه بن ربیعه و شیبه بن 

    ربیعه و هما فیه و رجع عنهم من سفهاء ثقیف من کان یتبعه و عمد الى ظل حبله من عنب. فجلس فیه و ابنا ربیع ینظران الیه و یریان ما لقى من سفهاء اهل الطائف. 

    آن سه نفر نه تنها خواسته‏ى آن حضرت را اجابت ننمودند و جلسه را پنهان نداشتند بلکه جهال و بردگان قوم خود را تحریک نمودند تا آن حضرت را آزار نمایند. گردش جمع شدند، دشنام گفتند، فریاد کشیدند، مردم در اطراف آن حضرت اجتماع کردند، پیمبر اسلام را ملجاء نمودند که از رهگذر خارج شود و به محوطه‏ى باغ انگورى که متعلق به اسوه بن ربیعه و شیبه بن ربیعه بود پناهنده شود و دو نفر صاحبان باغ، خود در باغ بودند. حضرت که وارد آن باغ شد نادانهاى ثقیف و همراهانشان پراکنده شدند. رسول اکرم (ص) رفت در سایه‏ى درخت انگورى نشست و دو مالک باغ آن حضرت را مشاهده مى‏کردند و دیدند نادانهاى طائف با او چه کردند. وقتى در جایگاه خود قرار گرفت براى اینکه اضطراب درونى خویش را فرونشاند و با خارج شدن از باغ انگور دوباره گرفتار جهال و بردگان نشود لب به دعا گشود و در پیشگاه خداوند عرض کرد: 

    اللهم الیک اشکو ضعف قوتى و قله حیلتى و هوانى على الناس یا ارحم الراحمین. انت رب المستضعفین و انت ربى، الى من تکلنى، الى بعید یتجهمنى ام الى عدو ملکته امرى. ان لم یکن بک على غضب فلا ابالى و لکن عافیتک هى اوسع لى اعوذ بنور وجهک الذى اشرقت له الظلمات و صلح علیه امر الدنیا و الاخره من ان تنزل بى غضبک او یحل على سخطک. لک العتبى حتى ترضى و لا حول و لا قوه الا بک. 

    بار الها! نیروى کم توانم و قلت چاره جوییم و تحقیرى که مردم نسبت به من معمول مى‏دارند به تو مى‏گویم، اى مهربانترین مهربانها، تو مالک مستضعفین و مالک منى، مرا به که حواله مى‏دهى، به آن کس که از حقیقت دور است و با دیدن من روى درهم مى‏کشد یا کارم را به دشمنم محول مى‏فرمایى؟ بار الها! اگر تو به من خشمگین نیستى باک از بى‏مهرى مردم ندارم. دفاع تو براى من بسیار وسیعتر و گسترده‏تر است. پناه مى‏برم به نور رویت که تیرگیها از آن برطرف مى‏شود و امر دنیا و آخرت از آن به صلاح مى‏گراید، پناه مى‏برم به نور رویت از اینکه غضبت بر من نازل شود یا سخطت مرا فراگیرد. شایستگى موآخذه براى توست تا راضى شوى، هیچ حرکت و قدرتى نیست مگر به حمایت و دلالت ذات اقدس تو. 

    رسول اکرم (ص) براى رفع ترس و ناامنى محیط طائف از احدى یارى نخواست، فقط از پیشگاه الهى نصرت طلبید. خداوند دعاى او را مستجاب فرموده، خوف را از ضمیرش برطرف ساخت و به وى آرامش و اطمینان قلب عطا فرمود و بدون احساس خطر و اضطراب از طائف خارج شد، و این همان است که امام سجاد علیه‏السلام در جمله‏ى دوم کلام خود از ذات اقدس الهى درخواست نموده است. 

    و لا بالتضرع الى من دونک اذا رهبت، بار الها! موقعى که گرفتار ترس آمیخته به خطر و اضطراب مى‏شوم، با تضرع و زارى در مقابل غیر خودت امتحانم منما. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:57 عصر پنج شنبه 87/12/8

    شرح دعای مکارم الاخلاق(97 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و لا بالخضوع لسوال غیرک اذا افتقرت، و لا بالتضرع الى من دونک اذا رهبت. 

     بار الها! وقتى فقیر مى‏شوم با خضوع و تذلل براى درخواست از غیر خودت امتحانم مکن، بار الها! موقعى که گرفتار ترس مى‏گردم با تضرع و زارى در مقابل غیر خودت آزمایشم منما. 

    به خواست خداوند این دو جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. دو امر بسیار مهم و خطیر است که اگر در زندگى دامنگیر افراد ضعیف‏النفس و کم‏ایمان شود مى‏تواند در آنان اثر نامطلوب بگذارد، به پستى و فرومایگى سوقشان دهد، و از عز و شرافت نفس، که سرمایه‏ى گرانقدر انسانى است محرومشان نماید: یکى تهیدستى و فقر است و آن دیگر، ناامنى و ترس. امام سجاد علیه‏السلام خطر احتمالى این دو رویداد را در پیشگاه الهى به عرض رسانده و درخواست نموده است که او را در زمینه‏ى فقر به تذلل در مقابل غیر خودش امتحان نکند و در زمینه‏ى ترس به تضرع و زارى در مقابل این و آن آزمایش ننماید. این دعاى شریف براى افراد آگاه درسى است آموزنده زیرا خطر فقر و ترس ممکن است هر فردى را  تهدید کند. پیروان امام باید از خدا بخواهند که در این مواقع مورد لطف و حمایتشان قرار دهد و آنان را از خطر، مصون و محفوظ دارد. انسان شریفترین مخلوق الهى است، او دارنده‏ى روح خدا و خلیفه‏ى بارى‏تعالى در زمین است. خداوند در قرآن شریف فرموده:  و لقد کرمنا بنى‏آدم، ما فرزندان آدم را موجوداتى کریم و بزرگ قرار داده‏ایم. 

    این مخلوق بزرگ و ارزشمند داراى آزادى عمل است و مانند حیوانات در اداره‏ى زندگى خود در چارچوب غرایز محبوس نیست، تنظیم امور حیاتش بر عهده‏ى خود او واگذار گردیده و مختار آفریده شده است. در طول قرون و اعصار، پیمبران الهى به مردم گفته و خاطرنشان ساخته‏اند که خداوند راضى نیست مردم از آزادى خود سوءاستفاده کنند، خود را بنده و برده‏ى غیر خدا قرار دهند، و از این راه شرف انسانى خویش را پایمال نمایند. دعوت به یکتاپرستى یا توحید در عبادت که بزرگترین هدف مقدس انبیاى خداست ناظر به همین مطلب است و تعیین‏کننده‏ى حدود آزادى بشر است. پیمبران با دعوت به توحید در عبادت، مقام رفیع انسانیت را حفظ نمودند و به مردم اجازه ندادند که خویشتن را با پرستش جماد و نبات و حیوان تحقیر کنند و موجبات سقوط و پستى خویشتن را فراهم آورند. قرآن شریف فرموده است:  و من یشرک بالله فکانما خر من السماء، کسى که به خداوند شرک آورد همانند این است که از آسمان رفیع فروافتاده و سقوط نموده باشد. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى از یک طرف اعلام نموده‏اند که خداوند به بشر آزادى اعطا نموده و اداره‏ى امور زندگیش را  به خودش تفویض فرموده است، و از طرف دیگر خاطرنشان ساخته‏اند که افراد باایمان و پیروان مکتب قرآن، حق ندارند آزادى خود را نابجا اعمال نمایند، شرف انسانى را نادیده انگارند و موجبات ذلت و خوارى خویشتن را فراهم آورند. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: ان الله فوض الى المومن اموره کلها و لم یفوض الیه ان یذل نفسه. الم تر ان الله عز و جل ههنا یقول لله العزه و لرسوله و للمومنین، و المومن ینبغى له ان یکون عزیزا و لا یکون ذلیلا.  امام صادق (ع) فرموده: خداوند تمام امور مومنین را به خودشان تفویض فرموده اما ذلیل ساختن خودشان را به آنان واگذار ننموده است، ندیدى کلام خدا را که در این مقام فرموده: عزت براى خدا و رسول خدا و مومنین است، مومن، شایسته‏ى عزت است و نباید خوار و ذلیل باشد. 

    به نظر مردان بزرگ و مربیان عالیقدر بشر، زندگى زمانى ارزش دارد که با عز و شرافت طى شود، اگر زندگى آمیخته به خوارى و ذلت گردد به نظر آن مربیان بزرگ، مرگ از آن حیات بهتر و برتر است.  عن على علیه‏السلام قال: المنیه و لا الدنیه.  على (ع) فرموده: در آغوش مرگ قرار گرفتن و جان سپردن بهتر از زندگى کردن با خوارى و ذلت است. 

    عن مولانا الحسین علیه‏السلام قال: موت فى عز خیر من حیاه فى ذل.  حضرت حسین بن على علیهماالسلام فرموده: مرگ در عزت،  بهتر از حیات و زندگى در ذلت است. 

    بعضى به گذران دنیاى خویش آنقدر دلبسته و علاقمندند که اگر بدانند بناست سى سال زندگى کنند حاضرند براى رفاه و آسایش عمر خود، ده سال تن به ذلت و پستى بدهند و خوارى را قبول نمایند، تملق بگویند، چاپلوسى کنند، بنده و برده‏ى مستکبرین ثروتمند شوند، طوق عبودیت صاحبان قدرت را به گردن افکنند، و خلاصه جامه‏ى خوارى در بر نمایند، ولى براى آنکه شنوندگان محترم بدانند که در اسلام زیر بار ذلت و خوارى رفتن تا چه حد قبیح و شرم‏آور است به این روایت توجه فرمایند:  عن على علیه‏السلام قال: ساعه ذل لا تفى بعز الدهر. 

    على (ع) فرموده: یک ساعت زیر بار ذلت رفتن و به پستى تن دادن، با رفاه و آسایش تمام عمر برابرى نمى‏کند، یعنى اگر انسانى به چنین عملى دست بزند باید بداند که در این معامله ضرر کرده و مغبون است. 

    فقر و تهیدستى از جمله‏ى امورى است که مى‏تواند منشاء ذلت و خوارى انسانها گردد و آنان را به پستى و دنائت وادار نماید. فقر از جمله‏ى مواد امتحان و آزمایش خداوند است. با توجه به اینکه مردم از نظر ایمان و بى‏ایمانى، از نظر قوت و ضعف نفس، از نظر خلقیات پسندیده و ناپسند، از نظر عزت نفس و فرومایگى، و همچنین از نظر دیگر جهات با یکدیگر متفاوت‏اند قطعا نتیجه‏ى آزمایش آنان نیز متفاوت خواهد بود. افراد باایمان که خویشتندار و متحمل‏اند به نسبت ایمان و صبرشان و همچنین به نسبت درجه‏ى فقرشان خوب امتحان مى‏دهند، بعضى که فاقد ایمان و ذخایر اخلاقى هستند فقر در آنان  بیش و کم اثر بد مى‏گذارد، به گناه آلوده مى‏شوند، به پستى تن مى‏دهند و از بوته‏ى امتحان الهى سرافکنده بیرون مى‏آیند. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات بسیارى درباره‏ى فقر، سخن گفته و خطرات ناشى از آن را برشمرده‏اند و در ضمن، وظایف مومنین و پیروان راستین اسلام را در مراحل مختلف ذکر نموده‏اند و در اینجا با استفاده از بعضى آیات و روایات، به اختصار، راجع به فقر و درجات مختلف آن و همچنین درباره‏ى وظایف افراد فقیر در مواقع و شرایط مختلف عرایضى کوتاه تقدیم شنوندگان محترم مى‏شود. فقر درجات و مراتبى دارد و گاهى تهیدستى و فقر آنچنان افراد را در مضیقه و تنگناى مى‏گذارد که تحمل را از دست مى‏دهند و از خداوند تمناى مرگ مى‏کنند و پایان یافتن زندگى را براى خود فوز و سعادت مى‏دانند. در روایات اسلامى مصیبت و رنج فقر با تعبیرهاى مختلفى بیان شده و در اینجا فقط به ذکر یک روایت که روشنگر اهمیت فقر است اکتفا مى‏شود: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اوحى الله تعالى الى ابراهیم علیه‏السلام فقال یا ابراهیم! خلقتک و ابتلیتک بنار نمرود. فلو ابتلیتک بالفقر و رفعت عنک الصبر ما تصنع؟ قال ابراهیم: یا رب! الفقر الى اشد من نار نمرود. قال الله فبعزتى و جلالى ما خلقت فى السماء و الارض اشد من الفقر.  رسول اکرم (ص) فرمود که خداوند به ابراهیم خلیل وحى فرستاد: من تو را آفریدم و به آتش نمرود مبتلایت ساختم. اگر تو را به فقر مبتلا نمایم و صبر را از تو بگیرم چه خواهى کرد؟ ابراهیم عرض کرد:  بار الها! فقر براى من از آتش نمرود شدیدتر است. خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم که مخلوقى را در آسمان و زمین از فقر و تهیدستى شدیدتر نیافریده‏ام. 

    نکته‏اى که در این روایت شایان کمال دقت است، فقر بدون صبر است. خداوند به ابراهیم فرمود: اگر به فقرت مبتلا کنم و صبر را از تو بگیرم چه خواهى کرد؟ ابراهیم عرض کرد: فقر از آتش نمرود سخت‏تر است. این عبارت به شنونده مى‏فهماند که فقر بدون صبر تا چه حدى سنگین است و این همان است که خداوند به عزت و جلال خود قسم یاد کرده که از فقر، شدیدتر نیافریده‏ام. صبر به معناى حس خویشتندارى و تملک نفس است و این خصلت حمیده در زمینه‏ى فقر و تهیدستى داراى مراتب و درجاتى است و عالیترین مرتبه‏ى آن را خداوند در قرآن شریف براى فقراى اصحاب صفه، که عددشان حدود چهارصد نفر بوده، بیان فرموده است. 

    للفقراء الذین احصروا فى سبیل الله لا یستطیعون ضربا فى الارض، یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف، تعرفهم بسیماهم، لا یسالون الناس الحافا و ما تنفقوا من خیر فان الله به علیم. 

    انفاق براى فقیرانى است که در راه خدا و براى امر جهاد در محاصره و تنگناى قرار گرفته‏اند، از ترس هجوم دشمن همواره در حال آمادگى به سر مى‏برند و جایگاه خود را ترک نمى‏گویند، افرادى که از وضع آنان ناآگاه‏اند به علت عفتى که دارند تصور مى‏کنند اینان از گروه اغنیا و مالداران‏اند اما با دیدن چهره‏ى ایشان به وضعشان واقف مى‏شوى. از احدى درخواست کمک نمى‏نمایند و خداوند از انفاقهایى که به آنان مى‏نمایید آگاه است. 

    صبر این گروه در فقر به اندازه‏اى بود که نه تنها تهیدستى خود را به زبان نمى‏آوردند بلکه در جامعه به گونه‏اى رفتار مى‏نمودند که افراد بى‏اطلاع، آنان را غنى و متمکن مى‏پنداشتند. اینان در فقر و ناچیزى واجد عالیترین درجه‏ى صبر و بردبارى بودند. گروه دیگرى که در فقر، صابر و بردبارند کسانى هستند که مردم بى‏اطلاع، به آنان گمان ثروت نمى‏برند ولى آنقدر خویشتندار و صابرند که همانند گروه اول از فقر خود سخنى نمى‏گویند و تنگدستى خویش را بیان نمى‏نمایند زیرا مى‏دانند که به زبان آوردن فقر، خود نوعى بى‏صبرى است، به علاوه، اظهار نمودن فقر مایه‏ى ذلت و تحقیر گوینده است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: من ابدى الى الناس ضره فقد فضح نفسه. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: کسى که مصیبت و رنج درونى خود را به مردم بگوید خویشتن را رسوا نموده است. 

    عن على علیه‏السلام قال: من اظهر فقره اذل قدره.  على (ع) فرموده: کسى که فقر خود را آشکار کند قدر و شخصیت خود را خوار نموده است. 

    گروه دیگرى که در فقر صابر و متحمل‏اند کسانى هستند که با تمرین، واجد صفت بسیار پسندیده‏ى قناعت شده‏اند و به این خلق عزت‏آفرین متخلق گردیده‏اند، با حداقل زندگى مى‏سازند، از تنگدستى خود سخن نمى‏گویند، و از کسى تمناى کمک ندارند. این بلندهمتان با زبان حال و زمزمه‏ى درونى مى‏گویند: 

    به نان خشک قناعت کنیم و جامه‏ى دلق     که بار محنت خود به ز بار منت خلق 

    اولیاى گرامى اسلام در سخنان خود قناعت را «غنى» خوانده‏اند، یعنى کسى که واجد خصلت قناعت است از غناى روح و بى‏نیازى نفس برخوردار است و به مردم نیازى ندارد. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: القناعه کنز لا یفنى.  رسول اکرم (ص) فرموده است: قناعت گنجى است که هرگز پایان نمى‏یابد. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: من قنع بما رزقه الله فهو من اغنى الناس.  امام صادق (ع) فرمود: کسى که به رزق خدا قانع باشد او از غنى‏ترین مردم است. 

    من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مومن فلنحیینه حیاه طیبه.  هر مرد و زنى که با ایمان است عمل خوب و صالح انجام دهد ما او را به حیات منزه و پاک زنده خواهیم نمود. 

    سئل علیه‏السلام عن قوله تعالى: فلنحیینه حیاه طیبه، فقال: هى القناعه. 

    از على (ع) درباره‏ى حیات طیبه‏اى که در این آیه آمده است، سئوال شد. حضرت در پاسخ فرمود: آن حیات طیبه، قناعت است. 

    گاهى براى یک انسان بسیار شریف و بزرگوار که در فقر، صابر و قانع است وضعى به وجود مى‏آید و آنچنان در مضیقه قرار مى‏گیرد که ناچار مى‏شود به دگران بگوید و از آنان کمک بخواهد. در این قبیل موارد اولیاى گرامى اسلام به پیروان خود اجازه مى‏دهند که به قدر 

    ضرورت اقدام نمایند، ولى اکیدا سفارش کرده‏اند که در انتخاب شخصى که مى‏خواهند راز خود را با وى در میان بگذارند دقت و مراقبت کامل مبذول دارند و سر خویشتن را به نااهل نگویند و بر مصیبت خود نیفزایند. 

    عن الرضا علیه‏السلام قال: وجهک ماء جامد یقطره السوال فانظر عند من تقطره. 

    حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام فرمود: صورتت آبى است منجمد، سئوال کردن آن را تقطیر مى‏کند. دقت کن که نزد چه انسانى تقطیرش مى‏نمایى. 

    دست طمع که پیش کسان مى‏کنى دراز 

    پل بسته‏اى که بگذرى از آبروى خویش 

    در سخنرانى 47، قسمتى از روایات مربوط به فقر و لزوم خوددارى فقرا از افشاى آن و همچنین پاره‏اى از عوارض رنج‏آورى که بر اثر افشاى فقر، دامنگیر فقیر مى‏شود و در روایات خاطرنشان گردیده، مذکور افتاد. اگر شدت مضیقه و فشار زندگى ایجاب کند که فقیرى وضع پنهان خود را با دیگرى در میان بگذارد، روایت حضرت رضا علیه‏السلام و بعضى روایات دیگر از این قبیل را از یاد نبرد و متوجه باشد که راز خود را به فرد ناصالح نگوید و مصیبت تازه‏اى بر مصائب خود نیفزاید. اولیاى گرامى اسلام ضمن بعضى روایات، صفات کسانى را که شایسته‏اند رازدار تهیدستان و گرفتاران باشند توضیح داده و دوستان خود را راهنمایى فرموده‏اند. در اینجا براى اجتناب از تطویل کلام فقط به ذکر یک حدیث از حضرت حسین بن على 

    علیهماالسلام اکتفا مى‏شود: 

    و جاءه رجل من الانصار یرید ان یساله حاجه. فقال علیه‏السلام: یا اخا الانصار صن وجهک عن بذله المساله و ارفع حاجتک فى رقعه فانى آت فیها ما سارک ان شاء الله. فکتب: یا اباعبدالله ان لفلان على خمسمائه دینار و قد الح لى فکلمه ینظرنى الى میسره. فلما قراء الحسین علیه‏السلام الرقعه، دخل الى منزله فاخرج صره فیها الف دینار و قال علیه‏السلام له: اما خمسمائه فاقض بها ذمتک و اما خمسمائه فاستعن بها على دهرک. لا ترفع حاجتک الا الى احد ثلثه: الى ذى دین او مروه او حسب. 

    مردى از انصار حضور حضرت حسین (ع) شرفیاب شد. خواست حاجت خود را بگوید. امام به او فرمود: آبروى خود را حفظ کن، برو و حاجتت را بنویس، به خواست خداوند موجبات مسرتت را فراهم مى‏آورم. نامه را نوشت و آورد. در آن نامه تذکر داده بود که من به فلانى پانصد دینار مقروضم. او مصر است که فورا بپردازم، قادر نیستم، شما به او سخنى بگویید تا به من مهلت دهد، تمکن مالى به دست آورم. حضرت نامه را خواند، سپس به اندرون منزل رفت، کیسه‏اى را با خود آورد که حاوى هزار دینار بود، تسلیم وى نمود و فرمود: پانصد دینار به دینت بده و از پانصد دینار دیگر براى گرداندن چرخ زندگیت کمک بگیر. آنگاه فرمود: اظهار حاجت منما مگر به یکى از این سه نفر که مى‏گویم: یا متدین و باایمان، یا داراى فتوت و مردانگى، و یا داراى تربیت خوب خانوادگى. 

    واضح است که این سه نفر اگر بتوانند با احترام و بدون منت، 

    نیاز او را برطرف مى‏کنند و اگر نتوانند ایمان به خدا، فتوت و جوانمردى، و تربیت خوب خانوادگى نمى‏گذارد آبروى او را ببرند و موجبات ذلت و تحقیرش را فراهم آورند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:53 عصر پنج شنبه 87/12/8

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 96)

    عن على علیه‏السلام قال: ان البلاء للظالم ادب و للمومن امتحان و للانبیاء درجه و للاولیاء کرامه. 

    على (ع) فرموده: رنج و بلا براى ستمکار ادب است و براى مومن آزمایش و امتحان، براى پیمبران ترفیع درجه و مقام است و براى اولیاى خدا بزرگوارى و کرامت. 

    بیماریها، شکستها و ناملایمات براى ستمکاران به منزله‏ى تازیانه‏ى ادب است. شاید سخنى که بین امام صادق (ع) و منصور دوانقى در مورد خلقت مگس رد و بدل شده، ناظر به همین امر باشد. روزى امام (ع) در مجلس منصور دوانقى بود. گویى مگسى از طرف بارى‏تعالى مامور شد او را اذیت کند و خود را به سر و صورت منصور بکوبد. او هر قدر با دست خواست حشره را رد کند نتوانست، سرانجام خشمگین و ناراحت شد. 

    قال المنصور للصادق علیه‏السلام: لاى شى‏ء خلق الله الذباب. 

    قال: لیذل الجبارین. 

    به حضرت عرض کرد: خداوند براى چه مگس را آفریده است؟ در پاسخ فرمود: براى اینکه قدرتمندان زورگو و جبار را خوار نماید. یعنى به آنان بفهماند به هوش باشید که حشره‏ى کوچکى قادر است به ستوهتان آورد و زندگى را بر شما تلخ و ناگوار نماید. 

    گناه و مخالفت با امر الهى ناشى از غرایز و تمایلات حیوانى است. کسانى که ایمان واقعى دارند بر هوى و غرایز خود مسلط×× اند و خلاف امر الهى قدم برنمى‏دارند. در نتیجه خوب امتحان خواهند داد. اگر نیروى ایمان در گروهى ضعیف باشد یا اصلا ایمان نداشته باشند به معاصى آلوده مى‏شوند. در عصر رسول اکرم (ص) عده‏اى منافق بودند و بین مردم فقط ادعاى مسلمانى داشتند، و بقیه واقعا اسلام آورده بودند و اغلب آنان جدا از گناه پرهیز داشتند. ولى بعد از نبى اکرم (ص)، اسلام واقعى به ضعف گرایید و رفته رفته گناه بین مسلمانان شایع شد و آلودگیها به شکلهاى مختلف گسترش یافت، و این جریان رنج‏آور را رسول اکرم (ص) در زمان حیات خود به على علیه‏السلام خبر داده بود: 

    عن على علیه‏السلام قال: لما انزل الله سبحانه قوله: «الم. احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون» علمت ان الفتنه لا تنزل بنا و رسول‏الله- صلى الله علیه و آله- بین اظهرنا. فقلت یا رسول‏الله! ما هذه الفتنه التى اخبرک الله تعالى بها؟ فقال: یا على! ان امتى سیفتنون من بعدى، سیفتنون باموالهم، و یمنون بدینهم على ربهم، و یتمنون رحمته، و یامنون سطوته، و یستحلون حرامه بالشبهات الکاذبه، و الاهواء الساهیه، فیستحلون 

    الخمر بالنبیذ، و السحت بالهدیه، و الربا بالبیع. 

    على (ع) فرمود: وقتى آیه‏ى «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون» نازل شد، دانستم که تا وقتى پیمبر گرامى (ص) بین ماست فتنه بر مسلمانان نازل نمى‏شود. عرض کردم: یا رسول‏الله! این فتنه چیست که خداوند به شما خبر داده؟ فرمود: عنقریب، امت من، بعد از من امتحان خواهند شد، امتحان مى‏شوند به اموالشان، با دین خود به خداوند منت مى‏گذارند، تمناى رحمت او را دارند اما از قهاریتش خود را در امان مى‏پندارند، حرام خدا را با شبهات دروغ حلال مى‏کنند، شراب را به نام نبیذ، مال پلید را به نام هدیه، و ربا را به نام بیع، جایز و روا تلقى مى‏نمایند. 

    این قبیل فتنه‏هاست که در روایات «مضلات فتن» خوانده شده‏اند و مسلمانانى که نیروى ایمانشان ضعیف است و بر هواى نفس خویش تسلط ندارند در این قبیل امتحانها ممکن است دچار لغزش شوند، برخلاف امر الهى قدم بردارند، و گرفتار ضلالت و گمراهى گردند. مسلمانان براى آنکه از این قبیل خطرها مصون باشند باید از خداوند استمداد نمایند، طلب توفیق کنند، و از او بخواهند که در این مواقع مورد حمایتشان قرار دهد تا از صراط مستقیم خارج نشوند. حضرت زین‏العابدین علیه‏السلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» که موضوع بحث سخنرانى امروز است به هیچ یک از این فتنه‏ها نظر ندارد، زیرا امام (ع) در عبارت دعا کلمه‏ى «اضطرار» را به کار برده و افرادى که به گمراهى این فتنه‏ها مبتلا مى‏شوند در عمل انحرافى خویش وضع اضطرارى ندارند بلکه لذت‏گرایى، 

     

    مال‏دوستى، هوى‏پرستى، و دیگر انگیزه‏هایى از این قبیل آنان را به این راه انحرافى سوق داده است و اگر بخواهند مى‏توانند با یک اراده‏ى جدى و تصمیم قاطع خویشتن را از خطر برهانند و به خوبى از عهده‏ى امتحان خداوند به درآیند . به طورى که قبلا اشاره شد توحید افعالى اقتضا دارد که مومنین به خداوند همواره جمله‏ى «ایاک نستعین» را که همه روزه در نماز مى‏خوانند به یاد داشته باشند و فراموش نکنند که در مواقع حاجت باید از آفریدگار توانا یارى بخواهند و دست نیاز به روى غیر او نگشایند. آنجا که در نظام تکوین، خداوند علل و اسباب عادى را مجراى فیض و یارى خود قرار داده، باید طبق اراده‏ى الهى از آن مجارى یارى خواست، آنجا که در نظام تشریع، امورى را مجراى فیض و یارى خود قرار داده مانند «استعینوا بالصبر و الصلوه» باید از آن مجارى نصرت و یارى خواست، و این هر دو استعانت در نظام تکوین و تشریع در واقع استعانت از ذات اقدس الهى است و با توحید افعالى منافات ندارد. گاهى انسان به طور ناخواسته در وضع اضطرارى خاصى قرار مى‏گیرد و براى حفظ حیات خود جز استعانت و استمداد از مردم راه دگرى ندارد، مثل اینکه فردى در اطاق خوابیده و بر اثر ریزش باران شدید، سقف فرومى‏ریزد اما به گونه‏اى که او در پناهگاهى سالم مى‏ماند ولى راه بیرون آمدن ندارد، یا شخص دگرى شب در بیابان تاریکى راه مى‏رود، ناگهان در گودالى به عمق سه چهار متر فرومى‏افتد و زنده است، اما نمى‏تواند از آنجا خارج شود. این دو انسان زیر سقف و در عمق گودال یا باید سکوت کنند تا از تشنگى و گرسنگى بمیرند یا با شنیدن صداى پاى رهگذران فریاد کنند، حیات خود را اعلام نمایند، و از آنان براى نجات خویشتن یارى و کمک بخواهند. این دو نفر در وضع اضطرارى واقع شده‏اند و 

    براى رهایى از آن وضع چاره‏اى جز یارى خواستن از این و آن ندارند. اسلام نه تنها به این دو نفر اجازه‏ى نصرت خواستن از مردم را مى‏دهد بلکه مى‏گوید حفظ حیات واجب است و براى نجات خود باید حتما فریاد کنند، دگران را آگاه سازند، مردم را به یارى خود طلب کنند، و خویشتن را از آن شرایط مرگبار برهانند. گرچه استعانت از غیر خدا در مواقع اضطرار شرعا مجاز است ولى امام سجاد علیه‏السلام که نمى‏خواهد از غیر خدا استعانت نماید عرض مى‏کند در پیشگاه خداوند: «و لا تفتنى بالاستعانه بغیرک اذا اضطررت»، بار الها! با یارى طلبیدن از غیر خودت در مواقع اضطرار امتحانم ننما، یعنى پروردگارا! یا مرا در فتنه و امتحان قرار نده که دچار اضطرار شوم یا اگر قضاى قطعیت بر این است که به چنین آزمایش و امتحان مبتلا گردم، به گونه‏اى مورد حمایتم قرار ده که براى رفع اضطرار از تو یارى بخواهم و دست استعانت به سوى غیر تو نگشایم. این دعا و درخواست از پیشگاه حضرت بارى‏تعالى آنقدر بلندپایه و رفیع است که تنها مردان عالیمقام و اولیاى گرانقدر خداوند که مدارج کمال ایمان و توحید را پیموده‏اند و مشمول رضوان الهى شده‏اند شایسته‏ى این تمنى هستند وگرنه مومنین عادى که در گذشته و حال اکثریت خداپرستان جهان را تشکیل داده و مى‏دهند لیاقت معنوى و شایستگى قلبى چنین درخواستى را ندارند. بعضى از آنان نمى‏توانند عمق این دعا را درک کنند و نمى‏فهمند امام سجاد (ع) از خداوند چه مى‏خواهد و بعضى اگر تا اندازه‏اى به ارزش معنوى و توحیدى این دعا واقف گردند در موقع اضطرار با اتکا به اجازه‏ى شرع مقدس از غیر خدا استعانت مى‏جویند و این و آن را به یارى خود مى‏طلبند. اما حضرت على بن الحسین علیهماالسلام استعانت از غیر خدا را در موقع اضطرار نوعى فتنه و 

    آزمایش تلقى نموده و از خدا درخواست مى‏کند که در مواقع اضطرارى مرا به چنین امتحانى مبتلا و آزمایش منما. براى آنکه شنوندگان محترم به گوشه‏اى از مقام توحید افعالى مردان عالیمقام الهى در زمینه‏ى اضطرار واقف شوند و ضمنا مطلب دعاى امام سجاد (ع) نیز هر چه بهتر روشن گردد در اینجا مختصرى از زندگى افتخارآمیز و پر فراز و نشیب حضرت ابراهیم خلیل الرحمان ذکر مى‏شود. قرآن شریف در چند مورد از حضرت ابراهیم نام برده و به مبارزات او با بت و بت‏پرستى و بت‏پرستان و خطراتى که در سر راهش پیش آمد اشاره نموده است. بت‏شکنى ابراهیم از جمله مبارزات آن حضرت و افروختن آتش براى سوزاندن ابراهیم از جمله‏ى خطراتى است که براى آن حضرت پیش آمد، و در اینجا به استناد بعضى از آیات و روایات، جریان امر به اختصار توضیح داده مى‏شود. در یکى از عیدها که مردم از شهر خارج مى‏شده و به صحرا مى‏رفتند ابراهیم (ع) عذر مزاجى آورد و در شهر ماند. از فرصت نبودن مردم استفاده نمود، به بتخانه رفت، تمام بتها را به استثناى بت بزرگ شکست و تبر بت‏شکنى را به گردنش افکند. مردم که از صحرا برگشتند و به بتکده رفتند، بتها را شکسته یافتند فریاد برآوردند، شهر به هم ریخت، طوفانى بر پا شد، ابراهیم را عامل این کار شناختند، او را براى محاکمه در حضور مردم آوردند. 

    قالواء انت فعلت هذا بآلهتنا یا ابراهیم. قال بل فعله کبیرهم هذا فاسالوهم ان کانوا ینطقون. 

    گفتند اى ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کردى؟ پاسخ 

    داد: بت بزرگ مرتکب این کار شد. از آنها سئوال کنید اگر مى‏توانند سخن بگویند. 

    قال الصادق علیه‏السلام: و الله ما فعله کبیرهم و ما کذب ابراهیم. فقیل فکیف ذلک. فقال: انما قال فعله کبیرهم هذا ان نطق، و ان لم ینطق فلم یفعل کبیرهم هذا شیئا. 

    امام صادق (ع) قسم یاد کرد که بت بزرگ مرتکب این کار نشده بود و ابراهیم هم دروغ نگفته بود. عرض شد اینکه مى‏فرمایید چگونه است؟ فرمود: ابراهیم به مردم گفت: بت بزرگ این کار را انجام داده اگر نطق مى‏کند، و اگر نطق نمى‏کند مرتکب کارى نشده است. نمرود و مردم پس از شور و تبادل فکر به این نتیجه رسیدند که مجازات گناه بزرگ ابراهیم این است که در آتش سوزانده شود، افکار عمومى کیفر سوزاندن را پذیرفت و این شعار زبانزد همگان گردید: 

    قالوا حرقوه و انصروا آلهتکم. 

    گفتند او را بسوزانید و خدایان خود را یارى نمایید. 

    سوزاندن ابراهیم به نام خدایان، رنگ مذهبى به خود گرفت. از این رو بت‏پرستان به احترام بتها در تهیه‏ى هیزم شرکت کردند، حتى کسانى مریض بودند و در شرف مرگ با وصیت، مقدارى از ماترک خود را براى خرید هیزم سوزاندن ابراهیم اختصاص دادند. جمع‏آورى هیزم مدتى به طول انجامید و ابراهیم در طول آن مدت زندانى بود. پس از آنکه به مقدار کافى هیزم از نقاط دور و نزدیک جمع‏آورى گردید و بر روى هم انباشته شد، در موعد مقرر، از تمام اطراف هیزمها 

    شعله‏هایى را برافروختند و در نتیجه گویى دریایى از آتش به وجود آمد. قبلا منجنیقى ساخته بودند که ابراهیم را در آن بنشانند و در وسط دریاى آتش بیفکنند. روز سوزاندن ابراهیم فرارسید، او را در منجنیق نشاندند تا در نقطه‏ى مرکزى آتش بیندازند. لحظات اضطرارى براى ابراهیم شروع شد. کسى که در آن موقع مى‏توانست به ابراهیم کمک کند و او را از محیط خطر خارج نماید جبرئیل امین بود. روایات متعددى با مختصر تفاوت در عبارت رسیده که جبرئیل، خود را به ابراهیم رساند و آمادگى خویش را براى یارى او اعلام داشت. 

    از آن جمله این حدیث است: 

    و التقى معه جبرئیل فى الهواء و قد وقع فى المنجنیق. فقال یا ابراهیم هل لک الى من حاجه. فقال ابراهیم: اما الیک فلا و اما الى رب العالمین فنعم. 

    جبرئیل در هوا ابراهیم را ملاقات نمود، موقعى که در منجنیق قرار داشت. گفت: اى ابراهیم! آیا به من حاجتى دارى؟ ابراهیم پاسخ داد: اما به تو حاجتى ندارم، و اما به خداوند عالمیان نیازمند و محتاجم. 

    ابراهیم دعا کرد و از خدا نصرت طلبید، خداوند خواسته‏ى او را اجابت فرمود. 

    قلنا یا نار کونى بردا و سلاما على ابراهیم. 

    به آتش فرمان رسید که بر ابراهیم سرد و سلامت باش. 

    ابراهیم در موقع اضطرار از غیر خدا، حتى از فرشته‏ى بزرگ الهى یارى نخواست، فقط از بارى‏تعالى نصرت طلبید و خداوند یاریش فرمود. 

    درخواست امام سجاد (ع) در این قطعه دعا از پیشگاه بارى‏تعالى این است که خدایا در موقع اضطرار فقط از تو یارى بخواهم و با استعانت از غیر خودت امتحانم منما. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:52 عصر پنج شنبه 87/12/8

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 95)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و لا تفتنى بالاستعانه بغیرک اذا اضطررت 

     

    امام سجاد علیه‏السلام در این قطعه از دعا به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! مرا در موقع ناچارى و اضطرار به یارى خواستن از غیر خودت آزمایش منما. به خواست خداوند این جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. براى توضیح این قطعه از دعا لازم است معناى دو کلمه روشن گردد: یکى «فتنه» و آن دیگر «اضطرار». کلمه‏ى «فتنه» در لغت به معانى متعددى آمده است و در آیات و اخبار، مکرر این کلمه به کار رفته و در هر مورد معناى مناسب با آن اراده شده است. در اقرب الموارد آمده: الفتنه بالکسر مصدر: الخبره و الابتلاء و الضلال و الاثم و الکفر و الفضیحه و العذاب و المرض و الجنون و المحنه و العبره و المال و الاولاد و منه: «انما اموالکم و اولادکم فتنه».- و اختلاف الناس فى الاراء و ما یقع بینهم من القتال. 

    فتنه به معناى علم به کنه و حقیقت چیزى، امتحان، گمراهى، گناه، کفر، رسوایى، عذاب، مرض، دیوانگى، محنت، عبرت، مال، 

    اولاد، و به معناى اختلاف آراى مردم و آنچه بین آنان از زد و خورد و کشتار به وقوع مى‏پیوندد. 

    راغب در مفردات مى‏گوید: «اصل الفتن ادخال الذهب النار لتظهر جودته من رداءته»، اصل «فتن» به معناى داخل نمودن طلا در آتش است تا بدین وسیله طلاى عالى و پست آشکار گردد. 

    عن معمر بن خلاد قال: سمعت اباالحسن علیه‏السلام یقول: الم. احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون.- یفتنون کما یفتن الذهب. ثم قال: یخلصون کما یخلص الذهب. 

    معمر بن خلاد مى‏گوید: امام موسى بن جعفر علیهماالسلام، آیه‏ى «الم. احسب الناس» را تلاوت نمود و فرمود: امتحان مى‏شوند همانند طلا، سپس فرمود: بر اثر امتحان، خالص مى‏شوند همچون خلوص طلا. 

    براى مزید آگاهى شنوندگان محترم در اینجا بعضى از آیات که در آنها ماده‏ى فتنه به کار رفته و معناى مخصوصى از آن اراده شده است ذکر مى‏شود: 

    «فتنه» به معناى «امتحان»: 

    و لقد فتنا الذین من قبلهم، امتهاى گذشته را امتحان نموده‏ایم. 

    «فتنه» به معناى «عذاب»: 

    ذوقوا فتنتکم، عذاب خود را بچشید. 

    «فتنه» به معناى «بلا»: 

    انا قد فتنا قومک من بعدک، اى موسى! ما قوم تو را در غیابت مبتلا نمودیم، و سامرى بت‏پرستشان ساخت. 

    «فتنه» به معناى «گمراهى»: 

    یا بنى‏آدم لا یفتننکم الشیطان، اى اولاد آدم! مراقب باشید که شیطان شما را گمراه ننماید. 

    «فتنه» به معناى «محنت و شکنجه»: 

    فما آمن لموسى الا ذریه من قومه على خوف من فرعون و ملاهم ان یفتنهم، از ذرارى قوم موسى جز عده‏ى معدودى به وى ایمان نیاوردند، زیرا از محنت و شکنجه‏ى فرعون و فرعونیان خائف بودند. 

    «فتنه» به معناى «اختلاف آراى مردم و به وقوع پیوستن خونریزى و قتال» در حدیث آمده است: 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: تمنوا الفتنه ففیها هلاک الجبابره و طهاره الارض من الفسقه. 

    امام صادق (ع) فرموده: تمناى فتنه و انقلاب نمایید، چه بر اثر فتنه‏ى اجتماعى و انقلاب، جباران ستمکار هلاک مى‏شوند و زمین از وجود عناصر فاسد و گناهکار تطهیر مى‏گردد. 

    «فتنه» به معناى «آزمایش و امتحان» از جمله مقدرات قطعى و قضاى حتمى بارى‏تعالى است، همه‏ى پیمبران الهى در قرون و اعصار گذشته ضرورت امتحان خداوند را به مردم اعلام نموده‏اند و تا وقتى که دار تکلیف باقى و برقرار است و انسانهاى مکلف در آن زیست مى‏کنند این سنت اجتناب‏ناپذیر، باقى و پایدار خواهد بود. قرآن شریف در این باره فرموده است: 

    الم. احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون. و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین. 

    آیا مردم گمان دارند اگر به زبان بگویند: ایمان آورده‏ایم 

    واگذارده مى‏شوند و از امتحان مصون مى‏مانند؟ هرگز چنین نیست. ما در گذشته امم پیشین را امتحان نموده‏ایم و بر اثر آزمایش، دروغگویان از راستگویان شناخته شده‏اند. 

    ممکن است براى شنونده‏اى این سئوال پیش آید که معمولا مقصود از امتحان، روشن شدن امر مجهولى است براى ممتحن، مثلا معلمى که نمى‏داند محصل کلاسش در سال تحصیلى خوب درس خوانده و مطالب را فراگرفته است یا نه در پایان سال امتحانش مى‏کند تا این مجهول روشن گردد، طبیبى که نمى‏داند در خون بیمار چربى یا قند بیش از حد طبیعى وجود دارد یا نه دستور آزمایش مى‏دهد تا ناشناخته‏اى براى او شناخته شود، و خلاصه دیگر امتحانات از این قبیل است. خداوندى که عالم به تمام حقایق است و در مشهد علم او چیزى نهفته و پنهان نیست، چه نیازى به امتحان دارد و قبل از امتحان، خداوند، مومن و غیر مومن را مى‏شناسد و همچنین از درجات ایمان مومنین آگاهى دارد، پس امتحان بارى‏تعالى براى چیست؟ پاسخ این پرسش آن است که امتحان خداوند از مردم نه بدین منظور است که چیزى بر علم بارى‏تعالى افزوده شود و مجهولى بر ذات مقدسش معلوم گردد بلکه مقصود این است که حجت خدا بر منافقین و عناصر فاسد تمام شود و جاى چون و چرا براى آنان باقى نماند و در بن‏بست اعمال ظالمانه و نارواى خود قرار گیرند تا نتوانند به دروغ، خود را مومن واقعى قلمداد کنند و متوقع باشند که در صف پاکان و نیکان به حساب آورده شوند و از پاداشهاى بزرگى که شایسته‏ى مردان الهى و افراد باایمان است برخوردار گردند. اما این امتحان مردم از طرف خداوند به این منظور است که درستکاران از نادرستان و مومنین از منافقین جدا شوند، یا به فرموده‏ى قرآن شریف خبیث از طیب تمیز داده شود. 

    ما کان الله لیذر المومنین على ما انتم علیه حتى یمیز الخبیث من الطیب. 

    بعد از جنگ احد زمینه‏ى خطرناکى از ناحیه‏ى ابوسفیان و همدستانش به ضرر اسلام و مسلمین در شرف تکوین بود. خداوند، رسول اکرم (ص) را آگاه نمود و دستورى داد که پیشواى اسلام آن را به کار بست و به فضل بارى‏تعالى خطر برطرف گردید، اما در خلال عمل، کسانى از منافقین به کارهاى ناروا دست زدند، آیه‏ى مذکور نازل شد که خدا مسلمین را به وضع موجودشان باقى نمى‏گذارد تا خبیث را از طیب تفکیک کند. 

    در روایات اولیاى اسلام آمده است که مردم در مقام دعا از خداوند چیزهاى ناشدنى و غیر قابل عمل را درخواست ننمایند. این قبیل دعاها شایسته‏ى استجابت و قابل تحقق نیست. یکى از امور ناشدنى در جهان انسان، تعطیل آزمایش و امتحان خداوند است از مردم. مشیت حکیمانه‏ى بارى‏تعالى بر این تعلق گرفته است که همه‏ى مردم را در طول زندگى مورد امتحان قرار دهد و از راه گفتار و رفتارشان گروه خوب را از بد ممتاز سازد، خوبان را مشمول پاداش و بدان را مورد موآخذه و کیفر قرار دهد. این امر، قضاى قطعى بارى‏تعالى و سنت لا یتغیر ذات اقدس اوست و با دعاى افراد تغییر نمى‏کند.  

    عن على علیه‏السلام قال: لا یقولن احدکم: اللهم انى اعوذ بک من الفتنه لانه لیس احد الا و هو مشتمل على فتنه و لکن من استعاذ فلیستعذ من مضلات الفتن. 

    على (ع) فرموده: هیچ یک از شما نگوید بار الها! من از فتنه به تو پناه مى‏برم، زیرا احدى نیست جز آنکه فتنه را طالب است و اگر کسى بخواهد درخواست پناهندگى از خداوند در مورد فتنه نماید بگوید: 

    بار الها! به تو پناه مى‏برم از فتنه‏هایى که مایه‏ى گمراهى و ضلالت مى‏شود. 

    سپس امام علیه‏السلام براى آنکه مضلات فتن را توضیح دهد و نقاط انحرافى انسانها را در زمینه‏ى فتنه و آزمایش خداوند بیان نماید سخن را اینچنین ادامه داده است: 

    فان الله سبحانه یقول: و اعلمو «انما اموالکم و اولادکم فتنه» و معنى ذلک انه یختبرهم بالاموال و الاولاد لیتبین الساخط لرزقه و الراضى بقسمه، و ان کان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لکن لتظهر الافعال التى بها یستحق الثواب و العقاب، لان بعضهم یحب الذکور و یکره الاناث و بعضهم یحب تثمیر المال و یکره انثلام الحال. 

    خداوند فرموده است: بدانید که اموال و اولادتان براى شما فتنه و آزمایش است و معناى این کلام آن است که خداوند با مال و اولاد، شما را امتحان مى‏کند تا معلوم شود چه کسى از رزق خود ناراضى و خشمگین است یا از سهم خود خشنود و راضى است، اگر چه خداوند از خود آنان به ضمیرشان آگاهتر است ولى امتحان براى اعمالى انجام مى‏شود که شایسته‏ى اجر و ثواب است یا لایق کیفر و عقاب. چه در مورد اولاد، بعضى خواهان پسرند و از دختر کراهت دارند و در زمینه‏ى مال نیز بعضى طالب تکثیر و ازدیادند و از نقصان حال گله‏مند و ناراضى. 

    تمام آنچه را که آدمى از سرمایه‏هاى معنوى و مادى در اختیار دارد مانند عقل و علم، هوش و حافظه، نفوذ کلام و جاه، محبوبیت و مقام، قدرت و ریاست، و دیگر امورى نظایر اینها، و همچنین تمام حوادث و رویدادهاى مطلوب و نامطلوب زندگى همانند برترى و سقوط، کامروایى و ناکامى، موفقیت و شکست، سلامت و مرض، امنیت و 

    ناامنى، و نظایر اینها، همانند مال و اولاد، نتیجه‏ى امتحان و آزمایش خداوند است. اگر کسى بتواند در جمیع امور تسلیم بى‏قید و شرط بارى‏تعالى باشد، اوامرش را اطاعت کند، از نواهیش اجتناب نماید، او قطعا از بوته‏ى امتحان خداوند با سربلندى و افتخار بیرون خواهد آمد. مردى به نام عنوان بصرى شرفیاب محضر امام صادق (ع) شد. مطالبى مورد مذاکره قرار گرفت. آنگاه عنوان بصرى از امام (ع) سئوال کرد: 

    ما حقیقه العبودیه؟ قال: ثلاثه اشیاء: ان لا یرى العبد لنفسه فیما خوله الله ملکا، لان العبید لا یکون لهم ملک، یرون المال مال الله یضعونه حیث امرهم الله و لا یدبر العبد لنفسه تدبیرا و جمله اشتغاله فیما امره تعالى به و نهاه عنه، فاذا لم یر العبد لنفسه فیما خوله الله تعالى ملکا هان علیه الانفاق فیما امره الله تعالى ان ینفق فیه و اذا فوض العبد تدبیر نفسه على مدبره هان علیه مصائب الدنیا و اذا اشتغل العبد بما امر الله تعالى و نهاه لا یتفرغ منهما الى المراء و المباهاه مع الناس. 

    پرسید حقیقت عبودیت چیست؟ امام (ع) در پاسخ فرمود: سه چیز است: اول آنکه بنده‏ى خدا در عطایاى الهى براى خویشتن ملکى نبیند، زیرا بندگان مى‏دانند که مالک واقعى مال نیستند، در نظر آنان مال، از آن خداوند است و هر جا که امر فرموده آن را قرار مى‏دهند. دوم آنکه بنده در مقابل قضاى الهى تدبیرى براى خود نیندیشد. سوم آنکه تمام اوقات او مصروف در اوامر و نواهى بارى‏تعالى باشد، موقعى که بنده، خود را مالک مال ندانست انفاق در راه اوامر الهى براى او آسان مى‏شود و موقعى که بنده تدبیر امور خود را تفویض بارى‏تعالى نمود، 

    مصائب دنیا براى او آسان مى‏گردد، و موقعى که اوقات بنده، صرف اوامر و نواهى خدا مى‏شود فرصتى ندارد تا در بحثهاى خصومت‏انگیز وارد شود یا آنکه به مردم فخرفروشى نماید. 

    بنده‏ى شایسته‏ى خدا بودن و از عهده‏ى امتحانات بارى‏تعالى به خوبى برآمدن مستلزم واجد بودن ذخایر معنوى و سرمایه‏هاى گرانقدر ایمانى است، کسى که فاقد این ذخایر است از کمال روحانى بى بهره است و نمى‏تواند به درستى امتحان بدهد. کسى که بیش و کم، واجد بعضى از آن ذخایر و فاقد بعضى دگر است به همان نسبت در اداى وظایف عبودیت ناتوان است و قادر نیست آنطور که باید در آزمایش و امتحان الهى پیروز گردد. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى سرمایه‏هاى معنوى عبودیت و ایمان را برشمرده‏اند. امام صادق علیه‏السلام حقیقت عبودیت را براى عنوان بصرى در سه مطلب اساسى توضیح داد و على علیه‏السلام نیز در روایت دیگر، همان حقیقت را به عنوان چهار رکن ایمان بیان فرموده است: 

    قال امیرالمومنین صلوات الله علیه: الایمان له ارکان اربعه: التوکل على الله و تفویض الامر الى الله و الرضا بقضاء الله و التسلیم لامر الله عز و جل. 

    على (ع) فرموده: ایمان داراى چهار رکن است: اول توکل نمودن به خدا، دوم برگذار نمودن امر به خدا، سوم راضى بودن به قضاى خدا، چهارم تسلیم در برابر امر خداوند عز و جل. 

    واضح است افراد باایمانى که واجد این چهار خصلت بزرگ و ارزشمند هستند ضمیرى آرام و روحى مطمئن دارند، نه خوش‏آمدهاى 

    دنیا در آنان اثر نامطلوب مى‏گذارد و از مسیر حق و فضیلت منحرفشان مى‏کند و نه بدآمدها و مصائب زندگى، ناراضى و خشمگینشان مى‏نماید و از خط رضا و تسلیم خارج مى‏شوند، بلکه در همه‏ى احوال به رضاى الهى راضى و به قضاى حتمى خداوند تسلیم‏اند. 

    موحد چه زر ریزى اندر برش 

    و یا تیغ هندى نهى بر سرش 

    امید و هراسش نباشد ز کس 

    بر این است مبناى توحید و بس 

    ناگفته نماند که مصائب و ناملایمات زندگى براى مومنین، امتحان خداوند است و اگر به درستى انجام دادند از اجر الهى برخوردار مى‏گردند. ولى همان رنجها و آلام براى گروههاى دیگر نتایج و ثمرات دگرى را در بر دارد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    9
    :: بازدید دیروز ::
    95
    :: کل بازدیدها ::
    188101

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::