تنزیل نور
ساعت 4:51 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق( 94)
ابن میثم در شرح عبارت امام (ع) چنین مىگوید:
و فى کل واحد من هذین القسمین خطر: اما القیام فبید جذاء و هو
غیر جائر لما فیه من التغریر بالنفس و تشویش نظام المسلمین من غیر فائده و استعار وصف الجذاء لعدم الناصر، و اما الترک و فیه الصبر على مشاهده التباس الامور و اختلاطها و عدم تمییز الحق و تجریده عن الباطل و ذلک فى غایه الشده و البلاء ایضا.
در هر یک از این دو قسم خطر است. اما قیام با دست قطع شده جایز نیست زیرا در این عمل هلاکت نفس و مشوش ساختن نظام مسلمین بدون فایده است. و استعارهى دست قطع شده براى نداشتن ناصر و نبودن مددکار است. اما صبر بر مشاهدهى اشتباهات و خلط حق به باطل نیز در نهایت سختى و شدت است و تحمل آن براى افراد باایمان بسیار ناراحتکننده و مشکل.
نتیجه آنکه فیض خداوند در این عالم از راه وسایل و اسباب به مردم مىرسد، فیض رزق از راه کشاورزى و فیض شفاى بیمارى از راه طبیب و دوا. نصرت حضرت بارىتعالى که از فیضهاى گرانقدر اوست به وسیله و اسباب عاید مردم مىگردد، گاهى وسایل تکوینى است مانند تندبادى که در جنگ احزاب وزیدن گرفت و خداوند بدان وسیله، پیمبر گرامى و مسلمانان را یارى نمود، و گاهى وسیلهى مردمى است مانند نصرت الهى در فتح مکهى معظمه که به وسیلهى مردم باایمان و یارى آنان عاید اسلام و مسلمین گردید. در هر دو صورت، نصرت الهى مایهى پیروزى و موفقیت است و مانند دیگر فیضها از مجارى مقرر عاید مردم مىگردد. امام (ع) در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
اللهم اجعلنى اصول بک عند الضروره، بار الها! در موقعى که ضرورت ایجاب مىکند حرکتى سریع و جدى انجام دهم مرا به گونهاى
قرار ده که فقط از تو مدد و کمک بخواهم. امام (ع) در زمانى واقع شده که قیام جدى و حرکت سریع به منظور برانداختن حکومت غاصب آل امیه میسر نیست زیرا مردم کمک نمىکنند و فیض نصرت الهى به دست نمىآید. ممکن است مقصود امام حرکتى باشد که نصرت الهى از مجراى تکوین عاید شود یا مقلبالقلوب به قدر لازم دلها را متوجه هدف نماید و فیض خود را از آن راه ایثار فرماید.
در جملهى دوم دعا که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است، امام (ع) به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و اسالک عند الحاجه، بار الها! آنچنانم قرار ده که قضاى حوایجم را تنها از تو درخواست نمایم. به دگران اظهار احتیاج نمودن و نیاز خود را با این و آن در میان گذاردن نوعى تن دادن به خوارى و ذلت است. اسلام اجازه نمىدهد مسلمانان عز و احترام خود را نادیده انگارند و با اظهار تمنى در مقابل افراد، خویشتن را تحقیر نمایند، چه این کار علاوه بر ذل دنیوى، موآخذه و پرسش اخروى را در پیش دارد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا اباذر! ایاک و السئوال فانه ذل حاضر و فقر تتعجله و فیه حساب کبیر یوم القیامه.
رسول اکرم (ص) به ابىذر غفارى فرمود: بپرهیز از سئوال کردن که در این کار، ذلت دنیوى و تعجیل در فقر است و در قیامت حساب طولانى خواهد داشت.
بزرگتر از مصیبت سئوال نمودن، این است که سائل تمناى خود را به کسى بگوید که پست و نااهل باشد و به درخواستش اعتنا ننماید.
عن على علیهالسلام قال: فوت الحاجه اعظم من طلبها الى غیر
اهلها.
على (ع) فرموده: فوت شدن حاجت آسانتر است از اینکه صاحب حاجت، آن را از نااهل طلب نماید.
شخص محتاج با اظهار حاجت، عز و احترام خود را حفظ ننموده و از دگرى قضاى آن را خواسته است. اگر کسى که مورد سئوال واقع شده قدرت برآوردن حاجت را دارد حتما برآورد و به خواستهى سائل عملا ترتیب اثر بدهد و اگر با داشتن توان سرباز زند و اعتنا نکند، به نظر امام معصوم مرتکب قبیحى بسیار بزرگ شده است.
عن الکاظم علیهالسلام قال: ما اقبح با الرجل ان یسال الشیىء فیقول لا.
امام کاظم (ع) فرموده: چقدر قبیح است که مردى مورد سئوال و تقاضا واقع شود و با قدرت برآوردن آن ابا نماید و پاسخ نفى دهد.
امام (ع) در روایتى کوتاه قبح هر دو بعد یعنى بدى سئوال و بدى منع سائل را با عبارتى لطیف و رسا بیان فرموده است:
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: لو یعلم السائل ما فى المساله ما سال احد احدا و لو یعلم المسئول ما فى المنع ما منع احد احدا.
امام باقر (ع) فرمود: اگر سائل از بدى سئوال آگاه مىبود، هیچ فردى از فرد دیگر حاجت خود را نمىخواست و اگر شخص مورد سئوال مىدانست که پاسخ منفى و منع سائل چه قبحى دارد، هیچ فردى فرد دیگر را محروم نمىنمود.
حضرت ابراهیم خلیل الرحمن علیهالسلام همواره مراقب این هر دو بعد بود. نه هرگز سائلى را محروم مىساخت و نه هرگز خودش از غیر
خداوند سئوال مىنمود. بر اثر این خصلت عالى، پروردگار او را خلیل خود قرار داد و از این مقام بسیار رفیع برخوردارش نمود.
عن على بن موسى الرضا علیهالسلام قال: اتخذ الله عز و جل ابراهیم خلیلا لانه لم یرد احدا و لم یسال احدا غیر الله عز و جل.
حضرت رضا (ع) فرمود: خداوند ابراهیم خلیل را به دوستى خود برگزید براى اینکه او نه سائلى را رد مىکرد و نه از غیر خداوند سئوال مىنمود.
براى آنکه بدانیم سئوال تا چه حد در اسلام مذموم است و چگونه حجاب رحمت خدا مىشود، به این حدیث توجه نمایید.
ضمن رسولالله صلى الله علیه و آله لقوم من الانصار الجنه على الا یسالوا احدا. فکان الرجل منهم یسقط سوطه و هو على دابته، فنزل حتى یتناوله کراهیه ان یسال احدا شیئا.
رسول اکرم (ص) براى خانوادهاى از انصار، ضمانت بهشت نمود به این شرط که در زندگى از احدى سئوال ننمایند. براى رعایت این شرط گاهى یک نفر از آنان بر مرکب خود سوار بود، شلاقش به زمین مىافتاد، از براى آنکه از کسى درخواست ننماید پیاده مىشد و شلاق خود را برمىداشت.
نتیجه آنکه سئوال از غیر خداوند در اسلام ناپسند است و افراد باایمان براى حفظ عز اسلامى خود باید از این کار بپرهیزند و خویشتن را تحقیر ننمایند. امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعاى مورد بحث امروز به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و اسالک عند الحاجه، بار الها! آنچنانم قرار ده که حوایج خود را فقط به تو بگویم و قضاى آنها را تنها از تو درخواست نمایم.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در جملهى سوم دعاى
«مکارمالاخلاق» که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است عرض مىکند:
و اتضرع الیک عند المسکنه، بار الها! چنان باشم که در مواقع ذلت و تهیدستى به پیشگاه تو زارى کنم تا مشکلم را حل نمایى.
بعضى از حوادث و رویدادهاست که مىتواند در انسان اثر عمیق بگذارد، موجب انفعال نفس شود، و آدمى را گرفتار احساس ذلت و حقارت نماید. منشاء این حالت روحى هر چه باشد لازم است افراد باایمان در این قبیل مواقع متحمل و خویشتندار باشند، حادثهى ذلتبار خود را در ضمیر خویش پنهان نگاه دارند، به کسى عرض حاجت نکنند، و حل مشکل خود را از دگران نخواهند که این عمل با بزرگوارى و عزت نفس سازگار نیست.
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: اربع من کنوز البر: کتمان الحاجه و کتمان الصدقه و کتمان الوجع و کتمان المصیبه.
امام باقر (ع) فرموده: چهار چیز از گنجینههاى بر و نیکى است، آنها را مخفى نگاه دارید: پنهان داشتن حاجت، پنهان داشتن صدقه، پنهان داشتن درد، و پنهان داشتن مصیبت.
فقر و تهیدستى از جملهى عواملى است که مىتواند موجب انفعال شدید نفسانى شود و آدمى را دچار احساس ذلت و حقارت نماید. کسى که فاقد حداقل معاش است و پول به قدر مصارف روزانه خود و زن و فرزندان خویش در اختیار ندارد، قطعا از نظر روحى و معنوى گرفتار مصیبت سنگینى است و با عوارضى جانکاه و طاقتفرسا مواجه است. على علیهالسلام ضمن حدیثى پارهاى از آن عوارض را براى فرزند گرامیش حضرت مجتبى (ع) شرح داده است.
قال امیرالمومنین للحسن علیهماالسلام: من عدم قوته کثر خطایاه، یا بنى! الفقیر حقیر لا یسمع کلامه و لا یعرف مقامه، لو کان الفقیر صادقا یسمونه کاذبا و لو کان زاهدا یسمونه جاهلا. یا بنى! من ابتلى بالفقر ابتلى باربع خصال: بالضعف فى یقینه و النقصان فى عقله و الرقه فى دینه و قله الحیاء فى وجهه، فنعوذ بالله من الفقر.
امیرالمومنین (ع) به فرزندش حضرت مجتبى فرمود: کسى که فاقد قوت روزانه است خطایاى بسیار دارد. فرزندم! فقیر در نظر مردم حقیر است، سخنش به درستى مسموع نیست و مقامش شناخته نمىشود، اگر فقیر راستگو باشد دروغگویش مىخوانند، اگر زاهد و بىاعتناى به دنیا باشد جاهلش مىنامند. فرزندم! آن کس که به فقر مبتلا مىشود دچار چهار خصلت موذى خواهد شد: یقینش ضعیف مىگردد، عقلش به نقصان مىگراید، دینش رقیق مىشود، و در مواجهه با مردم حیایش تقلیل مىیابد، و در پایان حدیث، امام (ع) فرمود: پناه مىبریم به خدا از فقر و تهیدستى.
احساس ذلت و مسکنت که در روان آدمى پدید مىآید منشاء آن خواه فقر و بىچیزى باشد یا دیگر عوامل. به هر صورت احساس ذلت مایهى ناراحتى و عذاب شدید روحى است. افراد باایمان به پیروى از شرع مقدس، ذلت خود را پنهان مىدارند، به این و آن نمىگویند، و اظهار حاجت نمىنمایند، چه آنکه مىدانند با این عمل رنجشان بیشتر مىشود، دچار ذلت تازهاى مىگردند، و ناراحتى درونشان فزونتر خواهد شد. تنها ملجاء و مرجع مومنین راستین در این مواقع سخت و دردناک ذات اقدس الهى است، اوست که مسببالاسباب است، مىتواند با ارادهى تواناى خود موجبات گشایش هر مشکلى را فراهم آورد و افراد گرفتار را از بلا
برهاند. این گروه پاکدل در آن لحظات سخت با خلوص و اطمینان خاطر دست دعا به سوى او برمىدارند و با چشمى اشکبار قضاى حاجت خود را از وى درخواست مىنمایند.
جملهى سوم دعاى «مکارمالاخلاق»، موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز، ناظر به وضعى اینچنین است. حضرت زینالعابدین (ع) در پیشگاه خداوند عرض مىکند: و اتضرع الیک عند المسکنه، بار الها! چنان باشم که در مواقع هر ذلت و مسکنتى، خواه ناشى از فقر باشد یا منشاء آن عامل دیگر، فقط و فقط در پیشگاه تو زارى کنم و حل مشکلات خودم را از تو درخواست نمایم.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:50 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق(93 )
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم اجعلنى اصول بک عند الضروره، و اسالک عند الحاجه، و اتضرع الیک عند المسکنه.
بار الها! در موقعى که ضرورت ایجاب مىکند حرکتى سریع و جدى داشته باشم مرا به گونهاى قرار ده که فقط از تو مدد و کمک بخواهم، بار الها! آنچنانم قرار ده که قضاى حوایجم را تنها از تو درخواست کنم، بار الها! چنان باشم که در موقع ذلت و فقر به پیشگاه تو زارى کنم و حل مشکلم را از تو بخواهم.
به خواست خداوند این سه جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. یکى از مراتب و درجات توحید که افراد باایمان واجد آن هستند و در باطن عقیده دارند «توحید افعالى» است، یعنى فعال ما یشاء در تمام عوالم هستى، ذات اقدس الهى است، اوست که در سراسر جهان وجود حاکم مطلق است، اگر چیزى را اراده فرماید تحقق مىیابد و اگر نخواهد جامهى عمل نمىپوشد :
خدا کشتى آنجا که خواهد برد
اگر ناخدا جامه بر تن درد
اگر تیغ عالم بجنبد ز جا
نبرد رگى تا نخواهد خدا
حضرت ابراهیم خلیل (ع) وقتى در مقام بیان توحید افعالى سخن مىگوید اینچنین بیان مىنماید:
الذى خلقنى فهو یهدین، و الذى هو یطعمنى و یسقین، و اذا مرضت فهو یشفین، و الذى یمیتنى ثم یحیین، و الذى اطمع ان یغفرلى خطیئتى یوم الدین.
اوست که خالق و هادى من است، اوست که در گرسنگى و تشنگى به من غذا و آب مىدهد، اوست که چون بیمار شدم شفایم عطا مىکند، اوست که مرا مىمیراند و در قیامت حیاتم مىبخشد، اوست که امیدوارم خطایم را در روز جزا مورد عفو و بخشش قرار دهد.
جهانى که در آن زندگى مىکنیم عالم وسایل و اسباب است و براى دست یافتن به هر مقصود و مطلوبى باید در آغاز اسباب و وسایل آن را آماده نمود و این سخن مورد قبول همهى الهیون و مادیون است، با این تفاوت که مادیون، مجموع جهان و کلیهى وسایل و اسباب آن را پدیدهى تصادف و اتفاق مىدانند و هر سببى را در انجام کار خود مستقل و اصیل مىشناسند، اما الهیون تمام عالم و کلیهى اسباب آن را آفریدهى خدا مىدانند و عقیده دارند که هر سببى با علم و اجازهى بارىتعالى انجام وظیفه مىنماید.
و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه.
زمین پاک و شایستهى کشاورزى به اذن خداوند، گیاه را در آغوش خود مىپرورد و با اجازهى او سر از خاک بیرون مىکند.
وسایل و اسباب عادى، مجراى فیض حضرت بارىتعالى است و مومنین به توحید افعالى باید متوجه باشند که خداوند به وسایل و اسبابى که در نظام خلقت قرار داده آنقدر عنایت دارد که ابا مىکند فیضهاى خود را از غیر مجارى عادى به درخواستکنندگان اعطا فرماید.
عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: مر موسى بن عمران برجل و هو رافع یده الى السماء یدعو الله فانطلق موسى فى حاجته فغاب سبعه ایام ثم رجع الیه و هو رافع یده الى السماء. فقال یا رب! هذا عبدک رافع یدیه الیک یسالک حاجه مند سبعه ایام لا تستجیب له. قال: فاوحى الله الیه یا موسى! لو دعانى حتى تسقط یداه او ینقطع لسانه ما استجبت له حتى یاتینى من الباب الذى امرته.
امام سجاد (ع) فرمود: حضرت موسى بن عمران از رهگذرى عبور کرد. مردى را دید که دست به سوى آسمان برداشته و خدا را مىخواند. موسى (ع) از پى کار خود رفت و پس از هفت روز مراجعت نمود. مشاهده کرد او همچنان دست به آسمان دارد و دعا مىکند. موسى عرض کرد بار الها! این بنده هفت روز است دعا مىکند که حاجتش را برآورى و تو خواستهاش را اجابت ننمودهاى. خداوند به موسى وحى فرستاد که اگر او مرا آنقدر بخواند که دستش بیفتد و زبانش قطع شود دعایش را مستجاب نمىکنم مگر از راهى که مقرر داشتهام برود و مرا بخواند.
وسایطى را که خداوند در نظام تکوین مقرر فرموده مجارى فیض اوست و افراد باایمان، عطایاى الهى را از راه آن مجارى طلب مىکنند، رزاق ذات اقدس الهى است اما مجراى رزق، کشاورزى و دامدارى و پرورش درختان میوه است. کسى که آب و خاک و قدرت کار دارد باید رزق خود را از مجارى تعیین شده به دست آورد، اگر چنین انسانى وظیفهى خود را انجام ندهد و بخواهد با دعا از خداوند رازق درخواست روزى نماید، مطرود درگاه الهى خواهد بود و دعایش قابل استجابت نیست.
کان على علیهالسلام یقول: من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله.
على (ع) مىفرمود: کسى که آب و خاک در اختیار دارد و با وجود آن فقیر و تهیدست است، نفرین باد بر او.
شفادهندهى بیماریها خداوند است. براى نیل به عافیت و سلامت در مرحلهى اول باید از نیروى دفاع طبیعت که مجراى فیض الهى است استفاده نمود، بدن را به حال خود واگذارد تا شفاى خداوند را به دست آورد، و اگر مزاج نتوانست در مقابل بیمارى مقاومت کند باید از راه طبیب و دوا فیض شفا را دریافت نمود.
عن النبى صلى الله علیه و آله تجنب الدواء ما احتمل بدنک الداء فاذا لم یحتمل الداء فالدواء.
رسول اکرم (ص) مىفرمود: مادامى که بدنت قدرت تحمل بیمارى را دارد از دوا اجتناب کن و زمانى که نتوانست مرض را تحمل نماید از دارو استفاده کن.
به مشیت حکیمانهى حضرت بارىتعالى در نظام تشریع نیز همانند نظام تکوین، مجارى خاصى براى کسب فیض از خداوند مقرر گردیده است. کسى که خواستار عطیهى تشریعى است باید آن را از مجرا و طریقى که تعیین فرموده است طلب نماید. مسلمانان جهان همه روزه چندین بار در فرایض یومیه مىخوانند:
ایاک نعبد و ایاک نستعین، بار الها! فقط تو را مىپرستم و فقط از تو استعانت مىجویم.
یارى خواستن از خداوند در مواقع مختلف، مجارى گوناگون دارد، در یک جا فرموده است:
و استعینوا بالصبر و الصلوه، از راه روزه و نماز یارى خداوند را طلب نمایید.
در واقع مىخواهد بفرماید روزه و نماز در مجراى تشریعى است که افراد باایمان با استفاده از آن دو مىتوانند خود را مشمول فیض بارى و نصرت خداوند قرار دهند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: ما یمنع احدکم اذا دخل علیه غم من غموم الدنیا ان یتوضا ثم یدخل المسجد فیرکع رکعتین یدعو الله فیها. اما سمعت الله تعالى یقول: و استعینوا بالصبر و الصلوه.
امام صادق (ع) فرموده: چه مانع مىشود یکى از شما را که وقتى اندوه و غمى از غمهاى دنیا در دلش جاى گرفت وضو بگیرد و به مسجد برود، دو رکعت نماز بخواند و از پیشگاه خداوند رفع آن اندوه را طلب نماید. سپس حضرت، آیهى ذکر شده را که فرموده: از صبر و نماز یارى بخواهید، قرائت نمود.
خداوند در قرآن شریف به طور موکد فرموده است:
انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فى الحیوه الدنیا. البته ما پیمبران خود و همچنین آنان را که ایمان آوردهاند در دار دنیا نصرت و یارى مىنماییم، یارى و نصرت خداوند نسبت به پیمبر اسلام (ص) و مسلمانان در طول سنین نبوت آن حضرت به گونههاى مختلف و از مجارى متعدد صورت گرفته است و در اینجا به طور نمونه دو مورد ذکر مىشود. در یک مورد، مجراى فیض نصرت خداوند، عوامل طبیعى و مجارى تکوینى بوده و در مورد دیگر، عامل انسانى و مجراى ایمانى. در جنگ احزاب، گروههاى مختلف مشرکین با یکدیگر متحد شدند و براى نابود ساختن اسلام و مسلمین مصمم گشتند. آنان از نظر عدد و جمعیت، سلاح و
مرکب، خواربار و تجهیزات لازم، و خلاصه از جمیع وسایل و اسباب پیروزى بر مسلمین تقدم داشتند و در آن موقع، مسلمانها از هر جهت ضعیفتر از مشرکین بودند. بر اساس محاسبهى عادى وضع نابرابر مسلمین و مشرکین، شکست مسلمانان قطعى به نظر مىرسید. در این موقع حساس رسول اکرم (ص) دست به دعا برداشت و از خداوند استنصار نمود.
فنزل علیه جبرئیل علیهالسلام فقال یا رسولالله! ان الله عز و جل قد سمع مقالتک و دعاءک و قد اجابک و کفاک هول عدوک.
جبرئیل (ع) نازل شد، به پیمبر عرض کرد: خداوند گفتهى تو و دعایت را شنید، خواستهات را اجابت نمود و هراس و نگرانیت را که از دشمن داشتى برطرف ساخت.
رسول اکرم (ص) براى آنکه از جریان امر آگاه گردد و بداند نصرت بارىتعالى چگونه بوده است به حذیفه ماموریت داد برود در لشگرگاه مشرکین و ماوقع را از نزدیک مشاهده کند و در مراجعت جریان امر را به عرض رسول اکرم برساند و مسلمانان را نیز از حمایت خداوند و نصرت بارىتعالى آگاه سازد. لشگرگاه مشرکین در صحراى وسیعى در خارج شهر مدینه بود. در آنجا خیمهها را با نظم و ترتیب برپا نموده، اسبها و شترها را در نقطههاى مناسبى اسکان داده، سربازها در جایگاههاى خود در حال استراحت بودند. در نقطههاى مختلف، بیش و کم آتشهایى براى پختن غذا و دیگر حوایج خود افروخته بودند. ناگهان در تاریکى شب بادى بسیار شدید وزیدن گرفت و با خودش سنگریزه و شن مىآورد و بر سر و صورت افراد مىکوفت. وزش باد در محیط لشکرگاه به حدى بود که خیمهها را از جاى کند، آتشها را پراکنده نمود و قسمتى از خیمههاى فروریخته، طعمهى حریق گردید. خلاصه بر اثر این
بلاى آسمانى تمام تشکیلات مشرکین به هم ریخت، وحشت و نگرانى آنچنان سپاه کفر را فراگرفت که نه تنها از پیروزى در جنگ مایوس شدند بلکه هر فردى حیات خود را در معرض خطر مىدید و به فکر این بود هر طور که ممکن است محیط خطر را ترک گوید و جان سالمى را به در برد.
حذیفه موقعى به محل ماموریت خود رسید که تمام سازمانهاى دشمن ویران شده بود و سران مشرکین با اضطراب و نگرانى شدید در فکر فرار بودند.
فقام ابوسفیان الى راحلته ثم صاح فى قریش: النجاه النجاه! و قال طلحه الازدى لقد زادکم محمد بشر. ثم قام الى راحلته و صاح فى بنىاشجع: النجاه النجاه! و فعل عیینه بن حصن مثلها. ثم فعل الحارث بن عوف المزنى مثلها، ثم فعل الاقرع بن حابس مثلها. و ذهب الاحزاب و رجع حذیفه الى رسولالله صلى الله علیه و آله فاخبره الخبر.
ابوسفیان به پا خاست و به طرف مرکب خود حرکت کرد و با فریاد بلند، قریش را مخاطب قرار داد و گفت: عجله کنید و خود را نجات دهید. سپس طلحهى ازدى گفت: محمد براى شما شر بزرگى طلب نموده است. آنگاه به طرف مرکب خود حرکت کرد و فریاد زده، بنىاشجع را مخاطب ساخت و گفت: عجله کنید و جان خود را به در برید. بعضى دیگر از روساى مشرکین چنین کردند، و خلاصه احزاب پراکنده شدند و رفتند، و حذیفه به مدینه مراجعت نمود و جریان امر را به حضرت رسول اکرم (ص) اطلاع داد.
مجراى فیض نصرت حضرت بارىتعالى در این مورد وزش باد و
پراکنده نمودن سنگریزه و شن و خلاصه عوامل تکوینى و طبیعى بود. در بعضى از موارد مجراى نصرت خداوند عامل انسانى و همکارى مردم مومن با رسول اکرم (ص) بوده است و خداوند این مطلب را با عبارتى کوتاه در قرآن شریف به پیشواى بزرگ اسلام فرموده است:
یا ایها النبى! حسبک الله و من اتبعک من المومنین.
اى نبى معظم! کفایتکنندهى امر تو خداوند است و آن اشخاص باایمانى که از تو پیروى مىنمایند.
فتح مکه نمونهى نصرت و یارى خداوند از مجراى مردمى و از راه همکارى افراد مومن با رسول معظم اسلام است. ارادهى حضرت بارىتعالى این بود که مکهى معظمه روزى به دست پیشواى اسلام فتح گردد و حضرت محمد (ص) با عز و عظمت در آن شهر قدم بگذارد، بتها را بشکند، بتپرستى را براندازد، و کلمهى توحید را از آن بیت مقدس به گوش جهانیان برساند. این اراده تحقق یافت، رسول گرامى وارد مکه شد، گردنکشان قریش و مشرکین مکه در مقابل آن حضرت سر تعظیم و تکریم فرود آوردند، اما مجراى این فیض بزرگ الهى نیروى انسانى و پایدارى مجاهدین باایمان بود که پیشواى اسلام در طول سنین بعد از هجرت، آنان را تربیت نموده و از نورانیت اسلام برخوردارشان ساخته بود. مردم مسلمان در فتح مکه به منزلهى دست نیرومند پیشواى اسلام بودند. رسول اکرم (ص) نصرت خداوند را با آن دست گرفت و مشکلات فتح مکه را با همان دست حل نمود. آنان بودند که از پیمبر تبعیت نمودند، زمینهى جلب نصرت خداوند را مهیا ساختند و به آیهى شریفهى:
یا ایها النبى حسبک الله و من اتبعک من المومنین.
جامهى تحقق پوشاندند و آن را عملا پیاده کردند. اگر مردم نمىبودند علىالقاعده مکه فتح نمىشد و پیمبر اسلام در این پیروزى درخشان از فیض نصرت حضرت بارىتعالى مستفید نمىگردید. موقعى که پیغمبر اکرم (ص) در قید حیات بود، براى آنکه اسلام همچنان در مسیر خود حرکت کند و به پیشرفتهاى شایسته ادامه دهد، مکرر در منبر و محضر با تعبیرهاى مختلف به مردم فرمود: ولى شما بعد از من على علیهالسلام است، او را تبعیت نمایید و از دستورش سرپیچى نکنید. بدبختانه پس از رحلت آن حضرت، سفارشهایش عملا به دست فراموشى سپرده شد، امیرالمومنین (ع) را ترک گفتند و بر اثر این رفتار خلاف حق، مجراى فیض الهى را مسدود نمودند و اسلام و مسلمین را از پیشرفتهاى سعادتآفرین محروم ساختند. اگر اکثریت مردم از آن حضرت اطاعت مىنمودند مىتوانست به آسانى دست اقلیت اخلالگر را کوتاه کند و آنان را از فعالیت غیر مشروعشان بازدارد اما چنین نشد و اکثریت مسلمانها تحت تاثیر عوامل مختلف قرار گرفتند و از اطاعتش سر باز زدند. على (ع) در خطبهى «شقشقیه» ضمن عبارت کوتاهى وضع دردناک و رنجآور خود را در آن ایام اینچنین بیان نموده است:
و طفقت ارتئى بین ان اصول بید جذاء او اصبر على طخیه عمیاء.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:49 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق(92 )
در جملهى دوم دعا عرض مىکند: و لا مجامعه من تفرق عنک، بار الها! مرا مبتلا مکن با کسانى آمیزش و همیارى نمایم که از تو بریده و ترکت گفتهاند.
کسى که به خداوند ایمان آورده، رسالت فرستادهى او را پذیرا شده، به آیین مقدس اسلام گرویده است، باید وظایف مثبت و منفى دین را آنطور که باید قولا و عملا انجام دهد، از آن جمله با مومنین و اهل حق برادرانه برخورد نماید و با گرمى و محبت با آنان معاشرت کند و با منکرین خدا و مخالفین شرع مقدس رابطهى دوستى و پیوند محبت برقرار ننماید و از آنان دورى گزیند و با گناهکاران بىباک و لاابالى گشادهرو برخورد ننماید و فشردهى این مطالب در قرآن شریف و روایات اولیاى اسلام آمده است و در اینجا به قدر لازم پارهاى از آنها ذکر مىشود:
یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا آباءکم و اخوانکم اولیاء ان استحبوا الکفر على الایمان.
اى اهل ایمان! پدران و برادران خود را به دوستى نگیرید اگر آنان کفر را بر ایمان گزیدهاند.
و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده وعدها ایاه. فلما تبین له انه عدو لله تبرء منه.
استغفار حضرت ابراهیم (ع) براى عمویش که نسبت به آن حضرت
چون پدر بود بر اساس وعدهى قبلى به وقوع پیوست و پس از آنکه ابراهیم (ع) متوجه شد که عمویش از دشمنان الهى است از وى تبرى جست.
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: اوحى الله تعالى الى شعیب النبى علیهالسلام انى معذب من قومک مائه الف، اربعین الفا من شرارهم و ستین الفا من خیارهم. فقال علیهالسلام: یا رب هولاء الاشرار فما بال الاخیار؟ اوحى الله عز و جل الیه: داهنوا اهل المعاصى و لم یغضبوا لغضبى.
امام باقر (ع) فرمود: خداوند به شعیب نبى وحى فرستاد که صد هزار نفر از قوم تو را معذب خواهم کرد، چهل هزار آنان اشرار و شصت هزار خوبان. عرض کرد بار الها! عذاب اشرار براى شر و کارهاى بد آنان است، عذاب اخیار براى چیست؟ فرمود: براى آنکه اخیار با اشرار در گناهشان مداهنه نمودند و به آنان براى غضب من خشمگین نشدند.
و اتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه.
بپرهیزید از بلایى که چون فرارسد تنها دامنگیر ستمکاران نمىشود بلکه افراد غیر ظالم نیز گرفتار آن خواهند شد، براى اینکه آنان در مقابل ظلم ظالم ساکت بودند و نهى از منکر نمىنمودند.
عن على علیهالسلام قال: امرنا رسولالله صلى الله علیه و آله ان نلقى اهل المعاصى بوجوه مکفهره.
على (ع) روایت مىکند که رسول اکرم (ص) به ما امر فرمود با اهل معصیت و متخلفین از اوامر الهى با چهرهى تلخ و عبوس برخورد نماییم.
قال امیرالمومنین علیهالسلام: ایاک ان تحب اعداء الله او تصفى ودک لغیر اولیاء الله فان من احب قوما حشر معهم.
امیرالمومنین (ع) فرموده: بپرهیز از اینکه دشمن خدا را دوست بدارى یا آنکه دوستى خالصت را براى غیر انبیاى الهى قرار دهى که هر کس دوستدار قومى باشد در قیامت با آنان محشور مىشود.
ائمهى معصومین علیهمالسلام به پاکى فکر و سلامت عقاید اصحاب و دوستان خود اهمیت بسیار مىدادند، اگر در موردى متوجه مىشدند که یکى از اصحاب با کسى مراوده دارد که از نظر اعتقاد قلبى در مسیر صحیح حرکت نمىکند و گرفتار اندیشهى انحرافى است صریحا به وى دستور مىدادند که یا مراودهى خود را با او قطع کند یا رفت و آمد خود را با امام ترک گوید. شخصى که دچار عقیدهى انحرافى مىشود همانند کسى است که بیمار شده و مىتواند مرض خود را به دیگرى منتقل نماید. اگر امام مراودهى صحابهى خود را با شخص منحرف بىتفاوت تلقى کند شاید طولى نکشد که صحابى به مرض شخص منحرف مبتلا گردد، او نیز در بعضى از افراد اثر بگذارد و موجب انحرافشان شود.
عن سلیمان الجعفرى قال: سمعت اباالحسن علیهالسلام یقول لابى: مالى رایتک عند عبدالرحمان بن یعقوب؟ قال: انه خالى. فقال له ابوالحسن علیهالسلام: انه یقول فى الله قولا عظیما یصف الله تعالى و یحده و الله لا یوصف. فاما جلست معه و ترکتنا او جلست معنا و ترکته.
سلیمان جعفرى مىگوید: شنیدم حضرت اباالحسن على بن موسى الرضا (ع) به پدرم مىفرمود: چرا مىبینم که با عبدالرحمان بن یعقوب رفت و آمد مىکنى؟ عرض کرد او دایى من است. حضرت رضا (ع) فرمود: وى دربارهى خداوند سخنى بزرگ مىگوید و ذات مقدسش را توصیف مىنماید و او را به حد متصف مىکند با اینکه
خداوند توصیف نمىشود، یا با او مجالست کن و ما را ترک نما، یا با ما مجالست کن و او را ترک گوى.
خلاصه کسانى که در عقاید و اخلاق یا در رفتار و گفتار خود به گونهاى از راه حق خارج مىشوند و به بیراهه گرایش مىیابند در واقع به نسبت انحراف خویش از خداوند جدا مىشوند و مردان راه حق با این قبیل افراد طرح دوستى نمىریزند و پیوند محبت برقرار نمىنمایند. جملهى دوم دعاى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام، موضوع قسمتى از سخنرانى امروز، ناظر به این مطلب است. امام سجاد (ع) به پیشگاه خدا عرض مىکند:
و لا مجامعه من تفرق عنک، بار الها! مرا مبتلا مکن که با کسانى رابطهى دوستى برقرار کنم و با آنها همیارى نمایم که از تو بریدهاند.
در جملهى سوم دعا که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است، امام (ع) به پیشگاه خداوند عرض مىکند: «و لا مفارقه من اجتمع الیک»، بار الها! مرا مبتلا مکن که جدا شوم از کسانى که با تو هستند و خالصانه اوامرت را اطاعت مىنمایند.
دوستان خدا را دوست داشتن و دشمنان خدا را دشمن داشتن یا به عبارت دیگر براى خدا دوست داشتن و براى خدا دشمن داشتن در آیین اسلام اهمیت بسیار دارد و در این باره روایات زیادى از اولیاى اسلام رسیده است که قسمتى از آنها به مناسبت بحث تقدیم شنوندگان محترم مىشود:
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: قال رسولالله صلى الله علیه و آله: ود المومن للمومن فى الله من اعظم شعب الایمان، الا و من احب فى الله و ابغض فى الله و اعطى فى الله و منع فى الله فهو من اصفیاء الله.
امام باقر (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرموده است: دوستى مومن نسبت به مومن براى خدا از بزرگترین شعبههاى ایمان است، آگاه باشید هر کس دوست بدارد براى خدا، دشمن بدارد براى خدا، عطا کند براى خدا، و امساک کند براى خدا او از دوستان و احباى خداوند است.
عن ابىعبدالله علیهالسلام قال: هل الایمان الا الحب و البغض.
امام صادق (ع) فرموده: آیا ایمان چیزى جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟
قال النبى صلى الله علیه و آله: ان ملکا لقى رجلا قائما على باب دار فقال له یا عبدالله ما حاجتک فى هذه الدار؟ فقال اخ لى فیها اردت ان اسلم علیه. فقال بینک و بینه رحم ماسه او نزعتک الیه حاجه. فقال مالى الیه حاجه غیر انى اتعهده فى الله رب العالمین و لا بینى و بینه رحم ماسه اقرب من الاسلام . فقال له الملک: انى رسولالله الیک و هو یقروک السلام و یقول: لک ایاى زرت فقد اوجبت لک الجنه و قد عافیتک من غضبى و من النار لحبک ایاه فى.
رسول اکرم (ص) فرمود: فرشتهاى مردى را دید در خانهاى ایستاده، از او پرسید بندهى خدا! چه حاجتى تو را به این خانه آورده؟ پاسخ داد: برادرى در این منزل دارم، آمدهام به او سلام کنم. پرسید: بین او و تو رحمیت نزدیک و مهمى وجود دارد یا حاجتى تو را بدین جا آورده؟ گفت: مرا به او حاجتى نیست، چیزى جز پیمان الهى مرا بدین جا نیاورده است و بین من و او رحمیتى نزدیکتر از اسلام وجود ندارد. فرشته گفت: من
فرستادهى خدا هستم، او به تو سلام مىرساند و مىگوید: به زیارت من آمدى، با این عمل بهشت را بر تو واجب نمودم، تو را از غضب خود و آتش معاف داشتم، از این جهت که براى من برادرت را دوست مىدارى.
این قبیل افراد باایمان آنقدر مرتبه و مقامشان نزد بارىتعالى رفیع است که مردان الهى براى خدا دوستدارشان هستند، به آنان ابراز علاقه مىکنند و از جدایى و مفارقتشان رنج مىبرند.
جملهى سوم دعاى حضرت زینالعابدین (ع)، موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز، به این گروه نظر دارد و در پیشگاه خداوند عرض مىکند: و لا مفارقه من اجتمع الیک، بار الها! مرا مبتلا مکن که جدا شوم از کسانى که با تو هستند و اوامرت را در کمال خلوص اطاعت مىنمایند. این افراد پاکدل و باایمان بودند که در تمام مواقع قولا و عملا در اعلاى حق کوشیدند، با دشمنان خدا مبارزه کردند و از حریم دین حق دفاع نمودند. بعضى از آنان در جنگهاى عصر رسول اکرم (ص) و على علیهالسلام و حادثهى خونین کربلا حاضر بودند، مرگ را استقبال نمودند و براى رضاى خدا جان دادند و مایهى عز اسلام و مسلمین گردیدند. عمار یاسر صحابى معظم پیشواى اسلام یکى از آنان بود. در موقعى که عدهى زیادى از دوستان على (ع) آن حضرت را ترک گفتند و به معاویه پیوستند عمار یاسر چون کوهى استوار به جاى ماند و همهى آن مراتب علاقمندى و ثبات خود را نسبت به مقام شامخ على (ع) ابراز نمود. موقعى که رسول اکرم (ص) حیات داشت فرموده بود: فئهى باغیه، یعنى گروه ستمکار عمار را مىکشند و این مطلب در بسیارى از کتب عامه و خاصه آمده است.
فلما کان یوم صفین خرج عمار بن یاسر الى امیرالمومنین علیهالسلام، فقال له: یا اخا رسولالله اتاذن لى فى القتال؟ قال مهلا رحمک الله. فلما کان بعد ساعه اعاد علیهالسلام فاجابه بمثله.
فاعاد ثالثا فبکى امیرالمومنین. فنظر الیه عمار، فقال یا امیرالمومنین! انه الیوم الذى و صفنى رسولالله صلى الله علیه و آله. فنزل امیرالمومنین عن بغلته و عانق عمارا و ودعه. ثم قال یا اباالیقظان! جزاک الله عن الله و عن نبیک خیرا، فنعم الاخ کنت و نعم الصاحب کنت. ثم بکى علیهالسلام و بکى عمار. ثم قال: و الله یا امیرالمومنین! ما تبعتک الا ببصیره فانى سمعت رسولالله صلى الله علیه و آله یقول یوم حنین: یا عمار! ستکون بعدى فتنه و اذا کان ذلک فاتبع علیا و حزبه فانه مع الحق و الحق معه.
چون روز صفین فرارسید، عمار حضور على (ع) شرفیاب شد، عرض کرد اى برادر رسول خدا! آیا به من اجازهى قتال مىدهى؟ فرمود خدایت رحمت کند، مهلتى. بعد از ساعتى دوباره آمد و استجازه نمود. امام همانند اول پاسخ داد. دفعهى سوم آمد. در این موقع على (ع) گریست. عمار نظرى به حضرت افکند و گفت: اى امیرالمومنین! امروز آن روزى است که پیامبر اکرم (ص) براى من توصیف فرموده. على (ع) از مرکب خود پیاده شد، عمار را در آغوش گرفت و با او وداع نمود و فرمود: خداوند از خود و از پیامبرت به تو جزاى خیر بدهد، تو براى من برادر و مصاحب خوبى بودى. سپس على و عمار گریستند. عمار گفت: اى امیرالمومنین! قسم به خدا من از تو پیروى ننمودم مگر با آگاهى و بصیرت زیرا من از رسول اکرم (ص)، به روز حنین شنیدم که فرمود اى عمار! عن قریب بعد از من فتنه رخ مىدهد، وقتى چنین شد تو از على و حزب او تبعیت نما که او با حق است و حق با اوست.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:48 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق( 91)
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا بالتعرض لخلاف محبتک، و لا مجامعه من تفرق عنک، و لا مفارقه من اجتمع الیک.
بار الها! مرا مبتلا مکن اعمالى را طلب کنم و انجام دهم که برخلاف محبت و رضاى تو باشد، بار الها! مرا مبتلا مکن که با کسانى آمیزش و همیارى نمایم که از تو بریدهاند، بار الها! مرا مبتلا مکن که از کسانى جدا شوم که با تو هستند و امرت را اطاعت مىنمایند. به خواست خداوند این سه جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع سخنرانى امروز است.
امام سجاد (ع) در این قطعهى دعا از پیشگاه بارىتعالى مىخواهد تا از ابتلاى به سه امر مصون و محفوظش دارد: امر اول بین امام و خداست، و امر دوم و سوم بین امام و سایر مردم است. در امر اول عرض مىکند: بار الها! مرا مبتلا مکن اعمالى را طلب کنم و انجام دهم که برخلاف محبت و رضاى تو باشد.
بعضى از کارهاست که خداوند دوست ندارد که مردم مرتکب آنها شوند، ناخشنودى بارىتعالى از انجام آن اعمال نه از این جهت است که اگر انسانها حریم الهى را رعایت ننمودند و اعمال خلاف محبتش را مرتکب شدند به مقام رفیع بارىتعالى آسیبى مىرسد و موجب تضعیف قدرت و سلطهى او در جهان حاکمیت مىگردد، هرگز، چنین نیست، او غنى بالذات است و از تمام آفریدههاى خود بىنیاز. کارهاى بد و خوب مردم کمترین اثر مثبت یا منفى در حاکمیت و ربوبیتش نمىگذارد. اعمالى که مورد محبت بارىتعالى نیست از طرفى برخلاف حق و عدالت است و خداوند دوست ندارد که مردم به کارهاى ناحق و ظالمانه آلوده شوند، و از طرف دیگر انجام دادن اعمالى که خدا دوست ندارد حرکتى است از مردم در جهت مخالف تعالى و تکامل آنان، و حضرت بارىتعالى نمىخواهد انسان عالیقدر که مخلوق گزیدهى اوست به راه انحطاط و سقوط گرایش یابد و موجبات تباهى و هلاکت خود را فراهم آورد. ما از پیش خود نمىدانیم خداوند چه کارهایى را دوست ندارد تا پیرامون آنها نگردیم و از انجامشان خوددارى نماییم، اوست که مىتواند ما را آگاه سازد و اعمال خلاف محبت خود را به ما بگوید. آگاهسازى خداوند به دو صورت تحقق مىیابد: اول آنکه به هر فرد از افراد مردم الهام اختصاصى نماید و در ضمیرش القا کند که چه اعمالى را دوست ندارد، دوم آنکه در هر عصر، فرد پاکدل و منزهى را از بین مردم برگزیند، اعمال خلاف محبت خود را به او وحى نماید و مامورش سازد که به مردم ابلاغ کند. خداوند، شق دوم را گزیده و بین اقوام و ملل، پیمبرانى را مبعوث فرموده و به آنان دستور ابلاغ داده است. اگر کارهایى را که خداوند دوست ندارد در جوامع بشرى انجام پذیرد، زیانهاى مادى و معنوى، اقتصادى و اخلاقى، فردى و اجتماعى، و دنیوى و اخروى بسیار به بار مىآورد و موجب مىشود که انجامدهندگان آن اعمال مطرود درگاه الهى شوند و خداوند فیض دوستى و محبت خود را از آنان قطع فرماید. قرآن شریف مکرر از گروههایى که داراى صفات خاصى هستند نٍّم برده و تصریح فرموده که همهى افرادى که به آن صفات متصفاند و مرتکب آن اعمال مىشوند خداوند آنها را دوست ندارد، در واقع حضرت بارىتعالى دوست نداشتن خود را به وجود آن صفات ناپسند تعبیر نموده و مىخواهد بفرماید آن اعمال به قدرى مذموم و ناپسند است که نه فقط همان کارها خلاف محبت من است و دوست ندارم بلکه اشخاص آلوده به آن اعمال نیز مطرود من هستند و آنان را دوست ندارم. در اینجا بعضى از آیات مربوط به این بحث به عرض شنوندگان محترم مىرسد و ضمنا دربارهى عملى که مرتکب مىشوند و خویشتن را از محبت حضرت بارىتعالى محروم مىسازند توضیح کوتاهى داده خواهد شد. فساد از جملهى امورى است که مطرود حضرت بارىتعالى است و در قرآن شریف تصریح شده که خداوند فساد و مفسد را دوست ندارد. در سورهى 2 آیهى 205 آمده است: و الله لا یحب الفساد، خداوند فساد را دوست نمىدارد.
در سورهى 5، آیهى 64 آمده است: و الله لا یحب المفسدین، خداوند مفسدین را دوست ندارد.
راغب در مفردات مىگوید: الفساد خروج الشىء عن الاعتدال قلیلا کان الخروج عنه او کثیرا و یضاده الصلاح و یستعمل ذلک فى النفس و البدن و الاشیاء الخارجه عن الاستقامه، فساد عبارت از این است که چیزى از اعتدال و توازن خارج شود، خواه خروج کم باشد یا بسیار، و ضد فساد، صلاح است. و کلمهى فساد به کار برده مىشود در مورد نفس و بدن و دربارهى هر چیزى که از اعتدال بیرون رود.
در قرآن شریف کلمهى «فساد» به معناى وسیع به کار برده شده و براى مزید اطلاع شنوندگان بعضى از این آیات به عرض مىرسد: و لو اتبع الحق اهواءهم لفسدت السموات و الارض و من فیهن. اگر خداوند از تمایلات مردم پیروى نماید آسمانها و زمین و هر چه در آنها جاى دارد به فساد کشیده مىشوند.
ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس. فساد در خشکى و دریا آشکار گردیده است بر اثر کارهاى نادرست و اعمال خلاف عقل بشر.
و من الناس من یعجبک قوله فى الحیاه الدنیا و یشهد الله على ما فى قلبه و هو الد الخصام. و اذا تولى سعى فى الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل. از منافقین فردى است که با چربزبانى موجب شگفتى تو مىشود و خداوند را براى پاکى ضمیر خود شاهد مىآورد با آنکه او بدترین دشمن دین الهى است و چون از نزد تو مىرود مىکوشد تا در زمین فساد برپا کند و مایهى تباهى اقتصاد و هلاک نسل جامعه شود.
از جملهى گناهانى که مایهى فساد اجتماعى است و کسانى که مرتکب آن گناه مىشوند، قرآن شریف آنان را مفسد خوانده، مسئلهى «اسراف» است.
و لا تطیعوا امر المسرفین الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون. امر مسرفین را اطاعت ننمایید و از راه و روش آنان پیروى نکنید، چه این گروه با کار نارواى خود در جامعه افساد مىکنند و به راه حق و صلاح گرایش ندارند.
راغب در مفردات مىگوید: السرف تجاوز الحد فى کل فعل یفعله الانسان و ان کان ذلک فى
الانفاق اشهر: سرف عبارت از این است که آدمى در کارهایى که انجام مىدهد از حد آن تجاوز نماید اگر چه این زیادهروى در زمینهى پرداختهاى مالى مشهورتر است.
خداوند ضمن بیان کارهاى پسندیدهى بندگان واقعى خود فرموده است:
و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما. اینان مردمى هستند که وقتى انفاق مىکنند نه اسراف و زیادهروى مىنمایند و نه بخل و تنگدستى دارند بلکه در یک حد اعتدال و میانهروى، این وظیفهى مقدس را انجام مىدهند و خلاصه این آیه مىفرماید بندگان خوب خدا از اسراف منزه و برى هستند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام انه تلا هذه الایه فاخذ قبضه من حصى و قبضها بیده فقال هذا الاقتار الذى ذکره الله فى کتابه. ثم قبض قبضه اخرى فارخى کفه کلها، ثم قال هذا الاسراف. ثم اخذ قبضه اخرى، فارخى بعضها و امسک بعضها و قال هذا القوام.
امام صادق (ع) این آیه را تلاوت نمود، براى آنکه معناى آیه را با عمل محسوسى به حضار بفهماند مشتى شن و سنگریزه برداشت و آن را محکم در دست خود نگاه داشت، آنگاه فرمود: این اقتار و امساک است که خدا در کتاب خود فرموده. سپس مشت دیگرى از شن و سنگریزه برداشت، آنگاه تمام دست خود را گشود و همهى آنها به زمین ریخت و فرمود: این اسراف است. سپس مشت دیگرى از شن و سنگریزه برداشت، کمى دست را گشود، قسمتى از آن ریخت و قسمتى باقى ماند و فرمود: این حد اعتدال و قوام است.
مردم از نظر ارزش کار و مقدار درآمد با هم متفاوتاند، اعتدال و اندازهگیرى در امور حیاتى این است که هر فردى به تناسب درآمد و با رعایت شان اجتماعى خود زندگى کند و فراتر نرود که در بعضى از روایات، آن زیادهروى اسراف خوانده شده است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: للمسرف ثلاث علامات: یشترى ما لیس له، و یلبس ما لیس له، و یاکل ما لیس له. امام صادق (ع) فرموده: اسرافکننده را سه علامت است: متاعى را مىخرد که براى او نیست، لباسى را مىپوشد که در حد او نیست، و ماکولى را مىخورد که از آن او نیست.
این قبیل خودنماییها و تظاهرات مسرفانه در مرئى و منظر مردم، موجب برانگیختن خشم خانوادههاى کمبضاعت و افراد تهیدست مىشود و هیجان غضب زمینهى بسیار مساعدى براى ایجاد فساد اجتماعى و بر هم زدن وحدت و برادرى اسلامى است. از این رو خداوند مسرفین را عامل فساد معرفى نموده و مردم را از اطاعت آنان برحذر داشته است: و لا تطیعوا امر المسرفین الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون. فساد اجتماعى، تنها ناشى از این قسم زیادهرویها نیست بلکه پارهاى از انفاقهاى بیش از حد که پرداختکننده تصور مىکند که عبادت است، در قرآن شریف اسراف خوانده شده و خداوند از آن نهى نموده و فرموده است:
و آتوا حقه یوم حصاده و لا تسرفوا ان الله لا یحب المسرفین.
حق صاحب حق را موقع برداشت محصول در نظر بگیرید و در عمل خود اسراف ننمایید که خداوند مسرفین را دوست ندارد.
سال رجل اباعبدالله علیهالسلام عن هذه الایه فقال: کان فلان بن فلان الانصارى سماه و کان له حرث و کان اذا حصد یتصدق به و یبقى هو و عیاله بغیر شیئى. فجعل الله عز و جل ذلک سرفا. مردى از امام صادق (ع) راجع به این آیه سئوال نمود. فرمود: فلانى فرزند فلان شخص انصارى که نامش را ذکر نمود محصولى داشت، موقع برداشت همهى آنها را صدقه مىداد، خودش و عائلهاش بىچیز مىماندند. خداوند این عمل نادرست را زیادهروى و اسراف خوانده و از آن منع فرموده است.
کسى که مرتکب چنین اسرافى مىشود و غذاى عائلهى خود را به نام صدقهى دینى به دگران مىدهد با عمل ناصحیح خویش افساد مىکند و بذر دشمنى اسلام را در دل زن و فرزندان خود مىافشاند، اینان با خود مىگویند: این چه دینى است که تمام محصول کشاورزى پدرمان به نام صدقه تسلیم دگران شود و ما گرسنه بمانیم. اسرافى که موجب بدبینى و بغض نسبت به دین اسلام شود اگر مهمتر از افساد اجتماعى نباشد کمتر از آن نیست.
قیل للصادق علیهالسلام: ما الاقتار؟ قال: اکل الخبز و الملح و انت تقدر على غیره. قیل: فما القصد؟ قال: الخبز و اللحم و اللبن و الخل و السمن مره هذا و مره هذا.
از امام صادق (ع) سئوال شد، اقتار و سختگیرى مذموم در زندگى چیست؟ حضرت فرمود: نان و نمک خوردن با آنکه مىتوانى از غیر آن غذا را استفاده نمایى. سئوال شد میانهروى در غذا چیست؟ فرمود: نان و گوشت، شیر و سرکه و روغن به طور تناوب، گاهى از این و گاهى از آن.
خلاصه به صریح قرآن شریف، خداوند فساد و افسادکنندگان را دوست ندارد و افراد باایمان و علاقمندان به خشنودى و رضاى بارىتعالى باید مراقبت کنند که دامنشان به فساد آلوده نشود و از گروه
مفسدین به حساب نیایند. از جملهى امورى که خداوند دوست ندارد و با وحى خود آن را به مردم اعلام نموده است ستمکارى و تجاوز به حقوق و حدود دگران است و این مطلب در قرآن شریف با دو تعبیر ذکر شده است. در سورهى 42، آیهى 40 آمده است:
انه لا یحب الظالمین.
و در سورهى 2، آیهى 190 آمده است:
و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین.
دربارهى نشانههاى ظالم و قبح ظلم و زیانهاى دنیوى و اخروى آن، روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در اینجا پارهاى از آنها به عرض مىرسد:
عن النبى صلى الله علیه و آله: للظالم ثلاث علامات: یقهر من دونه بالغلبه، و من فوقه بالمعصیه، و یظاهر الظلمه.
رسول اکرم (ص) فرمود: براى ظالم سه علامت است: با زیردستان خود به قهر و غلبه عمل مىکند، با کسانى که فوق او هستند عصیان و سرپیچى دارد، و در مقام علم و عمل پشتیبان ستمکاران است.
عن على علیهالسلام قال: الظلم یزل القدم و یسلب النعم و یهلک الامم.
على (ع) فرموده: ظلم کردن قدم را مىلرزاند، نعمت را از میان مىبرد، و امتها را به هلاکت و تباهى سوق مىدهد.
عن النبى صلى الله علیه و آله: انه لیاتى العبد یوم القیامه و قد سرته حسناته فیجىء الرجل، فیقول یا رب ظلمنى هذا فیوخذ من حسناته و یجعل فى حسنات الذى ساله فما یزال کذلک حتى ما یبقى له حسنه. فاذا جاء من یساله نظر الى سیئاته فجعلت مع سیئات الرجل
فلا یزال یستوفى منه حتى یدخل النار.
رسول اکرم (ص) فرمود: در قیامت بندهاى براى حساب حاضر مىشود که حسناتش او را خوشحال نموده است. مردى مىآید و مىگوید: بار الها! او به من ستم نموده است. از حسناتش برمىدارند و در حسنات مردى که از او شکایت نموده قرار مىدهند. سپس مظلوم دیگر و مظلوم دیگر مىآیند و از وى شکایت مىکنند، همچنان حسنات او را به مظلومین منتقل مىنمایند تا حسناتش تمام شود. آنگاه براى اداى حق ستمدیدگان از سیئات آنان برمىدارند و به گناه ظالم مىافزایند و این کار ادامه مىیابد تا حقوق مظلومین ادا مىشود، آنگاه ظالم وارد دوزخ مىگردد.
ظالمى که در دنیا با زبان، توصیف عدل نماید اما در عمل ستمکار باشد به موجب روایات اولیاى دین چنین ظالمى در قیامت، عذاب شدیدترى خواهد داشت.
عن ابى عبدالله علیهالسلام انه قال: ان من اشد الناس عذابا یوم القیامه من وصف عدلا و عمل بغیره.
امام صادق (ع) فرموده: از جملهى مردمى که در قیامت گرفتار شدیدترین عذاب است کسى است که عدل را توصیف نماید و عملش برخلاف آن باشد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:46 عصر پنج شنبه 87/12/8
شرح دعای مکارم الاخلاق(90 )
حضرت زینالعابدین (ع) مصونیت از نابینایى را در زمینهى پیمودن راه خدا درخواست مىنماید. مىدانیم که طى نمودن راه حق به چشم دل و بینش خرد نیاز دارد، کسى که داراى بصیرت و درک عقلى است مىتواند راه حق را به درستى طى کند و با وجود بصیرت، نابینایى ظاهرى به کسى که حقطلب است آسیب نمىرساند. اسلام دین بصیرت و آیین بینش و آگاهى است. این امر مهم و شایان تدبر در قرآن شریف خاطرنشان گردیده و خداوند به رسول گرامى (ص) ماموریت داده است که آن را به اطلاع عموم برساند:
قل هذه سبیلى ادعو الى الله على بصیره انا و من اتبعنى.
پیمبر گرامى! بگو این است راه من، دعوت مىکنم مردم را به سوى خدا با آگاهى و بصیرت. نه تنها دعوت من بر اساس بینش و بصیرت است بلکه پیروان من نیز مردم را آگاهانه به دین حق دعوت مىکنند و براى اثبات سخن خود اقامهى برهان مىنمایند.
على علیهالسلام برنامهى اهل بصیرت را براى شناخت راه حق و پیمودن آن با توجه به پرتگاهها و نقاط سقوطش ضمن یک روایت کوتاه بیان فرموده است:
عن امیرالمومنین علیهالسلام قال: فانما البصیر من سمع فتفکر و نظر فابصر و انتفع بالعبر ثم سلک جددا واضحا یتجنب فیه الصرعه فى المهاوى.
على (ع) فرموده: بصیر آن کسى است که سخن را بشنود و در آن فکر کند، نظر افکند و ببیند، از آن به نفع خود استفاده کند، راههاى روشن را بپیماید و مراقب باشد که با سر در پرتگاهها سقوط ننماید.
براى آنکه بینش آدمى از میان نرود، چشم دل نابینا نگردد، هر فردى بتواند آگاهانه و با بصیرت راه رستگارى و سعادت خود را بشناسد و به درستى آن را بپیماید لازم است همواره متوجه عوامل ضد بینش باشد و در تمام ایام عمر عملا و قولا از آنها اجتناب نماید و براى توضیح مطلب در این قسمت از سخنرانى، پارهاى از آن عوامل ذکر مىشود.
شرط اول به کار افتادن بصیرت و بینش براى شناخت راه سعادت این است که آدمى طالب سعادت باشد، بخواهد صراط مستقیم را تمیز دهد و به راستى و درستى آن را بپیماید، و از اعمال انحرافى و ضدانسانى دورى گزیند. کسى که نمىخواهد در زندگى مستقیم باشد
حاضر نیست بیندیشد و بصیرت و بینش خود را در شناخت صراط مستقیم به کار گیرد ، واضح است که کلام خدا و سخنان پیمبر او براى هدایت چنین انسانى موثر نخواهد بود، زیرا او خواهان هدایت نیست.
قرآن شریف در این باره فرموده است:
ان هو الا ذکر للعالمین لمن شاء منکم ان یستقیم.
محتواى این کتاب براى مردم عالم چیزى جز وسیلهى یادآورى و تذکر نیست، اما کسانى از این کتاب به خود مىآیند و متذکر مىشوند که بخواهند مستقیم و پاک زندگى کنند و از انحرافات مصون و محفوظ باشند، یعنى آنان که نمىخواهند در دنیا پاک و مستقیم زندگى کنند، از این کتاب آسمانى بهرهاى ندارند و نمىتوانند به راه سعادت گرایش یابند.
نظیر این آیه دربارهى قوم ثمود آمده است. قرآن شریف مىفرماید: و اما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمى على الهدى.
ما براى هدایت قوم ثمود پیمبر فرستادیم ولى آنان کوردلى و جهالت را گزیدند، بصیرت و بینش و خرد را واپس زدند و خواستند همچنان به نادانى خویش ادامه دهند.
کسانى که طالب سعادتند و شرط اول به کار بستن بینش و بصیرت در آنان وجود دارد باید در قدم اول سخنان پیمبر خدا را در کمال دقت بشنوند، با اندیشههاى آزاد و خالى از لجاج در گفتههاى آن پیمبر بزرگ تعقل و تفکر نمایند، به صحت و اصالت آنها واقف گردند، سپس به وى ایمان بیاورند و عملا از او پیروى کنند تا ضمیرشان از نور هدایت روشن گردد و به سعادت واقعى دست یابند. اگر کسى به انگیزهى تعصب قومى یا برترى مالى یا اختلافات خانوادگى یا دیگر عواملى از این قبیل در سخنان پیمبر خدا فکر نکرد و بصیرت خود را به کار نگرفت، یا آنکه
فکر کرد و به صحت آن سخنان پى برد ولى به علت تعصبها و لجاجتها آیین حق را نپذیرفت، او همچنان کوردل و محروم از سعادت باقى خواهد ماند. این قبیل افراد در مکه معظمه پیش از آنکه نبى گرامى هجرت نماید بسیار بودند، دعوت پیشواى اسلام را اجابت نکردند و همچنان در نادانى باقى ماندند. خداوند در این باره به پیغمبر اسلام فرموده:
و ما انت بهادى العمى عن ضلالتهم.
تو نمىتوانى این کوردلان را از گمراهى و ضلالت بگردانى و آنان را هدایت نمایى، اینان مصمماند از بصیرت و بینش عقلى خود استفاده ننمایند و همچنان نابینا باقى بمانند.
براى آنکه افراد علاقمند به رستگارى و سعادت بتوانند از بصیرت خویش به درستى استفاده کنند و راه تعالى و تکامل را بیابند، باید به دعوت پیمبر الهى گوش فرادارند، سخنان او را با دقت بشنوند، شنیدهها را با نیروى عقل بسنجند و اگر ضمن بررسى به مطلبى برخوردند که نیاز به توضیح دارد، از علماى الهى سئوال کنند تا واقع بر آنان روشن شود و قانع گردند. اما باید متوجه باشند که سئوالشان به انگیزهى تعلم و فهمیدن مطلب باشد نه براى بلندپروازى و خودنمایى و نه به منظور معارضه و مجادله که این قبیل بحثها منشاء مراء و خصومت است و مایهى دشمنى و فساد.
قال على علیهالسلام لسائل ساله عن معضله: سل تفقها و لا تسال تعنتا فان الجاهل المتعلم شبیه بالعالم و ان العالم المتعسف شبیه بالجاهل المتعنت.
مردى از على (ع) سئوال مشکلى نمود و منظورش این بود که
امام را براى پاسخگویى در مشقت و زحمت قرار دهد. حضرت فرمود: براى فهمیدن و درک نمودن، سئوال کن نه براى ایجاد صعوبت و سرسختى. سپس فرمود: شخص جاهل که به منظور یادگیرى سئوال مىکند شبیه به عالم است و عالمى که ظالمانه پرسش مىنماید مانند جاهلى است که پاسخ گفتن به سئوالش مایهى مشقت و سختى است.
محرک و انگیزهى افرادى که مهیاى تحصیل علم مىشوند و از پى درس خواندن مىروند متفاوت است، بعضى درس مىخوانند براى آنکه بتوانند در مجالس، خود را از نظر لیاقت علمى بنمایانند، با این و آن بحث کنند و توجه مردم را به خود معطوف سازند. اینان در بحثها هدفشان فهم مطلب نیست، بلکه مىخواهند با مراء و جدال بر طرف مقابل خود غلبه کنند و تمایل برترىجویى و تفوقطلبى خود را اقناع نمایند. اسلام این قبیل بحثهاى خصومتانگیز را ناروا و غیر مشروع خوانده و اولیاى بزرگ اسلام پیروان خود را از آن برحذر داشتهاند. بعضى درس مىخوانند تا بین مردم ارزشى به دست آورند و مورد توجه واقع شوند، در مواقعى به صاحبان مال و مقام نزدیک مىگردند و با نظم و نثر، آنها را مدح مىکنند و تملق مىگویند تا از قدرت و مقامشان یا دارایى و ثروتشان بهرهمند گردند. گروهى علم را براى خودآگاهى و احیاى عقل فرامىگیرند و از تعالیم معنوى و تکامل روحى لذت مىبرند، اینان افرادى بزرگ و ارزشمندند، خودشان از معلومات و اطلاعاتى که فراگرفتهاند منتفع مىشوند و دگران را نیز بهرهمند مىسازند. امام صادق (ع) در حدیثى از این سه گروه نام برده و خصائص و ممیزات هر گروه را بیان فرموده و در اینجا به ذکر قسمت اول حدیث اکتفا مىشود:
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: طلبه العلم ثلاثه، فاعرفهم باعیانهم و صفاتهم، صنف یطلبه للجهل و المراء و صنف یطلبه للاستطاله
و الختل و صنف یطلبه للفقه و العقل.
امام صادق (ع) فرموده: کسانى که در طلب علم مىروند سه گروهاند: آنان را با ممیزات و صفاتشان شناسایى کن، صنف اول کسانى هستند که علم را براى جهل و بحثهاى عداوتبار تحصیل مىکنند، صنف دیگر درس مىخوانند تا به مردم نزدیک شوند و با خدعه و مکر از آنان منتفع گردند، و گروه سوم کسانى هستند که علم را براى فهمیدن و رشد عقل خود فرامىگیرند.
کسانى که مىخواهند با استفاده از بصیرت و بینش، راه سعادت را بیابند، به درستى آن را طى کنند، و به کمال انسانى نایل گردند لازم است در مواجهه با راهنمایان روحانى، حد خود را بشناسند و با آنان به منظور تعلم و یادگیرى سخن بگویند و در بحثها از مجادله و منازعهى جاهلانه و خلاف عقل پرهیز نمایند. اگر کسانى رعایت حدود را ننمایند و به نام شناخت راه حق با هادیان خود به نزاع و مراء پردازند، هدایتکنندگان ترکشان مىگویند و در بحثهاى خصومتآمیز آنان که خلاف شرع و عقل است وارد نمىشوند و در نتیجه تا پایان عمر کوردل مىمانند و کوردل از دار دنیا مىروند.
عن على علیهالسلام قال: من کثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق.
على علیهالسلام فرموده: کسى که نزاع و تشاجر جاهلانهاش بسیار باشد همیشه در شناخت راه حق، کوردل خواهد ماند.
عامل دیگرى که مىتواند چشم بصیرت را کور کند و آدمى را از شناخت راه رستگارى و سعادت محروم سازد نقشههاى مالیخولیایى و
تمنیات موهومى است که افراد نادان در سر مىپرورند و خود را به این توهمات دلخوش مىسازند. کسانى که به این درد مبتلا مىشوند از واقعبینى بازمىمانند، بصیرتشان که چراغ راهنماى حقیقت است خاموش مىگردد و دیگر نمىتوانند راه سعادت و صلاح خویش را تشخیص دهند و همواره با تیرهدلى زندگى مىکنند تا بمیرند.
عن على علیهالسلام قال: و الامانى تعمى اعین البصائر.
على (ع) فرموده است: تمنیات دروغ و موهوم، چشمهاى بصیرت را کور مىکند و آدمى را از مشاهدهى واقع و حقیقت بازمىدارد.
کبر سن از جملهى عواملى است که مىتواند به تدریج بصیرت را کاهش دهد و رفتهرفته بینش را زایل نماید و سرانجام آنچنان شود که خداوند در قرآن شریف فرموده:
لکیلا یعلم بعد علم شیئا.
از دانستهها اثرى به جاى نمىماند و آنچه در طول عمر یاد گرفته در پیرى نهایى فراموش مىشود.
دعاى امام سجاد (ع) در دو قسمتى که موضوع سخنرانى امروز است به ایام پیرى و دوران کبر سن نظر دارد. در جملهى اول عرض مىکند: و لا تبتلینى بالکسل عن عبادتک، بار الها! در کبر سن مرا همواره مورد عنایت و رحمت خود قرار ده و آنچنانم حمایت فرما که فرسودگى پیرى در عبادتم اثر نامطلوب به جاى نگذارد و از شوق و نشاط بندگیت بازنمانم و در پرستش تو به سستى و کسل مبتلا نشوم.
در قسمت دوم عرض مىکند:
و لا العمى عن سبیلک، بار الها! در پیمودن صراط مستقیمت آنچنان
مشمول فیضت گردان که تا آخر عمر بصیرتم به جا باشد، بینش خود را از دست ندهم و راه تو را همواره با آگاهى طى نمایم و از نابینایى چشم دل مصون و محفوظ باشم.
زایل شدن بینش در ایام پیرى بر اثر قضاى حکیمانهى حضرت بارىتعالى است، او اراده فرموده که قواى بدن در کبر سن واژگون شود و راه زوال بپیماید.
و من نعمره ننکسه فى الخلق.
آن را که عمر طولانى مىدهیم قواى بدنش را واژگون مىسازیم.
بنابراین افرادى که بر اثر کهولت و عمر طولانى بصیرت خویش را از دست مىدهند ، مورد تخطئه و توبیخ نیستند و دعاى امام که از نابینایى در راه حق سخن مىگوید به فقد بینش ایام پیرى نظر دارد.
اما چند گروهى که مذکور افتاد با اعمال نارواى خود بصیرت خویش را واپس زده و چشم حقبین را نابینا نمودهاند و در نتیجه از شناخت صراط مستقیم حق محروم گشتهاند استحقاق موآخذه دارند و به نسبت جرمى که مرتکب شدهاند مجازات مىگردند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
8
:: بازدید دیروز ::
95
:: کل بازدیدها ::
188100
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::