تنزیل نور


ساعت 4:51 عصر پنج شنبه 87/12/8

شرح دعای مکارم الاخلاق( 94)

ابن میثم در شرح عبارت امام (ع) چنین مى‏گوید: 

و فى کل واحد من هذین القسمین خطر: اما القیام فبید جذاء و هو 

غیر جائر لما فیه من التغریر بالنفس و تشویش نظام المسلمین من غیر فائده و استعار وصف الجذاء لعدم الناصر، و اما الترک و فیه الصبر على مشاهده التباس الامور و اختلاطها و عدم تمییز الحق و تجریده عن الباطل و ذلک فى غایه الشده و البلاء ایضا. 

در هر یک از این دو قسم خطر است. اما قیام با دست قطع شده جایز نیست زیرا در این عمل هلاکت نفس و مشوش ساختن نظام مسلمین بدون فایده است. و استعاره‏ى دست قطع شده براى نداشتن ناصر و نبودن مددکار است. اما صبر بر مشاهده‏ى اشتباهات و خلط حق به باطل نیز در نهایت سختى و شدت است و تحمل آن براى افراد باایمان بسیار ناراحت‏کننده و مشکل. 

نتیجه آنکه فیض خداوند در این عالم از راه وسایل و اسباب به مردم مى‏رسد، فیض رزق از راه کشاورزى و فیض شفاى بیمارى از راه طبیب و دوا. نصرت حضرت بارى‏تعالى که از فیضهاى گرانقدر اوست به وسیله و اسباب عاید مردم مى‏گردد، گاهى وسایل تکوینى است مانند تندبادى که در جنگ احزاب وزیدن گرفت و خداوند بدان وسیله، پیمبر گرامى و مسلمانان را یارى نمود، و گاهى وسیله‏ى مردمى است مانند نصرت الهى در فتح مکه‏ى معظمه که به وسیله‏ى مردم باایمان و یارى آنان عاید اسلام و مسلمین گردید. در هر دو صورت، نصرت الهى مایه‏ى پیروزى و موفقیت است و مانند دیگر فیضها از مجارى مقرر عاید مردم مى‏گردد. امام (ع) در جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

اللهم اجعلنى اصول بک عند الضروره، بار الها! در موقعى که ضرورت ایجاب مى‏کند حرکتى سریع و جدى انجام دهم مرا به گونه‏اى 

قرار ده که فقط از تو مدد و کمک بخواهم. امام (ع) در زمانى واقع شده که قیام جدى و حرکت سریع به منظور برانداختن حکومت غاصب آل امیه میسر نیست زیرا مردم کمک نمى‏کنند و فیض نصرت الهى به دست نمى‏آید. ممکن است مقصود امام حرکتى باشد که نصرت الهى از مجراى تکوین عاید شود یا مقلب‏القلوب به قدر لازم دلها را متوجه هدف نماید و فیض خود را از آن راه ایثار فرماید. 

در جمله‏ى دوم دعا که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است، امام (ع) به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

و اسالک عند الحاجه، بار الها! آنچنانم قرار ده که قضاى حوایجم را تنها از تو درخواست نمایم. به دگران اظهار احتیاج نمودن و نیاز خود را با این و آن در میان گذاردن نوعى تن دادن به خوارى و ذلت است. اسلام اجازه نمى‏دهد مسلمانان عز و احترام خود را نادیده انگارند و با اظهار تمنى در مقابل افراد، خویشتن را تحقیر نمایند، چه این کار علاوه بر ذل دنیوى، موآخذه و پرسش اخروى را در پیش دارد. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا اباذر! ایاک و السئوال فانه ذل حاضر و فقر تتعجله و فیه حساب کبیر یوم القیامه. 

رسول اکرم (ص) به ابى‏ذر غفارى فرمود: بپرهیز از سئوال کردن که در این کار، ذلت دنیوى و تعجیل در فقر است و در قیامت حساب طولانى خواهد داشت. 

بزرگتر از مصیبت سئوال نمودن، این است که سائل تمناى خود را به کسى بگوید که پست و نااهل باشد و به درخواستش اعتنا ننماید. 

عن على علیه‏السلام قال: فوت الحاجه اعظم من طلبها الى غیر 

اهلها. 

على (ع) فرموده: فوت شدن حاجت آسانتر است از اینکه صاحب حاجت، آن را از نااهل طلب نماید. 

شخص محتاج با اظهار حاجت، عز و احترام خود را حفظ ننموده و از دگرى قضاى آن را خواسته است. اگر کسى که مورد سئوال واقع شده قدرت برآوردن حاجت را دارد حتما برآورد و به خواسته‏ى سائل عملا ترتیب اثر بدهد و اگر با داشتن توان سرباز زند و اعتنا نکند، به نظر امام معصوم مرتکب قبیحى بسیار بزرگ شده است. 

عن الکاظم علیه‏السلام قال: ما اقبح با الرجل ان یسال الشیى‏ء فیقول لا. 

امام کاظم (ع) فرموده: چقدر قبیح است که مردى مورد سئوال و تقاضا واقع شود و با قدرت برآوردن آن ابا نماید و پاسخ نفى دهد. 

امام (ع) در روایتى کوتاه قبح هر دو بعد یعنى بدى سئوال و بدى منع سائل را با عبارتى لطیف و رسا بیان فرموده است: 

عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: لو یعلم السائل ما فى المساله ما سال احد احدا و لو یعلم المسئول ما فى المنع ما منع احد احدا. 

امام باقر (ع) فرمود: اگر سائل از بدى سئوال آگاه مى‏بود، هیچ فردى از فرد دیگر حاجت خود را نمى‏خواست و اگر شخص مورد سئوال مى‏دانست که پاسخ منفى و منع سائل چه قبحى دارد، هیچ فردى فرد دیگر را محروم نمى‏نمود. 

حضرت ابراهیم خلیل الرحمن علیه‏السلام همواره مراقب این هر دو بعد بود. نه هرگز سائلى را محروم مى‏ساخت و نه هرگز خودش از غیر 

خداوند سئوال مى‏نمود. بر اثر این خصلت عالى، پروردگار او را خلیل خود قرار داد و از این مقام بسیار رفیع برخوردارش نمود. 

عن على بن موسى الرضا علیه‏السلام قال: اتخذ الله عز و جل ابراهیم خلیلا لانه لم یرد احدا و لم یسال احدا غیر الله عز و جل. 

حضرت رضا (ع) فرمود: خداوند ابراهیم خلیل را به دوستى خود برگزید براى اینکه او نه سائلى را رد مى‏کرد و نه از غیر خداوند سئوال مى‏نمود. 

براى آنکه بدانیم سئوال تا چه حد در اسلام مذموم است و چگونه حجاب رحمت خدا مى‏شود، به این حدیث توجه نمایید. 

ضمن رسول‏الله صلى الله علیه و آله لقوم من الانصار الجنه على الا یسالوا احدا. فکان الرجل منهم یسقط سوطه و هو على دابته، فنزل حتى یتناوله کراهیه ان یسال احدا شیئا. 

رسول اکرم (ص) براى خانواده‏اى از انصار، ضمانت بهشت نمود به این شرط که در زندگى از احدى سئوال ننمایند. براى رعایت این شرط گاهى یک نفر از آنان بر مرکب خود سوار بود، شلاقش به زمین مى‏افتاد، از براى آنکه از کسى درخواست ننماید پیاده مى‏شد و شلاق خود را برمى‏داشت. 

نتیجه آنکه سئوال از غیر خداوند در اسلام ناپسند است و افراد باایمان براى حفظ عز اسلامى خود باید از این کار بپرهیزند و خویشتن را تحقیر ننمایند. امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعاى مورد بحث امروز به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

و اسالک عند الحاجه، بار الها! آنچنانم قرار ده که حوایج خود را فقط به تو بگویم و قضاى آنها را تنها از تو درخواست نمایم. 

حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در جمله‏ى سوم دعاى 

«مکارم‏الاخلاق» که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است عرض مى‏کند: 

و اتضرع الیک عند المسکنه، بار الها! چنان باشم که در مواقع ذلت و تهیدستى به پیشگاه تو زارى کنم تا مشکلم را حل نمایى. 

بعضى از حوادث و رویدادهاست که مى‏تواند در انسان اثر عمیق بگذارد، موجب انفعال نفس شود، و آدمى را گرفتار احساس ذلت و حقارت نماید. منشاء این حالت روحى هر چه باشد لازم است افراد باایمان در این قبیل مواقع متحمل و خویشتن‏دار باشند، حادثه‏ى ذلت‏بار خود را در ضمیر خویش پنهان نگاه دارند، به کسى عرض حاجت نکنند، و حل مشکل خود را از دگران نخواهند که این عمل با بزرگوارى و عزت نفس سازگار نیست. 

عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: اربع من کنوز البر: کتمان الحاجه و کتمان الصدقه و کتمان الوجع و کتمان المصیبه. 

امام باقر (ع) فرموده: چهار چیز از گنجینه‏هاى بر و نیکى است، آنها را مخفى نگاه دارید: پنهان داشتن حاجت، پنهان داشتن صدقه، پنهان داشتن درد، و پنهان داشتن مصیبت. 

فقر و تهیدستى از جمله‏ى عواملى است که مى‏تواند موجب انفعال شدید نفسانى شود و آدمى را دچار احساس ذلت و حقارت نماید. کسى که فاقد حداقل معاش است و پول به قدر مصارف روزانه خود و زن و فرزندان خویش در اختیار ندارد، قطعا از نظر روحى و معنوى گرفتار مصیبت سنگینى است و با عوارضى جانکاه و طاقت‏فرسا مواجه است. على علیه‏السلام ضمن حدیثى پاره‏اى از آن عوارض را براى فرزند گرامیش حضرت مجتبى (ع) شرح داده است. 

قال امیرالمومنین للحسن علیهماالسلام: من عدم قوته کثر خطایاه، یا بنى! الفقیر حقیر لا یسمع کلامه و لا یعرف مقامه، لو کان الفقیر صادقا یسمونه کاذبا و لو کان زاهدا یسمونه جاهلا. یا بنى! من ابتلى بالفقر ابتلى باربع خصال: بالضعف فى یقینه و النقصان فى عقله و الرقه فى دینه و قله الحیاء فى وجهه، فنعوذ بالله من الفقر. 

امیرالمومنین (ع) به فرزندش حضرت مجتبى فرمود: کسى که فاقد قوت روزانه است خطایاى بسیار دارد. فرزندم! فقیر در نظر مردم حقیر است، سخنش به درستى مسموع نیست و مقامش شناخته نمى‏شود، اگر فقیر راستگو باشد دروغگویش مى‏خوانند، اگر زاهد و بى‏اعتناى به دنیا باشد جاهلش مى‏نامند. فرزندم! آن کس که به فقر مبتلا مى‏شود دچار چهار خصلت موذى خواهد شد: یقینش ضعیف مى‏گردد، عقلش به نقصان مى‏گراید، دینش رقیق مى‏شود، و در مواجهه با مردم حیایش تقلیل مى‏یابد، و در پایان حدیث، امام (ع) فرمود: پناه مى‏بریم به خدا از فقر و تهیدستى. 

احساس ذلت و مسکنت که در روان آدمى پدید مى‏آید منشاء آن خواه فقر و بى‏چیزى باشد یا دیگر عوامل. به هر صورت احساس ذلت مایه‏ى ناراحتى و عذاب شدید روحى است. افراد باایمان به پیروى از شرع مقدس، ذلت خود را پنهان مى‏دارند، به این و آن نمى‏گویند، و اظهار حاجت نمى‏نمایند، چه آنکه مى‏دانند با این عمل رنجشان بیشتر مى‏شود، دچار ذلت تازه‏اى مى‏گردند، و ناراحتى درونشان فزونتر خواهد شد. تنها ملجاء و مرجع مومنین راستین در این مواقع سخت و دردناک ذات اقدس الهى است، اوست که مسبب‏الاسباب است، مى‏تواند با اراده‏ى تواناى خود موجبات گشایش هر مشکلى را فراهم آورد و افراد گرفتار را از بلا 

برهاند. این گروه پاکدل در آن لحظات سخت با خلوص و اطمینان خاطر دست دعا به سوى او برمى‏دارند و با چشمى اشکبار قضاى حاجت خود را از وى درخواست مى‏نمایند. 

جمله‏ى سوم دعاى «مکارم‏الاخلاق»، موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز، ناظر به وضعى اینچنین است. حضرت زین‏العابدین (ع) در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: و اتضرع الیک عند المسکنه، بار الها! چنان باشم که در مواقع هر ذلت و مسکنتى، خواه ناشى از فقر باشد یا منشاء آن عامل دیگر، فقط و فقط در پیشگاه تو زارى کنم و حل مشکلات خودم را از تو درخواست نمایم. 

البته کسى مى‏تواند به چنین موقعیتى رفیع و بلندپایه دست یابد که مدارج کمال ایمان و توحید را به شایستگى پیموده و از یقین کامل برخوردار باشد. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:50 عصر پنج شنبه 87/12/8

    شرح دعای مکارم الاخلاق(93 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم اجعلنى اصول بک عند الضروره، و اسالک عند الحاجه، و اتضرع الیک عند المسکنه. 

     

    بار الها! در موقعى که ضرورت ایجاب مى‏کند حرکتى سریع و جدى داشته باشم مرا به گونه‏اى قرار ده که فقط از تو مدد و کمک بخواهم، بار الها! آنچنانم قرار ده که قضاى حوایجم را تنها از تو درخواست کنم، بار الها! چنان باشم که در موقع ذلت و فقر به پیشگاه تو زارى کنم و حل مشکلم را از تو بخواهم. 

    به خواست خداوند این سه جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. یکى از مراتب و درجات توحید که افراد باایمان واجد آن هستند و در باطن عقیده دارند «توحید افعالى» است، یعنى فعال ما یشاء در تمام عوالم هستى، ذات اقدس الهى است، اوست که در سراسر جهان وجود حاکم مطلق است، اگر چیزى را اراده فرماید تحقق مى‏یابد و اگر نخواهد جامه‏ى عمل نمى‏پوشد : 

    خدا کشتى آنجا که خواهد برد 

    اگر ناخدا جامه بر تن درد 

    اگر تیغ عالم بجنبد ز جا 

    نبرد رگى تا نخواهد خدا 

    حضرت ابراهیم خلیل (ع) وقتى در مقام بیان توحید افعالى سخن مى‏گوید اینچنین بیان مى‏نماید: 

    الذى خلقنى فهو یهدین، و الذى هو یطعمنى و یسقین، و اذا مرضت فهو یشفین، و الذى یمیتنى ثم یحیین، و الذى اطمع ان یغفرلى خطیئتى یوم الدین. 

    اوست که خالق و هادى من است، اوست که در گرسنگى و تشنگى به من غذا و آب مى‏دهد، اوست که چون بیمار شدم شفایم عطا مى‏کند، اوست که مرا مى‏میراند و در قیامت حیاتم مى‏بخشد، اوست که امیدوارم خطایم را در روز جزا مورد عفو و بخشش قرار دهد. 

    جهانى که در آن زندگى مى‏کنیم عالم وسایل و اسباب است و براى دست یافتن به هر مقصود و مطلوبى باید در آغاز اسباب و وسایل آن را آماده نمود و این سخن مورد قبول همه‏ى الهیون و مادیون است، با این تفاوت که مادیون، مجموع جهان و کلیه‏ى وسایل و اسباب آن را پدیده‏ى تصادف و اتفاق مى‏دانند و هر سببى را در انجام کار خود مستقل و اصیل مى‏شناسند، اما الهیون تمام عالم و کلیه‏ى اسباب آن را آفریده‏ى خدا مى‏دانند و عقیده دارند که هر سببى با علم و اجازه‏ى بارى‏تعالى انجام وظیفه مى‏نماید. 

    و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه. 

    زمین پاک و شایسته‏ى کشاورزى به اذن خداوند، گیاه را در آغوش خود مى‏پرورد و با اجازه‏ى او سر از خاک بیرون مى‏کند. 

    وسایل و اسباب عادى، مجراى فیض حضرت بارى‏تعالى است و مومنین به توحید افعالى باید متوجه باشند که خداوند به وسایل و اسبابى که در نظام خلقت قرار داده آنقدر عنایت دارد که ابا مى‏کند فیضهاى خود را از غیر مجارى عادى به درخواست‏کنندگان اعطا فرماید. 

    عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: مر موسى بن عمران برجل و هو رافع یده الى السماء یدعو الله فانطلق موسى فى حاجته فغاب سبعه ایام ثم رجع الیه و هو رافع یده الى السماء. فقال یا رب! هذا عبدک رافع یدیه الیک یسالک حاجه مند سبعه ایام لا تستجیب له. قال: فاوحى الله الیه یا موسى! لو دعانى حتى تسقط یداه او ینقطع لسانه ما استجبت له حتى یاتینى من الباب الذى امرته. 

    امام سجاد (ع) فرمود: حضرت موسى بن عمران از رهگذرى عبور کرد. مردى را دید که دست به سوى آسمان برداشته و خدا را مى‏خواند. موسى (ع) از پى کار خود رفت و پس از هفت روز مراجعت نمود. مشاهده کرد او همچنان دست به آسمان دارد و دعا مى‏کند. موسى عرض کرد بار الها! این بنده هفت روز است دعا مى‏کند که حاجتش را برآورى و تو خواسته‏اش را اجابت ننموده‏اى. خداوند به موسى وحى فرستاد که اگر او مرا آنقدر بخواند که دستش بیفتد و زبانش قطع شود دعایش را مستجاب نمى‏کنم مگر از راهى که مقرر داشته‏ام برود و مرا بخواند. 

    وسایطى را که خداوند در نظام تکوین مقرر فرموده مجارى فیض اوست و افراد باایمان، عطایاى الهى را از راه آن مجارى طلب مى‏کنند، رزاق ذات اقدس الهى است اما مجراى رزق، کشاورزى و دامدارى و پرورش درختان میوه است. کسى که آب و خاک و قدرت کار دارد باید رزق خود را از مجارى تعیین شده به دست آورد، اگر چنین انسانى وظیفه‏ى خود را انجام ندهد و بخواهد با دعا از خداوند رازق درخواست روزى نماید، مطرود درگاه الهى خواهد بود و دعایش قابل استجابت نیست. 

    کان على علیه‏السلام یقول: من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله. 

    على (ع) مى‏فرمود: کسى که آب و خاک در اختیار دارد و با وجود آن فقیر و تهیدست است، نفرین باد بر او. 

    شفادهنده‏ى بیماریها خداوند است. براى نیل به عافیت و سلامت در مرحله‏ى اول باید از نیروى دفاع طبیعت که مجراى فیض الهى است استفاده نمود، بدن را به حال خود واگذارد تا شفاى خداوند را به دست آورد، و اگر مزاج نتوانست در مقابل بیمارى مقاومت کند باید از راه طبیب و دوا فیض شفا را دریافت نمود. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله تجنب الدواء ما احتمل بدنک الداء فاذا لم یحتمل الداء فالدواء. 

    رسول اکرم (ص) مى‏فرمود: مادامى که بدنت قدرت تحمل بیمارى را دارد از دوا اجتناب کن و زمانى که نتوانست مرض را تحمل نماید از دارو استفاده کن. 

    به مشیت حکیمانه‏ى حضرت بارى‏تعالى در نظام تشریع نیز همانند نظام تکوین، مجارى خاصى براى کسب فیض از خداوند مقرر گردیده است. کسى که خواستار عطیه‏ى تشریعى است باید آن را از مجرا و طریقى که تعیین فرموده است طلب نماید. مسلمانان جهان همه روزه چندین بار در فرایض یومیه مى‏خوانند: 

    ایاک نعبد و ایاک نستعین، بار الها! فقط تو را مى‏پرستم و فقط از تو استعانت مى‏جویم. 

    یارى خواستن از خداوند در مواقع مختلف، مجارى گوناگون دارد، در یک جا فرموده است: 

    و استعینوا بالصبر و الصلوه، از راه روزه و نماز یارى خداوند را طلب نمایید. 

    در واقع مى‏خواهد بفرماید روزه و نماز در مجراى تشریعى است که افراد باایمان با استفاده از آن دو مى‏توانند خود را مشمول فیض بارى و نصرت خداوند قرار دهند. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: ما یمنع احدکم اذا دخل علیه غم من غموم الدنیا ان یتوضا ثم یدخل المسجد فیرکع رکعتین یدعو الله فیها. اما سمعت الله تعالى یقول: و استعینوا بالصبر و الصلوه. 

    امام صادق (ع) فرموده: چه مانع مى‏شود یکى از شما را که وقتى اندوه و غمى از غمهاى دنیا در دلش جاى گرفت وضو بگیرد و به مسجد برود، دو رکعت نماز بخواند و از پیشگاه خداوند رفع آن اندوه را طلب نماید. سپس حضرت، آیه‏ى ذکر شده را که فرموده: از صبر و نماز یارى بخواهید، قرائت نمود. 

    خداوند در قرآن شریف به طور موکد فرموده است: 

    انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فى الحیوه الدنیا. البته ما پیمبران خود و همچنین آنان را که ایمان آورده‏اند در دار دنیا نصرت و یارى مى‏نماییم، یارى و نصرت خداوند نسبت به پیمبر اسلام (ص) و مسلمانان در طول سنین نبوت آن حضرت به گونه‏هاى مختلف و از مجارى متعدد صورت گرفته است و در اینجا به طور نمونه دو مورد ذکر مى‏شود. در یک مورد، مجراى فیض نصرت خداوند، عوامل طبیعى و مجارى تکوینى بوده و در مورد دیگر، عامل انسانى و مجراى ایمانى. در جنگ احزاب، گروههاى مختلف مشرکین با یکدیگر متحد شدند و براى نابود ساختن اسلام و مسلمین مصمم گشتند. آنان از نظر عدد و جمعیت، سلاح و 

    مرکب، خواربار و تجهیزات لازم، و خلاصه از جمیع وسایل و اسباب پیروزى بر مسلمین تقدم داشتند و در آن موقع، مسلمانها از هر جهت ضعیفتر از مشرکین بودند. بر اساس محاسبه‏ى عادى وضع نابرابر مسلمین و مشرکین، شکست مسلمانان قطعى به نظر مى‏رسید. در این موقع حساس رسول اکرم (ص) دست به دعا برداشت و از خداوند استنصار نمود. 

    فنزل علیه جبرئیل علیه‏السلام فقال یا رسول‏الله! ان الله عز و جل قد سمع مقالتک و دعاءک و قد اجابک و کفاک هول عدوک. 

    جبرئیل (ع) نازل شد، به پیمبر عرض کرد: خداوند گفته‏ى تو و دعایت را شنید، خواسته‏ات را اجابت نمود و هراس و نگرانیت را که از دشمن داشتى برطرف ساخت. 

    رسول اکرم (ص) براى آنکه از جریان امر آگاه گردد و بداند نصرت بارى‏تعالى چگونه بوده است به حذیفه ماموریت داد برود در لشگرگاه مشرکین و ماوقع را از نزدیک مشاهده کند و در مراجعت جریان امر را به عرض رسول اکرم برساند و مسلمانان را نیز از حمایت خداوند و نصرت بارى‏تعالى آگاه سازد. لشگرگاه مشرکین در صحراى وسیعى در خارج شهر مدینه بود. در آنجا خیمه‏ها را با نظم و ترتیب برپا نموده، اسبها و شترها را در نقطه‏هاى مناسبى اسکان داده، سربازها در جایگاههاى خود در حال استراحت بودند. در نقطه‏هاى مختلف، بیش و کم آتشهایى براى پختن غذا و دیگر حوایج خود افروخته بودند. ناگهان در تاریکى شب بادى بسیار شدید وزیدن گرفت و با خودش سنگریزه و شن مى‏آورد و بر سر و صورت افراد مى‏کوفت. وزش باد در محیط لشکرگاه به حدى بود که خیمه‏ها را از جاى کند، آتشها را پراکنده نمود و قسمتى از خیمه‏هاى فروریخته، طعمه‏ى حریق گردید. خلاصه بر اثر این 

     

    بلاى آسمانى تمام تشکیلات مشرکین به هم ریخت، وحشت و نگرانى آنچنان سپاه کفر را فراگرفت که نه تنها از پیروزى در جنگ مایوس شدند بلکه هر فردى حیات خود را در معرض خطر مى‏دید و به فکر این بود هر طور که ممکن است محیط خطر را ترک گوید و جان سالمى را به در برد. 

    حذیفه موقعى به محل ماموریت خود رسید که تمام سازمانهاى دشمن ویران شده بود و سران مشرکین با اضطراب و نگرانى شدید در فکر فرار بودند. 

    فقام ابوسفیان الى راحلته ثم صاح فى قریش: النجاه النجاه! و قال طلحه الازدى لقد زادکم محمد بشر. ثم قام الى راحلته و صاح فى بنى‏اشجع: النجاه النجاه! و فعل عیینه بن حصن مثلها. ثم فعل الحارث بن عوف المزنى مثلها، ثم فعل الاقرع بن حابس مثلها. و ذهب الاحزاب و رجع حذیفه الى رسول‏الله صلى الله علیه و آله فاخبره الخبر. 

    ابوسفیان به پا خاست و به طرف مرکب خود حرکت کرد و با فریاد بلند، قریش را مخاطب قرار داد و گفت: عجله کنید و خود را نجات دهید. سپس طلحه‏ى ازدى گفت: محمد براى شما شر بزرگى طلب نموده است. آنگاه به طرف مرکب خود حرکت کرد و فریاد زده، بنى‏اشجع را مخاطب ساخت و گفت: عجله کنید و جان خود را به در برید. بعضى دیگر از روساى مشرکین چنین کردند، و خلاصه احزاب پراکنده شدند و رفتند، و حذیفه به مدینه مراجعت نمود و جریان امر را به حضرت رسول اکرم (ص) اطلاع داد. 

    مجراى فیض نصرت حضرت بارى‏تعالى در این مورد وزش باد و 

    پراکنده نمودن سنگریزه و شن و خلاصه عوامل تکوینى و طبیعى بود. در بعضى از موارد مجراى نصرت خداوند عامل انسانى و همکارى مردم مومن با رسول اکرم (ص) بوده است و خداوند این مطلب را با عبارتى کوتاه در قرآن شریف به پیشواى بزرگ اسلام فرموده است: 

    یا ایها النبى! حسبک الله و من اتبعک من المومنین. 

    اى نبى معظم! کفایت‏کننده‏ى امر تو خداوند است و آن اشخاص باایمانى که از تو پیروى مى‏نمایند. 

    فتح مکه نمونه‏ى نصرت و یارى خداوند از مجراى مردمى و از راه همکارى افراد مومن با رسول معظم اسلام است. اراده‏ى حضرت بارى‏تعالى این بود که مکه‏ى معظمه روزى به دست پیشواى اسلام فتح گردد و حضرت محمد (ص) با عز و عظمت در آن شهر قدم بگذارد، بتها را بشکند، بت‏پرستى را براندازد، و کلمه‏ى توحید را از آن بیت مقدس به گوش جهانیان برساند. این اراده تحقق یافت، رسول گرامى وارد مکه شد، گردنکشان قریش و مشرکین مکه در مقابل آن حضرت سر تعظیم و تکریم فرود آوردند، اما مجراى این فیض بزرگ الهى نیروى انسانى و پایدارى مجاهدین باایمان بود که پیشواى اسلام در طول سنین بعد از هجرت، آنان را تربیت نموده و از نورانیت اسلام برخوردارشان ساخته بود. مردم مسلمان در فتح مکه به منزله‏ى دست نیرومند پیشواى اسلام بودند. رسول اکرم (ص) نصرت خداوند را با آن دست گرفت و مشکلات فتح مکه را با همان دست حل نمود. آنان بودند که از پیمبر تبعیت نمودند، زمینه‏ى جلب نصرت خداوند را مهیا ساختند و به آیه‏ى شریفه‏ى: 

    یا ایها النبى حسبک الله و من اتبعک من المومنین. 

    جامه‏ى تحقق پوشاندند و آن را عملا پیاده کردند. اگر مردم نمى‏بودند على‏القاعده مکه فتح نمى‏شد و پیمبر اسلام در این پیروزى درخشان از فیض نصرت حضرت بارى‏تعالى مستفید نمى‏گردید. موقعى که پیغمبر اکرم (ص) در قید حیات بود، براى آنکه اسلام همچنان در مسیر خود حرکت کند و به پیشرفتهاى شایسته ادامه دهد، مکرر در منبر و محضر با تعبیرهاى مختلف به مردم فرمود: ولى شما بعد از من على علیه‏السلام است، او را تبعیت نمایید و از دستورش سرپیچى نکنید. بدبختانه پس از رحلت آن حضرت، سفارشهایش عملا به دست فراموشى سپرده شد، امیرالمومنین (ع) را ترک گفتند و بر اثر این رفتار خلاف حق، مجراى فیض الهى را مسدود نمودند و اسلام و مسلمین را از پیشرفتهاى سعادت‏آفرین محروم ساختند. اگر اکثریت مردم از آن حضرت اطاعت مى‏نمودند مى‏توانست به آسانى دست اقلیت اخلالگر را کوتاه کند و آنان را از فعالیت غیر مشروعشان بازدارد اما چنین نشد و اکثریت مسلمانها تحت تاثیر عوامل مختلف قرار گرفتند و از اطاعتش سر باز زدند. على (ع) در خطبه‏ى «شقشقیه» ضمن عبارت کوتاهى وضع دردناک و رنج‏آور خود را در آن ایام اینچنین بیان نموده است: 

    و طفقت ارتئى بین ان اصول بید جذاء او اصبر على طخیه عمیاء. 

    حضرت در امر خلافت و زمامدارى مسلمین بر سر دو راهى قرار گرفته بود، فکر مى‏کرد که آیا با دست قطع شده قیام کنم یا با مشاهده‏ى ظلمت و تیرگى پدید آمده صبر نمایم.

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:49 عصر پنج شنبه 87/12/8

    شرح دعای مکارم الاخلاق(92 )

    در جمله‏ى دوم دعا عرض مى‏کند: و لا مجامعه من تفرق عنک، بار الها! مرا مبتلا مکن با کسانى آمیزش و همیارى نمایم که از تو بریده و ترکت گفته‏اند. 

    کسى که به خداوند ایمان آورده، رسالت فرستاده‏ى او را پذیرا شده، به آیین مقدس اسلام گرویده است، باید وظایف مثبت و منفى دین را آنطور که باید قولا و عملا انجام دهد، از آن جمله با مومنین و اهل حق برادرانه برخورد نماید و با گرمى و محبت با آنان معاشرت کند و با منکرین خدا و مخالفین شرع مقدس رابطه‏ى دوستى و پیوند محبت برقرار ننماید و از آنان دورى گزیند و با گناهکاران بى‏باک و لاابالى گشاده‏رو برخورد ننماید و فشرده‏ى این مطالب در قرآن شریف و روایات اولیاى اسلام آمده است و در اینجا به قدر لازم پاره‏اى از آنها ذکر مى‏شود: 

    یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا آباءکم و اخوانکم اولیاء ان استحبوا الکفر على الایمان. 

    اى اهل ایمان! پدران و برادران خود را به دوستى نگیرید اگر آنان کفر را بر ایمان گزیده‏اند. 

    و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده وعدها ایاه. فلما تبین له انه عدو لله تبرء منه. 

    استغفار حضرت ابراهیم (ع) براى عمویش که نسبت به آن حضرت 

    چون پدر بود بر اساس وعده‏ى قبلى به وقوع پیوست و پس از آنکه ابراهیم (ع) متوجه شد که عمویش از دشمنان الهى است از وى تبرى جست. 

    عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: اوحى الله تعالى الى شعیب النبى علیه‏السلام انى معذب من قومک مائه الف، اربعین الفا من شرارهم و ستین الفا من خیارهم. فقال علیه‏السلام: یا رب هولاء الاشرار فما بال الاخیار؟ اوحى الله عز و جل الیه: داهنوا اهل المعاصى و لم یغضبوا لغضبى. 

    امام باقر (ع) فرمود: خداوند به شعیب نبى وحى فرستاد که صد هزار نفر از قوم تو را معذب خواهم کرد، چهل هزار آنان اشرار و شصت هزار خوبان. عرض کرد بار الها! عذاب اشرار براى شر و کارهاى بد آنان است، عذاب اخیار براى چیست؟ فرمود: براى آنکه اخیار با اشرار در گناهشان مداهنه نمودند و به آنان براى غضب من خشمگین نشدند. 

    و اتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه. 

    بپرهیزید از بلایى که چون فرارسد تنها دامنگیر ستمکاران نمى‏شود بلکه افراد غیر ظالم نیز گرفتار آن خواهند شد، براى اینکه آنان در مقابل ظلم ظالم ساکت بودند و نهى از منکر نمى‏نمودند. 

    عن على علیه‏السلام قال: امرنا رسول‏الله صلى الله علیه و آله ان نلقى اهل المعاصى بوجوه مکفهره. 

    على (ع) روایت مى‏کند که رسول اکرم (ص) به ما امر فرمود با اهل معصیت و متخلفین از اوامر الهى با چهره‏ى تلخ و عبوس برخورد نماییم. 

    قال امیرالمومنین علیه‏السلام: ایاک ان تحب اعداء الله او تصفى ودک لغیر اولیاء الله فان من احب قوما حشر معهم. 

    امیرالمومنین (ع) فرموده: بپرهیز از اینکه دشمن خدا را دوست بدارى یا آنکه دوستى خالصت را براى غیر انبیاى الهى قرار دهى که هر کس دوستدار قومى باشد در قیامت با آنان محشور مى‏شود. 

    ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام به پاکى فکر و سلامت عقاید اصحاب و دوستان خود اهمیت بسیار مى‏دادند، اگر در موردى متوجه مى‏شدند که یکى از اصحاب با کسى مراوده دارد که از نظر اعتقاد قلبى در مسیر صحیح حرکت نمى‏کند و گرفتار اندیشه‏ى انحرافى است صریحا به وى دستور مى‏دادند که یا مراوده‏ى خود را با او قطع کند یا رفت و آمد خود را با امام ترک گوید. شخصى که دچار عقیده‏ى انحرافى مى‏شود همانند کسى است که بیمار شده و مى‏تواند مرض خود را به دیگرى منتقل نماید. اگر امام مراوده‏ى صحابه‏ى خود را با شخص منحرف بى‏تفاوت تلقى کند شاید طولى نکشد که صحابى به مرض شخص منحرف مبتلا گردد، او نیز در بعضى از افراد اثر بگذارد و موجب انحرافشان شود. 

    عن سلیمان الجعفرى قال: سمعت اباالحسن علیه‏السلام یقول لابى: مالى رایتک عند عبدالرحمان بن یعقوب؟ قال: انه خالى. فقال له ابوالحسن علیه‏السلام: انه یقول فى الله قولا عظیما یصف الله تعالى و یحده و الله لا یوصف. فاما جلست معه و ترکتنا او جلست معنا و ترکته. 

    سلیمان جعفرى مى‏گوید: شنیدم حضرت اباالحسن على بن موسى الرضا (ع) به پدرم مى‏فرمود: چرا مى‏بینم که با عبدالرحمان بن یعقوب رفت و آمد مى‏کنى؟ عرض کرد او دایى من است. حضرت رضا (ع) فرمود: وى درباره‏ى خداوند سخنى بزرگ مى‏گوید و ذات مقدسش را توصیف مى‏نماید و او را به حد متصف مى‏کند با اینکه 

    خداوند توصیف نمى‏شود، یا با او مجالست کن و ما را ترک نما، یا با ما مجالست کن و او را ترک گوى. 

    خلاصه کسانى که در عقاید و اخلاق یا در رفتار و گفتار خود به گونه‏اى از راه حق خارج مى‏شوند و به بیراهه گرایش مى‏یابند در واقع به نسبت انحراف خویش از خداوند جدا مى‏شوند و مردان راه حق با این قبیل افراد طرح دوستى نمى‏ریزند و پیوند محبت برقرار نمى‏نمایند. جمله‏ى دوم دعاى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام، موضوع قسمتى از سخنرانى امروز، ناظر به این مطلب است. امام سجاد (ع) به پیشگاه خدا عرض مى‏کند: 

    و لا مجامعه من تفرق عنک، بار الها! مرا مبتلا مکن که با کسانى رابطه‏ى دوستى برقرار کنم و با آنها همیارى نمایم که از تو بریده‏اند. 

    در جمله‏ى سوم دعا که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است، امام (ع) به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: «و لا مفارقه من اجتمع الیک»، بار الها! مرا مبتلا مکن که جدا شوم از کسانى که با تو هستند و خالصانه اوامرت را اطاعت مى‏نمایند. 

    دوستان خدا را دوست داشتن و دشمنان خدا را دشمن داشتن یا به عبارت دیگر براى خدا دوست داشتن و براى خدا دشمن داشتن در آیین اسلام اهمیت بسیار دارد و در این باره روایات زیادى از اولیاى اسلام رسیده است که قسمتى از آنها به مناسبت بحث تقدیم شنوندگان محترم مى‏شود: 

    عن ابى‏جعفر علیه‏السلام قال: قال رسول‏الله صلى الله علیه و آله: ود المومن للمومن فى الله من اعظم شعب الایمان، الا و من احب فى الله و ابغض فى الله و اعطى فى الله و منع فى الله فهو من اصفیاء الله. 

    امام باقر (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرموده است: دوستى مومن نسبت به مومن براى خدا از بزرگترین شعبه‏هاى ایمان است، آگاه باشید هر کس دوست بدارد براى خدا، دشمن بدارد براى خدا، عطا کند براى خدا، و امساک کند براى خدا او از دوستان و احباى خداوند است. 

    عن ابى‏عبدالله علیه‏السلام قال: هل الایمان الا الحب و البغض. 

    امام صادق (ع) فرموده: آیا ایمان چیزى جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟ 

    قال النبى صلى الله علیه و آله: ان ملکا لقى رجلا قائما على باب دار فقال له یا عبدالله ما حاجتک فى هذه الدار؟ فقال اخ لى فیها اردت ان اسلم علیه. فقال بینک و بینه رحم ماسه او نزعتک الیه حاجه. فقال مالى الیه حاجه غیر انى اتعهده فى الله رب العالمین و لا بینى و بینه رحم ماسه اقرب من الاسلام . فقال له الملک: انى رسول‏الله الیک و هو یقروک السلام و یقول: لک ایاى زرت فقد اوجبت لک الجنه و قد عافیتک من غضبى و من النار لحبک ایاه فى. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: فرشته‏اى مردى را دید در خانه‏اى ایستاده، از او پرسید بنده‏ى خدا! چه حاجتى تو را به این خانه آورده؟ پاسخ داد: برادرى در این منزل دارم، آمده‏ام به او سلام کنم. پرسید: بین او و تو رحمیت نزدیک و مهمى وجود دارد یا حاجتى تو را بدین جا آورده؟ گفت: مرا به او حاجتى نیست، چیزى جز پیمان الهى مرا بدین جا نیاورده است و بین من و او رحمیتى نزدیکتر از اسلام وجود ندارد. فرشته گفت: من 

    فرستاده‏ى خدا هستم، او به تو سلام مى‏رساند و مى‏گوید: به زیارت من آمدى، با این عمل بهشت را بر تو واجب نمودم، تو را از غضب خود و آتش معاف داشتم، از این جهت که براى من برادرت را دوست مى‏دارى. 

    این قبیل افراد باایمان آنقدر مرتبه و مقامشان نزد بارى‏تعالى رفیع است که مردان الهى براى خدا دوستدارشان هستند، به آنان ابراز علاقه مى‏کنند و از جدایى و مفارقتشان رنج مى‏برند. 

    جمله‏ى سوم دعاى حضرت زین‏العابدین (ع)، موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز، به این گروه نظر دارد و در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: و لا مفارقه من اجتمع الیک، بار الها! مرا مبتلا مکن که جدا شوم از کسانى که با تو هستند و اوامرت را در کمال خلوص اطاعت مى‏نمایند. این افراد پاکدل و باایمان بودند که در تمام مواقع قولا و عملا در اعلاى حق کوشیدند، با دشمنان خدا مبارزه کردند و از حریم دین حق دفاع نمودند. بعضى از آنان در جنگهاى عصر رسول اکرم (ص) و على علیه‏السلام و حادثه‏ى خونین کربلا حاضر بودند، مرگ را استقبال نمودند و براى رضاى خدا جان دادند و مایه‏ى عز اسلام و مسلمین گردیدند. عمار یاسر صحابى معظم پیشواى اسلام یکى از آنان بود. در موقعى که عده‏ى زیادى از دوستان على (ع) آن حضرت را ترک گفتند و به معاویه پیوستند عمار یاسر چون کوهى استوار به جاى ماند و همه‏ى آن مراتب علاقمندى و ثبات خود را نسبت به مقام شامخ على (ع) ابراز نمود. موقعى که رسول اکرم (ص) حیات داشت فرموده بود: فئه‏ى باغیه، یعنى گروه ستمکار عمار را مى‏کشند و این مطلب در بسیارى از کتب عامه و خاصه آمده است. 

    فلما کان یوم صفین خرج عمار بن یاسر الى امیرالمومنین علیه‏السلام، فقال له: یا اخا رسول‏الله اتاذن لى فى القتال؟ قال مهلا رحمک الله. فلما کان بعد ساعه اعاد علیه‏السلام فاجابه بمثله. 

    فاعاد ثالثا فبکى امیرالمومنین. فنظر الیه عمار، فقال یا امیرالمومنین! انه الیوم الذى و صفنى رسول‏الله صلى الله علیه و آله. فنزل امیرالمومنین عن بغلته و عانق عمارا و ودعه. ثم قال یا اباالیقظان! جزاک الله عن الله و عن نبیک خیرا، فنعم الاخ کنت و نعم الصاحب کنت. ثم بکى علیه‏السلام و بکى عمار. ثم قال: و الله یا امیرالمومنین! ما تبعتک الا ببصیره فانى سمعت رسول‏الله صلى الله علیه و آله یقول یوم حنین: یا عمار! ستکون بعدى فتنه و اذا کان ذلک فاتبع علیا و حزبه فانه مع الحق و الحق معه. 

    چون روز صفین فرارسید، عمار حضور على (ع) شرفیاب شد، عرض کرد اى برادر رسول خدا! آیا به من اجازه‏ى قتال مى‏دهى؟ فرمود خدایت رحمت کند، مهلتى. بعد از ساعتى دوباره آمد و استجازه نمود. امام همانند اول پاسخ داد. دفعه‏ى سوم آمد. در این موقع على (ع) گریست. عمار نظرى به حضرت افکند و گفت: اى امیرالمومنین! امروز آن روزى است که پیامبر اکرم (ص) براى من توصیف فرموده. على (ع) از مرکب خود پیاده شد، عمار را در آغوش گرفت و با او وداع نمود و فرمود: خداوند از خود و از پیامبرت به تو جزاى خیر بدهد، تو براى من برادر و مصاحب خوبى بودى. سپس على و عمار گریستند. عمار گفت: اى امیرالمومنین! قسم به خدا من از تو پیروى ننمودم مگر با آگاهى و بصیرت زیرا من از رسول اکرم (ص)، به روز حنین شنیدم که فرمود اى عمار! عن قریب بعد از من فتنه رخ مى‏دهد، وقتى چنین شد تو از على و حزب او تبعیت نما که او با حق است و حق با اوست. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:48 عصر پنج شنبه 87/12/8

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 91)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و لا بالتعرض لخلاف محبتک، و لا مجامعه من تفرق عنک، و لا مفارقه من اجتمع الیک. 

     بار الها! مرا مبتلا مکن اعمالى را طلب کنم و انجام دهم که برخلاف محبت و رضاى تو باشد، بار الها! مرا مبتلا مکن که با کسانى آمیزش و همیارى نمایم که از تو بریده‏اند، بار الها! مرا مبتلا مکن که از کسانى جدا شوم که با تو هستند و امرت را اطاعت مى‏نمایند. به خواست خداوند این سه جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع سخنرانى امروز است. 

    امام سجاد (ع) در این قطعه‏ى دعا از پیشگاه بارى‏تعالى مى‏خواهد تا از ابتلاى به سه امر مصون و محفوظش دارد: امر اول بین امام و خداست، و امر دوم و سوم بین امام و سایر مردم است. در امر اول عرض مى‏کند: بار الها! مرا مبتلا مکن اعمالى را طلب کنم و انجام دهم که برخلاف محبت و رضاى تو باشد. 

    بعضى از کارهاست که خداوند دوست ندارد که مردم مرتکب آنها شوند، ناخشنودى بارى‏تعالى از انجام آن اعمال نه از این جهت است که اگر انسانها حریم الهى را رعایت ننمودند و اعمال خلاف محبتش را مرتکب  شدند به مقام رفیع بارى‏تعالى آسیبى مى‏رسد و موجب تضعیف قدرت و سلطه‏ى او در جهان حاکمیت مى‏گردد، هرگز، چنین نیست، او غنى بالذات است و از تمام آفریده‏هاى خود بى‏نیاز. کارهاى بد و خوب مردم کمترین اثر مثبت یا منفى در حاکمیت و ربوبیتش نمى‏گذارد. اعمالى که مورد محبت بارى‏تعالى نیست از طرفى برخلاف حق و عدالت است و خداوند دوست ندارد که مردم به کارهاى ناحق و ظالمانه آلوده شوند، و از طرف دیگر انجام دادن اعمالى که خدا دوست ندارد حرکتى است از مردم در جهت مخالف تعالى و تکامل آنان، و حضرت بارى‏تعالى نمى‏خواهد انسان عالیقدر که مخلوق گزیده‏ى اوست به راه انحطاط و سقوط گرایش یابد و موجبات تباهى و هلاکت خود را فراهم آورد. ما از پیش خود نمى‏دانیم خداوند چه کارهایى را دوست ندارد تا پیرامون آنها نگردیم و از انجامشان خوددارى نماییم، اوست که مى‏تواند ما را آگاه سازد و اعمال خلاف محبت خود را به ما بگوید. آگاه‏سازى خداوند به دو صورت تحقق مى‏یابد: اول آنکه به هر فرد از افراد مردم الهام اختصاصى نماید و در ضمیرش القا کند که چه اعمالى را دوست ندارد، دوم آنکه در هر عصر، فرد پاکدل و منزهى را از بین مردم برگزیند، اعمال خلاف محبت خود را به او وحى نماید و مامورش سازد که به مردم ابلاغ کند. خداوند، شق دوم را گزیده و بین اقوام و ملل، پیمبرانى را مبعوث فرموده و به آنان دستور ابلاغ داده است. اگر کارهایى را که خداوند دوست ندارد در جوامع بشرى انجام پذیرد، زیانهاى مادى و معنوى، اقتصادى و اخلاقى، فردى و اجتماعى، و دنیوى و اخروى بسیار به بار مى‏آورد و موجب مى‏شود که انجام‏دهندگان آن اعمال مطرود درگاه الهى شوند و خداوند فیض دوستى و محبت خود را از آنان قطع فرماید. قرآن شریف مکرر از گروههایى که داراى صفات خاصى هستند نٍّم برده  و تصریح فرموده که همه‏ى افرادى که به آن صفات متصف‏اند و مرتکب آن اعمال مى‏شوند خداوند آنها را دوست ندارد، در واقع حضرت بارى‏تعالى دوست نداشتن خود را به وجود آن صفات ناپسند تعبیر نموده و مى‏خواهد بفرماید آن اعمال به قدرى مذموم و ناپسند است که نه فقط همان کارها خلاف محبت من است و دوست ندارم بلکه اشخاص آلوده به آن اعمال نیز مطرود من هستند و آنان را دوست ندارم. در اینجا بعضى از آیات مربوط به این بحث به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد و ضمنا درباره‏ى عملى که مرتکب مى‏شوند و خویشتن را از محبت حضرت بارى‏تعالى محروم مى‏سازند توضیح کوتاهى داده خواهد شد. فساد از جمله‏ى امورى است که مطرود حضرت بارى‏تعالى است و در قرآن شریف تصریح شده که خداوند فساد و مفسد را دوست ندارد. در سوره‏ى 2 آیه‏ى 205 آمده است:  و الله لا یحب الفساد، خداوند فساد را دوست نمى‏دارد. 

    در سوره‏ى 5، آیه‏ى 64 آمده است:  و الله لا یحب المفسدین، خداوند مفسدین را دوست ندارد. 

    راغب در مفردات مى‏گوید: الفساد خروج الشى‏ء عن الاعتدال قلیلا کان الخروج عنه او کثیرا و یضاده الصلاح و یستعمل ذلک فى النفس و البدن و الاشیاء الخارجه عن الاستقامه، فساد عبارت از این است که چیزى از اعتدال و توازن خارج شود، خواه خروج کم باشد یا بسیار، و ضد فساد، صلاح است. و کلمه‏ى فساد به کار برده مى‏شود در مورد نفس و بدن و درباره‏ى هر چیزى که از اعتدال بیرون رود. 

    در قرآن شریف کلمه‏ى «فساد» به معناى وسیع به کار برده شده و براى مزید اطلاع شنوندگان بعضى از این آیات به عرض مى‏رسد:  و لو اتبع الحق اهواءهم لفسدت السموات و الارض و من فیهن.  اگر خداوند از تمایلات مردم پیروى نماید آسمانها و زمین و هر چه در آنها جاى دارد به فساد کشیده مى‏شوند. 

    ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس.  فساد در خشکى و دریا آشکار گردیده است بر اثر کارهاى نادرست و اعمال خلاف عقل بشر. 

    و من الناس من یعجبک قوله فى الحیاه الدنیا و یشهد الله على ما فى قلبه و هو الد الخصام. و اذا تولى سعى فى الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل.  از منافقین فردى است که با چرب‏زبانى موجب شگفتى تو مى‏شود و خداوند را براى پاکى ضمیر خود شاهد مى‏آورد با آنکه او بدترین دشمن دین الهى است و چون از نزد تو مى‏رود مى‏کوشد تا در زمین فساد برپا کند و مایه‏ى تباهى اقتصاد و هلاک نسل جامعه شود. 

    از جمله‏ى گناهانى که مایه‏ى فساد اجتماعى است و کسانى که مرتکب آن گناه مى‏شوند، قرآن شریف آنان را مفسد خوانده، مسئله‏ى «اسراف» است. 

    و لا تطیعوا امر المسرفین الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون.  امر مسرفین را اطاعت ننمایید و از راه و روش آنان پیروى نکنید، چه این گروه با کار نارواى خود در جامعه افساد مى‏کنند و به راه حق و صلاح گرایش ندارند. 

    راغب در مفردات مى‏گوید:  السرف تجاوز الحد فى کل فعل یفعله الانسان و ان کان ذلک فى 

    الانفاق اشهر: سرف عبارت از این است که آدمى در کارهایى که انجام مى‏دهد از حد آن تجاوز نماید اگر چه این زیاده‏روى در زمینه‏ى پرداختهاى مالى مشهورتر است. 

    خداوند ضمن بیان کارهاى پسندیده‏ى بندگان واقعى خود فرموده است: 

    و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما.  اینان مردمى هستند که وقتى انفاق مى‏کنند نه اسراف و زیاده‏روى مى‏نمایند و نه بخل و تنگدستى دارند بلکه در یک حد اعتدال و میانه‏روى، این وظیفه‏ى مقدس را انجام مى‏دهند و خلاصه این آیه مى‏فرماید بندگان خوب خدا از اسراف منزه و برى هستند. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام انه تلا هذه الایه فاخذ قبضه من حصى و قبضها بیده فقال هذا الاقتار الذى ذکره الله فى کتابه. ثم قبض قبضه اخرى فارخى کفه کلها، ثم قال هذا الاسراف. ثم اخذ قبضه اخرى، فارخى بعضها و امسک بعضها و قال هذا القوام. 

    امام صادق (ع) این آیه را تلاوت نمود، براى آنکه معناى آیه را با عمل محسوسى به حضار بفهماند مشتى شن و سنگ‏ریزه برداشت و آن را محکم در دست خود نگاه داشت، آنگاه فرمود: این اقتار و امساک است که خدا در کتاب خود فرموده. سپس مشت دیگرى از شن و سنگریزه برداشت، آنگاه تمام دست خود را گشود و همه‏ى آنها به زمین ریخت و فرمود: این اسراف است. سپس مشت دیگرى از شن و سنگریزه برداشت، کمى دست را گشود، قسمتى از آن ریخت و قسمتى باقى ماند و فرمود: این حد اعتدال و قوام است. 

    مردم از نظر ارزش کار و مقدار درآمد با هم متفاوت‏اند، اعتدال و اندازه‏گیرى در امور حیاتى این است که هر فردى به تناسب درآمد و با  رعایت شان اجتماعى خود زندگى کند و فراتر نرود که در بعضى از روایات، آن زیاده‏روى اسراف خوانده شده است. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: للمسرف ثلاث علامات: یشترى ما لیس له، و یلبس ما لیس له، و یاکل ما لیس له.  امام صادق (ع) فرموده: اسراف‏کننده را سه علامت است: متاعى را مى‏خرد که براى او نیست، لباسى را مى‏پوشد که در حد او نیست، و ماکولى را مى‏خورد که از آن او نیست. 

    این قبیل خودنماییها و تظاهرات مسرفانه در مرئى و منظر مردم، موجب برانگیختن خشم خانواده‏هاى کم‏بضاعت و افراد تهیدست مى‏شود و هیجان غضب زمینه‏ى بسیار مساعدى براى ایجاد فساد اجتماعى و بر هم زدن وحدت و برادرى اسلامى است. از این رو خداوند مسرفین را عامل فساد معرفى نموده و مردم را از اطاعت آنان برحذر داشته است:  و لا تطیعوا امر المسرفین الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون.  فساد اجتماعى، تنها ناشى از این قسم زیاده‏رویها نیست بلکه پاره‏اى از انفاقهاى بیش از حد که پرداخت‏کننده تصور مى‏کند که عبادت است، در قرآن شریف اسراف خوانده شده و خداوند از آن نهى نموده و فرموده است: 

    و آتوا حقه یوم حصاده و لا تسرفوا ان الله لا یحب المسرفین. 

    حق صاحب حق را موقع برداشت محصول در نظر بگیرید و در عمل خود اسراف ننمایید که خداوند مسرفین را دوست ندارد. 

    سال رجل اباعبدالله علیه‏السلام عن هذه الایه فقال: کان فلان بن فلان الانصارى سماه و کان له حرث و کان اذا حصد یتصدق به  و یبقى هو و عیاله بغیر شیئى. فجعل الله عز و جل ذلک سرفا.  مردى از امام صادق (ع) راجع به این آیه سئوال نمود. فرمود: فلانى فرزند فلان شخص انصارى که نامش را ذکر نمود محصولى داشت، موقع برداشت همه‏ى آنها را صدقه مى‏داد، خودش و عائله‏اش بى‏چیز مى‏ماندند. خداوند این عمل نادرست را زیاده‏روى و اسراف خوانده و از آن منع فرموده است. 

    کسى که مرتکب چنین اسرافى مى‏شود و غذاى عائله‏ى خود را به نام صدقه‏ى دینى به دگران مى‏دهد با عمل ناصحیح خویش افساد مى‏کند و بذر دشمنى اسلام را در دل زن و فرزندان خود مى‏افشاند، اینان با خود مى‏گویند: این چه دینى است که تمام محصول کشاورزى پدرمان به نام صدقه تسلیم دگران شود و ما گرسنه بمانیم. اسرافى که موجب بدبینى و بغض نسبت به دین اسلام شود اگر مهمتر از افساد اجتماعى نباشد کمتر از آن نیست. 

    قیل للصادق علیه‏السلام: ما الاقتار؟ قال: اکل الخبز و الملح و انت تقدر على غیره. قیل: فما القصد؟ قال: الخبز و اللحم و اللبن و الخل و السمن مره هذا و مره هذا. 

    از امام صادق (ع) سئوال شد، اقتار و سختگیرى مذموم در زندگى چیست؟ حضرت فرمود: نان و نمک خوردن با آنکه مى‏توانى از غیر آن غذا را استفاده نمایى. سئوال شد میانه‏روى در غذا چیست؟ فرمود: نان و گوشت، شیر و سرکه و روغن به طور تناوب، گاهى از این و گاهى از آن. 

    خلاصه به صریح قرآن شریف، خداوند فساد و افسادکنندگان را دوست ندارد و افراد باایمان و علاقمندان به خشنودى و رضاى بارى‏تعالى باید مراقبت کنند که دامنشان به فساد آلوده نشود و از گروه 

    مفسدین به حساب نیایند. از جمله‏ى امورى که خداوند دوست ندارد و با وحى خود آن را به مردم اعلام نموده است ستمکارى و تجاوز به حقوق و حدود دگران است و این مطلب در قرآن شریف با دو تعبیر ذکر شده است. در سوره‏ى 42، آیه‏ى 40 آمده است: 

    انه لا یحب الظالمین. 

    و در سوره‏ى 2، آیه‏ى 190 آمده است: 

    و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین. 

    درباره‏ى نشانه‏هاى ظالم و قبح ظلم و زیانهاى دنیوى و اخروى آن، روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در اینجا پاره‏اى از آنها به عرض مى‏رسد: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: للظالم ثلاث علامات: یقهر من دونه بالغلبه، و من فوقه بالمعصیه، و یظاهر الظلمه. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: براى ظالم سه علامت است: با زیردستان خود به قهر و غلبه عمل مى‏کند، با کسانى که فوق او هستند عصیان و سرپیچى دارد، و در مقام علم و عمل پشتیبان ستمکاران است. 

    عن على علیه‏السلام قال: الظلم یزل القدم و یسلب النعم و یهلک الامم. 

    على (ع) فرموده: ظلم کردن قدم را مى‏لرزاند، نعمت را از میان مى‏برد، و امتها را به هلاکت و تباهى سوق مى‏دهد. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: انه لیاتى العبد یوم القیامه و قد سرته حسناته فیجى‏ء الرجل، فیقول یا رب ظلمنى هذا فیوخذ من حسناته و یجعل فى حسنات الذى ساله فما یزال کذلک حتى ما یبقى له حسنه. فاذا جاء من یساله نظر الى سیئاته فجعلت مع سیئات الرجل 

    فلا یزال یستوفى منه حتى یدخل النار. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: در قیامت بنده‏اى براى حساب حاضر مى‏شود که حسناتش او را خوشحال نموده است. مردى مى‏آید و مى‏گوید: بار الها! او به من ستم نموده است. از حسناتش برمى‏دارند و در حسنات مردى که از او شکایت نموده قرار مى‏دهند. سپس مظلوم دیگر و مظلوم دیگر مى‏آیند و از وى شکایت مى‏کنند، همچنان حسنات او را به مظلومین منتقل مى‏نمایند تا حسناتش تمام شود. آنگاه براى اداى حق ستمدیدگان از سیئات آنان برمى‏دارند و به گناه ظالم مى‏افزایند و این کار ادامه مى‏یابد تا حقوق مظلومین ادا مى‏شود، آنگاه ظالم وارد دوزخ مى‏گردد. 

    ظالمى که در دنیا با زبان، توصیف عدل نماید اما در عمل ستمکار باشد به موجب روایات اولیاى دین چنین ظالمى در قیامت، عذاب شدیدترى خواهد داشت. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام انه قال: ان من اشد الناس عذابا یوم القیامه من وصف عدلا و عمل بغیره. 

    امام صادق (ع) فرموده: از جمله‏ى مردمى که در قیامت گرفتار شدیدترین عذاب است کسى است که عدل را توصیف نماید و عملش برخلاف آن باشد. 

    خلاصه در آیات متعددى در قرآن شریف تصریح شده که خداوند دوست ندارد کسانى را که به صفات بسیار مذموم متصف‏اند و به شرحى که توضیح داده شد از جمله‏ى آنان گروه مفسدین و گروه ظالمین هستند. باقى گروهها با مراجعه به فهرست آیاتى که خداوند در آنها محبت خود را نفى نموده، شناخته مى‏شوند. امام سجاد ( ع) در جمله‏ى اول  دعاى موضوع سخنرانى امروز به این قبیل اعمال توجه دارد و در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: «و لا بالتعرض لخلاف محبتک»، بار الها! مرا مبتلا مکن که اعمالى را طلب کنم و انجام دهم که خلاف محبت و رضاى تو باشد. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:46 عصر پنج شنبه 87/12/8

    شرح دعای مکارم الاخلاق(90 )

    حضرت زین‏العابدین (ع) مصونیت از نابینایى را در زمینه‏ى پیمودن راه خدا درخواست مى‏نماید. مى‏دانیم که طى نمودن راه حق به چشم دل و بینش خرد نیاز دارد، کسى که داراى بصیرت و درک عقلى است مى‏تواند راه حق را به درستى طى کند و با وجود بصیرت، نابینایى ظاهرى به کسى که حق‏طلب است آسیب نمى‏رساند. اسلام دین بصیرت و آیین بینش و آگاهى است. این امر مهم و شایان تدبر در قرآن شریف خاطرنشان گردیده و خداوند به رسول گرامى (ص) ماموریت داده است که آن را به اطلاع عموم برساند: 

    قل هذه سبیلى ادعو الى الله على بصیره انا و من اتبعنى. 

    پیمبر گرامى! بگو این است راه من، دعوت مى‏کنم مردم را به سوى خدا با آگاهى و بصیرت. نه تنها دعوت من بر اساس بینش و بصیرت است بلکه پیروان من نیز مردم را آگاهانه به دین حق دعوت مى‏کنند و براى اثبات سخن خود اقامه‏ى برهان مى‏نمایند. 

    على علیه‏السلام برنامه‏ى اهل بصیرت را براى شناخت راه حق و پیمودن آن با توجه به پرتگاهها و نقاط سقوطش ضمن یک روایت کوتاه بیان فرموده است: 

    عن امیرالمومنین علیه‏السلام قال: فانما البصیر من سمع فتفکر و نظر فابصر و انتفع بالعبر ثم سلک جددا واضحا یتجنب فیه الصرعه فى المهاوى. 

    على (ع) فرموده: بصیر آن کسى است که سخن را بشنود و در آن فکر کند، نظر افکند و ببیند، از آن به نفع خود استفاده کند، راههاى روشن را بپیماید و مراقب باشد که با سر در پرتگاهها سقوط ننماید. 

    براى آنکه بینش آدمى از میان نرود، چشم دل نابینا نگردد، هر فردى بتواند آگاهانه و با بصیرت راه رستگارى و سعادت خود را بشناسد و به درستى آن را بپیماید لازم است همواره متوجه عوامل ضد بینش باشد و در تمام ایام عمر عملا و قولا از آنها اجتناب نماید و براى توضیح مطلب در این قسمت از سخنرانى، پاره‏اى از آن عوامل ذکر مى‏شود. 

    شرط اول به کار افتادن بصیرت و بینش براى شناخت راه سعادت این است که آدمى طالب سعادت باشد، بخواهد صراط مستقیم را تمیز دهد و به راستى و درستى آن را بپیماید، و از اعمال انحرافى و ضدانسانى دورى گزیند. کسى که نمى‏خواهد در زندگى مستقیم باشد 

    حاضر نیست بیندیشد و بصیرت و بینش خود را در شناخت صراط مستقیم به کار گیرد ، واضح است که کلام خدا و سخنان پیمبر او براى هدایت چنین انسانى موثر نخواهد بود، زیرا او خواهان هدایت نیست. 

    قرآن شریف در این باره فرموده است: 

    ان هو الا ذکر للعالمین لمن شاء منکم ان یستقیم. 

    محتواى این کتاب براى مردم عالم چیزى جز وسیله‏ى یادآورى و تذکر نیست، اما کسانى از این کتاب به خود مى‏آیند و متذکر مى‏شوند که بخواهند مستقیم و پاک زندگى کنند و از انحرافات مصون و محفوظ باشند، یعنى آنان که نمى‏خواهند در دنیا پاک و مستقیم زندگى کنند، از این کتاب آسمانى بهره‏اى ندارند و نمى‏توانند به راه سعادت گرایش یابند. 

    نظیر این آیه درباره‏ى قوم ثمود آمده است. قرآن شریف مى‏فرماید: و اما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمى على الهدى. 

    ما براى هدایت قوم ثمود پیمبر فرستادیم ولى آنان کوردلى و جهالت را گزیدند، بصیرت و بینش و خرد را واپس زدند و خواستند همچنان به نادانى خویش ادامه دهند. 

    کسانى که طالب سعادتند و شرط اول به کار بستن بینش و بصیرت در آنان وجود دارد باید در قدم اول سخنان پیمبر خدا را در کمال دقت بشنوند، با اندیشه‏هاى آزاد و خالى از لجاج در گفته‏هاى آن پیمبر بزرگ تعقل و تفکر نمایند، به صحت و اصالت آنها واقف گردند، سپس به وى ایمان بیاورند و عملا از او پیروى کنند تا ضمیرشان از نور هدایت روشن گردد و به سعادت واقعى دست یابند. اگر کسى به انگیزه‏ى تعصب قومى یا برترى مالى یا اختلافات خانوادگى یا دیگر عواملى از این قبیل در سخنان پیمبر خدا فکر نکرد و بصیرت خود را به کار نگرفت، یا آنکه 

    فکر کرد و به صحت آن سخنان پى برد ولى به علت تعصبها و لجاجتها آیین حق را نپذیرفت، او همچنان کوردل و محروم از سعادت باقى خواهد ماند. این قبیل افراد در مکه معظمه پیش از آنکه نبى گرامى هجرت نماید بسیار بودند، دعوت پیشواى اسلام را اجابت نکردند و همچنان در نادانى باقى ماندند. خداوند در این باره به پیغمبر اسلام فرموده: 

    و ما انت بهادى العمى عن ضلالتهم. 

    تو نمى‏توانى این کوردلان را از گمراهى و ضلالت بگردانى و آنان را هدایت نمایى، اینان مصمم‏اند از بصیرت و بینش عقلى خود استفاده ننمایند و همچنان نابینا باقى بمانند. 

    براى آنکه افراد علاقمند به رستگارى و سعادت بتوانند از بصیرت خویش به درستى استفاده کنند و راه تعالى و تکامل را بیابند، باید به دعوت پیمبر الهى گوش فرادارند، سخنان او را با دقت بشنوند، شنیده‏ها را با نیروى عقل بسنجند و اگر ضمن بررسى به مطلبى برخوردند که نیاز به توضیح دارد، از علماى الهى سئوال کنند تا واقع بر آنان روشن شود و قانع گردند. اما باید متوجه باشند که سئوالشان به انگیزه‏ى تعلم و فهمیدن مطلب باشد نه براى بلندپروازى و خودنمایى و نه به منظور معارضه و مجادله که این قبیل بحثها منشاء مراء و خصومت است و مایه‏ى دشمنى و فساد. 

    قال على علیه‏السلام لسائل ساله عن معضله: سل تفقها و لا تسال تعنتا فان الجاهل المتعلم شبیه بالعالم و ان العالم المتعسف شبیه بالجاهل المتعنت. 

    مردى از على (ع) سئوال مشکلى نمود و منظورش این بود که 

    امام را براى پاسخگویى در مشقت و زحمت قرار دهد. حضرت فرمود: براى فهمیدن و درک نمودن، سئوال کن نه براى ایجاد صعوبت و سرسختى. سپس فرمود: شخص جاهل که به منظور یادگیرى سئوال مى‏کند شبیه به عالم است و عالمى که ظالمانه پرسش مى‏نماید مانند جاهلى است که پاسخ گفتن به سئوالش مایه‏ى مشقت و سختى است. 

    محرک و انگیزه‏ى افرادى که مهیاى تحصیل علم مى‏شوند و از پى درس خواندن مى‏روند متفاوت است، بعضى درس مى‏خوانند براى آنکه بتوانند در مجالس، خود را از نظر لیاقت علمى بنمایانند، با این و آن بحث کنند و توجه مردم را به خود معطوف سازند. اینان در بحثها هدفشان فهم مطلب نیست، بلکه مى‏خواهند با مراء و جدال بر طرف مقابل خود غلبه کنند و تمایل برترى‏جویى و تفوق‏طلبى خود را اقناع نمایند. اسلام این قبیل بحثهاى خصومت‏انگیز را ناروا و غیر مشروع خوانده و اولیاى بزرگ اسلام پیروان خود را از آن برحذر داشته‏اند. بعضى درس مى‏خوانند تا بین مردم ارزشى به دست آورند و مورد توجه واقع شوند، در مواقعى به صاحبان مال و مقام نزدیک مى‏گردند و با نظم و نثر، آنها را مدح مى‏کنند و تملق مى‏گویند تا از قدرت و مقامشان یا دارایى و ثروتشان بهره‏مند گردند. گروهى علم را براى خودآگاهى و احیاى عقل فرامى‏گیرند و از تعالیم معنوى و تکامل روحى لذت مى‏برند، اینان افرادى بزرگ و ارزشمندند، خودشان از معلومات و اطلاعاتى که فراگرفته‏اند منتفع مى‏شوند و دگران را نیز بهره‏مند مى‏سازند. امام صادق (ع) در حدیثى از این سه گروه نام برده و خصائص و ممیزات هر گروه را بیان فرموده و در اینجا به ذکر قسمت اول حدیث اکتفا مى‏شود: 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: طلبه العلم ثلاثه، فاعرفهم باعیانهم و صفاتهم، صنف یطلبه للجهل و المراء و صنف یطلبه للاستطاله 

    و الختل و صنف یطلبه للفقه و العقل. 

    امام صادق (ع) فرموده: کسانى که در طلب علم مى‏روند سه گروه‏اند: آنان را با ممیزات و صفاتشان شناسایى کن، صنف اول کسانى هستند که علم را براى جهل و بحثهاى عداوت‏بار تحصیل مى‏کنند، صنف دیگر درس مى‏خوانند تا به مردم نزدیک شوند و با خدعه و مکر از آنان منتفع گردند، و گروه سوم کسانى هستند که علم را براى فهمیدن و رشد عقل خود فرامى‏گیرند. 

    کسانى که مى‏خواهند با استفاده از بصیرت و بینش، راه سعادت را بیابند، به درستى آن را طى کنند، و به کمال انسانى نایل گردند لازم است در مواجهه با راهنمایان روحانى، حد خود را بشناسند و با آنان به منظور تعلم و یادگیرى سخن بگویند و در بحثها از مجادله و منازعه‏ى جاهلانه و خلاف عقل پرهیز نمایند. اگر کسانى رعایت حدود را ننمایند و به نام شناخت راه حق با هادیان خود به نزاع و مراء پردازند، هدایت‏کنندگان ترکشان مى‏گویند و در بحثهاى خصومت‏آمیز آنان که خلاف شرع و عقل است وارد نمى‏شوند و در نتیجه تا پایان عمر کوردل مى‏مانند و کوردل از دار دنیا مى‏روند. 

    عن على علیه‏السلام قال: من کثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق. 

    على علیه‏السلام فرموده: کسى که نزاع و تشاجر جاهلانه‏اش بسیار باشد همیشه در شناخت راه حق، کوردل خواهد ماند. 

    عامل دیگرى که مى‏تواند چشم بصیرت را کور کند و آدمى را از شناخت راه رستگارى و سعادت محروم سازد نقشه‏هاى مالیخولیایى و 

    تمنیات موهومى است که افراد نادان در سر مى‏پرورند و خود را به این توهمات دلخوش مى‏سازند. کسانى که به این درد مبتلا مى‏شوند از واقع‏بینى بازمى‏مانند، بصیرتشان که چراغ راهنماى حقیقت است خاموش مى‏گردد و دیگر نمى‏توانند راه سعادت و صلاح خویش را تشخیص دهند و همواره با تیره‏دلى زندگى مى‏کنند تا بمیرند. 

    عن على علیه‏السلام قال: و الامانى تعمى اعین البصائر. 

    على (ع) فرموده است: تمنیات دروغ و موهوم، چشمهاى بصیرت را کور مى‏کند و آدمى را از مشاهده‏ى واقع و حقیقت بازمى‏دارد. 

    کبر سن از جمله‏ى عواملى است که مى‏تواند به تدریج بصیرت را کاهش دهد و رفته‏رفته بینش را زایل نماید و سرانجام آنچنان شود که خداوند در قرآن شریف فرموده: 

    لکیلا یعلم بعد علم شیئا. 

    از دانسته‏ها اثرى به جاى نمى‏ماند و آنچه در طول عمر یاد گرفته در پیرى نهایى فراموش مى‏شود. 

    دعاى امام سجاد (ع) در دو قسمتى که موضوع سخنرانى امروز است به ایام پیرى و دوران کبر سن نظر دارد. در جمله‏ى اول عرض مى‏کند: و لا تبتلینى بالکسل عن عبادتک، بار الها! در کبر سن مرا همواره مورد عنایت و رحمت خود قرار ده و آنچنانم حمایت فرما که فرسودگى پیرى در عبادتم اثر نامطلوب به جاى نگذارد و از شوق و نشاط بندگیت بازنمانم و در پرستش تو به سستى و کسل مبتلا نشوم. 

    در قسمت دوم عرض مى‏کند: 

    و لا العمى عن سبیلک، بار الها! در پیمودن صراط مستقیمت آنچنان 

    مشمول فیضت گردان که تا آخر عمر بصیرتم به جا باشد، بینش خود را از دست ندهم و راه تو را همواره با آگاهى طى نمایم و از نابینایى چشم دل مصون و محفوظ باشم. 

    زایل شدن بینش در ایام پیرى بر اثر قضاى حکیمانه‏ى حضرت بارى‏تعالى است، او اراده فرموده که قواى بدن در کبر سن واژگون شود و راه زوال بپیماید. 

    و من نعمره ننکسه فى الخلق. 

    آن را که عمر طولانى مى‏دهیم قواى بدنش را واژگون مى‏سازیم. 

    بنابراین افرادى که بر اثر کهولت و عمر طولانى بصیرت خویش را از دست مى‏دهند ، مورد تخطئه و توبیخ نیستند و دعاى امام که از نابینایى در راه حق سخن مى‏گوید به فقد بینش ایام پیرى نظر دارد. 

    اما چند گروهى که مذکور افتاد با اعمال نارواى خود بصیرت خویش را واپس زده و چشم حق‏بین را نابینا نموده‏اند و در نتیجه از شناخت صراط مستقیم حق محروم گشته‏اند استحقاق موآخذه دارند و به نسبت جرمى که مرتکب شده‏اند مجازات مى‏گردند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    8
    :: بازدید دیروز ::
    95
    :: کل بازدیدها ::
    188100

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::