تنزیل نور
ساعت 9:50 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(118 )
تمام اعمالى که در شرع مقدس نیکو خوانده شده، مرضى حضرت بارىتعالى است و انجام هر یک از آنها به تناسب خلوصى که انجامدهنده در مقابل عمل دارد از پاداش الهى برخوردار مىگردد. آنطور که از منابع دینى استفاده مىشود کارهاى خوب از نظر ارزش معنوى با هم یکسان نیستند، بنابراین اگر انسان باایمانى در یک زمان با انجام دو عمل مواجه شود که یکى خوب است و آن دیگر خوبتر، شایسته است عمل خوبتر را برگزیند، چه آنکه ارزش معنویش فزونتر است و خداوند از انجام آن بیشتر خشنود مىگردد، و براى آنکه این مطلب از نظر دینى روشن شود پارهاى از روایات را که ناظر به این امر است تقدیم شنوندگان محترم مىنماید.
روى عن بعض الصحابه قال: جاء رجل من الانصار الى النبى صلى الله علیه و آله فقال یا رسولالله! اذا حضرت جنازه و مجلس
عالم ایهما احب الیک ان اشهد؟ فقال رسولالله: ان کان للجنازه من یتبعها و یدفنها فان حضور مجلس عالم افضل من حضور الف جنازه و... الا علمت ان الله یطاع بالعلم و یعبد بالعلم و خیر الدنیا و الاخره مع العلم و شر الدنیا و الاخره مع الجهل.
از بعضى صحابه روایت شده که مردى از انصار حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد. عرض کرد: اگر تشییع جنازهى مسلمانى با مجلس علمى تقارن یافت، کدام یک از آن دو نزد شما محبوبتر است که حضور یابم؟ فرمود: اگر براى تشییع و دفن جنازه به قدر کافى، افراد هستند در مجلس علم برو که حضور در مجلس عالم افضل از تشییع هزار جنازه است، و سپس چند عمل مستحب دیگر را نام برد. در پایان حدیث فرمود: مگر نمىدانى خداوند اطاعت مىشود به علم، و عبادت مىشود به علم، و خیر دنیا و آخرت با علم است و شر دنیا و آخرت با جهل.
شارع مقدس، تشییع جنازهى مسلمان و شرکت در مجلس علم را خوب و ممدوح شناخته است، ولى ارزش معنوى این دو عمل خوب، با هم یکسان نیست و شرکت در مجلس علم به مراتب افضل و برتر است، زیرا مجلس علم سطح معرفت را بالا مىبرد، به آدمى در امر عبادت و اطاعت آگاهى مىبخشد و خیر دنیا و آخرت به بار مىآورد. بنابراین خشنودى بارىتعالى در مجلس علم بیش از رضاى الهى در تشییع جنازه است و اشخاص باایمان در راهى قدم مىگذارند که رضاى خداوند در آن بیشتر باشد.
خرج رسولالله صلى الله علیه و آله، فاذا فى المسجد مجلسان:
مجلس یتفقهون و مجلس یدعون الله و یسالون. فقال کلا المجلسین الى خیر اما هولاء فیدعون الله و اما هولاء فیتعلمون فیفقهون الجاهل، هولاء افضل، بالتعلیم ارسلت، ثم قعد معهم.
رسول اکرم (ص) از منزل خارج شد، دید در مسجد دو مجلس تشکیل است، گروهى گرد هم آمده از فقه دین سخن مىگویند و گروه دیگر با هم دعا مىکنند. حضرت فرمود: هر دو مجلس در راه خیر است: اینان دعا مىکنند و آنان سرگرم تعلیم و تعلماند و به افراد جاهل، فقه دین مىآموزند. مجلس علم برتر از مجلس دعاست و من به تعلیم مبعوث شدهام، سپس رسول اکرم (ص) آمد و با گروهى که بحث علمى مىنمودند نشست.
در این روایت نیز دو عمل خوب با هم ذکر شده و در کنار هم قرار گرفته است: یکى مجلس دعا و آن دیگر مجلس علم. اما پیشواى اسلام مىفرماید: مجلس علم افضل و برتر است و رضاى الهى در مجلس علم بیش از مجلس دعا جلب مىشود و آن حضرت، خود، در مجلس علم شرکت فرمود:
در دو حدیث دیگر که مرحوم محدث قمى رضوانالله تعالى علیه آن دو را از پى هم ذکر نموده، اجر برآوردن حاجت مومن، با عمل طواف و اعتکاف در کنار هم قرار گرفته و تصریح شده است که قضاى حاجت برادر دینى، افضل و برتر از طواف و اعتکاف است و خشنودى بارىتعالى در انجام حاجت مسلمان بیش از طواف و اعتکاف جلب مىشود.
عن ابان بن تغلب قال: کنت اطوف مع ابى عبدالله علیهالسلام فعرض لى رجل من اصحابنا یسالنى الذهاب معه فى حاجه.
فاشار الى فکرهت ان ادع اباعبدالله علیهالسلام و اذهب الیه. فبینا انا اطوف اذ اشار الى ایضا فرآه ابوعبدالله (ع) فقال: یا ابان! ایاک یرید هذا؟ قلت نعم. قال: فمن هو؟ قلت رجل من اصحابنا. قال هو على مثل ما انت علیه. قلت نعم. قال فاذهب الیه. قلت فاقطع الطواف؟ قال نعم. قلت و ان کان طواف الفریضه؟ قال نعم. قال فذهبت معه.
ابان بن تغلب مىگوید: با امام صادق (ع) طواف مىکردم. مردى از اصحاب ما خود را به من عرضه کرد و مىخواست براى حاجتى که دارد با او بروم. من نمىخواستم امام صادق (ع) را ترک گویم و خواستهى او را اجابت نمایم. او دوباره در طواف بعد به من اشاره نمود و درخواست خویش را تجدید کرد. امام متوجه او شد، به من فرمود: ابان! آیا او به تو اشاره مىکند؟ عرض کردم بلى. فرمود: او کیست؟ عرض کردم: مردى از اصحاب ماست. فرمود: آیا او هم مانند تو دوستدار اهلبیت است؟ عرض کردم: بلى. فرمود: به سویش برو، خواستهاش را اجابت کن. عرض کردم: طوافم را قطع کنم؟ فرمود: بلى قطع کن. عرض کردم: اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: بلى، اگر چه طواف واجب باشد. ابان مىگوید: طبق دستور امام، طواف خود را قطع نمودم و از پى انجام کار او رفتم.
عن ابن عباس قال: کنت مع الحسن بن على فى المسجد الحرام و هو معتکف و هو یطوف بالکعبه. فعرض له رجل من شیعته. فقال یابن رسولالله! ان على دینا لفلان فان رایت ان تقضى عنى. فقال: و رب هذه البنیه ما اصبح عندى شىء. فقال: ان رایت ان تستمهله عنى فقد تهددنى بالحبس. قال ابن عباس: فقطع الطواف و سعى معه. فقلت: یابن رسولالله: انسیت انک
معتکف؟ فقال لا و لکن سمعت ابى علیهالسلام یقول سمعت رسولالله صلى الله علیه و آله یقول: من قضى اخاه المومن حاجه کان کمن عبدالله تسعه آلاف سنه صائما نهاره و قائما لیله.
ابن عباس مىگوید: من و حضرت مجتبى (ع) در مسجدالحرام بودیم. او معتکف بود و طواف مىنمود. مردى از شیعیان به حضورش آمد، عرض کرد: یابن رسولالله! من به فلانى دین دارم، اگر ممکن است آن را از طرف من پرداخت کنید. حضرت فرمود: به صاحب این بنا قسم که امروز چیزى ندارم. عرض کرد پس بیایید از او بخواهید به من مهلت دهد، چه آنکه مرا تهدید به حبس نموده است. ابن عباس مىگوید: حضرت حسن علیهالسلام طواف را قطع نموده و با او به راه افتاد. عرض کردم: آیا فراموش کردید که در مسجد معتکفید؟ فرمود از یادم نرفته، اما از پدرم شنیدم که رسول اکرم (ص) فرموده: هر کس حاجت برادر خود را برآورده سازد مانند کسى است که نه هزار سال خدا را عبادت کند، روزها روزه باشد و شبها در قیام.
نتیجه آنکه کارهاى خوب همه خوب است، اما بعضى خوبتر. امام سجاد (ع) از پیشگاه خدا درخواست مىکند که او را به کارهایى وادارد که خوبتر است و بیشتر موجب خشنودى و رضایتش مىگردد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 9:5 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(118 )
تمام اعمالى که در شرع مقدس نیکو خوانده شده، مرضى حضرت بارىتعالى است و انجام هر یک از آنها به تناسب خلوصى که انجامدهنده در مقابل عمل دارد از پاداش الهى برخوردار مىگردد. آنطور که از منابع دینى استفاده مىشود کارهاى خوب از نظر ارزش معنوى با هم یکسان نیستند، بنابراین اگر انسان باایمانى در یک زمان با انجام دو عمل مواجه شود که یکى خوب است و آن دیگر خوبتر، شایسته است عمل خوبتر را برگزیند، چه آنکه ارزش معنویش فزونتر است و خداوند از انجام آن بیشتر خشنود مىگردد، و براى آنکه این مطلب از نظر دینى روشن شود پارهاى از روایات را که ناظر به این امر است تقدیم شنوندگان محترم مىنماید.
روى عن بعض الصحابه قال: جاء رجل من الانصار الى النبى صلى الله علیه و آله فقال یا رسولالله! اذا حضرت جنازه و مجلس
عالم ایهما احب الیک ان اشهد؟ فقال رسولالله: ان کان للجنازه من یتبعها و یدفنها فان حضور مجلس عالم افضل من حضور الف جنازه و... الا علمت ان الله یطاع بالعلم و یعبد بالعلم و خیر الدنیا و الاخره مع العلم و شر الدنیا و الاخره مع الجهل.
از بعضى صحابه روایت شده که مردى از انصار حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد. عرض کرد: اگر تشییع جنازهى مسلمانى با مجلس علمى تقارن یافت، کدام یک از آن دو نزد شما محبوبتر است که حضور یابم؟ فرمود: اگر براى تشییع و دفن جنازه به قدر کافى، افراد هستند در مجلس علم برو که حضور در مجلس عالم افضل از تشییع هزار جنازه است، و سپس چند عمل مستحب دیگر را نام برد. در پایان حدیث فرمود: مگر نمىدانى خداوند اطاعت مىشود به علم، و عبادت مىشود به علم، و خیر دنیا و آخرت با علم است و شر دنیا و آخرت با جهل.
شارع مقدس، تشییع جنازهى مسلمان و شرکت در مجلس علم را خوب و ممدوح شناخته است، ولى ارزش معنوى این دو عمل خوب، با هم یکسان نیست و شرکت در مجلس علم به مراتب افضل و برتر است، زیرا مجلس علم سطح معرفت را بالا مىبرد، به آدمى در امر عبادت و اطاعت آگاهى مىبخشد و خیر دنیا و آخرت به بار مىآورد. بنابراین خشنودى بارىتعالى در مجلس علم بیش از رضاى الهى در تشییع جنازه است و اشخاص باایمان در راهى قدم مىگذارند که رضاى خداوند در آن بیشتر باشد.
خرج رسولالله صلى الله علیه و آله، فاذا فى المسجد مجلسان:
مجلس یتفقهون و مجلس یدعون الله و یسالون. فقال کلا المجلسین الى خیر اما هولاء فیدعون الله و اما هولاء فیتعلمون فیفقهون الجاهل، هولاء افضل، بالتعلیم ارسلت، ثم قعد معهم.
رسول اکرم (ص) از منزل خارج شد، دید در مسجد دو مجلس تشکیل است، گروهى گرد هم آمده از فقه دین سخن مىگویند و گروه دیگر با هم دعا مىکنند. حضرت فرمود: هر دو مجلس در راه خیر است: اینان دعا مىکنند و آنان سرگرم تعلیم و تعلماند و به افراد جاهل، فقه دین مىآموزند. مجلس علم برتر از مجلس دعاست و من به تعلیم مبعوث شدهام، سپس رسول اکرم (ص) آمد و با گروهى که بحث علمى مىنمودند نشست.
در این روایت نیز دو عمل خوب با هم ذکر شده و در کنار هم قرار گرفته است: یکى مجلس دعا و آن دیگر مجلس علم. اما پیشواى اسلام مىفرماید: مجلس علم افضل و برتر است و رضاى الهى در مجلس علم بیش از مجلس دعا جلب مىشود و آن حضرت، خود، در مجلس علم شرکت فرمود:
در دو حدیث دیگر که مرحوم محدث قمى رضوانالله تعالى علیه آن دو را از پى هم ذکر نموده، اجر برآوردن حاجت مومن، با عمل طواف و اعتکاف در کنار هم قرار گرفته و تصریح شده است که قضاى حاجت برادر دینى، افضل و برتر از طواف و اعتکاف است و خشنودى بارىتعالى در انجام حاجت مسلمان بیش از طواف و اعتکاف جلب مىشود.
عن ابان بن تغلب قال: کنت اطوف مع ابى عبدالله علیهالسلام فعرض لى رجل من اصحابنا یسالنى الذهاب معه فى حاجه.
فاشار الى فکرهت ان ادع اباعبدالله علیهالسلام و اذهب الیه. فبینا انا اطوف اذ اشار الى ایضا فرآه ابوعبدالله (ع) فقال: یا ابان! ایاک یرید هذا؟ قلت نعم. قال: فمن هو؟ قلت رجل من اصحابنا. قال هو على مثل ما انت علیه. قلت نعم. قال فاذهب الیه. قلت فاقطع الطواف؟ قال نعم. قلت و ان کان طواف الفریضه؟ قال نعم. قال فذهبت معه.
ابان بن تغلب مىگوید: با امام صادق (ع) طواف مىکردم. مردى از اصحاب ما خود را به من عرضه کرد و مىخواست براى حاجتى که دارد با او بروم. من نمىخواستم امام صادق (ع) را ترک گویم و خواستهى او را اجابت نمایم. او دوباره در طواف بعد به من اشاره نمود و درخواست خویش را تجدید کرد. امام متوجه او شد، به من فرمود: ابان! آیا او به تو اشاره مىکند؟ عرض کردم بلى. فرمود: او کیست؟ عرض کردم: مردى از اصحاب ماست. فرمود: آیا او هم مانند تو دوستدار اهلبیت است؟ عرض کردم: بلى. فرمود: به سویش برو، خواستهاش را اجابت کن. عرض کردم: طوافم را قطع کنم؟ فرمود: بلى قطع کن. عرض کردم: اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: بلى، اگر چه طواف واجب باشد. ابان مىگوید: طبق دستور امام، طواف خود را قطع نمودم و از پى انجام کار او رفتم.
عن ابن عباس قال: کنت مع الحسن بن على فى المسجد الحرام و هو معتکف و هو یطوف بالکعبه. فعرض له رجل من شیعته. فقال یابن رسولالله! ان على دینا لفلان فان رایت ان تقضى عنى. فقال: و رب هذه البنیه ما اصبح عندى شىء. فقال: ان رایت ان تستمهله عنى فقد تهددنى بالحبس. قال ابن عباس: فقطع الطواف و سعى معه. فقلت: یابن رسولالله: انسیت انک
معتکف؟ فقال لا و لکن سمعت ابى علیهالسلام یقول سمعت رسولالله صلى الله علیه و آله یقول: من قضى اخاه المومن حاجه کان کمن عبدالله تسعه آلاف سنه صائما نهاره و قائما لیله.
ابن عباس مىگوید: من و حضرت مجتبى (ع) در مسجدالحرام بودیم. او معتکف بود و طواف مىنمود. مردى از شیعیان به حضورش آمد، عرض کرد: یابن رسولالله! من به فلانى دین دارم، اگر ممکن است آن را از طرف من پرداخت کنید. حضرت فرمود: به صاحب این بنا قسم که امروز چیزى ندارم. عرض کرد پس بیایید از او بخواهید به من مهلت دهد، چه آنکه مرا تهدید به حبس نموده است. ابن عباس مىگوید: حضرت حسن علیهالسلام طواف را قطع نموده و با او به راه افتاد. عرض کردم: آیا فراموش کردید که در مسجد معتکفید؟ فرمود از یادم نرفته، اما از پدرم شنیدم که رسول اکرم (ص) فرموده: هر کس حاجت برادر خود را برآورده سازد مانند کسى است که نه هزار سال خدا را عبادت کند، روزها روزه باشد و شبها در قیام.
نتیجه آنکه کارهاى خوب همه خوب است، اما بعضى خوبتر. امام سجاد (ع) از پیشگاه خدا درخواست مىکند که او را به کارهایى وادارد که خوبتر است و بیشتر موجب خشنودى و رضایتش مىگردد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 9:3 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 117)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم و انطقنى بالهدى، و الهمنى التقوى، و وفقنى للتى هى ازکى، و استعملنى بما هو ارضى. امام سجاد علیهالسلام در این چهار جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق»، چهار درخواست از پیشگاه بارىتعالى مىنماید: اول، بار الها زبان مرا به نطقى گویا فرما که هدایتبخش و مایهى ایصال به حق باشد، دوم، بار الها! تقوى و تنزه را با افاضهى معنوى و اشراق روحانى خود به دلم الهام فرما، سوم، بار الها! مرا موفق نما به چیزى که هر چه بیشتر موجب تطهیر معنوى و نمو روحانیم باشد، و چهارم، بار الها! نیروى مرا در راهى به کار گیر که مایهى خشنودى و رضاى بیشتر ذات اقدست گردد.
به خواست خداوند توانا این چهار جمله از دعاى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام موضوع بحث و سخنرانى امروز است. از جملهى سرمایههاى پر ارج و گرانقدرى که آفریدگار جهان به انسان اعطا فرموده و مایهى اصلى آن را با سرشت بشر آمیخته، قدرت نطق است، نعمت سخن گفتن و همچنین نعمت نوشتن دو عامل بزرگ تعالى و تکامل انسانهاست. در پرتو این دو عامل ارزشمند، علوم نظرى و تجارب عملى نسلهاى گذشته به نسل امروز منتقل گردیده و از نسل امروز به نسلهاى بعد منتقل خواهد شد. زبان از جملهى جوارحى است که فعالیت آن در اختیار آدمى است، موقعى که مىخواهد سخن بگوید اراده مىکند که نقطهى فرماندهى تکلم که در مغز قرار دارد به زبان دستور دهد، زبان به حرکت درمىآید، و گوینده، با ارادهى خود، الفاظ و کلماتى را به هم مىآمیزد و منویات خود را به صورت سخن اظهار مىکند. پس قدرت سخن گفتن امرى است تکوینى و آفریدگار توانا در رحم مادر به جنین اعطا مىنماید. اما سخن گفتن و به کار گرفتن آن نیروى تکوینى، امرى است اختیارى و انسانها طبق ارادهى خود، زبان را به حرکت درمىآورند و تکلم مىکنند. امام سجاد (ع) در دعاى خود به پیشگاه خداوند درخواست سخن گفتن نمىنماید، چه آنکه خداوند، آن را در رحم مادر به وى اعطا فرموده است. دعاى امام (ع) انطاق و به سخن آوردن است، عرض مىکند: اللهم و انطقنى بالهدى، بار الها! زبان مرا به نطقى گویا فرما که هدایتبخش و مایهى ایصال به حق و حقیقت باشد. قرآن شریف، سلطه و حاکمیت حضرت بارىتعالى را نسبت به انسانها با تعبیرهاى مختلفى ذکر نموده، از آن جمله فرموده است: و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه. بدانید که خداوند بین انسان و مرکز ارادهاش حائل و فاصله مىشود. مىدانیم که کانون ارادهى آدمى از هر چیزى به وى نزدیکتر است و بر اثر این شدت قرب است که انسانها مىتوانند در کمتر از لحظه اراده کنند و به وضع خویشتن دگرگونى بخشند. قرآن شریف در آیهاى که مردم را از نزدیک بودن حضرت حق به مردم آگاه مىسازد فرموده است: بدانید که اگر خداوند اراده کند بین شما و دلتان که کانون اراده و نزدیکترین موجود به شماست فاصله مىشود، به عبارت دیگر مىتوان گفت خداوند از ما به خود ما نزدیکتر است و به قول آن شاعر که مىگوید: یار نزدیکتر از من به من است وین عجبتر که من از وى دورم چه کنم با که توان گفت که یار در کنار من و من مهجورم
القمى: ان الله یحول بین المرء و ما یرید. قمى در تفسیر این آیه مىگوید: خداوند قادر است بین آدمى و ارادهاش فاصله شود. امام (ع) مىخواهد عرض کند: بار الها! ارادهى من است که زبانم را به نطق مىآورد و مرا به تکلم وامىدارد. پروردگارا! تو که اینقدر نزدیکى که مىتوانى بین من و ارادهام حایل شوى بر من تفضل فرما و ارادهى گفتنم را در قبضهى خود قرار ده و آنچنان به نطقم آور که سخنانم بر وفق هدایت و رضاى تو باشد. مسلمانان مىدانند که دروغ و تهمت، پردهدرى و غیبت، دشنامگویى و اهانت، و دیگر سخنانى از این قبیل، گناه بزرگ و برخلاف هدایت کلام است. اما بعضى از مسلمانان پارهاى از آفات زبان را سخنانى عادى و بلامانع تلقى مىکنند، غافل از آنکه در نظر اولیاى گرامى اسلام این قبیل سخنان نیز مذموم و برخلاف هدایت کلام است و در اینجا بعضى از آن آفات با استفاده از شواهد روایات به عرض شنوندگان محترم مىرسد، امید است کمال توجه را مبذول دارند و عملا، در سخن گفتن، آنها را رعایت نمایند. پرحرفى و تکلم زیاد یکى از آفات زبان است و مىتواند منشاء عوارضى بد و مذموم گردد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من کثر کلامه کثر سقطه و من کثر سقطه کثرت ذنوبه و من کثرت ذنوبه کانت النار اولى به. رسول اکرم (ص) فرموده: کسى که زیاد حرف مىزند خطر سقوط و فروافتادنش بسیار است و کسى که سقوطش زیاد است گناهش نیز زیاد خواهد بود و کسى که گناهانش بسیار باشد آتش دوزخ براى او شایستهتر است. عن ابى عبدالله عن ابیه علیهماالسلام انه قال لرجل و قد کلمه بکلام کثیر. فقال: ایها الرجل: تحتقر الکلام و تستصغره. اعلم ان الله عز و جل لم یبعث رسله حیث بعثها و معها ذهب و لا فضه و لکن بعثها بالکلام و انما عرف الله جل و عز نفسه الى خلقه بالکلام و الدلالات علیه و الاعلام. امام صادق (ع) فرمود: مردى حضور پدرم زیاد حرف زد. امام باقر (ع) به وى فرمود: سخن را تحقیر مىکنى و آن را کوچک و ناچیز مىشمرى. بدان که خداوند پیمبران خود را با طلا و نقره مبعوث نفرمود، بلکه آنان را با کلام بین مردم فرستاد، و خداوند نیز خود را معرفى فرموده به وسیلهى کلام و به وسیلهى دلایل و نشانهها. یکى دیگر از آفات زبان این است که آدمى سخنى بگوید که به آن نیاز ندارد و فاقد خیر دنیا و آخرت باشد، گرچه گفتن چنین کلامى مباح است ولى از این جهت که موجب تضییع عمر گوینده و شنونده مىشود برخلاف اخلاق اسلامى است. گاهى از کسى سئوال مىکند که به آن احتیاج ندارد ولى شخص مورد سئوال در مضیقه قرار مىگیرد، مثلا از کسى در ماه رمضان مىپرسد: روزه دارى یا نه؟ او چون بیمار است روزه ندارد اما نمىخواهد بیمارى خود را به زبان بیاورد، نمىداند به آن پرسش چگونه پاسخ دهد، اگر بگوید روزه دارم دروغ گفته و اگر بگوید روزه ندارم، او از علت آن مىپرسد، و اگر به سئوالش پاسخ ندهد اهانت تلقى مىشود. به هر صورت، یک سئوال نابجا، مسلمانى را به گناه وادار مىکند و براى او ایجاد مشکلات مىنماید. در لسان روایات و کتب اخلاق، گفتن سخنى که بدان نیاز نیست به عنوان «ما لا یعنى» تلقى شده است. عن النبى صلى الله علیه و آله: من حسن اسلام المرء ترکه ما لا یعنیه. رسول اکرم (ص) فرموده: از جمله علائم حسن اسلام یک مسلمان ترک سخنى است که به آن احتیاج ندارد. ان رسولالله صلى الله علیه و آله قال لبعض اصحابه و هو مریض: ابشر! فقالت امه هنیئا لک الجنه. فقال رسولالله (ص): و ما یدریک؟ لعله قال ما لا یعنیه او منع ما لا یعنیه. رسول اکرم (ص) به یکى از اصحاب خود که مریض بود فرمود بشارت باد تو را! مادر بیمار با شنیدن سخن رسول اکرم (ص) به فرزندش گفت: بهشت بر تو گوارا باد! حضرت به وى فرمود: از کجا مىدانى گوارا بودن بهشت را براى فرزندت؟ شاید او سخنى را که مورد احتیاجش نبوده گفته است، یا چیزى را که احتیاج نداشته از دیگرى منع نموده است. گویى رسول اکرم (ص) مىخواهد بفرماید: بهشت گوارا را کسى دارد که در پروندهى عمل خود با مشکلات مواجه نشود، هر چند آن مشکل، گفتن سخنى باشد که احتیاج نداشته یا منع چیزى که مبتلابهش نبوده است.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع بحث و سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و الهمنى التقوى، بار الها! تقوى و پرهیز از نارواییها را با اشراق معنوى خود به روحم الهام فرما. الالهام ان یلقى الله فى النفس امرا یبعثه على الفعل او الترک و هو نوع من الوحى یخص الله به من یشاء من عباده. الهام عبارت از این است که خداوند در نفس انسان چیزى را القا کند که او را برانگیزد به انجام عملى یا ترک کارى. الهام نوعى از وحى است و حضرت بارىتعالى آن را اختصاص مىدهد به بندگانى که خواسته باشد.
نمونهى الهام الهى که با کلمهى وحى ادا شده و در قرآن شریف آمده است افاضهى معنوى حضرت بارىتعالى به مادر حضرت موسى است، موقعى که جان طفل نوزادش در معرض خطر قرار داشت خداوند با الهام خود موجبات نجاتش را فراهم آورد. و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین. ما به مادر موسى الهام نمودیم که طفل خود را شیر دهد و موقعى که بر جان کودک ترسید او را با جعبهى سربسته و محفوظى به رود نیل افکند و ترس و اندوهى به خود راه ندهد که ما بچه را به تو برمىگردانیم و او را از پیمبران خود قرار خواهیم داد. براى آنکه همهى انسانها، از هر قوم و نژاد، امهات فضایل و رذایل اخلاق را بشناسند و براى تامین سعادت خویش عملا آنها را به کار بندند، آفریدگار حکیم، نیروى درک پاکیها و ناپاکیهاى اصلى و اساسى را با سرشتشان آمیخته است. از این رو به طور فطرى و طبیعى و بدون نیاز به مدرسه و معلم همه مىفهمند که اداى امانت، وفاى به عهد، راستگویى و انصاف خوب است، خیانت در امانت، عهدشکنى، دروغگویى، و بىانصافى بد و قبیح است. قرآن شریف در این باره فرموده: و نفس و ما سواها. فالهمها فجورها و تقواها. قد افلح من زکاها. و قد خاب من دساها. قسم به جان بشر و قسم به خداوندى که آن را موزون و معتدل آفریده، و نیک و بدش را به وى الهام نموده است. بدون تردید کسى که نفس خود را از بدیها پاک و منزه دارد رستگار خواهد بود. و کسى که آن را آلوده به گناه و سیئات نماید زیانکار است. و این الهام عمومى را که به همهى انسانها از طرف بارىتعالى اعطا گردیده در روانشناسیهاى امروز «وجدان اخلاقى» مىخوانند. همانطور که ملاحظه مىکنید در الهام فطرى، فجور و تقوى در کنار هم آمده است. به شرحى که توضیح داده شد این الهام عمومى ناظر به امهات فضایل و رذایل اخلاق است. حضرت زینالعابدین ( ع) که در دعاى خود به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و الهمنى التقوى، مقصود امام تقواى وسیع و دامنهدارى است که جمیع شئون مادى و معنوى را در بر گیرد و تمام افکار و اعمال امام بر وفق رضا و خشنودى ذات اقدس الهى باشد. حضرت صدیقهى طاهره، زهرا علیهاالسلام ضمن یکى از دعاهاى خود چنین درخواستى از پیشگاه بارىتعالى نموده عرض مىکند: و الهمنى طاعتک و العمل بما یرضیک و التجنب بما یسخطک. بار الها! طاعت و فرمانبردارى خود را به من الهام فرما به گونهاى که تمام اعمالم بر وفق رضاى تو باشد و به آنچه مایهى سخط و غضب توست اجتناب نمایم. تقوى در شرع مقدس عبارت از ملکهاى است که بر اثر مجاهده و کوشش در نفس متقى پدید مىآید و او را وادار مىکند که اوامر الهى را اطاعت نماید و خویشتن را از عذابهاى مخوف و سنگین مصون دارد. راغب مىگوید: الوقایه حفظ الشىء مما یوذیه و یضره و التقوى جعل النفس فى وقایه مما یخاف. «وقایه» نگاه داشتن چیزى است از آنچه موجب اذیت و ضرر است، و تقوى عبارت از این است که آدمى نفس خود را از آنچه مایهى خوف و هراس است حفظ کند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: لا یغرنک بکاءهم انما التقوى فى القلب. امام صادق (ع) فرمود: گریههاى آنان تو را مغرور ننماید چه آنکه جایگاه تقوى در اعماق قلوب انسانهاست.
با توجه به اینکه تقوى ملکهى نفسانى است و پایگاه آن دل است و با در نظر گرفتن این مطلب که الهام الهى نیز فیضى است نفسانى و خداوند آن را به هر کس که اراده کند اعطا مىنماید امام سجاد (ع) در دعاى خود از پیشگاه خداوند مىخواهد که تقوى و پاکى روحش را با الهام معنوى و نفسانى که افاضه مىفرماید تقویت کند. به موجب روایات براى تقوى قدر و منزلتى است رفیعتر از ایمان چه آنکه هر کس واجد تقوى است واجد ایمان نیز هست و ممکن است کسانى از نعمت ایمان برخوردار باشند اما فاقد ملکهى تقوى. عن الوشاء عن ابىالحسن علیهالسلام قال: سمعته یقول: الایمان فوق الاسلام بدرجه و التقوى فوق الایمان بدرجه. وشاء مىگوید از حضرت ابىالحسن (ع) شنیدم که فرمود: ایمان یک درجه از اسلام بالاتر است و تقوى نیز یک درجه از ایمان بالاتر. تقوى داراى درجات و مراتبى است همانطور که ایمان نیز مراتب و درجاتى دارد. عالیترین مراتب تقوى براى کسانى است که مصداق واقعى این آیهى شریفه هستند: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته. اى مردم باایمان! بکوشید تا به حق تقوى یعنى به تقوایى کامل دست یابید و نایل گردید. از امام صادق (ع) دو حدیث راجع به این آیه رسیده و در بعضى از تفاسیر هر دو حدیث از پى هم آمده است. حدیث اول: سئل عن الصادق علیهالسلام عن هذه الایه قال: یطاع و لا یعصى و یذکر فلا ینسى و یشکر و لا یکفر. امام (ع) حق تقوى را چنین بیان نمود: اوامر الهى همواره مطاع باشد و هرگز از دستورش تخلف نشود، دل متقى پیوسته در یاد او باشد و هرگز فراموشش ننماید، متنعم به نعمتهاى او شکرگزار عطایایش باشد و هیچ نعمتى را کفران ننماید. انجام این اعمال که حق تقوى است از عهدهى اولیاى بزرگ الهى برمىآید، مومنین عادى تا این حد وسیع تقوى ندارند، از این رو در حدیث دوم، امام صادق (ع) ارفاق الهى را مژده داده است: العیاشى عنه علیهالسلام، سئل عنها فقال: منسوخه. قیل: ما نسخها؟ قال: قول الله تعالى: اتقوا الله ما استطعتم. عیاشى از امام صادق (ع) نقل نموده که از آن حضرت دربارهى این آیه سئوال شد. حضرت فرمود: نسخ شده است. گفته شد کدام آیه این آیه را نسخ نموده است. فرمود: آن آیه که دستور داده شد: به قدر توانایى و استطاعت خود متقى باشید. امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعا که موضوع سخنرانى و بحث امروز است به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و وفقنى للتى هى ازکى، بار الها! مرا موفق بدار به چیزى که هر چه بیشتر موجب طهارت و پاکى و مایهى نمو و رشد روحانیم گردد. قد تکرر الحدیث ذکر الزکوه و التزکیه، و اصل الزکوه فى اللغه الطهاره و النماء و البرکه و المدح، و کل ذلک قد استعمل فى القرآن و الحدیث. «زکوه» و «تزکیه» در احادیث، مکرر ذکر شده است، و اصل «زکوه» در لغت به معناى طهارت، نمو، برکت، و مدح است، و همهى این معانى در قرآن شریف و روایات آمده است. به منظور تبیین مطلب براى هر یک از معانى «زکوه» شاهدى از قرآن شریف ذکر مىشود. زکوه به معناى طهارت: قد افلح من زکیها، و قد خاب من دسیها. بىگمان رستگارى براى کسانى است که نفس خود را از اخلاق ذمیمه و اوصاف پلید تطهیر مىنمایند. زکوه به معناى نمو و برکت: ذلکم ازکى لکم و اطهر. مجمعالبحرین در مادهى (ز ک و) این آیه را چنین معنى مىکند: اى انمى لکم و اعظم برکه، یعنى: این عمل که در آیه ذکر شده براى شما نمو بیشتر و برکت عظیمتر در بر دارد. زکوه به معناى «مدح»: فلا تزکوا انفسکم هو اعلم بمن اتقى، خویشتن را مدح و تمجید ننمایید چه آنکه خداوند به ضمیرتان آگاه است و مىداند کدام یک از شما واجد نعمت تقوى است. مهمترین ماموریت فرستادگان الهى آن بود که نفوس مردم را از پلیدى شرک تزکیه و تطهیر نمایند و اندیشههاى باطلى را که دربارهى بت و بتپرستى داشتند از صفحات خاطرشان بزدایند و آنان را به راه یکتاپرستى سوق دهند. قرآن شریف دربارهى ماموریت آسمانى حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله مىفرماید : یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه. آیات الهى را بر آنان تلاوت نماید، ارواحشان را از شرک تطهیر کند، و پس از آنکه یکتاپرستى را قبول نمودند کتاب و حکمت بارىتعالى را به آنان بیاموزد و از تعالیم سعادتبخش اسلام آگاهشان نماید. دعوت به توحید و تطهیر دلهاى آلودهى بشر در سرلوحهى دعوت پیمبران الهى قرار داشت و این مهم که زیربناى مکتب انسانساز انبیاست آنقدر مورد توجه بود که اولین ماموریتى را که خداوند به حضرت موسى بن عمران محول فرمود این بود که نزد فرعون برود و تطهیر دل او را با وى در میان بگذارد و اگر مایل باشد از خودپرستیش برهاند و به صراط سعادت هدایتش نماید. اذهب الى فرعون انه طغى. فقل هل لک الى ان تزکى؟ و اهدیک الى ربک فتخشى. نزد فرعون برو که به سرکشى و طغیان گراییده است. به او بگو آیا براى تطهیر و تزکیهى نفس خود آمادگى دارى که تو را به پروردگارت هدایت نمایم تا از عظمت او بترسى و از ادعاى ربوبیت دست بردارى؟ اولیاى بزرگ اسلام براى تزکیهى نفس و نیل به کمال معنوى همواره، متوجه به خداوند بودند و در این باره از ذات اقدس الهى استمداد مىنمودند. عن سعید ابن ابىهلال قال: کان رسولالله صلى الله علیه و آله اذا قرء هذه الایه: «قد افلح من زکاها» وقف، ثم قال: اللهم آت نفسى تقواها، انت ولیها و مولیها و زکها و انت خیر من زکاها. سعید ابن ابىهلال مىگوید: روش پیمبر گرامى اسلام (ص) این بود که وقتى آیهى «قد افلح من زکاها» را مىخواند، قدرى توقف مىنمود، سپس به پیشگاه خداوند عرض مىکرد: بار الها! تقواى نفسم را به من بده که تو ولى و مولاى نفس من هستى، آن را تزکیه و تطهیر کن که تو بهترین تزکیهکنندهاى. امام سجاد (ع) همانند جد بزرگوارش رسول اکرم (ص) براى بهرهمندى بیشتر از تزکیهى نفس به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و وفقنى للتى هى ازکى، بار الها! مرا موفق بدار به صفات و خصالى که پاکیزهترین وسیله براى تزکیهى نفس انسان باشد تا بر اثر آن به نماء بیشتر و اجر فزونتر دست یابم. حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى چهارم دعا که آخرین قسمت سخنرانى و بحث امروز است به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و استعملنى بما هو ارضى، بار الها! نیروى مرا در راهى به کار گیر که هر چه بیشتر موجب خشنودى و رضایت ذات اقدست باشد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 8:56 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 116)
هدایت مردم به آیین الهى یعنى جهاد با زبان همانند جهاد با شمشیر در میدان جنگ داراى ارزش و اهمیت بسیار است. با توجه به بعضى از روایات که دربارهى پاداش هدایت رسیده است شاید بتوان گفت که این عمل بزرگ و مقدس ممکن است هدایتکننده را از استحقاق عفو الهى برخوردار سازد.
قال امیرالمومنین علیهالسلام: لما وجهنى رسولالله صلى الله علیه و آله الى الیمن قال یا على! لا تقاتل احدا حتى تدعوه الى الاسلام و ایم الله لان یهدى الله عز و جل على یدیک رجلا خیر لک مما طلعت علیه الشمس و غربت و لک ولاءه.
على (ع) فرمود: وقتى رسول اکرم (ص) ماموریت یمن را به من محول فرمود دستور داد: با کسى مقاتله نکن تا او را به دین اسلام دعوت نمایى، به حق قسم که اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت نماید بهتر است براى تو از تمام آنچه آفتاب بر آن مىتابد و غروب مىکند و حکومت آن براى تو باشد.
اهمیت و ارزش هدایت مردم در عبارت آخر حدیث رسول اکرم (ص)، یعنى جملهى «و لک ولاءه» نهفته است زیرا اگر ارزش هدایت یک انسان که خدمت بزرگ معنوى است بهتر از مالکیت کرهى زمین با همهى محتویاتش و همچنین سیاراتى که آفتاب بر آنها طلوع و غروب مىکند، مىبود، در نظر على (ع) ارزشى نمىداشت. اما با افزودن «لک ولاءه» مقام رفیع هدایت انسان روشن شد، زیرا مالکیت دنیاى مادى منهاى عدل و داد نزد على (ع) قدر و منزلتى ندارد ولى دنیاى به ضمیمهى عدل، ارزشمند و مهم است. جالب آنکه پارهاى از سخنان آن حضرت در ایام زمامداریش مبین همین مطلب است: قال عبدالله بن عباس دخلت على امیرالمومنین علیهالسلام بذى قار و هو یخصف نعله. فقال لى: ما قیمه هذا النعل؟ فقلت لا قیمه لها. فقال (ع): و الله لهى احب الى من امرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا.
موقعى که على (ع) با لشکریان خود براى جنگ بصره مىرفت، عبدالله بن عباس مىگوید: در ذىقار بر آن حضرت وارد شدم در حالى که کفش کهنهى خود را تعمیر مىنمود. به من فرمود: این نعل چقدر مىارزد؟ عرض کردم قیمتى ندارد. فرمود به خدا قسم، این نعل کهنه و بىارزش نزد من محبوبتر از حکومت نمودن بر مردم است، مگر آنکه بتوانم در این حکومت، حقى را اقامه نمایم یا باطلى را دفع کنم. آرى على (ع) حکومت را از دیدگاه مادى نمىنگرد، ارزش حکومت نزد او از این جهت است که بتواند از این سنگر به نفع حق استفاده کند یا باطلى را از میان بردارد.
خلاصه اینکه نمىدانیم چه اعمال خیرى مىتواند عاملش را مستحق عفو الهى نماید، بعید نیست جهاد با شمشیر و کشته شدن در راه خدا، یا جهاد با زبان و هدایت نمودن مردم گمراه به دین اسلام موجب شود که جهادکنندگان به استحقاق عفو الهى نائل گردند و خداوند از گناهانشان درگذرد.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم این قطعهى دعا که موضوع سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و لا فى عملى ما استحق به عفوک، بار الها! در کارهایم عملى نیست که مرا مستحق عفو و بخشش تو نماید.
حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى سوم این قطعهى دعا که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و ما لى بعد ان حکمت على نفسى الا فضلک، فصل على محمد و آله و تفضل على.
بار الها! بعد از بررسى و حکمى که دربارهى خود نمودهام راهى جز فضل و رحمت تو براى خویش نیافتهام، پس بر محمد و آلش درود فرست و بر من تفضل فرما.
براى آنکه معناى حکم نمودن امام دربارهى خودش، که ضمن دعا آمده است، روشن گردد حدیثى را از مولى الموحدین على (ع) به عرض شنوندگان محترم مىرساند، ممکن است با توجه و دقت در یکى از مضامین آن معناى کلام حضرت على بن الحسین علیهماالسلام واضح گردد. ان للدعاء اربع خصال: اخلاص السریره و احضار النیه و معرفه الوسیله و الانصاف فى المساله. على (ع) فرموده: چهار خصلت در دعا باید رعایت شود: اول اخلاص ضمیر، دوم حاضر ساختن نیت در دل، سوم شناخت وسیلهى استجابت، چهارم انصاف دادن در امر مورد درخواست.
امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا اعتراف مىکند که «در من چیزى نیست که مغفرت تو را ایجاب کند»، در جملهى دوم عرض مىکند «عملى ندارم که مرا مستحق عفوت نماید»، در جملهى سوم مىخواهد بگوید «بار الها! من اوضاع و احوال خودم را سنجیدم، با دقت، تمام ابعادش را بررسى نمودم، سرانجام، قضاوتم به این نتیجه رسیده است که اگر بخواهم از تو درخواستى منصفانه نمایم باید عرض کنم که تنها راه نجاتم تفضل و رحمت توست، بار الها! بر من تفضل فرما و مشمول رحمتم قرار ده».
پیش از بحث دربارهى تفضل حضرت بارىتعالى به استناد بعضى از آیات و روایات، لازم مىداند فرق بین استحقاق و تفضل را، با ذکر مثالى روشن، به عرض شنوندگان محترم برساند. فرض کنید قسمتى از سیمکشى برق منزل شما بر اثر اتصالى سوخته و نیاز به تعویض دارد. کارگر فنى را به منزل مىآورید تا مخارج تعمیر آن را تعیین کند و اصلاح نماید. او پس از رسیدگى مىگوید: سه هزار تومان جنس لازم دارد و دو هزار تومان اجرت. موافقت مىکنید و مىگویید هر چه زودتر جنس را تهیه کند و مشغول کار شود. ساعتى بیش نمىگذرد که او لوازم را خریدارى نموده و به منزل مىآید و مشغول مىشود. شما از نزدیک، ضمن نگاه کردن به کار او، سر صحبت را باز مىکنید و از عائلهى او مىپرسید، جواب مىدهد، همسر و سه فرزند خردسال دارم، سال گذشته پدرم از دنیا رفت، مادر و دو خواهر کوچکم بر عائلهام افزوده شده و باید خرج
همهى آنها را بدهم. شما در باطن از سنگینى مخارج او متاثر مىشوید، تصمیم مىگیرید که به او کمکى نمایید. موقعى که کارش تمام مىشود و مىخواهید قیمت جنس و اجرت او را پرداخت کنید، به جاى پنج هزار تومان ده هزار تومان مىدهید و مىگویید: پنج هزار تومان براى جنس و اجرت، اما پنج هزار تومان دیگر را مىدهم که مادر و دو خواهر کوچک شما دو سه روزى مهمان من باشند، خواهش مىکنم آن را بپذیرید. کارگر فنى هم با کمال ادب و تشکر، آن را مىپذیرد. پنج هزار تومان قیمت جنس و اجرت کار، استحقاق است و باید حتما بدهید و اگر از آن چیزى کم بگذارید کارگر فنى حق دارد مطالبه کند، اما پنج هزار تومان دیگر تفضل است، شما الزامى ندارید و او هم نمىتواند مطالبه کند، فقط بزرگوارى و تفضل شما موجب پرداخت این مبلغ گردیده است. تمام انسانها مخلوق بارىتعالى و مملوک واقعى او هستند. جسم و جان و همهى قواى درونى و برونى آنان ملک واقعى خداوند است. آفریدگار حکیم، بشر را به تمام نیروهایى که براى زندگى لازم است مجهز نموده و همهى نعمتهایى را که براى ادامهى حیات ضرورت دارد در اختیارش قرار داده است و در مقابل این همه عطایا او را به تکالیفى مکلف ساخته و به اداى وظایفى موظفش نموده است. اگر به تکالیف خود عمل نمود و اوامر مولاى واقعى خود را اجرا کرد بندهاى است وظیفهشناس و درستکار، و اگر عمل ننمود بندهاى است متخلف و گناهکار، او در عطایاى آفریدگار، که امانهاى الهى است، خیانت نموده و از مرز حق تجاوز کرده است. به حکم عقل، گناهکارى که در امانت خیانت نمود مستحق مجازات کیفر است. اما کسى که به وظیفه عمل نمود و با درستى قدم برداشت استحقاق پاداش ندارد بلکه
از روى تفضل و احترام به درستکارى سزاوار است مورد تشویق و تقدیر واقع شود. به عبارت دیگر، درستکارى، انجام وظیفه است و کسى که وظیفهى خود را به درستى انجام داده حق مطالبهى پاداش ندارد بلکه اگر به وى پاداشى اعطا شود بر اساس تفضل است. از این رو قرآن شریف کیفر دوزخیان را در قیامت به گناهان و اعمال بد آنان که در دنیا مرتکب شدهاند مستند مىنماید، و بهشت رفتن بهشتیان را ناشى از تفضل و رحمت خداوند مىخواند و در اینجا یک آیه راجع به عذاب الهى که حاکى از استحقاق است و چند آیه راجع به بهشت که از تفضل سخن مىگوید ذکر مىشود:
ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید. فرشتگان عذاب به دوزخیان مىگویند: این کیفر اعمالى است که خودتان پیشاپیش فرستادهاید و خداوند به بندگان ستم نمىنماید.
و من عمل صالحا فلانفسهم یمهدون. لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات من فضله.
کسانى که در دنیا اعمال خوب انجام مىدهند براى خودشان جایگاه آسایش مهیا مىنمایند که خداوند افرادى را که داراى ایمان و عمل صالحند از پاداش فضل و رحمت خود برخوردار مىسازد.
در سورهى دخان فرموده است: ان المتقین فى مقام امین، فى جنات و عیون، و بعد از چند آیه مىفرماید: فضلا من ربک، ذلک هو الفوز العظیم. بىگمان اهل تقوى در مقام امن قرار دارند و در باغهاى بهشتى و چشمهسارها، سپس از نعمتهایى نام مىبرد و در پایان مىفرماید:
این عطایا از فضل و رحمت پروردگار است که این خود، پیروزى و فوزى است عظیم.
و قالوا الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن، ان ربنا لغفور شکور. الذى احلنا دار المقامه من فضله.
بهشتیان پس از آنکه در جایگاه خود مستقر شدند مىگویند: حمد براى خداوندى است که اندوه و غم را از ما زایل نمود، که پروردگار ما بخشنده و منعم است. او خداوندى است که از فضل و رحمت خود ما را در اقامتگاه دائمى وارد نمود.
ملاحظه مىکنید، در این چند آیه صریحا ذکر شده است که خوبان و اهل تقوى از فضل و رحمت بارىتعالى به جنت خلد راه مىیابند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: و الذى نفسى بیده ما من الناس احد یدخل الجنه بعمله. قالوا و لا انت یا رسولالله؟ قال: و لا انا، الا ان یتغمدنى الله برحمه منه و فضل و وضع یده على فوق راسه و طول بها صوته.
رسول اکرم (ص) فرمود: قسم به خدایى که جان من در قبضهى قدرت اوست هیچ فردى از مردم نیست که بر اثر اعمال خوب خود وارد بهشت شود، یعنى بهشتیان در پرتو رحمت الهى به بهشت راه مىیابند. عرض کردند یا رسولالله! شما هم؟ فرمود بهشت رفتن من هم به استناد عملم نیست، اما خداوند مرا در دریاى رحمت و فضل خود فرومىبرد. در این موقع دست خود را روى سر گذارده بود و با صداى ممتد سخن مىگفت.
امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعاى مورد بحث امروز، موضوع آخرین قسمت سخنرانى، بر اساس امیدوارى به فضل و رحمت
حضرت بارىتعالى عرض مىکند:
و ما لى بعد ان حکمت على نفسى الا فضلک، بار الها! بعد از بررسى در وضع خویشتن حکمى که دربارهى خودم نمودم این است که راهگشایى براى نجات جز فضل و رحمت تو را ندارم.
پس امام (ع) در مقام دعا باید خواستار فضل الهى شود. به شرحى که در سخنرانى اول معروض افتاد ذکر صلوات، دعا را به استجابت نزدیک مىکند، چه آنکه صلوات، خود، دعایى است که هر کس از بارىتعالى درخواست نماید مستجاب مىشود، از این رو در دعاهاى صحیفه، امام سجاد (ع) بسیار بر رسول اکرم (ص) و اهلبیت مکرمش درود فرستاده است. در اینجا نیز براى آنکه دعاى درخواست تفضلش به اجابت نزدیک شود عرض مىکند:
فصل على محمد و آله و تفضل على، بار الها! درود فرست بر محمد و آلش و مرا مشمول تفضل و رحمت خود قرار بده.
از عواملى که مىتواند بندگان باایمان را به خدا نزدیک کند و فضل و رحمت او را شامل حالشان نماید بسیار استغفار نمودن است. در پایان بحث امروز چند روایت را که دربارهى ذکر استغفار رسیده تقدیم شنوندگان محترم مىنماید، امید است مورد توجه کامل قرار دهند و در شبانهروز مکرر استغفار نمایند و از این راه زمینهى شمول فضل الهى را نسبت به خودشان فراهم آورند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام: ان رسولالله صلى الله علیه و آله کان لا یقوم من مجلس و ان خف حتى یستغفر الله عز و جل خمسا و عشرین مره.
امام صادق (ع) فرمود: معمول رسول اکرم (ص) این بود که از هیچ مجلسى برنمىخاست، هر چند مقدار توقفش در آن مجلس کم باشد، مگر آنکه بیست و پنج بار استغفار مىنمود.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اکثروا من الاستغفار فى بیوتکم و فى مجالسکم و على موائدکم و فى اسواقکم و فى طرقکم و اینما کنتم فانکم لا تدرون متى تنزل المغفره.
رسول اکرم (ص) فرمود: زیاد استغفار نمایید، در منازلتان، در مجالستان، در کنار سفرهى طعامتان، در بازارها و رهگذرهایتان، و هر جا که هستید، چه آنکه شما نمىدانید که مغفرت حضرت بارىتعالى چه وقت نازل مىشود.
عن على علیهالسلام قال: العجب ممن یقنط و معه الممحاه. قیل و ما الممحاه؟ قال الاستغفار.
على (ع) فرمود: عجب از کسى است که مایوس مىشود با آنکه وسیلهى محو گناه در اختیار دارد. عرض شد آن وسیله چیست؟ فرمود استغفار.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 8:53 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(115 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و لیس عندى ما یوجب لى مغفرتک، و لا فى عملى ما استحق به عفوک، و ما لى بعد ان حکمت على نفسى الا فضلک، فصل على محمد و آله، و تفضل على.
امام سجاد علیهالسلام در این چند جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» به پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! چیزى نزد من نیست که ایجاب کند تو مرا بیامرزى، بار الها! در کارهایم عملى نیست که مرا مستحق عفو تو نماید، بار الها! بعد از بررسى و حکمى که دربارهى خود نمودهام رهگشایى جز فضل و رحمت تو را ندارم، پس بر محمد و آلش درود فرست و بر من تفضل فرما. به خواست خداوند توانا این قطعه از دعاى حضرت على بن الحسین (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. به شرحى که در سخنرانى قبل توضیح داده شد، چهار مطلب محتواى چهار جملهى دعاى امام سجاد (ع) بود: اول وفود و ورود به مغفرت الهى، دوم قصد عفو و بخشش بارىتعالى، سوم اشتیاق به گذشت حضرت حق، و چهارم وثوق و اعتماد به فضل او.
در قطعهى دعاى مورد بحث امروز، ابتدا راجع به مغفرت و عفو خداوند دو جمله به پیشگاه الهى عرض نموده و سپس نتیجه مىگیرد که فقط به فضل و رحمت خداوند امیدوار است و بس.
براى وقوف به مطلب امام (ع) لازم است دربارهى هر یک از سه جمله به قدر لازم بحث شود. در جملهى اول عرض مىکند: و لیس عندى ما یوجب لى مغفرتک، بار الها! چیزى نزد من نیست که ایجاب کند تو مرا بیامرزى.
اولین مطلب شایان دقت که در این کلام آمده و مسلمانان باید همواره به آن توجه داشته باشند این است که خداوند در قرآن شریف مکرر از مغفرت گناهان سخن گفته و به مردم گناهکار وعدهى گذشت و غفران داده است، اما در هیچ آیهاى از خود، سلب اراده و اختیار ننموده بلکه مغفرت خویش را وابسته به مشیت خود فرموده است و اگر در موردى گناهکار شایسته و لایق غفران نباشد ارادهى الهى به مغفرت او تعلق نمىگیرد و بخشوده نمىشود، خواه گناهش ظاهر و جوارحى باشد و خواه گناهش درونى و معنوى، و این مطلب در خلال بعضى از آیات تصریح شده است. در یک آیه فرموده: ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء.
خداوند گناه کسى را که به او شرک آورده است نمىآمرزد اما در مورد گناهان غیر شرک، مغفرت بارىتعالى شامل کسانى مىشود که مشیت او بر غفران آنان تعلق گرفته باشد. در کنار معصیتهاى جوارحى که آشکارا انجام مىشود مانند دروغ و تهمت، گناهانى وجود دارد که در ضمیر مردم نهفته است، اگر آنها را به زبان بیاورند آشکار مىشود، اگر نه پنهان مىماند، مانند راضى بودن به وقوع ظلم، و موافقت درونى و باطنى با بقاى ظالم و ادامهى ستم. شاید بعضى از مسلمانان ندانند که رضایت پنهانى به گناه، خود از گناهان بزرگ است. در این باره روایات زیادى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است.
عن على علیهالسلام قال: الراضى بفعل قوم کالداخل فیه معهم، و على کل داخل فى باطل اثمان: اثم العمل به و اثم الرضا به. على (ع) فرموده: کسى که راضى به عمل مردمانى باشد همانند شخصى است که خود در آن عمل با آنان همکارى داشته است، و اگر در امر باطلى راضى باشد براى چنین کسى دو گناه است: یکى گناه اصل عمل و آن دیگر گناه رضایت داشتن به آن عمل است.
مغفرت و بخشش گناهان درونى اشخاص همانند گناهان برونى آنان وابسته به مشیت حضرت بارىتعالى است، و این مطلب نیز در قرآن شریف آمده است: ان تبدوا ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله فیغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء. اگر نیت بدى را که در باطن دارید آشکار نمایید یا آنکه پنهان نگاه دارید مورد محاسبهى الهى قرار مىگیرید، هر کس را که بخواهد مىبخشد و هر کس را که بخواهد با عذاب خود کیفر مىدهد.
به موقع است در اینجا تذکر داده شود که در مقابل نیتهاى بد و عذاب الهى، نیتهاى خوب و مرضى خداوند نیز مورد محاسبه است و صاحبش از اجر و پاداش بارىتعالى برخوردار مىگردد، و این هر دو در مورد واقعهى کربلا مصداق دارد. راجع به کسانى که در نیت،
به قتل حضرت ابىعبدالله الحسین علیهالسلام راضى بودهاند در «زیارت وارث» چنین آمده است:
لعن الله امه قتلتک و لعن الله امه ظلمتک و لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به.
لعن خداوند به کسانى که تو را کشتند، لعن خداوند به کسانى که دربارهات ستم کردند، لعن خداوند به کسانى که قتل مظلومانهى تو را شنیدند و در دل به وقوع آن رضایت دادند.
اما کسانى که قیام حسین (ع) را قیام الهى و مرضى خداوند دانسته و دوستار آن حضرت و عمل مقدسش هستند در اجر و ثواب با اصحاب شهیدش شریکند و این سخن را جابر بن عبدالله انصارى، موقعى که براى زیارت قبر مقدس امام، و قبور شهداى بزرگوارش به کربلا آمده بود به استناد حدیث رسول اکرم (ص) به عطیه گفته است. جابر پس از آنکه به شهیدان کربلا سلام نمود و به مراتب وفادارى آنان به تعالیم الهى و مجاهده در راه حق شهادت داد، چنین گفت:
و الذى بعث محمدا صلى الله علیه و آله بالحق لقد شارکنا کم فى ما دخلتم فیه . قال عطیه فقلت لجابر: فکیف و لم تهبط وادیا و لم تعل جبلا و لم تضرب بسیف و القوم قد فرق بین رووسهم و ابدانهم و اوتمت اولادهم و ارملت الازواج. فقال لى: یا عطیه سمعت حبیبى رسولالله صلى الله علیه و آله قال: من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرک فى عملهم و الذى بعث محمدا صلى الله علیه و آله بالحق ان نیتى و نیه اصحابى على ما مضى علیه الحسین علیهالسلام و اصحابه.
قسم به خدایى که حضرت محمد (ص) را به پیمبرى مبعوث نمود ما شریک شما هستیم در آنچه شما در آن وارد شدید. عطیه مىگوید به جابر گفتم: چگونه تو شریک اصحاب حسین (ع) هستى با آنکه در وادى پستى فرود نیامدى و از کوهى بالا نرفتى و شمشیرى نزدى و اینان بین سر و بدنشان جدایى افتاد، اطفالشان یتیم و زنانشان بیوه شدند. جابر گفت: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا (ص) شنیدم فرمود: کسى که مردمى را دوست دارد در قیامت با آنان محشور مىشود و کسى که عمل قومى را دوست دارد در کار آنان شریک است و به حق قسم که نیت من و نیت اصحاب من بر همان راه و روشى است که حسین (ع) و اصحابش پیمودهاند.
خلاصه اینکه نیت خوب عبادت است و پاداش آن ثواب و اجر الهى است، و نیت بد گناه است و اگر خداوند آن را نیامرزد عذاب و کیفر او را از پى خواهد داشت.
عن على علیهالسلام قال: و بما فى الصدور تجازى العباد.
على (ع) فرموده: جزاى بد و خوب بندگان طبق نیتهایى است که در دل دارند.
از آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که خداوند در کتاب مجید وعدهى مغفرت گناهان را به مردم داده است به شرط آنکه بخشش گناه بر وفق خواسته و ارادهى او باشد و اگر در موردى مشیت بارىتعالى به عللى که ما نمىدانیم به عفو گناهکار تعلق نگیرد آمرزیده نمىشود، خواه گناهش ظاهرى باشد و آشکار و خواه گناهش درونى باشد و پنهان. بنابراین آمرزیدن گناه براى خداوند الزامى نیست و جملهى اول دعاى امام سجاد (ع) در قطعهى موضوع بحث امروز ناظر به
همین مطلب است، او به پیشگاه بارىتعالى عرض مىکند:
و لیس عندى ما یوجب لى مغفرتک، بار الها! چیزى نزد من نیست که ایجاب کند تو مرا بیامرزى و مشمول بخشش و عفو خود قرار دهى.
ارادهى خداوند به مغفرت گناهکاران مایهى امیدوارى آنان است و از خطر یاس که منشاء بسیارى از بدبختیها و محرومیتهاست مصونشان مىدارد. تعلیق مغفرت به مشیت، سد راه غرور آنان است و نمىگذارد گناهکاران، فکر ایمنى از عذاب الهى در سر بپرورند و در نتیجه، گناهکار همواره خویشتن را بین خوف و رجا احساس مىکند و این خود یکى از تعالیم دینى است و تمام پیروان قرآن شریف باید همواره چنین باشند و در این باره روایات زیادى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: لا یکون العبد مومنا حتى یکون خائفا راجیا و فى حدیث آخر: ارج الله تعالى رجاء لا یجرئک على معصیته و خف الله تعالى خوفا لا یویسک عن رحمته.
امام صادق (ع) فرموده: بندهى خداوند به مقام ایمان نمىرسد تا آنکه واجد خوف و رجا گردد و در حدیث دیگر فرموده: به خداوند امیدوار باش تا حدى که تو را در گناه، جرى و جسور نکند، و از خداوند بترس به اندازهاى که تو را از رحمت او مایوس ننماید.
عن الکاظم علیهالسلام قال: یا هشام! لا یکون الرجل مومنا حتى یکون خائفا راجیا و لا یکون خائفا راجیا حتى یکون عاملا لما یخاف و یرجو.
حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: اى هشام! مرد
مسلمان به مقام ایمان نمىرسد تا آنکه خائف و امیدوار باشد و به مقام خوف و رجا نایل نمىگردد تا آنکه بر وفق ترس و امیدش عمل نماید.
عن على علیهالسلام قال: لا تامنن على خیر هذه الامه عذاب الله لقوله تعالى: فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون و لا تیاسن لشر هذه الامه من روح الله لقوله تعالى: انه لا ییاس من روح الله الا القوم الکافرون.
على (ع) فرموده: براى بهترین افراد این امت از عذاب خداوند ایمن مباشید که در قرآن شریف فرموده: از مکر خداوند ایمنى ندارند مگر گروه زیانکاران، و براى بدترین فرد این امت از رحمت خداوند مایوس نباشید که در قرآن شریف فرموده: از رحمت خداوند مایوس نیستند مگر گروه کفار.
از آنچه مذکور افتاد روشن شد که مغفرت گناهکاران براى خداوند الزامى نیست بلکه معلق به مشیت و ارادهى ذات مقدس اوست و نتیجهى مهم وعدهى مغفرت خداوند از یک طرف و تعلیق آن به مشیت او از طرف دیگر آن است که مسلمانان همواره بین خوف و رجا باشند، نه از رحمت حق مایوس شدند و نه خویشتن را ایمن از عذاب او بدانند و این حالت روانى نه تنها در شان دین لازم و ضرورى است بلکه سعادت مردم جهان در جمیع شئون زندگى وابسته به این است که همواره بین بیم و امید باشند، مریض باید به درمان خویش امیدوار باشد تا از پى طبیب و دارو برود و باید از شدت مرض و مزمن شدن آن بترسد تا از آنچه مضر است پرهیز نماید، کشاورز باید امیدوار به
برداشت محصول باشد و بذر خود را در زمین بیفشاند و باید از آفتهاى گوناگون بترسد و کمال مراقبت را معمول دارد، و همچنین سایر امور مربوط به زندگى تمام انسانها باید همواره بین خوف و رجا باشد.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و لا فى عملى ما استحق به عفوک، بار الها! در کارهایم عملى نیست که مرا مستحق عفو و بخشش تو نماید.
نمىدانیم چه اعمالى مىتواند افراد باایمان را از استحقاق و شایستگى عفو بارىتعالى برخوردار نماید ولى با توجه به محتواى بعضى از آیات و اخبار شاید بتوان گفت کسانى که خالصا لوجه الله جهاد مىکنند و به منظور اعلاى کلمهى حق از جان خود مىگذرند و در عرصهى پیکار با دشمن کشته مىشوند و بر اثر عمل مقدسى که انجام مىدهند به استحقاق عفو الهى نایل مىگردند. خداوند در یکى از آیات قرآن شریف راجع به امر جهاد و کشته شدن در راه حق فرموده است:
ان الله اشترى من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فى سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فى التوراه و الانجیل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذى بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم .
خداوند، جان و مال افراد باایمان را به بهاى بهشت خریدارى نموده است. اینان در راه خداوند مقاتله مىکنند، از کفار مىکشند و خود نیز کشته مىشوند. این پیمان الهى است، عهدى است که بحق در تورات و انجیل و قرآن وعده داده شده است و کیست که از
خداوند به عهد خود وفادارتر باشد. اى اهل ایمان! به این معامله شاد و مسرور باشید و بدانید که این خود، پیروزى و فوز بزرگى است.
قال النبى صلى الله علیه و آله: ان الغزاه اذا هموا بالغزو کتب الله لهم برائه من النار.
رسول اکرم (ص) فرموده است: وقتى مجاهدین راه حق به جنگ تصمیم مىگیرند خداوند به قلم قضاى خود آزادى آنان را از آتش دوزخ ثبت مىنماید.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
65
:: بازدید دیروز ::
31
:: کل بازدیدها ::
188062
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::