تنزیل نور


ساعت 9:50 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق(118 )

تمام اعمالى که در شرع مقدس نیکو خوانده شده، مرضى حضرت بارى‏تعالى است و انجام هر یک از آنها به تناسب خلوصى که انجام‏دهنده در مقابل عمل دارد از پاداش الهى برخوردار مى‏گردد. آنطور که از منابع دینى استفاده مى‏شود کارهاى خوب از نظر ارزش معنوى با هم یکسان نیستند، بنابراین اگر انسان باایمانى در یک زمان با انجام دو عمل مواجه شود که یکى خوب است و آن دیگر خوبتر، شایسته است عمل خوبتر را برگزیند، چه آنکه ارزش معنویش فزونتر است و خداوند از انجام آن بیشتر خشنود مى‏گردد، و براى آنکه این مطلب از نظر دینى روشن شود پاره‏اى از روایات را که ناظر به این امر است تقدیم شنوندگان محترم مى‏نماید. 

روى عن بعض الصحابه قال: جاء رجل من الانصار الى النبى صلى الله علیه و آله فقال یا رسول‏الله! اذا حضرت جنازه و مجلس 

عالم ایهما احب الیک ان اشهد؟ فقال رسول‏الله: ان کان للجنازه من یتبعها و یدفنها فان حضور مجلس عالم افضل من حضور الف جنازه و... الا علمت ان الله یطاع بالعلم و یعبد بالعلم و خیر الدنیا و الاخره مع العلم و شر الدنیا و الاخره مع الجهل. 

از بعضى صحابه روایت شده که مردى از انصار حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد. عرض کرد: اگر تشییع جنازه‏ى مسلمانى با مجلس علمى تقارن یافت، کدام یک از آن دو نزد شما محبوبتر است که حضور یابم؟ فرمود: اگر براى تشییع و دفن جنازه به قدر کافى، افراد هستند در مجلس علم برو که حضور در مجلس عالم افضل از تشییع هزار جنازه است، و سپس چند عمل مستحب دیگر را نام برد. در پایان حدیث فرمود: مگر نمى‏دانى خداوند اطاعت مى‏شود به علم، و عبادت مى‏شود به علم، و خیر دنیا و آخرت با علم است و شر دنیا و آخرت با جهل. 

شارع مقدس، تشییع جنازه‏ى مسلمان و شرکت در مجلس علم را خوب و ممدوح شناخته است، ولى ارزش معنوى این دو عمل خوب، با هم یکسان نیست و شرکت در مجلس علم به مراتب افضل و برتر است، زیرا مجلس علم سطح معرفت را بالا مى‏برد، به آدمى در امر عبادت و اطاعت آگاهى مى‏بخشد و خیر دنیا و آخرت به بار مى‏آورد. بنابراین خشنودى بارى‏تعالى در مجلس علم بیش از رضاى الهى در تشییع جنازه است و اشخاص باایمان در راهى قدم مى‏گذارند که رضاى خداوند در آن بیشتر باشد. 

خرج رسول‏الله صلى الله علیه و آله، فاذا فى المسجد مجلسان: 

مجلس یتفقهون و مجلس یدعون الله و یسالون. فقال کلا المجلسین الى خیر اما هولاء فیدعون الله و اما هولاء فیتعلمون فیفقهون الجاهل، هولاء افضل، بالتعلیم ارسلت، ثم قعد معهم. 

رسول اکرم (ص) از منزل خارج شد، دید در مسجد دو مجلس تشکیل است، گروهى گرد هم آمده از فقه دین سخن مى‏گویند و گروه دیگر با هم دعا مى‏کنند. حضرت فرمود: هر دو مجلس در راه خیر است: اینان دعا مى‏کنند و آنان سرگرم تعلیم و تعلم‏اند و به افراد جاهل، فقه دین مى‏آموزند. مجلس علم برتر از مجلس دعاست و من به تعلیم مبعوث شده‏ام، سپس رسول اکرم (ص) آمد و با گروهى که بحث علمى مى‏نمودند نشست. 

در این روایت نیز دو عمل خوب با هم ذکر شده و در کنار هم قرار گرفته است: یکى مجلس دعا و آن دیگر مجلس علم. اما پیشواى اسلام مى‏فرماید: مجلس علم افضل و برتر است و رضاى الهى در مجلس علم بیش از مجلس دعا جلب مى‏شود و آن حضرت، خود، در مجلس علم شرکت فرمود: 

در دو حدیث دیگر که مرحوم محدث قمى رضوان‏الله تعالى علیه آن دو را از پى هم ذکر نموده، اجر برآوردن حاجت مومن، با عمل طواف و اعتکاف در کنار هم قرار گرفته و تصریح شده است که قضاى حاجت برادر دینى، افضل و برتر از طواف و اعتکاف است و خشنودى بارى‏تعالى در انجام حاجت مسلمان بیش از طواف و اعتکاف جلب مى‏شود. 

عن ابان بن تغلب قال: کنت اطوف مع ابى عبدالله علیه‏السلام فعرض لى رجل من اصحابنا یسالنى الذهاب معه فى حاجه. 

فاشار الى فکرهت ان ادع اباعبدالله علیه‏السلام و اذهب الیه. فبینا انا اطوف اذ اشار الى ایضا فرآه ابوعبدالله (ع) فقال: یا ابان! ایاک یرید هذا؟ قلت نعم. قال: فمن هو؟ قلت رجل من اصحابنا. قال هو على مثل ما انت علیه. قلت نعم. قال فاذهب الیه. قلت فاقطع الطواف؟ قال نعم. قلت و ان کان طواف الفریضه؟ قال نعم. قال فذهبت معه. 

ابان بن تغلب مى‏گوید: با امام صادق (ع) طواف مى‏کردم. مردى از اصحاب ما خود را به من عرضه کرد و مى‏خواست براى حاجتى که دارد با او بروم. من نمى‏خواستم امام صادق (ع) را ترک گویم و خواسته‏ى او را اجابت نمایم. او دوباره در طواف بعد به من اشاره نمود و درخواست خویش را تجدید کرد. امام متوجه او شد، به من فرمود: ابان! آیا او به تو اشاره مى‏کند؟ عرض کردم بلى. فرمود: او کیست؟ عرض کردم: مردى از اصحاب ماست. فرمود: آیا او هم مانند تو دوستدار اهل‏بیت است؟ عرض کردم: بلى. فرمود: به سویش برو، خواسته‏اش را اجابت کن. عرض کردم: طوافم را قطع کنم؟ فرمود: بلى قطع کن. عرض کردم: اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: بلى، اگر چه طواف واجب باشد. ابان مى‏گوید: طبق دستور امام، طواف خود را قطع نمودم و از پى انجام کار او رفتم. 

عن ابن عباس قال: کنت مع الحسن بن على فى المسجد الحرام و هو معتکف و هو یطوف بالکعبه. فعرض له رجل من شیعته. فقال یابن رسول‏الله! ان على دینا لفلان فان رایت ان تقضى عنى. فقال: و رب هذه البنیه ما اصبح عندى شى‏ء. فقال: ان رایت ان تستمهله عنى فقد تهددنى بالحبس. قال ابن عباس: فقطع الطواف و سعى معه. فقلت: یابن رسول‏الله: انسیت انک 

معتکف؟ فقال لا و لکن سمعت ابى علیه‏السلام یقول سمعت رسول‏الله صلى الله علیه و آله یقول: من قضى اخاه المومن حاجه کان کمن عبدالله تسعه آلاف سنه صائما نهاره و قائما لیله. 

ابن عباس مى‏گوید: من و حضرت مجتبى (ع) در مسجدالحرام بودیم. او معتکف بود و طواف مى‏نمود. مردى از شیعیان به حضورش آمد، عرض کرد: یابن رسول‏الله! من به فلانى دین دارم، اگر ممکن است آن را از طرف من پرداخت کنید. حضرت فرمود: به صاحب این بنا قسم که امروز چیزى ندارم. عرض کرد پس بیایید از او بخواهید به من مهلت دهد، چه آنکه مرا تهدید به حبس نموده است. ابن عباس مى‏گوید: حضرت حسن علیه‏السلام طواف را قطع نموده و با او به راه افتاد. عرض کردم: آیا فراموش کردید که در مسجد معتکفید؟ فرمود از یادم نرفته، اما از پدرم شنیدم که رسول اکرم (ص) فرموده: هر کس حاجت برادر خود را برآورده سازد مانند کسى است که نه هزار سال خدا را عبادت کند، روزها روزه باشد و شبها در قیام. 

نتیجه آنکه کارهاى خوب همه خوب است، اما بعضى خوبتر. امام سجاد (ع) از پیشگاه خدا درخواست مى‏کند که او را به کارهایى وادارد که خوبتر است و بیشتر موجب خشنودى و رضایتش مى‏گردد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 9:5 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(118 )

    تمام اعمالى که در شرع مقدس نیکو خوانده شده، مرضى حضرت بارى‏تعالى است و انجام هر یک از آنها به تناسب خلوصى که انجام‏دهنده در مقابل عمل دارد از پاداش الهى برخوردار مى‏گردد. آنطور که از منابع دینى استفاده مى‏شود کارهاى خوب از نظر ارزش معنوى با هم یکسان نیستند، بنابراین اگر انسان باایمانى در یک زمان با انجام دو عمل مواجه شود که یکى خوب است و آن دیگر خوبتر، شایسته است عمل خوبتر را برگزیند، چه آنکه ارزش معنویش فزونتر است و خداوند از انجام آن بیشتر خشنود مى‏گردد، و براى آنکه این مطلب از نظر دینى روشن شود پاره‏اى از روایات را که ناظر به این امر است تقدیم شنوندگان محترم مى‏نماید. 

    روى عن بعض الصحابه قال: جاء رجل من الانصار الى النبى صلى الله علیه و آله فقال یا رسول‏الله! اذا حضرت جنازه و مجلس 

    عالم ایهما احب الیک ان اشهد؟ فقال رسول‏الله: ان کان للجنازه من یتبعها و یدفنها فان حضور مجلس عالم افضل من حضور الف جنازه و... الا علمت ان الله یطاع بالعلم و یعبد بالعلم و خیر الدنیا و الاخره مع العلم و شر الدنیا و الاخره مع الجهل. 

    از بعضى صحابه روایت شده که مردى از انصار حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد. عرض کرد: اگر تشییع جنازه‏ى مسلمانى با مجلس علمى تقارن یافت، کدام یک از آن دو نزد شما محبوبتر است که حضور یابم؟ فرمود: اگر براى تشییع و دفن جنازه به قدر کافى، افراد هستند در مجلس علم برو که حضور در مجلس عالم افضل از تشییع هزار جنازه است، و سپس چند عمل مستحب دیگر را نام برد. در پایان حدیث فرمود: مگر نمى‏دانى خداوند اطاعت مى‏شود به علم، و عبادت مى‏شود به علم، و خیر دنیا و آخرت با علم است و شر دنیا و آخرت با جهل. 

    شارع مقدس، تشییع جنازه‏ى مسلمان و شرکت در مجلس علم را خوب و ممدوح شناخته است، ولى ارزش معنوى این دو عمل خوب، با هم یکسان نیست و شرکت در مجلس علم به مراتب افضل و برتر است، زیرا مجلس علم سطح معرفت را بالا مى‏برد، به آدمى در امر عبادت و اطاعت آگاهى مى‏بخشد و خیر دنیا و آخرت به بار مى‏آورد. بنابراین خشنودى بارى‏تعالى در مجلس علم بیش از رضاى الهى در تشییع جنازه است و اشخاص باایمان در راهى قدم مى‏گذارند که رضاى خداوند در آن بیشتر باشد. 

    خرج رسول‏الله صلى الله علیه و آله، فاذا فى المسجد مجلسان: 

    مجلس یتفقهون و مجلس یدعون الله و یسالون. فقال کلا المجلسین الى خیر اما هولاء فیدعون الله و اما هولاء فیتعلمون فیفقهون الجاهل، هولاء افضل، بالتعلیم ارسلت، ثم قعد معهم. 

    رسول اکرم (ص) از منزل خارج شد، دید در مسجد دو مجلس تشکیل است، گروهى گرد هم آمده از فقه دین سخن مى‏گویند و گروه دیگر با هم دعا مى‏کنند. حضرت فرمود: هر دو مجلس در راه خیر است: اینان دعا مى‏کنند و آنان سرگرم تعلیم و تعلم‏اند و به افراد جاهل، فقه دین مى‏آموزند. مجلس علم برتر از مجلس دعاست و من به تعلیم مبعوث شده‏ام، سپس رسول اکرم (ص) آمد و با گروهى که بحث علمى مى‏نمودند نشست. 

    در این روایت نیز دو عمل خوب با هم ذکر شده و در کنار هم قرار گرفته است: یکى مجلس دعا و آن دیگر مجلس علم. اما پیشواى اسلام مى‏فرماید: مجلس علم افضل و برتر است و رضاى الهى در مجلس علم بیش از مجلس دعا جلب مى‏شود و آن حضرت، خود، در مجلس علم شرکت فرمود: 

    در دو حدیث دیگر که مرحوم محدث قمى رضوان‏الله تعالى علیه آن دو را از پى هم ذکر نموده، اجر برآوردن حاجت مومن، با عمل طواف و اعتکاف در کنار هم قرار گرفته و تصریح شده است که قضاى حاجت برادر دینى، افضل و برتر از طواف و اعتکاف است و خشنودى بارى‏تعالى در انجام حاجت مسلمان بیش از طواف و اعتکاف جلب مى‏شود. 

    عن ابان بن تغلب قال: کنت اطوف مع ابى عبدالله علیه‏السلام فعرض لى رجل من اصحابنا یسالنى الذهاب معه فى حاجه. 

    فاشار الى فکرهت ان ادع اباعبدالله علیه‏السلام و اذهب الیه. فبینا انا اطوف اذ اشار الى ایضا فرآه ابوعبدالله (ع) فقال: یا ابان! ایاک یرید هذا؟ قلت نعم. قال: فمن هو؟ قلت رجل من اصحابنا. قال هو على مثل ما انت علیه. قلت نعم. قال فاذهب الیه. قلت فاقطع الطواف؟ قال نعم. قلت و ان کان طواف الفریضه؟ قال نعم. قال فذهبت معه. 

    ابان بن تغلب مى‏گوید: با امام صادق (ع) طواف مى‏کردم. مردى از اصحاب ما خود را به من عرضه کرد و مى‏خواست براى حاجتى که دارد با او بروم. من نمى‏خواستم امام صادق (ع) را ترک گویم و خواسته‏ى او را اجابت نمایم. او دوباره در طواف بعد به من اشاره نمود و درخواست خویش را تجدید کرد. امام متوجه او شد، به من فرمود: ابان! آیا او به تو اشاره مى‏کند؟ عرض کردم بلى. فرمود: او کیست؟ عرض کردم: مردى از اصحاب ماست. فرمود: آیا او هم مانند تو دوستدار اهل‏بیت است؟ عرض کردم: بلى. فرمود: به سویش برو، خواسته‏اش را اجابت کن. عرض کردم: طوافم را قطع کنم؟ فرمود: بلى قطع کن. عرض کردم: اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: بلى، اگر چه طواف واجب باشد. ابان مى‏گوید: طبق دستور امام، طواف خود را قطع نمودم و از پى انجام کار او رفتم. 

    عن ابن عباس قال: کنت مع الحسن بن على فى المسجد الحرام و هو معتکف و هو یطوف بالکعبه. فعرض له رجل من شیعته. فقال یابن رسول‏الله! ان على دینا لفلان فان رایت ان تقضى عنى. فقال: و رب هذه البنیه ما اصبح عندى شى‏ء. فقال: ان رایت ان تستمهله عنى فقد تهددنى بالحبس. قال ابن عباس: فقطع الطواف و سعى معه. فقلت: یابن رسول‏الله: انسیت انک 

    معتکف؟ فقال لا و لکن سمعت ابى علیه‏السلام یقول سمعت رسول‏الله صلى الله علیه و آله یقول: من قضى اخاه المومن حاجه کان کمن عبدالله تسعه آلاف سنه صائما نهاره و قائما لیله. 

    ابن عباس مى‏گوید: من و حضرت مجتبى (ع) در مسجدالحرام بودیم. او معتکف بود و طواف مى‏نمود. مردى از شیعیان به حضورش آمد، عرض کرد: یابن رسول‏الله! من به فلانى دین دارم، اگر ممکن است آن را از طرف من پرداخت کنید. حضرت فرمود: به صاحب این بنا قسم که امروز چیزى ندارم. عرض کرد پس بیایید از او بخواهید به من مهلت دهد، چه آنکه مرا تهدید به حبس نموده است. ابن عباس مى‏گوید: حضرت حسن علیه‏السلام طواف را قطع نموده و با او به راه افتاد. عرض کردم: آیا فراموش کردید که در مسجد معتکفید؟ فرمود از یادم نرفته، اما از پدرم شنیدم که رسول اکرم (ص) فرموده: هر کس حاجت برادر خود را برآورده سازد مانند کسى است که نه هزار سال خدا را عبادت کند، روزها روزه باشد و شبها در قیام. 

    نتیجه آنکه کارهاى خوب همه خوب است، اما بعضى خوبتر. امام سجاد (ع) از پیشگاه خدا درخواست مى‏کند که او را به کارهایى وادارد که خوبتر است و بیشتر موجب خشنودى و رضایتش مى‏گردد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 9:3 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 117)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم و انطقنى بالهدى، و الهمنى التقوى، و وفقنى للتى هى ازکى، و استعملنى بما هو ارضى.  امام سجاد علیه‏السلام در این چهار جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق»، چهار درخواست از پیشگاه بارى‏تعالى مى‏نماید: اول، بار الها زبان مرا به نطقى گویا فرما که هدایت‏بخش و مایه‏ى ایصال به حق باشد، دوم، بار الها! تقوى و تنزه را با افاضه‏ى معنوى و اشراق روحانى خود به دلم الهام فرما، سوم، بار الها! مرا موفق نما به چیزى که هر چه بیشتر موجب تطهیر معنوى و نمو روحانیم باشد، و چهارم، بار الها! نیروى مرا در راهى به کار گیر که مایه‏ى خشنودى و رضاى بیشتر ذات اقدست گردد. 

    به خواست خداوند توانا این چهار جمله از دعاى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام موضوع بحث و سخنرانى امروز است.  از جمله‏ى سرمایه‏هاى پر ارج و گرانقدرى که آفریدگار جهان به انسان اعطا فرموده و مایه‏ى اصلى آن را با سرشت بشر آمیخته، قدرت نطق است، نعمت سخن گفتن و همچنین نعمت نوشتن دو عامل  بزرگ تعالى و تکامل انسانهاست. در پرتو این دو عامل ارزشمند، علوم نظرى و تجارب عملى نسلهاى گذشته به نسل امروز منتقل گردیده و از نسل امروز به نسلهاى بعد منتقل خواهد شد. زبان از جمله‏ى جوارحى است که فعالیت آن در اختیار آدمى است، موقعى که مى‏خواهد سخن بگوید اراده مى‏کند که نقطه‏ى فرماندهى تکلم که در مغز قرار دارد به زبان دستور دهد، زبان به حرکت درمى‏آید، و گوینده، با اراده‏ى خود، الفاظ و کلماتى را به هم مى‏آمیزد و منویات خود را به صورت سخن اظهار مى‏کند. پس قدرت سخن گفتن امرى است تکوینى و آفریدگار توانا در رحم مادر به جنین اعطا مى‏نماید. اما سخن گفتن و به کار گرفتن آن نیروى تکوینى، امرى است اختیارى و انسانها طبق اراده‏ى خود، زبان را به حرکت درمى‏آورند و تکلم مى‏کنند. امام سجاد (ع) در دعاى خود به پیشگاه خداوند درخواست سخن گفتن نمى‏نماید، چه آنکه خداوند، آن را در رحم مادر به وى اعطا فرموده است. دعاى امام (ع) انطاق و به سخن آوردن است، عرض مى‏کند:  اللهم و انطقنى بالهدى، بار الها! زبان مرا به نطقى گویا فرما که هدایت‏بخش و مایه‏ى ایصال به حق و حقیقت باشد.  قرآن شریف، سلطه و حاکمیت حضرت بارى‏تعالى را نسبت به انسانها با تعبیرهاى مختلفى ذکر نموده، از آن جمله فرموده است:  و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه.  بدانید که خداوند بین انسان و مرکز اراده‏اش حائل و فاصله مى‏شود.  مى‏دانیم که کانون اراده‏ى آدمى از هر چیزى به وى نزدیکتر است و بر اثر این شدت قرب است که انسانها مى‏توانند در کمتر از  لحظه اراده کنند و به وضع خویشتن دگرگونى بخشند. قرآن شریف در آیه‏اى که مردم را از نزدیک بودن حضرت حق به مردم آگاه مى‏سازد فرموده است: بدانید که اگر خداوند اراده کند بین شما و دلتان که کانون اراده و نزدیکترین موجود به شماست فاصله مى‏شود، به عبارت دیگر مى‏توان گفت خداوند از ما به خود ما نزدیکتر است و به قول آن شاعر که مى‏گوید:  یار نزدیکتر از من به من است     وین عجبتر که من از وى دورم      چه کنم با که توان گفت که یار      در کنار من و من مهجورم 

    القمى: ان الله یحول بین المرء و ما یرید.  قمى در تفسیر این آیه مى‏گوید: خداوند قادر است بین آدمى و اراده‏اش فاصله شود.  امام (ع) مى‏خواهد عرض کند: بار الها! اراده‏ى من است که زبانم را به نطق مى‏آورد و مرا به تکلم وامى‏دارد. پروردگارا! تو که اینقدر نزدیکى که مى‏توانى بین من و اراده‏ام حایل شوى بر من تفضل فرما و اراده‏ى گفتنم را در قبضه‏ى خود قرار ده و آنچنان به نطقم آور که سخنانم بر وفق هدایت و رضاى تو باشد. مسلمانان مى‏دانند که دروغ و تهمت، پرده‏درى و غیبت، دشنام‏گویى و اهانت، و دیگر سخنانى از این قبیل، گناه بزرگ و برخلاف هدایت کلام است. اما بعضى از مسلمانان پاره‏اى از آفات زبان را سخنانى عادى و بلامانع تلقى مى‏کنند، غافل از آنکه در نظر اولیاى گرامى اسلام این قبیل سخنان نیز مذموم و برخلاف هدایت کلام است و در اینجا بعضى از آن آفات با استفاده از شواهد روایات به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد، امید است کمال توجه را مبذول دارند و  عملا، در سخن گفتن، آنها را رعایت نمایند. پرحرفى و تکلم زیاد یکى از آفات زبان است و مى‏تواند منشاء عوارضى بد و مذموم گردد. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من کثر کلامه کثر سقطه و من کثر سقطه کثرت ذنوبه و من کثرت ذنوبه کانت النار اولى به.  رسول اکرم (ص) فرموده: کسى که زیاد حرف مى‏زند خطر سقوط و فروافتادنش بسیار است و کسى که سقوطش زیاد است گناهش نیز زیاد خواهد بود و کسى که گناهانش بسیار باشد آتش دوزخ براى او شایسته‏تر است.  عن ابى عبدالله عن ابیه علیهماالسلام انه قال لرجل و قد کلمه بکلام کثیر. فقال: ایها الرجل: تحتقر الکلام و تستصغره. اعلم ان الله عز و جل لم یبعث رسله حیث بعثها و معها ذهب و لا فضه و لکن بعثها بالکلام و انما عرف الله جل و عز نفسه الى خلقه بالکلام و الدلالات علیه و الاعلام.  امام صادق (ع) فرمود: مردى حضور پدرم زیاد حرف زد. امام باقر (ع) به وى فرمود: سخن را تحقیر مى‏کنى و آن را کوچک و ناچیز مى‏شمرى. بدان که خداوند پیمبران خود را با طلا و نقره مبعوث نفرمود، بلکه آنان را با کلام بین مردم فرستاد، و خداوند نیز خود را معرفى فرموده به وسیله‏ى کلام و به وسیله‏ى دلایل و نشانه‏ها.   یکى دیگر از آفات زبان این است که آدمى سخنى بگوید که به آن نیاز ندارد و فاقد خیر دنیا و آخرت باشد، گرچه گفتن چنین کلامى مباح است ولى از این جهت که موجب تضییع عمر گوینده و  شنونده مى‏شود برخلاف اخلاق اسلامى است. گاهى از کسى سئوال مى‏کند که به آن احتیاج ندارد ولى شخص مورد سئوال در مضیقه قرار مى‏گیرد، مثلا از کسى در ماه رمضان مى‏پرسد: روزه دارى یا نه؟ او چون بیمار است روزه ندارد اما نمى‏خواهد بیمارى خود را به زبان بیاورد، نمى‏داند به آن پرسش چگونه پاسخ دهد، اگر بگوید روزه دارم دروغ گفته و اگر بگوید روزه ندارم، او از علت آن مى‏پرسد، و اگر به سئوالش پاسخ ندهد اهانت تلقى مى‏شود. به هر صورت، یک سئوال نابجا، مسلمانى را به گناه وادار مى‏کند و براى او ایجاد مشکلات مى‏نماید. در لسان روایات و کتب اخلاق، گفتن سخنى که بدان نیاز نیست به عنوان «ما لا یعنى» تلقى شده است.  عن النبى صلى الله علیه و آله: من حسن اسلام المرء ترکه ما لا یعنیه.  رسول اکرم (ص) فرموده: از جمله علائم حسن اسلام یک مسلمان ترک سخنى است که به آن احتیاج ندارد.   ان رسول‏الله صلى الله علیه و آله قال لبعض اصحابه و هو مریض: ابشر! فقالت امه هنیئا لک الجنه. فقال رسول‏الله (ص): و ما یدریک؟ لعله قال ما لا یعنیه او منع ما لا یعنیه.  رسول اکرم (ص) به یکى از اصحاب خود که مریض بود فرمود بشارت باد تو را! مادر بیمار با شنیدن سخن رسول اکرم (ص) به فرزندش گفت: بهشت بر تو گوارا باد! حضرت به وى فرمود: از کجا مى‏دانى گوارا بودن بهشت را براى فرزندت؟ شاید او سخنى را که مورد احتیاجش نبوده گفته است، یا چیزى را که احتیاج نداشته از دیگرى منع نموده است.  گویى رسول اکرم (ص) مى‏خواهد بفرماید: بهشت گوارا را کسى دارد که در پرونده‏ى عمل خود با مشکلات مواجه نشود، هر چند آن مشکل، گفتن سخنى باشد که احتیاج نداشته یا منع چیزى که مبتلابهش نبوده است. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم این قطعه از دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع بحث و سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و الهمنى التقوى، بار الها! تقوى و پرهیز از نارواییها را با اشراق معنوى خود به روحم الهام فرما.  الالهام ان یلقى الله فى النفس امرا یبعثه على الفعل او الترک و هو نوع من الوحى یخص الله به من یشاء من عباده.  الهام عبارت از این است که خداوند در نفس انسان چیزى را القا کند که او را برانگیزد به انجام عملى یا ترک کارى. الهام نوعى از وحى است و حضرت بارى‏تعالى آن را اختصاص مى‏دهد به بندگانى که خواسته باشد. 

    نمونه‏ى الهام الهى که با کلمه‏ى وحى ادا شده و در قرآن شریف آمده است افاضه‏ى معنوى حضرت بارى‏تعالى به مادر حضرت موسى است، موقعى که جان طفل نوزادش در معرض خطر قرار داشت خداوند با الهام خود موجبات نجاتش را فراهم آورد.  و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین.  ما به مادر موسى الهام نمودیم که طفل خود را شیر دهد و موقعى که بر جان کودک ترسید او را با جعبه‏ى سربسته و محفوظى به  رود نیل افکند و ترس و اندوهى به خود راه ندهد که ما بچه را به تو برمى‏گردانیم و او را از پیمبران خود قرار خواهیم داد.  براى آنکه همه‏ى انسانها، از هر قوم و نژاد، امهات فضایل و رذایل اخلاق را بشناسند و براى تامین سعادت خویش عملا آنها را به کار بندند، آفریدگار حکیم، نیروى درک پاکیها و ناپاکیهاى اصلى و اساسى را با سرشتشان آمیخته است. از این رو به طور فطرى و طبیعى و بدون نیاز به مدرسه و معلم همه مى‏فهمند که اداى امانت، وفاى به عهد، راستگویى و انصاف خوب است، خیانت در امانت، عهدشکنى، دروغگویى، و بى‏انصافى بد و قبیح است. قرآن شریف در این باره فرموده:  و نفس و ما سواها. فالهمها فجورها و تقواها. قد افلح من زکاها. و قد خاب من دساها.  قسم به جان بشر و قسم به خداوندى که آن را موزون و معتدل آفریده، و نیک و بدش را به وى الهام نموده است. بدون تردید کسى که نفس خود را از بدیها پاک و منزه دارد رستگار خواهد بود. و کسى که آن را آلوده به گناه و سیئات نماید زیانکار است.  و این الهام عمومى را که به همه‏ى انسانها از طرف بارى‏تعالى اعطا گردیده در روانشناسیهاى امروز «وجدان اخلاقى» مى‏خوانند. همانطور که ملاحظه مى‏کنید در الهام فطرى، فجور و تقوى در کنار هم آمده است. به شرحى که توضیح داده شد این الهام عمومى ناظر به امهات فضایل و رذایل اخلاق است. حضرت زین‏العابدین ( ع) که در دعاى خود به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: و الهمنى التقوى، مقصود امام تقواى وسیع و دامنه‏دارى است که جمیع شئون مادى و معنوى را در بر گیرد  و تمام افکار و اعمال امام بر وفق رضا و خشنودى ذات اقدس الهى باشد. حضرت صدیقه‏ى طاهره، زهرا علیهاالسلام ضمن یکى از دعاهاى خود چنین درخواستى از پیشگاه بارى‏تعالى نموده عرض مى‏کند:  و الهمنى طاعتک و العمل بما یرضیک و التجنب بما یسخطک.  بار الها! طاعت و فرمانبردارى خود را به من الهام فرما به گونه‏اى که تمام اعمالم بر وفق رضاى تو باشد و به آنچه مایه‏ى سخط و غضب توست اجتناب نمایم.  تقوى در شرع مقدس عبارت از ملکه‏اى است که بر اثر مجاهده و کوشش در نفس متقى پدید مى‏آید و او را وادار مى‏کند که اوامر الهى را اطاعت نماید و خویشتن را از عذابهاى مخوف و سنگین مصون دارد. راغب مى‏گوید:  الوقایه حفظ الشى‏ء مما یوذیه و یضره و التقوى جعل النفس فى وقایه مما یخاف.  «وقایه» نگاه داشتن چیزى است از آنچه موجب اذیت و ضرر است، و تقوى عبارت از این است که آدمى نفس خود را از آنچه مایه‏ى خوف و هراس است حفظ کند. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: لا یغرنک بکاءهم انما التقوى فى القلب.  امام صادق (ع) فرمود: گریه‏هاى آنان تو را مغرور ننماید چه آنکه جایگاه تقوى در اعماق قلوب انسانهاست. 

    با توجه به اینکه تقوى ملکه‏ى نفسانى است و پایگاه آن دل است و با در نظر گرفتن این مطلب که الهام الهى نیز فیضى است نفسانى و خداوند آن را به هر کس که اراده کند اعطا مى‏نماید امام سجاد (ع) در دعاى خود از پیشگاه خداوند مى‏خواهد که تقوى و پاکى روحش را با الهام معنوى و نفسانى که افاضه مى‏فرماید تقویت کند. به موجب روایات براى تقوى قدر و منزلتى است رفیعتر از ایمان چه آنکه هر کس واجد تقوى است واجد ایمان نیز هست و ممکن است کسانى از نعمت ایمان برخوردار باشند اما فاقد ملکه‏ى تقوى.  عن الوشاء عن ابى‏الحسن علیه‏السلام قال: سمعته یقول: الایمان فوق الاسلام بدرجه و التقوى فوق الایمان بدرجه.  وشاء مى‏گوید از حضرت ابى‏الحسن (ع) شنیدم که فرمود: ایمان یک درجه از اسلام بالاتر است و تقوى نیز یک درجه از ایمان بالاتر.  تقوى داراى درجات و مراتبى است همانطور که ایمان نیز مراتب و درجاتى دارد. عالیترین مراتب تقوى براى کسانى است که مصداق واقعى این آیه‏ى شریفه هستند:  یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته.  اى مردم باایمان! بکوشید تا به حق تقوى یعنى به تقوایى کامل دست یابید و نایل گردید.  از امام صادق (ع) دو حدیث راجع به این آیه رسیده و در بعضى از تفاسیر هر دو حدیث از پى هم آمده است. حدیث اول:  سئل عن الصادق علیه‏السلام عن هذه الایه قال: یطاع و لا یعصى و یذکر فلا ینسى و یشکر و لا یکفر.  امام (ع) حق تقوى را چنین بیان نمود: اوامر الهى همواره مطاع باشد و هرگز از دستورش تخلف نشود، دل متقى پیوسته در یاد او باشد و هرگز فراموشش ننماید، متنعم به نعمتهاى او شکرگزار عطایایش باشد و هیچ نعمتى را کفران ننماید.  انجام این اعمال که حق تقوى است از عهده‏ى اولیاى بزرگ الهى برمى‏آید، مومنین عادى تا این حد وسیع تقوى ندارند، از این رو در حدیث دوم، امام صادق (ع) ارفاق الهى را مژده داده است:  العیاشى عنه علیه‏السلام، سئل عنها فقال: منسوخه. قیل: ما نسخها؟ قال: قول الله تعالى: اتقوا الله ما استطعتم.  عیاشى از امام صادق (ع) نقل نموده که از آن حضرت درباره‏ى این آیه سئوال شد. حضرت فرمود: نسخ شده است. گفته شد کدام آیه این آیه را نسخ نموده است. فرمود: آن آیه که دستور داده شد: به قدر توانایى و استطاعت خود متقى باشید.  امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم دعا که موضوع سخنرانى و بحث امروز است به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و وفقنى للتى هى ازکى، بار الها! مرا موفق بدار به چیزى که هر چه بیشتر موجب طهارت و پاکى و مایه‏ى نمو و رشد روحانیم گردد.  قد تکرر الحدیث ذکر الزکوه و التزکیه، و اصل الزکوه فى اللغه الطهاره و النماء و البرکه و المدح، و کل ذلک قد استعمل فى القرآن و الحدیث.  «زکوه» و «تزکیه» در احادیث، مکرر ذکر شده است، و اصل «زکوه» در لغت به معناى طهارت، نمو، برکت، و مدح است، و  همه‏ى این معانى در قرآن شریف و روایات آمده است.  به منظور تبیین مطلب براى هر یک از معانى «زکوه» شاهدى از قرآن شریف ذکر مى‏شود. زکوه به معناى طهارت:  قد افلح من زکیها، و قد خاب من دسیها.  بى‏گمان رستگارى براى کسانى است که نفس خود را از اخلاق ذمیمه و اوصاف پلید تطهیر مى‏نمایند.  زکوه به معناى نمو و برکت:  ذلکم ازکى لکم و اطهر.  مجمع‏البحرین در ماده‏ى (ز ک و) این آیه را چنین معنى مى‏کند:  اى انمى لکم و اعظم برکه، یعنى: این عمل که در آیه ذکر شده براى شما نمو بیشتر و برکت عظیمتر در بر دارد.  زکوه به معناى «مدح»:  فلا تزکوا انفسکم هو اعلم بمن اتقى، خویشتن را مدح و تمجید ننمایید چه آنکه خداوند به ضمیرتان آگاه است و مى‏داند کدام یک از شما واجد نعمت تقوى است.  مهمترین ماموریت فرستادگان الهى آن بود که نفوس مردم را از پلیدى شرک تزکیه و تطهیر نمایند و اندیشه‏هاى باطلى را که درباره‏ى بت و بت‏پرستى داشتند از صفحات خاطرشان بزدایند و آنان را به راه یکتاپرستى سوق دهند. قرآن شریف درباره‏ى ماموریت آسمانى حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله مى‏فرماید :  یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه.  آیات الهى را بر آنان تلاوت نماید، ارواحشان را از شرک  تطهیر کند، و پس از آنکه یکتاپرستى را قبول نمودند کتاب و حکمت بارى‏تعالى را به آنان بیاموزد و از تعالیم سعادت‏بخش اسلام آگاهشان نماید.  دعوت به توحید و تطهیر دلهاى آلوده‏ى بشر در سرلوحه‏ى دعوت پیمبران الهى قرار داشت و این مهم که زیربناى مکتب انسان‏ساز انبیاست آنقدر مورد توجه بود که اولین ماموریتى را که خداوند به حضرت موسى بن عمران محول فرمود این بود که نزد فرعون برود و تطهیر دل او را با وى در میان بگذارد و اگر مایل باشد از خودپرستیش برهاند و به صراط سعادت هدایتش نماید.  اذهب الى فرعون انه طغى. فقل هل لک الى ان تزکى؟ و اهدیک الى ربک فتخشى.  نزد فرعون برو که به سرکشى و طغیان گراییده است. به او بگو آیا براى تطهیر و تزکیه‏ى نفس خود آمادگى دارى که تو را به پروردگارت هدایت نمایم تا از عظمت او بترسى و از ادعاى ربوبیت دست بردارى؟  اولیاى بزرگ اسلام براى تزکیه‏ى نفس و نیل به کمال معنوى همواره، متوجه به خداوند بودند و در این باره از ذات اقدس الهى استمداد مى‏نمودند.  عن سعید ابن ابى‏هلال قال: کان رسول‏الله صلى الله علیه و آله اذا قرء هذه الایه: «قد افلح من زکاها» وقف، ثم قال: اللهم آت نفسى تقواها، انت ولیها و مولیها و زکها و انت خیر من زکاها.  سعید ابن ابى‏هلال مى‏گوید: روش پیمبر گرامى اسلام (ص) این بود که وقتى آیه‏ى «قد افلح من زکاها» را مى‏خواند، قدرى توقف  مى‏نمود، سپس به پیشگاه خداوند عرض مى‏کرد: بار الها! تقواى نفسم را به من بده که تو ولى و مولاى نفس من هستى، آن را تزکیه و تطهیر کن که تو بهترین تزکیه‏کننده‏اى.  امام سجاد (ع) همانند جد بزرگوارش رسول اکرم (ص) براى بهره‏مندى بیشتر از تزکیه‏ى نفس به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و وفقنى للتى هى ازکى، بار الها! مرا موفق بدار به صفات و خصالى که پاکیزه‏ترین وسیله براى تزکیه‏ى نفس انسان باشد تا بر اثر آن به نماء بیشتر و اجر فزونتر دست یابم.  حضرت زین‏العابدین (ع) در جمله‏ى چهارم دعا که آخرین قسمت سخنرانى و بحث امروز است به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و استعملنى بما هو ارضى، بار الها! نیروى مرا در راهى به کار گیر که هر چه بیشتر موجب خشنودى و رضایت ذات اقدست باشد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 8:56 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 116)

    هدایت مردم به آیین الهى یعنى جهاد با زبان همانند جهاد با شمشیر در میدان جنگ داراى ارزش و اهمیت بسیار است. با توجه به بعضى از روایات که درباره‏ى پاداش هدایت رسیده است شاید بتوان گفت که این عمل بزرگ و مقدس ممکن است هدایت‏کننده را از استحقاق عفو الهى برخوردار سازد. 

    قال امیرالمومنین علیه‏السلام: لما وجهنى رسول‏الله صلى الله علیه و آله الى الیمن قال یا على! لا تقاتل احدا حتى تدعوه الى الاسلام و ایم الله لان یهدى الله عز و جل على یدیک رجلا خیر لک مما طلعت علیه الشمس و غربت و لک ولاءه. 

    على (ع) فرمود: وقتى رسول اکرم (ص) ماموریت یمن را به من محول فرمود دستور داد: با کسى مقاتله نکن تا او را به دین اسلام دعوت نمایى، به حق قسم که اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت نماید بهتر است براى تو از تمام آنچه آفتاب بر آن مى‏تابد و غروب مى‏کند و حکومت آن براى تو باشد. 

    اهمیت و ارزش هدایت مردم در عبارت آخر حدیث رسول  اکرم (ص)، یعنى جمله‏ى «و لک ولاءه» نهفته است زیرا اگر ارزش هدایت یک انسان که خدمت بزرگ معنوى است بهتر از مالکیت کره‏ى زمین با همه‏ى محتویاتش و همچنین سیاراتى که آفتاب بر آنها طلوع و غروب مى‏کند، مى‏بود، در نظر على (ع) ارزشى نمى‏داشت. اما با افزودن «لک ولاءه» مقام رفیع هدایت انسان روشن شد، زیرا مالکیت دنیاى مادى منهاى عدل و داد نزد على (ع) قدر و منزلتى ندارد ولى دنیاى به ضمیمه‏ى عدل، ارزشمند و مهم است. جالب آنکه پاره‏اى از سخنان آن حضرت در ایام زمامداریش مبین همین مطلب است:  قال عبدالله بن عباس دخلت على امیرالمومنین علیه‏السلام بذى قار و هو یخصف نعله. فقال لى: ما قیمه هذا النعل؟ فقلت لا قیمه لها. فقال (ع): و الله لهى احب الى من امرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا. 

    موقعى که على (ع) با لشکریان خود براى جنگ بصره مى‏رفت، عبدالله بن عباس مى‏گوید: در ذى‏قار بر آن حضرت وارد شدم در حالى که کفش کهنه‏ى خود را تعمیر مى‏نمود. به من فرمود: این نعل چقدر مى‏ارزد؟ عرض کردم قیمتى ندارد. فرمود به خدا قسم، این نعل کهنه و بى‏ارزش نزد من محبوبتر از حکومت نمودن بر مردم است، مگر آنکه بتوانم در این حکومت، حقى را اقامه نمایم یا باطلى را دفع کنم.  آرى على (ع) حکومت را از دیدگاه مادى نمى‏نگرد، ارزش حکومت نزد او از این جهت است که بتواند از این سنگر به نفع حق استفاده کند یا باطلى را از میان بردارد. 

    خلاصه اینکه نمى‏دانیم چه اعمال خیرى مى‏تواند عاملش را  مستحق عفو الهى نماید، بعید نیست جهاد با شمشیر و کشته شدن در راه خدا، یا جهاد با زبان و هدایت نمودن مردم گمراه به دین اسلام موجب شود که جهادکنندگان به استحقاق عفو الهى نائل گردند و خداوند از گناهانشان درگذرد. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم این قطعه‏ى دعا که موضوع سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و لا فى عملى ما استحق به عفوک، بار الها! در کارهایم عملى نیست که مرا مستحق عفو و بخشش تو نماید. 

    حضرت زین‏العابدین (ع) در جمله‏ى سوم این قطعه‏ى دعا که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و ما لى بعد ان حکمت على نفسى الا فضلک، فصل على محمد و آله و تفضل على. 

    بار الها! بعد از بررسى و حکمى که درباره‏ى خود نموده‏ام راهى جز فضل و رحمت تو براى خویش نیافته‏ام، پس بر محمد و آلش درود فرست و بر من تفضل فرما. 

    براى آنکه معناى حکم نمودن امام درباره‏ى خودش، که ضمن دعا آمده است، روشن گردد حدیثى را از مولى الموحدین على (ع) به عرض شنوندگان محترم مى‏رساند، ممکن است با توجه و دقت در یکى از مضامین آن معناى کلام حضرت على بن الحسین علیهماالسلام واضح گردد.  ان للدعاء اربع خصال: اخلاص السریره و احضار النیه و معرفه الوسیله و الانصاف فى المساله.  على (ع) فرموده: چهار خصلت در دعا باید رعایت شود: اول اخلاص ضمیر، دوم حاضر ساختن نیت در دل، سوم شناخت وسیله‏ى استجابت، چهارم انصاف دادن در امر مورد درخواست. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعا اعتراف مى‏کند که «در من چیزى نیست که مغفرت تو را ایجاب کند»، در جمله‏ى دوم عرض مى‏کند «عملى ندارم که مرا مستحق عفوت نماید»، در جمله‏ى سوم مى‏خواهد بگوید «بار الها! من اوضاع و احوال خودم را سنجیدم، با دقت، تمام ابعادش را بررسى نمودم، سرانجام، قضاوتم به این نتیجه رسیده است که اگر بخواهم از تو درخواستى منصفانه نمایم باید عرض کنم که تنها راه نجاتم تفضل و رحمت توست، بار الها! بر من تفضل فرما و مشمول رحمتم قرار ده». 

    پیش از بحث درباره‏ى تفضل حضرت بارى‏تعالى به استناد بعضى از آیات و روایات، لازم مى‏داند فرق بین استحقاق و تفضل را، با ذکر مثالى روشن، به عرض شنوندگان محترم برساند. فرض کنید قسمتى از سیم‏کشى برق منزل شما بر اثر اتصالى سوخته و نیاز به تعویض دارد. کارگر فنى را به منزل مى‏آورید تا مخارج تعمیر آن را تعیین کند و اصلاح نماید. او پس از رسیدگى مى‏گوید: سه هزار تومان جنس لازم دارد و دو هزار تومان اجرت. موافقت مى‏کنید و مى‏گویید هر چه زودتر جنس را تهیه کند و مشغول کار شود. ساعتى بیش نمى‏گذرد که او لوازم را خریدارى نموده و به منزل مى‏آید و مشغول مى‏شود. شما از نزدیک، ضمن نگاه کردن به کار او، سر صحبت را باز مى‏کنید و از عائله‏ى او مى‏پرسید، جواب مى‏دهد، همسر و سه فرزند خردسال دارم، سال گذشته پدرم از دنیا رفت، مادر و دو خواهر کوچکم بر عائله‏ام افزوده شده و باید خرج 

    همه‏ى آنها را بدهم. شما در باطن از سنگینى مخارج او متاثر مى‏شوید، تصمیم مى‏گیرید که به او کمکى نمایید. موقعى که کارش تمام مى‏شود و مى‏خواهید قیمت جنس و اجرت او را پرداخت کنید، به جاى پنج هزار تومان ده هزار تومان مى‏دهید و مى‏گویید: پنج هزار تومان براى جنس و اجرت، اما پنج هزار تومان دیگر را مى‏دهم که مادر و دو خواهر کوچک شما دو سه روزى مهمان من باشند، خواهش مى‏کنم آن را بپذیرید. کارگر فنى هم با کمال ادب و تشکر، آن را مى‏پذیرد. پنج هزار تومان قیمت جنس و اجرت کار، استحقاق است و باید حتما بدهید و اگر از آن چیزى کم بگذارید کارگر فنى حق دارد مطالبه کند، اما پنج هزار تومان دیگر تفضل است، شما الزامى ندارید و او هم نمى‏تواند مطالبه کند، فقط بزرگوارى و تفضل شما موجب پرداخت این مبلغ گردیده است.  تمام انسانها مخلوق بارى‏تعالى و مملوک واقعى او هستند. جسم و جان و همه‏ى قواى درونى و برونى آنان ملک واقعى خداوند است. آفریدگار حکیم، بشر را به تمام نیروهایى که براى زندگى لازم است مجهز نموده و همه‏ى نعمتهایى را که براى ادامه‏ى حیات ضرورت دارد در اختیارش قرار داده است و در مقابل این همه عطایا او را به تکالیفى مکلف ساخته و به اداى وظایفى موظفش نموده است. اگر به تکالیف خود عمل نمود و اوامر مولاى واقعى خود را اجرا کرد بنده‏اى است وظیفه‏شناس و درستکار، و اگر عمل ننمود بنده‏اى است متخلف و گناهکار، او در عطایاى آفریدگار، که امانهاى الهى است، خیانت نموده و از مرز حق تجاوز کرده است. به حکم عقل، گناهکارى که در امانت خیانت نمود مستحق مجازات کیفر است. اما کسى که به وظیفه عمل نمود و با درستى قدم برداشت استحقاق پاداش ندارد بلکه 

    از روى تفضل و احترام به درستکارى سزاوار است مورد تشویق و تقدیر واقع شود. به عبارت دیگر، درستکارى، انجام وظیفه است و کسى که وظیفه‏ى خود را به درستى انجام داده حق مطالبه‏ى پاداش ندارد بلکه اگر به وى پاداشى اعطا شود بر اساس تفضل است. از این رو قرآن شریف کیفر دوزخیان را در قیامت به گناهان و اعمال بد آنان که در دنیا مرتکب شده‏اند مستند مى‏نماید، و بهشت رفتن بهشتیان را ناشى از تفضل و رحمت خداوند مى‏خواند و در اینجا یک آیه راجع به عذاب الهى که حاکى از استحقاق است و چند آیه راجع به بهشت که از تفضل سخن مى‏گوید ذکر مى‏شود: 

    ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید.  فرشتگان عذاب به دوزخیان مى‏گویند: این کیفر اعمالى است که خودتان پیشاپیش فرستاده‏اید و خداوند به بندگان ستم نمى‏نماید. 

    و من عمل صالحا فلانفسهم یمهدون. لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات من فضله. 

    کسانى که در دنیا اعمال خوب انجام مى‏دهند براى خودشان جایگاه آسایش مهیا مى‏نمایند که خداوند افرادى را که داراى ایمان و عمل صالحند از پاداش فضل و رحمت خود برخوردار مى‏سازد. 

    در سوره‏ى دخان فرموده است:  ان المتقین فى مقام امین، فى جنات و عیون، و بعد از چند آیه مى‏فرماید: فضلا من ربک، ذلک هو الفوز العظیم.  بى‏گمان اهل تقوى در مقام امن قرار دارند و در باغهاى بهشتى و چشمه‏سارها، سپس از نعمتهایى نام مى‏برد و در پایان مى‏فرماید: 

    این عطایا از فضل و رحمت پروردگار است که این خود، پیروزى و فوزى است عظیم. 

    و قالوا الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن، ان ربنا لغفور شکور. الذى احلنا دار المقامه من فضله. 

    بهشتیان پس از آنکه در جایگاه خود مستقر شدند مى‏گویند: حمد براى خداوندى است که اندوه و غم را از ما زایل نمود، که پروردگار ما بخشنده و منعم است. او خداوندى است که از فضل و رحمت خود ما را در اقامتگاه دائمى وارد نمود. 

    ملاحظه مى‏کنید، در این چند آیه صریحا ذکر شده است که خوبان و اهل تقوى از فضل و رحمت بارى‏تعالى به جنت خلد راه مى‏یابند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: و الذى نفسى بیده ما من الناس احد یدخل الجنه بعمله. قالوا و لا انت یا رسول‏الله؟ قال: و لا انا، الا ان یتغمدنى الله برحمه منه و فضل و وضع یده على فوق راسه و طول بها صوته. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: قسم به خدایى که جان من در قبضه‏ى قدرت اوست هیچ فردى از مردم نیست که بر اثر اعمال خوب خود وارد بهشت شود، یعنى بهشتیان در پرتو رحمت الهى به بهشت راه مى‏یابند. عرض کردند یا رسول‏الله! شما هم؟ فرمود بهشت رفتن من هم به استناد عملم نیست، اما خداوند مرا در دریاى رحمت و فضل خود فرومى‏برد. در این موقع دست خود را روى سر گذارده بود و با صداى ممتد سخن مى‏گفت. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم دعاى مورد بحث امروز، موضوع آخرین قسمت سخنرانى، بر اساس امیدوارى به فضل و رحمت 

    حضرت بارى‏تعالى عرض مى‏کند: 

    و ما لى بعد ان حکمت على نفسى الا فضلک، بار الها! بعد از بررسى در وضع خویشتن حکمى که درباره‏ى خودم نمودم این است که راهگشایى براى نجات جز فضل و رحمت تو را ندارم. 

    پس امام (ع) در مقام دعا باید خواستار فضل الهى شود. به شرحى که در سخنرانى اول معروض افتاد ذکر صلوات، دعا را به استجابت نزدیک مى‏کند، چه آنکه صلوات، خود، دعایى است که هر کس از بارى‏تعالى درخواست نماید مستجاب مى‏شود، از این رو در دعاهاى صحیفه، امام سجاد (ع) بسیار بر رسول اکرم (ص) و اهلبیت مکرمش درود فرستاده است. در اینجا نیز براى آنکه دعاى درخواست تفضلش به اجابت نزدیک شود عرض مى‏کند: 

    فصل على محمد و آله و تفضل على، بار الها! درود فرست بر محمد و آلش و مرا مشمول تفضل و رحمت خود قرار بده. 

    از عواملى که مى‏تواند بندگان باایمان را به خدا نزدیک کند و فضل و رحمت او را شامل حالشان نماید بسیار استغفار نمودن است. در پایان بحث امروز چند روایت را که درباره‏ى ذکر استغفار رسیده تقدیم شنوندگان محترم مى‏نماید، امید است مورد توجه کامل قرار دهند و در شبانه‏روز مکرر استغفار نمایند و از این راه زمینه‏ى شمول فضل الهى را نسبت به خودشان فراهم آورند. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام: ان رسول‏الله صلى الله علیه و آله کان لا یقوم من مجلس و ان خف حتى یستغفر الله عز و جل خمسا و عشرین مره. 

    امام صادق (ع) فرمود: معمول رسول اکرم (ص) این بود که از هیچ مجلسى برنمى‏خاست، هر چند مقدار توقفش در آن مجلس کم باشد، مگر آنکه بیست و پنج بار استغفار مى‏نمود. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اکثروا من الاستغفار فى بیوتکم و فى مجالسکم و على موائدکم و فى اسواقکم و فى طرقکم و اینما کنتم فانکم لا تدرون متى تنزل المغفره. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: زیاد استغفار نمایید، در منازلتان، در مجالستان، در کنار سفره‏ى طعامتان، در بازارها و رهگذرهایتان، و هر جا که هستید، چه آنکه شما نمى‏دانید که مغفرت حضرت بارى‏تعالى چه وقت نازل مى‏شود. 

    عن على علیه‏السلام قال: العجب ممن یقنط و معه الممحاه. قیل و ما الممحاه؟ قال الاستغفار. 

    على (ع) فرمود: عجب از کسى است که مایوس مى‏شود با آنکه وسیله‏ى محو گناه در اختیار دارد. عرض شد آن وسیله چیست؟ فرمود استغفار.   



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 8:53 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(115 ) 

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و لیس عندى ما یوجب لى مغفرتک، و لا فى عملى ما استحق به عفوک، و ما لى بعد ان حکمت على نفسى الا فضلک، فصل على محمد و آله، و تفضل على. 

     امام سجاد علیه‏السلام در این چند جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! چیزى نزد من نیست که ایجاب کند تو مرا بیامرزى، بار الها! در کارهایم عملى نیست که مرا مستحق عفو تو نماید، بار الها! بعد از بررسى و حکمى که درباره‏ى خود نموده‏ام رهگشایى جز فضل و رحمت تو را ندارم، پس بر محمد و آلش درود فرست و بر من تفضل فرما. به خواست خداوند توانا این قطعه از دعاى حضرت على بن الحسین (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. به شرحى که در سخنرانى قبل توضیح داده شد، چهار مطلب محتواى چهار جمله‏ى دعاى امام سجاد (ع) بود: اول وفود و ورود به مغفرت الهى، دوم قصد عفو و بخشش بارى‏تعالى، سوم اشتیاق به گذشت حضرت حق، و چهارم وثوق و اعتماد به فضل او. 

    در قطعه‏ى دعاى مورد بحث امروز، ابتدا راجع به مغفرت و عفو خداوند دو جمله به پیشگاه الهى عرض نموده و سپس نتیجه مى‏گیرد که فقط به فضل و رحمت خداوند امیدوار است و بس. 

    براى وقوف به مطلب امام (ع) لازم است درباره‏ى هر یک از سه جمله به قدر لازم بحث شود. در جمله‏ى اول عرض مى‏کند:  و لیس عندى ما یوجب لى مغفرتک، بار الها! چیزى نزد من نیست که ایجاب کند تو مرا بیامرزى. 

    اولین مطلب شایان دقت که در این کلام آمده و مسلمانان باید همواره به آن توجه داشته باشند این است که خداوند در قرآن شریف مکرر از مغفرت گناهان سخن گفته و به مردم گناهکار وعده‏ى گذشت و غفران داده است، اما در هیچ آیه‏اى از خود، سلب اراده و اختیار ننموده بلکه مغفرت خویش را وابسته به مشیت خود فرموده است و اگر در موردى گناهکار شایسته و لایق غفران نباشد اراده‏ى الهى به مغفرت او تعلق نمى‏گیرد و بخشوده نمى‏شود، خواه گناهش ظاهر و جوارحى باشد و خواه گناهش درونى و معنوى، و این مطلب در خلال بعضى از آیات تصریح شده است. در یک آیه فرموده:  ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء. 

    خداوند گناه کسى را که به او شرک آورده است نمى‏آمرزد اما در مورد گناهان غیر شرک، مغفرت بارى‏تعالى شامل کسانى مى‏شود که مشیت او بر غفران آنان تعلق گرفته باشد. در کنار معصیتهاى جوارحى که آشکارا انجام مى‏شود مانند دروغ و تهمت، گناهانى وجود دارد که در ضمیر مردم نهفته است، اگر آنها را به زبان بیاورند آشکار مى‏شود، اگر نه پنهان مى‏ماند، مانند راضى بودن  به وقوع ظلم، و موافقت درونى و باطنى با بقاى ظالم و ادامه‏ى ستم. شاید بعضى از مسلمانان ندانند که رضایت پنهانى به گناه، خود از گناهان بزرگ است. در این باره روایات زیادى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است. 

    عن على علیه‏السلام قال: الراضى بفعل قوم کالداخل فیه معهم، و على کل داخل فى باطل اثمان: اثم العمل به و اثم الرضا به.  على (ع) فرموده: کسى که راضى به عمل مردمانى باشد همانند شخصى است که خود در آن عمل با آنان همکارى داشته است، و اگر در امر باطلى راضى باشد براى چنین کسى دو گناه است: یکى گناه اصل عمل و آن دیگر گناه رضایت داشتن به آن عمل است. 

    مغفرت و بخشش گناهان درونى اشخاص همانند گناهان برونى آنان وابسته به مشیت حضرت بارى‏تعالى است، و این مطلب نیز در قرآن شریف آمده است:  ان تبدوا ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله فیغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء.  اگر نیت بدى را که در باطن دارید آشکار نمایید یا آنکه پنهان نگاه دارید مورد محاسبه‏ى الهى قرار مى‏گیرید، هر کس را که بخواهد مى‏بخشد و هر کس را که بخواهد با عذاب خود کیفر مى‏دهد. 

    به موقع است در اینجا تذکر داده شود که در مقابل نیتهاى بد و عذاب الهى، نیتهاى خوب و مرضى خداوند نیز مورد محاسبه است و صاحبش از اجر و پاداش بارى‏تعالى برخوردار مى‏گردد، و این هر دو در مورد واقعه‏ى کربلا مصداق دارد. راجع به کسانى که در نیت، 

    به قتل حضرت ابى‏عبدالله الحسین علیه‏السلام راضى بوده‏اند در «زیارت وارث» چنین آمده است: 

    لعن الله امه قتلتک و لعن الله امه ظلمتک و لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به. 

    لعن خداوند به کسانى که تو را کشتند، لعن خداوند به کسانى که درباره‏ات ستم کردند، لعن خداوند به کسانى که قتل مظلومانه‏ى تو را شنیدند و در دل به وقوع آن رضایت دادند. 

    اما کسانى که قیام حسین (ع) را قیام الهى و مرضى خداوند دانسته و دوستار آن حضرت و عمل مقدسش هستند در اجر و ثواب با اصحاب شهیدش شریکند و این سخن را جابر بن عبدالله انصارى، موقعى که براى زیارت قبر مقدس امام، و قبور شهداى بزرگوارش به کربلا آمده بود به استناد حدیث رسول اکرم (ص) به عطیه گفته است. جابر پس از آنکه به شهیدان کربلا سلام نمود و به مراتب وفادارى آنان به تعالیم الهى و مجاهده در راه حق شهادت داد، چنین گفت: 

    و الذى بعث محمدا صلى الله علیه و آله بالحق لقد شارکنا کم فى ما دخلتم فیه . قال عطیه فقلت لجابر: فکیف و لم تهبط وادیا و لم تعل جبلا و لم تضرب بسیف و القوم قد فرق بین رووسهم و ابدانهم و اوتمت اولادهم و ارملت الازواج. فقال لى: یا عطیه سمعت حبیبى رسول‏الله صلى الله علیه و آله قال: من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرک فى عملهم و الذى بعث محمدا صلى الله علیه و آله بالحق ان نیتى و نیه اصحابى على ما مضى علیه الحسین علیه‏السلام و اصحابه. 

    قسم به خدایى که حضرت محمد (ص) را به پیمبرى مبعوث نمود ما شریک شما هستیم در آنچه شما در آن وارد شدید. عطیه مى‏گوید به جابر گفتم: چگونه تو شریک اصحاب حسین (ع) هستى با آنکه در وادى پستى فرود نیامدى و از کوهى بالا نرفتى و شمشیرى نزدى و اینان بین سر و بدنشان جدایى افتاد، اطفالشان یتیم و زنانشان بیوه شدند. جابر گفت: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا (ص) شنیدم فرمود: کسى که مردمى را دوست دارد در قیامت با آنان محشور مى‏شود و کسى که عمل قومى را دوست دارد در کار آنان شریک است و به حق قسم که نیت من و نیت اصحاب من بر همان راه و روشى است که حسین (ع) و اصحابش پیموده‏اند.  

    خلاصه اینکه نیت خوب عبادت است و پاداش آن ثواب و اجر الهى است، و نیت بد گناه است و اگر خداوند آن را نیامرزد عذاب و کیفر او را از پى خواهد داشت. 

    عن على علیه‏السلام قال: و بما فى الصدور تجازى العباد. 

    على (ع) فرموده: جزاى بد و خوب بندگان طبق نیتهایى است که در دل دارند. 

    از آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که خداوند در کتاب مجید وعده‏ى مغفرت گناهان را به مردم داده است به شرط آنکه بخشش گناه بر وفق خواسته و اراده‏ى او باشد و اگر در موردى مشیت بارى‏تعالى به عللى که ما نمى‏دانیم به عفو گناهکار تعلق نگیرد آمرزیده نمى‏شود، خواه گناهش ظاهرى باشد و آشکار و خواه گناهش درونى باشد و پنهان. بنابراین آمرزیدن گناه براى خداوند الزامى نیست و جمله‏ى اول دعاى امام سجاد (ع) در قطعه‏ى موضوع بحث امروز ناظر به 

    همین مطلب است، او به پیشگاه بارى‏تعالى عرض مى‏کند: 

    و لیس عندى ما یوجب لى مغفرتک، بار الها! چیزى نزد من نیست که ایجاب کند تو مرا بیامرزى و مشمول بخشش و عفو خود قرار دهى. 

    اراده‏ى خداوند به مغفرت گناهکاران مایه‏ى امیدوارى آنان است و از خطر یاس که منشاء بسیارى از بدبختیها و محرومیتهاست مصونشان مى‏دارد. تعلیق مغفرت به مشیت، سد راه غرور آنان است و نمى‏گذارد گناهکاران، فکر ایمنى از عذاب الهى در سر بپرورند و در نتیجه، گناهکار همواره خویشتن را بین خوف و رجا احساس مى‏کند و این خود یکى از تعالیم دینى است و تمام پیروان قرآن شریف باید همواره چنین باشند و در این باره روایات زیادى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: لا یکون العبد مومنا حتى یکون خائفا راجیا و فى حدیث آخر: ارج الله تعالى رجاء لا یجرئک على معصیته و خف الله تعالى خوفا لا یویسک عن رحمته. 

    امام صادق (ع) فرموده: بنده‏ى خداوند به مقام ایمان نمى‏رسد تا آنکه واجد خوف و رجا گردد و در حدیث دیگر فرموده: به خداوند امیدوار باش تا حدى که تو را در گناه، جرى و جسور نکند، و از خداوند بترس به اندازه‏اى که تو را از رحمت او مایوس ننماید. 

    عن الکاظم علیه‏السلام قال: یا هشام! لا یکون الرجل مومنا حتى یکون خائفا راجیا و لا یکون خائفا راجیا حتى یکون عاملا لما یخاف و یرجو. 

    حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: اى هشام! مرد 

    مسلمان به مقام ایمان نمى‏رسد تا آنکه خائف و امیدوار باشد و به مقام خوف و رجا نایل نمى‏گردد تا آنکه بر وفق ترس و امیدش عمل نماید. 

    عن على علیه‏السلام قال: لا تامنن على خیر هذه الامه عذاب الله لقوله تعالى: فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون و لا تیاسن لشر هذه الامه من روح الله لقوله تعالى: انه لا ییاس من روح الله الا القوم الکافرون. 

    على (ع) فرموده: براى بهترین افراد این امت از عذاب خداوند ایمن مباشید که در قرآن شریف فرموده: از مکر خداوند ایمنى ندارند مگر گروه زیانکاران، و براى بدترین فرد این امت از رحمت خداوند مایوس نباشید که در قرآن شریف فرموده: از رحمت خداوند مایوس نیستند مگر گروه کفار. 

    از آنچه مذکور افتاد روشن شد که مغفرت گناهکاران براى خداوند الزامى نیست بلکه معلق به مشیت و اراده‏ى ذات مقدس اوست و نتیجه‏ى مهم وعده‏ى مغفرت خداوند از یک طرف و تعلیق آن به مشیت او از طرف دیگر آن است که مسلمانان همواره بین خوف و رجا باشند، نه از رحمت حق مایوس شدند و نه خویشتن را ایمن از عذاب او بدانند و این حالت روانى نه تنها در شان دین لازم و ضرورى است بلکه سعادت مردم جهان در جمیع شئون زندگى وابسته به این است که همواره بین بیم و امید باشند، مریض باید به درمان خویش امیدوار باشد تا از پى طبیب و دارو برود و باید از شدت مرض و مزمن شدن آن بترسد تا از آنچه مضر است پرهیز نماید، کشاورز باید امیدوار به 

    برداشت محصول باشد و بذر خود را در زمین بیفشاند و باید از آفتهاى گوناگون بترسد و کمال مراقبت را معمول دارد، و همچنین سایر امور مربوط به زندگى تمام انسانها باید همواره بین خوف و رجا باشد. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و لا فى عملى ما استحق به عفوک، بار الها! در کارهایم عملى نیست که مرا مستحق عفو و بخشش تو نماید. 

    نمى‏دانیم چه اعمالى مى‏تواند افراد باایمان را از استحقاق و شایستگى عفو بارى‏تعالى برخوردار نماید ولى با توجه به محتواى بعضى از آیات و اخبار شاید بتوان گفت کسانى که خالصا لوجه الله جهاد مى‏کنند و به منظور اعلاى کلمه‏ى حق از جان خود مى‏گذرند و در عرصه‏ى پیکار با دشمن کشته مى‏شوند و بر اثر عمل مقدسى که انجام مى‏دهند به استحقاق عفو الهى نایل مى‏گردند. خداوند در یکى از آیات قرآن شریف راجع به امر جهاد و کشته شدن در راه حق فرموده است: 

    ان الله اشترى من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فى سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فى التوراه و الانجیل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذى بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم . 

    خداوند، جان و مال افراد باایمان را به بهاى بهشت خریدارى نموده است. اینان در راه خداوند مقاتله مى‏کنند، از کفار مى‏کشند و خود نیز کشته مى‏شوند. این پیمان الهى است، عهدى است که بحق در تورات و انجیل و قرآن وعده داده شده است و کیست که از 

    خداوند به عهد خود وفادارتر باشد. اى اهل ایمان! به این معامله شاد و مسرور باشید و بدانید که این خود، پیروزى و فوز بزرگى است. 

    قال النبى صلى الله علیه و آله: ان الغزاه اذا هموا بالغزو کتب الله لهم برائه من النار. 

    رسول اکرم (ص) فرموده است: وقتى مجاهدین راه حق به جنگ تصمیم مى‏گیرند خداوند به قلم قضاى خود آزادى آنان را از آتش دوزخ ثبت مى‏نماید. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    65
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188062

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::