تنزیل نور


ساعت 9:56 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق( 123)

بسم الله الرحمن الرحیم 

و من ادله الرشاد، و من صالحى العباد. 

 

به خواست خداوند توانا، این دو جمله از دعاى شریف «مکارم الاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد علیه‏السلام در جمله‏ى اول دعا عرض مى‏کند: بار الها! مرا از دلایل رشاد و هدایت قرار ده. در جمله‏ى دوم درخواست مى‏کند: بار الها! مرا از بندگان صالح و شایسته قرار ده. 

«رشید» یکى از اسماء حضرت بارى تعالى است، آن اسم در بعضى دعاها، از آن جمله دعاى «جوشن کبیر»، در ردیف سایر اسماء الهى ذکر شده است. 

اللهم انى اسالک باسمک یا معین یا امین یا مبین یا متین یا مکین یا رشید یا حمید یا مجید یا شدید یا شهید. 

فى اسماء الله تعالى الرشید. هو الذى ارشد الخلق الى مصالحهم اى هداهم و دلهم علیها. 

«الرشید» در اسماء حضرت بارى تعالى است. او خداوند است که ارشاد مى‏کند مردم را به آنچه مصلحت آنهاست، یعنى هدایت کننده و دلالت کننده‏ى آنان است به خیر و صلاحشان. 

دعوت مردم به خداوند و ارشاد و هدایت آنان به صراط مستقیم، امرى است بس گرانقدر و مهم. 

قرآن شریف در این باره فرموده: 

و من احسن قولا ممن دعا الى الله. 

سخن کدام انسان بهتر و نیکوتر از کلام کسى است که خلق را به خالق دعوت مى‏کند و با گفته‏هاى خود، بذر ایمان در قلوبشان مى‏افشاند.  

این وظیفه‏ى مقدس در درجه‏ى اول به عهده‏ى رسول اکرم (ص) و جانشینان بر حق او محول است. کسى که در این راه قدم برمى‏دارد، در واقع، خط مشى رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام را مى‏پیماید و این کار بزرگ، هدایت یافته را از گمراهى و ضلالت مى‏رهاند، مایه‏ى نجات و سعادتش مى‏گردد، و هدایت کننده را نیز در پیشگاه الهى سربلند مى‏کند و از پاداش او برخوردارش مى‏سازد، به شرط آنکه هدایت و ارشاد واجد تمام شرایط لازم باشد، و براى روشن شدن مطلب، قسمتى از آن شرایط در اینجا با استفاده از آیات و روایات، به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد: اولین شرط راهنمایى و هدایت مردم این است که ارشاد کننده باید به موضوع دعوت خود عالم و آگاه باشد و از روى بینش سخن بگوید. خداوند در قرآن شریف این مطلب را درباره‏ى پیشواى بزرگ اسلام و پیروان شایسته‏ى آن حضرت 

خاطرنشان ساخته و فرموده است: 

قل هذه سبیلى ادعو الى الله على بصیره انا و من اتبعنى. 

پیمبر گرامى! بگو این است راه من: مردم را به سوى خدا مى‏خوانم، با بینش و بصیرت، و پیروان من نیز دعوتشان به سوى خداوند، آگاهانه و بابصیرت است. 

از جمله‏ى حقوقى که خداوند بر مردم دارد، این است که از روى علم و آگاهى سخن بگویند و آنجا که علم ندارند، لب فروبندند و از سخن گفتن بازایستند. 

عن زراره بن اعین قال: سالت اباجعفر علیه‏السلام ما حق الله على العباد: قال ان یقولوا ما یعلمون و یقفوا عند ما لایعلمون. 

زراره مى‏گوید: از امام باقر (ع) پرسیدم، حق خداوند بر بندگان چیست؟ در جواب فرمود: آن را که مى‏دانند بگویند و در چیزى که اطلاع ندارند و نمى‏دانند، توقف نمایند. 

این وظیفه‏ى مهم و حق بزرگ الهى ضمن یکى از آیات قرآن شریف با تعبیر خاصى بیان شده است: 

و لا تقف ما لیس لک به علم، ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسوولا. 

هرگز از پى آنچه علم و اطمینان ندارى مرو و ناآگاه قدم برندار که گوش و چشم و دل آدمى در پیشگاه الهى مواخذ و مسئول‏اند. 

فى العلل عن السجاد علیه‏السلام قال: لیس لک ان تتکلم بما شئت لان رسول‏الله صلى الله علیه و آله قال: رحم الله عبدا قال 

خیرا فغنم او صمت فسلم. 

امام سجاد (ع) فرموده است: مجاز نیستى هر چه را که بخواهى بگویى، چه رسول گرامى اسلام فرموده است: مشمول رحمت الهى باد آن کس که سخن خوب بگوید و سود برد یا سکوت کند و سالم بماند. 

بجاست این نکته تذکر داده شود که موضوع ارشاد مى‏تواند از نظر علمى داراى ابعاد متعدد باشد. علم و آگاهى ارشادکننده در بعدى لازم است که مى‏خواهد درباره‏ى آن سخن بگوید و طالب هدایت را ارشاد نماید، مثلا در موردى که شنونده فرد با ایمانى است و مى‏خواهد دعا را از نظر کتاب و سنت بفهمد و به مشروعیت آن مطمئن گردد و بداند که اگر در موردى براى قضاى حوایج مشروع خود به دعا متوسل شود و استجابت آن را از خداوند بخواهد، مرتکب بدعتى نشده و عمل خلافى انجام نداده است؟ کسى که مى‏خواهد او را در این باره ارشاد کند کافى است تا حدودى از آیات و اخبار مربوط به دعا و شرایط آن آگاه باشد و با بصیرت به سئوالات وى پاسخ گوید. اما اگر سئوال‏کننده از مشروعیت دعا آگاه است ولى مى‏خواهد بداند با آنکه جهان ما به قضاى الهى، عالم علل و اسباب است و در حدیث امام صادق (ع) آمده: 

ابى الله ان یجرى الاشیاء الا باسباب. 

خداوند ابا دارد از اینکه اشیاء را در این عالم به جریان اندازد، مگر از راه وسایل و اسباب. 

براى طالب ارشاد این سئوال پیش آمده که در نظام اسباب و 

 

علل، دعا چه نقشى دارد و جمع بین ادله‏ى دعا و این قبیل روایات که سخن از اسباب و علل مى‏گوید، چگونه است؟ البته اهل تحقیق بدین پرسش پاسخ داده و گفته‏اند: دعا خود از قدر الهى است و استجابت دعا گاهى به نحو سبب‏سازى و تسبیب اسباب است و گاهى بر سبیل سبب‏سوزى و فوق مجارى عادى است. خداوند حکیم جهان را بر اساس علل و اسباب بنیان نهاده، نه آنکه خود را در اسباب و وسایل آفریده‏ى خودش زندانى نموده باشد. از این رو، در روایت امام صادق (ع) آمده است که خداوند ابا دارد و نگفته است خداوند قدرت ندارد و ناتوان است، و کلمه‏ى «ابا» در موردى به کار برده مى‏شود که اباکننده به انجام آن عمل قادر باشد، مثلا اگر گفته شود: «فلان تاجر از خرید این کالا ابا دارد»، معناى این کلام، عجز و ناتوانى تاجر نیست، بلکه حاکى از بى‏میلى تاجر است، یعنى اگر بخواهد مى‏تواند این معامله را انجام دهد، اما میل و رغبت به انجام آن ندارد. خلاصه، کسى که بصیرت و آگاهیش در حدود پاسخ گفتن به سئوال اول است، نباید به سئوال دوم پاسخ دهد، چه آنکه در آن پاسخ بصیر نیست و ممکن است با جواب نارساى خود، سائل را دچار تزلزل و تردید کند و به جاى ارشاد، مایه‏ى گمراهى او شود. 

یکى دیگر از شرایط ارشادکننده این است که خود به گفته‏هاى هدایت‏بخش و سعادت آفرین خویش مومن و معتقد باشد و از عمق دل سخن بگوید. در قرآن شریف، این مهم در مورد رسول اکرم صلى الله علیه و آله خاطرنشان گردیده است: 

آمن الرسول بما انزل الیه من ربه. 

پیمبر گرامى ایمان دارد به تمام آنچه از طرف خداوند بر وى نازل شده است. 

از این رو براى ایمان آوردن مردم، علاقه‏ى بسیار شدید داشت و تمام همش در این راه مصروف مى‏گردید و مى‏خواست جامعه را به خداوند، مومن و متوجه نماید. بعضى افراد از نظر علمى و استعداد فطرى لایق و قوى هستند. مسائل مشکل دینى را با منطقى مستدل حل مى‏کنند و طالبان ارشاد را آنطور که باید قانع مى‏نمایند، ولى انگیزه‏ى آنان در این بحثها اعلاى حق و دعوت به خداى یگانه نیست، بلکه مى‏خواهند خود را بنمایانند، ریاکارى کنند، معلومات خویش را به رخ این و آن بکشند، به هوى و تمنیات نفسانى جامه‏ى تحقق بپوشانند و غریزه‏ى تفوق طلبى و برترى‏جویى خویش را اقناع نمایند. اینان مصداق حدیثى هستند که از حضرت مسیح (ع) نقل شده است: بحق اقول لکم، لا تکونوا کالمنخل یخرج الدقیق الطیب و یمسک النخاله. کذلک انتم، تخرجون الحکمه من افواهکم و یبقى الغل فى صدورکم. 

از روى حق به شما مى‏گویم، همانند الک آردبیز نباشید که آرد خوب و خالص را از خود بیرون مى‏دهد و سبوس را نگاه مى‏دارد. شما نیز مطالب حکیمانه را از دهان بیرون مى‏دهید و در دلتان اندیشه‏هاى مضر باقى مى‏ماند. 

خطر این قبیل افراد موقعى آشکار مى‏گردد که ناباورى درونشان به طور ناآگاه و به صورت سخن بیخودى، همانند جرقه‏اى از زیر خاکستر بیرون جهد و ارشاد شدگان به ناباورى و بى‏ایمانى آنان 

واقف گردند. 

یکى دیگر از شرایط ارشادکننده این است که خود عمل کند آنچه را که به طالبان هدایت و ارشاد دستور عمل مى‏دهد. زیرا عمل کردن ارشادکننده مایه‏ى اطمینان درونى کسانى است که مى‏خواهند راه هدایت و سعادت را بیابند و ارشاد شوند. 

عن على علیه‏السلام قال: علموا الناس الخیر بغیر السنتکم و کونوا دعاه القوم بفعلکم و الزموا الصدق و الورع. 

على (ع) فرموده: خیر و خوبى را به مردم بیاموزید با غیر زبان، و دعوتتان به وسیله‏ى عمل باشد و هرگز از راستى و تقوى جدا نشوید. 

کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون. 

کسى که چیزى بگوید و بر طبق آن عمل نکند با این کار ناروا بشدت خویشتن را مورد بغض الهى قرار مى‏دهد. 

یکى از علل تاثیر و نفوذ عمیق اولیاى گرامى اسلام در قلوب مومنین واقعى این بود که خودشان در انجام وظایف دینى پیشقدم بودند و به همه‏ى دستورهایى که به مردم مى‏دادند، عمل مى‏نمودند. 

عن على علیه‏السلام قال: ایها الناس! و الله ما احثکم على طاعه الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیه الا و اتناهى قبلکم عنها. 

على (ع) فرمود: قسم به خدا که هیچ وقت شما را به طاعتى ترغیب ننمودم، مگر آنکه پیش از شما به آن سبقت جستم، و از هیچ گناهى نهیتان ننمودم، جز آنکه خود قبل از شما، از آن اجتناب 

داشتم. 

ارشاد و هدایت چنین انسانى بزرگ که مجرى اوامر و نواهى بارى تعالى است، در قلوب شنوندگان جاى مى‏گیرد، در ضمیرشان اثر مى‏گذارد و آنان را به راه سعادت سوق مى‏دهد. اما اگر عالم دینى به وظایف خویش عمل نکند و دانسته‏هاى خود را به کار نبندد، سخن او در ضمیر مردم نفوذ نمى‏کند و اثر ارشادى به جاى نمى‏گذارد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 9:55 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(122 )

    و روى گفته‏ى ایمانى خود استقامت و پایدارى نمودند، فرشتگان رحمت بر آنها نازل مى‏شوند و مژده مى‏دهند که در آینده، خوف و هراسى ندارند و براى گذشته نیز حزن و اندوهى نخواهند داشت. 

    شناخت حق و باطل و تمیز صواب از خطا که معیار سداد است، راجع به مسائل اعتقادى و اخلاقى و تشخیص خوب و بد در امور مربوط به سعادت انسانهاست. هدایت تشریعى بارى تعالى که توسط حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله به مردم ابلاغ گردیده راهنماى تمام ابعاد حق و ممیز همه‏ى صوابها از خطاها است. خداوند در قرآن شریف هدف ماموریت رسول اکرم (ص) را در جمله‏ى کوتاهى ذکر نموده و فرموده است: 

    هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق. 

    اوست خداوندى که رسول خود را به هدایت و دین حق، بین مردم فرستاده است. 

    کسى که مى‏خواهد اهل سداد باشد و راه حق و صواب را بپیماید، باید بى‏قید و شرط از اوامر الهى اطاعت نماید و دستورهاى سعادت‏بخش او را عملا به کار بندد، چه اوست که به تمام حقایق واقف است و راه صواب را که مایه‏ى تعالى و تکامل انسانهاست، مى‏داند. مردم در عصر رسول اکرم (ص)، دعوت آن حضرت را به گونه‏هاى مختلف تلقى مى‏نمودند و از خود واکنشهاى متفاوتى نشان مى‏دادند. بعضى آنقدر در امور دنیوى و جلب منافع مادى غرق بودند که تمام همشان براى گردآورى مال و ازدیاد ثروت مبذول مى‏گردید و براى توجه به تعالیم الهى که راه نیل به کمال معنوى و احیاى 

    انسانیت است، وقتى باقى نمى‏گذاردند، فقط از مال خود سخن مى‏گفتند و به آن افتخار مى‏نمودند. قرآن شریف درباره‏ى این گروه فرموده است: 

    الهیکم التکاثر. حتى زرتم المقابر. 

    ازدیاد ثروت و تکاثر در اموال آنقدر شما را از یاد خداوند غافل نگاه داشته تا عمرتان به سر آید، بمیرید و در قبرستانها مسکن گزینید. 

    عن عبدالله بن الشخیر عن ابیه قال: انتهیت الى رسول‏الله صلى الله علیه و آله و هو یقول: الهیکم التکاثر، السوره. قال یقول ابن‏آدم: مالى و مالى و مالک من مالک الا ما اکلت فافنیت او لبست فابلیت او تصدقت فامضیت. 

    عبدالله شخیر از پدرش نقل کرده که مى‏گوید: به رسول اکرم (ص) رسیدم، در حالى که سوره‏ى تکاثر را مى‏خواند. فرمود: فرزند آدم مى‏گوید: مال من، مال من و از مالت براى تو چیزى نیست، مگر آن را که خوردى و فانى نمودى یا آن را که در بر کردى و پوشاندى، یا آن را که با امضاى خود به دگرى اعطا نمودى. 

    مال داشتن در نظر بعضى از آنان آنقدر مهم و معیار بزرگى بود که تصور مى‏کردند ملاک شایستگى براى امر نبوت و احراز مقام رسالت، داشتن ثروت بسیار است. از این رو، نبوت رسول گرامى (ص) را براى نداشتن ثروت نفى نمودند: 

    و قالوا لو لا نزل هذا القرآن على رجل من القریتین عظیم. 

    گفتند: چرا این قرآن بر آن دو نفر بزرگ ثروتمند و سرمایه‏دار 

    مکه و طائف، یعنى ولید و حبیب نازل نشده است. 

    خلاصه، غاصبان ثروت در عصر پیامبر اسلام (ص)، راه صواب و سعادت خویش را گردآورى مال مى‏دانستند. از این رو، به تعالیم بارى تعالى و دعوت فرستاده‏ى خداوند اعتنا نمى‏نمودند. بعضى در عصر رسول اکرم (ص) اسیر بت‏پرستى و گرفتار عقاید موهوم پدران و اجداد خویش بودند و مى‏دانستند که با اجابت دعوت پیشواى اسلام (ص) و قبول یکتاپرستى باید از معتقدات پیشینیان خود دست بردارند و این کار با تعصب خانوادگى آنان سازگار نبود. از این رو، نه تنها دعوت پیشواى اسلام (ص) را اجابت ننمودند، بلکه در مقابل آن حضرت به مخالفت برخاستند و تا قدرت داشتند، براى حفظ بتها و خاموش کردن صداى اسلام کوشش نمودند. ناگفته نماند که این گرفتارى به رسول بزرگوار اسلام (ص) اختصاص نداشت، بلکه انبیاء گذشته نیز بیش و کم با مشکل بت‏پرستى مواجه بودند و خداوند در قرآن شریف پاره‏اى از آنها را ذکر فرموده است. قوم شعیب دو انحراف بزرگ اساسى داشتند: یکى اعتقادى و آن دیگر مالى. از طرفى به پیروى از پدران خویش بت مى‏پرستیدند و از طرف دیگر در معاملات و داد و ستدها خیانت مى‏نمودند و کم فروشى مى‏کردند. حضرت شعیب (ع)، معلم بزرگ الهى، با این هر دو عمل به مبارزه برخاست و مردم را از بت‏پرستى و خیانت مالى برحذر داشت. قوم نادان به جاى اینکه عقل خود را به کار گیرند و در سخنان شعیب فکر کنند تا از انحراف اعتقادى و مالى رهایى یابند، به استهزاء گفتند: 

    یا شعیب اصلوتک تامرک ان نترک ما یعبد آباءنا او ان نفعل فى اموالنا ما نشاء؟ 

    اى شعیب! آیا نماز خواندنت ترا واداشته که ادعاى نبوت کنى تا ما پرستش معبودهاى پدران خود را ترک گوییم، یا از تصرف در اموالمان به دلخواه خویش دست برداریم؟ 

    غیر از مال‏دوستى و تعصب بت‏پرستى، عوامل دیگرى وجود داشت که سد راه مردم از قبول دین مقدس اسلام بود و براى آنکه سخن به طول نینجامد، از شرح و توضیح آنها خوددارى مى‏شود. سرانجام، مجاهدتهاى پیوسته‏ى رسول اکرم (ص) در تبلیغ دین اسلام به نتیجه رسید و تدریجا عده‏اى که روح آزاد داشتند و اهل منطق و استدلال بودند، به آیین الهى گرویدند و راه حق و صواب را که اصل اول سداد است، پذیرا شدند و طبق دستور پیشواى اسلام عمل مى‏نمودند. به شرحى که توضیح داده شد، کسانى اهل سدادند که واجد دو اصل اساسى باشند: یکى پیمودن راه صواب، و آن دیگر پایدارى و استقامت در آن راه. اگر پیروى از راه حق مشکلاتى به بار نیاورد و موجب خطر مالى و جانى نشود، ادامه‏ى آن راه چندان سخت نیست. اما اگر طى کردن آن راه مایه‏ى بلایا و خطراتى شود و شارع اسلام تحمل آن خطاها را در زمینه‏ى امر مورد نظر لازم بداند، آیا افراد تحمل مى‏نمایند و با استقامت به راه حق ادامه مى‏دهند یا از اداى وظیفه شانه خالى مى‏کنند و راه حق را ترک مى‏گویند؟ حضرت حسین بن على علیهماالسلام که این صحنه را مشاهده فرموده و در ورطه‏ى بلایا و گرفتارى واقع شده و عمل افراد را در زمینه‏ى دین از نزدیک مشاهده فرموده، به این پرسش پاسخ داده است: 

    یحوطونه ما درت معایشهم و اذا محصوا بالبلاء قل الدیانون. 

    مردم گرد دین هستند، مادامى که به معاش و زندگى آنان 

    آسیبى نرسد و چون پاى آزمایش و گرفتارى به میان بیاید، عدد قلیلى در دین پایدار و ثابت قدم مى‏مانند. 

    یکى از افراد ثابت‏قدم در راه حق، بلال بن رباح موذن رسول اکرم (ص) بود. او در مکه ایمان آورد و راه صواب را در پیش گرفت. مشرکین براى اینکه او را از پیروى اسلام بازدارند، تصمیم گرفتند آزارش دهند و با شکنجه‏هاى جانکاه او را از دین حق بگردانند. در یکى از سخنرانیها اشاره شد که امیه بن خلف، موقع ظهر، در هواى گرم او را بر زمین سوزان بطحا به پشت مى‏خواباند و دستور مى‏داد سنگ بزرگى روى سینه‏اش قرار مى‏دادند. 

    ثم یقول لا و الله لا تزال هکذا حتى تموت او تکفر بمحمد و تعبد اللات و العزى. فیقول و هو فى ذلک البلاء: احد احد. 

    مى‏گفت: تو همچنان باید در این وضع بمانى تا بمیرى یا به حضرت محمد (ص) کافر شوى و لات و عزى را پرستش نمایى. اما او در این وضع سخت و طاقت‏فرسا همچنان در توحید و اسلام ثابت‏قدم بود و از خداوند یگانه به نام «احد احد» یاد مى‏کرد. جالب آنکه بلال بعد از رحلت رسول اکرم (ص) با اوضاع و احوالى که پیش آمد، از صراط مستقیم منحرف نشد و همچنان در راه حق و صواب استقامت نمود. 

    روى ان بلالا ابى ان یبایع ابابکر و ان عمر اخذ بتلابیبه و قال له یا بلال هذا جزاء ابى‏بکر منک ان اعتقک فلا تجیى‏ء تبایعه؟ فقال: ان کان ابوبکر قد اعتقنى لله فلیدعنى لله و ان کان اعتقنى لغیر ذلک فها انا ذا. و اما بیعته فما کنت ابایع من لم 

    یستخلفه رسول‏الله و الذى استخلفه بیعته فى اعناقنا الى یوم القیامه. فقال له عمر: لا ابا لک، لا تقم معنا. فارتحل الى الشام و توفى بدمشق بباب الصغیر. 

    روایت شده که بلال ابا کرد از اینکه با ابى‏بکر بیعت کند. عمر گردنش را گرفت، به او گفت: اى بلال! این است پاداش تو به ابى‏بکر در مقابل آزاد کردنت که نمى‏آیى با او بیعت کنى؟ بلال گفت: اگر ابوبکر مرا براى خدا آزاد نموده، براى خداوند ترکم گوید، و اگر براى غیر خدا آزادم نموده، عتقى واقع نشده و من همانند سابق مملوک او هستم و خود را تسلیم وى مى‏کنم. اما بیعت، من بیعت نمى‏کنم با کسى که رسول اکرم (ص) او را خلیفه‏ى خود قرار نداده است و کسى را که پیمبر به خلافت خود گزیده، بیعتش تا روز قیامت به گردن ما هست. عمر از سخنان بلال به خشم آمد و گفت: بى‏پدر! دیگر در محیط ما اقامت منما. بلال به شام سفر کرد و سرانجام در باب الصغیر دمشق از دار دنیا رفت. 

    خلاصه، استقامت و پایدارى در راه حق و صواب، بسیار مشکل است. و به فرموده‏ى حضرت حسین (ع) در زمینه‏ى امتحان و ابتلاء به بلا، افراد متدین و ثابت‏قدم کمیاب‏اند. خداوند در قرآن شریف به رسول اکرم (ص) دستور داد: 

    فاستقم کما امرت و من تاب معک. 

    پس تو، اى پیغمبر معظم، طبق ماموریتى که دارى استقامت کن، و همچنین کسانى که با هدایت تو به خداوند برگشته‏اند، باید استقامت نمایند. 

    عن ابن‏عباس: ما نزلت آیه کانت اشق على رسول‏الله صلى الله علیه و آله من هذه الایه و لهذا قال: شیبتنى هود. 

    ابن‏عباس مى‏گوید: آیه‏اى بر رسول اکرم (ص) نازل نشد که مانند این آیه مشقت‏بار تلقى گردد. از این رو حضرت فرمود: سوره‏ى هود پیرم کرد. 

    بعضى از آقایان گفته‏اند: سنگینى و مشقت این آیه براى پیشواى اسلام ناظر به دستورى است که خداوند در استقامت و پایدارى مردم داده است. 

    از آنچه مذکور افتاد، روشن شد که افراد با ایمان اگر در جمیع امور پیرو حق و صواب باشند و در راه رسیدن به حق استقامت و پایدارى نمایند، از اهل سداد به حساب مى‏آیند و براى نیل به این مقام بسیار رفیع باید از ذات اقدس الهى استمداد کنند و در پرتو فیض و رحمت حضرت بارى تعالى به این هدف مقدس دست یابند، و این دستور پیشواى معظم اسلام است. 

    فى الحدیث انه قال لعلى علیه‏السلام: سل الله السداد. 

    رسول گرامى (ص) به على (ع) فرمود: در پیشگاه الهى دعا کند و از خداوند سداد را درخواست نماید. 

    حضرت زین‏العابدین (ع) در جمله‏ى دوم دعاى شریف «مکارم الاخلاق» که موضوع بحث و سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و اجعلنى من اهل السداد. 

    بار الها! مرا به گونه‏اى قرار ده که تمام گفتار و رفتارم بر وفق 

    صواب باشد و در راه اعلاى حق و اقامه‏ى اوامر مقدست آنطور که باید و شاید استقامت و پایدارى نمایم. 

    امام سجاد و پدر بزرگوارش حضرت حسین علیهماالسلام، دو امام معصوم و دو پیشواى گزیده‏ى حضرت بارى تعالى هستند و در مقام عمل، پیرو بى‏قید و شرط حق و صواب‏اند و کوچکترین قدمى فراتر نمى‏گذارند و این دو حجت الهى در زمانى واقع شدند و در شرایطى قرار گرفتند که حداکثر پایدارى و استقامت را در حوادث سنگین شهادت و اسارت از خود نشان دادند و به عالى‏ترین درجه‏ى سداد نایل آمدند. 

    جالب آنکه اصحاب حضرت سیدالشهداء (ع) درس استقامت و پایدارى را از مولاى خود آموخته و در راه اعلاى حق به سختترین ناملایمات تن داده و در کمال بصیرت و بینش، فداکارى در راه حق را استقبال نموده و به مقام رفیع شهادت نایل آمدند. حضرت حسین (ع) پس از ورود به کربلا، در مقابل اصحاب خود خطبه‏اى خواند و فرمود: 

    الا ترون الى الحق لایعمل به و الى الباطل لایتناهى عنه لیرغب المومن فى لقاء ربه محقا فانى لا ارى الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما. فقام زهیر بن قین و قال: قد سمعنا هداک الله یابن رسول‏الله مقالتک و لو کانت الدنیا لنا باقیه و کنا فیها مخلدین لاثرنا النهوض معک على الاقامه فیها. 

    آیا نمى‏بینید که به حق و صواب عمل نمى‏شود و باطل مورد نهى قرار نمى‏گیرد، با وجود وضعى این چنین، فرد با ایمان حق دارد راغب مرگ و لقاى خداوند باشد. من مرگ را جز سعادت نمى‏بینم و زندگى با این ستمگران در نظرم چیزى جز ملامت و آزردگى نیست. 

    آنگاه زهیر بن قین برخاست و گفت: یابن رسول‏الله مقاله‏ات را شنیدیم. اگر دنیا براى ما پایدار مى‏بود و در آن زندگى جاودان مى‏داشتیم، قیام با تو را بر حیات ابدى دنیا مقدم مى‏نمودیم. 

    پس از زهیر بعضى دیگر از اصحاب با ایمان آن حضرت به پا خاستند، سخنانى همانند زهیر گفتند و مراتب استقامت خویش در راه حق را ابراز نمودند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 9:54 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 121)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم صل على محمد و آل محمد و متعنى بالاقتصاد، و اجعلنى من اهل السداد. 

    موضوع بحث، شرح و تفصیل دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» از صحیفه‏ى سجادیه است. حضرت زین‏العابدین علیه‏السلام در این قطعه‏ى دعا، ابتدا از خداوند درخواست مى‏نماید که بر محمد و آلش درود فرستد، سپس در جمله‏ى اول عرض مى‏کند: بار الها! با اعتدال و میانه‏روى در جمیع شئون زندگى، مرا از مزایاى اقتصاد بهره‏مند فرما. در جمله‏ى دوم عرض مى‏کند: بار الها! گفتار و رفتارم را به گونه‏اى قرار ده که تمام آنها بر وفق حق و صواب باشد. 

    به خواست خداوند توانا، موضوع سخنرانى امروز، بحث درباره‏ى این دو جمله است. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعا، کلمه‏ى اقتصاد را به کار برده است و معناى آن در لغت عرب، میانه‏روى و اعتدال است. 

    الاقتصاد من القصد بمعنى العدل و هو التوسط فى الامور بین الافراط و التفریط.  اقتصاد از ماده‏ى «قصد» است، به معناى «عدل» و آن عبارت از توسط در امور مختلف بین افراط و تفریط است.  اقتصاد، کلمه‏اى است عربى از ماده‏ى «قصد». این لغت در زبان فارسى نیز راه یافته و فارسى زبانان در گفتگوهاى خود آن را به کار مى‏برند، با این تفاوت که «قصد» و «اقتصاد» در زبان عرب به معناى وسیع و براى میانه‏روى و اعتدال در امور مختلف به کار برده مى‏شود، ولى در زبان فارسى، کلمه‏ى «قصد» به معناى «اعتدال» اساسا به کار نمى‏رود و کلمه‏ى «اقتصاد» هم فقط در امور مالى مورد استفاده قرار مى‏گیرد. براى آنکه معناى وسیع «قصد» و «اقتصاد» در زبان عرب روشن شود، لازم است در اینجا پاره‏اى از مواردى که از این لغت در قرآن شریف و روایات استفاده شده، مذکور افتد: 

    و اقصد فى مشیک.  از مواعظ لقمان حکیم به فرزندش که در کتاب مجید آمده، این است که: در راه رفتن معتدل و میانه‏رو باش. ملاحظه مى‏کنید کلمه‏ى قصد در این آیه براى اعتدال در راه رفتن به کار برده شده است. 

    و على الله قصد السبیل.  آنچه بر عهده‏ى خداوند است، ارائه‏ى صراط مستقیم و راهى است که بر کنار از افراط و تفریط است. 

    در این آیه نیز قصد به معناى اعتدال و میانه‏روى آمده است. على (ع) کلمه‏ى «قصد» را براى بیان میانه‏روى و اعتدال آورده و رعایت آن را به دوستان خود توصیه فرموده است. 

    علیک بالقصد فى الامور فمن عدل عن القصد جار و من اخذ به  عدل. 

    على (ع) فرموده: بر تو باد که در جمیع امور میانه‏رو باشى، کسى که از میانه‏روى تجاوز کند، ستم نموده و کسى که خط میانه را بپیماید، عدل را رعایت کرده است. 

    «قصد»، میانه‏روى و برکنارى از افراط و تفریط است و این همان صراط مستقیمى است که پیمبران از طرف بارى تعالى مبعوث شده‏اند تا آن را ارائه نمایند. کسانى که در شئون مختلف زندگى راه اعتدال را مى‏پیمایند، سرانجام به سعادت نایل مى‏گردند و کسانى که آن راه را ترک مى‏گویند و به انحراف گرایش مى‏یابند، پایان کارشان سقوط و تباهى خواهد بود. 

    عن على علیه‏السلام قال: الیمین و الشمال مضله و الطریق الوسطى هى الجاده.  على (ع) فرموده: راست و چپ بیراهه و ضلالت است، خط وسط، جاده‏ى واقعى و راهى است که به نجات و سعادت منتهى مى‏گردد. 

    کلمه‏ى «اقتصاد» همانند «قصد» در روایات ائمه علیهم‏السلام آمده است، اما آن را نیز در امور مالى فقط محصور ننموده‏اند، بلکه گاهى در امر مال به کار برده‏اند و گاه در امر عبادت. 

    فى وصیه امیرالمومنین للحسن علیهماالسلام عند وفاته: و اقتصد یا بنى فى معیشتک، و اقتصد فى عبادتک و علیک فیها بالامر الدائم الذى تطیقه. 

    از وصایاى امیرالمومنین در بستر مرگ به فرزندش حضرت  مجتبى این بود که: فرزند! در امر معیشت، مقتصد و میانه‏رو باش و در عبادتت نیز میانه‏رو، و بر تو باد در امر عبادت به اندازه‏اى عمل کنى که همیشه توان انجام آن را داشته باشى. 

    مرحوم کلینى رضوان الله تعالى علیه در کتاب کافى بابى باز نموده تحت عنوان « الاقتصاد فى العباده» و روایات مربوط به این امر را در آن باب آورده، از جمله این حدیث شریف است: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا على! ان هذا الدین متین فاوغل فیه برفق و لاتبغض الى نفسک عباده ربک.  رسول اکرم (ص) به على علیه‏السلام فرمود: اسلام دینى است محکم و استوار، مقررات آن را با رفق و مدارا انجام ده و کارى نکن که نفست به عبادت خدایت بدبین شود و نسبت به آن حالت بغض به خود بگیرد. اقتصاد و میانه‏روى در امور مالى و اجتناب از افراط و تفریط از جمله‏ى تعالیم شرع مقدس و مورد تاکید اولیاى گرامى اسلام است و چون این امر مبتلا به عموم مردم است، لازم مى‏داند درباره‏ى آن توضیح بیشترى داده شود و روایات زیادترى به عرض شنوندگان محترم برسد. 

    عن على علیه‏السلام قال: اذا اراد الله بعبد خیرا الهمه الاقتصاد و حسن التدبیر و جنبه سوء التدبیر و الاسراف.  على (ع) فرموده: وقتى خداوند درباره‏ى بنده‏اى اراده‏ى خیر نماید، اقتصاد و حسن تدبیر معاش را به وى الهام مى‏کند و او را از سوء تدبیر و زیاده‏روى و اسراف برکنارش مى‏دارد. 

    ملاحظه مى‏کنید که در این روایت، اقتصاد و حسن تدبیر در  امر معاش آنقدر رفیع و بلندپایه معرفى شده که حضرت بارى تعالى آن را به بندگانى که درباره‏ى آنها اراده‏ى خیر فرموده است، الهام مى‏نماید. خطبه‏ى همام که در نهج‏البلاغه آمده، از خطب معروف على (ع) است. امام در این خطبه اوصاف متقین را بیان نموده، از آن جمله فرموده است: 

    و ملبسهم الاقتصاد.  جامه‏اى را که مى‏پوشند، بر وفق اقتصاد و در حد میانه‏روى است، نه لباسى در بر مى‏کنند که آنان را به گروه مترف و ثروتمندان گناهکار ملحق کند و موجب بغض تهیدستان و افراد بى‏بضاعت گردند و نه لباسى در بر مى‏کنند که مردم آنان را افرادى پست و دنى الطبع به حساب آورند و مورد تحقیرشان قرار دهند. امام حسن عسکرى علیه‏السلام ضمن یک حدیث، لزوم رعایت اندازه‏گیرى و اجتناب از افراط و تفریط را در امور مالى خاطرنشان ساخته و چنین فرموده است:  ان للسخاء مقدارا فان زاد علیه فهو سرف، و للاقتصاد مقدارا فان زاد علیه فهو بخل.  براى سخاوت مقدارى است و اگر از آن حد تجاوز نماید، اسراف است، و براى اقتصاد مقدارى است که اگر از آن حد بگذرد، بخل است. 

    اقتصاد و میانه‏روى در صرف مال براى همه‏ى مردم از فقیر و غنى، نافع و ثمربخش است. کسانى که درآمد محدود دارند و مى‏خواهند در جامعه عز و احترامشان محفوظ باشد، باید در امرار معاش  و گذراندن زندگى به قناعت خو کنند، همواره اقتصاد مالى و موازنه‏ى درآمد و هزینه را رعایت نمایند و با اندازه‏گیرى دقیق قدم بردارند. این گروه گرچه در مضیقه و تنگدستى زندگى مى‏کنند و با مصائب و مشکلات مواجه هستند، اما به کسى عرض حاجت نمى‏نمایند و در جامعه با سربلندى و عزت نفس ادامه‏ى حیات مى‏دهند. کسانى که تمکن مالى دارند و درآمدشان فزونتر از هزینه‏ى آنان است، اگر در ایام مالدارى راه اعتدال در پیش گیرند، خود را با زندگى متوسط تطبیق دهند و از مازاد درآمدى که دارند به افراد بى‏بضاعت کمک کنند، با این عمل خویشتن را بزرگوار و کریم النفس مى‏سازند و به سجیه‏ى انساندوستى متخلق مى‏گردند، بعلاوه طبق فرموده‏ى امام صادق (ع)، با کمک خود حجت خداوند را از خود دفع مى‏کنند و در نتیجه روز حساب منازلى را که در پیش دارند به آسانى طى مى‏نمایند. 

    عن داود بن سرحان قال: کنا عند ابیعبدالله علیه‏السلام اذ دخل علیه سدیر الصیرفى فسلم و جلس فقال له: یا سدیر! ما کثر مال رجل قط الا عظمت الحجه لله تعالى علیه. فان قدرتم ان تدفعوها عن انفسکم فافعلوا. فقال له یابن رسول‏الله بماذ. قال بقضاء حوائج اخوانکم فى اموالکم.  داود بن سرحان مى‏گوید: حضور امام صادق (ع) بودیم که سدیر صیرفى وارد شد، سلام کرد و نشست. حضرت فرمود: اى سدیر! مال کسى زیاد نمى‏شود، مگر آنکه حجت خداوند بر وى عظیم و بزرگ خواهد شد. اگر قدرت دارید که آن حجت را از خود دفع نمایید، اقدام کنید. عرض کرد: یابن رسول‏الله! این کار چگونه انجام 

    مى‏شود؟ فرمود: از راه برآوردن حوایج برادرانتان از اموالى که در اختیار دارید. 

    انسان کم درآمدى که خود را به قناعت عادت داده و به سختى زندگى انس گرفته، روحیه‏اش براى تحمل مصائب آماده و مهیاست. ثروتمندى که با تمکن مالى به اقتصاد و میانه‏روى زندگى کرده و از افراط اجتناب نموده است، او نیز در زمینه‏ى مصائب و بلایا آمادگى نسبى دارد. اگر روزى بر اثر پیشامدى اموالش را از دست بدهد، به مقدار قابل ملاحظه‏اى مى‏تواند خویشتن را با مضیقه‏ى مالى تطبیق دهد و ناگواریها را تحمل نماید، و على (ع) درباره‏ى این دو گروه چنین فرموده است: 

    من اقتصد فى الغنى و الفقر فقد استعد لنوائب الدهر. 

    کسى که در غنى و فقر مقتصد و میانه‏رو باشد با اتخاذ این روش، خویشتن را براى مصائب روزگار مهیا نموده است. 

    اقتصاد مالى و اندازه‏گیرى در امر معاش، آدمى را به میانه‏روى و اعتدال سوق مى‏دهد، از اسراف و تبذیر و همچنین از بخل و امساک بازمى‏دارد، اندازه‏گیرى در امر معاش براى افراد کم درآمد حافظ عز و شرافت نفس است و نمى‏گذارد آنان براى نیل به رفاه بیشتر دست تمنا به روى این و آن بگشایند و بزرگوارى خویش را پایمال نمایند، و براى افراد متمکن مانع زیاده‏روى و توسعه‏ى نابجاست و بر اثر تعدیل و صرفه‏جویى مى‏توانند به مواسات و تعاون برادران خویش نایل گردند و از پاداش الهى برخوردار شوند. براى آنکه بدانیم اندازه‏گیرى و اعتدال در امر معاش تا چه حد در مکتب 

    اهل‏بیت اهمیت دارد، به این حدیث توجه فرمایید: 

    عن ابیجعفر علیه‏السلام قال: الکمال کل الکمال التفقه فى الدین و الصبر على النائبه و تقدیر المعیشه. 

    امام باقر (ع) فرمود: مسلمانى که از سه مزیت برخوردار است، واجد کمال تمام و کامل است: اول دین‏شناسى، دوم صبر و خویشتندارى در مصیبت، و سوم اندازه‏گیرى و اعتدال در امر معاش. 

    آن کس که زندگى محدود خود را بر اساس اعتدال و میانه‏روى پایه‏گذارى نموده است، با وضع موجود خویش مى‏سازد و اظهار تنگدستى نمى‏کند. 

    عن على علیه‏السلام قال: ما عال من اقتصد. 

    على (ع) فرمود: کسى که با میانه‏روى و اعتدال زندگى مى‏کند، گرفتار فقر نمى‏شود. 

    از آنچه مذکور افتاد، روشن شد که اقتصاد از ماده‏ى (قصد) است و در لغت عرب به معناى اعتدال و میانه‏روى و اجتناب از افراط و تفریط است. در قرآن شریف و روایات اسلامى از این کلمه در زمینه‏هاى گوناگون از اعمال و اخلاق استفاده شده است. از جمله‏ى مواردى که کلمه‏ى اقتصاد به کار رفته، میانه‏روى و اعتدال در امور مالى و اندازه‏گیرى در معیشت است و بعضى از روایات آن، در خلال سخن تقدیم شنوندگان محترم گردید. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول این قطعه‏ى دعاى شریف «مکارم الاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است، کلمه‏ى «اقتصاد» را آورده و به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و متعنى بالاقتصاد. 

    بار الها! با میانه‏روى و اعتدال در جمیع شئون زندگى، مرا از مزایاى اقتصاد و میانه‏روى بهره‏مند فرما. 

    در جمله‏ى دوم دعا که موضوع نیمه‏ى آخر سخنرانى امروز است، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام به پیشگاه بارى تعالى عرض مى‏کند: 

    و اجعلنى من اهل السداد. 

    بار الها! مرا از اهل سداد قرار ده. 

    براى آنکه معناى کلام امام روشن شود، باید بدانیم «سداد» چیست و انسانى که از پیشگاه الهى درخواست اهلیت و شایستگى آن را مى‏نماید، باید واجد چه صفات و مزایایى باشد تا خداوند دعایش را مستجاب کند و از این عطیه‏ى بزرگ و گرانقدر برخوردارش سازد. «سداد» در لغت به معناى صواب و استقامت است. اگر کسى در تمام رفتار و گفتار خود بر وفق حق و صواب قدم بردارد و مراقب باشد که به راه خطا نگراید و قدمى در مسیر ناصواب و خلاف حق برندارد و همچنین کوشش کند که در سخن و عمل صواب خود، همواره پایدار و با استقامت باشد و دچار تزلزل و دودلى نگردد، او اهل «سداد» است. قرآن شریف درباره‏ى بزرگترین قول حق که اقرار به وحدانیت ذات اقدس الهى است، و همچنین درباره‏ى استقامت و پایدارى در امر توحید فرموده است: 

    ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لاتحزنوا. 

    کسانى که گفتند: مالک واقعى و پروردگار ما خداوند است 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 9:52 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 120)

    طریقه‏ى مثلى و راه افضل و برتر، همان صراط مستقیم است که در سوره‏ى حمد آمده و افراد باایمان در نمازهاى یومیه روزى چند بار از پیشگاه الهى درخواست مى‏نمایند: 

    اهدنا الصراط المستقیم، ما را به راه راست هدایت فرما، یعنى: بار الها! تفضل هدایت خود را درباره‏ى ما ادامه بده چه اگر لحظه‏اى فیضت قطع شود زمینه‏ى انحرافمان از مسیر حق و صراط مستقیم مهیا مى‏گردد. 

    قال جعفر بن محمد الصادق علیهماالسلام فى قوله عز و جل «اهدنا الصراط المستقیم» قال یقول: ارشدنا الى الصراط المستقیم، ارشدنا بلزوم الطریق المودى الى محبتک و المبلغ الى دینک و المانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب او ناخذ بآراءنا فنهلک. 

    امام صادق (ع) در تفسیر «اهدنا الصراط المستقیم» فرمود: گوینده‏ى آن از خداوند درخواست مى‏کند که ما را ارشاد فرما به راه راست، ارشاد فرما که همواره ملازم راهى باشیم که به محبتت منتهى مى‏گردد و ما را به دینت مى‏رساند ، نمى‏گذارد از هواى نفس که موجب هلاکت است تبعیت نماییم و مانع آن مى‏شود که از راى خودمان که مایه‏ى تباهى است پیروى کنیم. 

    نتیجه آنکه «طریقه‏ى مثلى» و راه افضل و برتر، همان صراط مستقیم است که رسول گرامى (ص) از طرف حضرت بارى‏تعالى ماموریت یافت به مردم ارائه کند و پیرویش را از آنان بخواهد. طریقه‏ى مثلى همان صراط مستقیم است که پیمبر گرامى اسلام (ص) و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام و تمام مسلمانان، موظف‏اند در نمازهاى روزانه از خداوند درخواست نمایند. امام سجاد (ع) در نمازهاى واجب و مستحب همه روزه این وظیفه مقدس را انجام مى‏دهد به علاوه در جمله‏ى اول این قطعه از دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است به پیشگاه بارى‏تعالى عرض مى‏کند: 

    اللهم اسلک بى الطریقه المثلى، بار الها! مرا به مسیرى که برتر و بالاتر از هر طریقى است سوق ده و وادارم نما که آن راه را بپیمایم. 

    حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در جمله‏ى دوم این قطعه‏ى از دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است به پیشگاه 

    خداوند عرض مى‏کند: 

    و اجعلنى على ملتک اموت و احیى، بار الها! مرا بر دین خودت آنچنان ثابتقدم قرار ده که در آن بمیرم و در آن زنده شوم. 

    راغب در معناى کلمه‏ى «ملت» چنین مى‏گوید: 

    المله کالدین و هو اسم لما شرع الله تعالى لعباده على لسان الانبیاء لیتوصلوا به الى جوار الله. 

    «ملت» همانند «دین» اسم است براى شرع و طریقى که خداوند به زبان پیمبران براى مردم مقرر فرموده تا به وسیله‏ى آن به جوار رحمت الهى واصل شوند. 

    ما از بیشتر کلمات لغت عرب که به زبان فارسى راه یافته و در سخنان خود به کار مى‏بریم همان معنى را مى‏فهمیم که عرب‏زبان مى‏فهمد مثل «ایمان» و «کفر»، «صدق» و «کذب»، «حسن» و «قبح»، «ظاهر» و «باطن»، «قیام» و «قعود»، «طلوع» و «غروب»، «قوت» و «ضعف» و نظایر اینها. بعضى از کلمات را عرب‏زبان و فارسى‏زبان در یک معنى به کار مى‏برند با مختصر تفاوتى در مورد استعمال آنها. اما عرب‏زبان در گفتگوهاى خود از کلمه‏ى «ملت»، «دین» مى‏فهمد، همان معنایى که در لغت آمده و مذکور افتاد، ولى فارسى‏زبان، کلمه‏ى «ملت» را به معناى «مردم» به کار مى‏برد، گاهى «ملت» مى‏گوید در مقابل دولت و گاهى «ملت» مى‏گوید و تمام افراد، از زن و مرد، بزرگسال و اطفال، شهرى و روستایى، و خلاصه همه‏ى عمال دولت و افراد عادى را شامل مى‏شود. در قرآن شریف مکرر کلمه‏ى «ملت» به کار رفته و در تمام موارد، از آن «دین» اراده شده است و در اینجا به ذکر دو مورد 

    اکتفا مى‏شود: 

    دینا قیما مله ابراهیم حنیفا. ثم اوحینا الیک ان اتبع مله ابراهیم حنیفا. 

    در صحیفه‏ى سجادیه، کلمه‏ى «مله» در موارد متعدد آمده و همه جا از آن «دین» اراده شده است. از آن جمله در دعاى سى و یکم، حضرت زین‏العابدین (ع) به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    توفنى على ملتک و مله نبیک، بار الها! مرا به دین خودت و به دین پیمبرت بمیران. 

    در جمله‏ى دوم این قطعه دعا که موضوع سخنرانى و بحث امروز است امام سجاد (ع) عرض مى‏کند: 

    و اجعلنى على ملتک اموت و احیى، بار الها! مرا در دین خودت آنچنان پایدار و استوارم قرار ده که در آن بمیرم و در آن زنده شوم. 

    بعضى گفته‏اند: مقصود از موت و حیات که در کلام امام (ع) آمده مرگ و زندگى در دار دنیاست و اگر سئوال شود در دنیا، زندگى قبل از مرگ است چرا امام در کلام خود موت را مقدم داشته است، در پاسخ گفته مى‏شود که مردان الهى در دنیا همواره به یاد مرگند و با توجه به مرگ، خویشتن را از کارهاى ناپسند و اعمال ناروا مصون مى‏دارند و همین امر، توجه شدید آنان را به مرگ، جلب نموده و موجب شده است که موت را قبل از حیات ذکر نمایند. 

    به طورى که در بعضى از آیات و روایات آمده است با ایمان مردن و به سلامت از دنیاى گذران به سراى غیب منتقل شدن در نظر اولیاى بزرگ الهى بسیار مهم است و آن را معیار سعادت انسانها 

    مى‏دانند، و همچنین بى‏دین مردن و با آلودگیهاى معنوى و مادى از دنیا رفتن در نظر اولیاى الهى بسیار مذموم است و آن را معیار شقاوت و بدبختى مى‏خوانند. 

    عن على علیه‏السلام قال: ان حقیقه السعاده ان یختم بالمرء عمله بالسعاده و ان حقیقه الشقاء ان یختم بالمرء عمله بالشقاء. 

    على (ع) فرموده: حقیقت سعادت این است که پایان اعمال آدمى به خوبى و سعادت خاتمه یابد، و حقیقت شقاوت این است که پایان کارهاى انسان به بدى و شقاوت منتهى گردد. 

    انسانها در طول زندگى و ایام عمر با پستیها و بلندیهاى گوناگونى مواجه مى‏شوند و تحت تاثیر رویدادها و عوامل مختلف قرار مى‏گیرند به گونه‏اى که حوادث در افکار و اعمالشان اثر مى‏گذارد، گاهى از خوبى و درستکارى به بدى گرایش مى‏یابند و گاهى از بدى به افکار و اعمال خوب و پسندیده راه مى‏یابند. از نظر شرع مقدس تحولات گذران و ایام عمر میزان حسن عاقبت یا سوء عاقبت نیست بلکه چگونگى اندیشه و رفتار ماهها و حتى هفته‏هاى آخر عمر مى‏تواند معیار خوب مردن یا بد مردن باشد. به عبارت دیگر گاهى پرونده‏ى اعمال یک انسان گناهکار در اواخر عمر با برگشت به سوى خدا و استغفار، بسته مى‏شود، و گاهى پرونده‏ى یک انسان درستکار در پایان عمر با کفر و آلودگى به گناه پایان مى‏پذیرد. 

    عن على علیه‏السلام قال: کم من عاکف على ذنبه ختم له بخیر و کم من مقبل على عمله مفسد فى آخر عمره صائر الى النار، نعوذ بالله منها. 

    على (ع) فرموده: چه بسا افرادى که در محیط گناه مقیم بوده‏اند و کارشان به خوبى پایان یافته، و چه بسا اشخاصى که به خوبى و درستکارى روى آورده بودند و در آخر عمر به فساد گراییدند و جهنمى شدند، پناه به خداوند از این گروه. 

    عن احمد بن حمزه الاشعرى قال: حدثنى یاسر الخادم قال: سمعت اباالحسن الرضا علیه‏السلام یقول: ان اوحش ما یکون هذا الخلق فى ثلاثه مواطن: یوم یولد و یخرج من بطن امه فیرى الدنیا، و یوم یموت فیعاین الاخره و اهلها، و یوم یبعث حیا فیرى احکاما لم یرها فى دار الدنیا و قد سلم الله على یحیى علیه‏السلام فى هذه الثلاث المواطن و آمن روعته فقال: و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا. و قد سلم عیسى ابن مریم على نفسه فى هذه الثلاثه المواطن و قال: و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا. 

    احمد بن حمزه‏ى اشعرى مى‏گوید: یاسر خادم مرا حدیث نمود که گفت: از حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام شنیدم که فرمود: وحشتبارترین مواقع براى مردم سه روز است: روز ولادت که از شکم مادر بیرون مى‏آیند و دنیا را مى‏بینند، روزى که مى‏میرند و عالم بعد از مرگ و اهل آن را مشاهده مى‏کنند و روزى که دوباره زنده مى‏شوند و به عرصه‏ى قیامت قدم مى‏گذارند و احکامى را مشاهده مى‏کنند که در دنیا ندیده‏اند و خداوند سلامت حضرت یحیى را در این سه روز اخبار نموده و حضرت مسیح در این سه مرحله براى خویشتن سلامت خواسته است. 

    جنین نه ماه عمر خود را در شکم مادر طى مى‏کند ولى سعادت او وابسته به این است که رحم مادر را با حسن عاقبت ترک گوید و سالم متولد شود، چه بسیار اتفاق مى‏افتد که جنین هشت ماه عمر رحم را به سلامت گذرانده و در ماه آخر حتى در روز آخر رحم ضربه‏اى بر او وارد مى‏شود که دچار عیب و نقص اساسى مى‏گردد و ناسالم به دنیا مى‏آید. حیات دنیا براى مردم جهان در واقع به منزله‏ى گذراندن زندگى در شکم مادر روزگار است. اگر کسى به قدر نود سال عمر داشته باشد هشتاد و نه سال آن را در دنیا به سلامت بگذراند اما در سال آخر عمر بر اثر معاشرت با افراد بى‏ایمان و لاابالى ذخایر معنوى خویش را از دست دهد، به انحراف گرایش یابد، و روز مرگ که روز ولادت از شکم مادر روزگار است ناسالم و با سوءعاقبت از دنیا برود، مردان الهى از چنین رویداد وحشتزایى سخت نگران بودند و همواره از پیشگاه بارى‏تعالى درخواست حسن عاقبت داشتند. 

    حضرت یوسف صدیق به پروردگار مهربان عرض مى‏کند: 

    توفنى مسلما و الحقنى بالصالحین، بار الها! روح مرا در حال مسلمانى و با تسلیم بى قید و شرط در مقابل ذات اقدس خودت قبض فرما و به صالحین و گروه پاکان و نیکان ملحقم نما. 

    ملاحظه مى‏کنید که حضرت یوسف صدیق، آن مرد بزرگ الهى، از خوب مردن و حسن عاقبت سخن مى‏گوید و از پیشگاه مقدس بارى‏تعالى درخواست مى‏کند که مسلمان و باایمان از دار دنیا برود. مردم در آستانه‏ى ماه مبارک رمضان قرار داشتند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله خطبه‏اى ایراد فرمود و در آن خطبه دستورهاى متعددى به مردم داد 

    که در ماه مبارک رمضان به کار بندند و با انجام آن تعالیم موجبات سعادت و کمال خویش را فراهم آورند. خطبه در شرف اتمام بود که على (ع) فرمود: من به پا خاستم: 

    فقلت: یا رسول‏الله! ما افضل الاعمال فى هذا الشهر؟ فقال: یا اباالحسن! افضل الاعمال فى هذا الشهر الورع عن محارم الله عز و جل ثم بکى. قلت: یا رسول‏الله! ما یبکیک؟ فقال: یا على! ابکى لما یستحل منک فى هذا الشهر، کانى بک و انت تصلى لربک و قد انبعث اشقى الاولین و الاخرین شقیق عاقر ناقه ثمود فضربک ضربه على قرنک، فخضب منها لحیتک. قال امیرالمومنین علیه‏السلام: فقلت: یا رسول‏الله! و ذلک فى سلامه من دینى؟ فقال صلى الله علیه و آله: فى سلامه من دینک. 

    عرض کردم: یا رسول‏الله! در ماه رمضان چه عملى از دیگر اعمال برتر است؟ فرمود: اجتناب از گناهان. آنگاه رسول اکرم (ص) گریست. عرض کردم: یا رسول‏الله! چه موجب گریه‏ى شما گردید؟ فرمود: گریستم براى حادثه‏اى که در این ماه دامنگیر تو مى‏شود، گویى مى‏بینم که تو در پیشگاه الهى نماز مى‏گزارى که شقى‏ترین افراد، نظیر پى زننده‏ى ناقه‏ى صالح، ضربتى به سرت مى‏زند که ریشت از خون سرت خضاب مى‏گردد. على (ع) پرسید: آیا این حادثه موقع سلامت دینم روى مى‏دهد؟ فرمود بلى در سلامت دینت. 

    على (ع) مرد شمشیر و فداکارى در راه حق است، از این رو وقتى خبر قتل خود را از زبان پیشواى اسلام مى‏شنود آن را عادى تلقى مى‏کند و کمترین واکنشى از خود نشان نمى‏دهد، حتى نمى‏پرسد براى چه مرا مى‏کشند. على (ع) آن مرد نیرومندى است که مى‏فرماید: 

    و الذى نفس ابن ابیطالب بیده لالف ضربه بالسیف اهون على من میته على الفراش فى غیر طاعه الله. 

    قسم به خدایى که جان فرزند ابیطالب در دست اوست هزار ضربه‏ى شمشیر براى من آسانتر از مردن در بستر است که در غیر طاعت بارى‏تعالى باشد. 

    آنچه براى على (ع) مهم است حسن عاقبت و باایمان مردن است. از این رو وقتى خبر قتل خود را مى‏شنود از رسول اکرم (ص) مى‏پرسد: آیا در آن موقع دینم سالم است؟ پیشواى اسلام، او را از سلامت دینش، در آن موقع، آگاه مى‏سازد. از سخن على (ع) متوجه مى‏شویم که باایمان از دار دنیا رفتن تا چه حد مهم است. باید همواره از خداوند سبحان بخواهیم در آن لحظات حساس، ما را مشمول رحمت خود قرار دهد تا با حسن عاقبت بمیریم و با ایمان به سراى جاودان منتقل شویم. 

    از آنچه معروض افتاد روشن شد که سه روز در زندگى انسان مهم است: یکى روز ولادت که از مادر سالم متولد شود، و یکى روز مرگ که با سلامت معنوى و حسن عاقبت بمیرد، و آن دیگر روز بعث و قیام قیامت است. امام سجاد (ع) به فضل خداوند روز اول را به خوبى گذرانده و از مادر به سلامت متولد شده است. جمله‏ى دوم دعاى امام (ع) که آخرین قسمت سخنرانى امروز است ناظر به دو مرحله‏ى بعد است، به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: پروردگارا! مرا مشمول رحمت خود بنما و به گونه‏اى قرارم ده که با دین تو بمیرم و با دین تو در قیامت زنده شوم. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 9:51 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 119)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم اسلک بى الطریقه المثلى، و اجعلنى على ملتک اموت و احیى. 

     

    به خواست خداوند توانا این دو جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد علیه‏السلام به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! مرا به مسیرى برتر و بالاتر از هر طریقى سوق ده و وادارم نما که آن راه را بپیمایم، بار الها؟! مرا در دین خودت آنچنان ثابتقدم قرار ده که در آن بمیرم و در آن زنده شوم. 

    المثلى اى الفضلى تانیث الامثل بمعنى الافضل. 

    «مثلى» به معناى «فضلى»، تانیث «امثل» است، به معناى «افضل». و مراد از «طریقه‏ى مثلى» راه حقى است که ما را به خداوند مى‏رساند و آن راه هدایت بارى‏تعالى است که به معرفى پیمبران او شناخته مى‏شود و از راههاى باطل ممتاز مى‏گردد. کلمه‏ى «مثلى» و «امثل» در روایات رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى معصومین 

    علیهم‏السلام مکرر به کار برده شده، از آن جمله، این حدیث شریف است: 

    سئل رسول‏الله صلى الله علیه و آله: من اشد الناس بلاء فى الدنیا؟ فقال: النبیون ثم الامثل فالامثل و یبتلى المومن بعد على قدر ایمانه و حسن اعماله .  

    از رسول اکرم (ص) سئوال شد کدام گروه از مردم دنیا به بلایاى شدید مبتلا بوده‏اند؟ فرمود: پیمبران الهى و هر کدام که برتر و افضل بوده‏اند ابتلائاتشان فزونتر بود و سپس افراد باایمان به مقدار ایمان و خوبى اعمالشان. 

    مى‏توان گفت دو عامل اساسى منشاء بالایا و مصائب شدید پیمبران خداوند و مومنین وظیفه‏شناس و درستکار بوده: اول دعوت مردم به ذات اقدس الهى و قیامت، دوم تهذیب آنان به تادیب غرایز حیوانى و محدود نمودن شهوات. براى روشن شدن مطلب لازم است درباره‏ى هر یک از این دو به اختصار توضیح داده شود. بشر در عالم محسوس زندگى مى‏کند و علاقه دارد به چیزهایى دل بندد و گرایش یابد که آنها را حس کند و لمس نماید. برخلاف میل مردم، دین خداوند که موضوع دعوت پیغمبران است حاوى مسائل نامحسوس متعددى است از قبیل وحى و فرشتگان و از همه مهمتر دو اعتقاد قلبى و غیبى یعنى ایمان به خداوند و ایمان به قیامت، رکن اصلى و اساسى دین حق است و بدون اعتقاد به آن دو، پیروى از پیمبران تحقق نمى‏یابد. خداوند در قرآن شریف ایمان به غیب را در راس اوصاف اهل تقوى ذکر نموده و فرموده است: 

    الذین یومنون بالغیب. 

    اینان کسانى هستند که غیب دین را باور دارند و به آن مومن و معتقدند. 

    در مقابل اتقیا و مومنین به غیب، اسیران عالم حس‏اند و خداوند درباره‏ى اینان فرموده است: 

    و اذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذین لا یومنون بالاخره و اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون. 

    وقتى نام خداوند یگانه برده مى‏شود دلهاى کسانى که به قیامت ایمان ندارند حالت نفرت و انزجار به خود مى‏گیرد و چون از محسوس سخن گفته شود و نام غیر خدا به میان آید مسرور و شادمان مى‏شوند. 

    بدبختانه جاذبه‏ى حس و محسوس در وجود بشر آنقدر نیرومند و قوى است که با کمترین برخورد مجذوب مى‏گردند و خواستار آن مى‏شوند. بنى‏اسرائیل سالیان متمادى اسیر فرعون و فرعونیان بودند و حضرت موسى (ع) در پرتو حمایت ذات اقدس الهى نجاتشان داد و آنان را از دریا به سلامت گذراند و فرعون غرق شد. بنى‏اسرائیل با مشاهده‏ى این همه قدرت از خداوند نادیده به محض اینکه با امر محسوس مواجه شدند، بت و بت‏پرست را دیدند، دگرگون گشتند و از موسى (ع) درخواست بت نمودند. 

    و جاوزنا ببنى‏اسرائیل البحر فاتوا على قوم یعکفون على اصنام لهم قالوا یا موسى اجعل لنا الها کما لهم آلهه قال انکم قوم تجهلون. 

    خداوند در قرآن شریف فرموده: ما بنى‏اسرائیل را از دریا گذراندیم. در راه با مردمى برخورد نمودند که در بتکده اقامت داشته و بت مى‏پرستیدند. به موسى گفتند: براى پرستش ما معبودى محسوس 

    معین کن همانطور که اینان معبودهایى دارند. موسى از این تقاضا سخت ناراحت شد و گفت: بى‏گمان شما مردمى جاهل و نادانید. 

    به شرحى که در تاریخ آمده منشاء آوردن بت هبل در مکه و پرستش آن چیزى جز کشش و جاذبه‏ى حس و محسوس نبود. مردى به نام عمرو بن لحى براى انجام کارهایى که داشت از مکه به شام رفت. در یکى از نقاط اطراف شام وارد شد، مشاهده کرد که مردم در آنجا بت مى‏پرستند. 

    فقال لهم ما هذه الاصنام التى اراکم تعبدون؟ قالوا له: هذه اصنام نعبدها فنستمطرها فتمطرنا و نستنصرها فتنصرنا. فقال لهم: افلا توتوننى منها صنما فاسیر به الى ارض العرب فیعبدوه. فاعطوه صنما یقال له «هبل». فقدم به مکه. فنصبه و امر الناس بعبادته و تعظیمه. 

    به آنان گفت: این اصنام چیست که مى‏بینم شما مى‏پرستید؟ پاسخ دادند: ما این بتها را مى‏پرستیم، از آنها باران مى‏خواهیم، به ما باران مى‏دهند، از آنها یارى مى‏خواهیم ما را یارى مى‏کنند. عمرو بن لحى از مشاهده‏ى بتها و آثارى را که بت‏پرستان گفتند تحت تاثیر قرار گرفت و گفت: آیا از این اصنام، بتى را به من عطا نمى‏کنید که به سرزمین عرب ببرم تا آن را پرستش نمایند؟ بتى را که «هبل» نام داشت به وى دادند، آن را به مکه آورد و نصب نمود، به مردم گفت: هبل را بپرستید و تعظیمش نمایید. 

    واضح است پیمبران الهى که مردم را دعوت به خداوند و معاد نامحسوس مى‏کردند و همچنین مردان باایمانى که به غیب اعتقاد داشتند همواره از گفتار و رفتار کسانى که خودشان اسیر زندان حس و محسوس 

    بودند زجر مى‏کشیدند و رنج مى‏بردند و خداوند وضع رقت‏بار رسولان خود را ضمن یک آیه چنین بیان فرموده است: 

    یا حسره على العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون. 

    اى افسوس و حسرت بر بندگان نادان که هیچ پیمبرى بین آنان نیامد جز آنکه مورد استهزا و تمسخرش قرار دادند. 

    از آنچه مذکور افتاد روشن شد که اولین علت آزار شدید و اهانت جهال به پیمبران و مردان باایمان آن بود که از نامحسوس سخن مى‏گفتند و جامعه را به خداى یگانه و روز رستاخیز دعوت مى‏نمودند. علت دیگرى که موجب شده است پیغمبران خدا و افراد باایمان در دنیا همواره با مصائب و بلایاى شدید مواجه باشند این است که هدف مکتب پیمبران انسان‏سازى است، مى‏خواهند بشر را به مکارم اخلاق و سجایاى عالى متخلق سازند و آنان را به کمال لایقشان برسانند و این کار زمانى میسر است که مردم به تعدیل غرایز حیوانى و تحدید تمایلات نفسانى خویش تن دردهند و آنها را در حدود رضاى الهى که بر وفق عقل و مصلحت است اقناع نمایند. ولى بشر به جاذبه‏ى لذت و کامرانى مى‏خواهد آزاد بى‏قید و شرط باشد و شهوات خود را آنطور که غرایز کور و کر طالب‏اند ارضا نماید، و همین منافات گاهى بین تعالیم انبیا و غرایز بى‏شعور موجب شده است که مردم لذت‏گرا و شهوت‏پرست به ایذاى پیمبران قیام نمایند، آنان را با انواع بلایا زجر دهند و بدین وسیله موانع را از پیش روى خود برطرف کنند و راه تمنیات نفسانى خویشتن را هموار سازند. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» 

    که موضوع سخنرانى و بحث امروز است به پیشگاه بارى‏تعالى عرض مى‏کند: 

    اللهم اسلک بى الطریقه المثلى، بار الها! مرا به مسیرى که افضل و برتر از هر طریقى است سوق ده و وادارم نما که آن راه را بپیمایم. 

    حضرت زین‏العابدین (ع) طریقه‏ى مثلى و راه افضل را از خداوند درخواست مى‏کند، خداوندى که به تمام حوایج آگاه است و همه‏ى دقایق سعادت بشر را مى‏داند و اگر حضرت بارى‏تعالى مدد فرماید و آدمى را به طریقه‏ى مثلى سوق دهد قطعا هر فردى با پیمودن آن راه به کمال لایق انسانى خود دست مى‏یابد، اما اگر بشر ناآگاه بخواهد طریقه‏ى مثلى و راه افضل را که حاوى تمام مراتب سعادت و مدارج کمال باشد تعیین نماید قطعا به خطا مى‏رود و چه بسا پاره‏اى از نقائص را کمال تصور کند و آن را قسمتى از طریقه‏ى مثلى معرفى نماید، چه آنکه همه‏ى انسانها از هر قوم و نژاد تحت تاثیر عوامل گوناگونى هستند و خوب و بدها را در شئون مختلف اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، تربیتى، و دیگر امور از همان دیدگاه مى‏نگرند و بر همان اساس قضاوت مى‏نمایند. پیروان مکتب مادى گمان مى‏کنند طریقه‏ى مثلى و راه افضل براى تامین سعادت بشر، مادیگرى و نفى آفریدگار حکیم است. پیروان کلیسا تصور مى‏کنند بهترین عقیده‏ى دینى و باور معنوى، تثلیث و دلبستگى به «آب» و «ابن» و «روح‏القدس» است. بت‏پرستان، آتش‏پرستان، گاوپرستان، و معتقدین به سایر پرستشهاى موهوم عقیده‏ى خود را طریقه‏ى مثلى و راه افضل مى‏پندارند و مردم را به سوى آن مى‏خوانند. در امر اقتصاد نیز همان اختلاف عقیده وجود دارد، از زمانى که رژیم 

     

    کمونیستى در اتحاد جماهیر شوروى پایه‏گذارى شد میلیونها مردم تصور مى‏کردند طریقه‏ى مثلى و راه سعادت براى همه‏ى کشورهاى جهان برقرار شدن رژیم کمونیستى است. اما با تحولى که اخیرا در آن کشور پهناور به وجود آمد معلوم شد که دهها سال در اشتباه بوده‏اند و این رژیم با کشتن هزارها افراد بى‏گناه، مردم را به راه بدبختى و سیه‏روزى سوق داده است. طرفداران سیستم سرمایه‏دارى عقیده دارند که طریقه‏ى مثلى و راه برتر در امر اقتصاد، سرمایه‏دارى است در حالى که سرمایه‏دارى به منطق دنیاى غرب امروز مایه‏ى اختلاف شدید طبقاتى است و هر روز فاصله‏ى مردم مملکت و فاصله‏ى ملل جهان را از یکدیگر افزایش مى‏دهد و زمینه‏ى عناد و فساد اجتماعى را در جهان فراهم مى‏آورد. شاید طولى نکشد که سرمایه‏دارى همانند رژیم اشتراکى مطرود گردد و طرفداران آن از عمل نارواى خویش اظهار ندامت نمایند. نه تنها انسانهاى امروز راه خود را طریقه‏ى مثلى مى‏پندارند بلکه در گذشته نیز بسیارى از مردم جهان اسیر این تصور باطل بودند . نمونه‏ى آن، مطلبى است که در قرآن شریف آمده است. موقعى که حضرت موسى و هارون از طرف خداوند ماموریت یافتند که مردم مصر را از اسارت فرعون مستبد و مدعى ربوبیت نجات دهند و موسى عصاى خود را افکند و به امر الهى به صورت اژدها درآمد پیروان فرعون به زبان آمدند: 

    قالوا ان هذان لساحران یریدان ان یخرجاکم من ارضکم بسحرهما و یذهبا بطریقتکم المثلى. 

    این دو نفر دو ساحرند، مى‏خواهند با سحر خودشان شما را از سرزمینتان بیرون برند و طریقه‏ى مثلى و راه برترتان را که فرعون‏پرستى 

    است از میان ببرند. 

    منشاء این سوء تشخیص و باطل‏نگرى انحراف از یکتاپرستى است. قرآن شریف در این باره فرموده: 

    و لا تکونوا من المشرکین. من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون. 

    از گرایش به شرک که مایه‏ى اصلى تفرق و پراکندگى است برکنار بمانید تا دچار این فکر باطل نشوید که هر کس روش ناصحیح خود را طریقه‏ى مثلى تلقى کند و هر گروهى راه گزیده‏ى خویشتن را مایه‏ى شادى و مسرت بداند. 

    طریقه‏ى مثلى و راه افضل و برتر، صراط مستقیم خداوند است، همان راهى که فرستاده‏ى او حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله از طرف بارى‏تعالى به مردم ارائه نموده و فرموده است: 

    و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله. 

    و این است راه مستقیم من، از آن پیروى کنید و به راههاى مختلف گرایش نیابید که موجب تفرق و پراکندگى شما از راه مستقیم خداوند مى‏شود.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    63
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188060

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::