تنزیل نور
ساعت 9:56 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 123)
بسم الله الرحمن الرحیم
و من ادله الرشاد، و من صالحى العباد.
به خواست خداوند توانا، این دو جمله از دعاى شریف «مکارم الاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد علیهالسلام در جملهى اول دعا عرض مىکند: بار الها! مرا از دلایل رشاد و هدایت قرار ده. در جملهى دوم درخواست مىکند: بار الها! مرا از بندگان صالح و شایسته قرار ده.
«رشید» یکى از اسماء حضرت بارى تعالى است، آن اسم در بعضى دعاها، از آن جمله دعاى «جوشن کبیر»، در ردیف سایر اسماء الهى ذکر شده است.
اللهم انى اسالک باسمک یا معین یا امین یا مبین یا متین یا مکین یا رشید یا حمید یا مجید یا شدید یا شهید.
فى اسماء الله تعالى الرشید. هو الذى ارشد الخلق الى مصالحهم اى هداهم و دلهم علیها.
«الرشید» در اسماء حضرت بارى تعالى است. او خداوند است که ارشاد مىکند مردم را به آنچه مصلحت آنهاست، یعنى هدایت کننده و دلالت کنندهى آنان است به خیر و صلاحشان.
دعوت مردم به خداوند و ارشاد و هدایت آنان به صراط مستقیم، امرى است بس گرانقدر و مهم.
قرآن شریف در این باره فرموده:
و من احسن قولا ممن دعا الى الله.
سخن کدام انسان بهتر و نیکوتر از کلام کسى است که خلق را به خالق دعوت مىکند و با گفتههاى خود، بذر ایمان در قلوبشان مىافشاند.
این وظیفهى مقدس در درجهى اول به عهدهى رسول اکرم (ص) و جانشینان بر حق او محول است. کسى که در این راه قدم برمىدارد، در واقع، خط مشى رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلام را مىپیماید و این کار بزرگ، هدایت یافته را از گمراهى و ضلالت مىرهاند، مایهى نجات و سعادتش مىگردد، و هدایت کننده را نیز در پیشگاه الهى سربلند مىکند و از پاداش او برخوردارش مىسازد، به شرط آنکه هدایت و ارشاد واجد تمام شرایط لازم باشد، و براى روشن شدن مطلب، قسمتى از آن شرایط در اینجا با استفاده از آیات و روایات، به عرض شنوندگان محترم مىرسد: اولین شرط راهنمایى و هدایت مردم این است که ارشاد کننده باید به موضوع دعوت خود عالم و آگاه باشد و از روى بینش سخن بگوید. خداوند در قرآن شریف این مطلب را دربارهى پیشواى بزرگ اسلام و پیروان شایستهى آن حضرت
خاطرنشان ساخته و فرموده است:
قل هذه سبیلى ادعو الى الله على بصیره انا و من اتبعنى.
پیمبر گرامى! بگو این است راه من: مردم را به سوى خدا مىخوانم، با بینش و بصیرت، و پیروان من نیز دعوتشان به سوى خداوند، آگاهانه و بابصیرت است.
از جملهى حقوقى که خداوند بر مردم دارد، این است که از روى علم و آگاهى سخن بگویند و آنجا که علم ندارند، لب فروبندند و از سخن گفتن بازایستند.
عن زراره بن اعین قال: سالت اباجعفر علیهالسلام ما حق الله على العباد: قال ان یقولوا ما یعلمون و یقفوا عند ما لایعلمون.
زراره مىگوید: از امام باقر (ع) پرسیدم، حق خداوند بر بندگان چیست؟ در جواب فرمود: آن را که مىدانند بگویند و در چیزى که اطلاع ندارند و نمىدانند، توقف نمایند.
این وظیفهى مهم و حق بزرگ الهى ضمن یکى از آیات قرآن شریف با تعبیر خاصى بیان شده است:
و لا تقف ما لیس لک به علم، ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسوولا.
هرگز از پى آنچه علم و اطمینان ندارى مرو و ناآگاه قدم برندار که گوش و چشم و دل آدمى در پیشگاه الهى مواخذ و مسئولاند.
فى العلل عن السجاد علیهالسلام قال: لیس لک ان تتکلم بما شئت لان رسولالله صلى الله علیه و آله قال: رحم الله عبدا قال
خیرا فغنم او صمت فسلم.
امام سجاد (ع) فرموده است: مجاز نیستى هر چه را که بخواهى بگویى، چه رسول گرامى اسلام فرموده است: مشمول رحمت الهى باد آن کس که سخن خوب بگوید و سود برد یا سکوت کند و سالم بماند.
بجاست این نکته تذکر داده شود که موضوع ارشاد مىتواند از نظر علمى داراى ابعاد متعدد باشد. علم و آگاهى ارشادکننده در بعدى لازم است که مىخواهد دربارهى آن سخن بگوید و طالب هدایت را ارشاد نماید، مثلا در موردى که شنونده فرد با ایمانى است و مىخواهد دعا را از نظر کتاب و سنت بفهمد و به مشروعیت آن مطمئن گردد و بداند که اگر در موردى براى قضاى حوایج مشروع خود به دعا متوسل شود و استجابت آن را از خداوند بخواهد، مرتکب بدعتى نشده و عمل خلافى انجام نداده است؟ کسى که مىخواهد او را در این باره ارشاد کند کافى است تا حدودى از آیات و اخبار مربوط به دعا و شرایط آن آگاه باشد و با بصیرت به سئوالات وى پاسخ گوید. اما اگر سئوالکننده از مشروعیت دعا آگاه است ولى مىخواهد بداند با آنکه جهان ما به قضاى الهى، عالم علل و اسباب است و در حدیث امام صادق (ع) آمده:
ابى الله ان یجرى الاشیاء الا باسباب.
خداوند ابا دارد از اینکه اشیاء را در این عالم به جریان اندازد، مگر از راه وسایل و اسباب.
براى طالب ارشاد این سئوال پیش آمده که در نظام اسباب و
علل، دعا چه نقشى دارد و جمع بین ادلهى دعا و این قبیل روایات که سخن از اسباب و علل مىگوید، چگونه است؟ البته اهل تحقیق بدین پرسش پاسخ داده و گفتهاند: دعا خود از قدر الهى است و استجابت دعا گاهى به نحو سببسازى و تسبیب اسباب است و گاهى بر سبیل سببسوزى و فوق مجارى عادى است. خداوند حکیم جهان را بر اساس علل و اسباب بنیان نهاده، نه آنکه خود را در اسباب و وسایل آفریدهى خودش زندانى نموده باشد. از این رو، در روایت امام صادق (ع) آمده است که خداوند ابا دارد و نگفته است خداوند قدرت ندارد و ناتوان است، و کلمهى «ابا» در موردى به کار برده مىشود که اباکننده به انجام آن عمل قادر باشد، مثلا اگر گفته شود: «فلان تاجر از خرید این کالا ابا دارد»، معناى این کلام، عجز و ناتوانى تاجر نیست، بلکه حاکى از بىمیلى تاجر است، یعنى اگر بخواهد مىتواند این معامله را انجام دهد، اما میل و رغبت به انجام آن ندارد. خلاصه، کسى که بصیرت و آگاهیش در حدود پاسخ گفتن به سئوال اول است، نباید به سئوال دوم پاسخ دهد، چه آنکه در آن پاسخ بصیر نیست و ممکن است با جواب نارساى خود، سائل را دچار تزلزل و تردید کند و به جاى ارشاد، مایهى گمراهى او شود.
یکى دیگر از شرایط ارشادکننده این است که خود به گفتههاى هدایتبخش و سعادت آفرین خویش مومن و معتقد باشد و از عمق دل سخن بگوید. در قرآن شریف، این مهم در مورد رسول اکرم صلى الله علیه و آله خاطرنشان گردیده است:
آمن الرسول بما انزل الیه من ربه.
پیمبر گرامى ایمان دارد به تمام آنچه از طرف خداوند بر وى نازل شده است.
از این رو براى ایمان آوردن مردم، علاقهى بسیار شدید داشت و تمام همش در این راه مصروف مىگردید و مىخواست جامعه را به خداوند، مومن و متوجه نماید. بعضى افراد از نظر علمى و استعداد فطرى لایق و قوى هستند. مسائل مشکل دینى را با منطقى مستدل حل مىکنند و طالبان ارشاد را آنطور که باید قانع مىنمایند، ولى انگیزهى آنان در این بحثها اعلاى حق و دعوت به خداى یگانه نیست، بلکه مىخواهند خود را بنمایانند، ریاکارى کنند، معلومات خویش را به رخ این و آن بکشند، به هوى و تمنیات نفسانى جامهى تحقق بپوشانند و غریزهى تفوق طلبى و برترىجویى خویش را اقناع نمایند. اینان مصداق حدیثى هستند که از حضرت مسیح (ع) نقل شده است: بحق اقول لکم، لا تکونوا کالمنخل یخرج الدقیق الطیب و یمسک النخاله. کذلک انتم، تخرجون الحکمه من افواهکم و یبقى الغل فى صدورکم.
از روى حق به شما مىگویم، همانند الک آردبیز نباشید که آرد خوب و خالص را از خود بیرون مىدهد و سبوس را نگاه مىدارد. شما نیز مطالب حکیمانه را از دهان بیرون مىدهید و در دلتان اندیشههاى مضر باقى مىماند.
خطر این قبیل افراد موقعى آشکار مىگردد که ناباورى درونشان به طور ناآگاه و به صورت سخن بیخودى، همانند جرقهاى از زیر خاکستر بیرون جهد و ارشاد شدگان به ناباورى و بىایمانى آنان
واقف گردند.
یکى دیگر از شرایط ارشادکننده این است که خود عمل کند آنچه را که به طالبان هدایت و ارشاد دستور عمل مىدهد. زیرا عمل کردن ارشادکننده مایهى اطمینان درونى کسانى است که مىخواهند راه هدایت و سعادت را بیابند و ارشاد شوند.
عن على علیهالسلام قال: علموا الناس الخیر بغیر السنتکم و کونوا دعاه القوم بفعلکم و الزموا الصدق و الورع.
على (ع) فرموده: خیر و خوبى را به مردم بیاموزید با غیر زبان، و دعوتتان به وسیلهى عمل باشد و هرگز از راستى و تقوى جدا نشوید.
کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون.
کسى که چیزى بگوید و بر طبق آن عمل نکند با این کار ناروا بشدت خویشتن را مورد بغض الهى قرار مىدهد.
یکى از علل تاثیر و نفوذ عمیق اولیاى گرامى اسلام در قلوب مومنین واقعى این بود که خودشان در انجام وظایف دینى پیشقدم بودند و به همهى دستورهایى که به مردم مىدادند، عمل مىنمودند.
عن على علیهالسلام قال: ایها الناس! و الله ما احثکم على طاعه الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیه الا و اتناهى قبلکم عنها.
على (ع) فرمود: قسم به خدا که هیچ وقت شما را به طاعتى ترغیب ننمودم، مگر آنکه پیش از شما به آن سبقت جستم، و از هیچ گناهى نهیتان ننمودم، جز آنکه خود قبل از شما، از آن اجتناب
داشتم.
ارشاد و هدایت چنین انسانى بزرگ که مجرى اوامر و نواهى بارى تعالى است، در قلوب شنوندگان جاى مىگیرد، در ضمیرشان اثر مىگذارد و آنان را به راه سعادت سوق مىدهد. اما اگر عالم دینى به وظایف خویش عمل نکند و دانستههاى خود را به کار نبندد، سخن او در ضمیر مردم نفوذ نمىکند و اثر ارشادى به جاى نمىگذارد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 9:55 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(122 )
و روى گفتهى ایمانى خود استقامت و پایدارى نمودند، فرشتگان رحمت بر آنها نازل مىشوند و مژده مىدهند که در آینده، خوف و هراسى ندارند و براى گذشته نیز حزن و اندوهى نخواهند داشت.
شناخت حق و باطل و تمیز صواب از خطا که معیار سداد است، راجع به مسائل اعتقادى و اخلاقى و تشخیص خوب و بد در امور مربوط به سعادت انسانهاست. هدایت تشریعى بارى تعالى که توسط حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله به مردم ابلاغ گردیده راهنماى تمام ابعاد حق و ممیز همهى صوابها از خطاها است. خداوند در قرآن شریف هدف ماموریت رسول اکرم (ص) را در جملهى کوتاهى ذکر نموده و فرموده است:
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق.
اوست خداوندى که رسول خود را به هدایت و دین حق، بین مردم فرستاده است.
کسى که مىخواهد اهل سداد باشد و راه حق و صواب را بپیماید، باید بىقید و شرط از اوامر الهى اطاعت نماید و دستورهاى سعادتبخش او را عملا به کار بندد، چه اوست که به تمام حقایق واقف است و راه صواب را که مایهى تعالى و تکامل انسانهاست، مىداند. مردم در عصر رسول اکرم (ص)، دعوت آن حضرت را به گونههاى مختلف تلقى مىنمودند و از خود واکنشهاى متفاوتى نشان مىدادند. بعضى آنقدر در امور دنیوى و جلب منافع مادى غرق بودند که تمام همشان براى گردآورى مال و ازدیاد ثروت مبذول مىگردید و براى توجه به تعالیم الهى که راه نیل به کمال معنوى و احیاى
انسانیت است، وقتى باقى نمىگذاردند، فقط از مال خود سخن مىگفتند و به آن افتخار مىنمودند. قرآن شریف دربارهى این گروه فرموده است:
الهیکم التکاثر. حتى زرتم المقابر.
ازدیاد ثروت و تکاثر در اموال آنقدر شما را از یاد خداوند غافل نگاه داشته تا عمرتان به سر آید، بمیرید و در قبرستانها مسکن گزینید.
عن عبدالله بن الشخیر عن ابیه قال: انتهیت الى رسولالله صلى الله علیه و آله و هو یقول: الهیکم التکاثر، السوره. قال یقول ابنآدم: مالى و مالى و مالک من مالک الا ما اکلت فافنیت او لبست فابلیت او تصدقت فامضیت.
عبدالله شخیر از پدرش نقل کرده که مىگوید: به رسول اکرم (ص) رسیدم، در حالى که سورهى تکاثر را مىخواند. فرمود: فرزند آدم مىگوید: مال من، مال من و از مالت براى تو چیزى نیست، مگر آن را که خوردى و فانى نمودى یا آن را که در بر کردى و پوشاندى، یا آن را که با امضاى خود به دگرى اعطا نمودى.
مال داشتن در نظر بعضى از آنان آنقدر مهم و معیار بزرگى بود که تصور مىکردند ملاک شایستگى براى امر نبوت و احراز مقام رسالت، داشتن ثروت بسیار است. از این رو، نبوت رسول گرامى (ص) را براى نداشتن ثروت نفى نمودند:
و قالوا لو لا نزل هذا القرآن على رجل من القریتین عظیم.
گفتند: چرا این قرآن بر آن دو نفر بزرگ ثروتمند و سرمایهدار
مکه و طائف، یعنى ولید و حبیب نازل نشده است.
خلاصه، غاصبان ثروت در عصر پیامبر اسلام (ص)، راه صواب و سعادت خویش را گردآورى مال مىدانستند. از این رو، به تعالیم بارى تعالى و دعوت فرستادهى خداوند اعتنا نمىنمودند. بعضى در عصر رسول اکرم (ص) اسیر بتپرستى و گرفتار عقاید موهوم پدران و اجداد خویش بودند و مىدانستند که با اجابت دعوت پیشواى اسلام (ص) و قبول یکتاپرستى باید از معتقدات پیشینیان خود دست بردارند و این کار با تعصب خانوادگى آنان سازگار نبود. از این رو، نه تنها دعوت پیشواى اسلام (ص) را اجابت ننمودند، بلکه در مقابل آن حضرت به مخالفت برخاستند و تا قدرت داشتند، براى حفظ بتها و خاموش کردن صداى اسلام کوشش نمودند. ناگفته نماند که این گرفتارى به رسول بزرگوار اسلام (ص) اختصاص نداشت، بلکه انبیاء گذشته نیز بیش و کم با مشکل بتپرستى مواجه بودند و خداوند در قرآن شریف پارهاى از آنها را ذکر فرموده است. قوم شعیب دو انحراف بزرگ اساسى داشتند: یکى اعتقادى و آن دیگر مالى. از طرفى به پیروى از پدران خویش بت مىپرستیدند و از طرف دیگر در معاملات و داد و ستدها خیانت مىنمودند و کم فروشى مىکردند. حضرت شعیب (ع)، معلم بزرگ الهى، با این هر دو عمل به مبارزه برخاست و مردم را از بتپرستى و خیانت مالى برحذر داشت. قوم نادان به جاى اینکه عقل خود را به کار گیرند و در سخنان شعیب فکر کنند تا از انحراف اعتقادى و مالى رهایى یابند، به استهزاء گفتند:
یا شعیب اصلوتک تامرک ان نترک ما یعبد آباءنا او ان نفعل فى اموالنا ما نشاء؟
اى شعیب! آیا نماز خواندنت ترا واداشته که ادعاى نبوت کنى تا ما پرستش معبودهاى پدران خود را ترک گوییم، یا از تصرف در اموالمان به دلخواه خویش دست برداریم؟
غیر از مالدوستى و تعصب بتپرستى، عوامل دیگرى وجود داشت که سد راه مردم از قبول دین مقدس اسلام بود و براى آنکه سخن به طول نینجامد، از شرح و توضیح آنها خوددارى مىشود. سرانجام، مجاهدتهاى پیوستهى رسول اکرم (ص) در تبلیغ دین اسلام به نتیجه رسید و تدریجا عدهاى که روح آزاد داشتند و اهل منطق و استدلال بودند، به آیین الهى گرویدند و راه حق و صواب را که اصل اول سداد است، پذیرا شدند و طبق دستور پیشواى اسلام عمل مىنمودند. به شرحى که توضیح داده شد، کسانى اهل سدادند که واجد دو اصل اساسى باشند: یکى پیمودن راه صواب، و آن دیگر پایدارى و استقامت در آن راه. اگر پیروى از راه حق مشکلاتى به بار نیاورد و موجب خطر مالى و جانى نشود، ادامهى آن راه چندان سخت نیست. اما اگر طى کردن آن راه مایهى بلایا و خطراتى شود و شارع اسلام تحمل آن خطاها را در زمینهى امر مورد نظر لازم بداند، آیا افراد تحمل مىنمایند و با استقامت به راه حق ادامه مىدهند یا از اداى وظیفه شانه خالى مىکنند و راه حق را ترک مىگویند؟ حضرت حسین بن على علیهماالسلام که این صحنه را مشاهده فرموده و در ورطهى بلایا و گرفتارى واقع شده و عمل افراد را در زمینهى دین از نزدیک مشاهده فرموده، به این پرسش پاسخ داده است:
یحوطونه ما درت معایشهم و اذا محصوا بالبلاء قل الدیانون.
مردم گرد دین هستند، مادامى که به معاش و زندگى آنان
آسیبى نرسد و چون پاى آزمایش و گرفتارى به میان بیاید، عدد قلیلى در دین پایدار و ثابت قدم مىمانند.
یکى از افراد ثابتقدم در راه حق، بلال بن رباح موذن رسول اکرم (ص) بود. او در مکه ایمان آورد و راه صواب را در پیش گرفت. مشرکین براى اینکه او را از پیروى اسلام بازدارند، تصمیم گرفتند آزارش دهند و با شکنجههاى جانکاه او را از دین حق بگردانند. در یکى از سخنرانیها اشاره شد که امیه بن خلف، موقع ظهر، در هواى گرم او را بر زمین سوزان بطحا به پشت مىخواباند و دستور مىداد سنگ بزرگى روى سینهاش قرار مىدادند.
ثم یقول لا و الله لا تزال هکذا حتى تموت او تکفر بمحمد و تعبد اللات و العزى. فیقول و هو فى ذلک البلاء: احد احد.
مىگفت: تو همچنان باید در این وضع بمانى تا بمیرى یا به حضرت محمد (ص) کافر شوى و لات و عزى را پرستش نمایى. اما او در این وضع سخت و طاقتفرسا همچنان در توحید و اسلام ثابتقدم بود و از خداوند یگانه به نام «احد احد» یاد مىکرد. جالب آنکه بلال بعد از رحلت رسول اکرم (ص) با اوضاع و احوالى که پیش آمد، از صراط مستقیم منحرف نشد و همچنان در راه حق و صواب استقامت نمود.
روى ان بلالا ابى ان یبایع ابابکر و ان عمر اخذ بتلابیبه و قال له یا بلال هذا جزاء ابىبکر منک ان اعتقک فلا تجیىء تبایعه؟ فقال: ان کان ابوبکر قد اعتقنى لله فلیدعنى لله و ان کان اعتقنى لغیر ذلک فها انا ذا. و اما بیعته فما کنت ابایع من لم
یستخلفه رسولالله و الذى استخلفه بیعته فى اعناقنا الى یوم القیامه. فقال له عمر: لا ابا لک، لا تقم معنا. فارتحل الى الشام و توفى بدمشق بباب الصغیر.
روایت شده که بلال ابا کرد از اینکه با ابىبکر بیعت کند. عمر گردنش را گرفت، به او گفت: اى بلال! این است پاداش تو به ابىبکر در مقابل آزاد کردنت که نمىآیى با او بیعت کنى؟ بلال گفت: اگر ابوبکر مرا براى خدا آزاد نموده، براى خداوند ترکم گوید، و اگر براى غیر خدا آزادم نموده، عتقى واقع نشده و من همانند سابق مملوک او هستم و خود را تسلیم وى مىکنم. اما بیعت، من بیعت نمىکنم با کسى که رسول اکرم (ص) او را خلیفهى خود قرار نداده است و کسى را که پیمبر به خلافت خود گزیده، بیعتش تا روز قیامت به گردن ما هست. عمر از سخنان بلال به خشم آمد و گفت: بىپدر! دیگر در محیط ما اقامت منما. بلال به شام سفر کرد و سرانجام در باب الصغیر دمشق از دار دنیا رفت.
خلاصه، استقامت و پایدارى در راه حق و صواب، بسیار مشکل است. و به فرمودهى حضرت حسین (ع) در زمینهى امتحان و ابتلاء به بلا، افراد متدین و ثابتقدم کمیاباند. خداوند در قرآن شریف به رسول اکرم (ص) دستور داد:
فاستقم کما امرت و من تاب معک.
پس تو، اى پیغمبر معظم، طبق ماموریتى که دارى استقامت کن، و همچنین کسانى که با هدایت تو به خداوند برگشتهاند، باید استقامت نمایند.
عن ابنعباس: ما نزلت آیه کانت اشق على رسولالله صلى الله علیه و آله من هذه الایه و لهذا قال: شیبتنى هود.
ابنعباس مىگوید: آیهاى بر رسول اکرم (ص) نازل نشد که مانند این آیه مشقتبار تلقى گردد. از این رو حضرت فرمود: سورهى هود پیرم کرد.
بعضى از آقایان گفتهاند: سنگینى و مشقت این آیه براى پیشواى اسلام ناظر به دستورى است که خداوند در استقامت و پایدارى مردم داده است.
از آنچه مذکور افتاد، روشن شد که افراد با ایمان اگر در جمیع امور پیرو حق و صواب باشند و در راه رسیدن به حق استقامت و پایدارى نمایند، از اهل سداد به حساب مىآیند و براى نیل به این مقام بسیار رفیع باید از ذات اقدس الهى استمداد کنند و در پرتو فیض و رحمت حضرت بارى تعالى به این هدف مقدس دست یابند، و این دستور پیشواى معظم اسلام است.
فى الحدیث انه قال لعلى علیهالسلام: سل الله السداد.
رسول گرامى (ص) به على (ع) فرمود: در پیشگاه الهى دعا کند و از خداوند سداد را درخواست نماید.
حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى دوم دعاى شریف «مکارم الاخلاق» که موضوع بحث و سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و اجعلنى من اهل السداد.
بار الها! مرا به گونهاى قرار ده که تمام گفتار و رفتارم بر وفق
صواب باشد و در راه اعلاى حق و اقامهى اوامر مقدست آنطور که باید و شاید استقامت و پایدارى نمایم.
امام سجاد و پدر بزرگوارش حضرت حسین علیهماالسلام، دو امام معصوم و دو پیشواى گزیدهى حضرت بارى تعالى هستند و در مقام عمل، پیرو بىقید و شرط حق و صواباند و کوچکترین قدمى فراتر نمىگذارند و این دو حجت الهى در زمانى واقع شدند و در شرایطى قرار گرفتند که حداکثر پایدارى و استقامت را در حوادث سنگین شهادت و اسارت از خود نشان دادند و به عالىترین درجهى سداد نایل آمدند.
جالب آنکه اصحاب حضرت سیدالشهداء (ع) درس استقامت و پایدارى را از مولاى خود آموخته و در راه اعلاى حق به سختترین ناملایمات تن داده و در کمال بصیرت و بینش، فداکارى در راه حق را استقبال نموده و به مقام رفیع شهادت نایل آمدند. حضرت حسین (ع) پس از ورود به کربلا، در مقابل اصحاب خود خطبهاى خواند و فرمود:
الا ترون الى الحق لایعمل به و الى الباطل لایتناهى عنه لیرغب المومن فى لقاء ربه محقا فانى لا ارى الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما. فقام زهیر بن قین و قال: قد سمعنا هداک الله یابن رسولالله مقالتک و لو کانت الدنیا لنا باقیه و کنا فیها مخلدین لاثرنا النهوض معک على الاقامه فیها.
آیا نمىبینید که به حق و صواب عمل نمىشود و باطل مورد نهى قرار نمىگیرد، با وجود وضعى این چنین، فرد با ایمان حق دارد راغب مرگ و لقاى خداوند باشد. من مرگ را جز سعادت نمىبینم و زندگى با این ستمگران در نظرم چیزى جز ملامت و آزردگى نیست.
آنگاه زهیر بن قین برخاست و گفت: یابن رسولالله مقالهات را شنیدیم. اگر دنیا براى ما پایدار مىبود و در آن زندگى جاودان مىداشتیم، قیام با تو را بر حیات ابدى دنیا مقدم مىنمودیم.
پس از زهیر بعضى دیگر از اصحاب با ایمان آن حضرت به پا خاستند، سخنانى همانند زهیر گفتند و مراتب استقامت خویش در راه حق را ابراز نمودند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 9:54 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 121)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آل محمد و متعنى بالاقتصاد، و اجعلنى من اهل السداد.
موضوع بحث، شرح و تفصیل دعاى شریف «مکارمالاخلاق» از صحیفهى سجادیه است. حضرت زینالعابدین علیهالسلام در این قطعهى دعا، ابتدا از خداوند درخواست مىنماید که بر محمد و آلش درود فرستد، سپس در جملهى اول عرض مىکند: بار الها! با اعتدال و میانهروى در جمیع شئون زندگى، مرا از مزایاى اقتصاد بهرهمند فرما. در جملهى دوم عرض مىکند: بار الها! گفتار و رفتارم را به گونهاى قرار ده که تمام آنها بر وفق حق و صواب باشد.
به خواست خداوند توانا، موضوع سخنرانى امروز، بحث دربارهى این دو جمله است. امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا، کلمهى اقتصاد را به کار برده است و معناى آن در لغت عرب، میانهروى و اعتدال است.
الاقتصاد من القصد بمعنى العدل و هو التوسط فى الامور بین الافراط و التفریط. اقتصاد از مادهى «قصد» است، به معناى «عدل» و آن عبارت از توسط در امور مختلف بین افراط و تفریط است. اقتصاد، کلمهاى است عربى از مادهى «قصد». این لغت در زبان فارسى نیز راه یافته و فارسى زبانان در گفتگوهاى خود آن را به کار مىبرند، با این تفاوت که «قصد» و «اقتصاد» در زبان عرب به معناى وسیع و براى میانهروى و اعتدال در امور مختلف به کار برده مىشود، ولى در زبان فارسى، کلمهى «قصد» به معناى «اعتدال» اساسا به کار نمىرود و کلمهى «اقتصاد» هم فقط در امور مالى مورد استفاده قرار مىگیرد. براى آنکه معناى وسیع «قصد» و «اقتصاد» در زبان عرب روشن شود، لازم است در اینجا پارهاى از مواردى که از این لغت در قرآن شریف و روایات استفاده شده، مذکور افتد:
و اقصد فى مشیک. از مواعظ لقمان حکیم به فرزندش که در کتاب مجید آمده، این است که: در راه رفتن معتدل و میانهرو باش. ملاحظه مىکنید کلمهى قصد در این آیه براى اعتدال در راه رفتن به کار برده شده است.
و على الله قصد السبیل. آنچه بر عهدهى خداوند است، ارائهى صراط مستقیم و راهى است که بر کنار از افراط و تفریط است.
در این آیه نیز قصد به معناى اعتدال و میانهروى آمده است. على (ع) کلمهى «قصد» را براى بیان میانهروى و اعتدال آورده و رعایت آن را به دوستان خود توصیه فرموده است.
علیک بالقصد فى الامور فمن عدل عن القصد جار و من اخذ به عدل.
على (ع) فرموده: بر تو باد که در جمیع امور میانهرو باشى، کسى که از میانهروى تجاوز کند، ستم نموده و کسى که خط میانه را بپیماید، عدل را رعایت کرده است.
«قصد»، میانهروى و برکنارى از افراط و تفریط است و این همان صراط مستقیمى است که پیمبران از طرف بارى تعالى مبعوث شدهاند تا آن را ارائه نمایند. کسانى که در شئون مختلف زندگى راه اعتدال را مىپیمایند، سرانجام به سعادت نایل مىگردند و کسانى که آن راه را ترک مىگویند و به انحراف گرایش مىیابند، پایان کارشان سقوط و تباهى خواهد بود.
عن على علیهالسلام قال: الیمین و الشمال مضله و الطریق الوسطى هى الجاده. على (ع) فرموده: راست و چپ بیراهه و ضلالت است، خط وسط، جادهى واقعى و راهى است که به نجات و سعادت منتهى مىگردد.
کلمهى «اقتصاد» همانند «قصد» در روایات ائمه علیهمالسلام آمده است، اما آن را نیز در امور مالى فقط محصور ننمودهاند، بلکه گاهى در امر مال به کار بردهاند و گاه در امر عبادت.
فى وصیه امیرالمومنین للحسن علیهماالسلام عند وفاته: و اقتصد یا بنى فى معیشتک، و اقتصد فى عبادتک و علیک فیها بالامر الدائم الذى تطیقه.
از وصایاى امیرالمومنین در بستر مرگ به فرزندش حضرت مجتبى این بود که: فرزند! در امر معیشت، مقتصد و میانهرو باش و در عبادتت نیز میانهرو، و بر تو باد در امر عبادت به اندازهاى عمل کنى که همیشه توان انجام آن را داشته باشى.
مرحوم کلینى رضوان الله تعالى علیه در کتاب کافى بابى باز نموده تحت عنوان « الاقتصاد فى العباده» و روایات مربوط به این امر را در آن باب آورده، از جمله این حدیث شریف است:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا على! ان هذا الدین متین فاوغل فیه برفق و لاتبغض الى نفسک عباده ربک. رسول اکرم (ص) به على علیهالسلام فرمود: اسلام دینى است محکم و استوار، مقررات آن را با رفق و مدارا انجام ده و کارى نکن که نفست به عبادت خدایت بدبین شود و نسبت به آن حالت بغض به خود بگیرد. اقتصاد و میانهروى در امور مالى و اجتناب از افراط و تفریط از جملهى تعالیم شرع مقدس و مورد تاکید اولیاى گرامى اسلام است و چون این امر مبتلا به عموم مردم است، لازم مىداند دربارهى آن توضیح بیشترى داده شود و روایات زیادترى به عرض شنوندگان محترم برسد.
عن على علیهالسلام قال: اذا اراد الله بعبد خیرا الهمه الاقتصاد و حسن التدبیر و جنبه سوء التدبیر و الاسراف. على (ع) فرموده: وقتى خداوند دربارهى بندهاى ارادهى خیر نماید، اقتصاد و حسن تدبیر معاش را به وى الهام مىکند و او را از سوء تدبیر و زیادهروى و اسراف برکنارش مىدارد.
ملاحظه مىکنید که در این روایت، اقتصاد و حسن تدبیر در امر معاش آنقدر رفیع و بلندپایه معرفى شده که حضرت بارى تعالى آن را به بندگانى که دربارهى آنها ارادهى خیر فرموده است، الهام مىنماید. خطبهى همام که در نهجالبلاغه آمده، از خطب معروف على (ع) است. امام در این خطبه اوصاف متقین را بیان نموده، از آن جمله فرموده است:
و ملبسهم الاقتصاد. جامهاى را که مىپوشند، بر وفق اقتصاد و در حد میانهروى است، نه لباسى در بر مىکنند که آنان را به گروه مترف و ثروتمندان گناهکار ملحق کند و موجب بغض تهیدستان و افراد بىبضاعت گردند و نه لباسى در بر مىکنند که مردم آنان را افرادى پست و دنى الطبع به حساب آورند و مورد تحقیرشان قرار دهند. امام حسن عسکرى علیهالسلام ضمن یک حدیث، لزوم رعایت اندازهگیرى و اجتناب از افراط و تفریط را در امور مالى خاطرنشان ساخته و چنین فرموده است: ان للسخاء مقدارا فان زاد علیه فهو سرف، و للاقتصاد مقدارا فان زاد علیه فهو بخل. براى سخاوت مقدارى است و اگر از آن حد تجاوز نماید، اسراف است، و براى اقتصاد مقدارى است که اگر از آن حد بگذرد، بخل است.
اقتصاد و میانهروى در صرف مال براى همهى مردم از فقیر و غنى، نافع و ثمربخش است. کسانى که درآمد محدود دارند و مىخواهند در جامعه عز و احترامشان محفوظ باشد، باید در امرار معاش و گذراندن زندگى به قناعت خو کنند، همواره اقتصاد مالى و موازنهى درآمد و هزینه را رعایت نمایند و با اندازهگیرى دقیق قدم بردارند. این گروه گرچه در مضیقه و تنگدستى زندگى مىکنند و با مصائب و مشکلات مواجه هستند، اما به کسى عرض حاجت نمىنمایند و در جامعه با سربلندى و عزت نفس ادامهى حیات مىدهند. کسانى که تمکن مالى دارند و درآمدشان فزونتر از هزینهى آنان است، اگر در ایام مالدارى راه اعتدال در پیش گیرند، خود را با زندگى متوسط تطبیق دهند و از مازاد درآمدى که دارند به افراد بىبضاعت کمک کنند، با این عمل خویشتن را بزرگوار و کریم النفس مىسازند و به سجیهى انساندوستى متخلق مىگردند، بعلاوه طبق فرمودهى امام صادق (ع)، با کمک خود حجت خداوند را از خود دفع مىکنند و در نتیجه روز حساب منازلى را که در پیش دارند به آسانى طى مىنمایند.
عن داود بن سرحان قال: کنا عند ابیعبدالله علیهالسلام اذ دخل علیه سدیر الصیرفى فسلم و جلس فقال له: یا سدیر! ما کثر مال رجل قط الا عظمت الحجه لله تعالى علیه. فان قدرتم ان تدفعوها عن انفسکم فافعلوا. فقال له یابن رسولالله بماذ. قال بقضاء حوائج اخوانکم فى اموالکم. داود بن سرحان مىگوید: حضور امام صادق (ع) بودیم که سدیر صیرفى وارد شد، سلام کرد و نشست. حضرت فرمود: اى سدیر! مال کسى زیاد نمىشود، مگر آنکه حجت خداوند بر وى عظیم و بزرگ خواهد شد. اگر قدرت دارید که آن حجت را از خود دفع نمایید، اقدام کنید. عرض کرد: یابن رسولالله! این کار چگونه انجام
مىشود؟ فرمود: از راه برآوردن حوایج برادرانتان از اموالى که در اختیار دارید.
انسان کم درآمدى که خود را به قناعت عادت داده و به سختى زندگى انس گرفته، روحیهاش براى تحمل مصائب آماده و مهیاست. ثروتمندى که با تمکن مالى به اقتصاد و میانهروى زندگى کرده و از افراط اجتناب نموده است، او نیز در زمینهى مصائب و بلایا آمادگى نسبى دارد. اگر روزى بر اثر پیشامدى اموالش را از دست بدهد، به مقدار قابل ملاحظهاى مىتواند خویشتن را با مضیقهى مالى تطبیق دهد و ناگواریها را تحمل نماید، و على (ع) دربارهى این دو گروه چنین فرموده است:
من اقتصد فى الغنى و الفقر فقد استعد لنوائب الدهر.
کسى که در غنى و فقر مقتصد و میانهرو باشد با اتخاذ این روش، خویشتن را براى مصائب روزگار مهیا نموده است.
اقتصاد مالى و اندازهگیرى در امر معاش، آدمى را به میانهروى و اعتدال سوق مىدهد، از اسراف و تبذیر و همچنین از بخل و امساک بازمىدارد، اندازهگیرى در امر معاش براى افراد کم درآمد حافظ عز و شرافت نفس است و نمىگذارد آنان براى نیل به رفاه بیشتر دست تمنا به روى این و آن بگشایند و بزرگوارى خویش را پایمال نمایند، و براى افراد متمکن مانع زیادهروى و توسعهى نابجاست و بر اثر تعدیل و صرفهجویى مىتوانند به مواسات و تعاون برادران خویش نایل گردند و از پاداش الهى برخوردار شوند. براى آنکه بدانیم اندازهگیرى و اعتدال در امر معاش تا چه حد در مکتب
اهلبیت اهمیت دارد، به این حدیث توجه فرمایید:
عن ابیجعفر علیهالسلام قال: الکمال کل الکمال التفقه فى الدین و الصبر على النائبه و تقدیر المعیشه.
امام باقر (ع) فرمود: مسلمانى که از سه مزیت برخوردار است، واجد کمال تمام و کامل است: اول دینشناسى، دوم صبر و خویشتندارى در مصیبت، و سوم اندازهگیرى و اعتدال در امر معاش.
آن کس که زندگى محدود خود را بر اساس اعتدال و میانهروى پایهگذارى نموده است، با وضع موجود خویش مىسازد و اظهار تنگدستى نمىکند.
عن على علیهالسلام قال: ما عال من اقتصد.
على (ع) فرمود: کسى که با میانهروى و اعتدال زندگى مىکند، گرفتار فقر نمىشود.
از آنچه مذکور افتاد، روشن شد که اقتصاد از مادهى (قصد) است و در لغت عرب به معناى اعتدال و میانهروى و اجتناب از افراط و تفریط است. در قرآن شریف و روایات اسلامى از این کلمه در زمینههاى گوناگون از اعمال و اخلاق استفاده شده است. از جملهى مواردى که کلمهى اقتصاد به کار رفته، میانهروى و اعتدال در امور مالى و اندازهگیرى در معیشت است و بعضى از روایات آن، در خلال سخن تقدیم شنوندگان محترم گردید. امام سجاد (ع) در جملهى اول این قطعهى دعاى شریف «مکارم الاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است، کلمهى «اقتصاد» را آورده و به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و متعنى بالاقتصاد.
بار الها! با میانهروى و اعتدال در جمیع شئون زندگى، مرا از مزایاى اقتصاد و میانهروى بهرهمند فرما.
در جملهى دوم دعا که موضوع نیمهى آخر سخنرانى امروز است، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام به پیشگاه بارى تعالى عرض مىکند:
و اجعلنى من اهل السداد.
بار الها! مرا از اهل سداد قرار ده.
براى آنکه معناى کلام امام روشن شود، باید بدانیم «سداد» چیست و انسانى که از پیشگاه الهى درخواست اهلیت و شایستگى آن را مىنماید، باید واجد چه صفات و مزایایى باشد تا خداوند دعایش را مستجاب کند و از این عطیهى بزرگ و گرانقدر برخوردارش سازد. «سداد» در لغت به معناى صواب و استقامت است. اگر کسى در تمام رفتار و گفتار خود بر وفق حق و صواب قدم بردارد و مراقب باشد که به راه خطا نگراید و قدمى در مسیر ناصواب و خلاف حق برندارد و همچنین کوشش کند که در سخن و عمل صواب خود، همواره پایدار و با استقامت باشد و دچار تزلزل و دودلى نگردد، او اهل «سداد» است. قرآن شریف دربارهى بزرگترین قول حق که اقرار به وحدانیت ذات اقدس الهى است، و همچنین دربارهى استقامت و پایدارى در امر توحید فرموده است:
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لاتحزنوا.
کسانى که گفتند: مالک واقعى و پروردگار ما خداوند است
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 9:52 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 120)
طریقهى مثلى و راه افضل و برتر، همان صراط مستقیم است که در سورهى حمد آمده و افراد باایمان در نمازهاى یومیه روزى چند بار از پیشگاه الهى درخواست مىنمایند:
اهدنا الصراط المستقیم، ما را به راه راست هدایت فرما، یعنى: بار الها! تفضل هدایت خود را دربارهى ما ادامه بده چه اگر لحظهاى فیضت قطع شود زمینهى انحرافمان از مسیر حق و صراط مستقیم مهیا مىگردد.
قال جعفر بن محمد الصادق علیهماالسلام فى قوله عز و جل «اهدنا الصراط المستقیم» قال یقول: ارشدنا الى الصراط المستقیم، ارشدنا بلزوم الطریق المودى الى محبتک و المبلغ الى دینک و المانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب او ناخذ بآراءنا فنهلک.
امام صادق (ع) در تفسیر «اهدنا الصراط المستقیم» فرمود: گویندهى آن از خداوند درخواست مىکند که ما را ارشاد فرما به راه راست، ارشاد فرما که همواره ملازم راهى باشیم که به محبتت منتهى مىگردد و ما را به دینت مىرساند ، نمىگذارد از هواى نفس که موجب هلاکت است تبعیت نماییم و مانع آن مىشود که از راى خودمان که مایهى تباهى است پیروى کنیم.
نتیجه آنکه «طریقهى مثلى» و راه افضل و برتر، همان صراط مستقیم است که رسول گرامى (ص) از طرف حضرت بارىتعالى ماموریت یافت به مردم ارائه کند و پیرویش را از آنان بخواهد. طریقهى مثلى همان صراط مستقیم است که پیمبر گرامى اسلام (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلام و تمام مسلمانان، موظفاند در نمازهاى روزانه از خداوند درخواست نمایند. امام سجاد (ع) در نمازهاى واجب و مستحب همه روزه این وظیفه مقدس را انجام مىدهد به علاوه در جملهى اول این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است به پیشگاه بارىتعالى عرض مىکند:
اللهم اسلک بى الطریقه المثلى، بار الها! مرا به مسیرى که برتر و بالاتر از هر طریقى است سوق ده و وادارم نما که آن راه را بپیمایم.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در جملهى دوم این قطعهى از دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است به پیشگاه
خداوند عرض مىکند:
و اجعلنى على ملتک اموت و احیى، بار الها! مرا بر دین خودت آنچنان ثابتقدم قرار ده که در آن بمیرم و در آن زنده شوم.
راغب در معناى کلمهى «ملت» چنین مىگوید:
المله کالدین و هو اسم لما شرع الله تعالى لعباده على لسان الانبیاء لیتوصلوا به الى جوار الله.
«ملت» همانند «دین» اسم است براى شرع و طریقى که خداوند به زبان پیمبران براى مردم مقرر فرموده تا به وسیلهى آن به جوار رحمت الهى واصل شوند.
ما از بیشتر کلمات لغت عرب که به زبان فارسى راه یافته و در سخنان خود به کار مىبریم همان معنى را مىفهمیم که عربزبان مىفهمد مثل «ایمان» و «کفر»، «صدق» و «کذب»، «حسن» و «قبح»، «ظاهر» و «باطن»، «قیام» و «قعود»، «طلوع» و «غروب»، «قوت» و «ضعف» و نظایر اینها. بعضى از کلمات را عربزبان و فارسىزبان در یک معنى به کار مىبرند با مختصر تفاوتى در مورد استعمال آنها. اما عربزبان در گفتگوهاى خود از کلمهى «ملت»، «دین» مىفهمد، همان معنایى که در لغت آمده و مذکور افتاد، ولى فارسىزبان، کلمهى «ملت» را به معناى «مردم» به کار مىبرد، گاهى «ملت» مىگوید در مقابل دولت و گاهى «ملت» مىگوید و تمام افراد، از زن و مرد، بزرگسال و اطفال، شهرى و روستایى، و خلاصه همهى عمال دولت و افراد عادى را شامل مىشود. در قرآن شریف مکرر کلمهى «ملت» به کار رفته و در تمام موارد، از آن «دین» اراده شده است و در اینجا به ذکر دو مورد
اکتفا مىشود:
دینا قیما مله ابراهیم حنیفا. ثم اوحینا الیک ان اتبع مله ابراهیم حنیفا.
در صحیفهى سجادیه، کلمهى «مله» در موارد متعدد آمده و همه جا از آن «دین» اراده شده است. از آن جمله در دعاى سى و یکم، حضرت زینالعابدین (ع) به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
توفنى على ملتک و مله نبیک، بار الها! مرا به دین خودت و به دین پیمبرت بمیران.
در جملهى دوم این قطعه دعا که موضوع سخنرانى و بحث امروز است امام سجاد (ع) عرض مىکند:
و اجعلنى على ملتک اموت و احیى، بار الها! مرا در دین خودت آنچنان پایدار و استوارم قرار ده که در آن بمیرم و در آن زنده شوم.
بعضى گفتهاند: مقصود از موت و حیات که در کلام امام (ع) آمده مرگ و زندگى در دار دنیاست و اگر سئوال شود در دنیا، زندگى قبل از مرگ است چرا امام در کلام خود موت را مقدم داشته است، در پاسخ گفته مىشود که مردان الهى در دنیا همواره به یاد مرگند و با توجه به مرگ، خویشتن را از کارهاى ناپسند و اعمال ناروا مصون مىدارند و همین امر، توجه شدید آنان را به مرگ، جلب نموده و موجب شده است که موت را قبل از حیات ذکر نمایند.
به طورى که در بعضى از آیات و روایات آمده است با ایمان مردن و به سلامت از دنیاى گذران به سراى غیب منتقل شدن در نظر اولیاى بزرگ الهى بسیار مهم است و آن را معیار سعادت انسانها
مىدانند، و همچنین بىدین مردن و با آلودگیهاى معنوى و مادى از دنیا رفتن در نظر اولیاى الهى بسیار مذموم است و آن را معیار شقاوت و بدبختى مىخوانند.
عن على علیهالسلام قال: ان حقیقه السعاده ان یختم بالمرء عمله بالسعاده و ان حقیقه الشقاء ان یختم بالمرء عمله بالشقاء.
على (ع) فرموده: حقیقت سعادت این است که پایان اعمال آدمى به خوبى و سعادت خاتمه یابد، و حقیقت شقاوت این است که پایان کارهاى انسان به بدى و شقاوت منتهى گردد.
انسانها در طول زندگى و ایام عمر با پستیها و بلندیهاى گوناگونى مواجه مىشوند و تحت تاثیر رویدادها و عوامل مختلف قرار مىگیرند به گونهاى که حوادث در افکار و اعمالشان اثر مىگذارد، گاهى از خوبى و درستکارى به بدى گرایش مىیابند و گاهى از بدى به افکار و اعمال خوب و پسندیده راه مىیابند. از نظر شرع مقدس تحولات گذران و ایام عمر میزان حسن عاقبت یا سوء عاقبت نیست بلکه چگونگى اندیشه و رفتار ماهها و حتى هفتههاى آخر عمر مىتواند معیار خوب مردن یا بد مردن باشد. به عبارت دیگر گاهى پروندهى اعمال یک انسان گناهکار در اواخر عمر با برگشت به سوى خدا و استغفار، بسته مىشود، و گاهى پروندهى یک انسان درستکار در پایان عمر با کفر و آلودگى به گناه پایان مىپذیرد.
عن على علیهالسلام قال: کم من عاکف على ذنبه ختم له بخیر و کم من مقبل على عمله مفسد فى آخر عمره صائر الى النار، نعوذ بالله منها.
على (ع) فرموده: چه بسا افرادى که در محیط گناه مقیم بودهاند و کارشان به خوبى پایان یافته، و چه بسا اشخاصى که به خوبى و درستکارى روى آورده بودند و در آخر عمر به فساد گراییدند و جهنمى شدند، پناه به خداوند از این گروه.
عن احمد بن حمزه الاشعرى قال: حدثنى یاسر الخادم قال: سمعت اباالحسن الرضا علیهالسلام یقول: ان اوحش ما یکون هذا الخلق فى ثلاثه مواطن: یوم یولد و یخرج من بطن امه فیرى الدنیا، و یوم یموت فیعاین الاخره و اهلها، و یوم یبعث حیا فیرى احکاما لم یرها فى دار الدنیا و قد سلم الله على یحیى علیهالسلام فى هذه الثلاث المواطن و آمن روعته فقال: و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا. و قد سلم عیسى ابن مریم على نفسه فى هذه الثلاثه المواطن و قال: و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا.
احمد بن حمزهى اشعرى مىگوید: یاسر خادم مرا حدیث نمود که گفت: از حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام شنیدم که فرمود: وحشتبارترین مواقع براى مردم سه روز است: روز ولادت که از شکم مادر بیرون مىآیند و دنیا را مىبینند، روزى که مىمیرند و عالم بعد از مرگ و اهل آن را مشاهده مىکنند و روزى که دوباره زنده مىشوند و به عرصهى قیامت قدم مىگذارند و احکامى را مشاهده مىکنند که در دنیا ندیدهاند و خداوند سلامت حضرت یحیى را در این سه روز اخبار نموده و حضرت مسیح در این سه مرحله براى خویشتن سلامت خواسته است.
جنین نه ماه عمر خود را در شکم مادر طى مىکند ولى سعادت او وابسته به این است که رحم مادر را با حسن عاقبت ترک گوید و سالم متولد شود، چه بسیار اتفاق مىافتد که جنین هشت ماه عمر رحم را به سلامت گذرانده و در ماه آخر حتى در روز آخر رحم ضربهاى بر او وارد مىشود که دچار عیب و نقص اساسى مىگردد و ناسالم به دنیا مىآید. حیات دنیا براى مردم جهان در واقع به منزلهى گذراندن زندگى در شکم مادر روزگار است. اگر کسى به قدر نود سال عمر داشته باشد هشتاد و نه سال آن را در دنیا به سلامت بگذراند اما در سال آخر عمر بر اثر معاشرت با افراد بىایمان و لاابالى ذخایر معنوى خویش را از دست دهد، به انحراف گرایش یابد، و روز مرگ که روز ولادت از شکم مادر روزگار است ناسالم و با سوءعاقبت از دنیا برود، مردان الهى از چنین رویداد وحشتزایى سخت نگران بودند و همواره از پیشگاه بارىتعالى درخواست حسن عاقبت داشتند.
حضرت یوسف صدیق به پروردگار مهربان عرض مىکند:
توفنى مسلما و الحقنى بالصالحین، بار الها! روح مرا در حال مسلمانى و با تسلیم بى قید و شرط در مقابل ذات اقدس خودت قبض فرما و به صالحین و گروه پاکان و نیکان ملحقم نما.
ملاحظه مىکنید که حضرت یوسف صدیق، آن مرد بزرگ الهى، از خوب مردن و حسن عاقبت سخن مىگوید و از پیشگاه مقدس بارىتعالى درخواست مىکند که مسلمان و باایمان از دار دنیا برود. مردم در آستانهى ماه مبارک رمضان قرار داشتند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله خطبهاى ایراد فرمود و در آن خطبه دستورهاى متعددى به مردم داد
که در ماه مبارک رمضان به کار بندند و با انجام آن تعالیم موجبات سعادت و کمال خویش را فراهم آورند. خطبه در شرف اتمام بود که على (ع) فرمود: من به پا خاستم:
فقلت: یا رسولالله! ما افضل الاعمال فى هذا الشهر؟ فقال: یا اباالحسن! افضل الاعمال فى هذا الشهر الورع عن محارم الله عز و جل ثم بکى. قلت: یا رسولالله! ما یبکیک؟ فقال: یا على! ابکى لما یستحل منک فى هذا الشهر، کانى بک و انت تصلى لربک و قد انبعث اشقى الاولین و الاخرین شقیق عاقر ناقه ثمود فضربک ضربه على قرنک، فخضب منها لحیتک. قال امیرالمومنین علیهالسلام: فقلت: یا رسولالله! و ذلک فى سلامه من دینى؟ فقال صلى الله علیه و آله: فى سلامه من دینک.
عرض کردم: یا رسولالله! در ماه رمضان چه عملى از دیگر اعمال برتر است؟ فرمود: اجتناب از گناهان. آنگاه رسول اکرم (ص) گریست. عرض کردم: یا رسولالله! چه موجب گریهى شما گردید؟ فرمود: گریستم براى حادثهاى که در این ماه دامنگیر تو مىشود، گویى مىبینم که تو در پیشگاه الهى نماز مىگزارى که شقىترین افراد، نظیر پى زنندهى ناقهى صالح، ضربتى به سرت مىزند که ریشت از خون سرت خضاب مىگردد. على (ع) پرسید: آیا این حادثه موقع سلامت دینم روى مىدهد؟ فرمود بلى در سلامت دینت.
على (ع) مرد شمشیر و فداکارى در راه حق است، از این رو وقتى خبر قتل خود را از زبان پیشواى اسلام مىشنود آن را عادى تلقى مىکند و کمترین واکنشى از خود نشان نمىدهد، حتى نمىپرسد براى چه مرا مىکشند. على (ع) آن مرد نیرومندى است که مىفرماید:
و الذى نفس ابن ابیطالب بیده لالف ضربه بالسیف اهون على من میته على الفراش فى غیر طاعه الله.
قسم به خدایى که جان فرزند ابیطالب در دست اوست هزار ضربهى شمشیر براى من آسانتر از مردن در بستر است که در غیر طاعت بارىتعالى باشد.
آنچه براى على (ع) مهم است حسن عاقبت و باایمان مردن است. از این رو وقتى خبر قتل خود را مىشنود از رسول اکرم (ص) مىپرسد: آیا در آن موقع دینم سالم است؟ پیشواى اسلام، او را از سلامت دینش، در آن موقع، آگاه مىسازد. از سخن على (ع) متوجه مىشویم که باایمان از دار دنیا رفتن تا چه حد مهم است. باید همواره از خداوند سبحان بخواهیم در آن لحظات حساس، ما را مشمول رحمت خود قرار دهد تا با حسن عاقبت بمیریم و با ایمان به سراى جاودان منتقل شویم.
از آنچه معروض افتاد روشن شد که سه روز در زندگى انسان مهم است: یکى روز ولادت که از مادر سالم متولد شود، و یکى روز مرگ که با سلامت معنوى و حسن عاقبت بمیرد، و آن دیگر روز بعث و قیام قیامت است. امام سجاد (ع) به فضل خداوند روز اول را به خوبى گذرانده و از مادر به سلامت متولد شده است. جملهى دوم دعاى امام (ع) که آخرین قسمت سخنرانى امروز است ناظر به دو مرحلهى بعد است، به پیشگاه الهى عرض مىکند: پروردگارا! مرا مشمول رحمت خود بنما و به گونهاى قرارم ده که با دین تو بمیرم و با دین تو در قیامت زنده شوم.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 9:51 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 119)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم اسلک بى الطریقه المثلى، و اجعلنى على ملتک اموت و احیى.
به خواست خداوند توانا این دو جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد علیهالسلام به پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! مرا به مسیرى برتر و بالاتر از هر طریقى سوق ده و وادارم نما که آن راه را بپیمایم، بار الها؟! مرا در دین خودت آنچنان ثابتقدم قرار ده که در آن بمیرم و در آن زنده شوم.
المثلى اى الفضلى تانیث الامثل بمعنى الافضل.
«مثلى» به معناى «فضلى»، تانیث «امثل» است، به معناى «افضل». و مراد از «طریقهى مثلى» راه حقى است که ما را به خداوند مىرساند و آن راه هدایت بارىتعالى است که به معرفى پیمبران او شناخته مىشود و از راههاى باطل ممتاز مىگردد. کلمهى «مثلى» و «امثل» در روایات رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین
علیهمالسلام مکرر به کار برده شده، از آن جمله، این حدیث شریف است:
سئل رسولالله صلى الله علیه و آله: من اشد الناس بلاء فى الدنیا؟ فقال: النبیون ثم الامثل فالامثل و یبتلى المومن بعد على قدر ایمانه و حسن اعماله .
از رسول اکرم (ص) سئوال شد کدام گروه از مردم دنیا به بلایاى شدید مبتلا بودهاند؟ فرمود: پیمبران الهى و هر کدام که برتر و افضل بودهاند ابتلائاتشان فزونتر بود و سپس افراد باایمان به مقدار ایمان و خوبى اعمالشان.
مىتوان گفت دو عامل اساسى منشاء بالایا و مصائب شدید پیمبران خداوند و مومنین وظیفهشناس و درستکار بوده: اول دعوت مردم به ذات اقدس الهى و قیامت، دوم تهذیب آنان به تادیب غرایز حیوانى و محدود نمودن شهوات. براى روشن شدن مطلب لازم است دربارهى هر یک از این دو به اختصار توضیح داده شود. بشر در عالم محسوس زندگى مىکند و علاقه دارد به چیزهایى دل بندد و گرایش یابد که آنها را حس کند و لمس نماید. برخلاف میل مردم، دین خداوند که موضوع دعوت پیغمبران است حاوى مسائل نامحسوس متعددى است از قبیل وحى و فرشتگان و از همه مهمتر دو اعتقاد قلبى و غیبى یعنى ایمان به خداوند و ایمان به قیامت، رکن اصلى و اساسى دین حق است و بدون اعتقاد به آن دو، پیروى از پیمبران تحقق نمىیابد. خداوند در قرآن شریف ایمان به غیب را در راس اوصاف اهل تقوى ذکر نموده و فرموده است:
الذین یومنون بالغیب.
اینان کسانى هستند که غیب دین را باور دارند و به آن مومن و معتقدند.
در مقابل اتقیا و مومنین به غیب، اسیران عالم حساند و خداوند دربارهى اینان فرموده است:
و اذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذین لا یومنون بالاخره و اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون.
وقتى نام خداوند یگانه برده مىشود دلهاى کسانى که به قیامت ایمان ندارند حالت نفرت و انزجار به خود مىگیرد و چون از محسوس سخن گفته شود و نام غیر خدا به میان آید مسرور و شادمان مىشوند.
بدبختانه جاذبهى حس و محسوس در وجود بشر آنقدر نیرومند و قوى است که با کمترین برخورد مجذوب مىگردند و خواستار آن مىشوند. بنىاسرائیل سالیان متمادى اسیر فرعون و فرعونیان بودند و حضرت موسى (ع) در پرتو حمایت ذات اقدس الهى نجاتشان داد و آنان را از دریا به سلامت گذراند و فرعون غرق شد. بنىاسرائیل با مشاهدهى این همه قدرت از خداوند نادیده به محض اینکه با امر محسوس مواجه شدند، بت و بتپرست را دیدند، دگرگون گشتند و از موسى (ع) درخواست بت نمودند.
و جاوزنا ببنىاسرائیل البحر فاتوا على قوم یعکفون على اصنام لهم قالوا یا موسى اجعل لنا الها کما لهم آلهه قال انکم قوم تجهلون.
خداوند در قرآن شریف فرموده: ما بنىاسرائیل را از دریا گذراندیم. در راه با مردمى برخورد نمودند که در بتکده اقامت داشته و بت مىپرستیدند. به موسى گفتند: براى پرستش ما معبودى محسوس
معین کن همانطور که اینان معبودهایى دارند. موسى از این تقاضا سخت ناراحت شد و گفت: بىگمان شما مردمى جاهل و نادانید.
به شرحى که در تاریخ آمده منشاء آوردن بت هبل در مکه و پرستش آن چیزى جز کشش و جاذبهى حس و محسوس نبود. مردى به نام عمرو بن لحى براى انجام کارهایى که داشت از مکه به شام رفت. در یکى از نقاط اطراف شام وارد شد، مشاهده کرد که مردم در آنجا بت مىپرستند.
فقال لهم ما هذه الاصنام التى اراکم تعبدون؟ قالوا له: هذه اصنام نعبدها فنستمطرها فتمطرنا و نستنصرها فتنصرنا. فقال لهم: افلا توتوننى منها صنما فاسیر به الى ارض العرب فیعبدوه. فاعطوه صنما یقال له «هبل». فقدم به مکه. فنصبه و امر الناس بعبادته و تعظیمه.
به آنان گفت: این اصنام چیست که مىبینم شما مىپرستید؟ پاسخ دادند: ما این بتها را مىپرستیم، از آنها باران مىخواهیم، به ما باران مىدهند، از آنها یارى مىخواهیم ما را یارى مىکنند. عمرو بن لحى از مشاهدهى بتها و آثارى را که بتپرستان گفتند تحت تاثیر قرار گرفت و گفت: آیا از این اصنام، بتى را به من عطا نمىکنید که به سرزمین عرب ببرم تا آن را پرستش نمایند؟ بتى را که «هبل» نام داشت به وى دادند، آن را به مکه آورد و نصب نمود، به مردم گفت: هبل را بپرستید و تعظیمش نمایید.
واضح است پیمبران الهى که مردم را دعوت به خداوند و معاد نامحسوس مىکردند و همچنین مردان باایمانى که به غیب اعتقاد داشتند همواره از گفتار و رفتار کسانى که خودشان اسیر زندان حس و محسوس
بودند زجر مىکشیدند و رنج مىبردند و خداوند وضع رقتبار رسولان خود را ضمن یک آیه چنین بیان فرموده است:
یا حسره على العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون.
اى افسوس و حسرت بر بندگان نادان که هیچ پیمبرى بین آنان نیامد جز آنکه مورد استهزا و تمسخرش قرار دادند.
از آنچه مذکور افتاد روشن شد که اولین علت آزار شدید و اهانت جهال به پیمبران و مردان باایمان آن بود که از نامحسوس سخن مىگفتند و جامعه را به خداى یگانه و روز رستاخیز دعوت مىنمودند. علت دیگرى که موجب شده است پیغمبران خدا و افراد باایمان در دنیا همواره با مصائب و بلایاى شدید مواجه باشند این است که هدف مکتب پیمبران انسانسازى است، مىخواهند بشر را به مکارم اخلاق و سجایاى عالى متخلق سازند و آنان را به کمال لایقشان برسانند و این کار زمانى میسر است که مردم به تعدیل غرایز حیوانى و تحدید تمایلات نفسانى خویش تن دردهند و آنها را در حدود رضاى الهى که بر وفق عقل و مصلحت است اقناع نمایند. ولى بشر به جاذبهى لذت و کامرانى مىخواهد آزاد بىقید و شرط باشد و شهوات خود را آنطور که غرایز کور و کر طالباند ارضا نماید، و همین منافات گاهى بین تعالیم انبیا و غرایز بىشعور موجب شده است که مردم لذتگرا و شهوتپرست به ایذاى پیمبران قیام نمایند، آنان را با انواع بلایا زجر دهند و بدین وسیله موانع را از پیش روى خود برطرف کنند و راه تمنیات نفسانى خویشتن را هموار سازند. امام سجاد (ع) در جملهى اول این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق»
که موضوع سخنرانى و بحث امروز است به پیشگاه بارىتعالى عرض مىکند:
اللهم اسلک بى الطریقه المثلى، بار الها! مرا به مسیرى که افضل و برتر از هر طریقى است سوق ده و وادارم نما که آن راه را بپیمایم.
حضرت زینالعابدین (ع) طریقهى مثلى و راه افضل را از خداوند درخواست مىکند، خداوندى که به تمام حوایج آگاه است و همهى دقایق سعادت بشر را مىداند و اگر حضرت بارىتعالى مدد فرماید و آدمى را به طریقهى مثلى سوق دهد قطعا هر فردى با پیمودن آن راه به کمال لایق انسانى خود دست مىیابد، اما اگر بشر ناآگاه بخواهد طریقهى مثلى و راه افضل را که حاوى تمام مراتب سعادت و مدارج کمال باشد تعیین نماید قطعا به خطا مىرود و چه بسا پارهاى از نقائص را کمال تصور کند و آن را قسمتى از طریقهى مثلى معرفى نماید، چه آنکه همهى انسانها از هر قوم و نژاد تحت تاثیر عوامل گوناگونى هستند و خوب و بدها را در شئون مختلف اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، تربیتى، و دیگر امور از همان دیدگاه مىنگرند و بر همان اساس قضاوت مىنمایند. پیروان مکتب مادى گمان مىکنند طریقهى مثلى و راه افضل براى تامین سعادت بشر، مادیگرى و نفى آفریدگار حکیم است. پیروان کلیسا تصور مىکنند بهترین عقیدهى دینى و باور معنوى، تثلیث و دلبستگى به «آب» و «ابن» و «روحالقدس» است. بتپرستان، آتشپرستان، گاوپرستان، و معتقدین به سایر پرستشهاى موهوم عقیدهى خود را طریقهى مثلى و راه افضل مىپندارند و مردم را به سوى آن مىخوانند. در امر اقتصاد نیز همان اختلاف عقیده وجود دارد، از زمانى که رژیم
کمونیستى در اتحاد جماهیر شوروى پایهگذارى شد میلیونها مردم تصور مىکردند طریقهى مثلى و راه سعادت براى همهى کشورهاى جهان برقرار شدن رژیم کمونیستى است. اما با تحولى که اخیرا در آن کشور پهناور به وجود آمد معلوم شد که دهها سال در اشتباه بودهاند و این رژیم با کشتن هزارها افراد بىگناه، مردم را به راه بدبختى و سیهروزى سوق داده است. طرفداران سیستم سرمایهدارى عقیده دارند که طریقهى مثلى و راه برتر در امر اقتصاد، سرمایهدارى است در حالى که سرمایهدارى به منطق دنیاى غرب امروز مایهى اختلاف شدید طبقاتى است و هر روز فاصلهى مردم مملکت و فاصلهى ملل جهان را از یکدیگر افزایش مىدهد و زمینهى عناد و فساد اجتماعى را در جهان فراهم مىآورد. شاید طولى نکشد که سرمایهدارى همانند رژیم اشتراکى مطرود گردد و طرفداران آن از عمل نارواى خویش اظهار ندامت نمایند. نه تنها انسانهاى امروز راه خود را طریقهى مثلى مىپندارند بلکه در گذشته نیز بسیارى از مردم جهان اسیر این تصور باطل بودند . نمونهى آن، مطلبى است که در قرآن شریف آمده است. موقعى که حضرت موسى و هارون از طرف خداوند ماموریت یافتند که مردم مصر را از اسارت فرعون مستبد و مدعى ربوبیت نجات دهند و موسى عصاى خود را افکند و به امر الهى به صورت اژدها درآمد پیروان فرعون به زبان آمدند:
قالوا ان هذان لساحران یریدان ان یخرجاکم من ارضکم بسحرهما و یذهبا بطریقتکم المثلى.
این دو نفر دو ساحرند، مىخواهند با سحر خودشان شما را از سرزمینتان بیرون برند و طریقهى مثلى و راه برترتان را که فرعونپرستى
است از میان ببرند.
منشاء این سوء تشخیص و باطلنگرى انحراف از یکتاپرستى است. قرآن شریف در این باره فرموده:
و لا تکونوا من المشرکین. من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون.
از گرایش به شرک که مایهى اصلى تفرق و پراکندگى است برکنار بمانید تا دچار این فکر باطل نشوید که هر کس روش ناصحیح خود را طریقهى مثلى تلقى کند و هر گروهى راه گزیدهى خویشتن را مایهى شادى و مسرت بداند.
طریقهى مثلى و راه افضل و برتر، صراط مستقیم خداوند است، همان راهى که فرستادهى او حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله از طرف بارىتعالى به مردم ارائه نموده و فرموده است:
و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله.
و این است راه مستقیم من، از آن پیروى کنید و به راههاى مختلف گرایش نیابید که موجب تفرق و پراکندگى شما از راه مستقیم خداوند مىشود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
63
:: بازدید دیروز ::
31
:: کل بازدیدها ::
188060
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::