تنزیل نور
ساعت 8:51 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 114)
عفو و بخشش گناهکاران از صفات حضرت بارىتعالى است و در این باره آیات و اخبار بسیارى است و در اینجا به ذکر یک آیه و یک حدیث اکتفا مىشود: ان الله کان عفوا غفورا. بىگمان خداوند آمرزنده و بخشنده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان الله عفو یحب العفو. رسول اکرم (ص) فرمود: خداوند، بخشنده است و بخشش را دوست دارد.
عفو گناهکاران و گذشت از کیفر آنان یکى از عوامل بسیار موثر در ابقاى دین الهى و ادامهى پیروى از شرع مقدس است، چه آنکه عفو گناه به مسلمانان امید مىبخشد و امیدوارى منشاء تحرک و فعالیت است. از مقام رفیع معصومین علیهمالسلام که بگذریم تمام مردم، بیش و کم، دچار لغزش و گناهاند، اگر بناى شرع مقدس بر این مىبود که هر گناهى قطعا کیفر داشته باشد و مشمول عفو و اغماض نشود مردم از رهایى و نجات از عذاب الهى ناامید مىگشتند و بر اثر نومیدى نه تنها نسبت به دین حق دلسرد مىشدند بلکه جرات و جسارتشان به محرمات و معاصى افزایش مىیافت، با خود مىگفتند: ما که قطعا جهنمى خواهیم بود چرا خویشتن را در دنیا از گناهان لذتبخش و مسرتبار محروم نماییم. براى آنکه مردم باایمان دچار چنین وضع اسفبارى نشوند و بر اثر یاس و نومیدى، اعمال غیرمشروع گسترش نیابد و موجب سقوط انسانها نشود خداوند صریحا در قرآن شریف فرموده: قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم.
پیمبر گرامى! بگو اى مردمى که به خود ستم نموده و به نفس خویش اسراف کردهاید از رحمت بارىتعالى مایوس نشوید، خداوند تمام گناهان را مىآمرزد که او بخشندهى مهربان است.
خلاصه عفو و بخشش حضرت حق مایهى امیدوارى مردم و موجب حفظ اساس اسلام و ادامهى پیروى مسلمین از تعالیم شرع مقدس است. براى آنکه جوامع بشرى به سجایاى انسانى متخلق باشند، انسان زیست کنند، و از مزایاى انسانیت برخوردار گردند باید تشبه به کامل یابند، همانند حضرت بارىتعالى گناهکاران را مورد عفو و اغماض قرار دهند، و از انتقامجویى و درندهخویى که مایهى انحطاط و سقوط انسانیت است اجتناب نمایند و در این باره روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در اینجا پارهاى از آنها ذکر مىشود: عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الا ادلکم على خیر اخلاق الدنیا و الاخره تصل من قطعک و تعطى من حرمک و تعفوا عمن ظلمک. رسول اکرم (ص) فرمود: آیا شما را دلالت نکنم به نیکوترین اخلاق دنیا و آخرت؟ سپس توضیح داد: مىپیوندى به کسى که از تو بریده، عطا مىکنى به آن کس که تو را محروم ساخته، مىبخشى آن را که به تو ظلم نموده است.
و عنه صلى الله علیه و آله قال: خیر اهل الدنیا و اهل الاخره اخلاقا من یعفو عمن ظلمه. و نیز فرموده است: بهترین اهل دنیا و بهترین اهل آخرت از جهت اخلاق کسى است که ظالم خود را مشمول عفو و اغماض خویشتن قرار مىدهد.
عن على علیهالسلام قال: اذا قدرت على عدوک اجعل العفو عنه شکرا للقدره علیه. على (ع) فرموده: وقتى بر دشمن خود تسلط یافتى عفو او را شکر قدرت و پیروزى خویشتن قرار ده.
و عنه علیهالسلام قال: قله العفو اقبح العیوب و التسرع الى الانتقام اعظم الذنوب. و نیز فرموده است: کمى عفو در آدمى قبیحترین عیب است و شتابزدگى در انتقام گرفتن بزرگترین گناه.
ناگفته نماند که عفو ظالم در موردى پسندیده است که او شایستهى عفو و اغماض باشد و اگر ظالم، انسان پست و نالایقى است عفو او زیانبار خواهد بود و بر تجرى وى مىافزاید:
عن على علیهالسلام قال: العفو یفسد من اللئیم بقدر اصلاحه من الکریم. على (ع) فرموده: فساد عفو ظالم فرومایه به مقدار صلاحى است که از بخشیدن انسان کریمالنفس عاید مىگردد.
نتیجه آنکه خداوند عفو و بخشنده است. اگر انسان باایمان از راه مجاهده و کوشش، این سجیهى پسندیده را ملکهى خود سازد و از کسى که به وى ظلم مىکند بگذرد و مورد عفوش قرار دهد به کامل، یعنى ذات مقدس حق، تشبه یافته و به یکى از مکارم اخلاق متخلق شده است. ائمهى معصومین علیهمالسلام ضمن دعاهاى خود از عفو بارىتعالى سخن مىگفتند و از پیشگاه مقدسش درخواست بخشش مىنمودند . امام سجاد (ع) در دعاى شانزدهم صحیفهى سجادیه به خداوند عرض مىکند: انت الذى وصفت نفسک بالرحمه فصل على محمد و آله و ارحمنى و انت الذى سمیت نفسک بالعفو فاعف عنى. بار الها! تو نفس خود را به رحمت توصیف فرمودهاى پس درود فرست بر محمد و آلش و مرا مشمول رحمت خود قرار ده، بار الها! تو خود را به نام عفو و بخشنده خواندهاى، از من بگذر و عفوت را شامل حالم بفرما.
امام صادق (ع) ضمن یکى از مناجاتهاى خود عرض مىکند: الهى! لئن طالبتنى بذنبى لاطالبنک بکرمک و لئن طالبتنى بجریرتى لاطالبنک بعفوک. بار الها! اگر گناهم را مورد مطالبه قرار دهى من کرمت را مطالبه مىکنم، بار الها! اگر گناهم را مایهى مطالبه بخوانى من عفو و گذشتت را مطالبه خواهم نمود.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعاى «مکارمالاخلاق»، موضوع سخنرانى و بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و الى عفوک قصدت، بار الها! عفو تو را قصد نمودم و به امید بخشش و اغماض به درگاهت آمدهام.
در جملهى سوم دعا عرض مىکند: و الى تجاوزک اشتقت، بار الها! به گذشت و اغماض تو اشتیاق دارم.
در قرآن شریف، کلمهى «تجاوز» به معناى گذشت حضرت بارىتعالى از گناه در یک آیه آمده و خداوند تفضل و عنایت خویش را دربارهى گروهى شایسته و لایق چنین بیان فرموده است:
اولئک الذین نتقبل عنهم احسن ما عملوا و نتجاوز عن سیئاتهم اینان کسانى هستند که به شایستهترین وجه اعمالشان را قبول مىنماییم و از گناهانشان مىگذریم.
امام (ع) در جملهى اول دعا که مورد بحث امروز است کلمهى «مغفرت» را به کار برده و در جملهى دوم کلمهى «عفو» را آورده و در جملهى سوم از «تجاوز» نام برده است. روح سخن در هر سه کلمه، درخواست بخشش حضرت بارىتعالى است. نکتهى شایان بحث در جملهى سوم به کار گرفتن لفظ اشتیاق است.
فارسى زبان از کلمهى «شوق» همان را مىفهمد که عربزبان درک مىکند. «شوق» به معناى علاقه و میل شدید است و این حالت روانى در افرادى یافت مىشود که نسبت به کارى که انجام مىدهند خیلى بیش از حد عادى مجذوب و دلبسته باشند، مثلا افراد تاجر و کاسب معمولا به درآمد مالى و به کسب و کار خود علاقه دارند ولى افرادى یافت مىشوند که عاشق مالاند و آنچنان شیفتهى گردآورى ثروتند که براى انجام یک معاملهى سودبخش ساعتها مىنشینند و حرف مىزنند، نه احساس گرسنگى مىکنند و نه از ادامهى بحث خسته مىشوند. رغبت و شوق اینان به درآمد مالى و کسب و تجارت، قابل مقایسه با افراد عادى نیست. کسانى که تحصیل مىکنند بیش و کم به درس خواندن علاقه دارند و به نسبت میل درونى، به جلسهى درس و بحث، تمایل نشان مىدهند، اما بعضى عاشق تحصیل علمند، آنقدر به درس خواندن و تحصیل علاقمندند که گاهى براى خواندن یک کتاب دو ساعت روى پا مىایستند و کتاب را تمام مىکنند و احساس خستگى نمىنمایند. علاقه و شوق افراد متدین در انجام تکالیف دینى و اداى فرایض الهى متفاوت است، بیشتر مردم نمازگزار، این وظیفهى عبادى را انجام مىدهند اما آنطور که باید متوجه معبود خود نیستند و در افکار شخصى خویشتن غرقاند، اما بعضى عاشق عبادت بارىتعالى هستند، در موقع نماز، تمام وجودشان عبادت مىکند و درون و برونشان در خضوع و خشوع است، اینان شائق عبادت و عاشق بندگى خدا هستند و در بعضى از روایات، کیفیت عبادت ائمهى معصومین علیهمالسلام به گونهاى بیان شده که حد اعلاى شوق آنان را به عبادت نشان مىدهد. رغبت و اشتیاق در عبادت بارىتعالى حاکى از درجات ایمان و مراتب معنوى عبادتکننده است، به هر نسبت که علاقهى فرد مومن به عبادت و تذلل در پیشگاه الهى بیشتر باشد به همان نسبت درجهى ایمان و یقین او بیشتر خواهد بود. عن على علیهالسلام قال: الشوق شیمه الموقنین. على (ع) فرموده: شوق در انجام وظایف دینى، رسم و روش اهل یقین است.
وضع روحى و تمایل معنوى مردم در عفو و بخشش بارىتعالى از گناهانشان نیز به نسبت درجات و مراتب ایمان آنان است. بعضى براى گناهان خود که در طول زندگى مرتکب شدهاند در فکر عفو الهى نیستند و بىتفاوت از کنار آنها مىگذرند، بعضى مىگویند: اگر خداوند گناهان ما را بیامرزد موجب شادى و مسرت ما خواهد شد، بعضى براى جلب عفو الهى حالت درخواست و تضرع دارند، اما کسانى که در مرتبهى عالى یقیناند پیوسته براى گناهان خود در ضمیر خویش احساس ناراحتى و تشویش مىکنند و عفو خدا براى آنان بالاترین عطیه است، علاقهى شدیدى دارند که مشمول رحمت حضرت حق واقع شوند و خداوند از آنان بگذرد. امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعاى مورد بحث امروز در زمینهى گذشت حضرت بارىتعالى از مادهى شوق، کلمهاى را آورده و عرض مىکند: و الى تجاوزک اشتقت، بار الها! علاقه و میل شدیدم در این است که از من بگذرى و عفو و بخششت شامل حالم گردد.
امام سجاد (ع) در چهارمین جملهى این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» که آخرین قسمت بحث امروز است به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و بفضلک و ثقت، بار الها! به رحمت و تفضل تو وثوق و اطمینان دارم. «فضل» در لغت به معناى «زیاد بودن» است و این کلمه در موارد مختلف به معانى گوناگون به کار مىرود و در اینجا فقط راجع به فضل و رحمت بارىتعالى که محتواى دعاى امام سجاد (ع) است توضیح داده مىشود. دربارهى فضل و رحمت حضرت بارىتعالى آیات بسیارى در قرآن شریف و روایات زیادى در کتب احادیث از اولیاى گرامى دین و حق رسیده و مکتب اسلام، مسلمانان را به گونهاى تربیت نموده است که همهى آنان به رحمت و فضل الهى بسیار دلبسته و امیدوارند: و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکى منکم من احد ابدا.
اگر فضل و رحمت بارىتعالى شامل حال انسانها نمىبود احدى از پلیدى و آلودگى گناهان رهایى نمىیافت.
و اذا جاءک الذین یومنون بآیاتنا فقل سلام علیکم کتب ربکم على نفسه الرحمه. وقتى مومنین به آیات ما نزد تو مىآیند اول به آنان سلام بگو سپس اعلام نما که خداوند نفس خود را به فضل و رحمت نسبت به بندگان خویش ملتزم و متعهد نموده است.
حضرت زینالعابدین (ع) که خود معلم دین و حق و مربى مسلمانان است به فضل و رحمت الهى رجاى واثق دارد و با اطمینان خاطر در مقام دعا به پیشگاه الهى عرض مىکند: و بفضلک و ثقت، بار الها! به تفضل و کرمت مطمئنم.
براى آنکه ارزش وثوق و اعتماد به خداوند هر چه بهتر و بیشتر روشن شود در پایان بحث چند جملهاى در این باره به عرض شنوندگان محترم مىرساند. امید است مفید و سودمند واقع شود.
عن محمد بن على الجواد علیهماالسلام قال: الثقه بالله تعالى ثمن لکل غال و سلم الى کل عال. امام جواد (ع) فرمود: وثوق و اطمینان به خداوند، قیمت هر متاع عالى و گران است و نردبان بلندى است براى رسیدن به هر نقطهى رفیع و عالى.
پیمبران الهى با وثوق به خداوند، بت و بتپرستى را که مقبول عامه بود خرافت خواندند و با آنها مبارزه کردند. حضرت ابراهیم خلیل با اطمینان به خداوند، بتها را شکست و نمرود مدعى خدایى را محکوم نمود. حضرت موسى بن عمران و برادرش هارون براى دعوت فرعون مامور شدند، فرعونى که مردم را بردهى خود مىدانست و علنا مىگفت: انا ربکم الاعلى، من مالک و معبود بزرگ شما هستم.
پیشواى عالیقدر اسلام با وثوق به خداوند توانا، دعوت توحید و مخالفت با بت را آغاز نمود و با وجود آن همه دشمن مسلح و مجهز نهراسید و با اطمینان خاطر به ماموریت خویش ادامه داد و سرانجام پیروز شد، بتها را از میان برد و پرچم توحید را در آن منطقهى وسیع به اهتزاز درآورد و دامنهى دعوت آن حضرت به سایر کشورها کشیده شد. خلاصه آنکه وثوق و اعتماد به خداوند، سرمایهى بزرگ مردان الهى و مربیان بشر در مبارزه با شرک و ظلم بود. اینان با اطمینان خاطر در خطرناکترین صحنهها قدم مىگذاردند و بدون اضطراب و وحشت ماموریت خویش را انجام مىدادند. این همه شجاعت و صراحت نتیجهى اطمینان درونى پیمبران به ذات اقدس الهى بود و هر کس واجد این سرمایهى بزرگ باشد در همهى رویدادهاى خطرناک و اضطرابآمیز، قوى و نیرومند خواهد بود. قرآن شریف در این باره فرموده است: الا بذکر الله تطمئن القلوب، آگاه باشید که با یاد خداوند، دلها مطمئن و آرام مىشود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 8:47 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(113 )
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم الى مغفرتک وفدت، و الى عفوک قصدت، و الى تجاوزک اشتقت، و بفضلک وثقت.
امام سجاد علیهالسلام در این چهار جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» به پیشگاه الهى عرض مىکند: بار الها! به سوى آمرزش تو آمدهام، و عفو و بخشش تو را قصد کردهام، و به گذشت تو مشتاقم، و به فضل و احسان تو اعتماد دارم .
این قطعه از دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است. به خواست خداوند توانا دربارهى هر جمله شرح و توضیحى به عرض شنوندگان محترم مىرسد. اولین مطلبى را که علامه سید على خان در تفسیر این چهار جمله آورده این است که مىگوید:
تقدیم الجاره فى الفقرات الاربع للتخصیص و معناه: الى مغفرتک و فدت لا الى غیرها و قس على ذلک.
اگر عبارت دعا اینچنین بود: اللهم و فدت الى مغفرتک،
معناى کلام این مىشد: بار الها! آمدهام به سوى مغفرتت. اما اینکه «الى مغفرتک» پیش از «وفدت» آمده است، از نظر ادبى، حاوى معناى «اختصاص» است، یعنى: بار الها! فقط به سوى مغفرت تو آمدهام و بس. و در سه جملهى بعد نیز تقدم جر به همین معنى دلالت دارد. در این جملهى اول دعا کلمهى «وفد» و کلمهى «مغفرت» آمده و براى روشن شدن سخن امام (ع) باید دربارهى هر دو کلمه توضیح داده شود. «وفد» نام فرد یا هیئتى است که براى دیدار شخصى باعظمت و بزرگ، یا زمامدارى توانا و مقتدر، یا فرمانروایى نافذ و موثر از محل خود حرکت مىکنند و نزد وى مىآیند و هدفشان در این کار یا تکریم و احترام است یا اعلام وفادارى و اطاعت از اوامر اوست، یا آنکه مردم محل احتیاجى دارند و این جمع را فرستادهاند تا حاجتشان را عرضه کنند و برآوردن آن را درخواست نمایند. کلمهى «مغفرت» از نظر لغت حاوى دو معنى است: یکى مستور داشتن معاصى، و آن دیگر بخشش گناهان است.
فى اسماء الله تعالى الغفار و الغفور و هما من ابنیه المبالغه و معناهما: الساتر لذنوب عباده و عیوبهم المتجاوز لخطایاهم و ذنوبهم.
غفار و غفور در اسماء حضرت بارىتعالى است و این هر دو بر بسیارى مغفرت حضرت حق دلالت دارد و معناى این دو کلمه، پوشانندهى معاصى و عیوب بندگان است و همچنین گذشتکنندهى از خطایا و گناهان آنان است.
پوشاندن قبایح و گناهان مردم از جملهى صفات حضرت بارىتعالى است و در دعاهایى که از ائمهى معصومین علیهمالسلام
رسیده، این صفت مکرر ذکر شده است. اولیاى گرامى اسلام به مسلمانان اکیدا توصیه نمودهاند که از ذکر قبایح و گناهان دگران لب فروبندند، چه این عمل، در اسلام، از گناهان کبیره است. اگر کسى خویشتن را به این صفت متصف کند و از ذکر گناهان این و آن خوددارى نماید، خود را به صفت بارىتعالى متصف نموده و به کامل تشبه یافته است.
قال الرضا علیهالسلام: لا یکون المومن مومنا حتى تکون فیه ثلث خصال: سنه من ربه، و سنه من نبیه، و سنه من ولیه. فاما السنه من ربه فکتمان السر، و اما السنه من نبیه فمداراه الناس، و اما السنه من ولیه فالصبر فى الباساء و الضراء.
حضرت رضا (ع) فرموده: مومن آنطور که باید مومن نیست مگر آنکه از سه خصلت برخوردار باشد: یک سنت از خداوند خود، یک سنت از پیمبر خود، و یک سنت از ولى خود. سنت از پروردگارش سر را مکتوم داشتن، سنت از پیمبرش با مردم به مدارا برخورد نمودن، سنت از ولیش صبر و بردبارى در شداید و سختیها.
در این حدیث شریف، به کتمان سر مردم آنقدر اهمیت داده شده که امام (ع) آن کس را که پردهدرى نمىکند و سر مردم را فاش نمىنماید متصف به صفت و سنت بارىتعالى خوانده است. عفو و بخشش گناهکار، همانند مکتوم داشتن گناه او از صفات حضرت بارىتعالى است. در قرآن شریف و روایات معصومین علیهمالسلام تاکید شده است که مسلمانان مجاهده کنند تا به این خلق شریف که از مکارم اخلاق است متخلق شوند و با اتصاف به این صفت، از نعمت
تشبه به کامل، یعنى ذات اقدس الهى، برخوردار گردند، و در اینجا بعضى از آیات و روایات به عرض شنوندگان محترم مىرسد:
و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم.
البته عفو و گذشت نمایید، آیا دوست نمىدارید که خداوند گناه شما را بیامرزد و مشمول عفوتان قرار دهد؟
در آیهى دیگر، اهل تقوى را اینچنین معرفى فرموده است:
و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین.
متقین علائمى دارند از آن جمله موقع خشم، آتش غیظ را در باطن فرومىنشانند، از کسانى که با آنان بد کردهاند مىگذرند، عفوشان مىنمایند، به علاوه از احسان خویش برخوردارشان مىسازند.
عن النبى صلى الله علیه و آله: قال: تجاوزوا عن ذنوب الناس یدفع الله عنکم بذالک عذاب النار.
رسول اکرم (ص) فرموده است: از گناهان مردم بگذرید که خداوند به پاداش این عمل، آتش قیامت را از شما دفع مىنماید.
و کان على علیهالسلام یقول: متى اشفى غیظى اذا غضبت؟ احین اعجز عن الانتقام فیقال لى لو صبرت؟ ام حین اقدر علیه فیقال لى: لو عفوت.
على (ع) مىفرمود: چقدر غیظم را شفا مىبخشم موقعى که خشمگین مىشوم؟ آیا زمانى که از انتقام گرفتن عاجزم به من گفته مىشود: اگر صبر کنى؟ یا موقعى که قدرت انتقام دارم به من گفته مىشود: اگر اغماض نمایى؟
امام (ع) به سئوال خود پاسخ نداده ولى مطلب روشن است:
مىخواهد بفرماید شفاى غیظ و آرامش خشم من در موقعى است که قدرت انتقام گرفتن دارم اما ظالم خود را مىبخشم و از عمل ناروایش مىگذرم.
نتیجه آنکه مغفرت، حاوى دو معنى است: یکى پنهان داشتن معصیت گناهکار و آن دیگر عفو و بخشش او. خداوند مهربان داراى هر دو صفت است، از طرفى معصیت گناهکار را مکتوم مىدارد و او را بین مردم رسوا نمىکند و از طرف دیگر او را مشمول عفو خود قرار مىدهد و از گناه او مىگذرد. بندگان باایمان خداوند داراى این دو صفت عالى هستند و از بارىتعالى پیروى نمودهاند و به ذات اقدس او تشبه یافتهاند. اگر کسى واجد یکى از این دو صفت باشد داراى نیمى از این مزیت است. بدبخت و سیهروز، آن کسى است که فاقد این هر دو صفت است، نه راز مردم را پنهان دارد و نه از لغزشها چشمپوشى مىکند.
على (ع) دربارهى این قبیل افراد چنین فرموده است:
شر الناس من لا یعفو عن الهفوه و لا یستر العوره.
بدترین مردم کسى است که نه از خطاى دگران مىگذرد و نه سر آنان را مىپوشاند.
حوایج و نیازهاى مردم متفاوت است و افراد الهى و باایمان براى حل مشکلات و رفع نیازهاى خود دست دعا به سوى پروردگار برمىدارند و حاجت خود را مىخواهند . بعضى در دعا فقط نام الله را مىبرند که جامع جمیع صفات کمال است و عرض حاجت به پیشگاه مقدسش مىنمایند. اما بعضى با توجه به احتیاج خود از صفت یا اسمى نام مىبرد که متناسب مقصودش باشد، مثلا اگر در مضیقهى معاش است «یا رزاق» مىگوید، اگر وسعت معاش مىخواهد «یا کریم» مىگوید، اگر بیمار است از «شافى» نام مىبرد، و از این قبیل. امام سجاد (ع) در
جملهى اول دعا که موضوع بحث امروز است از «مغفرت الهى» نام برده و عرض مىکند:
اللهم الى مغفرتک وفدت، بار الها! وفود و ورود من به مغفرت توست. به شرحى که توضیح داده شد «غفار» و «غفور» دو معنى دارد: یکى «مستورکننده» و آن دیگر «بخشنده». رسول اکرم (ص) و ائمهى طاهرین علیهمالسلام، همه معصوماند، منزه از گناهاند، نمىدانیم اداى این قبیل کلمات از آنان در پیشگاه بارىتعالى به جبران کمبودى است که خودشان گفتهاند:
ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک.
بار الها! به حق معرفت، تو را نشناختیم و به حق بندگى، تو را پرستش ننمودیم.
یا آنکه معناى دگرى دارد. اما مرحوم محدث قمى رضوانالله علیه سه حدیث را از پى هم نقل نموده که در اینجا ذکر مىشود، ممکن است تا اندازهاى براى اهل دقت راهگشا باشد:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان للقلوب صداء کصداء النحاس فاجلوها بالاستغفار و تلاوه القرآن.
و قال صلى الله علیه و آله: من اکثر الاستغفار جعل الله له من کل غم فرجا و من کل ضیق مخرجا و رزقه من حیث لا یحتسب.
عن ابى عبدالله علیهالسلام، عن رسولالله صلى الله علیه و آله کان یتوب الى الله و یستغفره فى کل یوم و لیله مائه مره من غیر ذنب.
رسول اکرم (ص) فرمود: دلها دچار زنگزدگى مىشوند همانطور که فلزات را زنگ فرامىگیرد. شما با استغفار، دلها را جلا دهید و
زنگشان را برطرف نمایید، و نیز فرموده است: کسى که زیاد استغفار نماید خداوند براى او در هر اندوه و غمى گشایشى فراهم مىآورد و از هر تنگنا راه خروجى به رویش مىگشاید و از طریقى که امید ندارد به وى روزى مىرساند.
امام صادق (ع) فرمود: رسول بزرگوار (ص) در هر روز و شبى صد بار توبه و استغفار مىنمود بدون آنکه گناهى داشته باشد.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است به پیشگاه بارىتعالى عرض مىکند:
و الى عفوک قصدت، بار الها! عفو و بخشش تو را قصد نمودهام.
فى اسماء الله تعالى العفو و هو «فعول» من العفو و هو التجاوز عن الذنب و ترک العقاب.
در اسماى بارىتعالى «عفو» است، به معناى بسیارى عفو، و معناى «عفو» گذشت نمودن از گناه و ترک مجازات آن است.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 8:46 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 112)
حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى دوم دعاى موضوع بحث و سخنرانى امروز به پیشگاه الهى عرض مىکند:
و لا افتقرن و من عندک وسعى: بار الها! دچار فقر و تنگدستى نشوم با آنکه به فضل و عنایت تو از نعمت گشایش برخوردارم.
در قرآن شریف و روایات اولیاء گرامى اسلام، کلمهى فقر مکرر آمده و به مناسبت هر مقامى معناى مخصوصى از آن اراده شده است.
یا ایها الناس! انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحمید.
خداوند در این آیهى شریفه تمام انسانها را در همهى قرون و اعصار مخاطب ساخته و فرموده است: اى انسانها! همهى شماها فقرا و نیازمندان درگاه مقدس بارىتعالى هستید و خداوند است که غنى بالذات و بىنیاز از همهى موجودات است.
مقصود از فقر در این آیه، تهیدستى و بىچیزى نیست و از غنى در این آیه، ثروتمندى و تمکن مالى اراده نشده است، بلکه مقصود از فقر، احتیاج ذاتى ممکنالوجود است به غنى بالذات یعنى حضرت واجبالوجود، و مراد از «غنى» بىنیازى من جمیعالجهات خداوند است از همهى موجودات. این فقر براى ممکنالوجود نه تنها مایهى نقص نیست بلکه هر قدر انسانى به نیازمندى خود بهتر توجه کند و فقر خود را در پیشگاه الهى فزونتر بداند قدر و منزلت او بیشتر و بالاتر است، و بر همین اساس، رسول اکرم (ص) فرموده است:
الفقر فخرى و به افتخر على سائر الانبیاء.
فقر و نیازمندى مایهى افتخار من است و من به اتکاى این فقر براى احساس نیازمندى خود به ذات اقدس الهى بر سایر پیمبران افتخار مىنمایم.
البته تمام انبیا و مربیان الهى خود را فقیر و نیازمند به ذات اقدس الهى مىدانستند، اما اینکه رسول اکرم (ص) مىگوید: من فقر خود را مایهى مباهات و افتخار خود نسبت به سایر پیمبران مىدانم از این نظر است که مراتب ایمان رسول اسلام و اتصال او از نظر معنوى به ذات اقدس الهى به قدرى رفیع و بلند است که از اتصال دیگر پیمبران بالاتر است. او فقر خود را به خداوند بیش از سایر پیمبران و انقطاع خویشتن را از
جمیع ماسوى الله بیش از سایر فرستادگان خدا درک مىکند از این رو به خود اجازه مىدهد که بگوید: من به این فقر بر دیگر پیمبران مفتخرم. این فقر بزرگ و افتخارآمیز همان است که در دعا آمده است:
اللهم اغننى بالافتقار الیک و لا تفقرنى بالاستغناء عنک.
بار الها! با فقر و نیازمندى به خودت مرا غنى کن و با بىنیازى از ذات اقدس خودت دچار فقرم منما.
دربارهى فقر و غناى مالى روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در بعضى از آن روایات، فقر و غنى را ممدوح خواندهاند و در بعضى از آن روایات مذموم، و در سخنرانى هشتم قسمتى از آن روایات ذکر شده و پیرامون فقر و غنى از نظر مبانى اسلامى توضیح داده شده است. اما در اینجا فقط به یک مطلب اشاره مىشود و آن مطلب این است: فقرى که مسلما مذموم است و مىتواند آدمى را دچار انحرافهاى معنوى و اخلاقى بنماید و مفاسدى به بار آورد آن فقرى است که آدمى فاقد حداقل مایحتاج زندگى باشد و نتواند به قدر ضرورت، خود و عائلهى خود را اداره نماید. على علیهالسلام دربارهى چنین فقرى فرموده است:
العسر یفسد الاخلاق.
مضیقهى زندگى و فقد مالى، اخلاق آدمى را فاسد مىکند و انسان را از مسیر صحیح منحرف مىنماید.
درخواست ائمهى معصومین علیهمالسلام از پیشگاه الهى در گذران زندگى، تامین معاش به قدر کفاف و عفاف بود و در مقام دعا از خداوند مىخواستند که فاقد آن نباشند. امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است به خداوند عرض مىکند:
و لا افتقرن و من عندک وسعى، بار الها! دچار فقر و تنگدستى نشوم با آنکه تو به فضل خود مىتوانى از گشایش زندگى برخوردارم سازى.
امام (ع) در جملهى سوم دعا که موضوع بحث امروز است عرض مىکند:
و لا اطغین و من عندک وجدى، بار الها! گرفتار طغیان و تجاوز از حق نشوم با آنکه تمام هستى و تمکن من از ناحیهى توست.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام پس از درخواست گشایش مالى از طغیان نام مىبرد و از خداوند مىخواهد که در زمینهى مال دچار تجاوز از حد نشود و این درسى است بسیار آموزنده براى پیروان آن حضرت و همچنین براى کسانى که مىخواهند بر اثر تمکن مالى از مرز انسانیت خارج نشوند و به طغیان و سرکشى گرایش نیابند. مالدار شدن از جملهى عواملى است که مىتواند در آدمى اثر بد بگذارد و او را به طغیان و تجاوز از حد وادار نماید. قرآن شریف در این باره فرموده است:
ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى. موقعى که آدمى متمکن مىشود و خود را از نظر مالى بىنیاز مىیابد حالت سرکشى و طغیان به خود مىگیرد و از مرز حق و عدل فراتر مىرود. علم نیز مانند مال در افرادى که ظرفیت ندارند مىتواند اثر نامطلوب بگذارد و آنان را به طغیان وادار نماید.
فى الحدیث: ان للعلم طغیانا کطغیان المال.
در حدیث آمده است که براى علم طغیانى است همانند طغیان مال، یعنى افراد تحصیلکرده و درس خوانده مثل مالداران در
معرض خطر غرور علمى و طغیان اخلاقى هستند. نه تنها مال و علم بلکه هر برترى و تفوق در انسانهاى نالایق اثر بد مىگذارد و موجب طغیان و تجاوزشان مىگردد.
بد گهر را علم و فن آموختن
دادن تیغ است دست راهزن
تیغ دادن در کف زنگى مست
به که آید علم ناکس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قران
فتنه آرد در کف بد گوهران
على علیهالسلام دربارهى قلب و عوارض گوناگونى که بر اثر رویدادهاى مختلف در آن پدید مىآید مطالبى فرموده از آن جمله در زمینهى مال و ثروت است.
لقد علق بنیاط هذا الانسان بضعه هى اعجب ما فیه: و ذلک القلب. و ذلک ان له مواد من الحکمه و اضداد من خلافها. فان سنح له الرجاء اذله الطمع و ان هاج به الطمع اهلکه الحرص، و ان ملکه الیاس قتله الاسف، و ان عرض له الغضب اشتد به الغیظ، و ان اسعده الرضى نسى التحفظ و ان غاله الخوف شغله الحذر، و ان اتسع له الامن استلبته الغره، و ان افاد مالا اطغاه الغنى، و ان اصابته مصیبته فضحه الجزع. فکل تقصیر به مضر، و کل افراط له مفسد.
در آدمى پارهى گوشت معلقى وجود دارد عجیبتر از همهى آنچه که در اوست و آن قلب است. در این عضو شگفتآور موادى است از حکمت و ضد حکمت. اگر امیدوار شود طمع او را ذلیل و خوار مىکند، اگر طمع تهدیدش نماید حرص موجب هلاکش مىشود، اگر دچار یاس گردد اندوه و اسف او را مىکشد، اگر غضبآلود و
خشمگین شود غیظش تشدید مىگردد، اگر از رضا و خشنودى برخوردار شود پرهیز از عوامل مضر و زیانبار را فراموش مىکند، اگر دچار خوف شود همش در پرهیز و اجتناب مصروف مىگردد، اگر در گشایش واقع شود غفلت مایهى سلب موفقیتش مىگردد، اگر پولى به دست آورد بىنیازى به طغیانش وامىدارد، اگر با مصیبتى مواجه شود جزع و بیتابى موجب رسواییش مىگردد، پس هر تقصیرى براى وى زیانبار است و هر افراطى براى او مایهى فساد و تباهى است.
کسانى که به خداوند توانا ایمان واقعى دارند و همواره به یاد او هستند اگر متمکن و ثروتمند شوند از حدى که باید خارج نمىگردند و به سرکشى و طغیان نمىگرایند زیرا اینان مىدانند که مالک واقعى اموال، خداوند است و آنها امانتدار او هستند، هر وقت اراده فرماید ثروت را مىگیرد و از آنان خلع ید مىنماید. قرآن شریف دربارهى این گروه باایمان فرموده:
رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله.
در بیتهاى رفیع توحید، مردانى جاى دارند که تجارت و داد و ستد که منشاء درآمدهاى مالى است آنان را از یاد خدا غافل نمىکند.
بىگمان کسى که مالى در اختیار دارد، خود را امانتدار مىشناسد، و خداوند را مالک واقعى و معطى آن مىداند از خطر طغیان و سرکشى مصون خواهد بود. جالب آنکه امام سجاد (ع) در جملهى سوم این قطعهى دعا که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است به گونهاى سخن گفته که مبین همین مطلب است:
و لا اطغین و من عندک وجدى، بار الها! گرفتار طغیان و تجاوز از حق نشوم با اینکه تمام هستى و تمکن من از ناحیهى توست.
در گذشته و حال افراد بسیارى وجود داشته و دارند که جایگاهشان از نظر معنوى درست در نقطهى مقابل مردان الهى است، اینان ثروتى گرد آورده و بر اثر بىایمانى دچار غرور و طغیان شده و به سرکشى و فساد اخلاق گرایش یافتهاند، خود را گم کرده، اخلاق انسانى را از یاد برده، مردم را با دیدهى تحقیر و اهانت نگریسته، و بذر دشمنى و کینهى خود را در قلوبشان افشاندهاند. قارون ، ثروتمند عصر موسى بن عمران مىگفت:
انما اوتیته على علم عندى، من این ثروت را بر اساس لیاقت علمى خود به دست آوردهام و از خداوند و عطیهى او اسم نمىبرد، اینان نیز همانند قارون سخن مىگویند.
اگر اموال تا پایان عمرشان باقى بماند در جامعه بر اثر اهانت و تحقیر مردم همواره مورد بغض و بدبینى هستند و اگر بر اثر حادثهاى ثروتشان از میان برود شخصیتشان سرکوب شده و مردم آزردهخاطر نیز از سقوطشان مسرورند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 8:45 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 111)
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا اضلن و قد امکنتک هدایتى، و لا افتقرن و من عندک وسعى، و لا اطغین و من عندک وجدى.
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» سه درخواست از پیشگاه بارىتعالى مىنماید: اول: بار الها! به گمراهى و ضلالت، گرایش نیابم با آنکه هدایت من براى تو ممکن است. دوم: بار الها! دچار فقر و تنگدستى نشوم با آنکه از فضل تو تمکن مالى دارم. سوم: بار الها! گرفتار طغیان و تجاوز از حق نشوم با آنکه تمام هستى و تمکن من از ناحیهى توست.
به خواست خداوند این سه جمله از دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است. در آغاز لازم است معناى «هدایت» و معناى «ضلالت» از نظر لغت روشن شود، سپس پیرامون هر یک از آن دو مطالبى به عرض شنوندگان محترم برسد. راغب مىگوید:
الضلال العدول عن الطریق المستقیم و یضاده الهدایه، قال تعالى: فمن اهتدى فانما یهتدى لنفسه و من ضل فانما یضل علیها، و یقال الضلال لکل عدول عن المنهج عمدا کان او سهوا، یسیرا کان او
کثیرا.
«ضلال» عبارت از انحراف از صراط مستقیم است و ضد آن «هدایت» است. خداوند در قرآن شریف فرموده: هر کس راه هدایت بپیماید به نفع خود اوست، و هر کس از آن راه منحرف گردد به ضرر او. و گفته مىشود: ضلالت و گمراهى براى هر عدول از منهج صحیح است، خواه عمدا باشد یا سهوا، کم باشد یا بسیار.
راه صحیح رفتن یکى است و راه باطل پیمودن متعدد است، توحید و یکتاپرستى یک راه است و بس، اما شرک، راههاى متعدد و مجارى گوناگون دارد: بتپرستى و آفتابپرستى، درختپرستى و گاوپرستى، ریاکارى و هوىپرستى، و خلاصه هر پرستشى غیر از یکتاپرستى شرک است. از این رو خداوند در قرآن، هدایت را که «نور» است مفرد آورده و گمراهى را که ظلمت و تیرگى است جمع آورده است:
الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور، و الذین کفروا اولیاوهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات.
خداوند ولى مردم باایمان است و آنان را از ظلمتها و تیرگیهاى متعدد خارج مىکند و به راه روشن و نورانیت هدایت مىنماید. اما کسانى که ولیشان طاغوت است و مایهى گمراهى آنان است، موجباتى را فراهم مىآورد که آنان را از نور فطرت منحرف مىکند و به ظلمتهاى گمراهى سوق مىدهد.
راغب در معناى هدایت مىگوید:
الهدایه دلاله بلطف و منه الهدایه. ان قیل کیف جعلت الهدایه دلاله
بلطف و قد قال الله تعالى: «و اهدوهم الى صراط الجحیم» قیل ذلک استعمل فیه استعمال اللفظ على التهکم مبالغه فى المعنى کقوله: «فبشرهم بعذاب الیم.».
«هدایت» عبارت از دلالت و راهنمایى آمیخته به لطف است و از همین باب است مسئلهى «هدیه» از این نظر که آن حاوى لطف و عنایت است. اگر گفته شود چگونه «هدایت» را دلالت به لطف خواندهاى با آنکه خداوند این کلمه را در زمینهى عذاب جهنم به کار برده و فرموده است: «جهنمى را به دوزخ هدایت نمایید» در پاسخ گفته مىشود: استعمال کلمهى «هدایت» در مورد دوزخیان بر سبیل تحکم و به عنوان شدت غضب و مبالغه در معنى است، از قبیل اینکه گفته مىشود: «مردمان گناهکار را به عذاب دردناک بشارت ده» با آنکه مىدانیم «بشارت» در مورد خبرهایى است که موجب مسرت و شادمانى مىگردد، همانطور که کلمهى «هدایت» از شدت غضب به کار برده شده، کلمهى «بشارت» نیز در مورد جهنمیان از نظر شدت غضب به کار برده شده است.
براى آنکه هدایت بارىتعالى شامل حال انسان شود و آدمى مشمول رحمت و فیض بارىتعالى گردد لازم است خود را با شرایط «هدایت» منطبق کند و مقدمات آن را در وجود خود ایجاد نماید تا بتواند از لطف الهى بهرهمند گردد. اولین شرطى را که باید طالب هدایت در خود ایجاد نماید آن است که در باطن جدا خواستار هدایت باشد و بخواهد از ضلالت و گمراهى رهایى یابد زیرا اگر خواستار جدى نباشد به هدایت نمىرسد، مثلا درمان بیمار، اول شرطش این است که بیمار
جدا خواستار درمان باشد و هر راهى که براى نیل به هدف مىبیند در آن قدم بگذارد، یا یک انسانى که مىخواهد عالم شود اول باید جدا علاقمند به تحصیل علم و نیل به کمال باشد و در مقابل جهل، بىتفاوت نباشد. اگر با ارادهى جدى، مریض دنبال درمان برود و محصل، دنبال علم برود موفق مىشود، انسانى هم که آرزومند است لطف راهنمایى خداوند به او برسد باید ارادهى جدى داشته باشد و بخواهد حتما از نعمت هدایت برخوردار گردد. مریضى که طالب درمان است و محصلى که خواهش علم دارد باید براى رسیدن به هدفهاى خود مجاهده و کوشش کنند و حد اعلاى سعى و عمل را به کار بندند تا موفق گردند. آنانکه خواهان هدایت و طالب سعادت و رستگارى هستند باید همت گمارند و براى نیل به هدایت بارىتعالى مجاهده کنند و سعى و عمل لازم را به کار بندند تا موفق شوند. قرآن شریف در این باره فرموده:
و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین.
کسانى که در راه ما مجاهده مىکنند و سعى و عمل خود را به شایستگى اعمال مىنمایند ما آنها را هدایت مىنماییم که خداوند سبحان با محسنین و نیکوکاران است.
اولین مجاهدهاى که در هدایت الهى را به روى انسان مىگشاید و زمینهى سعادت آدمى را فراهم مىآورد به کار بردن عقل و استفاده کردن از نیروى خرد است. حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام به هشام فرموده:
ان الله تبارک و تعالى بشر اهل العقل و الفهم فى کتابه فقال: فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولواالالباب. یا هشام! ان الله عز و جل اکمل
للناس الحجج بالعقول و افضى الیهم بالبیان و دلهم على عبودیته بالادلاء.
خداوند در قرآن شریف به اهل عقل و فهم بشارت داده و فرموده است: مژده بده به بندگان من، آنانکه سخنان را مىشنوند و از بهترین آن پیروى مىکنند. ایناناند که خداوند هدایتشان فرموده و صاحبان عقلاند. اى هشام! خداوند حجج خود را براى مردم به وسیلهى عقل تکمیل نموده و آن را منتهى به بیان فرموده و مردم را به وسیلهى دلایل بر ربوبیت خود راهنمایى فرموده است.
خداوند، مصداق واقعى خردمندانى را که از بهترین سخن پیروى مىکنند در این آیه بیان فرموده است:
ربنا اننا سمعنا منادیا ینادى للایمان ان آمنوا بربکم، فآمنا.
بار الها! ما شنیدیم صداى نداکنندهاى را که به ایمان دعوت مىکرد و مىگفت: ایمان بیاورید به پروردگارتان، بار الها! دعوت او را اجابت نمودیم و ایمان آوردیم.
براى نیل به هدایت بارىتعالى باید پیمبر الهى بیاید، اوامر الهى را ابلاغ کند و با مردم سخن بگوید، مردم نیز عقلهاى خود را به کار بندند، در سخنان فرستادهى خدا تامل و تفکر نمایند، و با بصیرت و بینایى به وى ایمان بیاورند. اگر پیمبر بیاید و مردم عقل خود را به کار نبندند هدایت الهى تحقق پیدا نمىکند، اگر مردم، عقل خود را به کار ببندند بدون راهنمایى الهى به هدایت واقعى نایل نمىشوند، بنابراین هدایت نیازمند به سخنان پیمبران و به کار گرفتن عقل و فکر کردن است، و به فرمودهى على (ع) در مجمعالبحرین، مادهى «عقل»:
العقل شرع من داخل، و الشرع عقل من خارج، عقل در وجود آدمى به منزلهى شرع درونى است و شرع مقدس فرستادهى خدا به منزلهى عقل برونى است براى بشر.
عن الکاظم علیهالسلام قال: ان لله على الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه. فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه، و اما الباطنه فالعقول.
امام کاظم (ع) فرموده: خداوند در بین مردم دو حجت دارد: یک حجت ظاهرى و آشکار و آن دیگر حجت باطنى و پنهان. اما حجت ظاهرى خداوند، رسل و انبیا و ائمه علیهمالسلاماند، و اما حجت باطنى خداوند عقلهاى مردم است.
از آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که اولین مجاهده و کوشش در راه نیل به هدایت بارىتعالى گوش دادن به سخنان پیمبران و به کار بستن عقل در شناخت واقعیت و حقیقت آنان است. اگر آدمى این مرحله را بگذراند و به نبوت پیمبران الهى باور بیاورد یکى از مهمترین مراحل هدایت الهى را گذرانده است.
اما مرحلهى دوم این است که پس از دانستن حقیقت و درک واقعیت دعوت پیمبران آن را که در دل فهمیده و با عقل تشخیص داده به زبان بیاورد و اعتراف کند، اما این کار، نیازمند به مجاهده با هواى نفس و غلبه بر تمنیات حیوانى است، و اگر مجاهده با هوى سنگینتر از مجاهدهى عقلى نباشد از آن خفیفتر نیست زیرا بسیارى از مردم در مواردى حقیقت را درک مىکنند، اما اسیر یک سلسله تعلقات و توهماتاند، گرفتار خودخواهى، بلندپروازى، استکبار، تعصب
خانوادگى، تعصب قومى، لجاجت و عناد، که قدر جامع همهى اینها هواى نفس است. هواى نفس نمىگذارد انسان به واقعیت اعتراف کند و حقیقت را بگوید و در خلال آیات قرآن شریف و روایات مواردى در این باره آمده که به مناسبت، چند مورد آنها براى شاهد ذکر مىشود. کسانى بعد از دیدن معجزات حضرت موسى بن عمران و مطمئن شدن به این مطلب که او فرستادهى بارىتعالى است حاضر نشدند اطمینان قلب خود و باور و ایمان معنوى خویش را به زبان بیاورند. قرآن در این باره فرموده است:
و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا.
اینان انکار کردند نبوت موسى بن عمران را با اینکه یقین قلبى داشتند و انگیزهى اینان در این انکار بلندپروازى و ستمگرى بوده است، نتوانستند با روح بلندپروازى و هواى نفس خود در ظلم و ستم مبارزه و مجاهده نمایند.
الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون.
کسانى که اهل کتاباند پیغمبر اسلام را مىشناسند همانند شناخت فرزندان خودشان، اما گروهى از آنها حق را کتمان مىکنند با آنکه به حق، عالم و آگاهاند.
و کذالک ما ارسلنا من قبلک فى قریه من نذیر الا قال مترفوها: انا وجدنا آباءنا على امه و انا على آثارهم مقتدون.
اینچنین است که ما پیش از تو در هیچ قریهاى پیمبر و نذیرى نفرستادیم مگر آنکه اسرافگران مىگفتند: پدران خود را بر روش و
عقیدهاى یافتهایم و ما نیز به آنها اقتدا مىکنیم و از پى عقاید آنها مىرویم . ابوجهل دربارهى پیغمبر گفت:
و الله انى لاعلم انه صادق و لکن متى کنا تبعا لعبد مناف.
به خدا قسم مىدانم که پیمبر اسلام راست مىگوید و فرستادهى خداوند است، اما چه زمان قبیلهى ما و گروه ما را از گروه و قبیلهى عبد مناف پیروى نمودهاند.
البته کسانى که اسیر لجاج و عنادند، اسیر هواى نفس و بلندپروازى هستند، و اسیر تعصب پدران و تصلب و پافشارى در روش اجداد قوم خود هستند و نمىتوانند حقایق را درک کنند زیرا اینان قدرت مجاهده با نفس خود و تمنیات خویشتن ندارند. نتیجه اینکه نیل به هدایت بارىتعالى از راه مجاهده و کوشش میسر است، کسى که مىخواهد از این نعمت بزرگ برخوردار گردد باید در درجهى اول، عقل خود را به کار بندد و نداى انبیا را با نیروى خود بررسى کند و ایمان بیاورد. ثانیا، باید هواى نفس خود را واپس زند، از تعصب و تصلب و لجاج و بلندپروازى، خویشتن را مصون دارد تا بتواند با مجاهده با هواى نفس، خود را به حقیقت برساند و از هدایت بارىتعالى برخوردار گردد. جملهى اول دعاى امام سجاد (ع) موضوع سخنرانى امروز ناظر به این گروه است. در پیشگاه الهى عرض مىکند:
و لا اضلن و قد امکنتک هدایتى: بار الها! به گمراهى و ضلالت گرایش نیابم با آنکه هدایت من براى تو ممکن است.
کسى که عقل خود را به کار بسته و در سخنان پیامبر گرامى اسلام (ص) دقت نموده و به نبوت آن حضرت پى برده و در باطن ایمان آورده است به علاوه
با هواى نفس خویش مجاهده کرده و باور معنوى خود را به زبان آورده و به گروه مسلمانان پیوسته است، چنین انسانى حق دارد بگوید: بار الها! مورد حمایت و عنایتم قرار بده به گونهاى که در صراط مستقیم کمترین انحرافى پیدا نکنم و در باطل قدم نگذارم. اگر این انسان، عالم و روحانى عالیقدر است از خدا مىخواهد که بار الها! در مطالعهى قرآن شریف و روایات دچار اشتباه فکرى نشوم، تو مرا مورد پشتیبانى و لطف خودت قرار ده که حقایق را آنطور که هست از کتاب و سنت درک کنم. اگر یک انسان اجتماعى وارد در امور مملکت است باید بگوید: پروردگارا! مورد عنایت و حمایتم قرار بده که در سعادت مردم به صراط مستقیم بروم، دچار انحراف نشوم و به ضرر کشور اسلامى قدمى برندارم. خلاصه هر کس در هر روشى که قدم مىزند و در هر کارى که وارد است اگر مشمول هدایت بارىتعالى بشود و خداوند لطف خود را شامل حال او فرماید از خطر و انحراف مصون مىماند و سرانجام در هر کارى به سعادت شایستهى آن کار نایل مىگردد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 8:44 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(110 )
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا على! اثقل الجهاد من اصبح و لا یهم بظلم احد.
رسول اکرم به على (ع) فرمود: برترین جهاد این است که آدمى صبح کند در حالى که نیت ستم احدى را در دل ندارد و فکر ظلمى را در سر نمىپرورد.
به شرحى که توضیح داده شد ظلم نمودن یا معلول جهل و نادانى است یا ناشى از ضعف و ناتوانى، آن کس که ظلم و عدل را مىشناسد و از حدود آنها به خوبى آگاهى دارد و همچنین آن کس که در مقابل دشمن برون یعنى رقیب خود یا دشمن درون یعنى هواى نفس خویش نیرومند و تواناست نیازى ندارد که براى نیل به هدفهاى خود از در ظلم وارد شود، دروغ بگوید، خیانت کند، بىگناهى را متهم نماید، خونى را به ناحق بریزد، و دهها ظلم دیگر از این قبیل، او در کمال قوت و قدرت راه صحیح خود را بر اساس عدل و دادگرى مىپیماید و سرانجام با سربلندى و پاکدامنى پیروز مىگردد. امام سجاد (ع) در یکى از دعاهاى خود بر همین مبناى اساسى در پیشگاه الهى سخن گفته و ذات اقدس او را از ظلم مبرا و منزه خوانده است.
و قد علمت انه لیس فى حکمک ظلم و لا فى نقمتک عجله و انما یعجل من یخاف الفوت و انما یحتاج الى الظلم الضعیف و قد تعالیت یا الهى عن ذلک علوا کبیرا.
بار الها! مىدانم که در حکم تو ظلم نیست و در کیفر اعمال گناهکاران شتاب ندارى زیرا کسى در کار خود عجله مىکند که از فوت شدن فرصت خائف باشد و آن کس که ضعیف و ناتوان است به ظلم احتیاج دارد. بار الها! تو از این نقائص در حد اعلى مبرا و منزهى.
حضرت زینالعابدین (ع) در قسمت اول این قطعه از دعا که موضوع سخنرانى امروز است، پس از ذکر صلوات، به پیشگاه الهى عرض مىکند:
و لا اظلمن و انت مطیق للدفع عنى، بار الها! موجباتى را فراهم آور که من مورد ستم دگران واقع نشوم که تو قادرى آن را از من بگردانى.
دعاى امام (ع) شامل ظالمهاى دو گروه مىشود: گروه اول کسانى هستند که از مقام امام آگاهى ندارند و حدود الهى را دربارهى آن حضرت نمىشناسند و بر اثر جهل و نادانى ظلم مىکنند، گروه دوم کسانى هستند که تا حدى به مقام امام معرفت دارند ولى برده و بندهى هواى نفس خویشتناند و براى اقناع تمایلات و نیل به هدفهاى غیر مشروع خود به امام ستم مىکنند، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام دفع ظلم هر دو گروه را از پیشگاه حضرت بارىتعالى درخواست مىنماید. در پایان بحث ظلم به موقع است این نکته خاطرنشان گردد که تنها مخلوق خداوند نیست که مورد ستم بشر واقع مىشود بلکه انسانهاى نادان و هوىپرست بر اثر شرک، ذات اقدس الهى را نیز مورد ستم قرار مىدهند. قرآن شریف از زبان لقمان حکیم نقل نموده که به فرزندش فرمود:
یا بنى! لا تشرک بالله، ان الشرک لظلم عظیم، فرزند عزیز! به خداوند، شرک نیاور و براى او عدیل و نظیرى قرار مده که شرک ظلمى است بس بزرگ.
در آیهى دیگر، خداوند فرموده است:
الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون،
کسانى که ایمان آورده و ایمان خویش را به ظلم نیالودهاند داراى ایمنى هستند و از نعمت هدایت بارىتعالى برخوردار.
روى عن عبدالله بن مسعود قال: لما نزلت هذه الایه شق على الناس و قالوا یا رسولالله: و اینا لم یظلم نفسه؟ فقال صلى الله علیه و آله: انه لیس الذى تعنون. الم تسمعوا الى ما قال العبد الصالح: یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم.
از عبدالله بن مسعود روایت شده که وقتى این آیه بر رسول گرامى نازل شد، براى مسلمانان گران آمد. به پیمبر عرض کردند: کدام یک از ما به نفس خود ظلم نکرده است؟ بنابراین طبق این آیه هیچ یک از ما ایمنى نخواهد داشت. رسول اکرم (ص) فرمود: مقصود از آیه آن نیست که در فکر شما آمده، مگر نشنیدهاید که بندهى صالح خداوند به فرزندش فرمود: شرک به بارىتعالى نیاور که شرک، ظلمى است بزرگ، یعنى مقصود از ظلم در این آیه شرک به حضرت بارىتعالى است.
ظلم شرک دربارهى خداوند ممکن است ناشى از جهل مشرک باشد، از این نظر که دربارهى مخلوق ناچیزى به افراط گراییده آن را از حد مخلوق بودن خارج نموده و همقدر آفریدگار قرار داده است و پرستش را که به ذات اقدس الهى اختصاص دارد دربارهى آن آفریدهى جماد معمول داشته است، و ممکن است ظلم شرک، ناشى از هواىپرستى باشد یعنى بتپرست مىداند که قطعه سنگ یا چوبى که پدرانش به صورت بت درآوردهاند لیاقت پرستش ندارد ولى هواى نفس فرمان مىدهد تعصب قومى را حفظ کن، معبود پدران خویش را از یاد مبر، و بت باقیمانده از
آباى خود را همچنان بر کرسى خدایى نگاهدارى بنما. گناه شرک نزد حضرت بارىتعالى آنقدر مهم است که صریحا در قرآن شریف فرموده:
ان الله لا یغفر ان یشرک به، خداوند گناه کسى را که به او شرک آورده است نمىآمرزد و او را مشمول عفو خود قرار نمىدهد.
از آنچه مذکور افتاد روشن شد که امام (ع) در قسمت اول این قطعه از دعا که موضوع سخنرانى امروز است به پیشگاه الهى عرض مىکند: بار الها! تو قادرى ظلم ظالم را بگردانى، موجباتى را فراهم آور که من مورد ستم دگران واقع نشوم.
در قسمت دوم دعاى امروز عرض مىکند:
و لا اظلمن و انت القادر على القبض منى، بار الها! چنان کن که از من نیز به دگران ستمى نرسد که تو مىتوانى مرا از آن بازدارى.
نظیر آنچه در دعاى «مکارمالاخلاق»، موضوع سخنرانى امروز آمده است امام سجاد (ع) با تعبیر دیگرى آن را در دعاى چهاردهم صحیفهى سجادیه از پیشگاه الهى خواسته است:
اللهم فکما کرهت الى ان اظلم فقنى من ان اظلم.
بار الها! همانطور که نمىخواهى من مورد ظلم و تعدى واقع شوم مرا نگاهدارى و محافظت فرما تا به دگران ستم نکنم.
با توجه به اینکه قضاى قطعى بارىتعالى بر این تعلق گرفته است که بشر در اعمال تشریعى و تکالیف دینى آزاد باشد، لازم است نگاهدارى و قبض مردم از ارتکاب ظلم که در دعاى امام آمده به گونهاى واقع شود که منافى با اصل اختیار و آزادى انسانها نباشد. خداوند براى تحقق بخشیدن به این هدف مقدس و بازداشتن مردم از اعمال ظالمانه با
حفظ جهات آزادى، برنامهى تعلیم و تربیت را به وسیلهى پیمبران پایهگذارى نمود و در تمام قرون و اعصار، افراد شایسته و لایقى را براى تربیت انسانها مبعوث فرمود تا با سعى و مجاهده، مردم را به صراط مستقیم انسانیت سوق دهند و از نعمت عدل و انصاف برخوردارشان سازند و این مطلب صریحا در قرآن شریف آمده است:
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط.
ما رسولان خود را با ادلهى روشن و کتاب و میزان فرستادیم تا مردم را آنچنان بسازند و به گونهاى تربیت نمایند که خودشان به جاذبهى معنوى و کشش روحانى به عدل و دادگرى قیام نمایند.
ملاحظه مىکنید که در این آیه تصریح شده که هدف بعث رسل و انزال کتب این است که قیام مردم در جامعه بر اساس عدل باشد. اولین قدمى را که تمام پیمبران الهى در راه انسانسازى و تربیت مردم برمىداشتند اقامهى بزرگترین عدل یعنى احیاى توحید و یکتاپرستى و سرکوب نمودن عظیمترین ظلم یعنى اماتهى شرک و بتپرستى بود. یکتاپرستى، مردم را از بندگى و بردگى غیر خدا آزاد مىسازد، به آنان عزت نفس و شخصیت مىبخشد، و این حالت روانى، خود عامل بسیار موثر در اجتناب از ظلم و تعدى است. ولى انبیا براى از میان بردن بت و نابود ساختن اندیشهى بتپرستى صدمات و لطمات بسیار دیدند و با تعصبهاى جاهلانهى مردم نادان سخت مواجه بودند، تا جایى که بعضى از آنان جان خود را از دست دادند، اما سرانجام توانستند با حفظ آزادى و اختیار بشر گروهى را بیدار کنند، آنان را به خود
آورند، نیروى عقلشان را به فعالیت وادارند، و از راه باطل شرک بگردانند و به خداى یگانه متوجهشان نمایند. از پى استدلال عقلى، در اثبات توحید و ابطال شرک و اینکه توحید عدل است و شرک ظلم، سخن از عدل و ظلم اخلاق و اعمال و افعال به میان آوردند و موضع واقعى هر یک از آنها را طبق دستور بارىتعالى توضیح دادند و افراط و تفریط هر یک را بیان نمودند و در ضمن فواید عدل و زیانهاى ظلم را در زندگى دنیا خاطرنشان ساختند، و به قوم خود فهماندند که رعایت عدل علاوه بر فواید دنیوى موجب پاداش اخروى و اجر الهى است و اعمال ظالمانه با زیانهاى دنیوى عذاب قیامت و کیفر الهى را در پى دارد. اگر کسانى در دنیا به ظلم آلوده شدهاند و به جان و مال و عرض مردم تجاوز نمودهاند باید آنها را در دنیا تصفیه کنند و صاحبان حق را راضى نمایند و با توبه و استغفار، حقوق مردم از میان نمىرود.
عن شیخ من النخع قال قلت لابىجعفر علیهالسلام: انى لم ازل والیا منذ زمن الحجاج الى یومى هذا فهل لى من توبه. قال فسکت ثم اعدت علیه فقال: لا حتى تودى الى کل ذى حق حقه.
پیرمردى از نخع مىگوید: به امام باقر (ع) عرض کردم: من از زمان حجاج تا امروز والى و استاندار بودهام، آیا براى من توبه هست و مىتوانم با استغفار، آلودگى خویش را برطرف نمایم؟ حضرت سکوت کرد. مىگوید دوباره پرسیدم. فرمود: با توبه نمىشود مگر حق هر صاحب حقى را به وى ادا کنى.
اگر در دنیا انسان مغرور و مسئولى از پى راضى کردن صاحبان حق نرود باید در قیامت به انتظار تصفیهى حساب سخت و کیفر شدید
الهى باشد. در قرآن شریف آمده است:
ان ربک لبالمرصاد، پروردگارت در کمینگاه، مراقب اعمال و افعال مردم است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: المرصاد قنطره على الصراط. لا یجوزها عبد بمظلمه عبد.
امام صادق (ع) فرمود: «مرصاد» نقطهى مرتفعى است بر صراط که از آن گذر نمىکند بندهاى که مورد مطالبه و موآخذه مظلومى باشد.
نتیجه آنکه خداوند با رعایت آزادى و اختیار، بشر را به وسیلهى پیمبران هدایت مىنماید، نیک و بد، حق و باطل، و عدل و ظلم را در شئون مختلف به وى ارائه مىکند. این مردماند که مىتوانند آزادانه آن را بپذیرند یا به اختیار خویشتن آن را رد کنند، و این مطلب صریحا در کتاب مجید آمده است:
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا.
ما راه را به انسان ارائه مىکنیم و به مسیر سعادت و کمال، هدایتش مىنماییم، او آزاد است، مىتواند نعمت هدایت ما را شکرگزار باشد و مىتواند آن را کفران نماید.
امام (ع) در قطعهى دوم دعا، موضوع بحث سخنرانى امروز، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و لا اظلمن و انت القادر على القبض منى: بار الها! چنان کن که از من به دیگران ستمى نرسد که تو مىتوانى مرا از آن بازدارى.
مراد امام از قبض و بازداشتن سلب آزادى و اختیار نیست، بلکه
مىخواهد عرض کند: بار الها! تو مقلب القلوبى و دلها در قبضهى قدرت توست، اگر اراده فرمایى مىتوانى انسان دعاکننده را مورد حمایت و نصرت مخصوص خود قرار دهى، در اندیشه و فکرش تحول و دگرگونى ایجاد نمایى و در ضمیرش موجباتى را فراهم آورى که خودش آزادانه از نیت ظلمى که در سر پرورانده و به انجامش تصمیم گرفته است منصرف شود، دست تجاوز به شخص مورد نظر دراز نکند و دامن خویش را به گناه ظلم نیالاید. همچنین تو مسبب الاسبابى، قدرت دارى در خارج از وجود دعاکننده موجباتى را فراهم آورى که از ظلم مورد نظرش آزادانه خوددارى نماید، مثلا اگر دعاکننده تصمیم داشت از مسلمانى که موجب آزردگى و رنجش خاطرش گردیده در مجلسى یا حضور جمع غیبت نماید و با این جرم بزرگ، رنجش خویش را جبران کند اما در لحظهاى که مىخواست زبان به غیبت بگشاید یکى از دوستان صمیمى و ارزشمند آن شخص که بنا بود مورد غیبت واقع شود در مجلس حضور یافت، با آمدن او از تصمیم خود گذشت، همچنان لب فروبست و از غیبت صرفنظر نمود. بنابراین، امام (ع) از جملهى: «و انت القادر على القبض منى» خواستار سلب آزادى و اختیار از دعاکننده نیست، چه آنکه این دعا برخلاف سنت الهى در آزادى بشر است، بلکه مقصود این است که در هر مورد با عاملى موثر یا رویدادى مناسب زمینهاى فراهم آید که دعاکننده با اختیار خویش از ستم چشم بپوشد و خود را به ظلم آلوده ننماید.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
80
:: بازدید دیروز ::
31
:: کل بازدیدها ::
188077
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::