تنزیل نور


ساعت 8:51 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق( 114)

عفو و بخشش گناهکاران از صفات حضرت بارى‏تعالى است و در این باره آیات و اخبار بسیارى است و در اینجا به ذکر یک آیه و یک حدیث اکتفا مى‏شود:  ان الله کان عفوا غفورا.  بى‏گمان خداوند آمرزنده و بخشنده است. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان الله عفو یحب العفو.  رسول اکرم (ص) فرمود: خداوند، بخشنده است و بخشش را دوست دارد. 

عفو گناهکاران و گذشت از کیفر آنان یکى از عوامل بسیار موثر در ابقاى دین الهى و ادامه‏ى پیروى از شرع مقدس است، چه آنکه عفو گناه به مسلمانان امید مى‏بخشد و امیدوارى منشاء تحرک و فعالیت است. از مقام رفیع معصومین علیهم‏السلام که بگذریم تمام مردم، بیش و کم، دچار لغزش و گناه‏اند، اگر بناى شرع مقدس بر این مى‏بود که هر گناهى قطعا کیفر داشته باشد و مشمول عفو و اغماض نشود مردم از رهایى و نجات از عذاب الهى ناامید مى‏گشتند و بر اثر نومیدى نه تنها نسبت به دین حق دلسرد مى‏شدند بلکه جرات و جسارتشان به محرمات و معاصى افزایش مى‏یافت، با خود مى‏گفتند: ما که قطعا جهنمى خواهیم بود چرا خویشتن را در دنیا از گناهان لذت‏بخش و مسرت‏بار محروم نماییم. براى آنکه مردم باایمان دچار چنین وضع اسف‏بارى نشوند و بر اثر یاس و نومیدى، اعمال غیرمشروع گسترش نیابد و موجب سقوط انسانها نشود خداوند صریحا در قرآن شریف فرموده:  قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم. 

پیمبر گرامى! بگو اى مردمى که به خود ستم نموده و به نفس خویش اسراف کرده‏اید از رحمت بارى‏تعالى مایوس نشوید، خداوند تمام گناهان را مى‏آمرزد که او بخشنده‏ى مهربان است. 

خلاصه عفو و بخشش حضرت حق مایه‏ى امیدوارى مردم و موجب حفظ اساس اسلام و ادامه‏ى پیروى مسلمین از تعالیم شرع مقدس است. براى آنکه جوامع بشرى به سجایاى انسانى متخلق باشند، انسان زیست کنند، و از مزایاى انسانیت برخوردار گردند باید تشبه به کامل یابند،  همانند حضرت بارى‏تعالى گناهکاران را مورد عفو و اغماض قرار دهند، و از انتقامجویى و درنده‏خویى که مایه‏ى انحطاط و سقوط انسانیت است اجتناب نمایند و در این باره روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در اینجا پاره‏اى از آنها ذکر مى‏شود:  عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الا ادلکم على خیر اخلاق الدنیا و الاخره تصل من قطعک و تعطى من حرمک و تعفوا عمن ظلمک.  رسول اکرم (ص) فرمود: آیا شما را دلالت نکنم به نیکوترین اخلاق دنیا و آخرت؟ سپس توضیح داد: مى‏پیوندى به کسى که از تو بریده، عطا مى‏کنى به آن کس که تو را محروم ساخته، مى‏بخشى آن را که به تو ظلم نموده است. 

و عنه صلى الله علیه و آله قال: خیر اهل الدنیا و اهل الاخره اخلاقا من یعفو عمن ظلمه.  و نیز فرموده است: بهترین اهل دنیا و بهترین اهل آخرت از جهت اخلاق کسى است که ظالم خود را مشمول عفو و اغماض خویشتن قرار مى‏دهد. 

عن على علیه‏السلام قال: اذا قدرت على عدوک اجعل العفو عنه شکرا للقدره علیه.  على (ع) فرموده: وقتى بر دشمن خود تسلط یافتى عفو او را شکر قدرت و پیروزى خویشتن قرار ده. 

و عنه علیه‏السلام قال: قله العفو اقبح العیوب و التسرع الى الانتقام اعظم الذنوب.  و نیز فرموده است: کمى عفو در آدمى قبیح‏ترین عیب است و شتابزدگى در انتقام گرفتن بزرگترین گناه. 

ناگفته نماند که عفو ظالم در موردى پسندیده است که او شایسته‏ى عفو و اغماض باشد و اگر ظالم، انسان پست و نالایقى است عفو او زیانبار خواهد بود و بر تجرى وى مى‏افزاید: 

عن على علیه‏السلام قال: العفو یفسد من اللئیم بقدر اصلاحه من الکریم.  على (ع) فرموده: فساد عفو ظالم فرومایه به مقدار صلاحى است که از بخشیدن انسان کریم‏النفس عاید مى‏گردد. 

نتیجه آنکه خداوند عفو و بخشنده است. اگر انسان باایمان از راه مجاهده و کوشش، این سجیه‏ى پسندیده را ملکه‏ى خود سازد و از کسى که به وى ظلم مى‏کند بگذرد و مورد عفوش قرار دهد به کامل، یعنى ذات مقدس حق، تشبه یافته و به یکى از مکارم اخلاق متخلق شده است. ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام ضمن دعاهاى خود از عفو بارى‏تعالى سخن مى‏گفتند و از پیشگاه مقدسش درخواست بخشش مى‏نمودند . امام سجاد (ع) در دعاى شانزدهم صحیفه‏ى سجادیه به خداوند عرض مى‏کند:  انت الذى وصفت نفسک بالرحمه فصل على محمد و آله و ارحمنى و انت الذى سمیت نفسک بالعفو فاعف عنى.  بار الها! تو نفس خود را به رحمت توصیف فرموده‏اى پس درود فرست بر محمد و آلش و مرا مشمول رحمت خود قرار ده، بار الها! تو خود را به نام عفو و بخشنده خوانده‏اى، از من بگذر و عفوت را شامل حالم بفرما. 

امام صادق (ع) ضمن یکى از مناجاتهاى خود عرض مى‏کند:  الهى! لئن طالبتنى بذنبى لاطالبنک بکرمک و لئن طالبتنى بجریرتى لاطالبنک بعفوک.  بار الها! اگر گناهم را مورد مطالبه قرار دهى من کرمت را مطالبه مى‏کنم، بار الها! اگر گناهم را مایه‏ى مطالبه بخوانى من عفو و گذشتت را مطالبه خواهم نمود. 

امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعاى «مکارم‏الاخلاق»، موضوع سخنرانى و بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و الى عفوک قصدت، بار الها! عفو تو را قصد نمودم و به امید بخشش و اغماض به درگاهت آمده‏ام. 

در جمله‏ى سوم دعا عرض مى‏کند:  و الى تجاوزک اشتقت، بار الها! به گذشت و اغماض تو اشتیاق دارم. 

در قرآن شریف، کلمه‏ى «تجاوز» به معناى گذشت حضرت بارى‏تعالى از گناه در یک آیه آمده و خداوند تفضل و عنایت خویش را درباره‏ى گروهى شایسته و لایق چنین بیان فرموده است:  

اولئک الذین نتقبل عنهم احسن ما عملوا و نتجاوز عن سیئاتهم  اینان کسانى هستند که به شایسته‏ترین وجه اعمالشان را قبول مى‏نماییم و از گناهانشان مى‏گذریم. 

امام (ع) در جمله‏ى اول دعا که مورد بحث امروز است کلمه‏ى «مغفرت» را به کار برده و در جمله‏ى دوم کلمه‏ى «عفو» را آورده و در جمله‏ى سوم از «تجاوز» نام برده است. روح سخن در هر سه کلمه، درخواست بخشش حضرت بارى‏تعالى است. نکته‏ى شایان بحث در جمله‏ى سوم به کار گرفتن لفظ اشتیاق است. 

فارسى زبان از کلمه‏ى «شوق» همان را مى‏فهمد که عرب‏زبان درک مى‏کند. «شوق» به معناى علاقه و میل شدید است و این حالت روانى در افرادى یافت مى‏شود که نسبت به کارى که انجام مى‏دهند خیلى بیش از حد عادى مجذوب و دلبسته باشند، مثلا افراد تاجر و کاسب معمولا به درآمد مالى و به کسب و کار خود علاقه دارند ولى افرادى یافت مى‏شوند که عاشق مال‏اند و آنچنان شیفته‏ى گردآورى ثروتند که براى انجام یک معامله‏ى سودبخش ساعتها مى‏نشینند و حرف مى‏زنند، نه احساس گرسنگى مى‏کنند و نه از ادامه‏ى بحث خسته مى‏شوند. رغبت و شوق اینان به درآمد مالى و کسب و تجارت، قابل مقایسه با افراد عادى نیست. کسانى که تحصیل مى‏کنند بیش و کم به درس خواندن علاقه دارند و به نسبت میل درونى، به جلسه‏ى درس و بحث، تمایل نشان مى‏دهند، اما بعضى عاشق تحصیل علمند، آنقدر به درس خواندن و تحصیل علاقمندند که گاهى براى خواندن یک کتاب دو ساعت روى پا مى‏ایستند و کتاب را تمام مى‏کنند و احساس خستگى نمى‏نمایند. علاقه و شوق افراد متدین در انجام تکالیف دینى و اداى فرایض الهى متفاوت است، بیشتر مردم نمازگزار، این وظیفه‏ى عبادى را انجام مى‏دهند اما آنطور که باید متوجه معبود خود نیستند و در افکار شخصى خویشتن غرق‏اند، اما بعضى عاشق عبادت بارى‏تعالى هستند، در موقع نماز، تمام وجودشان عبادت مى‏کند و درون و برونشان در خضوع و خشوع است، اینان شائق عبادت و عاشق بندگى خدا هستند و در بعضى از روایات، کیفیت عبادت ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام به گونه‏اى بیان شده که حد اعلاى شوق آنان را به عبادت نشان مى‏دهد. رغبت و اشتیاق در عبادت بارى‏تعالى حاکى از درجات ایمان و مراتب معنوى عبادت‏کننده است، به هر نسبت که  علاقه‏ى فرد مومن به عبادت و تذلل در پیشگاه الهى بیشتر باشد به همان نسبت درجه‏ى ایمان و یقین او بیشتر خواهد بود.  عن على علیه‏السلام قال: الشوق شیمه الموقنین.  على (ع) فرموده: شوق در انجام وظایف دینى، رسم و روش اهل یقین است. 

وضع روحى و تمایل معنوى مردم در عفو و بخشش بارى‏تعالى از گناهانشان نیز به نسبت درجات و مراتب ایمان آنان است. بعضى براى گناهان خود که در طول زندگى مرتکب شده‏اند در فکر عفو الهى نیستند و بى‏تفاوت از کنار آنها مى‏گذرند، بعضى مى‏گویند: اگر خداوند گناهان ما را بیامرزد موجب شادى و مسرت ما خواهد شد، بعضى براى جلب عفو الهى حالت درخواست و تضرع دارند، اما کسانى که در مرتبه‏ى عالى یقین‏اند پیوسته براى گناهان خود در ضمیر خویش احساس ناراحتى و تشویش مى‏کنند و عفو خدا براى آنان بالاترین عطیه است، علاقه‏ى شدیدى دارند که مشمول رحمت حضرت حق واقع شوند و خداوند از آنان بگذرد. امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم دعاى مورد بحث امروز در زمینه‏ى گذشت حضرت بارى‏تعالى از ماده‏ى شوق، کلمه‏اى را آورده و عرض مى‏کند:  و الى تجاوزک اشتقت، بار الها! علاقه و میل شدیدم در این است که از من بگذرى و عفو و بخششت شامل حالم گردد. 

امام سجاد (ع) در چهارمین جمله‏ى این قطعه از دعاى «مکارم‏الاخلاق» که آخرین قسمت بحث امروز است به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و بفضلک و ثقت، بار الها! به رحمت و تفضل تو وثوق و اطمینان  دارم.  «فضل» در لغت به معناى «زیاد بودن» است و این کلمه در موارد مختلف به معانى گوناگون به کار مى‏رود و در اینجا فقط راجع به فضل و رحمت بارى‏تعالى که محتواى دعاى امام سجاد (ع) است توضیح داده مى‏شود. درباره‏ى فضل و رحمت حضرت بارى‏تعالى آیات بسیارى در قرآن شریف و روایات زیادى در کتب احادیث از اولیاى گرامى دین و حق رسیده و مکتب اسلام، مسلمانان را به گونه‏اى تربیت نموده است که همه‏ى آنان به رحمت و فضل الهى بسیار دلبسته و امیدوارند:  و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکى منکم من احد ابدا. 

اگر فضل و رحمت بارى‏تعالى شامل حال انسانها نمى‏بود احدى از پلیدى و آلودگى گناهان رهایى نمى‏یافت. 

و اذا جاءک الذین یومنون بآیاتنا فقل سلام علیکم کتب ربکم على نفسه الرحمه.  وقتى مومنین به آیات ما نزد تو مى‏آیند اول به آنان سلام بگو سپس اعلام نما که خداوند نفس خود را به فضل و رحمت نسبت به بندگان خویش ملتزم و متعهد نموده است. 

حضرت زین‏العابدین (ع) که خود معلم دین و حق و مربى مسلمانان است به فضل و رحمت الهى رجاى واثق دارد و با اطمینان خاطر در مقام دعا به پیشگاه الهى عرض مى‏کند:  و بفضلک و ثقت، بار الها! به تفضل و کرمت مطمئنم. 

براى آنکه ارزش وثوق و اعتماد به خداوند هر چه بهتر و بیشتر روشن شود در پایان بحث چند جمله‏اى در این باره به عرض شنوندگان  محترم مى‏رساند. امید است مفید و سودمند واقع شود. 

عن محمد بن على الجواد علیهماالسلام قال: الثقه بالله تعالى ثمن لکل غال و سلم الى کل عال.  امام جواد (ع) فرمود: وثوق و اطمینان به خداوند، قیمت هر متاع عالى و گران است و نردبان بلندى است براى رسیدن به هر نقطه‏ى رفیع و عالى. 

پیمبران الهى با وثوق به خداوند، بت و بت‏پرستى را که مقبول عامه بود خرافت خواندند و با آنها مبارزه کردند. حضرت ابراهیم خلیل با اطمینان به خداوند، بتها را شکست و نمرود مدعى خدایى را محکوم نمود. حضرت موسى بن عمران و برادرش هارون براى دعوت فرعون مامور شدند، فرعونى که مردم را برده‏ى خود مى‏دانست و علنا مى‏گفت:  انا ربکم الاعلى، من مالک و معبود بزرگ شما هستم. 

پیشواى عالیقدر اسلام با وثوق به خداوند توانا، دعوت توحید و مخالفت با بت را آغاز نمود و با وجود آن همه دشمن مسلح و مجهز نهراسید و با اطمینان خاطر به ماموریت خویش ادامه داد و سرانجام پیروز شد، بتها را از میان برد و پرچم توحید را در آن منطقه‏ى وسیع به اهتزاز درآورد و دامنه‏ى دعوت آن حضرت به سایر کشورها کشیده شد. خلاصه آنکه وثوق و اعتماد به خداوند، سرمایه‏ى بزرگ مردان الهى و مربیان بشر در مبارزه با شرک و ظلم بود. اینان با اطمینان خاطر در خطرناکترین صحنه‏ها قدم مى‏گذاردند و بدون اضطراب و وحشت ماموریت خویش را انجام مى‏دادند. این همه شجاعت و صراحت نتیجه‏ى اطمینان درونى پیمبران به ذات اقدس الهى بود و هر کس واجد این سرمایه‏ى بزرگ  باشد در همه‏ى رویدادهاى خطرناک و اضطراب‏آمیز، قوى و نیرومند خواهد بود. قرآن شریف در این باره فرموده است:  الا بذکر الله تطمئن القلوب، آگاه باشید که با یاد خداوند، دلها مطمئن و آرام مى‏شود.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 8:47 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(113 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم الى مغفرتک وفدت، و الى عفوک قصدت، و الى تجاوزک اشتقت، و بفضلک وثقت. 

     

    امام سجاد علیه‏السلام در این چهار جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: بار الها! به سوى آمرزش تو آمده‏ام، و عفو و بخشش تو را قصد کرده‏ام، و به گذشت تو مشتاقم، و به فضل و احسان تو اعتماد دارم . 

    این قطعه از دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است. به خواست خداوند توانا درباره‏ى هر جمله شرح و توضیحى به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد. اولین مطلبى را که علامه سید على خان در تفسیر این چهار جمله آورده این است که مى‏گوید: 

    تقدیم الجاره فى الفقرات الاربع للتخصیص و معناه: الى مغفرتک و فدت لا الى غیرها و قس على ذلک. 

    اگر عبارت دعا اینچنین بود: اللهم و فدت الى مغفرتک، 

    معناى کلام این مى‏شد: بار الها! آمده‏ام به سوى مغفرتت. اما اینکه «الى مغفرتک» پیش از «وفدت» آمده است، از نظر ادبى، حاوى معناى «اختصاص» است، یعنى: بار الها! فقط به سوى مغفرت تو آمده‏ام و بس. و در سه جمله‏ى بعد نیز تقدم جر به همین معنى دلالت دارد. در این جمله‏ى اول دعا کلمه‏ى «وفد» و کلمه‏ى «مغفرت» آمده و براى روشن شدن سخن امام (ع) باید درباره‏ى هر دو کلمه توضیح داده شود. «وفد» نام فرد یا هیئتى است که براى دیدار شخصى باعظمت و بزرگ، یا زمامدارى توانا و مقتدر، یا فرمانروایى نافذ و موثر از محل خود حرکت مى‏کنند و نزد وى مى‏آیند و هدفشان در این کار یا تکریم و احترام است یا اعلام وفادارى و اطاعت از اوامر اوست، یا آنکه مردم محل احتیاجى دارند و این جمع را فرستاده‏اند تا حاجتشان را عرضه کنند و برآوردن آن را درخواست نمایند. کلمه‏ى «مغفرت» از نظر لغت حاوى دو معنى است: یکى مستور داشتن معاصى، و آن دیگر بخشش گناهان است. 

    فى اسماء الله تعالى الغفار و الغفور و هما من ابنیه المبالغه و معناهما: الساتر لذنوب عباده و عیوبهم المتجاوز لخطایاهم و ذنوبهم. 

    غفار و غفور در اسماء حضرت بارى‏تعالى است و این هر دو بر بسیارى مغفرت حضرت حق دلالت دارد و معناى این دو کلمه، پوشاننده‏ى معاصى و عیوب بندگان است و همچنین گذشت‏کننده‏ى از خطایا و گناهان آنان است. 

    پوشاندن قبایح و گناهان مردم از جمله‏ى صفات حضرت بارى‏تعالى است و در دعاهایى که از ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام 

    رسیده، این صفت مکرر ذکر شده است. اولیاى گرامى اسلام به مسلمانان اکیدا توصیه نموده‏اند که از ذکر قبایح و گناهان دگران لب فروبندند، چه این عمل، در اسلام، از گناهان کبیره است. اگر کسى خویشتن را به این صفت متصف کند و از ذکر گناهان این و آن خوددارى نماید، خود را به صفت بارى‏تعالى متصف نموده و به کامل تشبه یافته است. 

    قال الرضا علیه‏السلام: لا یکون المومن مومنا حتى تکون فیه ثلث خصال: سنه من ربه، و سنه من نبیه، و سنه من ولیه. فاما السنه من ربه فکتمان السر، و اما السنه من نبیه فمداراه الناس، و اما السنه من ولیه فالصبر فى الباساء و الضراء. 

    حضرت رضا (ع) فرموده: مومن آنطور که باید مومن نیست مگر آنکه از سه خصلت برخوردار باشد: یک سنت از خداوند خود، یک سنت از پیمبر خود، و یک سنت از ولى خود. سنت از پروردگارش سر را مکتوم داشتن، سنت از پیمبرش با مردم به مدارا برخورد نمودن، سنت از ولیش صبر و بردبارى در شداید و سختیها. 

    در این حدیث شریف، به کتمان سر مردم آنقدر اهمیت داده شده که امام (ع) آن کس را که پرده‏درى نمى‏کند و سر مردم را فاش نمى‏نماید متصف به صفت و سنت بارى‏تعالى خوانده است. عفو و بخشش گناهکار، همانند مکتوم داشتن گناه او از صفات حضرت بارى‏تعالى است. در قرآن شریف و روایات معصومین علیهم‏السلام تاکید شده است که مسلمانان مجاهده کنند تا به این خلق شریف که از مکارم اخلاق است متخلق شوند و با اتصاف به این صفت، از نعمت 

    تشبه به کامل، یعنى ذات اقدس الهى، برخوردار گردند، و در اینجا بعضى از آیات و روایات به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد: 

    و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم. 

    البته عفو و گذشت نمایید، آیا دوست نمى‏دارید که خداوند گناه شما را بیامرزد و مشمول عفوتان قرار دهد؟ 

    در آیه‏ى دیگر، اهل تقوى را اینچنین معرفى فرموده است: 

    و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین. 

    متقین علائمى دارند از آن جمله موقع خشم، آتش غیظ را در باطن فرومى‏نشانند، از کسانى که با آنان بد کرده‏اند مى‏گذرند، عفوشان مى‏نمایند، به علاوه از احسان خویش برخوردارشان مى‏سازند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: قال: تجاوزوا عن ذنوب الناس یدفع الله عنکم بذالک عذاب النار. 

    رسول اکرم (ص) فرموده است: از گناهان مردم بگذرید که خداوند به پاداش این عمل، آتش قیامت را از شما دفع مى‏نماید. 

    و کان على علیه‏السلام یقول: متى اشفى غیظى اذا غضبت؟ احین اعجز عن الانتقام فیقال لى لو صبرت؟ ام حین اقدر علیه فیقال لى: لو عفوت. 

    على (ع) مى‏فرمود: چقدر غیظم را شفا مى‏بخشم موقعى که خشمگین مى‏شوم؟ آیا زمانى که از انتقام گرفتن عاجزم به من گفته مى‏شود: اگر صبر کنى؟ یا موقعى که قدرت انتقام دارم به من گفته مى‏شود: اگر اغماض نمایى؟ 

    امام (ع) به سئوال خود پاسخ نداده ولى مطلب روشن است: 

    مى‏خواهد بفرماید شفاى غیظ و آرامش خشم من در موقعى است که قدرت انتقام گرفتن دارم اما ظالم خود را مى‏بخشم و از عمل ناروایش مى‏گذرم. 

    نتیجه آنکه مغفرت، حاوى دو معنى است: یکى پنهان داشتن معصیت گناهکار و آن دیگر عفو و بخشش او. خداوند مهربان داراى هر دو صفت است، از طرفى معصیت گناهکار را مکتوم مى‏دارد و او را بین مردم رسوا نمى‏کند و از طرف دیگر او را مشمول عفو خود قرار مى‏دهد و از گناه او مى‏گذرد. بندگان باایمان خداوند داراى این دو صفت عالى هستند و از بارى‏تعالى پیروى نموده‏اند و به ذات اقدس او تشبه یافته‏اند. اگر کسى واجد یکى از این دو صفت باشد داراى نیمى از این مزیت است. بدبخت و سیه‏روز، آن کسى است که فاقد این هر دو صفت است، نه راز مردم را پنهان دارد و نه از لغزشها چشم‏پوشى مى‏کند. 

    على (ع) درباره‏ى این قبیل افراد چنین فرموده است: 

    شر الناس من لا یعفو عن الهفوه و لا یستر العوره. 

    بدترین مردم کسى است که نه از خطاى دگران مى‏گذرد و نه سر آنان را مى‏پوشاند. 

    حوایج و نیازهاى مردم متفاوت است و افراد الهى و باایمان براى حل مشکلات و رفع نیازهاى خود دست دعا به سوى پروردگار برمى‏دارند و حاجت خود را مى‏خواهند . بعضى در دعا فقط نام الله را مى‏برند که جامع جمیع صفات کمال است و عرض حاجت به پیشگاه مقدسش مى‏نمایند. اما بعضى با توجه به احتیاج خود از صفت یا اسمى نام مى‏برد که متناسب مقصودش باشد، مثلا اگر در مضیقه‏ى معاش است «یا رزاق» مى‏گوید، اگر وسعت معاش مى‏خواهد «یا کریم» مى‏گوید، اگر بیمار است از «شافى» نام مى‏برد، و از این قبیل. امام سجاد (ع) در 

    جمله‏ى اول دعا که موضوع بحث امروز است از «مغفرت الهى» نام برده و عرض مى‏کند: 

    اللهم الى مغفرتک وفدت، بار الها! وفود و ورود من به مغفرت توست. به شرحى که توضیح داده شد «غفار» و «غفور» دو معنى دارد: یکى «مستورکننده» و آن دیگر «بخشنده». رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى طاهرین علیهم‏السلام، همه معصوم‏اند، منزه از گناه‏اند، نمى‏دانیم اداى این قبیل کلمات از آنان در پیشگاه بارى‏تعالى به جبران کمبودى است که خودشان گفته‏اند: 

    ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک. 

    بار الها! به حق معرفت، تو را نشناختیم و به حق بندگى، تو را پرستش ننمودیم. 

    یا آنکه معناى دگرى دارد. اما مرحوم محدث قمى رضوان‏الله علیه سه حدیث را از پى هم نقل نموده که در اینجا ذکر مى‏شود، ممکن است تا اندازه‏اى براى اهل دقت راهگشا باشد: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان للقلوب صداء کصداء النحاس فاجلوها بالاستغفار و تلاوه القرآن. 

    و قال صلى الله علیه و آله: من اکثر الاستغفار جعل الله له من کل غم فرجا و من کل ضیق مخرجا و رزقه من حیث لا یحتسب. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام، عن رسول‏الله صلى الله علیه و آله کان یتوب الى الله و یستغفره فى کل یوم و لیله مائه مره من غیر ذنب. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: دلها دچار زنگ‏زدگى مى‏شوند همانطور که فلزات را زنگ فرامى‏گیرد. شما با استغفار، دلها را جلا دهید و 

    زنگشان را برطرف نمایید، و نیز فرموده است: کسى که زیاد استغفار نماید خداوند براى او در هر اندوه و غمى گشایشى فراهم مى‏آورد و از هر تنگنا راه خروجى به رویش مى‏گشاید و از طریقى که امید ندارد به وى روزى مى‏رساند. 

    امام صادق (ع) فرمود: رسول بزرگوار (ص) در هر روز و شبى صد بار توبه و استغفار مى‏نمود بدون آنکه گناهى داشته باشد. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم این قطعه از دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است به پیشگاه بارى‏تعالى عرض مى‏کند: 

    و الى عفوک قصدت، بار الها! عفو و بخشش تو را قصد نموده‏ام. 

    فى اسماء الله تعالى العفو و هو «فعول» من العفو و هو التجاوز عن الذنب و ترک العقاب. 

    در اسماى بارى‏تعالى «عفو» است، به معناى بسیارى عفو، و معناى «عفو» گذشت نمودن از گناه و ترک مجازات آن است. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 8:46 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 112)

    حضرت زین‏العابدین (ع) در جمله‏ى دوم دعاى موضوع بحث و سخنرانى امروز به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

    و لا افتقرن و من عندک وسعى: بار الها! دچار فقر و تنگدستى نشوم با آنکه به فضل و عنایت تو از نعمت گشایش برخوردارم. 

    در قرآن شریف و روایات اولیاء گرامى اسلام، کلمه‏ى فقر مکرر آمده و به مناسبت هر مقامى معناى مخصوصى از آن اراده شده است. 

    یا ایها الناس! انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحمید. 

    خداوند در این آیه‏ى شریفه تمام انسانها را در همه‏ى قرون و اعصار مخاطب ساخته و فرموده است: اى انسانها! همه‏ى شماها فقرا و نیازمندان درگاه مقدس بارى‏تعالى هستید و خداوند است که غنى بالذات و بى‏نیاز از همه‏ى موجودات است. 

    مقصود از فقر در این آیه، تهیدستى و بى‏چیزى نیست و از غنى در این آیه، ثروتمندى و تمکن مالى اراده نشده است، بلکه مقصود از فقر، احتیاج ذاتى ممکن‏الوجود است به غنى بالذات یعنى حضرت واجب‏الوجود، و مراد از «غنى» بى‏نیازى من جمیع‏الجهات خداوند است از همه‏ى موجودات. این فقر براى ممکن‏الوجود نه تنها مایه‏ى نقص نیست بلکه هر قدر انسانى به نیازمندى خود بهتر توجه کند و فقر خود را در پیشگاه الهى فزونتر بداند قدر و منزلت او بیشتر و بالاتر است، و بر همین اساس، رسول اکرم (ص) فرموده است: 

    الفقر فخرى و به افتخر على سائر الانبیاء. 

    فقر و نیازمندى مایه‏ى افتخار من است و من به اتکاى این فقر براى احساس نیازمندى خود به ذات اقدس الهى بر سایر پیمبران افتخار مى‏نمایم. 

    البته تمام انبیا و مربیان الهى خود را فقیر و نیازمند به ذات اقدس الهى مى‏دانستند، اما اینکه رسول اکرم (ص) مى‏گوید: من فقر خود را مایه‏ى مباهات و افتخار خود نسبت به سایر پیمبران مى‏دانم از این نظر است که مراتب ایمان رسول اسلام و اتصال او از نظر معنوى به ذات اقدس الهى به قدرى رفیع و بلند است که از اتصال دیگر پیمبران بالاتر است. او فقر خود را به خداوند بیش از سایر پیمبران و انقطاع خویشتن را از 

    جمیع ماسوى الله بیش از سایر فرستادگان خدا درک مى‏کند از این رو به خود اجازه مى‏دهد که بگوید: من به این فقر بر دیگر پیمبران مفتخرم. این فقر بزرگ و افتخارآمیز همان است که در دعا آمده است: 

    اللهم اغننى بالافتقار الیک و لا تفقرنى بالاستغناء عنک. 

    بار الها! با فقر و نیازمندى به خودت مرا غنى کن و با بى‏نیازى از ذات اقدس خودت دچار فقرم منما. 

    درباره‏ى فقر و غناى مالى روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در بعضى از آن روایات، فقر و غنى را ممدوح خوانده‏اند و در بعضى از آن روایات مذموم، و در سخنرانى هشتم قسمتى از آن روایات ذکر شده و پیرامون فقر و غنى از نظر مبانى اسلامى توضیح داده شده است. اما در اینجا فقط به یک مطلب اشاره مى‏شود و آن مطلب این است: فقرى که مسلما مذموم است و مى‏تواند آدمى را دچار انحرافهاى معنوى و اخلاقى بنماید و مفاسدى به بار آورد آن فقرى است که آدمى فاقد حداقل مایحتاج زندگى باشد و نتواند به قدر ضرورت، خود و عائله‏ى خود را اداره نماید. على علیه‏السلام درباره‏ى چنین فقرى فرموده است: 

    العسر یفسد الاخلاق. 

    مضیقه‏ى زندگى و فقد مالى، اخلاق آدمى را فاسد مى‏کند و انسان را از مسیر صحیح منحرف مى‏نماید. 

    درخواست ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام از پیشگاه الهى در گذران زندگى، تامین معاش به قدر کفاف و عفاف بود و در مقام دعا از خداوند مى‏خواستند که فاقد آن نباشند. امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است به خداوند عرض مى‏کند: 

    و لا افتقرن و من عندک وسعى، بار الها! دچار فقر و تنگدستى نشوم با آنکه تو به فضل خود مى‏توانى از گشایش زندگى برخوردارم سازى. 

    امام (ع) در جمله‏ى سوم دعا که موضوع بحث امروز است عرض مى‏کند: 

    و لا اطغین و من عندک وجدى، بار الها! گرفتار طغیان و تجاوز از حق نشوم با آنکه تمام هستى و تمکن من از ناحیه‏ى توست. 

    حضرت على بن الحسین علیهماالسلام پس از درخواست گشایش مالى از طغیان نام مى‏برد و از خداوند مى‏خواهد که در زمینه‏ى مال دچار تجاوز از حد نشود و این درسى است بسیار آموزنده براى پیروان آن حضرت و همچنین براى کسانى که مى‏خواهند بر اثر تمکن مالى از مرز انسانیت خارج نشوند و به طغیان و سرکشى گرایش نیابند. مالدار شدن از جمله‏ى عواملى است که مى‏تواند در آدمى اثر بد بگذارد و او را به طغیان و تجاوز از حد وادار نماید. قرآن شریف در این باره فرموده است: 

    ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى. موقعى که آدمى متمکن مى‏شود و خود را از نظر مالى بى‏نیاز مى‏یابد حالت سرکشى و طغیان به خود مى‏گیرد و از مرز حق و عدل فراتر مى‏رود. علم نیز مانند مال در افرادى که ظرفیت ندارند مى‏تواند اثر نامطلوب بگذارد و آنان را به طغیان وادار نماید. 

    فى الحدیث: ان للعلم طغیانا کطغیان المال. 

    در حدیث آمده است که براى علم طغیانى است همانند طغیان مال، یعنى افراد تحصیلکرده و درس خوانده مثل مالداران در 

    معرض خطر غرور علمى و طغیان اخلاقى هستند. نه تنها مال و علم بلکه هر برترى و تفوق در انسانهاى نالایق اثر بد مى‏گذارد و موجب طغیان و تجاوزشان مى‏گردد. 

    بد گهر را علم و فن آموختن 

    دادن تیغ است دست راهزن 

    تیغ دادن در کف زنگى مست 

    به که آید علم ناکس را به دست 

    علم و مال و منصب و جاه و قران 

    فتنه آرد در کف بد گوهران 

    على علیه‏السلام درباره‏ى قلب و عوارض گوناگونى که بر اثر رویدادهاى مختلف در آن پدید مى‏آید مطالبى فرموده از آن جمله در زمینه‏ى مال و ثروت است. 

    لقد علق بنیاط هذا الانسان بضعه هى اعجب ما فیه: و ذلک القلب. و ذلک ان له مواد من الحکمه و اضداد من خلافها. فان سنح له الرجاء اذله الطمع و ان هاج به الطمع اهلکه الحرص، و ان ملکه الیاس قتله الاسف، و ان عرض له الغضب اشتد به الغیظ، و ان اسعده الرضى نسى التحفظ و ان غاله الخوف شغله الحذر، و ان اتسع له الامن استلبته الغره، و ان افاد مالا اطغاه الغنى، و ان اصابته مصیبته فضحه الجزع. فکل تقصیر به مضر، و کل افراط له مفسد. 

    در آدمى پاره‏ى گوشت معلقى وجود دارد عجیب‏تر از همه‏ى آنچه که در اوست و آن قلب است. در این عضو شگفت‏آور موادى است از حکمت و ضد حکمت. اگر امیدوار شود طمع او را ذلیل و خوار مى‏کند، اگر طمع تهدیدش نماید حرص موجب هلاکش مى‏شود، اگر دچار یاس گردد اندوه و اسف او را مى‏کشد، اگر غضب‏آلود و 

    خشمگین شود غیظش تشدید مى‏گردد، اگر از رضا و خشنودى برخوردار شود پرهیز از عوامل مضر و زیانبار را فراموش مى‏کند، اگر دچار خوف شود همش در پرهیز و اجتناب مصروف مى‏گردد، اگر در گشایش واقع شود غفلت مایه‏ى سلب موفقیتش مى‏گردد، اگر پولى به دست آورد بى‏نیازى به طغیانش وامى‏دارد، اگر با مصیبتى مواجه شود جزع و بیتابى موجب رسواییش مى‏گردد، پس هر تقصیرى براى وى زیانبار است و هر افراطى براى او مایه‏ى فساد و تباهى است. 

    کسانى که به خداوند توانا ایمان واقعى دارند و همواره به یاد او هستند اگر متمکن و ثروتمند شوند از حدى که باید خارج نمى‏گردند و به سرکشى و طغیان نمى‏گرایند زیرا اینان مى‏دانند که مالک واقعى اموال، خداوند است و آنها امانتدار او هستند، هر وقت اراده فرماید ثروت را مى‏گیرد و از آنان خلع ید مى‏نماید. قرآن شریف درباره‏ى این گروه باایمان فرموده: 

    رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله. 

    در بیتهاى رفیع توحید، مردانى جاى دارند که تجارت و داد و ستد که منشاء درآمدهاى مالى است آنان را از یاد خدا غافل نمى‏کند. 

    بى‏گمان کسى که مالى در اختیار دارد، خود را امانتدار مى‏شناسد، و خداوند را مالک واقعى و معطى آن مى‏داند از خطر طغیان و سرکشى مصون خواهد بود. جالب آنکه امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم این قطعه‏ى دعا که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است به گونه‏اى سخن گفته که مبین همین مطلب است: 

    و لا اطغین و من عندک وجدى، بار الها! گرفتار طغیان و تجاوز از حق نشوم با اینکه تمام هستى و تمکن من از ناحیه‏ى توست. 

    در گذشته و حال افراد بسیارى وجود داشته و دارند که جایگاهشان از نظر معنوى درست در نقطه‏ى مقابل مردان الهى است، اینان ثروتى گرد آورده و بر اثر بى‏ایمانى دچار غرور و طغیان شده و به سرکشى و فساد اخلاق گرایش یافته‏اند، خود را گم کرده، اخلاق انسانى را از یاد برده، مردم را با دیده‏ى تحقیر و اهانت نگریسته، و بذر دشمنى و کینه‏ى خود را در قلوبشان افشانده‏اند. قارون ، ثروتمند عصر موسى بن عمران مى‏گفت: 

    انما اوتیته على علم عندى، من این ثروت را بر اساس لیاقت علمى خود به دست آورده‏ام و از خداوند و عطیه‏ى او اسم نمى‏برد، اینان نیز همانند قارون سخن مى‏گویند. 

    اگر اموال تا پایان عمرشان باقى بماند در جامعه بر اثر اهانت و تحقیر مردم همواره مورد بغض و بدبینى هستند و اگر بر اثر حادثه‏اى ثروتشان از میان برود شخصیتشان سرکوب شده و مردم آزرده‏خاطر نیز از سقوطشان مسرورند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 8:45 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 111)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و لا اضلن و قد امکنتک هدایتى، و لا افتقرن و من عندک وسعى، و لا اطغین و من عندک وجدى. 

     امام سجاد علیه‏السلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» سه درخواست از پیشگاه بارى‏تعالى مى‏نماید: اول: بار الها! به گمراهى و ضلالت، گرایش نیابم با آنکه هدایت من براى تو ممکن است. دوم: بار الها! دچار فقر و تنگدستى نشوم با آنکه از فضل تو تمکن مالى دارم. سوم: بار الها! گرفتار طغیان و تجاوز از حق نشوم با آنکه تمام هستى و تمکن من از ناحیه‏ى توست. 

    به خواست خداوند این سه جمله از دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است. در آغاز لازم است معناى «هدایت» و معناى «ضلالت» از نظر لغت روشن شود، سپس پیرامون هر یک از آن دو مطالبى به عرض شنوندگان محترم برسد. راغب مى‏گوید: 

    الضلال العدول عن الطریق المستقیم و یضاده الهدایه، قال تعالى: فمن اهتدى فانما یهتدى لنفسه و من ضل فانما یضل علیها، و یقال الضلال لکل عدول عن المنهج عمدا کان او سهوا، یسیرا کان او 

    کثیرا.                

    «ضلال» عبارت از انحراف از صراط مستقیم است و ضد آن «هدایت» است. خداوند در قرآن شریف فرموده: هر کس راه هدایت بپیماید به نفع خود اوست، و هر کس از آن راه منحرف گردد به ضرر او. و گفته مى‏شود: ضلالت و گمراهى براى هر عدول از منهج صحیح است، خواه عمدا باشد یا سهوا، کم باشد یا بسیار. 

    راه صحیح رفتن یکى است و راه باطل پیمودن متعدد است، توحید و یکتاپرستى یک راه است و بس، اما شرک، راههاى متعدد و مجارى گوناگون دارد: بت‏پرستى و آفتاب‏پرستى، درخت‏پرستى و گاوپرستى، ریاکارى و هوى‏پرستى، و خلاصه هر پرستشى غیر از یکتاپرستى شرک است. از این رو خداوند در قرآن، هدایت را که «نور» است مفرد آورده و گمراهى را که ظلمت و تیرگى است جمع آورده است: 

    الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور، و الذین کفروا اولیاوهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات. 

    خداوند ولى مردم باایمان است و آنان را از ظلمتها و تیرگیهاى متعدد خارج مى‏کند و به راه روشن و نورانیت هدایت مى‏نماید. اما کسانى که ولیشان طاغوت است و مایه‏ى گمراهى آنان است، موجباتى را فراهم مى‏آورد که آنان را از نور فطرت منحرف مى‏کند و به ظلمتهاى گمراهى سوق مى‏دهد. 

    راغب در معناى هدایت مى‏گوید: 

    الهدایه دلاله بلطف و منه الهدایه. ان قیل کیف جعلت الهدایه دلاله 

    بلطف و قد قال الله تعالى: «و اهدوهم الى صراط الجحیم» قیل ذلک استعمل فیه استعمال اللفظ على التهکم مبالغه فى المعنى کقوله: «فبشرهم بعذاب الیم.». 

    «هدایت» عبارت از دلالت و راهنمایى آمیخته به لطف است و از همین باب است مسئله‏ى «هدیه» از این نظر که آن حاوى لطف و عنایت است. اگر گفته شود چگونه «هدایت» را دلالت به لطف خوانده‏اى با آنکه خداوند این کلمه را در زمینه‏ى عذاب جهنم به کار برده و فرموده است: «جهنمى را به دوزخ هدایت نمایید» در پاسخ گفته مى‏شود: استعمال کلمه‏ى «هدایت» در مورد دوزخیان بر سبیل تحکم و به عنوان شدت غضب و مبالغه در معنى است، از قبیل اینکه گفته مى‏شود: «مردمان گناهکار را به عذاب دردناک بشارت ده» با آنکه مى‏دانیم «بشارت» در مورد خبرهایى است که موجب مسرت و شادمانى مى‏گردد، همانطور که کلمه‏ى «هدایت» از شدت غضب به کار برده شده، کلمه‏ى «بشارت» نیز در مورد جهنمیان از نظر شدت غضب به کار برده شده است. 

    براى آنکه هدایت بارى‏تعالى شامل حال انسان شود و آدمى مشمول رحمت و فیض بارى‏تعالى گردد لازم است خود را با شرایط «هدایت» منطبق کند و مقدمات آن را در وجود خود ایجاد نماید تا بتواند از لطف الهى بهره‏مند گردد. اولین شرطى را که باید طالب هدایت در خود ایجاد نماید آن است که در باطن جدا خواستار هدایت باشد و بخواهد از ضلالت و گمراهى رهایى یابد زیرا اگر خواستار جدى نباشد به هدایت نمى‏رسد، مثلا درمان بیمار، اول شرطش این است که بیمار 

    جدا خواستار درمان باشد و هر راهى که براى نیل به هدف مى‏بیند در آن قدم بگذارد، یا یک انسانى که مى‏خواهد عالم شود اول باید جدا علاقمند به تحصیل علم و نیل به کمال باشد و در مقابل جهل، بى‏تفاوت نباشد. اگر با اراده‏ى جدى، مریض دنبال درمان برود و محصل، دنبال علم برود موفق مى‏شود، انسانى هم که آرزومند است لطف راهنمایى خداوند به او برسد باید اراده‏ى جدى داشته باشد و بخواهد حتما از نعمت هدایت برخوردار گردد. مریضى که طالب درمان است و محصلى که خواهش علم دارد باید براى رسیدن به هدفهاى خود مجاهده و کوشش کنند و حد اعلاى سعى و عمل را به کار بندند تا موفق گردند. آنانکه خواهان هدایت و طالب سعادت و رستگارى هستند باید همت گمارند و براى نیل به هدایت بارى‏تعالى مجاهده کنند و سعى و عمل لازم را به کار بندند تا موفق شوند. قرآن شریف در این باره فرموده: 

    و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین. 

    کسانى که در راه ما مجاهده مى‏کنند و سعى و عمل خود را به شایستگى اعمال مى‏نمایند ما آنها را هدایت مى‏نماییم که خداوند سبحان با محسنین و نیکوکاران است. 

    اولین مجاهده‏اى که در هدایت الهى را به روى انسان مى‏گشاید و زمینه‏ى سعادت آدمى را فراهم مى‏آورد به کار بردن عقل و استفاده کردن از نیروى خرد است. حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام به هشام فرموده: 

    ان الله تبارک و تعالى بشر اهل العقل و الفهم فى کتابه فقال: فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولواالالباب. یا هشام! ان الله عز و جل اکمل 

    للناس الحجج بالعقول و افضى الیهم بالبیان و دلهم على عبودیته بالادلاء. 

    خداوند در قرآن شریف به اهل عقل و فهم بشارت داده و فرموده است: مژده بده به بندگان من، آنانکه سخنان را مى‏شنوند و از بهترین آن پیروى مى‏کنند. اینان‏اند که خداوند هدایتشان فرموده و صاحبان عقل‏اند. اى هشام! خداوند حجج خود را براى مردم به وسیله‏ى عقل تکمیل نموده و آن را منتهى به بیان فرموده و مردم را به وسیله‏ى دلایل بر ربوبیت خود راهنمایى فرموده است. 

    خداوند، مصداق واقعى خردمندانى را که از بهترین سخن پیروى مى‏کنند در این آیه بیان فرموده است: 

    ربنا اننا سمعنا منادیا ینادى للایمان ان آمنوا بربکم، فآمنا. 

    بار الها! ما شنیدیم صداى نداکننده‏اى را که به ایمان دعوت مى‏کرد و مى‏گفت: ایمان بیاورید به پروردگارتان، بار الها! دعوت او را اجابت نمودیم و ایمان آوردیم. 

    براى نیل به هدایت بارى‏تعالى باید پیمبر الهى بیاید، اوامر الهى را ابلاغ کند و با مردم سخن بگوید، مردم نیز عقلهاى خود را به کار بندند، در سخنان فرستاده‏ى خدا تامل و تفکر نمایند، و با بصیرت و بینایى به وى ایمان بیاورند. اگر پیمبر بیاید و مردم عقل خود را به کار نبندند هدایت الهى تحقق پیدا نمى‏کند، اگر مردم، عقل خود را به کار ببندند بدون راهنمایى الهى به هدایت واقعى نایل نمى‏شوند، بنابراین هدایت نیازمند به سخنان پیمبران و به کار گرفتن عقل و فکر کردن است، و به فرموده‏ى على (ع) در مجمع‏البحرین، ماده‏ى «عقل»: 

     

    العقل شرع من داخل، و الشرع عقل من خارج، عقل در وجود آدمى به منزله‏ى شرع درونى است و شرع مقدس فرستاده‏ى خدا به منزله‏ى عقل برونى است براى بشر. 

    عن الکاظم علیه‏السلام قال: ان لله على الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه. فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه، و اما الباطنه فالعقول. 

    امام کاظم (ع) فرموده: خداوند در بین مردم دو حجت دارد: یک حجت ظاهرى و آشکار و آن دیگر حجت باطنى و پنهان. اما حجت ظاهرى خداوند، رسل و انبیا و ائمه علیهم‏السلام‏اند، و اما حجت باطنى خداوند عقلهاى مردم است. 

    از آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که اولین مجاهده و کوشش در راه نیل به هدایت بارى‏تعالى گوش دادن به سخنان پیمبران و به کار بستن عقل در شناخت واقعیت و حقیقت آنان است. اگر آدمى این مرحله را بگذراند و به نبوت پیمبران الهى باور بیاورد یکى از مهمترین مراحل هدایت الهى را گذرانده است. 

    اما مرحله‏ى دوم این است که پس از دانستن حقیقت و درک واقعیت دعوت پیمبران آن را که در دل فهمیده و با عقل تشخیص داده به زبان بیاورد و اعتراف کند، اما این کار، نیازمند به مجاهده با هواى نفس و غلبه بر تمنیات حیوانى است، و اگر مجاهده با هوى سنگینتر از مجاهده‏ى عقلى نباشد از آن خفیفتر نیست زیرا بسیارى از مردم در مواردى حقیقت را درک مى‏کنند، اما اسیر یک سلسله تعلقات و توهمات‏اند، گرفتار خودخواهى، بلندپروازى، استکبار، تعصب 

    خانوادگى، تعصب قومى، لجاجت و عناد، که قدر جامع همه‏ى اینها هواى نفس است. هواى نفس نمى‏گذارد انسان به واقعیت اعتراف کند و حقیقت را بگوید و در خلال آیات قرآن شریف و روایات مواردى در این باره آمده که به مناسبت، چند مورد آنها براى شاهد ذکر مى‏شود. کسانى بعد از دیدن معجزات حضرت موسى بن عمران و مطمئن شدن به این مطلب که او فرستاده‏ى بارى‏تعالى است حاضر نشدند اطمینان قلب خود و باور و ایمان معنوى خویش را به زبان بیاورند. قرآن در این باره فرموده است: 

    و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا. 

    اینان انکار کردند نبوت موسى بن عمران را با اینکه یقین قلبى داشتند و انگیزه‏ى اینان در این انکار بلندپروازى و ستمگرى بوده است، نتوانستند با روح بلندپروازى و هواى نفس خود در ظلم و ستم مبارزه و مجاهده نمایند. 

    الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون. 

    کسانى که اهل کتاب‏اند پیغمبر اسلام را مى‏شناسند همانند شناخت فرزندان خودشان، اما گروهى از آنها حق را کتمان مى‏کنند با آنکه به حق، عالم و آگاه‏اند. 

    و کذالک ما ارسلنا من قبلک فى قریه من نذیر الا قال مترفوها: انا وجدنا آباءنا على امه و انا على آثارهم مقتدون. 

    اینچنین است که ما پیش از تو در هیچ قریه‏اى پیمبر و نذیرى نفرستادیم مگر آنکه اسرافگران مى‏گفتند: پدران خود را بر روش و 

    عقیده‏اى یافته‏ایم و ما نیز به آنها اقتدا مى‏کنیم و از پى عقاید آنها مى‏رویم . ابوجهل درباره‏ى پیغمبر گفت: 

    و الله انى لاعلم انه صادق و لکن متى کنا تبعا لعبد مناف. 

    به خدا قسم مى‏دانم که پیمبر اسلام راست مى‏گوید و فرستاده‏ى خداوند است، اما چه زمان قبیله‏ى ما و گروه ما را از گروه و قبیله‏ى عبد مناف پیروى نموده‏اند. 

    البته کسانى که اسیر لجاج و عنادند، اسیر هواى نفس و بلندپروازى هستند، و اسیر تعصب پدران و تصلب و پافشارى در روش اجداد قوم خود هستند و نمى‏توانند حقایق را درک کنند زیرا اینان قدرت مجاهده با نفس خود و تمنیات خویشتن ندارند. نتیجه اینکه نیل به هدایت بارى‏تعالى از راه مجاهده و کوشش میسر است، کسى که مى‏خواهد از این نعمت بزرگ برخوردار گردد باید در درجه‏ى اول، عقل خود را به کار بندد و نداى انبیا را با نیروى خود بررسى کند و ایمان بیاورد. ثانیا، باید هواى نفس خود را واپس زند، از تعصب و تصلب و لجاج و بلندپروازى، خویشتن را مصون دارد تا بتواند با مجاهده با هواى نفس، خود را به حقیقت برساند و از هدایت بارى‏تعالى برخوردار گردد. جمله‏ى اول دعاى امام سجاد (ع) موضوع سخنرانى امروز ناظر به این گروه است. در پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

    و لا اضلن و قد امکنتک هدایتى: بار الها! به گمراهى و ضلالت گرایش نیابم با آنکه هدایت من براى تو ممکن است. 

    کسى که عقل خود را به کار بسته و در سخنان پیامبر گرامى اسلام (ص) دقت نموده و به نبوت آن حضرت پى برده و در باطن ایمان آورده است به علاوه 

    با هواى نفس خویش مجاهده کرده و باور معنوى خود را به زبان آورده و به گروه مسلمانان پیوسته است، چنین انسانى حق دارد بگوید: بار الها! مورد حمایت و عنایتم قرار بده به گونه‏اى که در صراط مستقیم کمترین انحرافى پیدا نکنم و در باطل قدم نگذارم. اگر این انسان، عالم و روحانى عالیقدر است از خدا مى‏خواهد که بار الها! در مطالعه‏ى قرآن شریف و روایات دچار اشتباه فکرى نشوم، تو مرا مورد پشتیبانى و لطف خودت قرار ده که حقایق را آنطور که هست از کتاب و سنت درک کنم. اگر یک انسان اجتماعى وارد در امور مملکت است باید بگوید: پروردگارا! مورد عنایت و حمایتم قرار بده که در سعادت مردم به صراط مستقیم بروم، دچار انحراف نشوم و به ضرر کشور اسلامى قدمى برندارم. خلاصه هر کس در هر روشى که قدم مى‏زند و در هر کارى که وارد است اگر مشمول هدایت بارى‏تعالى بشود و خداوند لطف خود را شامل حال او فرماید از خطر و انحراف مصون مى‏ماند و سرانجام در هر کارى به سعادت شایسته‏ى آن کار نایل مى‏گردد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 8:44 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(110 )

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا على! اثقل الجهاد من اصبح  و لا یهم بظلم احد. 

    رسول اکرم به على (ع) فرمود: برترین جهاد این است که آدمى صبح کند در حالى که نیت ستم احدى را در دل ندارد و فکر ظلمى را در سر نمى‏پرورد. 

    به شرحى که توضیح داده شد ظلم نمودن یا معلول جهل و نادانى است یا ناشى از ضعف و ناتوانى، آن کس که ظلم و عدل را مى‏شناسد و از حدود آنها به خوبى آگاهى دارد و همچنین آن کس که در مقابل دشمن برون یعنى رقیب خود یا دشمن درون یعنى هواى نفس خویش نیرومند و تواناست نیازى ندارد که براى نیل به هدفهاى خود از در ظلم وارد شود، دروغ بگوید، خیانت کند، بى‏گناهى را متهم نماید، خونى را به ناحق بریزد، و دهها ظلم دیگر از این قبیل، او در کمال قوت و قدرت راه صحیح خود را بر اساس عدل و دادگرى مى‏پیماید و سرانجام با سربلندى و پاکدامنى پیروز مى‏گردد. امام سجاد (ع) در یکى از دعاهاى خود بر همین مبناى اساسى در پیشگاه الهى سخن گفته و ذات اقدس او را از ظلم مبرا و منزه خوانده است. 

    و قد علمت انه لیس فى حکمک ظلم و لا فى نقمتک عجله و انما یعجل من یخاف الفوت و انما یحتاج الى الظلم الضعیف و قد تعالیت یا الهى عن ذلک علوا کبیرا. 

    بار الها! مى‏دانم که در حکم تو ظلم نیست و در کیفر اعمال گناهکاران شتاب ندارى زیرا کسى در کار خود عجله مى‏کند که از فوت شدن فرصت خائف باشد و آن کس که ضعیف و ناتوان است به ظلم احتیاج دارد. بار الها! تو از این نقائص در حد اعلى مبرا و منزهى. 

    حضرت زین‏العابدین (ع) در قسمت اول این قطعه از دعا که موضوع سخنرانى امروز است، پس از ذکر صلوات، به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

    و لا اظلمن و انت مطیق للدفع عنى، بار الها! موجباتى را فراهم آور که من مورد ستم دگران واقع نشوم که تو قادرى آن را از من بگردانى. 

    دعاى امام (ع) شامل ظالمهاى دو گروه مى‏شود: گروه اول کسانى هستند که از مقام امام آگاهى ندارند و حدود الهى را درباره‏ى آن حضرت نمى‏شناسند و بر اثر جهل و نادانى ظلم مى‏کنند، گروه دوم کسانى هستند که تا حدى به مقام امام معرفت دارند ولى برده و بنده‏ى هواى نفس خویشتن‏اند و براى اقناع تمایلات و نیل به هدفهاى غیر مشروع خود به امام ستم مى‏کنند، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام دفع ظلم هر دو گروه را از پیشگاه حضرت بارى‏تعالى درخواست مى‏نماید. در پایان بحث ظلم به موقع است این نکته خاطرنشان گردد که تنها مخلوق خداوند نیست که مورد ستم بشر واقع مى‏شود بلکه انسانهاى نادان و هوى‏پرست بر اثر شرک، ذات اقدس الهى را نیز مورد ستم قرار مى‏دهند. قرآن شریف از زبان لقمان حکیم نقل نموده که به فرزندش فرمود: 

    یا بنى! لا تشرک بالله، ان الشرک لظلم عظیم، فرزند عزیز! به خداوند، شرک نیاور و براى او عدیل و نظیرى قرار مده که شرک ظلمى است بس بزرگ. 

    در آیه‏ى دیگر، خداوند فرموده است: 

    الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون، 

    کسانى که ایمان آورده و ایمان خویش را به ظلم نیالوده‏اند داراى ایمنى هستند و از نعمت هدایت بارى‏تعالى برخوردار. 

    روى عن عبدالله بن مسعود قال: لما نزلت هذه الایه شق على الناس و قالوا یا رسول‏الله: و اینا لم یظلم نفسه؟ فقال صلى الله علیه و آله: انه لیس الذى تعنون. الم تسمعوا الى ما قال العبد الصالح: یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم. 

    از عبدالله بن مسعود روایت شده که وقتى این آیه بر رسول گرامى نازل شد، براى مسلمانان گران آمد. به پیمبر عرض کردند: کدام یک از ما به نفس خود ظلم نکرده است؟ بنابراین طبق این آیه هیچ یک از ما ایمنى نخواهد داشت. رسول اکرم (ص) فرمود: مقصود از آیه آن نیست که در فکر شما آمده، مگر نشنیده‏اید که بنده‏ى صالح خداوند به فرزندش فرمود: شرک به بارى‏تعالى نیاور که شرک، ظلمى است بزرگ، یعنى مقصود از ظلم در این آیه شرک به حضرت بارى‏تعالى است. 

    ظلم شرک درباره‏ى خداوند ممکن است ناشى از جهل مشرک باشد، از این نظر که درباره‏ى مخلوق ناچیزى به افراط گراییده آن را از حد مخلوق بودن خارج نموده و هم‏قدر آفریدگار قرار داده است و پرستش را که به ذات اقدس الهى اختصاص دارد درباره‏ى آن آفریده‏ى جماد معمول داشته است، و ممکن است ظلم شرک، ناشى از هواى‏پرستى باشد یعنى بت‏پرست مى‏داند که قطعه سنگ یا چوبى که پدرانش به صورت بت درآورده‏اند لیاقت پرستش ندارد ولى هواى نفس فرمان مى‏دهد تعصب قومى را حفظ کن، معبود پدران خویش را از یاد مبر، و بت باقیمانده از 

    آباى خود را همچنان بر کرسى خدایى نگاهدارى بنما. گناه شرک نزد حضرت بارى‏تعالى آنقدر مهم است که صریحا در قرآن شریف فرموده: 

    ان الله لا یغفر ان یشرک به، خداوند گناه کسى را که به او شرک آورده است نمى‏آمرزد و او را مشمول عفو خود قرار نمى‏دهد. 

    از آنچه مذکور افتاد روشن شد که امام (ع) در قسمت اول این قطعه از دعا که موضوع سخنرانى امروز است به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: بار الها! تو قادرى ظلم ظالم را بگردانى، موجباتى را فراهم آور که من مورد ستم دگران واقع نشوم. 

    در قسمت دوم دعاى امروز عرض مى‏کند: 

    و لا اظلمن و انت القادر على القبض منى، بار الها! چنان کن که از من نیز به دگران ستمى نرسد که تو مى‏توانى مرا از آن بازدارى. 

    نظیر آنچه در دعاى «مکارم‏الاخلاق»، موضوع سخنرانى امروز آمده است امام سجاد (ع) با تعبیر دیگرى آن را در دعاى چهاردهم صحیفه‏ى سجادیه از پیشگاه الهى خواسته است: 

    اللهم فکما کرهت الى ان اظلم فقنى من ان اظلم. 

    بار الها! همانطور که نمى‏خواهى من مورد ظلم و تعدى واقع شوم مرا نگاهدارى و محافظت فرما تا به دگران ستم نکنم. 

    با توجه به اینکه قضاى قطعى بارى‏تعالى بر این تعلق گرفته است که بشر در اعمال تشریعى و تکالیف دینى آزاد باشد، لازم است نگاهدارى و قبض مردم از ارتکاب ظلم که در دعاى امام آمده به گونه‏اى واقع شود که منافى با اصل اختیار و آزادى انسانها نباشد. خداوند براى تحقق بخشیدن به این هدف مقدس و بازداشتن مردم از اعمال ظالمانه با 

    حفظ جهات آزادى، برنامه‏ى تعلیم و تربیت را به وسیله‏ى پیمبران پایه‏گذارى نمود و در تمام قرون و اعصار، افراد شایسته و لایقى را براى تربیت انسانها مبعوث فرمود تا با سعى و مجاهده، مردم را به صراط مستقیم انسانیت سوق دهند و از نعمت عدل و انصاف برخوردارشان سازند و این مطلب صریحا در قرآن شریف آمده است: 

    لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط. 

    ما رسولان خود را با ادله‏ى روشن و کتاب و میزان فرستادیم تا مردم را آنچنان بسازند و به گونه‏اى تربیت نمایند که خودشان به جاذبه‏ى معنوى و کشش روحانى به عدل و دادگرى قیام نمایند. 

    ملاحظه مى‏کنید که در این آیه تصریح شده که هدف بعث رسل و انزال کتب این است که قیام مردم در جامعه بر اساس عدل باشد. اولین قدمى را که تمام پیمبران الهى در راه انسان‏سازى و تربیت مردم برمى‏داشتند اقامه‏ى بزرگترین عدل یعنى احیاى توحید و یکتاپرستى و سرکوب نمودن عظیمترین ظلم یعنى اماته‏ى شرک و بت‏پرستى بود. یکتاپرستى، مردم را از بندگى و بردگى غیر خدا آزاد مى‏سازد، به آنان عزت نفس و شخصیت مى‏بخشد، و این حالت روانى، خود عامل بسیار موثر در اجتناب از ظلم و تعدى است. ولى انبیا براى از میان بردن بت و نابود ساختن اندیشه‏ى بت‏پرستى صدمات و لطمات بسیار دیدند و با تعصبهاى جاهلانه‏ى مردم نادان سخت مواجه بودند، تا جایى که بعضى از آنان جان خود را از دست دادند، اما سرانجام توانستند با حفظ آزادى و اختیار بشر گروهى را بیدار کنند، آنان را به خود 

    آورند، نیروى عقلشان را به فعالیت وادارند، و از راه باطل شرک بگردانند و به خداى یگانه متوجهشان نمایند. از پى استدلال عقلى، در اثبات توحید و ابطال شرک و اینکه توحید عدل است و شرک ظلم، سخن از عدل و ظلم اخلاق و اعمال و افعال به میان آوردند و موضع واقعى هر یک از آنها را طبق دستور بارى‏تعالى توضیح دادند و افراط و تفریط هر یک را بیان نمودند و در ضمن فواید عدل و زیانهاى ظلم را در زندگى دنیا خاطرنشان ساختند، و به قوم خود فهماندند که رعایت عدل علاوه بر فواید دنیوى موجب پاداش اخروى و اجر الهى است و اعمال ظالمانه با زیانهاى دنیوى عذاب قیامت و کیفر الهى را در پى دارد. اگر کسانى در دنیا به ظلم آلوده شده‏اند و به جان و مال و عرض مردم تجاوز نموده‏اند باید آنها را در دنیا تصفیه کنند و صاحبان حق را راضى نمایند و با توبه و استغفار، حقوق مردم از میان نمى‏رود. 

    عن شیخ من النخع قال قلت لابى‏جعفر علیه‏السلام: انى لم ازل والیا منذ زمن الحجاج الى یومى هذا فهل لى من توبه. قال فسکت ثم اعدت علیه فقال: لا حتى تودى الى کل ذى حق حقه. 

    پیرمردى از نخع مى‏گوید: به امام باقر (ع) عرض کردم: من از زمان حجاج تا امروز والى و استاندار بوده‏ام، آیا براى من توبه هست و مى‏توانم با استغفار، آلودگى خویش را برطرف نمایم؟ حضرت سکوت کرد. مى‏گوید دوباره پرسیدم. فرمود: با توبه نمى‏شود مگر حق هر صاحب حقى را به وى ادا کنى. 

    اگر در دنیا انسان مغرور و مسئولى از پى راضى کردن صاحبان حق نرود باید در قیامت به انتظار تصفیه‏ى حساب سخت و کیفر شدید 

    الهى باشد. در قرآن شریف آمده است: 

    ان ربک لبالمرصاد، پروردگارت در کمینگاه، مراقب اعمال و افعال مردم است. 

    عن ابى عبدالله علیه‏السلام قال: المرصاد قنطره على الصراط. لا یجوزها عبد بمظلمه عبد. 

    امام صادق (ع) فرمود: «مرصاد» نقطه‏ى مرتفعى است بر صراط که از آن گذر نمى‏کند بنده‏اى که مورد مطالبه و موآخذه مظلومى باشد. 

    نتیجه آنکه خداوند با رعایت آزادى و اختیار، بشر را به وسیله‏ى پیمبران هدایت مى‏نماید، نیک و بد، حق و باطل، و عدل و ظلم را در شئون مختلف به وى ارائه مى‏کند. این مردم‏اند که مى‏توانند آزادانه آن را بپذیرند یا به اختیار خویشتن آن را رد کنند، و این مطلب صریحا در کتاب مجید آمده است: 

    انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا. 

    ما راه را به انسان ارائه مى‏کنیم و به مسیر سعادت و کمال، هدایتش مى‏نماییم، او آزاد است، مى‏تواند نعمت هدایت ما را شکرگزار باشد و مى‏تواند آن را کفران نماید. 

    امام (ع) در قطعه‏ى دوم دعا، موضوع بحث سخنرانى امروز، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و لا اظلمن و انت القادر على القبض منى: بار الها! چنان کن که از من به دیگران ستمى نرسد که تو مى‏توانى مرا از آن بازدارى. 

    مراد امام از قبض و بازداشتن سلب آزادى و اختیار نیست، بلکه 

    مى‏خواهد عرض کند: بار الها! تو مقلب القلوبى و دلها در قبضه‏ى قدرت توست، اگر اراده فرمایى مى‏توانى انسان دعاکننده را مورد حمایت و نصرت مخصوص خود قرار دهى، در اندیشه و فکرش تحول و دگرگونى ایجاد نمایى و در ضمیرش موجباتى را فراهم آورى که خودش آزادانه از نیت ظلمى که در سر پرورانده و به انجامش تصمیم گرفته است منصرف شود، دست تجاوز به شخص مورد نظر دراز نکند و دامن خویش را به گناه ظلم نیالاید. همچنین تو مسبب الاسبابى، قدرت دارى در خارج از وجود دعاکننده موجباتى را فراهم آورى که از ظلم مورد نظرش آزادانه خوددارى نماید، مثلا اگر دعاکننده تصمیم داشت از مسلمانى که موجب آزردگى و رنجش خاطرش گردیده در مجلسى یا حضور جمع غیبت نماید و با این جرم بزرگ، رنجش خویش را جبران کند اما در لحظه‏اى که مى‏خواست زبان به غیبت بگشاید یکى از دوستان صمیمى و ارزشمند آن شخص که بنا بود مورد غیبت واقع شود در مجلس حضور یافت، با آمدن او از تصمیم خود گذشت، همچنان لب فروبست و از غیبت صرفنظر نمود. بنابراین، امام (ع) از جمله‏ى: «و انت القادر على القبض منى» خواستار سلب آزادى و اختیار از دعاکننده نیست، چه آنکه این دعا برخلاف سنت الهى در آزادى بشر است، بلکه مقصود این است که در هر مورد با عاملى موثر یا رویدادى مناسب زمینه‏اى فراهم آید که دعاکننده با اختیار خویش از ستم چشم بپوشد و خود را به ظلم آلوده ننماید. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    80
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188077

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::