تنزیل نور
ساعت 10:45 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(148 )
قرآن شریف در موارد متعدد خاطرنشان ساخته است که مالکیت تمام عوالم هستى اختصاص به ذات اقدس الهى دارد و تصریح فرموده است:
و لم یکن له شریک فى الملک.
براى ذات اقدس الهى شریکى در مالکیت و حکومت وجود ندارد.
بنابراین، ضدى براى خداوند نخواهد بود. در قرون گذشته بعضى از افراد نادان در ذهن خویش خدایانى مىساختند به نام آلههى حیات و مرگ و باران و رزق و نظایر اینها و تصور مىکردند که این آلهه در نظام خلقت آنقدر قدرتمندند که اگر اراده نمایند، مىتوانند با خداوند خالق ضدیت کنند و سد راه ارادهى او شوند. این سخنان موهوم و بىارزش، قابل بحث نیست. اما در گذشته و حال، افراد باایمانى بوده و هستند که در مواقعى تصور مىکردند فلان قدرتمند مستبد آنقدر نیرومند و تواناست که اگر مشکلى پیش آید و دست آن قدرتمند به گونهاى در کار باشد، آن مشکل حل نخواهد شد، مگر آنکه موافقت وى جلب شود و او راضى گردد. اینان در مقابل قدرت آن جبار آنچنان خود را مىباختند که حتى توجه به خداوند و دعاى در پیشگاه او را
بىاثر مىپنداشتند. این گروه با تصور باطل خود، ناآگاه براى خداوند در ذهن خویش جعل ضد مىنمودند و اگر به فرض با چنین اندیشهى باطل دعا مىکردند، مستجاب نمىشد، زیرا معرفت ایمان به مقام شامخ حضرت رب العالمین ناقص بود و مصداق آیهى شریفهى:
و ما قدروا الله حق قدره.
بودند، آنان قدر و منزلت رفیع بارى تعالى را آنطور که باید بزرگ نشمردند و اداى حق آفریدگار را ننمودند.
قال قوم للصادق علیهالسلام: ندعو فلا یستجاب لنا. قال: لانکم تدعون من لاتعرفونه.
قومى به امام صادق (ع) عرض کردند: دعا مىکنیم و به استجابت نمىرسد، چرا چنین است؟ حضرت فرمود: براى اینکه شما کسى را مىخوانید که او را نمىشناسید و دربارهاش به شایستگى معرفت ندارید.
در حکومت بنىامیه و بنىعباس افراد باایمان و شریفى همانند على بن یقطین بودند که در ظاهر به دولت جبار خدمت مىکردند و در باطن انجام وظیفهى دینى مىنمودند، حتى در مواقعى بعضى از ائمهى معصومین علیهمالسلام به آنان نامهى محرمانه مىنوشتند و دربارهى افراد مظلوم توصیه مىکردند و آن مامورین پاکدل با علاقهمندى وظیفهى محوله را انجام مىدادند و مومن گرفتارى را از بلا خلاص مىکردند.
عبدالله هبیرى یکى از افرادى است که با نیروى ایمان خود قدرت جبارى را در هم شکست و عملا اثبات نمود که براى آفریدگار جهان ضدى قرار نداده است. خداوند بر اثر استقامت و ثبات ایمانى
او، دعا و تمنایش را به اجابت رساند و در کمال عزت و سربلندى، وى را به هدفش نایل ساخت و در اینجا خلاصهاى از قضیهى او به عنوان شاهد بحث ذکر مىشود.
عبدالله هبیرى از افاضل دبیران و وجوه کتاب بود. در عهد مروانیان کارهاى مهمى به عهده داشت. در دولت عباسیان مدتى بیکار مانده و در مضیقهى مالى قرار گرفته بود. براى حل مشکل خود ناچار هر روز بر اسب لاغرى که داشت سوار مىشد و در خانهى وزیر مقتدر مامون به نام احمد ابوخالد مىرفت. او مردى تند و زودرنج بود. هر روز که هبیرى به او سلام مىکرد، ناراحت و رنجیده خاطر مىشد و دیدارش براى وزیر، گران بود. روزى وزیر بر اثر پیشامدى آزردگى خاصى داشت. اول صبح که از منزل خارج شد، هبیرى نزدیک آمد و به وزیر سلام نمود. آن روز از دیدن وى سخت رنجید. یکى از دبیران جوان خود را طلب نمود، به او گفت: برو هبیرى را ملاقات کن و بگو: مرد پیر و محنت زدهاى هستى، هر روز به دیدار من مىآیى و مرا مىرنجانى. من به تو شغلى نخواهم داد و کارى از تو نمىآید. برو در گوشهاى به عبادت مشغول باش. اگر به امید کارى نزد من مىآیى، از من قطع امید کن که به تو کارى نخواهم داد. دبیر جوان مىگوید: پیام وزیر تند بود و من شرم داشتم از اینکه آن سخنان را به هبیرى بگویم. لذا سه هزار درهم از خود تهیه نمودم، به دست غلامى دادم، و او را با خود به منزل هبیرى بردم. چون مرا دید، احترام کرد. به هبیرى گفتم: آقاى وزیر سلام رسانده و پیام داده براى من سنگین است که پیرمرد محترمى هر روز در منزل من بیاید. فعلا شغلى مهیا نیست. مبلغى را براى شما فرستاده، خرج کنید، شاید کارى بعدا تهیه شود. چهرهى هبیرى گرفت. چون غلام پول را نزدش آورد، از من پرسید: چقدر است؟ گفتم: سه
هزار درهم. سخت ناراحت شد. گفت: بردار، من نه گدا هستم و نه از او صدقه مىخواهم. جوان دبیر مىگوید: از سخن هبیرى ناراحت شدم. گفتم: این پول از من است، وزیر براى شما پولى نفرستاده. من شرم داشتم پیام تند وزیر را آنطور که گفته است به شما بگویم. هبیرى گفت: ما على الرسول الا البلاغ: پیامآور وظیفهاى جز ابلاغ پیام ندارد، هر چه وزیر گفته تمام و کمال بگو و یک حرف آن را باز مگیر. تمام پیام وزیر را شرح دادم. هبیرى پس از استماع سخنان وزیر گفت: اینک سخنان مرا بشنو و تمام و کمال با وزیر بگو، بگو آفریدگار هیچ کس را بىوسیله رزق ندهد، این عالم جهان اسباب و علل است و اینک کلید رزق عدهاى را خداوند در کف تو نهاده و ذات تو در قبضهى قدرت اوست، و من براى دست یافتن به رزق خداوند، درى را جز در منزل تو نمىشناسم، اگر رزقى مقدر فرموده، به وسیلهى تو به من مىرسد، و اگر مقدر نفرموده، از تو رنجشى ندارم، چون کلید رزق من در دست توست، بخواهى یا نخواهى هر روز در خانهات خواهم آمد و از تو دست نمىکشم. جوان منشى مىگوید: من از قوت یقین او به شگفت آمدم. فردا صبح که به خانهى وزیر رفتم، دیدم هبیرى آمده و ایستاده است. وزیر که از منزل خارج شد، چشمش به هبیرى افتاد، سخت ناراحت گردید. به من گفت: مگر پیام مرا ندادى؟ گفتم دادهام و او جوابى داده که وقتى به درگاه خلافت رسیدیم، شرح مىدهم. پس از رسیدن به دربار، جواب را به وزیر گفتم. بشدت خشمگین شد و از غضب نمىدانست چه کند. در این بین، وزیر احضار گردید و او به حضور مامون رفت. ابتدا امور کشور را که باید شرح دهد به عرض رساند. وزیر در آن روز مىخواست عبدالله زبیرى را به سمت استاندار مصر معرفى کند. شروع به صحبت کرد و گفت: اوضاع مصر قدرى
مختل گردیده، مرد لایقى لازم است به آنجا برود. خلیفه گفت: به نظرت چه کسى براى این کار شایسته است؟ خواست بگوید: عبدالله زبیرى، گفت: عبدالله هبیرى. خلیفه پرسید: او زنده است و حالش چطور است؟ وزیر گفت: اشتباه کردم، مقصودم عبدالله زبیرى بود، نه عبدالله هبیرى. خلیفه گفت: براى عبدالله زبیرى فکرى خواهیم کرد، از هبیرى بگو. زمانى که من خردسال بودم، گاه نزد من مىآمد. او فردى است حقشناس و خدمت نگاهدار. وزیر گفت: او لایق این شغل نیست. خلیفه گفت: او مردى است بزرگ و در کارهاى خطیر ورزیده. وزیر گفت: او از دشمن بچگان آلعباس است. خلیفه گفت که آلمروان دربارهى پدران او لطف کردند و آنان تلافى نمودند، ما نیز به او خدمت مىکنیم تا اخلاص او در دولت ما ظاهر شود. وزیر گفت: او مدتى است بیکار است و نمىتواند مصر را اداره کند. گفت: با حمایت خود او را تقویت مىکنیم و پیشرفتش مىدهیم. سپس به وزیر گفت: به جان و سر من بگو چرا با او اینقدر مخالفت مىنمایى؟ وزیر پیغام خود و جواب هبیرى را به عرض خلیفه رساند. مامون گفت: چه خوب گفته و مطلب همان است که او گفته، ما ولایت مصر را به او دادیم و سیصد هزار درهم از خزانه به وى انعام نمودیم تا مقدمات سفر خود را فراهم آورد. به جان و سر من قسم، فرمان ولایت مصر و انعام ما را کسى جز خودت به وى نرساند. وزیر اطاعت کرد، به منزل هبیرى رفت، از وى بسیار عذر خواست و جریان امر را گفت. عبدالله هبیرى براى وزیر نیرومند عباسى قدرت مستقلى قائل نبود و مخالفت او را با احالهى شغلى مهم نمىشمرد، تمام توجه هبیرى به ذات اقدس
الهى معطوف بود و در عالم وسایل و اسباب، وزیر را مجراى روزى رساندن خداوند به بعضى از افراد مىدانست و در پیامى که به وزیر داده بود، صریحا گفته بود: ذات تو در قبضهى قدرت الهى است. عبدالله هبیرى یک موحد واقعى و یک مسلمان حقیقى بود، او حریم مقدس بارى تعالى را محترم مىشمرد، اداى وظیفهى عبودیت مىنمود، براى خداوند ضدى قرار نداده و بر اثر این خلوص واقعى و ایمان محکم، خداوند در سختترین شرایط، دعایش را به بهترین وجه مستجاب نمود.
براى آنکه دعا مردود درگاه الهى نشود، باید دعاکننده به قدر و عظمت بارى تعالى توجه کامل داشته باشد و براى او ضدى قرار ندهد. در قطعهى دعاى «مکارمالاخلاق» موضوع بحث امروز، امام سجاد (ع) براى مردود نشدن دعا از دو مطلب نام برده: یکى «ضد» است و آن دیگر «ند». عرض مىکند:
و لا ترد دعائى على ردا، فانى لا اجعل لک ضدا، و لا ادعو معک ندا.
بار الها! دعاى مرا به خودم برمگردان و از استجابت محرومم مفرما، زیرا من در مقام توحید، نه براى تو مخالف و ضدى قرار دادهام و نه با تو مماثل و همتایى را خواندهام.
قبلا گفته شد:
«الند» المثل، یقال «ما لا ند له» اى ما لا نظیر له.
«ند» به معناى همانند و مثل است، گفته مىشود: «براى فلان موجود ندى نیست» یعنى نظیر ندارد.
بعضى بر اثر جهل، آلههى موهوم و خود ساخته را ضد خداوند خوانده و بعضى مخلوق آفریدهى خداوند را ضد خدا قرار داده و پنداشتهاند
که اگر ضد خدا بخواهد، مىتواند سد ارادهى الهى شود و نگذارد امر او تحقق یابد. بعضى بر اثر نادانى، کارهاى اختصاصى خداوند را به غیر خدا نسبت مىدهند و آن غیر را همتا و مثل او مىپندارند و با این پندار ناصواب به حریم مقدس الهى اسائهى ادب مىنمایند. در مقابل اینان، افراد واقعبین و باایمانى هستند که در تمام مواقع حریم الهى را محترم مىشمرند و قدمى از مرز واقع فراتر نمىروند. براى توضیح مطلب و تفکیک این دو گروه از یکدیگر، لازم است به اختصار در این باره توضیحى داده شود. خداوند دنیا را عالم علل و اسباب قرار داده و فیضهاى خود را از آن مجارى به مردم مىرساند. رزق را از راه کشاورزى، شفا را از راه طبیب و دارو، و دیگر امور را از طرق دیگر. مومنین واقعى و عارفان به مقام ربوبى با آنکه در زندگى از وسایل و اسباب استفاده مىکنند و لطف الهى را از آن مجارى دریافت مىدارند، هرگز مقام رفیع حضرت بارى تعالى را از یاد نمىبرند، حریمش را همواره بزرگ مىشمرند، و براى او مثلى قرار نمىدهند. این گروه که از غیر خداوند منقطعاند، هر وقت دعا کنند، درخواستشان مقبول و تمنیاتشان به اجابت مىرسد.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: اذا اراد احدکم ان لا یسال الله شیئا الا اعطاه فلییاس من الناس کلهم و لا یکون له رجاء الا من عند الله عز و جل. فاذا علم الله ذلک من قلبه لم یسال الله شیئا الا اعطاه.
امام صادق (ع) فرمود: وقتى یکى از شما اراده کند که چیزى از خداوند درخواست ننماید مگر آنکه به وى عطا کند، از تمام مردم باید مایوس شود و جز به خداوند امیدى نداشته باشد. وقتى خدا بداند
که ضمیر او اینچنین است و از غیر خدا منقطع است، از او چیزى طلب نمىکند مگر آنکه به وى عطا مىفرماید.
بین افراد باایمان عدهى قلیلى هستند که از این مزیت ایمانى و معرفت سعادت آفرین برخوردارند. بیشتر مردم مومن به خداوند از این کمال معنوى بىنصیباند و در مواقع عادى که علل و اسباب طبیعى، مسیر خود را مىپیماید و امور بر وفق مرادشان جریان دارد، از خداوند غافلاند و توجهشان به وسایل عادى معطوف است. در موقعى که اسباب معمولى کم اثر مىشود، مثلا طبیب و دوا نمىتوانند به مریض بهبود بخشند، وضع روحى بیمار و اطرافیانش منقلب مىگردد، از مجارى اسباب حالت انقطاع پدید مىآید، متوجه معنویات مىگردند، نور توحید در ضمیرشان شکوفا مىشود، صمیمانه دعا مىکنند، خداوند تفضل مىفرماید، وضع مریض ناگهان عوض مىشود، و آثار بهبودى مشهود مىگردد.
در یکى از جنگهاى مسلمین با کفار، دشمنان در قلعهى محکمى استقرار یافته بودند. مسلمانان قلعه را در محاصره داشتند و هر روز براى فتح قلعه تلاش مىنمودند و نتیجهاى به دست نمىآمد. مدت محاصره و تلاش براى فتح قلعه به درازا کشید. روحیهى سربازان مسلمین تدریجا ضعیف گردید، آثار یاس در چهرهى آنان خوانده مىشد. فرمانده لشکر که این وضع را مشاهده کرد، سخت ناراحت گردید، تصمیم گرفت متوجه خدا شود، دعا کند و براى پیروزى مسلمین از ذات اقدس الهى استمداد نماید. شبى در حالى که از همهى وسایل و اسباب عادى منقطع شده بود، دست دعا به پیشگاه بارى تعالى برداشت و از خداوند فتح قلعه و پیروزى مسلمین را درخواست نمود. فرداى آن روز در نقطهاى نشسته بود، ناگاه سگ سیاهى را دید که در عسکرگاه مىدود
و چون به نقطهى انباشتن زباله رسید، براى یافتن طعمه به داخل آن رفت. فرمانده در آن سگ و ممیزاتش دقت نمود و به ذهن سپرد. شب فرا رسید. هوا مهتاب بود. فرمانده دید که همان سگ بالاى حصار قلعه ظاهر شد، یقین کرد که این قلعه راه پنهانى دارد که سگ از آن راه قلعه را ترک مىگوید و از همان راه به قلعه برمىگردد.
مطلب را با بعضى از محارم خود به میان گذارد. آنان هر قدر تفحص نمودند، راه را نیافتند. فرمانده دستور داد انبانى را چرب کنند و در جدار آن سوراخهاى کوچکى باز نمایند. در انبان ارزن بریزند و در انبان را محکم ببندند و آن را در محل زباله بیفکنند. فردا سگ آمد، به محل زباله رفت، انبان چرب را به گمان آنکه طعمهاى است به دندان گرفت تا آن را از راه نقب به داخل قلعه ببرد. حرکات بدن سگ موجب شد که دانههاى ارزن در مسیرش بر زمین بریزد. مامورین خط سیر سگ را از دنبال نمودن دانههاى ارزن یافتند، از آن راه به داخل قلعه رفتند و دژ محکم دشمن را فتح نمودند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:44 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(147 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا ترد دعائى على ردا، فانى لا اجعل لک ضدا، و لا ادعو معک ندا.
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» به پیشگاه الهى عرض مىکند: بار الها! دعاى مرا به خودم برمگردان و از استجابت محرومم مفرما، زیرا من در مقام توحید، نه براى تو مخالفى قرار دادهام و نه با تو مماثل و همتایى را خواندهام.
به خواست خداوند توانا، این سه جمله از کلام حضرت زینالعابدین (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. عبادت و بندگى در پیشگاه بارى تعالى عبارت از تذلل و خضوع عابد در حضور معبود و آفریده در مقابل آفریدگار است، و این امر طبق دستور شارع، به صورت قیام و قعود یا رکوع و سجود انجام مىشود. اما دعا و درخواست از خداوند، برتر و افضل از هر عبادتى است.
قلت لا بیجعفر علیهالسلام: اى العباده افضل؟ فقال: ما من شىء افضل عند الله عز و جل من ان یسال و یطلب مما عنده. راوى مىگوید: از امام باقر (ع) سئوال کردم کدام عبادت نزد خداوند افضل است؟ فرمود: هیچ چیزى نزد بارى تعالى افضل و برتر از این نیست که مورد تمنى و درخواست واقع شود و سئوالکننده از وى بخواهد آن را که نزد اوست.
دعا و درخواست بندگان از حضرت حق آنقدر مهم است که در قرآن شریف آمده:
قل ما یعبوا بکم ربى لو لا دعاءکم؟
پیمبر گرامى! به مردم بگو: اگر دعا و درخواستتان نمىبود، پروردگار من به شما اعتنا نمىکرد و نزد او قدر و ارزشى نمىداشتید.
برترى دعا بر عبادت شاید از این جهت باشد که عبادت حاکى از خضوع و تذلل نهایى عابد در مقابل معبود است، ولى دعا علاوه بر خضوع و تذلل، از فقر و نیازمندى دعا کننده در پیشگاه الهى حکایت مىکند، به عبارت دیگر مىتوان گفت: عبادت کننده مراتب اطاعت و فرمانبرى خویش را در مقابل معبود ظاهر مىسازد، ولى دعاکننده در واقع دست گدایى دراز کرده و مراتب نیازمندى خود را در برابر پروردگار ابراز نموده و عملا به این آیهى شریفه جامهى تحقق پوشانده است:
یا ایها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحمید.
اى مردم! همهى شما فقراى درگاه بارى تعالى هستید و خداوند است که غنى بالذات و مورد ستایش است.
با توجه به آنچه مذکور افتاد، روشن شد که دعاى واجد شرایط معنوى و مبین فقر و نیازمندى مخلوق به خالق، بیش از عبادت، بندگان
را به خداوند نزدیک مىکند و مایهى علو درجات دعاکنندگان مىگردد. افراد باایمان هر چه بیشتر به این مهم توجه نمایند و بر تعداد دعاها و تضرعهاى خویش، هر چند براى حوایج کوچک باشد، بیفزایند، مىتوانند بیش از پیش به خداوند نزدیک شوند و از قرب معنوى زیادترى برخوردار گردند.
عن سیف التمار عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: سمعته یقول: علیکم بالدعاء فانکم لاتتقربون بمثله، و لا تترکوا صغیره لصغرها ان تسالوها، فان صاحب الصغار هو صاحب الکبار.
سیف تمار مىگوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: بر شما باد دعا، چه آنکه با هیچ وسیلهاى همانند دعا نمىتوانید به قرب الهى نایل گردید و درخواست کوچک را به علت کوچکیش ترک نگویید، زیرا آن کس که حوایج کوچک را برمىآورد، همان کسى است که خواستههاى بزرگ را برآورده مىسازد.
با توجه به آنچه معروض افتاد، روشن شد که: اولا ارزش معنوى دعا از عبادات بیشتر است، و ثانیا هیچ عاملى بندهى باایمان را به قدر دعا به خداوند نزدیک نمىکند. جالب آنکه دعاکننده، خود مستقیما و بلاواسطه با پروردگار سخن مىگوید، بدون اینکه نزد مردم کمترین آسیبى به عز و احترامش وارد شود، او به گناهان بزرگى که مرتکب شده اعتراف مىکند و آمرزش مىخواهد، فقر و تهیدستى خویش را شرح مىدهد و درخواست گشایش مىنماید و احدى از وضع وى باخبر نمىشود، از بیمارى پنهان خود نام مىبرد، درخواست شفا مىکند و کسى بر آن واقف نمىگردد. خلاصه، قدر و منزلت دعا یک
مهم است و اینکه دعا بدون واسطه انجام مىشود و اسرار دعاکننده نزد این و آن فاش نمىگردد، مهم دیگر. حضرت على (ع) ضمن نامهى حکیمانه و پرمحتواى خود که به فرزندش امام مجتبى (ع) نوشته، از اصل دعا نام برده و بدون واسطه بودن آن را نیز خاطرنشان فرموده است:
و اعلم ان الذى بیده خزائن السماوات و الارض قد اذن لک فى الدعاء و تکفل لک بالاجابه و امرک ان تساله لیعطیک و تسترحمه لیرحمک. و لم یجعل بینک و بینه من یحجبک عنه و لم یلجئک الى من یشفع لک الیه.
فرزند عزیز! آن کسى که تمام خزاین آسمانها و زمین در دست اوست، به تو اجازهى دعا داده و خود اجابت آن را تکفل نموده است، به تو امر نموده او را بخوانى تا عطایت فرماید، رحمتش را درخواست کنى تا مشمول رحمتت قرار دهد. بین خود و بین تو حاجب و دربانى قرار نداده و تو را ملجا نساخته است که براى دعا شفیعى با خود بیاورى.
دعا باب رحمت واسعهى الهى است، دعا مىتواند بزرگترین مشکل را با کوچکترین درخواست حل کند و مهمترین تمناى دعاکننده را به آسانى برآورده سازد.
عن ابیجعفر علیهالسلام قال: لقد غفر الله تعالى لرجل من اهل البادیه بکلمتین دعا بهما. فقیل: و ما هما؟ قال: اللهم ان تعذبنى فانا اهل ذلک و ان تغفر لى فانت اهل ذلک.
امام باقر (ع) فرمود: خداوند مرد بادیهنشینى را براى دو کلمه دعا که به زبان آورد، مشمول مغفرت خود قرار داد. عرض شد: آن دو
کلمه چه بود؟ فرمود: به پیشگاه خداوند عرض کرد: بار الها! اگر عذابم نمایى من شایستهى عذابم، و اگر ببخشى و عفوم فرمایى تو شایستهى عفو و مغفرتى.
در قرآن شریف آیات متعدد، و در روایات اولیاى اسلام احادیث زیاد رسیده است که مسلمانان را به دعا ترغیب نموده و به استجابت آن وعده داده شده است، ولى براى آنکه دعا مستجاب شود، شرایط متعددى ذکر گردیده و اگر در مواقعى دعا به اجابت نمىرسد، براى فقد یک یا چند شرط استجابت است، و در اینجا بعضى از روایات که حاوى پارهاى از شرایط استجابت دعاست، به عرض شنوندگان محترم مىرسد:
عن سلیمان بن عمرو قال: سمعت ابا عبدالله علیهالسلام یقول: ان الله عز و جل لا یستجیب دعاء بظهر قلب ساه فاذا دعوت فاقبل بقلبک ثم استیقن بالاجابه.
سلیمان بن عمرو مىگوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: خداوند مستجاب نمىکند دعایى را که با قلب غافل انجام مىشود. موقع دعا با حضور قلب از پیشگاه الهى درخواست کن و به اجابت آن مطمئن باش.
یکى از شرایط استجابت دعا این است که دعاکننده حد خود را بشناسد و به ارزشى که دارد واقف باشد و درخواستى بالاتر از اندازهى خویش ننماید که مستجاب نخواهد شد.
و ان لا یسال فوق قدره فانه یستحق الحرمان.
بالاتر از قدر خود دعا نکند و از خداوند نخواهد، که چنین
شخصى شایستهى محرومیت است.
یکى از امورى که در دعا اهمیت دارد و باید همواره به خاطر دعاکننده باشد، این است که درخواستش برخلاف قوانین خلقت و سنن آفرینش نباشد، کسى دعا نکند که همیشه جوان بماند و کبر سن او را پیر ننماید، دعا نکند که به خواب و استراحت نیازمند نباشد و بتواند در طول عمر، شبانهروز کار کند و از سود آن بهرهمند گردد، دعا نکند که هرگز حافظهاش ضعیف نشود و همیشه قدرت حفظش محفوظ باشد و هر چه را که در نوجوانى فراگرفته تا پیرى از یاد نبرد، و دیگر امورى از این قبیل که نمىتواند موضوع دعا باشد و مورد درخواست از بارى تعالى.
موانع بسیارى مىتواند سد راه استجابت دعا شود و نگذارد خواستههاى دعا کننده تحقق یابد و تمنیاتش برآورده شود. البته به هر نسبت که دعاکنندگان از تعالیم دینى آگاهى بیشتر داشته باشند و موانع استجابت را بهتر بشناسند و در موقع دعا آنها را برطرف سازند، مىتوانند به گونهاى دعا کنند که خواستهها و تمنیاتشان واجد صلاحیت استجابت باشد. رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمهى معصومین علیهمالسلام که خود مربى مسلمین و معلم مدرسهى انسانسازى بودند، این نکات را کاملا رعایت مىنمودند، از این رو دعاهاى آنان دربارهى مردم و دربارهى خودشان مستجاب بود. حتى به موجب بعضى از روایات، کسانى از ائمهى طاهرین علیهمالسلام در حکومت جباران گاهى در چند قدمى مرگ قرار گرفتهاند و با دعا و توجه به حضرت بارى تعالى خطر را گرداندهاند و از مجلسى که بنا بود در آن کشته شوند، به سلامت و در کمال عزت خارج شدهاند. مهمترین مانعى که سد راه استجابت دعاست، نقض معرفت در توحید و
کمبود ایمان دعاکنندگان است. این مانع به قدرى قوى و مهم است که اگر دعایى با وجود تمام شرایط استجابت، فاقد توحید کامل و ایمان تمام باشد، فیض استجابت شامل آن دعا نمىشود، و این مهم در خلال روایات با تعبیرهاى مختلفى خاطرنشان گردیده و قطعهى دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث امروز، شاهدى است واضح و براى عموم مسلمانان درسى است آموزنده و سعادت آفرین.
و لا ترد دعائى على ردا، فانى لا اجعل لک ضدا، و لا ادعو معک ندا.
بار الها! دعاى مرا به خودم برنگردان و از استجابت محرومم مفرما، زیرا من در مقام توحید نه براى تو مخالف و ضدى قرار دادهام و نه با تو مماثل و همتایى را خواندهام.
امام (ع) در آغاز کلام عرض مىکند: بار الها! دعاى مرا به خودم برنگردان، آنگاه کلام خود را با «فاء» سببیت شروع نموده و دلیل آورده که من نه براى تو ضد و مخالفى قرار دادهام و نه براى تو مماثل و همتایى را خواندهام، پس به این سبب دعاى چنین انسان موحدى شایستهى استجابت است.
براى آنکه کلام حضرت زینالعابدین (ع) واضح شود و شنوندگان محترم به منظور امام (ع) واقف گردند، لازم است دربارهى کلمهى «ضد» و کلمهى «ند» که در دعاى امام (ع) آمده، توضیح داده شود.
الضد هو عند الجمهور یقال لموجود فى الخارج مساو فى القوه لموجود آخر ممانع له.
«ضد» نزد عموم اهل لغت گفته مىشود به موضوعى در خارج که مساوى است در قوه با موجود دیگر و مانعى است براى آن.
«الند» المثل، یقال: ما له «ند» اى ما له من نظیر. جمع: انداد.
«ند» به معناى مثل است، گفته مىشود: براى فلان موضوع ندى نیست، یعنى نظیر ندارد، جمع «ند»، «انداد» است.
پیش از آنکه وضع اتحاد جماهیر شوروى دگرگون شود و رژیم کمونیستى ارزش خود را از دست بدهد، امریکا و شوروى دو ابرقدرت جهان بودند و ضد یکدیگر. امریکا طرفدار سرمایهدارى بود و با رژیم اشتراکى سخت مخالف. اتحاد جماهیر شوروى طرفدار رژیم اشتراکى بود و با سرمایهدارى سخت مخالف. این دو رژیم از نظر تکنیک و صنعت پیشرفته بودند، هر دو سلاح اتمى، موشک قارهپیما و نیروهاى مخرب قوى داشتند، هر دو به کرهى ماه رفته، به فضا دست یافته، و از قدرتهاى هماهنگ و یکسان برخوردار بودند، و چون با هم ضدیت داشتند، پیوسته برخلاف یکدیگر فعالیت مىنمودند و هر یک مىخواست آن دیگرى را در هم بشکند و از قدر و وزن جهانیش بکاهد. پس از نظر لغت مىتوان گفت که در گذشته امریکا و شوروى ضد یکدیگر بودند، در قدرت با هم متساوى، در هدف با هم مخالف، و هر یک مىخواست راه آن دیگرى را سد نماید و مانع او شود. خداوند ضدى ندارد، زیرا اولین شرطى که ضد خداوند باید واجد آن باشد این است که قدرتى همانند قدرت او داشته باشد، با اینکه تمام عوالم هستى و همهى نیروها و قدرتهایى که در آن وجود دارد، آفریدهى خداوند است و به فرمان اوست.
الا له الخلق و الامر. تبارک الله رب العالمین.
آگاه باشید آفرینش عالم و فرمانروایى جهان هستى اختصاص به او دارد و رفیع و عظیم است، خداوندى که مالک واقعى همهى عوالم وجود است.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:43 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(146 )
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه الهى عرض مىکند:
و امنحنى حسن الدعه.
الدعه السکینه، الراحه و خفض العیش.
«دعه» به معناى وقار، به معناى راحت، و به معناى سهولت زندگى است، و ترجمهى عبارت امام (ع) چنین مىشود:
بار الها! مرا در امرار حیات، از گذرانى سهل و معاشى راحت برخوردار فرما.
ممکن بود جملهى اول حضرت سجاد (ع) در ذهن بعضى اثر نامطلوب به جاى بگذارد و تصور کنند که حضرت زینالعابدین (ع) از پیشگاه الهى درخواست مضیقهى مالى و سختى معاش دارد و با گذران راحت و زندگى توام با آسایش مخالف است. از این رو حضرت زینالعابدین (ع) به منظور پیشگیرى از چنین برداشت ناصحیح، بلافاصله پس از ذکر جملهى اول، جملهى دوم را به پیشگاه خداوند عرض نموده و از ذات مقدسش زندگى راحت و گذران خالى از محنت و مشقت را درخواست کرده است. در واقع امام (ع) در دعاى اول از خداوند خواسته که او را به امتحان خطیر ثروتمندى و مالدارى مبتلا نکند و در دعاى دوم تمنا نموده است که او را از زندگى راحت به قدر کفاف معاش برخوردار سازد و این مطلب را رسول اکرم (ص) مکرر براى خود و اهلبیت معظم خود و دوستانشان از پیشگاه خداوند درخواست نموده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اللهم ارزق محمدا و آل محمد علیهمالسلام و من احبهم العفاف و الکفاف.
بار الها به محمد و آل محمد و همچنین دوستداران و محبینشان قدرت کف نفس و معاش به قدر کفاف روزى فرما.
در مجلد اول، سخنرانى هشتم، به مناسبت موضوع کفاف و
عفاف، ترجمهى حدیثى از رسول اکرم (ص) نقل شده که تمام متن عربى آن ذکر نشده است. چون آقایان روحانیون به متن عربى حدیث و حفظ آنها علاقهمندند و این حدیث به نوبهى خود آموزنده و جالب است، در اینجا متن تمام حدیث با ترجمهى آن ذکر مىشود:
مر رسولالله براعى ابل فبعث یستسقیه. فقال: اما ما فى ضروعها فصبوح الحى، و اما ما فى آنیتنا فغبوقهم. فقال رسولالله (ص) اللهم اکثر ماله و ولده. ثم مر براعى غنم، فبعث الیه یستسقیه. فحلب له ما فى ضروعها و اکفا ما فى اناءه فى اناء رسولالله و بعث الیه بشاه. قال: هذا ما عندنا و ان احببت ان نزیدک زدناک. قال فقال رسولالله: اللهم ارزقه الکفاف. فقال له بعض اصحابه: یا رسولالله! دعوت للذى ردک بدعاء عامتنا نحبه و دعوت للذى اسعفک بحاجتک بدعاء کلنا نکرهه. فقال رسولالله (ص): ان ما قل و کفى خیر مما کثر و الهى. اللهم ارزق محمدا و آل محمد الکفاف.
رسول اکرم (ص) از بیابانى گذر کرد، شترانى را دید که مشغول چرا هستند و شترچران مراقب آنهاست. حضرت کسى را نزد او فرستاد تا قدرى شیر براى رفع عطش از وى بخواهد. شتربان گفت: شیرى که در پستان شترهاست غذاى صبح عشیره است و شیرى که در ظروفمان هم اکنون موجود است، غذاى شب آنهاست و چیزى به فرستادهى رسول اکرم (ص) نداد. پیغمبر اسلام (ص) دربارهاش دعا کرد و گفت: بار الها! مال و اولادش را زیاد کن. از آنجا گذشتند، به چوپانى رسیدند که گوسفند مىچراند. براى گرفتن شیر، نزد وى
فرستاد. او گوسفند را دوشید و در ظرف پیمبر (ص) ریخت، به علاوه شیرى را که در ظرف خود قبلا دوشیده بود، در ظرف شیر آن حضرت اضافه کرد و گوسفندى را نیز فرستاد و پیام داد: این چیزى بود که نزد ما وجود داشت و اگر دوست دارید بر آن بیفزاییم. رسول اکرم (ص) دربارهى او دعا کرد و گفت: بار الها! به وى کفاف زندگى عطا فرما. بعضى از اصحاب عرض کردند: شما دربارهى کسى که ردتان نمود دعایى کردید که همهى ما دوستدار آن هستیم، و دربارهى کسى که حاجت شما را برآورده ساخت، دعایى نمودید که همهى ما نسبت به آن کراهت داریم و بىمیلیم. فرمود: مال کم که براى زندگى کفایت مىکند، بهتر از مال بسیارى است که موجب غفلت آدمى از خداوند مىشود. آنگاه دربارهى محمد و آل محمد دعاى کفاف فرمود.
در روایات اولیاى گرامى اسلام تاکید شده است که مردان تا جایى که قدرت دارند به زندگى زن و فرزند خویش توسعه دهند و هر چه بیشتر موجبات آسایش و رفاهشان را فراهم آورند و در اینجا به ذکر دو حدیث اکتفا مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لیس منا من وسع علیه ثم قتر على عیاله.
رسول اکرم (ص) فرموده: از ما نیست کسى که به وى توسعهى مالى داده شده، اما او به خانوادهى خود سختگیر است و آنان را در مضیقه و تنگى مىگذارد.
عن الرضا علیهالسلام قال: صاحب النعمه یجب علیه التوسعه على عیاله.
حضرت رضا (ع) فرموده: بر صاحبان نعمت واجب است که در خانوادهى خود توسعه دهند و بر آنان سختگیرى ننمایند.
امام سجاد (ع) در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز، درخواست منفى نموده، عرض کرد:
و لا تفتنى بالسعه.
بار الها! با مالدارى و ثروت زیاد مرا در معرض آزمایش و اختبار قرار مده.
امام (ع) با آنکه معصوم و مصون از لغزش و خطاست، معذلک دعا مىکند که خداوند به وى ثروت بسیار ندهد و به امتحان سخت مبتلا نگردد. امام در جملهى دوم کلام خود دعاى مثبت مىنماید، عرض مىکند:
و امنحنى حسن الدعه.
بار الها! به من زندگى راحت و گذرانى خالى از رنج و مشقت عطا فرما.
به شرحى که توضیح داده شد، این درخواست مثبت از حضرت زینالعابدین (ع) ناظر به دعایى است که رسول اکرم (ص) مکرر دربارهى خود و اهلبیت و همچنین دوستدارانشان به پیشگاه بارى تعالى عرض کرده و درخواست کفاف و عفاف نموده است. زندگى آسوده و راحت، ثروتاندوزى و گردآورى مال زیاد لازم ندارد، بلکه مال بسیار، آرامش فکر و آسایش خاطر را از میان مىبرد و گاه زندگى را تلخ و ناراحت مىسازد. اما درآمد به قدر کفاف، مایهى آرامش ضمیر و گذران مرفه است، خصوصا اگر کفاف به قدرى باشد که مسئول خانواده بتواند از هر جهت آسایش اهلبیت را فراهم آورد و بر اثر نداشتن مال در سختى و مضیقه قرارشان ندهد. امام سجاد (ع) این طور زندگى توام با آسایش و
آرامش را در دعاى خود به «حسن دعه» تعبیر فرموده است. در روایتى امام صادق (ع) کلمهى «دعه» را حاوى تمام صفاتى معرفى نموده که وجود همهى آنها شرط معیشت کامل است. اگر کسى در گذران حیات واجد همهى آنها باشد، از زندگى بسیار خوب و مطبوع برخوردار است و اگر فاقد یکى از آنها باشد، به نسبت، فاقد یکى از جهات کمال زندگى خواهد بود.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: خمس خصال من فقد منهن واحده لم یزل ناقص العیش: زائل العقل، مشغول القلب. فاولها صحه البدن، و الثانیه الامن، و الثالثه السعه من الرزق، و الرابعه الانیس الموافق، قلت: و من انیس الموافق؟ قال: الزوجه الصالحه و الولد الصالح و الخلیط الصالح، و الخامسه و هى تجمع هذه الخصال الدعه.
امام صادق (ع) فرمود: پنج خصلت است که اگر کسى فاقد یکى از آنها باشد، گذران و معیشتش ناقص، عقلش نارسا، و قلبش مشغول خواهد بود. اول سلامت بدن، دوم امنیت، سوم گشایش رزق، چهارم انیس موافق. راوى عرض کرد: انیس موافق کیست؟ فرمود: زن صالحه، فرزند صالح، و همنشین و جلیس صالح. بعد فرمود: پنجم که تمام این خصال را در بر دارد «دعه» است، یعنى آسایش زندگى و سهولت معاش.
امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعاى مورد بحث امروز همانند جملهى اول، از پیشگاه الهى درخواست منفى نموده، عرض مىکند:
و لا تجعل عیشى کدا کدا.
بار الها! زندگى مرا در رنج و تعب پىدرپى قرار مده.
مشقت و سختى پىدرپى مىتواند ناامنى ممتد، یا مرض مزمن، یا فقر و تهیدستى متوالى، یا دیگر سختیها و شدایدى از این قبیل باشد. با توجه به اینکه جملهى اول و جملهى دوم ناظر به امر مالى بوده، علىالقاعده مىتوان گفت که در جملهى سوم نیز امام (ع) به تنگدستى و سختى معاش از جهت مالى نظر دارد. محتواى جملهى اول دعاى امام (ع)، طرد سرمایهدارى است، یعنى افراط در گردآورى مال. محتواى جملهى سوم امام (ع)، طرد فقر و تهیدستى متوالى است، یعنى تفریط در امر مال. امام (ع) هر دو را به صورت منفى در پیشگاه الهى عرض کرده است. محتواى جملهى دوم که حد وسط بین افراط و تفریط است و امام (ع) آن را به صورت مثبت ذکر کرده و از پیشگاه خداوند درخواست نموده، میانهروى و اعتدال در امر مال است، یعنى درآمدى به قدر کفاف که شخص عزیزالنفس بتواند زندگى خود و عائلهى خویش را به طور متوسط با شرافت و سربلندى اداره نماید. فقر و تهیدستى به معناى فاقد بودن حداقل زندگى از مسائل بسیار سنگین است و اولیاى گرامى اسلام دربارهى فقرى اینچنین، سخن بسیار گفته و روایات زیادى دربارهى آن رسیده است.
عن على علیهالسلام قال: الفقر الموت الاکبر.
على (ع) فرمود: فقر و بىچیزى مرگ بزرگ است.
مرگ کوچک این است که آدمى در بستر بمیرد و حیات مادیش پایان پذیرد، اما فقر مرگى است بزرگ، زیرا حیات انسانى و ارزش اجتماعى فقیر را در جامعه مىمیراند و شخصیت او را نابود
مىکند با آنکه حیات مادیش باقى است و به ظاهر زنده است.
و عنه علیهالسلام قال: ان الفقر مذله للنفس، مدهشه للعقل، جالب للهموم.
و نیز فرموده است: فقر و تهیدستى، نفس آدمى را خوار و زبون مىنماید، عقل را حیرتزده و مبهوت مىسازد و غمها و تاثرات را جلب مىکند.
در مقررات و قوانین دینى و همچنین در تعالیم اخلاقى و اجتماعى اسلام، فقرا و مستمندان از جهت اقتصادى و مالى و همچنین در سایر روابط عمومى مورد کمال حمایت و تکریماند و اولیاى گرامى اسلام عملا این وظیفهى مقدس را به بهترین وجه نسبت به آنان رعایت مىنمودند. توضیح دربارهى تمام ابعاد این موضوع نیاز به کتاب مستقلى دارد و در اینجا به مناسبت بحث، چند جملهى کوتاهى دربارهى بعضى از جهات به عرض شنوندگان محترم مىرسد. اول: زکات از جملهى درآمدهاى مهم بیتالمال مسلمین است و اولین مورد مصرف آن، به صریح قرآن شریف، فقرا هستند.
انما الصدقات للفقراء.
دوم، زکات فطر از جملهى فرایض دینى است و در سراسر جهان تمام مسلمانان واجد شرایط موظفاند به عدد همهى اعضاى خانوادهى خویش، از صغیر و کبیر، به فقرایى که استحقاق دارند بپردازند.
سوم، کفارات و جرایم که یکى از اقلام مهم پرداختهاى اسلامى است و در تمام دورهى سال جریان دارد، از جملهى مصارف قابل ملاحظهى آنها پرداختن به فقیران و سیر کردن گرسنگان است. کمکهاى
مردمى به عنوان صلهى رحم، همسایهى فقیر، عمل معروف، صدقات مستحب، و دیگر خدماتى از این قبیل بسیار است و دربارهى هر یک از آنها روایاتى رسیده که فقط به ذکر یک روایت دربارهى همسایه اکتفا مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله: لیس بمومن من بات شبعان ریان و جاره جائع ظمان.
رسول اکرم (ص) فرمود: مومن نیست کسى که شب کند در حالى که از غذا و آب سیر و سیراب است و همسایهاش گرسنه و تشنه.
رعایت احترام فقرا از جهت اخلاقى و اجتماعى نیز مورد کمال توجه پیشوایان دینى است.
عن الرضا علیهالسلام قال: من لقى فقیرا مسلما فسلم علیه خلاف سلامه على الاغنیاء لقى الله عز و جل یوم القیامه و هو علیه غضبان.
حضرت رضا (ع) فرمود: کسى که فقیر مسلمانى را ملاقات نماید، بر او سلام کند غیر از سلامى که به اغنیا مىنماید، در قیامت خداوند را ملاقات مىکند در حالى که به وى خشمگین است.
از جملهى توصیههاى اسلام به مسلمانان این است که در مقابل چشم فقرا و کودکانشان به داشتن نعمت تظاهر ننمایید و بر رنج و ناراحتى آنان نیفزایید. رسول اکرم صلى الله علیه و آله ضمن حدیثى وظایف اخلاقى همسایهاى را که در گشایش است نسبت به همسایهى بىبضاعت بیان نموده، از آن جمله فرموده است:
اذا اشتهى فاکهه فلیهد له فان لم یهد له فلیدخلها سرا و لا یعطى صبیانه منها شیئا یغایظون صبیانه.
اگر به میوه تمایل یافت، موقع خریدن براى خود قدرى هم براى همسایهى فقیر بخرد و به او اهدا نماید، و اگر براى همسایه نخرید، میوهاى را که براى خود و خانوادهى خویش خریدارى نموده، به طور پنهان داخل منزل ببرد و از آن میوه چیزى به طور آشکار به دست بچههاى خود ندهد تا بچههاى همسایه از دیدن میوه در دست آنان به غیظ نیایند و ناراحت نشوند.
اسلام به افراد عادى که در گشایشاند توصیه نموده تا در مقابل فقرا و تهیدستان، تظاهر به داشتن نعمت ننمایند و از این شدیدتر تکلیفى است که به رعایت فقرا به عهدهى پیشوایان عادل و درستکار قرار داده و على (ع) در این باره چنین فرموده است:
ان الله تعالى فرض على ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیره فقره.
خداوند به عهدهى ائمهى عدل و پیشوایان حق مقرر داشته که زندگى خود را با تنگى بگذرانند و خویشتن را با ضعفاى جامعه تطبیق دهند تا فقرا دچار هیجان نشوند و فقرشان مایهى هلاکشان نگردد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:42 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 145)
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تفتنى بالسعه، و امنحنى حسن الدعه، و لا تجعل عیشى کدا کدا.
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، سه درخواست از پیشگاه بارى تعالى مىنماید. اول: بار الها! با سعه و گشایش مالى مرا امتحان منما. دوم: بار الها! گذرانى خالى از رنج به من عطا فرما. سوم: بار الها! زندگیم را آمیخته به تعب و مشقت پى در پى قرار مده.
به خواست خداوند توانا، این سه جملهى دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است. ارادهى حکیمانهى بارى تعالى بر این تعلق گرفته است که به ادعاى ایمان کسانى که مىگویند «ایمان آوردهایم» اکتفا نکند، بلکه آنان را آزمایش نماید تا راستگویان از دروغگویان تمیز داده شوند و این برنامه در ادیان قبل از اسلام به موقع اجرا گذارده شده و در دین مقدس اسلام نیز ادامه یافته و همچنان ادامه خواهد داشت. قرآن شریف در این باره فرموده:
احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون. و لقد فتنا
الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین.
مردم گمان مىکنند که تنها به ادعاى ایمان آوردن واگذارده خواهند شد و آزمایش نمىشوند. چنین نیست. ما کسانى را که قبل از اسلام بودند امتحان نمودهایم تا گروه راستگو از دروغگو جدا شود.
الفتنه ما یتبین بها حال الانسان من الخیر و الشر. یقال: فتنت الذهب فى النار اذا جربته بها لتعلم انه خالص او مشوب.
«فتنه» عملى است که به وسیلهى آن حالت آدمى از خیر و شر آشکار مىگردد، «فتنهى طلا به آتش» وقتى گفته مىشود که آن را با آتش بیازمایى تا بدانى خالص است یا مشوب.
پیمبران الهى براى انسانسازى مبعوث شدهاند و کسانى به مقام انسانیت نایل مىگردند که به آنان ایمان بیاورند و به دستورشان عمل کنند. کسى که به دستور پیمبر مبعوث عمل نمىکند و فقط به زبان مىگوید: من به او ایمان آوردهام، همانند بیمارى است که به دستور پزشک متخصص عمل نمىکند، فقط از مراتب علمى او تمجید مىنماید و مىگوید: «من به این طبیب عالى قدر اعتقاد کامل دارم.». با این سخنان میانتهى و گفتههاى بدون عمل، نه مرض بیمار درمان مىشود و نه مدعى ایمان به مقام انسانیت مىرسد. اظهار ایمان به زبان آسان است و اطاعت عملى از دستور پیمبران مشکل، زیرا اطاعت عملى از دستور آنان مستلزم این است که مدعى ایمان، بسیارى از تمایلات نفسانى خود را واپس زند و از لذایذ متعددى که ناروا و غیرمشروع است، چشمپوشى نماید و این کار بسى دشوار و سنگین است. در اسلام فرقهاى به نام «مرجئه» به وجود آمد که مىگفتند:
«ایمان فقط اقرار به زبان است و بس و با وجود ایمان، ترک فرایض و ارتکاب گناهان، زیان و ضررى نمىرساند.»
قیل «المرجئه فرقه من المسلمین یقولون الایمان قول بلا عمل، یریدون انهم لو لم یصلوا و لم یصوموا لنجاهم ایمانهم.
گفته شده: مرجئه فرقهاى از مسلمین هستند که مىگویند ایمان، قول بدون عمل است و ارادهى آنان از این سخن آن است که اگر مومنین نماز نخوانند و روزه نگیرند، همان ایمان لفظى موجب نجاتشان خواهد شد.
المرجئه یعتقدون انه لا یضر مع الایمان معصیه کما انه لا ینفع مع الکفر طاعه. کانت المرجئه یقولون من لم یصل و لم یصم و لم یغتسل من جنابه و هدم الکعبه و نکح امه فهو على ایمان جبرئیل و میکائیل.
مرجئه عقیده دارند که با وجود ایمان، گناه مضر نیست همانطور که با وجود کفر، طاعت نفعى ندارد. مرجئه مىگویند: کسى که نماز نخواند، روزه نگیرد، از جنابت غسل نکند، کعبه را ویران نماید، با مادر خود بیامیزد، او با ایمان آوردن به زبان، همانند ایمان جبرئیل و میکائیل خواهد بود.
آلامیه که مىخواستند مستبدانه بر مردم حکومت کنند، تمام گناهان را بىپروا مرتکب شوند، به همهى منویات ظالمانهى خود جامهى عمل بپوشانند، با این همه بر کرسى خلافت تکیه زنند، خویشتن را جانشین پیمبر اسلام (ص) و فرمانرواى مسلمین بدانند، از وجود فرقهى ضالهى مرجئه استفاده نمودند، مورد حمایتشان قرار دادند، و همانند آنان
به زبان اظهار ایمان مىنمودند و در عمل از هیچ جنایتى فروگذار نمىکردند. عقیدهى ضد اسلامى مرجئه که با هواى نفس و شهوات غریزى مرد هماهنگ بود، براى دین مقدس اسلام خطر بزرگى به حساب مىآمد، زیرا مىتوانست مسلمانان ناآگاه از تعالیم الهى یا افراد سست عقیده را به خود جلب کند و رفتهرفته تعالیم اسلام در معرض خطر واقع شود. از این رو، ائمهى معصومین علیهمالسلام براى جلوگیرى از آن فکر مسموم، کوشش بسیار نمودند و پیوسته توصیه مىکردند که احادیث ما را به فرزندان و نوجوانان خویش بیاموزید قبل از آنکه فرقهى مرجئه در آنان اثر بگذارند و موجبات انحراف و ضلالتشان را فراهم آورند.
عن على علیهالسلام قال: علموا صبیانکم من علمنا. ما ینفعهم الله به، لا تغلب علیهم المرجئه برایها.
على (ع) فرمود: به فرزندان خود از علم ما بیاموزید آن را که خداوند از آن راه به آنان نفع مىرساند. مبادا که مرجئه با راى خود بر آنان پیروز گردد.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: بادروا احداثکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیه المرجئه.
امام صادق (ع) فرمود: شما براى آموختن حدیث به نوجوانانتان سبقت بگیرید، قبل از آنکه مرجئه بر شما پیشى گیرد و آنان را گمراه نماید.
به فضل الهى، سخنان ائمهى معصومین علیهمالسلام و مجاهدات اصحاب عالیقدر و بزرگوارشان اثر مفید گذارد و با حمایتهایى که زمامداران قدرتمند بنىامیه از مرجئه مىنمودند نتوانستند
در پیروان قرآن شریف نفوذ کنند و افکار آنان را از مسیر حق بگردانند. هم اکنون پس از گذشت قرون متمادى، مسلمانان دینشناس مىدانند که عمل صالح در شرع مقدس تا چه حد مورد توجه است، آگاهند که خداوند پیوسته مردم را با اعمالشان امتحان مىنماید و درستکاران را از نادرستان تمیز مىدهد. آزمایش و اختیار مردم مجارى متعددى دارد. یکى از آن مجارى، قدرت است: قدرت مال، قدرت مقام، قدرت جاه، قدرت کلام، و دیگر قدرتهایى از این قبیل. به طور کلى، به دست آمدن قدرت بیش و کم در مردم موثر است و تحولى در افکار و اعمالشان به وجود مىآورد، بعضى بر اثر پاکى نفس و کرامت خلق، افرادى شایسته و لایقاند و بر اثر قدرت پاکتر و بهتر مىشوند و خوب امتحان مىدهند، و بعضى سرافکنده از امتحان بیرون مىآیند. قرآن شریف دربارهى قدرت مالى فرموده است:
ان الانسان لیطغى. ان رآه استغنى.
آدمى بر اثر تمکن مالى از صراط مستقیم منحرف مىگردد و به سرکشى و طغیان گرایش مىیابد.
عن على علیهالسلام قال: المال ماده الشهوات.
على (ع) فرموده: مال، منشا و مادهى شهوات است، یعنى آدمى با تمکن مالى در مسیر شهوات و لذتگرایى قدم مىگذارد و در آن راه پیشروى مىکند و ممکن است به گناهانى بسیار بزرگ آلوده گردد.
امتحانات مالى به قدرى سنگین است که امام معصوم، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام، در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و لا تفتنى بالسعه.
بار الها! با گشایش و سعهى مالى، مرا مورد آزمایش قرار مده.
امتحان خداوند در زمینهى سعهى مال، حتمى و اجتنابناپذیر است. امام (ع) براى آنکه در معرض امتحانات سنگین قرار نگیرد، از خداوند مىخواهد که به او سعهى مالى و ثروت زیاد ندهد تا با آزمایشهاى سخت بارى تعالى مواجه نگردد. این جملهى دعا براى عموم مردم بسیار آموزنده است. آن حضرت با آنکه معصوم است و از خطایا منزه، براى آنکه در مضیقهى امتحان واقع نشود، از خداوند مىخواهد به او سعهى مالى ندهد، اما بعضى از افراد عادى در حال تهیدستى مىگویند: اگر خداوند به ما ثروت عنایت کند، چنین و چنان مىنماییم و بخوبى انجام وظیفه مىکنیم. ممکن است در آن موقع از روى خلوص و پاکى سخن بگویند، اما نمىدانند ثروت افکارشان را عوض مىکند، آنان را دگرگون مىسازد و ممکن است بر اثر امتحان مالى سقوط کنند و براى همیشه دچار بدبختى و سیهروزى گردند. به شرحى که توضیح داده مىشود، ثعلبه بن حاطب که از انصار بود، به این آزمایش سخت مبتلا گردید و از عهدهى امتحان برنیامد، زیرا بر اثر حب مال از پرداخت زکات واجب سر باز زد و خداوند دربارهى تخلف وى آیه نازل فرمود. او در ایام تهیدستى شرفیاب محضر رسول اکرم (ص) شد.
فقال للنبى صلى الله علیه و آله: ادع الله ان یرزقنى مالا. فقال یا ثعلبه: قلیل تودى شکره خیر من کثیر لا تطیقه، امالک فى رسول الله اسوه حسنه؟ ثم اتاه بعد ذلک. فقال یا رسولالله! ادع الله ان یرزقنى مالا و الذى بعثک بالحق لئن رزقنى الله مالا لاعطین کل ذیحق حقه. فقال صلى الله علیه و آله: اللهم ارزق ثعلبه مالا. قال فاتخذ غنما فنمت کما ینمو الدود. فضاقت علیه المدینه فتنحى
عنها. فنزل وادیا من اودیتها. ثم کثرت نموا حتى تباعد عن المدینه. فاشتغل بذلک عن الجمعه و الجماعه و بعث رسولالله (ص) الیه المصدق لیاخذ الصدقه فابى و بخل و قال ما هذه الا اخت الجزیه. فقال رسولالله: یا ویح ثعلبه و انزل الله تعالى: و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین. فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون.
به حضرت عرض کرد: از خداوند بخواهید که به من ثروت بدهد. حضرت فرمود: اى ثعلبه! مال قلیلى که بتوانى شکرش را ادا کنى بهتر از مال زیاد است که طاقت و تحملش را نداشته باشى. دفعهى دیگر باز شرفیاب محضر آن حضرت شد و درخواست خویش را تکرار نمود و عرض کرد: به خدایى که شما را براستى مبعوث نموده است، من قسم یاد مىکنم که اگر خداوند به من مالى بدهد، حق هر صاحب حقى را عطا خواهم نمود. در آن موقع پیمبر گرامى اسلام (ص) در پیشگاه الهى براى او دعا کرد و درخواست مال نمود. خداوند دعاى حضرت را مستجاب کرد. ثعلبه گوسفنددارى را آغاز نمود. خداوند به مالش برکت بسیار داد و با سرعت گوسفندان افزایش یافت تا جایى که دیگر نمىتوانست در شهر مدینه بماند. از مدینه دور شد و در یکى از وادیهاى اطراف مدینه مسکن گزید و گوسفندان را نگاهدارى مىکرد. طولى نکشید که در آنجا نیز دچار مضیقه شد. ناچار به نقطهى دوردستى رفت تا در آنجا بتواند گوسفندان را نگاهدارى کند. از طرف بارى تعالى امر گرفتن زکات صادر شد. پیمبر اکرم (ص) مامورینى به اطراف فرستاد، من جمله مامور پیغمبر نزد ثعلبه آمد. او از اداى زکات ابا کرد و
بخل نمود، گفت: زکات چیزى جز خواهر جزیه نیست و من جزیه نمىدهم. وقتى خبر این کلام به پیمبر اکرم (ص) رسید، فرمود: واى بر ثعلبه. سپس وحى آسمانى آمد: کسانى از مسلمانان با خداوند عهد و پیمان مىبندند که اگر بارى تعالى از فضل خود به ما عطا نمود، صدقه مىدهیم و از بندگان صالح خواهیم بود و چون فضل الهى به آنان رسید، بخل نمودند و از اداى وظیفه رویگردان شدند.
پس از نزول آیه، بعضى از دوستان ثعلبه نزد وى رفتند، او را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند که چرا زکات واجب را که امر الهى بود پرداخت ننمودى؟ دربارهى تو و عمل ناروایت آیه نازل گردید. ثعلبه سخت مضطرب شد، مقدارى از گوسفندان را با خود برداشت و به مدینه آمد و حضور رسول اکرم (ص) رسید. حضرت تا او را دید فرمود: یا ویل ثعلبه، واى بر او! ثعلبه با شرمسارى گفت: یا رسولالله! زکات آوردهام، بفرمایید از من تحویل بگیرند. حضرت فرمود: دربارهات آیه آمده، آیه را که نمىتوان از قرآن شریف حذف نمود. به این جهت زکات تو پذیرفته نمىشود و او را رد کرد. بعد از آنکه رسول اکرم (ص) از دنیا رفت، زکات را نزد ابىبکر برد، و بعد نزد عمر، هیچ یک از آن دو صدقهى او را قبول نکردند. و سرانجام با همان وزر و وبال و آلودگى به گناه از دار دنیا رفت.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 10:38 صبح دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(144 )
خداوند دربارهى منافقین دروغگو فرموده است:
یقولون بافواههم ما لیس فى قلوبهم و الله یعلم بما یکتمون.
به زبان چیزى را مىگویند که در دلشان نیست و خدا مىداند آنچه را که اینان کتمان مىنمایند.
بموقع است در اینجا توضیحى را به عرض شنوندگان محترم برساند. اگر کسى طبق علم و اعتقاد خویش سخن بگوید و علمش مطابق با واقع و نفس الامر باشد، کلام او صدق تام و تمام است.
صدق التام هو المطابقه للخارج و الاعتقاد معا.
صدق و راستى تام و کامل آن است که سخن گوینده مطابق با واقع و همچنین موافق با علم و اعتقاد وى باشد. اگر کسى سخن بگوید طبق علم و اعتقادى که دارد، ولى علمش مطابق با واقع نباشد، او در سخن صادق است اما صدقش تام و کامل نیست. اگر کسى سخنى بگوید مطابق با واقع و نفس الامر، اما به گفتهى خویش اعتقاد نداشته باشد، او دروغگوست و این مطلب صریحا در قرآن شریف آمده است.
اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون.
وقتى منافقین نزد تو آمدند و گفتند: شهادت مىدهیم که تو رسول خدایى و خدا مىداند که تو رسول او هستى و خداوند شهادت مىدهد که منافقین دروغ مىگویند.
منافقین به نبوت پیمبر گرامى (ص) که امرى است واقعى، شهادت مىدهند و خداوند نیز رسالت آن حضرت را تایید مىنماید، اما چون منافقین برخلاف اعتقاد خود سخن مىگویند، پروردگار آنان را دروغگو خوانده است.
امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه الهى عرض مىکند:
وهب لى صدق الهدایه.
بار الها! مرا از موهبت هدایت صادقانه برخوردار فرما.
مقصود امام (ع)، هدایت مردم به تعالیم قرآن شریف و ارائهى راه خودسازى و نیل به مقام شامخ انسانیت است. از آنچه مذکور افتاد به این نتیجه مىرسیم که هدایت مردم با صدق تام و کامل، زمانى تحقق مىیابد که حتما واجد دو شرط اصلى و اساسى باشد: اول، کسى که واضع مقررات و تعالیم هدایت است باید خود، تمام حقایق نجاتبخش و سعادت آفرین را آنطور که هست بداند و همهى مواد هدایتش طبق واقع و نفسالامر باشد تا بتواند مردم را به سرمنزل انسانیت برساند و ایصال به مطلوب بنماید. دوم، آن کس که مىخواهد برنامهى هدایت واقعى را بین مردم نشر دهد و به آنان ابلاغ نماید، باید خود به آن مومن باشد تا بر وفق عقیده سخن بگوید و هر چه بیشتر و بهتر در جامعه اثر بگذارد و این هر دو شرط در هدایت تشریعى دین مقدس اسلام وجود دارد. اما شرط اول، واضع قوانین و مقررات هدایت در شرع اسلام، ذات اقدس الهى است، آن کس که خود آفریدگار بشر و خالق تمام عوالم هستى است، او که علم نامحدودش به حقایق اشیاء احاطه دارد و از کوچکترین موجود جهان هستى آگاه است.
و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فى الارض و لا فى السماء.
از علم پروردگار تو، ذره و کوچکتر از ذره در زمین و آسمان پنهان نیست.
پس آنچه در اسلام براى هدایت مردم به عنوان روا یا ناروا معرفى شده، از ناحیهى بارى تعالى و طبق واقع و نفس الامر است و بر اثر تخلف هر یک از آن دو، به نسبت یا خیرى از دست مىرود یا آنکه شرى به بار مىآید. پس هدایت نجاتبخش یعنى هدایتى که تعالیمش مطابق با واقع است و کمترین دستور انحرافى در آن راه ندارد، هدایت حضرت بارى تعالى است و این آیه در قرآن شریف، مبین این حقیقت است:
قل ان هدى الله هو الهدى.
پیمبر گرامى! به مردم بگو هدایت الهى است که هدایت واقعى و منطبق با حقیقت و نفس الامر است.
اما شرط دوم: تبلیغ کننده و نشر دهندهى برنامهى هدایت بارى تعالى حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله، رسول معظم اسلام است و او خود به تمام دقایق وحى و برنامهى هدایت پروردگار ایمان قطعى دارد. قرآن شریف در این باره فرموده است:
آمن الرسول بما انزل الیه من ربه.
پیشواى اسلام به آنچه از طرف بارى تعالى بر وى نازل شده است، ایمان دارد.
بنابراین، او در تبلیغ اسلام بر اساس ایمان و به انگیزهى اعتقاد سخن مىگوید و این معناى صدق تام و تمام است، زیرا از طرفى اصل
تعالیم شرع اسلام مربوط به خداوند عالم به واقعیتها و حقایق است و از طرف دیگر گویندهى آن از روى اعتقاد واقعى سخن مىگوید. براى نیل به هدایت راستین هداه الهى باید مشکلات بسیارى را تحمل نمود و منازل سخت و راههاى صعبالعبورى را پیمود تا به هدف عالى انسانیت دست یافت. غلبه بر هواى نفس و مهار کردن غرایز کور و بیشعور یکى از موانعى است که به دشوارى مىتوان از آن گذشت، زیرا هوى و غرایز به کشش طبیعى، طالب آزادى بىقید و شرطاند و مىخواهند هیچ مانعى سد راهشان نشود. اما پیمودن مدارج کمال و رسیدن به مقام رفیع انسانیت ایجاب مىکند که مردم پیروى هوى را ترک گویند، دعوت راهنماى الهى را اجابت نمایند، و غرایز را در حدود مصلحت و طبق هدایت خداوند اقناع نمایند وگرنه دچار ضلالت و گمراهى مىشوند و از اوج انسانیت به حضیض حیوانیت سقوط خواهند نمود. قرآن شریف در این باره فرموده:
فان لم یستجیبوا لک فاعلم انما یتبعون اهواءهم و من اضل ممن اتبع هواه بغیر هدى من الله.
پیمبر گرامى! اگر دعوتت را اجابت ننمایند، بدان که اینان پیرو هواى نفس خویش هستند و کدام انسان گمراهتر از کسى است که از هواى نفس خود تبعیت کند، بدون آنکه از راهنمایى خداوند استفاده نماید.
آفریدگار توانا به مشیت حکیمانهى خود، هواى نفس و غرایز را که عامل موثر بقاى فرد و نوع است، در وجود انسان و حیوانات مستقر فرموده، با این تفاوت که حیوانات به هدایت تکوینى خداوند مجازند
غرایز خود را آزادانه و بدون قید و شرط اعمال نمایند، اما انسان موظف است هواى نفس و غرایز خویش را با هدایت تشریعى بارى تعالى تعدیل کند و آنها را با اندازهگیرى صحیح و در حدود مصلحت اقناع نماید، زیرا حیوان موجودى است یک بعدى، حیوان ساخته شده، به غرایز حیوانى مجهز گردیده، و در دوران حیات کارى جز اعمال غرایز و بروز دادن خلق و خوى حیوانى ندارد. اما انسان موجودى است دو بعدى و با دارا بودن جنبهى حیوانى، واجد مزایاى انسانى و حامل روح الهى است. او داراى ودایع اختصاصى و ذخایر الهامى است، قابلیت و استعدادش براى پیمودن مدارج کمال، نامحدود است. خداوند، زمین و محتویاتش را مسخر او ساخته و به وى اجازهى بهرهبردارى داده است، صفات عالى انسانى از قبیل اداى امانت، وفاى به عهد، انصاف، راستگویى، و دیگر مزایا را به وى الهام فرموده و به طور فطرى مجذوب آنهاست، اگر بخواهد غرایز را بىقید و شرط اقناع نماید باید در مواقعى که با گناه مواجه مىشود، براى ارضاى غریزهى جنسى، حب مال، میل به مقام، دست یافتن به تمنیات، و دیگر امورى از این قبیل به انسانیت و سجایاى انسانى پشت پا بزند، برخلاف انصاف عمل کند، در امانت خیانت نماید، مرتکب نقض عهد شود، دروغ بگوید، فریب دهد، و دیگر اعمالى از این قبیل. ارضاى غرایز از مجارى خلاف فطرت، حرکتى ضد انسانى و منافى با تعالى و تکامل شایستهى مقام رفیع انسان است. بنابراین، کسى که مىخواهد انسان باشد و با صفات انسانى زیست کند، انسان بمیرد، و در قیامت انسان محشور گردد، باید بر هوى و تمنیات نفسانى خویش حاکم گردد، غرایز را تعدیل نماید، خواهشهاى نفسانى را در حدود مصلحت و با رعایت شان انسان برآورده سازد، هواى نفس را با هدایت تشریعى بارى تعالى تطبیق دهد، از
راهنماییهاى رجال الهى و مردان صادقالقول پیروى کند، چنین انسانى مصداق واقعى این حدیث شریف خواهد بود:
عن على علیهالسلام قال: طوبى لمن غلب نفسه و لم تغلبه و ملک هواه و لم یملکه.
على (ع) فرموده: خیر و امنیت براى کسى است که بر نفس خود غلبه کند و مغلوب نفس نشود، مالک هواى خویشتن باشد و مملوک هوى نگردد.
برعکس، کسانى که مطیع هواى نفس و اسیر غرایز خویشتن هستند، عالیترین کوشش و سعیشان در خوردن و ارضاى غریزهى جنسى به کار مىرود و به تعالى معنوى و شان روحانى خود توجهى ندارند، از مقام شایستهى انسان محروماند، و از فیض و رحمت بارى تعالى دور.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ابعد ما یکون العبد من الله عز و جل اذا لم یهمه الا بطنه و فرجه.
امام صادق (ع) فرمود: بزرگترین عاملى که موجب دورى بنده از خداوند مىشود، این است که از خود همت بلند و عالى نشان ندهد، مگر در مورد شکم و شهوت جنسى.
نتیجه آنکه: امام سجاد (ع) در جملهى سوم درخواست خود، از خداوند تقاضاى هدایت صادقانهى مردم را مىنماید. و اگر مردم بخواهند از هدایت صادقانه که هدف رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلام بوده، برخوردار گردند باید موانع را از ضمیر خود برطرف کنند و بالاترین مانع در وجود آنها پیروى از هواى نفس و ارضاى غرایز بىقید و شرط است.
کسانى که بندهى هوى و مطیع غرایزند، نمىتوانند از هدایت صادقانهى راهنمایان الهى برخوردار گردند و این محرومیت ناشى از خود آنهاست.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
12
:: بازدید دیروز ::
31
:: کل بازدیدها ::
188009
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::