تنزیل نور


ساعت 12:1 عصر سه شنبه 87/11/29

شرح دعای مکارم الاخلاق(15 )

 بسم الله الرحمن الرحیم 

و اغننى و اوسع على فى رزقک، و لا تفتنى بالنظر. 

 بار الها آنقدر مرا غنى بنما و از مال دنیا برخوردارم ساز که به مردم نیاز نداشته باشم، و روزیت را بر من وسعت بخش تا خانواده‏ام در گشایش باشند و مرا با نگاه و التفات به اموال ثروتمندان آزمایش منما. 

این چند جمله، به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است و چون در این عبارت کلمه «غنا» و همچنین کلمه‏ى «وسعت رزق» آمده و قهرا بحث غنا و فقر در میان مى‏آید لازم است راجع به روایاتى که درباره‏ى خوبى فقر یا بدى آن آمده و همچنین در خوبى غنا یا بدى آن روایت شده بحث شود تا شنوندگان محترم متوجه گردند که آن فقرى که در اسلام ممدوح و پسندیده است کدام است و آنکه مذموم و ناپسند است کدام. و همچنین معلوم شود که غناى ممدوح و پسندیده کدام است و غنا و ثروت مذموم کدام. در این باره با استفاده از روایات و اخبار، به خواست خداوند، مطلب بر شنوندگان گرامى روشن مى‏شود. در شروع به بحث این مطلب، در مقدمه، لازم است 

عرض شود که فقر و غنا مقول به تشکیک و داراى درجات و مراتب‏اند، و مدح و ذمى که راجع به فقر و غنا شده ناظر به درجات ممدوح و مذموم آن دو است و براى بیان این مطلب معروض مى‏گردد که گاهى یک نفر، آنقدر فقیر و تهیدست است که به قدر حداقل مخارج روزش را ندارد و گرسنه است، این یک فقیر است در حد اعلاى فقر. یک نفر دیگر فقیرى است که به قدر نان خالى غذا دارد، اما از سایر نعمتهایى که در یک وعده‏ى غذا سزاوار است که مورد استفاده باشد محروم و فاقد آنهاست. این هم یک درجه از فقر. یک درجه‏ى دیگر فقر این است که به قدر کفاف و با یک وسعت متناسب در زندگى دارد لکن از مال بسیار محروم است، این هم یک درجه‏ى دیگر فقر است. در غنا هم عینا همین طور است: گاهى یک نفر غنى است، یعنى در حدى که به مردم نیاز ندارد و دست تمنى به سوى کسى دراز نمى‏کند و زندگیش بالنسبه با وسعت مى‏گذرد، این یک قسم غناست. قسمى دیگر از غنا این است که ذخیره‏ى غذاى سالانه‏ى خود را در منزل دارد و از نظر زندگى خود و عائله‏اش مطمئن است، این هم قسمى دیگر از غنا. اما غناى سوم براى کسى است که سرمایه‏دار است و اموال بسیار گرد آورده و با حرص و ولع، على‏الدوام، در پى جمع مال و اندوختن ثروت مى‏رود و تمام عمرش در این راه مصروف مى‏گردد، این هم قسم سوم در امر ثروت. هر کدام از این اقسام فقر و غنا از نظر اخبار داراى معیارهایى است که اگر افراد به آنها توجه کنند مدح و ذم فقر و غنا را به خوبى درک مى‏نمایند. 

اولین موضوعى که در بحث فقر و غنا باید از نظر دینى مورد توجه قرار گیرد این است که اسلام دین کار و فعالیت و آیین سعى و 

عمل است. تمام مردم براى تامین زندگى با عزت و شرافتمندانه باید از پى کار و کوشش بروند و در جامعه وجودى موثر باشند، و اگر کسانى از کار شانه خالى کنند و براى تامین مایحتاج زندگى خود دنبال کار نروند در اسلام، مورد بدبینى و انزجارند. 

عن ابیجعفر علیه‏السلام قال: قال موسى یا رب! اى عبادک ابغض الیک؟ قال: جیفه باللیل و بطال بالنهار. 

امام باقر (ع) فرمود که حضرت موسى بن عمران به پیشگاه خدا عرض کرد، بار الها! کدامیک از بندگانت نزد تو بیشتر مورد بغض و بدبینى هستند؟ فرمود: آن کسى که در شب مانند مردارى در رختخواب افتاده و در روز، عمرش در جامعه به بطالت مى‏گذرد و کار نمى‏کند و مى‏خواهد از دسترنج مردم ارتزاق نماید. 

اولیاى گرامى اسلام آنقدر به کار کردن مسلمانان مصر بودند و مى‏خواستند زندگانى آنان با عزت بگذرد که اگر در مواقعى افرادى نقص عضوى مى‏داشتند باز هم به آنان تاکید مى‏کردند که از عضو سالم خود استفاده کنند و به کار اشتغال یابند. در این باره حدیثى از امام صادق (ع) است: 

ان رجلا اتاه فقال: انى لا احسن ان اعمل عملا بیدى و لا احسن ان اتجر و انا محارف محتاج، فقال: اعمل و احمل على راسک و استغن عن الناس. 

مردى به حضور امام صادق (ع) آمد و گفت: یابن رسول الله! من انسانى هستم که نمى‏توانم با دستم کار کنم- گویى دستش عیبى داشته که فاقد قدرت کار بوده- و سرمایه‏اى هم ندارم که 

تجارت کنم و نیازمند و محتاجم. حضرت دید که سر و گردن او سالم است. فرمود عمل کن، کار کن و کالا را با سر خود حمل نما و از مردم بى‏نیاز باش. 

قال على علیه‏السلام: ان یکن الشغل مجهده فاتصال الفراغ مفسده. 

على (ع) فرموده: اگر تن دادن به شغل مایه‏ى زحمت و تعب است بیکارى دائم نیز باعث نادرستى و فساد است. 

عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: ملعون من القى کله على الناس. 

رسول اکرم فرموده است: رانده و مطرود درگاه باریتعالى است آن کسى که بار زندگى خود را بر دوش دگران بیفکند و بخواهد از دسترنج مردم ارتزاق نماید. 

به موجب روایات بسیارى که رسیده است، ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام خود کار مى‏کردند و در اراضى زراعى سعى و کوشش مى‏نمودند تا نانى از راه کشاورزى به دست آورند. علاوه بر اینکه خودشان به کار اهمیت مى‏دادند، کارگران زحمتکش را نیز احترام بسیار مى‏نمودند و آنان را مورد تقدیر و تشویق قرار مى‏دادند. 

روى انس بن مالک ان رسول الله صلى الله علیه و آله لما اقبل من غزوه تبوک استقبله سعد الانصارى فصافحه النبى (ص) ثم قال له: ما هذا الذى اکنب یدیک. قال: یا رسول الله! اضرب بالمر و المسحاه فانفقه على عیالى. فقبل یده رسول الله (ص) و قال هذه ید لا تمسها النار. 

انس بن مالک مى‏گوید: موقعى که رسول اکرم از جنگ 

تبوک مراجعت مى‏کرد، سعد انصارى به استقبال آمد. حضرت با او مصافحه کرد و دست سعد را زبر و خشن دید. فرمود چه صدمه و آسیبى به دستت رسیده است. عرض کرد: یا رسول الله من با وسایل کشاورزى کار مى‏کنم و درآمدم را خرج معاش خانواده‏ام مى‏نمایم. رسول اکرم دست او را بوسید و فرمود: این دستى است که آتش با آن تماس پیدا نمى‏کند. 

اگر کسى آماده‏ى کار کردن هست، لکن به علت فرسودگى و ضعف شدید یا بیمارى، قدرت کار ندارد و حداقل امرار معاش و سد جوع در دسترسش نیست، او فقیر و گرسنه است و این فقر بى‏اندازه مذموم است زیرا چنین فقرى ممکن است آدمى را به گناه و ناپاکى، به دزدى و تجاوز به اموال مردم، یا به کفرگویى و اسائه به مقام مقدس باریتعالى وادار نماید. این فقر در نظر اسلام بسیار مذموم است و در این باره روایات بسیارى رسیده، از آن جمله است: 

الفقر سواد الوجه فى الدارین. 

اینچنین فقر، روسیاهى در دنیا و آخرت است. 

کاد الفقر ان یکون کفرا. 

این قبیل فقرها ممکن است به کفر و بى‏دینى منجر گردد. 

عن على علیه‏السلام قال: الفقر یخرس الفطن عن حجته، و المقل غریب فى بلدته. 

على (ع) فرموده است: انسانى که فقیر است در مقام استدلال، زبانش بند مى‏آید، و افراد کم‏بضاعت در بلد خود همانند غریبان زندگى مى‏کنند. 

این فقر است که نبى اکرم درباره‏ى آن فرموده است: 

اللهم انى اعوذبک من الکفر و الفقر. فقال رجل: ایعدلان؟ قال: نعم. 

رسول اکرم فرمود: بار الها! من از کفر و از فقر به تو پناه مى‏برم. مردى که این جمله را از حضرت شنید عرض کرد: یا رسول الله! آیا کفر و فقر، معادل یکدیگرند؟ حضرت در پاسخ فرمود بلى. 

خلاصه اینکه فقرى که آدمى فاقد حداقل زندگى باشد و نتواند سد جوع نماید بسیار مذموم است و آدمى را در خطر گناهان دنیوى و اخروى مى‏اندازد و روایات در این باره بسیار آمده که بعضى از آنها مذکور افتاد. 

فقر ممدوح که در روایات آمده آن فقرى است که انسان به قدر کفاف و آن مقدارى که براى خود و خانواده‏اش لازم است و کفایت مى‏کند واجد باشد و این زندگى که هم آبرو محفوظ است و هم اسیر ثروتمندى و سرمایه‏دارى نیست آنقدر محبوب رسول اکرم بود که دعا مى‏کرد و مى‏گفت: 

اللهم اجعل قوت آل محمد کفافا. 

بار الها! قوت و غذاى آل محمد را به قدر کفاف قرار ده، یعنى آن مقدارى که زندگى به اندازه اداره شود ولى آل پیغمبر در صف سرمایه‏داران و ثروتمندان نباشد. 

قال رسول الله صلى الله علیه و آله: طوبى لمن اسلم و کان عیشه کفافا. 

پیغمبر مى‏فرمود: خوشا به حال آن انسانى که اسلام آورد و معاش او به قدر کفاف باشد، یعنى درآمدش براى زندگیش وافى و کافى باشد. 

رسول اکرم با جمعى در بیابان به کسى که شترانى را به چرا برده بود و تحت مراقبت داشت گذر کردند. حضرت از او درخواست نمود که مقدارى شیر بدهد که آنان بنوشند. جواب داد: شیرى که در پستان شتران است براى صبح است و آنچه دوشیده‏ایم و در ظرف است براى شب، و خلاصه، به حضرت جواب مثبت نداد. پیغمبر اکرم درباره‏ى او دعا کرد، گفت: 

اللهم اکثر ماله و ولده. 

بار الها! مال و فرزندان او را بسیار گردان. 

بعد از آنجا گذشتند و به کسى رسیدند که به چراندن گوسفندان اشتغال داشت. براى گرفتن شیر، نزد او فرستاد. آن مرد رفت و آنچه در پستانهاى گوسفندانش بود دوشید و آنچه را هم که در دست داشت نیز آورد و به حضرت تقدیم نمود و بعد هم گوسفندى آورد و گفت: اینها چیزى بود که در نزد من بود و اگر میل دارى باز زیادتر کنم. 

قال رسول الله: اللهم ارزقه الکفاف. 

پیغمبر درباره‏ى او دعا کرد و گفت: بار الها! به او به قدر کفاف عنایت بفرما. 

فقال له بعض اصحابه، یا رسول الله: دعوت للذى ردک بدعاء عامتنا نحبه و دعوت للذى اعطاک بدعاء کلنا نکرهه. فقال: ان ما قل و 

کفى خیر مما کثر و الهى. 

وقتى پیغمبر، دعاى دوم را درباره‏ى مردى که صاحب گوسفندان بود نمود بعضى از اصحاب گفتند: یا رسول الله! درباره‏ى آن کسى که شما را رد کرد دعایى نموده‏اى که تمام ما آن دعا را دوست داریم، و درباره‏ى کسى که به شما اعطاى شیر نمود دعایى فرمودى که هیچیک از ما به آن دعا میل نداریم. حضرت فرمود: آنچه کم باشد و امر زندگى را کفایت کند بهتر از مال بسیار است که آدمى را غافل کند و انسان را از مسیر فضیلت منحرف نماید. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 11:56 صبح سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق(14 )

    قال ابوذر رضى الله عنه قال لى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: الا اعلمک بعمل خفیف على البدن ثقیل فى المیزان. قلت بلى یا رسول الله. قال: هو الصمت و حسن الخلق و ترک ما لا یعنیک. 

    رسول اکرم صلى الله علیه و آله به ابوذر غفارى فرمود: آیا نمى‏خواهى ترا عملى تعلیم کنم و آگاه سازم که بر بدنت خفیف است و ثقل و سنگینى ندارد اما در میزان عملت در قیامت بسیار وزین و سنگین است؟ ابوذر گفت: بلى یا رسول الله، بفرمایید. گفت: آن عملى که در قیامت وزین و سنگین است یکى صمت و سکوت است و یکى حسن خلق است و دیگر آنکه سخن گفتن را در چیزى که مورد ابتلا و احتیاج تو نیست ترک کنى. 

    موعظه‏ى لقمان به فرزندش که در حدیث امام صادق (ع) مذکور افتاد حاوى چهار مطلب است که در قیامت، مورد سوال قرار مى‏گیرد: اول آنکه جوانیت را چگونه نابود ساختى، دوم آنکه عمرت را در چه راه فانى نمودى. شخصى که سخن مى‏گوید عمر خود را مصرف مى‏کند و این سرمایه‏ى گرانقدر را به جریان مى‏اندازد. اگر سخنش صحیح و مرضى خداوند باشد یا نفع دنیوى عایدش مى‏گردد یا نفع  اخروى. اگر سخنان لغو و بیهوده باشد، عمرش مصروف مى‏گردد و از سرمایه‏ى عمرش کاسته مى‏شود اما به هیچوجه نفعى نمى‏برد و در قیامت، مورد سوال قرار مى‏گیرد که چرا سخنانى اینچنین گفتى و سرمایه‏ى عمر را بیهوده بر باد دادى. نکته‏ى قابل ملاحظه این است که سخنان لغو و بیهوده نه تنها عمر گوینده را تضییع مى‏کند، بلکه عمر شنونده نیز به هدر مى‏رود و او هم ضرر مى‏کند. بدبختانه در بعضى از مواقع سخنان غیرضرورى یا سوالات بى‏فایده منجر به گناه مى‏شود و گوینده و شنونده اغلب در معرض آلودگى قرار مى‏گیرند و استحقاق کیفر مى‏یابند، مثلا در ماه مبارک رمضان کسى از دیگرى مى‏پرسد: روزه‏دارى یا نه؟ این از سوالاتى بسیار بى‏فایده و لغو است، ولى زیانبار. اگر شخص مورد سوال، به علت بیمارى روزه ندارد و نمى‏خواهد بیمارى خود را به زبان بیاورد و به کسى بگوید، یا باید در پاسخ سائل، دروغ بگوید و جواب دهد: روزه دارم. اگر بگوید بیمارم و روزه ندارم آن سائل مى‏پرسد: چه بیمارى باعث شده است که روزه را افطار کرده‏اى؟ آن مرد نمى‏خواهد بیمارى خود را بگوید، شاید تند شود و بگوید: به تو مربوط نیست. این جمله، او را تحقیر مى‏کند و سوال کننده را شرمنده مى‏سازد. و اگر روزه دارد و نمى‏خواهد ریاکارى و خودنمایى کند، اگر بگوید روزه دارم جنبه‏ى ریا پیدا مى‏کند، اگر به او پاسخ ندهد و اعتنا نکند او را تحقیر نموده است، و در هر حال، سخنان بیهوده مشکلاتى به بار مى‏آورد و گاهى مستلزم گناه مى‏گردد و به فرموده‏ى امام صادق (ع) تمام این حرفها که مصرف کننده‏ى عمر است در قیامت، مورد سوال واقع مى‏شود و از او مى‏پرسند: چرا عمرت را در مجارى باطل و سخنان لغو مصرف نموده‏اى. 

    سومین سوالى که در قیامت مى‏شود و در حدیث امام صادق (ع) آمده راجع به «مال» است. از او مى‏پرسند: مالى را که به دست آوردى از چه مجرا بوده و آن را از چه طریق کسب کرده‏اى؟ 

    چهارم مى‏پرسند: مال به دست آورده را چگونه صرف نموده و با آن چه عملى انجام داده‏اى؟ این دو مطلب هم، به نوبه‏ى خود، بسیار مهم است و افراد متدین باید کاملا درباره‏ى آن دقیق باشند. فردى که براى اداره‏ى زندگى و حفظ آبروى خود و تامین مصارف زن و فرزند دنبال تهیه‏ى مال مى‏رود عملش مقدس است و اسلام به آن اهمیت داده و حتى در بعضى از روایات آمده که: انسانى که براى زن و فرزندش زحمت مى‏کشد همانند مجاهدى است که در راه خدا شمشیر مى‏زند، اما اگر فردى لاابالى و گناهکار از پى تحصیل مال مى‏رود و باک ندارد که مال حلال باشد، حرام باشد، براى خودنمایى برود یا براى سوزاندن دل مردم، این انسانى که در امر مال، بى‏باک است رسول اکرم درباره‏ى او به ابوذر غفارى فرموده است:  یا اباذر! من لم یبال من این اکتسب المال لم یبال الله عز و جل من این ادخله النار. 

    اى اباذر! کسى که باک ندارد که از چه راه کسب مال کند و مقید به حلال و حرام آن نیست، خدا هم باک ندارد که او را از چه درى وارد جهنم نماید. 

    صرف مال نیز مانند کسب مال، در قیامت، از مواد مورد پرسش خداوند است. مال به دست مى‏آورد اما گاهى آن را در راه قمار صرف مى‏کند، در راه مشروب خرج مى‏نماید، گاه‏گاهى به  صورت میهمانى صرف تبذیر نعمتهاى خدا مى‏کند، اسراف مى‏نماید، در محیطى که افراد گرسنه بسیار است این مقدار غذاى زاید را در زباله و خاکروبه‏ها مى‏ریزد و این عمل موجب تحریک دشمنى و عداوت مى‏شود و بر اثر دشمنى، ماده‏ى فساد اجتماعى تحقق مى‏یابد و گاهى حوادثى مرگبار دامنگیر جامعه مى‏گردد. در قرآن شریف آمده است:  و لا تطیعوا امر المسرفین. الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون. 

    خداوند، مسلمانان را از پیروى اسرافگران برحذر داشته و فرموده است از اینان اطاعت ننمایید که این گروه افسادگرند، جامعه را به هم مى‏ریزند و در راه صلاح مردم قدمى برنمى‏دارند. 

    جمله‏ى دوم این قسمت از دعاى «مکارم‏الاخلاق» پس از ذکر صلوات، از خدا مى‏خواهد که مرا به کارهایى وادار نما که فرداى قیامت از من سوال خواهى نمود و نمونه‏هایى از آن قبیل کارها مذکور افتاد. 

    حضرت زین‏العابدین (ع) در جمله‏ى سوم دعا، که آخرین قسمت بحث امروز است، به پیشگاه الهى عرض مى‏کند:  و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له. 

    بار الها! توان و نیروى مرا در طول ایام زندگى به راهى قرار ده که مرا براى آن آفریده‏اى. 

    در قرآن شریف آمده است:  ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون.  خداوند مى‏فرماید: من جن و انس را نیافریده‏ام مگر براى  عبادت. 

    اگر کلمه‏ى عبادت به معناى وسیعى که در آیات و اخبار آمده روشن گردد هدف خداوند از خلقت انسان به خوبى واضح مى‏شود. عبادت، در قرآن شریف، گاهى به معناى پرستش آمده است و گاه به معناى اطاعت. یک جا از قول ابراهیم خلیل مى‏فرماید:  اتعبدون ما تنحتون. 

    آیا بتهایى را که خود تراشیده‏اید پرستش مى‏نمایید؟ 

    در جایى دیگر به معناى اطاعت آمده است:  الم اعهد الیکم یا بنى‏آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین. 

    اى اولاد آدم! آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را اطاعت نکنید زیرا او دشمن آشکار شماست؟ 

    در روایات اولیاى گرامى اسلام نیز در بعضى از مواقع عبادت به معناى پرستش آمده است مانند اخبارى که درباره‏ى بت‏پرستى رسیده یا درباره‏ى ریاکارى افراد. در این مقام، اهل‏بیت رسول اکرم هدفشان پرستشهاى نابجاست. اما درباره‏ى عبادت بت، اخبار بسیار است، حتى علاوه بر اینکه خود عبادت مى‏کردند فرزندان را در مقابل بت قربانى مى‏نمودند. و اما درباره‏ى ریا هم اخبار بسیار دارد، کسى که نماز مى‏خواند و تنها توجهش جلب قلوب مردم و بهره‏مندى از مقاصد مادى است او خدا را نمى‏پرستد، مردم را مى‏پرستد یا منافع مادى خود را، اما درباره‏ى اینکه عبادت به معناى «اطاعت» به کار برده شده، آن هم در روایات بسیار است. 

    عن على علیه‏السلام قال: سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله  یقول: من اطاع مخلوقا فى غیر طاعه الله جل و عز فقد کفر و اتخذ الها من دون الله. 

    على (ع) مى‏فرمود، من از پیمبر گرامى شنیده‏ام که مى‏فرمود: هر کس مخلوقى را در غیر طاعت الهى اطاعت کند بدون تردید کافر شده و اله یا معبودى غیر خدا را براى خود برگزیده است. 

    در حدیث دیگر: 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: من اطاع رجلا فى معصیه فقد عبده. 

    اگر انسانى مردى را در یکى از گناهان اطاعت کند بى‏تردید آن مرد، معبود واقع شده و اطاعت کننده او را بندگى نموده است. 

    خداوند در قرآن شریف درباره‏ى بعضى از کسانى که على‏الظاهر ایمان مى‏آورند آیه‏اى آورده که این است:  و ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون.  بیشتر این مردم، بظاهر ایمان نمى‏آورند الا اینکه در واقع مشرک‏اند. 

    در ذیل این آیه، امام صادق (ع) در دو حدیث دو بیان دارد: 

    بیان اول این است که مى‏فرماید:  یطیع الشیطان من حیث لا یعلم فیشرک به. 

    شیطان را به طور ناآگاه اطاعت مى‏کند و بر اثر این اطاعت، به خدا شرک مى‏آورد. 

    در حدیث دیگر باز در بیان این آیه مى‏فرماید:  شرک طاعه و لیس شرک عباده. 

    شرکى که در این آیه آمده است شرک طاعت است نه شرک عبادت. 

    از آنچه مذکور افتاد روشن شد که کلمه‏ى عبادت، به موجب آیات و اخبار، گاهى به معناى پرستش است و زمانى به معناى اطاعت. وقتى خدا در قرآن مى‏فرماید:  ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. 

    من جن و انس را نیافریده‏ام مگر براى عبادت، یعنى براى اینکه خدا را بپرستند و بى‏قید و شرط، از او اطاعت نمایند و بس. پس عبادت حاوى این دو معنى شد و در آیه‏ى دیگر مى‏فرماید:  و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم. 

    مرا عبادت کنید که عبادت من صراط مستقیم و راه صلاح و فلاح و رستگارى است. 

    پس ما مى‏توانیم بگوییم که خداوند انسان را نیافریده و جنیان را خلق نکرده، مگر براى پیمودن صراط مستقیم، خواه صراط مستقیم از نظر عبادت خدا باشد و خواه از نظر اطاعت باریتعالى. پیمودن صراط مستقیم، مایه‏ى تعالى و تکامل است، وسیله‏ى آشکار شدن کمالات معنوى و استعدادهاى درونى است، پیمودن صراط مستقیم، آدمى را به اعلى علیین مى‏برد: 

    طیران مرغ دیدى توز پایبند شهوت    بدرآى تا ببینى طیران آدمیت 

    رسد آدمى به جایى که به جز خدا نبیند   بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت 

    قرآن مى‏فرماید:  لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم. 

    ما انسان را در بهترین سازمان آفریده‏ایم. 

    و اگر این سازمان قابل و لایق، در راه صراط مستقیم به کار افتد حتما به عالیترین مقام، به اعلى علین مى‏رسد، اما اگر از صراط مستقیم، منحرف گردد و به کجروى گرایش یابد، زبان از صراط مستقیم خارج شود، قلم و قدم بیرون رود، آدمى از نظر گفتار و رفتار منحرف گردد، و خلاصه، صحبت از عبادت غیر خدا و اطاعت غیر باریتعالى به میان بیاید در نتیجه، مصداق آن جمله‏ى بعد از آیه مى‏شود:  ثم رددناه اسفل سافلین. 

    به پست‏ترین وضعیت و بدترین جریان، سقوط مى‏کند و راه نابودى و تباهى را در پیش مى‏گیرد. 

    پس امام سجاد (ع) که در جمله‏ى سوم بحث امروز عرض مى‏کند: و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له، معناى کلامش این است: 

    بار الها! در تمام ایام عمر توان مرا در صراط مستقیم خودت به کار بر، یعنى در عبادتت، زیرا عبادت خدا و اطاعت از او صراط مستقیم الهى است و صراط مستقیم خدا راهى است که اگر انسانى آن را درست بپیماید به تمام کمالات انسانى نایل مى‏شود و هدفى که خدا در خلقت انسان داشته در وجود آن انسان تحقق مى‏یابد. هدف خداوند در آفرینش انسان، تعالى و تکامل این موجود، در ظل اطاعت بى‏قید و شرط از ذات اقدس الهى است. 

    آدمى داراى دو بعد است: یکى بعد حیوانى و آن دیگر، بعد انسانى و ملکوتى. اما در بعد حیوانى داراى شهوت و غضب و حب  ذات است و حب اولاد و حب مقام و انتقامجویى و نظایر اینهاست که مربوط به غرایز حیوانى مى‏باشند و باید با اندازه‏گیرى صحیح به طورى که متناسب با شان انسان باشد اقناع گردد. اما در بعد انسانى داراى عقل و وجدان اخلاقى و آزادى عمل و نطق و تعالى نامحدود و تمایل به کمال بى‏اندازه است. این بعد که شان انسانى است باید وسیله‏ى اطاعت از باریتعالى، بندگى خداوند، کسب علم براى رسیدن به حق و حقیقت و نیل به مقام هدایت و دیگر امور انسانى مصروف گردد. اگر انسانى هدف حیوانى خود را با اندازه‏گیرى ارضا نمود و اهداف انسانى را هم طبق اوامر الهى اجرا کرد، این شخص به مقام انسانیت یعنى به مقام هدف خلقت رسیده، ولى اگر از مرز حیوانیت قدمى فراتر ننهاد و تمام توجه او در زندگى به شهوات بهیمى بود و هدف الهى را از خلقت انسان در خود نادیده گرفت، قدم به قدم به سوى سقوط و تباهى پیش مى‏رود و راه شقاوت و بدبختى را مى‏پیماید و سرانجام از دار دنیا مى‏رود و به عذاب ابدى و کیفر سرمدى دچار خواهد شد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 11:53 صبح سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 13)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم صل على محمد و آله و اکفنى ما یشغلنى الاهتمام به و استعملنى بما تسالنى غدا عنه و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له. 

     

    امام سجاد علیه‏السلام دعاى «مکارم‏الاخلاق» را با صلوات بر پیمبر اسلام و اهل‏بیت گرامیش آغاز نمود. سپس درخواستهاى خود را درباره ایمان، یقین، نیت، و عمل، به پیشگاه الهى عرضه داشت، دوباره ذکر صلوات را تجدید نموده و از پى آن دعاهایى را به عرض رسانده است که به خواست خداوند سه جمله‏ى بعد از صلوات موضوع بحث این سخنرانى است. در جمله‏ى اول عرض مى‏کند: 

    و اکفنى ما یشغلنى الاهتمام به. 

    بار الها! کفایت کن مرا در چیزى که اگر خود به انجام آن همت گمارم وقتم را اشغال مى‏کند و از کارهاى اساسیم باز مى‏دارد. «الکفایه قیام شخص مقام آخر فى قضاء حوائجه»: کلمه‏ى «کفایه» در لغت عرب عبارت از این است که شخصى در مقام دگرى به منظور قضاء حوایج او قیام کند. پس امام سجاد (ع) از خداوند، این عنایت را تقاضا مى‏کند که پروردگارا! آن کارى را که على القاعده من باید 

    انجام دهم و وقتم را مى‏گیرد تو لطف کن و موجباتى فراهم نما که بدون صرف وقتم آن قضیه حل شود و آن حاجت برآورده گردد. این جمله از دعاى امام (ع) ناظر به کارهایى است که هدف از آنها فقط انجام عمل است و شخص معین در تصدى آنها مورد نظر نیست. مثلا جوانى شایسته و لایق براى ادامه‏ى تحصیل و نیل به مدارج عالى علمى از زاهدان به تهران آمده و با جدیت مشغول درس است. مادرش در زاهدان بیمار مى‏شود و اگر به وى نرسند خیلى زود حیاتش پایان مى‏یابد. طبیب بر بالینش مى‏آورند، او نسخه مى‏دهد ولى داروى آن را فقط در بیمارستان معینى در تهران مى‏توان تهیه نمود. نسخه را مسافرى که با هواپیما عازم تهران است با خود مى‏آورد که به فرزند آن مادر بیمار برساند و آن دارو را زود تهیه کند و به زاهدان ببرد. دارو تهیه مى‏شود ولى این محصل محترم در این فکر است که اگر بخواهد خودش دارو را به زاهدان ببرد حداقل یک هفته عمرش در این شهر مصروف مى‏گردد و به دید و بازدید باید سرگرم شود و در نتیجه، از درس و حضور در کلاس درس باز مى‏ماند. چون آن محصل، مردى الهى است و علاقه‏مند به شئون معنوى همانطور که در خیابان راه مى‏رود متوجه ذات اقدس بارى‏تعالى مى‏گردد و به یاد دعاى امام سجاد (ع) مى‏افتد و عین دعا را به زبان مى‏آورد یا آنکه به فارسى به خدا عرض مى‏کند: 

    و اکفنى ما یشغلنى الاهتمام به. 

    بار الها! تو امر مرا کفایت کن و کارى کن که من به این قضیه اشتغال نیابم و وقتم به هدر نرود و دگرى دارو را به زاهدان برساند. طولى نمى‏کشد که در خیابان با یک مرد محترمى از اهل زاهدان که در همسایگى آنان سکونت دارد برخورد مى‏کند. آن 

    همسایه، محصل را به گرمى تلقى مى‏نماید و پس از سلام و احوالپرسى، محصل به او مى‏گوید: مادرم بیمار شده، نسخه‏ى او را به وسیله‏ى مسافر هواپیما به تهران فرستاده‏اند، من دوا را تهیه نموده‏ام، نمى‏دانم چه کنم که هر چه زودتر این دوا به مادرم برسد. آن مرد محترم زاهدانى مى‏گوید: دو ساعت بعد، من با طیاره عازم زاهدانم. دارو را با کمال علاقه‏مندى به مادرت مى‏رسانم و شما از این نظر، تشویش خاطر نداشته باشید. دارو را به او مى‏دهد، خداحافظى مى‏کند. آن مرد هم در موعد مقرر با طیاره به زاهدان مى‏رود و دارو، به موقع، به دست مادرش مى‏رسد و موجبات درمان او فراهم مى‏گردد. این است معنى دعاى امام سجاد (ع) که به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: بار الها! تو کفایت کن مرا از آن چیزهایى که اگر خودم بخواهم به آنها اشتغال پیدا کنم و آنها را انجام دهم وقت مرا مى‏گیرد و از کار اساسیم باز مى‏دارد. چه بسیارند افرادى که لایق و شایسته‏ى اعمال بزرگ‏اند اما در طول زندگى قسمت مهمى از عمر گرانقدرشان در کارهایى مصروف مى‏گردد که دگرى هم مى‏تواند به نیابتشان آن کارها را انجام دهد و اینان وقت خود را در اعمالى مهم صرف نمایند. اگر این گروه داراى ایمان واقعى به خدا باشند مى‏توانند به پیروى از امام سجاد (ع) دعا کنند و صمیمانه از خدا بخواهند که مسبب‏الاسباب، وسیله‏ى انجام آن امر را فراهم آورد بدون اینکه عمر گرانقدرشان در آن راه به کار برده شود. اگر دعاى اینان واجد شرایط استجابت باشد و مقبول درگاه بارى‏تعالى واقع شود و مستجاب گردد قسمت مهمى از سرمایه‏ى عمرشان صرفه‏جویى خواهد شد و مى‏توانند آن را در راهى به کار برند که موجب تعالى روح و تکامل معنوى آنان گردد و به مدارج عالیترى دست یابند. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعا که قسمتى از موضوع بحث امروز است معیارى را براى آن قبیل اعمالى که آدمى مسئول آنهاست و باید خودش انجام دهد بیان نموده و آن را به صورت دعا از پیشگاه الهى درخواست مى‏کند. 

    و استعملنى بما تسالنى غدا عنه. 

    بار الها! مرا عامل کارهایى قرار ده که فرداى قیامت درباره‏ى آنها از من سوال خواهى نمود. تمام احکامى که اسلام در شئون مختلف زندگى براى مردم مقرر فرموده و باید عملا آنها را رعایت نمایند مشمول این معیار است. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در حدیث مفصلى به عنوان بیان حقوق، حق خدا، حق اعضاى بدن، حق والدین، حق فرزند، حق معلم، و دیگر حقوق را در موارد مختلف توضیح داده و مسئولیت مردم را درباره‏ى آنها بیان فرموده است. در اینجا به طور نمونه یکى از آن حقوق، که مسئله‏ى تربیت فرزند است، به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد: 

    و اما حق ولدک فان تعلم انه منک و مضاف الیک فى عاجل الدنیا بخیره و شره و انک مسوول عما ولیته به من حسن الادب و الدلاله على ربه عز و جل و المعونه له على طاعته، فاعمل فى امره عمل من یعلم انه مثاب على الاحسان الیه، معاقب على الاساءه علیه. 

    حق فرزندت به تو این است که بدانى او، در خیر و شر دنیا، از تو و وابسته به توست، و تو در ولایتى که بر وى دارى مسئول ادب و تربیت او هستى، مسئول هدایتش به خداوندى، و مسئولى که او را در طاعت بارى‏تعالى کمک نمایى. باید عملت درباره‏ى فرزندت به 

    گونه‏اى باشد که بدانى در نیکى نسبت به او ماجورى و در بدى نسبت به وى معاقب. 

    تربیت صحیح فرزند از جمله امور مهمى است که خداوند در قیامت از آن سوال مى‏کند. پدر و مادر وظیفه‏شناس باید به این امر توجه کامل مبذول دارند و قسمتى از عمر شریف خود را در راه آن صرف نمایند. و فرزندى شایسته بار آورند. 

    از چیزهایى که در قیامت مورد سوال واقع مى‏شود عمر و مال است و در این باره روایات زیادى از اولیاى اسلام رسیده و در اینجا یک روایت ذکر مى‏شود. 

    قال ابوعبدالله علیه‏السلام: کان فیما وعظ به لقمان ابنه: و اعلم انک ستسال غدا اذا وقفت بین یدى الله عز و جل عن اربع: شبابک فیما ابلیته، و عمرک فیما افنیته، و ما لک مما اکتسبته و فیما انفقته. 

    امام صادق (ع) فرمود: از جمله مواعظ لقمان به فرزندش این است که: در قیامت، وقتى در موقف حساب قرار گرفتى چهار چیز را از تو مى‏پرسند: جوانیت را چگونه از میان بردى؟ عمرت را در چه راه فانى نمودى؟ مالت را از کجا به دست آوردى؟ و آن را در چه راه صرف کردى؟ 

    جوانى نعمتى است بسیار بزرگ و گرانقدر و درباره‏ى آن روایات متعددى آمده و دانشمندان جهان درباره‏ى ارزش آن بسیار سخن گفته‏اند. 

    عن على علیه‏السلام قال: شیئان لا یعرف فضلهما الا من فقد هما: الشباب و العافیه. 

    دو چیز است که آدمى قدر آن را نمى‏داند مگر آنکه آن دو نعمت را از دست داده باشد: یکى نعمت جوانى است و آن دیگر نعمت سلامت و عافیت. 

    چنین گفت روزى به پیرى جوانى 

    که چونست با پیریت زندگانى 

    بگفتش در این نامه هر چیز مبهم 

    که معنیش جز وقت پیرى ندانى 

    تو به کز توانایى خویش گویى 

    چه مى‏پرسى از دوره‏ى ناتوانى 

    جوانى نگهدار کاین مرغ زیبا 

    نماند در این خانه‏ى استخوانى 

    متاعى که من رایگان دادم از کف 

    تو گر مى‏توانى مده رایگانى 

    هر آن سرگرانى که من کردم اول 

    جهان بیشتر کرد از آن سرگرانى 

    چه سرمایه‏ام رفت بى‏مایه ماندم 

    که بازیست بى‏مایه بازارگانى 

    از آن برد گنج مرا دزد گیتى 

    که در خواب بودم گه پاسبانى 

    عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: یا اباذر! اغتنم خمسا قبل خمس، شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک و فراغک قبل شغلک و حیاتک قبل موتک. 

    از رسول اکرم است که به ابى‏ذر غفارى فرموده: پنج چیز را پیش از پنج چیز، غنیمت بشمار، جوانیت را قبل از پیرى، سلامتت را قبل از بیمارى، تمکنت را قبل از تهیدستى، فراغتت را قبل از گرفتارى، و زندگانیت را قبل از مرگ. 

    خلاصه اینکه جوانى، دوران قوت و قدرت است، جوانى ایام نیرومندى و توانایى است، خداوند در قیامت از مردم سوال مى‏کند که جوانى خود را چگونه صرف کرده و در چه راه به این نعمت بزرگ پایان بخشیده‏اند. یکى از وظایف جوانان مسلمان در ایام شباب و 

    توانایى، فرا گرفتن وظایف دینى و شناخت حلال و حرام است. اینان باید در ایام نیرومندى مسائل دین را بیاموزند و در تمام ایام عمر، دانسته‏هاى خود را به کار بندند و رعایت وظایف خویشتن را بنمایند. حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام مى‏فرمود: 

    لو وجدت شابا من شبان الشیعه لا یتفقه لضربته عشرین سوطا. 

    حضرت رضا (ع) مى‏فرماید: اگر جوان شیعه را بیابم که در دین تفقه نمى‏کند و موازین دینى را فرا نمى‏گیرد او را کیفر خواهم داد و به یاد گرفتن، وادارش مى‏نمایم تا اینکه موازین دینى را که برنامه‏ى زندگى اوست بیاموزد. 

    کسانى که در جوانى احکام خدا را مى‏آموزند و آنها را عملا به کار مى‏بندند در میانسالى و پیرى نیز تا حدودى طبق آنها عمل مى‏کنند و در نتیجه با گناهان کمترى از دنیا مى‏روند و در عرصه‏ى قیامت مسئولیت خفیفترى دارند. آنان که جوانى را در غفلت و گناه مى‏گذرانند و کمترین توجهى به فرا گرفتن احکام الهى ندارند موقعى که آتش جوانى در وجودشان فروکش مى‏کند و ایام غرور شباب سپرى مى‏گردد و به میانسالى و پیرى مى‏رسند گناهانشان رنگ متناسب با آن زمان مى‏گیرد، مهمترین آن گناهان در موقع میانسالى و پیرى، گناهان زبان است: غیبت مى‏کنند، تهمت مى‏زنند، دروغ مى‏گویند، عرض و آبروى مردم را مى‏برند، با استهزا افراد را به مسخره مى‏گیرند، و خلاصه آنکه ایام زندگانى آنان با این قبیل گناهان مى‏گذرد و اگر بعضى از آنان از این قبیل گناهان خوددارى کنند چون احکام الهى را نمى‏دانند ممکن است قسمت اعظم عمرشان با لغوگویى و سخنان 

    بیهوده طى شود و همان بیهوده‏گویى در قیامت براى آنان بلاى بزرگ باشد. یکى از آفات بزرگ زبان که حتما باید از آن اجتناب نمود سخن گفتن در مورد چیزهایى است که نه خیر دنیا در بر دارد و نه خیر آخرت و به نظر مى‏رسد که این قبیل سخنان چون غیبت و تهمت و دروغ و افترا نیست مانعى ندارد، اما اخبار و روایات بسیارى از طرق عامه و خاصه رسیده است که رسول گرامى و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام پیروان خود را از این قبیل سخنان برحذر داشته و آنان را جدا منع نموده‏اند و در اینجا به بعضى از آن روایات اشاره مى‏شود. رسول اکرم به ابوذر غفارى فرموده است: 

    لا تنطق فیما لا یعنیک و اخزن لسانک کما تخزن ورقک. 

    در چیزى که احتیاج ندارى و مبتلا به تو نیست سخن مگو و زبانت را در خزانه‏ى دهان نگاهدارى کن همانطورى که نقره‏ى گرانقدر خود را در صندوق، محفوظ مى‏دارى. 

    عن محمد بن کعب قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: ان اول من یدخل من هذا الباب رجل من اهل الجنه، فدخل رجل اسمه عبد الله بن سلام. فقام الیه ناس من اصحاب رسول الله، فاخبروه بذلک و قالوا اخبرنا باوثق عملک فى نفسک ترجوبه. فقال: انى لضعیف و ان اوثق ما ارجوبه الله سلامه الصدر و ترک ما لا یعنینى. 

    محمد بن کعب مى‏گوید: رسول اکرم فرمود، اول کسى که داخل مى‏شود از این در، مردى از اهل بهشت است. در این میان مردى وارد شد که اسم او عبدالله بن سلام بود. بعضى از اصحاب رسول اکرم گردش جمع شدند و خبر دادند که پیمبر در غیاب تو 

    چنین فرموده است. به ما بگو محکمترین عملى که در نفس توست و مورد امید توست چیست؟ پاسخ داد من بنده‏ى ناتوان و ضعیفى هستم و عملى که نزد من خیلى ارزنده و محکم است این است که دل من به کسى بدبین نیست و بعلاوه، آن را که مورد احتیاج من نبوده ترک گفته‏ام. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 11:50 صبح سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق(12 )

    با استفاده از بعضى آیات و روایات، راجع به قدر و منزلت یقین در اسلام توضیح داده شد و در اینجا نیز به اختصار پاره‏اى از روایات ذکر مى‏شود: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: الا ان الناس لم یوتو فى الدنیا شیئا خیرا من الیقین و العافیه فاسالوهما الله. 

    رسول اکرم فرمود: آگاه باشید که مردم دنیا از چیزى بهتر از یقین و عافیت برخوردار نشده‏اند پس همواره آن دو نعمت را از خداوند درخواست نمایید. 

    عن على علیه‏السلام قال: افضل الایمان حسن الایقان. 

    امام على (ع) مى‏فرماید: برترین و بالاترین مراتب ایمان، حسن یقین مومنین است، یعنى اگر افراد با ایمان داراى یقین باشند واجد عالیترین مقام ایمان‏اند. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ما من شى‏ء اعز من الیقین. 

    امام صادق (ع) مى‏فرماید: هیچ چیزى عزیزتر و گرانقدرتر از یقین مومنین نسبت به مراتب ایمان نیست. ضمن حدیث مفصلى آمده است که رسول گرامى از جبرئیل امین سوال کرد: 

    فما تفسیر الیقین. قال: الموقن یعمل بالله کانه یراه. 

    پیغمبر گرامى از جبرئیل سوال کرد که تفسیر یقین چیست. جبرئیل در پاسخ گفت: افرادى که داراى یقین‏اند خدا را عبادت مى‏کنند و براى ذات اقدس او عمل مى‏نمایند به طورى که گویى 

    پروردگار را مى‏بینند و معبود بزرگشان مشهود آنان است. بین دنیا و آخرت، حجابهاى متعددى وجود دارد و اهل دنیا تا در این جهان‏اند عالم آخرت را نمى‏بینند. موقعى که پرده‏ى مرگ و پرده‏ى برزخ کنار برود و قیام قیامت شود، عالم آخرت مشهود مى‏گردد، بنابراین افراد با ایمان در این جهان هر قدر به آخرت یقین داشته باشند با مشاهده‏ى قیامت بر یقینشان افزوده مى‏شود، ولى على (ع) در مقام یقین نسبت به جمیع شئون دینى، از آن جمله قیامت، آنقدر نیرومند و قوى است که مى‏فرماید: 

    لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا. 

    اگر تمام پرده‏ها از مقابل من بر کنار برود و تمام حقایق پنهان آشکار گردد، بر یقین من افزوده نمى‏شود. 

    در کتب اسلامى براى یقین، علائمى ذکر شده است که در اینجا به بعضى از آنها اشاره مى‏شود. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: یا على! ان من الیقین الا ترضى بسخط الله احدا. 

    پیمبر گرامى به على (ع) مى‏فرماید: از جمله علائم یقین این است که خداى را براى راضى کردن و خشنود نمودن یک انسان به غضب نیاورى. یعنى افراد با ایمان و یقین، رضاى مخلوق را با غضب خالق معامله نمى‏کنند و خویشتن را در معرض عذاب عظیم قرار نمى‏دهند. 

    یکى دیگر از علائم یقین ناچیز شمردن امور مادى و رهایى از قید و بندهایى است که دنیاپرستان خود را اسیر آنها نموده و از درک 

    کمالات واقعى محروم مانده‏اند. 

    عن على علیه‏السلام قال: اصل الزهد الیقین و ثمرته السعاده. 

    على (ع) مى‏فرماید: زهد در دنیا و بى‏اعتنایى به مادیات به منزله‏ى درختى است که ریشه‏ى آن یقین است و میوه‏ى آن سعادت. یعنى اگر انسانى داراى یقین واقعى و معتقد به اجر الهى در قیامت است خود را اسیر و پاى بست امور مادى نمى‏نماید، به حداقل زندگى قناعت مى‏کند و عمر خود را در تعالى و تکامل معنوى مصروف مى‏گرداند، و این معناى زهد واقعى است: ریشه‏ى اصلیش یقین است و میوه‏ى آن سعادت. 

    در روایات خاطرنشان گردیده که بعضى از تمایلات درونى از قبیل حرص و طمع یا پاره‏اى از اعمال برونى مانند جدل نمودن در بحثهاى دینى یا آمیزش زیاد با دنیاپرستان موجب تضعیف یقین مى‏گردد و اولیاى گرامى اسلام پیروان خود را از آنها برحذر داشته‏اند و در اینجا به یک روایت فقط اشاره مى‏شود: 

    عن على علیه‏السلام: خلطه ابناء الدنیا تشین الدین و تضعف الیقین. 

    على (ع) مى‏فرماید: مخلوط شدن و همنشینى کردن زیاد با اهل دنیا چهره‏ى دین را تیره مى‏کند و موجب تضعیف یقین مى‏گردد. 

    امام سجاد (ع) براى مصون ماندن از خطرات یقین متوجه حضرت حق مى‏شود و از ذات اقدسش استمداد مى‏نماید و به زبان دعا مى‏گوید: 

    و صحح بما عندک یقینى. 

    بار الها! با علم و قدرتى که نزد توست یقین مرا تصحیح نما. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى سومى که مورد بحث این سخنرانى است به پیشگاه بارى‏تعالى عرض مى‏کند و از ذات اقدسش درخواست مى‏نماید: 

    و استصلح بقدرتک ما فسد منى. 

    بار الها! هر چه در وجود من از وضع صحیح و مستقیمش خارج شده و به فساد گراییده است، توبه قدرت لایزال خود آنرا اصلاح فرما. 

    «استصلاح» در مقابل «استفساد» است. استصلاح به معناى خواستن صلاح و اصلاح است و استفساد همت گماردن در افساد و از پى فساد رفتن است. امام سجاد (ع) در این جمله‏ى دعا، گویى مى‏خواهد عرض کند: بار الها! مرا هرگز به خودم وامگذار و همواره عنایت و تفضل تو در جمیع شئون مادى و معنوى شامل حال من باشد. این عبارت کوتاه مى‏تواند تمام اوضاع و احوال نامتعادل جسم و جان را دربر گیرد و همه‏ى آنها را شامل شود، از قبیل ناتوانى بدن، ضعف اعصاب، کم یا زیاد شدن فشار خون، ناموزونى ضربان قلب، پریشان فکرى، اضطراب روان، و به طور خلاصه تمامى آنچه نظیر آنهاست مشمول کلمه‏ى فساد است و امام (ع) اصلاح همه‏ى آنها را از پیشگاه خداوند بزرگ درخواست مى‏نماید. 

    توجه به حضرت باریتعالى براى رفع مفاسد و بلایا و اعاده‏ى نعمتها و عطایاى الهى مخصوص ائمه‏ى طاهرین علیهم‏السلام نیست، بلکه تمام مردم باید رفتارى اینچنین داشته باشند و همانند پیشوایان بزرگ دینى در حل مشکلات و برطرف ساختن مصائب از خداوند استمداد نمایند. على (ع) در این باره فرموده است: 

    و لو ان الناس حین تنزل بهم النقم و تزول عنهم النعم فزعوا الى ربهم بصدق من نیاتهم و وله من قلوبهم لرد علیهم کل شارد و اصلح لهم کل فاسد. 

    على (ع) فرموده: اگر مردم در موقعى که نقمت بر آنان وارد مى‏شود و نعمت از دستشان مى‏رود متوجه خدا شوند و با صدق نیت و از صمیم قلب او را بخوانند خداوند نعمتهاى از دست رفته را به آنان بر مى‏گرداند و همه‏ى مفاسدشان را اصلاح مى‏نماید. 

    اگر پروردگار عنایت فرماید و دعاى دعاکنندگان را در اصلاح مفاسد اجابت کند فسادهاى واقعى از میان مى‏رود و صلاح و سعادت جایگزین آنها مى‏گردد، زیرا خداوند به تمامى حقایق واقف است و صلاح و فساد واقعى را مى‏داند. اما اگر بشر بخواهد این مهم را به عهده بگیرد، فساد را براندازد و صلاح را به جاى آن برقرار نماید همیشه و همه جا به انجام این کار موفق نمى‏شود زیرا ممکن است در پاره‏اى از مواقع هواى نفس یا نارسایى علم، او را از درک واقع بازدارد، فساد در نظرش صلاح جلوه کند، جامعه را به مسیر باطل سوق دهد و موجبات بدبختى آنان را فراهم آورد. دنیاى امروز در مورد زنان به این انحراف گرایید و هم اکنون از عوارض آن رنج مى‏برد. گردانندگان کشورهاى غرب تصور کردند که آزادى بیش از حد به زنان دادن بر وفق مصلحت اجتماع است، به این کار ناروا دست زدند، بر اثر آن، بى‏عفتى شایع شد، بیماریهاى آمیزشى گسترش یافت، باعث تیره‏روزى و اختلاف خانواده‏ها گردید و مردم را به صور مختلف گرفتار نمود. بعضى از انسانها در مواقعى صلاح و فساد واقعى 

    را مى‏شناسد و حقیقت را درک مى‏کنند ولى بر اثر سوء نیت و اطاعت از هوى و تمایلات نفسانى حقیقت را وارونه جلوه مى‏دهند، صلاح را فساد و فساد را صلاح مى‏خوانند و موجب تحیر مردم و احیانا گمراهى آنان مى‏گردند. منافقین صدر اسلام چنین بودند و براى آنکه نگذارند تعالیم الهى گسترش یابد به این قبیل اعمال دست مى‏زدند و خداوند در قرآن شریف درباره‏ى اینان فرموده: 

    و اذا قیل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون. 

    وقتى به منافقین گفته مى‏شد: در زمین افساد منمایید مى‏گفتند ما اصلاح طلبیم. خداوند فرموده است که اینان مفسدند اما نمى‏فهمند. 

    امروزه نیز در بعضى از جوامع بشرى بیش و کم منافقینى هستند که جریان صحیح و اوضاع مفید و ثمربخش را بر وفق تمایل شخصى و هواى نفس خود نمى‏دانند، براى اینکه آن را متوقف نمایند و جریان را از کار بیندازند افساد مى‏کنند، سمپاشى مى‏نمایند و کارهاى نادرست خود را اصلاح مى‏خوانند. گاهى انسانهاى شریف و بزرگوار به فساد واقعى افراد مفسد واقف‏اند و مى‏دانند که وجود آنان در جامعه تا چه حد مضر و مایه‏ى بدبختى است. این گروه جز با زبان قاطع شمشیر اصلاح نمى‏شوند و اگر انسانهاى شریف بخواهند آنان را اصلاح کنند باید خود به تندروى و فساد عمل گرایش یابند. از این رو از اصلاح آنان چشم مى‏پوشند و خوددارى مى‏کنند، اما آنان را به تسلط افراد ظالم و به آینده‏ى خطرناک و تیره‏اى که در پیش دارند تهدید 

    مى‏نمایند. على (ع) موقعى که از رفتار نادرست مردم کوفه و سستیهاى آنان در امر جهاد سخت آزرده‏خاطر گردید، به آنان فرمود: 

    اتریدون ان اضربکم بسیفى اما انى اعلم الذى تریدون و یقیم اودکم و لکن لا اشترى صلاحکم بفساد نفسى بل یسلط الله علیکم قوما فینتقم لى منکم فلا دنیا استمتعتم بها و لا آخره صرتم الیها فبعدا و سحتا لاصحاب السعیر. 

    آیا مى‏خواهید با شمشیرم شما را بزنم و به حیاتتان خاتمه دهم؟ من از نیتتان آگاهم و مى‏دانم که چه چیز شما را از کجروى و اعوجاج باز مى‏دارد ولى هرگز صلاح شما را به فساد خود معامله نمى‏کنم بلکه آگاهتان مى‏سازم که بر اثر روش نادرستى که در پیش گرفته‏اید خداوند قومى را بر شما مسلط خواهد نمود که انتقام مرا از شما بگیرد، در نتیجه نه از دنیا بهره‏مند مى‏شوید و نه به آخرت مرضى خداوند راه مى‏یابید. پس کوبیده و مطرود باشید اى جهنمیها! 

    نتیجه آنکه امام سجاد (ع) در سومین جمله‏اى که موضوع بحث این سخنرانى بود در مقام دعا به پیشگاه ربوبى عرض مى‏کند: 

    و استصلح بقدرتک ما فسد منى 

    بار الها! آنچه در جسم و جان من به فساد گراییده و از راه مستقیم خود خارج شده است تو با قدرت لایزال خود آنرا اصلاح فرما. 

    پیروان امام سجاد (ع) باید این روش سعادت بخش را از آن حضرت بیاموزند و همه روزه این مهم را از خدا بخواهند و عرض 

    کنند: 

    و استصلح بقدرتک ما فسد منى 

    بار الها! تو به تمام عیوب و نقائص برون و درون من واقف و آگاهى، تفضل فرما و با قدرت خود آن عیوب را اصلاح کن و مرا از آن نقائص نجات بخش. 

    ناگفته نماند که اصلاح مفاسد و عیوب شخصى یا نوعى را از خدا خواستن و در پیشگاه او دعا نمودن موجب رفع تکلیف دینى از مسلمانان نمى‏شود و مسئولیت آنان را برطرف نمى‏نماید. 

    اسلام، پیروان خود را موظف نموده است که در اصلاح مفاسد یکدیگر بکوشند و با زبانى نرم، عیوب موجود در افراد را به یکدیگر تذکر دهند و از این راه زمینه‏ى سعادت و رستگارى جامعه را فراهم آورند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: المومن مرآه اخیه یمیط عنه الاذى. 

    رسول اکرم فرموده: مومن براى برادر خویش همانند آیینه است، عیوب و بدیهاى او را تذکر مى‏دهد و لکه‏هاى اخلاقى وى را برطرف مى‏سازد. 

    در آیین مقدس اسلام تا بدان درجه به رفع عیوب و نقائص اهمیت داده شده و اولیاى گرامى اسلام در این باره تاکید نموده‏اند که خوددارى از انجام این وظیفه نوعى خیانت تلقى شده است. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: من رآى اخاه على امر یکرهه و لم یرده عنه و هو یقدر علیه فقد خانه. 

    امام صادق (ع) فرموده: کسى که برادرش را در وضعى ببیند 

    که آن را ناپسند مى‏داند و با آنکه قدرت اصلاح آن را دارد به او تذکر ندهد به وى خیانت نموده است.

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 11:49 صبح سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق(11 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم و فر بلطفک نیتى، و صحح بما عندک یقینى، و استصلح بقدرتک ما فسد منى 

     

    این سه جمله از دعاى «مکارم‏الاخلاق» به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است. پیش از ترجمه و تفسیر جمله‏ى اول لازم است درباره‏ى دو کلمه که در این عبارت آمده توضیح مختصرى داده شود: یکى کلمه‏ى «وفر» و آن دگر کلمه‏ى «لطف». بعضى از افعال در لغت عرب هم به معناى لازم به کار برده مى‏شود و هم به معناى متعدى، از آن جمله، فعل «وفر» است. گاهى مى‏گویند «وفر الشى‏ء» یعنى «تم و کمل»: فلان چیز به حد کمال و تمام خود رسید، و گاهى مى‏گویند «وفرته» اى «اتممته و اکملته»، یعنى فلان چیز را تتمیم و تکمیل نمودم. این کلمه در دعاى حضرت سجاد (ع) به معناى متعدى آمده و امام از پیشگاه الهى درخواست مى‏نماید که: پروردگارا! نیت مرا به لطف خود تام و کامل بفرما. در اینجا باید متوجه بود که نیت از جهات مختلف و ابعاد گوناگون قابل بحث است و مى‏تواند در هر بعدى درجات و مراتبى داشته باشد. به خواست خداوند، در این سخنرانى 

    پاره‏اى از آنها توضیح داده مى‏شود. 

    اما کلمه‏ى «وفر» به معنایى دیگر هم آمده است و آن معنى «صیانت و محافظت» است. در کتب لغت، اغلب لغویین، مثالى براى این معنى آورده‏اند، مى‏گویند «وفر عرضه»: فلانى عرض و آبرو و شرف او را از خطر، مصون و محفوظ داشت و حراست نمود. در اینجا که امام سجاد (ع) کلمه‏ى «وفر» را آورده و از خداوند درخواست عنایت نموده، ممکن است مراد امام تکمیل و تتمیم نیت باشد چنانکه ممکن است مراد حضرتش حفاظت و صیانت نیت باشد. اما در این بحث مسئله‏ى تتمیم و تکمیل، مورد گفتگو و بررسى قرار مى‏گیرد. کلمه‏ى «لطف» هم که در این جمله‏ى دعا آمده، داراى دو معناى متناسب است: یکى معناى «رفق و مدارا» و آن دیگر، معناى «رقیق و دقیق» است. امام (ع) گویى مى‏خواهد در پیشگاه الهى عرض کند: پروردگارا! عنایت بفرما و نیت مرا تتمیم و تکمیل بنما، اما با رفق و مدارا، نه اینکه مرا در مضیقه و رنج قرار دهى. یک معناى دگرش این است: پروردگارا! نیت مرا کامل گردان، یعنى با یک تصرف صحیح و دقیق و پنهانى در وجود من آن هدف مقدس یعنى تتمیم و تکمیل نیت را تعلیم بنما و به من عطا بفرما. اولین نشانه‏ى تکمیل و تتمیم نیت، آن حالت مقدس خلوص و پاکى است که در ضمیر یک مرد الهى به وجود مى‏آید، هر قدر آن نیت خالصتر باشد از کمال بیشتر برخوردار و مستفید است. به شرحى که در گذشته توضیح داده شد، یک فرد مسلمان اگر به قصد قربت و به منظور اطاعت از امر باریتعالى نماز بخواند اما انگیزه‏ى باطنى او در این عمل آن باشد که به وعده‏ى الهى دست یابد و در بهشتى که خداوند در قرآن خبر داده و به مومنین وعده فرموده است برسد یا آنکه 

    از عذاب شدید قیامت رهایى یابد، عمل او براى خدا و به منظور اطاعت از او انجام مى‏شود اما محرک او در نماز نیل به رحمت یا مصون ماندن از عذاب دوزخ است. اینچنین نیت و این عبادت در درگاه الهى و در شرع مقدس صحیح است، اما نیت کامل و تمام نیست، زیرا این انسان با ایمان در باطن خود نیل به رحمت و ترس از عذاب را در نظر دارد و عبادت مى‏کند. اما نیت تام و کامل، آن نیتى است که به هیچوجه خود را اسیر مسائل معنوى ثواب و عقاب ننماید بلکه خدا را فقط و فقط براى شکرگزارى عبادت کند و اداى وظیفه‏ى بندگى در مقابل خدا، یعنى خدا را براى خدا عبادت کند نه آنکه خدا را براى نیل به ثواب و یا مصون ماندن از عذاب و نقمت عبادت کند. این معنایى که در ذهن مردان عالى‏مقام همانند امیرالمومنین، حضرت حسین (ع)، و امام صادق بوده، که سه روایت از آنان در این باره قبلا ذکر شد، در على بن الحسین (ع) هم نیت مقدس به همین معنى وجود داشته و به احترام خدا، خدا را عبادت مى‏کند. در حدیث، از حضرت على بن الحسین علیهماالسلام آمده است که آن حضرت مى‏فرمود: میل ندارم خدا را براى مقصود و منظور منفعت و نیل به بهشت سعادت بندگى کنم، همچنین میل ندارم خدا را از ترس عذاب و عقاب ذات اقدس الهى عبادت کنم تا مانند بردگان باشم. در این موقع، 

    قیل فلم تعبده؟ 

    به آن حضرت عرض شد: پس شما خدا را به چه انگیزه‏اى عبادت مى‏کنید؟ 

    قال: لما هو اهله بایادیه على و انعامه. 

    من خدا را براى اینکه او سزاوار و شایسته‏ى بندگى و پرستش است عبادت مى‏کنم، براى نعمتهایى که به من داده و مرا مشمول فیضهاى گوناگون خود فرموده است. عبادتى اینچنین، بهترین و عالیترین عبادات است و نیت عبادت به این کیفیت نیت کامل و تمام است، همان نیتى که امام سجاد از خدا خواسته و گفته است: به لطف خود و به رافت و رحمت خود نیت مرا تتمیم و تکمیل بفرما. 

    یکى دیگر از آثار تمامیت و کمال نیت این است که افراد با ایمان تمناى همکارى و همیارى با مجاهدین راه خدا را و همچنین تمنى و همیارى با نیکوکاران را در ضمیر داشته باشند ولى بر اثر ناتوانى یا بیمارى نتوانند عملا آنان را یارى نمایند. چنین نیت مقدسى صاحبش را از پاداش الهى بهره‏مند مى‏سازد و بدون اینکه تحمل رنج و زحمتى کرده باشد از اجر باریتعالى برخوردار مى‏گردد. در این باره روایات بسیارى از رسول اکرم و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام رسیده است که در اینجا به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ترکنا فى المدینه اقواما لا نقصد وادیا و لا نصعد صعودا و لا نهبط هبوطا الا کانوا معنا قالوا: کیف یکونون معنا و لم یشهدوا؟ قال: نیاتهم. 

    رسول اکرم فرمود: ما در مدینه کسانى را ترک گفته‏ایم، هم اکنون هیچ وادیى را نمى‏پیماییم و از هیچ بلندى بالا نمى‏رویم و از هیچ پستى پایین نمى‏رویم الا آنکه آنان با ما هستند. عرض شد یا رسول الله: چگونه با ما هستند با آنکه حضور ندارند؟ فرمود: به نیتهایى که در دل آنان است ما را همراهى مى‏کنند. فرمود آنان با نیتهاى خود 

    با ما هستند، یعنى در منزل مریضند ولى در نیت خود آرزومندند که با ما باشند و خداوند اجرى نظیر پاداشى که به مجاهدین همراه یکدیگر عنایت مى‏نماید به آنان عطا مى‏فرماید. 

    على (ع) مى‏فرماید: 

    لما اظفره الله باصحاب الجمل و قد قال له بعض اصحابه: وددت ان اخى فلانا کان شاهدنا لیرى ما نصرک الله به على اعدائک. فقال له علیه‏السلام: اهوى اخیک معنا؟ فقال: نعم. قال: فقد شهدنا و لقد شهدنا فى عسکرنا هذا اقوام فى اصلاب الرجال و ارحام النساء سیرعف بهم الزمان و یقوى بهم الایمان. 

    پس از آنکه خداوند على (ع) را بر اصحاب جمل پیروز نمود، یکى از دوستان و اصحاب آن حضرت گفت: دوست داشتم که فلان برادرم در اینجا مى‏بود و ناظر پیروزى شما و یارى خداوند به شما مى‏شد. حضرت در پاسخ فرمود: آیا دوست تو به ما متمایل است و نیت پیروزى ما را دارد؟ گفت بلى. حضرت فرمود: او با این نیتى که دارد همانند دیگر اصحابمان شاهد و حاضر در این معرکه بوده و در جنگ جمل شرکت داشته است، نه فقط دوست شما بلکه کسانى هم اکنون در اصلاب پدران و در ارحام مادران‏اند و به دنیا نیامده‏اند اما پس از ولادت و رسیدن به سرحد بلوغ، قضایاى جمل را مى‏شنوند و در دل آرزو مى‏کنند که ایکاش ما هم در رکاب امیرالمومنین مى‏بودیم و اداى وظیفه مى‏نمودیم، خداوند، آنان را نیز از اجر اصحاب من و همانند پاداش آنان برخوردار مى‏نماید. 

    من اتى فراشه و هو ینوى ان یقوم یصلى من اللیل فغلبته عیناه حتى 

    اصبح کتب له ما نوى و کان نومه صدقه علیه من ربه. 

    رسول اکرم مى‏فرمود: هر کس به رختخواب خود برود و در نیتش این باشد که به موقع نماز شب برخیزد و این سنت بزرگ الهى را برپا دارد اما چشم او بر او غلبه کرد و خواب او را فرو برد تا صبح شد، رسول اکرم مى‏فرمود که در نامه‏ى عمل چنین انسانى نیتش نوشته مى‏شود و همانند کسى که نافله‏ى شب خوانده اجر دارد، و به علاوه فرمود: خواب او با این نیت ثواب صدقه‏اى دارد که پروردگار به او عنایت مى‏نماید. 

    یکى دیگر از آثار تتمیم و تکمیل نیت آن است که خداوند آدمى را به نسبت کمال نیتى که در ضمیر دارد نسبت به امور سعادت‏بخش و مفید موید و موفق مى‏دارد. کسى که از خداوند درخواست مى‏کند که مرا در تحصیل علم و فراگرفتن دانش موفق بدار، توفیق باریتعالى به او متناسب با نیت و تصمیمى است که در تحصیل عمل دارد، آن کس که نیتش در تحصیل، تام و کامل است از توفیق بزرگ باریتعالى برخوردار مى‏گردد و آن کس که فاقد چنین تصمیمى است موفقیتش در تحصیل علم به تناسب همان نیت محدود و ناتمام است. 

    ان علیا علیه‏السلام قال: على قدر النیه تکون من الله العطیه. 

    على (ع) فرموده است: خداوند، عطیه‏ى توفیق را به مقدار نیت به صاحب آن عنایت مى‏فرماید. 

    و عنه علیه‏السلام: من حسنت نیته امده التوفیق. 

    و همچنین فرموده است: کسى که نیت خوب دارد توفیق 

    پروردگار مددکار او خواهد بود. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: انما قدر الله عون العباد على قدر نیاتهم فمن صحت نیته تم عون الله له و من قصرت نیته قصر عنه العون بقدر الذى قصر. 

    امام صادق (ع) مى‏فرماید: مقدار یارى خداوند بر بندگان بر وفق مقدار نیات آنان است، کسى که نیت صحیح و کامل دارد یارى خداوند هم نسبت به او کامل خواهد بود، اما کسى که نیت کوتاه دارد یارى پروردگار هم براى او کم و کوتاه مى‏باشد و نسبت این کوتاهى یارى خداوند به نسبت کوتاهیى است که خود آن بنده در نیت خویشتن انجام داده است. 

    یکى دیگر از آثار تکمیل و تتمیم نیت، بهره‏مندى صاحب آن از پاداشهاى وسیع و گسترده‏ى حضرت باریتعالى است. امام سجاد (ع) این موفقیت عظیم را در دعاى نهم صحیفه‏ى سجادیه از پیشگاه الهى درخواست نموده است. مى‏گوید: 

    اللهم فصل على محمد و آله و اجعل همسات قلوبنا و حرکات اعضائنا و لمحات اعیننا و لهجات السنتنا فى موجبات ثوابک حتى لا تفوتنا حسنه نستحق بها جزاءک و لا تبقى لنا سیئه نستوجب بها عقابک. 

    بار الها! بر محمد و آلش درود بفرست و آنچنان کن که خاطرات دلهاى ما، حرکات اعضاى ما، چشم برهم زدنهاى ما، و گفته‏هاى زبانهاى ما در امورى به جریان افتد که مایه‏ى جلب رحمت و پاداش تو باشد، چنانکه هیچ کار خوبى که مایه‏ى استحقاق اجر و 

    پاداش توست از ما فوت نشود و هیچ گناهى که مستوجب عقاب توست براى ما باقى نماند. نیت پاک و کاملى اینچنین مى‏تواند انسان را در جمیع جهات ظاهر و باطن پاک و منزه دارد و او را از آلوده شدن به اعمال زشت و اندیشه‏هاى ناروا مصون و محفوظ نماید. 

    قال الصادق علیه‏السلام: صاحب النیه الصادقه صاحب القلب السلیم لان سلامه القلب من هواجس المحظورات بتخلیص النیه لله فى الامور کلها. قال الله تعالى: یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتى الله بقلب سلیم. 

    امام صادق (ع) فرموده: کسى که نیت صادقانه و پاک دارد صاحب قلب سلیم است زیرا سالم ماندن قلب از خاطرات زشت و اندیشه‏هاى ناروا به این است که نیت ما در جمیع شئون براى خدا باشد و در کتاب مقدس قرآن آمده که در قیامت، مال و اولاد به آدمى نفعى نمى‏رسانند، تنها قلب سلیم است که مى‏تواند موجب نجات انسانها شود و آنان را از خطرات و عذاب بزرگ قیامت رهایى بخشد. 

    از آنچه بیان شد روشن گردید که جمله‏ى اول کلام امام سجاد (ع) در بحث امروز تا چه حد رفیع است و شنوندگان گرامى دریافتند که تکمیل و تتمیم نیت مى‏تواند افراد را در دنیا از خطرات و کارهاى ناصواب مصون دارد و در قیامت موجب رستگارى و نجات آنان گردد. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در جمله‏ى دوم موضوع بحث این سخنرانى، به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

    و صحح بما عندک یقینى.  بار الها! یقین مرا با آنچه از علم و قدرت در احاطه‏ى ذات  اقدس توست تکمیل فرما. در ترجمه و شرح جمله‏ى:  و اجعل یقینى افضل الیقین. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   31   32   33   34   35   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    39
    :: بازدید دیروز ::
    95
    :: کل بازدیدها ::
    188131

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::