تنزیل نور
ساعت 12:1 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(15 )
و اغننى و اوسع على فى رزقک، و لا تفتنى بالنظر.
بار الها آنقدر مرا غنى بنما و از مال دنیا برخوردارم ساز که به مردم نیاز نداشته باشم، و روزیت را بر من وسعت بخش تا خانوادهام در گشایش باشند و مرا با نگاه و التفات به اموال ثروتمندان آزمایش منما.
این چند جمله، به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است و چون در این عبارت کلمه «غنا» و همچنین کلمهى «وسعت رزق» آمده و قهرا بحث غنا و فقر در میان مىآید لازم است راجع به روایاتى که دربارهى خوبى فقر یا بدى آن آمده و همچنین در خوبى غنا یا بدى آن روایت شده بحث شود تا شنوندگان محترم متوجه گردند که آن فقرى که در اسلام ممدوح و پسندیده است کدام است و آنکه مذموم و ناپسند است کدام. و همچنین معلوم شود که غناى ممدوح و پسندیده کدام است و غنا و ثروت مذموم کدام. در این باره با استفاده از روایات و اخبار، به خواست خداوند، مطلب بر شنوندگان گرامى روشن مىشود. در شروع به بحث این مطلب، در مقدمه، لازم است
عرض شود که فقر و غنا مقول به تشکیک و داراى درجات و مراتباند، و مدح و ذمى که راجع به فقر و غنا شده ناظر به درجات ممدوح و مذموم آن دو است و براى بیان این مطلب معروض مىگردد که گاهى یک نفر، آنقدر فقیر و تهیدست است که به قدر حداقل مخارج روزش را ندارد و گرسنه است، این یک فقیر است در حد اعلاى فقر. یک نفر دیگر فقیرى است که به قدر نان خالى غذا دارد، اما از سایر نعمتهایى که در یک وعدهى غذا سزاوار است که مورد استفاده باشد محروم و فاقد آنهاست. این هم یک درجه از فقر. یک درجهى دیگر فقر این است که به قدر کفاف و با یک وسعت متناسب در زندگى دارد لکن از مال بسیار محروم است، این هم یک درجهى دیگر فقر است. در غنا هم عینا همین طور است: گاهى یک نفر غنى است، یعنى در حدى که به مردم نیاز ندارد و دست تمنى به سوى کسى دراز نمىکند و زندگیش بالنسبه با وسعت مىگذرد، این یک قسم غناست. قسمى دیگر از غنا این است که ذخیرهى غذاى سالانهى خود را در منزل دارد و از نظر زندگى خود و عائلهاش مطمئن است، این هم قسمى دیگر از غنا. اما غناى سوم براى کسى است که سرمایهدار است و اموال بسیار گرد آورده و با حرص و ولع، علىالدوام، در پى جمع مال و اندوختن ثروت مىرود و تمام عمرش در این راه مصروف مىگردد، این هم قسم سوم در امر ثروت. هر کدام از این اقسام فقر و غنا از نظر اخبار داراى معیارهایى است که اگر افراد به آنها توجه کنند مدح و ذم فقر و غنا را به خوبى درک مىنمایند.
اولین موضوعى که در بحث فقر و غنا باید از نظر دینى مورد توجه قرار گیرد این است که اسلام دین کار و فعالیت و آیین سعى و
عمل است. تمام مردم براى تامین زندگى با عزت و شرافتمندانه باید از پى کار و کوشش بروند و در جامعه وجودى موثر باشند، و اگر کسانى از کار شانه خالى کنند و براى تامین مایحتاج زندگى خود دنبال کار نروند در اسلام، مورد بدبینى و انزجارند.
عن ابیجعفر علیهالسلام قال: قال موسى یا رب! اى عبادک ابغض الیک؟ قال: جیفه باللیل و بطال بالنهار.
امام باقر (ع) فرمود که حضرت موسى بن عمران به پیشگاه خدا عرض کرد، بار الها! کدامیک از بندگانت نزد تو بیشتر مورد بغض و بدبینى هستند؟ فرمود: آن کسى که در شب مانند مردارى در رختخواب افتاده و در روز، عمرش در جامعه به بطالت مىگذرد و کار نمىکند و مىخواهد از دسترنج مردم ارتزاق نماید.
اولیاى گرامى اسلام آنقدر به کار کردن مسلمانان مصر بودند و مىخواستند زندگانى آنان با عزت بگذرد که اگر در مواقعى افرادى نقص عضوى مىداشتند باز هم به آنان تاکید مىکردند که از عضو سالم خود استفاده کنند و به کار اشتغال یابند. در این باره حدیثى از امام صادق (ع) است:
ان رجلا اتاه فقال: انى لا احسن ان اعمل عملا بیدى و لا احسن ان اتجر و انا محارف محتاج، فقال: اعمل و احمل على راسک و استغن عن الناس.
مردى به حضور امام صادق (ع) آمد و گفت: یابن رسول الله! من انسانى هستم که نمىتوانم با دستم کار کنم- گویى دستش عیبى داشته که فاقد قدرت کار بوده- و سرمایهاى هم ندارم که
تجارت کنم و نیازمند و محتاجم. حضرت دید که سر و گردن او سالم است. فرمود عمل کن، کار کن و کالا را با سر خود حمل نما و از مردم بىنیاز باش.
قال على علیهالسلام: ان یکن الشغل مجهده فاتصال الفراغ مفسده.
على (ع) فرموده: اگر تن دادن به شغل مایهى زحمت و تعب است بیکارى دائم نیز باعث نادرستى و فساد است.
عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: ملعون من القى کله على الناس.
رسول اکرم فرموده است: رانده و مطرود درگاه باریتعالى است آن کسى که بار زندگى خود را بر دوش دگران بیفکند و بخواهد از دسترنج مردم ارتزاق نماید.
به موجب روایات بسیارى که رسیده است، ائمهى معصومین علیهمالسلام خود کار مىکردند و در اراضى زراعى سعى و کوشش مىنمودند تا نانى از راه کشاورزى به دست آورند. علاوه بر اینکه خودشان به کار اهمیت مىدادند، کارگران زحمتکش را نیز احترام بسیار مىنمودند و آنان را مورد تقدیر و تشویق قرار مىدادند.
روى انس بن مالک ان رسول الله صلى الله علیه و آله لما اقبل من غزوه تبوک استقبله سعد الانصارى فصافحه النبى (ص) ثم قال له: ما هذا الذى اکنب یدیک. قال: یا رسول الله! اضرب بالمر و المسحاه فانفقه على عیالى. فقبل یده رسول الله (ص) و قال هذه ید لا تمسها النار.
انس بن مالک مىگوید: موقعى که رسول اکرم از جنگ
تبوک مراجعت مىکرد، سعد انصارى به استقبال آمد. حضرت با او مصافحه کرد و دست سعد را زبر و خشن دید. فرمود چه صدمه و آسیبى به دستت رسیده است. عرض کرد: یا رسول الله من با وسایل کشاورزى کار مىکنم و درآمدم را خرج معاش خانوادهام مىنمایم. رسول اکرم دست او را بوسید و فرمود: این دستى است که آتش با آن تماس پیدا نمىکند.
اگر کسى آمادهى کار کردن هست، لکن به علت فرسودگى و ضعف شدید یا بیمارى، قدرت کار ندارد و حداقل امرار معاش و سد جوع در دسترسش نیست، او فقیر و گرسنه است و این فقر بىاندازه مذموم است زیرا چنین فقرى ممکن است آدمى را به گناه و ناپاکى، به دزدى و تجاوز به اموال مردم، یا به کفرگویى و اسائه به مقام مقدس باریتعالى وادار نماید. این فقر در نظر اسلام بسیار مذموم است و در این باره روایات بسیارى رسیده، از آن جمله است:
الفقر سواد الوجه فى الدارین.
اینچنین فقر، روسیاهى در دنیا و آخرت است.
کاد الفقر ان یکون کفرا.
این قبیل فقرها ممکن است به کفر و بىدینى منجر گردد.
عن على علیهالسلام قال: الفقر یخرس الفطن عن حجته، و المقل غریب فى بلدته.
على (ع) فرموده است: انسانى که فقیر است در مقام استدلال، زبانش بند مىآید، و افراد کمبضاعت در بلد خود همانند غریبان زندگى مىکنند.
این فقر است که نبى اکرم دربارهى آن فرموده است:
اللهم انى اعوذبک من الکفر و الفقر. فقال رجل: ایعدلان؟ قال: نعم.
رسول اکرم فرمود: بار الها! من از کفر و از فقر به تو پناه مىبرم. مردى که این جمله را از حضرت شنید عرض کرد: یا رسول الله! آیا کفر و فقر، معادل یکدیگرند؟ حضرت در پاسخ فرمود بلى.
خلاصه اینکه فقرى که آدمى فاقد حداقل زندگى باشد و نتواند سد جوع نماید بسیار مذموم است و آدمى را در خطر گناهان دنیوى و اخروى مىاندازد و روایات در این باره بسیار آمده که بعضى از آنها مذکور افتاد.
فقر ممدوح که در روایات آمده آن فقرى است که انسان به قدر کفاف و آن مقدارى که براى خود و خانوادهاش لازم است و کفایت مىکند واجد باشد و این زندگى که هم آبرو محفوظ است و هم اسیر ثروتمندى و سرمایهدارى نیست آنقدر محبوب رسول اکرم بود که دعا مىکرد و مىگفت:
اللهم اجعل قوت آل محمد کفافا.
بار الها! قوت و غذاى آل محمد را به قدر کفاف قرار ده، یعنى آن مقدارى که زندگى به اندازه اداره شود ولى آل پیغمبر در صف سرمایهداران و ثروتمندان نباشد.
قال رسول الله صلى الله علیه و آله: طوبى لمن اسلم و کان عیشه کفافا.
پیغمبر مىفرمود: خوشا به حال آن انسانى که اسلام آورد و معاش او به قدر کفاف باشد، یعنى درآمدش براى زندگیش وافى و کافى باشد.
رسول اکرم با جمعى در بیابان به کسى که شترانى را به چرا برده بود و تحت مراقبت داشت گذر کردند. حضرت از او درخواست نمود که مقدارى شیر بدهد که آنان بنوشند. جواب داد: شیرى که در پستان شتران است براى صبح است و آنچه دوشیدهایم و در ظرف است براى شب، و خلاصه، به حضرت جواب مثبت نداد. پیغمبر اکرم دربارهى او دعا کرد، گفت:
اللهم اکثر ماله و ولده.
بار الها! مال و فرزندان او را بسیار گردان.
بعد از آنجا گذشتند و به کسى رسیدند که به چراندن گوسفندان اشتغال داشت. براى گرفتن شیر، نزد او فرستاد. آن مرد رفت و آنچه در پستانهاى گوسفندانش بود دوشید و آنچه را هم که در دست داشت نیز آورد و به حضرت تقدیم نمود و بعد هم گوسفندى آورد و گفت: اینها چیزى بود که در نزد من بود و اگر میل دارى باز زیادتر کنم.
قال رسول الله: اللهم ارزقه الکفاف.
پیغمبر دربارهى او دعا کرد و گفت: بار الها! به او به قدر کفاف عنایت بفرما.
فقال له بعض اصحابه، یا رسول الله: دعوت للذى ردک بدعاء عامتنا نحبه و دعوت للذى اعطاک بدعاء کلنا نکرهه. فقال: ان ما قل و
کفى خیر مما کثر و الهى.
وقتى پیغمبر، دعاى دوم را دربارهى مردى که صاحب گوسفندان بود نمود بعضى از اصحاب گفتند: یا رسول الله! دربارهى آن کسى که شما را رد کرد دعایى نمودهاى که تمام ما آن دعا را دوست داریم، و دربارهى کسى که به شما اعطاى شیر نمود دعایى فرمودى که هیچیک از ما به آن دعا میل نداریم. حضرت فرمود: آنچه کم باشد و امر زندگى را کفایت کند بهتر از مال بسیار است که آدمى را غافل کند و انسان را از مسیر فضیلت منحرف نماید.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 11:56 صبح سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(14 )
قال ابوذر رضى الله عنه قال لى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: الا اعلمک بعمل خفیف على البدن ثقیل فى المیزان. قلت بلى یا رسول الله. قال: هو الصمت و حسن الخلق و ترک ما لا یعنیک.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله به ابوذر غفارى فرمود: آیا نمىخواهى ترا عملى تعلیم کنم و آگاه سازم که بر بدنت خفیف است و ثقل و سنگینى ندارد اما در میزان عملت در قیامت بسیار وزین و سنگین است؟ ابوذر گفت: بلى یا رسول الله، بفرمایید. گفت: آن عملى که در قیامت وزین و سنگین است یکى صمت و سکوت است و یکى حسن خلق است و دیگر آنکه سخن گفتن را در چیزى که مورد ابتلا و احتیاج تو نیست ترک کنى.
موعظهى لقمان به فرزندش که در حدیث امام صادق (ع) مذکور افتاد حاوى چهار مطلب است که در قیامت، مورد سوال قرار مىگیرد: اول آنکه جوانیت را چگونه نابود ساختى، دوم آنکه عمرت را در چه راه فانى نمودى. شخصى که سخن مىگوید عمر خود را مصرف مىکند و این سرمایهى گرانقدر را به جریان مىاندازد. اگر سخنش صحیح و مرضى خداوند باشد یا نفع دنیوى عایدش مىگردد یا نفع اخروى. اگر سخنان لغو و بیهوده باشد، عمرش مصروف مىگردد و از سرمایهى عمرش کاسته مىشود اما به هیچوجه نفعى نمىبرد و در قیامت، مورد سوال قرار مىگیرد که چرا سخنانى اینچنین گفتى و سرمایهى عمر را بیهوده بر باد دادى. نکتهى قابل ملاحظه این است که سخنان لغو و بیهوده نه تنها عمر گوینده را تضییع مىکند، بلکه عمر شنونده نیز به هدر مىرود و او هم ضرر مىکند. بدبختانه در بعضى از مواقع سخنان غیرضرورى یا سوالات بىفایده منجر به گناه مىشود و گوینده و شنونده اغلب در معرض آلودگى قرار مىگیرند و استحقاق کیفر مىیابند، مثلا در ماه مبارک رمضان کسى از دیگرى مىپرسد: روزهدارى یا نه؟ این از سوالاتى بسیار بىفایده و لغو است، ولى زیانبار. اگر شخص مورد سوال، به علت بیمارى روزه ندارد و نمىخواهد بیمارى خود را به زبان بیاورد و به کسى بگوید، یا باید در پاسخ سائل، دروغ بگوید و جواب دهد: روزه دارم. اگر بگوید بیمارم و روزه ندارم آن سائل مىپرسد: چه بیمارى باعث شده است که روزه را افطار کردهاى؟ آن مرد نمىخواهد بیمارى خود را بگوید، شاید تند شود و بگوید: به تو مربوط نیست. این جمله، او را تحقیر مىکند و سوال کننده را شرمنده مىسازد. و اگر روزه دارد و نمىخواهد ریاکارى و خودنمایى کند، اگر بگوید روزه دارم جنبهى ریا پیدا مىکند، اگر به او پاسخ ندهد و اعتنا نکند او را تحقیر نموده است، و در هر حال، سخنان بیهوده مشکلاتى به بار مىآورد و گاهى مستلزم گناه مىگردد و به فرمودهى امام صادق (ع) تمام این حرفها که مصرف کنندهى عمر است در قیامت، مورد سوال واقع مىشود و از او مىپرسند: چرا عمرت را در مجارى باطل و سخنان لغو مصرف نمودهاى.
سومین سوالى که در قیامت مىشود و در حدیث امام صادق (ع) آمده راجع به «مال» است. از او مىپرسند: مالى را که به دست آوردى از چه مجرا بوده و آن را از چه طریق کسب کردهاى؟
چهارم مىپرسند: مال به دست آورده را چگونه صرف نموده و با آن چه عملى انجام دادهاى؟ این دو مطلب هم، به نوبهى خود، بسیار مهم است و افراد متدین باید کاملا دربارهى آن دقیق باشند. فردى که براى ادارهى زندگى و حفظ آبروى خود و تامین مصارف زن و فرزند دنبال تهیهى مال مىرود عملش مقدس است و اسلام به آن اهمیت داده و حتى در بعضى از روایات آمده که: انسانى که براى زن و فرزندش زحمت مىکشد همانند مجاهدى است که در راه خدا شمشیر مىزند، اما اگر فردى لاابالى و گناهکار از پى تحصیل مال مىرود و باک ندارد که مال حلال باشد، حرام باشد، براى خودنمایى برود یا براى سوزاندن دل مردم، این انسانى که در امر مال، بىباک است رسول اکرم دربارهى او به ابوذر غفارى فرموده است: یا اباذر! من لم یبال من این اکتسب المال لم یبال الله عز و جل من این ادخله النار.
اى اباذر! کسى که باک ندارد که از چه راه کسب مال کند و مقید به حلال و حرام آن نیست، خدا هم باک ندارد که او را از چه درى وارد جهنم نماید.
صرف مال نیز مانند کسب مال، در قیامت، از مواد مورد پرسش خداوند است. مال به دست مىآورد اما گاهى آن را در راه قمار صرف مىکند، در راه مشروب خرج مىنماید، گاهگاهى به صورت میهمانى صرف تبذیر نعمتهاى خدا مىکند، اسراف مىنماید، در محیطى که افراد گرسنه بسیار است این مقدار غذاى زاید را در زباله و خاکروبهها مىریزد و این عمل موجب تحریک دشمنى و عداوت مىشود و بر اثر دشمنى، مادهى فساد اجتماعى تحقق مىیابد و گاهى حوادثى مرگبار دامنگیر جامعه مىگردد. در قرآن شریف آمده است: و لا تطیعوا امر المسرفین. الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون.
خداوند، مسلمانان را از پیروى اسرافگران برحذر داشته و فرموده است از اینان اطاعت ننمایید که این گروه افسادگرند، جامعه را به هم مىریزند و در راه صلاح مردم قدمى برنمىدارند.
جملهى دوم این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» پس از ذکر صلوات، از خدا مىخواهد که مرا به کارهایى وادار نما که فرداى قیامت از من سوال خواهى نمود و نمونههایى از آن قبیل کارها مذکور افتاد.
حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى سوم دعا، که آخرین قسمت بحث امروز است، به پیشگاه الهى عرض مىکند: و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له.
بار الها! توان و نیروى مرا در طول ایام زندگى به راهى قرار ده که مرا براى آن آفریدهاى.
در قرآن شریف آمده است: ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. خداوند مىفرماید: من جن و انس را نیافریدهام مگر براى عبادت.
اگر کلمهى عبادت به معناى وسیعى که در آیات و اخبار آمده روشن گردد هدف خداوند از خلقت انسان به خوبى واضح مىشود. عبادت، در قرآن شریف، گاهى به معناى پرستش آمده است و گاه به معناى اطاعت. یک جا از قول ابراهیم خلیل مىفرماید: اتعبدون ما تنحتون.
آیا بتهایى را که خود تراشیدهاید پرستش مىنمایید؟
در جایى دیگر به معناى اطاعت آمده است: الم اعهد الیکم یا بنىآدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین.
اى اولاد آدم! آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را اطاعت نکنید زیرا او دشمن آشکار شماست؟
در روایات اولیاى گرامى اسلام نیز در بعضى از مواقع عبادت به معناى پرستش آمده است مانند اخبارى که دربارهى بتپرستى رسیده یا دربارهى ریاکارى افراد. در این مقام، اهلبیت رسول اکرم هدفشان پرستشهاى نابجاست. اما دربارهى عبادت بت، اخبار بسیار است، حتى علاوه بر اینکه خود عبادت مىکردند فرزندان را در مقابل بت قربانى مىنمودند. و اما دربارهى ریا هم اخبار بسیار دارد، کسى که نماز مىخواند و تنها توجهش جلب قلوب مردم و بهرهمندى از مقاصد مادى است او خدا را نمىپرستد، مردم را مىپرستد یا منافع مادى خود را، اما دربارهى اینکه عبادت به معناى «اطاعت» به کار برده شده، آن هم در روایات بسیار است.
عن على علیهالسلام قال: سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: من اطاع مخلوقا فى غیر طاعه الله جل و عز فقد کفر و اتخذ الها من دون الله.
على (ع) مىفرمود، من از پیمبر گرامى شنیدهام که مىفرمود: هر کس مخلوقى را در غیر طاعت الهى اطاعت کند بدون تردید کافر شده و اله یا معبودى غیر خدا را براى خود برگزیده است.
در حدیث دیگر:
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: من اطاع رجلا فى معصیه فقد عبده.
اگر انسانى مردى را در یکى از گناهان اطاعت کند بىتردید آن مرد، معبود واقع شده و اطاعت کننده او را بندگى نموده است.
خداوند در قرآن شریف دربارهى بعضى از کسانى که علىالظاهر ایمان مىآورند آیهاى آورده که این است: و ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون. بیشتر این مردم، بظاهر ایمان نمىآورند الا اینکه در واقع مشرکاند.
در ذیل این آیه، امام صادق (ع) در دو حدیث دو بیان دارد:
بیان اول این است که مىفرماید: یطیع الشیطان من حیث لا یعلم فیشرک به.
شیطان را به طور ناآگاه اطاعت مىکند و بر اثر این اطاعت، به خدا شرک مىآورد.
در حدیث دیگر باز در بیان این آیه مىفرماید: شرک طاعه و لیس شرک عباده.
شرکى که در این آیه آمده است شرک طاعت است نه شرک عبادت.
از آنچه مذکور افتاد روشن شد که کلمهى عبادت، به موجب آیات و اخبار، گاهى به معناى پرستش است و زمانى به معناى اطاعت. وقتى خدا در قرآن مىفرماید: ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون.
من جن و انس را نیافریدهام مگر براى عبادت، یعنى براى اینکه خدا را بپرستند و بىقید و شرط، از او اطاعت نمایند و بس. پس عبادت حاوى این دو معنى شد و در آیهى دیگر مىفرماید: و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم.
مرا عبادت کنید که عبادت من صراط مستقیم و راه صلاح و فلاح و رستگارى است.
پس ما مىتوانیم بگوییم که خداوند انسان را نیافریده و جنیان را خلق نکرده، مگر براى پیمودن صراط مستقیم، خواه صراط مستقیم از نظر عبادت خدا باشد و خواه از نظر اطاعت باریتعالى. پیمودن صراط مستقیم، مایهى تعالى و تکامل است، وسیلهى آشکار شدن کمالات معنوى و استعدادهاى درونى است، پیمودن صراط مستقیم، آدمى را به اعلى علیین مىبرد:
طیران مرغ دیدى توز پایبند شهوت بدرآى تا ببینى طیران آدمیت
رسد آدمى به جایى که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
قرآن مىفرماید: لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم.
ما انسان را در بهترین سازمان آفریدهایم.
و اگر این سازمان قابل و لایق، در راه صراط مستقیم به کار افتد حتما به عالیترین مقام، به اعلى علین مىرسد، اما اگر از صراط مستقیم، منحرف گردد و به کجروى گرایش یابد، زبان از صراط مستقیم خارج شود، قلم و قدم بیرون رود، آدمى از نظر گفتار و رفتار منحرف گردد، و خلاصه، صحبت از عبادت غیر خدا و اطاعت غیر باریتعالى به میان بیاید در نتیجه، مصداق آن جملهى بعد از آیه مىشود: ثم رددناه اسفل سافلین.
به پستترین وضعیت و بدترین جریان، سقوط مىکند و راه نابودى و تباهى را در پیش مىگیرد.
پس امام سجاد (ع) که در جملهى سوم بحث امروز عرض مىکند: و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له، معناى کلامش این است:
بار الها! در تمام ایام عمر توان مرا در صراط مستقیم خودت به کار بر، یعنى در عبادتت، زیرا عبادت خدا و اطاعت از او صراط مستقیم الهى است و صراط مستقیم خدا راهى است که اگر انسانى آن را درست بپیماید به تمام کمالات انسانى نایل مىشود و هدفى که خدا در خلقت انسان داشته در وجود آن انسان تحقق مىیابد. هدف خداوند در آفرینش انسان، تعالى و تکامل این موجود، در ظل اطاعت بىقید و شرط از ذات اقدس الهى است.
آدمى داراى دو بعد است: یکى بعد حیوانى و آن دیگر، بعد انسانى و ملکوتى. اما در بعد حیوانى داراى شهوت و غضب و حب ذات است و حب اولاد و حب مقام و انتقامجویى و نظایر اینهاست که مربوط به غرایز حیوانى مىباشند و باید با اندازهگیرى صحیح به طورى که متناسب با شان انسان باشد اقناع گردد. اما در بعد انسانى داراى عقل و وجدان اخلاقى و آزادى عمل و نطق و تعالى نامحدود و تمایل به کمال بىاندازه است. این بعد که شان انسانى است باید وسیلهى اطاعت از باریتعالى، بندگى خداوند، کسب علم براى رسیدن به حق و حقیقت و نیل به مقام هدایت و دیگر امور انسانى مصروف گردد. اگر انسانى هدف حیوانى خود را با اندازهگیرى ارضا نمود و اهداف انسانى را هم طبق اوامر الهى اجرا کرد، این شخص به مقام انسانیت یعنى به مقام هدف خلقت رسیده، ولى اگر از مرز حیوانیت قدمى فراتر ننهاد و تمام توجه او در زندگى به شهوات بهیمى بود و هدف الهى را از خلقت انسان در خود نادیده گرفت، قدم به قدم به سوى سقوط و تباهى پیش مىرود و راه شقاوت و بدبختى را مىپیماید و سرانجام از دار دنیا مىرود و به عذاب ابدى و کیفر سرمدى دچار خواهد شد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 11:53 صبح سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق( 13)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله و اکفنى ما یشغلنى الاهتمام به و استعملنى بما تسالنى غدا عنه و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له.
امام سجاد علیهالسلام دعاى «مکارمالاخلاق» را با صلوات بر پیمبر اسلام و اهلبیت گرامیش آغاز نمود. سپس درخواستهاى خود را درباره ایمان، یقین، نیت، و عمل، به پیشگاه الهى عرضه داشت، دوباره ذکر صلوات را تجدید نموده و از پى آن دعاهایى را به عرض رسانده است که به خواست خداوند سه جملهى بعد از صلوات موضوع بحث این سخنرانى است. در جملهى اول عرض مىکند:
و اکفنى ما یشغلنى الاهتمام به.
بار الها! کفایت کن مرا در چیزى که اگر خود به انجام آن همت گمارم وقتم را اشغال مىکند و از کارهاى اساسیم باز مىدارد. «الکفایه قیام شخص مقام آخر فى قضاء حوائجه»: کلمهى «کفایه» در لغت عرب عبارت از این است که شخصى در مقام دگرى به منظور قضاء حوایج او قیام کند. پس امام سجاد (ع) از خداوند، این عنایت را تقاضا مىکند که پروردگارا! آن کارى را که على القاعده من باید
انجام دهم و وقتم را مىگیرد تو لطف کن و موجباتى فراهم نما که بدون صرف وقتم آن قضیه حل شود و آن حاجت برآورده گردد. این جمله از دعاى امام (ع) ناظر به کارهایى است که هدف از آنها فقط انجام عمل است و شخص معین در تصدى آنها مورد نظر نیست. مثلا جوانى شایسته و لایق براى ادامهى تحصیل و نیل به مدارج عالى علمى از زاهدان به تهران آمده و با جدیت مشغول درس است. مادرش در زاهدان بیمار مىشود و اگر به وى نرسند خیلى زود حیاتش پایان مىیابد. طبیب بر بالینش مىآورند، او نسخه مىدهد ولى داروى آن را فقط در بیمارستان معینى در تهران مىتوان تهیه نمود. نسخه را مسافرى که با هواپیما عازم تهران است با خود مىآورد که به فرزند آن مادر بیمار برساند و آن دارو را زود تهیه کند و به زاهدان ببرد. دارو تهیه مىشود ولى این محصل محترم در این فکر است که اگر بخواهد خودش دارو را به زاهدان ببرد حداقل یک هفته عمرش در این شهر مصروف مىگردد و به دید و بازدید باید سرگرم شود و در نتیجه، از درس و حضور در کلاس درس باز مىماند. چون آن محصل، مردى الهى است و علاقهمند به شئون معنوى همانطور که در خیابان راه مىرود متوجه ذات اقدس بارىتعالى مىگردد و به یاد دعاى امام سجاد (ع) مىافتد و عین دعا را به زبان مىآورد یا آنکه به فارسى به خدا عرض مىکند:
و اکفنى ما یشغلنى الاهتمام به.
بار الها! تو امر مرا کفایت کن و کارى کن که من به این قضیه اشتغال نیابم و وقتم به هدر نرود و دگرى دارو را به زاهدان برساند. طولى نمىکشد که در خیابان با یک مرد محترمى از اهل زاهدان که در همسایگى آنان سکونت دارد برخورد مىکند. آن
همسایه، محصل را به گرمى تلقى مىنماید و پس از سلام و احوالپرسى، محصل به او مىگوید: مادرم بیمار شده، نسخهى او را به وسیلهى مسافر هواپیما به تهران فرستادهاند، من دوا را تهیه نمودهام، نمىدانم چه کنم که هر چه زودتر این دوا به مادرم برسد. آن مرد محترم زاهدانى مىگوید: دو ساعت بعد، من با طیاره عازم زاهدانم. دارو را با کمال علاقهمندى به مادرت مىرسانم و شما از این نظر، تشویش خاطر نداشته باشید. دارو را به او مىدهد، خداحافظى مىکند. آن مرد هم در موعد مقرر با طیاره به زاهدان مىرود و دارو، به موقع، به دست مادرش مىرسد و موجبات درمان او فراهم مىگردد. این است معنى دعاى امام سجاد (ع) که به پیشگاه الهى عرض مىکند: بار الها! تو کفایت کن مرا از آن چیزهایى که اگر خودم بخواهم به آنها اشتغال پیدا کنم و آنها را انجام دهم وقت مرا مىگیرد و از کار اساسیم باز مىدارد. چه بسیارند افرادى که لایق و شایستهى اعمال بزرگاند اما در طول زندگى قسمت مهمى از عمر گرانقدرشان در کارهایى مصروف مىگردد که دگرى هم مىتواند به نیابتشان آن کارها را انجام دهد و اینان وقت خود را در اعمالى مهم صرف نمایند. اگر این گروه داراى ایمان واقعى به خدا باشند مىتوانند به پیروى از امام سجاد (ع) دعا کنند و صمیمانه از خدا بخواهند که مسببالاسباب، وسیلهى انجام آن امر را فراهم آورد بدون اینکه عمر گرانقدرشان در آن راه به کار برده شود. اگر دعاى اینان واجد شرایط استجابت باشد و مقبول درگاه بارىتعالى واقع شود و مستجاب گردد قسمت مهمى از سرمایهى عمرشان صرفهجویى خواهد شد و مىتوانند آن را در راهى به کار برند که موجب تعالى روح و تکامل معنوى آنان گردد و به مدارج عالیترى دست یابند.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعا که قسمتى از موضوع بحث امروز است معیارى را براى آن قبیل اعمالى که آدمى مسئول آنهاست و باید خودش انجام دهد بیان نموده و آن را به صورت دعا از پیشگاه الهى درخواست مىکند.
و استعملنى بما تسالنى غدا عنه.
بار الها! مرا عامل کارهایى قرار ده که فرداى قیامت دربارهى آنها از من سوال خواهى نمود. تمام احکامى که اسلام در شئون مختلف زندگى براى مردم مقرر فرموده و باید عملا آنها را رعایت نمایند مشمول این معیار است. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در حدیث مفصلى به عنوان بیان حقوق، حق خدا، حق اعضاى بدن، حق والدین، حق فرزند، حق معلم، و دیگر حقوق را در موارد مختلف توضیح داده و مسئولیت مردم را دربارهى آنها بیان فرموده است. در اینجا به طور نمونه یکى از آن حقوق، که مسئلهى تربیت فرزند است، به عرض شنوندگان محترم مىرسد:
و اما حق ولدک فان تعلم انه منک و مضاف الیک فى عاجل الدنیا بخیره و شره و انک مسوول عما ولیته به من حسن الادب و الدلاله على ربه عز و جل و المعونه له على طاعته، فاعمل فى امره عمل من یعلم انه مثاب على الاحسان الیه، معاقب على الاساءه علیه.
حق فرزندت به تو این است که بدانى او، در خیر و شر دنیا، از تو و وابسته به توست، و تو در ولایتى که بر وى دارى مسئول ادب و تربیت او هستى، مسئول هدایتش به خداوندى، و مسئولى که او را در طاعت بارىتعالى کمک نمایى. باید عملت دربارهى فرزندت به
گونهاى باشد که بدانى در نیکى نسبت به او ماجورى و در بدى نسبت به وى معاقب.
تربیت صحیح فرزند از جمله امور مهمى است که خداوند در قیامت از آن سوال مىکند. پدر و مادر وظیفهشناس باید به این امر توجه کامل مبذول دارند و قسمتى از عمر شریف خود را در راه آن صرف نمایند. و فرزندى شایسته بار آورند.
از چیزهایى که در قیامت مورد سوال واقع مىشود عمر و مال است و در این باره روایات زیادى از اولیاى اسلام رسیده و در اینجا یک روایت ذکر مىشود.
قال ابوعبدالله علیهالسلام: کان فیما وعظ به لقمان ابنه: و اعلم انک ستسال غدا اذا وقفت بین یدى الله عز و جل عن اربع: شبابک فیما ابلیته، و عمرک فیما افنیته، و ما لک مما اکتسبته و فیما انفقته.
امام صادق (ع) فرمود: از جمله مواعظ لقمان به فرزندش این است که: در قیامت، وقتى در موقف حساب قرار گرفتى چهار چیز را از تو مىپرسند: جوانیت را چگونه از میان بردى؟ عمرت را در چه راه فانى نمودى؟ مالت را از کجا به دست آوردى؟ و آن را در چه راه صرف کردى؟
جوانى نعمتى است بسیار بزرگ و گرانقدر و دربارهى آن روایات متعددى آمده و دانشمندان جهان دربارهى ارزش آن بسیار سخن گفتهاند.
عن على علیهالسلام قال: شیئان لا یعرف فضلهما الا من فقد هما: الشباب و العافیه.
دو چیز است که آدمى قدر آن را نمىداند مگر آنکه آن دو نعمت را از دست داده باشد: یکى نعمت جوانى است و آن دیگر نعمت سلامت و عافیت.
چنین گفت روزى به پیرى جوانى
که چونست با پیریت زندگانى
بگفتش در این نامه هر چیز مبهم
که معنیش جز وقت پیرى ندانى
تو به کز توانایى خویش گویى
چه مىپرسى از دورهى ناتوانى
جوانى نگهدار کاین مرغ زیبا
نماند در این خانهى استخوانى
متاعى که من رایگان دادم از کف
تو گر مىتوانى مده رایگانى
هر آن سرگرانى که من کردم اول
جهان بیشتر کرد از آن سرگرانى
چه سرمایهام رفت بىمایه ماندم
که بازیست بىمایه بازارگانى
از آن برد گنج مرا دزد گیتى
که در خواب بودم گه پاسبانى
عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: یا اباذر! اغتنم خمسا قبل خمس، شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک و فراغک قبل شغلک و حیاتک قبل موتک.
از رسول اکرم است که به ابىذر غفارى فرموده: پنج چیز را پیش از پنج چیز، غنیمت بشمار، جوانیت را قبل از پیرى، سلامتت را قبل از بیمارى، تمکنت را قبل از تهیدستى، فراغتت را قبل از گرفتارى، و زندگانیت را قبل از مرگ.
خلاصه اینکه جوانى، دوران قوت و قدرت است، جوانى ایام نیرومندى و توانایى است، خداوند در قیامت از مردم سوال مىکند که جوانى خود را چگونه صرف کرده و در چه راه به این نعمت بزرگ پایان بخشیدهاند. یکى از وظایف جوانان مسلمان در ایام شباب و
توانایى، فرا گرفتن وظایف دینى و شناخت حلال و حرام است. اینان باید در ایام نیرومندى مسائل دین را بیاموزند و در تمام ایام عمر، دانستههاى خود را به کار بندند و رعایت وظایف خویشتن را بنمایند. حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام مىفرمود:
لو وجدت شابا من شبان الشیعه لا یتفقه لضربته عشرین سوطا.
حضرت رضا (ع) مىفرماید: اگر جوان شیعه را بیابم که در دین تفقه نمىکند و موازین دینى را فرا نمىگیرد او را کیفر خواهم داد و به یاد گرفتن، وادارش مىنمایم تا اینکه موازین دینى را که برنامهى زندگى اوست بیاموزد.
کسانى که در جوانى احکام خدا را مىآموزند و آنها را عملا به کار مىبندند در میانسالى و پیرى نیز تا حدودى طبق آنها عمل مىکنند و در نتیجه با گناهان کمترى از دنیا مىروند و در عرصهى قیامت مسئولیت خفیفترى دارند. آنان که جوانى را در غفلت و گناه مىگذرانند و کمترین توجهى به فرا گرفتن احکام الهى ندارند موقعى که آتش جوانى در وجودشان فروکش مىکند و ایام غرور شباب سپرى مىگردد و به میانسالى و پیرى مىرسند گناهانشان رنگ متناسب با آن زمان مىگیرد، مهمترین آن گناهان در موقع میانسالى و پیرى، گناهان زبان است: غیبت مىکنند، تهمت مىزنند، دروغ مىگویند، عرض و آبروى مردم را مىبرند، با استهزا افراد را به مسخره مىگیرند، و خلاصه آنکه ایام زندگانى آنان با این قبیل گناهان مىگذرد و اگر بعضى از آنان از این قبیل گناهان خوددارى کنند چون احکام الهى را نمىدانند ممکن است قسمت اعظم عمرشان با لغوگویى و سخنان
بیهوده طى شود و همان بیهودهگویى در قیامت براى آنان بلاى بزرگ باشد. یکى از آفات بزرگ زبان که حتما باید از آن اجتناب نمود سخن گفتن در مورد چیزهایى است که نه خیر دنیا در بر دارد و نه خیر آخرت و به نظر مىرسد که این قبیل سخنان چون غیبت و تهمت و دروغ و افترا نیست مانعى ندارد، اما اخبار و روایات بسیارى از طرق عامه و خاصه رسیده است که رسول گرامى و ائمهى معصومین علیهمالسلام پیروان خود را از این قبیل سخنان برحذر داشته و آنان را جدا منع نمودهاند و در اینجا به بعضى از آن روایات اشاره مىشود. رسول اکرم به ابوذر غفارى فرموده است:
لا تنطق فیما لا یعنیک و اخزن لسانک کما تخزن ورقک.
در چیزى که احتیاج ندارى و مبتلا به تو نیست سخن مگو و زبانت را در خزانهى دهان نگاهدارى کن همانطورى که نقرهى گرانقدر خود را در صندوق، محفوظ مىدارى.
عن محمد بن کعب قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: ان اول من یدخل من هذا الباب رجل من اهل الجنه، فدخل رجل اسمه عبد الله بن سلام. فقام الیه ناس من اصحاب رسول الله، فاخبروه بذلک و قالوا اخبرنا باوثق عملک فى نفسک ترجوبه. فقال: انى لضعیف و ان اوثق ما ارجوبه الله سلامه الصدر و ترک ما لا یعنینى.
محمد بن کعب مىگوید: رسول اکرم فرمود، اول کسى که داخل مىشود از این در، مردى از اهل بهشت است. در این میان مردى وارد شد که اسم او عبدالله بن سلام بود. بعضى از اصحاب رسول اکرم گردش جمع شدند و خبر دادند که پیمبر در غیاب تو
چنین فرموده است. به ما بگو محکمترین عملى که در نفس توست و مورد امید توست چیست؟ پاسخ داد من بندهى ناتوان و ضعیفى هستم و عملى که نزد من خیلى ارزنده و محکم است این است که دل من به کسى بدبین نیست و بعلاوه، آن را که مورد احتیاج من نبوده ترک گفتهام.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 11:50 صبح سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(12 )
با استفاده از بعضى آیات و روایات، راجع به قدر و منزلت یقین در اسلام توضیح داده شد و در اینجا نیز به اختصار پارهاى از روایات ذکر مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله: الا ان الناس لم یوتو فى الدنیا شیئا خیرا من الیقین و العافیه فاسالوهما الله.
رسول اکرم فرمود: آگاه باشید که مردم دنیا از چیزى بهتر از یقین و عافیت برخوردار نشدهاند پس همواره آن دو نعمت را از خداوند درخواست نمایید.
عن على علیهالسلام قال: افضل الایمان حسن الایقان.
امام على (ع) مىفرماید: برترین و بالاترین مراتب ایمان، حسن یقین مومنین است، یعنى اگر افراد با ایمان داراى یقین باشند واجد عالیترین مقام ایماناند.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ما من شىء اعز من الیقین.
امام صادق (ع) مىفرماید: هیچ چیزى عزیزتر و گرانقدرتر از یقین مومنین نسبت به مراتب ایمان نیست. ضمن حدیث مفصلى آمده است که رسول گرامى از جبرئیل امین سوال کرد:
فما تفسیر الیقین. قال: الموقن یعمل بالله کانه یراه.
پیغمبر گرامى از جبرئیل سوال کرد که تفسیر یقین چیست. جبرئیل در پاسخ گفت: افرادى که داراى یقیناند خدا را عبادت مىکنند و براى ذات اقدس او عمل مىنمایند به طورى که گویى
پروردگار را مىبینند و معبود بزرگشان مشهود آنان است. بین دنیا و آخرت، حجابهاى متعددى وجود دارد و اهل دنیا تا در این جهاناند عالم آخرت را نمىبینند. موقعى که پردهى مرگ و پردهى برزخ کنار برود و قیام قیامت شود، عالم آخرت مشهود مىگردد، بنابراین افراد با ایمان در این جهان هر قدر به آخرت یقین داشته باشند با مشاهدهى قیامت بر یقینشان افزوده مىشود، ولى على (ع) در مقام یقین نسبت به جمیع شئون دینى، از آن جمله قیامت، آنقدر نیرومند و قوى است که مىفرماید:
لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا.
اگر تمام پردهها از مقابل من بر کنار برود و تمام حقایق پنهان آشکار گردد، بر یقین من افزوده نمىشود.
در کتب اسلامى براى یقین، علائمى ذکر شده است که در اینجا به بعضى از آنها اشاره مىشود.
عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: یا على! ان من الیقین الا ترضى بسخط الله احدا.
پیمبر گرامى به على (ع) مىفرماید: از جمله علائم یقین این است که خداى را براى راضى کردن و خشنود نمودن یک انسان به غضب نیاورى. یعنى افراد با ایمان و یقین، رضاى مخلوق را با غضب خالق معامله نمىکنند و خویشتن را در معرض عذاب عظیم قرار نمىدهند.
یکى دیگر از علائم یقین ناچیز شمردن امور مادى و رهایى از قید و بندهایى است که دنیاپرستان خود را اسیر آنها نموده و از درک
کمالات واقعى محروم ماندهاند.
عن على علیهالسلام قال: اصل الزهد الیقین و ثمرته السعاده.
على (ع) مىفرماید: زهد در دنیا و بىاعتنایى به مادیات به منزلهى درختى است که ریشهى آن یقین است و میوهى آن سعادت. یعنى اگر انسانى داراى یقین واقعى و معتقد به اجر الهى در قیامت است خود را اسیر و پاى بست امور مادى نمىنماید، به حداقل زندگى قناعت مىکند و عمر خود را در تعالى و تکامل معنوى مصروف مىگرداند، و این معناى زهد واقعى است: ریشهى اصلیش یقین است و میوهى آن سعادت.
در روایات خاطرنشان گردیده که بعضى از تمایلات درونى از قبیل حرص و طمع یا پارهاى از اعمال برونى مانند جدل نمودن در بحثهاى دینى یا آمیزش زیاد با دنیاپرستان موجب تضعیف یقین مىگردد و اولیاى گرامى اسلام پیروان خود را از آنها برحذر داشتهاند و در اینجا به یک روایت فقط اشاره مىشود:
عن على علیهالسلام: خلطه ابناء الدنیا تشین الدین و تضعف الیقین.
على (ع) مىفرماید: مخلوط شدن و همنشینى کردن زیاد با اهل دنیا چهرهى دین را تیره مىکند و موجب تضعیف یقین مىگردد.
امام سجاد (ع) براى مصون ماندن از خطرات یقین متوجه حضرت حق مىشود و از ذات اقدسش استمداد مىنماید و به زبان دعا مىگوید:
و صحح بما عندک یقینى.
بار الها! با علم و قدرتى که نزد توست یقین مرا تصحیح نما.
امام سجاد (ع) در جملهى سومى که مورد بحث این سخنرانى است به پیشگاه بارىتعالى عرض مىکند و از ذات اقدسش درخواست مىنماید:
و استصلح بقدرتک ما فسد منى.
بار الها! هر چه در وجود من از وضع صحیح و مستقیمش خارج شده و به فساد گراییده است، توبه قدرت لایزال خود آنرا اصلاح فرما.
«استصلاح» در مقابل «استفساد» است. استصلاح به معناى خواستن صلاح و اصلاح است و استفساد همت گماردن در افساد و از پى فساد رفتن است. امام سجاد (ع) در این جملهى دعا، گویى مىخواهد عرض کند: بار الها! مرا هرگز به خودم وامگذار و همواره عنایت و تفضل تو در جمیع شئون مادى و معنوى شامل حال من باشد. این عبارت کوتاه مىتواند تمام اوضاع و احوال نامتعادل جسم و جان را دربر گیرد و همهى آنها را شامل شود، از قبیل ناتوانى بدن، ضعف اعصاب، کم یا زیاد شدن فشار خون، ناموزونى ضربان قلب، پریشان فکرى، اضطراب روان، و به طور خلاصه تمامى آنچه نظیر آنهاست مشمول کلمهى فساد است و امام (ع) اصلاح همهى آنها را از پیشگاه خداوند بزرگ درخواست مىنماید.
توجه به حضرت باریتعالى براى رفع مفاسد و بلایا و اعادهى نعمتها و عطایاى الهى مخصوص ائمهى طاهرین علیهمالسلام نیست، بلکه تمام مردم باید رفتارى اینچنین داشته باشند و همانند پیشوایان بزرگ دینى در حل مشکلات و برطرف ساختن مصائب از خداوند استمداد نمایند. على (ع) در این باره فرموده است:
و لو ان الناس حین تنزل بهم النقم و تزول عنهم النعم فزعوا الى ربهم بصدق من نیاتهم و وله من قلوبهم لرد علیهم کل شارد و اصلح لهم کل فاسد.
على (ع) فرموده: اگر مردم در موقعى که نقمت بر آنان وارد مىشود و نعمت از دستشان مىرود متوجه خدا شوند و با صدق نیت و از صمیم قلب او را بخوانند خداوند نعمتهاى از دست رفته را به آنان بر مىگرداند و همهى مفاسدشان را اصلاح مىنماید.
اگر پروردگار عنایت فرماید و دعاى دعاکنندگان را در اصلاح مفاسد اجابت کند فسادهاى واقعى از میان مىرود و صلاح و سعادت جایگزین آنها مىگردد، زیرا خداوند به تمامى حقایق واقف است و صلاح و فساد واقعى را مىداند. اما اگر بشر بخواهد این مهم را به عهده بگیرد، فساد را براندازد و صلاح را به جاى آن برقرار نماید همیشه و همه جا به انجام این کار موفق نمىشود زیرا ممکن است در پارهاى از مواقع هواى نفس یا نارسایى علم، او را از درک واقع بازدارد، فساد در نظرش صلاح جلوه کند، جامعه را به مسیر باطل سوق دهد و موجبات بدبختى آنان را فراهم آورد. دنیاى امروز در مورد زنان به این انحراف گرایید و هم اکنون از عوارض آن رنج مىبرد. گردانندگان کشورهاى غرب تصور کردند که آزادى بیش از حد به زنان دادن بر وفق مصلحت اجتماع است، به این کار ناروا دست زدند، بر اثر آن، بىعفتى شایع شد، بیماریهاى آمیزشى گسترش یافت، باعث تیرهروزى و اختلاف خانوادهها گردید و مردم را به صور مختلف گرفتار نمود. بعضى از انسانها در مواقعى صلاح و فساد واقعى
را مىشناسد و حقیقت را درک مىکنند ولى بر اثر سوء نیت و اطاعت از هوى و تمایلات نفسانى حقیقت را وارونه جلوه مىدهند، صلاح را فساد و فساد را صلاح مىخوانند و موجب تحیر مردم و احیانا گمراهى آنان مىگردند. منافقین صدر اسلام چنین بودند و براى آنکه نگذارند تعالیم الهى گسترش یابد به این قبیل اعمال دست مىزدند و خداوند در قرآن شریف دربارهى اینان فرموده:
و اذا قیل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون.
وقتى به منافقین گفته مىشد: در زمین افساد منمایید مىگفتند ما اصلاح طلبیم. خداوند فرموده است که اینان مفسدند اما نمىفهمند.
امروزه نیز در بعضى از جوامع بشرى بیش و کم منافقینى هستند که جریان صحیح و اوضاع مفید و ثمربخش را بر وفق تمایل شخصى و هواى نفس خود نمىدانند، براى اینکه آن را متوقف نمایند و جریان را از کار بیندازند افساد مىکنند، سمپاشى مىنمایند و کارهاى نادرست خود را اصلاح مىخوانند. گاهى انسانهاى شریف و بزرگوار به فساد واقعى افراد مفسد واقفاند و مىدانند که وجود آنان در جامعه تا چه حد مضر و مایهى بدبختى است. این گروه جز با زبان قاطع شمشیر اصلاح نمىشوند و اگر انسانهاى شریف بخواهند آنان را اصلاح کنند باید خود به تندروى و فساد عمل گرایش یابند. از این رو از اصلاح آنان چشم مىپوشند و خوددارى مىکنند، اما آنان را به تسلط افراد ظالم و به آیندهى خطرناک و تیرهاى که در پیش دارند تهدید
مىنمایند. على (ع) موقعى که از رفتار نادرست مردم کوفه و سستیهاى آنان در امر جهاد سخت آزردهخاطر گردید، به آنان فرمود:
اتریدون ان اضربکم بسیفى اما انى اعلم الذى تریدون و یقیم اودکم و لکن لا اشترى صلاحکم بفساد نفسى بل یسلط الله علیکم قوما فینتقم لى منکم فلا دنیا استمتعتم بها و لا آخره صرتم الیها فبعدا و سحتا لاصحاب السعیر.
آیا مىخواهید با شمشیرم شما را بزنم و به حیاتتان خاتمه دهم؟ من از نیتتان آگاهم و مىدانم که چه چیز شما را از کجروى و اعوجاج باز مىدارد ولى هرگز صلاح شما را به فساد خود معامله نمىکنم بلکه آگاهتان مىسازم که بر اثر روش نادرستى که در پیش گرفتهاید خداوند قومى را بر شما مسلط خواهد نمود که انتقام مرا از شما بگیرد، در نتیجه نه از دنیا بهرهمند مىشوید و نه به آخرت مرضى خداوند راه مىیابید. پس کوبیده و مطرود باشید اى جهنمیها!
نتیجه آنکه امام سجاد (ع) در سومین جملهاى که موضوع بحث این سخنرانى بود در مقام دعا به پیشگاه ربوبى عرض مىکند:
و استصلح بقدرتک ما فسد منى
بار الها! آنچه در جسم و جان من به فساد گراییده و از راه مستقیم خود خارج شده است تو با قدرت لایزال خود آنرا اصلاح فرما.
پیروان امام سجاد (ع) باید این روش سعادت بخش را از آن حضرت بیاموزند و همه روزه این مهم را از خدا بخواهند و عرض
کنند:
و استصلح بقدرتک ما فسد منى
بار الها! تو به تمام عیوب و نقائص برون و درون من واقف و آگاهى، تفضل فرما و با قدرت خود آن عیوب را اصلاح کن و مرا از آن نقائص نجات بخش.
ناگفته نماند که اصلاح مفاسد و عیوب شخصى یا نوعى را از خدا خواستن و در پیشگاه او دعا نمودن موجب رفع تکلیف دینى از مسلمانان نمىشود و مسئولیت آنان را برطرف نمىنماید.
اسلام، پیروان خود را موظف نموده است که در اصلاح مفاسد یکدیگر بکوشند و با زبانى نرم، عیوب موجود در افراد را به یکدیگر تذکر دهند و از این راه زمینهى سعادت و رستگارى جامعه را فراهم آورند.
عن النبى صلى الله علیه و آله: المومن مرآه اخیه یمیط عنه الاذى.
رسول اکرم فرموده: مومن براى برادر خویش همانند آیینه است، عیوب و بدیهاى او را تذکر مىدهد و لکههاى اخلاقى وى را برطرف مىسازد.
در آیین مقدس اسلام تا بدان درجه به رفع عیوب و نقائص اهمیت داده شده و اولیاى گرامى اسلام در این باره تاکید نمودهاند که خوددارى از انجام این وظیفه نوعى خیانت تلقى شده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: من رآى اخاه على امر یکرهه و لم یرده عنه و هو یقدر علیه فقد خانه.
امام صادق (ع) فرموده: کسى که برادرش را در وضعى ببیند
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 11:49 صبح سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(11 )
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم و فر بلطفک نیتى، و صحح بما عندک یقینى، و استصلح بقدرتک ما فسد منى
این سه جمله از دعاى «مکارمالاخلاق» به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است. پیش از ترجمه و تفسیر جملهى اول لازم است دربارهى دو کلمه که در این عبارت آمده توضیح مختصرى داده شود: یکى کلمهى «وفر» و آن دگر کلمهى «لطف». بعضى از افعال در لغت عرب هم به معناى لازم به کار برده مىشود و هم به معناى متعدى، از آن جمله، فعل «وفر» است. گاهى مىگویند «وفر الشىء» یعنى «تم و کمل»: فلان چیز به حد کمال و تمام خود رسید، و گاهى مىگویند «وفرته» اى «اتممته و اکملته»، یعنى فلان چیز را تتمیم و تکمیل نمودم. این کلمه در دعاى حضرت سجاد (ع) به معناى متعدى آمده و امام از پیشگاه الهى درخواست مىنماید که: پروردگارا! نیت مرا به لطف خود تام و کامل بفرما. در اینجا باید متوجه بود که نیت از جهات مختلف و ابعاد گوناگون قابل بحث است و مىتواند در هر بعدى درجات و مراتبى داشته باشد. به خواست خداوند، در این سخنرانى
پارهاى از آنها توضیح داده مىشود.
اما کلمهى «وفر» به معنایى دیگر هم آمده است و آن معنى «صیانت و محافظت» است. در کتب لغت، اغلب لغویین، مثالى براى این معنى آوردهاند، مىگویند «وفر عرضه»: فلانى عرض و آبرو و شرف او را از خطر، مصون و محفوظ داشت و حراست نمود. در اینجا که امام سجاد (ع) کلمهى «وفر» را آورده و از خداوند درخواست عنایت نموده، ممکن است مراد امام تکمیل و تتمیم نیت باشد چنانکه ممکن است مراد حضرتش حفاظت و صیانت نیت باشد. اما در این بحث مسئلهى تتمیم و تکمیل، مورد گفتگو و بررسى قرار مىگیرد. کلمهى «لطف» هم که در این جملهى دعا آمده، داراى دو معناى متناسب است: یکى معناى «رفق و مدارا» و آن دیگر، معناى «رقیق و دقیق» است. امام (ع) گویى مىخواهد در پیشگاه الهى عرض کند: پروردگارا! عنایت بفرما و نیت مرا تتمیم و تکمیل بنما، اما با رفق و مدارا، نه اینکه مرا در مضیقه و رنج قرار دهى. یک معناى دگرش این است: پروردگارا! نیت مرا کامل گردان، یعنى با یک تصرف صحیح و دقیق و پنهانى در وجود من آن هدف مقدس یعنى تتمیم و تکمیل نیت را تعلیم بنما و به من عطا بفرما. اولین نشانهى تکمیل و تتمیم نیت، آن حالت مقدس خلوص و پاکى است که در ضمیر یک مرد الهى به وجود مىآید، هر قدر آن نیت خالصتر باشد از کمال بیشتر برخوردار و مستفید است. به شرحى که در گذشته توضیح داده شد، یک فرد مسلمان اگر به قصد قربت و به منظور اطاعت از امر باریتعالى نماز بخواند اما انگیزهى باطنى او در این عمل آن باشد که به وعدهى الهى دست یابد و در بهشتى که خداوند در قرآن خبر داده و به مومنین وعده فرموده است برسد یا آنکه
از عذاب شدید قیامت رهایى یابد، عمل او براى خدا و به منظور اطاعت از او انجام مىشود اما محرک او در نماز نیل به رحمت یا مصون ماندن از عذاب دوزخ است. اینچنین نیت و این عبادت در درگاه الهى و در شرع مقدس صحیح است، اما نیت کامل و تمام نیست، زیرا این انسان با ایمان در باطن خود نیل به رحمت و ترس از عذاب را در نظر دارد و عبادت مىکند. اما نیت تام و کامل، آن نیتى است که به هیچوجه خود را اسیر مسائل معنوى ثواب و عقاب ننماید بلکه خدا را فقط و فقط براى شکرگزارى عبادت کند و اداى وظیفهى بندگى در مقابل خدا، یعنى خدا را براى خدا عبادت کند نه آنکه خدا را براى نیل به ثواب و یا مصون ماندن از عذاب و نقمت عبادت کند. این معنایى که در ذهن مردان عالىمقام همانند امیرالمومنین، حضرت حسین (ع)، و امام صادق بوده، که سه روایت از آنان در این باره قبلا ذکر شد، در على بن الحسین (ع) هم نیت مقدس به همین معنى وجود داشته و به احترام خدا، خدا را عبادت مىکند. در حدیث، از حضرت على بن الحسین علیهماالسلام آمده است که آن حضرت مىفرمود: میل ندارم خدا را براى مقصود و منظور منفعت و نیل به بهشت سعادت بندگى کنم، همچنین میل ندارم خدا را از ترس عذاب و عقاب ذات اقدس الهى عبادت کنم تا مانند بردگان باشم. در این موقع،
قیل فلم تعبده؟
به آن حضرت عرض شد: پس شما خدا را به چه انگیزهاى عبادت مىکنید؟
قال: لما هو اهله بایادیه على و انعامه.
من خدا را براى اینکه او سزاوار و شایستهى بندگى و پرستش است عبادت مىکنم، براى نعمتهایى که به من داده و مرا مشمول فیضهاى گوناگون خود فرموده است. عبادتى اینچنین، بهترین و عالیترین عبادات است و نیت عبادت به این کیفیت نیت کامل و تمام است، همان نیتى که امام سجاد از خدا خواسته و گفته است: به لطف خود و به رافت و رحمت خود نیت مرا تتمیم و تکمیل بفرما.
یکى دیگر از آثار تمامیت و کمال نیت این است که افراد با ایمان تمناى همکارى و همیارى با مجاهدین راه خدا را و همچنین تمنى و همیارى با نیکوکاران را در ضمیر داشته باشند ولى بر اثر ناتوانى یا بیمارى نتوانند عملا آنان را یارى نمایند. چنین نیت مقدسى صاحبش را از پاداش الهى بهرهمند مىسازد و بدون اینکه تحمل رنج و زحمتى کرده باشد از اجر باریتعالى برخوردار مىگردد. در این باره روایات بسیارى از رسول اکرم و ائمهى معصومین علیهمالسلام رسیده است که در اینجا به پارهاى از آنها اشاره مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ترکنا فى المدینه اقواما لا نقصد وادیا و لا نصعد صعودا و لا نهبط هبوطا الا کانوا معنا قالوا: کیف یکونون معنا و لم یشهدوا؟ قال: نیاتهم.
رسول اکرم فرمود: ما در مدینه کسانى را ترک گفتهایم، هم اکنون هیچ وادیى را نمىپیماییم و از هیچ بلندى بالا نمىرویم و از هیچ پستى پایین نمىرویم الا آنکه آنان با ما هستند. عرض شد یا رسول الله: چگونه با ما هستند با آنکه حضور ندارند؟ فرمود: به نیتهایى که در دل آنان است ما را همراهى مىکنند. فرمود آنان با نیتهاى خود
با ما هستند، یعنى در منزل مریضند ولى در نیت خود آرزومندند که با ما باشند و خداوند اجرى نظیر پاداشى که به مجاهدین همراه یکدیگر عنایت مىنماید به آنان عطا مىفرماید.
على (ع) مىفرماید:
لما اظفره الله باصحاب الجمل و قد قال له بعض اصحابه: وددت ان اخى فلانا کان شاهدنا لیرى ما نصرک الله به على اعدائک. فقال له علیهالسلام: اهوى اخیک معنا؟ فقال: نعم. قال: فقد شهدنا و لقد شهدنا فى عسکرنا هذا اقوام فى اصلاب الرجال و ارحام النساء سیرعف بهم الزمان و یقوى بهم الایمان.
پس از آنکه خداوند على (ع) را بر اصحاب جمل پیروز نمود، یکى از دوستان و اصحاب آن حضرت گفت: دوست داشتم که فلان برادرم در اینجا مىبود و ناظر پیروزى شما و یارى خداوند به شما مىشد. حضرت در پاسخ فرمود: آیا دوست تو به ما متمایل است و نیت پیروزى ما را دارد؟ گفت بلى. حضرت فرمود: او با این نیتى که دارد همانند دیگر اصحابمان شاهد و حاضر در این معرکه بوده و در جنگ جمل شرکت داشته است، نه فقط دوست شما بلکه کسانى هم اکنون در اصلاب پدران و در ارحام مادراناند و به دنیا نیامدهاند اما پس از ولادت و رسیدن به سرحد بلوغ، قضایاى جمل را مىشنوند و در دل آرزو مىکنند که ایکاش ما هم در رکاب امیرالمومنین مىبودیم و اداى وظیفه مىنمودیم، خداوند، آنان را نیز از اجر اصحاب من و همانند پاداش آنان برخوردار مىنماید.
من اتى فراشه و هو ینوى ان یقوم یصلى من اللیل فغلبته عیناه حتى
اصبح کتب له ما نوى و کان نومه صدقه علیه من ربه.
رسول اکرم مىفرمود: هر کس به رختخواب خود برود و در نیتش این باشد که به موقع نماز شب برخیزد و این سنت بزرگ الهى را برپا دارد اما چشم او بر او غلبه کرد و خواب او را فرو برد تا صبح شد، رسول اکرم مىفرمود که در نامهى عمل چنین انسانى نیتش نوشته مىشود و همانند کسى که نافلهى شب خوانده اجر دارد، و به علاوه فرمود: خواب او با این نیت ثواب صدقهاى دارد که پروردگار به او عنایت مىنماید.
یکى دیگر از آثار تتمیم و تکمیل نیت آن است که خداوند آدمى را به نسبت کمال نیتى که در ضمیر دارد نسبت به امور سعادتبخش و مفید موید و موفق مىدارد. کسى که از خداوند درخواست مىکند که مرا در تحصیل علم و فراگرفتن دانش موفق بدار، توفیق باریتعالى به او متناسب با نیت و تصمیمى است که در تحصیل عمل دارد، آن کس که نیتش در تحصیل، تام و کامل است از توفیق بزرگ باریتعالى برخوردار مىگردد و آن کس که فاقد چنین تصمیمى است موفقیتش در تحصیل علم به تناسب همان نیت محدود و ناتمام است.
ان علیا علیهالسلام قال: على قدر النیه تکون من الله العطیه.
على (ع) فرموده است: خداوند، عطیهى توفیق را به مقدار نیت به صاحب آن عنایت مىفرماید.
و عنه علیهالسلام: من حسنت نیته امده التوفیق.
و همچنین فرموده است: کسى که نیت خوب دارد توفیق
پروردگار مددکار او خواهد بود.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: انما قدر الله عون العباد على قدر نیاتهم فمن صحت نیته تم عون الله له و من قصرت نیته قصر عنه العون بقدر الذى قصر.
امام صادق (ع) مىفرماید: مقدار یارى خداوند بر بندگان بر وفق مقدار نیات آنان است، کسى که نیت صحیح و کامل دارد یارى خداوند هم نسبت به او کامل خواهد بود، اما کسى که نیت کوتاه دارد یارى پروردگار هم براى او کم و کوتاه مىباشد و نسبت این کوتاهى یارى خداوند به نسبت کوتاهیى است که خود آن بنده در نیت خویشتن انجام داده است.
یکى دیگر از آثار تکمیل و تتمیم نیت، بهرهمندى صاحب آن از پاداشهاى وسیع و گستردهى حضرت باریتعالى است. امام سجاد (ع) این موفقیت عظیم را در دعاى نهم صحیفهى سجادیه از پیشگاه الهى درخواست نموده است. مىگوید:
اللهم فصل على محمد و آله و اجعل همسات قلوبنا و حرکات اعضائنا و لمحات اعیننا و لهجات السنتنا فى موجبات ثوابک حتى لا تفوتنا حسنه نستحق بها جزاءک و لا تبقى لنا سیئه نستوجب بها عقابک.
بار الها! بر محمد و آلش درود بفرست و آنچنان کن که خاطرات دلهاى ما، حرکات اعضاى ما، چشم برهم زدنهاى ما، و گفتههاى زبانهاى ما در امورى به جریان افتد که مایهى جلب رحمت و پاداش تو باشد، چنانکه هیچ کار خوبى که مایهى استحقاق اجر و
پاداش توست از ما فوت نشود و هیچ گناهى که مستوجب عقاب توست براى ما باقى نماند. نیت پاک و کاملى اینچنین مىتواند انسان را در جمیع جهات ظاهر و باطن پاک و منزه دارد و او را از آلوده شدن به اعمال زشت و اندیشههاى ناروا مصون و محفوظ نماید.
قال الصادق علیهالسلام: صاحب النیه الصادقه صاحب القلب السلیم لان سلامه القلب من هواجس المحظورات بتخلیص النیه لله فى الامور کلها. قال الله تعالى: یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتى الله بقلب سلیم.
امام صادق (ع) فرموده: کسى که نیت صادقانه و پاک دارد صاحب قلب سلیم است زیرا سالم ماندن قلب از خاطرات زشت و اندیشههاى ناروا به این است که نیت ما در جمیع شئون براى خدا باشد و در کتاب مقدس قرآن آمده که در قیامت، مال و اولاد به آدمى نفعى نمىرسانند، تنها قلب سلیم است که مىتواند موجب نجات انسانها شود و آنان را از خطرات و عذاب بزرگ قیامت رهایى بخشد.
از آنچه بیان شد روشن گردید که جملهى اول کلام امام سجاد (ع) در بحث امروز تا چه حد رفیع است و شنوندگان گرامى دریافتند که تکمیل و تتمیم نیت مىتواند افراد را در دنیا از خطرات و کارهاى ناصواب مصون دارد و در قیامت موجب رستگارى و نجات آنان گردد. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در جملهى دوم موضوع بحث این سخنرانى، به پیشگاه الهى عرض مىکند:
و صحح بما عندک یقینى. بار الها! یقین مرا با آنچه از علم و قدرت در احاطهى ذات اقدس توست تکمیل فرما. در ترجمه و شرح جملهى: و اجعل یقینى افضل الیقین.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
39
:: بازدید دیروز ::
95
:: کل بازدیدها ::
188131
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::