تنزیل نور


ساعت 4:20 عصر سه شنبه 87/11/29

شرح دعای مکارم الاخلاق( 30)

فیطرحه على ظهره فى بطحاء مکه ثم یامر بالصخره العظیمه فتوضع على صدره ثم یقول له: لا و الله، لا تزال هکذا حتى تموت او تکفر بمحمد 

و تعبد اللات و العزى. فیقول و هو فى ذلک البلاء «احد احد». 

او را در بطحاء مکه بر زمین مکه به پشت مى‏خواباندند، سپس امر مى‏نمود سنگ بزرگى را روى سینه‏اش قرار دهند، آنگاه با صداى بلند قسم یاد مى‏کرد که تو از این وضع، نجات پیدا نمى‏کنى تا بمیرى یا آنکه به حضرت محمد کافر شوى و بتهاى لات و عزى را پرستش نمایى. اما بلال باایمان، این وضع دردناک را تحمل مى‏نمود و در آن فشار شدید از یگانگى خدا سخن مى‏گفت، فریاد مى‏زد: «احد، احد». 

در صدر اسلام، افراد دیگرى نظیر بلال بودند که به دست مشرکین شکنجه شدند تا از دین خدا دست بردارند و راه حق را ترک گویند ولى آنان نیز استقامت نمودند، به صراط مستقیم، ادامه دادند، در نتیجه، خودشان به سعادت رسیدند و مایه‏ى پیشرفت اسلام گردیدند، به علاوه، انسانها را از قید بندگى و اسارت شرک آزاد ساختند. به موجب روایات متعددى که علماى عامه و خاصه در کتابهاى خود آورده‏اند رسول اکرم تا زنده بود براى اتمام حجت و به منظور اینکه مردم، بعد از آن حضرت، تفسیر قرآن شریف را از زبان که بشنوند و راه حق را با راهنمایى کدام انسان آگاه بشناسند در موارد متعدد با تعبیرهاى مختلف از على علیه‏السلام نام برده، از آن جمله این حدیث شریف است: 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان علیا منى و انا منه و هو ولى کل مومن بعدى. 

حضرت رسول فرمود: على از من است و من از او هستم و 

على بعد از من ولى هر مومنى است. 

علامه‏ى امینى رضوان الله تعالى علیه این حدیث را از چند کتاب از کتب عامه و از روات مورد اعتماد آقایان علماى عامه نقل نموده است و علاقه‏مندان مى‏توانند به آن کتاب مراجعه نمایند. 

بین پیروان على علیه‏السلام افراد ثابت قدمى بودند که با تهدید دشمنان از صراط مستقیم دین منحرف نمى‏شدند و راه حق على را ترک نمى‏گفتند و حجر بن عدى یکى از آنان بود. زمانى که على (ع) بر اثر ضربت ظالمانه‏ى عبدالرحمن بن ملجم بسترى گردید، روز بیستم رمضان، جمعى از دوستان و اصحاب آن حضرت به عیادت آمدند و حجر بن عدى از جمله‏ى آنان بود. براى آنکه تاسف و تاثر خود را از رویداد على (ع) بیان کند چند شعرى گفته بود و به حضور حضرت عرض کرد. 

فلما بصر به و سمع شعره قال له کیف لى بک اذا دعیت الى البراءه منى فما اتاک ان تقول. فقال: و الله یا امیرالمومنین لو قطعت بالسیف اربا اربا و اضرم لى النار و القیت فیها لاثرت ذلک على البراءه منک. فقال: وفقت لکل خیر یا حجر، جزاک الله خیرا عن اهل بیت نبیک. 

پس از آنکه على (ع) او را نگریست و شعرش را شنید به وى فرمود: چگونه خواهى بود وقتى ترا به برائت از من بخوانند؟ در جواب گفت: اى امیرالمومنین! اگر مرا با شمشیر قطعه قطعه کنند یا آنکه آتش بیفروزند و مرا در آن بیفکنند به این هر دو تن درمى‏دهم و هرگز از تو تبرى نمى‏جویم. حضرت فرمود: اى حجر! موفق باشى و 

خداوند، ترا با علاقه‏اى که به اهل‏بیت رسول گرامى دارى از پاداش خیر بهره‏مند نماید. 

پس از شهادت على (ع) حجر بن عدى و چند نفر از یارانش در دوستى آن حضرت ثابت‏قدم بودند و همه‏جا در مقابل مامورین، مراتب علاقه‏ى خود را نسبت به آن حضرت ابراز مى‏نمودند. سرانجام معاویه دستور داد آن چند نفر را به زنجیر ببندند و روانه‏ى شام نمایند. این عمل انجام شد و مامورین معین شدند و آن عده را به سوى دمشق حرکت دادند و در نقطه‏اى نزدیکیهاى دمشق آنان را زندانى نمودند تا به معاویه خبر بدهند و کسب دستور نمایند. مامورین معاویه به ملاقات آنان آمدند و پیام او را اینچنین ابلاغ کردند: 

فقال لهم رسول معاویه: انا قد امرنا ان نعرض علیکم البراءه عن على و اللعن له فان فعلتم ترکناکم و ان ابیتم قتلناکم. قالوا اللهم انا لسنا فاعلى ذلک. فامر بقبورهم فحضرت و ادنیت اکفانهم و قاموا اللیل کله یصلون. فلما اصبحوا قال اصحاب معاویه: تبرئون من هذا الرجل؟ قالوا: بل نتولاه و نتبرء ممن تبرء منه. فاخذ کل رجل منهم رجلا لیقتله و اقبلوا یقتلونهم واحدا واحدا حتى قتلوا سته. 

فرستادگان معاویه گفتند: ما ماموریت داریم به شما بگوییم که از على تبرى بجویید و او را لعنت کنید. اگر به ماموریت ما ترتیب اثر دادید و عمل کردید شما را آزاد مى‏کنیم و اگر از تبرى جستن و لعن کردن ابا نمودید همه‏ى شما را به قتل مى‏رسانیم. این افراد پاکدل و باایمان گفتند: بار الها! ما هرگز به گفته‏ى اینان ترتیب اثر نمى‏دهیم و به چنین عملى دست نمى‏زنیم. دستور داده شد که 

قبرهاى آنان را حفر کنند و کفنهاى آنان را نیز به آنان بدهند. آن شب تا صبح به آنان مهلت داده شد و اینان به عبادت خدا مشغول بودند. صبح، دوباره مامورین، پیشنهاد خود را گفتند و آنان چنین پاسخ دادند: ما دوستدار على هستیم و تبرى مى‏جوییم از کسى که از على تبرى مى‏جوید. هر یک نفر به دست یک مامور کشته شد و جمعا شش نفر از دوستداران على در آن روز به درجه‏ى شهادت رسیدند و ثبات و استقامت خود را در راه حق و اطاعت از اوامر باریتعالى اثبات نمودند. 

این دوستداران ثابت‏قدم على علیه‏السلام در پیمودن صراط مستقیم ولایت و تحقق بخشیدن به کلام رسول اکرم حداکثر پایدارى را از خود نشان دادند. این قبیل افراد، مصداق ارزشمند دعاى امام سجاد علیه‏السلام‏اند که در پیشگاه الهى عرض کرد: 

و طریقه حق لا ازیغ عنها. 

بار الها! مرا از راه حقى بهره‏مند کن که در پیمودن آن پایدارى و استقامت را از دست ندهم و به راست و چپ تمایل نیابم. 

به موقع است در اینجا راجع به این مطلب بحث شود که چرا بعضى از افراد، در راه حق دچار تزلزل مى‏شوند و از صراط مستقیم منحرف مى‏گردند. در پاسخ مى‏توان گفت که این امر علل متعددى دارد و یکى از آن علل، ضعف ایمان است. حضرت حسین بن على علیهماالسلام روزى که وارد کربلا شد این حقیقت مهم را براى اصحاب خود ضمن عبارت کوتاهى بیان کرد و فرمود: 

الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون. 

مردم بندگان دنیا هستند و دین را زبان زده‏اند. تا موقعى که زندگى آنان جریان دارد گرد دین مى‏گردند و چون به بلا و امتحان مبتلا شدند عدد متدینین و افراد باایمان کم و ناچیز خواهد بود. 

از کلمه «لعق» که در سخن امام (ع) آمده مى‏توان استفاده نمود و ضمن تشبیهى ضعف و قوت دین را توضیح داد. مردم براى قوت جسم باید تغذیه‏ى مادى نمایند و براى قوت روح نیز باید تغذیه‏ى معنوى و ایمانى داشته باشند. غذاى جسم، گندم و جو، گوشت و قند، سبزى و میوه، و دیگر مواد غذایى لازم است. غذاى روح ایمان به آفریدگار جهان، تحصیل علم و معرفت، ملکات پسندیده و سجایاى انسانى، و دیگر فضایل معنوى است. اگر غذاى جسم، کامل و کافى باشد جمیع مواد لازم را به بدن برساند، بدن نیرومند مى‏شود و مى‏تواند در مقابل سرما و گرما، کار و کوشش، پیاده‏روى و کوهپیمایى، و امثال اینها مقاومت کند و کارهاى سنگین را بخوبى انجام دهد. اما اگر غذا به قدر کافى نباشد و بدن گرسنه و ناتوان بماند، جسم دچار ضعف مى‏گردد، رفته رفته آنچنان ناتوان مى‏شود که قدرت کار و فعالیت را از دست مى‏دهد و چون پاره‏گوشتى در گوشه‏ى اطاق مى‏افتد. 

روح نیز مانند بدن است، اگر به آفریدگار جهان مومن باشد، تعالیم الهى را که به وسیله‏ى پیغمبر اکرم فرستاده است درست به کار بندد، وظیفه‏شناسى و تخلق به کرایم اخلاق را همواره مورد عنایت قرار دهد، روحى توانا و قدرتمند به دست مى‏آورد و مى‏تواند در مقابل مصائب و بلایا خود را نگه دارد، قدرتمند باشد، در مرگ فرزندان و عزیزان جزع نکند، و در زیانهاى مالى بردبار و خویشتندار باشد، و خلاصه، رویدادهاى زندگى او را دچار ناراحتى و اضطراب ننماید و 

شخصیت خود را نبازد. اما اگر روحش به قدر کافى تغذیه نکند، از ذخایر ایمانى و معنوى، درست برخوردار نگردد، و رفته رفته نیروى معنوى را از دست بدهد چنان ضعیف و ناتوان مى‏گردد که در مقابل حوادث کوچک خود را مى‏بازد و تاب مقاومت در مقابل مشکلات زندگى و ضربات طاقت فرساى حیات ندارد. امام علیه‏السلام براى اینکه ضعف دینى را به مردم بفهماند در سخن خود کلمه‏ى «لعق» را به کار برده، «لعق» در لغت عرب به معناى لیسیدن انگشت است، اگر کسى انگشت خود را در عسل فروببرد و سپس آن را بلیسد عسل خورده، اما به مقدارى کم، اگر یک نفر آدمى انگشت خود را در کره یا روغن فروببرد، ذرات کره و روغن به انگشت او بماند، سپس آن را بلیسد چربى که از مواد غذایى است خورده، اما کم. آیا یک نفر انسان اگر فقط غذایش به وسیله‏ى لیسیدن انگشت باشد مى‏تواند قوى و نیرومند شود، مى‏تواند کوهپیمایى کند، قادر است عهده‏دار کارهاى سنگین شود؟ هرگز. 

امام (ع) مى‏خواهد بفرماید: مردم مسلمان متدین‏اند، دروغ نمى‏گویند که ما دین داریم. اما بدبختى اینجاست که غذاى جان را در حد لیسیدن انگشت خورده‏اند، یعنى همانطورى که لیسیدن انگشت به قدر کافى قوت جسم نمى‏دهد، اگر دین در حد لیسیدن انگشت در غذاى مادى باشد به جان قوت معنوى نمى‏بخشد و آدمى در مقابل حوادث سنگین قدرت مقاومت را از دست مى‏دهد. این قبیل افراد اگر با شکنجه‏هاى جانکاهى مانند شکنجه‏هایى که بر بلال وارد آوردند مواجه شوند، یا اگر این قبیل افراد به مصائب و بلایایى مانند مصائبى که بر حجر بن عدى و یاران او وارد شد مواجه گردند حتما با این قدرت ناچیز ایمان تاب مقاومت در مقابل آن بلایا 

را ندارند، از میدان دین بیرون مى‏روند، از صراط مستقیم هدایت خارج مى‏شوند. در بین لشکریان عبیدالله عده‏اى بودند که قبلا به حضرت حسین نامه نوشته و آن حضرت را براى امر امامت به کوفه دعوت نموده بودند. نمى‏توانیم بگوییم آنان دروغ مى‏گفتند و ایمان نداشتند. ایمان داشتند اما وقتى عبیدالله وارد کوفه شد و شهر کوفه را قبضه کرد و پیامهاى تندى براى افراد موثر فرستاد، آنها براى حفظ جان و مال و زن و فرزند و خانه و زندگى خود نامه‏ى حسین بن على را از یاد بردند و به عنوان لشکریان عبیدالله به طرف کربلا حرکت کردند و با امام حسین (ع) جنگیدند. در همان موقعى که با آن حضرت مى‏جنگیدند دلهاى آنها مى‏دانست که حسین بر حق است و امام واقعى، اما از ترس قدرت عبیدالله باید با حسین بن على بجنگند تا خودشان و خانواده و اموالشان محفوظ بماند. فرزدق موقعى که نزدیک دروازه‏ى مکه با حسین بن على برخورد نمود و از وضع کوفه خبر داد حضرت گفت: مردم را چگونه دیدى؟ عرض کرد: 

قلوب الناس معک و اسیا فهم علیک. 

یعنى: من مردم را آنچنان دیدم که دلهاشان با شما اما شمشیرهاى آنان به روى شما کشیده است. 

آنانکه ایمان واقعى و قوى دارند اگر چنانچه براى اظهار عقیده‏ى معنوى و حقیقى خودشان با مشکل مواجه گردند نمى‏هراسند، حقیقت را با صراحت مى‏گویند و به عوارض سنگینش تن مى‏دهند. اما آنانکه ضعف ایمان دارند با آنکه داراى عقد قلبى صحیح‏اند اما جرئت نمى‏کنند عقیده‏ى قلبى خود را به زبان بیاورند زیرا از عوارض آن 

مى‏ترسند و ایمانشان آنقدر قوى نیست که آن عوارض را تحمل نمایند. 

عامل دیگرى که مى‏تواند آدمى را در پیمودن راه حق دودل و مردد سازد و از صراط مستقیم منحرفش نماید این است که مشاهده کند طرفداران راه حق عده‏ى کمى هستند اما آنانکه در نقطه‏ى مقابل راه حق قرار دارند و به مسیر باطل مى‏روند جمعیت بسیارند، کثرت جمعیت در پیمودن راه باطل و قلت افراد در صراط مستقیم و راه حق موجب مى‏شود که افراد ظاهربین تحت تاثیر قرار گیرند، حق را ترک گویند و از پى اکثریتى بروند که راه باطل در پیش گرفته و به خطا مى‏روند. على (ع) براى آنکه مردم را متوجه این خطر بزرگ نماید در یکى از خطبه‏ها فرمود: 

ایها الناس لا تستوحشوا فى طریق الهدى لقله اهله. 

مردم! در راه هدایت از کمى جمعیت وحشت زده نشوید و صراط مستقیم را ترک نگویید، واضح است که ترک راه هدایت مایه‏ى گمراهى و ضلالت است. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:19 عصر سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق(29 )

     بسم الله الرحمن الرحیم 

    و طریقه حق لا ازیغ عنها 

     این قسمت از دعاى «مکارم‏الاخلاق» به خواست خداوند موضوع سخنرانى امروز است. امام (ع) به پیشگاه باریتعالى عرض مى‏کند: بار الها! مرا آنچنان از راه حق بهره‏مند و مستفید فرما که هرگز آن را ترک نگویم و به انحراف نگرایم. 

    راه حق که در دعاى امام سجاد علیه‏السلام آمده، همان صراط مستقیمى است که در آیات و روایات، مکرر از آن نام برده شده است. صراط مستقیم دو شاخه دارد: یکى شاخه‏ى هدایت تکوینى باریتعالى که تمام موجودات ارضى و سماوى از آن برخوردارند، و آن دیگر شاخه‏ى هدایت تشریعى خداوند که توسط پیمبران الهى براى انسانها فرستاده شده است. هدایت تکوینى که صراط مستقیم جمیع موجودات است و به جبر اجرا مى‏شود راه تعالى و تکامل همه‏ى آنهاست و خداوند در قرآن شریف ضمن یکى از آیات، هدایت تکوینى جنبندگان را ذکر نموده و فرموده است: 

    ما من دابه الا هو آخذ بناصیتها. ان ربى على صراط مستقیم. 

     

    هیچ حیوان و جنبنده‏اى نیست مگر آنکه آفریننده‏ى توانا مالک و صاحب اختیار آن است و بر آن قاهر و غالب است و خداوند در تدبیر و اداره‏ى امور آنها بر صراط مستقیم است و کمترین اعوجاج و انحرافى در برنامه‏ى ذات اقدس او نیست. 

    هدایت تشریعى نیز صراط مستقیم آدمیان و راه تعالى و تکامل آنان است، با این تفاوت که بشر به مشیت حکیمانه‏ى باریتعالى مختار آفریده شده و در قبول و رد آیین الهى آزاد است: 

    فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر. 

    هر که مى‏خواهد دعوت پیمبر را اجابت کند و به او ایمان بیاورد و هر که مى‏خواهد از آن اعراض کند و به کفر گرایش یابد. 

    ماموریت پیشواى بزرگ اسلام آن بود که دین حق را به قوم خود ابلاغ کند، آیین باریتعالى را که صراط مستقیم است به مردم ارائه نماید و از آنان بخواهد که از راهش پیروى کنند و موجبات رستگارى و سعادت خویش را فراهم آورند. 

    و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله. 

    این صراط مستقیم من است، از آن تبعیت کنید و پیرو راههاى باطل نباشید که نتیجه‏اش پراکندگى و بازماندن از راه حق و حقیقت است. 

    ممکن است براى بعضى از شنوندگان این سوال پیش آید که حضرت على بن الحسین علیهماالسلام مطیع بى‏قید و شرط اوامر الهى است و همواره راه حق و صراط مستقیم را مى‏پیماید، چطور در دعاى 

    «مکارم‏الاخلاق» از خداوند درخواست مى‏کند که مرا از راه حق متمتع و بهره‏مند نما. از این سوال مهمتر آن است که تمام ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام در شبانه‏روز چندین بار نماز واجب و مستحب مى‏خواندند و در ضمن سوره‏ى حمد مکرر مى‏گفتند: 

    اهدنا الصراط المستقیم. 

    خدایا! ما را به راه راست هدایت فرما. 

    مگر ائمه‏ى طاهرین در راه حق و صراط مستقیم نبودند که از پیشگاه الهى آن را درخواست داشتند؟ پاسخ این پرسش در بعضى از روایات آمده است، و در اینجا براى روشن شدن مطلب دو روایت ذکر مى‏شود. امام حسن عسکرى (ع) از آبا و پدران گرامى خود، از على ابن ابیطالب علیه‏السلام حدیث نموده است که فرمود: 

    فى قوله «اهدنا الصراط المستقیم» قال: ادم لنا توفیقک الذى به اطعناک فیما مضى ایامنا حتى نطیعک کذلک فى مستقبل اعمالنا. 

    در معناى «اهدنا الصراط المستقیم» فرمود: بار الها! توفیق خود را براى ما مستدام بدار که توفیقى که در پرتو آن ترا در ایام گذشته اطاعت نمودیم با همان توفیق در آینده‏ى عمرمان نیز ترا مطیع و فرمانبر باشیم. 

    قال جعفر بن محمد الصادق علیه‏السلام فى قوله عز و جل «اهدنا الصراط المستقیم» قال، یقول: ارشدنا الى الصراط المستقیم، ارشدنا للزوم الطریق المودى الى محبتک، و المبلغ الى دینک، و المانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب او ناخذ بارائنا فنهلک. 

    امام صادق (ع) فرمود: گوینده از خدا مى‏خواهد که ما را به 

    صراط مستقیم، هدایت نما، ما را ملازم راهى قرار ده که منجر به محبت و دوستى تو مى‏شود، دین ترا به ما ابلاغ مى‏نماید، و مانع آن است که از هواى نفسمان پیروى کنیم و معذب شویم یا به راى خود عمل نماییم و تباه و هلاک گردیم. 

    از این دو روایت، پاسخ آن پرسش روشن مى‏شود. افراد باایمان با آنکه در صراط مستقیم‏اند همه روزه از پیشگاه خدا درخواست مى‏کنند که: بار الها! ما را به راه مستقیم هدایت فرما و توفیق خود را نسبت به ما مستدام بدار، یعنى همانطور که در گذشته با عنایت معنوى تو صراط هدایت را پیمودیم همچنین موفقمان بدار که در آینده نیز از حمایتت بهره‏مند باشیم و فیضت هرگز از ما منقطع نشود. 

    براى آنکه مطلب هر چه بهتر روشن گردد ذکر مثلى در اینجا به موقع است. لامپ براى آنکه روشن شود نیازمند به نیروگاه برق است، باید از آن کارخانه نیروى برق دریافت کند تا روشن شود، ولى این نیاز بدان معنى نیست که وقتى روشن شد احتیاجش پایان مى‏یابد، بلکه لامپ براى روشن شدن و روشن ماندن، هر لحظه نیازمند نیروى برق جدید است و براى آنکه روشن بماند باید فیض نیروگاه، على‏الدوام، به او برسد و اگر یک لحظه برق نرسد لامپ خاموش مى‏شود. آدمى با نور هدایت باریتعالى رهرو صراط مستقیم مى‏شود، ولى این نور باید دوام یابد و اگر این فیض منقطع گردد انسان از هدایت صراط مستقیم، محروم مى‏شود و نمى‏تواند به سوى کمال و سعادت رهسپار گردد. بنابراین انسان باایمان و متوجه به دقایق امر باید هر لحظه از خدا بخواهد که فیضش را از او قطع نکند و عنایتش را از وى برنگیرد تا بتواند همچنان صراط مستقیم را بپیماید تا به کمال لایق خود برسد. 

    در یک روایت «صراط مستقیم» به معناى دیگرى تفسیر شده و با توجه به این تفسیر، «اهدنا الصراط المستقیم» را باید به معناى متناسب آن بیان نمود. 

    روى عن الصادق علیه‏السلام، قال: ان الصوره الانسانیه هى الطریق المستقیم الى کل خیر، و الجسر الممدود بین الجنه و النار. 

    از امام صادق (ع) روایت شده که: صورت انسانیت، همان راه مستقیم براى نیل به هر خیر و خوبى است و همان صورت انسانى پلى است کشیده شده بین بهشت و دوزخ. 

    بنابر حدیث امام صادق (ع) کسى که مى‏گوید: «اهدنا الصراط المستقیم» مقصودش این است که: بار الها! مرا از حمایت و رحمت وسیع خود برخوردار فرما و موفقم بدار که همواره، اعمالم و اخلاقم انسانى باشد و از طریق انسانیت منحرف نشوم و به خلق و خوى حیوانات و درندگان نگرایم، که بر اثر آن گرایش صورت انسانى از کفم برود و رخسار حیوانات و درندگان به خود بگیرم. با توجه به این حدیث معلوم مى‏شود که حیوانات و درندگان انسان‏نما در این جهان بسیارند و اولیاى الهى با چشم واقع بین خود آنان را مشاهده مى‏کنند و گاهى اجازه مى‏دهند که دگران نیز آنها را با چهره‏ى غیرانسانى ببینند. 

    امام سجاد (ع) به مکه مشرف شده بود. در عرفات، مردم بسیارى گرد آمده بودند. حضرت از زهرى پرسید به نظرت عدد اینها چقدر است. او عدد زیادى را حدس زد و گفت: این همه براى اداى فریضه‏ى حج آمده‏اند. امام (ع) فرمود: 

    یا زهرى! ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج! 

    چقدر هیاهو و فریاد زیاد است و حج کننده کم! زهرى از سخن امام به شگفت آمد. حضرت فرمود: 

    یا زهرى! ادن الى وجهک. فادناه الیه. فمسح بیده وجهه. ثم قال: انظر. فنظر الى الناس. قال الزهرى: فرایت اولئک الخلق کلهم قرده الا قلیلا. 

    امام (ع) به زهرى فرمود: صورتت را نزدیک من بیاور. نزدیک آورد. امام (ع) دستى به صورتش کشید، سپس فرمود: نگاه کن، زهرى به مردم نظر افکند، مى‏گوید: مردم را به صورت میمون دیدم مگر عده‏ى قلیلى از آنان را. 

    این عده که در عرفات بودند به ظاهر در صف مسلمین قرار داشتند و صراط مستقیم اسلام را مى‏پیمودند اما فاقد اخلاق اسلام و سجایاى انسانى بودند، از این رو صورت انسانى نداشتند. موقعى که امام، پرده‏ى طبیعت را عقب زد و چشم زهرى را واقع‏بین ساخت حقیقت امر آشکار گردید و شکل واقعى آنان مشهود شد. بنابراین با توجه به روایت امام صادق (ع) معناى «اهدنا الصراط المستقیم» براى کسانى که راه راست را از خدا درخواست مى‏کنند این است که مى‏گویند: بار الها! ما را موفق بدار که واجد اخلاق اسلامى و سجایاى انسانى شویم، ما را آنچنان هدایت فرما که در دنیا انسان باشیم، انسان زیست کنیم، انسان بمیریم، و در قیامت به صورت انسان که صراط مستقیم توست محشور گردیم. 

    کلام امام سجاد (ع) موضوع سخنرانى امروز، حاوى دو قسمت 

    است: یکى بهره‏مندى از راه حق، و آن دیگر منحرف نشدن از آن راه. امام (ع) در متن دعا عرض مى‏کند: 

    و طریقه حق لا ازیغ عنها: بار الها! مرا از راه حق بهره‏مند فرما بگونه‏اى که آن را هرگز ترک نگویم و استقامت خود را از دست ندهم. 

    از آنچه مذکور افتاد قسمت اول کلام امام سجاد (ع) درباره‏ى درخواست بهره‏مندى از طریق حق و صراط مستقیم تا اندازه‏اى براى شنوندگان محترم روشن شد و اینک قسمت دوم کلام امام (ع): 

    راغب در مفردات مى‏گوید: 

    «الزیغ المیل عن الاستقامه» 

    «زیغ» عبارت از این است که آدمى در راه مستقیم به راست یا چپ متمایل شود و به انحراف گرایش یابد. شناخت صراط مستقیم و تمیز راه حق از باطل یک مطلب است و پیمودن راه حق با استقامت و ثبات، مطلب دیگر. سعادت و رستگارى براى کسانى است که هر دو جهت را رعایت نمایند، از طرفى براى شناختن راه حق مجاهده کنند و سعى لازم را مبذول دارند و از طرف دیگر در پیمودن راه حق دودل و مردد نشوند و با پایدارى و استقامت آن را طى نمایند. براى شناخت راه حق باید از نیروى عقل استفاده کرد، لجاج و عناد، تعصب و تصلب، و خودخواهى و بلندپروازى، و دیگر عواملى را که حجاب واقع‏بینى و سد راه نیل به سعادت است ترک گفت و آزادانه از پى درک حقیقت رفت. براى پیمودن صراط مستقیم باید خود را مهیاى مصائب و مشکلات نمود، رنجها و مشقتهایى که در این 

    راه دامنگیر مى‏شود متحمل شد و با صبر و بردبارى به راه حق ادامه داد. کسانى که واجد این مزایا و صفات‏اند و در راه حق قدم برمى‏دارند سرانجام خودشان برستگارى مى‏رسند و دگران را نیز به صلاح و سعادت مى‏رسانند. در صدر اسلام، افرادى پاکدل و بى‏غرض وقتى از دعوت رسول گرامى آگاهى مى‏یافتند حضورش شرفیاب مى‏شدند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و با عقل خود بسنجند، اگر آن را بر وفق واقع یافتند و قانع شدند ایمان بیاورند و به اطاعت حضرتش همت گمارند. مشرکین که از دعوت آن حضرت بسیار خشمگین و ناراحت بودند وقتى از اسلام بعضى از افراد عادى آگاه مى‏شدند براى ارعاب دگران او را در مقابل چشم مردم شکنجه مى‏دادند و به شدت زجر و آزارش مى‏نمودند تا دوباره به بت‏پرستى برگردد و عقیده‏ى قبلى خود را دنبال نماید. ولى آن مسلمانان واقعى که راه حق را یافته بودند از شکنجه و ایذاء، عقیده‏ى خود را ترک نمى‏گفتند و در پیمودن صراط مستقیم متزلزل نمى‏شدند و همچنان با پایدارى و ثبات به راه خود ادامه مى‏دادند. از جمله‏ى افرادى که به جرم مسلمان شدن مورد شکنجه و آزار سخت قرار گرفت و از عقیده و ایمان خود دست نکشید بلال بن ریاح است. او مردى بود باایمان و ثابت قدم و پس از آنکه اسلام به پیروزى رسید رسول گرامى، اذان گفتن و اعلام وقت را به وى محول فرمود و مردم با شنیدن صداى بلال به مسجد مى‏آمدند و اقامه‏ى جماعت مى‏نمودند و این منصب از افتخارات بلال بود. امیه بن خلف، شکنجه‏ى بلال را به عهده داشت. در نیمه‏ى روز و شدت گرمى هوا دستور مى‏داد بلال را مى‏آوردند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:17 عصر سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 28)

    هواى نفس و تمنیات مردم لذت‏گرا خیر و صلاح جامعه را پایمال نمود و بر اساس حکومت مردم بر مردم، قانونگذاران آمریکا ناچار شدند «قانون منع تهیه‏ى و توزیع نوشابهاى الکلى» را الغا نمایند و مشروبسازى و میگسارى را بلامانع اعلام دارند. بعضى از کشورهاى اروپایى نیز بر مبناى حکومت مردم بر مردم، آزادى بیش از حد روابط دختران و پسران و همچنین انحراف جنسى آنان به موجب قانون مجاز و ممضى شناخته شد و بر اثر این اشتباه بزرگ، نسل جوان به فساد 

    اخلاق کشیده شد و در مسیر سقوط و تباهى قرار گرفت. در حدود سى سال قبل در سوئد قانون آزادى جنسى زن و مرد را وضع نمودند و حتى دستور دادند در مدارس، مسائل جنسى تدریس و بحث شود تا نتایج شوم آن آشکار گردید، فساد آنقدر بالا گرفت که از طرف مجلس کمیسیونى مامور شد علل این فسادها را بررسى نماید. پس از مدتها تحقیق گزارش دادند که قانون بیست سال قبل باعث این جنایت شده و ما اگر بیست سال تمام کار کنیم نمى‏توانیم مفاسد این قانون غلط را از میان برداریم و آن را اصلاح نماییم. 

    نتیجه آنکه قوانین و مقررات در کشورهاى آزاد تابع خواسته‏ى مردم است و چون مردم در پاره‏اى از مواقع تحت تاثیر هواى نفس و تمایلات زیانبار خود قرار مى‏گیرند، از این رو نمى‏توان گفت که قوانین موضوعه در کشورهاى آزاد همیشه و در تمام موارد با مصلحت مردم منطبق است و راه صحیح و سعادت‏بخش را به جامعه ارائه مى‏نماید. 

    اما قانونگذار، در اسلام، ذات اقدس الهى است. خداوند که بشر را آفریده است مى‏داند که چه آفریده و مخلوقش داراى چه مزایا و خصوصیاتى است. او به تمام پنهان و آشکار آفریدگان خود عالم است، خیر و شر او را مى‏شناسد، و به صلاح و فسادش احاطه و آگاهى کامل دارد. هدف باریتعالى در قانونگذارى هدایت مردم و ارائه‏ى راه سعادت آنان است، مى‏خواهد با تعالیم خود بشر را انسان بسازد و استعدادهاى نهفته‏اش را از قوه به فعلیت بیاورد، او را از بندگى هواى و شهوات آزاد نماید و به اخلاق انسانى و سجایاى بزرگ 

    متخلقش گرداند و راه تعالى و تکامل را به رویش بگشاید. در قانونگذارى الهى نه آداب و رسوم پدران و اجداد مردم اثرى دارد، نه تصمیمات مستبدانه‏ى افراد خودسر و زورگو در تشریع قانون تحولى به وجود مى‏آورد، و نه هوى و خواهشهاى نفسانى اکثریت جامعه مى‏تواند در قانونگذارى الهى اثرى بگذارد. مقررات تشریعى پروردگار حکیم بر اساس حکمت و به منظور اتمام حجت است. خدا مى‏خواهد با وضع قوانین و مقررات دینى، مردم را هدایت نماید، راه حق و باطل را به آنان ارائه کند و موجبات تعالى و تکاملشان را از جمیع جهات فراهم سازد. رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله این واقعیت سعادت‏بخش و انسان‏ساز را که در قانونگذارى اسلام نهفته است ضمن تشریح واضحى که براى تمام مردم قابل فهم است با عبارتى کوتاه و جامع بیان فرموده است: 

    یا عباد الله انتم کالمرضى و رب العالمین کالطبیب فصلاح المرضى فیما یعلمه الطبیب و تدبیره به لا فیما یشتهیه المریض و یقترحه الا فسلموا لله امره تکونو من الفائزین. 

    رسول گرامى فرموده است: اى بندگان خدا! شما همانند بیمارانید و پروردگار عالمیان مانند طبیب، خیر و صلاح بیماران در آن چیزى است که طبیب مى‏داند و دانسته‏هاى پزشکى خود را در راه درمان بیمار به کار مى‏بندد نه آن چیزى که مریض میل دارد و آن را براى خود انتخاب مى‏نماید، تسلیم امر الهى شوید تا از گروه نجات‏یافتگان باشید و پیروز گردید. 

    این روایت روشنگر تفاوت قانونگذارى نمایندگان مردم در 

    کشورهاى آزاد و قانونگذارى باریتعالى در تعالیم دینى است. در این حدیث، مصلحت‏اندیشى طبیب در مقابل تمایلات مریض قرار داده شده است. اگر برنامه‏ریزى دوا و غذا و پرهیز بیمار در اختیار طبیب عالم و آینده‏نگر قرار گرفته باشد نتیجه‏ى آن بهبود و نجات یافتن بیمار است زیرا طبیب در همه‏ى دستورهاى عالمانه‏ى خود، چه دستورهاى منفى و چه مثبت به مصلحت بیمار و سلامت او توجه دارد و او را از هر نوع غذا و میوه‏اى که براى او مضر باشد منع مى‏نماید هر چند که طبع مریض به آنها راغب و مایل باشد. اگر بیمار، برنامه‏ى عمل و پرهیز را خود در دست گیرد و بخواهد آن را طبق میل خویش طرح نماید، نتیجه‏ى کار منفى خواهد بود، زیرا او مرض را نمى‏شناسد، از صلاح و فساد مزاج خویش آگاهى ندارد، خودسرانه از پى هواى نفس و تمایلات درونى خویشتن مى‏رود، از خوردنیها و نوشیدنیهاى مضر پرهیز نمى‏کند و بر اثر آن مرض تشدید مى‏شود و ادامه مى‏یابد. به شرحى که توضیح داده شد در حکومت مردم بر مردم، نمایندگان مجلس گزیدگان مردم و مجرى منویات موکلین خود هستند، باید خواسته‏ى اکثریت را به صورت قانون درآورند، ممکن است در مواردى خواسته‏ى مردم مخالف صلاح و سعادت آنان باشد اما قانونگذاران بر اثر فشار افکار عمومى ناچارند از مصلحت چشمپوشى کنند و خواسته‏ى اکثریت را تصویب نمایند. در تعالیم دینى، قانونگذار، خداوند حکیم است، خداوندى که آفریدگار مردم و مالک واقعى آنان است، پروردگارى که همه بندگان او هستند و خواهشهاى نفسانى آنان کمترین اثرى در ذات اقدس او ندارد. عنایت الهى در وضع قوانین تشریعى آن است که حجت بر مردم تمام شود، هدایت را از گمراهى تمیز دهند، راه صلاح و رستگارى را بشناسند و با پیمودن آن موجبات 

    تعالى خویش را فراهم آورند و براى آنکه در این مسیر با موانع منحرف کننده مواجه نشوند و مسیر را به سلامت طى کنند قانونگذار، هر قسم کامیابى و لذتى را که موافق هواى نفس و مخالف صلاح و سعادت باشد ترسیم نموده و آنان را از اقناع آن تمایلات جدا برحذر داشته است و ضمنا تاکید فرموده است که به آنچه که دستور داده شده عمل کنید و در مقابل آن دستور، اظهار نظر ننمایند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: قال الله عز و جل یابن آدم اطعنى فیما امرتک و لا تعلمنى ما یصلحک. 

    اى فرزند آدم! آنچه را که به تو امر کرده‏ام اطاعت نما و چیزى که تو را اصلاح مى‏کند و مایه‏ى سعادتت مى‏شود به من اعلام منما که خداوند به آنچه مایه‏ى خوشبختى و بدبختى انسانهاست آگاه و باخبر است. 

    همانطور که به کاربستن دستورهاى سلامت‏بخش و مصلحت‏آمیز طبیب مستلزم آن است که بیمار به خوردن داروهاى ناگوار و غیرمطبوع تن دردهد و از خوردن غذاها و میوه‏هاى مطبوع و گوارا که براى او مضر است و موجب تشدید مرض مى‏شود پرهیز نماید همچنین اطاعت از تعالیم مصلحت‏آمیز و انسان‏ساز باریتعالى مستلزم آن است که شخص مکلف از طرفى خویشتن را براى تحمل زحمت و مشقت انجام فرایض و تکالیف دینى مهیا نماید و آنها را عمل کند و از طرف دیگر هواى نفس خود را محدود کند و از اعمالى که مطبوع طبع حیوانى و موافق شهوات نفسانى است اما قانونگذار آنها را گناه شناخته خوددارى نماید. 

    على (ع) در این باره حدیثى از رسول گرامى ضمن یکى از خطب خود روایت نموده و در ذیل آن، خود آن حضرت با عبارتى کوتاه حدیث پیمبر را توضیح داده است. 

    فان رسول الله صلى الله علیه و آله کان یقول: ان الجنه حفت بالمکاره و ان النار حفت بالشهوات. و اعلموا انه ما من طاعه الله شى‏ء الا یاتى فى کره و ما من معصیه الله شى‏ء الا یاتى فى شهوه. 

    رسول گرامى فرموده: بهشت جاودان محفوف به ناملایمات و کارهایى است که خوشایند طبع آدمى نیست، اما گرد دوزخ را شهوات حیوانى و لذایذ کامرانى احاطه نموده است. سپس خود آن حضرت فرموده: هیچیک از اوامر الهى اطاعت نمى‏شود مگر با کراهت طبع و بى‏میلى و هیچیک از معاصى باریتعالى انجام نمى‏پذیرد مگر با رغبت و میل طبع و خشنودى و شهوت. 

    مردم به طبع حیوانى و کشش غرایز کور و بى‏شعور در جلب لذایذ و اقناع تمایلات خویش طالب آزادى مطلق و بى‏قید و شرطند، مى‏خواهند شهوات خود را آنطور که میل دارند اقناع نمایند و از لذایذ برخوردار گردند اما آیین الهى در برنامه‏ى انسان سازى، غرایز را تعدیل نموده و لذتخواهى و اعمال شهوات را محدود ساخته و مردم را از کامیابیهاى زیانبار و خلاف مصلحت برحذر داشته است. در این تضاد درونى و کشمکشهاى باطنى اغلب موارد، کم و بیش، طبیعت بر مصلحت غلبه مى‏کند، افراد زیادترى از پى ارضاى تمنیات خود مى‏روند و از اطاعت حضرت باریتعالى سرباز مى‏زنند و عده‏ى معدودى 

    مطیع کامل حضرت حق‏اند و دین خدا را به تمام معنى به کار مى‏بندند. 

    از آنچه مذکور افتاد کلام امام سجاد علیه‏السلام که در مقام دعا در پیشگاه الهى عرض کرده بود روشن گردید: 

    و متعنى بهدى صالح. 

    بار الها مرا از هدایتى که صالح و شایسته و از هر نقص و عیبى مبرى باشد برخوردار فرما، هدایتى که متکى به مقررات ناشى از آداب و رسوم است شایستگى و صلاحیت کامل ندارد، زیرا اعمال ناروایى مثل زنده به گور کردن نوزادان دختر از آداب و رسوم جاهلیت بوده است. هدایتى که متکى به مقررات استبدادى باشد راهنمایى صحیح و شایسته نیست زیرا شخص مستبد در وضع مقررات، به منافع خود مى‏اندیشد نه به صلاح و سعادت مردم. مقررات و قوانین موضوعه در کشورهاى آزاد نیز سعادت انسانها را از جمیع جهات تامین نمى‏کند زیرا بعضى از قوانین که خواسته‏ى مردم است از هواى نفس و تمایلات مضر آنان سر چشمه مى‏گیرد و آن نیز براى تعالى و تکامل آدمى زیانبار و مضر است. فقط هدایتى مى‏تواند تمام جهات را در نظر بگیرد و به سعادت واقعى و صلاح حقیقى منجر گردد که قانونگذارش ذات اقدس الهى باشد، چه آن ذات مقدس به تمام تمایلات انسان واقف است و تمام مصلحت آدمى را مى‏داند و تحت تاثیر هوى و تمایلات این و آن نیست. خداوند که وضع قانون مى‏کند متوجه جمیع مصالح است و هدایت صالح را به مردم ارائه مى‏نماید. هدایت قرآن شریف و همچنین هدایت رسول گرامى همان هدایت صالحى است که امام سجاد (ع) درخواست دارد و خداوند با کلمات خاصى صالح بودن هدایت قرآن و هدایت نبى معظم را خاطرنشان ساخته است. 

    در یک جا مى‏فرماید: 

    ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم. 

    این کتاب مقدس مردم را به استوارترین قوانین و محکمترین اساس، هدایت و راهنمایى مى‏نماید. 

    در جاى دیگر فرموده است: 

    هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق. 

    خداوند پیغمبر خود را براى هدایت مردم و ارائه‏ى دین حق فرستاده است، یعنى دینى که مقرراتش بر وفق عقل و مصلحت و مایه‏ى تعالى و تکامل تمام انسانهاست. انسان آگاه و بیداردل براى نیل به هدایت صالح باید در درجه‏ى اول مجاهده کند و با سعى و کوشش راه کمال خود را بشناسد و به وظایف خویش در پیمودن آن راه واقف گردد. پس از آنکه راه صلاح و سعادت را شناخت در آن قدم بگذارد و با منتهاى جدیت آن را بپیماید و مدارج کمال را یکى پس از دیگرى احراز نماید. البته چنین انسان سعادتخواه و تعالى‏طلب هرگز راه کمالى را که یافته از دست نمى‏دهد و صراط مستقیم هدایت را ترک نمى‏گوید و آن را با کمال جدیت و استقامت مى‏پیماید و با راه دگرى تبدیل نمى‏کند و سرانجام با پیمودن آن راه به پیروزى نهایى و موفقیت بزرگ نایل مى‏گردد. قرآن شریف درباره‏ى این گروه فرموده است: 

    ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون. 

    آنانکه گفتند: آفریدگار و مالک حقیقى ما خداوند است و بر این سخن ثابت و پایدار ماندند بر آنان هیچ بیم و اندوهى نخواهد بود. 

    عن على علیه‏السلام قال: قلت یا رسول الله اوصنى، قال: قل ربى الله ثم استقم. 

    على علیه‏السلام مى‏گوید: به رسول اکرم عرض کردم به من توصیه و سفارشى بنمایید. فرمود: بگو مالک من ذات اقدس الهى است و از پى این گفته پایدارى و استقامت کن. 

    کسانى که در صدر اسلام دعوت رسول گرامى را استجابت نمودند و به هدایت صالح و پاک الهى دست یافتند و عقیده‏ى پاک و مقدس خویش را به شرک و انحراف تعویض ننمودند سرانجام به پیروزى بزرگ نایل گردیدند و در پرتو استقامت و پایدارى خویشتن بسیارى از مردم جهان را به تعالیم حیات‏بخش اسلام متوجه ساختند و موجبات رستگارى و سعادت آنان را فراهم آوردند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:16 عصر سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق(27 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم صل على محمد و آله، و متعنى بهدى صالح لا استبدل به. 

     این جمله از دعاى «مکارم‏الاخلاق» به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است. امام (ع) در پیشگاه الهى عرض مى‏کند: بار الها! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از هدایتى شایسته و بر وفق صلاح، بهره‏مند فرما، هدایتى که آنقدر مفید و سعادت‏بخش باشد که من آن را با هیچ چیز عوض نکنم و بدلى به جاى آن انتخاب ننمایم. 

    براى روشن شدن معناى سخن امام (ع) لازم است درباره‏ى دو کلمه که در این عبارت آمده بحث شود: یکى کلمه‏ى «هدایت» است و آن دیگر کلمه‏ى «صالح». تمام آفریده‏هاى جهان هستى عموما و انواع حیوانات روى کره‏ى زمین خصوصا از هدایت تکوینى ذات اقدس الهى برخوردارند و در پرتو آن هدایت حکیمانه است که هر موجودى مسیر صحیح خود را مى‏پیماید، و نظم حیرت‏زاى جهان بر اثر آن باقى و برقرار است. زنبور عسل، این موجود زنده‏ى کوچک و نافع، با هدایت تکوینى، زندگى جمعى خود را اداره مى‏کند، با هم کندو مى‏سازند، 

    مقررات داخلى کندو را مى‏دانند و عملا رعایت مى‏نمایند. کارگران کندو از پى شیره‏ى گل مى‏روند، غذاى اعضاى کندو را ذخیره مى‏نمایند، اصول بهداشت در آن محیط کاملا رعایت مى‏شود، و اگر یکى از اعضاى کندو از برنامه‏ى خود تخلف کند مورد مواخذه و کیفر قرار مى‏گیرد. تمام انواع حیوانات براى تامین زندگى خود و فرزندان خویش از هدایت تکوینى برخوردارند و با همان هدایت، صلاح و فساد را مى‏شناسند و به زندگى خویشتن ادامه مى‏دهند. انسان نیز در بعد حیوانى داراى هدایت تکوینى است، معده و روده با هدایت تکوینى غذا را هضم و جذب مى‏نمایند، کبد با هدایت تکوینى کارهاى بهت‏آور خود را در بدن انجام مى‏دهد، رحم با هدایت تکوینى بچه مى‏سازد، اعصاب با هدایت تکوینى وظایف دقیق حس و حرکت را انجام مى‏دهند، و خلاصه، آدمى در جنبه‏ى حیوانى همانند دیگر حیوانات از هدایت تکوینى استفاده مى‏کند، ولى براى وظایف انسانى و شئون معنوى نیاز به هدایت تشریعى و قوانین موضوعه دارد و از این رو خداوند در هر زمان پیمبرانى را مبعوث فرموده تا مقررات الهى را که هدایت تشریعى ذات اقدس اوست به مردم بگویند و آنان را به اطاعت از آن قوانین سعادت‏بخش دعوت نمایند. پیروان مکتب پیمبران الهى و همچنین اکثریت قریب به اتفاق جامعه‏شناسان و دانشمندان بزرگ بشر وجود قوانین و مقررات موضوعه را براى حفظ نظم و تعیین حدود و حقوق افراد جامعه‏ى بشر ضرورى و لازم دانسته‏اند، فقط عده‏ى معدودى از غربیها قوانین موضوعه را در زندگى انسانها غیرضرورى شناخته و بعضى آن را با آزادى طبیعى ناسازگار خوانده‏اند. یکى گفته است: قانون اساسى آزادى طبیعى انسان را به نحو مرمت ناپذیرى ویران کرده است، دیگرى مى‏گفت که: طبیعت 

    انسانى با فضیلت فطرى خود مى‏تواند بدون کمک قانون، نظم را نگه دارد، اگر هم قوانین ملغى شود عقل و خلق و خوى انسان به نحو بى‏سابقه و بى‏مانندى مى‏شکفد. دیگرى مى‏گفت: هیچ قانونى در نظر من جز قانون طبیعت خود من محترم نیست و حق همان چیزى است که فقط بر قانون اساسى خود من مبتنى باشد. 

    مخالفین قوانین موضوعه این قبیل سخنان را گفته‏اند ولى نظریه‏ى آنان از دیدگاه علمى دانشمندان و همچنین از جهت ضرورت اجتماعى، غیر قابل اعتنا تلقى شده است. نه تنها براى نظم زندگى اجتماعى انسان قوانین و مقررات موضوعه لازم است بلکه براى حسن اجراى قانون نیز وجود حکومت ضرورى است، باید در مملکت قدرتى وجود داشته باشد که بر اعمال مردم نظارت کند، اگر مشاهده نمود کسى از مرز قانونى خود فراتر رفته و به حقوق دگران تجاوز نموده است، آن قدرت مداخله نماید، متجاوز را به مرز خود برگرداند و او را به تناسب تخلفش کیفر نماید، و این مطلب نیز در روایات اولیاى اسلام آمده که در اینجا بعضى از آن احادیث ذکر مى‏شود: 

    عن على بن موسى الرضا علیهما السلام قال: انا لا نجد فرقه من الفرق و لا مله من الملل بقوا و عاشوا الا بقیم و رئیس و لما لا بدلهم منه فى امر الدین و الدنیا. 

    حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام فرموده: ما در طول تاریخ بشر طایفه‏اى از طوایف بشرى و ملتى از ملل جهان نمى‏یابیم که باقى و پایدار مانده و به زندگى اجتماعى خویش ادامه داده باشند مگر آنکه داراى حکومت و سرپرستى بوده‏اند و از ناحیه‏ى آن سرپرست ضروریات دینى و دنیوى آنان که مربوط به شان 

    حکومت بوده تامین گردیده است. 

    عن على علیه‏السلام قال: و انه لا بد للناس من امیر بر او فاجر. 

    على (ع) فرموده: جوامع بشرى ناگزیرند از اینکه امیر و فرمانروایى داشته باشند، خواه آن فرمانروا شخصى صالح و نیکوکار باشد، خواه ناصالح و بدکار. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: لا یستغنى اهل کل بلد عن ثلاثه یفزع الیهم فى امر دنیاهم و آخرتهم، فان عدموا ذلک کانوا همجا: فقیه عالم ورع و امیر خیر مطاع و طبیب بصیر ثقه. 

    امام صادق (ع) فرموده: تمام جوامع بشرى به سه گروه نیاز دارند و براى تنظیم دنیا و آخرت خویش باید از آنان یارى بخواهند: اول به فقیهى احتیاج دارند که از علم آگاهى داشته و همچنین از ورع و تقوا برخوردار باشد، دوم به فرمانروا و حکومتى نیاز دارند که خیرخواه جامعه باشد و مردم اوامرش را مورد اطاعت و اجرا قرار دهند. سوم به طبیبى نیازمندند که در امر پزشکى بصیر و آگاه بوده و به علاوه مورد وثوق و اطمینان مردم باشد. 

    وجود حکومت، هر چند جائر باشد، موجب نظم و آرامش اجتماع است و نبودن حکومت، مایه‏ى فتنه و فساد. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الامام الجائر خیر من الفتنه فکل لا خیر فیه. 

    رسول اکرم فرموده: پیشوا و زمامدار جائر و ستمکار بهتر از فتنه و فساد است گرچه این هر دو فاقد خیر و خوبى هستند. 

    حضرت رضا (ع) درباره‏ى حکومت اسلامى و وجود اولوالامر به 

    منظور مراقبت در اجراى تعالیم الهى و قوانین اسلامى چنین فرموده است: 

    ان الخلق لما وقفوا على حد محدود و امروا ان لا یتعدوا ذلک الحد لما فیه من فسادهم لم یکن یثبت ذلک و لا یقوم الا بان یجعل علیهم فیه امینا یمنعهم من التعدى و الدخول فیما حظر علیهم لانه لو لم یکن ذلک لکان احد لا یترک لذته و منفعته بفساد غیره فجعل علیهم قیما یمنعهم من الفساد و یقیم فیهم الحدود و الاحکام. 

    وقتى مردم در حد و مرز معینى توقف داده شدند و امر شد که از حد تعیین شده فراتر نروند زیرا تجاوز از حد مقرر به فساد و تباهى آنان مى‏انجامد، این امر حیاتى، یعنى رعایت حدود تثبیت نمى‏شد و قوانین برپا نمى‏گردید مگر آنکه امینى بر مردم گمارده شود که از تعدى و تجاوزشان بازدارد و نگذارد در منطقه‏ى ممنوعه وارد شوند، چه اگر این کار تحقق نمى‏یافت هیچکس به طور طبیعى حاضر نبود لذت و سود خویشتن را به رعایت زیان و فساد دگران ترک گوید. از این رو حضرت باریتعالى به آنان سرپرستى قرار داد که مانع فسادشان گردد و حدود الهى را که قوانین کیفرى شرع مقدس است در مورد بزهکاران به موقع اجرا بگذارد. 

    اگر آفریدگار حکیم، انسانها را خودکفا و بى‏نیاز از قوانین تشریعى و حکومت مجرى قانون خلق کرده بود، حتما آنان را در زندگى به حال خودشان وامى‏گذارد و هرگز پیمبران را مبعوث نمى‏نمود و کتب سماوى را، که حاوى قوانین تشریعى است، نازل نمى‏فرمود، و براى نظارت در حسن اجراى آن قوانین، انبیا را مامور نمى‏ساخت. 

    ارسال رسل و فروفرستادن کتب آسمانى از طرف خالق حکیم، خود دلیل واضحى بر نیاز انسانها به قوانین تشریعى و حکومت مجرى قانون است. 

    در جمله‏اى که از دعاى «مکارم‏الاخلاق» موضوع سخنرانى امروز است، امام سجاد (ع) از هداى صالح سخن گفته و از پیشگاه الهى درخواست نموده که او را از آن هدایت بهره‏مند نماید. براى اینکه هداى صالح که محتواى قوانین تشریعى خداوند است واضح گردد لازم است قبلا درباره‏ى منشا و سرچشمه‏ى قوانین بشرى به اختصار صحبت شود. از روزگاران گذشته تا امروز سرچشمه‏ى قوانین و مقررات در بعضى از جوامع بشرى آداب و رسومى بوده که از نسلهاى قبل به نسلهاى بعد منتقل شده و در نسل کنونى به جاى مانده است. در هر عصر، مردم بر طبق آن رسوم عمل مى‏کردند و معیار «خوب» در نظر آنان مطابقت با آن آداب بوده و «بد» ناهماهنگى با آن. در این قبیل جوامع ممکن است قسمت مهمى از آن رسوم به صلاح زندگى مادى مردم باشد، اما قسمتى از آن که بر اثر جهل و نادانى پایه‏گذارى گردیده و مردم گرفتار آن شده‏اند قطعا ناروا و مذموم است، مثل زنده به گور کردن نوزادان دختر که در عصر جاهلیت معمول بوده. مردم آن عصر طبق رسوم عادى اجتماعى، این عمل زشت را پذیرفته بودند، اما این عمل از نظر انسانى و وجدانى عملى ظالمانه و ناروا و از نظر اجتماعى بر هم زدن موازنه و تعادل وجود مرد و زن در اجتماع است و این هر دو، ضرر و زیان بزرگ دربردارد. بنابراین مقررات ناشى از آداب و رسوم جاهلانه نمى‏تواند آدمى را از هداى صالح و راهنمایى سعادت‏بخش برخوردار نماید. 

    در کشورهایى که با رژیم استبدادى و حکومت فردى اداره 

    مى‏شوند شخص مستبد با زور و قدرت، مردم را اسیر گرفته و ظالمانه بر آنان حکومت مى‏کند، مقررات جارى مملکت عبارت از تصمیمات خودسرانه‏اى است که فرد مستبد طبق نظر شخصى اتخاذ نموده و از مردم خواسته است آن را به نام قانون بپذیرند و به موقع اجرا بگذارند. محیط استبدادى به مراتب بدتر از محیطى است که طبق آداب و رسوم در آن عمل مى‏شود زیرا در شرایط استبداد، گاهى با کوچکترین مستمسک حیات شخص در معرض خطر قرار مى‏گیرد و به زندگیش خاتمه داده مى‏شود یا مانند یک حیوان با زنجیرش مى‏بندند و در زندان آنقدر مى‏ماند تا بمیرد، و در هر حال، این قبیل قوانین هم هرگز براى جامعه سعادت‏بخش نخواهد بود و نمى‏تواند «هداى صالح» به بار آورد. 

    سرانجام، مردم جهان از ستمهاى زمامداران مستبد و حکومتهاى خودکامه به جان آمدند، انقلابها کردند، کشته‏ها دادند، تا مردم کشورها یکى پس از دیگرى به آزادى نایل گردیدند و حکومت مردم بر مردم را پایه‏گذارى کردند. چنین حکومتى آرزوى تمام مردم جهان است و دیر یا زود همه‏ى مردم به آن نایل خواهند شد. در جوامعى که دموکراسى حاکم است، منشا قدرت، مردم‏اند و اختیار عزل و نصب حکام و زمامداران در دست آنان است، مردم‏اند که مى‏توانند اشخاص را بر کرسى قدرت مستقر نمایند و مردم‏اند که مى‏توانند آنان را از کرسى قدرت به زیر آورند. بدون تردید، حکومت مردم بر مردم از نظر آزادى و ارزشهاى انسانى داراى مقام رفیعى است و نمى‏توان آن را با حکومتهاى استبدادى مقایسه نمود ولى این بدان معنى نیست که دموکراسى از جمیع عیوب و نقائص منزه است، بلکه در آن نیز کمبودهایى وجود دارد و افراد فهمیده و دانا از آن کمبودها رنج 

    مى‏برند. با توجه به اینکه در حکومت آزاد معیار پیروزى نامزدها اکثریت آراست، این نتیجه به دست مى‏آید که معلومات و اطلاعات اقلیت تحصیلکرده در گزینش افراد شایسته و لایق نقش موثر و اختصاصى نخواهد داشت. نقص دیگر حکومت آزاد این است که نمایندگان مردم، موظف‏اند همواره در وضع قوانین، توجه خود را به خواسته‏هاى اکثریت معطوف دارند و به تمایلات آنان جامه‏ى قانون بپوشانند، هر چند خواسته‏ى اکثریت بر وفق مصلحت و به خیر و سعادت مردم نباشد. مى‏دانیم که خواسته‏ى انسانها همیشه و همه جا با صلاح و سعادت آنان منطبق و هماهنگ نیست، گاهى جامعه مانند فرد تحت تاثیر غرایز نیرومند قرار مى‏گیرد، دچار هوى‏پرستى مى‏شود، از واقع بینى و مصلحت اندیشى باز مى‏ماند، به گمراهى و انحراف گرایش مى‏یابد و خواستار چیزى مى‏شود که براى او مضر و زیانبار است. اگر نمایندگان مجلس قانونگذارى تحت تاثیر تمایلات خلاف مصلحت اکثریت قرار گیرند و خواسته‏ى نارواى آنان را به صورت قانون تصویب نمایند و دولت به اجراى آن مکلف گردد طولى نمى‏کشد که عوارض شوم آن بروز مى‏کند و مردم با نتایج زیانبار و احیانا خطرات جبران ناپذیرش مواجه مى‏گردند. این قبیل قوانین در کشورهاى غرب نمونه‏هایى دارد و عوارض شومى به بار آورده و در اینجا براى مزید اطلاع شنوندگان به بعضى از آنها اشاره مى‏شود: 

    در آخر کتاب حکومتى به دست مردم که اداره‏ى مهاجرت و تابعیت دادگسترى ایالات متحده‏ى آمریکا تهیه نموده و به زبانهاى متعدد ترجمه و توزیع شده است، فصل مخصوصى تحت عنوان «مواد اصلاحى قانون اساسى» باز شده که در آن فصل موارد اصلاح قانون اساسى آمریکا بیان گردیده است، از آن جمله درباره‏ى نوشابه‏هاى 

    الکلى چنین آمده است: ماده‏ى 18، بند 1: یک سال پس از تصویب این ماده تولید و فروش و حمل مشروبات مسکره در داخله و ورود آنها به کشور و صدور آنها از ایالات متحده و کلیه‏ى مناطق و سرزمینهایى که تحت حاکمیت ایالات متحده‏ى آمریکاست، به منظور شرب ممنوع خواهد بود. 

    بند 2: به کنگره و به هر یک از ایالات متحده‏ى آمریکا مشترکا اختیار داده مى‏شود که به وسیله‏ى وضع قوانین مقتضى، مقررات این ماده را به موقع اجرا بگذارند. 

    قطعا قانون منع تهیه و توزیع نوشابه‏هاى الکلى و همچنین منع ورود آنها از خارج به نفع ملت آمریکا بود، ولى این قانون بر قشر وسیع مشروبخوار گران آمد، لب به اعتراض گشودند و سرانجام، فشار موکلین موجب شد که قانونگذاران، ماده‏ى 18 قانون اساسى را با تصویب ماده‏ى 21 الغا نمایند. 

    ماده‏ى 21، بند 1: ماده‏ى 18 قانون اساسى ایالات متحده‏ى آمریکا بدین وسیله ملغى شود. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:13 عصر سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق(26 )

    راغب مى‏گوید: 

    «و العزیز الذى یقهر و لا یقهر» 

    عزیز کسى است که مقهور و مغلوب مى‏کند اما خودش مقهور و مغلوب نمى‏گردد. 

    او آفریدگار تمام جهان هستى و مالک واقعى همه‏ى عوالم وجود است، موجودات، آفریده‏ى او هستند و به جبر تکوینى مغلوب و مقهور او. افراد باایمان که خود را بنده و مخلوق او مى‏شناسند فقط او را مى‏پرستند و خود را ذلیل و مقهور او مى‏دانند و بس، و مقابل غیر خدا تن به ذلت و پستى نمى‏دهند و هرگز مقهور و مغلوب نمى‏شوند. اما در عز ظاهرى لازم نیست که شخص داراى عزت داراى رفعت روح و کرامت نفس باشد، ممکن است کسى از جهتى مورد عزت مردم واقع شود و عملا او را تکریم و احترام نمایند اما از نظر روحى زبون و فرومایه باشد و براى نیل به تمایلات نفسانى خویش و ارضاى غرایز به 

    ذلت تن دهد و پستى را بپذیرد و ارزش انسانى خود را از دست بدهد. 

    4. افراد باایمان و عزیزالنفس همواره از خدا درخواست دارند که در زمینه‏ى عزت نفس دچار کجروى نشوند و به ذلت و زبونى گرایش نیابند زیرا عزت نفس مایه‏ى تحکیم انسانیت و تقویت مکارم اخلاق است، و برعکس، ذلت و زبونى، شخصیت انسان را تضعیف مى‏کند و آدمى را به پستى و فرومایگى سوق مى‏دهد. اما در زمینه‏ى عزت ظاهرى، مطلب به عکس است. امام سجاد (ع) در پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

    و لا تحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذله باطنه عند نفسى بقدرها. 

    بار الها! براى من عزت و احترام آشکارى را در جامعه پدید نیاور جز آنکه در ضمیرم به اندازه‏ى عز ظاهرى ذلت باطنى پدید آورى و مرا پیش خودم به همان مقدار خوار نمایى. 

    5. در عزت باطنى، شخص عزیزالنفس، خویشتن را عزیز مى‏دارد و بزرگوارى خود را حفظ مى‏کند، اما عزیز ظاهرى اختیار احترام و تکریمش در دست مردم است، ممکن است روزى فرا رسد که روش مخالفت در پیش گیرند و عزیز امروز را مورد تحقیر و اهانت قرار دهند. 

    6. انگیزه‏ى افرادى که از پى عز باطنى و کرامت نفس مى‏روند احیاى انسانیت است ، اینان مى‏خواهند در دنیا بزرگوار زندگى کنند، انسان آزاد باشند، و به بردگى هوى و شهوات خود تن در ندهند، زبان به چاپلوسى و تملق این و آن نگشایند، و خود را ذلیل و خوار نسازند. اما کسانى که افراد را به ظاهر مورد عز و تکریم قرار مى‏دهند ممکن است به انگیزه‏ى طمع یا ترس چنین کنند، یا عامل 

    دیگرى از علل مادى، آنان را به این کار واداشته باشد. در هر صورت این دو قسم عزت از نظر ارزش بسیار متفاوت‏اند. 

    امام سجاد (ع) پس از درخواست عز باطنى و کرامت نفس، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و لا تبتلینى بالکبر. 

    بار الها! به من عزت نفس و کرامت روح عطا فرما، اما به بیمارى کبر مبتلایم منما. 

    دعاى صیانت از کبر و بیمارى خودبزرگ‏بینى، پس از عزت نفس از این جهت است که آدمى وقتى داراى کرامت نفس شد و به ارزش انسانى خویش واقف گردید شئون مادى و علائق دنیوى در نظرش کم ارج مى‏آید، به آنها بى‏اعتنا مى‏شود و خود را بزرگتر از آن مى‏داند که طوق اسارت دنیا را به گردن افکند و براى دست یافتن به تمنیات حیوانى و ارضاى غرایز، مرتکب گناه گردد و ارزش انسانى خود را تنزل دهد. اولیاى گرامى اسلام، علو همت و بزرگى روح افراد عزیزالنفس را در خلال روایات بیان نموده و نتیجه و اثر کرامت نفس را خاطرنشان ساخته‏اند. 

    عن على علیه‏السلام قال: من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهوته. 

    کسى که از کرامت نفس برخوردار مى‏گردد شهوات نفسانى در نظرش خوار و ناچیز مى‏آید. 

    عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: من کرمت علیه نفسه هانت علیه الدنیا. 

    امام سجاد (ع) مى‏فرمود: کسى که به بزرگوارى و کرامت 

    نفس و شخصیت روحانى نایل آمده است، دنیا و امور دنیوى در نزد او حقیر و ناچیز است. 

    قال امیرالمومنین علیه‏السلام: من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه. 

    آن کس که به بزرگى و کرامت نفس خود باور آورده هرگز آن را با پلیدى گناه، پست و مرهون نمى‏کند. 

    ملاحظه مى‏فرمایید که عزت نفس و بزرگوارى معنوى، آدمى را به گونه‏اى مى‏سازد که پیرامون معصیت نمى‏گردد، به شهوات حیوانى و تمایلات نفسانى بى‏اعتنا مى‏شود و دنیا را با دیده‏ى پستى و تحقیر مى‏نگرد. اگر چنین انسانى در راه عزت نفس زیاده‏روى کند و به افراط گرایش یابد ممکن است رفته رفته مردم را نیز کوچک شمارد، نسبت به افراد جامعه بى‏اعتنا شود، و آنان را در موقع مراجعه و برخورد با دیده‏ى تکبر و تحقیر بنگرد. از این رو امام سجاد (ع) پس از درخواست عزت نفس متوجه خطر بزرگ تکبر مى‏شود و از پیشگاه باریتعالى درخواست مى‏کند که خدایا! در زمینه‏ى عزت نفس مرا به کبر و خودبزرگ‏بینى مبتلا منما. اما خطر عز ظاهرى و تکریم آشکار مردم اغفال شدن و گول خوردن است، یعنى انسانى که مورد تکریم مردم قرار مى‏گیرد ممکن است دچار اشتباه شود، عز و احترام آنان را امرى پایدار و دائمى تلقى نماید و گمان کند که وضع همیشه به همین منوال خواهد بود و بر اساس آن تصور ناصحیح دچار بلندپروازى شود، حد و ارزش خود را فراموش نماید و بر اثر این غفلت در معاشرت با مردم رفتار نادرستى در پیش گیرد. امام سجاد (ع) براى 

     

    مصون ماندن از این خطر درخواست مى‏کند: بار الها! براى من هرگز عز آشکارى را پدید نیاور جز آنکه به اندازه‏ى همان عز و احترام ظاهرى، مرا در نفس خودم ذلیل و خوار نمایى تا موازنه و تعادل درون و برونم را حفظ کنم، حد واقعى خود را از یاد نبرم و روز احترام مردم، از مرز وظیفه‏شناسى و اخلاق تجاوز ننمایم. اگر در ایام عز آشکار، ذلت درونى تحقق نیابد و آن موازنه و تعادل سودمند برقرار نگردد روزى که مردم از اطراف عزیز ظاهرى پراکنده مى‏شوند او در نفس خود گرفتار پستى و خوارى مى‏گردد، خویشتن را حقیر و کوچک مى‏یابد، در این موقع خطر فساد اخلاق و اعمال، او را تهدید مى‏کند، ممکن است به کارهاى ناروا دست بزند و مردم از شر او در مضیقه و عذاب قرار گیرند. 

    عن ابى الحسن الثالث علیه‏السلام قال: من هانت علیه نفسه فلا تامن شره. 

    امام هادى (ع) فرموده است: کسى که در باطن، گرفتار خوارى و حقارت نفس است از شر او ایمن نیستى و خویشتن را از کارهاى نارواى وى مصون و محفوظ مدان. 

    کسانى که در پرتو مجاهده و کوشش به عز باطنى و شرافت روحى نایل شده‏اند، خویشتن را انسان واقعى ساخته‏اند، و از کرامت نفس و معالى اخلاق برخوردار گردیده‏اند، خدمت به مردم را وظیفه‏ى خود مى‏دانند و بدون منت، کارهاى بزرگى را انجام مى‏دهند و اعمال پرارج خویشتن را به حساب عز انسانى و شرافت نفس مى‏گذارند و این درسى است که مولى الموحدین، على ابن ابیطالب، آن انسان 

    بزرگ، به پیروان خود آموخته است. 

    ان مکرمه صنعتها الى احد من الناس انما اکرمت بها نفسک و زینت بها عرضک، فلا تطلب من غیرک شکر ما صنعت الى نفسک. 

    کار نیکى را که نسبت به یکى از افراد مردم انجام مى‏دهى بى‏گمان، خود را اکرام نموده‏اى و با آن کار پسندیده شرافت نفس خویش را زینت بخشیده‏اى، پس شکر عمل نیکت را که درباره‏ى خودت انجام داده‏اى از غیر خودت طلب منما. 

    تعالى روح و کرامت خلق افراد شریف‏النفس آنچنان در ضمیرشان اثر نیکو مى‏گذارد و روحیه‏ى آنان را تغییر مى‏دهد که طرز تفکرشان با اندیشه‏ى افراد عادى تفاوت بسیار دارد. اینان خدمتگزارى به مردم را از دیدگاه مخصوص به خود مى‏نگرند و بر وفق نگرشى که دارند عمل مى‏کنند. 

    عن على علیه‏السلام قال: الکریم یرى مکارم افعاله دینا علیه یقضیه. 

    على (ع) فرموده: شخص کریم، کرایم اعمال خود را همانند دینى مى‏داند که بر ذمه‏ى اوست و باید آن را ادا نماید. 

    عز و محبوبیت ظاهرى که بر اثر علل و رویدادهایى نصیب انسان مى‏شود از نعمتهاى خداوند است، کسى که از آن نعمت برخوردار مى‏گردد هر چند مدتش کوتاه باشد باید از آن نعمت قدرشناسى کند و به وظیفه‏ى دینى و عقلى خود عمل نماید، توجه کند که این نعمت همانند دیگر نعمتهاى دنیا موقت و زودگذر است، از 

    ابتدا باید به فکر زوال آن نعمت باشد، از خداوند بخواهد که معادل عز ظاهرى، او را پیش نفس خودش کوچک و ذلیل نماید تا به موازات عز ظاهرى ذلت باطنى را در خود احساس کند و این دو به موازات یکدیگر در وجودش استقرار یابند، چنین عزى که در کنارش احساس ذلت است مایه‏ى غرور نمى‏شود و همواره به خاطر دارد که ممکن است با یک تحول کوچک وضع دگرگون گردد و عز ظاهرى به ذلت باطنى مبدل شود. 

    اى دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن 

    در برومندى ز قحط برگ و بار اندیشه کن 

    از نسیمى دفتر ایام بر هم مى‏خورد 

    از ورق گردانى لیل و نهار اندیشه کن 

    علاوه بر دعا باید عقل را به کار اندازد، مال‏اندیش و روشن‏بین باشد، از نیروى خرد، آنطور که باید، استفاده کند، و با راهنمایى آن خط مشى خود را در ایام عز ظاهرى ترسیم نماید. 

    عن على علیه‏السلام قال: کفاک من عقلک ما اوضح لک سبل غیک من رشدک. 

    على (ع) فرموده است: عقل واقع‏نگر که راههاى هدایت و ضلالت را در مسیرت روشن مى‏کند و حق را به تو ارائه مى‏نماید ترا کفایت مى‏کند. 

    عقل به عزیز ظاهرى مى‏گوید در ایام عزت، هر قدر مى‏توانى نسبت به مردم متواضع باش و با فروتنى بذر دوستى و محبت در دل آنان بیفشان، عقل مى‏گوید از فرصت محبوبیت استفاده کن، به مردم 

    احسان نما، حوایجشان را برآور، مشکلاتشان را حل کن، و موجبات آسایش فکر و رفاه آنان را فراهم بنما. عقل مدبر و مال‏اندیش مى‏گوید اگر خدمتى براى مردم انجام دادى به رخشان مکش، منت بر سرشان مگذار، آبروى آنان را مبر، و با این کار ناروا عمل خود را باطل منما، و خلاصه، عزیز ظاهرى باید با دلالت و راهنمایى عقل روشن‏بین قدم بردارد تا در آینده دچار ندامت نشود. 

    عن على علیه‏السلام قال: ادل شى‏ء على غزاره العقل حسن التدبیر. 

    على (ع) فرموده است: بهترین دلیل بر روشن‏بینى عقل، تدبیر و مال‏اندیشى است. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   31   32   33   34   35   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    37
    :: بازدید دیروز ::
    95
    :: کل بازدیدها ::
    188129

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::