تنزیل نور
ساعت 4:20 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق( 30)
فیطرحه على ظهره فى بطحاء مکه ثم یامر بالصخره العظیمه فتوضع على صدره ثم یقول له: لا و الله، لا تزال هکذا حتى تموت او تکفر بمحمد
و تعبد اللات و العزى. فیقول و هو فى ذلک البلاء «احد احد».
او را در بطحاء مکه بر زمین مکه به پشت مىخواباندند، سپس امر مىنمود سنگ بزرگى را روى سینهاش قرار دهند، آنگاه با صداى بلند قسم یاد مىکرد که تو از این وضع، نجات پیدا نمىکنى تا بمیرى یا آنکه به حضرت محمد کافر شوى و بتهاى لات و عزى را پرستش نمایى. اما بلال باایمان، این وضع دردناک را تحمل مىنمود و در آن فشار شدید از یگانگى خدا سخن مىگفت، فریاد مىزد: «احد، احد».
در صدر اسلام، افراد دیگرى نظیر بلال بودند که به دست مشرکین شکنجه شدند تا از دین خدا دست بردارند و راه حق را ترک گویند ولى آنان نیز استقامت نمودند، به صراط مستقیم، ادامه دادند، در نتیجه، خودشان به سعادت رسیدند و مایهى پیشرفت اسلام گردیدند، به علاوه، انسانها را از قید بندگى و اسارت شرک آزاد ساختند. به موجب روایات متعددى که علماى عامه و خاصه در کتابهاى خود آوردهاند رسول اکرم تا زنده بود براى اتمام حجت و به منظور اینکه مردم، بعد از آن حضرت، تفسیر قرآن شریف را از زبان که بشنوند و راه حق را با راهنمایى کدام انسان آگاه بشناسند در موارد متعدد با تعبیرهاى مختلف از على علیهالسلام نام برده، از آن جمله این حدیث شریف است:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان علیا منى و انا منه و هو ولى کل مومن بعدى.
حضرت رسول فرمود: على از من است و من از او هستم و
على بعد از من ولى هر مومنى است.
علامهى امینى رضوان الله تعالى علیه این حدیث را از چند کتاب از کتب عامه و از روات مورد اعتماد آقایان علماى عامه نقل نموده است و علاقهمندان مىتوانند به آن کتاب مراجعه نمایند.
بین پیروان على علیهالسلام افراد ثابت قدمى بودند که با تهدید دشمنان از صراط مستقیم دین منحرف نمىشدند و راه حق على را ترک نمىگفتند و حجر بن عدى یکى از آنان بود. زمانى که على (ع) بر اثر ضربت ظالمانهى عبدالرحمن بن ملجم بسترى گردید، روز بیستم رمضان، جمعى از دوستان و اصحاب آن حضرت به عیادت آمدند و حجر بن عدى از جملهى آنان بود. براى آنکه تاسف و تاثر خود را از رویداد على (ع) بیان کند چند شعرى گفته بود و به حضور حضرت عرض کرد.
فلما بصر به و سمع شعره قال له کیف لى بک اذا دعیت الى البراءه منى فما اتاک ان تقول. فقال: و الله یا امیرالمومنین لو قطعت بالسیف اربا اربا و اضرم لى النار و القیت فیها لاثرت ذلک على البراءه منک. فقال: وفقت لکل خیر یا حجر، جزاک الله خیرا عن اهل بیت نبیک.
پس از آنکه على (ع) او را نگریست و شعرش را شنید به وى فرمود: چگونه خواهى بود وقتى ترا به برائت از من بخوانند؟ در جواب گفت: اى امیرالمومنین! اگر مرا با شمشیر قطعه قطعه کنند یا آنکه آتش بیفروزند و مرا در آن بیفکنند به این هر دو تن درمىدهم و هرگز از تو تبرى نمىجویم. حضرت فرمود: اى حجر! موفق باشى و
خداوند، ترا با علاقهاى که به اهلبیت رسول گرامى دارى از پاداش خیر بهرهمند نماید.
پس از شهادت على (ع) حجر بن عدى و چند نفر از یارانش در دوستى آن حضرت ثابتقدم بودند و همهجا در مقابل مامورین، مراتب علاقهى خود را نسبت به آن حضرت ابراز مىنمودند. سرانجام معاویه دستور داد آن چند نفر را به زنجیر ببندند و روانهى شام نمایند. این عمل انجام شد و مامورین معین شدند و آن عده را به سوى دمشق حرکت دادند و در نقطهاى نزدیکیهاى دمشق آنان را زندانى نمودند تا به معاویه خبر بدهند و کسب دستور نمایند. مامورین معاویه به ملاقات آنان آمدند و پیام او را اینچنین ابلاغ کردند:
فقال لهم رسول معاویه: انا قد امرنا ان نعرض علیکم البراءه عن على و اللعن له فان فعلتم ترکناکم و ان ابیتم قتلناکم. قالوا اللهم انا لسنا فاعلى ذلک. فامر بقبورهم فحضرت و ادنیت اکفانهم و قاموا اللیل کله یصلون. فلما اصبحوا قال اصحاب معاویه: تبرئون من هذا الرجل؟ قالوا: بل نتولاه و نتبرء ممن تبرء منه. فاخذ کل رجل منهم رجلا لیقتله و اقبلوا یقتلونهم واحدا واحدا حتى قتلوا سته.
فرستادگان معاویه گفتند: ما ماموریت داریم به شما بگوییم که از على تبرى بجویید و او را لعنت کنید. اگر به ماموریت ما ترتیب اثر دادید و عمل کردید شما را آزاد مىکنیم و اگر از تبرى جستن و لعن کردن ابا نمودید همهى شما را به قتل مىرسانیم. این افراد پاکدل و باایمان گفتند: بار الها! ما هرگز به گفتهى اینان ترتیب اثر نمىدهیم و به چنین عملى دست نمىزنیم. دستور داده شد که
قبرهاى آنان را حفر کنند و کفنهاى آنان را نیز به آنان بدهند. آن شب تا صبح به آنان مهلت داده شد و اینان به عبادت خدا مشغول بودند. صبح، دوباره مامورین، پیشنهاد خود را گفتند و آنان چنین پاسخ دادند: ما دوستدار على هستیم و تبرى مىجوییم از کسى که از على تبرى مىجوید. هر یک نفر به دست یک مامور کشته شد و جمعا شش نفر از دوستداران على در آن روز به درجهى شهادت رسیدند و ثبات و استقامت خود را در راه حق و اطاعت از اوامر باریتعالى اثبات نمودند.
این دوستداران ثابتقدم على علیهالسلام در پیمودن صراط مستقیم ولایت و تحقق بخشیدن به کلام رسول اکرم حداکثر پایدارى را از خود نشان دادند. این قبیل افراد، مصداق ارزشمند دعاى امام سجاد علیهالسلاماند که در پیشگاه الهى عرض کرد:
و طریقه حق لا ازیغ عنها.
بار الها! مرا از راه حقى بهرهمند کن که در پیمودن آن پایدارى و استقامت را از دست ندهم و به راست و چپ تمایل نیابم.
به موقع است در اینجا راجع به این مطلب بحث شود که چرا بعضى از افراد، در راه حق دچار تزلزل مىشوند و از صراط مستقیم منحرف مىگردند. در پاسخ مىتوان گفت که این امر علل متعددى دارد و یکى از آن علل، ضعف ایمان است. حضرت حسین بن على علیهماالسلام روزى که وارد کربلا شد این حقیقت مهم را براى اصحاب خود ضمن عبارت کوتاهى بیان کرد و فرمود:
الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون.
مردم بندگان دنیا هستند و دین را زبان زدهاند. تا موقعى که زندگى آنان جریان دارد گرد دین مىگردند و چون به بلا و امتحان مبتلا شدند عدد متدینین و افراد باایمان کم و ناچیز خواهد بود.
از کلمه «لعق» که در سخن امام (ع) آمده مىتوان استفاده نمود و ضمن تشبیهى ضعف و قوت دین را توضیح داد. مردم براى قوت جسم باید تغذیهى مادى نمایند و براى قوت روح نیز باید تغذیهى معنوى و ایمانى داشته باشند. غذاى جسم، گندم و جو، گوشت و قند، سبزى و میوه، و دیگر مواد غذایى لازم است. غذاى روح ایمان به آفریدگار جهان، تحصیل علم و معرفت، ملکات پسندیده و سجایاى انسانى، و دیگر فضایل معنوى است. اگر غذاى جسم، کامل و کافى باشد جمیع مواد لازم را به بدن برساند، بدن نیرومند مىشود و مىتواند در مقابل سرما و گرما، کار و کوشش، پیادهروى و کوهپیمایى، و امثال اینها مقاومت کند و کارهاى سنگین را بخوبى انجام دهد. اما اگر غذا به قدر کافى نباشد و بدن گرسنه و ناتوان بماند، جسم دچار ضعف مىگردد، رفته رفته آنچنان ناتوان مىشود که قدرت کار و فعالیت را از دست مىدهد و چون پارهگوشتى در گوشهى اطاق مىافتد.
روح نیز مانند بدن است، اگر به آفریدگار جهان مومن باشد، تعالیم الهى را که به وسیلهى پیغمبر اکرم فرستاده است درست به کار بندد، وظیفهشناسى و تخلق به کرایم اخلاق را همواره مورد عنایت قرار دهد، روحى توانا و قدرتمند به دست مىآورد و مىتواند در مقابل مصائب و بلایا خود را نگه دارد، قدرتمند باشد، در مرگ فرزندان و عزیزان جزع نکند، و در زیانهاى مالى بردبار و خویشتندار باشد، و خلاصه، رویدادهاى زندگى او را دچار ناراحتى و اضطراب ننماید و
شخصیت خود را نبازد. اما اگر روحش به قدر کافى تغذیه نکند، از ذخایر ایمانى و معنوى، درست برخوردار نگردد، و رفته رفته نیروى معنوى را از دست بدهد چنان ضعیف و ناتوان مىگردد که در مقابل حوادث کوچک خود را مىبازد و تاب مقاومت در مقابل مشکلات زندگى و ضربات طاقت فرساى حیات ندارد. امام علیهالسلام براى اینکه ضعف دینى را به مردم بفهماند در سخن خود کلمهى «لعق» را به کار برده، «لعق» در لغت عرب به معناى لیسیدن انگشت است، اگر کسى انگشت خود را در عسل فروببرد و سپس آن را بلیسد عسل خورده، اما به مقدارى کم، اگر یک نفر آدمى انگشت خود را در کره یا روغن فروببرد، ذرات کره و روغن به انگشت او بماند، سپس آن را بلیسد چربى که از مواد غذایى است خورده، اما کم. آیا یک نفر انسان اگر فقط غذایش به وسیلهى لیسیدن انگشت باشد مىتواند قوى و نیرومند شود، مىتواند کوهپیمایى کند، قادر است عهدهدار کارهاى سنگین شود؟ هرگز.
امام (ع) مىخواهد بفرماید: مردم مسلمان متدیناند، دروغ نمىگویند که ما دین داریم. اما بدبختى اینجاست که غذاى جان را در حد لیسیدن انگشت خوردهاند، یعنى همانطورى که لیسیدن انگشت به قدر کافى قوت جسم نمىدهد، اگر دین در حد لیسیدن انگشت در غذاى مادى باشد به جان قوت معنوى نمىبخشد و آدمى در مقابل حوادث سنگین قدرت مقاومت را از دست مىدهد. این قبیل افراد اگر با شکنجههاى جانکاهى مانند شکنجههایى که بر بلال وارد آوردند مواجه شوند، یا اگر این قبیل افراد به مصائب و بلایایى مانند مصائبى که بر حجر بن عدى و یاران او وارد شد مواجه گردند حتما با این قدرت ناچیز ایمان تاب مقاومت در مقابل آن بلایا
را ندارند، از میدان دین بیرون مىروند، از صراط مستقیم هدایت خارج مىشوند. در بین لشکریان عبیدالله عدهاى بودند که قبلا به حضرت حسین نامه نوشته و آن حضرت را براى امر امامت به کوفه دعوت نموده بودند. نمىتوانیم بگوییم آنان دروغ مىگفتند و ایمان نداشتند. ایمان داشتند اما وقتى عبیدالله وارد کوفه شد و شهر کوفه را قبضه کرد و پیامهاى تندى براى افراد موثر فرستاد، آنها براى حفظ جان و مال و زن و فرزند و خانه و زندگى خود نامهى حسین بن على را از یاد بردند و به عنوان لشکریان عبیدالله به طرف کربلا حرکت کردند و با امام حسین (ع) جنگیدند. در همان موقعى که با آن حضرت مىجنگیدند دلهاى آنها مىدانست که حسین بر حق است و امام واقعى، اما از ترس قدرت عبیدالله باید با حسین بن على بجنگند تا خودشان و خانواده و اموالشان محفوظ بماند. فرزدق موقعى که نزدیک دروازهى مکه با حسین بن على برخورد نمود و از وضع کوفه خبر داد حضرت گفت: مردم را چگونه دیدى؟ عرض کرد:
قلوب الناس معک و اسیا فهم علیک.
یعنى: من مردم را آنچنان دیدم که دلهاشان با شما اما شمشیرهاى آنان به روى شما کشیده است.
آنانکه ایمان واقعى و قوى دارند اگر چنانچه براى اظهار عقیدهى معنوى و حقیقى خودشان با مشکل مواجه گردند نمىهراسند، حقیقت را با صراحت مىگویند و به عوارض سنگینش تن مىدهند. اما آنانکه ضعف ایمان دارند با آنکه داراى عقد قلبى صحیحاند اما جرئت نمىکنند عقیدهى قلبى خود را به زبان بیاورند زیرا از عوارض آن
مىترسند و ایمانشان آنقدر قوى نیست که آن عوارض را تحمل نمایند.
عامل دیگرى که مىتواند آدمى را در پیمودن راه حق دودل و مردد سازد و از صراط مستقیم منحرفش نماید این است که مشاهده کند طرفداران راه حق عدهى کمى هستند اما آنانکه در نقطهى مقابل راه حق قرار دارند و به مسیر باطل مىروند جمعیت بسیارند، کثرت جمعیت در پیمودن راه باطل و قلت افراد در صراط مستقیم و راه حق موجب مىشود که افراد ظاهربین تحت تاثیر قرار گیرند، حق را ترک گویند و از پى اکثریتى بروند که راه باطل در پیش گرفته و به خطا مىروند. على (ع) براى آنکه مردم را متوجه این خطر بزرگ نماید در یکى از خطبهها فرمود:
ایها الناس لا تستوحشوا فى طریق الهدى لقله اهله.
مردم! در راه هدایت از کمى جمعیت وحشت زده نشوید و صراط مستقیم را ترک نگویید، واضح است که ترک راه هدایت مایهى گمراهى و ضلالت است.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:19 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(29 )
و طریقه حق لا ازیغ عنها
این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» به خواست خداوند موضوع سخنرانى امروز است. امام (ع) به پیشگاه باریتعالى عرض مىکند: بار الها! مرا آنچنان از راه حق بهرهمند و مستفید فرما که هرگز آن را ترک نگویم و به انحراف نگرایم.
راه حق که در دعاى امام سجاد علیهالسلام آمده، همان صراط مستقیمى است که در آیات و روایات، مکرر از آن نام برده شده است. صراط مستقیم دو شاخه دارد: یکى شاخهى هدایت تکوینى باریتعالى که تمام موجودات ارضى و سماوى از آن برخوردارند، و آن دیگر شاخهى هدایت تشریعى خداوند که توسط پیمبران الهى براى انسانها فرستاده شده است. هدایت تکوینى که صراط مستقیم جمیع موجودات است و به جبر اجرا مىشود راه تعالى و تکامل همهى آنهاست و خداوند در قرآن شریف ضمن یکى از آیات، هدایت تکوینى جنبندگان را ذکر نموده و فرموده است:
ما من دابه الا هو آخذ بناصیتها. ان ربى على صراط مستقیم.
هیچ حیوان و جنبندهاى نیست مگر آنکه آفرینندهى توانا مالک و صاحب اختیار آن است و بر آن قاهر و غالب است و خداوند در تدبیر و ادارهى امور آنها بر صراط مستقیم است و کمترین اعوجاج و انحرافى در برنامهى ذات اقدس او نیست.
هدایت تشریعى نیز صراط مستقیم آدمیان و راه تعالى و تکامل آنان است، با این تفاوت که بشر به مشیت حکیمانهى باریتعالى مختار آفریده شده و در قبول و رد آیین الهى آزاد است:
فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر.
هر که مىخواهد دعوت پیمبر را اجابت کند و به او ایمان بیاورد و هر که مىخواهد از آن اعراض کند و به کفر گرایش یابد.
ماموریت پیشواى بزرگ اسلام آن بود که دین حق را به قوم خود ابلاغ کند، آیین باریتعالى را که صراط مستقیم است به مردم ارائه نماید و از آنان بخواهد که از راهش پیروى کنند و موجبات رستگارى و سعادت خویش را فراهم آورند.
و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله.
این صراط مستقیم من است، از آن تبعیت کنید و پیرو راههاى باطل نباشید که نتیجهاش پراکندگى و بازماندن از راه حق و حقیقت است.
ممکن است براى بعضى از شنوندگان این سوال پیش آید که حضرت على بن الحسین علیهماالسلام مطیع بىقید و شرط اوامر الهى است و همواره راه حق و صراط مستقیم را مىپیماید، چطور در دعاى
«مکارمالاخلاق» از خداوند درخواست مىکند که مرا از راه حق متمتع و بهرهمند نما. از این سوال مهمتر آن است که تمام ائمهى معصومین علیهمالسلام در شبانهروز چندین بار نماز واجب و مستحب مىخواندند و در ضمن سورهى حمد مکرر مىگفتند:
اهدنا الصراط المستقیم.
خدایا! ما را به راه راست هدایت فرما.
مگر ائمهى طاهرین در راه حق و صراط مستقیم نبودند که از پیشگاه الهى آن را درخواست داشتند؟ پاسخ این پرسش در بعضى از روایات آمده است، و در اینجا براى روشن شدن مطلب دو روایت ذکر مىشود. امام حسن عسکرى (ع) از آبا و پدران گرامى خود، از على ابن ابیطالب علیهالسلام حدیث نموده است که فرمود:
فى قوله «اهدنا الصراط المستقیم» قال: ادم لنا توفیقک الذى به اطعناک فیما مضى ایامنا حتى نطیعک کذلک فى مستقبل اعمالنا.
در معناى «اهدنا الصراط المستقیم» فرمود: بار الها! توفیق خود را براى ما مستدام بدار که توفیقى که در پرتو آن ترا در ایام گذشته اطاعت نمودیم با همان توفیق در آیندهى عمرمان نیز ترا مطیع و فرمانبر باشیم.
قال جعفر بن محمد الصادق علیهالسلام فى قوله عز و جل «اهدنا الصراط المستقیم» قال، یقول: ارشدنا الى الصراط المستقیم، ارشدنا للزوم الطریق المودى الى محبتک، و المبلغ الى دینک، و المانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب او ناخذ بارائنا فنهلک.
امام صادق (ع) فرمود: گوینده از خدا مىخواهد که ما را به
صراط مستقیم، هدایت نما، ما را ملازم راهى قرار ده که منجر به محبت و دوستى تو مىشود، دین ترا به ما ابلاغ مىنماید، و مانع آن است که از هواى نفسمان پیروى کنیم و معذب شویم یا به راى خود عمل نماییم و تباه و هلاک گردیم.
از این دو روایت، پاسخ آن پرسش روشن مىشود. افراد باایمان با آنکه در صراط مستقیماند همه روزه از پیشگاه خدا درخواست مىکنند که: بار الها! ما را به راه مستقیم هدایت فرما و توفیق خود را نسبت به ما مستدام بدار، یعنى همانطور که در گذشته با عنایت معنوى تو صراط هدایت را پیمودیم همچنین موفقمان بدار که در آینده نیز از حمایتت بهرهمند باشیم و فیضت هرگز از ما منقطع نشود.
براى آنکه مطلب هر چه بهتر روشن گردد ذکر مثلى در اینجا به موقع است. لامپ براى آنکه روشن شود نیازمند به نیروگاه برق است، باید از آن کارخانه نیروى برق دریافت کند تا روشن شود، ولى این نیاز بدان معنى نیست که وقتى روشن شد احتیاجش پایان مىیابد، بلکه لامپ براى روشن شدن و روشن ماندن، هر لحظه نیازمند نیروى برق جدید است و براى آنکه روشن بماند باید فیض نیروگاه، علىالدوام، به او برسد و اگر یک لحظه برق نرسد لامپ خاموش مىشود. آدمى با نور هدایت باریتعالى رهرو صراط مستقیم مىشود، ولى این نور باید دوام یابد و اگر این فیض منقطع گردد انسان از هدایت صراط مستقیم، محروم مىشود و نمىتواند به سوى کمال و سعادت رهسپار گردد. بنابراین انسان باایمان و متوجه به دقایق امر باید هر لحظه از خدا بخواهد که فیضش را از او قطع نکند و عنایتش را از وى برنگیرد تا بتواند همچنان صراط مستقیم را بپیماید تا به کمال لایق خود برسد.
در یک روایت «صراط مستقیم» به معناى دیگرى تفسیر شده و با توجه به این تفسیر، «اهدنا الصراط المستقیم» را باید به معناى متناسب آن بیان نمود.
روى عن الصادق علیهالسلام، قال: ان الصوره الانسانیه هى الطریق المستقیم الى کل خیر، و الجسر الممدود بین الجنه و النار.
از امام صادق (ع) روایت شده که: صورت انسانیت، همان راه مستقیم براى نیل به هر خیر و خوبى است و همان صورت انسانى پلى است کشیده شده بین بهشت و دوزخ.
بنابر حدیث امام صادق (ع) کسى که مىگوید: «اهدنا الصراط المستقیم» مقصودش این است که: بار الها! مرا از حمایت و رحمت وسیع خود برخوردار فرما و موفقم بدار که همواره، اعمالم و اخلاقم انسانى باشد و از طریق انسانیت منحرف نشوم و به خلق و خوى حیوانات و درندگان نگرایم، که بر اثر آن گرایش صورت انسانى از کفم برود و رخسار حیوانات و درندگان به خود بگیرم. با توجه به این حدیث معلوم مىشود که حیوانات و درندگان انساننما در این جهان بسیارند و اولیاى الهى با چشم واقع بین خود آنان را مشاهده مىکنند و گاهى اجازه مىدهند که دگران نیز آنها را با چهرهى غیرانسانى ببینند.
امام سجاد (ع) به مکه مشرف شده بود. در عرفات، مردم بسیارى گرد آمده بودند. حضرت از زهرى پرسید به نظرت عدد اینها چقدر است. او عدد زیادى را حدس زد و گفت: این همه براى اداى فریضهى حج آمدهاند. امام (ع) فرمود:
یا زهرى! ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج!
چقدر هیاهو و فریاد زیاد است و حج کننده کم! زهرى از سخن امام به شگفت آمد. حضرت فرمود:
یا زهرى! ادن الى وجهک. فادناه الیه. فمسح بیده وجهه. ثم قال: انظر. فنظر الى الناس. قال الزهرى: فرایت اولئک الخلق کلهم قرده الا قلیلا.
امام (ع) به زهرى فرمود: صورتت را نزدیک من بیاور. نزدیک آورد. امام (ع) دستى به صورتش کشید، سپس فرمود: نگاه کن، زهرى به مردم نظر افکند، مىگوید: مردم را به صورت میمون دیدم مگر عدهى قلیلى از آنان را.
این عده که در عرفات بودند به ظاهر در صف مسلمین قرار داشتند و صراط مستقیم اسلام را مىپیمودند اما فاقد اخلاق اسلام و سجایاى انسانى بودند، از این رو صورت انسانى نداشتند. موقعى که امام، پردهى طبیعت را عقب زد و چشم زهرى را واقعبین ساخت حقیقت امر آشکار گردید و شکل واقعى آنان مشهود شد. بنابراین با توجه به روایت امام صادق (ع) معناى «اهدنا الصراط المستقیم» براى کسانى که راه راست را از خدا درخواست مىکنند این است که مىگویند: بار الها! ما را موفق بدار که واجد اخلاق اسلامى و سجایاى انسانى شویم، ما را آنچنان هدایت فرما که در دنیا انسان باشیم، انسان زیست کنیم، انسان بمیریم، و در قیامت به صورت انسان که صراط مستقیم توست محشور گردیم.
کلام امام سجاد (ع) موضوع سخنرانى امروز، حاوى دو قسمت
است: یکى بهرهمندى از راه حق، و آن دیگر منحرف نشدن از آن راه. امام (ع) در متن دعا عرض مىکند:
و طریقه حق لا ازیغ عنها: بار الها! مرا از راه حق بهرهمند فرما بگونهاى که آن را هرگز ترک نگویم و استقامت خود را از دست ندهم.
از آنچه مذکور افتاد قسمت اول کلام امام سجاد (ع) دربارهى درخواست بهرهمندى از طریق حق و صراط مستقیم تا اندازهاى براى شنوندگان محترم روشن شد و اینک قسمت دوم کلام امام (ع):
راغب در مفردات مىگوید:
«الزیغ المیل عن الاستقامه»
«زیغ» عبارت از این است که آدمى در راه مستقیم به راست یا چپ متمایل شود و به انحراف گرایش یابد. شناخت صراط مستقیم و تمیز راه حق از باطل یک مطلب است و پیمودن راه حق با استقامت و ثبات، مطلب دیگر. سعادت و رستگارى براى کسانى است که هر دو جهت را رعایت نمایند، از طرفى براى شناختن راه حق مجاهده کنند و سعى لازم را مبذول دارند و از طرف دیگر در پیمودن راه حق دودل و مردد نشوند و با پایدارى و استقامت آن را طى نمایند. براى شناخت راه حق باید از نیروى عقل استفاده کرد، لجاج و عناد، تعصب و تصلب، و خودخواهى و بلندپروازى، و دیگر عواملى را که حجاب واقعبینى و سد راه نیل به سعادت است ترک گفت و آزادانه از پى درک حقیقت رفت. براى پیمودن صراط مستقیم باید خود را مهیاى مصائب و مشکلات نمود، رنجها و مشقتهایى که در این
راه دامنگیر مىشود متحمل شد و با صبر و بردبارى به راه حق ادامه داد. کسانى که واجد این مزایا و صفاتاند و در راه حق قدم برمىدارند سرانجام خودشان برستگارى مىرسند و دگران را نیز به صلاح و سعادت مىرسانند. در صدر اسلام، افرادى پاکدل و بىغرض وقتى از دعوت رسول گرامى آگاهى مىیافتند حضورش شرفیاب مىشدند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و با عقل خود بسنجند، اگر آن را بر وفق واقع یافتند و قانع شدند ایمان بیاورند و به اطاعت حضرتش همت گمارند. مشرکین که از دعوت آن حضرت بسیار خشمگین و ناراحت بودند وقتى از اسلام بعضى از افراد عادى آگاه مىشدند براى ارعاب دگران او را در مقابل چشم مردم شکنجه مىدادند و به شدت زجر و آزارش مىنمودند تا دوباره به بتپرستى برگردد و عقیدهى قبلى خود را دنبال نماید. ولى آن مسلمانان واقعى که راه حق را یافته بودند از شکنجه و ایذاء، عقیدهى خود را ترک نمىگفتند و در پیمودن صراط مستقیم متزلزل نمىشدند و همچنان با پایدارى و ثبات به راه خود ادامه مىدادند. از جملهى افرادى که به جرم مسلمان شدن مورد شکنجه و آزار سخت قرار گرفت و از عقیده و ایمان خود دست نکشید بلال بن ریاح است. او مردى بود باایمان و ثابت قدم و پس از آنکه اسلام به پیروزى رسید رسول گرامى، اذان گفتن و اعلام وقت را به وى محول فرمود و مردم با شنیدن صداى بلال به مسجد مىآمدند و اقامهى جماعت مىنمودند و این منصب از افتخارات بلال بود. امیه بن خلف، شکنجهى بلال را به عهده داشت. در نیمهى روز و شدت گرمى هوا دستور مىداد بلال را مىآوردند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:17 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق( 28)
هواى نفس و تمنیات مردم لذتگرا خیر و صلاح جامعه را پایمال نمود و بر اساس حکومت مردم بر مردم، قانونگذاران آمریکا ناچار شدند «قانون منع تهیهى و توزیع نوشابهاى الکلى» را الغا نمایند و مشروبسازى و میگسارى را بلامانع اعلام دارند. بعضى از کشورهاى اروپایى نیز بر مبناى حکومت مردم بر مردم، آزادى بیش از حد روابط دختران و پسران و همچنین انحراف جنسى آنان به موجب قانون مجاز و ممضى شناخته شد و بر اثر این اشتباه بزرگ، نسل جوان به فساد
اخلاق کشیده شد و در مسیر سقوط و تباهى قرار گرفت. در حدود سى سال قبل در سوئد قانون آزادى جنسى زن و مرد را وضع نمودند و حتى دستور دادند در مدارس، مسائل جنسى تدریس و بحث شود تا نتایج شوم آن آشکار گردید، فساد آنقدر بالا گرفت که از طرف مجلس کمیسیونى مامور شد علل این فسادها را بررسى نماید. پس از مدتها تحقیق گزارش دادند که قانون بیست سال قبل باعث این جنایت شده و ما اگر بیست سال تمام کار کنیم نمىتوانیم مفاسد این قانون غلط را از میان برداریم و آن را اصلاح نماییم.
نتیجه آنکه قوانین و مقررات در کشورهاى آزاد تابع خواستهى مردم است و چون مردم در پارهاى از مواقع تحت تاثیر هواى نفس و تمایلات زیانبار خود قرار مىگیرند، از این رو نمىتوان گفت که قوانین موضوعه در کشورهاى آزاد همیشه و در تمام موارد با مصلحت مردم منطبق است و راه صحیح و سعادتبخش را به جامعه ارائه مىنماید.
اما قانونگذار، در اسلام، ذات اقدس الهى است. خداوند که بشر را آفریده است مىداند که چه آفریده و مخلوقش داراى چه مزایا و خصوصیاتى است. او به تمام پنهان و آشکار آفریدگان خود عالم است، خیر و شر او را مىشناسد، و به صلاح و فسادش احاطه و آگاهى کامل دارد. هدف باریتعالى در قانونگذارى هدایت مردم و ارائهى راه سعادت آنان است، مىخواهد با تعالیم خود بشر را انسان بسازد و استعدادهاى نهفتهاش را از قوه به فعلیت بیاورد، او را از بندگى هواى و شهوات آزاد نماید و به اخلاق انسانى و سجایاى بزرگ
متخلقش گرداند و راه تعالى و تکامل را به رویش بگشاید. در قانونگذارى الهى نه آداب و رسوم پدران و اجداد مردم اثرى دارد، نه تصمیمات مستبدانهى افراد خودسر و زورگو در تشریع قانون تحولى به وجود مىآورد، و نه هوى و خواهشهاى نفسانى اکثریت جامعه مىتواند در قانونگذارى الهى اثرى بگذارد. مقررات تشریعى پروردگار حکیم بر اساس حکمت و به منظور اتمام حجت است. خدا مىخواهد با وضع قوانین و مقررات دینى، مردم را هدایت نماید، راه حق و باطل را به آنان ارائه کند و موجبات تعالى و تکاملشان را از جمیع جهات فراهم سازد. رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله این واقعیت سعادتبخش و انسانساز را که در قانونگذارى اسلام نهفته است ضمن تشریح واضحى که براى تمام مردم قابل فهم است با عبارتى کوتاه و جامع بیان فرموده است:
یا عباد الله انتم کالمرضى و رب العالمین کالطبیب فصلاح المرضى فیما یعلمه الطبیب و تدبیره به لا فیما یشتهیه المریض و یقترحه الا فسلموا لله امره تکونو من الفائزین.
رسول گرامى فرموده است: اى بندگان خدا! شما همانند بیمارانید و پروردگار عالمیان مانند طبیب، خیر و صلاح بیماران در آن چیزى است که طبیب مىداند و دانستههاى پزشکى خود را در راه درمان بیمار به کار مىبندد نه آن چیزى که مریض میل دارد و آن را براى خود انتخاب مىنماید، تسلیم امر الهى شوید تا از گروه نجاتیافتگان باشید و پیروز گردید.
این روایت روشنگر تفاوت قانونگذارى نمایندگان مردم در
کشورهاى آزاد و قانونگذارى باریتعالى در تعالیم دینى است. در این حدیث، مصلحتاندیشى طبیب در مقابل تمایلات مریض قرار داده شده است. اگر برنامهریزى دوا و غذا و پرهیز بیمار در اختیار طبیب عالم و آیندهنگر قرار گرفته باشد نتیجهى آن بهبود و نجات یافتن بیمار است زیرا طبیب در همهى دستورهاى عالمانهى خود، چه دستورهاى منفى و چه مثبت به مصلحت بیمار و سلامت او توجه دارد و او را از هر نوع غذا و میوهاى که براى او مضر باشد منع مىنماید هر چند که طبع مریض به آنها راغب و مایل باشد. اگر بیمار، برنامهى عمل و پرهیز را خود در دست گیرد و بخواهد آن را طبق میل خویش طرح نماید، نتیجهى کار منفى خواهد بود، زیرا او مرض را نمىشناسد، از صلاح و فساد مزاج خویش آگاهى ندارد، خودسرانه از پى هواى نفس و تمایلات درونى خویشتن مىرود، از خوردنیها و نوشیدنیهاى مضر پرهیز نمىکند و بر اثر آن مرض تشدید مىشود و ادامه مىیابد. به شرحى که توضیح داده شد در حکومت مردم بر مردم، نمایندگان مجلس گزیدگان مردم و مجرى منویات موکلین خود هستند، باید خواستهى اکثریت را به صورت قانون درآورند، ممکن است در مواردى خواستهى مردم مخالف صلاح و سعادت آنان باشد اما قانونگذاران بر اثر فشار افکار عمومى ناچارند از مصلحت چشمپوشى کنند و خواستهى اکثریت را تصویب نمایند. در تعالیم دینى، قانونگذار، خداوند حکیم است، خداوندى که آفریدگار مردم و مالک واقعى آنان است، پروردگارى که همه بندگان او هستند و خواهشهاى نفسانى آنان کمترین اثرى در ذات اقدس او ندارد. عنایت الهى در وضع قوانین تشریعى آن است که حجت بر مردم تمام شود، هدایت را از گمراهى تمیز دهند، راه صلاح و رستگارى را بشناسند و با پیمودن آن موجبات
تعالى خویش را فراهم آورند و براى آنکه در این مسیر با موانع منحرف کننده مواجه نشوند و مسیر را به سلامت طى کنند قانونگذار، هر قسم کامیابى و لذتى را که موافق هواى نفس و مخالف صلاح و سعادت باشد ترسیم نموده و آنان را از اقناع آن تمایلات جدا برحذر داشته است و ضمنا تاکید فرموده است که به آنچه که دستور داده شده عمل کنید و در مقابل آن دستور، اظهار نظر ننمایند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: قال الله عز و جل یابن آدم اطعنى فیما امرتک و لا تعلمنى ما یصلحک.
اى فرزند آدم! آنچه را که به تو امر کردهام اطاعت نما و چیزى که تو را اصلاح مىکند و مایهى سعادتت مىشود به من اعلام منما که خداوند به آنچه مایهى خوشبختى و بدبختى انسانهاست آگاه و باخبر است.
همانطور که به کاربستن دستورهاى سلامتبخش و مصلحتآمیز طبیب مستلزم آن است که بیمار به خوردن داروهاى ناگوار و غیرمطبوع تن دردهد و از خوردن غذاها و میوههاى مطبوع و گوارا که براى او مضر است و موجب تشدید مرض مىشود پرهیز نماید همچنین اطاعت از تعالیم مصلحتآمیز و انسانساز باریتعالى مستلزم آن است که شخص مکلف از طرفى خویشتن را براى تحمل زحمت و مشقت انجام فرایض و تکالیف دینى مهیا نماید و آنها را عمل کند و از طرف دیگر هواى نفس خود را محدود کند و از اعمالى که مطبوع طبع حیوانى و موافق شهوات نفسانى است اما قانونگذار آنها را گناه شناخته خوددارى نماید.
على (ع) در این باره حدیثى از رسول گرامى ضمن یکى از خطب خود روایت نموده و در ذیل آن، خود آن حضرت با عبارتى کوتاه حدیث پیمبر را توضیح داده است.
فان رسول الله صلى الله علیه و آله کان یقول: ان الجنه حفت بالمکاره و ان النار حفت بالشهوات. و اعلموا انه ما من طاعه الله شىء الا یاتى فى کره و ما من معصیه الله شىء الا یاتى فى شهوه.
رسول گرامى فرموده: بهشت جاودان محفوف به ناملایمات و کارهایى است که خوشایند طبع آدمى نیست، اما گرد دوزخ را شهوات حیوانى و لذایذ کامرانى احاطه نموده است. سپس خود آن حضرت فرموده: هیچیک از اوامر الهى اطاعت نمىشود مگر با کراهت طبع و بىمیلى و هیچیک از معاصى باریتعالى انجام نمىپذیرد مگر با رغبت و میل طبع و خشنودى و شهوت.
مردم به طبع حیوانى و کشش غرایز کور و بىشعور در جلب لذایذ و اقناع تمایلات خویش طالب آزادى مطلق و بىقید و شرطند، مىخواهند شهوات خود را آنطور که میل دارند اقناع نمایند و از لذایذ برخوردار گردند اما آیین الهى در برنامهى انسان سازى، غرایز را تعدیل نموده و لذتخواهى و اعمال شهوات را محدود ساخته و مردم را از کامیابیهاى زیانبار و خلاف مصلحت برحذر داشته است. در این تضاد درونى و کشمکشهاى باطنى اغلب موارد، کم و بیش، طبیعت بر مصلحت غلبه مىکند، افراد زیادترى از پى ارضاى تمنیات خود مىروند و از اطاعت حضرت باریتعالى سرباز مىزنند و عدهى معدودى
مطیع کامل حضرت حقاند و دین خدا را به تمام معنى به کار مىبندند.
از آنچه مذکور افتاد کلام امام سجاد علیهالسلام که در مقام دعا در پیشگاه الهى عرض کرده بود روشن گردید:
و متعنى بهدى صالح.
بار الها مرا از هدایتى که صالح و شایسته و از هر نقص و عیبى مبرى باشد برخوردار فرما، هدایتى که متکى به مقررات ناشى از آداب و رسوم است شایستگى و صلاحیت کامل ندارد، زیرا اعمال ناروایى مثل زنده به گور کردن نوزادان دختر از آداب و رسوم جاهلیت بوده است. هدایتى که متکى به مقررات استبدادى باشد راهنمایى صحیح و شایسته نیست زیرا شخص مستبد در وضع مقررات، به منافع خود مىاندیشد نه به صلاح و سعادت مردم. مقررات و قوانین موضوعه در کشورهاى آزاد نیز سعادت انسانها را از جمیع جهات تامین نمىکند زیرا بعضى از قوانین که خواستهى مردم است از هواى نفس و تمایلات مضر آنان سر چشمه مىگیرد و آن نیز براى تعالى و تکامل آدمى زیانبار و مضر است. فقط هدایتى مىتواند تمام جهات را در نظر بگیرد و به سعادت واقعى و صلاح حقیقى منجر گردد که قانونگذارش ذات اقدس الهى باشد، چه آن ذات مقدس به تمام تمایلات انسان واقف است و تمام مصلحت آدمى را مىداند و تحت تاثیر هوى و تمایلات این و آن نیست. خداوند که وضع قانون مىکند متوجه جمیع مصالح است و هدایت صالح را به مردم ارائه مىنماید. هدایت قرآن شریف و همچنین هدایت رسول گرامى همان هدایت صالحى است که امام سجاد (ع) درخواست دارد و خداوند با کلمات خاصى صالح بودن هدایت قرآن و هدایت نبى معظم را خاطرنشان ساخته است.
در یک جا مىفرماید:
ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم.
این کتاب مقدس مردم را به استوارترین قوانین و محکمترین اساس، هدایت و راهنمایى مىنماید.
در جاى دیگر فرموده است:
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق.
خداوند پیغمبر خود را براى هدایت مردم و ارائهى دین حق فرستاده است، یعنى دینى که مقرراتش بر وفق عقل و مصلحت و مایهى تعالى و تکامل تمام انسانهاست. انسان آگاه و بیداردل براى نیل به هدایت صالح باید در درجهى اول مجاهده کند و با سعى و کوشش راه کمال خود را بشناسد و به وظایف خویش در پیمودن آن راه واقف گردد. پس از آنکه راه صلاح و سعادت را شناخت در آن قدم بگذارد و با منتهاى جدیت آن را بپیماید و مدارج کمال را یکى پس از دیگرى احراز نماید. البته چنین انسان سعادتخواه و تعالىطلب هرگز راه کمالى را که یافته از دست نمىدهد و صراط مستقیم هدایت را ترک نمىگوید و آن را با کمال جدیت و استقامت مىپیماید و با راه دگرى تبدیل نمىکند و سرانجام با پیمودن آن راه به پیروزى نهایى و موفقیت بزرگ نایل مىگردد. قرآن شریف دربارهى این گروه فرموده است:
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون.
آنانکه گفتند: آفریدگار و مالک حقیقى ما خداوند است و بر این سخن ثابت و پایدار ماندند بر آنان هیچ بیم و اندوهى نخواهد بود.
عن على علیهالسلام قال: قلت یا رسول الله اوصنى، قال: قل ربى الله ثم استقم.
على علیهالسلام مىگوید: به رسول اکرم عرض کردم به من توصیه و سفارشى بنمایید. فرمود: بگو مالک من ذات اقدس الهى است و از پى این گفته پایدارى و استقامت کن.
کسانى که در صدر اسلام دعوت رسول گرامى را استجابت نمودند و به هدایت صالح و پاک الهى دست یافتند و عقیدهى پاک و مقدس خویش را به شرک و انحراف تعویض ننمودند سرانجام به پیروزى بزرگ نایل گردیدند و در پرتو استقامت و پایدارى خویشتن بسیارى از مردم جهان را به تعالیم حیاتبخش اسلام متوجه ساختند و موجبات رستگارى و سعادت آنان را فراهم آوردند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:16 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(27 )
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله، و متعنى بهدى صالح لا استبدل به.
این جمله از دعاى «مکارمالاخلاق» به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است. امام (ع) در پیشگاه الهى عرض مىکند: بار الها! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از هدایتى شایسته و بر وفق صلاح، بهرهمند فرما، هدایتى که آنقدر مفید و سعادتبخش باشد که من آن را با هیچ چیز عوض نکنم و بدلى به جاى آن انتخاب ننمایم.
براى روشن شدن معناى سخن امام (ع) لازم است دربارهى دو کلمه که در این عبارت آمده بحث شود: یکى کلمهى «هدایت» است و آن دیگر کلمهى «صالح». تمام آفریدههاى جهان هستى عموما و انواع حیوانات روى کرهى زمین خصوصا از هدایت تکوینى ذات اقدس الهى برخوردارند و در پرتو آن هدایت حکیمانه است که هر موجودى مسیر صحیح خود را مىپیماید، و نظم حیرتزاى جهان بر اثر آن باقى و برقرار است. زنبور عسل، این موجود زندهى کوچک و نافع، با هدایت تکوینى، زندگى جمعى خود را اداره مىکند، با هم کندو مىسازند،
مقررات داخلى کندو را مىدانند و عملا رعایت مىنمایند. کارگران کندو از پى شیرهى گل مىروند، غذاى اعضاى کندو را ذخیره مىنمایند، اصول بهداشت در آن محیط کاملا رعایت مىشود، و اگر یکى از اعضاى کندو از برنامهى خود تخلف کند مورد مواخذه و کیفر قرار مىگیرد. تمام انواع حیوانات براى تامین زندگى خود و فرزندان خویش از هدایت تکوینى برخوردارند و با همان هدایت، صلاح و فساد را مىشناسند و به زندگى خویشتن ادامه مىدهند. انسان نیز در بعد حیوانى داراى هدایت تکوینى است، معده و روده با هدایت تکوینى غذا را هضم و جذب مىنمایند، کبد با هدایت تکوینى کارهاى بهتآور خود را در بدن انجام مىدهد، رحم با هدایت تکوینى بچه مىسازد، اعصاب با هدایت تکوینى وظایف دقیق حس و حرکت را انجام مىدهند، و خلاصه، آدمى در جنبهى حیوانى همانند دیگر حیوانات از هدایت تکوینى استفاده مىکند، ولى براى وظایف انسانى و شئون معنوى نیاز به هدایت تشریعى و قوانین موضوعه دارد و از این رو خداوند در هر زمان پیمبرانى را مبعوث فرموده تا مقررات الهى را که هدایت تشریعى ذات اقدس اوست به مردم بگویند و آنان را به اطاعت از آن قوانین سعادتبخش دعوت نمایند. پیروان مکتب پیمبران الهى و همچنین اکثریت قریب به اتفاق جامعهشناسان و دانشمندان بزرگ بشر وجود قوانین و مقررات موضوعه را براى حفظ نظم و تعیین حدود و حقوق افراد جامعهى بشر ضرورى و لازم دانستهاند، فقط عدهى معدودى از غربیها قوانین موضوعه را در زندگى انسانها غیرضرورى شناخته و بعضى آن را با آزادى طبیعى ناسازگار خواندهاند. یکى گفته است: قانون اساسى آزادى طبیعى انسان را به نحو مرمت ناپذیرى ویران کرده است، دیگرى مىگفت که: طبیعت
انسانى با فضیلت فطرى خود مىتواند بدون کمک قانون، نظم را نگه دارد، اگر هم قوانین ملغى شود عقل و خلق و خوى انسان به نحو بىسابقه و بىمانندى مىشکفد. دیگرى مىگفت: هیچ قانونى در نظر من جز قانون طبیعت خود من محترم نیست و حق همان چیزى است که فقط بر قانون اساسى خود من مبتنى باشد.
مخالفین قوانین موضوعه این قبیل سخنان را گفتهاند ولى نظریهى آنان از دیدگاه علمى دانشمندان و همچنین از جهت ضرورت اجتماعى، غیر قابل اعتنا تلقى شده است. نه تنها براى نظم زندگى اجتماعى انسان قوانین و مقررات موضوعه لازم است بلکه براى حسن اجراى قانون نیز وجود حکومت ضرورى است، باید در مملکت قدرتى وجود داشته باشد که بر اعمال مردم نظارت کند، اگر مشاهده نمود کسى از مرز قانونى خود فراتر رفته و به حقوق دگران تجاوز نموده است، آن قدرت مداخله نماید، متجاوز را به مرز خود برگرداند و او را به تناسب تخلفش کیفر نماید، و این مطلب نیز در روایات اولیاى اسلام آمده که در اینجا بعضى از آن احادیث ذکر مىشود:
عن على بن موسى الرضا علیهما السلام قال: انا لا نجد فرقه من الفرق و لا مله من الملل بقوا و عاشوا الا بقیم و رئیس و لما لا بدلهم منه فى امر الدین و الدنیا.
حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام فرموده: ما در طول تاریخ بشر طایفهاى از طوایف بشرى و ملتى از ملل جهان نمىیابیم که باقى و پایدار مانده و به زندگى اجتماعى خویش ادامه داده باشند مگر آنکه داراى حکومت و سرپرستى بودهاند و از ناحیهى آن سرپرست ضروریات دینى و دنیوى آنان که مربوط به شان
حکومت بوده تامین گردیده است.
عن على علیهالسلام قال: و انه لا بد للناس من امیر بر او فاجر.
على (ع) فرموده: جوامع بشرى ناگزیرند از اینکه امیر و فرمانروایى داشته باشند، خواه آن فرمانروا شخصى صالح و نیکوکار باشد، خواه ناصالح و بدکار.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: لا یستغنى اهل کل بلد عن ثلاثه یفزع الیهم فى امر دنیاهم و آخرتهم، فان عدموا ذلک کانوا همجا: فقیه عالم ورع و امیر خیر مطاع و طبیب بصیر ثقه.
امام صادق (ع) فرموده: تمام جوامع بشرى به سه گروه نیاز دارند و براى تنظیم دنیا و آخرت خویش باید از آنان یارى بخواهند: اول به فقیهى احتیاج دارند که از علم آگاهى داشته و همچنین از ورع و تقوا برخوردار باشد، دوم به فرمانروا و حکومتى نیاز دارند که خیرخواه جامعه باشد و مردم اوامرش را مورد اطاعت و اجرا قرار دهند. سوم به طبیبى نیازمندند که در امر پزشکى بصیر و آگاه بوده و به علاوه مورد وثوق و اطمینان مردم باشد.
وجود حکومت، هر چند جائر باشد، موجب نظم و آرامش اجتماع است و نبودن حکومت، مایهى فتنه و فساد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الامام الجائر خیر من الفتنه فکل لا خیر فیه.
رسول اکرم فرموده: پیشوا و زمامدار جائر و ستمکار بهتر از فتنه و فساد است گرچه این هر دو فاقد خیر و خوبى هستند.
حضرت رضا (ع) دربارهى حکومت اسلامى و وجود اولوالامر به
منظور مراقبت در اجراى تعالیم الهى و قوانین اسلامى چنین فرموده است:
ان الخلق لما وقفوا على حد محدود و امروا ان لا یتعدوا ذلک الحد لما فیه من فسادهم لم یکن یثبت ذلک و لا یقوم الا بان یجعل علیهم فیه امینا یمنعهم من التعدى و الدخول فیما حظر علیهم لانه لو لم یکن ذلک لکان احد لا یترک لذته و منفعته بفساد غیره فجعل علیهم قیما یمنعهم من الفساد و یقیم فیهم الحدود و الاحکام.
وقتى مردم در حد و مرز معینى توقف داده شدند و امر شد که از حد تعیین شده فراتر نروند زیرا تجاوز از حد مقرر به فساد و تباهى آنان مىانجامد، این امر حیاتى، یعنى رعایت حدود تثبیت نمىشد و قوانین برپا نمىگردید مگر آنکه امینى بر مردم گمارده شود که از تعدى و تجاوزشان بازدارد و نگذارد در منطقهى ممنوعه وارد شوند، چه اگر این کار تحقق نمىیافت هیچکس به طور طبیعى حاضر نبود لذت و سود خویشتن را به رعایت زیان و فساد دگران ترک گوید. از این رو حضرت باریتعالى به آنان سرپرستى قرار داد که مانع فسادشان گردد و حدود الهى را که قوانین کیفرى شرع مقدس است در مورد بزهکاران به موقع اجرا بگذارد.
اگر آفریدگار حکیم، انسانها را خودکفا و بىنیاز از قوانین تشریعى و حکومت مجرى قانون خلق کرده بود، حتما آنان را در زندگى به حال خودشان وامىگذارد و هرگز پیمبران را مبعوث نمىنمود و کتب سماوى را، که حاوى قوانین تشریعى است، نازل نمىفرمود، و براى نظارت در حسن اجراى آن قوانین، انبیا را مامور نمىساخت.
ارسال رسل و فروفرستادن کتب آسمانى از طرف خالق حکیم، خود دلیل واضحى بر نیاز انسانها به قوانین تشریعى و حکومت مجرى قانون است.
در جملهاى که از دعاى «مکارمالاخلاق» موضوع سخنرانى امروز است، امام سجاد (ع) از هداى صالح سخن گفته و از پیشگاه الهى درخواست نموده که او را از آن هدایت بهرهمند نماید. براى اینکه هداى صالح که محتواى قوانین تشریعى خداوند است واضح گردد لازم است قبلا دربارهى منشا و سرچشمهى قوانین بشرى به اختصار صحبت شود. از روزگاران گذشته تا امروز سرچشمهى قوانین و مقررات در بعضى از جوامع بشرى آداب و رسومى بوده که از نسلهاى قبل به نسلهاى بعد منتقل شده و در نسل کنونى به جاى مانده است. در هر عصر، مردم بر طبق آن رسوم عمل مىکردند و معیار «خوب» در نظر آنان مطابقت با آن آداب بوده و «بد» ناهماهنگى با آن. در این قبیل جوامع ممکن است قسمت مهمى از آن رسوم به صلاح زندگى مادى مردم باشد، اما قسمتى از آن که بر اثر جهل و نادانى پایهگذارى گردیده و مردم گرفتار آن شدهاند قطعا ناروا و مذموم است، مثل زنده به گور کردن نوزادان دختر که در عصر جاهلیت معمول بوده. مردم آن عصر طبق رسوم عادى اجتماعى، این عمل زشت را پذیرفته بودند، اما این عمل از نظر انسانى و وجدانى عملى ظالمانه و ناروا و از نظر اجتماعى بر هم زدن موازنه و تعادل وجود مرد و زن در اجتماع است و این هر دو، ضرر و زیان بزرگ دربردارد. بنابراین مقررات ناشى از آداب و رسوم جاهلانه نمىتواند آدمى را از هداى صالح و راهنمایى سعادتبخش برخوردار نماید.
در کشورهایى که با رژیم استبدادى و حکومت فردى اداره
مىشوند شخص مستبد با زور و قدرت، مردم را اسیر گرفته و ظالمانه بر آنان حکومت مىکند، مقررات جارى مملکت عبارت از تصمیمات خودسرانهاى است که فرد مستبد طبق نظر شخصى اتخاذ نموده و از مردم خواسته است آن را به نام قانون بپذیرند و به موقع اجرا بگذارند. محیط استبدادى به مراتب بدتر از محیطى است که طبق آداب و رسوم در آن عمل مىشود زیرا در شرایط استبداد، گاهى با کوچکترین مستمسک حیات شخص در معرض خطر قرار مىگیرد و به زندگیش خاتمه داده مىشود یا مانند یک حیوان با زنجیرش مىبندند و در زندان آنقدر مىماند تا بمیرد، و در هر حال، این قبیل قوانین هم هرگز براى جامعه سعادتبخش نخواهد بود و نمىتواند «هداى صالح» به بار آورد.
سرانجام، مردم جهان از ستمهاى زمامداران مستبد و حکومتهاى خودکامه به جان آمدند، انقلابها کردند، کشتهها دادند، تا مردم کشورها یکى پس از دیگرى به آزادى نایل گردیدند و حکومت مردم بر مردم را پایهگذارى کردند. چنین حکومتى آرزوى تمام مردم جهان است و دیر یا زود همهى مردم به آن نایل خواهند شد. در جوامعى که دموکراسى حاکم است، منشا قدرت، مردماند و اختیار عزل و نصب حکام و زمامداران در دست آنان است، مردماند که مىتوانند اشخاص را بر کرسى قدرت مستقر نمایند و مردماند که مىتوانند آنان را از کرسى قدرت به زیر آورند. بدون تردید، حکومت مردم بر مردم از نظر آزادى و ارزشهاى انسانى داراى مقام رفیعى است و نمىتوان آن را با حکومتهاى استبدادى مقایسه نمود ولى این بدان معنى نیست که دموکراسى از جمیع عیوب و نقائص منزه است، بلکه در آن نیز کمبودهایى وجود دارد و افراد فهمیده و دانا از آن کمبودها رنج
مىبرند. با توجه به اینکه در حکومت آزاد معیار پیروزى نامزدها اکثریت آراست، این نتیجه به دست مىآید که معلومات و اطلاعات اقلیت تحصیلکرده در گزینش افراد شایسته و لایق نقش موثر و اختصاصى نخواهد داشت. نقص دیگر حکومت آزاد این است که نمایندگان مردم، موظفاند همواره در وضع قوانین، توجه خود را به خواستههاى اکثریت معطوف دارند و به تمایلات آنان جامهى قانون بپوشانند، هر چند خواستهى اکثریت بر وفق مصلحت و به خیر و سعادت مردم نباشد. مىدانیم که خواستهى انسانها همیشه و همه جا با صلاح و سعادت آنان منطبق و هماهنگ نیست، گاهى جامعه مانند فرد تحت تاثیر غرایز نیرومند قرار مىگیرد، دچار هوىپرستى مىشود، از واقع بینى و مصلحت اندیشى باز مىماند، به گمراهى و انحراف گرایش مىیابد و خواستار چیزى مىشود که براى او مضر و زیانبار است. اگر نمایندگان مجلس قانونگذارى تحت تاثیر تمایلات خلاف مصلحت اکثریت قرار گیرند و خواستهى نارواى آنان را به صورت قانون تصویب نمایند و دولت به اجراى آن مکلف گردد طولى نمىکشد که عوارض شوم آن بروز مىکند و مردم با نتایج زیانبار و احیانا خطرات جبران ناپذیرش مواجه مىگردند. این قبیل قوانین در کشورهاى غرب نمونههایى دارد و عوارض شومى به بار آورده و در اینجا براى مزید اطلاع شنوندگان به بعضى از آنها اشاره مىشود:
در آخر کتاب حکومتى به دست مردم که ادارهى مهاجرت و تابعیت دادگسترى ایالات متحدهى آمریکا تهیه نموده و به زبانهاى متعدد ترجمه و توزیع شده است، فصل مخصوصى تحت عنوان «مواد اصلاحى قانون اساسى» باز شده که در آن فصل موارد اصلاح قانون اساسى آمریکا بیان گردیده است، از آن جمله دربارهى نوشابههاى
الکلى چنین آمده است: مادهى 18، بند 1: یک سال پس از تصویب این ماده تولید و فروش و حمل مشروبات مسکره در داخله و ورود آنها به کشور و صدور آنها از ایالات متحده و کلیهى مناطق و سرزمینهایى که تحت حاکمیت ایالات متحدهى آمریکاست، به منظور شرب ممنوع خواهد بود.
بند 2: به کنگره و به هر یک از ایالات متحدهى آمریکا مشترکا اختیار داده مىشود که به وسیلهى وضع قوانین مقتضى، مقررات این ماده را به موقع اجرا بگذارند.
قطعا قانون منع تهیه و توزیع نوشابههاى الکلى و همچنین منع ورود آنها از خارج به نفع ملت آمریکا بود، ولى این قانون بر قشر وسیع مشروبخوار گران آمد، لب به اعتراض گشودند و سرانجام، فشار موکلین موجب شد که قانونگذاران، مادهى 18 قانون اساسى را با تصویب مادهى 21 الغا نمایند.
مادهى 21، بند 1: مادهى 18 قانون اساسى ایالات متحدهى آمریکا بدین وسیله ملغى شود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:13 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(26 )
راغب مىگوید:
«و العزیز الذى یقهر و لا یقهر»
عزیز کسى است که مقهور و مغلوب مىکند اما خودش مقهور و مغلوب نمىگردد.
او آفریدگار تمام جهان هستى و مالک واقعى همهى عوالم وجود است، موجودات، آفریدهى او هستند و به جبر تکوینى مغلوب و مقهور او. افراد باایمان که خود را بنده و مخلوق او مىشناسند فقط او را مىپرستند و خود را ذلیل و مقهور او مىدانند و بس، و مقابل غیر خدا تن به ذلت و پستى نمىدهند و هرگز مقهور و مغلوب نمىشوند. اما در عز ظاهرى لازم نیست که شخص داراى عزت داراى رفعت روح و کرامت نفس باشد، ممکن است کسى از جهتى مورد عزت مردم واقع شود و عملا او را تکریم و احترام نمایند اما از نظر روحى زبون و فرومایه باشد و براى نیل به تمایلات نفسانى خویش و ارضاى غرایز به
ذلت تن دهد و پستى را بپذیرد و ارزش انسانى خود را از دست بدهد.
4. افراد باایمان و عزیزالنفس همواره از خدا درخواست دارند که در زمینهى عزت نفس دچار کجروى نشوند و به ذلت و زبونى گرایش نیابند زیرا عزت نفس مایهى تحکیم انسانیت و تقویت مکارم اخلاق است، و برعکس، ذلت و زبونى، شخصیت انسان را تضعیف مىکند و آدمى را به پستى و فرومایگى سوق مىدهد. اما در زمینهى عزت ظاهرى، مطلب به عکس است. امام سجاد (ع) در پیشگاه الهى عرض مىکند:
و لا تحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذله باطنه عند نفسى بقدرها.
بار الها! براى من عزت و احترام آشکارى را در جامعه پدید نیاور جز آنکه در ضمیرم به اندازهى عز ظاهرى ذلت باطنى پدید آورى و مرا پیش خودم به همان مقدار خوار نمایى.
5. در عزت باطنى، شخص عزیزالنفس، خویشتن را عزیز مىدارد و بزرگوارى خود را حفظ مىکند، اما عزیز ظاهرى اختیار احترام و تکریمش در دست مردم است، ممکن است روزى فرا رسد که روش مخالفت در پیش گیرند و عزیز امروز را مورد تحقیر و اهانت قرار دهند.
6. انگیزهى افرادى که از پى عز باطنى و کرامت نفس مىروند احیاى انسانیت است ، اینان مىخواهند در دنیا بزرگوار زندگى کنند، انسان آزاد باشند، و به بردگى هوى و شهوات خود تن در ندهند، زبان به چاپلوسى و تملق این و آن نگشایند، و خود را ذلیل و خوار نسازند. اما کسانى که افراد را به ظاهر مورد عز و تکریم قرار مىدهند ممکن است به انگیزهى طمع یا ترس چنین کنند، یا عامل
دیگرى از علل مادى، آنان را به این کار واداشته باشد. در هر صورت این دو قسم عزت از نظر ارزش بسیار متفاوتاند.
امام سجاد (ع) پس از درخواست عز باطنى و کرامت نفس، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و لا تبتلینى بالکبر.
بار الها! به من عزت نفس و کرامت روح عطا فرما، اما به بیمارى کبر مبتلایم منما.
دعاى صیانت از کبر و بیمارى خودبزرگبینى، پس از عزت نفس از این جهت است که آدمى وقتى داراى کرامت نفس شد و به ارزش انسانى خویش واقف گردید شئون مادى و علائق دنیوى در نظرش کم ارج مىآید، به آنها بىاعتنا مىشود و خود را بزرگتر از آن مىداند که طوق اسارت دنیا را به گردن افکند و براى دست یافتن به تمنیات حیوانى و ارضاى غرایز، مرتکب گناه گردد و ارزش انسانى خود را تنزل دهد. اولیاى گرامى اسلام، علو همت و بزرگى روح افراد عزیزالنفس را در خلال روایات بیان نموده و نتیجه و اثر کرامت نفس را خاطرنشان ساختهاند.
عن على علیهالسلام قال: من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهوته.
کسى که از کرامت نفس برخوردار مىگردد شهوات نفسانى در نظرش خوار و ناچیز مىآید.
عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: من کرمت علیه نفسه هانت علیه الدنیا.
امام سجاد (ع) مىفرمود: کسى که به بزرگوارى و کرامت
نفس و شخصیت روحانى نایل آمده است، دنیا و امور دنیوى در نزد او حقیر و ناچیز است.
قال امیرالمومنین علیهالسلام: من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه.
آن کس که به بزرگى و کرامت نفس خود باور آورده هرگز آن را با پلیدى گناه، پست و مرهون نمىکند.
ملاحظه مىفرمایید که عزت نفس و بزرگوارى معنوى، آدمى را به گونهاى مىسازد که پیرامون معصیت نمىگردد، به شهوات حیوانى و تمایلات نفسانى بىاعتنا مىشود و دنیا را با دیدهى پستى و تحقیر مىنگرد. اگر چنین انسانى در راه عزت نفس زیادهروى کند و به افراط گرایش یابد ممکن است رفته رفته مردم را نیز کوچک شمارد، نسبت به افراد جامعه بىاعتنا شود، و آنان را در موقع مراجعه و برخورد با دیدهى تکبر و تحقیر بنگرد. از این رو امام سجاد (ع) پس از درخواست عزت نفس متوجه خطر بزرگ تکبر مىشود و از پیشگاه باریتعالى درخواست مىکند که خدایا! در زمینهى عزت نفس مرا به کبر و خودبزرگبینى مبتلا منما. اما خطر عز ظاهرى و تکریم آشکار مردم اغفال شدن و گول خوردن است، یعنى انسانى که مورد تکریم مردم قرار مىگیرد ممکن است دچار اشتباه شود، عز و احترام آنان را امرى پایدار و دائمى تلقى نماید و گمان کند که وضع همیشه به همین منوال خواهد بود و بر اساس آن تصور ناصحیح دچار بلندپروازى شود، حد و ارزش خود را فراموش نماید و بر اثر این غفلت در معاشرت با مردم رفتار نادرستى در پیش گیرد. امام سجاد (ع) براى
مصون ماندن از این خطر درخواست مىکند: بار الها! براى من هرگز عز آشکارى را پدید نیاور جز آنکه به اندازهى همان عز و احترام ظاهرى، مرا در نفس خودم ذلیل و خوار نمایى تا موازنه و تعادل درون و برونم را حفظ کنم، حد واقعى خود را از یاد نبرم و روز احترام مردم، از مرز وظیفهشناسى و اخلاق تجاوز ننمایم. اگر در ایام عز آشکار، ذلت درونى تحقق نیابد و آن موازنه و تعادل سودمند برقرار نگردد روزى که مردم از اطراف عزیز ظاهرى پراکنده مىشوند او در نفس خود گرفتار پستى و خوارى مىگردد، خویشتن را حقیر و کوچک مىیابد، در این موقع خطر فساد اخلاق و اعمال، او را تهدید مىکند، ممکن است به کارهاى ناروا دست بزند و مردم از شر او در مضیقه و عذاب قرار گیرند.
عن ابى الحسن الثالث علیهالسلام قال: من هانت علیه نفسه فلا تامن شره.
امام هادى (ع) فرموده است: کسى که در باطن، گرفتار خوارى و حقارت نفس است از شر او ایمن نیستى و خویشتن را از کارهاى نارواى وى مصون و محفوظ مدان.
کسانى که در پرتو مجاهده و کوشش به عز باطنى و شرافت روحى نایل شدهاند، خویشتن را انسان واقعى ساختهاند، و از کرامت نفس و معالى اخلاق برخوردار گردیدهاند، خدمت به مردم را وظیفهى خود مىدانند و بدون منت، کارهاى بزرگى را انجام مىدهند و اعمال پرارج خویشتن را به حساب عز انسانى و شرافت نفس مىگذارند و این درسى است که مولى الموحدین، على ابن ابیطالب، آن انسان
بزرگ، به پیروان خود آموخته است.
ان مکرمه صنعتها الى احد من الناس انما اکرمت بها نفسک و زینت بها عرضک، فلا تطلب من غیرک شکر ما صنعت الى نفسک.
کار نیکى را که نسبت به یکى از افراد مردم انجام مىدهى بىگمان، خود را اکرام نمودهاى و با آن کار پسندیده شرافت نفس خویش را زینت بخشیدهاى، پس شکر عمل نیکت را که دربارهى خودت انجام دادهاى از غیر خودت طلب منما.
تعالى روح و کرامت خلق افراد شریفالنفس آنچنان در ضمیرشان اثر نیکو مىگذارد و روحیهى آنان را تغییر مىدهد که طرز تفکرشان با اندیشهى افراد عادى تفاوت بسیار دارد. اینان خدمتگزارى به مردم را از دیدگاه مخصوص به خود مىنگرند و بر وفق نگرشى که دارند عمل مىکنند.
عن على علیهالسلام قال: الکریم یرى مکارم افعاله دینا علیه یقضیه.
على (ع) فرموده: شخص کریم، کرایم اعمال خود را همانند دینى مىداند که بر ذمهى اوست و باید آن را ادا نماید.
عز و محبوبیت ظاهرى که بر اثر علل و رویدادهایى نصیب انسان مىشود از نعمتهاى خداوند است، کسى که از آن نعمت برخوردار مىگردد هر چند مدتش کوتاه باشد باید از آن نعمت قدرشناسى کند و به وظیفهى دینى و عقلى خود عمل نماید، توجه کند که این نعمت همانند دیگر نعمتهاى دنیا موقت و زودگذر است، از
ابتدا باید به فکر زوال آن نعمت باشد، از خداوند بخواهد که معادل عز ظاهرى، او را پیش نفس خودش کوچک و ذلیل نماید تا به موازات عز ظاهرى ذلت باطنى را در خود احساس کند و این دو به موازات یکدیگر در وجودش استقرار یابند، چنین عزى که در کنارش احساس ذلت است مایهى غرور نمىشود و همواره به خاطر دارد که ممکن است با یک تحول کوچک وضع دگرگون گردد و عز ظاهرى به ذلت باطنى مبدل شود.
اى دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن
در برومندى ز قحط برگ و بار اندیشه کن
از نسیمى دفتر ایام بر هم مىخورد
از ورق گردانى لیل و نهار اندیشه کن
علاوه بر دعا باید عقل را به کار اندازد، مالاندیش و روشنبین باشد، از نیروى خرد، آنطور که باید، استفاده کند، و با راهنمایى آن خط مشى خود را در ایام عز ظاهرى ترسیم نماید.
عن على علیهالسلام قال: کفاک من عقلک ما اوضح لک سبل غیک من رشدک.
على (ع) فرموده است: عقل واقعنگر که راههاى هدایت و ضلالت را در مسیرت روشن مىکند و حق را به تو ارائه مىنماید ترا کفایت مىکند.
عقل به عزیز ظاهرى مىگوید در ایام عزت، هر قدر مىتوانى نسبت به مردم متواضع باش و با فروتنى بذر دوستى و محبت در دل آنان بیفشان، عقل مىگوید از فرصت محبوبیت استفاده کن، به مردم
احسان نما، حوایجشان را برآور، مشکلاتشان را حل کن، و موجبات آسایش فکر و رفاه آنان را فراهم بنما. عقل مدبر و مالاندیش مىگوید اگر خدمتى براى مردم انجام دادى به رخشان مکش، منت بر سرشان مگذار، آبروى آنان را مبر، و با این کار ناروا عمل خود را باطل منما، و خلاصه، عزیز ظاهرى باید با دلالت و راهنمایى عقل روشنبین قدم بردارد تا در آینده دچار ندامت نشود.
عن على علیهالسلام قال: ادل شىء على غزاره العقل حسن التدبیر.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
37
:: بازدید دیروز ::
95
:: کل بازدیدها ::
188129
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::