تنزیل نور
ساعت 4:12 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(25 )
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله. و لا ترفعنى فى الناس درجه الا حططتنى عند نفسى مثلها.
امام سجاد (ع) در این قسمت از دعاى «مکارم الاخلاق» به پیشگاه خدا عرض مىکند: بار الها! بر محمد و آلش درود فرست و هیچ درجهاى از من بین مردم بالا مبر جز آنکه مرا معادل آن منزلت و مزیت، در نزد خودم پست گردانى.
از جملهى مسائل مهم در زمینهى مکارم اخلاق و سجایاى انسانى، موازنه و تعادلى است که باید همواره بین روح و جسم و حالات درونى و حرکات برونى انسان وجود داشته باشد تا در پرتو آن آدمى بتواند در مقابل رویدادهاى خوب و بد و پیشامدهاى مطبوع و نامطبوع کرامت خلق را محافظت کند. به خواست خداوند موضوع سخنرانى امروز بیان موازنه و تعادل بین جسم و روح است.
عن على علیهالسلام قال: فى تصاریف الاحوال یعرف جواهر الرجال.
على (ع) فرموده است: در دگرگونى حالات گوهر وجودى و لیاقت درونى مردان شناخته مىشود.
یک فرد ادارى یا پیشهور عادى که شغل متوسطى دارند و نسبت به مردم متواضعاند اگر به علت یا عللى ناگهان ترقى کنند و در جامعه، رفعت یابند، عضو اداره رئیس اداره شود و پیشهور متوسط سرمایهدار گردد، قهرا این بلندى مقام در روحیهى آن دو اثر مىگذارد: ممکن است دچار خودبزرگبینى و تکبر شوند، تواضعى را که نسبت به مردم رعایت مىنمودند از یاد ببرند و آنان را از این پس با چشم حقارت و پستى بنگرند. اگر بخواهند به این بیمارى اخلاقى دچار نشوند باید پیشگیرى کنند و عملا بر تواضع خود بیفزایند، مردم را در تمام مواقع بیش از پیش تکریم و احترام نمایند تا از غرور و نخوت، که خطر بزرگى است، مصون و محفوظ باشند. براى روشن شدن مطلب، قضیهى افسرى را که براى فهم جملهى بحث ما از دعاى «مکارمالاخلاق» صحیفهى سجادیه به من مراجعه نمود شرح مىدهم، شاید با توجه به آن، مطلب دعا بخوبى واضح گردد. یکى از افسران عالىرتبه که پیش از انقلاب اسلامى در شهربانى خدمت مىکرد مردى بود متدین و از مرحوم آیت الله العظمى آقاى بروجردى قدس سره تقلید مىنمود و براى ادامهى کارش در شهربانى از مرجع خود اجازه گرفته بود و وظایف خود را آنطور که دستور داده بودند انجام مىداد. روزى براى حل مشکل مردى که بضاعتى نداشت به ایشان تلفن کردم و گرفتارى او را شرح دادم. وعده داد که مشکلش را حل کند و ضمنا گفت اگر مىدانید که استحقاق دارد بفرمایید تا به او کمک مالى کنم. من از طرف آیت الله العظمى آقاى بروجردى مجازم که قسمتى از سهم امام را به افراد بىبضاعت بدهم. خلاصه، مرد خوبى
بود و پیش از انقلاب از دنیا رفت. روزى آن مرد، قبل از ظهر، به منزلم آمد. جمعى از آقایان روحانیین هم در مجلس بودند. مقابل در ایستاد و پس از سلام گفت: من عجله دارم، خواهشمندم به اطاق دیگر تشریف بیاورید، عرضى دارم، بگویم و مرخص شوم. به اطاق دیگر رفتم. کتابى در دست داشت که لاى آن نشان گذارده بود. باز کرد، دیدم کتاب شریف صحیفهى سجادیه و در قسمت دعاى «مکارمالاخلاق» است. گفت: امروز پس از نماز صبح، این دعا را مىخواندم. به این جمله رسیدم که امام به پیشگاه الهى مىگوید:
و لا ترفعنى فى الناس درجه الا حططتنى عند نفسى مثلها.
من دیدم در این عبارت کلمهى درجه آمده و این کلمه در اصطلاح ما هم هست، یعنى افسران به عنوان گرفتن درجه بالا مىروند، آمدهام سوال کنم که آیا این کلمه در دعا شامل ما هم مىشود و اگر چنین است توضیح دهید تا وظیفهى خود را بشناسم و به آن عمل کنم. در پاسخ به ایشان گفتم: درجهاى که شما الان دارید درجهى سرهنگى است، افراد محترمى که به اطاق شما مىآیند باید در مقابل آنان متواضع باشید، پشت میز خود بایستید، به آنان دست بدهید، و صندلى را ارائه کنید که بنشینند، وقتى نشست شما هم بنشینید. اما یک درجه گرفتید و سرتیپ شدید، باید تذلل و خضوع شما در نفستان بیشتر گردد و نسبت به واردین احترام زیادتر بنمایید، باید در آن موقعى که به درجهى سرتیپى رسیدهاید وقتى شخص محترمى وارد مىشود از پشت میز برخیزید، به خارج میز بیایید، در کنار میز بایستید، به او دست بدهید و اشاره کنید که روى صندلى بنشیند و وقتى که نشست شما پشت میزتان بروید و بنشینید و مودبانه سخنان او را بشنوید. اگر درجهى بالاترى گرفتید و سرلشکر شدید باید تذلل و
خضوع شما بیشتر باشد، باید فروتنى شما زیادتر گردد، از روى صندلى خود برخیزید، از پشت میز خارج شوید، وسط اطاق بیایید و به او دست بدهید، وقتى که او روى صندلى نشست شما هم روى صندلى مقابل او بنشینید و پشت میز نروید، و خلاصه، این برنامهى کار را اگر عمل کنید و هر قدر درجهى شما بالاتر مىرود خودتان نزد خودتان کوچکتر و در باطنتان پستتر باشید و بر مقدار تواضع خود بیفزایید، در این موقع است که مقام بالاتر شما را از مسیر فضیلت منحرف نمىکند، شما را دچار اخلاق بد نمىکند، از وظایف انسانى و کرامت خلق بازنمىدارد. گفتم باید متوجه باشید که مقام و مال در آدمى اثر غرور مىگذارد، دچار تکبر و خودبزرگبینى مىشود، وقتى مغرور شد رفتارش عوض مىشود، حالت درونیش در برون اثر مىگذارد، وضع رفتار و گفتارش تغییر مىکند. براى اینکه بیمارى غرور و کبر، شما را نگیرد و از نظر معنوى دچار سیئات اخلاقى نشوید باید مراقبت کنید که هر چه درجهى شما بالاتر مىرود بر تواضع و فروتنى شما افزوده شود.
عن النبى صلى الله علیه و آله: کفى بالمرء فتنه ان یشار الیه بالاصابع فى دین او دنیا.
رسول گرامى فرمود: براى آزمایش و امتحان یک انسان کافى است که مردم با انگشت به وى اشاره کنند و او را از نظر دین یا دنیا به هم نشان دهند.
کسانى که در جامعه قدر و منزلتشان بالا مىرود مورد توجه مردم قرار مىگیرند و همین امر وسیلهى امتحان آنان است. اگر بتوانند
در آن موقع حساس بر تواضع خود بیفزایند، به مردم سبقت سلام بگیرند، و آنان را با دیدهى تکریم و احترام بنگرند از عهدهى آزمایش برآمده و امتحانشان مورد قبول خواهد بود. تواضع از صفات حمیده و سجایاى پسندیده است و کسانى که علاقهمند به حسن خلقاند باید از پى آن بروند و به فروتنى متخلق گردند، اما این صفت براى اشخاصى که در جامعه به رفعت درجه نایل مىشوند، خواه از جهت قدرت و مقام باشد یا از نظر ثروت و مال، فروتنى و تواضع اینان در مکتب اسلام به مراتب ارزندهتر است.
عن النبى صلى الله علیه و آله: افضل الناس من تواضع عن رفعه.
رسول اکرم فرمود: برتر و افضل مردم کسى است که از موضع رفعت و قدرت، فروتنى نماید و نسبت به مردم متواضع باشد.
عن على علیهالسلام قال: ما احسن تواضع الاغنیاء للفقراء طلبا لما عند الله.
على (ع) فرمود: چقدر پسندیده و ممدوح است که ثروتمندان براى نیل به پاداش الهى، نسبت به فقرا تواضع و فروتنى نمایند!
تواضع قدرتمندان نسبت به افراد عادى و همچنین فروتنى صاحبان ثروت در مقابل فقرا همانند عفو و اغماض کسى است که از موضع قدرت، لغزش گناهکار را مىبخشد و از کیفر او چشمپوشى مىنماید. على (ع) در این باره فرموده است:
احسن افعال المقتدر العفو.
بهترین عمل شخص قدرتمند، عفو و اغماض است.
برداشتى را که خوانندهى دعاى «مکارمالاخلاق» از کلام امام
سجاد (ع) مىنماید این است که اگر خداوند درجهى کسى را بین مردم بالا برد و او در معرض غرور و تکبر قرار گرفت از پیشگاه خداوند درخواست نماید که معادل آن رفعت و بلندى اجتماعى به وى پستى و انحطاط درونى بدهد که خود را کوچک و حقیر ببیند، نسبت به مردم فروتنى نماید، و از خطر بلندپروازى و خودبزرگبینى مصون و محفوظ باشد. ممکن است براى خوانندهى دعا این سوال پیش آید که اگر کسى به اقتضاى پارهاى از اعمال نارواى خویش یا به مصلحت حکیمانهى باریتعالى بین مردم دچار پستى و انحطاط گردید یا بر اثر ابتلاى به بیمارى جانکاهى رفعت خویش را از دست داد وظیفهى او چیست و چه کند که بر اثر آن رویداد تلخ و ناگوار گرفتار حقارت درونى نشود، به زبونى و فرومایگى نگراید، و شخصیت خویش را از دست ندهد. پاسخ این پرسش آن است که از خداوند قوت روح و قدرت مقاومت بخواهد، درخواست کند که به او نیروى صبر عنایت فرماید تا بتواند در زمینهى سقوط اجتماعى بردبارى نماید و خویشتن را نبازد و ارزش انسانى خود را از دست ندهد. ائمهى معصومین علیهمالسلام در این قبیل مواقع، دوستان و اصحاب خود را راهنمایى مىفرمودند، آنان را تقویت مىکردند، امیدوارشان مىساختند، و نمىگذاردند که در جامعه با سرافکندگى به مردم برخورد نمایند.
یونس بن عمار از اصحاب امام صادق (ع) بود. زمانى دچار بیمارى برص شد و لکههاى سفیدى بر صورتش آشکار گردید. این عارضه او را به سختى ملول و آزردهخاطر ساخت، به علاوه، بر اثر این عارضه، کسانى دربارهاش سخنانى ناروا مىگفتند و آن گفتهها قدر و منزلتش را در جامعه کاهش داد و نمىتوانست مانند گذشته در مجامع عمومى حضور یابد و با مردم سخن بگوید. تصمیم گرفت حضور امام
صادق (ع) برود و اوضاع و احوال خود را به عرض آن جناب برساند و چارهجویى کند. شرفیاب شد و توضیح داد که از طرفى گرفتار بیمارى برص هستم و از طرف دیگر، سخنان دردناک بعضى از اشخاص به شدت مرا رنج مىدهد و سخت متاثرم. امام (ع) براى آنکه روحیهى او را تقویت کند و مشکل اجتماعیش را حل نماید به وى فرمود:
لقد کان مومن آل فرعون مکنع الاصابع فکان یقول هکذا و یمد یدیه و یقول: یا قوم اتبعو المرسلین.
دست مومن آل فرعون عیب مادرزادى داشت. انگشتانش خمیده و به هم چسبیده بود. اما موقع سخن گفتن بدون احساس ضعف و انکسار، دست معیوب خود را به سوى مردم دراز مىکرد و مىفرمود:
اى مردم! از فرستادگان خدا پیروى کنید.
امام (ع) با این بیان کوتاه از یک طرف جواب سخنان بىاساس مردم را داد و خاطرنشان کرد که ممکن است یک نفر انسان شریف و پاکدل که خدمتگزار دین خداست به عارضهاى مبتلا باشد، همانطور که مومن آل فرعون دچار بود، و از طرف دیگر با نقل قضیهى مومن آل فرعون روحیهى یونس را تقویت کرد و به وى فهماند که به سبب عارضهى لکههاى صورت از مردم کنارهگیرى مکن و اطمینان و شخصیت خویشتن را از دست مده و همچنان با شهامت به انجام وظایف تبلیغى خود مشغول باش چنانکه مومن آل فرعون، دست معیوب خود را به سوى مردم دراز مىکرد و آنان را به پیروى از انبیاى الهى دعوت مىنمود، یعنى همانطورى که نقص عضو انگشتان دست، ارادهى
مومن آل فرعون را متزلزل نکرد و نتوانست شخصیت معنوى او را درهم بشکند، لکههاى صورت نیز نباید ارادهى شما را تضعیف کند و از انجام وظایف اجتماعیت باز دارد. بیان امام صادق (ع) خاطر پریشان یونس بن عمار را آرام کرد و او را براى تجدید آمیزش با مردم و سازش با محیط، تقویت و تشویق نمود و به شخصیت تزلزل یافتهاش قرار و استقرار بخشید.
آرى، بیان نافذ مربیان بزرگ در جبران شکستهاى روحى افراد و تقویت شخصیت و ارادهى آنان اثر بسیار درخشانى دارد.
در این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» که مورد بحث قرار گرفت، درخواست امام سجاد از پیشگاه خداوند این بود که براى من بین مردم درجهاى را بالا مبر جز آنکه معادل همان درجه، مرا در نفس خودم پست و منحط نمایى. به شرحى که توضیح داده شد نتیجهى این دعا مصون ماندن از عجب و خودبزرگبینى است. در کنار این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق»، قسمت دیگرى در کلام امام سجاد آمده که مطلبش از بعد دگرى شبیه به قسمت اول است و در مقابل پروردگار عرض مىکند:
و لا تحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذله باطنه عند نفسى بقدرها.
بار الها! براى من عز و احترام آشکارى را در جامعه پدید نیاور جز آنکه به اندازهى عز ظاهرى در ضمیرم ذلت باطنى پدید آورى و مرا پیش نفس خودم به همان مقدار خوار نمایى.
امام سجاد (ع) در دعاى «مکارمالاخلاق» با جملهى «و اعزنى» از پیشگاه باریتعالى براى خود درخواست عزت نموده بود و در سخنرانى نهم راجع به آن بحث شد. در این جمله که موضوع
قسمتى از سخنرانى امروز است کلمهى «عزت» نیز آمده، اما به عنوان عز ظاهرى. براى اینکه روشن شود عزى که قبلا از پیشگاه باریتعالى درخواست نموده بود با عز ظاهرى که هماکنون مورد بحث است تفاوتهاى متعددى دارد، لازم است براى آگاهى شنوندگان محترم در اینجا به پارهاى از آن تفاوتها اشاره شود:
1. عز اولى که امام سجاد (ع) با دعاى «و اعزنى» از خداوند درخواست نموده، عز باطنى و درونى است، عزى است که با روح شخص عزیز آمیخته مىشود و در اعماق وجودش جاى مىگیرد، ولى عز ظاهرى احترامى است که مردم نسبت به شخص عزیز معمول مىدارند و او را مورد تکریم خود قرار مىدهند.
2. راغب در مفردات قرآن، عز باطنى را چنین معنى کرده است:
«العزه حاله مانعه للانسان ان یغلب»
عزت عبارت از حالت معنوى و روحى انسان است که نمىگذارد آدمى در مقابل مال و مقام، شهوت و غضب، جاه و محبوبیت، و دیگر تمایلات نفسانى و شئون مادى مغلوب و مقهور گردد. به عبارت دیگر: شخصى که عزت روحى دارد آنقدر نیرومند و قوى است که در مقابل هوى و خواهشهاى نفسانى، شخصیت بزرگ خود را از دست نمىدهد و به پستى و زبونى نمىگراید. اما عز ظاهرى عبارت از این است که مردم نسبت به شخصى ابراز علاقه کنند، او را بزرگ بشمرند، و مورد تکریمش قرار دهند، و این با ضعف درونى و پستى روح منافات ندارد.
3. عز باطنى که افراد باایمان مکلفاند از پى آن بروند و خویشتن را عزیزالنفس بارآورند آنقدر ارزشمند و مهم است که قرآن شریف آن را در ردیف عز خدا و عز پیغمبر ذکر نموده و فرموده است:
لله العزه و لرسوله و للمومنین.
خداوند عزیز است و پیغمبر اکرم نیز عزیز است و مومنین و متدینین هم باید عزیز باشند.
قرآن کریم خداوند را عزیز خوانده و فرموده است:
و هو العزیز الحکیم.
پروردگار، عزیز و حکیم است.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:10 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق( 24)
عن على علیهالسلام قال: علیکم بمکارم الاخلاق فانها رفعه و ایاکم و الاخلاق الدنیه فانها تضع الشریف و تهدم المجد.
على (ع) فرموده است: بر شما باد به مکارم اخلاق که تخلق به آن رفعت و بلندى است و بپرهیزید از دنائت اخلاق که افراد شریف را پست مىکند و مجد و بزرگوارى را نابود مىنماید.
به موجب روایات زیادى که از اولیاى اسلام رسیده خلقیات حمیده عموما و مکارم اخلاق خصوصا در قیامت به حساب گذارده مىشود، کفهى اعمال خوب را سنگین مىکند و موجب نجات صاحبش مىگردد، ولى در ضمن حدیثى خاطرنشان گردیده است که، صرفنظر از جنبهى اخروى و جهات معنوى، تخلق به مکارم اخلاق در زندگى دنیا نیز مایهى سعادت و رستگارى است.
عن امیرالمومنین علیهالسلام قال: لو کنا لا نرجو جنه و لا نخشى نارا و لا ثوابا و لا عقابا لکان ینبغى لنا ان نطلب مکارم الاخلاق فانها مما تدل على سبیل النجاح.
على (ع) فرموده است: اگر به فرض، ما نه به بهشت رحمت امید مىداشتیم و نه از عذاب الهى خائف مىبودیم و نه در اندیشهى ثواب و عقاب، شایستهى انسانیت آن بود که از پى مکارم اخلاق برویم، زیرا کرامت خلق، ما را به راه رستگارى هدایت مىکند و موجبات سعادت ما را فراهم مىآورد.
نکتهى شایان ملاحظه در زمینهى مکارم اخلاق که باید همواره مورد توجه افراد کریمالنفس باشد این است که بزرگوارى و اخلاق عالى خود را در مورد کسانى اعمال نمایند که شایستهى عفو و بخششاند، نه تنها از آن سوءاستفاده نمىنمایند بلکه ممکن است به اصلاح خویش بپردازند و از انحراف اخلاقى خود برکنار شوند. اما افراد نادانى که طبعا پست و فرومایهاند گذشت اشخاص کریمالنفس را حمل بر ضعف و ترس آنان مىنمایند و در نتیجه بر تجرى و جسارت خود مىافزایند. اینان نباید مشمول عفو و اغماض واقع شوند، بلکه لازم است گناهانشان، طبق قانون، مورد تعقیب قرار گیرد و به کیفر عمل خود برسند، به عبارت کوتاهتر، کرامت اخلاق مانند باران رحمت است که در مورد اشخاص شایسته، فضیلت و پاکى به بار مىآورد و در مورد مردم ناصالح رذیلت و ناپاکى: باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شورهزار خس
به کار بستن مکارم اخلاق در مورد اشخاص شایسته و لایق و خوددارى از گذشت و کرامت نفس در مورد افراد پست و نالایق مورد توصیه و تاکید ائمهى طاهرین علیهمالسلام بوده و پیروان خود را به رعایت این دستور مهم موظف نمودهاند. على (ع) به فرزندش حضرت مجتبى نوشته است: احمل نفسک من اخیک عند صرمه على الصله و عند صدوده على اللطف و المقاربه و عند جموده على البذل و عند تباعده على الدنو و عند شدته على اللین و ایاک ان تضع ذلک فى غیر موضعه او ان تفعله بغیر اهله.
خود را در مورد برادرت وادار کن که وقتى از تو جدا مىشود به او بپیوندى و موقع اعراض و روگردانیش با لطف و محبت به وى برخورد نمایى و نزدیک شوى و زمانى که دچار بخل و امساک مىشود او را مورد جود و کرامت قرار دهى و چون از تو دورى کند تو به او نزدیک شوى و موقع تندى و شدتش تو با نرمى و ملایمت با او سخن بگویى و بپرهیز از اینکه تذکرات مرا نابجا و بىمورد به کار بندى و آنها را با افراد نااهل که لایق فضیلت اخلاقى نیستند اعمال نمایى.
امام سجاد (ع) نیز در رسالهى حقوق خود مىفرماید: و حق من ساءک ان تعفو عنه و ان علمت ان العفو یضر انتصرت.
حق آن کس که به تو بد کرده است از نظر کرامت اخلاق این است که او را ببخشى و مورد عفوش قرار دهى ولى اگر دانستى که عفو و بخشش دربارهى او زیانبار است و اثر بد مىگذارد، استنصار مىکنى و به وسیلهى قانون و قضا و مردم، بد کننده را به کیفر بدش مىرسانى.
در پارهاى از موارد، شخصى که مرتکب بدى شده ناشناخته و مجهولالحال است، معلوم نیست که شایستهى عفو و اغماض است یا سزاوار مجازات. انسان کریمالنفس اگر بتواند به گونهاى او را آزمایش کند وظیفهى اخلاقى و انسانى او روشن مىگردد. براى على (ع) موردى اینچنین پیش آمد و کسى که اسائهى ادب نموده بود توسط امیرالمومنین آزمایش شد. سرانجام امام (ع) او را بخشید و از گناهش درگذشت. امام باقر (ع) فرمود: حضرت امیر، على (ع) نماز صبح را در وقت فضیلت مىخواند و تا اول آفتاب به تعقیب نماز اشتغال داشت. موقعى که خورشید طلوع مىکرد عدهاى از افراد فقیر و غیرفقیر گردش جمع مىشدند و به آنان احکام دین و قرآن مىآموخت و در ساعت معین به کار تعلیم خاتمه مىداد و از جا حرکت مىکرد. روزى از مجلس درس خارج شد. بین راه با مرد جسورى برخورد نمود که دربارهى آن حضرت کلمهى قبیحى گفت. راوى حدیث مىگوید: امام باقر نفرمود که آن مرد که بود و چه گفته بود. على (ع) از شنیدن آن سخن دوباره به مسجد برگشت، به منبر رفت و دستور داد مردم را خبر کنند تا در مسجد گرد آیند. جمعیت به قدر کافى آمد و آن مرد بىادب نیز در مسجد حضور یافت. حضرت پس از حمد باریتعالى فرمود: محبوبتر از هر چیز نزد خداوند و نافعتر از هر چیز براى مردم، پیشواى بردبار و عالم به تعالیم الهى است و چیزى مبغوضتر نزد خدا و زیانبارتر براى مردم از نادانى و بىصبرى رهبر نیست. بعدا چنین جملهاى دربارهى انصاف و طاعت الهى سخن گفت.
ثم قال: این المتکلم آنفا؟ فلم یستطع الانکار. فقال ها انا ذایا امیرالمومنین. فقال: اما انى لو اشاء لقلت. فقال: او تعفو و تصفح فانت اهل لذلک. قال: عفوت و صفحت.
سپس فرمود: کسى که ساعت قبل سخنى به زبان آورد کجاست؟ گفت: یا امیرالمومنین! این منم که در مجلس حاضرم. حضرت فرمود: اما من، اگر بخواهم گفتنیها را با حضور مردم مىگویم. مرد بلافاصله گفت: و اگر بخواهى عفو مىکنى و مىبخشى چه تو شایستهى چشمپوشى و گذشتى. حضرت فرمود: بخشیدم و عفو نمودم.
آن مرد با سخنى که گفت و از على (ع) درخواست عفو و اغماض نمود صلاحیت خود را براى آنکه مشمول کرامت خلق آن حضرت واقع شود و مورد گذشت و چشمپوشى قرار گیرد اثبات نمود و حضرت نیز بلافاصله او را بخشید و از مجازات، مصون و محفوظ ماند.
نتیجه آنکه مکارم اخلاق و سجایاى شایستهى انسان از عوامل تعالى و تکامل است . اگر کسى متخلق به آن خلقیات گردد به پیروزى بزرگى دست یافته است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان الله عز و جل خص رسله بمکارم الاخلاق. فامتحنوا انفسکم فان کانت فیکم فاحمدوا الله و اعلموا ان ذلک من خیر و ان لا تکن فیکم فاسالوا الله و ارغبوا الیه فیها.
امام صادق (ع) فرموده است: خداوند، پیمبران را از مکارم اخلاق برخوردار فرموده و آنان را متخلق به این صفات ساخته است. شما خویشتن را آزمایش نمایید. اگر آن صفات در شما وجود دارد خداى را شاکر باشید و حمد او را بنمایید و بدانید که با تخلق به مکارم اخلاق به خیر بزرگى نایل گردیدهاید، و اگر آن صفات در شما نیست از خدا درخواست نمایید و نسبت به آن ابراز علاقه کنید تا موفق گردید.
امام سجاد (ع) در جملهى اولى که موضوع سخنرانى امروز است از پیشگاه خداوند درخواست مىکند: و هب لى معالى الاخلاق. بار الها! به من مکارم اخلاق و صفات عالى انسانى عطا فرما.
در جملهى دوم عرض مىکند: و اعصمنى من الفخر.
بار الها! بر اثر نیل به مکارم اخلاق و صفات عالى انسانى مرا از مباهات نسبت به مردم مصون و محفوظ دار، که با تخلق به صفات عالى انسانى به مردم فخر فروشى ننمایم.
از جملهى صفات بسیار مذموم در آیین اسلام «خودبرتربینى» و مباهات نمودن به مردم است. این خلق ناپسند به قدرى مذموم است که على (ع) فرموده: اهلک الناس اثنان: خوف الفقر و طلب الفخر.
دو چیز است که مردم را به مسیر هلاکت و تباهى سوق مىدهد: یکى ترس از فقر و تهیدستى است و آن دیگر فخرفروشى به مردم.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان الله تعالى اوحى الى ان تواضعوا حتى لا یفخر احد على احد. و لا یبغى احد على احد.
رسول گرامى فرمود: خداوند به من وحى فرستاد که همواره متواضع باشید تا کسى بر دگرى مباهات ننماید و فردى نسبت به فرد دیگر بغى و ستم نکند.
مردم نادان عصر جاهلیت به سختى گرفتار مباهات نسبت به یکدیگر بودند و در این باره اغلب به دو چیز تکیه مىکردند: یکى به پدران درگذشته و افراد قبیله خود و آن دیگر به مال و ثروت. کار افتخار به جایى رسید که دو قبیله افراد خود را سرشمارى کردند و تعداد جمعیت یکى از آن دو بیشتر بود. قبیلهاى که عددش کمتر بود گفت: باید زنده و مردهى هر قبیله را با هم بشماریم. به قبرستان رفتند و قبور مردگان را شمردند که روشن شود عدد کدامیک بیشتر است.
قرآن شریف در مقام توبیخ آنان آیه فرستاد: الهیکم التکاثر. حتى زرتم المقابر.
کثرت جمعیت شما را آنچنان به غفلت و بىخبرى دچار نموده که به گورستان رفتهاید و مردگان را احصاء مىنمایید.
على (ع) موقعى سورهى تکاثر را قرائت فرمود و از نادانى کسانى که به اجساد پوسیدهى مردگان خود افتخار مىکردند سخن گفت و در ضمن فرمود: و لان یکونوا عبرا احق من ان یکونوا مفتخرا.
اگر اینان با دیدن قبور درگذشتگان عبرت مىگرفتند شایستهتر بود تا به آنان افتخار کنند و آن را مایهى سربلندى و مباهات خود قرار دهند.
پیشواى گرامى اسلام در روز فتح مکه خطبه خواند و ضمن سخنان خویش اعلام نمود که اسلام، افتخارات دورهى جاهلیت را از میان برد و به آن نادانیها خاتمه داد.
عن ابیجعفر علیهالسلام لما کان یوم فتح مکه قال: قام رسولالله صلى الله علیه و آله فى الناس خطیبا فحمد الله و اثنى علیه ثم قال: ایها الناس! لیبلغ الشاهد الغائب، ان الله قد اذهب عنکم بالاسلام نخوه الجاهلیه و التفاخر بابائها و عشائرها. ایها الناس! انکم من آدم و آدم من الطین. الا و ان خیرکم عندالله و اکرمکم علیه الیوم اتقیکم و اطوعکم له.
امام باقر (ع) فرمود، روز فتح مکه پیمبر گرامى به پاخاست و خطبه خواند. در آغاز خطبه خداى را حمد و ثنا گفت. سپس فرمود: مردم! البته حاضرین به غایبین برسانند که خداوند، در پرتو اسلام، تکبر جاهلیت و تفاخر به پدران و عشایر را از میان برد، مردم! شما همه از آدمید و آدم از خاک. آگاه باشید که امروز بهترین و گرامیترین فرد نزد خدا کسى است که تقوایش بیشتر و اطاعتش از حضرت باریتعالى فزونتر باشد.
اسلام با تعالیم آسمانى خود تکبر و افتخار زمامداران و صاحبان مقام را در سازمانهاى کشورى و لشکرى برانداخت و آن خوى پست و پلید را نشانهى کوتاهفکرى کسانى که به آن مبتلایند تلقى نمود. على (ع) در این باره فرموده است:
و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ان یظن بهم حب الفخر.
از پستترین و سخیفترین حالات زمامداران نزد مردم صالح و درستکار این است که به آنان گمان برده شود که به فخر و مباهات علاقه دارند.
بعضى از مسلمانان که عادت دیرینهى آباء و اجداد خویش را از یاد نبرده بودند و گاه به پدران خود مباهات مىکردند اگر در حضور یکى از ائمهى معصومین آنگونه سخن مىگفتند فورا امام تذکر مىداد و آنان را متوجه روش نادرستشان مىنمود.
عن عقبه بن بشیرالاسدى قال: قلت لابیجعفر علیهالسلام: انا عقبه بن بشیر الاسدى، انا فى الحسب الضخم من قومى، قال، فقال: ما تمن علینا بحسبک، ان الله رفع بالایمان من کان الناس یسمونه وضیعا اذا کان مومنا و وضع بالکفر من کان الناس یسمونه شریفا اذا کان کافرا فلیس لاحد فضل على احد الا بالتقوى.
عقبه بن بشیر اسدى مىگوید: به امام باقر (ع) عرض کردم، من عقبه بن بشیر اسدى هستم و در قوم خود از جهت شرافت پدرى بسیار عظیم و رفیعم. حضرت فرمود: با حسب خود بر ما منت مگذار که خداوند به وسیلهى ایمان، کسى را که مردم او را پست مىخواندند، اگر مومن باشد، بالا برد، و به واسطهى کفر، کسى را که مردم او را شریف مىخواندند، اگر کافر باشد، پست نمود. پس هیچکس بر دگرى فضیلت و برترى ندارد مگر به تقوى.
نتیجه آنکه در اسلام، فخرفروشى و مباهات به مردم که ناشى از خودبزرگبینى و تکبر است ممنوع شناخته شده، خواه پایگاه افتخار امرى موهوم و غیرواقعى باشد مانند دارا بودن مال یا داشتن آباء و عشیرهى متعین و بزرگ، خواه منشا مباهات و فخرفروشى کمال واقعى باشد مانند علم، ملکهى تقوا، و مکارم اخلاق. مفاخره و مباهات به مردم به هر انگیزه و از هر منشایى باشد دو زیان بزرگ اخلاقى دارد: از طرفى وسیلهى ابراز کبر و خودبزرگبینى فخرکننده است، و از طرف دیگر موجب تحقیر مردم و کوچک شمردن آنان است و این هر دو در تعالیم اسلام ممنوع است. امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا که موضوع بحث امروز بود از خدا درخواست معالى اخلاق و کرایم خصال مىنماید و در جملهى دوم از او مىخواهد که مرا با دارا بودن مکارم اخلاق از فخر و مباهات مصون و محفوظ بدار، گویى مىخواهد عرض کند بار الها! من مکارم اخلاق را براى اطاعت تو و اجابت دعوت پیمبرت مىخواهم نه براى آنکه معالى اخلاق را به رخ مردم بکشم و در پرتو آن مباهات نمایم.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:7 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(23 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و هب لى معالى الاخلاق و اعصمنى من الفخر
به خواست خداوند این دو جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع سخنرانى امروز است. امام سجاد (ع) از پیشگاه خداوند درخواست مىکند: بار الها! به من معالى اخلاق عطا فرما و از اینکه بین مردم به دارا بودن مکارم اخلاق مباهات و افتخار نمایم مصون و محفوظم بدار.
معالى اخلاق که مورد تمناى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام است از سجایاى انسانى و ملکات بسیار عالى است که خداوند دوست دارد انسانها به آن خلقیات متخلق شوند و از راه آن ملکات پسندیده به مدارج کمال انسانى نایل گردند.
عن النبى صلى الله علیه و آله: ان الله یحب معالى الاخلاق و یکره سفسافها.
رسول گرامى فرموده: خداوند دوستدار معالى اخلاق است و
از فرومایگى و خلقیات پست بیزار.
معالى اخلاق به معناى مکارم اخلاق است و دعایى که از صحیفهى سجادیه مورد بحث ماست به همان اسم نامگذارى شده، زیرا حاوى بسیارى از خلقیات رفیع و سجایاى عالى انسانى و کرایم اخلاق است و اگر کسى آنها را به درستى فراگیرد و متخلق به آن اخلاقیات شود. داراى مکارم اخلاق و سجایاى انسانى است. در روایات اولیاى اسلام، مکارم اخلاق در کنار محاسن اخلاق ذکر مىشود و این هر دو مایهى خشنودى و رضاى حضرت باریتعالى است و نبى مکرم اسلام مبعوث گردیده تا محاسن اخلاق و مکارم آن را در جامعه پیاده کند، پیروان خود را به هر دو گروه اخلاقى متخلق سازد، و خصوصیات هر دو قسمت را به مردم بیاموزد و به آنان برترى و امتیاز مکارم اخلاق بر محاسن اخلاق را بفهماند.
عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها.
امام سجاد (ع) از رسول اکرم حدیث نموده که فرموده است: من از طرف باریتعالى براى مکارم اخلاق و محاسن آن مبعوث شدهام.
روایت دگرى در کتب عامه و خاصه از نبى اکرم نقل شده که در آن روایت، فقط از مکارم اخلاق نام برده و بدین وسیله مردم را به قدر و منزلت آن خلق شریف متوجه نموده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق.
رسول اکرم فرموده: من از طرف خداوند مبعوث شدهام تا مکارم اخلاق را، که جزء برنامهى انبیاى سلف بوده، تتمیم و تکمیل نمایم.
براى اینکه بحث ما روشن شود لازم است که در آغاز، محاسن اخلاق و مکارم اخلاق را بشناسیم و به تفاوت این دو گروه خلق پى ببریم و بدانیم که براى چه مکارم اخلاق بر محاسن اخلاق تقدم دارد و ارزش انسانى مکارم اخلاق به مراتب بالاتر از محاسن اخلاق است. براى بیان تفاوت محاسن اخلاق و مکارم آن از دو روایت استفاده مىکنیم و آن دو را از نظر معنوى و ارزش روحانى بررسى مىنماییم و در خلال بررسى این دو روایت برترى و امتیاز مکارم اخلاق بر محاسن اخلاق روشن مىشود.
قلت لابى عبدالله علیهالسلام: ما حد حسن الخلق؟ قال: تلین جانبک و تطیب کلامک و تلقى اخاک ببشر حسن.
راوى حدیث مىگوید به امام صادق (ع) عرض کردم: حد حسن خلق چیست؟ فرمود: با مردم به نرمى و گرمى برخورد کنى، پاک و منزه و در کمال ادب سخن بگویى، و در مواجهه با برادرانت متبسم و گشادهروى باشى.
این روایت، مرزى براى حسن اخلاق بیان مىکند. البته این مطلب که در حدیث آمده به منزلهى نمونهاى است از حسن اخلاق. اگر یک نفر انسانى واجد این سه مرحله باشد یا علاوه بر آن سه صفت داراى صفات اخلاقى خوب باشد، در برخورد با مردم سبقت سلام بگیرد، دست بدهد، دندانش مسواک زده باشد، لباسش پاکیزه باشد،
به عیادت مرضى برود، تشییع جنازه بنماید، مصیبتزدگان را تسلیت بدهد، مسافران را ملاقات کند، و دیگر اعمالى نظایر اینها، تمام این کارها از محاسن اخلاق است و همهى این افعال، مورد تایید شرع مقدس مىباشد، و رسول اکرم یک قسمت از ماموریت اخلاقیش مربوط به همین امور بود. اما اگر سوال شود: آیا این صفاتى که مذکور افتاد دلیل بر انسانیت است؟ آیا این صفات نشانهى شرف انسانى است؟ پاسخ این پرسش منفى است. چه بسیار مردمى هستند که علىالظاهر داراى تمام این صفات مىباشند و واقعا داراى خلقیات پسندیدهاند، اما این ظاهر فریبا، باطنى زهرآلود و ظالم دارد و درونى متجاوز به حقوق مردم، به مال مردم، به عرض و شرف مردم، به قول آن گوینده که مىگوید:
ظاهرش چون گور کافر پر حلل
باطنش قهر خدا عز و جل
بنابراین محاسن اخلاق، بسیار خوب است اما دلیل بر شرافت انسانى و کرامت نفسانى نیست.
دربارهى مکارم اخلاق از رسول گرامى و ائمهى معصومین علیهمالسلام روایات بسیارى آمده و در هر روایت، چند نشانه از مکارم اخلاق بیان نمودهاند که در اینجا به یکى از آن روایات اکتفا مىشود. حضرت صادق (ع) به ابن جندب فرمود:
یابن جندب! صل من قطعک و اعط من حرمک و احسن الى من اساء الیک و سلم على من سبک و انصف من خاصمک و اعف عمن ظلمک.
امام (ع) به ابن جندب فرمود: بپیوند با کسى که از تو بریده،
عطا کن به کسى که ترا محروم نموده، نیکى کن دربارهى آن کس که به تو بدى کرده، سلام کن به کسى که ترا دشنام داده، انصاف ده در مورد آن کس که با تو خصومت نموده، و ببخش کسى را که به تو ستم کرده است.
ملاحظه مىکنید که بین مکارماخلاق با محاسن اخلاق چقدر فاصله است و چه اندازه مکارم اخلاق داراى رفعت و عظمت است. ما اگر بخواهیم «محاسن اخلاق» را به فارسى ترجمه کنیم باید بگوییم: «خوى خوب و پسندیده»، اما اگر بخواهیم «مکارم اخلاق» را به فارسى برگردانیم باید بگوییم «بزرگوارى و کرامت نفس» و این دو با هم فاصلهى بسیار دارند. بزرگى با بزرگوارى فرق دارد. کسى که در ادارهاى داراى مقامى رفیع است مىگویند بزرگ است، کسى که از جهت سن بیشتر عمر کرده مىگویند بزرگ و بزرگتر است، کسى که داراى ثروت و املاکى است ممکن است مردم او را بزرگ بدانند، ولى مکارم اخلاق به این معنى نیست، مکارم اخلاق به معناى بزرگوارى نفس و طبع بلند است. ممکن است کسى از نظر مقام خیلى پایین باشد ولى داراى بزرگوارى نفس باشد، ممکن است کسى تمکن مالى نداشته باشد اما داراى رفعت نفس باشد. بنابراین مکارم اخلاق یعنى «کرامت نفس»، «بزرگوارى روح» و رفعت مقام معنوى یک انسان که در پرتو آن مىتواند گذشتهاى بسیار داشته باشد. آنچه در اخبار ائمهى معصومین علیهمالسلام دربارهى بیان «محاسن اخلاق» و «مکارم اخلاق» آمده، ذکر مصداق است، یعنى مورد بیان مىکند، اما من در کتب اخبار برنخوردهام که ببینم معیارى براى «محاسن اخلاق» و «مکارم اخلاق» ذکر شده باشد و انسان بتواند با آن معیار تمامى محاسن اخلاق را بشناسد و همگى «مکارم اخلاق»
را تشخیص دهد. شاید در تعریف «محاسن اخلاق» بتوان گفت: آن قسم خلق و خویى که در شرع مقدس، ممدوح شناخته شده و با غرایز حیوانى و تمایلات نفسانى هماهنگ است، یا لااقل با آنها تضادى ندارد «حسن خلق» است، و در تعریف مکارم اخلاق گفته شود: آن قسم خلقیات عالى و رفیعى که اگر کسى بخواهد انجام دهد یا باید با هواى نفس خود و کشش غرایز حیوانى خویش بجنگد و در جهت مخالف آنها قدم بردارد، یا لااقل باید نداى آنها را نادیده انگارد، نسبت به آن بىاعتنا باشد، و از پى صفت انسانى و کمال معنوى خود برود، تا به درجاتى از مکارم اخلاق ارتقا یابد. صفاتى را که امام (ع) دربارهى محاسن اخلاق بیان نموده با غرایز حیوانى و تمایلات نفسانى هماهنگ است. آدمى به کشش حب ذات میل دارد که محبوب مردم باشد و با علاقهمندى با وى برخورد نمایند. اگر به نرمى و گرمى با آنان مواجه گردد، مودب و پاک سخن بگوید، و با قیافهى گشاده و چهرهى متبسم با آنان برخورد کند موجب عز و محبوبیتش مىگردد و هر انسانى روى حب ذات به عز و محبوبیت علاقه دارد و نمىخواهد مورد تنفر و انزجار دگران باشد. خلاصه اینکه این سه صفت که در حدیث آمده و دیگر صفاتى که از محاسن اخلاق است بر وفق تمایل طبیعى و خواهش نفسانى انسان است.
اما «مکارم اخلاق» در نقطهى مقابل غرایز و هواى نفس قرار دارد و آدمى به طور طبیعى مایل نیست آنطور عمل کند بلکه مىخواهد در جهت مخالف مکارم اخلاق قدم بردارد. مثلا اگر کسى در خیابان با شدت به شما تنه زد و عمدا مورد اهانت و تحقیرتان قرار داد غریزهى انتقامجویى مىگوید: باید عمل او را تلافى کرد و اهانت او را با اهانت پاسخ داد، اما امام صادق (ع) در مقام بیان کرامت
خلق مىفرماید:
و اعف عمن ظلمک.
بزرگوار باش، انسان و با فضیلت باش، از لغزش او بگذر و عمل نارواى او را مورد عفو و اغماض خود قرار ده، و این عمل بر خلاف طبیعت آدمى و تمایل نفسانى است. اگر روزى به مبلغى نیازمند شدى که اگر آن مبلغ به تو نرسد آبرویت در خطر است، نزد یکى از دوستانت مىروى و مىگویى: من الان به دو هزار تومان پول نقد نیاز دارم، اگر دارى به من قرض بده، یک ماه دیگر به تو باز مىدهم. او دسته چک خود را درمىآورد و نگاه مىکند ولى به تقاضاى تو اعتنا نمىنماید، مىگوید: چند برابر آنچه تو مىخواهى موجودى دارم اما نمىدهم و ترا مایوس مىکند و تو ناچار از راهى دگر آن مبلغ را تهیه مىکنى و آبروى خود را محفوظ مىدارى. یک سال نمىگذرد که همان شخص به مبلغى نیاز پیدا مىکند و نزد شما مىآید، از شما تقاضاى کمک مىکند و شما دارید. اگر بخواهى همانند او دسته چکت را درآورى و بگویى: چندین برابر دارم اما نمىدهم، شما پیروى از روش مکارم اخلاق و سجایاى انسانى نکردهاى. امام (ع) در بیان وظیفهى شما در چنین موقع مىفرماید:
و اعط من حرمک.
شما به آن آدمى که ترا محروم کرد عطا کن، یعنى با کمال گشادهرویى و با میل تمام، مبلغ درخواستى او را به او قرض بده و نداى انتقامجویى حیوانى را در باطن سرکوب کن و او را مقضىالمرام از پى حل مشکلش روانه نما.
اگر روزى در رهگذر با شخص بىتربیتى برخورد نمودى و او به شما فحش داد و با سرعت از کنار شما گذشت مبادا فکر
انتقامجویى در سر بپرورى و بخواهى در اولین فرصت، دشنام او را با دشنام دادن تلافى نمایى که این کار برخلاف مکارم اخلاق و شرافت نفس است، بلکه باید مراقبت کنى تا عمل بد او را با عمل خوب خود پاسخ گویى و به فرمودهى امام صادق (ع):
و سلم على من سبک.
در اولین بار که با او برخورد مىکنى سلامش کن و کار زشت او را با کار زیباى خود پاسخ ده و او با مشاهدهى عمل انسانى و کرامت نفس شما از کار زشت خود سرافکنده و خجلتزده خواهد شد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 12:29 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(22 )
اسلام علاوه بر آنکه مواسات و تعاون را به پیروان خود درس داده، از ایثار که مرحلهى بالاترى از تعاون است نیز سخن گفته و آنان را به ایثار تشویق نموده است که به منظور جلب خشنودى ذات اقدس الهى در مواقعى که بتوانند دگران را بر خویشتن مقدم دارند و چیزى که مورد احتیاج خود آنان است به مسلمانى که نیازمندتر است اعطا نمایند.
عن على علیهالسلام قال: عند الایثار على النفس یتبین جواهر الکرماء. على (ع) فرموده است: در زمینهى ایثار بر نفس گوهر طبع و رفعت روح افراد کریمالنفس آشکار مىگردد.
احسان به مردم و اقناع تمایل دگردوستى منحصر به خدمات مالى نیست بلکه هر قسم خدمتى به دگران نشانهى انسانیت و حاکى از فضیلت است. ناتوانى را دست گرفتن، یتیمى را نوازش نمودن، راه گم کردهاى را هدایت کردن، نابینایى را از خیابان عبور دادن، و دیگر خدماتى از این قبیل مورد ترغیب و تشویق اولیاى گرامى اسلام است.
قال رجل للنبى صلى الله علیه و آله: احب ان اکون خیر الناس. فقال: خیر الناس من ینفع الناس، فکن نافعا لهم.
مردى به رسول گرامى عرض کرد: دوست دارم که بهترین مردم باشم. حضرت فرمود: بهترین مردم کسى است که نفعش بیشتر عاید مردم گردد، پس تو در راه نفع رساندن به مردم کوشا و جدى باش تا از بهترین مردم باشى.
یکى از خدمات ارزنده و پرارج نسبت به مردم دفاع از عرض و شرف آنان است و بدبختانه در محیط ما به این امر مهم کمتر توجه مىشود.
نال رجل من عرض رجل عند النبى صلى الله علیه و آله. فرد رجل من القوم علیه، فقال رسول الله صلى الله علیه و آله: من رد عن عرض اخیه کان له حجابا من النار.
مردى در حضور رسول گرامى نسبت به کسى سخن ناروا گفت و به عرض او تجاوز نمود . شخصى که در مجلس حاضر بود گفتهى او را رد کرد و از مرد مورد تجاوز دفاع نمود. رسول اکرم فرمود: کسى که از عرض برادر خود دفاع نماید همان دفاع براى او در مقابل آتش حجابى مىشود و او را از خطر مصون و محفوظ مىدارد.
امام سجاد (ع) در پیشگاه الهى دعا مىکند: و اجر للناس على یدى الخیر. بار الها! به دست من براى مردم خیر و خوبى جارى کن.
با توجه به اینکه خیر رساندن به مردم داراى معناى وسیع و گستردهاى است و افراد خیر مىتوانند به اشکال مختلف و صور گوناگون به آنان نفع و خیر برسانند، امام (ع) از خدا مىخواهد که او را در طول ایام زندگى به انواع خوبیها و خیرات نسبت به انسانها موفق و موید بدارد.
ناگفته نماند که نه تنها احسان و نیکى به مردم باعث جلب رحمت باریتعالى است ، بلکه احسان به حیوان نیز مىتواند آدمى را مشمول رحمت خداوند بنماید و بر اثر آن گناهانش مورد عفو قرار گیرد و در اینجا به طور نمونه یک مورد که در حدیث آمده است به عرض شنوندگان محترم مىرسد: عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اطلعت لیله اسرى على الجنه
فرایت امراه زانیه، فسالت عنها. فقیل انها مرت بکلب یلهث من العطش. فارسلت ازارها فى بئر فعصرته فى حلقه حتى روى. فغفر الله لها.
رسول گرامى فرمود: در شب معراج به بهشت اشراف یافتم. در آنجا زن زانیهاى را دیدم، پرسیدم این آلوده دامن چه عملى کرده است که بهشتى شده؟ پاسخ دادند: او بر سگى گذر کرده است که زبانش بر اثر شدت عطش از دهانش درآمده و پیوسته نفس مىزد. آن زن روپوش بلند سرتاسرى خود را از برگرفت و در چاهى که در آن نزدیک بود آویخت، روپوش به آب رسید، مقدارى از آب را به خود گرفت، پارچه را بالا کشید، نقطهى پر آب را در گلوى سگ تشنه فشرد و حیوان را سیراب نمود. خداوند بر اثر این خدمت، گناهان زن را بخشید و او را بهشتى نمود.
شاید حدیث دیگرى نظیر روایت آن زن در اخبار آمده باشد که سعدى آن را دیده و به نظم آورده است:
یکى در بیابان سگى تشنه یافت برون از رمق در حیاتش نیافت
کله دلو کرد آن پسندیده کیش چو حبل اندر آن بست دستار خویش
به خدمت میان بست و باز و گشاد سگ ناتوان را دمى آب داد
خبر داد پیغمبر از حال مرد که داور گناهان از او عفو کرد
الا گر جفا کارى اندیشه کن وفا پیش گیر و کرم پیشه کن
کسى با سگى نیکویى گم نکرد کجا گم شود خیر با نیکمرد
کرم کن چنان کت برآید ز دست جهانبان در خیر بر کس نبست
امام (ع) در جملهى دوم دعا که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است به پیشگاه خدا عرض مىکند: و لا تمحقه بالمن. بار الها! خوبى و خیرى را که با دست من به جریان مىاندازى با منت گذاردن، محو و نابود منما.
از این جمله استفاده مىشود که افراد خیر و نیکوکار اگر کار خوب خود را به منت آلوده کنند عمل خیرشان باطل و بىاثر مىشود و خداوند آن را محو و نابود مىکند، و این مطلب در قرآن شریف آمده است: یا ایها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذى. اى مردم باایمان! صدقات خود را با منت گذاردن و اذیت کردن باطل ننمایید.
براى آنکه روشن شود چرا منت گذاردن صدقات را باطل مىکند لازم است در این باره توضیح مختصرى داده شود. اسلام، دین تعاون و مواسات است و از افراد متمکن خواسته که قسمتى از اموال خود را به عنوان واجب یا مستحب به گروه کمبضاعت و تهیدست بدهند. ولى این کار باید به قصد قربت و با رعایت احترام کامل به تهیدستان انجام پذیرد و آنان مورد تحقیر و اهانت واقع نشوند. آیین مقدس اسلام عز و شرافت مسلمانان را بسیار محترم شمرده و پر ارج دانسته است و هیچکس حق ندارد کرامت نفس و بزرگوارى خود را با پول معامله کند و بر همین اساس است که تملقگویى و چاپلوسى ممنوع گردیده است. کسى که به فرد بىبضاعتى کمک مىکند و خدمت خود را مادهى منت نسبت به او قرار مىدهد با این عمل به عز و شرف او ضربه مىزند و به حیثیت انسانى وى آسیب مىرساند و خداوند چنین صدقهاى را هرگز نمىپذیرد و منت گذاردن موجب ابطال عمل خیر آن مرد خیر مىشود. تا جایى اسلام به این مهم عنایت دارد که فرموده است: قول معروف و مغفره خیر من صدقه یتبعها اذى.
به گرمى با فقیر سخن گفتن و از او عذر خواستن از اینکه نمىتواند به وى خدمتى نماید بهتر از صدقهاى است که آمیخته به منتگذارى و آزار او باشد.
براى آنکه شنوندگان محترم هر چه بهتر و بیشتر به اهمیت این موضوع واقف گردند و خدمات مالى خود را با منت گذارى، باطل و تباه ننمایند در اینجا قسمتى از روایات اولیاى گرامى اسلام که در کتب اخبار آمده است ذکر مىشود: عن النبى صلى الله علیه و آله: من اسدى الى مومن معروفا ثم آذاه بالکلام او من علیه فقد ابطل صدقته.
کسى که به مومنى چیزى عطا کند و به وى صدقهاى بدهد سپس او را با کلام خود آزار نماید یا بر وى منت گذارد با این عمل، صدقهى خود را باطل نموده است.
و عنه صلى الله علیه و آله: من اصطنع الى اخیه معروفا فامتن به احبط الله عمله و ثبت وزره و لم یشکر له سعیه.
و نیز فرموده است: کسى که به برادر دینى خود خدمتى نماید سپس بر وى منت گذارد خداوند عمل او را محو و نابود مىسازد و بار سنگین آن عمل بر دوش وى مىماند و از خدمتى که انجام داده است بهرهاى نمىبرد.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: المن یهدم الصنیعه.
امام صادق (ع) فرموده است: منت گذاردن عمل خیر انسان را نابود و فانى مىنماید.
اگر شخص مسلمانى صدقه بدهد و به کسانى که آن را دریافت نمودهاند به طور مستقیم منت نگذارد و آزارشان ننماید ولى در غیاب آنان عمل خود را به زبان بیاورد و احسان خویش را به این و آن بگوید و در نتیجه موجب هتک حرمت و تحقیر دریافت کنندگان صدقه گردد، چنین شخصى مشمول آیهى کریمهى ابطال صدقه با من و اذى است، زیرا غیرمستقیم بر فقرا منت گذارده و آنان را آزار داده است، و این مطلب را امام جواد (ع) به شخصى فرمود که در یک روز به ده نفر فقیر عائلهدار کمک نموده بود بدون آنکه بر آنها منت گذارد یا آنان را آزار دهد، ولى قضیهى احسان و انفاق خود را براى امام جواد نقل نمود. امام به وى فرمود: قد ابطلت برک باخوانک و صدقاتک، قال: و کیف ذلک یابن رسول الله؟ قال له محمد بن على: اقرء قول الله عز و جل: یا ایها الذین آمنوا: لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذى، قال الرجل: یابن رسول الله ما مننت على القوم الذین تصدقت علیهم و لا آذیتهم، قال له محمد بن على: ان الله عز و جل قال: لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذى و لم یقل لا تبطلوا بالمن على من تتصدقون علیه و الاذى لمن تتصدقون علیه و هو کل اذى.
تو با نقل این قضیه بر و نیکى خود به برادرانت را ابطال نمودى و از میان بردى، عرض کرد: چگونه از میان بردم؟ حضرت پاسخ داد: کلام خدا را بخوان که فرموده است: اى مردم باایمان! صدقات خود را با منت گذاردن و اذیت کردن ابطال منمایید، عرض کرد: یابن رسول الله! به کسانى که کمک نمودم نه بر آنها منت گذاردم و نه آزارشان دادم. حضرت فرمود: خداوند فرموده صدقات خود را با منت گذاردن و اذیت کردن باطل نکنید و نفرموده است که: صدقات خود را با اذیت دادن و منت گذاردن مستقیم بر سر کسى که صدقه را دریافت مىنماید باطل نکنید.
این آیه، شامل حال تمام اقسام منتها و آزارها مىشود، خواه کمککننده، خود مستقیما به گیرندهى صدقه منت گذارد و آزارش دهد، خواه خدمت عملى و احسان خود را به دگران بگوید و این و آن را آگاه سازد و غیرمستقیم دریافت کنندگان را مورد منت یا مورد اذیت قرار دهد.
بیان امام جواد (ع) و نکتهاى را که در آیه تذکر داده است براى افراد خیر و احسانکننده درسى آموزنده است و به آنان خاطرنشان مىفرماید: شما که براى خدا و به نیت قربت به فقیرى آبرومند کمک مىکنید به گونهاى باشد که فقط خدا بداند و شما بدانید و فقیر، دگرى از آن آگاه نشود تا آن احسان ذخیرهى قیامت شما گردد و اگر به دگران بگویید و آبروى فقیر را ببرید با گفتهى خود، احسان خویش را ابطال نمودهاید و ممکن است بر اثر پردهدرى و اهانت به فقیر، در قیامت استحقاق کیفر و عذاب داشته باشید. نه تنها منت گذاردن و آزار دادن فقیر در زمینهى صدقات، ممنوع و نارواست، بلکه اگر کیفیت پرداخت صدقات آبرومندانه و مناسب با عز و شرف مسلمان نباشد و موجب تحقیر و توهین وى گردد نیز در اسلام ممنوع و غیر مجاز است. ائمهى معصومین علیهمالسلام که در آموختن وظایف دینى، معلم مسلمانان بودند براى آنکه اصحاب و دوستانشان به راه خطا نروند همواره به آنان تذکرات لازم را مىدادند و آگاهشان مىساختند تا اگر در مسیر ناصحیح قدم برمىدارند بازگردند و به راه درست گرایش یابند.
عن اسحق بن عمار قال: قال لى ابوعبدالله علیهالسلام: یا اسحق! کیف تصنع بزکوه مالک اذا حضرت؟ قلت: یاتونى الى المنزل فاعطیهم. فقال لى ما اراک یا اسحق الا قد ذللت المومنین و ایاک ایاک، ان الله تعالى یقول: من آذى لى ولیا فقد ارصدلى بالمحاربه.
اسحق بن عمار مىگوید: امام صادق (ع) به من فرمود: چگونه زکوه مالت را مىدهى، گفتم: محصول را به منزل مىآورم. اهل استحقاق مىآیند و دریافت مىکنند امام فرمود: اسحق! تو با این کار، مسلمانان را در معرض ذلت و خوارى قرار مىدهى، از این کار پرهیز کن، پرهیز کن، خداوند فرموده است هر کس دوست مرا خوار نماید براى جنگ با من مهیا گردیده است.
در پایان بحث امروز لازم است به شنوندگان محترم تذکرى بدهم و آن این است که بحث ما دربارهى دعاى «مکارمالاخلاق» است. این دعاى شریف حاوى مطالب بسیار رفیع و بلند در شان انسانسازى و پرورش مکارم اخلاق در ضمیر مردم باایمان است، باید شنوندگان محترم حتما در هر قسمتى دقت نمایند و هر مطلبى را که امام سجاد (ع) به صورت دعا از زبان خود در پیشگاه الهى عرض
مىکند آن را سرمشق خود قرار دهند و بر طبق آن عمل نمایند تا بتوانند از این دعا بهرهى علمى و اخلاقى ببرند و متخلق به سجایاى انسانى گردند. مثلا از دو جملهى مورد بحث امروز استفاده شود که تمام افراد به قدرى که قدرت دارند با مال و قلم و قدم خود به مردم خدمت کنند و دیگر آنکه خدمات خود را با منت گذاردن بر سر مردم و به رخ آنان کشیدن نابود و فانى ننمایند و خویشتن را از پاداش خدا در قیامت محروم نسازند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 12:20 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(21 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و اجر للناس على یدى الخیر و لا تمحقه بالمن.
به خواست خداوند این عبارت از دعاى «مکارمالاخلاق» موضوع سخنرانى امروز است. امام سجاد (ع) از پیشگاه خدا درخواست مىکند. بار الها! خیر و خوبى را به دست من براى مردم جریان ده و آن را با منت گذاردن بر سرشان محو و باطل منما.
در این عبارت دو مطلب آمده است: مطلب اول آنکه خیر انسان باید به مردم برسد و مطلب دوم آنکه خیر را با منت گذاردن به آنان نابود نکنیم و از بین نبریم. نکتهاى که به موقع است قبل از آغاز بحث، تذکر داده شود این است که اگر کسى یک یا چند بار در طول یک ماه صدقه بدهد عمل خیر انجام داده، ولى آن را صدقهى جاریه نمىگویند. صدقهى جاریه تاسیس یک اثر خیرى است که نفعش جریان داشته باشد و خیرش پیوسته عاید مردم گردد. کسى که ملک پرقیمتى را وقف کند که از درآمد آن همه روزه صد گرسنهى فقیر را سیر کنند یا درمانگاهى تاسیس نماید که مرضاى بىبضاعت در آن
مورد معاینه قرار گیرند و به آنان داروى رایگاه داده شود یا قناتى حفر کند که اهالى یک محل، به طور مستمر، از آب آن مشروب گردند و از این قبیل کارها که پیوسته نفعش عاید مردم مىشود، در اسلام، صدقهى جاریه خوانده شده است. امام (ع) که از خداوند جریان خیر را براى مردم به دست خود تمنى مىکند شاید از این نظر باشد که مىخواهد بگوید: بار الها! در طول زندگیم وسایل را به گونهاى مهیا فرما که خیر من به طور مستمر عاید مردم شود و هرگز منقطع نگردد. پیش از آنکه دربارهى خیر و نیکوکارى نسبت به مردم و ارزش انسانى و اسلامى آن توضیح داده شود، لازم است براى تبیین و تشریح مطلب مقدمهاى به عرض شنوندگان محترم برسد.
تمایلاتى که در ما وجود دارد دو گروه است: یک گروه، تمایلات حیوانى است و یک گروه تمایلات انسانى. تمایلات حیوانى آن چیزهایى است که مشترک بین ما و حیوانات است، تمایل به غذا، تمایل به آب، تمایل به خواب، تمایل به بازى، تمایل جنسى، تمایل به غضب و انتقامجویى، تمایل تفوقطلبى، تمایل در حب اولاد، و امثال اینها. این تمایلات را حیوانات هم دارند و ما هم داریم. وجود این تمایلات، ضرورت زندگى است. یکى از این تمایلات اگر نباشد باید گفت یکى از پایههاى اساسى زندگى نیست. با اینکه این تمایلات براى زندگى ضرورى است اما افتخار بشر نیست. تمایل به غذا ضرورت دارد، اما معیار افتخار نیست، خوابیدن و استراحت براى رفع خستگى ضرورت دارد و فقدان آن منجر به مرگ مىشود اما افتخار انسانیت نیست، حب اولاد لازمهى تربیت اولاد است و مادر به مهر و محبت، آن همه مصائب را تحمل مىکند اما حب اولاد، افتخار انسان نیست. بنابراین، گروه تمایلات
حیوانى در وجود انسان براى امرار زندگى، واجب و لازم و قطعى و ضرورى است، اما معیار بزرگى و بزرگوارى نیست.
در کنار تمایلات حیوانى تمایلات عالى انسانى وجود دارد. این تمایلات عالى انسانى به هر نسبتى که پیشروى کند و تحقق زیادترى بیابد انسانیت، بیشتر شکوفا مىشود و افتخار براى انسان بیشتر خواهد بود. تمایلات انسانى از قبیل 1. اداى امانت، 2. وفاى به عهد، 3. انصاف، 4. عدالت، 5. احسان، 6. دگردوستى، و امثال این امور که خیلى هم معدود و محدودند. هر کدام از این صفات، یک پایهى اصولى در تعالى بشر است.
اکنون روى احسان و روى دگردوستى به اعتبار جملهاى از صحیفهى سجادیه که مورد بحث امروز است تکیه مىشود. ملاحظه بفرمایید در مسئلهى دگردوستى. این صفت در مقابل خوددوستى است. خوددوستى را تمام حیوانات، حتى حشرات، هم دارند، مثلا مگس، پشه، این دو حشرهى ناچیز هم خوددوستى دارند، در تابستان به صورت شما نشسته، همین که دستتان نزدیک آمد احساس خطر مىکند و فورا فرار مىنماید، چرا؟ زیرا به خودش و زندگیش علاقه دارد. یک بچهماهى کوچک در آب تا دستتان به حوض دراز مىشود فرار مىکند، اینها خوددوستى دارند و این خوددوستى را ما هم داریم و حیوانات هم دارند ولى هیچیک از این تمایلات حیوانى معیار عظمت و بزرگى انسان نیست، معیار بزرگى و عظمت انسان، دگردوستى است و به هر نسبت که دگردوستى، در یک جامعه تقویت شود و علاقهى به مردم و حفظ لزوم خدمتگزارى به مردم تقویت گردد، دلالت دارد بر اینکه انسانیت رشد بیشترى کرده و بشر قدمهاى بلندترى به سوى تعالى و تکامل برداشته است. امام موسى بن جعفر علیهماالسلام
فرموده است:
ان اهل الارض لمرحومون ما تحابوا و ادوا الامانه و عملوا الحق.
مردم روى زمین تا وقتى که یکدگر را دوست بدارند، اداى امانت کنند و بر طریق حق قدم بردارند و عمل نمایند مورد ترحم و تفضل ذات اقدس الهى هستند.
ملاحظه مىکنید که در این حدیث، حضرت موسى بن جعفر از اهل کرهى زمین، صرفنظر از عقاید مذهبى و روشهاى دینى سخن مىگوید، یعنى اگر این سه مطلب، که شان انسانیت است، یکى دگردوستى، آن دگر اداى امانت، و سوم قدم برداشتن به راه حق و درستى، این سه صفت که در جامعهى بشرى موجود باشد استحقاق تفضل و عنایت الهى را دارند و همواره مورد رحمتاند. همین سخن امام (ع) است که سعدى به صورت نظم آورده:
بنىآدم اعضاى یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوى بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بىغمى
نشاید که نامت نهند آدمى
بشر دوستى آدمى را وامىدارد که به بیماران بىبضاعت کمک کند، به افتادگان دستگیرى نماید، عناصر گرسنه را سیر کند و افراد یتیم را مورد نوازش قرار دهد و از این قبیل اعمال خیرخواهانهى انسانى.
على (ع) موقعى که مالک اشتر را مامور مصر مىنماید و حکومت آن کشور پهناور را به وى مىسپارد دستورهاى لازم را ضمن عهدنامهى مبسوطى که مرقوم فرموده، به وى مىدهد و در اوایل نامه از
بشردوستى و محبت سخن مىگوید و توصیه مىکند که این سجیهى انسانى را دربارهى تمامى مردم از مسلمان و غیرمسلمان رعایت بنماید.
و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان: اما اخ لک فى الدین، او نظیر لک فى الخلق.
مالک! دلت را مهیا کن تا با رحمت و محبت و یا لطف و مهربانى با مردم برخورد نمایى. مبادا همچون درندهاى که خوردن شکار خویش را مغتنم مىشمارد با آنان مواجه گردى چه آنکه مردم مصر دو گروهاند: یا از نظر دینى برادر تو هستند، یا از جهت آفرینش و خلقت همانند تو، و در هر دو صورت، انساناند و باید با روش انسانى با آنان معامله نمایى.
در روایت دیگر، مامور دیگرى را مخاطب ساخته و فرموده است:
عامل سائر الناس بالانصاف و عامل المومنین بالایثار.
رفتارت با همهى مردم براساس انصاف باشد و با برادران دینیت از روش خودگذشتگى و ایثار استفاده کن.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: الخلق عیال الله فاحب الخلق الى الله من نفع عیال الله و ادخل على اهل بیت سرورا.
امام صادق (ع) فرموده است: مردم رزقخوار خدا هستند و موونه آنان به عهدهى اوست. محبوبترین خلق کسى است که به روزىخواران خدا نفعى برساند و اهلبیتى را خوشحال و مسرور
نماید.
احسان نمودن و نفع رساندن به بندگان خدا لازمهى دگردوستى و انسانیت است و این مهم در اسلام، پسندیده و ممدوح شناخته شده، ولى مهمتر از احسان مالى رفع ظلم و اقامهى عدل و انصاف دربارهى آنان است، خواه شخص مورد ستم مسلمان باشد یا غیر مسلمان. رسول گرامى در این باره فرموده است:
من سمع رجلا ینادى یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم.
کسى که بشنود شخص مظلومى فریاد مىزند و مسلمانان را به یارى مىطلبد اگر صداى استغاثهى او را بشنود و به یاریش نرود مسلمان نیست.
از مواردى که حقوق انسانى باید رعایت شود دربارهى همسایگان است و رسول اکرم در این باره چنین فرموده است:
الجیران ثلثه: منهم من له ثلثه حقوق: حق الاسلام و حق الجوار و حق القرابه: و منهم من له حقان: حق الاسلام و حق الجوار. و منهم من له حق واحد و الکافر له حق الجوار.
همسایگان سه قسماند: قسمى داراى سه حقاند: حق اسلام، حق همسایگى، و حق قرابت. قسمى داراى دو حقاند: یکى حق اسلام و آن دیگر حق همسایگى. و بعضى داراى یک حقاند، و همسایهى کافر از این قسم است و حق همسایگى دارد.
تا اینجا روایاتى راجع به عدل و انصاف، نیکى و احسان، و رحمت و محبت دربارهى عموم مردم از نظر دگردوستى و انسانیت معروض افتاد. اینک چند حدیث دربارهى روابط مسلمانان با هم و
خدمت آنان به یکدیگر ذکر مىشود.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: انما المومنون فى تراحمهم و تعاطفهم بمنزله الجسد الواحد اذا اشتکى عضو تداعى له سائر الجسد بالحمى و السهر.
رسول اکرم فرموده است: مومنین در مقام رحمت و عطوفت نسبت به یکدیگر به منزلهى یک جسدند، وقتى یک عضو از جسد بیمار شود سایر اعضاى آن همانند او تبدارى و شببیدارى دارند و در غم و مصیبت او شریکند.
معلى بن خنیس که از اصحاب امام صادق (ع) است از آن حضرت سوال کرد که حق مسلمان بر مسلمان چیست. حضرت فرمود: من بر تو خائفم، مىترسم حقوق را بدانى و عمل ننمایى. معلى اظهار امید کرد که به قوهى الهى عمل نمایم. آنگاه امام حقوقى را شمرد که بعضى از آنها در اینجا ذکر مىشود:
قال: ایسر حق منها ان تحب له ما تحب لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک و ان تجتنب سخطه و تتبع مرضاته و تطیع امره و ان تعینه بنفسک و مالک و لسانک و یدک و رجلک و ان تکون عینه و دلیله و مرآته و ان لا تشبع و یجوع و لا تروى و یظما و لا تلبس و یعرى.
امام (ع) فرمود: آسانترین حق مسلمان این است که آن را که براى خود دوست مىدارى براى او دوست دارى و آن را که خود میل ندارى براى او بىمیل باشى و اینکه او را خشمگین نکنى، رضایش را جلب نمایى، و دستورش را به کار بندى، و اینکه او را با نفست، با مالت، به زبانت، و با دست و پایت یارى نمایى، و اینکه تو به منزلهى
چشم او، راهنماى او، و آیینهى او باشى، چنین نباشد که تو سیر باشى و او گرسنه، تو سیراب باشى و او تشنه، و تو پوشیده باشى و او برهنه.
خلاصه اینکه مواسات مسلمانان با یکدیگر و دگردوستى آنان نسبت به هم آنقدر در اسلام مهم است که در بعضى از روایات رسول گرامى آمده است که: مسلمان متمکن اگر نسبت به همسایهى خود که تهیدست و فقیر است بىتفاوت باشد از اسلام واقعى برخوردار نیست و در اینجا به بعضى از آن روایات اشاره مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ما آمن بى من بات شبعانا و جاره جائع.
آن کسى که خودش شب سیر بخوابد و همسایهى او گرسنه باشد به من ایمان نیاورده است.
و عنه صلى الله علیه و آله: ما آمن بى من بات کاسیا و جاره عار.
و نیز فرموده است: آن کس که خودش با لباس باشد و شب را پوشیده بگذراند و همسایهى او برهنه باشد به من ایمان نیاورده است.
و عنه صلى الله علیه و آله: لیس من المومنین الذى یشبع و جاره جائع الى جنبه.
رسول اکرم مىفرمود: آن انسان مسلمانى که خودش سیر و همسایهاش در کنار او گرسنه باشد از گروه مومنین و پیروان واقعى قرآن شریف نیست.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
43
:: بازدید دیروز ::
95
:: کل بازدیدها ::
188135
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::