تنزیل نور


ساعت 4:12 عصر سه شنبه 87/11/29

 شرح دعای مکارم الاخلاق(25 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم صل على محمد و آله. و لا ترفعنى فى الناس درجه الا حططتنى عند نفسى مثلها. 

 امام سجاد (ع) در این قسمت از دعاى «مکارم الاخلاق» به پیشگاه خدا عرض مى‏کند: بار الها! بر محمد و آلش درود فرست و هیچ درجه‏اى از من بین مردم بالا مبر جز آنکه مرا معادل آن منزلت و مزیت، در نزد خودم پست گردانى. 

از جمله‏ى مسائل مهم در زمینه‏ى مکارم اخلاق و سجایاى انسانى، موازنه و تعادلى است که باید همواره بین روح و جسم و حالات درونى و حرکات برونى انسان وجود داشته باشد تا در پرتو آن آدمى بتواند در مقابل رویدادهاى خوب و بد و پیشامدهاى مطبوع و نامطبوع کرامت خلق را محافظت کند. به خواست خداوند موضوع سخنرانى امروز بیان موازنه و تعادل بین جسم و روح است. 

عن على علیه‏السلام قال: فى تصاریف الاحوال یعرف جواهر الرجال. 

على (ع) فرموده است: در دگرگونى حالات گوهر وجودى و لیاقت درونى مردان شناخته مى‏شود. 

یک فرد ادارى یا پیشه‏ور عادى که شغل متوسطى دارند و نسبت به مردم متواضع‏اند اگر به علت یا عللى ناگهان ترقى کنند و در جامعه، رفعت یابند، عضو اداره رئیس اداره شود و پیشه‏ور متوسط سرمایه‏دار گردد، قهرا این بلندى مقام در روحیه‏ى آن دو اثر مى‏گذارد: ممکن است دچار خودبزرگ‏بینى و تکبر شوند، تواضعى را که نسبت به مردم رعایت مى‏نمودند از یاد ببرند و آنان را از این پس با چشم حقارت و پستى بنگرند. اگر بخواهند به این بیمارى اخلاقى دچار نشوند باید پیشگیرى کنند و عملا بر تواضع خود بیفزایند، مردم را در تمام مواقع بیش از پیش تکریم و احترام نمایند تا از غرور و نخوت، که خطر بزرگى است، مصون و محفوظ باشند. براى روشن شدن مطلب، قضیه‏ى افسرى را که براى فهم جمله‏ى بحث ما از دعاى «مکارم‏الاخلاق» صحیفه‏ى سجادیه به من مراجعه نمود شرح مى‏دهم، شاید با توجه به آن، مطلب دعا بخوبى واضح گردد. یکى از افسران عالى‏رتبه که پیش از انقلاب اسلامى در شهربانى خدمت مى‏کرد مردى بود متدین و از مرحوم آیت الله العظمى آقاى بروجردى قدس سره تقلید مى‏نمود و براى ادامه‏ى کارش در شهربانى از مرجع خود اجازه گرفته بود و وظایف خود را آنطور که دستور داده بودند انجام مى‏داد. روزى براى حل مشکل مردى که بضاعتى نداشت به ایشان تلفن کردم و گرفتارى او را شرح دادم. وعده داد که مشکلش را حل کند و ضمنا گفت اگر مى‏دانید که استحقاق دارد بفرمایید تا به او کمک مالى کنم. من از طرف آیت الله العظمى آقاى بروجردى مجازم که قسمتى از سهم امام را به افراد بى‏بضاعت بدهم. خلاصه، مرد خوبى 

بود و پیش از انقلاب از دنیا رفت. روزى آن مرد، قبل از ظهر، به منزلم آمد. جمعى از آقایان روحانیین هم در مجلس بودند. مقابل در ایستاد و پس از سلام گفت: من عجله دارم، خواهشمندم به اطاق دیگر تشریف بیاورید، عرضى دارم، بگویم و مرخص شوم. به اطاق دیگر رفتم. کتابى در دست داشت که لاى آن نشان گذارده بود. باز کرد، دیدم کتاب شریف صحیفه‏ى سجادیه و در قسمت دعاى «مکارم‏الاخلاق» است. گفت: امروز پس از نماز صبح، این دعا را مى‏خواندم. به این جمله رسیدم که امام به پیشگاه الهى مى‏گوید: 

و لا ترفعنى فى الناس درجه الا حططتنى عند نفسى مثلها. 

من دیدم در این عبارت کلمه‏ى درجه آمده و این کلمه در اصطلاح ما هم هست، یعنى افسران به عنوان گرفتن درجه بالا مى‏روند، آمده‏ام سوال کنم که آیا این کلمه در دعا شامل ما هم مى‏شود و اگر چنین است توضیح دهید تا وظیفه‏ى خود را بشناسم و به آن عمل کنم. در پاسخ به ایشان گفتم: درجه‏اى که شما الان دارید درجه‏ى سرهنگى است، افراد محترمى که به اطاق شما مى‏آیند باید در مقابل آنان متواضع باشید، پشت میز خود بایستید، به آنان دست بدهید، و صندلى را ارائه کنید که بنشینند، وقتى نشست شما هم بنشینید. اما یک درجه گرفتید و سرتیپ شدید، باید تذلل و خضوع شما در نفستان بیشتر گردد و نسبت به واردین احترام زیادتر بنمایید، باید در آن موقعى که به درجه‏ى سرتیپى رسیده‏اید وقتى شخص محترمى وارد مى‏شود از پشت میز برخیزید، به خارج میز بیایید، در کنار میز بایستید، به او دست بدهید و اشاره کنید که روى صندلى بنشیند و وقتى که نشست شما پشت میزتان بروید و بنشینید و مودبانه سخنان او را بشنوید. اگر درجه‏ى بالاترى گرفتید و سرلشکر شدید باید تذلل و 

خضوع شما بیشتر باشد، باید فروتنى شما زیادتر گردد، از روى صندلى خود برخیزید، از پشت میز خارج شوید، وسط اطاق بیایید و به او دست بدهید، وقتى که او روى صندلى نشست شما هم روى صندلى مقابل او بنشینید و پشت میز نروید، و خلاصه، این برنامه‏ى کار را اگر عمل کنید و هر قدر درجه‏ى شما بالاتر مى‏رود خودتان نزد خودتان کوچکتر و در باطنتان پست‏تر باشید و بر مقدار تواضع خود بیفزایید، در این موقع است که مقام بالاتر شما را از مسیر فضیلت منحرف نمى‏کند، شما را دچار اخلاق بد نمى‏کند، از وظایف انسانى و کرامت خلق بازنمى‏دارد. گفتم باید متوجه باشید که مقام و مال در آدمى اثر غرور مى‏گذارد، دچار تکبر و خودبزرگ‏بینى مى‏شود، وقتى مغرور شد رفتارش عوض مى‏شود، حالت درونیش در برون اثر مى‏گذارد، وضع رفتار و گفتارش تغییر مى‏کند. براى اینکه بیمارى غرور و کبر، شما را نگیرد و از نظر معنوى دچار سیئات اخلاقى نشوید باید مراقبت کنید که هر چه درجه‏ى شما بالاتر مى‏رود بر تواضع و فروتنى شما افزوده شود. 

عن النبى صلى الله علیه و آله: کفى بالمرء فتنه ان یشار الیه بالاصابع فى دین او دنیا. 

رسول گرامى فرمود: براى آزمایش و امتحان یک انسان کافى است که مردم با انگشت به وى اشاره کنند و او را از نظر دین یا دنیا به هم نشان دهند. 

کسانى که در جامعه قدر و منزلتشان بالا مى‏رود مورد توجه مردم قرار مى‏گیرند و همین امر وسیله‏ى امتحان آنان است. اگر بتوانند 

در آن موقع حساس بر تواضع خود بیفزایند، به مردم سبقت سلام بگیرند، و آنان را با دیده‏ى تکریم و احترام بنگرند از عهده‏ى آزمایش برآمده و امتحانشان مورد قبول خواهد بود. تواضع از صفات حمیده و سجایاى پسندیده است و کسانى که علاقه‏مند به حسن خلق‏اند باید از پى آن بروند و به فروتنى متخلق گردند، اما این صفت براى اشخاصى که در جامعه به رفعت درجه نایل مى‏شوند، خواه از جهت قدرت و مقام باشد یا از نظر ثروت و مال، فروتنى و تواضع اینان در مکتب اسلام به مراتب ارزنده‏تر است. 

عن النبى صلى الله علیه و آله: افضل الناس من تواضع عن رفعه. 

رسول اکرم فرمود: برتر و افضل مردم کسى است که از موضع رفعت و قدرت، فروتنى نماید و نسبت به مردم متواضع باشد. 

عن على علیه‏السلام قال: ما احسن تواضع الاغنیاء للفقراء طلبا لما عند الله. 

على (ع) فرمود: چقدر پسندیده و ممدوح است که ثروتمندان براى نیل به پاداش الهى، نسبت به فقرا تواضع و فروتنى نمایند! 

تواضع قدرتمندان نسبت به افراد عادى و همچنین فروتنى صاحبان ثروت در مقابل فقرا همانند عفو و اغماض کسى است که از موضع قدرت، لغزش گناهکار را مى‏بخشد و از کیفر او چشم‏پوشى مى‏نماید. على (ع) در این باره فرموده است: 

احسن افعال المقتدر العفو. 

بهترین عمل شخص قدرتمند، عفو و اغماض است. 

برداشتى را که خواننده‏ى دعاى «مکارم‏الاخلاق» از کلام امام 

سجاد (ع) مى‏نماید این است که اگر خداوند درجه‏ى کسى را بین مردم بالا برد و او در معرض غرور و تکبر قرار گرفت از پیشگاه خداوند درخواست نماید که معادل آن رفعت و بلندى اجتماعى به وى پستى و انحطاط درونى بدهد که خود را کوچک و حقیر ببیند، نسبت به مردم فروتنى نماید، و از خطر بلندپروازى و خودبزرگ‏بینى مصون و محفوظ باشد. ممکن است براى خواننده‏ى دعا این سوال پیش آید که اگر کسى به اقتضاى پاره‏اى از اعمال نارواى خویش یا به مصلحت حکیمانه‏ى باریتعالى بین مردم دچار پستى و انحطاط گردید یا بر اثر ابتلاى به بیمارى جانکاهى رفعت خویش را از دست داد وظیفه‏ى او چیست و چه کند که بر اثر آن رویداد تلخ و ناگوار گرفتار حقارت درونى نشود، به زبونى و فرومایگى نگراید، و شخصیت خویش را از دست ندهد. پاسخ این پرسش آن است که از خداوند قوت روح و قدرت مقاومت بخواهد، درخواست کند که به او نیروى صبر عنایت فرماید تا بتواند در زمینه‏ى سقوط اجتماعى بردبارى نماید و خویشتن را نبازد و ارزش انسانى خود را از دست ندهد. ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام در این قبیل مواقع، دوستان و اصحاب خود را راهنمایى مى‏فرمودند، آنان را تقویت مى‏کردند، امیدوارشان مى‏ساختند، و نمى‏گذاردند که در جامعه با سرافکندگى به مردم برخورد نمایند. 

یونس بن عمار از اصحاب امام صادق (ع) بود. زمانى دچار بیمارى برص شد و لکه‏هاى سفیدى بر صورتش آشکار گردید. این عارضه او را به سختى ملول و آزرده‏خاطر ساخت، به علاوه، بر اثر این عارضه، کسانى درباره‏اش سخنانى ناروا مى‏گفتند و آن گفته‏ها قدر و منزلتش را در جامعه کاهش داد و نمى‏توانست مانند گذشته در مجامع عمومى حضور یابد و با مردم سخن بگوید. تصمیم گرفت حضور امام 

صادق (ع) برود و اوضاع و احوال خود را به عرض آن جناب برساند و چاره‏جویى کند. شرفیاب شد و توضیح داد که از طرفى گرفتار بیمارى برص هستم و از طرف دیگر، سخنان دردناک بعضى از اشخاص به شدت مرا رنج مى‏دهد و سخت متاثرم. امام (ع) براى آنکه روحیه‏ى او را تقویت کند و مشکل اجتماعیش را حل نماید به وى فرمود: 

لقد کان مومن آل فرعون مکنع الاصابع فکان یقول هکذا و یمد یدیه و یقول: یا قوم اتبعو المرسلین. 

دست مومن آل فرعون عیب مادرزادى داشت. انگشتانش خمیده و به هم چسبیده بود. اما موقع سخن گفتن بدون احساس ضعف و انکسار، دست معیوب خود را به سوى مردم دراز مى‏کرد و مى‏فرمود: 

اى مردم! از فرستادگان خدا پیروى کنید. 

امام (ع) با این بیان کوتاه از یک طرف جواب سخنان بى‏اساس مردم را داد و خاطرنشان کرد که ممکن است یک نفر انسان شریف و پاکدل که خدمتگزار دین خداست به عارضه‏اى مبتلا باشد، همانطور که مومن آل فرعون دچار بود، و از طرف دیگر با نقل قضیه‏ى مومن آل فرعون روحیه‏ى یونس را تقویت کرد و به وى فهماند که به سبب عارضه‏ى لکه‏هاى صورت از مردم کناره‏گیرى مکن و اطمینان و شخصیت خویشتن را از دست مده و همچنان با شهامت به انجام وظایف تبلیغى خود مشغول باش چنانکه مومن آل فرعون، دست معیوب خود را به سوى مردم دراز مى‏کرد و آنان را به پیروى از انبیاى الهى دعوت مى‏نمود، یعنى همانطورى که نقص عضو انگشتان دست، اراده‏ى 

مومن آل فرعون را متزلزل نکرد و نتوانست شخصیت معنوى او را درهم بشکند، لکه‏هاى صورت نیز نباید اراده‏ى شما را تضعیف کند و از انجام وظایف اجتماعیت باز دارد. بیان امام صادق (ع) خاطر پریشان یونس بن عمار را آرام کرد و او را براى تجدید آمیزش با مردم و سازش با محیط، تقویت و تشویق نمود و به شخصیت تزلزل یافته‏اش قرار و استقرار بخشید. 

آرى، بیان نافذ مربیان بزرگ در جبران شکستهاى روحى افراد و تقویت شخصیت و اراده‏ى آنان اثر بسیار درخشانى دارد. 

در این قسمت از دعاى «مکارم‏الاخلاق» که مورد بحث قرار گرفت، درخواست امام سجاد از پیشگاه خداوند این بود که براى من بین مردم درجه‏اى را بالا مبر جز آنکه معادل همان درجه، مرا در نفس خودم پست و منحط نمایى. به شرحى که توضیح داده شد نتیجه‏ى این دعا مصون ماندن از عجب و خودبزرگ‏بینى است. در کنار این قسمت از دعاى «مکارم‏الاخلاق»، قسمت دیگرى در کلام امام سجاد آمده که مطلبش از بعد دگرى شبیه به قسمت اول است و در مقابل پروردگار عرض مى‏کند: 

و لا تحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذله باطنه عند نفسى بقدرها. 

بار الها! براى من عز و احترام آشکارى را در جامعه پدید نیاور جز آنکه به اندازه‏ى عز ظاهرى در ضمیرم ذلت باطنى پدید آورى و مرا پیش نفس خودم به همان مقدار خوار نمایى. 

امام سجاد (ع) در دعاى «مکارم‏الاخلاق» با جمله‏ى «و اعزنى» از پیشگاه باریتعالى براى خود درخواست عزت نموده بود و در سخنرانى نهم راجع به آن بحث شد. در این جمله که موضوع 

قسمتى از سخنرانى امروز است کلمه‏ى «عزت» نیز آمده، اما به عنوان عز ظاهرى. براى اینکه روشن شود عزى که قبلا از پیشگاه باریتعالى درخواست نموده بود با عز ظاهرى که هم‏اکنون مورد بحث است تفاوتهاى متعددى دارد، لازم است براى آگاهى شنوندگان محترم در اینجا به پاره‏اى از آن تفاوتها اشاره شود: 

1. عز اولى که امام سجاد (ع) با دعاى «و اعزنى» از خداوند درخواست نموده، عز باطنى و درونى است، عزى است که با روح شخص عزیز آمیخته مى‏شود و در اعماق وجودش جاى مى‏گیرد، ولى عز ظاهرى احترامى است که مردم نسبت به شخص عزیز معمول مى‏دارند و او را مورد تکریم خود قرار مى‏دهند. 

2. راغب در مفردات قرآن، عز باطنى را چنین معنى کرده است: 

«العزه حاله مانعه للانسان ان یغلب» 

عزت عبارت از حالت معنوى و روحى انسان است که نمى‏گذارد آدمى در مقابل مال و مقام، شهوت و غضب، جاه و محبوبیت، و دیگر تمایلات نفسانى و شئون مادى مغلوب و مقهور گردد. به عبارت دیگر: شخصى که عزت روحى دارد آنقدر نیرومند و قوى است که در مقابل هوى و خواهشهاى نفسانى، شخصیت بزرگ خود را از دست نمى‏دهد و به پستى و زبونى نمى‏گراید. اما عز ظاهرى عبارت از این است که مردم نسبت به شخصى ابراز علاقه کنند، او را بزرگ بشمرند، و مورد تکریمش قرار دهند، و این با ضعف درونى و پستى روح منافات ندارد. 

3. عز باطنى که افراد باایمان مکلف‏اند از پى آن بروند و خویشتن را عزیزالنفس بارآورند آنقدر ارزشمند و مهم است که قرآن شریف آن را در ردیف عز خدا و عز پیغمبر ذکر نموده و فرموده است: 

لله العزه و لرسوله و للمومنین. 

خداوند عزیز است و پیغمبر اکرم نیز عزیز است و مومنین و متدینین هم باید عزیز باشند. 

قرآن کریم خداوند را عزیز خوانده و فرموده است: 

و هو العزیز الحکیم. 

پروردگار، عزیز و حکیم است. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:10 عصر سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 24)

    عن على علیه‏السلام قال: علیکم بمکارم الاخلاق فانها رفعه و ایاکم و الاخلاق الدنیه فانها تضع الشریف و تهدم المجد. 

    على (ع) فرموده است: بر شما باد به مکارم اخلاق که تخلق به آن رفعت و بلندى است و بپرهیزید از دنائت اخلاق که افراد شریف را پست مى‏کند و مجد و بزرگوارى را نابود مى‏نماید. 

    به موجب روایات زیادى که از اولیاى اسلام رسیده خلقیات حمیده عموما و مکارم اخلاق خصوصا در قیامت به حساب گذارده مى‏شود، کفه‏ى اعمال خوب را سنگین مى‏کند و موجب نجات صاحبش مى‏گردد، ولى در ضمن حدیثى خاطرنشان گردیده است که، صرف‏نظر از جنبه‏ى اخروى و جهات معنوى، تخلق به مکارم اخلاق در زندگى دنیا نیز مایه‏ى سعادت و رستگارى است. 

    عن امیرالمومنین علیه‏السلام قال: لو کنا لا نرجو جنه و لا نخشى نارا و لا ثوابا و لا عقابا لکان ینبغى لنا ان نطلب مکارم الاخلاق فانها مما تدل  على سبیل النجاح. 

    على (ع) فرموده است: اگر به فرض، ما نه به بهشت رحمت امید مى‏داشتیم و نه از عذاب الهى خائف مى‏بودیم و نه در اندیشه‏ى ثواب و عقاب، شایسته‏ى انسانیت آن بود که از پى مکارم اخلاق برویم، زیرا کرامت خلق، ما را به راه رستگارى هدایت مى‏کند و موجبات سعادت ما را فراهم مى‏آورد. 

    نکته‏ى شایان ملاحظه در زمینه‏ى مکارم اخلاق که باید همواره مورد توجه افراد کریم‏النفس باشد این است که بزرگوارى و اخلاق عالى خود را در مورد کسانى اعمال نمایند که شایسته‏ى عفو و بخشش‏اند، نه تنها از آن سوءاستفاده نمى‏نمایند بلکه ممکن است به اصلاح خویش بپردازند و از انحراف اخلاقى خود برکنار شوند. اما افراد نادانى که طبعا پست و فرومایه‏اند گذشت اشخاص کریم‏النفس را حمل بر ضعف و ترس آنان مى‏نمایند و در نتیجه بر تجرى و جسارت خود مى‏افزایند. اینان نباید مشمول عفو و اغماض واقع شوند، بلکه لازم است گناهانشان، طبق قانون، مورد تعقیب قرار گیرد و به کیفر عمل خود برسند، به عبارت کوتاهتر، کرامت اخلاق مانند باران رحمت است که در مورد اشخاص شایسته، فضیلت و پاکى به بار مى‏آورد و در مورد مردم ناصالح رذیلت و ناپاکى:  باران که در لطافت طبعش خلاف نیست    در باغ لاله روید و در شوره‏زار خس 

    به کار بستن مکارم اخلاق در مورد اشخاص شایسته و لایق و خوددارى از گذشت و کرامت نفس در مورد افراد پست و نالایق مورد توصیه و تاکید ائمه‏ى طاهرین علیهم‏السلام بوده و پیروان خود را به رعایت این دستور مهم موظف نموده‏اند. على (ع) به فرزندش حضرت مجتبى نوشته است:  احمل نفسک من اخیک عند صرمه على الصله و عند صدوده على اللطف و المقاربه و عند جموده على البذل و عند تباعده على الدنو و عند شدته على اللین و ایاک ان تضع ذلک فى غیر موضعه او ان تفعله بغیر اهله. 

    خود را در مورد برادرت وادار کن که وقتى از تو جدا مى‏شود به او بپیوندى و موقع اعراض و روگردانیش با لطف و محبت به وى برخورد نمایى و نزدیک شوى و زمانى که دچار بخل و امساک مى‏شود او را مورد جود و کرامت قرار دهى و چون از تو دورى کند تو به او نزدیک شوى و موقع تندى و شدتش تو با نرمى و ملایمت با او سخن بگویى و بپرهیز از اینکه تذکرات مرا نابجا و بى‏مورد به کار بندى و آنها را با افراد نااهل که لایق فضیلت اخلاقى نیستند اعمال نمایى. 

    امام سجاد (ع) نیز در رساله‏ى حقوق خود مى‏فرماید:  و حق من ساءک ان تعفو عنه و ان علمت ان العفو یضر انتصرت. 

    حق آن کس که به تو بد کرده است از نظر کرامت اخلاق این است که او را ببخشى و مورد عفوش قرار دهى ولى اگر دانستى که عفو و بخشش درباره‏ى او زیانبار است و اثر بد مى‏گذارد، استنصار مى‏کنى و به وسیله‏ى قانون و قضا و مردم، بد کننده را به کیفر بدش مى‏رسانى. 

    در پاره‏اى از موارد، شخصى که مرتکب بدى شده ناشناخته و  مجهول‏الحال است، معلوم نیست که شایسته‏ى عفو و اغماض است یا سزاوار مجازات. انسان کریم‏النفس اگر بتواند به گونه‏اى او را آزمایش کند وظیفه‏ى اخلاقى و انسانى او روشن مى‏گردد. براى على (ع) موردى اینچنین پیش آمد و کسى که اسائه‏ى ادب نموده بود توسط امیرالمومنین آزمایش شد. سرانجام امام (ع) او را بخشید و از گناهش درگذشت. امام باقر (ع) فرمود: حضرت امیر، على (ع) نماز صبح را در وقت فضیلت مى‏خواند و تا اول آفتاب به تعقیب نماز اشتغال داشت. موقعى که خورشید طلوع مى‏کرد عده‏اى از افراد فقیر و غیرفقیر گردش جمع مى‏شدند و به آنان احکام دین و قرآن مى‏آموخت و در ساعت معین به کار تعلیم خاتمه مى‏داد و از جا حرکت مى‏کرد. روزى از مجلس درس خارج شد. بین راه با مرد جسورى برخورد نمود که درباره‏ى آن حضرت کلمه‏ى قبیحى گفت. راوى حدیث مى‏گوید: امام باقر نفرمود که آن مرد که بود و چه گفته بود. على (ع) از شنیدن آن سخن دوباره به مسجد برگشت، به منبر رفت و دستور داد مردم را خبر کنند تا در مسجد گرد آیند. جمعیت به قدر کافى آمد و آن مرد بى‏ادب نیز در مسجد حضور یافت. حضرت پس از حمد باریتعالى فرمود: محبوبتر از هر چیز نزد خداوند و نافعتر از هر چیز براى مردم، پیشواى بردبار و عالم به تعالیم الهى است و چیزى مبغوضتر نزد خدا و زیانبارتر براى مردم از نادانى و بى‏صبرى رهبر نیست. بعدا چنین جمله‏اى درباره‏ى انصاف و طاعت الهى سخن گفت. 

    ثم قال: این المتکلم آنفا؟ فلم یستطع الانکار. فقال ها انا ذایا امیرالمومنین. فقال: اما انى لو اشاء لقلت. فقال: او تعفو و تصفح فانت اهل لذلک. قال: عفوت و صفحت. 

    سپس فرمود: کسى که ساعت قبل سخنى به زبان آورد کجاست؟ گفت: یا امیرالمومنین! این منم که در مجلس حاضرم. حضرت فرمود: اما من، اگر بخواهم گفتنیها را با حضور مردم مى‏گویم. مرد بلافاصله گفت: و اگر بخواهى عفو مى‏کنى و مى‏بخشى چه تو شایسته‏ى چشم‏پوشى و گذشتى. حضرت فرمود: بخشیدم و عفو نمودم. 

    آن مرد با سخنى که گفت و از على (ع) درخواست عفو و اغماض نمود صلاحیت خود را براى آنکه مشمول کرامت خلق آن حضرت واقع شود و مورد گذشت و چشم‏پوشى قرار گیرد اثبات نمود و حضرت نیز بلافاصله او را بخشید و از مجازات، مصون و محفوظ ماند. 

    نتیجه آنکه مکارم اخلاق و سجایاى شایسته‏ى انسان از عوامل تعالى و تکامل است . اگر کسى متخلق به آن خلقیات گردد به پیروزى بزرگى دست یافته است. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ان الله عز و جل خص رسله بمکارم الاخلاق. فامتحنوا انفسکم فان کانت فیکم فاحمدوا الله و اعلموا ان ذلک من خیر و ان لا تکن فیکم فاسالوا الله و ارغبوا الیه فیها. 

    امام صادق (ع) فرموده است: خداوند، پیمبران را از مکارم اخلاق برخوردار فرموده و آنان را متخلق به این صفات ساخته است. شما خویشتن را آزمایش نمایید. اگر آن صفات در شما وجود دارد خداى را شاکر باشید و حمد او را بنمایید و بدانید که با تخلق به مکارم اخلاق به خیر بزرگى نایل گردیده‏اید، و اگر آن صفات در شما نیست از خدا درخواست نمایید و نسبت به آن ابراز علاقه کنید تا  موفق گردید. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى اولى که موضوع سخنرانى امروز است از پیشگاه خداوند درخواست مى‏کند:  و هب لى معالى الاخلاق.  بار الها! به من مکارم اخلاق و صفات عالى انسانى عطا فرما. 

    در جمله‏ى دوم عرض مى‏کند:  و اعصمنى من الفخر. 

    بار الها! بر اثر نیل به مکارم اخلاق و صفات عالى انسانى مرا از مباهات نسبت به مردم مصون و محفوظ دار، که با تخلق به صفات عالى انسانى به مردم فخر فروشى ننمایم. 

    از جمله‏ى صفات بسیار مذموم در آیین اسلام «خودبرتربینى» و مباهات نمودن به مردم است. این خلق ناپسند به قدرى مذموم است که على (ع) فرموده:  اهلک الناس اثنان: خوف الفقر و طلب الفخر. 

    دو چیز است که مردم را به مسیر هلاکت و تباهى سوق مى‏دهد: یکى ترس از فقر و تهیدستى است و آن دیگر فخرفروشى به مردم. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان الله تعالى اوحى الى ان تواضعوا حتى لا یفخر احد على احد. و لا یبغى احد على احد. 

    رسول گرامى فرمود: خداوند به من وحى فرستاد که همواره متواضع باشید تا کسى بر دگرى مباهات ننماید و فردى نسبت به فرد دیگر بغى و ستم نکند. 

    مردم نادان عصر جاهلیت به سختى گرفتار مباهات نسبت به یکدیگر بودند و در این باره اغلب به دو چیز تکیه مى‏کردند: یکى به پدران درگذشته و افراد قبیله خود و آن دیگر به مال و ثروت. کار افتخار به جایى رسید که دو قبیله افراد خود را سرشمارى کردند و تعداد جمعیت یکى از آن دو بیشتر بود. قبیله‏اى که عددش کمتر بود گفت: باید زنده و مرده‏ى هر قبیله را با هم بشماریم. به قبرستان رفتند و قبور مردگان را شمردند که روشن شود عدد کدامیک بیشتر است. 

    قرآن شریف در مقام توبیخ آنان آیه فرستاد:  الهیکم التکاثر. حتى زرتم المقابر. 

    کثرت جمعیت شما را آنچنان به غفلت و بى‏خبرى دچار نموده که به گورستان رفته‏اید و مردگان را احصاء مى‏نمایید. 

    على (ع) موقعى سوره‏ى تکاثر را قرائت فرمود و از نادانى کسانى که به اجساد پوسیده‏ى مردگان خود افتخار مى‏کردند سخن گفت و در ضمن فرمود:  و لان یکونوا عبرا احق من ان یکونوا مفتخرا. 

    اگر اینان با دیدن قبور درگذشتگان عبرت مى‏گرفتند شایسته‏تر بود تا به آنان افتخار کنند و آن را مایه‏ى سربلندى و مباهات خود قرار دهند. 

    پیشواى گرامى اسلام در روز فتح مکه خطبه خواند و ضمن سخنان خویش اعلام نمود که اسلام، افتخارات دوره‏ى جاهلیت را از میان برد و به آن نادانیها خاتمه داد. 

    عن ابیجعفر علیه‏السلام لما کان یوم فتح مکه قال: قام رسول‏الله  صلى الله علیه و آله فى الناس خطیبا فحمد الله و اثنى علیه ثم قال: ایها الناس! لیبلغ الشاهد الغائب، ان الله قد اذهب عنکم بالاسلام نخوه الجاهلیه و التفاخر بابائها و عشائرها. ایها الناس! انکم من آدم و آدم من الطین. الا و ان خیرکم عندالله و اکرمکم علیه الیوم اتقیکم و اطوعکم له. 

    امام باقر (ع) فرمود، روز فتح مکه پیمبر گرامى به پاخاست و خطبه خواند. در آغاز خطبه خداى را حمد و ثنا گفت. سپس فرمود: مردم! البته حاضرین به غایبین برسانند که خداوند، در پرتو اسلام، تکبر جاهلیت و تفاخر به پدران و عشایر را از میان برد، مردم! شما همه از آدمید و آدم از خاک. آگاه باشید که امروز بهترین و گرامیترین فرد نزد خدا کسى است که تقوایش بیشتر و اطاعتش از حضرت باریتعالى فزونتر باشد. 

    اسلام با تعالیم آسمانى خود تکبر و افتخار زمامداران و صاحبان مقام را در سازمانهاى کشورى و لشکرى برانداخت و آن خوى پست و پلید را نشانه‏ى کوتاه‏فکرى کسانى که به آن مبتلایند تلقى نمود. على (ع) در این باره فرموده است: 

    و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ان یظن بهم حب الفخر. 

    از پست‏ترین و سخیفترین حالات زمامداران نزد مردم صالح و درستکار این است که به آنان گمان برده شود که به فخر و مباهات علاقه دارند. 

    بعضى از مسلمانان که عادت دیرینه‏ى آباء و اجداد خویش را از  یاد نبرده بودند و گاه به پدران خود مباهات مى‏کردند اگر در حضور یکى از ائمه‏ى معصومین آنگونه سخن مى‏گفتند فورا امام تذکر مى‏داد و آنان را متوجه روش نادرستشان مى‏نمود. 

    عن عقبه بن بشیرالاسدى قال: قلت لابیجعفر علیه‏السلام: انا عقبه بن بشیر الاسدى، انا فى الحسب الضخم من قومى، قال، فقال: ما تمن علینا بحسبک، ان الله رفع بالایمان من کان الناس یسمونه وضیعا اذا کان مومنا و وضع بالکفر من کان الناس یسمونه شریفا اذا کان کافرا فلیس لاحد فضل على احد الا بالتقوى. 

    عقبه بن بشیر اسدى مى‏گوید: به امام باقر (ع) عرض کردم، من عقبه بن بشیر اسدى هستم و در قوم خود از جهت شرافت پدرى بسیار عظیم و رفیعم. حضرت فرمود: با حسب خود بر ما منت مگذار که خداوند به وسیله‏ى ایمان، کسى را که مردم او را پست مى‏خواندند، اگر مومن باشد، بالا برد، و به واسطه‏ى کفر، کسى را که مردم او را شریف مى‏خواندند، اگر کافر باشد، پست نمود. پس هیچکس بر دگرى فضیلت و برترى ندارد مگر به تقوى. 

    نتیجه آنکه در اسلام، فخرفروشى و مباهات به مردم که ناشى از خودبزرگ‏بینى و تکبر است ممنوع شناخته شده، خواه پایگاه افتخار امرى موهوم و غیرواقعى باشد مانند دارا بودن مال یا داشتن آباء و عشیره‏ى متعین و بزرگ، خواه منشا مباهات و فخرفروشى کمال واقعى باشد مانند علم، ملکه‏ى تقوا، و مکارم اخلاق. مفاخره و مباهات به مردم به هر انگیزه و از هر منشایى باشد دو زیان بزرگ اخلاقى دارد: از طرفى وسیله‏ى ابراز کبر و خودبزرگ‏بینى فخرکننده است، و از طرف دیگر  موجب تحقیر مردم و کوچک شمردن آنان است و این هر دو در تعالیم اسلام ممنوع است. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعا که موضوع بحث امروز بود از خدا درخواست معالى اخلاق و کرایم خصال مى‏نماید و در جمله‏ى دوم از او مى‏خواهد که مرا با دارا بودن مکارم اخلاق از فخر و مباهات مصون و محفوظ بدار، گویى مى‏خواهد عرض کند بار الها! من مکارم اخلاق را براى اطاعت تو و اجابت دعوت پیمبرت مى‏خواهم نه براى آنکه معالى اخلاق را به رخ مردم بکشم و در پرتو آن مباهات نمایم. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:7 عصر سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق(23 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و هب لى معالى الاخلاق و اعصمنى من الفخر 

     

    به خواست خداوند این دو جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع سخنرانى امروز است. امام سجاد (ع) از پیشگاه خداوند درخواست مى‏کند: بار الها! به من معالى اخلاق عطا فرما و از اینکه بین مردم به دارا بودن مکارم اخلاق مباهات و افتخار نمایم مصون و محفوظم بدار. 

    معالى اخلاق که مورد تمناى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام است از سجایاى انسانى و ملکات بسیار عالى است که خداوند دوست دارد انسانها به آن خلقیات متخلق شوند و از راه آن ملکات پسندیده به مدارج کمال انسانى نایل گردند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: ان الله یحب معالى الاخلاق و یکره سفسافها. 

    رسول گرامى فرموده: خداوند دوستدار معالى اخلاق است و 

    از فرومایگى و خلقیات پست بیزار. 

    معالى اخلاق به معناى مکارم اخلاق است و دعایى که از صحیفه‏ى سجادیه مورد بحث ماست به همان اسم نامگذارى شده، زیرا حاوى بسیارى از خلقیات رفیع و سجایاى عالى انسانى و کرایم اخلاق است و اگر کسى آنها را به درستى فراگیرد و متخلق به آن اخلاقیات شود. داراى مکارم اخلاق و سجایاى انسانى است. در روایات اولیاى اسلام، مکارم اخلاق در کنار محاسن اخلاق ذکر مى‏شود و این هر دو مایه‏ى خشنودى و رضاى حضرت باریتعالى است و نبى مکرم اسلام مبعوث گردیده تا محاسن اخلاق و مکارم آن را در جامعه پیاده کند، پیروان خود را به هر دو گروه اخلاقى متخلق سازد، و خصوصیات هر دو قسمت را به مردم بیاموزد و به آنان برترى و امتیاز مکارم اخلاق بر محاسن اخلاق را بفهماند. 

    عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها. 

    امام سجاد (ع) از رسول اکرم حدیث نموده که فرموده است: من از طرف باریتعالى براى مکارم اخلاق و محاسن آن مبعوث شده‏ام. 

    روایت دگرى در کتب عامه و خاصه از نبى اکرم نقل شده که در آن روایت، فقط از مکارم اخلاق نام برده و بدین وسیله مردم را به قدر و منزلت آن خلق شریف متوجه نموده است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق. 

    رسول اکرم فرموده: من از طرف خداوند مبعوث شده‏ام تا مکارم اخلاق را، که جزء برنامه‏ى انبیاى سلف بوده، تتمیم و تکمیل نمایم. 

    براى اینکه بحث ما روشن شود لازم است که در آغاز، محاسن اخلاق و مکارم اخلاق را بشناسیم و به تفاوت این دو گروه خلق پى ببریم و بدانیم که براى چه مکارم اخلاق بر محاسن اخلاق تقدم دارد و ارزش انسانى مکارم اخلاق به مراتب بالاتر از محاسن اخلاق است. براى بیان تفاوت محاسن اخلاق و مکارم آن از دو روایت استفاده مى‏کنیم و آن دو را از نظر معنوى و ارزش روحانى بررسى مى‏نماییم و در خلال بررسى این دو روایت برترى و امتیاز مکارم اخلاق بر محاسن اخلاق روشن مى‏شود. 

    قلت لابى عبدالله علیه‏السلام: ما حد حسن الخلق؟ قال: تلین جانبک و تطیب کلامک و تلقى اخاک ببشر حسن. 

    راوى حدیث مى‏گوید به امام صادق (ع) عرض کردم: حد حسن خلق چیست؟ فرمود: با مردم به نرمى و گرمى برخورد کنى، پاک و منزه و در کمال ادب سخن بگویى، و در مواجهه با برادرانت متبسم و گشاده‏روى باشى. 

    این روایت، مرزى براى حسن اخلاق بیان مى‏کند. البته این مطلب که در حدیث آمده به منزله‏ى نمونه‏اى است از حسن اخلاق. اگر یک نفر انسانى واجد این سه مرحله باشد یا علاوه بر آن سه صفت داراى صفات اخلاقى خوب باشد، در برخورد با مردم سبقت سلام بگیرد، دست بدهد، دندانش مسواک زده باشد، لباسش پاکیزه باشد، 

    به عیادت مرضى برود، تشییع جنازه بنماید، مصیبت‏زدگان را تسلیت بدهد، مسافران را ملاقات کند، و دیگر اعمالى نظایر اینها، تمام این کارها از محاسن اخلاق است و همه‏ى این افعال، مورد تایید شرع مقدس مى‏باشد، و رسول اکرم یک قسمت از ماموریت اخلاقیش مربوط به همین امور بود. اما اگر سوال شود: آیا این صفاتى که مذکور افتاد دلیل بر انسانیت است؟ آیا این صفات نشانه‏ى شرف انسانى است؟ پاسخ این پرسش منفى است. چه بسیار مردمى هستند که على‏الظاهر داراى تمام این صفات مى‏باشند و واقعا داراى خلقیات پسندیده‏اند، اما این ظاهر فریبا، باطنى زهرآلود و ظالم دارد و درونى متجاوز به حقوق مردم، به مال مردم، به عرض و شرف مردم، به قول آن گوینده که مى‏گوید: 

    ظاهرش چون گور کافر پر حلل 

    باطنش قهر خدا عز و جل 

    بنابراین محاسن اخلاق، بسیار خوب است اما دلیل بر شرافت انسانى و کرامت نفسانى نیست. 

    درباره‏ى مکارم اخلاق از رسول گرامى و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام روایات بسیارى آمده و در هر روایت، چند نشانه از مکارم اخلاق بیان نموده‏اند که در اینجا به یکى از آن روایات اکتفا مى‏شود. حضرت صادق (ع) به ابن جندب فرمود: 

    یابن جندب! صل من قطعک و اعط من حرمک و احسن الى من اساء الیک و سلم على من سبک و انصف من خاصمک و اعف عمن ظلمک. 

    امام (ع) به ابن جندب فرمود: بپیوند با کسى که از تو بریده، 

    عطا کن به کسى که ترا محروم نموده، نیکى کن درباره‏ى آن کس که به تو بدى کرده، سلام کن به کسى که ترا دشنام داده، انصاف ده در مورد آن کس که با تو خصومت نموده، و ببخش کسى را که به تو ستم کرده است. 

    ملاحظه مى‏کنید که بین مکارم‏اخلاق با محاسن اخلاق چقدر فاصله است و چه اندازه مکارم اخلاق داراى رفعت و عظمت است. ما اگر بخواهیم «محاسن اخلاق» را به فارسى ترجمه کنیم باید بگوییم: «خوى خوب و پسندیده»، اما اگر بخواهیم «مکارم اخلاق» را به فارسى برگردانیم باید بگوییم «بزرگوارى و کرامت نفس» و این دو با هم فاصله‏ى بسیار دارند. بزرگى با بزرگوارى فرق دارد. کسى که در اداره‏اى داراى مقامى رفیع است مى‏گویند بزرگ است، کسى که از جهت سن بیشتر عمر کرده مى‏گویند بزرگ و بزرگتر است، کسى که داراى ثروت و املاکى است ممکن است مردم او را بزرگ بدانند، ولى مکارم اخلاق به این معنى نیست، مکارم اخلاق به معناى بزرگوارى نفس و طبع بلند است. ممکن است کسى از نظر مقام خیلى پایین باشد ولى داراى بزرگوارى نفس باشد، ممکن است کسى تمکن مالى نداشته باشد اما داراى رفعت نفس باشد. بنابراین مکارم اخلاق یعنى «کرامت نفس»، «بزرگوارى روح» و رفعت مقام معنوى یک انسان که در پرتو آن مى‏تواند گذشتهاى بسیار داشته باشد. آنچه در اخبار ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام درباره‏ى بیان «محاسن اخلاق» و «مکارم اخلاق» آمده، ذکر مصداق است، یعنى مورد بیان مى‏کند، اما من در کتب اخبار برنخورده‏ام که ببینم معیارى براى «محاسن اخلاق» و «مکارم اخلاق» ذکر شده باشد و انسان بتواند با آن معیار تمامى محاسن اخلاق را بشناسد و همگى «مکارم اخلاق» 

    را تشخیص دهد. شاید در تعریف «محاسن اخلاق» بتوان گفت: آن قسم خلق و خویى که در شرع مقدس، ممدوح شناخته شده و با غرایز حیوانى و تمایلات نفسانى هماهنگ است، یا لااقل با آنها تضادى ندارد «حسن خلق» است، و در تعریف مکارم اخلاق گفته شود: آن قسم خلقیات عالى و رفیعى که اگر کسى بخواهد انجام دهد یا باید با هواى نفس خود و کشش غرایز حیوانى خویش بجنگد و در جهت مخالف آنها قدم بردارد، یا لااقل باید نداى آنها را نادیده انگارد، نسبت به آن بى‏اعتنا باشد، و از پى صفت انسانى و کمال معنوى خود برود، تا به درجاتى از مکارم اخلاق ارتقا یابد. صفاتى را که امام (ع) درباره‏ى محاسن اخلاق بیان نموده با غرایز حیوانى و تمایلات نفسانى هماهنگ است. آدمى به کشش حب ذات میل دارد که محبوب مردم باشد و با علاقه‏مندى با وى برخورد نمایند. اگر به نرمى و گرمى با آنان مواجه گردد، مودب و پاک سخن بگوید، و با قیافه‏ى گشاده و چهره‏ى متبسم با آنان برخورد کند موجب عز و محبوبیتش مى‏گردد و هر انسانى روى حب ذات به عز و محبوبیت علاقه دارد و نمى‏خواهد مورد تنفر و انزجار دگران باشد. خلاصه اینکه این سه صفت که در حدیث آمده و دیگر صفاتى که از محاسن اخلاق است بر وفق تمایل طبیعى و خواهش نفسانى انسان است. 

    اما «مکارم اخلاق» در نقطه‏ى مقابل غرایز و هواى نفس قرار دارد و آدمى به طور طبیعى مایل نیست آنطور عمل کند بلکه مى‏خواهد در جهت مخالف مکارم اخلاق قدم بردارد. مثلا اگر کسى در خیابان با شدت به شما تنه زد و عمدا مورد اهانت و تحقیرتان قرار داد غریزه‏ى انتقامجویى مى‏گوید: باید عمل او را تلافى کرد و اهانت او را با اهانت پاسخ داد، اما امام صادق (ع) در مقام بیان کرامت 

    خلق مى‏فرماید: 

    و اعف عمن ظلمک. 

    بزرگوار باش، انسان و با فضیلت باش، از لغزش او بگذر و عمل نارواى او را مورد عفو و اغماض خود قرار ده، و این عمل بر خلاف طبیعت آدمى و تمایل نفسانى است. اگر روزى به مبلغى نیازمند شدى که اگر آن مبلغ به تو نرسد آبرویت در خطر است، نزد یکى از دوستانت مى‏روى و مى‏گویى: من الان به دو هزار تومان پول نقد نیاز دارم، اگر دارى به من قرض بده، یک ماه دیگر به تو باز مى‏دهم. او دسته چک خود را درمى‏آورد و نگاه مى‏کند ولى به تقاضاى تو اعتنا نمى‏نماید، مى‏گوید: چند برابر آنچه تو مى‏خواهى موجودى دارم اما نمى‏دهم و ترا مایوس مى‏کند و تو ناچار از راهى دگر آن مبلغ را تهیه مى‏کنى و آبروى خود را محفوظ مى‏دارى. یک سال نمى‏گذرد که همان شخص به مبلغى نیاز پیدا مى‏کند و نزد شما مى‏آید، از شما تقاضاى کمک مى‏کند و شما دارید. اگر بخواهى همانند او دسته چکت را درآورى و بگویى: چندین برابر دارم اما نمى‏دهم، شما پیروى از روش مکارم اخلاق و سجایاى انسانى نکرده‏اى. امام (ع) در بیان وظیفه‏ى شما در چنین موقع مى‏فرماید: 

    و اعط من حرمک. 

    شما به آن آدمى که ترا محروم کرد عطا کن، یعنى با کمال گشاده‏رویى و با میل تمام، مبلغ درخواستى او را به او قرض بده و نداى انتقامجویى حیوانى را در باطن سرکوب کن و او را مقضى‏المرام از پى حل مشکلش روانه نما. 

    اگر روزى در رهگذر با شخص بى‏تربیتى برخورد نمودى و او به شما فحش داد و با سرعت از کنار شما گذشت مبادا فکر 

    انتقامجویى در سر بپرورى و بخواهى در اولین فرصت، دشنام او را با دشنام دادن تلافى نمایى که این کار برخلاف مکارم اخلاق و شرافت نفس است، بلکه باید مراقبت کنى تا عمل بد او را با عمل خوب خود پاسخ گویى و به فرموده‏ى امام صادق (ع): 

    و سلم على من سبک. 

    در اولین بار که با او برخورد مى‏کنى سلامش کن و کار زشت او را با کار زیباى خود پاسخ ده و او با مشاهده‏ى عمل انسانى و کرامت نفس شما از کار زشت خود سرافکنده و خجلت‏زده خواهد شد. 

     



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 12:29 عصر سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق(22 )

    اسلام علاوه بر آنکه مواسات و تعاون را به پیروان خود درس داده، از ایثار که مرحله‏ى بالاترى از تعاون است نیز سخن گفته و آنان را به ایثار تشویق نموده است که به منظور جلب خشنودى ذات اقدس  الهى در مواقعى که بتوانند دگران را بر خویشتن مقدم دارند و چیزى که مورد احتیاج خود آنان است به مسلمانى که نیازمندتر است اعطا نمایند. 

    عن على علیه‏السلام قال: عند الایثار على النفس یتبین جواهر الکرماء.  على (ع) فرموده است: در زمینه‏ى ایثار بر نفس گوهر طبع و رفعت روح افراد کریم‏النفس آشکار مى‏گردد. 

    احسان به مردم و اقناع تمایل دگردوستى منحصر به خدمات مالى نیست بلکه هر قسم خدمتى به دگران نشانه‏ى انسانیت و حاکى از فضیلت است. ناتوانى را دست گرفتن، یتیمى را نوازش نمودن، راه گم کرده‏اى را هدایت کردن، نابینایى را از خیابان عبور دادن، و دیگر خدماتى از این قبیل مورد ترغیب و تشویق اولیاى گرامى اسلام است. 

    قال رجل للنبى صلى الله علیه و آله: احب ان اکون خیر الناس.  فقال: خیر الناس من ینفع الناس، فکن نافعا لهم. 

    مردى به رسول گرامى عرض کرد: دوست دارم که بهترین مردم باشم. حضرت فرمود: بهترین مردم کسى است که نفعش بیشتر عاید مردم گردد، پس تو در راه نفع رساندن به مردم کوشا و جدى باش تا از بهترین مردم باشى. 

    یکى از خدمات ارزنده و پرارج نسبت به مردم دفاع از عرض و شرف آنان است و بدبختانه در محیط ما به این امر مهم کمتر توجه مى‏شود. 

    نال رجل من عرض رجل عند النبى صلى الله علیه و آله. فرد رجل من القوم علیه، فقال رسول الله صلى الله علیه و آله: من رد عن عرض اخیه کان له حجابا من النار. 

    مردى در حضور رسول گرامى نسبت به کسى سخن ناروا گفت و به عرض او تجاوز نمود . شخصى که در مجلس حاضر بود گفته‏ى او را رد کرد و از مرد مورد تجاوز دفاع نمود. رسول اکرم فرمود: کسى که از عرض برادر خود دفاع نماید همان دفاع براى او در مقابل آتش حجابى مى‏شود و او را از خطر مصون و محفوظ مى‏دارد. 

    امام سجاد (ع) در پیشگاه الهى دعا مى‏کند:  و اجر للناس على یدى الخیر.  بار الها! به دست من براى مردم خیر و خوبى جارى کن. 

    با توجه به اینکه خیر رساندن به مردم داراى معناى وسیع و گسترده‏اى است و افراد خیر مى‏توانند به اشکال مختلف و صور گوناگون به آنان نفع و خیر برسانند، امام (ع) از خدا مى‏خواهد که او را در طول ایام زندگى به انواع خوبیها و خیرات نسبت به انسانها موفق و موید بدارد. 

    ناگفته نماند که نه تنها احسان و نیکى به مردم باعث جلب رحمت باریتعالى است ، بلکه احسان به حیوان نیز مى‏تواند آدمى را مشمول رحمت خداوند بنماید و بر اثر آن گناهانش مورد عفو قرار گیرد و در اینجا به طور نمونه یک مورد که در حدیث آمده است به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد:  عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اطلعت لیله اسرى على الجنه 

    فرایت امراه زانیه، فسالت عنها. فقیل انها مرت بکلب یلهث من العطش. فارسلت ازارها فى بئر فعصرته فى حلقه حتى روى. فغفر الله لها. 

    رسول گرامى فرمود: در شب معراج به بهشت اشراف یافتم. در آنجا زن زانیه‏اى را دیدم، پرسیدم این آلوده دامن چه عملى کرده است که بهشتى شده؟ پاسخ دادند: او بر سگى گذر کرده است که زبانش بر اثر شدت عطش از دهانش درآمده و پیوسته نفس مى‏زد. آن زن روپوش بلند سرتاسرى خود را از برگرفت و در چاهى که در آن نزدیک بود آویخت، روپوش به آب رسید، مقدارى از آب را به خود گرفت، پارچه را بالا کشید، نقطه‏ى پر آب را در گلوى سگ تشنه فشرد و حیوان را سیراب نمود. خداوند بر اثر این خدمت، گناهان زن را بخشید و او را بهشتى نمود. 

    شاید حدیث دیگرى نظیر روایت آن زن در اخبار آمده باشد که سعدى آن را دیده و به نظم آورده است: 

    یکى در بیابان سگى تشنه یافت    برون از رمق در حیاتش نیافت 

    کله دلو کرد آن پسندیده کیش  چو حبل اندر آن بست دستار خویش 

    به خدمت میان بست و باز و گشاد  سگ ناتوان را دمى آب داد 

    خبر داد پیغمبر از حال مرد   که داور گناهان از او عفو کرد 

    الا گر جفا کارى اندیشه کن   وفا پیش گیر و کرم پیشه کن 

    کسى با سگى نیکویى گم نکرد  کجا گم شود خیر با نیکمرد 

    کرم کن چنان کت برآید ز دست   جهانبان در خیر بر کس نبست 

    امام (ع) در جمله‏ى دوم دعا که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز  است به پیشگاه خدا عرض مى‏کند:  و لا تمحقه بالمن.  بار الها! خوبى و خیرى را که با دست من به جریان مى‏اندازى با منت گذاردن، محو و نابود منما. 

    از این جمله استفاده مى‏شود که افراد خیر و نیکوکار اگر کار خوب خود را به منت آلوده کنند عمل خیرشان باطل و بى‏اثر مى‏شود و خداوند آن را محو و نابود مى‏کند، و این مطلب در قرآن شریف آمده است:  یا ایها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذى.  اى مردم باایمان! صدقات خود را با منت گذاردن و اذیت کردن باطل ننمایید. 

    براى آنکه روشن شود چرا منت گذاردن صدقات را باطل مى‏کند لازم است در این باره توضیح مختصرى داده شود. اسلام، دین تعاون و مواسات است و از افراد متمکن خواسته که قسمتى از اموال خود را به عنوان واجب یا مستحب به گروه کم‏بضاعت و تهیدست بدهند. ولى این کار باید به قصد قربت و با رعایت احترام کامل به تهیدستان انجام پذیرد و آنان مورد تحقیر و اهانت واقع نشوند. آیین مقدس اسلام عز و شرافت مسلمانان را بسیار محترم شمرده و پر ارج دانسته است و هیچکس حق ندارد کرامت نفس و بزرگوارى خود را با پول معامله کند و بر همین اساس است که تملق‏گویى و چاپلوسى ممنوع گردیده است. کسى که به فرد بى‏بضاعتى کمک مى‏کند و خدمت خود را ماده‏ى منت نسبت به او قرار مى‏دهد با این عمل به عز و  شرف او ضربه مى‏زند و به حیثیت انسانى وى آسیب مى‏رساند و خداوند چنین صدقه‏اى را هرگز نمى‏پذیرد و منت گذاردن موجب ابطال عمل خیر آن مرد خیر مى‏شود. تا جایى اسلام به این مهم عنایت دارد که فرموده است:  قول معروف و مغفره خیر من صدقه یتبعها اذى. 

    به گرمى با فقیر سخن گفتن و از او عذر خواستن از اینکه نمى‏تواند به وى خدمتى نماید بهتر از صدقه‏اى است که آمیخته به منت‏گذارى و آزار او باشد. 

    براى آنکه شنوندگان محترم هر چه بهتر و بیشتر به اهمیت این موضوع واقف گردند و خدمات مالى خود را با منت گذارى، باطل و تباه ننمایند در اینجا قسمتى از روایات اولیاى گرامى اسلام که در کتب اخبار آمده است ذکر مى‏شود:  عن النبى صلى الله علیه و آله: من اسدى الى مومن معروفا ثم آذاه بالکلام او من علیه فقد ابطل صدقته. 

    کسى که به مومنى چیزى عطا کند و به وى صدقه‏اى بدهد سپس او را با کلام خود آزار نماید یا بر وى منت گذارد با این عمل، صدقه‏ى خود را باطل نموده است. 

    و عنه صلى الله علیه و آله: من اصطنع الى اخیه معروفا فامتن به احبط الله عمله و ثبت وزره و لم یشکر له سعیه. 

    و نیز فرموده است: کسى که به برادر دینى خود خدمتى نماید سپس بر وى منت گذارد خداوند عمل او را محو و نابود مى‏سازد و بار سنگین آن عمل بر دوش وى مى‏ماند و از خدمتى که انجام داده  است بهره‏اى نمى‏برد. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: المن یهدم الصنیعه. 

    امام صادق (ع) فرموده است: منت گذاردن عمل خیر انسان را نابود و فانى مى‏نماید. 

    اگر شخص مسلمانى صدقه بدهد و به کسانى که آن را دریافت نموده‏اند به طور مستقیم منت نگذارد و آزارشان ننماید ولى در غیاب آنان عمل خود را به زبان بیاورد و احسان خویش را به این و آن بگوید و در نتیجه موجب هتک حرمت و تحقیر دریافت کنندگان صدقه گردد، چنین شخصى مشمول آیه‏ى کریمه‏ى ابطال صدقه با من و اذى است، زیرا غیرمستقیم بر فقرا منت گذارده و آنان را آزار داده است، و این مطلب را امام جواد (ع) به شخصى فرمود که در یک روز به ده نفر فقیر عائله‏دار کمک نموده بود بدون آنکه بر آنها منت گذارد یا آنان را آزار دهد، ولى قضیه‏ى احسان و انفاق خود را براى امام جواد نقل نمود. امام به وى فرمود:  قد ابطلت برک باخوانک و صدقاتک، قال: و کیف ذلک یابن رسول الله؟ قال له محمد بن على: اقرء قول الله عز و جل: یا ایها الذین آمنوا: لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذى، قال الرجل: یابن رسول الله ما مننت على القوم الذین تصدقت علیهم و لا آذیتهم، قال له محمد بن على: ان الله عز و جل قال: لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذى و لم یقل لا تبطلوا بالمن على من تتصدقون علیه و الاذى لمن تتصدقون علیه و هو کل اذى. 

    تو با نقل این قضیه بر و نیکى خود به برادرانت را ابطال  نمودى و از میان بردى، عرض کرد: چگونه از میان بردم؟ حضرت پاسخ داد: کلام خدا را بخوان که فرموده است: اى مردم باایمان! صدقات خود را با منت گذاردن و اذیت کردن ابطال منمایید، عرض کرد: یابن رسول الله! به کسانى که کمک نمودم نه بر آنها منت گذاردم و نه آزارشان دادم. حضرت فرمود: خداوند فرموده صدقات خود را با منت گذاردن و اذیت کردن باطل نکنید و نفرموده است که: صدقات خود را با اذیت دادن و منت گذاردن مستقیم بر سر کسى که صدقه را دریافت مى‏نماید باطل نکنید. 

    این آیه، شامل حال تمام اقسام منتها و آزارها مى‏شود، خواه کمک‏کننده، خود مستقیما به گیرنده‏ى صدقه منت گذارد و آزارش دهد، خواه خدمت عملى و احسان خود را به دگران بگوید و این و آن را آگاه سازد و غیرمستقیم دریافت کنندگان را مورد منت یا مورد اذیت قرار دهد. 

    بیان امام جواد (ع) و نکته‏اى را که در آیه تذکر داده است براى افراد خیر و احسان‏کننده درسى آموزنده است و به آنان خاطرنشان مى‏فرماید: شما که براى خدا و به نیت قربت به فقیرى آبرومند کمک مى‏کنید به گونه‏اى باشد که فقط خدا بداند و شما بدانید و فقیر، دگرى از آن آگاه نشود تا آن احسان ذخیره‏ى قیامت شما گردد و اگر به دگران بگویید و آبروى فقیر را ببرید با گفته‏ى خود، احسان خویش را ابطال نموده‏اید و ممکن است بر اثر پرده‏درى و اهانت به فقیر، در قیامت استحقاق کیفر و عذاب داشته باشید. نه تنها منت گذاردن و آزار دادن فقیر در زمینه‏ى صدقات، ممنوع و نارواست، بلکه اگر کیفیت پرداخت صدقات آبرومندانه و مناسب با عز و شرف مسلمان نباشد و موجب تحقیر و توهین وى گردد نیز در  اسلام ممنوع و غیر مجاز است. ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام که در آموختن وظایف دینى، معلم مسلمانان بودند براى آنکه اصحاب و دوستانشان به راه خطا نروند همواره به آنان تذکرات لازم را مى‏دادند و آگاهشان مى‏ساختند تا اگر در مسیر ناصحیح قدم برمى‏دارند بازگردند و به راه درست گرایش یابند. 

    عن اسحق بن عمار قال: قال لى ابوعبدالله علیه‏السلام: یا اسحق! کیف تصنع بزکوه مالک اذا حضرت؟ قلت: یاتونى الى المنزل فاعطیهم. فقال لى ما اراک یا اسحق الا قد ذللت المومنین و ایاک ایاک، ان الله تعالى یقول: من آذى لى ولیا فقد ارصدلى بالمحاربه. 

    اسحق بن عمار مى‏گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: چگونه زکوه مالت را مى‏دهى، گفتم: محصول را به منزل مى‏آورم. اهل استحقاق مى‏آیند و دریافت مى‏کنند امام فرمود: اسحق! تو با این کار، مسلمانان را در معرض ذلت و خوارى قرار مى‏دهى، از این کار پرهیز کن، پرهیز کن، خداوند فرموده است هر کس دوست مرا خوار نماید براى جنگ با من مهیا گردیده است. 

    در پایان بحث امروز لازم است به شنوندگان محترم تذکرى بدهم و آن این است که بحث ما درباره‏ى دعاى «مکارم‏الاخلاق» است. این دعاى شریف حاوى مطالب بسیار رفیع و بلند در شان انسانسازى و پرورش مکارم اخلاق در ضمیر مردم باایمان است، باید شنوندگان محترم حتما در هر قسمتى دقت نمایند و هر مطلبى را که امام سجاد (ع) به صورت دعا از زبان خود در پیشگاه الهى عرض 

    مى‏کند آن را سرمشق خود قرار دهند و بر طبق آن عمل نمایند تا بتوانند از این دعا بهره‏ى علمى و اخلاقى ببرند و متخلق به سجایاى انسانى گردند. مثلا از دو جمله‏ى مورد بحث امروز استفاده شود که تمام افراد به قدرى که قدرت دارند با مال و قلم و قدم خود به مردم خدمت کنند و دیگر آنکه خدمات خود را با منت گذاردن بر سر مردم و به رخ آنان کشیدن نابود و فانى ننمایند و خویشتن را از پاداش خدا در قیامت محروم نسازند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 12:20 عصر سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق(21 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و اجر للناس على یدى الخیر و لا تمحقه بالمن. 

     

    به خواست خداوند این عبارت از دعاى «مکارم‏الاخلاق» موضوع سخنرانى امروز است. امام سجاد (ع) از پیشگاه خدا درخواست مى‏کند. بار الها! خیر و خوبى را به دست من براى مردم جریان ده و آن را با منت گذاردن بر سرشان محو و باطل منما. 

    در این عبارت دو مطلب آمده است: مطلب اول آنکه خیر انسان باید به مردم برسد و مطلب دوم آنکه خیر را با منت گذاردن به آنان نابود نکنیم و از بین نبریم. نکته‏اى که به موقع است قبل از آغاز بحث، تذکر داده شود این است که اگر کسى یک یا چند بار در طول یک ماه صدقه بدهد عمل خیر انجام داده، ولى آن را صدقه‏ى جاریه نمى‏گویند. صدقه‏ى جاریه تاسیس یک اثر خیرى است که نفعش جریان داشته باشد و خیرش پیوسته عاید مردم گردد. کسى که ملک پرقیمتى را وقف کند که از درآمد آن همه روزه صد گرسنه‏ى فقیر را سیر کنند یا درمانگاهى تاسیس نماید که مرضاى بى‏بضاعت در آن 

    مورد معاینه قرار گیرند و به آنان داروى رایگاه داده شود یا قناتى حفر کند که اهالى یک محل، به طور مستمر، از آب آن مشروب گردند و از این قبیل کارها که پیوسته نفعش عاید مردم مى‏شود، در اسلام، صدقه‏ى جاریه خوانده شده است. امام (ع) که از خداوند جریان خیر را براى مردم به دست خود تمنى مى‏کند شاید از این نظر باشد که مى‏خواهد بگوید: بار الها! در طول زندگیم وسایل را به گونه‏اى مهیا فرما که خیر من به طور مستمر عاید مردم شود و هرگز منقطع نگردد. پیش از آنکه درباره‏ى خیر و نیکوکارى نسبت به مردم و ارزش انسانى و اسلامى آن توضیح داده شود، لازم است براى تبیین و تشریح مطلب مقدمه‏اى به عرض شنوندگان محترم برسد. 

    تمایلاتى که در ما وجود دارد دو گروه است: یک گروه، تمایلات حیوانى است و یک گروه تمایلات انسانى. تمایلات حیوانى آن چیزهایى است که مشترک بین ما و حیوانات است، تمایل به غذا، تمایل به آب، تمایل به خواب، تمایل به بازى، تمایل جنسى، تمایل به غضب و انتقامجویى، تمایل تفوق‏طلبى، تمایل در حب اولاد، و امثال اینها. این تمایلات را حیوانات هم دارند و ما هم داریم. وجود این تمایلات، ضرورت زندگى است. یکى از این تمایلات اگر نباشد باید گفت یکى از پایه‏هاى اساسى زندگى نیست. با اینکه این تمایلات براى زندگى ضرورى است اما افتخار بشر نیست. تمایل به غذا ضرورت دارد، اما معیار افتخار نیست، خوابیدن و استراحت براى رفع خستگى ضرورت دارد و فقدان آن منجر به مرگ مى‏شود اما افتخار انسانیت نیست، حب اولاد لازمه‏ى تربیت اولاد است و مادر به مهر و محبت، آن همه مصائب را تحمل مى‏کند اما حب اولاد، افتخار انسان نیست. بنابراین، گروه تمایلات 

    حیوانى در وجود انسان براى امرار زندگى، واجب و لازم و قطعى و ضرورى است، اما معیار بزرگى و بزرگوارى نیست. 

    در کنار تمایلات حیوانى تمایلات عالى انسانى وجود دارد. این تمایلات عالى انسانى به هر نسبتى که پیشروى کند و تحقق زیادترى بیابد انسانیت، بیشتر شکوفا مى‏شود و افتخار براى انسان بیشتر خواهد بود. تمایلات انسانى از قبیل 1. اداى امانت، 2. وفاى به عهد، 3. انصاف، 4. عدالت، 5. احسان، 6. دگردوستى، و امثال این امور که خیلى هم معدود و محدودند. هر کدام از این صفات، یک پایه‏ى اصولى در تعالى بشر است. 

    اکنون روى احسان و روى دگردوستى به اعتبار جمله‏اى از صحیفه‏ى سجادیه که مورد بحث امروز است تکیه مى‏شود. ملاحظه بفرمایید در مسئله‏ى دگردوستى. این صفت در مقابل خوددوستى است. خوددوستى را تمام حیوانات، حتى حشرات، هم دارند، مثلا مگس، پشه، این دو حشره‏ى ناچیز هم خوددوستى دارند، در تابستان به صورت شما نشسته، همین که دستتان نزدیک آمد احساس خطر مى‏کند و فورا فرار مى‏نماید، چرا؟ زیرا به خودش و زندگیش علاقه دارد. یک بچه‏ماهى کوچک در آب تا دستتان به حوض دراز مى‏شود فرار مى‏کند، اینها خوددوستى دارند و این خوددوستى را ما هم داریم و حیوانات هم دارند ولى هیچیک از این تمایلات حیوانى معیار عظمت و بزرگى انسان نیست، معیار بزرگى و عظمت انسان، دگردوستى است و به هر نسبت که دگردوستى، در یک جامعه تقویت شود و علاقه‏ى به مردم و حفظ لزوم خدمتگزارى به مردم تقویت گردد، دلالت دارد بر اینکه انسانیت رشد بیشترى کرده و بشر قدمهاى بلندترى به سوى تعالى و تکامل برداشته است. امام موسى بن جعفر علیهماالسلام 

    فرموده است: 

    ان اهل الارض لمرحومون ما تحابوا و ادوا الامانه و عملوا الحق. 

    مردم روى زمین تا وقتى که یکدگر را دوست بدارند، اداى امانت کنند و بر طریق حق قدم بردارند و عمل نمایند مورد ترحم و تفضل ذات اقدس الهى هستند. 

    ملاحظه مى‏کنید که در این حدیث، حضرت موسى بن جعفر از اهل کره‏ى زمین، صرف‏نظر از عقاید مذهبى و روشهاى دینى سخن مى‏گوید، یعنى اگر این سه مطلب، که شان انسانیت است، یکى دگردوستى، آن دگر اداى امانت، و سوم قدم برداشتن به راه حق و درستى، این سه صفت که در جامعه‏ى بشرى موجود باشد استحقاق تفضل و عنایت الهى را دارند و همواره مورد رحمت‏اند. همین سخن امام (ع) است که سعدى به صورت نظم آورده: 

    بنى‏آدم اعضاى یک پیکرند 

    که در آفرینش ز یک گوهرند 

    چو عضوى بدرد آورد روزگار 

    دگر عضوها را نماند قرار 

    تو کز محنت دیگران بى‏غمى 

    نشاید که نامت نهند آدمى 

    بشر دوستى آدمى را وامى‏دارد که به بیماران بى‏بضاعت کمک کند، به افتادگان دستگیرى نماید، عناصر گرسنه را سیر کند و افراد یتیم را مورد نوازش قرار دهد و از این قبیل اعمال خیرخواهانه‏ى انسانى. 

    على (ع) موقعى که مالک اشتر را مامور مصر مى‏نماید و حکومت آن کشور پهناور را به وى مى‏سپارد دستورهاى لازم را ضمن عهدنامه‏ى مبسوطى که مرقوم فرموده، به وى مى‏دهد و در اوایل نامه از 

    بشردوستى و محبت سخن مى‏گوید و توصیه مى‏کند که این سجیه‏ى انسانى را درباره‏ى تمامى مردم از مسلمان و غیرمسلمان رعایت بنماید. 

    و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان: اما اخ لک فى الدین، او نظیر لک فى الخلق. 

    مالک! دلت را مهیا کن تا با رحمت و محبت و یا لطف و مهربانى با مردم برخورد نمایى. مبادا همچون درنده‏اى که خوردن شکار خویش را مغتنم مى‏شمارد با آنان مواجه گردى چه آنکه مردم مصر دو گروه‏اند: یا از نظر دینى برادر تو هستند، یا از جهت آفرینش و خلقت همانند تو، و در هر دو صورت، انسان‏اند و باید با روش انسانى با آنان معامله نمایى. 

    در روایت دیگر، مامور دیگرى را مخاطب ساخته و فرموده است: 

    عامل سائر الناس بالانصاف و عامل المومنین بالایثار. 

    رفتارت با همه‏ى مردم براساس انصاف باشد و با برادران دینیت از روش خودگذشتگى و ایثار استفاده کن. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: الخلق عیال الله فاحب الخلق الى الله من نفع عیال الله و ادخل على اهل بیت سرورا. 

    امام صادق (ع) فرموده است: مردم رزق‏خوار خدا هستند و موونه آنان به عهده‏ى اوست. محبوبترین خلق کسى است که به روزى‏خواران خدا نفعى برساند و اهل‏بیتى را خوشحال و مسرور 

     

    نماید. 

    احسان نمودن و نفع رساندن به بندگان خدا لازمه‏ى دگردوستى و انسانیت است و این مهم در اسلام، پسندیده و ممدوح شناخته شده، ولى مهمتر از احسان مالى رفع ظلم و اقامه‏ى عدل و انصاف درباره‏ى آنان است، خواه شخص مورد ستم مسلمان باشد یا غیر مسلمان. رسول گرامى در این باره فرموده است: 

    من سمع رجلا ینادى یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم. 

    کسى که بشنود شخص مظلومى فریاد مى‏زند و مسلمانان را به یارى مى‏طلبد اگر صداى استغاثه‏ى او را بشنود و به یاریش نرود مسلمان نیست. 

    از مواردى که حقوق انسانى باید رعایت شود درباره‏ى همسایگان است و رسول اکرم در این باره چنین فرموده است: 

    الجیران ثلثه: منهم من له ثلثه حقوق: حق الاسلام و حق الجوار و حق القرابه: و منهم من له حقان: حق الاسلام و حق الجوار. و منهم من له حق واحد و الکافر له حق الجوار. 

    همسایگان سه قسم‏اند: قسمى داراى سه حق‏اند: حق اسلام، حق همسایگى، و حق قرابت. قسمى داراى دو حق‏اند: یکى حق اسلام و آن دیگر حق همسایگى. و بعضى داراى یک حق‏اند، و همسایه‏ى کافر از این قسم است و حق همسایگى دارد. 

    تا اینجا روایاتى راجع به عدل و انصاف، نیکى و احسان، و رحمت و محبت درباره‏ى عموم مردم از نظر دگردوستى و انسانیت معروض افتاد. اینک چند حدیث درباره‏ى روابط مسلمانان با هم و 

    خدمت آنان به یکدیگر ذکر مى‏شود. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: انما المومنون فى تراحمهم و تعاطفهم بمنزله الجسد الواحد اذا اشتکى عضو تداعى له سائر الجسد بالحمى و السهر. 

    رسول اکرم فرموده است: مومنین در مقام رحمت و عطوفت نسبت به یکدیگر به منزله‏ى یک جسدند، وقتى یک عضو از جسد بیمار شود سایر اعضاى آن همانند او تبدارى و شب‏بیدارى دارند و در غم و مصیبت او شریکند. 

    معلى بن خنیس که از اصحاب امام صادق (ع) است از آن حضرت سوال کرد که حق مسلمان بر مسلمان چیست. حضرت فرمود: من بر تو خائفم، مى‏ترسم حقوق را بدانى و عمل ننمایى. معلى اظهار امید کرد که به قوه‏ى الهى عمل نمایم. آنگاه امام حقوقى را شمرد که بعضى از آنها در اینجا ذکر مى‏شود: 

    قال: ایسر حق منها ان تحب له ما تحب لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک و ان تجتنب سخطه و تتبع مرضاته و تطیع امره و ان تعینه بنفسک و مالک و لسانک و یدک و رجلک و ان تکون عینه و دلیله و مرآته و ان لا تشبع و یجوع و لا تروى و یظما و لا تلبس و یعرى. 

    امام (ع) فرمود: آسانترین حق مسلمان این است که آن را که براى خود دوست مى‏دارى براى او دوست دارى و آن را که خود میل ندارى براى او بى‏میل باشى و اینکه او را خشمگین نکنى، رضایش را جلب نمایى، و دستورش را به کار بندى، و اینکه او را با نفست، با مالت، به زبانت، و با دست و پایت یارى نمایى، و اینکه تو به منزله‏ى 

    چشم او، راهنماى او، و آیینه‏ى او باشى، چنین نباشد که تو سیر باشى و او گرسنه، تو سیراب باشى و او تشنه، و تو پوشیده باشى و او برهنه. 

    خلاصه اینکه مواسات مسلمانان با یکدیگر و دگردوستى آنان نسبت به هم آنقدر در اسلام مهم است که در بعضى از روایات رسول گرامى آمده است که: مسلمان متمکن اگر نسبت به همسایه‏ى خود که تهیدست و فقیر است بى‏تفاوت باشد از اسلام واقعى برخوردار نیست و در اینجا به بعضى از آن روایات اشاره مى‏شود: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ما آمن بى من بات شبعانا و جاره جائع. 

    آن کسى که خودش شب سیر بخوابد و همسایه‏ى او گرسنه باشد به من ایمان نیاورده است. 

    و عنه صلى الله علیه و آله: ما آمن بى من بات کاسیا و جاره عار. 

    و نیز فرموده است: آن کس که خودش با لباس باشد و شب را پوشیده بگذراند و همسایه‏ى او برهنه باشد به من ایمان نیاورده است. 

    و عنه صلى الله علیه و آله: لیس من المومنین الذى یشبع و جاره جائع الى جنبه. 

    رسول اکرم مى‏فرمود: آن انسان مسلمانى که خودش سیر و همسایه‏اش در کنار او گرسنه باشد از گروه مومنین و پیروان واقعى قرآن شریف نیست. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   31   32   33   34   35   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    43
    :: بازدید دیروز ::
    95
    :: کل بازدیدها ::
    188135

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::