تنزیل نور
ساعت 5:52 عصر سه شنبه 87/11/29
عن على علیهالسلام قال: شر اخوانک من احوجک الى مداراه و الجاک الى اعتذار. على (ع) فرموده: بدترین برادرانت کسى است که معاشرت با او زیادتر به مدارا نمودن نیازمندت مىکند و به عذرخواهى بیشتر وادارت مىسازد.
دوستى که از خود راضى و زودرنج است و هر چه مىگوید انتظار دارد که دگران بىچون و چرا گفتهاش را قبول کنند و اگر نپذیرند آزردهخاطر و رنجیده مىشود، دوستى که در تمام امور خردهگیر است و اگر سخنى گفته شود که در نظرش ایهام داشته باشد ناراحت مىگردد و دوستیش تیره و تار مىشود، دوستى که اسیر بدگمانى است و نسبت به دگران سوءظن مىبرد و اگر در مجلسى دو رفیق به هم لبخند بزنند و آهسته با یکدیگر سخنى بگویند او گمان بد مىبرد و تصور مىکند که وى را به باد مسخره و استهزا گرفتهاند، این قبیل دوستان براى کسانى که نمىتوانند قطع رابطه کنند مصیبتى بسیار سنگین و جانکاه است. باید همواره با آنان مدارا نمایند و اگر در موقعى غفلت نمودند عذرخواهى کنند و آن نقطهى تاریک را از صفحهى خاطرشان بزدایند. در روایتى که ذکر شد على (ع) این قبیل دوستان بىارزش و مزاحم را بدترین دوست خوانده و در روایت دیگر از آنان سلب برادرى نموده است: عن على علیهالسلام: لیس لک باخ من احتجت الى مداراته. على (ع) فرموده: آن کس که براى حفظ برادریش به مدارا نیاز داشته باشى براى تو برادر نیست.
تقیه در حکومت جور و محیط اختناق، نوعى مدارا نمودن است، مداراى به معناى حلم و سکوت، مداراى به معناى تغافل و خوددارى از معارضه. در محیط تقیه، مدارا نمودن از مداراى با دوستان از خودراضى و پر توقع سختتر و به مراتب زیانبارتر است، زیرا مدارا ننمودن با این قبیل دوستان ممکن است باعث قطع رشتهى دوستى و منجر به جدایى آمیخته به کدورت و احیانا مایهى دشمنى و عداوت فردى گردد، اما در مورد تقیه ممکن است مایهى بدبینى و خشم حاکم جبار گردد و بر اثر آن خونها ریخته شود، اموال و اعراض بر باد رود، و افراد شریف گرفتار زندان و شکنجه گردند. بنابراین در محیط تقیه مدارا نمودن امرى است ضرورى و لازم. از این رو ائمهى معصومین علیهمالسلام این موضوع را به دوستان خود اکیدا توصیه نمودهاند و خاطرنشان ساختهاند که اگر کسى برخلاف عمل کند و سخنان اهلبیت را در محیط خطر افشا نماید در روایات، این عمل به قتل عمد امام تعبیر شده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: من اذاع علینا شیئا من امرنا فهو کمن قتلنا عمدا و لم یقتلنا خطاء. امام صادق (ع) فرموده: کسى که چیزى از امر ما را بین مخالفین شایع نماید همانند این است که ما را عمدا به قتل برساند نه آنکه به خطا ما را کشته باشد. امام (ع) و دوستان واقعیش در سختترین فشار و شدیدترین مضیقه قرار داشتند و رعایت تقیه در آن شرایط ایجاب مىکرد سخنى که از آن استشمام مخالفت و برداشت مقاومت مىشود به زبان نیاورند و در تمام حرکات و برخوردها با یکدیگر حداکثر مدارا و احتیاط را رعایت نمایند. از این رو امام دست تمنى به پیشگاه الهى برداشته و حل مشکلات را از ذات اقدس او مىخواهد. به نظر مىرسد سه جمله از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است ناظر به وضع دردناک و طاقت فرساى موجود باشد و امام براى حل آن مضیقه سه درخواست از باریتعالى نموده که اگر مقبول افتد و مستجاب شود موانع برطرف مىگردد و زندگى قابل تحمل خواهد بود. در جملهى اول دعا عرض مىکند: و من حب المدارین تصحیح المقه. بار الها! دوستى کسانى را که با مدارا برخورد مىکنند به محبت واقعى تبدیل نما. شیعیان واقعى و دوستان حقیقى علاقه داشتند که آزادانه حضور امام شرفیاب شوند و دین خدا را آنطور که هست بیاموزند و بر معرفت خویش بیفزایند، آرزو داشتند که امام را گاهى به منزل خود دعوت نمایند و از محضر مبارکش بیش از پیش بهرهمند گردند. ولى در شرایط فعلى که غرق تقیه و مدارا هستند نمىتوانستند چنین عملى را انجام دهند. اگر گاهى در رهگذر با امام برخورد مىنمودند ممکن نبود مانند دو دوست صمیمى با گرمى به هم دست بدهند، مصافحه نمایند، و با یکدیگر سخن بگویند بلکه در کمال مدارا و احتیاط سلامى زیر لب مىگفتند و چهرهى ناشناخت به خود مىگرفتند تا مبادا مامورین مراقب روابط امام و او را گزارش دهند و گرفتارى و زحمت به بار آید. امام عرض مىکند: بار الها! این مداراى تلخ و رنجآور را که ناشى از تقیه و معلول اختناق شدید است برطرف بنما و به دوستى واقعى که منزه از تقیه و مداراى بدو ناگوار باشد تبدیل فرما.
در جملهى اول، حضرت سجاد (ع) از مداراکنندگان که دوستان واقعى اهلبیتاند سخن مىگوید. اینان طبق دستورى که از امام دریافت نمودهاند موظفاند تقیه کنند و برخوردشان با حضرت على بن الحسین علیهماالسلام با مدارا و احتیاط باشد تا موجبات گرفتارى خودشان و زحمت براى امام فراهم نیاید.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعا که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است دربارهى افراد از خداوند درخواست مىکند: و من رد الملابسین کرم العشره. بار الها! آمیزشهاى وهنآور را به معاشرتهاى کریمانه مبدل نما.
در حکومتهاى استبدادى همیشه بین مردم و عمال دولت افرادى پست و فرومایه وجود داشتهاند که به پیروى از حکومت جبار یا براى خشنودى حاکم مستبد و جلب توجه او مرتکب گناهان و ناروایىهایى مىشدند و در مواقعى اشخاص آزاده و طرفداران عدل و دادگرى را اذیت مىکردند و مورد تحقیر و اهانت قرار مىدادند تا خود را طرفدار حکومت نشان بدهند یا عملشان به گوش فرمانرواى مستبد برسد، شاید مورد تشویق قرار گیرند، و این کار در زمان حکومت بنىامیه و بنىعباس نسبت به ائمهى معصومین علیهمالسلام و اصحاب عالیقدرشان مکررا به وقوع پیوسته، ولى امامان بزرگوار به اصحاب خود تاکید مىنمودند که واکنشى نشان ندهند و مرتکب عمل حادى نشوند و در اینجا به طور نمونه سه مورد ذکر مىشود، اول: حماد بن عثمان قال: بینا موسى بن عیسى فى داره التى فى المسعى مشرف على المسعى اذ رآى اباالحسن موسى علیهالسلام مقبلا من المروه على بغله فامر ابن هیاج رجلا من همدان ان یتعلق بلجامه و یدعى البغله فاتى فتعلق باللجام و ادعى البغله فثنى ابوالحسن رجله عن البغله فنزل عن البغله و قال لغلمانه: خذوا سرجها و ادفعوها الیه. قال: و السرج ایضا؟ قال ابوالحسن علیهالسلام: کذبت، عندنا البینه بانه سرج محمد بن على علیهالسلام و اما البغله فانا اشتریناها منذ قریب و انت اعلم و ما قلت. حماد بن عثمان مىگوید: در موقعى که موسى بن عیسى در منزلش که مشرف به مسعى بود دید حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام سوار قاطرى است و از مروه مىآمد. در این موقع ابن هیاج به مردى از قبیلهى همدان که در آنجا بود دستور داد برود لجام قاطر را بگیرد و بگوید: این قاطر متعلق به من است، آمد و لجام را گرفت و گفت: من مالک این قاطر هستم. امام (ع) پاى خود را از رکاب خارج نمود و پیاده شد و به کسانى که همراهش بودند فرمود: زین قاطر را بردارید و قاطر را به او بدهید. مرد گفت: آن هم متعلق به من است. حضرت فرمود: ما شاهد داریم که این زین ملک حضرت باقر (ع) بوده است و اما قاطر را به تازگى خریدارى کردهایم، تو مىدانى و آن را که مىگویى. امام صادق (ع) در حیره بود، اراده فرمود به نقطهاى معروف به صالحى که در ده فرسخى بغداد بود برود. دو نفر از اصحاب و دوستانش به نامهاى مرازم و مصادف در معیت حضرت بودند. اول شب به صالحى رسیدند. مردى که در مدخل بلد مامور دولت در گرفتن عوارض و عشریهى بار بود مانع ورود آن حضرت گردید و گفت : اجازه نمىدهم وارد شوى. امام در آنجا توقف فرمود و چندین بار در فواصلى از مامور درخواست موافقت نمود و او همچنان مانع بود. مرازم و مصادف از این مزاحمت نابجا سخت ناراحت شدند. مصادف به حضرت عرض کرد: اجازه بدهید او را به قتل برسانیم و جنازهاش را در شط بیفکنیم. حضرت به شدت با این عمل مخالفت فرمود و ممانعت مامور بلد همچنان ادامه داشت تا بیشتر وقت شب سپرى گردید. آنگاه با ورود امام موافقت نمود. حضرت وارد محل شد. فقال: یا مرازم! هذا خیر ام الذى قلتماه؟ قلت هذا، جعلت فداک. فقال: ان الرجل یخرج من الذل الصغیر فیدخله ذلک فى ذل الکبیر. فرمود: مرازم! این عمل بهتر بود یا آن را که شما دو نفر گفته بودید؟ عرض کرد: این عمل. فرمود: مرد کارى مىکند تا از ذلت کوچک رهایى یابد و همان عمل او را گرفتار ذلت بزرگتر مىگرداند. عن عمرو بن على علیهالسلام قال: کان هشام بن اسمعیل یسیئى جوارى فلقى منه على بن الحسین علیهماالسلام اذى شدیدا. فلما عزل امر به الولید ان یوقف للناس. قال: فمر به على بن الحسین علیهماالسلام و قد اوقف عند آل مروان. قال: فسلم علیه. قال: و کان على بن الحسین علیهماالسلام قد تقدم الى خاصته ان لا یعرض له احد. یکى از فرزندان امام سجاد (ع) مىگوید: هشام بن اسمعیل فرماندار مدینه با من بدرفتارى مىکرد و پدرم على بن الحسین علیهماالسلام از وى اذیت و آزار بسیار دید. موقعى که از حکومت عزل شد ولید بن عبدالملک، خلیفهى وقت، دستور داد براى تحقیر وى او را در مرئى و منظر مردم متوقف نمایند. امام سجاد (ع) روزى بر وى گذر کرد. موقعى که او را بر در منزل مروان نگاهدارى مىکردند به حضرت سلام نمود. امام (ع) به کسانى که در معیت آن حضرت بودند و از خواصش به شمار مىآمدند رو کرد و فرمود: احدى متعرض او نشود.
از این سه قطعهى تاریخى روشن شد که ائمهى معصومین علیهمالسلام در زمان خلفاى بنىامیه و بنىعباس با چه مشکلاتى مواجه بودند و چگونه افراد پست از مردم عادى و مامورین دولت فرزندان پیمبر گرامى را اسائهى ادب مىنمودند و برخوردهاى موهن و تحقیرآمیز با آنان داشتند. امامان مصلحتاندیش و عطوف از تعرض دوستانشان نسبت به آنان مانع مىشدند و جلوگیرى مىکردند. در جملهى سوم دربارهى مستبدین ستمکار که منشا بدبختى و مصیبت مسلمیناند در پیشگاه خداوند عرض مىکند: و من مراره خوف الظالمین حلاوه الامنه. بار الها! تلخى ترس از ستمکاران را به شیرینى امنیت تبدیل فرما. در اسلام، وجود حکومت براى مردم یک امر ضرورى و اجتناب ناپذیر است و على (ع) در این باره فرموده: و انه لابد للناس من امیر بر او فاجر.
مردم باید، به ناچار، امیر و فرمانروایى داشته باشند، خوب و نیکوکار باشد یا بد و گناهکار. در جامعهى اسلامى نباید مردم از حکومت خائف باشند، بلکه ترس مردم باید از گناه و اعمال خلاف قانون خودشان باشد. على (ع) در ضمن حدیثى فرموده است: الا لا یرجون احد الا ربه و لا یخافن الا ذنبه. هیچکس به احدى امیدوار نباشد مگر به ذات اقدس الهى و از هیچ چیز و هیچ کس نترسد جز از گناه و اعمال خلاف قانون خودش. ترس مردم از خداوند ترس از مقام خداوند است. مقام خداوند، اقامهى عدل و احقاق حق است، مقام خداوند حمایت از مظلوم و مجازات ظالم است. قرآن شریف مىفرماید: و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى. کسى که از مقام خدا بترسد و نفس خود را از اطاعت هوى نهى نماید جایگاه او بهشت رحمت خواهد بود. در حکومت اسلام، مردم نباید از شخص حاکم خائف باشند، بلکه خوفشان باید از مقام حاکم، یعنى گناه خودشان باشد، بنابراین کسى که از گناه منزه است از حاکم نمىترسد و از وى خوفى ندارد. اگر در محیطى مردم بىگناه از شر حاکم خائف باشند دلیل بر بدى و ستمکارى آن حاکم است. عن على علیهالسلام قال: شر الولاه من یخافه البرىء. بدترین والیان و زمامداران کسانى هستند که شخص منزه و بىگناه از شر آنان خائف و ترساناند. در حکومت فرمانرواى دادگر، علاوه بر آنکه مردم از امنیت جان و مال و عرض برخوردارند از خوف و هراس نیز در امان خواهند بود، یعنى مىدانند که تا مرتکب گناهى نشدهاند حکومت متعرض آنان نمىشود و ایجاد زحمتى نمىنماید.
جملهى سوم این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق»، که قسمت آخر موضوع سخنرانى امروز است، به همین مطلب نظر دارد. امام (ع) در ابتداى جمله از تلخى طبع و نگرانى ضمیر که ناشى از ظلم ظالم است نام مىبرد و در پایان جمله از شیرینى آرامش ضمیر و امنیت خاطر سخن مىگوید و از پیشگاه خدا درخواست مىکند که تلخى خوف را به شیرینى ایمنى مبدل نماید. رفتار ظالمانهى فرمانرواى ستمگر به اندیشه و افکار جامعه شکل مىدهد و مىتوان گفت مردم به طور ناآگاه همانند او ساخته مىشوند. امیرالمومنین (ع) در این باره فرموده است: الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم. مشابهت مردم با امرا و فرمانروایانشان بیش از شباهتى است که به پدران خود دارند، اینان همانند حکومت، زور مىگویند، خیانت مىنمایند، به تجاوز و تعدى دست مىزنند، و در پارهاى از مواقع در شعاع محدود زندگى خویشتن بیش از حاکم ظالم تند مىروند. اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبى برآورند غلامان او درخت از بیخ در حکومت فرمانرواى ظالم، انحراف اخلاقى زیاد مىشود، مردم از ترس جان خود یا براى جلب رضاى فرمانروا تملق مىگویند، به دروغ وى را مدح و ثنا مىنمایند، از خوف احترام مىکنند، و در مقابلش سر تعظیم فرود مىآورند. در روایات اسلامى اعلام شده است که این قبیل حکام ظالم در روز قیامت مشمول عذاب شدید الهى خواهند بود. عن النبى صلى الله علیه و آله: ویل لمن تزکیه الناس مخافه شره، ویل لمن اطیع مخافه جوره، ویل لمن اکرم مخافه شره.
رسول اکرم فرموده است: واى بر حال کسانى که مردم آنان را از ترس شرشان به پاکى و نیکى یاد مىکنند، واى بر حال کسانى که مردم از خوف ظلم و ستمشان آنان را اطاعت مىنمایند، واى بر حال کسانى که مردم از ترس بدکارى و شرشان مورد تکریم و احترام قرار مىگیرند.
وجود حاکم خیرخواه و دادگر از نظر شان انسانى و زندگى آدمیان آنقدر ارزش و اهمیت دارد که طبق حدیث رسول اکرم صلى الله علیه و آله اگر این شرط و دو شرط دیگر که در کنار آن ذکر شده در جامعهى بشرى تحقق یابد، براى آن مردم بر روى زمین بودن بهتر از شکم خاک است، و گرنه درون خاک براى آنان از روى زمین بهتر و شایستهتر است.
عن النبى صلى الله علیه و آله: اذا کان امراوکم خیارکم و اغنیاوکم سمحاوکم و امرکم شورى بینکم فظهر الارض خیر لکم من بطنها.
وقتى زمامداران و فرمانروایانتان نیکان شما باشند، و متمکنین و ثروتمندانتان اسخیاء شما باشند، و امور جامعهى شما با مشورت و تبادل افکارتان تنظیم گردد، در این موقع واجد زندگى انسانى هستید و روى زمین براى شما بهتر از دل خاک است، و اگر جامعهى شما از این سه مزیت محروم باشد شکم خاک براى شما از روى زمین بهتر است.
به عبارت کوتاهتر، پیمبر اسلام مىخواهد بفرماید: اگر جامعهى مسلمین از عدل فرمانروایى و تعادل اقتصادى و توازن فکرى برخوردار بودند شایستهى زندگى هستند و اگر فاقد این برتریها بودند، حیات انسانى ندارند و براى آنان زیر زمین بهتر از روى زمین است.
امام سجاد علیهالسلام در آن اختناق شدید و شرایط طاقت فرسا نمىتواند اوضاع و احوال سیاسى روز را با صراحت شرح دهد و مردم را از عمق وقایع آگاه سازد، نمىتواند بگوید بر خودش و بر شیعیان باایمان و علاقهمندش چه مىگذرد و چگونه روز را به شب و شب را به روز مىآورند، نمىتواند بگوید بعضى از عمال خودفروختهى دولت چگونه براى امام و براى اصحابش ایجاد زحمت مىکنند و به وسیلهى جاسوسان، زندگى را بر آنان تا چه حد تلخ و ناگوار ساختهاند، نمىتواند بیان کند که بعضى از افراد فرومایه و پست براى اینکه خود را طرفدار دولت نشان بدهند و از این راه به هیئت حاکمه نزدیک شوند چگونه با امام معصوم و شیعیان پاکدل با اسائهى ادب برخورد مىکنند و آنان را مورد توهین و تحقیر قرار مىدهند، نمىتواند شرح دهد که ظلم و بیدادگرى خلیفهى وقت و مامورینش به اوج خود رسیده و خوف و هراس بر قلوب سایه افکنده و آرامش و سکون را از دلها سلب نموده است، ناچار براى آنکه گوشهاى از وضع موجود را ارائه کند با عبارت دعا سخن گفته و از پیشگاه خداوند درخواست حل مشکلات را نموده است، و سه جملهى اخیر این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» ناظر به این مطالب است. در جملهى اول براى شیعیان وظیفهشناس و آگاه دعا مىکند، شیعیانى که طبق دستور آن حضرت تقیه مىکنند و گفتار و رفتارشان با مدارا و احتیاط است، آشکارا با حضرت سجاد رفت و آمد نمىنمایند و صریحا ابراز علاقه نمىکنند، براى اینکه مستمسکى به دست جاسوسان ندهند و باعث زحمت امام و گرفتارى خودشان نشوند. و من حب المدارین تصحیح المقه. بار الها! دوستى کسانى را که با ما به مدارا برخورد مىنمایند به دوستى واقعى مبدل نما، یعنى شرایطى را به وجود آور که ضرورت تقیه از میان برود و دوستانمان در ابراز علاقه به ما آزادى عمل داشته باشند. در جملهى دوم براى افراد پست و فرومایهاى دعا مىکند که به منظور جلب توجه حکومت با امام و شیعیان برخوردهاى موهن دارند و برخلاف حق و عدل عمل مىکنند : و من رد الملابسین کرم العشره. بار الها! آمیزشهاى وهنآور را به معاشرتهاى کریمانه تبدیل نما، یعنى خداوندا! اندیشه و نیت افراد پست و فرومایه را اصلاح کن و دل آنان را به مسیر صحیح هدایت فرما تا معاشرتشان کریمانه و بر وفق حق و عدل باشد. در جملهى سوم براى خلیفهى وقت و هیئت حاکمهى جبار دعا مىکند، آنانکه با فشارهاى ظالمانهى خود روز را بر مردم چون شب تار نمودهاند، جامعهى مسلمین را گرفتار شدیدترین اختناق کردهاند، و خوف و هراس را بر همهى دلها مسلط ساختهاند. و من مراره خوف الظالمین حلاوه الامنه: بار الها! تلخى ترس از ستمکاران را به شیرینى امنیت و آرامش خاطر تبدیل فرما، یعنى موجباتى فراهم آور که ظلم از میان برود و بر اثر آن تلخى ترس از دلها زایل گردد و شیرینى امنیت جایگزین آن شود.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:43 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(43 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و من حب المدارین تصحیح المقه، و من رد الملابسین کرم العشره، و من مراره خوف الظالمین حلاوه الامنه.
این سه جمله از دعاى «مکارمالاخلاق» به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است. امام علیهالسلام در پیشگاه الهى عرض مىکند: بار الها! دوستى کسانى را که با مدارا برخورد مىکنند به محبت واقعى و آمیزشهاى وهنآور را به معاشرتهاى کریمانه و تلخى ترس از ستمکاران را به شیرینى امنیت و آرامش خاطر تبدیل فرما.
امام (ع) در جملهى اول این قسمت دعا از کلمهى «مدارا» استفاده نموده و از مداراکنندگان نام برده است. «مدارا» در لغت عرب به معناى ملاطفت و ملایمت است و فارسى زبانان نیز از این کلمه همان معنى را مىفهمند. کسى که مىخواهد با دگرى مدارا کند در مواجهه با او به گشادهرویى برخورد مىنماید و به نرمى و ملاطفت سخن مىگوید. دربارهى مدارا و رعایت آن در مواقع لازم، روایات زیادى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در اینجا پارهاى از
آنها ذکر مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: امرنى ربى بمداراه الناس کما امرنى باداء الفرائض.
رسول گرامى فرمود: خداوند به من امر فرمود که با مردم مدارا نمایم همانطور که فرمان داده است و اجبات را انجام دهم.
و عنه صلى الله علیه و آله: ان الانبیاء انما فضلهم الله على خلقه بشده مداراتهم باعداء دین الله و حسن تقیتهم لاجل اخوانهم فى الله.
و نیز فرموده است: خداوند پیمبران را از این جهت که شدیدا با دشمنان دین خدا مدارا مىکنند و براى حفظ برادران خویش در راه رضاى او به خوبى و شایستگى تقیه مىنمایند بر تمام مردم برترى و فضیلت داده است.
عن على علیهالسلام قال: دار الناس تستمتع باخائهم و القهم بالبشر تمت اضغانهم.
على (ع) فرموده است: با مردم مدارا کن تا از برادرى آنان بهرهمند شوى و با روى گشاده با آنان مواجه شو تا کینهها در ضمیرشان بمیرد.
مدارا با مردم اگر به منظور احترام و تکریم به شخصیت آنان باشد بسیار ارزنده و مهم است، چنین مدارایى نشانهى عقل بیدار و فکر روشنبین است، چنین مدارایى مایهى محبوبیت و راه نفوذ در افکار دگران است. اولیاى الهى به چنین مدارایى عنایت بسیار داشتند و پیروان خود را به رعایت این دستور مفید و ثمربخش تشویق مىنمودند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اعقل الناس اشدهم مداراه للناس و اذل الناس من اهان الناس.
رسول گرامى فرموده است: عاقلترین مردم کسى است که بیشتر با افراد مدارا مىکند و خوارترین مردم کسى است که آنان را مورد تحقیر و توهین قرار مىدهد.
و عنه صلى الله علیه و آله قال: انا امرنا معاشر الانبیاء بمداراه الناس کما امرنا باداء الفرائض.
و نیز فرموده است: ما، جامعهى پیمبران، ماموریت داریم که با مردم مدارا نماییم همانطور که به اداى فرایض الهى ماموریم.
کسانى که عقلهاى خود را با پردههاى تعصب و تصلب، عناد و لجاج، و تقلیدهاى کورکورانه پوشانده بودند هرگز به دین حق گرایش نمىیافتند و دعوت پیمبران را اجابت نمىنمودند. خداوند در قرآن شریف فرموده:
ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون.
کسانى که کفر آورده و عقلهاى خود را پنهان نمودهاند اگر به آنان اعلام خطر بنمایى یا ننمایى ایمان نمىآورند.
ولى آنها که داراى عقل آزاد بودند دعوت پیمبران را که آمیخته به مدارا و لطف کلام بود پذیرا مىشدند و از آنان پیروى و اطاعت مىنمودند. گاهى مدارا نمودن به منظور تقیه و براى مصون ماندن از شر دشمنان بىایمان و مستبد است. این قبیل مدارا در ایام امامت حضرت سجاد (ع) تا زمان امامت حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام ضرورت داشت، از این رو آنان خود تقیه
مىنمودند و به اصحاب و پیروان خود نیز اکیدا تقیه را توصیه مىکردند تا بدین وسیله از طرفى جان و مال و عرض و شرف آنان را از خطر مصون دارند و از طرف دیگر با رعایت تقیه بتوانند احکام الهى و معارف اسلامى را به وسیلهى آنان به طور پنهان بین افراد مومن نشر دهند و تا جایى که ممکن است دین خدا را از دستبرد خائنین و بدعتگزاران محافظت نمایند.
قال الامام علیهالسلام: ان مداراه اعداء الله من افضل صدقه المرء على نفسه و اخوانه المومنین.
امام (ع) فرموده است: مدارا نمودن با دشمنان خدا از بهترین و برترین صدقهى آدمى براى نفس خود و براى برادران باایمانش مىباشد.
براى اینکه شنوندگان محترم بدانند که بعضى از ائمهى معصومین در چه شرایطى زیست مىکردند و چگونه تقیه را مهم مىشمردند به این روایت توجه نمایند:
عن ابن مسکان قال: قال لى ابوعبدالله علیهالسلام انى لاحسبک اذا شتم على علیهالسلام بین یدیک لو تستطیع ان تاکل انف شاتمه لفعلت. فقلت: اى و الله جعلت فداک انى لهکذا و اهل بیتى. فقال لى: فلا تفعل فو الله لربما سمعت من یشتم علیا و ما بینى و بینه الا اسطوانه فاستتربها فاذا فرغت من صلواتى فامر به فاسلم علیه و اصافحه.
ابن مسکان مىگوید: امام صادق (ع) به من فرمود: دربارهى تو گمان دارم که اگر در حضورت على علیهالسلام مورد شتم و اسائهى
ادب قرار گیرد، تو اگر بتوانى بینى او را با دندان مىگزى. عرض کردم: بلى والله فدایت شوم، من چنینم و اهلبیت من نیز اینچنین. حضرت فرمود: اینگونه مباش، قسم به خدا که بسا مىشنیدم کسى به على (ع) بد مىگوید و بین من و او جز ستون مسجد فاصلهاى نبود. من خود را پشت ستون پنهان مىنمودم و موقعى که از نماز فارغ مىشدم از کنارش گذر مىکردم، به او سلام مىدادم و با وى مصافحه مىنمودم.
در بعضى از روایات امر تقیه براى صیانت دین خدا آنقدر مهم شمرده شده که امام (ع) تارک آن را فاقد ایمان خوانده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: اتقوا على دینکم و احجبو بالتقیه فانه لا ایمان لمن لا تقیه له.
امام صادق (ع) فرموده: بر دین خود پروا داشته باشید و آن را در پس پردهى تقیه محجوب دارید، زیرا کسى که تقیه ندارد ایمان ندارد.
گاهى اختناق و فشار حکام جور به اوج خود مىرسید و مضیقه آنقدر شدید مىشد که کوچکترین غفلت از تقیه و گفتن چیزى که نباید گفته شود مرگ به بار مىآورد و به حیات کسى که غفلت نموده یا آنکه در این غفلت مورد سوءظن واقع شده خاتمه داده مىشد. کشته شدن معلى بن خنیس بر اثر غفلت از تقیه و افشا نمودن رازى بود که امام صادق (ع) با او در میان گذارده بود.
عن حفص بن نسیب قال: دخلت على ابیعبدالله علیهالسلام ایام قتل معلى. فقال لى: یا حفص! حدثت المعلى فاذاعها فابتلى بالحدید.
حفص بن نسیب مىگوید: در ایام قتل معلى بن خنیس به محضر امام صادق (ع) شرفیاب شدم، به من فرمود: اى حفص! به معلى حدیث گفتم و او آن را نشر داد و بر اثر آن گرفتار عذاب شمشیر گردید.
در پارهاى از مواقع وضع و محاذات اوضاع و احوال به گونهاى بود که معرفى نمودن شخص و نام بردن از او موجب گرفتارى و ابتلا مىشد یا لااقل باعث هتک و توهین مىگردید.
روى عن ابیعبدالله علیهالسلام: کان یمضى یوما فى اسواق المدینه و خلفه ابوالحسن موسى علیهالسلام. فجذب رجل ثوب ابىالحسن (ع) ثم قال له: من الشیخ؟ فقال: لا اعرفه.
روایت شده که روزى امام صادق (ع) در بازار مدینه عبور مىکرد و فرزند بزرگوار معظمش حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام پشت سر آن حضرت بود. شخصى جامهى فرزند را گرفت و کشید و پرسید: این پیرمرد کیست؟ آنقدر شرایط محیط بد بود و احساس خطر مىشد که حضرت موسىالکاظم ناچار شد در پاسخ آن مرد بگوید که «او را نمىشناسم».
از آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که مدارا در اسلام از صفات حمیده و خلقیات پسندیده است و پیمبران خدا در مقام تبلیغ دین ماموریت داشتند که با مردم به مدارا برخورد نمایند و با ملایمت سخن گویند. خداى بزرگ به موسى و هارون در ملاقات با فرعون چنین دستور داد:
اذهبا الى فرعون انه طغى. فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى.
شما دو نفر نزد فرعون بروید که او سخت طغیان نموده است. با وى به نرمى سخن بگویید شاید به خود آید و آگاه گردد یا از عذاب الهى بترسد و ستمگرى را ترک گوید.
مدارا نمودن در پارهاى از موارد با ملاطفت و ملایمت برخورد داشتن و با گشادهرویى و نرمى سخن گفتن است، و در پارهاى از موارد به معناى حلم و بردبارى، لب فروبستن و سکوت، یا تغافل و نادیده گرفتن است، و مدارا با افراد تندخو و بداخلاق یا تقیه در مقابل مخالفین و افراد زیانرسان بدین معنى است.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:42 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق(42 )
رسول اکرم (ص) براى پرورش افکار مسلمانان و راهنمایى آنان به وظایف اسلامى و انسانى، در تمام مواقع مهمترین تذکرات را در مواقع مختلف در منبر و محضر به مردم مىداد. از آن جمله به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان و مهیا نمودن افکار مردم براى وظایف اجتماعى در منبر خطبه خواند و در خلال آن سه جمله را از پى هم فرمود: و قروا کبارکم و ارحموا صغارکم و صلوا ارحامکم.
بزرگسالان خود را احترام نمایید، خردسالان خود را مورد ترحم و مهر قرار دهید و ارحام خود را صله نمایید.
با اینکه ذکر بزرگسالان و خردسالان شامل حال ارحام نیز مىشود، ولى چون مسئلهى صلهى رحم اهمیت دارد، حضرت آن را تخصیص به ذکر داد.
افراد باایمان و پیروان راستین اسلام به امر باریتعالى در مورد صلهى رحم توجه کامل دارند و از مواخذه الهى در این مورد، سخت خائف و نگراناند، زیرا در قرآن شریف آمده است: و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب. خردمندان باایمان کسانى هستند که دستور بارى تعالى را در مورد اشخاصى که امر به صلهى آنها فرموده اطاعت مىکنند و از خداوند و حسابرسى سخت او بیم دارند.
در حدیث آمده است: قال تعالى، انا الرحمن، و هذه الرحم شققت لها اسما من اسمى، فمن وصلها و صلته و من قطعها قطعته. خداوند سبحان فرموده است: من رحمان هستم و نام رحم را از اسم خودم مشتق نمودهام، پس هر کس صلهى رحم کند و با بستگان خود پیوند نماید من او را با رحمت خود صله خواهم کرد و هر کس قطع رحم کند من رحمت خود را از او قطع خواهم نمود.
اگر کسى صلهى رحم مىکند و به ارحام خود عملا و قولا خدمت مىنماید ولى در مقابل، از آنان اذیت و آزار مىبیند، پیشواى اسلام به چنین شخصى اجازه نمىدهد قطع رحم کند و خاطرنشان مىنماید که این کار عذاب الهى را در پى دارد .
ان رجلا اتى النبى صلى الله علیه و آله فقال: یا رسول الله: ان لى اهلا قد کنت اصلهم و هم یوذونى، و قد اردت رفضهم. فقال له رسول الله: اذا یرفضکم الله جمیعا.
مردى به حضور پیمبر گرامى شرفیاب شد. عرض کرد: من ارحامى دارم و آنها را صله مىکنم ولى آنان مرا آزار مىدهند، مىخواهم ترکشان گویم. حضرت فرمود: در این صورت خداوند همهى شما را ترک خواهد گفت.
صلهى رحم و نیکوکارى از عوامل جلب رحمت باریتعالى در دنیا و آخرت است و در حدیثى امام صادق علیهالسلام این دو مطلب را در کنار هم ذکر کرده و از فایدهى دنیوى و اخروى آن نام برده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان صله الرحم و البر لیهونان الحساب و یعصمان من الذنوب، فصلو ارحامکم و بروا باخوانکم و لو بحسن السلام و رد الجواب.
امام صادق علیهالسلام فرموده: صلهى رحم و نیکى کردن به برادران، حساب را در قیامت آسان مىکند و آن دو آدمى را از گناه محافظت مىنماید. پس شما به ارحام خود صله کنید و به برادران خود نیکى نمایید اگر چه به سلام کردن نیکو و جواب سلام دادن باشد.
با توجه به اینکه مردم از جهت نیروى کار، بنیهى مالى، تعداد عائله، سلامتى و بیمارى، و دیگر جهات با یکدیگر متفاوتاند، قهرا صلهى رحم نیز متفاوت خواهد بود. افرادى که بین ارحام، قدرت کار و درآمد کافى دارند و زندگى خود را به شایستگى اداره مىکنند به کمک مالى نیاز ندارند، صلهى رحم در این قبیل موارد به دیدن یکدیگر رفتن، سلام و احوالپرسى نمودن، و از آزار و اذیتشان پرهیز داشتن است.
عن ابىالحسن الرضا علیهالسلام قال: قال ابوعبدالله (ع)، صل رحمک و لو بشر به من ماء و افضل ما توصل به الرحم کف الاذى عنها.
حضرت رضا از امام صادق علیهماالسلام حدیث نموده که فرموده است: صلهى رحم نما اگر چه به شربت آبى باشد و بهترین صلهى رحم خوددارى از ایذاء آنان است.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: صلوا ارحامکم فى الدنیا و لو بسلام. رسول گرامى فرموده است: در دنیا صلهى رحم نمایید، گر چه با سلام گفتن باشد.
در مواردى که ارحام بر اثر پیرى یا بیمارى یا نقص عضو از کارافتاده و عائله دارند ارحام متمکن باید در کمال علاقهمندى و گشادهرویى دست به دست هم بدهند و زندگى آنان را از جمیع جهات اداره نمایند. در روایات اولیاى گرامى آمده که براى هر چیزى زکاتى است: زکوه علم معلومات خود را به افراد شایسته و لایق آموختن است، زکوه عقل رفتار و گفتار جهال را تحمل نمودن است، زکوه قدرت عفو و بخشیدن است و دیگر امورى از این قبیل. در روایتى از على (ع) رسیده که فرموده است: زکوه الیسار بر الجیران و صله الارحام.
زکات کسانى که از تسهیلات مالى برخوردارند نیکى به همسایگان و صلهى ارحام است.
جالب آنکه به موجب روایات، کسانى که به ارحام تهیدست و بىبضاعت خود کمک مالى مىنمایند پاداش و اجرشان در قیامت نزد باریتعالى از سایر انفاقهاى مالى که دربارهى دگران انجام مىدهند بیشتر و فزونتر است.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الصدقه بعشره و القرض بثمانى عشره و صله الاخوان بعشرین و صله الرحم باربع و عشرین.
رسول اکرم فرموده است: اجر صدقه ده برابر، پاداش قرض دادن هجده برابر، مزد صلهى برادران دینى بیست برابر، و اجر صلهى رحم بیست و چهار برابر است.
از آنچه معروض افتاد جملهى دوم امام سجاد (ع) در این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است روشن گردید: و من عقوق ذوىالارحام المبره: بار الها! جدائى ارحام را به نیکى و پیوستگى تبدیل فرما.
امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است در پیشگاه الهى عرض مىکند: و من خذلان الاقربین النصره.
و ترک یارى بستگان را به حمایت و نصرت تبدیل فرما.
صلهى رحم از چند جهت شایان توجه است: اول از دیدگاه جود و عطا. کسانى که طبع سخى و دست گشاده دارند، ارحام بىبضاعت خویش را با بلندنظرى مورد حمایت قرار مىدهند و با حفظ آبرو و عزتشان زندگى آنان را اداره مىنمایند. این گروه داراى برترى و فضیلت اخلاقى هستند. على (ع) دربارهى اینان فرموده است: صله الارحام من افضل شیم الکرام. صلهى رحم از بزرگترین خوى و منش مردمان کریمالنفس و بزرگوار است.
دوم، از نظر دینى و ارزش اسلامى. صلهى رحم از وظایف قطعى افراد باایمان است و قطع رحم از گناهان بزرگ. در حدیثى که مذکور افتاد، مردى از رسول اکرم سوال کرد: مبغوضترین کارها نزد خدا چیست؟ حضرت، اول از شرک نام برده و دوم از قطع رحم.
پاسخ آن جناب روشنگر این حقیقت است که قطع رحم در کنار شرک قرار گرفته و به آن اندازه مورد بغض و بدبینى ذات اقدس الهى است. از این رو ائمهى معصومین علیهمالسلام همواره مواظب اصحاب و دوستان خود بودند و در مقام بیان وظایف مالى آنان، خدمت به ارحام بىبضاعت را خاطرنشان مىساختند و این مهم را تذکر مىدادند. مردى به نام عمار از دوستان متمکن امام صادق (ع) بود.
قال له ابوعبدالله علیهالسلام: یا عمار! انت رب مال کثیر. قال: نعم، جعلت فداک. قال: فتودى ما افترض الله علیک من الزکوه؟ قال: نعم قال فتخرج المعلوم من مالک؟ قال: نعم. قال: فتصل قرابتک؟ قال: نعم. قال: فتصل اخوانک؟ قال: نعم. فقال: یا عمار! ان المال یفنى، و البدن یبلى و العمل یبقى، و الدیان حى لا یموت، یا عمار! انه ما قدمت فلن یسبقک و ما اخرت فلن یلحقک.
امام صادق (ع) به وى فرمود: اى عمار! تو صاحب مال بسیارى. عرض کرد: بلى، فدایت گردم. فرمود: آیا زکات واجب را مىدهى؟ عرض کرد: بلى. آیا مال معلومى که قرآن شریف فرموده «فى اموالهم حق معلوم» پرداخت مىکنى؟ عرض کرد: بلى. آیا صلهى رحم مىنمایى و به آنان کمک مالى مىکنى؟ عرض کرد: بلى. آیا برادران دینیت را از حمایت مالى برخوردار مىسازى؟ عرض کرد: بلى. فرمود: اى عمار! مال فانى مىشود، بدن در قبر مىپوسد، و عمل باقى مىماند، و خداوند زندهاى است که هرگز نمىمیرد. اى عمار! آن را که پیش فرستادى از تو سبقت نمىگیرد و آن را که باقى گذاردى به تو ملحق نمىشود.
سوم، از نظر خذلان قاطع رحم و اینکه ارحام بىبضاعت در روز گرفتارى او را یارى نمىنمایند و نیازش را با حمایت خویش برطرف نمىسازند. زندگى بشر بر اساس همکارى و تعاون استوار است، مردم در جمیع شئون حیاتى به یکدیگر نیاز دارند، باید همه دست به دست هم بدهند و چرخ زندگى را به حرکت درآورند تا در پرتو آن جمیع نیازهاى مادى و معنوى تامین گردد و بشر به حیات انسانى خویش ادامه دهد. مردى به نام ابوعبیده به امام صادق (ع) عرض کرد:
ادع الله لى ان لا یجعل رزقى على ایدى العباد. فقال علیهالسلام: ابى الله علیک ذلک الا ان یجعل ارزاق العباد بعضهم من بعض و لکن ادع الله ان یجعل رزقک على ایدى خیار خلقه فانه من السعاده و لا یجعله على ایدى شرار خلقه فانه من الشقاوه.
از خدا بخواهید که رزق مرا در دست بندگانش قرار ندهد. فرمود: خداوند از این امر ابا دارد و باید نیاز افراد مردم با تعاون یکدگر تامین گردد. تو از خداوند بخواه که رزقت را در دست مردمان خوب و خیر قرار دهد که این خود از سعادت است، و در دست اشرار و بدان قرار ندهد که این از بدبختى و شقاوت انسان است.
براى آدمى در طول زندگى وقایعى پیش مىآید و با حوادثى مواجه مىگردد که به کمک دیگران نیاز دارد، مثلا یکى از افراد خانوادهاش ناگهان دچار بیمارى سخت مىشود و باید هر چه زودتر به بیمارستان منتقلش نمایند یا آنکه مىمیرد و براى تهیهى وسایل حمل جنازه و کفن و دفن لازم است اشخاصى او را یارى دهند یا مورد هجوم کسانى واقع مىشود و باید با حمایت دگران از خطر رهایى یابد و سایر رویدادهایى از این قبیل. البته افراد متمکن بیش از افراد عادى یا تهیدستان به حمایت و یارى احتیاج دارند. صلهى رحم در انجام این مهم نقش موثرى دارد، زیرا اولا صلهکننده بر اثر صلهى رحم محبوبیت به دست مىآورد، و ثانیا در مواقع لازم، ارحامى که مدیون اخلاقى او هستند به یاریش قیام مىکنند و دشمن او را خوار و سرکوب مىنمایند.
عن على علیهالسلام قال: صله الرحم توجب المحبه و تکبت العدو.
صلهى رحم محبوبیت به بار مىآورد و موجب خوارى و ذلت دشمن مىشود.
امام سجاد (ع) در جملهى سوم این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» کمک و یارى ارحام را مورد توجه قرار داده و به پیشگاه خدا عرض مىکند: و من خذلان الاقربین النصره.
بار الها! ترک یارى بستگان را به حمایت و نصرت تبدیل فرما.
نه تنها ارحام و بستگان نزدیک باید با دست و زبان، قلم و قدم، و در صورت لزوم با کمکهاى مالى مورد حمایت افراد غنى و متمکن خانواده قرار گیرند، بلکه افراد وظیفهشناس و مالاندیش این روش پسندیده را در مورد تمام بستگان دور و نزدیک رعایت مىنمایند و حدود و حقوق اخلاقى همهى آنها را محترم مىشمرند تا در حوادث و رویدادها از عواطف و نصرت آنان برخوردار گردند و این دستور حکیمانه را على (ع) ضمن حدیثى خاطرنشان فرموده است: عن على علیهالسلام قال: لن یرغب المرء عن عشیرته و ان کان ذامال و ولد و عن مودتهم و کرامتهم و دفاعهم بایدیهم و السنتهم، هم اشد الناس حیطه من ورائه و اعطفهم علیه و المهم لشعثه و ان اصابته مصیبه او نزل به بعض مکاره الامور و من یقبض یده عن عشیرته فانما یقبض عنهم یدا واحده و تقبض عنه منهم اید کثیره.
هرگز نباید آدمى نسبت به فامیل و بستگان بىاعتنا شود و آنان را با چشم بىرغبتى بنگرد. اگر چه داراى مال و اولاد باشد، نباید دوستى و کرامت اخلاقى و دفاع آنان را که با دست و زبان انجام مىدهند نادیده انگارد. اگر او با مصیبتى مواجه شود یا با ناملایمى رو به رو گردد، عشیره و فامیل از پشت سر بزرگترین مدافع، عطوفترین افراد، و جمعکنندهترین پراکندگیهاى وى هستند. اگر کسى از اقارب و بستگان خود دست بکشد او یک دست را از آنان قبض نموده اما در مقابل، دستهاى متعدد فامیل و بستگان از وى قبض شده است.
کسى که مىخواهد در مواقع گرفتارى و سختى از نصرت و یارى دگران برخوردار باشد و مورد خذلان قرار نگیرد، حتما باید حقوق تمام برادران دینى و همهى بستگان و ارحام را محترم شمرد و همواره مورد توجه قرار دهد زیرا کماعتنایى و سبک شمردنشان موجب محروم ماندن از یارى و نصرت آنان مىگردد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 5:41 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق( 41)
بسم الله الرحمن الرحیم
و من عداوه الادنین الولایه، و من عقوق ذوى الارحام المبره، و من خذلان الاقربین النصره.
این سه جمله از دعاى «مکارمالاخلاق» به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است. امام علیهالسلام به پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! دشمنى نزدیکان را به دوستى و جدایى ارحام را به نیکى و پیوستگى و ترک یارى بستگان را به حمایت و نصرت تبدیل فرما.
پروردگار حکیم، نظام عالم را بر اساس علل و معالیل استوار فرموده و براى هر چیزى اسباب و وسایلى را قرار داده است. هر کس بخواهد به هدف مورد نظر خود دست یابد باید از مجرایى که مقدر است وارد شود تا به آن نایل گردد: کسى که رزق مىخواهد مجراى آن کشاورزى، دامدارى، و برخى اشجار میوه است. کسى که علم مىخواهد مجراى آن کتاب و کلاس و شنیدن درس استاد و بحث کردن با سایر محصلین است. و همچنین سایر امور.
عن ابیعبدالله علیهالسلام انه قال: ابى الله ان یجرى الاشیاء الا باسباب و جعل لکل شىء سببا و جعل لکل سبب شرحا و جعل لکل شرح علما. امام صادق (ع) فرموده: خداوند ابا دارد از اینکه امور جهان را به جریان اندازد مگر از راه وسایل و اسباب. آفریدگار حکیم براى هر چیزى وسیلهاى را خلق نموده و براى هر وسیلهاى شرح و توضیحى را مقرر داشته و براى هر شرحى علمى را تعیین نموده است.
بنابراین انسانهایى که خواهان تعالى و تکامل معنوى یا مادى هستند باید وسایل و اسباب کمال را در هر یک از امور بشناسند و از آن مجارى، فیض خدا را بخواهند. البته به هر نسبت که علم و آگاهى بشر به علل و معالیل افزایش یابد و بر طبق آنها عمل کند به همان نسبت پیروزى و موفقیتش بیشتر خواهد بود. امورى را که مربوط به هدایت الهى و فراگرفتن تعالیم دینى براى نیل به سعادت ابدى است باید از بیان پیمبر گرامى و ائمهى معصومین علیهمالسلام استفاده نمود و چیزهایى که مربوط به علل و عوامل مادى و دنیوى است، از قبیل فیزیک، شیمى، و رشتههاى فنى، و همچنین شناخت معادن مس و سرب و چگونگى تصفیه و بهرهبردارى از آنها براى ادارهى امور دنیوى مربوط به علوم طبیعى دانشگاهى و تدریس اساتید متخصص است. براى آنکه مطلب، هر چه بهتر، جهت شنوندگان محترم روشن شود و به اهمیت و ارزش اسباب و علل در نظام خلقت واقف گردند، لازم است در مضمون این روایت دقت کنند و از عنایت الهى به این سنت حکیمانه آگاهى یابند.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان نبیا من الانبیاء مرض و قال: لا اتداوى حتى یکون الذى امرضنى هو الذى یشفینى. فاوحى الله عز و جل: لا اشفیک حتى تتداوى، فان الشفاء منى و الدواء منى. فجعل یتداوى فاتى الشفاء. امام صادق (ع) فرمود: یکى از پیمبران الهى بیمار شد. گفت: من مداوا نمىکنم تا آن کس که مرا مریض نموده، شفایم بخشد. خداوند به او وحى فرستاد: ترا شفا نمىدهم تا خود را مداوا نمایى، زیرا شفا از من است و دوا نیز از من و تو باید از وسیلهى من به شفایم دست یابى. آن پیمبر طبق دستور الهى عمل نمود و مداوا کرد و خداوند به او عافیت بخشید.
ناگفته نماند اینکه در روایات آمده که «خداوند ابا دارد از اینکه امور جهان را جز از راه وسایل و اسباب به جریان اندازد» بدین معنى نیست که آفریدگار توانا خویشتن را نیز در چارچوب علل و اسبابى که خود آنها را آفریده است زندانى نموده و دیگر قادر نیست که بدون وسیله و اسباب کارى انجام دهد، بلکه خداوند به مشیت حکیمانهى خود این نظم و ترتیب را برقرار فرمود تا افراد از راه وسایل و مقررات تعیین شده به هدفهاى خویش دست یابند، اما خود حضرت باریتعالى در این اسباب محصور نیست و اگر در موردى بخواهد مىتواند به طور سببسوزى و بدون وسیله و اسباب عادى به ارادهى خود جامهى تحقق بپوشاند و هدف خود را ایجاد نماید و کلمهى «ابا» که در حدیث آمده حاکى از همین مطلب است، مثلا اگر یک نفر بگوید: فلان تاجر بزرگ ابا دارد معاملات خود را بدون واسطه انجام دهد، از کلمهى «ابا» استفاده مىشود که این تصمیم جنبهى عمومیت دارد و باید در معاملات او واسطه در کار باشد نه آنکه تاجر نمىتواند بدون واسطه معامله کند، بلکه او آزاد است و اگر در موردى اراده نماید مىتواند بدون مداخلهى واسطه چیزى را بخرد یا بفروشد. خداوند نیز ابا دارد از اینکه امور جهان را بدون اسباب به جریان اندازد، اما اگر در موردى اراده فرماید مىتواند خارج از مقررات و اسباب عادى، آن را که خواسته است ایجاد نماید و این مطلب به صریح قرآن شریف مکررا به وقوع پیوسته است. ارادهى خداوند در نظام خلقت این است که بچهى چهارپایان به وسیلهى آمیزش نر و ماده تشکیل شود و متولد گردد، اما در مورد ناقهى صالح این قانون را عملا بر هم زد و اراده فرمود که شترى را از سینهى سنگ بزرگى به درآورده و آن را معجزهى نبوت حضرت صالح قرار دهد. همچنین در مورد موسى بن عمران قانون تکوین مار را برهم زد و عصاى او را که چوب خشکى بود در یک لحظه به اژدهایى بزرگ تبدیل نمود و چیزهایى را که ساحران به صورت مار جلوه داده بودند بلعید و در لحظهى دیگر آن اژدها را با دست موسى بن عمران به صورت عصا درآورد. نتیجه آنکه دنیا عالم علل و اسباب است و دعاى ما در پیشگاه الهى به معناى نادیده گرفتن وسایل و اسباب نیست، بلکه موظفیم در مواردى که وسایل در اختیار ماست مانند پزشک و دارو، به موازات دعا، وسایل و اسباب را نیز مهیا نماییم و در جایى که وسیله در اختیار ما نیست چون باریتعالى امر به دعا نموده و وعدهى استجابت داده است، اگر دعاى ما مقبول درگاه الهى افتد وسیلهى آن را نیز خود به لطف و رحمتش فراهم مىآورد. و این مطلب در خلال بحث راجع به سه جمله از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است روشن خواهد شد. امام سجاد (ع) در جملهى اول این قسمت از دعا به پیشگاه باریتعالى عرض مىکند: و من عداوه الادنین الولایه. بار الها! دشمنى نزدیکان را به دوستى مبدل فرما.
دوستى و دشمنى افراد با یکدیگر علل و عوامل متعددى دارد و دوستان و دشمنان، حب و بغضهاى درونى خویش را با واکنشهاى گوناگون از قبیل مدح و ذم، تصدیق و تکذیب، و گاهى با اعمال شدیدتر ابراز مىدارند. بسیارى از افراد نیز همانند امام سجاد (ع) از پیشگاه الهى درخواست مىکنند که دشمنى نزدیکان را به دوستى مبدل فرماید. با توجه به شرحى که معروض افتاد، دنیا عالم علل و اسباب است و براى آنکه دعا به استجابت برسد باید اسباب و علل دوستى به موازات دعا فراهم آید تا خواستهى دعاکننده در پیشگاه الهى مقبول افتد و مورد استجابت واقع شود، پیش از آنکه علل و عوامل دوستى مورد بحث قرار گیرد قسمتى از حدیث امام صادق (ع) را که براى یکى از دوستان خود بیان نموده و در توضیح این جمله از دعاى امام سجاد (ع) مفید است، به عرض شنوندگان محترم مىرساند: عن ابیجعفر علیهالسلام فى وصیته لجابر بن یزید الجعفى قال: یا جابر! اوصیک بخمس: ان ظلمت فلا تظلم، و ان خانوک فلا تخن، و ان کذبت فلا تغضب، و ان مدحت فلا تفرح، و ان ذممت فلا تجزع، و فکر فیما قیل فیک فان عرفت من نفسک ما قیل فیک فسقوطک من عین الله جل و عز عند غضبک من الحق اعظم علیک مصیبه مما خفت من سقوطک من اعین الناس و ان کنت على خلاف ما قیل فیک فثواب اکتسبته من غیر ان یتعب بدنک. امام باقر (ع) به جابر جعفى فرمود: پنج چیز را به تو سفارش مىکنم: اگر مورد ستم واقع شدى ستم مکن، اگر دگران به تو خیانت نمودند تو خیانت منما، اگر تکذیب کردند خشمگین مشو، اگر تمجیدت نمودند شادى مکن، و اگر مذمتت کردند بیتابى منما و به چیزى فکر کن که دربارهات گفتهاند، اگر گفتههاى دگران را در خویشتن یافتى و به صفات بدى متصف بودى، پس وقوف تو در پیشگاه الهى بر اثر خشمى که از شنیدن سخن حق نشان دادى مصیبتش سنگینتر از وقوف تو در اجتماع است، و اگر آنچه را از بدى که دربارهات گفتهاند در تو نیست به اجرى از خداوند نایل شدهاى بدون آنکه براى دست یافتن به آن اجر، بدنت به تعب افتاده باشد.
کسى که دعا مىکند و از خدا مىخواهد که دشمنى نزدیکانش را به دوستى مبدل سازد باید از توصیهى امام باقر (ع) به جابر جعفى استفاده نماید و فکر کند آیا دشمنى وى با من بر حق است یا ناحق و در مواقعى که او مرا مذمت نموده یا تکذیب کرده، بجا بوده است یا نابجا، خلاصه منشا دشمنى او را مورد بررسى و دقت قرار دهد، اگر دعاکننده در مواقعى او را تحقیر نموده و کوچک شمرده است یا دربارهى او کلمات زشت و زننده گفته و مورد اهانتش قرار داده است یا در غیابش از او بدگویى نموده و کسانى این خبر را دادهاند و این قبیل امور منشا عداوت او گردیده، براى اینکه دعایش مستجاب شود و دشمنى او به دوستى مبدل گردد باید حتما رفتار و گفتار خویش را تغییر دهد و روش خصمانه را ترک گوید و به یاد داشته باشد که دنیا عالم علل و اسباب است و چون ترک عوامل دشمنى و به کار بستن وسایل و انگیزههاى دوستى در اختیار اوست باید به موازات دعا اعمال خود را اصلاح کند و رفتار و گفتارش به گونهاى باشد که مایهى محبت و دوستى گردد.
على علیهالسلام قال: ثلاث یوجبن المحبه: حسن الخلق و حسن الرفق و التواضع. على (ع) فرموده: سه چیز است که موجب محبت و دوستى مىشود: یکى حسن خلق، آن دیگر مدارا نمودن صحیح و شایسته، و سوم تواضع و فروتنى.
اگر دشمنى وى نابجا و خلاف حق بوده و دعا کننده در تمام مواقع با رعایت اصول اخلاق و ادب با وى برخورد مىنموده است، در این صورت او از نظر تامین وسایل و اسباب دوستى، وظیفه و تکلیفى به عهده ندارد و اصلاح دشمن فقط به تحول قلب اوست و این امر مهم به ذات اقدس الهى اختصاص دارد، اوست که مىتواند نیت را تغییر دهد و دلها را از مسیرى که مىروند بگرداند، اگر خداوند اراده نماید و دل او را متحول سازد دعا مستجاب مىشود و محبت جایگزین دشمنى مىگردد و اگر در او تحولى ایجاد ننماید به فرمودهى امام باقر (ع) دعا کننده بدون تحمل رنج و تعب بدنى از اجر باریتعالى برخوردار مىگردد. این قبیل عناصر منحرف که بىجهت نسبت به وظیفهشناسان و بردباران دشمنى دارند بیش و کم در جوامع بشرى وجود داشته و دارند. على (ع) دربارهى اینان فرموده است: عاده الاشرار معاداه الاخیار. دشمنى با اخیار و پاکان از جملهى عادات مذموم و ناپسند اشرار و بدخواهان است.
امام سجاد (ع) خود مربى انسانها بود و تمام وظایف اخلاق و ادب را در مورد همهى افراد رعایت مىفرمود و دشمنى بعضى از نزدیکان ناشى از سوء برخورد نبوده است، اینکه در مقام دعا عرض مىکند: و من عداوه الادنین الولایه. بار الها! دشمنى نزدیکان را به دوستى مبدل نما، ممکن است ناظر به دشمنانى باشد که نسبت به آن حضرت در اشتباه بوده و سوءنیتى نداشتهاند و از خدا مىخواهد که اشتباه را از صفحهى خاطرشان بزداید و آنان را واقعبین کند تا دشمنى نابجا و بىموردشان مبدل به دوستى گردد یا ناظر به دشمنى بدخواهان و اشرار است که على (ع) دربارهى آنان فرموده است: عداوت اشرار با پاکان از عادات مذموم و ناپسند این گروه است. امام سجاد (ع) از مقلب القلوب مىخواهد که در ضمیر اینان تحولى به وجود آورد تا دوستى و محبت نسبت به آن حضرت جایگزین دشمنى و عداوت گردد.
در جملهى دوم این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است، امام (ع) در پیشگاه خدا عرض مىکند: و من عقوق ذوى الارحام المبره. بار الها! جدایى از ارحام را به نیکى و پیوستگى مبدل فرما.
از جملهى امورى که در تعالیم اسلام مورد تاکید قرار گرفته و رعایت آن اکیدا به جامعهى مسلمین توصیه شده مسئلهى «صلهى رحم» است، و در این باره آیات متعدد و روایات بسیارى رسیده که در اینجا پارهاى از آنها ذکر مىشود: عن النبى صلى الله علیه و آله: اوصى الشاهد من امتى و الغائب منهم و من فى اصلاب الرجال و ارحام النساء الى یوم القیامه ان یصل الرحم و ان کانت منه على مسیره السنه فان ذلک من الدین. رسول اکرم صلى الله علیه و آله به امت خود، فرموده است آنانکه حاضرند و آنانکه غایباند و آنانکه از اصلاب مردان و ارحام زنان تا روز قیامت به دنیا مىآیند سفارش مىکنم که صلهى رحم نمایند، اگر چه فاصلهى آنان تا ارحامشان به قدر یک سال مسافرت با کاروان باشد، چه آنکه صلهى رحم یکى از مسائل مهم دین است.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 4:56 عصر سه شنبه 87/11/29
شرح دعای مکارم الاخلاق( 40)
این یک نمونه از نعمت محبوبیت امام سجاد (ع) نزد
مسلمانان بود که معروض افتاد. نمونهى دیگر عظمتى است که امام (ع) نزد خلیفهى وقت داشت و او صریحا به زبان آورده است.
عن الزهرى قال: دخلت مع على بن الحسین علیهما الصلوه و السلام على عبدالملک بن مروان. قال فاستعظم عبدالملک ما راى من اثر السجود بین عینى على بن الحسین علیهما السلام. فقال: یا ابا محمد! لقد بین علیک الاجتهاد و لقد سبق لک من الله الحسنى و انت بضعه من رسول الله صلى الله علیه و آله قریب النسب، و کید السبب و انک لذو فضل عظیم على اهل بیتک و ذوى عصرک و لقد اوتیت من الفضل و العلم و الدین و الورع ما لم یوته احد مثلک و لا قبلک الا من مضى من سلفک و اقبل یثنى علیه و یطریه، قال، فقال على بن الحسین (ع): کلما ذکرته و وصفته من فضل الله سبحانه و تاییده و توفیقه فاین شکره على ما انعم.
زهرى مىگوید: من در معیت امام سجاد (ع) به مجلس عبدالملک مروان رفتم. عبدالملک با مشاهدهى اثر سجود ما بین دو چشم امام حضرتش را در کمال بزرگى و عظمت تلقى نمود. عرض کرد: مجاهدات شما در پیشگاه الهى مشهود است و کارهاى نیکت نزد باریتعالى سابقه دارد. تو پارهى تن رسول خدا هستى، از جهت نسب به پیمبر اکرم نزدیکى و از نظر سبب بسیار محکم و موثقى، شما فضیلت و برترى عظیمى بر اهلبیت خودت و بر مردم زمانت دارى، از مدارج فضیلت و علم و از مراتب دین و تقوى آنقدر بهرهمندى که احدى نه امروز و نه در گذشته واجد آن نبوده است، مگر پیشینیان و پدران بزرگوار خودت. خلاصه، عبدالملک از حضرت على بن الحسین
علیهماالسلام بسیار تمجید نمود. زهرى مىگوید: امام سجاد (ع) فرمود: آنچه را که گفتى و توصیف نمودى از فضل الهى و تایید و توفیق باریتعالى است، اما شکر این همه نعمت کجاست و چگونه مىتوان این وظیفهى بزرگ و سنگین را به درستى و شایستگى انجام داد؟
آن محبوبیت عظیم امام سجاد نزد مسلمانان و این همه تکریم و احترام از ناحیهى خلیفهى مقتدر زمان، امرى ساده و عادى نیست و قطعا در ضمیر دگران به طور متفاوت اثر مىگذارد. دوستان واقعى و شیعیان حقیقى امام در باطن از عظمت پیشواى خود بسیار مسرورند و براى خود از خداوند درخواست مىکنند، ولو به قدر یک صد هزارم، از آن نعمت خلوص و معنویت به آنان عطا فرماید. اما افراد عادى از مشاهدهى آن همه نعمت نسبت به امام (ع) حسد مىبرند و در ضمیر خویش ناراحت و بىقرارند، اما به عمل ناروایى دست نمىزنند، ولى ستمکاران و اهل بغى از مشاهدهى آن همه نعمت خشمگین و ناراحتاند، نسبت به حضرت سجاد (ع) دشمنى و کینه مىورزند و ممکن است عملا به افترا و تهمت یا هتک و اهانت متوسل شوند تا از محبوبیت و عظمت امام بکاهند.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در مقام دعا به پیشگاه الهى عرض مىکند:
و من حسد اهل البغى الموده.
پروردگارا! حسد اهل بغى و ستمکاران را دربارهام به دوستى و محبت تبدیل فرما و به لطف و کرمت از خطرات ناشى از آن مصون و محفوظم بدار.
امام سجاد (ع) در دومین جملهى دعا، که قسمتى از موضوع بحث امروز است، به درگاه خدا عرض مىکند:
و من ظنه اهل الصلاح الثقه.
بار الها! بدگمانى افراد صالح را دربارهى من به وثوق و اطمینان تبدیل نما.
گمان بد نیز مانند حسد از حالات روانى و اندیشههاى درونى انسان است. موقعى که اشخاص خود را در شرایط سوءظن قرار مىدهند، قهرا براى دگران بدبینى و بدگمانى پدید مىآید. اولیاى گرامى اسلام براى مصون ماندن مسلمین از سوءظن این و آن ضمن روایات متعددى تذکرات لازم را به پیروان خود دادهاند.
عن النبى صلى الله علیه و آله: اولى الناس بالتهمه من جالس اهل التهمه.
رسول گرامى فرموده است: شایستهترین افراد براى متهم شدن کسانى هستند که با اهل تهمت مجالست مىنمایند.
عن على علیهالسلام قال: مجالسه الاشرار تورث سوءالظن بالاخیار.
على (ع) فرموده است: مجالست با اشرار و بدان منشا گمان بد براى اخیار و نیکان است.
و عنه علیهالسلام قال: و من دخل مداخل السوء اتهم.
و نیز فرموده: کسى که در جایگاههاى بد وارد شود مورد تهمت و بدگمانى قرار مىگیرد.
مقصود از «گمان بد» که در این جملهى دعا آمده «سوءظن ناشى از مجالست با اشرار» نیست زیرا امام سجاد (ع) معلم اخلاق است، نه تنها همنشین بد را به خود راه نمىدهد، بلکه پیروان خویش
را نیز از آن برحذر مىدارد. ممکن است گمان بدى که در دعاى امام سجاد (ع) آمده است ناشى از فساد زمان و ناظر به انحراف اخلاق جامعه باشد و این همان است که امیرالمومنین (ع) آن را مورد توجه قرار داده و به پیروان خویش خاطرنشان فرموده است:
عن على علیهالسلام قال: اذا استولى الصلاح على الزمان و اهله ثم اساء رجل الظن برجل لم تظهر منه حوبه فقد ظلم، و اذا استولى الفساد على الزمان و اهله و احسن رجل الظن برجل فقد غرر.
على (ع) فرموده: موقعى که صلاح و درستکارى بر زمان و اهل زمان حاکم باشد اگر کسى در چنین شرایطى به دگرى گمان بد ببرد با آنکه از شخص مورد سوءظن گناهى ندیده باشد به وى ستم نموده است، اما موقعى که نادرستى و فساد بر زمان و اهل زمان مستولى گردد اگر کسى ناشناخته و بدون تحقیق با دگرى به حسن ظن رفتار کند، خویشتن را در معرض خطر قرار داده است.
به طورى که در کتب عامه و خاصه آمده است معاویه بن ابىسفیان و پس از او سایر حکام بنىامیه براى تثبیت حکومت خود گناه و ناپاکى را شایع نمودند، مردم را در معاصى و اعمال خلاف عفت آزاد گذاردند، حلال و حرام خدا را نادیده انگاشتند و جامعه را به فساد و ناپاکى سوق دادند، آنچنان دین حق را ملعبه قرار دادند و مردم نادان شام را مطیع بىقید و شرط خود ساختند که مسعودى در تاریخ مىگوید:
و قد بلغ من امرهم فى طاعتهم له انه صلى بهم عند مسیرهم الى صفین الجمعه فى یوم الاربعاء و اعاروه رووسهم عند القتال.
کار حکام بنىامیه و اطاعت کورکورانهى مردم از آنان به جایى رسید که معاویه زمانى که با لشکریان خود به صفین مىرفت نماز جمعه را روز چهارشنبه اقامه نمود، نه تنها کسى در این بدعت صریح و گناه بزرگ به وى اعتراض ننمود، بلکه همان مردم سرهاى خود را براى جنگ با على (ع) به وى عاریه مىدادند و در اطاعت و فرمانبریش از جان خود مىگذشتند. در زمان امام سجاد (ع) سالها از حکومت ظالمانهى معاویه گذشته بود و در این فاصله هر روز فساد و ناپاکى افزایش یافته، بدگمانى به اوج خود رسیده و سوءظن در سراسر جامعه سایه افکنده است. البته در چنین زمانى تمام قشرهاى مردم به گونهاى نسبت به یکدیگر سوءظن داشتند و امام سجاد (ع) نیز از بدگمانى این و آن مصونیت نداشت. شاید سوءظنى که دربارهى امام (ع) اعمال مىشد و ممکن بود که حضرتش از آن جهت مورد بدگمانى قرار گیرد، این است که بگویند دعاها و عبادات امام سجاد در پیشگاه باریتعالى، آه و زاریهاى آن جناب در محضر خداوند، و خلاصه، آن همه ورع و زهد از روى واقع و خلوص نیت نبوده است، بلکه منظور حضرتش این است که قلوب مردم را متوجه خود نماید، عواطف آنان را به نفع خویشتن برانگیزد، و از این راه محبوبیت و نفوذ کلام به دست آورد. به نظر مىرسد که منشا گمان بد مردم نسبت به امام سجاد (ع) چیزى جز این نباشد، زیرا در على بن الحسین علیهماالسلام مادهاى که بتواند زمینهى گمان بد دربارهى آن حضرت گردد وجود نداشت و این احتمال از خلال بعضى از روایات نیز استفاده مىشود:
عن الصادق علیهالسلام قال: قال رجل لعلى بن الحسین ان فلانا ینسبک الى انک ضال مبتدع. فقال له على بن الحسین علیهما
السلام: ما رایت حق مجالسه الرجل حیث نقلتنا حدیثه و لا ادیت حقى حیث ابلغتنى عن اخى ما لست اعلمه، ان الموت یعمنا و البعث محشرنا و القیامه موعدنا و الله یحکم بیننا.
امام صادق (ع) فرمود که مردى به حضرت سجاد عرض کرد: فلانى دربارهى شما مىگوید که: على بن الحسین مردى گمراه و اهل بدعت است. امام به وى فرمود: حق مجالست آن مرد را رعایت ننمودى که گفتهى او را براى من نقل نمودى و همچنین اداى حق مرا نکردى از این جهت که از برادر من به من خبرى گفتى که نمىدانستم. سپس چند جمله براى آگاهى او و دگر افرادى که بعدا مىشنوند فرمود: مرگ در برگیرندهى تمام ماست، بعث روز حشر ماست، و قیامت وعدهگاه ماست و در آن روز خداوند بین ما حکم خواهد نمود.
براى امام سجاد (ع) سوءظن افراد ناصالح و کسانى که افکار و اعمالشان بر اساس محاسبهى دینى و رعایت تعالیم الهى نیست اهمیت ندارد، آنچه در نظر امام از جهت دینى و اطمینان خاطر مسلمین اهمیت دارد این است که افراد صالح و عناصر درستکار به آن حضرت گمان بد ببرند، زیرا سوءظن این قبیل افراد که مردم به آنان حسن نظر دارند اگر در جامعه شایع شود رفته رفته مسلمانان نسبت به دین حق و مردان الهى بدگمان مىگردند و شیوع چنین فکرى بین مردم براى اسلام و مسلمین زیانبار است. لذا امام سجاد (ع) در دعاى خود گمان بد افراد صالح را مورد توجه قرار داده و به پیشگاه خدا عرض مىکند:
و من ظنه اهل الصلاح الثقه.
بار الها! گمان بد مردم صالح و درستکار نسبت به من را به وثوق و اعتماد مبدل نما.
سمپاشیها و تبلیغات سوء دربارهى سایر ائمهى معصومین علیهمالسلام نیز کم و بیش وجود داشته و در پارهاى از مواقع کسانى گفتههاى آنان را به اطلاع امام مىرساندند و امام بر اساس کرامت خلق، بدى آنان را به نیکى پاسخ مىداد و همین عمل موجب مىشد که بدگمانى و بغض آنان از میان برود یا لااقل کاهش یابد و زیانى براى اسلام و اولیاء الهى به بار نیاید.
اتى رجل اباعبدالله علیهالسلام فقال: ان فلانا ابن عمک ذکرک فما ترک شیئا من الوقیعه الا قاله فیک. فقال ابوعبدالله (ع) للجاریه ایتینى بوضوء، فتوضا و دخل فقلت فى نفسى یدعو علیه. فصلى رکعتین فقال: یا رب و حقى قد وهبته و انت اجود منى و اکرم، فهبه لى و لا تواخذه بى و لا تقایسه. ثم رق، فلم یزل یدعو، فجعلت اتعجب.
مردى حضور امام صادق (ع) آمد، عرض کرد فلانى، پسر عمویت، از شما سخن گفت و هیچ بدگویى و شتمى را فروگذار نکرد. امام صادق (ع) به خدمتگزار فرمود آب وضو بیاورد، وضو گرفت، به نماز ایستاد. با خود گفتم: امام مىخواهد دربارهى او نفرین کند، دیدم دو رکعت نماز خواند و گفت: بار الها! من از حق خودم در مورد او گذشتم و تو از من بخشندهترى و کریمترى، درخواست دارم او را ببخشى و براى اهانتى که به من نموده است مواخذهاش ننمایى،
در حالى که پردهى اشکى روى چشمش بود پیوسته به مغفرت او دعا کرد و من با شگفتى ناظر آن جریان بودم.
در پایان سخن به مناسبت بحث سوءظن قضیهى عجیبى که در عصر على (ع) روى داده و در حدیث آمده است تقدیم شنوندگان محترم مىگردد:
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: اتى امیرالمومنین (ع) برجل وجد فى خربه و بیده سکین ملطخ بالدم و اذا رجل مذبوح یتشحط فى دمه. فقال له امیرالمومنین علیهالسلام ما تقول؟ قال: یا امیر المومنین، انا قتلته. قال: اذهبوا به. فلما ذهبوا به اقبل رجل مسرعا فقال: لا تعجلوا وردوه الى امیرالمومنین (ع). فردوه، فقال و الله یا امیرالمومنین ما هذا صاحبه، انا قتلته. فقال امیرالمومنین (ع) للاول: ما حملک على اقرارک على نفسک و لم تفعل؟ فقال: یا امیرالمومنین! و ما کنت استطیع ان اقول و قد شهد على امثال هولاء الرجال و اخذونى و بیدى سکین ملطخ بالدم و الرجل یتشحط فى دمه و انا قائم علیه و خفت الضرب فاقررت و انا رجل کنت ذبحت بجنب هذه الخربه شاه و اخذنى البول فدخلت الخربه فرایت الرجل یتشحط فى دمه فقمت متعجبا فدخل على هولاء فاخذونى. فقال امیرالمومنین (ع): خذوا هذین فاذهبوا بهما الى الحسن و قصوا علیه قصتهما و قولوا له: ما الحکم فیهما؟ فذهبوا الى الحسن (ع)، قصوا علیه قصتهما. فقال الحسن (ع) قولوا لامیرالمومنین (ع): ان هذا کان ذبح ذاک فقد احیا هذا و قد قال الله عز و جل «و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا».
یخلى عنهما و تخرج دیه المذبوح من بیتالمال.
امام صادق (ع) فرمود: مردى به حضور على (ع) جلب شد. او در خرابهاى بود و کارد خونآلودى در دست داشت و در کنارش کشتهاى غرق به خون بود. حضرت از او پرسید: تو او را کشتى؟ عرض کرد: بلى، من او را کشتم. دستور داد او را ببرند و نگاه دارند تا قصاص شود. در حالیکه او را مىبردند مردى با شتاب از راه رسید و گفت: عجله نکنید، او را به على (ع) برگردانید. برگرداندند. این مرد گفت: و الله من او را کشتم و مرد دستگیر شده قاتل نیست. على (ع) به اولى گفت: چه چیز ترا واداشت که به قتل اقرار کنى؟ عرض کرد: این مردان مرا دستگیر نمودند در حالى که کارد خونین به دست داشتم و در کنار مقتول غرق به خون ایستاده بودم، خائف بودم که اگر انکار کنم مرا بزنند، اقرار نمودم. من بیرون خرابه گوسفندى را کشته بودم، دچار مضیقهى ادرار شدم، با کارد خونین براى رفع حصر به خرابه آمدم، مرد غرق به خون را دیدم، با شگفتى او را نگاه مىکردم که اینان وارد خرابه شدند و مرا دستگیر کردند.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
35
:: بازدید دیروز ::
95
:: کل بازدیدها ::
188127
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::