تنزیل نور


ساعت 5:52 عصر سه شنبه 87/11/29

 شرح دعای مکارم الاخلاق( 44)

عن على علیه‏السلام قال: شر اخوانک من احوجک الى مداراه و الجاک الى اعتذار.  على (ع) فرموده: بدترین برادرانت کسى است که معاشرت با او زیادتر به مدارا نمودن نیازمندت مى‏کند و به عذرخواهى بیشتر وادارت مى‏سازد. 

دوستى که از خود راضى و زودرنج است و هر چه مى‏گوید انتظار دارد که دگران بى‏چون و چرا گفته‏اش را قبول کنند و اگر نپذیرند آزرده‏خاطر و رنجیده مى‏شود، دوستى که در تمام امور خرده‏گیر است و اگر سخنى گفته شود که در نظرش ایهام داشته باشد ناراحت مى‏گردد و دوستیش تیره و تار مى‏شود، دوستى که اسیر بدگمانى است و نسبت به دگران سوءظن مى‏برد و اگر در مجلسى دو رفیق به هم لبخند بزنند و آهسته با یکدیگر سخنى بگویند او گمان بد مى‏برد و تصور مى‏کند که وى را به باد مسخره و استهزا گرفته‏اند، این قبیل دوستان براى کسانى که نمى‏توانند قطع رابطه کنند مصیبتى  بسیار سنگین و جانکاه است. باید همواره با آنان مدارا نمایند و اگر در موقعى غفلت نمودند عذرخواهى کنند و آن نقطه‏ى تاریک را از صفحه‏ى خاطرشان بزدایند. در روایتى که ذکر شد على (ع) این قبیل دوستان بى‏ارزش و مزاحم را بدترین دوست خوانده و در روایت دیگر از آنان سلب برادرى نموده است:  عن على علیه‏السلام: لیس لک باخ من احتجت الى مداراته.  على (ع) فرموده: آن کس که براى حفظ برادریش به مدارا نیاز داشته باشى براى تو برادر نیست. 

تقیه در حکومت جور و محیط اختناق، نوعى مدارا نمودن است، مداراى به معناى حلم و سکوت، مداراى به معناى تغافل و خوددارى از معارضه. در محیط تقیه، مدارا نمودن از مداراى با دوستان از خودراضى و پر توقع سخت‏تر و به مراتب زیانبارتر است، زیرا مدارا ننمودن با این قبیل دوستان ممکن است باعث قطع رشته‏ى دوستى و منجر به جدایى آمیخته به کدورت و احیانا مایه‏ى دشمنى و عداوت فردى گردد، اما در مورد تقیه ممکن است مایه‏ى بدبینى و خشم حاکم جبار گردد و بر اثر آن خونها ریخته شود، اموال و اعراض بر باد رود، و افراد شریف گرفتار زندان و شکنجه گردند. بنابراین در محیط تقیه مدارا نمودن امرى است ضرورى و لازم. از این رو ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام این موضوع را به دوستان خود اکیدا توصیه نموده‏اند و خاطرنشان ساخته‏اند که اگر کسى برخلاف عمل کند و سخنان اهل‏بیت را در محیط خطر افشا نماید در روایات، این عمل به قتل عمد امام تعبیر شده است. 

عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: من اذاع علینا شیئا من امرنا فهو کمن قتلنا عمدا و لم یقتلنا خطاء.  امام صادق (ع) فرموده: کسى که چیزى از امر ما را بین مخالفین شایع نماید همانند این است که ما را عمدا به قتل برساند نه آنکه به خطا ما را کشته باشد.  امام (ع) و دوستان واقعیش در سخت‏ترین فشار و شدیدترین مضیقه قرار داشتند و رعایت تقیه در آن شرایط ایجاب مى‏کرد سخنى که از آن استشمام مخالفت و برداشت مقاومت مى‏شود به زبان نیاورند و در تمام حرکات و برخوردها با یکدیگر حداکثر مدارا و احتیاط را رعایت نمایند. از این رو امام دست تمنى به پیشگاه الهى برداشته و حل مشکلات را از ذات اقدس او مى‏خواهد. به نظر مى‏رسد سه جمله از دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است ناظر به وضع دردناک و طاقت فرساى موجود باشد و امام براى حل آن مضیقه سه درخواست از باریتعالى نموده که اگر مقبول افتد و مستجاب شود موانع برطرف مى‏گردد و زندگى قابل تحمل خواهد بود. در جمله‏ى اول دعا عرض مى‏کند:  و من حب المدارین تصحیح المقه.  بار الها! دوستى کسانى را که با مدارا برخورد مى‏کنند به محبت واقعى تبدیل نما.  شیعیان واقعى و دوستان حقیقى علاقه داشتند که آزادانه حضور امام شرفیاب شوند و دین خدا را آنطور که هست بیاموزند و بر معرفت خویش بیفزایند، آرزو داشتند که امام را گاهى به منزل خود  دعوت نمایند و از محضر مبارکش بیش از پیش بهره‏مند گردند. ولى در شرایط فعلى که غرق تقیه و مدارا هستند نمى‏توانستند چنین عملى را انجام دهند. اگر گاهى در رهگذر با امام برخورد مى‏نمودند ممکن نبود مانند دو دوست صمیمى با گرمى به هم دست بدهند، مصافحه نمایند، و با یکدیگر سخن بگویند بلکه در کمال مدارا و احتیاط سلامى زیر لب مى‏گفتند و چهره‏ى ناشناخت به خود مى‏گرفتند تا مبادا مامورین مراقب روابط امام و او را گزارش دهند و گرفتارى و زحمت به بار آید. امام عرض مى‏کند: بار الها! این مداراى تلخ و رنج‏آور را که ناشى از تقیه و معلول اختناق شدید است برطرف بنما و به دوستى واقعى که منزه از تقیه و مداراى بدو ناگوار باشد تبدیل فرما. 

در جمله‏ى اول، حضرت سجاد (ع) از مداراکنندگان که دوستان واقعى اهل‏بیت‏اند سخن مى‏گوید. اینان طبق دستورى که از امام دریافت نموده‏اند موظف‏اند تقیه کنند و برخوردشان با حضرت على بن الحسین علیهماالسلام با مدارا و احتیاط باشد تا موجبات گرفتارى خودشان و زحمت براى امام فراهم نیاید. 

امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعا که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است درباره‏ى افراد از خداوند درخواست مى‏کند:  و من رد الملابسین کرم العشره.  بار الها! آمیزشهاى وهن‏آور را به معاشرتهاى کریمانه مبدل نما. 

در حکومتهاى استبدادى همیشه بین مردم و عمال دولت افرادى پست و فرومایه وجود داشته‏اند که به پیروى از حکومت جبار یا براى خشنودى حاکم مستبد و جلب توجه او مرتکب گناهان و ناروایى‏هایى مى‏شدند و در مواقعى اشخاص آزاده و طرفداران عدل و  دادگرى را اذیت مى‏کردند و مورد تحقیر و اهانت قرار مى‏دادند تا خود را طرفدار حکومت نشان بدهند یا عملشان به گوش فرمانرواى مستبد برسد، شاید مورد تشویق قرار گیرند، و این کار در زمان حکومت بنى‏امیه و بنى‏عباس نسبت به ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام و اصحاب عالیقدرشان مکررا به وقوع پیوسته، ولى امامان بزرگوار به اصحاب خود تاکید مى‏نمودند که واکنشى نشان ندهند و مرتکب عمل حادى نشوند و در اینجا به طور نمونه سه مورد ذکر مى‏شود، اول:  حماد بن عثمان قال: بینا موسى بن عیسى فى داره التى فى المسعى مشرف على المسعى اذ رآى اباالحسن موسى علیه‏السلام مقبلا من المروه على بغله فامر ابن هیاج رجلا من همدان ان یتعلق بلجامه و یدعى البغله فاتى فتعلق باللجام و ادعى البغله فثنى ابوالحسن رجله عن البغله فنزل عن البغله و قال لغلمانه: خذوا سرجها و ادفعوها الیه. قال: و السرج ایضا؟ قال ابوالحسن علیه‏السلام: کذبت، عندنا البینه بانه سرج محمد بن على علیه‏السلام و اما البغله فانا اشتریناها منذ قریب و انت اعلم و ما قلت.  حماد بن عثمان مى‏گوید: در موقعى که موسى بن عیسى در منزلش که مشرف به مسعى بود دید حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام سوار قاطرى است و از مروه مى‏آمد. در این موقع ابن هیاج به مردى از قبیله‏ى همدان که در آنجا بود دستور داد برود لجام قاطر را بگیرد و بگوید: این قاطر متعلق به من است، آمد و لجام را گرفت و گفت: من مالک این قاطر هستم. امام (ع) پاى خود را از رکاب خارج نمود و پیاده شد و به کسانى که همراهش بودند فرمود:  زین قاطر را بردارید و قاطر را به او بدهید. مرد گفت: آن هم متعلق به من است. حضرت فرمود: ما شاهد داریم که این زین ملک حضرت باقر (ع) بوده است و اما قاطر را به تازگى خریدارى کرده‏ایم، تو مى‏دانى و آن را که مى‏گویى.  امام صادق (ع) در حیره بود، اراده فرمود به نقطه‏اى معروف به صالحى که در ده فرسخى بغداد بود برود. دو نفر از اصحاب و دوستانش به نامهاى مرازم و مصادف در معیت حضرت بودند. اول شب به صالحى رسیدند. مردى که در مدخل بلد مامور دولت در گرفتن عوارض و عشریه‏ى بار بود مانع ورود آن حضرت گردید و گفت : اجازه نمى‏دهم وارد شوى. امام در آنجا توقف فرمود و چندین بار در فواصلى از مامور درخواست موافقت نمود و او همچنان مانع بود. مرازم و مصادف از این مزاحمت نابجا سخت ناراحت شدند. مصادف به حضرت عرض کرد: اجازه بدهید او را به قتل برسانیم و جنازه‏اش را در شط بیفکنیم. حضرت به شدت با این عمل مخالفت فرمود و ممانعت مامور بلد همچنان ادامه داشت تا بیشتر وقت شب سپرى گردید. آنگاه با ورود امام موافقت نمود. حضرت وارد محل شد.  فقال: یا مرازم! هذا خیر ام الذى قلتماه؟ قلت هذا، جعلت فداک. فقال: ان الرجل یخرج من الذل الصغیر فیدخله ذلک فى ذل الکبیر.  فرمود: مرازم! این عمل بهتر بود یا آن را که شما دو نفر گفته بودید؟ عرض کرد: این عمل. فرمود: مرد کارى مى‏کند تا از ذلت کوچک رهایى یابد و همان عمل او را گرفتار ذلت بزرگتر مى‏گرداند.  عن عمرو بن على علیه‏السلام قال: کان هشام بن اسمعیل یسیئى جوارى فلقى منه على بن الحسین علیهماالسلام اذى شدیدا. فلما عزل امر به الولید ان یوقف للناس. قال: فمر به على بن الحسین علیهماالسلام و قد اوقف عند آل مروان. قال: فسلم علیه. قال: و کان على بن الحسین علیهماالسلام قد تقدم الى خاصته ان لا یعرض له احد.  یکى از فرزندان امام سجاد (ع) مى‏گوید: هشام بن اسمعیل فرماندار مدینه با من بدرفتارى مى‏کرد و پدرم على بن الحسین علیهماالسلام از وى اذیت و آزار بسیار دید. موقعى که از حکومت عزل شد ولید بن عبدالملک، خلیفه‏ى وقت، دستور داد براى تحقیر وى او را در مرئى و منظر مردم متوقف نمایند. امام سجاد (ع) روزى بر وى گذر کرد. موقعى که او را بر در منزل مروان نگاهدارى مى‏کردند به حضرت سلام نمود. امام (ع) به کسانى که در معیت آن حضرت بودند و از خواصش به شمار مى‏آمدند رو کرد و فرمود: احدى متعرض او نشود. 

از این سه قطعه‏ى تاریخى روشن شد که ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام در زمان خلفاى بنى‏امیه و بنى‏عباس با چه مشکلاتى مواجه بودند و چگونه افراد پست از مردم عادى و مامورین دولت فرزندان پیمبر گرامى را اسائه‏ى ادب مى‏نمودند و برخوردهاى موهن و تحقیرآمیز با آنان داشتند. امامان مصلحت‏اندیش و عطوف از تعرض دوستانشان نسبت به آنان مانع مى‏شدند و جلوگیرى مى‏کردند.  در جمله‏ى سوم درباره‏ى مستبدین ستمکار که منشا بدبختى و  مصیبت مسلمین‏اند در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و من مراره خوف الظالمین حلاوه الامنه.  بار الها! تلخى ترس از ستمکاران را به شیرینى امنیت تبدیل فرما.  در اسلام، وجود حکومت براى مردم یک امر ضرورى و اجتناب ناپذیر است و على (ع) در این باره فرموده:  و انه لابد للناس من امیر بر او فاجر. 

مردم باید، به ناچار، امیر و فرمانروایى داشته باشند، خوب و نیکوکار باشد یا بد و گناهکار.  در جامعه‏ى اسلامى نباید مردم از حکومت خائف باشند، بلکه ترس مردم باید از گناه و اعمال خلاف قانون خودشان باشد. على (ع) در ضمن حدیثى فرموده است:  الا لا یرجون احد الا ربه و لا یخافن الا ذنبه.  هیچکس به احدى امیدوار نباشد مگر به ذات اقدس الهى و از هیچ چیز و هیچ کس نترسد جز از گناه و اعمال خلاف قانون خودش.  ترس مردم از خداوند ترس از مقام خداوند است. مقام خداوند، اقامه‏ى عدل و احقاق حق است، مقام خداوند حمایت از مظلوم و مجازات ظالم است. قرآن شریف مى‏فرماید:  و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى.  کسى که از مقام خدا بترسد و نفس خود را از اطاعت هوى  نهى نماید جایگاه او بهشت رحمت خواهد بود.  در حکومت اسلام، مردم نباید از شخص حاکم خائف باشند، بلکه خوفشان باید از مقام حاکم، یعنى گناه خودشان باشد، بنابراین کسى که از گناه منزه است از حاکم نمى‏ترسد و از وى خوفى ندارد. اگر در محیطى مردم بى‏گناه از شر حاکم خائف باشند دلیل بر بدى و ستمکارى آن حاکم است.  عن على علیه‏السلام قال: شر الولاه من یخافه البرى‏ء.  بدترین والیان و زمامداران کسانى هستند که شخص منزه و بى‏گناه از شر آنان خائف و ترسان‏اند.  در حکومت فرمانرواى دادگر، علاوه بر آنکه مردم از امنیت جان و مال و عرض برخوردارند از خوف و هراس نیز در امان خواهند بود، یعنى مى‏دانند که تا مرتکب گناهى نشده‏اند حکومت متعرض آنان نمى‏شود و ایجاد زحمتى نمى‏نماید. 

جمله‏ى سوم این قطعه از دعاى «مکارم‏الاخلاق»، که قسمت آخر موضوع سخنرانى امروز است، به همین مطلب نظر دارد. امام (ع) در ابتداى جمله از تلخى طبع و نگرانى ضمیر که ناشى از ظلم ظالم است نام مى‏برد و در پایان جمله از شیرینى آرامش ضمیر و امنیت خاطر سخن مى‏گوید و از پیشگاه خدا درخواست مى‏کند که تلخى خوف را به شیرینى ایمنى مبدل نماید. رفتار ظالمانه‏ى فرمانرواى ستمگر به اندیشه و افکار جامعه شکل مى‏دهد و مى‏توان گفت مردم به طور ناآگاه همانند او ساخته مى‏شوند. امیرالمومنین (ع) در این باره فرموده است:  الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم.  مشابهت مردم با امرا و فرمانروایانشان بیش از شباهتى است که به پدران خود دارند، اینان همانند حکومت، زور مى‏گویند، خیانت مى‏نمایند، به تجاوز و تعدى دست مى‏زنند، و در پاره‏اى از مواقع در شعاع محدود زندگى خویشتن بیش از حاکم ظالم تند مى‏روند.  اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبى     برآورند غلامان او درخت از بیخ  در حکومت فرمانرواى ظالم، انحراف اخلاقى زیاد مى‏شود، مردم از ترس جان خود یا براى جلب رضاى فرمانروا تملق مى‏گویند، به دروغ وى را مدح و ثنا مى‏نمایند، از خوف احترام مى‏کنند، و در مقابلش سر تعظیم فرود مى‏آورند. در روایات اسلامى اعلام شده است که این قبیل حکام ظالم در روز قیامت مشمول عذاب شدید الهى خواهند بود.  عن النبى صلى الله علیه و آله: ویل لمن تزکیه الناس مخافه شره، ویل لمن اطیع مخافه جوره، ویل لمن اکرم مخافه شره. 

رسول اکرم فرموده است: واى بر حال کسانى که مردم آنان را از ترس شرشان به پاکى و نیکى یاد مى‏کنند، واى بر حال کسانى که مردم از خوف ظلم و ستمشان آنان را اطاعت مى‏نمایند، واى بر حال کسانى که مردم از ترس بدکارى و شرشان مورد تکریم و احترام قرار مى‏گیرند. 

وجود حاکم خیرخواه و دادگر از نظر شان انسانى و زندگى آدمیان آنقدر ارزش و اهمیت دارد که طبق حدیث رسول اکرم صلى الله علیه و آله اگر این شرط و دو شرط دیگر که در کنار آن ذکر شده  در جامعه‏ى بشرى تحقق یابد، براى آن مردم بر روى زمین بودن بهتر از شکم خاک است، و گرنه درون خاک براى آنان از روى زمین بهتر و شایسته‏تر است. 

عن النبى صلى الله علیه و آله: اذا کان امراوکم خیارکم و اغنیاوکم سمحاوکم و امرکم شورى بینکم فظهر الارض خیر لکم من بطنها. 

وقتى زمامداران و فرمانروایانتان نیکان شما باشند، و متمکنین و ثروتمندانتان اسخیاء شما باشند، و امور جامعه‏ى شما با مشورت و تبادل افکارتان تنظیم گردد، در این موقع واجد زندگى انسانى هستید و روى زمین براى شما بهتر از دل خاک است، و اگر جامعه‏ى شما از این سه مزیت محروم باشد شکم خاک براى شما از روى زمین بهتر است. 

به عبارت کوتاهتر، پیمبر اسلام مى‏خواهد بفرماید: اگر جامعه‏ى مسلمین از عدل فرمانروایى و تعادل اقتصادى و توازن فکرى برخوردار بودند شایسته‏ى زندگى هستند و اگر فاقد این برتریها بودند، حیات انسانى ندارند و براى آنان زیر زمین بهتر از روى زمین است. 

امام سجاد علیه‏السلام در آن اختناق شدید و شرایط طاقت فرسا نمى‏تواند اوضاع و احوال سیاسى روز را با صراحت شرح دهد و مردم را از عمق وقایع آگاه سازد، نمى‏تواند بگوید بر خودش و بر شیعیان باایمان و علاقه‏مندش چه مى‏گذرد و چگونه روز را به شب و شب را به روز مى‏آورند، نمى‏تواند بگوید بعضى از عمال خودفروخته‏ى دولت چگونه براى امام و براى اصحابش ایجاد زحمت  مى‏کنند و به وسیله‏ى جاسوسان، زندگى را بر آنان تا چه حد تلخ و ناگوار ساخته‏اند، نمى‏تواند بیان کند که بعضى از افراد فرومایه و پست براى اینکه خود را طرفدار دولت نشان بدهند و از این راه به هیئت حاکمه نزدیک شوند چگونه با امام معصوم و شیعیان پاکدل با اسائه‏ى ادب برخورد مى‏کنند و آنان را مورد توهین و تحقیر قرار مى‏دهند، نمى‏تواند شرح دهد که ظلم و بیدادگرى خلیفه‏ى وقت و مامورینش به اوج خود رسیده و خوف و هراس بر قلوب سایه افکنده و آرامش و سکون را از دلها سلب نموده است، ناچار براى آنکه گوشه‏اى از وضع موجود را ارائه کند با عبارت دعا سخن گفته و از پیشگاه خداوند درخواست حل مشکلات را نموده است، و سه جمله‏ى اخیر این قطعه از دعاى «مکارم‏الاخلاق» ناظر به این مطالب است. در جمله‏ى اول براى شیعیان وظیفه‏شناس و آگاه دعا مى‏کند، شیعیانى که طبق دستور آن حضرت تقیه مى‏کنند و گفتار و رفتارشان با مدارا و احتیاط است، آشکارا با حضرت سجاد رفت و آمد نمى‏نمایند و صریحا ابراز علاقه نمى‏کنند، براى اینکه مستمسکى به دست جاسوسان ندهند و باعث زحمت امام و گرفتارى خودشان نشوند.  و من حب المدارین تصحیح المقه.  بار الها! دوستى کسانى را که با ما به مدارا برخورد مى‏نمایند به دوستى واقعى مبدل نما، یعنى شرایطى را به وجود آور که ضرورت تقیه از میان برود و دوستانمان در ابراز علاقه به ما آزادى عمل داشته باشند.  در جمله‏ى دوم براى افراد پست و فرومایه‏اى دعا مى‏کند که به منظور جلب توجه حکومت با امام و شیعیان برخوردهاى موهن دارند و برخلاف حق و عدل عمل مى‏کنند :  و من رد الملابسین کرم العشره.  بار الها! آمیزشهاى وهن‏آور را به معاشرتهاى کریمانه تبدیل نما، یعنى خداوندا! اندیشه و نیت افراد پست و فرومایه را اصلاح کن و دل آنان را به مسیر صحیح هدایت فرما تا معاشرتشان کریمانه و بر وفق حق و عدل باشد.  در جمله‏ى سوم براى خلیفه‏ى وقت و هیئت حاکمه‏ى جبار دعا مى‏کند، آنانکه با فشارهاى ظالمانه‏ى خود روز را بر مردم چون شب تار نموده‏اند، جامعه‏ى مسلمین را گرفتار شدیدترین اختناق کرده‏اند، و خوف و هراس را بر همه‏ى دلها مسلط ساخته‏اند.  و من مراره خوف الظالمین حلاوه الامنه:  بار الها! تلخى ترس از ستمکاران را به شیرینى امنیت و آرامش خاطر تبدیل فرما، یعنى موجباتى فراهم آور که ظلم از میان برود و بر اثر آن تلخى ترس از دلها زایل گردد و شیرینى امنیت جایگزین آن شود. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:43 عصر سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق(43 )

     

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و من حب المدارین تصحیح المقه، و من رد الملابسین کرم العشره، و من مراره خوف الظالمین حلاوه الامنه. 

     

    این سه جمله از دعاى «مکارم‏الاخلاق» به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است. امام علیه‏السلام در پیشگاه الهى عرض مى‏کند: بار الها! دوستى کسانى را که با مدارا برخورد مى‏کنند به محبت واقعى و آمیزشهاى وهن‏آور را به معاشرتهاى کریمانه و تلخى ترس از ستمکاران را به شیرینى امنیت و آرامش خاطر تبدیل فرما. 

    امام (ع) در جمله‏ى اول این قسمت دعا از کلمه‏ى «مدارا» استفاده نموده و از مداراکنندگان نام برده است. «مدارا» در لغت عرب به معناى ملاطفت و ملایمت است و فارسى زبانان نیز از این کلمه همان معنى را مى‏فهمند. کسى که مى‏خواهد با دگرى مدارا کند در مواجهه با او به گشاده‏رویى برخورد مى‏نماید و به نرمى و ملاطفت سخن مى‏گوید. درباره‏ى مدارا و رعایت آن در مواقع لازم، روایات زیادى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در اینجا پاره‏اى از 

    آنها ذکر مى‏شود: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: امرنى ربى بمداراه الناس کما امرنى باداء الفرائض. 

    رسول گرامى فرمود: خداوند به من امر فرمود که با مردم مدارا نمایم همانطور که فرمان داده است و اجبات را انجام دهم. 

    و عنه صلى الله علیه و آله: ان الانبیاء انما فضلهم الله على خلقه بشده مداراتهم باعداء دین الله و حسن تقیتهم لاجل اخوانهم فى الله. 

    و نیز فرموده است: خداوند پیمبران را از این جهت که شدیدا با دشمنان دین خدا مدارا مى‏کنند و براى حفظ برادران خویش در راه رضاى او به خوبى و شایستگى تقیه مى‏نمایند بر تمام مردم برترى و فضیلت داده است. 

    عن على علیه‏السلام قال: دار الناس تستمتع باخائهم و القهم بالبشر تمت اضغانهم. 

    على (ع) فرموده است: با مردم مدارا کن تا از برادرى آنان بهره‏مند شوى و با روى گشاده با آنان مواجه شو تا کینه‏ها در ضمیرشان بمیرد. 

    مدارا با مردم اگر به منظور احترام و تکریم به شخصیت آنان باشد بسیار ارزنده و مهم است، چنین مدارایى نشانه‏ى عقل بیدار و فکر روشن‏بین است، چنین مدارایى مایه‏ى محبوبیت و راه نفوذ در افکار دگران است. اولیاى الهى به چنین مدارایى عنایت بسیار داشتند و پیروان خود را به رعایت این دستور مفید و ثمربخش تشویق مى‏نمودند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اعقل الناس اشدهم مداراه للناس و اذل الناس من اهان الناس. 

    رسول گرامى فرموده است: عاقلترین مردم کسى است که بیشتر با افراد مدارا مى‏کند و خوارترین مردم کسى است که آنان را مورد تحقیر و توهین قرار مى‏دهد. 

    و عنه صلى الله علیه و آله قال: انا امرنا معاشر الانبیاء بمداراه الناس کما امرنا باداء الفرائض. 

    و نیز فرموده است: ما، جامعه‏ى پیمبران، ماموریت داریم که با مردم مدارا نماییم همانطور که به اداى فرایض الهى ماموریم. 

    کسانى که عقلهاى خود را با پرده‏هاى تعصب و تصلب، عناد و لجاج، و تقلیدهاى کورکورانه پوشانده بودند هرگز به دین حق گرایش نمى‏یافتند و دعوت پیمبران را اجابت نمى‏نمودند. خداوند در قرآن شریف فرموده: 

    ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون. 

    کسانى که کفر آورده و عقلهاى خود را پنهان نموده‏اند اگر به آنان اعلام خطر بنمایى یا ننمایى ایمان نمى‏آورند. 

    ولى آنها که داراى عقل آزاد بودند دعوت پیمبران را که آمیخته به مدارا و لطف کلام بود پذیرا مى‏شدند و از آنان پیروى و اطاعت مى‏نمودند. گاهى مدارا نمودن به منظور تقیه و براى مصون ماندن از شر دشمنان بى‏ایمان و مستبد است. این قبیل مدارا در ایام امامت حضرت سجاد (ع) تا زمان امامت حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام ضرورت داشت، از این رو آنان خود تقیه 

    مى‏نمودند و به اصحاب و پیروان خود نیز اکیدا تقیه را توصیه مى‏کردند تا بدین وسیله از طرفى جان و مال و عرض و شرف آنان را از خطر مصون دارند و از طرف دیگر با رعایت تقیه بتوانند احکام الهى و معارف اسلامى را به وسیله‏ى آنان به طور پنهان بین افراد مومن نشر دهند و تا جایى که ممکن است دین خدا را از دستبرد خائنین و بدعتگزاران محافظت نمایند. 

    قال الامام علیه‏السلام: ان مداراه اعداء الله من افضل صدقه المرء على نفسه و اخوانه المومنین. 

    امام (ع) فرموده است: مدارا نمودن با دشمنان خدا از بهترین و برترین صدقه‏ى آدمى براى نفس خود و براى برادران باایمانش مى‏باشد. 

    براى اینکه شنوندگان محترم بدانند که بعضى از ائمه‏ى معصومین در چه شرایطى زیست مى‏کردند و چگونه تقیه را مهم مى‏شمردند به این روایت توجه نمایند: 

    عن ابن مسکان قال: قال لى ابوعبدالله علیه‏السلام انى لاحسبک اذا شتم على علیه‏السلام بین یدیک لو تستطیع ان تاکل انف شاتمه لفعلت. فقلت: اى و الله جعلت فداک انى لهکذا و اهل بیتى. فقال لى: فلا تفعل فو الله لربما سمعت من یشتم علیا و ما بینى و بینه الا اسطوانه فاستتربها فاذا فرغت من صلواتى فامر به فاسلم علیه و اصافحه. 

    ابن مسکان مى‏گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: درباره‏ى تو گمان دارم که اگر در حضورت على علیه‏السلام مورد شتم و اسائه‏ى 

    ادب قرار گیرد، تو اگر بتوانى بینى او را با دندان مى‏گزى. عرض کردم: بلى والله فدایت شوم، من چنینم و اهل‏بیت من نیز اینچنین. حضرت فرمود: اینگونه مباش، قسم به خدا که بسا مى‏شنیدم کسى به على (ع) بد مى‏گوید و بین من و او جز ستون مسجد فاصله‏اى نبود. من خود را پشت ستون پنهان مى‏نمودم و موقعى که از نماز فارغ مى‏شدم از کنارش گذر مى‏کردم، به او سلام مى‏دادم و با وى مصافحه مى‏نمودم. 

    در بعضى از روایات امر تقیه براى صیانت دین خدا آنقدر مهم شمرده شده که امام (ع) تارک آن را فاقد ایمان خوانده است. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: اتقوا على دینکم و احجبو بالتقیه فانه لا ایمان لمن لا تقیه له. 

    امام صادق (ع) فرموده: بر دین خود پروا داشته باشید و آن را در پس پرده‏ى تقیه محجوب دارید، زیرا کسى که تقیه ندارد ایمان ندارد. 

    گاهى اختناق و فشار حکام جور به اوج خود مى‏رسید و مضیقه آنقدر شدید مى‏شد که کوچکترین غفلت از تقیه و گفتن چیزى که نباید گفته شود مرگ به بار مى‏آورد و به حیات کسى که غفلت نموده یا آنکه در این غفلت مورد سوءظن واقع شده خاتمه داده مى‏شد. کشته شدن معلى بن خنیس بر اثر غفلت از تقیه و افشا نمودن رازى بود که امام صادق (ع) با او در میان گذارده بود. 

    عن حفص بن نسیب قال: دخلت على ابیعبدالله علیه‏السلام ایام قتل معلى. فقال لى: یا حفص! حدثت المعلى فاذاعها فابتلى بالحدید. 

    حفص بن نسیب مى‏گوید: در ایام قتل معلى بن خنیس به محضر امام صادق (ع) شرفیاب شدم، به من فرمود: اى حفص! به معلى حدیث گفتم و او آن را نشر داد و بر اثر آن گرفتار عذاب شمشیر گردید. 

    در پاره‏اى از مواقع وضع و محاذات اوضاع و احوال به گونه‏اى بود که معرفى نمودن شخص و نام بردن از او موجب گرفتارى و ابتلا مى‏شد یا لااقل باعث هتک و توهین مى‏گردید. 

    روى عن ابیعبدالله علیه‏السلام: کان یمضى یوما فى اسواق المدینه و خلفه ابوالحسن موسى علیه‏السلام. فجذب رجل ثوب ابى‏الحسن (ع) ثم قال له: من الشیخ؟ فقال: لا اعرفه. 

    روایت شده که روزى امام صادق (ع) در بازار مدینه عبور مى‏کرد و فرزند بزرگوار معظمش حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام پشت سر آن حضرت بود. شخصى جامه‏ى فرزند را گرفت و کشید و پرسید: این پیرمرد کیست؟ آنقدر شرایط محیط بد بود و احساس خطر مى‏شد که حضرت موسى‏الکاظم ناچار شد در پاسخ آن مرد بگوید که «او را نمى‏شناسم». 

    از آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که مدارا در اسلام از صفات حمیده و خلقیات پسندیده است و پیمبران خدا در مقام تبلیغ دین ماموریت داشتند که با مردم به مدارا برخورد نمایند و با ملایمت سخن گویند. خداى بزرگ به موسى و هارون در ملاقات با فرعون چنین دستور داد: 

    اذهبا الى فرعون انه طغى. فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى. 

    شما دو نفر نزد فرعون بروید که او سخت طغیان نموده است. با وى به نرمى سخن بگویید شاید به خود آید و آگاه گردد یا از عذاب الهى بترسد و ستمگرى را ترک گوید. 

    مدارا نمودن در پاره‏اى از موارد با ملاطفت و ملایمت برخورد داشتن و با گشاده‏رویى و نرمى سخن گفتن است، و در پاره‏اى از موارد به معناى حلم و بردبارى، لب فروبستن و سکوت، یا تغافل و نادیده گرفتن است، و مدارا با افراد تندخو و بداخلاق یا تقیه در مقابل مخالفین و افراد زیان‏رسان بدین معنى است. 

     



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:42 عصر سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق(42 )

    رسول اکرم (ص) براى پرورش افکار مسلمانان و راهنمایى آنان به وظایف اسلامى و انسانى، در تمام مواقع مهمترین تذکرات را در مواقع مختلف در منبر و محضر به مردم مى‏داد. از آن جمله به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان و مهیا نمودن افکار مردم براى وظایف اجتماعى در منبر خطبه خواند و در خلال آن سه جمله را از پى هم فرمود:  و قروا کبارکم و ارحموا صغارکم و صلوا ارحامکم. 

    بزرگسالان خود را احترام نمایید، خردسالان خود را مورد ترحم و مهر قرار دهید و ارحام خود را صله نمایید. 

    با اینکه ذکر بزرگسالان و خردسالان شامل حال ارحام نیز مى‏شود، ولى چون مسئله‏ى صله‏ى رحم اهمیت دارد، حضرت آن را تخصیص به ذکر داد. 

    افراد باایمان و پیروان راستین اسلام به امر باریتعالى در مورد صله‏ى رحم توجه کامل دارند و از مواخذه الهى در این مورد، سخت خائف و نگران‏اند، زیرا در قرآن شریف آمده است:  و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب. خردمندان باایمان کسانى هستند که دستور بارى تعالى را در  مورد اشخاصى که امر به صله‏ى آنها فرموده اطاعت مى‏کنند و از خداوند و حسابرسى سخت او بیم دارند. 

    در حدیث آمده است:  قال تعالى، انا الرحمن، و هذه الرحم شققت لها اسما من اسمى، فمن وصلها و صلته و من قطعها قطعته.  خداوند سبحان فرموده است: من رحمان هستم و نام رحم را از اسم خودم مشتق نموده‏ام، پس هر کس صله‏ى رحم کند و با بستگان خود پیوند نماید من او را با رحمت خود صله خواهم کرد و هر کس قطع رحم کند من رحمت خود را از او قطع خواهم نمود. 

    اگر کسى صله‏ى رحم مى‏کند و به ارحام خود عملا و قولا خدمت مى‏نماید ولى در مقابل، از آنان اذیت و آزار مى‏بیند، پیشواى اسلام به چنین شخصى اجازه نمى‏دهد قطع رحم کند و خاطرنشان مى‏نماید که این کار عذاب الهى را در پى دارد . 

    ان رجلا اتى النبى صلى الله علیه و آله فقال: یا رسول الله: ان لى اهلا قد کنت اصلهم و هم یوذونى، و قد اردت رفضهم. فقال له رسول الله: اذا یرفضکم الله جمیعا. 

    مردى به حضور پیمبر گرامى شرفیاب شد. عرض کرد: من ارحامى دارم و آنها را صله مى‏کنم ولى آنان مرا آزار مى‏دهند، مى‏خواهم ترکشان گویم. حضرت فرمود: در این صورت خداوند همه‏ى شما را ترک خواهد گفت. 

    صله‏ى رحم و نیکوکارى از عوامل جلب رحمت باریتعالى در دنیا و آخرت است و در حدیثى امام صادق علیه‏السلام این دو مطلب را در کنار هم ذکر کرده و از فایده‏ى دنیوى و اخروى آن نام برده  است. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ان صله الرحم و البر لیهونان الحساب و یعصمان من الذنوب، فصلو ارحامکم و بروا باخوانکم و لو بحسن السلام و رد الجواب. 

    امام صادق علیه‏السلام فرموده: صله‏ى رحم و نیکى کردن به برادران، حساب را در قیامت آسان مى‏کند و آن دو آدمى را از گناه محافظت مى‏نماید. پس شما به ارحام خود صله کنید و به برادران خود نیکى نمایید اگر چه به سلام کردن نیکو و جواب سلام دادن باشد. 

    با توجه به اینکه مردم از جهت نیروى کار، بنیه‏ى مالى، تعداد عائله، سلامتى و بیمارى، و دیگر جهات با یکدیگر متفاوت‏اند، قهرا صله‏ى رحم نیز متفاوت خواهد بود. افرادى که بین ارحام، قدرت کار و درآمد کافى دارند و زندگى خود را به شایستگى اداره مى‏کنند به کمک مالى نیاز ندارند، صله‏ى رحم در این قبیل موارد به دیدن یکدیگر رفتن، سلام و احوالپرسى نمودن، و از آزار و اذیتشان پرهیز داشتن است. 

    عن ابى‏الحسن الرضا علیه‏السلام قال: قال ابوعبدالله (ع)، صل رحمک و لو بشر به من ماء و افضل ما توصل به الرحم کف الاذى عنها. 

    حضرت رضا از امام صادق علیهماالسلام حدیث نموده که فرموده است: صله‏ى رحم نما اگر چه به شربت آبى باشد و بهترین صله‏ى رحم خوددارى از ایذاء آنان است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: صلوا ارحامکم فى الدنیا و لو بسلام.  رسول گرامى فرموده است: در دنیا صله‏ى رحم نمایید، گر چه با سلام گفتن باشد. 

    در مواردى که ارحام بر اثر پیرى یا بیمارى یا نقص عضو از کارافتاده و عائله دارند ارحام متمکن باید در کمال علاقه‏مندى و گشاده‏رویى دست به دست هم بدهند و زندگى آنان را از جمیع جهات اداره نمایند. در روایات اولیاى گرامى آمده که براى هر چیزى زکاتى است: زکوه علم معلومات خود را به افراد شایسته و لایق آموختن است، زکوه عقل رفتار و گفتار جهال را تحمل نمودن است، زکوه قدرت عفو و بخشیدن است و دیگر امورى از این قبیل. در روایتى از على (ع) رسیده که فرموده است:  زکوه الیسار بر الجیران و صله الارحام. 

    زکات کسانى که از تسهیلات مالى برخوردارند نیکى به همسایگان و صله‏ى ارحام است. 

    جالب آنکه به موجب روایات، کسانى که به ارحام تهیدست و بى‏بضاعت خود کمک مالى مى‏نمایند پاداش و اجرشان در قیامت نزد باریتعالى از سایر انفاقهاى مالى که درباره‏ى دگران انجام مى‏دهند بیشتر و فزونتر است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الصدقه بعشره و القرض بثمانى عشره و صله الاخوان بعشرین و صله الرحم باربع و عشرین. 

    رسول اکرم فرموده است: اجر صدقه ده برابر، پاداش قرض دادن هجده برابر، مزد صله‏ى برادران دینى بیست برابر، و اجر صله‏ى رحم بیست و چهار برابر است. 

    از آنچه معروض افتاد جمله‏ى دوم امام سجاد (ع) در این قسمت از دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است روشن گردید:  و من عقوق ذوى‏الارحام المبره:  بار الها! جدائى ارحام را به نیکى و پیوستگى تبدیل فرما. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است در پیشگاه الهى عرض مى‏کند:  و من خذلان الاقربین النصره. 

    و ترک یارى بستگان را به حمایت و نصرت تبدیل فرما. 

    صله‏ى رحم از چند جهت شایان توجه است: اول از دیدگاه جود و عطا. کسانى که طبع سخى و دست گشاده دارند، ارحام بى‏بضاعت خویش را با بلندنظرى مورد حمایت قرار مى‏دهند و با حفظ آبرو و عزتشان زندگى آنان را اداره مى‏نمایند. این گروه داراى برترى و فضیلت اخلاقى هستند. على (ع) درباره‏ى اینان فرموده است:  صله الارحام من افضل شیم الکرام.  صله‏ى رحم از بزرگترین خوى و منش مردمان کریم‏النفس و بزرگوار است. 

    دوم، از نظر دینى و ارزش اسلامى. صله‏ى رحم از وظایف قطعى افراد باایمان است و قطع رحم از گناهان بزرگ. در حدیثى که مذکور افتاد، مردى از رسول اکرم سوال کرد: مبغوضترین کارها نزد خدا چیست؟ حضرت، اول از شرک نام برده و دوم از قطع رحم. 

    پاسخ آن جناب روشنگر این حقیقت است که قطع رحم در کنار شرک قرار گرفته و به آن اندازه مورد بغض و بدبینى ذات اقدس الهى است. از این رو ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام همواره مواظب اصحاب و دوستان خود بودند و در مقام بیان وظایف مالى آنان، خدمت به ارحام بى‏بضاعت را خاطرنشان مى‏ساختند و این مهم را تذکر مى‏دادند. مردى به نام عمار از دوستان متمکن امام صادق (ع) بود. 

    قال له ابوعبدالله علیه‏السلام: یا عمار! انت رب مال کثیر. قال: نعم، جعلت فداک. قال: فتودى ما افترض الله علیک من الزکوه؟ قال: نعم قال فتخرج المعلوم من مالک؟ قال: نعم. قال: فتصل قرابتک؟ قال: نعم. قال: فتصل اخوانک؟ قال: نعم. فقال: یا عمار! ان المال یفنى، و البدن یبلى و العمل یبقى، و الدیان حى لا یموت، یا عمار! انه ما قدمت فلن یسبقک و ما اخرت فلن یلحقک. 

    امام صادق (ع) به وى فرمود: اى عمار! تو صاحب مال بسیارى. عرض کرد: بلى، فدایت گردم. فرمود: آیا زکات واجب را مى‏دهى؟ عرض کرد: بلى. آیا مال معلومى که قرآن شریف فرموده «فى اموالهم حق معلوم» پرداخت مى‏کنى؟ عرض کرد: بلى. آیا صله‏ى رحم مى‏نمایى و به آنان کمک مالى مى‏کنى؟ عرض کرد: بلى. آیا برادران دینیت را از حمایت مالى برخوردار مى‏سازى؟ عرض کرد: بلى. فرمود: اى عمار! مال فانى مى‏شود، بدن در قبر مى‏پوسد، و عمل باقى مى‏ماند، و خداوند زنده‏اى است که هرگز نمى‏میرد. اى عمار! آن را که پیش فرستادى از تو سبقت نمى‏گیرد و آن را که باقى گذاردى به تو ملحق نمى‏شود. 

    سوم، از نظر خذلان قاطع رحم و اینکه ارحام بى‏بضاعت در روز گرفتارى او را یارى نمى‏نمایند و نیازش را با حمایت خویش برطرف نمى‏سازند. زندگى بشر بر اساس همکارى و تعاون استوار است، مردم در جمیع شئون حیاتى به یکدیگر نیاز دارند، باید همه دست به دست هم بدهند و چرخ زندگى را به حرکت درآورند تا در پرتو آن جمیع نیازهاى مادى و معنوى تامین گردد و بشر به حیات انسانى خویش ادامه دهد. مردى به نام ابوعبیده به امام صادق (ع) عرض کرد: 

    ادع الله لى ان لا یجعل رزقى على ایدى العباد. فقال علیه‏السلام: ابى الله علیک ذلک الا ان یجعل ارزاق العباد بعضهم من بعض و لکن ادع الله ان یجعل رزقک على ایدى خیار خلقه فانه من السعاده و لا یجعله على ایدى شرار خلقه فانه من الشقاوه.  

    از خدا بخواهید که رزق مرا در دست بندگانش قرار ندهد. فرمود: خداوند از این امر ابا دارد و باید نیاز افراد مردم با تعاون یکدگر تامین گردد. تو از خداوند بخواه که رزقت را در دست مردمان خوب و خیر قرار دهد که این خود از سعادت است، و در دست اشرار و بدان قرار ندهد که این از بدبختى و شقاوت انسان است. 

    براى آدمى در طول زندگى وقایعى پیش مى‏آید و با حوادثى مواجه مى‏گردد که به کمک دیگران نیاز دارد، مثلا یکى از افراد خانواده‏اش ناگهان دچار بیمارى سخت مى‏شود و باید هر چه زودتر به بیمارستان منتقلش نمایند یا آنکه مى‏میرد و براى تهیه‏ى وسایل حمل جنازه و کفن و دفن لازم است اشخاصى او را یارى دهند یا مورد  هجوم کسانى واقع مى‏شود و باید با حمایت دگران از خطر رهایى یابد و سایر رویدادهایى از این قبیل. البته افراد متمکن بیش از افراد عادى یا تهیدستان به حمایت و یارى احتیاج دارند. صله‏ى رحم در انجام این مهم نقش موثرى دارد، زیرا اولا صله‏کننده بر اثر صله‏ى رحم محبوبیت به دست مى‏آورد، و ثانیا در مواقع لازم، ارحامى که مدیون اخلاقى او هستند به یاریش قیام مى‏کنند و دشمن او را خوار و سرکوب مى‏نمایند. 

    عن على علیه‏السلام قال: صله الرحم توجب المحبه و تکبت العدو. 

    صله‏ى رحم محبوبیت به بار مى‏آورد و موجب خوارى و ذلت دشمن مى‏شود. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم این قسمت از دعاى «مکارم‏الاخلاق» کمک و یارى ارحام را مورد توجه قرار داده و به پیشگاه خدا عرض مى‏کند:  و من خذلان الاقربین النصره. 

    بار الها! ترک یارى بستگان را به حمایت و نصرت تبدیل فرما. 

    نه تنها ارحام و بستگان نزدیک باید با دست و زبان، قلم و قدم، و در صورت لزوم با کمکهاى مالى مورد حمایت افراد غنى و متمکن خانواده قرار گیرند، بلکه افراد وظیفه‏شناس و مال‏اندیش این روش پسندیده را در مورد تمام بستگان دور و نزدیک رعایت مى‏نمایند و حدود و حقوق اخلاقى همه‏ى آنها را محترم مى‏شمرند تا در حوادث و رویدادها از عواطف و نصرت آنان برخوردار گردند و این دستور  حکیمانه را على (ع) ضمن حدیثى خاطرنشان فرموده است:  عن على علیه‏السلام قال: لن یرغب المرء عن عشیرته و ان کان ذامال و ولد و عن مودتهم و کرامتهم و دفاعهم بایدیهم و السنتهم، هم اشد الناس حیطه من ورائه و اعطفهم علیه و المهم لشعثه و ان اصابته مصیبه او نزل به بعض مکاره الامور و من یقبض یده عن عشیرته فانما یقبض عنهم یدا واحده و تقبض عنه منهم اید کثیره. 

    هرگز نباید آدمى نسبت به فامیل و بستگان بى‏اعتنا شود و آنان را با چشم بى‏رغبتى بنگرد. اگر چه داراى مال و اولاد باشد، نباید دوستى و کرامت اخلاقى و دفاع آنان را که با دست و زبان انجام مى‏دهند نادیده انگارد. اگر او با مصیبتى مواجه شود یا با ناملایمى رو به رو گردد، عشیره و فامیل از پشت سر بزرگترین مدافع، عطوفترین افراد، و جمع‏کننده‏ترین پراکندگیهاى وى هستند. اگر کسى از اقارب و بستگان خود دست بکشد او یک دست را از آنان قبض نموده اما در مقابل، دستهاى متعدد فامیل و بستگان از وى قبض شده است. 

    کسى که مى‏خواهد در مواقع گرفتارى و سختى از نصرت و یارى دگران برخوردار باشد و مورد خذلان قرار نگیرد، حتما باید حقوق تمام برادران دینى و همه‏ى بستگان و ارحام را محترم شمرد و همواره مورد توجه قرار دهد زیرا کم‏اعتنایى و سبک شمردنشان موجب محروم ماندن از یارى و نصرت آنان مى‏گردد. 

    عن على علیه‏السلام قال: من دلائل الخذلان الاستهانه بحقوق الاخوان.  یکى از موجبات خذلان و محروم ماندن از نصرت دگران ناچیز شمردن حقوق برادران است.  

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 5:41 عصر سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 41)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و من عداوه الادنین الولایه، و من عقوق ذوى الارحام المبره، و من خذلان الاقربین النصره. 

     این سه جمله از دعاى «مکارم‏الاخلاق» به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است. امام علیه‏السلام به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! دشمنى نزدیکان را به دوستى و جدایى ارحام را به نیکى و پیوستگى و ترک یارى بستگان را به حمایت و نصرت تبدیل فرما. 

    پروردگار حکیم، نظام عالم را بر اساس علل و معالیل استوار فرموده و براى هر چیزى اسباب و وسایلى را قرار داده است. هر کس بخواهد به هدف مورد نظر خود دست یابد باید از مجرایى که مقدر است وارد شود تا به آن نایل گردد: کسى که رزق مى‏خواهد مجراى آن کشاورزى، دامدارى، و برخى اشجار میوه است. کسى که علم مى‏خواهد مجراى آن کتاب و کلاس و شنیدن درس استاد و بحث کردن با سایر محصلین است. و همچنین سایر امور. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام انه قال: ابى الله ان یجرى الاشیاء الا  باسباب و جعل لکل شى‏ء سببا و جعل لکل سبب شرحا و جعل لکل شرح علما.  امام صادق (ع) فرموده: خداوند ابا دارد از اینکه امور جهان را به جریان اندازد مگر از راه وسایل و اسباب. آفریدگار حکیم براى هر چیزى وسیله‏اى را خلق نموده و براى هر وسیله‏اى شرح و توضیحى را مقرر داشته و براى هر شرحى علمى را تعیین نموده است. 

    بنابراین انسانهایى که خواهان تعالى و تکامل معنوى یا مادى هستند باید وسایل و اسباب کمال را در هر یک از امور بشناسند و از آن مجارى، فیض خدا را بخواهند. البته به هر نسبت که علم و آگاهى بشر به علل و معالیل افزایش یابد و بر طبق آنها عمل کند به همان نسبت پیروزى و موفقیتش بیشتر خواهد بود. امورى را که مربوط به هدایت الهى و فراگرفتن تعالیم دینى براى نیل به سعادت ابدى است باید از بیان پیمبر گرامى و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام استفاده نمود و چیزهایى که مربوط به علل و عوامل مادى و دنیوى است، از قبیل فیزیک، شیمى، و رشته‏هاى فنى، و همچنین شناخت معادن مس و سرب و چگونگى تصفیه و بهره‏بردارى از آنها براى اداره‏ى امور دنیوى مربوط به علوم طبیعى دانشگاهى و تدریس اساتید متخصص است. براى آنکه مطلب، هر چه بهتر، جهت شنوندگان محترم روشن شود و به اهمیت و ارزش اسباب و علل در نظام خلقت واقف گردند، لازم است در مضمون این روایت دقت کنند و از عنایت الهى به این سنت حکیمانه آگاهى یابند. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ان نبیا من الانبیاء مرض و قال: لا  اتداوى حتى یکون الذى امرضنى هو الذى یشفینى. فاوحى الله عز و جل: لا اشفیک حتى تتداوى، فان الشفاء منى و الدواء منى. فجعل یتداوى فاتى الشفاء.  امام صادق (ع) فرمود: یکى از پیمبران الهى بیمار شد. گفت: من مداوا نمى‏کنم تا آن کس که مرا مریض نموده، شفایم بخشد. خداوند به او وحى فرستاد: ترا شفا نمى‏دهم تا خود را مداوا نمایى، زیرا شفا از من است و دوا نیز از من و تو باید از وسیله‏ى من به شفایم دست یابى. آن پیمبر طبق دستور الهى عمل نمود و مداوا کرد و خداوند به او عافیت بخشید. 

    ناگفته نماند اینکه در روایات آمده که «خداوند ابا دارد از اینکه امور جهان را جز از راه وسایل و اسباب به جریان اندازد» بدین معنى نیست که آفریدگار توانا خویشتن را نیز در چارچوب علل و اسبابى که خود آنها را آفریده است زندانى نموده و دیگر قادر نیست که بدون وسیله و اسباب کارى انجام دهد، بلکه خداوند به مشیت حکیمانه‏ى خود این نظم و ترتیب را برقرار فرمود تا افراد از راه وسایل و مقررات تعیین شده به هدفهاى خویش دست یابند، اما خود حضرت باریتعالى در این اسباب محصور نیست و اگر در موردى بخواهد مى‏تواند به طور سبب‏سوزى و بدون وسیله و اسباب عادى به اراده‏ى خود جامه‏ى تحقق بپوشاند و هدف خود را ایجاد نماید و کلمه‏ى «ابا» که در حدیث آمده حاکى از همین مطلب است، مثلا اگر یک نفر بگوید: فلان تاجر بزرگ ابا دارد معاملات خود را بدون واسطه انجام دهد، از کلمه‏ى «ابا» استفاده مى‏شود که این تصمیم جنبه‏ى عمومیت دارد و باید  در معاملات او واسطه در کار باشد نه آنکه تاجر نمى‏تواند بدون واسطه معامله کند، بلکه او آزاد است و اگر در موردى اراده نماید مى‏تواند بدون مداخله‏ى واسطه چیزى را بخرد یا بفروشد. خداوند نیز ابا دارد از اینکه امور جهان را بدون اسباب به جریان اندازد، اما اگر در موردى اراده فرماید مى‏تواند خارج از مقررات و اسباب عادى، آن را که خواسته است ایجاد نماید و این مطلب به صریح قرآن شریف مکررا به وقوع پیوسته است. اراده‏ى خداوند در نظام خلقت این است که بچه‏ى چهارپایان به وسیله‏ى آمیزش نر و ماده تشکیل شود و متولد گردد، اما در مورد ناقه‏ى صالح این قانون را عملا بر هم زد و اراده فرمود که شترى را از سینه‏ى سنگ بزرگى به درآورده و آن را معجزه‏ى نبوت حضرت صالح قرار دهد. همچنین در مورد موسى بن عمران قانون تکوین مار را برهم زد و عصاى او را که چوب خشکى بود در یک لحظه به اژدهایى بزرگ تبدیل نمود و چیزهایى را که ساحران به صورت مار جلوه داده بودند بلعید و در لحظه‏ى دیگر آن اژدها را با دست موسى بن عمران به صورت عصا درآورد. نتیجه آنکه دنیا عالم علل و اسباب است و دعاى ما در پیشگاه الهى به معناى نادیده گرفتن وسایل و اسباب نیست، بلکه موظفیم در مواردى که وسایل در اختیار ماست مانند پزشک و دارو، به موازات دعا، وسایل و اسباب را نیز مهیا نماییم و در جایى که وسیله در اختیار ما نیست چون باریتعالى امر به دعا نموده و وعده‏ى استجابت داده است، اگر دعاى ما مقبول درگاه الهى افتد وسیله‏ى آن را نیز خود به لطف و رحمتش فراهم مى‏آورد. و این مطلب در خلال بحث راجع به سه جمله از دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است روشن خواهد شد. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول این قسمت از دعا به پیشگاه باریتعالى عرض مى‏کند:  و من عداوه الادنین الولایه.  بار الها! دشمنى نزدیکان را به دوستى مبدل فرما. 

    دوستى و دشمنى افراد با یکدیگر علل و عوامل متعددى دارد و دوستان و دشمنان، حب و بغضهاى درونى خویش را با واکنشهاى گوناگون از قبیل مدح و ذم، تصدیق و تکذیب، و گاهى با اعمال شدیدتر ابراز مى‏دارند. بسیارى از افراد نیز همانند امام سجاد (ع) از پیشگاه الهى درخواست مى‏کنند که دشمنى نزدیکان را به دوستى مبدل فرماید. با توجه به شرحى که معروض افتاد، دنیا عالم علل و اسباب است و براى آنکه دعا به استجابت برسد باید اسباب و علل دوستى به موازات دعا فراهم آید تا خواسته‏ى دعاکننده در پیشگاه الهى مقبول افتد و مورد استجابت واقع شود، پیش از آنکه علل و عوامل دوستى مورد بحث قرار گیرد قسمتى از حدیث امام صادق (ع) را که براى یکى از دوستان خود بیان نموده و در توضیح این جمله از دعاى امام سجاد (ع) مفید است، به عرض شنوندگان محترم مى‏رساند:  عن ابیجعفر علیه‏السلام فى وصیته لجابر بن یزید الجعفى قال: یا جابر! اوصیک بخمس: ان ظلمت فلا تظلم، و ان خانوک فلا تخن، و ان کذبت فلا تغضب، و ان مدحت فلا تفرح، و ان ذممت فلا تجزع، و فکر فیما قیل فیک فان عرفت من نفسک ما قیل فیک فسقوطک من عین الله جل و عز عند غضبک من الحق اعظم علیک مصیبه مما خفت من سقوطک من اعین الناس و ان کنت على خلاف ما قیل فیک فثواب اکتسبته من غیر ان یتعب بدنک.  امام باقر (ع) به جابر جعفى فرمود: پنج چیز را به تو سفارش  مى‏کنم: اگر مورد ستم واقع شدى ستم مکن، اگر دگران به تو خیانت نمودند تو خیانت منما، اگر تکذیب کردند خشمگین مشو، اگر تمجیدت نمودند شادى مکن، و اگر مذمتت کردند بیتابى منما و به چیزى فکر کن که درباره‏ات گفته‏اند، اگر گفته‏هاى دگران را در خویشتن یافتى و به صفات بدى متصف بودى، پس وقوف تو در پیشگاه الهى بر اثر خشمى که از شنیدن سخن حق نشان دادى مصیبتش سنگینتر از وقوف تو در اجتماع است، و اگر آنچه را از بدى که درباره‏ات گفته‏اند در تو نیست به اجرى از خداوند نایل شده‏اى بدون آنکه براى دست یافتن به آن اجر، بدنت به تعب افتاده باشد. 

    کسى که دعا مى‏کند و از خدا مى‏خواهد که دشمنى نزدیکانش را به دوستى مبدل سازد باید از توصیه‏ى امام باقر (ع) به جابر جعفى استفاده نماید و فکر کند آیا دشمنى وى با من بر حق است یا ناحق و در مواقعى که او مرا مذمت نموده یا تکذیب کرده، بجا بوده است یا نابجا، خلاصه منشا دشمنى او را مورد بررسى و دقت قرار دهد، اگر دعاکننده در مواقعى او را تحقیر نموده و کوچک شمرده است یا درباره‏ى او کلمات زشت و زننده گفته و مورد اهانتش قرار داده است یا در غیابش از او بدگویى نموده و کسانى این خبر را داده‏اند و این قبیل امور منشا عداوت او گردیده، براى اینکه دعایش مستجاب شود و دشمنى او به دوستى مبدل گردد باید حتما رفتار و گفتار خویش را تغییر دهد و روش خصمانه را ترک گوید و به یاد داشته باشد که دنیا عالم علل و اسباب است و چون ترک عوامل دشمنى و به کار بستن وسایل و انگیزه‏هاى دوستى در اختیار اوست باید به موازات دعا اعمال خود را اصلاح کند و رفتار و گفتارش به گونه‏اى باشد که مایه‏ى محبت و دوستى گردد. 

    على علیه‏السلام قال: ثلاث یوجبن المحبه: حسن الخلق و حسن الرفق و التواضع.  على (ع) فرموده: سه چیز است که موجب محبت و دوستى مى‏شود: یکى حسن خلق، آن دیگر مدارا نمودن صحیح و شایسته، و سوم تواضع و فروتنى. 

    اگر دشمنى وى نابجا و خلاف حق بوده و دعا کننده در تمام مواقع با رعایت اصول اخلاق و ادب با وى برخورد مى‏نموده است، در این صورت او از نظر تامین وسایل و اسباب دوستى، وظیفه و تکلیفى به عهده ندارد و اصلاح دشمن فقط به تحول قلب اوست و این امر مهم به ذات اقدس الهى اختصاص دارد، اوست که مى‏تواند نیت را تغییر دهد و دلها را از مسیرى که مى‏روند بگرداند، اگر خداوند اراده نماید و دل او را متحول سازد دعا مستجاب مى‏شود و محبت جایگزین دشمنى مى‏گردد و اگر در او تحولى ایجاد ننماید به فرموده‏ى امام باقر (ع) دعا کننده بدون تحمل رنج و تعب بدنى از اجر باریتعالى برخوردار مى‏گردد. این قبیل عناصر منحرف که بى‏جهت نسبت به وظیفه‏شناسان و بردباران دشمنى دارند بیش و کم در جوامع بشرى وجود داشته و دارند. على (ع) درباره‏ى اینان فرموده است:  عاده الاشرار معاداه الاخیار.  دشمنى با اخیار و پاکان از جمله‏ى عادات مذموم و ناپسند اشرار و بدخواهان است. 

    امام سجاد (ع) خود مربى انسانها بود و تمام وظایف اخلاق و ادب را در مورد همه‏ى افراد رعایت مى‏فرمود و دشمنى بعضى از  نزدیکان ناشى از سوء برخورد نبوده است، اینکه در مقام دعا عرض مى‏کند:  و من عداوه الادنین الولایه.  بار الها! دشمنى نزدیکان را به دوستى مبدل نما، ممکن است ناظر به دشمنانى باشد که نسبت به آن حضرت در اشتباه بوده و سوءنیتى نداشته‏اند و از خدا مى‏خواهد که اشتباه را از صفحه‏ى خاطرشان بزداید و آنان را واقع‏بین کند تا دشمنى نابجا و بى‏موردشان مبدل به دوستى گردد یا ناظر به دشمنى بدخواهان و اشرار است که على (ع) درباره‏ى آنان فرموده است: عداوت اشرار با پاکان از عادات مذموم و ناپسند این گروه است. امام سجاد (ع) از مقلب القلوب مى‏خواهد که در ضمیر اینان تحولى به وجود آورد تا دوستى و محبت نسبت به آن حضرت جایگزین دشمنى و عداوت گردد. 

    در جمله‏ى دوم این قسمت از دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است، امام (ع) در پیشگاه خدا عرض مى‏کند:  و من عقوق ذوى الارحام المبره.  بار الها! جدایى از ارحام را به نیکى و پیوستگى مبدل فرما. 

    از جمله‏ى امورى که در تعالیم اسلام مورد تاکید قرار گرفته و رعایت آن اکیدا به جامعه‏ى مسلمین توصیه شده مسئله‏ى «صله‏ى رحم» است، و در این باره آیات متعدد و روایات بسیارى رسیده که در اینجا پاره‏اى از آنها ذکر مى‏شود:  عن النبى صلى الله علیه و آله: اوصى الشاهد من امتى و الغائب منهم و من فى اصلاب الرجال و ارحام النساء الى یوم القیامه ان یصل الرحم و ان کانت منه على مسیره السنه فان ذلک من الدین.  رسول اکرم صلى الله علیه و آله به امت خود، فرموده است آنانکه حاضرند و آنانکه غایب‏اند و آنانکه از اصلاب مردان و ارحام زنان تا روز قیامت به دنیا مى‏آیند سفارش مى‏کنم که صله‏ى رحم نمایند، اگر چه فاصله‏ى آنان تا ارحامشان به قدر یک سال مسافرت با کاروان باشد، چه آنکه صله‏ى رحم یکى از مسائل مهم دین است. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 4:56 عصر سه شنبه 87/11/29

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 40)

    این یک نمونه از نعمت محبوبیت امام سجاد (ع) نزد 

    مسلمانان بود که معروض افتاد. نمونه‏ى دیگر عظمتى است که امام (ع) نزد خلیفه‏ى وقت داشت و او صریحا به زبان آورده است. 

    عن الزهرى قال: دخلت مع على بن الحسین علیهما الصلوه و السلام على عبدالملک بن مروان. قال فاستعظم عبدالملک ما راى من اثر السجود بین عینى على بن الحسین علیهما السلام. فقال: یا ابا محمد! لقد بین علیک الاجتهاد و لقد سبق لک من الله الحسنى و انت بضعه من رسول الله صلى الله علیه و آله قریب النسب، و کید السبب و انک لذو فضل عظیم على اهل بیتک و ذوى عصرک و لقد اوتیت من الفضل و العلم و الدین و الورع ما لم یوته احد مثلک و لا قبلک الا من مضى من سلفک و اقبل یثنى علیه و یطریه، قال، فقال على بن الحسین (ع): کلما ذکرته و وصفته من فضل الله سبحانه و تاییده و توفیقه فاین شکره على ما انعم. 

    زهرى مى‏گوید: من در معیت امام سجاد (ع) به مجلس عبدالملک مروان رفتم. عبدالملک با مشاهده‏ى اثر سجود ما بین دو چشم امام حضرتش را در کمال بزرگى و عظمت تلقى نمود. عرض کرد: مجاهدات شما در پیشگاه الهى مشهود است و کارهاى نیکت نزد باریتعالى سابقه دارد. تو پاره‏ى تن رسول خدا هستى، از جهت نسب به پیمبر اکرم نزدیکى و از نظر سبب بسیار محکم و موثقى، شما فضیلت و برترى عظیمى بر اهل‏بیت خودت و بر مردم زمانت دارى، از مدارج فضیلت و علم و از مراتب دین و تقوى آنقدر بهره‏مندى که احدى نه امروز و نه در گذشته واجد آن نبوده است، مگر پیشینیان و پدران بزرگوار خودت. خلاصه، عبدالملک از حضرت على بن الحسین 

    علیهماالسلام بسیار تمجید نمود. زهرى مى‏گوید: امام سجاد (ع) فرمود: آنچه را که گفتى و توصیف نمودى از فضل الهى و تایید و توفیق باریتعالى است، اما شکر این همه نعمت کجاست و چگونه مى‏توان این وظیفه‏ى بزرگ و سنگین را به درستى و شایستگى انجام داد؟ 

    آن محبوبیت عظیم امام سجاد نزد مسلمانان و این همه تکریم و احترام از ناحیه‏ى خلیفه‏ى مقتدر زمان، امرى ساده و عادى نیست و قطعا در ضمیر دگران به طور متفاوت اثر مى‏گذارد. دوستان واقعى و شیعیان حقیقى امام در باطن از عظمت پیشواى خود بسیار مسرورند و براى خود از خداوند درخواست مى‏کنند، ولو به قدر یک صد هزارم، از آن نعمت خلوص و معنویت به آنان عطا فرماید. اما افراد عادى از مشاهده‏ى آن همه نعمت نسبت به امام (ع) حسد مى‏برند و در ضمیر خویش ناراحت و بى‏قرارند، اما به عمل ناروایى دست نمى‏زنند، ولى ستمکاران و اهل بغى از مشاهده‏ى آن همه نعمت خشمگین و ناراحت‏اند، نسبت به حضرت سجاد (ع) دشمنى و کینه مى‏ورزند و ممکن است عملا به افترا و تهمت یا هتک و اهانت متوسل شوند تا از محبوبیت و عظمت امام بکاهند. 

    حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در مقام دعا به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

    و من حسد اهل البغى الموده. 

    پروردگارا! حسد اهل بغى و ستمکاران را درباره‏ام به دوستى و محبت تبدیل فرما و به لطف و کرمت از خطرات ناشى از آن مصون و محفوظم بدار. 

    امام سجاد (ع) در دومین جمله‏ى دعا، که قسمتى از موضوع بحث امروز است، به درگاه خدا عرض مى‏کند: 

    و من ظنه اهل الصلاح الثقه. 

    بار الها! بدگمانى افراد صالح را درباره‏ى من به وثوق و اطمینان تبدیل نما. 

    گمان بد نیز مانند حسد از حالات روانى و اندیشه‏هاى درونى انسان است. موقعى که اشخاص خود را در شرایط سوءظن قرار مى‏دهند، قهرا براى دگران بدبینى و بدگمانى پدید مى‏آید. اولیاى گرامى اسلام براى مصون ماندن مسلمین از سوءظن این و آن ضمن روایات متعددى تذکرات لازم را به پیروان خود داده‏اند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: اولى الناس بالتهمه من جالس اهل التهمه. 

    رسول گرامى فرموده است: شایسته‏ترین افراد براى متهم شدن کسانى هستند که با اهل تهمت مجالست مى‏نمایند. 

    عن على علیه‏السلام قال: مجالسه الاشرار تورث سوءالظن بالاخیار. 

    على (ع) فرموده است: مجالست با اشرار و بدان منشا گمان بد براى اخیار و نیکان است. 

    و عنه علیه‏السلام قال: و من دخل مداخل السوء اتهم. 

    و نیز فرموده: کسى که در جایگاههاى بد وارد شود مورد تهمت و بدگمانى قرار مى‏گیرد. 

    مقصود از «گمان بد» که در این جمله‏ى دعا آمده «سوءظن ناشى از مجالست با اشرار» نیست زیرا امام سجاد (ع) معلم اخلاق است، نه تنها همنشین بد را به خود راه نمى‏دهد، بلکه پیروان خویش 

    را نیز از آن برحذر مى‏دارد. ممکن است گمان بدى که در دعاى امام سجاد (ع) آمده است ناشى از فساد زمان و ناظر به انحراف اخلاق جامعه باشد و این همان است که امیرالمومنین (ع) آن را مورد توجه قرار داده و به پیروان خویش خاطرنشان فرموده است: 

    عن على علیه‏السلام قال: اذا استولى الصلاح على الزمان و اهله ثم اساء رجل الظن برجل لم تظهر منه حوبه فقد ظلم، و اذا استولى الفساد على الزمان و اهله و احسن رجل الظن برجل فقد غرر. 

    على (ع) فرموده: موقعى که صلاح و درستکارى بر زمان و اهل زمان حاکم باشد اگر کسى در چنین شرایطى به دگرى گمان بد ببرد با آنکه از شخص مورد سوءظن گناهى ندیده باشد به وى ستم نموده است، اما موقعى که نادرستى و فساد بر زمان و اهل زمان مستولى گردد اگر کسى ناشناخته و بدون تحقیق با دگرى به حسن ظن رفتار کند، خویشتن را در معرض خطر قرار داده است. 

    به طورى که در کتب عامه و خاصه آمده است معاویه بن ابى‏سفیان و پس از او سایر حکام بنى‏امیه براى تثبیت حکومت خود گناه و ناپاکى را شایع نمودند، مردم را در معاصى و اعمال خلاف عفت آزاد گذاردند، حلال و حرام خدا را نادیده انگاشتند و جامعه را به فساد و ناپاکى سوق دادند، آنچنان دین حق را ملعبه قرار دادند و مردم نادان شام را مطیع بى‏قید و شرط خود ساختند که مسعودى در تاریخ مى‏گوید: 

    و قد بلغ من امرهم فى طاعتهم له انه صلى بهم عند مسیرهم الى صفین الجمعه فى یوم الاربعاء و اعاروه رووسهم عند القتال. 

    کار حکام بنى‏امیه و اطاعت کورکورانه‏ى مردم از آنان به جایى رسید که معاویه زمانى که با لشکریان خود به صفین مى‏رفت نماز جمعه را روز چهارشنبه اقامه نمود، نه تنها کسى در این بدعت صریح و گناه بزرگ به وى اعتراض ننمود، بلکه همان مردم سرهاى خود را براى جنگ با على (ع) به وى عاریه مى‏دادند و در اطاعت و فرمانبریش از جان خود مى‏گذشتند. در زمان امام سجاد (ع) سالها از حکومت ظالمانه‏ى معاویه گذشته بود و در این فاصله هر روز فساد و ناپاکى افزایش یافته، بدگمانى به اوج خود رسیده و سوءظن در سراسر جامعه سایه افکنده است. البته در چنین زمانى تمام قشرهاى مردم به گونه‏اى نسبت به یکدیگر سوءظن داشتند و امام سجاد (ع) نیز از بدگمانى این و آن مصونیت نداشت. شاید سوءظنى که درباره‏ى امام (ع) اعمال مى‏شد و ممکن بود که حضرتش از آن جهت مورد بدگمانى قرار گیرد، این است که بگویند دعاها و عبادات امام سجاد در پیشگاه باریتعالى، آه و زاریهاى آن جناب در محضر خداوند، و خلاصه، آن همه ورع و زهد از روى واقع و خلوص نیت نبوده است، بلکه منظور حضرتش این است که قلوب مردم را متوجه خود نماید، عواطف آنان را به نفع خویشتن برانگیزد، و از این راه محبوبیت و نفوذ کلام به دست آورد. به نظر مى‏رسد که منشا گمان بد مردم نسبت به امام سجاد (ع) چیزى جز این نباشد، زیرا در على بن الحسین علیهماالسلام ماده‏اى که بتواند زمینه‏ى گمان بد درباره‏ى آن حضرت گردد وجود نداشت و این احتمال از خلال بعضى از روایات نیز استفاده مى‏شود: 

    عن الصادق علیه‏السلام قال: قال رجل لعلى بن الحسین ان فلانا ینسبک الى انک ضال مبتدع. فقال له على بن الحسین علیهما 

    السلام: ما رایت حق مجالسه الرجل حیث نقلتنا حدیثه و لا ادیت حقى حیث ابلغتنى عن اخى ما لست اعلمه، ان الموت یعمنا و البعث محشرنا و القیامه موعدنا و الله یحکم بیننا. 

    امام صادق (ع) فرمود که مردى به حضرت سجاد عرض کرد: فلانى درباره‏ى شما مى‏گوید که: على بن الحسین مردى گمراه و اهل بدعت است. امام به وى فرمود: حق مجالست آن مرد را رعایت ننمودى که گفته‏ى او را براى من نقل نمودى و همچنین اداى حق مرا نکردى از این جهت که از برادر من به من خبرى گفتى که نمى‏دانستم. سپس چند جمله براى آگاهى او و دگر افرادى که بعدا مى‏شنوند فرمود: مرگ در برگیرنده‏ى تمام ماست، بعث روز حشر ماست، و قیامت وعده‏گاه ماست و در آن روز خداوند بین ما حکم خواهد نمود. 

    براى امام سجاد (ع) سوءظن افراد ناصالح و کسانى که افکار و اعمالشان بر اساس محاسبه‏ى دینى و رعایت تعالیم الهى نیست اهمیت ندارد، آنچه در نظر امام از جهت دینى و اطمینان خاطر مسلمین اهمیت دارد این است که افراد صالح و عناصر درستکار به آن حضرت گمان بد ببرند، زیرا سوءظن این قبیل افراد که مردم به آنان حسن نظر دارند اگر در جامعه شایع شود رفته رفته مسلمانان نسبت به دین حق و مردان الهى بدگمان مى‏گردند و شیوع چنین فکرى بین مردم براى اسلام و مسلمین زیانبار است. لذا امام سجاد (ع) در دعاى خود گمان بد افراد صالح را مورد توجه قرار داده و به پیشگاه خدا عرض مى‏کند: 

    و من ظنه اهل الصلاح الثقه. 

    بار الها! گمان بد مردم صالح و درستکار نسبت به من را به وثوق و اعتماد مبدل نما. 

    سمپاشیها و تبلیغات سوء درباره‏ى سایر ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام نیز کم و بیش وجود داشته و در پاره‏اى از مواقع کسانى گفته‏هاى آنان را به اطلاع امام مى‏رساندند و امام بر اساس کرامت خلق، بدى آنان را به نیکى پاسخ مى‏داد و همین عمل موجب مى‏شد که بدگمانى و بغض آنان از میان برود یا لااقل کاهش یابد و زیانى براى اسلام و اولیاء الهى به بار نیاید. 

    اتى رجل اباعبدالله علیه‏السلام فقال: ان فلانا ابن عمک ذکرک فما ترک شیئا من الوقیعه الا قاله فیک. فقال ابوعبدالله (ع) للجاریه ایتینى بوضوء، فتوضا و دخل فقلت فى نفسى یدعو علیه. فصلى رکعتین فقال: یا رب و حقى قد وهبته و انت اجود منى و اکرم، فهبه لى و لا تواخذه بى و لا تقایسه. ثم رق، فلم یزل یدعو، فجعلت اتعجب. 

    مردى حضور امام صادق (ع) آمد، عرض کرد فلانى، پسر عمویت، از شما سخن گفت و هیچ بدگویى و شتمى را فروگذار نکرد. امام صادق (ع) به خدمتگزار فرمود آب وضو بیاورد، وضو گرفت، به نماز ایستاد. با خود گفتم: امام مى‏خواهد درباره‏ى او نفرین کند، دیدم دو رکعت نماز خواند و گفت: بار الها! من از حق خودم در مورد او گذشتم و تو از من بخشنده‏ترى و کریمترى، درخواست دارم او را ببخشى و براى اهانتى که به من نموده است مواخذه‏اش ننمایى، 

    در حالى که پرده‏ى اشکى روى چشمش بود پیوسته به مغفرت او دعا کرد و من با شگفتى ناظر آن جریان بودم. 

    در پایان سخن به مناسبت بحث سوءظن قضیه‏ى عجیبى که در عصر على (ع) روى داده و در حدیث آمده است تقدیم شنوندگان محترم مى‏گردد: 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: اتى امیرالمومنین (ع) برجل وجد فى خربه و بیده سکین ملطخ بالدم و اذا رجل مذبوح یتشحط فى دمه. فقال له امیرالمومنین علیه‏السلام ما تقول؟ قال: یا امیر المومنین، انا قتلته. قال: اذهبوا به. فلما ذهبوا به اقبل رجل مسرعا فقال: لا تعجلوا وردوه الى امیرالمومنین (ع). فردوه، فقال و الله یا امیرالمومنین ما هذا صاحبه، انا قتلته. فقال امیرالمومنین (ع) للاول: ما حملک على اقرارک على نفسک و لم تفعل؟ فقال: یا امیرالمومنین! و ما کنت استطیع ان اقول و قد شهد على امثال هولاء الرجال و اخذونى و بیدى سکین ملطخ بالدم و الرجل یتشحط فى دمه و انا قائم علیه و خفت الضرب فاقررت و انا رجل کنت ذبحت بجنب هذه الخربه شاه و اخذنى البول فدخلت الخربه فرایت الرجل یتشحط فى دمه فقمت متعجبا فدخل على هولاء فاخذونى. فقال امیرالمومنین (ع): خذوا هذین فاذهبوا بهما الى الحسن و قصوا علیه قصتهما و قولوا له: ما الحکم فیهما؟ فذهبوا الى الحسن (ع)، قصوا علیه قصتهما. فقال الحسن (ع) قولوا لامیرالمومنین (ع): ان هذا کان ذبح ذاک فقد احیا هذا و قد قال الله عز و جل «و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا». 

    یخلى عنهما و تخرج دیه المذبوح من بیت‏المال. 

    امام صادق (ع) فرمود: مردى به حضور على (ع) جلب شد. او در خرابه‏اى بود و کارد خون‏آلودى در دست داشت و در کنارش کشته‏اى غرق به خون بود. حضرت از او پرسید: تو او را کشتى؟ عرض کرد: بلى، من او را کشتم. دستور داد او را ببرند و نگاه دارند تا قصاص شود. در حالیکه او را مى‏بردند مردى با شتاب از راه رسید و گفت: عجله نکنید، او را به على (ع) برگردانید. برگرداندند. این مرد گفت: و الله من او را کشتم و مرد دستگیر شده قاتل نیست. على (ع) به اولى گفت: چه چیز ترا واداشت که به قتل اقرار کنى؟ عرض کرد: این مردان مرا دستگیر نمودند در حالى که کارد خونین به دست داشتم و در کنار مقتول غرق به خون ایستاده بودم، خائف بودم که اگر انکار کنم مرا بزنند، اقرار نمودم. من بیرون خرابه گوسفندى را کشته بودم، دچار مضیقه‏ى ادرار شدم، با کارد خونین براى رفع حصر به خرابه آمدم، مرد غرق به خون را دیدم، با شگفتى او را نگاه مى‏کردم که اینان وارد خرابه شدند و مرا دستگیر کردند. 

    على علیه‏السلام دستور داد هر دو نفر را نزد امام مجتبى ببرند و قصه‏ى آن دو را به عرض برسانند و بگویند: حکم خدا در این باره چیست؟ امام مجتبى (ع) گفت: به امیرالمومنین بگویید اگر این مرد دومى مقتول را کشته دستگیر شده‏ى اول را که قاتل نبوده از مرگ خلاص کرده و در واقع او را احیا نموده است، فرمود: کسى که یک نفر را احیا کند همانند آن است که تمام مردم را احیا کرده باشد، پس هر دو نفر آزاد شوند و دیه‏ى مقتول از بیت‏المال پرداخت گردد. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   26   27   28   29   30   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    35
    :: بازدید دیروز ::
    95
    :: کل بازدیدها ::
    188127

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::