تنزیل نور
ساعت 1:42 عصر دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(178 )
از چند حدیثى که معروض افتاد، این نتیجه به دست آمد که رهبانیت براى مرد و زن مسلمان، به هر صورت که باشد، ناروا و ممنوع است. اسلام اجازه نمىدهد که مسلمانان به نام ترک دنیا، همسر و فرزندان خویش را ترک گویند، خوردن غذاهاى پاک و طیب را بر خود تحریم کنند، از انتخاب همسر قانونى و آمیزش جنسى خوددارى نمایند. خلاصه، مسلمان حق ندارد به نام تعالى معنوى و احیاى شان انسانى، دنیاى خویش را نادیده انگارد، غرایز و تمایلات طبیعى را که ودایع الهى است در نهاد خود واپس زند، بلکه باید دنیا و دین، ماده و معنى، و حیوانیت و انسانیت را به موازات هم مورد توجه قرار دهد و هر یک را در جاى خود اقناع نماید. بموقع است این نکته تذکر داده شود، همانطور که مسلمان موظف است در دار تکلیف جمع بین دنیا و آخرت نماید و هیچ یک را براى دیگرى ترک نگوید، همچنین باید موازنه و تعادل را در اعمال دینى و دنیوى رعایت کند و متوجه باشد که دربارهى هیچ یک از امور مربوط به آن دو، زیادهروى و افراط ننماید و در این باره نیز روایاتى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در اینجا پارهاى از آنها ذکر مىشود.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: قال رسولالله صلى الله علیه و آله، یا على! ان هذا الدین متین فاوغل فیه برفق و لا تبغض الى نفسک
عباده ربک، فان المنبت (یعنى المفرط) لا ظهرا ابقى و لا ارضا قطع. فاعمل عمل من یرجو ان یموت هرما و احذر حذر من یتخوف ان یموت غدا.
امام صادق (ع) حدیث نمود که رسول اکرم (ص) به امیرالمومنین (ع) فرمود: اى على! دین مقدس اسلام محکم و متین است، با رفق و مدارا در آن حرکت کن و به گونهاى عمل منما که نفس خود را دشمن عبادت پروردگارت بنمایى. مسافرى که در پیمودن راه افراط نموده، نه براى مرکب توانى باقى گذارده و نه راهى را طى کرده است. در دین عمل کن مانند کسى که امیدوار است در پیرى بمیرد، یعنى وقت زیاد دارد، و برحذر باش مانند کسى که خائف است فردا بمیرد، یعنى جز فرصتى کوتاه در اختیار ندارد.
عن ابىبصیر عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: مر بى ابى و انا بالطواف و انا حدث و قد اجتهدت فى العباده. فرآنى و انا اتصاب عرقا. فقال لى: یا جعفر! یا بنى! ان الله اذا احب عبدا ادخله الجنه و رضى عنه بالیسیر.
ابىبصیر از امام صادق (ع) حدیث نموده که فرمود: پدرم در طواف بر من گذر کرد. من جوان بودم و در عبادت مجاهدهى بسیار مىکردم. مرا دید در حالى که عرق مىریختم. به من فرمود: فرزند! خداوند وقتى بندهاى را دوست داشته باشد، او را به بهشت مىبرد و از عبادت کم و محدود او راضى مىشود.
روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است که در آنها به مسلمانان توصیه شده در عبادات زیادهروى و افراط ننمایند و
اعمال دینى را به طور معتدل انجام دهند و در اینجا به دو روایتى که مذکور افتاد، اکتفا مىشود.
دربارهى امور مربوط به دنیا و شئون مختلف مادى نیز اخبارى از اولیاى دین رسیده که مسلمانان را به اعتدال و میانهروى خوانده و مراتب کراهت و ناخشنودى خویش را در توسعههاى غیرضرورى و تجملگرایى نسبت به امور مختلف زندگى، ابراز نمودهاند و براى مزید آگاهى شنوندگان، در اینجا بعضى از آن روایات به عرض مىرسد: على (ع) در بصره براى عیادت علاء بن زیاد حارثى که از اصحابش بود، به منزل او رفت. وقتى چشمش به وسعت خانهى وى افتاد، فرمود:
ما کنت تصنع بسعه هذه الدار فى الدنیا و انت الیها فى الاخره کنت احوج و بلى ان شئت بلغت بها الاخره تقرى فیها الضیف و تصل فیها الرحم و تطلع منها الحقوق مطالعها فاذا انت قد بلغت بها الاخره.
فرمود: تو در دنیا به این خانهى وسیع چه نیازى دارى با آنکه در آخرت نیازت بیشتر است. سپس فرمود: بلى اگر بخواهى از راه این خانهى وسیع به آخرت برسى، باید مهمان دعوت کنى و از دعوت شدگان در اینجا پذیرایى نمایى، صلهىرحم کنى و ارحام خود را به این منزل بخوانى یا این منزل دیدگاهى باشد براى اظهار حق و از این راه حقوق صاحبان حق را آشکار نمایى، تو در این صورت با داشتن این خانهى وسیع به آخرت دست یافتهاى.
احساس برترى و تفوق بر اثر افزایش مال، کثرت اولاد، وسعت منزل، ساختمان مجلل، اثاث البیت گرانقیمت، تجمل در لباس و مرکب و دیگر امورى از این قبیل، مىتواند در ضمیر افراد کوتهنظر و
ضعیفالنفس اثر نامطلوب بگذارد، معنویاتشان را تضعیف کند، و رفته رفته یاد خداوند را از صفحهى خاطرشان بزداید. قرآن شریف در این باره با اهل ایمان سخن گفته، آنان را از این خطر برحذر فرموده است:
یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله و من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون.
اى کسانى که ایمان آوردهاید! متوجه باشید که علاقهى به مال و اولاد، شما را از یاد بارى تعالى غافل نکند و کسانى که چنین کنند و موجبات غفلت خود را فراهم آورند، زیانکارند.
در مقابل این افراد ضعیفالنفس که افزایش سرمایههاى دنیوى را براى خود معیار برترى و تفوق مىپندارند، افراد بزرگوارى یافت مىشوند که هرگز ارزش شخصیت خود را با امور مادى نمىسنجند.
قیل للامام الباقر علیهالسلام: من اعظم الناس قدرا؟ قال علیهالسلام: من لم یر الدنیا لنفسه قدرا.
از امام باقر (ع) سئوال شد: قدر و منزلت کدام انسان برتر و بالاتر از همهى مردم است؟ فرمود: کسى که دنیا را براى خود مایهى قدر و منزلت نبیند.
گاهى زیادهروى و افراط در امور دنیوى نه فقط به توازن مادى و معنوى انسان آسیب مىرساند، بلکه ممکن است در مواقعى موجب ایذاء دگران گردد و مایهى رنج و ناراحتى برادران دینى شود و نمونهاى از این عمل در حدیث آمده است. رسول اکرم (ص) عذاب قیامت کسى را بیان نمود که در دنیا بنایى را به منظور ریا و شهرت پایهگذارى
مىکند.
قیل یا رسولالله! کیف یبنى ریاء و سمعه؟ قال: یبنى فضلا على ما یکفیه استطاله منه على جیرانه و مباهاه لاخوانه.
عرض شد: یا رسولالله! چگونه بناى ریا و سمعه مىسازد؟ فرمود: ساختمان مرتفعى را بنیان مىنهد که بیش از حد احتیاج و زاید از کفاف اوست و این ساختمان مرتفع به همسایگان زیان مىرساند و آنان را از نور آفتاب محروم مىکند. بعلاوه مىخواهد با این عمل به برادران دینى خود فخرفروشى نماید.
نتیجهى مجموع بحث آن شد که بشر داراى دو بعد است: یکى بعد حیوانى و آن دیگر بعد انسانى. پیروى از کتاب خلقت و نظام آفرینش ایجاب مىکند که آدمى برنامهى زندگى را به گونهاى تنظیم کند که عملا هر دو بعد مورد توجهش باشد، نه به رهبانیت گرایش یابد که بعد حیوانیش پایمال گردد، نه تمام سعى و جدیتش را صرف دنیا نماید و از انسان بودن خود غافل شود، و این برنامهى دین فطرى اسلام و خط مشى مسلمانان راستین است.
عن النبى صلى الله علیه و آله: اعظم الناس هما المومن، یهتم بامر دنیاه و امر آخرته.
رسول اکرم (ص) فرمود: بلند همتترین مردم، افراد باایماناند که سعى و کوشش خود را در امر دنیا و آخرت به کار مىبرند و براى هر دو فعالیت مىنمایند.
این گروهاند که حق دارند در مقام دعا به پیشگاه بارى تعالى عرض کنند:
ربنا آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه.
پروردگارا در دنیا به ما حسنات و نیکىها را اعطا نما و در آخرت نیز ما را از اعطاى حسنات آن عالم برخوردار فرما.
عن ابیعبدالله علیهالسلام فى قوله عز و جل: «ربنا آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه» قال: رضوان الله و الجنه فى الاخره و السعه فى الرزق و المعاش و حسن الخلق فى الدنیا.
امام صادق (ع) در تبیین این آیه فرموده است: رضوان خداوند و بهشت خلد در آخرت است و گشایش رزق، توسعهى معاش، و حسن خلق در دنیاست.
بزرگترین حسنه در عالم آخرت، رضوان بارى تعالى و راه یافتن به جنت خلد است و این حسنه نصیب کسانى مىشود که در دنیا براى آخرت کار مىکنند، از اوامر بارى تعالى اطاعت مىنمایند، و از منهیاتش اجتناب مىورزند. از جملهى حسنات بزرگ دنیا، توسعهى معاش و حسن خلق است که در کلام امام (ع) آمده و این دو حسنه نیز در دنیا نصیب کسانى مىشود که براى کسب روزى فعالیت دارند، عملا وظیفهى خود را انجام مىدهند و سر بار مردم نیستند و در تخلق به اخلاق خوب، مجاهده مىنمایند و خویشتن را به سجایاى انسانى عادت مىدهند و با مردم بخوبى معاشرت مىکنند و براى نیل به سایر حسنات دنیا آنطور که باید و شاید فعالیت دارند.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام دعاى شریف «مکارمالاخلاق» را با آیهاى از قرآن شریف که محتواى آن بهترین و عالىترین درخواست سعادت است، پایان داده و عرض مىکند:
و آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه.
پروردگارا به ما در دنیا حسنه و نیکى عطا فرما و در آخرت نیز از نیکى و حسنه برخوردارمان نما.
امام سجاد (ع) یکى از شایستهترین انسانهایى است که طبق دستور بارى تعالى متوجه دنیا و آخرت خویش بود و براى هر دو سعى و کوشش مىنمود و عملا قدم برمىداشت. چنین انسانى مطیع و فرمانبرى از اوامر الهى حق دارد بگوید:
آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه.
در قرآن شریف خواستهى مسلمانان وظیفهشناس و آگاه که دربارهى خود دعاى جمعى دارند، حاوى سه مطلب است: اول، حسنهى دنیا، دوم، حسنهى آخرت، سوم، مصونیت از آتش دوزخ. امام (ع) جملهى اول و جملهى دوم را همانطور که در قرآن کریم آمده، براى عموم برادران دینى خود درخواست نموده و در کلام خود آورده است. اما جملهى سوم را که مصونیت از آتش دوزخ است فقط براى خود درخواست نموده و به جاى آنکه بگوید:
و قنا عذاب النار.
پروردگارا ما را از آتش دوزخ مصون و محفوظ بدار.
عرض مىکند:
و قنى برحمتک عذاب النار.
بار الها! مرا به رحمت خودت از عذاب آتش مصون بدار.
مصونیت از عذاب را براى خود تقاضا کرده تا کسانى از گفتهى حضرت برداشت غیرصحیح ننمایند و نگویند که امام، مسلمانان را شایستهى عذاب دوزخ دانسته و براى نجات آنان دعا مىکند. ناگفته نماند که امام (ع) کلمهى «رحمت» را در جملهى سوم دعا علاوه نموده و
به پیشگاه الهى عرض مىکند:
و قنى برحمتک عذاب النار.
مرا به رحمت خود از عذاب آتش مصون دار.
براى آنکه استمداد امام (ع) همواره از رحمت الهى است و بعلاوه با این عبارت به پیروان خود مىفهماند که رهایى از عذاب دوزخ تنها با فضل و رحمت خداوند میسر است.
سخنرانیهایى که در جلسات متعدد راجع به شرح و تفسیر دعاى شریف «مکارمالاخلاق» از صحیفهى سجادیه ایراد گردید، ضبط شده بود. به فضل حضرت بارى تعالى از نوار پیاده شد و پس از اصلاحات و تغییرات لازم و افزودن بعضى از آیات و روایات، در هشتاد و نه فصل براى سه مجلد کتاب تنظیم گردید. مجلدات اول و دوم آن که در مجموع حاوى شصت سخنرانى است، به چاپ رسید و در دسترس عموم قرار گرفت و آخرین مقالهى مجلد سوم، روز نهم رجب سال 1412 قمرى مطابق بیست و پنجم دى ماه سال 1370 شمسى تکمیل گردید و براى چاپ آماده شد.
خداوند بزرگ را شکرگزارم که براى انجام این خدمت مقدس توفیق یافتم. و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.
((طی 178 قسمت شرح دعای مکارم الاخلاق آقای محمد تقی فلسفی در وبلاگ تنزیل نور آمد . والسلام علیکم و رحمة الله.))
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 1:40 عصر دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 177 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه و قنى برحمتک عذاب النار.
این چند جمله، آخرین قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» است.
امام سجاد علیهالسلام از پیشگاه مقدس بارى تعالى درخواست مىنماید: پروردگارا ! در دنیا به ما خوبى عطا فرما و در آخرت نیز به ما خوبى عطا فرما، و در ظل رحمتت مرا از عذاب دوزخ مصون و محفوظ دار. به خواست خداوند توانا، این چند جمله، موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
قیام قیامت و برپا شدن روز جزا یکى از اساسىترین ارکان اعتقادى و ایمانى در مکتب آسمانى پیمبران الهى است. تمام انبیا از آمدن چنین روزى خبر داده و انسانها را به مسئولیتشان در پیشگاه بارى تعالى متوجه نمودهاند. در قرآن شریف آیات بسیارى است که مردم را از عالم آخرت و زنده شدن دوبارهى آنان و رسیدگى به حساب اعمالشان و ثواب و عقابى که در پى دارند، آگاه نموده و خاطرنشان ساختهاند که شما بیهوده و لغو آفریده نشدهاید. افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون. صآیا پنداشتهاید که ما شما را لغو و بىحساب آفریدهایم و گمان دارید که به سوى ما بازنمىگردید؟
بدبختانه بشر در دنیا اسیر محسوسات و ملموسات است، هر چه را که مىشنود، مىخواهد ببیند یا آن را لمس نماید، لذا واقعیتهاى نامحسوس و حقایق پنهان را نفى مىکند یا لااقل با دودلى و تردید آن را تلقى مىنماید و امر معاد از این قبیل است. یکى از مشرکین قطعهى کوچکى از استخوان پوسیدهى یک انسان مرده را حضور رسول اکرم (ص) مىبرد و آن را با دو انگشت خود مىفشرد و نرم مىگردد، به آن مىدمد، در فضا پراکنده مىشود. سپس به حضرت عرض مىکند: من یحیى العظام و هى رمیم. قل یحییها الذى انشاها اول مره. این استخوان پوسیده را چه کسى زنده مىکند! بگو آن کس که اولین بار به وجودش آورده و به آن حیات بخشیده است.
بشر به طور طبیعى در فکر کمال نامحدود است و اندیشههاى بىنهایت در سر مىپرورد، هر قدر تحصیل علم کند و از دانشها آگاهى یابد، قانع نمىشود و مىخواهد به تمام دانستنیها واقف گردد، هر قدر مال و ثروت گرد آورد، سیر نمىشود و براى ثروت بیشتر تلاش مىکند. اگر به فرض روزى مالک تمام اموال کرهى زمین گردد، فکر مىکند آیا در اجرام سماوى معادن طلا و نقره وجود دارد یا نه، و اگر دارد چگونه مىتواند بر آنها دست یابد. آدمى به هر مرتبه، سلطه و قدرت پیدا کند، در جستجوى قدرت فزونتر در شعاع بیشتر است. آدمى به زندگى ابدى و
پایدار فکر مىکند و در تمناى لذایذ نامحدود و پایانناپذیر است. این تمایل فطرى که با سرشت انسانها آمیخته و در نهاد آدمیان نهفته است، آفریدهى پروردگار حکیم است. با توجه به اینکه در دنیاى محدود و زودگذر تمنیات نامحدود انسانها اقناع نمىگردد و با در نظر گرفتن این امر که آفریدگار حکیم عمل لغو نمىکند و تمنیات نامحدود انسانها بىحساب آفریده نشده است، این سئوال پیش مىآید که خواستههاى بىنهایت آدمیان چگونه و در کجا اقناع مىشود. کلام کوتاه معلم بزرگ اسلام، حضرت مولىالموحدین على علیهالسلام به این پرسش پاسخ مىگوید:
لکل شیئى من الدنیا انقضاء و فناء و لکل شیئى من الاخره خلود و بقاء.
على (ع) فرموده: براى تمام چیزهایى که از دنیاست، پایان و فناست و براى هر چیزى که از آخرت است، ابدیت و بقا.
مادیون، مرگ انسان را همانند مرگ نبات و حیوان مىپندارند و آن را به معناى فنا و نابودى آدمى تصور مىکنند. ولى پیروان مکتب انبیا از نظر دینى و روحیون دانشمند از نظر علمى به بقاى روح عقیده دارند و مىگویند: با رویداد مرگ، بدن مىمیرد، در خاک متلاشى مىشود و مواد تجزیه شدهاش به مخزن طبیعت برمىگردد، ولى روحش باقى و جاودان است و با مردن بدن از میان نمىرود. على (ع) در این باره نیز چنین فرموده است:
ایها الناس! انا خلقنا و ایاکم للبقاء لا للفناء و لکنکم من دار الى دار تنقلون. فتزودوا لما انتم صائرون الیه و خالدون فیه و السلام.
اى مردم! ما و شما براى باقى ماندن آفریده شدهایم نه براى
فانى شدن، لکن تغییر مکان مىدهید و از خانهاى به خانهى دیگر انتقال مىیابید، پس، از این سراى گذران براى عالمى که رهسپار آن هستید و براى همیشه در آن مىمانید، توشهاى بردارید.
بنابراین، تمنیات بىنهایت و نامحدود که در ضمیر بشر نهفته است، لغو آفریده نشدهاند و طبق مکتب آسمانى پیمبران الهى، آن تمایلات و در عالم آخرت، که سراى جاودان است، اقناع خواهند شد. شکم مادر براى جنین عالمى است قبل از دار دنیا، و دنیا براى انسانها عالمى است قبل از عالم آخرت، اعضا و جوارح و همچنین قوا و نیروهایى که جنین براى زندگى دنیا لازم دارد، طبق نظام حکیمانهى خلقت در رحم مادر به وى اعطا مىگردد. انسانها نیز در شکم مادر روزگار باید خود را به شایستگى بسازند و زمینهى رفاه و آسایش خویشتن را براى زندگى ابدى عالم آخرت مهیا نمایند، و این معناى کلام على (ع) است که فرمود: از این دنیاى گذران براى عالم جاودان توشهاى بردارید.
آدمى داراى دو بعد است: یکى بعد حیوانى و آن دیگر بعد انسانى. اگر بخواهد طبق کتاب آفرینش خود قدم بردارد، باید همواره متوجه هر دو بعد خویشتن باشد و به گونهاى عمل کند که قواى هر دو بعد را به کمال لایقشان برساند و این منطق حکیمانهى اولیاى الهى در شرع مقدس اسلام است.
عن الکاظم علیهالسلام: لیس منا من ترک دنیاه لدینه او ترک دینه لدنیاه.
در حدیث امام کاظم علیهالسلام آمده است که فرمود: از ما
نیست و به مکتب تربیتى ما بستگى ندارد آن کس که دنیاى خود را براى دین خویش ترک گوید یا آنکه دین خود را براى دنیاى خویشتن رها نماید.
کسانى در دنیا از نیکیهاى این سرا و در آخرت از خوبیهاى آن سرا بهرهمند مىشوند که در ایام زندگى و گذران دار تکلیف، براى هر دو جهان فعالیت مىکنند، یک قسمت عمرشان در کارهاى دنیوى و تامین معاش و جلب لذایذ مشروع صرف مىشود و قسمت دیگر در عبادات واجب و مستحب و سایر کارهایى که موجب رضاى بارى تعالى است. اینان از روش رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلام پیروى مىنمایند، نه دنیا را براى دین ترک مىگویند و نه دین را براى دنیا از دست مىدهند. قرآن شریف دربارهى این گروهى که راه حق و صواب را مىپیمایند فرموده :
و منهم من یقول: ربنا آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه و قنا عذاب النار.
بعضى از مسلمانان که واقعگرا و وظیفهشناس هستند، مىگویند: بار الها! در دنیا به ما خوبى عطا فرما و در آخرت نیز از خوبى برخوردارمان نما و ما را از آتش دوزخ مصون و محفوظ دار.
گروه دیگرى از مسلمانان هستند که به روز جزا عقیده دارند و از ثواب و عقاب الهى سخن مىگویند، اما به قدرى مجذوب دنیا و علایق آن شدهاند که براى خود فرصتى باقى نگذاردهاند تا به وظایف دینى عمل کنند و براى آخرت خویش ذخیرهاى تهیه نمایند. قرآن شریف در چند مورد از این گروه نام برده و بىنصیبى آنان را از
حسنات آخرت خاطرنشان فرموده است.
فمن الناس من یقول ربنا آتنا فى الدنیا و ما له فى الاخره من خلاق.
بعضى از مردم تنگ نظرند که فقط از بارى تعالى درخواست متاع دنیا دارند و اینان در آخرت فاقد سرمایهى فضیلت و کمالاند.
و من کان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فى الاخره من نصیب.
کسى که در دنیا تمام توجهش معطوف به امور مادى و منافع دنیوى است، ما خواستهى مادیش را به وى اعطا مىنماییم، اما او در قیامت از ذخایر نجاتبخش معنوى بهرهاى نخواهد داشت.
خلاصه، اسلام دینى است بر وفق فطرت و آیین خلقت، برنامهاش جمع بین تمایلات حیوانى و تعالى انسانى است. اگر کسى هر یک از این دو بعد را نادیده انگارد، برخلاف فطرت عمل کرده و از نظام خلقت سر باز زده است. هم اکنون در دار دنیا گروهى هستند به نام مرتاضین هند که با اراده و اختیار خود به سختترین ریاضتها تن مىدهند، از خانه و زندگى، از زن و فرزند، و از لباس خوب و تغذیهى صحیح چشم مىپوشند و به گفتهى شاعر به جاى غذاى کامل به یک بادام قانعند:
دل عاشق به پیغامى بسازد
ریاضت کش به بادامى بسازد
این همه مشقتها را براى آن تحمل مىکنند که با سرکوب نمودن بعد حیوانى خویش به تعالى معنوى و کمال انسانى نایل گردند. در آیین کلیسا نیز مردان راهب و زنان جوان تارک دنیا بسیارند که مسیر عادى زندگى را ترک گفته، ازدواج را که یکى از سنن متقن آفرینش است
عملى پلید تلقى نموده و از انجام آن خوددارى مىکنند و ترک دنیا را وسیلهى نیل به عالىترین مدارج سعادت انسانى خود مىپندارند. بعضى از مردان و زنان مسلمان نیز گاهى به فکر رهبانیت مىافتادند و به منظور دست یافتن به تعالى معنوى و کمال روحانى، اندیشهى ترک لذایذ دنیا در ضمیرشان پدید مىآمد و چون افکار خود را با رسول اکرم (ص) یا یکى از ائمهى معصومین علیهمالسلام در میان مىگذاردند، اولیاى دین آنان را از چنین عملى جدا منع مىنمودند و برحذر مىداشتند.
عن على علیهالسلام انه قال: جاء عثمان بن مظعون الى رسولالله صلى الله علیه و آله فقال یا رسولالله قد غلبنى حدیث النفس و لم احدث شیئا حتى استامرتک. قال بم حدثتک نفسک یا عثمان؟ قال: هممت ان اسیح فى الارض. قال: فلا تسح فیها فان سیاحه امتى المساجد. قال: هممت ان احرم اللحم على نفسى. فقال: لا تفعل فانى لاشتهیه و آکله. و لو سالت الله ان یطعمنیه کل یوم لفعل. قال: هممت ان اجب نفسى. قال: یا عثمان! لیس منا من فعل ذلک بنفسه و لا باحد. ان و جاء امتى الصیام. قال: و هممت ان احرم خوله على نفسى، یعنى امراته. قال: لا تفعل یا عثمان!
عثمان بن مظعون یکى از مسلمانان ثابت قدم و از اصحاب بزرگوار رسول اکرم (ص) بود. على علیهالسلام فرمود: عثمان بن مظعون حضور پیمبر اکرم (ص) آمد، عرض کرد: یا رسولالله! افکارى در ضمیرم پدید آمده، اما قدمى برنداشتهام تا شرفیاب شوم و استجازه نمایم. حضرت فرمود: نفست با تو چه مىگوید؟ عرض کرد: به فکرم آمده که زن و فرزند را ترک گویم، از خانه و زندگى چشم بپوشم، به
جهانگردى و به سیر و سیاحت بروم. حضرت فرمود: چنین مکن، سیاحت امت من در مساجد است. عرض کرد: مىخواهم خوردن گوشت را بر خود تحریم کنم. فرمود: چنین مکن، من به گوشت تمایل دارم و مىخورم، اگر از خداوند بخواهم هر روز گوشت را طعام من قرار دهد، دعایم را مستجاب مىفرماید. عرض کرد: یا رسولالله! مىخواهم عضو خود را ناقص کنم تا فاقد تمایل جنسى شوم. فرمود: عثمان! از ما نیست و به مکتب ما بستگى ندارد کسى که چنین عملى را دربارهى خود یا دیگرى انجام دهد و بىمیلى امت من در عمل جنسى باید از راه روزه گرفتن باشد. عرض کرد: مىخواهم آمیزش با همسر خود را بر خویشتن تحریم نمایم. فرمود: چنین مکن.
علاء بن زیاد از اصحاب على علیهالسلام بود. به حضرت از برادرش عاصم بن زیاد شکایت کرد که عبایى در بر کرده و تارک دنیا شده است. فرمود: او را نزد من آورید. وقتى به حضورش شرفیاب شد:
قال: یا عدى نفسه! لقد استهام بک الخبیث، اما رحمت اهلک و ولدک؟ اترى الله احل لک الطیبات و هو یکره ان تاخذها؟ انت اهون على الله من ذلک. قال: یا امیرالمومنین! هذا انت فى خشونه ملبسک و جشوبه ماکلک. قال: ویحک، انى لست کانت، ان الله تعالى فرض على ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره.
فرمود: اى دشمنک نفس خود! شیطان سرگردانت نموده است، چرا به زن و فرزندت ترحم ننمودى؟ به نظرت اینکه خداوند چیزهاى پاکیزه را بر تو حلال نموده، کراهت دارد که تو از آنها
بهرهمند شوى؟ تو حقیرتر از آن هستى که دربارهى خداوند چنین بیندیشى. عاصم عرض کرد: اى امیرالمومنین! شما خود لباسى زبر در بر دارى و نانى سخت و خشک مىخورى. حضرت فرمود: من مانند تو نیستم. خداوند مقرر داشته که پیشوایان عدل، زندگى خود را با ضعفاى جامعه اندازهگیرى کنند تا فقر فقیر موجب تهییجش نشود.
عاصم بن زیاد تصور کرده بود اگر چگونگى زندگى خود را با وضع زندگى امام (ع) تطبیق دهد، راه تعالى را پیموده است. حضرت با کمال صراحت عمل او را ناصحیح خواند و به وى فهماند که امام عادل (ع) به امر بارى تعالى وظیفهى خاصى را به عهده دارد، باید زندگى خود را با زندگى تهیدستان تطبیق دهد تا فقر در ضمیر فقرا موجب تهییج نشود.
و فى الخبر: لا رهبانیه و لا تبتل فى الاسلام.
در حدیث آمده که رهبانیت و تبتل در اسلام نیست.
مجمعالبحرین پس از ذکر حدیث مىگوید:
اراد بالتبتل الانقطاع عن الدنیا و ترک النکاح.
مراد از «تبتل» منقطع شدن از دنیا و ترک زناشویى است.
ان امراه سالت اباجعفر علیهالسلام: فقالت: اصلحک الله، انى متبتله. فقال لها: و ما التبتل عندک؟ قالت: لا ارید التزویج ابدا. قال: و لم؟ قال: التمس فى ذلک الفضل. فقال: انصرفى، فلو کان فى ذلک فضل لکانت فاطمه علیهاالسلام احق به منک، انه لیس احد یسبقها الى الفضل.
زنى به محضر امام باقر (ع) شرفیاب شد. پس از دعا دربارهى آن
حضرت، عرض کرد: من متبتله هستم. فرمود: مرادت از تبتل چیست؟ گفت: ارادهام این است که هرگز ازدواج ننمایم. فرمود: براى چه؟ پاسخ داد: مىخواهم از راه این عمل به فضل و برترى دست یابم. حضرت فرمود: از این تصمیمت منصرف شو، اگر در این کار فضیلتى وجود مىداشت، براى نیل به آن حضرت فاطمه علیهاالسلام از تو شایستهتر بود، بىگمان احدى در فضیلت بر او پیشى ندارد.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 1:38 عصر دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(176 )
از این آیه استفاده مىشود: کسانى که از ایمان واقعى برخوردارند، همواره مشمول رحمت بارى تعالى و دعاى فرشتگان هستند و بر اثر این فیض دائم پیوسته بر نورانیتشان افزوده مىشود. دربارهى معرفى بردباران و صلوه و رحمت پروردگار در مورد آنان، فرموده است:
و بشر الصابرین. الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون. اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک
هم المهتدون.
صابرین کسانى هستند که وقتى مصیبتى دامنگیرشان شود، مىگویند: همهى ما مملوک خداوندیم و بازگشت همهى ما به سوى اوست. صلوات و رحمت بارى تعالى شامل حال آنهاست و اینان گروه هدایت یافتگاناند.
به طورى که ضمن بحث مذکور افتاد، در بعضى روایات، صلوات خداوند بر رسول اکرم (ص) و بر مومنین به «رحمت» تفسیر شده است. اما در آیهى مربوط به صابرین، صلوات و رحمت با هم آمده و در کنار یکدیگر ذکر شدهاند.
اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه.
آیا صلوات و رحمت دو چیزند و مغایر با هم، یا آنکه هر دو یک حقیقتاند با تفاوت در مراتب و درجات، مانند تفاوت نور آفتاب با نور یک لامپ قوى است در نورافکن؟ صلوات رسول اکرم (ص) در یک آیه آمده و آن صلواتى است متناسب با مقام رفیع آن حضرت، و صلوات مومنین در آیهى دیگر آمده و آن نیز متناسب با درجات و مراتب ایمان آنان است. از این رو، امام سجاد (ع) در دعاى خود براى حضرت محمد و آلش، افضل صلوات را از پیشگاه الهى درخواست نموده است.
اللهم صل على محمد و آله کافضل ما صلیت على احد من خلقک قبله.
بار الها! رحمت فرست بر محمد و آلش، همانند برترین و بالاترین رحمتى که پیش از آن حضرت به یکى از بندگانت فرستادهاى.
دربارهى مومنین خداوند فرموده:
هو الذى یصلى علیکم و ملائکته.
خداوند است که بر شما رحمت مىفرستد و همچنین فرشتگانش.
رحمت به مومنین به اعتبار تفاوت درجات ایمانشان متفاوت است، ولى سخنى از صلوات افضل و برتر نیست. همچنین صلوات فرشتگان دربارهى رسول اکرم (ص) به معناى تزکیه و تنزیه است، ولى دربارهى مومنین به معناى دعا در پیشگاه الهى است. اما آیهى مربوط به صبر و صابرین از طرفى شامل صبرهاى جانکاه و طاقتفرساى رسول اکرم (ص)، على (ع)، صدیقهى اطهر (س)، و سایر ائمهى معصومین مىشود و از طرف دیگر، صبر افراد باایمان را که به مبدا و معاد معتقدند و براى خدا صبر مىکنند، در برمىگیرد. ولى مىدانیم صلوات خداوند بر صبر رسول معظم (ص) و عترت طاهرینش صلوات افضل و برتر است، ولى صلوات الهى دربارهى مومنین صابر به اعتبار تفاوت درجات ایمان و صبرشان متفاوت است، اما در صلوات آنان سخن از افضل و برتر نیست. شاید بتوان گفت اینکه در آیهى صبر، صلوات و رحمت با هم ذکر شده صلوات ناظر بر صبر بىنظیر پیمبر (ص) و عترتش باشد که افضل و برتر است و رحمت ناظر به اجر مومنین صابر باشد.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در قطعهى دعاى مورد بحث امروز به پیشگاه الهى عرض مىکند:
اللهم صل على محمد و آله کافضل ما صلیت على احد من خلقک قبله و انت مصل على احد بعده.
بار الها! رحمت فرست بر محمد و آلش همانند برترین و بالاترین رحمت و صلواتى که پیش از آن حضرت بر یکى از بندگانت فرستادهاى و بعد از آن حضرت نیز صلوات افضل را بر یکى از بندگانت خواهى فرستاد.
این عبارت حاوى سه مطلب است: اول آنکه حضرت زینالعابدین (ع) صلوات افضل و برتر را براى محمد و آلش از خداوند درخواست مىنماید و دربارهى آن توضیح مختصرى داده شد. دوم عرض مىکند: بار الها! صلواتت بر رسول اکرم (ص) و آل طاهرینش همانند برترین صلواتى باشد که پیش از پیمبر اسلام (ص) بر یکى از بندگانت فرستادهاى. ما نمىدانیم که بارى تعالى قبل از پیشواى اسلام (ص) بر کدامین بندهى صالحش افضل صلوات را فرستاده است، ولى از روایاتى که ذیل آیهى
ان الله و ملائکته یصلون على النبى
در کتب تفاسیر و همچنین دیگر کتب حدیث آمده، مىتوان گفت: بندهى مشمول صلوات افضل و برتر، حضرت ابراهیم خلیل الرحمن (ع) است.
عن کعب بن عجره قال: لما نزلت هذه الایه قلنا یا رسولالله! هذا السلام علیک قد عرفناه، فکیف الصلوه علیک؟ قال قولوا: اللهم صل على محمد و آل محمد کما صلیت على ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید و بارک على محمد و آل محمد کما بارکت على ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید.
کعب بن عجره مىگوید: وقى آیهى مذکور بر رسول اکرم (ص)
نازل شد، به حضرت عرض کردیم: ما سلام گفتن بر شما را دانستیم، چگونه بر شما صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید: بار الها! درود فرست بر محمد و آلش، همچنان که درود فرستادى بر ابراهیم و آل ابراهیم که تو ستایش شدهى با مجد و عظمتى، بار الها! کرامت خود را ادامه بده بر محمد و آلش، همانطور که ادامه دادى بر ابراهیم خلیل و آلش که تو حمید و مجیدى.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال قولوا: صل على محمد و على آل محمد کما صلیت على ابراهیم و على آل ابراهیم فى العالمین انک حمید مجید.
رسول اکرم (ص) به درخواستکنندگان تعلیم صلوات فرمود: بگویید: بار الها! درود فرست بر محمد و بر آلش همانطور که درود فرستادى بر ابراهیم و بر آل ابراهیم در عالم که تو حمید و مجیدى.
ابراهیم خلیل علیهالسلام، آن موحد عالى قدر و ثابت قدم بود که در راه اطاعت اوامر الهى به تمام مصائب و مشکلات تن داد، آماده شد فرزند خود اسمعیل را به امر او قربانى کند، براى مبارزه با بتپرستى و بتپرستان در فرصت مناسب به بتخانه رفت و بتها را در هم شکست و بر اثر این کار، مشرکین آنچنان خشمگین شدند که تصمیم گرفتند ابراهیم را در آتش بسوزانند و آن حضرت براى خدا آمادهى آن خطر عظیم گردید، حتى براى نجات خویش از یارى جبرئیل امین چشم پوشید، فقط به فیض بارى تعالى متوجه بود و سرانجام، قادر متعال نجاتش داد. این انسان الهى و عالى قدر با خدمات بزرگ و پرارزشى که در راه اعلاى حق انجام داده بود، شایستهى آن شد که
مشمول افضل صلوات الهى گردد.
حضرت زینالعابدین (ع) از خداوند چنین صلواتى را که پیش از نبى اکرم اسلام (ص) نصیب ابراهیم خلیل (ع) گردیده، براى حضرت محمد و آلش درخواست نمود، صلواتى اینچنین بعد از نبى اکرم (ص) شایستهى امیرالمومنین (ع) و صدیقهى اطهر (س) و سایر ائمهى معصومین علیهمالسلام است. نمىدانیم در طول قرون و اعصار آیا کسى بعد از پیمبر اسلام (ص) و معصومین علیهمالسلام آمده یا خواهد آمد که شایستهى افضل صلوات الهى باشد یا نه؟
از مجموع آنچه به عرض رسید، معناى صلوات خداوند و صلوات فرشتگان و چگونگى صلوات مومنین بر حضرت محمد و آلش روشن شد. اما ضمن سخنرانى دو روایت از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام مذکور افتاد که صلوات مومنین به دعا تفسیر شده است. البته مردم باایمان به نسبت درجات فهم و درکشان دربارهى آن حضرت دعا مىکنند، ولى ابناثیر در نهایه مضمونى را ذکر نموده که بالنسبه جالب توجه است و در اینجا تقدیم شنوندگان مىگردد.
فاما قولنا «اللهم صل على محمد» فمعناه: عظمه فى الدنیا باعلاء ذکره و اظهار دعوته و ابقاء شریعته، و فى الاخره بتشفیعه فى امته و تضعیف اجره و مثوبته.
معناى صلوه ما دربارهى حضرت محمد (ص) این است که دعا مىکنیم: پروردگارا! با رفعت نام و نشر دعوت و پایدارى شریعت پیمبر اسلام در دنیا و با قبول شفاعت او در امت و مضاعف ساختن اجر و ثوابش در آخرت، او را بزرگ و باعظمت فرما.
در جملهى آخر آیهى صلوه بر نبى اکرم (ص) امر به تسلیم شده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام: و اما قوله عز و جل «و سلموا تسلیما»، فانه یعنى التسلیم له فیما ورد عنه.
امام صادق (ع) فرموده: اما قول حضرت بارى تعالى که فرموده است: «و سلموا تسلیما»، در این جمله خداوند اراده فرموده تسلیم نبى معظم باشید در تمام آنچه از حضرتش به شما رسیده است.
تسلیم شدن و سر طاعت فرود آوردن به صور مختلف قابل تصور است، از آنجمله گاهى لشکر شکست خورده و مغلوبى در مقابل لشکر نیرومند که ظالم و متجاوز است سر تسلیم فرود مىآورد و ناچار زورگوییهاى لشکر غالب را تحمل مىنماید. این تسلیم مصداق شعر شاعر است:
در کف شیر نر خونخوارهاى
غیر تسلیم و رضا کو چارهاى
گاهى تسلیم بر اساس عقل و علم و بر وفق حق و مصلحت است، مانند تسلیم شدن مریض در مقابل طبیب عالم و مورد اعتماد که رشتهى تخصصش بیمارى همان مریض است و از نظر علمى و تجربى به تمام نکات و دقایق بیمارى وى وقوف و آگاهى دارد. آن مریض بىقید و شرط و با اراده و اختیار خود، تسلیم طبیب عالم مىشود تا در پرتو دستورهاى صحیح و بموقع او، صحت و سلامت خود را اعاده دهد. بعضى روایات تسلیم مردم را در مقابل تعالیم دینى و سعادتآفرین حضرت بارى تعالى، همانند تسلیم مریض در مقابل طبیب خواندهاند:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یا عباد الله! انتم کالمرضى و رب
العالمین کالطبیب فصلاح المرضى فى ما یعلمه الطبیب و تدبیره به لا فى ما یشتهیه المریض و یقترحه. الا فسلموا لله امره تکونوا من الفائزین.
رسول اکرم (ص) فرمود: اى بندگان خدا! شما همانند مرضى هستید و پروردگار عالمیان مانند طبیب، خیر و صلاح مرضى در آن چیزى است که طبیب مىداند و تدبیر خود را براى درمان بیمار بر آن استوار مىسازد نه آن چیزى که مریض میل دارد و آن را براى خود انتخاب مىکند، پس آگاهانه تسلیم امر الهى شوید تا به پیروزى نایل گردید.
تسلیم واقعى بیمار در مقابل پزشک متخصص و مورد اعتماد، از باور درونى وى سرچشمه مىگیرد و سپس آن باور موجب تسلیم مىشود و از پى تسلیم شدن، دستورهاى طبیب را با دقت به کار مىبندد و خود در آن دستورها اظهار عقیده نمىکند و سخنى برخلاف نمىگوید. مسلمان واقعى نیز در مقابل اوامر بارى تعالى تسلیم بىقید و شرط است و دستورهاى خداوند عالم و عادل و حکیم را بىچون و چرا اجرا مىنماید و بر اثر آن به سعادت واقعى نایل مىگردد. على (ع) منازل و مراحل روحى و عملى مسلمان راستین را در شان دین بیان نموده است:
قال امیرالمومنین علیهالسلام لانسبن الاسلام نسبه لا ینسبها احد قبلى و لا ینسبه احد بعدى الا بمثل ذلک: ان الاسلام هو التسلیم، و التسلیم هو الیقین، و الیقین هو التصدیق، و التصدیق هو الاقرار، و الاقرار هو العمل، و العمل هو الاداء. ان المومن لم یاخذ دینه عن رایه
و لکن اتاه من ربه فاخذه.
امیرالمومنین (ع) فرمود: منتسب مىکنم اسلام را به نسبتى که احدى قبل از من و بعد از من منتسب نکرده و نمىکند آن را مگر اینچنین: اسلام عبارت از تسلیم است، و تسلیم عبارت از یقین است، و یقین تصدیق است، و تصدیق اقرار است، و اقرار عمل است، و عمل اداى تکلیف. شخص با ایمان، دین خود را از راى خویش نمىگیرد، بلکه دینش از طرف بارى تعالى آمده و او آن را فراگرفته است.
حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام راجع به تسلیم فرد باایمان در مقابل حق تعالى و مداخله ندادن نظر و اندیشهى شخصى خود چنین فرموده است:
اعلموا ان راس طاعه الله سبحانه التسلیم لما عقلنا و ما لم نعقل.
بدانید که عالىترین مراتب اطاعت خداوند، تسلیم در مقابل اوامر اوست، خواه عقل ما آن را درک کند یا درک ننماید.
به شرحى که توضیح داده شد، حضرت زینالعابدین علیهالسلام در قطعهى دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
اللهم صل على محمد و آله کافضل ما صلیت على احد من خلقک قبله و انت مصل على احد بعده.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 1:37 عصر دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 175 )
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله کافضل ما صلیت على احد من خلقک قبله، و انت مصل على احد بعده. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» به پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! درود فرست بر محمد و آلش همانند بهترین و برترین درودى که فرستادهاى به یکى از بندگانت قبل از آن حضرت و درود خواهى فرستاد بر کسى بعد از آن حضرت.
به خواست خداوند توانا، این قسمت از دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
در آغاز لازم است معناى «صلوه» از نظر لغت روشن گردد تا معناى کلام امام (ع ) براى شنوندگان محترم تبیین شود. ابناثیر مىگوید: قد تکرر فیه ذکر الصلوه و الصلوات و هى العباده المخصوصه و اصلها فى اللغه الدعاء فسمیت ببعض اجزائها و قیل ان اصلها فى اللغه التعظیم و سمیت العباده المخصوصه صلوه لما فیها من تعظیم الرب تعالى. مکرر کلمهى «صلوه» و «صلوات» در قرآن کریم آمده و آن در شرع مقدس نام عبادتى است مخصوص. اصل «صلوه» در لغت به معناى دعاست و چون نماز، حاوى دعاست، مجموع این عبادت به نام جزئى از آن خوانده شده است. بعضى گفتهاند اصل «صلوه» در لغت به معناى تعظیم است و این عبادت از آن جهت «صلوه» نامیده شده که تعظیم حضرت بارى تعالى را در بردارد. در بعضى از آیات و روایات، کلمهى «صلوه» به کار رفته و «دعاء» که معناى لغوى آن است، اراده شده: خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها و صل علیهم ان صلوتک سکن لهم و الله سمیع علیم. اى رسول معظم! از مال مسلمانان زکوه دریافت کن تا بدین وسیله نفوسشان را از دلبستگى و اسارت مال پاک و پاکیزه نمایى و دربارهى آنان به خیر و برکت دعا کن که دعاى تو موجب آرامش ضمیر و تسکین خاطر آنان است و خداوند شنوا و داناست. عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اذا دعى احدکم الى طعام فلیجب و ان کان صائما فلیصل. رسول اکرم (ص) فرمود: وقتى یکى از شما دعوت شد به طعامى، اجابت نماید و اگر روزهدار بود، براى اهل منزل دعا کند.
قرآن شریف راجع به رسول اکرم (ص) در یک آیه از صلوه خداوند و صلوه ملائکه و صلوه مومنین در کنار هم نام برده و فرموده است: ان الله و ملائکته یصلون على النبى، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما. خداوند و فرشتگان او بر نبى اکرم (ص) درود مىفرستند، اى کسانى که ایمان آوردهاید! شماها نیز بر آن حضرت درود بفرستید و سلام نمایید. در بعضى از روایات، معناى «صلوه خداوند، صلوه ملائکه، و صلوه مومنین» توضیح داده شده است. عن ابن ابیحمزه عن ابیه قال: سالت اباعبدالله علیهالسلام عن قول الله عز و جل: «ان الله و ملائکته یصلون على النبى، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما». فقال: الصلوه من الله عز و جل «رحمه» و من الملائکه «تزکیه» و من الناس «دعاء». و اما قوله عز و جل: «و سلموا تسلیما» فانه یعنى التسلیم له فیما ورد عنه. ابن ابىحمزه از پدرش نقل نموده که از امام صادق (ع) معناى آیهى مذکور را سئوال نمودم. فرمود: صلوه خداوند بر پیمبر «رحمت» است و صلوه فرشتگان «تزکیه نبى اکرم» است و صلوه مومنین «دعا بر آن حضرت» است، و اما جملهى «و سلموا تسلیما» به معناى تسلیم بودن در مقابل پیشواى اسلام نسبت به آنچه از آن حضرت رسیده، است.
عن ابنالمغیره قال: قلت لابى الحسن علیهالسلام ما معنى «صلوه الله و صلوه ملائکته و صلوه المومنین»؟ قال: «صلوه الله» رحمه من الله، و «صلوه ملائکته» تزکیه منهم له، و «صلوه المومنین» دعاء منهم له.
ابنمغیره مىگوید: به حضرت موسى الکاظم (ع) عرض کردم: معناى صلوه خداوند و صلوه فرشتگان و صلوه مومنین چیست؟ فرمود:
«صلوه خداوند» رحمت است، و «صلوه فرشتگان» تنزیهى است از آنان نسبت به آن حضرت، و «صلوه مومنین» دعاى آنهاست دربارهى پیمبر گرامى (ص).
حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام در مجلس مامون حاضر بود و جماعتى از علماى عراق و خراسان نیز حضور داشتند. مامون متوجه علماى مجلس شد و از آنان سئوال کرد دربارهى این آیه:
ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا.
مراد خداوند از گزیدگانى که در این آیه فرموده، کیاناند؟ علماى محضر گفتند: مراد بارى تعالى تمام امت اسلام است. مامون از امام رضا (ع) سئوال کرد. حضرت فرمود: من گفتهى اینان را نمىگویم، ارادهى خداوند در این آیه «عترت طاهره» است، و سپس توضیح داد. آنگاه در مجلس، بحث عترت و آل طرح شد و امام ( ع) با ذکر آیاتى متعدد، مبسوطا در این باره توضیح داد که بیانات امام (ع) در صفحات متعدد کتاب ذکر شده است. حضرت در خلال بیانات خود آیهى:
ان الله و ملائکته یصلون على النبى
را قرائت نمود و از پى آن، حدیثى را نقل فرمود:
قالوا یا رسولالله! قد عرفنا التسلیم علیک، فکیف الصلوه علیک؟ فقال تقولون: اللهم صل على محمد و آله کما صلیت على ابراهیم و على آل ابراهیم، انک حمید مجید، فهل بینکم، معاشر الناس!، فى هذا خلاف؟ فقالوا: لا. فقال المامون: هذا مما لا خلاف فیه اصلا و علیه اجماع الامه.
جمعى شرفیاب محضر حضرت شده، عرض کردند: سلام بر
شما را دانستیم، صلوات بر شما چگونه است؟ فرمود: مىگویید: بار الها! درود فرست بر محمد و آل محمد همانطور که درود فرستادى بر ابراهیم و بر آل ابراهیم، چه تو ستایش شدهى با عظمتى. آنگاه حضرت فرمود: آیا بین شما و مردم در چگونگى این صلوات اختلافى وجود دارد؟ عرض کردند: نه. سپس مامون گفت: این صلوات از جمله امورى است که اصلا در آن اختلافى نیست و مجمع علیه امت است.
قال المامون: فهل عندک فى الال شىء اوضح من هذا فى القرآن؟ فقال ابوالحسن علیهالسلام: نعم. اخبرونى عن قول الله عز و جل: «یس، و القرآن الحکیم، انک لمن المرسلین، على صراط مستقیم.- فما عنى بقوله «یس»؟ قالت العلماء: یس، محمد صلى الله علیه و آله و سلم. لم یشک فیه احد. قال ابوالحسن علیهالسلام: فان الله عز و جل اعطى محمدا و آل محمد من ذلک فضلا لا یبلغ احد که وصفه الا من عقله و ذلک ان الله عز و جل لم یسلم على احد الا على الانبیاء صلوات الله علیهم. فقال تبارک و تعالى: سلام على نوح فى العالمین، و قال: سلام على ابراهیم، و قال: سلام على موسى و هارون، و لم یقل: سلام على آل نوح، و لم یقل: سلام على آل ابراهیم، و لا قال: سلام على آل موسى و هارون، و قال عز و جل: سلام على آل یس، یعنى: آل محمد صلوات الله علیهم. فقال المامون: لقد علمت ان فى معدن النبوه شرح هذا و بیانه.
مامون به امام (ع) عرض کرد: آیا نزد شما در قرآن راجع به «آل» چیزى واضحتر از آنچه فرمودید وجود دارد؟ حضرت فرمود: بلى. به من بگویید خداوند از کلمهى «یس» که در قرآن شریف آورده، چه
شخصى را قصد نموده است؟ علما گفتند: حضرت محمد صلى الله علیه و آله مقصود است و احدى در آن شک ندارد. امام (ع) فرمود: خداوند از این کلمه به محمد و آلش فضلى را اعطا فرموده که احدى به عمق آن اعطا واقف نمىشود، مگر کسى که تعقل نماید. سپس توضیح داد که حضرت بارى تعالى بر کسى سلام ننموده، مگر بر پیمبران، فرموده: سلام بر نوح، سلام بر ابراهیم، سلام بر موسى و هارون، و نفرموده: سلام بر آل نوح، سلام بر آل ابراهیم، سلام بر آل موسى و هارون، ولى فرموده است: «سلام على آل یس» یعنى آل محمد صلوات الله علیهم. مامون گفت: دانستم که شرح این نکته و بیان آن در معدن نبوت است.
آن عده از علماى عراق و خراسان که در مجلس مامون بودند، به اتفاق گفتند: مقصود خداوند از «یس»، حضرت محمد (ص) است و «آل یس» را که حضرت رضا به «آل محمد» (ص) تفسیر نمود، مورد قبولشان واقع شد، و این شرح در نظر مامون که خود مرد تحصیلکرده و عالمى بود، بسى مهم تلقى گردید و آن را بیانى از معدن نبوت خواند. اما پیش از حضرت على بن موسى الرضا، حضرت امیرالمومنین علیهماالسلام این مطلب را دربارهى «یس» و «آل یس» فرموده بود:
عن على علیهالسلام قال: سمى الله تعالى النبى علیهالسلام فى القرآن سبعه اسماء: محمد و احمد و طه و یس و المزمل و المدثر و عبدالله.
على (ع) فرمود: خداوند، نبى اکرم را در قرآن شریف به هفت اسم نامیده و آن اسماء را در متن حدیث بیان نمود:
عن على علیهالسلام فى قوله عز و جل: «سلام على آل یس» قال: یس محمد صلى الله علیه و آله و نحن آل یس.
على (ع) در بیان کلام الهى «سلام على آل یس» فرمود: حضرت محمد (ص)، یس است و ما آل یس.
عن ابنعباس فى قوله عز و جل: «سلام على آل یس» قال: على آل محمد علیهمالسلام.
ابنعباس در تفسیر آیهى «سلام على آل یس» گفته است: مراد آل محمد علیهمالسلاماند.
در تفاسیر خاصه و عامه راجع به معناى «یس» علاوه بر نام حضرت محمد صلى الله علیه و آله، کلمات دیگرى ذکر شده: «یا انسان»، «یا رجل»، و در تفسیر تبیان و مجمعالبیان آمده:
و قیل معناه: «یا سید الاولین و الاخرین».
به هر صورت، مقصود از «یس» نبى اکرم (ص) است با هر لغتى که بگوییم و شاهد روشن آن، کلمات بعد از یس است. خداوند مىفرماید:
یس. و القرآن الحکیم. انک لمن المرسلین. على صراط مستقیم.
قسم به قرآن کریم، که تو از رسولان الهى هستى. بر صراط مستقیم.
مخاطب در آیه، پیمبر گرامى اسلام (ص) است و دعوتش بر راه حق و صواب.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: «یس» اسم رسولالله صلى الله علیه و آله و الدلیل على ذلک قوله: «انک لمن المرسلین. على صراط
مستقیم.»
امام صادق (ع) فرمود: «یس» اسم پیغمبر اکرم (ص) است و دلیل این سخن در کلام بعد خداوند آمده که: «تو از جملهى پیمبران هستى. و به مردم راه واضح و مستقیم را ارائه مىنمایى.»
مامون و عدهاى از علما و رجال دولت عباسى در باطن مخالف على بن موسى الرضا (ع) بودند و کوشش داشتند تا از سخنان آن حضرت خردهاى بگیرند و آن را برملا کنند. اما امام (ع) در مجلس مامون با حضور علما، آیه را «آل یس» قرائت نمود و فرمود: مقصود، آل رسول اکرم (ص) است، نه تنها کسى در مجلس اعتراض ننمود، بلکه مامون آن بیان را از معدن نبوت خواند. ولى بعد از آنکه بغضها نسبت به اهلبیت افزایش یافت، قرائت «ال یاسین» شایع شد و قرآنها را «ال یاسین» نوشتند و قرائت «آل یاسین» و معنى واقعیش را نادیده گرفتند و حتى دربارهى آن سخنانى ساختند، از آن جمله زمخشرى گفت:
و من قرا على «آل یاسین» فعلى ان «یاسین» اسم ابىالیاس اضیف الیه الال.
کسى که «آل یاسین» قرائت نموده، بر این اساس است که «یاسین» نام پدر الیاس است که بر آن کلمهى «آل» افزوده شده است.
به آقاى زمخشرى باید گفت که ابنعباس خود از مفسرین قرآن و از کسانى است که بعضى از قراء، قرائت خود را بر وى عرضه نموده و از او روایت کردهاند، «آل یاسین» خوانده و گفته: مقصود، آل محمد (ص) است.
قال ابنعباس: «آل یاسین» آل محمد صلى الله علیه و آله و «یاسین» اسم من اسمائه.
ابنعباس گفته: «آل یاسین» آل محمد (ص) است و «یاسین» یکى از اسماء رسول اکرم (ص) مىباشد.
اینک به اصل بحث که صلوه حضرت بارى تعالى و ملائکه است، بر مىگردیم. قرآن شریف دربارهى رسول اکرم (ص) فرمود: ان الله و ملائکته یصلون على النبى. خداوند به پیمبرش رحمت مىفرستد و فرشتگان او را تنزیه مىکنند.
و دربارهى مومنین فرموده است: هو الذى یصلى علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات الى النور و کان بالمومنین رحیما. خداوند، اهل ایمان را مخاطب ساخته و فرموده: اوست که بر شما رحمت مىفرستد و فرشتگانش دربارهى شما دعا مىکنند تا از تیرگیها و ظلمات جهل بیرونتان برند و به محیط نورانى علم و آگاهى منتقلتان نمایند که خداوند نسبت به اهل ایمان مهربان است.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 12:30 عصر دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق( 174 )
حدیث مهمى در این باره از رسول اکرم (ص) رسیده که مسئلهى حب و بغض را در زمینهى شرک به خدا ذکر نموده است: عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الشرک اخفى من دبیب الذر على الصفا فى اللیله الظلماء و ادناه ان یحب على شیئى من الجور و یبغض على شیئى من العدل و هل الدین الا الحب و البغض فى الله. رسول اکرم (ص) فرمود: شرک پنهانتر از حرکت یک مورچهى کوچک روى سنگ خارا در شب تاریک است و کمترین مرتبهى شرک، دوست داشتن چیزى از ظلم و دشمن داشتن چیزى از عدل است. آیا دین غیر از حب و بغض براى خدا و در راه خداست؟
امام سجاد (ع) در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز، از حب الهى که زیربناى سعادت واقعى انسانهاست سخن گفته و عرض مىکند: و انهج لى الى محبتک سبیلا سهله. بار الها! براى نیل به دوستى و محبتت، راه آسانى را به روى من بگشا.
راه رسیدن به محبت بارى تعالى پیروى از تعالیم قرآن شریف و اطاعت از دستورهاى شرع مقدس است. عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ما بعثت بالرهبانیه الشاقه و لکن بالحنیفیه السمحه. رسول اکرم (ص) فرمود: من مبعوث نشدهام به رهبانیت مشقتبار، بلکه به دین حنیف آسان مبعوث گردیدهام.
حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى دوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مىکند: اکمل لى بها خیر الدنیا و الاخره. بار الها! با سرمایهى گرانقدر محبت، خیر دنیا و آخرت را براى من تکمیل و تتمیم فرما.
اسلام حاوى خیر دنیا و آخرت است و این مطلب را رسول اکرم (ص) خود در مجلس فرزندان عبدالمطلب به زبان آورد. از طرف بارى تعالى آیه نازل شد: و انذر عشیرتک الاقربین. اى رسول معظم! ماموریت دارى که عشیرهى نزدیک خود را انذار کنى و آنان را به دین اسلام دعوت نمایى. على (ع) به دستور آن حضرت، از فرزندان عبدالمطلب براى روز معینى دعوت نمود. آنان حضور یافتند. پس از پذیرایى و صرف غذا، حضرت آغاز سخن نمود و فرمود:
انى ما اعلم شابا فى العرب جاء قومه بافضل مما جئتکم به. انى قد جئتکم بخیر الدنیا و الاخره. من جوانى را در عرب نمىشناسم که براى قوم خود چیزى آورده باشد برتر از آنچه من براى شما آوردهام. آوردهى من براى شما خیر دنیا و آخرت است.
راغب در معناى خیر مىگوید: الخیر ما یرغب فیه الکل کالعقل مثلا و العدل و الفضل و الشیئى النافع و ضده الشر. خیر آن چیزى است که مورد رغبت و میل تمام مردم است، مانند عقل و عدل و فضل و هر چیز نافع و ضد آن شر است.
در روایات اسلامى، پارهاى از افکار و اعمال پسندیده در شئون مختلف زندگى به عنوان خیر دنیا و آخرت ذکر شده که در اینجا بعضى از آن احادیث به عرض مىرسد ، ولى شنوندگان محترم لازم است پیش از ذکر روایات، چند نکته را مورد توجه قرار دهند. اول آنکه خیر دنیا در مظاهر مختلف زندگى بسیار است که در مجموع تعالیم اسلام آمده و آنچه در اخبار راجع به خیر دنیا و آخرت ذکر شده و به ما رسیده، قسمتى از آن خیرهاست. دوم آنکه دنیا مزرعهى آخرت است، بذر خیرى که یک فرد باایمان در دنیا مىافشاند، محصول آن، خیر و رحمتى است که در آخرت نصیبش مىگردد. سوم آنکه امور خیر دنیا از نظر ارزش معنوى یکسان نیستند، بلکه اثر بعضى از آنها در دنیا و آخرت بیش از بعض دیگر است. اینک پارهاى از روایات را که تبیین کنندهى
خیر دنیا و آخرت است به عرض مىرساند:
فى کتاب على علیهالسلام: ان رسولالله صلى الله علیه و آله قال و هو على منبره: و الذى لا اله الا هو ما اعطى مومن قط خیر الدنیا و الاخره الا بحسن ظنه بالله و رجائه له و حسن خلقه و الکف عن اغتیاب المومنین.
در کتاب على (ع) است که رسول گرامى (ص) بر منبر فرمود: قسم به خداوندى که جز او معبودى نیست، هرگز به هیچ مومنى خیر دنیا و آخرت عطا نمىشود مگر آنکه به خداوند گمان خوب داشته و به ذات مقدسش امیدوار باشد، داراى حسن خلق بوده و از غیبت مومنین خوددارى نماید.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اربع من اعطیهن فقد اعطى خیر الدنیا و الاخره: بدنا صابرا و لسانا ذاکرا و قلبا شاکرا و زوجه صالحه.
رسول اکرم (ص) فرمود: چهار چیز است که به هر کس عطا شود به وى خیر دنیا و آخرت عطا شده است: بدنى که در حوادث متحمل و صابر است، زبانى که ذکر خدا گوید، قلبى که نعمت خداوند را شکر نماید، و زنى که از هر جهت شایسته و واجد صفات خوب باشد.
عن على علیهالسلام قال: ما اعطى الله سبحانه العبد شیئا من خیر الدنیا و الاخره الا بحسن خلقه و حسن نیته.
على (ع) فرمود: خداوند چیزى از خیر دنیا و آخرت را به کسى اعطا نمىفرماید، مگر بر اثر اخلاق خوب و حسن نیتش.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من اعطى اربع خصال فى الدنیا فقد اعطى خیر الدنیا و الاخره و فاز بحده منهما: ورع یعصمه عن محارم الله و حسن خلق یعیش به فى الناس و حلم یدفع به جهل الجاهل و زوجه صالحه تعینه على امر الدنیا و الاخره.
رسول اکرم (ص) فرمود: کسى که چهار خصلت در دنیا به او اعطا شود، خیر دنیا و آخرت به وى اعطا گردیده و به حظ و بهرهى هر دو عالم دست یافته است: اول کف نفسى که او را از گناهان الهى بازدارد، دوم حسن خلقى که بتواند در جامعه زندگى کند، سوم حلمى که به وسیلهى آن، نادانى جهال را از خود بگرداند، چهارم همسر صالحى که او را در امر دنیا و آخرت یارى دهد.
عن على علیهالسلام قال: اربع من اعطیهن فقد اعطى خیر الدنیا و الاخره: صدق حدیث و اداء امانه و عفه بطن و حسن خلق.
على (ع) فرمود: چهار صفت است که به هر کس عطا شود، خیر دنیا و آخرت به وى عطا شده است: راستگویى، اداى امانت، عفت شکم، و حسن خلق.
بعضى از مسلمانان در گذشته و حال به یکى از گناهان بزرگ مبتلا بوده و همان گناه در جمیع شئون زندگى آنان اثر بد گذارده و مطرود شدهاند. اینان اگر مىخواستند وضع خود را تغییر دهند و مورد قبول جامعه قرار گیرند، باید حتما آن گناه را ترک گویند. بعضى از ائمهى معصومین علیهمالسلام در عصر خود با کسانى از این قبیل مواجه مىشدند که از امام (ع) درخواست راهنمایى براى دست یافتن به خیر دنیا و آخرت مىنمودند. امام (ع) با آنکه مراجعهکننده را مىشناخت و
از نوع آلودگى و گناهش باخبر بود، بدون اینکه روش ناپسندى را که دارد به رخش بکشد و خود را آگاه نشان دهد، درمانش را مىگفت و راه خیر و سعادتش را به وى ارائه مىنمود و در اینجا به طور نمونه دو روایت که ممکن است از این قبیل باشد، تقدیم شنوندگان محترم مىگردد:
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: حدثنى ابى من ابیه علیهماالسلام ان رجلا من اهل الکوفه کتب الى ابى الحسین بن على علیهماالسلام یا سیدى! اخبرنى بخیر الدنیا و الاخره فکتب صلوات الله علیه بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد، فان من طلب رضا الله بسخط الناس کفاه الله امور الناس و من طلب رضا الناس بسخط الله و کله الله الى الناس و السلام.
امام صادق (ع) فرمود: پدرم از پدرش حدیث نمود که مردى از اهل کوفه به حضرت حسین بن على علیهماالسلام نامه نوشت و درخواست نمود که خیر دنیا و آخرت را به من اخبار فرما. امام (ع) در پاسخ، پس از ذکر نام خداوند، نوشت: هر کس رضاى بارى تعالى را به خشم مردم طلب کند، خداوند امور مردم را دربارهى او کفایت مىنماید و مشکلاتش را برطرف مىسازد، و هر کس رضاى مردم را به خشم الهى طلب کند، خداوند او را به مردم وامىگذارد و حمایتش نمىنماید.
ساله رجل ان یعلمه ما ینال به خیر الدنیا و الاخره و لا یطول علیه. فقال علیهالسلام: لا تکذب.
مردى از امام صادق (ع) درخواست نمود چیزى را که مایهى خیر
دنیا و آخرت است به وى بیاموزد و کلام را طولانى نکند. حضرت به او فرمود: دروغ مگو.
کلمهى خیر در قرآن شریف براى مال به کار برده شده است:
ان ترک خیرا الوصیه...
کسى که مرگش نزدیک شده، اگر مالى دارد وصیت کند ولى مال، خیر مطلق نیست بلکه خیر نسبى است. اگر شخص مسلمان مال را از مجارى مشروع به دست آورد و در رفاه خود و خانوادهى خویش با اندازهگیرى صرف کند، حقوق واجب الهى را بپردازد و با مواسات و ایثار و همچنین ارفاق به ارحام و همسایگان و مستمندان و دیگر امور خیر وظایف اخلاقى و انسانى خویش را انجام دهد، آن مال خیر است. اما اگر اسیر حرص باشد و همش در جمعآورى مال مصروف گردد، آن مال براى وى وبال و بدبختى است.
سئل امیرالمومنین علیهالسلام عن الخیر ما هو. فقال: لیس الخیر ان یکثر مالک و ولدک و لکن الخیر ان یکثر علمک و عملک و یعظم حلمک.
از على (ع) سئوال شد: خیر چیست؟ فرمود: خیر آن نیست که مال و اولادت زیاد شود، بلکه خیر آن است که علم و عملت افزایش یابد و حلمت فزونتر گردد.
حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى دوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
اکمل لى بها خیر الدنیا و الاخره.
بار الها! با سرمایهى گرانقدر محبتت خیر دنیا و آخرت را براى
من تکمیل و تتمیم فرما.
به طورى که قبلا اشاره شد، قرآن شریف فرموده:
قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله.
اى رسول معظم! به مردم بگو: اگر خداوند را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خداوند نیز شما را دوست بدارد.
پس بارزترین اثرى که بر حب الهى مترتب است، تبعیت از رسول گرامى (ص) و پیروى از شرع مقدس است. اسلام، دین جامع و کاملى است که تمام خیرهاى دنیا و آخرت را در بردارد. اگر کسى به انگیزهى حب بارى تعالى از رسول اکرم (ص) تبعیت کند و تعالیم قرآن شریف را که حاوى احکام اسلام است به کار بندد، به قدر ارزش علمى و عقلى خود به خیر دنیا و آخرت نایل مىگردد. امام سجاد (ع) که واجد کمال عقل و علم است و از معرفت و محبت کامل الهى برخوردار و به همهى تعالیم بارى تعالى عمل مىکند، سزاوار است از پیشگاه خداوند بخواهد که در پرتو محبتش خیر دنیا و آخرت را بر وى تکمیل و تتمیم نماید.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
3
:: بازدید دیروز ::
75
:: کل بازدیدها ::
187904
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::