تنزیل نور
ساعت 12:28 عصر دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(173 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و انهج لى الى محبتک سبیلا سهله، اکمل لى بها خیر الدنیا و الاخره.
حضرت زینالعابدین علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق»، دو درخواست از پیشگاه مقدس بارى تعالى مىنماید: اول، بار الها! براى نیل به دوستى و محبتت راهى آسان به روى من بگشا. دوم، بار الها! با سرمایهى گرانقدر محبتت خیر دنیا و آخرت را براى من تکمیل و تتمیم فرما.
به خواست خداوند توانا، شرح و تفسیر این دو جمله از دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
یکى از آیات حکیمانهى حضرت بارى تعالى در نظام خلقت، کشش حیرتزاى علاقه و محبت است. محبت در وجود انسان و حیوان همانند نیروى جاذبه در کهکشانها و اجرام سماوى است، محبت و دوستدارى، عامل موثر در ابقاى فرد و نوع انسان و حیوان است، همانطور که نیروى جاذبه مایهى پایدارى کارگاه عظیم آفرینش و منشا نظم و انضباط در مجموعهى اجرام کوچک و بزرگ کیهان است. علم امروز تاکنون به حقیقت محبت در موجودات زنده و به حقیقت جاذبه
در جرمهاى نامحدود در فضاى بیکران پى نبرده و این هر دو براى دانشمندان بشر همچنان ناشناخته و مجهول باقى مانده است. حب ذات و علاقهى جنسى دو محبت اصلى و اساسى بسیار قوى است که آفریدگار حکیم به طور یکسان به انسان و تمام انواع حیوانات برى و بحرى اعطا فرموده و با سرشتشان آمیخته است. حب ذات یا خوددوستى عامل بقاى فرد است و علاقهى جنسى مایه ابقاى نوع، حب اولاد که از عوامل بقاى فرد است و علاقهى جنسى مایه ابقاى نوع، حب اولاد که از عوامل ابقاى نوع است، بر اساس محاسبهى حکیمانه، اندازهگیرى شده و فقط به حیواناتى اعطا گردیده است که فرزندانشان در دوران کودکى براى غذا و حفظ حیات و سایر نیازها به مادر یا به پدر و مادر احتیاج دارند و در مواردى که این احتیاج نیست، محبت اعطا نشده است. حشرات و ماهیها به بچههاى خود علاقه ندارند، زیرا پس از آنکه تخمریزى نمودند و بچهها از تخم درآمدند، خودشان به طور طبیعى و بدون نیاز به والدین از پى غذا مىروند و به حیات خویش ادامه مىدهند، اعطاى حب اولاد به این حیوانات، لغو و منافى با نظام حکیمانه است. اما محبت و علاقهى حیواناتى که فرزندانشان در ایام کودکى به حمایت نیاز دارند، متفاوت است و به همین مناسبت، محبت نیز به طور متفاوت اعطا گردیده است. در حیوانات پستاندار مانند گربه و سگ، فقط مادرها هستند که نسبت به بچههاى خود محبت شدید ابراز مىکنند و پدرها کمترین علاقهاى ندارند، زیرا مادر به تنهایى بچههاى خود را غذا مىدهد، از آنها دفاع مىکند و تمام نیازهایى را که دارند، برآورده مىسازد. در پرندگان، گروههایى هستند که پدرها و مادرها با هم از بچههاى خود حمایت مىنمایند، یکى براى حفظ جان فرزندان در آشیانه مىماند و آن دیگر از پى غذا مىرود، مواد لازم را در چینهدان خود جمع مىکند و پس از آماده شدن با منقار در
حلق بچههاى خود مىریزد. جالب آنکه محبت شدید گربههاى ماده به بچههاى خود، در زمان شدت ضعف و ناتوانى آنهاست، به هر نسبت که نیرومند مىشوند، محبت گربهى ماده نیز کاهش مىیابد و موقعى که بچهها به راه افتادند و توانستند خودشان از پى غذا بروند، محبت از ضمیر گربهى ماده بکلى زایل مىگردد. در این موقع، اگر یکى از بچه گربهها مزاحم طعمهى مادر شود، بشدت او را مورد حمله قرار مىدهد. گرچه انسان به اعتبار بعد حیوانى، در گروه پستانداران به حساب مىآید و در بسیارى از غرایز و تمایلات همانند آنهاست، اما در بعد انسانى، آفریدهى بزرگ الهى است و از جهت محبت با گروه پستانداران تفاوتهاى زیاد دارد که بعضى از آنها در اینجا ذکر مىشود. در پستانداران، محبت فرزند مخصوص مادر است و پدر دوستدار وى نیست، اما فرزندان بشر مورد علاقه و محبت پدران و مادران هستند، در حیوان به نسبت رشد کودک محبت مادر کم مىشود تا بکلى زایل گردد و در انسان رشد فرزند نه تنها محبت والدین را کاهش نمىدهد، بلکه تشدید مىکند، حبشان به فرزندان افزایش مىیابد و تا پایان عمر والدین، محبوبیت فرزندان در ضمیر آنان پایدار است، ایام طفولیت حیوانات کوتاه است، موقعى که بچهها توانستند از پى غذا بروند کودکى آنها پایان مىیابد و از مادران جدا مىشوند و براى شناخت سود و زیان خود نیاز به آموزش ندارند، بلکه راه و رسم زندگى که صراط مستقیم آنهاست به قضاى حکیمانهى الهى به طور غریزى در وجودشان شکوفا مىگردد و در تمام مدت عمر همان راه را مىپیمایند، اما دوران طفولیت بچههاى انسان طولانى است، آنها باید در دامن پدر و مادر خوب و بدها را بشناسند، رواها را از نارواها تمیز دهند، ادب و اخلاق را یاد بگیرند، لغات و حرف زدن را بیاموزند، با آداب و رسوم اجتماعى
آشنا شوند، و خلاصه به گونهاى بار آیند که بتوانند با وضعى شایسته در جامعه قدم بگذارند، زندگى مادى خود را با حسن معاشرت بخوبى تامین کنند و تمنیات حیوانى خویش را در حدود مشروع اقناع نمایند. نکتهى شایان ملاحظه این است که محبت و علاقهى حیوانات فقط نسبت به چیزهایى است که مربوط به شان حیوان است و از آنها فراتر نمىروند، اما انسان علاوه بر محبتهاى حیوانى مىتواند به چیزهایى دل بندد و علاقهمند شود که شناخت آنها مخصوص انسان است و حیوان آن محبوبها را درک نمىکند. راغب در تبیین معناى محبت، ضمن سه مثال، محبت حیوانى و انسانى را در کنار هم ذکر نموده است:
المحبه اراده ما تراه او تظنه خیرا و هى على ثلثه اوجه: محبه للذه کمحبه الرجل المراه، و محبه للنفع کمحبه شىء ینتفع به، و محبه للفضل کمحبه اهل العلم بعضهم لبعض لاجل العلم.
«محبت» اراده نمودن چیزى است که آن را خوب بدانى یا دربارهاش گمان خوب داشته باشى و آن سه گونه است: محبت به منظور لذت مانند محبت مرد به زن، و محبت به منظور سود بردن، مثل محبت به چیزى که به وسیلهى آن یا از خود آن نفع عاید مىشود، و محبت براى فضل و کمال مانند محبتى که بعضى از اهل علم و دانش نسبت به بعض دیگر دارند، براى فضیلت علم.
محبت اول و دوم مشترک بین حیوان و انسان است، اما محبت سوم به آدمى اختصاص دارد و حیوان از درک برترى و فضل علم عاجز است و نمىتواند کمال دانش را درک کند تا نسبت به آن ابراز علاقه و محبت نماید. کرایم اخلاق و سجایاى انسانى، مانند فضیلت علم، از
جملهى امورى است که مورد محبت انسانهاست و حیوانات از درک ارزش و اهمیتشان عاجزند و نسبت به آنها محبت و علاقه ندارند مانند عدل و انصاف، تعاون و ایثار، سخاوت و احسان، وفاى به عهد و اداى امانت، و دیگر صفات حمیدهاى از این قبیل. مسلمانان طبق دستور اولیاى دین مکلف و موظفاند که فرزندان خردسال خویش را با صفات حمیده و خصال پسندیده بار آورند و به موازات تعالیم لازم براى نظافت و بهداشت و ادارهى زندگى دنیا، آنان را انسان بسازند، به اخلاق انسان متخلفشان نمایند، و به راه خداپرستى و عبادت تمرینى و اطاعت از اوامر او سوق دهند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: مروا صبیانکم بالصلوه اذا بلغوا سبع سنین.
رسول اکرم (ص) فرمود: وقتى فرزندانتان به هفت سال رسیدند، به آنان امر کنید که نماز بخوانند.
مسلمانان وظیفه دارند در دوران کودکى حرام و حلال خداوند را تدریجا به فرزندان خویش بیاموزند، بذر محبت دین و متدینین را در ضمیرشان بیفشانند، آنان را دوستدار اتقیا و پاکان بسازند، و در راس تمام محبتها باید حب خداوند و رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلام باشد. اگر سئوال شود چطور مىتوان دیگران را دوستدار خداوند ساخت و حب الهى را در اعماق وجودشان نفوذ داد، پاسخ این پرسش در حدیث آمده است که در اینجا عینا نقل مىشود:
عن ابیجعفر علیهالسلام قال: اوحى الله تعالى الى موسى علیهالسلام احببنى و حببنى الى خلقى. قال موسى یا رب انک لتعلم انه لیس
احد احب الى منک. فکیف لى بقلوب العباد. فاوحى الله الیه فذکرهم نعمتى و آلائى فانهم لا یذکرون منى الا خیرا.
امام باقر (ع) فرمود: خداوند به حضرت موسى (ع) وحى نمود: مرا دوست بدار و مردم را نیز دوستدار من بنما. عرض کرد: بار الها! تو مىدانى احدى نزد من محبوبتر از تو نیست، اما چگونه مىتوانم در دلهاى مردم اثر بگذارم و آنان را علاقهمند به تو نمایم. خداوند وحى فرمود: نعمتهاى مرا به مردم یادآورى کن که آنها با توجه به نعماى من که اعطا نمودهام، مرا جز به خیر و خوبى یاد نمىکنند.
بشر دوستدار کسى است که به او احسان مىنماید، اگر مردم متوجه شوند که حیات و سلامتشان، قواى بدن و ارزاقشان، ستر عیوب و مغفرت گناهانشان، و خلاصه، تمام نعمتهایى که از آنها برخوردارند متعلق به ذات اقدس الهى است، قهرا دوستدار او مىشوند و جز بخوبى از وى یاد نمىکنند. اگر طفلى که چند مدت تحت مراقبتهاى دینى قرار گرفته و بیش و کم به تعالیم اسلام عمل نموده، از والدین خود سئوال کند: من از کجا بفهمم که دوستدار خدا شدهام یا نه؟ والدین مىتوانند به او بگویند که قرآن شریف به این پرسش یک پاسخ به همهى کودکان و جوانان، میانسالان و کهنسالان داده و فرموده است:
قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم و الله غفور رحیم.
پیمبر گرامى! به مردم بگو: اگر دوستدار خدا هستید، از من پیروى کنید تا مورد محبت بارى تعالى قرار گیرید و گناهانتان را ببخشد که او بخشندهى مهربان است.
از این آیه استفاده مىشود که متابعت از رسول گرامى (ص) نشانهى حب خداوند است. این متابعت، انسان را محبوب حضرت حق مىسازد و گناهانش مشمول عفو پروردگار مهربان قرار مىگیرد. بعضى حب بندگان به خداوند را اطاعت از ذات اقدس او که پیروى از رسول اکرم (ص) است مىدانند و بعضى براى آن معناى دیگر ذکر کردهاند.
و محبه العبد لله تعالى قیل هى ارادته لطاعته و امتثال اوامره و نواهیه و قال المحققون هى کیفیه روحانیه مترتبه على تصور الکمال المطلق الذى فیه على استمرار.
گفته شده است که محبت بنده نسبت به خداوند، عبارت از تصمیم وى به طاعت و امتثال از اوامر و نواهى حضرت بارى تعالى است و اهل تحقیق گفتهاند: محبت بنده به خداوند، عبارت است از کیفیت روحانى که بر اثر تصور کمال مطلق پدید مىآید، کمالى که در ذات اقدس او دائمى است و هرگز زایل نمىشود.
در هر صورت، لازمهى حب خداوند اطاعت از اوامر و نواهى اوست که از راه وحى به رسول اکرم (ص) ابلاغ گردیده است. به هر نسبت که حب الهى در دل مومن قوىتر باشد، به همان نسبت اطاعت و فرمانبریش بیشتر خواهد بود و اگر بعضى از دوستداران الهى در مواقعى دچار لغزش شدند و مرتکب گناه گردیدند، به عفو الهى امیدوار باشند و همچنان به تبعیت پیمبر اسلام (ص) ادامه دهند.
یکى از نشانههاى حب حضرت بارى تعالى، علاقه به عبادت و بندگى اوست.
قال رسولالله صلى الله علیه و آله: افضل الناس من عشق العباده
فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده.
رسول اکرم (ص) فرمود: افضل و برتر مردم کسى است که به عبادت عشق ورزد و با آن معانقه کند، در دل دوستدارش باشد و با جسم در انجام آن بکوشد.
سال رجل رسولالله صلى الله علیه و آله فقال: احب ان اکون من احباء الله و رسوله. قال: احب ما احب الله و رسوله و ابغض ما ابغض الله و رسوله.
مردى به رسول اکرم (ص) عرض کرد: دوست دارم از دوستان خدا و رسول باشم. فرمود: دوست بدار آن را که خداوند و پیمبرش دوست دارند و دشمن بدار آن را که خدا و پیمبرش دشمن دارند.
باید توجه داشت که در شرع مقدس، کسى واجد ایمان کامل و خالص است که حب خداوند در ضمیرش از حب هر چیزى غیر خدا قوىتر باشد و این مطلب با تعبیرهاى مختلف ضمن بعضى از آیات و اخبار آمده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: لا یمحض رجل الایمان بالله حتى یکون الله احب الیه من نفسه و ابیه و امه و ولده و اهله و ماله و من الناس کلهم.
امام صادق (ع) فرمود: ایمان کسى خالص است که حب خداوند در ضمیر او از حب خودش، از حب پدر و مادرش، از حب فرزند و خانوادهاش و از حب مال و تمام مردم بیشتر و فزونتر باشد.
اگر پدر و مادر، زن و فرزند، و دیگر بستگان، مومن به خدا هستند، افرادى که واجد ایمان خالصاند آنان را دوست دارند، ولى به
فرمودهى امام (ع) دوستى خداوند در ضمیرشان قوىتر از تمام محبوبهاى آنان است. اما اگر ارحام و بستگان دشمنان خدا باشند، مومنین راستین هرگز با آنان پیوند محبت برقرار نمىنمایند و این مطلب صریحا در قرآن شریف آمده است:
لا تجد قوما یومنون بالله و الیوم الاخر یوآدون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم.
اى رسول معظم! هرگز نمىیابى کسانى را که ایمان به خداوند و روز جزا آوردهاند دوستدار دشمنان خدا و رسول شوند، هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان آنان باشند یا برادران یا فامیلشان.
خلاصه، مسئلهى حب و بغض در اسلام مورد کمال توجه است، حتى در روایات متعددى خاطرنشان گردیده که دین چیزى جز حب و بغض نیست.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 12:26 عصر دوشنبه 87/12/12
خلاصه، ایام مهلت حضرت بارى تعالى براى کسانى که به او ایمان دارند بسیار مغتنم است و همهى آنان مىتوانند از این مهلت گرانقدر به نفع انسانیت و تعالى معنوى خویش استفاده نمایند.اما بهرهگیرى مردم به اعتبار تفاوت ایمان و چگونگى اعمالشان متفاوت است.بعضى براى جبران لغزشهاى گذشتهى خویش متوجه پروردگار مىشوند و با حال تضرع و زبان استغفار از پیشگاه او درخواست عفو و بخشش مىنمایند.بعضى که بالنسبه صحیحالعمل و درستکار بودهاند، به پیروى از اولیاى دین، هر روز مکرر استغفار مىکنند، ولى قسمت اعظم اوقات مهلتشان در مباحات و اعمالى که فاقد ارزش معنوى و روحانى است مىگذرد.اما امام سجاد (ع) در جملهى دعاى مورد بحث امروز، از پیشگاه خداوند درخواست مىنماید که موجباتى را فراهم آورد تا اوقات مهلتش در طاعت ذات اقدس الهى مصروف گردد. و استعملنى بطاعتک فى ایام المهله.
بار الها! در ایام عمر که مهلت خودسازى و نیل به کمال انسانى است، مرا به طاعت و فرمانبرى ذات اقدست وادار ساز.
در آغاز سخن به عرض رسید که «مهلت» در لغت عرب به معناى «مدارا و رفق» است و چون رفق از صفات حمیدهى انسان است و رعایت آن در روابط اجتماعى بسیار سودمند و مفید است، بر آن شدم که نیمهى اول بحث را به «مهلت» اختصاص دهم و در نیمهى دوم مطالبى را با استفاده از روایات دربارهى ارزش «مدارا» و آثار اجتماعى آن به عرض شنوندگان محترم برسانم.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: امرنى ربى بمداراه الناس کما امرنى باداء الفرائض.
رسول اکرم (ص) فرمود: پروردگارم مداراى با مردم را به من امر نمود، همانطور که به اداى فرایض مامورم فرمود. از این روایت استفاده مىشود که مداراى با مردم در تبلیغ اسلام همان اندازه مهم است که اداى فرایض اسلامى در قوام دین اهمیت دارد، با ترک واجبات، اسلام به ضعف مىگراید و با ترک مدارا، تبلیغ دین از پیشروى و گسترش بازمىماند.
و عنه صلى الله علیه و آله: ما وضع الرفق على شىء الا زانه و لا وضع الخرق على شىء الا شانه، فمن اعطى الرفق اعطى خیر الدنیا و الاخره، و من حرمه حرم خیر الدنیا و الاخره.
و نیز فرموده است: رفق و مدارا در چیزى قرار داده نمىشود، مگر آن را زینت مىدهد و خشونت و تندى بر چیزى قرار داده نمىشود، مگر آن را زشت مىکند، پس اگر به کسى رفق و مدارا عطا شود، خیر دنیا و آخرت به وى عطا شده است و کسى که از مدارا محروم باشد، از خیر دنیا و آخرت محروم خواهد بود. عن موسى الکاظم علیهالسلام قال: یا هشام! علیک بالرفق فان الرفق یمن و الخرق شوم.ان الرفق و البر و حسن الخلق یعمر الدیار و یزید فى الرزق. امام کاظم (ع) به هشام فرمود: بر تو باد به رفق و مدارا که رفق مبارک است و خشونت شوم.مدارا و نیکوکارى و حسن خلق، شهرها را آباد مىکند و ارزاق را افزایش مىدهد.
عن على علیهالسلام قال: الرفق ییسر الصعاب و یسهل شدید الاسباب. على (ع) فرموده: رفق و مدارا مشکلات را سهل مىکند و اسباب و وسایل سخت را آسان مىسازد.
مدارا نمودن و ارفاق کردن از صفات حمیده و خصال پسندیده است.تمام مسلمانان بالاخص کارمندان دولت اسلام و همچنین کسانى که در پارهاى از امور مرجع مردماند کوشش کنند تا خود را به این خلق شریف متخلق سازند و ضمنا بدانند که رسول گرامى اسلام (ص) از پیشگاه الهى درخواست نموده به مداراکنندگان ارفاق کند و به کسانى که سخت مىگیرند سختگیر باشد.
عن رسولالله صلى الله علیه و آله قال: الرفق راس الحکمه.اللهم من ولى شیئا من امور امتى فرفق بهم فارفق به و من شق علیهم فاشقق علیه. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: مدارا و رفق سرآمد اعمال حکیمانه است.سپس در مقام دعا به پیشگاه الهى عرض کرد: بار الها! کسى که کارى از کارهاى امت مرا عهدهدار مىشود و به آنان ارفاق مىنماید، تو نیز به وى ارفاق نما، و آن کس که سخت مىگیرد و مردم را به مشقت مىاندازد تو نیز بر او سخت بگیر.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان الله تعالى رفیق یحب الرفق و یعطى على الرفق ما لا یعطى على العنف. امام صادق (ع) فرمود: خداوند به بندگان مدارا مىکند و مداراکنندگان را دوست دارد، به عمل آمیخته به رفق و مدارا پاداش مىدهد که به کار فاقد مدارا آن اجر را اعطا نمىنماید.
روایاتى که دربارهى رفق و مدارا مذکور افتاد، ناظر به شان اخلاقى اسلام و حسن معاشرت اجتماعى مسلمین با یکدیگر است.ولى مقررات قانونى اسلام در پارهاى موارد مدارا نمودن و مهلت دادن را به عنوان حکم دینى در برنامهى قضاى اسلام آورده و قضات شرع مکلفاند آن ارفاق را رعایت نمایند.مدیونى که تمکن مالى دارد و مىتواند دین عاجل خود را بپردازد، اگر از پرداخت خوددارى نماید، دائن مىتواند از قاضى شرع زندانى شدنش را درخواست کند.اما در موردى که مدیون معسر و تهیدست است و قادر نیست دین خود را پرداخت کند، دائن مکلف است با او مدارا کند و به وى مهلت بدهد تا متمکن شود و بدهى خویش را پرداخت نماید و این حکم در صریح قرآن شریف آمده است. و ان کان ذو عسره فنظره الى میسره و ان تصدقوا خیر لکم ان کنتم تعلمون.
در صورتى که مدیون شما در عسر است و نمىتواند دین خویش را بپردازد، به او مهلت دهید تا مالى به دست آورد و اگر در اوقات تهیدستى طلب خود را به نام صدقه به او ببخشید، براى شما بهتر است اگر به عمق عمل شریف و مقدس خود آگاه باشید.
در اسلام به موازات وضع قوانین عادلانه براى ادارهى امور اجتماع، از معنویات و ایمان مردم نیز در حل مشکلات مستضعفین استفاده شده است.اولیاى گرامى اسلام، مسلمانان را به رحمت واسعهى الهى امیدوار مىساختند و به گذشتهاى مالى نسبت به تهیدستان تشویق مىنمودند.با مهلت گرفتن یا چشمپوشى از اصل طلب، خاطر پریشان مدیون بینوا را آرام مىساختند. عن الصادق علیهالسلام قال: صعد رسولالله صلى الله علیه و آله المنبر ذات یوم.فحمد الله و اثنى علیه و صلى على انبیائه ثم قال: ایها الناس! لیبلغ الشاهد منکم الغائب، الا ومن انظر منکم معسرا کان له على الله فى کل یوم صدقه بمثل ماله حتى یستوفیه. امام صادق (ع) فرمود: روزى رسول اکرم صلى الله علیه و آله منبر رفت.خداى را حمد و ثنا گفت و بر پیمبران او درود فرستاد.سپس فرمود: حاضرین به غائبین ابلاغ کنند: آگاه باشید هر کسى معسرى را که قدرت پرداخت بدهى خود را ندارد مهلت دهد، خداوند هر روز به مقدار طلبى که دارد، به او اجر صدقه مىدهد تا وقتى طلب خویش را دریافت نماید.
در حدیث دیگر آمده که رسول اکرم (ص) دو نفر را دید که یکى دیگرى را گرفته و رها نمىکند.حضرت نزدیک آمد و از وضعشان سئوال نمود.یکى از آن دو گفت: از این مرد طلب دارم، مطالبه مىکنم.حضرت به آن دیگرى توجه فرمود که چه مىگوید.
فقال الاخر یا نبى الله! له على حق و انا معسر و لا و الله ما عندى.فقال رسولالله صلى الله علیه و آله: من اراد ان یظله الله من فوح جهنم یوم لاظل الا ظله فلینظر معسرا او لیدع له.فقال الرجل عند ذلک: قد وهبت لک ثلثا و اخرتک بثلث الى سنه و تعطینى ثلثا.فقال النبى (ص): ما احسن هذا. آن دیگرى گفت: اى نبى خدا! او بر من حق دارد، اما من معسرم، به خدا قسم چیزى ندارم.حضرت فرمود: اگر کسى بخواهد خداوند در قیامت او را از حرارت شدید دوزخ در سایهى خود قرار دهد روزى که جز سایهى او سایهاى نیست، معسرى را مهلت دهد یا از طلب خود بگذرد.در این موقع طلبکار گفت: من یک سوم طلبم را به تو بخشیدم و یک سوم را تا یک سال مهلت مىدهم و یک سوم را به من بپرداز.رسول اکرم (ص) فرمود: چه عمل خوبى را انجام داد!
طلبکارى که به مقروض تهیدست خود فشار مىآورد و از او مطالبهى طلب مىکند، نفعى عایدش نمىشود، فقط مىتواند با عمل نارواى خود او را در جامعه تحقیر کند و آبرویش را ببرد.ولى اگر طبق دستور شرع مقدس طلب خود را به او ببخشد یا لااقل به وى فشار نیاورد، به موجب روایات، گناهان بخشنده یا مهلت دهنده در قیامت مشمول عفو الهى مىشود و از عذاب خداوند رهایى مىیابد. عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: حوسب رجل ممن کان قبلکم فلم یجد له من الخیر شىء الا انه کان رجلا موسرا و کان یخالط الناس و کان یامر غلمانه ان یتجاوزوا عن المعسر.فقال الله تبارک و تعالى: نحن احق بذلک منه، تجاوزوا عنه. رسول اکرم (ص) فرمود: مردى قبل از شما مورد محاسبهى بارى تعالى قرار گرفت.حسابرسان در کارهایش عمل خیرى نیافتند جز آنکه او شخص متمکنى بود و با مردم آمیزش معاملاتى داشت، به تحصیلداران خود که طلبهاى او را وصول مىنمودند دستور داده بود که اگر بین مدیونهاى من کسى را یافتید که معسر است و قدرت پرداخت ندارد، از او بگذرید و مطالبهى طلب ننمایید.خداوند در موقع رسیدگى به حساب وى فرمود: من از او به گذشت شایستهترم، از وى بگذرید. حذیفهى یمانى دربارهى ارفاق با مدیون معسر مطلبى را به این مضمون از رسول اکرم (ص) شنیده و به زبان خود نقل کرده است: اذا کان یوم القیامه یوتى بعبد فیقول: اللهم انى لا اعلم فى حیاتى عملا غیر انک و هبتنى فى الدنیا مالا فکنت اعین به الفقراء.فاذا لم یکن عندهم ما یقضون به لم اعسر علیهم.فیقول الله تبارک و تعالى: انا اولى باعانتک، فانک ملهوف فتجاوزوا عن عبدى.قال ابومسعود الانصارى: اشهد ان حذیفه سمع هذا من رسولالله صلى الله علیه و آله. چون روز قیامت فرارسد، بندهاى را به محکمهى عدل الهى مىآورند.عرض مىکند: بار الها! من از زندگى دنیا عمل خوبى براى خود نمىدانم جز آنکه تو به من مال اعطا فرمودى و من به افراد بىبضاعت قرض مىدادم و چون موقع پرداخت فرامىرسید، اگر متوجه مىشدم قدرت مالى ندارند و نمىتوانند دین خویش را ادا کنند، به آنان فشار نمىآوردم.خداوند مىفرماید: من به کمک و یاریت اولى هستم، تو مال از دست داده و شایستهى حمایتى، از بندهى من بگذرید.ابومسعود انصارى مىگوید: شهادت مىدهم که حذیفه این سخنان را از رسول اکرم (ص) شنیده است. نتیجه آنکه خداوند در دنیا به بندگان خود ارفاق نموده و مهلت داده است تا در پرتو سعى و عمل، موجباتى را فراهم آورند که به سعادت ابدى و کمال واقعى نایل آیند.در تعالیم اخلاقى اسلام مداراى با مردم از صفات حمیده شناخته شده است و به شرحى که توضیح داده شد، اولیاى گرامى دین ضمن روایات متعددى، اکیدا آن را به پیروان خود توصیه نمودهاند.ولى دربارهى مهلت دادن به مومنى که مدیون است و معسر و همچنین راجع به بخشیدن دین او، در احادیث اهلبیت علیهمالسلام تاکید بسیار شده و این عمل از نظر اولیاى الهى آنقدر مهم است که مىتواند عامل خود را در عرصهى قیامت مشمول رحمت بارى تعالى نماید، به طورى که گناهانش بخشیده شود و از عذاب الهى رهایى یابد.شنوندگان محترم این مهم را به خاطر بسپارند که اگر مرد باایمان معسرى مدیون آنهاست، به وى مهلت بدهند، یا از طلب خود چشم بپوشند و بپرهیزند از اینکه در حضور مردم مورد اهانتش قرار دهند و موجبات ایذاء و تحقیرش را فراهم آورند و این روایت را همواره به خاطر داشته باشند: عن هشام بن سالم قال سمعت اباعبدالله علیهالسلام یقول: قال الله عز و جل: لیاذن بحرب منى من اذى عبدى المومن ولیامن غضبى من اکرم عبدى المومن. هشام بن سالم مىگوید: شنیدم که حضرت صادق (ع) مىگفت که خداوند فرموده: البته به من اعلان جنگ نموده آن کس که بندهى مومن مرا اذیت کند و البته از غضب من در ایمنى است کسى که بندهى مومن مرا اکرام نماید.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 12:25 عصر دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(171 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و استعملنى بطاعتک فى ایام المهله. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق»، از پیشگاه بارى تعالى درخواست مىنماید: بار الها! در ایام عمر که مهلت خودسازى و نیل به کمال انسانى است، مرا به طاعت و فرمانبرى خودت وادار ساز. امام (ع) در این جمله از دعا، کلمهى «مهلت» را به کار برده و درخواست دارد نعمت مهلت، که عطیهى حضرت بارى تعالى است در طاعت ذات اقدس او مصروف گردد.براى آنکه به محتواى کلام حضرت سجاد (ع) واقف شویم لازم است در آغاز سخن معناى «مهلت» از نظر لغت عرب توضیح داده شود. المهله الرفق و امهله انظره و رفق به و لم یعجل علیه. مهلت عبارت از مدارا نمودن است و به معناى به دیگرى مهلت دادن، با او مدارا نمودن و بر وى تعجیل نکردن است. رفق و مدارا همانند حلم و عفو، از جملهى صفات حضرت بارى تعالى است و انسانها نیز اگر خود را به آن صفات متصف نمایند، به نسبت از نعمت کمال برخوردار گردیدهاند.در سخنرانى امروز، قسمتى از بحث به فیض مهلتى که بارى تعالى در دنیا به مردم اعطا فرموده اختصاص داده مىشود و در قسمت دیگر، قدر و منزلت «رفق» در زندگى اجتماعى مردم با استناد به احادیث اولیاى دین تبیین مىگردد.تمام گناهان، سرپیچى از اطاعت خداوند است و همهى گناهکاران استحقاق کیفر دارند، با این تفاوت که بعضى از گناهان تجاوز به جان یا مال یا عرض مردم است و در جامعه ناامنى و اختلال به وجود مىآورد.در این قبیل جرایم، حکومت اسلامى موظف است سریعا مجرم را به محاکم قضائى تسلیم کند و مجازات قانونیش تعیین گردد و در اسرع وقت به کیفر برسد.بعضى از گناهان است که در جامعه ایجاد اختلال و بىنظمى نمىنماید، اما انسان را از تعالى معنوى و تکامل شایستهى مقام انسان بازمىدارد و سد راه سعادت واقعى مىشود، مانند نماز نخواندن، روزه نگرفتن، دروغ گفتن، براى اغفال مردم ریا نمودن، و دیگر اعمالى از این قبیل که همهى آنها گناه و سرپیچى از اطاعت بارى تعالى است.کسانى که مرتکب آنها مىشوند، استحقاق کیفر دارند، اما خداوند در کیفرشان تعجیل نمىکند و با آنان مدارا مىنماید.تعجیل حکومت اسلام در کیفر قاتل و دزد و راهزن به منظور حفظ امنیت اجتماعى و عبرت افراد ماجراجو و اخلالگر است.بعلاوه، اگر حکومت در کیفر این قبیل جنایتکاران تسریع ننماید، ممکن است مجرم از فرصت سوء استفاده کند و به گونهاى خود را از قلمرو قدرت حکومت برون افکند و فرار کند.اما گناهانى را که خداوند در کیفرشان تسریع نمىنماید، اولا از این جهت است که با تاخیر مجازات آنان اختلالى در نظم اجتماع پدید نمىآید، و ثانیا مجرم با تعویق مجازات نمىتواند از حکومت الهى فرار کند.على علیهالسلام ضمن دعا به پیشگاه الهى عرض مىکند: و لا یمکن الفرار من حکومتک. بار الها! فرار از حکومت و فرمانروایى تو براى احدى ممکن نیست. امام سجاد (ع) در این زمینه سلطه و قدرت بارى تعالى را به بیان دیگرى ذکر نموده است. و قد علمت انه لیس فى حکمک ظلم و لا فى نقمتک عجله و انما یعجل من یخاف الفوت و انما یحتاج الى الظلم الضعیف و قد تعالیت یا الهى عن ذلک علوا کبیرا. بار الها! تحقیقا دانستم که نه در حکم تو ظلم است و نه در عقابت تسریع و تعجیل، چه آن کس که از فوت مقصود خائف باشد، عجله مىکند و کسى که ناتوان و ضعیف است به ستم نیاز دارد.بار الها! مقام رفیع تو بسیار برتر و بلندپایهتر از این امر است. از آنچه مذکور افتاد، روشن شد که گناهانى که امنیت جامعه را متزلزل مىکند و اختلال و بىنظمى به وجود مىآورد، حکومت اسلام موظف است در کیفر مرتکبین تسریع نماید و هر چه زودتر آنان را به مجازات قانونى برساند.اما گناهانى که به امنیت عمومى ضرر نمىزند، خداوند به گناهکاران مهلت مىدهد و در مجازاتشان تسریع نمىنماید و به شرحى که توضیح داده مىشود، این خود یکى از نعمتها و عنایات بزرگ بارى تعالى نسبت به آنان است.چه بسیار افرادى که بر اثر سوء تربیت یا محیط فاسد یا رفقاى بد یا اقتضاى دوران جوانى یا دیگر عواملى از این قبیل، قسمتى از عمرشان به عصیان و سرپیچى از اطاعت امر الهى سپرى گردیده و در صف گناهکاران قرار گرفته بودند، ولى معرفت فطرى، وجدان اخلاقى، و عقل واقعنگر، که پایگاههاى اصلى ایمان و انسانیت هستند، در نهادشان وجود داشت و بر اثر برخورد با یک الهى بیداردل، یا شنیدن یک کلام هدایتبخش، یا مشاهدهى عمل یک مومن واقعى، منقلب شدند، به خود آمدند، راه حق را در پیش گرفتند، و تا پایان عمر از صراط مستقیم منحرف نشدند، و این موفقیتها بر اثر مهلتى است که خداوند در دنیا به گناهکاران اعطا فرموده است.اگر قضاى الهى بر این تعلق مىگرفت که هر گناهکارى را بدون مهلت مجازات نماید، این همه موفقیت نصیب انسانها نمىگردید، یا به سبب کیفر عمل از میان مىرفتند یا بر اثر یاس و نومیدى به اطاعت حق تعالى مصمم نمىشدند.بنابراین، مهلتى که خداوند در دنیا به گناهکاران داده، از عطایاى بزرگ بارى تعالى است.از این راه است که معصیتکاران به خدا بازمىگردند و به تعالى و تکامل انسانى نایل مىشوند.فضیل بن عیاض که در عصر امام صادق (ع) مىزیست، از زهاد معروف زمان خویش بود و حدیثى از آن حضرت نقل نموده است. قال: قال لى ابوعبدالله علیهالسلام اتدرى من الشحیح؟ قلت هو البخیل.فقال الشح اشد من البخل، ان البخیل یبخل بما فى یده و الشحیح یشح على ما فى ایدى الناس و على ما فى یده حتى لایرى فى ایدى الناس شیئا الا ان تمنى ان یکون له بالحل و الحرام، لا یشبع و لا ینتفع بما رزقه الله. مىگوید: امام صادق (ع) به من فرمود: آیا مىدانى «شحیح» کیست؟ عرض کردم: بخیل است.فرمود: «شح» از «بخل» شدیدتر است، بخیل به چیزى که خود در دست دارد بخل مىکند، ولى شحیح از آنچه در دست مردم است و در دست خود اوست بخل دارد، حتى در دست مردم چیزى را نمىبیند مگر آنکه تمنا مىکند که آن چیز مال او باشد، خواه از راه حلال یا حرام.هرگز سیر نمىشود و از آنچه خداوند به وى روزى نموده، منتفع نمىگردد. و یحکى انه کان فى اول امره یقطع الطریق بین ابیورد و سرخس و عشق جاریه فبینما یرتقى الجدران الیها سمع تالیا یتلو: الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله، فقال یا رب! قد آن.فرجع و آوى الى خربه فاذا فیها رفقه.فقال بعضهم نرتحل و قال بعضهم حتى نصبح فان فضیلا على الطریق یقطع علینا.فتاب الفضیل و آمنهم. حکایت شده است که فضیل بن عیاض در اوایل کار خود بین ابیورد و سرخس راهزنى مىکرد.عاشق دخترى شد.شبى قرار بود نزد او برود.موقعى که از دیوار بالا مىرفت که به خانهى معشوقه وارد شود، از منزل همسایه صداى تلاوت قرآن شنید و قارى آیهاى را خواند که ترجمهاش این است: آیا هنوز وقت آن نرسیده که دل افرادى که ایمان آوردهاند از خدا بترسد؟ این آیه در اعماق وجود فضیل بن عیاض اثر عمیق گذارد و بلافاصله گفت: پروردگارا! وقت آن رسیده است.از راهى که آمده بود برگشت و به قطعه زمین غیرمعمورى که در آن نزدیک بود، رفت.اتفاقا در آن قطعه زمین چند نفر رفیق همسفر بودند، بعضى از آن رفقا گفتند حرکت کنیم و بعضى گفتند تا صبح باید اینجا بمانیم، زیرا فضیل در راه است و اموال ما را مىبرد.فضیل از شنیدن این سخن ناراحت و شرمگین شد، همان موقع از کار زشت خود توبه کرد و به آن مسافرین براى رفتن ایمنى داد.
فضیل یکى از افرادى بود که با شنیدن آیهاى از قرآن شریف متنبه شد، از مهلت خداداد استفاده نمود و به سوى پروردگار خویش بازگشت.نظیر فضیل در طول قرون و اعصار بسیار بودهاند که به خود آمده، از گناهان خویش استغفار نموده و راه مرضى الهى را در پیش گرفتهاند.اما بعضى از افراد سیهروز بدبخت از مهلتى که دارند سوء استفاده مىکنند، بر کفر و ناپاکیهاى خود مىافزایند، بار جرایم و جنایات خویش را سنگینتر مىکنند.خداوند دربارهى اینان فرموده است: و لا یحسبن الذین کفروا انما نملى لهم خیر لانفسهم انما نملى لهم لیزدادوآ اثما و لهم عذاب مهین. آنان که کفر آوردهاند، گمان نبرند مهلتى را که به آنان دادهایم به خیر و سعادت آنهاست، بلکه مهلت دادهایم براى امتحان، تا جرایم را افزایش دهند و در قیامت عذابى خوارکننده دارند.
فرعون عصر موسى (ع) از این گروه بود.خداوند براى اتمام حجت به حضرت موسى (ع) و هارون فرمود: فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى.
با او به نرمى سخن بگویید شاید متذکر شود و از آفریدگار بزرگ جهان بترسد. اما فرعون خودسر و مغرور، پس از مشاهدهى آیت کبراى بارى تعالى به سرکشى و طغیان خویش افزود و در مقام ابراز قدرت بیشترى برآمد.قرآن در این باره مىفرماید: فحشر فنادى.فقال انا ربکم الاعلى. درباریان را گرد خود جمع نمود و با فریاد گفت: من پروردگار بزرگ شما هستم.
هر روز که از عمرش مىگذشت، یک روز از مهلت اعطایى بارى تعالى بر وى سپرى مىگردید و سرانجام خود و لشکریانش در دریا غرق شدند.او به قدرى از خویشتن در دلهاى مردم اثر قدرت و عظمت به جاى گذارده بود که مردهاش را باور نمىکردند و مىگفتند مقام او بالاتر از آن است که مرگ بر وى سلطه پیدا کند و به حیاتش خاتمه دهد. القمى: ان موسى علیهالسلام اخبر بنىاسرائیل ان الله قد اغرق فرعون فلم یصدقوه.فامر الله البحر فلفظ به على ساحل البحر حتى راوه میتا. در حدیث است که موسى (ع) به بنىاسرائیل خبر داد که خداوند فرعون را غرق نمود.بنىاسرائیل موسى (ع) را تصدیق ننمودند.از این رو، بارى تعالى به دریا امر فرمود: با امواج خود جسد مردهى فرعون را به ساحل افکند تا مردم مردهى او را ببینند. خداوند در قرآن شریف فرموده: فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیه.
امروز بدنت را از دریا بیرون مىافکنیم تا براى مردم بعد از تو درس عبرت باشد. نه تنها جسد بىجان فرعون براى مردم آن روز که پس از مرگ وى زنده بودند مایهى عبرت بود، بلکه هم اکنون با گذشت قرنهاى متمادى براى مردم کنونى جهان نیز آموزنده و عبرتانگیز است.دهها سال قبل، یکى از روزنامهها خبرى را نوشته بود که ضمن حفاریهاى علمى که در مصر انجام مىشد، به سردابى دست یافتند که جنازهى مومیایى شدهى فرعون عصر موسى (ع) در آنجا بود و به دیوارهاى آن سرداب متجاوز از صد کیلو ورق طلا با وضع مخصوصى نصب شده بود و در اطراف جسد فرعون چیزهایى که متعلق به شخص او یا در عصر سلطنت او بوده، قرار داشت.دولت مصر طلاهاى اطراف سرداب را به خزانهى مملکت برد و جسد فرعون را با تمام آنچه در اطرافش بود، به موزهاى منتقل نمود و هم اکنون کسانى که براى تماشاى آثار حیرتانگیز کشور مصر به آن سرزمین مىروند، ضمن مشاهدهى آن آثار، موزهى فرعون عصر موسى (ع) را نیز مىبینند.یکى از شعراى قوى ایران چندین سال قبل به مصر رفته، آن موزه را دیده و با ذوق سرشار خویش، اشعارى آموزنده و عبرتانگیز سروده و منظرهى داخلى موزه را مجسم ساخته است، و چون محتواى اشعار مایهى تنبه است، براى استفادهى شنوندگان محترم در اینجا نقل مىشود: به مصر رفتم و آثار باستان دیدم به چشم، آنچه شنیدم به داستان، دیدم
بسى چنین و چنان خوانده بودم از تاریخ چنین فتاد نصیبم که آنچنان دیدم
گواه قدرت شاهان آسمان درگاه بسى هرم ز زمین سر بر آسمان دیدم
ز روزگار کهن در حریم الاهرام نشان روز نو و دولت جوان دیدم
گذشته در دل آینده هر چه پنهان است به مصر از تو چه پنهان که بر عیان دیدم
تو کاخ دیدى و من خفتگان در دل خاک تو نقش قدرت و من نعش ناتوان دیدم
تو تخته دیدى و من بخت واژگون از تخت تو صخره دیدى و من سخرهى زمان دیدم
تو چشم دیدى و من دیدهى حریصان باز هنوز در طمع ملک جاودان دیدم
تو سکه دیدى و من در رواج سکه سکوت تو حلقه، من به نگین نام بىنشان دیدم
تو آزمندى فرعون و من نیاز حکیم تو گنج خسرو و من رنج دیهقان دیدم
میان این همه آثار خوب و بد به مثل دو چیز از بد و از خوب توامان دیدم
یکى نشانهى قدرت یکى نشانهى حرص که بازمانده ز میراث خسروان دیدم
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 12:20 عصر دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(170 )
قطعا خداوند نمىخواهد بندگانش از هدایت به ضلالت گرایش یابند، بلکه این مردم انحراف طلباند که خودشان آزادانه صراط مستقیم را ترک مىگویند و در راه کج قدم بر مىدارند. وقتى آدمى با اراده و اختیار خود هدایت را ترک گفت و خویشتن را با مقررات ضلالت منطبق نمود، خداوند عمل او را به خود نسبت مىدهد . در کتاب مجید، آیهى محکمى است که این آیهى متشابه را تبیین مىنماید:
فلما زاغوآ ازاغ الله قلوبهم.
وقتى بنىاسرائیل کجروى را گزیدند، خداوند دلهاى آنان را
منحرف نمود.
ملاحظه مىکنید کجروى از خود مردم آغاز شده است نه از ذات اقدس الهى. قرآن شریف در مورد هوىپرستان افراطى که به معرفت فطرى و نداى عقل اعتنا ننموده و خداپرستى را به دست غفلت سپردهاند، چنین فرموده است:
و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هویه و کان امره فرطا.
اطاعت مکن از کسى که ما قلب او را از یاد خود غافل ساختیم. او پیرو هواى نفس خویش گردید و سرانجام کارش به گناه و ناپاکى منتهى شد.
این آیه نیز مانند آیهى سابق است. در آغاز یهودیها کجروى را پیش گرفتند و به روش نارواى خود ادامه دادند، آنگاه مشمول ازاغهى تکوینى بارى تعالى گردیدند. در این آیه نیز ابتدا هوىپرست از یاد خدا غافل مىشود و به هوىپرستى گرایش مىیابد، آنگاه غفلت تکوینى بارى تعالى به قلب او نفوذ مىکند.
در آغاز سخن، تذکر داده شد که جملهى دعاى مورد بحث امروز حاوى دو کلمه است: یکى «غفلت» و آن دیگر «ذکر خداوند». از آنچه به عرض رسید، راجع به غفلت و مراتب مختلف آن به قدر کافى توضیح داده شد. اینک کلمهى «ذکر» مورد بحث واقع مىشود.
الذکر بالکسر له معنیان: احدهما التلفظ بالشیئى و الثانى احضاره فى الذهن بحیث لا یغیب عنه.
«ذکر» داراى دو معنى است: اول، تلفظ نمودن و به زبان آوردن چیزى است. دوم، حاضر ساختن چیزى در ذهن به طورى که از
صفحهى خاطر غایب نشود.
در روایات اولیاى اسلام، کلمهى «ذکر» به هر دو معنى در مورد یاد بارى تعالى آمده است، ولى ذکر قلب بالاتر از ذکر زبان است، زیرا ذکر قلب است که مىتواند افراد را به راه طاعت الهى سوق دهد و از معصیت بازدارد.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان من اشد ما فرض الله على خلقه انصافک الناس عن نفسک و مواساتک اخاک المسلم فى مالک و ذکر الله کثیرا. اما انى لا اعنى سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر، و ان کان منه، لکن ذکر الله عند ما احل و حرم، فان کان طاعه عمل بها و ان کان معصیه ترکها.
امام صادق (ع) فرمود: از شدیدترین فرایض خداوند بر مردم، یکى انصاف دادن از ناحیهى خودت نسبت به دگران، دوم تعاون برادر مسلم در مالت، و سوم بسیار در یاد خدا بودن. سپس فرمود: مرادم از «یاد خداوند» ذکر به زبان نیست با آنکه به زبان یاد خدا بودن ذکر است، بلکه مرادم از ذکر خداوند در زمینهى حلال و حرام الهى است، اگر چیزى طاعت است، عمل کند و اگر معصیت است، ترک گوید.
ذکر قلبى نیز به اعتبار آثار و نتایج مفیدى که از خود به جاى مىگذارد، ارزشهاى معنوى متفاوت دارد. مهمترین اثر ذکر قلبى آن است که بتواند انسان را از گناه منصرف کند و سد راه هوى و شهوات نفسانى گردد.
قال امیرالمومنین علیهالسلام: الذکر ذکران: ذکر الله عز و جل عند المصیبه و افضل من ذلک ذکر الله عند ما حرم الله علیک فیکون حاجزا.
امیرالمومنین (ع) فرمود: ذکر حضرت بارى تعالى دو قسم است: یکى ذکر خداوند است در موقع مصیبت، و برتر از آن ذکر خداوند است در مورد محرمات الهى که بتواند یاد خدا آدمى را از گناه بازدارد.
حب مال و علاقه به تکثیر ثروت از جمله امورى است که مىتواند در زمینهى تجارت و داد و ستد، آدمى را از مسیر پاکى و درستکارى منحرف کند و به اعمال خائنانه و خلاف انصاف و انسانیت وادار سازد.سودجویى قادر است انسان عاشق مال را از طرفى چنان مجذوب نماید که از اطاعت الهى و اداى فرایض یومیه بازماند، متوجه نشود که وقت نماز رسیده و باید امر الهى را اجابت کند یا اگر متوجه شود، جاذبهى مال نگذارد از جاى برخیزد و به نداى پروردگار لبیک گوید، و از طرف دیگر براى نیل به منافع بیشتر، در انجام معاملات به انواع گناهان از قبیل ربا و خیانت، تقلب و دروغ، اغفال مشترى و قسمتهاى خلاف واقع، احتکار و کمفروشى، و دیگر اعمالى از این قبیل دست بزند و راه فساد و تباهى را در پیش گیرد.بازرگانان و پیشهورانى که مومن واقعى هستند و همواره دلشان در یاد خداوند است، از این قبیل خطرات و آلودگیها مصون و محفوظاند، قرآن شریف دربارهى اینان فرموده:
رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله.
مردان باایمانى که از خلق و خوى مردانگى برخوردارند، تجارت و داد و ستد، آنان را از یاد خداوند غافل نمىنماید و به انحراف
گرایش نمىیابند، اوامر الهى را اطاعت مىکنند و از منهیاتش اجتناب مىنمایند و عمر را به پاکدامنى و درستکارى مىگذرانند.
عن على علیهالسلام قال: من عمر قلبه بدوام الذکر حسنت افعاله فى السر و الجهر.
على (ع) فرموده: کسى که دل خود را با یاد دائمى خداوند آباد نماید، کارهایش در پنهان و آشکار نیکو خواهد بود.
خداوند در قرآن شریف به پیمبر گرامى (ص) دستور داده:
و اذکر ربک فى نفسک تضرعا و خیفه.
در اعماق قلبت با حال تذلل و تضرع آمیخته به خوف، در یاد پروردگارت باش.
گرچه مخاطب آیه، رسول گرامى اسلام (ص) است، ولى این دستور آموزشى است به تمام اهل ایمان، زیرا کسى که در دل خداوند را به یاد دارد، از خلوص واقعى برخوردار است اما ذکر به زبان ممکن است در پارهاى از مواقع رنگ ریا به خود بگیرد.علاوه بر این، ذکر قلب است که اعمال بدن را اصلاح مىکند و آنها را به مسیر صحیح که مرضى بارى تعالى است هدایت مىنماید.جالب آنکه به موجب بعضى از روایات که ذیل این آیه آمده، پاداش ذکر قلب آنقدر بزرگ است که جز ذات اقدس الهى کسى نمىداند.
عن زراره عن احدهما قال: لا یکتب الملک الا ما سمع نفسه و قال الله: و اذکر ربک فى نفسک تضرعا و خیفه.قال لا یعلم ثواب ذلک الذکر فى نفس العبد لعظمته الا الله تعالى.
زراره که از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بود،
از یکى از آن دو امام (ع) حدیث نموده که فرمود: ملک مامور ثبت اعمال مردم نمىنویسد مگر آن را که خودش شنیده است و خداوند در قرآن شریف فرموده: «پروردگارت را در دل یاد کن به حال تضرع و ترس».امام (ع) فرمود: عظمت ثواب این ذکر را که بنده در نفس خود انجام داده است، جز خداوند کسى نمىداند.
به یاد حضرت حق بودن در قلب، ضامن حسن اجراى احکام الهى است.کسى که همواره دلش به یاد خداوند باشد و خویشتن را در حضور مقدس او احساس نماید، هرگز فکر مخالفتش را در سر نمىپرورد و مطیع بىقید و شرط ذات اقدس او خواهد بود.البته این موفقیت عظیم نصیب اولیاى بزرگ الهى است، اما افراد عادى که به خداوند ایمان دارند ولى به یاد دائمى او موفق نیستند، باید مراقبت کنند در مواقعى که مىخواهند قدمى بردارند و حقوق دیگران به آن وابستگى دارد، حتما به یاد خدا باشند تا در پناه او از خطا و تضییع حقوق این و آن مصون بمانند.
عن النبى صلى الله علیه و آله: اذکر الله عند همک اذا هممت و عند لسانک اذا حکمت و عند یدک اذا قسمت.
رسول اکرم (ص) فرمود: به یاد خداوند باش در کنار تصمیمت وقتى همت مىگمارى و در کنار زبانت وقتى حکم مىکنى و در کنار دستت موقعى که تقسیم مىنمایى.
نماز در اسلام عبادتى است بزرگ و عامل بسیار موثرى است براى قرب به حضرت بارى تعالى.به موجب روایتى که از امام معصوم (ع) در ذیل آیهاى از قرآن شریف آمده است، آن کس که دلش
به ذکر دائمى خداوند اشتغال دارد، پیوسته در حال اقامهى نماز است.
عن محمد بن على الباقر علیهماالسلام قال: لایزال المومن فى صلوه ما کان فى ذکر الله قائما او جالسا او مضطجعا، ان الله تعالى یقول: الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات و الارض، ربنا ما خلقت هذا باطلا، سبحانک فقنا عذاب النار.
امام باقر (ع) فرمود: مومن پیوسته در نماز است مادامى که دلش در یاد حضرت بارى تعالى است، ایستاده باشد یا نشسته یا در حال درازکش.خداوند در قرآن شریف فرموده: آنان که به یاد او هستند در حال قیام و قعود یا موقعى که به پهلو دراز کشیدهاند، اینان در آفرینش آسمانها و زمین فکر مىکنند و مىگویند: پروردگارا! این جهان را بیهوده نیافریدهاى، تو پاک و منزهى، ما را از آتش رهایى بخش.
کسى که همواره در یاد خداوند است، فکر بد در سر نمىپرورد و تحت تاثیر وسوسههاى شیطانى و تلقینهاى خائنانه قرار نمىگیرد، او در پرتو ذکر خداوند، ضمیرى روشن و بصیرتى واقعبین دارد، هرگز صراط مستقیم الهى را در شئون مختلف زندگى ترک نمىگوید.
عن على علیهالسلام قال: دوام الذکر ینیر القلب و الفکر.
على (ع) فرمود: بر اثر ذکر دائمى خداوند، قلب و فکر نورانى و روشن مىشود.
حضرت زینالعابدین علیهالسلام در قطعهى دعاى مورد بحث امروز، پس از درخواست صلوات بر حضرت محمد و آلش، به پیشگاه
الهى عرض مىکند:
و نبهنى لذکرک فى اوقات الغفله.
بار الها! در مواقع غفلت به من آگاهى و بیداردلى عطا فرما که همواره دلم در یاد تو باشد.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام ضمن سخنان خویش حضرت بارى تعالى را از پارهاى صفات تنزیه مىنماید.من جمله در دعاى روز فطر و جمعه عرض مىکند:
لم تکن اناتک عجزا، و لا امهالک و هنا، و لا امساکک غفله.
بار الها! مکث و درنگ نمودن تو بر اثر عجز نیست، مهلت دادنت ناشى از سستى و وهن نیست، خوددارى و امساکت معلول غفلت نیست، زیرا خداوند از این صفات و همانند اینها منزه است.
اما بشر، مخلوق حضرت بارى تعالى است و از عوامل گوناگون طبیعى و اجتماعى متاثر مىشود.امام سجاد (ع) مىخواهد به پیشگاه الهى عرض کند: بار الها! من خواهان دوام ذکر تو هستم، علاقهمندم همواره دلم به یاد تو مشغول باشد، ممکن است در مواقعى پارهاى از حوادث و رویدادها چند لحظه در ضمیرم اثر بگذارد و از ذکر تو غافلم نماید.بار الها! بر من منت بگذار و در آن اوقات به یاد خودت متوجهم فرما تا هرگز دلم از یاد تو فارغ نگردد و پیوسته از افتخار ذکرت برخوردار باشم.
¤ نویسنده: تنزیل نور
ساعت 12:19 عصر دوشنبه 87/12/12
شرح دعای مکارم الاخلاق(169 )
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله، و نبهنى لذکرک فى اوقات الغفله.
حضرت سیدالساجدین، زینالعابدین علیهالسلام، در این قطعه دعا، از پیشگاه الهى مىخواهد که بر محمد و آلش درود فرستد. سپس یک درخواست از ذات اقدس الهى مىنماید و عرض مىکند: بار الها! در مواقع غفلت به من آگاهى و توجه عطا فرما تا همواره به یاد تو باشم.
به خواست خداوند توانا، این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. در جملهى دعاى امام (ع) دو کلمه آمده است که از نظر لغت باید روشن شود، یکى کلمهى «غفلت» است و آن دیگر کلمهى «ذکر». در نیمهى اول سخنرانى پیرامون «غفلت» بحث مىشود و در نیمهى دوم سخنرانى مطالبى راجع به «ذکر» تقدیم شنوندگان محترم مىگردد. راغب مىگوید:
«الغفله» سهو یعترى الانسان من قله التحفظ و التیقظ.
«غفلت» سهوى است که بر اثر قلت تحفظ و کمى بیداردلى
بر انسان غلبه مىکند.
در قرآن شریف و روایات اولیاى دین کلمه «غفلت» مکرر به کار رفته است، ولى همهى غفلتها از نظر شرع و عقل یکسان نیستند، بعضى از غفلتها در امور دینى و تشریعى یا امور تکوینى و طبیعى روى مىدهد و انسان غافل سهوا قدمى برخلاف برمىدارد. در این قبیل مواقع، شخصى که بر اثر غفلت، تخلف نموده، نه استحقاق کیفر دارد و نه شایستهى توبیخ است. این سهو، مستند به ساختمان طبیعى است که گاه آدمى دچار آن مىگردد. مثلا روزهدارى بسیار متدین از اول ماه رمضان به منظور اطاعت از امر الهى قصد روزه نموده و طبق وظیفهى شرعى امساک مىکند، اما در یکى از روزها سهوا و بدون اینکه ماه رمضان در خاطرش باشد، غفلت نموده و آب خورده است. روزهى وى با این عمل سهو باطل نمىشود و کفارهاى به عهدهاش نمىآید. گاه یک فرد بر اثر بیمارى جهاز هاضمه نزد طبیب مىرود، او دستورهایى مىدهد، از آن جمله مىگوید حتما باید از میوه و سبزى خام پرهیز نمایى. مریض دستورهاى پزشک را به کار مىبندد، ولى در خلال ایام بیمارى یک بار دچار غفلت مىشود و قدرى میوهى خام مىخورد. او در این عمل نمىخواسته از دستور طبیب معالج سر باز زند، بلکه بر اثر سهو طبیعى مرتکب تخلف گردیده است. ناگفته نماند سهو در انجام عملى، اثر وضعى آن عمل را از بین نمىبرد، مریضى که به عوارض جهاز هاضمه مبتلاست و به دستور پزشک موظف است از خوردن میوه و سبزى خام اجتناب نماید، اگر سهوا قدرى میوه خورد، اثر بد آن به علت غفلت بیمار زایل نمىشود. در شرع اسلام نیز اگر کسى مال دیگرى را سهوا و به طور ناآگاه تلف نماید، چون سوء نیت نداشته، مرتکب گناه نشده است، ولى ضمان آن در جاى خود محفوظ است و باید قیمت آن مال
تلف شده را بپردازد. گاهى کلمهى غفلت در روایات به کار برده شده و مقصود، عدم توجه مسلمانان به محاسبهى نفس خویشتن و تسامح در بررسى اعمال روزانهاى است که مرتکب شدهاند.
عن على علیهالسلام قال: من حاسب نفسه ربح، و من غفل عنها خسر.
على (ع) فرموده: کسى که حساب نفس خود را برسد، سود مىبرد و اگر از نفس خود غافل شود، زیان مىبیند.
و عنه علیهالسلام قال: دوام الغفله تعمى البصیره.
و نیز فرموده است: غفلت همیشگى، چشم بصیرت آدمى را نابینا مىکند.
از جملهى وظایفى که پیروان اسلام براى خودسازى و اصلاح نفس خویش به عهده دارند، این است که همه روزه با دقت به حساب خود برسند و نیک و بدهاى آن روز را با دقت بررسى نمایند.
عن موسى الکاظم علیهالسلام انه قال: یا هشام! لیس منا من لم یحاسب نفسه فى کل یوم فان عمل حسنه استزاد منه و ان عمل سیئه استغفر الله منه و تاب.
حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام به هشام فرموده: از ما نیست کسى که هر روز به حساب نفس خود نرسد، اگر کار خوب انجام داده در افزایش آن بکوشد و اگر مرتکب گناه شده، توبه کند و از پیشگاه بارى تعالى طلب مغفرت نماید.
کسانى که در دار دنیا، یعنى جهان تکلیف، زیست مىکنند مىتوانند با اراده و اختیار خویش به حساب خود برسند، حقوق
صاحبان حق را بپردازند، از گناهانى که مرتکب شدهاند استغفار کنند، و با این عمل قطعا بار سنگین قیامتشان سبک مىشود و زمینهى نجاتشان فراهم مىآید. اولیاى گرامى اسلام با منطقى پدرانه، این مهم را به پیروان خود توصیه نمودهاند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا وزنوها قبل ان توزنوا.
رسول اکرم (ص) فرموده: در دنیا به حساب خود برسید، پیش از آنکه در قیامت به حسابتان برسند. خویشتن را از جهت اعمالى که مرتکب شدهاید بسنجید، قبل از آنکه مورد سنجش قرار گیرید.
اگر در این جهان به حساب خود برسیم، به نفع فرداى خویش قدمى برداشتهایم و اگر از محاسبه غافل باشیم تا آنکه مرگ فرارسد، دار تکلیف سپرى مىگردد و عوالم بعد از مرگ آغاز مىشود، آنجا عمل در کار نیست، فقط عالم حساب است و محکمهى قضاء.
عن على علیهالسلام قال: ان الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل.
امروز براى مردم روز عمل است نه روز حساب، و فردا براى آنان روز حساب است نه روز عمل.
محمد بن مسلم زهرى از افراد تحصیلکرده و عالم بود. او در عصر حضرت زینالعابدین (ع) مىزیست. بدبختانه مجذوب دستگاه حکومت بنىامیه گردید و عمال ظالم حکومت از وجودش به نفع خود و به ضرر اسلام استفادهى بسیار نمودند. حضرت زینالعابدین (ع) به امید اینکه او را به خود آورد و از غفلتش برهاند، نامهى مفصل و مبسوطى به
وى نوشت و در ضمن او را به خطاهایى که مرتکب مىشود، آگاهى داد. در آغاز نوشتهى خود مرقوم فرمود:
فانظر اى رجل تکون غدا اذا وقفت بین یدى الله عز و جل فسالک عن نعمه علیک کیف رعیتها و عن حججه علیک کیف قضیتها و لا تحسبن الله قابلا منک بالتعذیر و لا راضیا منک بالتقصیر.
با چشم دل در خودت نظر کن که فرداى قیامت چه شخصى خواهى بود، موقعى که در پیشگاه الهى حاضر مىشوى، از نعمتهایى که به تو داده سئوال مىکند چگونه رعایت نمودى، از حجتهایى که بر تو دارد سئوال مىکند چگونه قضاوت کردى، گمان مبر بارى تعالى از تو عذرى را بپذیرد و با اعتراف به تقصیر از تو راضى گردد.
محاسبهى نفس به معناى فروافکندن پردهى غفلت است، محاسبهى نفس به معناى از خوب و بد گفتار و رفتار خویش آگاه شدن است، محاسبهى نفس پروندهى اعمال آدمى را در پیش رویش مىگشاید، از گناهان و لغزشهایى که مرتکب شده است آگاهش مىسازد و او را وامىدارد تا با استغفار از خالق و استرضاى از مخلوق، لکههاى تیره را از صفحهى اعمال خود بزداید و بار مسئولیت خویش را سبک کند. این موفقیت بزرگ نصیب کسانى مىشود که محاسبهى نفس را جدى بگیرند و با تصمیم قاطع به تصفیهى حسابها همت گمارند.
عن على علیهالسلام قال: جاهد نفسک و حاسبها محاسبه الشریک شریکه و طالبها بحقوق الله مطالبه الخصم خصمه فان اسعد الناس من انتدب لمحاسبه نفسه.
على (ع) فرموده: با نفس خود جهاد کن و حساب او را
رسیدگى نما، همانند شریکى که به حساب شریک خود مىرسد و حقوق خداوند را آنچنان از وى مطالبه کن که دشمن از دشمن طلب مىکند. چه آنکه سعادتمندترین مردم کسى است که پذیراى محاسبهى نفس باشد.
ائمهى معصومین علیهمالسلام از اینکه عدهى زیادى از مسلمانان به حساب نفس خود رسیدگى نمىکنند و ایام عمر را به غفلت مىگذرانند، متاثرند و افسوس مىخورند. بعضى از آن بزرگواران در ایام حیات خود مراتب آزردگى خاطر خویشتن را به زبان مىآوردند و دعا مىکردند که اینان پس از مرگ از عمل خود دچار ندامت نشوند. على (ع) ضمن یکى از خطبههاى خود، چنین فرموده است:
فیالها حسره على کل ذى غفله ان یکون عمره علیه حجه و ان تودیه ایامه الى الشقوه. نسال الله سبحانه ان یجعلنا و ایاکم ممن لا تبطره نعمه و لا تقصر به عن طاعه ربه غایه و لا تحل به بعد الموت ندامه و لا کابه.
افسوس بر هر انسان غافلى که عمرش بر او حجت باشد و ایام زندگیش بر وى منجر به شقاوت گردد. از پیشگاه خداوند مىخواهیم که ما و شما را از کسانى قرار ندهد که نعمت الهى آنان را به کفران و طغیان کشانده، هدف باطلش وى را به تقصیر در طاعت واداشته و بر اثر این اعمال نادرست، پس از مرگ به پشیمانى و اندوه دچار شده است.
خلاصه، غفلت از محاسبهى نفس در دار دنیا ممکن است بسیارى از مسلمانان را در روز حساب قیامت با مشکلات بزرگى مواجه
نماید و آنان را در معرض عذاب سنگین الهى قرار دهد. غفلت بسیار مهم و خطرناک که موجب کفر به خداوند و عذاب عظیم قیامت مىشود، غافل ماندن از آیات الهى و بىاعتنایى به دلایل و شواهد توحید است. موقعى که تمام توجه یک انسان به زندگى دنیا و امور مادى معطوف مىگردد، خود را فراموش مىکند، انسانیت خویش را از یاد مىبرد، به نداى عقل، به دعوت معرفت فطرى، و به قضاوت عادلانهى وجدان اخلاقى که ودایع الهى و سرمایههاى ارزشمند انسانى هستند بىاعتنا مىشود، آیات خدا را که راه نیل به توحید است دقت نمىکند، و سرانجام این غفلتها موجب کفر او مىشود و زمینهى عذاب شدید قیامتش را فراهم مىآورد.
ان الذین لایرجون لقاءنا و رضوا بالحیوه الدنیا و اطمانوا بها و الذین هم عن آیاتنا غافلون. اولئک ماویهم النار بما کانوا یکسبون.
آنانکه به لقاى خداوند و بازگشت به سوى او عقیده ندارند، فقط به زندگى دنیا خشنود و مطمئناند و همچنین کسانى که از آیات الهى غافلاند به کیفر اعمالى که مرتکب شدهاند، جایگاهشان در قیامت، آتش دوزخ خواهد بود.
خداوند در قرآن شریف از بعضى غفلتهاى گمراه کنندهى مردم نام برده و آنها را به خود منتسب نموده است. براى آنکه از این آیات و دیگر آیاتى راجع به هدایت و ضلالت برداشت جبر نشود، در اینجا به مناسبت بحث غفلت، پس از ذکر مقدمهاى، نکتهى انتساب آن غفلتها به خداوند توضیح داده مىشود.
مالک واقعى تمام موجودات عوالم هستى، آفریدگار جهان
است و همچنین مالک واقعى تمام قوانین و سنن تکوینى که بر نظام جهان حکومت مىکند، ذات اقدس الهى است. این خداوند است که از طرفى محتویات کرهى زمین را مسخر و مقهور انسان ساخته تا از آنها بهرهبردارى کند و از طرف دیگر قوانین و سنن مربوط به آنها را نیز مسخر انسان ساخته تا با هوش و استعداد خویش از آن قوانین به نفع خود استفاده نماید و این هر دو امر در دو آیه از قرآن شریف آمده است:
الله الذى سخر لکم البحر لتجرى الفلک فیه بامره.
خداوند است که دریا را مقهور و مطیع شما ساخته تا کشتى به فرمانش در آن حرکت کند.
و سخر لکم الفلک لتجرى فى البحر بامره.
خداوند است که کشتى را مسخر و مقهور شما ساخته تا به امر او دریا را بپیماید.
اگر کسى سئوال کند: دریا از آفریدههاى بارى تعالى است و خداوند آن را به گونهاى خلق فرموده که مسخر و مطیع بشر باشد و مردم بتوانند در آن کشتى برانند، اما کشتى ساخته و پرداختهى مهندس است، چرا خداوند تسخیر آن را همانند تسخیر دریا به خود منتسب نموده است؟ پاسخ این پرسش آن است که آفریدگار جهان از طرفى در زمین قوهى جاذبه قرار داده که هر جسمى در جو آن واقع شود، به خود جذب کند و از طرف دیگر قوانین و مقررات خاصى براى دریا وضع نموده که اگر مهندسى با در نظر گرفتن آن قوانین، کشتى بسازد و مصنوع خود را با آن مقررات تکوینى تطبیق دهد، جاذبهى زمین نتواند آن را به خود جذب کند و به عمق دریا فرو برد. بنابراین، حرکت کشتى در اقیانوس
مستند به قوانین تکوینى بارى تعالى است. از این رو، خداوند تسخیر کشتى را در دریا به نفع انسانها مستند به خود نموده است. ایمان آوردن و کافر شدن مردم در اختیار خود مردم است همانطور که ساختن کشتى مستند به عمل مهندس است . اینکه خداوند در قرآن شریف مکرر هدایت و ضلالت انسانها را مستند به مشیت خود نموده، همانند تسخیر کشتى در بحر پیمایى است که به خود نسبت داده است. بشر طبعا حس کاوش دارد، مىخواهد بداند بنیانگذار عالم کیست. خداوند، عقل را که راهنماى واقعبین است به وى اعطا نموده تا با نور او راه را از بیراهه بشناسد. آدمى به جستجو مىرود، متوجه مىشود عدهاى مىگویند جهان پدیدهاى است طبیعى و به طور تصادف و اتفاق به وجود آمده است. این سخن را به عقل عرضه مىکند و نظر مىخواهد. عقل مىگوید: جهان و تمام محتویات آن بر اساس محاسبهى علمى و طرح حکیمانهاى ایجاد شدهاند و محال است که طبیعت کور و بىشعور بتواند چنین نظام حکیمانهاى را به وجود آورد. قطعا آفریدگار جهان خالقى است عالم و قادر و حکیم، او با ارادهى تواناى خود این جهان را خلق نموده و نظام منظمى را بر آن حاکم ساخته است. پس آن کس که ایمان آورده، خویشتن را با موازین عقل که به منزلهى قانون تکوینى بارى تعالى است منطبق نموده و آن کس که به کفر گرایش یافته، از انطباق خود با قضاوت عقل، که حجت بارى تعالى است، سر باز زده است و این هر دو قسمت در یک آیه از قرآن شریف آمده است:
و ما کان لنفس ان تومن الا باذن الله و یجعل الرجس على الذین لا یعقلون.
هیچ یک از نفوس بشر جز به اذن خداوند ایمان نمىآورد و پلیدى کفر براى کسانى است که عقل خود را به کار نمىبندد و از نیروى خرد بهره نمىگیرند.
در این آیه، در مقابل اذن خداوند، به کار نگرفتن عقل آمده است و این بدان معنى است که هر کس روش خود را با عقل، که حجت الهى است، منطبق کند به اذن تکوینى خداوند ایمان مىآورد و هر کس به نداى عقل اعتنا نکند و از هدایتش پیروى ننماید، جعل تکوینى بارى تعالى دربارهى وى پلیدى نفس و کفر و بىایمانى خواهد بود. استناد ایمان و کفر مردم به مشیت بارى تعالى که در قرآن شریف مکرر آمده، بدین معنى است و این خود حاکى از آزادى کامل بشر در قبول ایمان یا قبول کفر است. قرآن کریم از زبان اهل ایمان مىگوید: ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا.
بار الها! پس از آنکه به صراط مستقیم هدایتمان فرمودى، دلهاى ما را به کجروى و انحراف سوق مده.
¤ نویسنده: تنزیل نور
:: بازدید امروز ::
20
:: بازدید دیروز ::
65
:: کل بازدیدها ::
187986
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماههای سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه . حق نیکى کننده . حق همسایه . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .
:: آرشیو ::
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::