44. وَ أَمّا حَقّ الصّغِیرِ فَرَحْمَتُهُ وَ تَثْقِیفُهُ وَ تَعْلِیمُهُ وَ الْعَفْوُ عَنْهُ وَ السّتْرُ عَلَیْهِ وَ الرّفْقُ بِهِ وَ الْمَعُونَةُ لَهُ وَ السّتْرُ عَلَى جَرَائِرِ حَدَاثَتِهِ فَإِنّهُ سَبَبٌ لِلتّوْبَةِ وَ الْمُدَارَاةُ لَهُ وَ تَرْکُ مُمَاحَکَتِهِ فَإِنّ ذَلِکَ أَدْنَى لِرُشْدِهِ
44. و اما حق خردسال، مهربانى با اوست و پرورش و آموزش او و گذشت از او و چشمپوشى بر او و نرمى با او و کمک به وى و پردهپوشى بر لغزشهاى کودکانه اوست که موجب توبه او شود، و کنار آمدن با او و اجتناب از تحریک کردن او؛ زیرا این (روش) به رشد وى نزدیکتر است.
45. وَ أَمّا حَقّ السّائِلِ فَإِعْطَاؤُهُ إِذَا تَیَقّنْتَ صِدْقَهُ وَ قَدَرْتَ عَلَى سَدّ حَاجَتِهِ وَ الدّعَاءُ لَهُ فِیمَا نَزَلَ بِهِ وَ الْمُعَاوَنَةُ لَهُ عَلَى طَلِبَتِهِ وَ إِنْ شَکَکْتَ فِی صِدْقِهِ وَ سَبَقَتْ إِلَیْهِ التّهَمَةُ لَهُ وَ لَمْ تَعْزِمْ عَلَى ذَلِکَ لَمْ تَأْمَنْ أَنْ یَکُونَ مِنْ کَیْدِ الشّیْطَانِ أَرَادَ أَنْ یَصُدّکَ عَنْ حَظّکَ وَ یَحُولَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ التّقَرّبِ إِلَى رَبّکَ فَتَرَکْتَهُ بِسَتْرِهِ وَ رَدَدْتَهُ رَدّاً جَمِیلًا وَ إِنْ غَلَبْتَ نَفْسَکَ فِی أَمْرِهِ وَ أَعْطَیْتَهُ عَلَى مَا عَرَضَ فِی نَفْسِکَ مِنْهُ- فَإِنّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ
45. و اما حق سائل (بینواى خواهنده) این است که اگر به راستى او یقین دارى و بر رفع نیاز او توانا هستى به او بدهى و براى (سپرى شدن بلاى بینوایى) که بر او نازل شده دعا کنى و در انجام دادن درخواستش به او کمک کنى، و اگر در راستى او شک دارى و بدگمانى به او در دلت راه یافته اما بدان یقین ندارى، از نیرنگ شیطان در امان نیستى که خواسته است تو را از نصیب ثوابت باز دارد و میان تو و (این وسیله) نزدیکى تو به پروردگارت حایل شود (در این صورت) چشم از او فرو پوش و به خوشى جوابش کن و اگر بر نفس خود در کار او چیره آمدى و با آنکه در ضمیر تو چنان گمانى گذشته بود چیزیش بخشیدى (مانعى ندارد) که این کار بجایى است.
46. وَ أَمّا حَقّ الْمَسْئُولِ فَحَقّهُ إِنْ أَعْطَى قُبِلَ مِنْهُ مَا أَعْطَى بِالشّکْرِ لَهُ وَ الْمَعْرِفَةِ لِفَضْلِهِ وَ طَلَبِ وَجْهِ الْعُذْرِ فِی مَنْعِهِ وَ أَحْسِنْ بِهِ الظّنّ وَ اعْلَمْ أَنّهُ إِنْ مَنَعَ فَمَالَهُ مَنَعَ وَ أَنْ لَیْسَ التّثْرِیبُ فِی مَالِهِ وَ إِنْ کَانَ ظَالِماً فَ إِنّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفّارٌ-
46. و اما حق مسؤول (کسى که از او چیزى خواهند) این است که اگر چیزى داد با سپاسگزارى و قدردانى احسان از او پذیرفته شود و اگر چیزى نداد او را معذور دانند. به او خوش گمان باش و بدان که اگر دریغ کرد مال خود را دریغ کرده و گرچه ظالم باشد او را در (حفظ) مال خود سرزنشى نیست که «به راستى، آدمى بسى ظالم و ناسپاس است».
47. وَ أَمّا حَقّ مَنْ سَرّکَ اللّهُ بِهِ وَ عَلَى یَدَیْهِ فَإِنْ کَانَ تَعَمّدَهَا لَکَ حَمِدْتَ اللّهَ أَوّلًا ثُمّ شَکَرْتَهُ عَلَى ذَلِکَ بِقَدْرِهِ فِی مَوْضِعِ الْجَزَاءِ وَ کَافَأْتَهُ عَلَى فَضْلِ الِابْتِدَاءِ وَ أَرْصَدْتَ لَهُ الْمُکَافَأَةَ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ تَعَمّدَهَا حَمِدْتَ اللّهَ وَ شَکَرْتَهُ وَ عَلِمْتَ أَنّهُ مِنْهُ تَوَحّدَکَ بِهَا وَ أَحْبَبْتَ هَذَا إِذْ کَانَ سَبَباً مِنْ أَسْبَابِ نِعَمِ اللّهِ عَلَیْکَ وَ تَرْجُو لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ خَیْراً فَإِنّ أَسْبَابَ النّعَمِ بَرَکَةٌ حَیْثُ مَا کَانَتْ وَ إِنْ کَانَ لَمْ یَتَعَمّدْ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
47. و اما حق کسى که خداوند به وسیله او و به دست او تو را شاد ساخته این است که اگر او خود قصد شادسازى تو را داشته نخست خدا را بستایى و سپس او را به اندازهاى که سزد سپاس دارى و او را به سبب تقدم در آغاز کردن پاداش دهى و (یا) در مقام پاداش دادن به او باشى، و اگر قصد آن را نداشته (و ناخودآگاه شادت کرده) خدا را بستایى و سپاس دارى و بدانى این از جانب خداست که تو را بویژه از آن شادمانى بهرهمند داشته است و او را (هم) از آنجا که یکى از اسباب نعمتهاى خدا بر تو شده دوست بدارى و از آن پس خیرش را بخواهى زیرا اسباب نعمتها بر جا باشند و هر چند خود قصد نداشته باشند برکت هستند. و لا قوة الا بالله (و نیرویى نیست جز به خدا.)
48. وَ أَمّا حَقّ مَنْ سَاءَکَ الْقَضَاءُ عَلَى یَدَیْهِ بِقَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ فَإِنْ کَانَ تَعَمّدَهَا کَانَ الْعَفْوُ أَوْلَى بِکَ لِمَا فِیهِ لَهُ مِنَ الْقَمْعِ وَ حُسْنِ الْأَدَبِ مَعَ کَثِیرِ أَمْثَالِهِ مِنَ الْخَلْقِ فَإِنّ اللّهَ یَقُولُ وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ إِلَى قَوْلِهِ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ وَ قَالَ عَزّ وَ جَلّ وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصّابِرِینَ هَذَا فِی الْعَمْدِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ عَمْداً لَمْ تَظْلِمْهُ بِتَعَمّدِ الِانْتِصَارِ مِنْهُ فَتَکُونَ قَدْ کَافَأْتَهُ فِی تَعَمّدٍ عَلَى خَطَإٍ وَ رَفَقْتَ بِهِ وَ رَدَدْتَهُ بِأَلْطَفِ مَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
48. و اما حق آن کس که (دست) قضا به وسیله او، به گفتار یا کردارى، با تو بد کرده این است که اگر به عمد بوده بهتر آن باشد که از او درگذرى تا (ریشه کدورت) کنده شود و با چنین مردمى به ادب (الهى) رفتار کرده باشى؛ زیرا خداوند مىفرماید: «و لمن انتصر بعد ظلمه فأولئک ما علیهم من سبیل - الى قوله - لمن عزم الامور و هر کس بعد از ستمى که دیده است، انتقام گیرد، اینانند که بر آنان ایرادى نیست... - تا آنجا که فرماید - و هر کس که شکیبایى و گذشت پیشه کند؛ بیگمان این از کارهاى سترگ است.»(شورى (42): 41 - 43) و نیز خداى عزوجل فرماید: «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خیر للصابرین و اگر خواستید کسى را مکافات کنید، نظیر آنچه مکافات دیدهاید، مکافات دهید و اگر شکیبایى (و خویشتندارى) ورزید، بدانید که این شیوه براى شکیبایان بهتر است.»(نحل (16): 126) این، در مورد عمد است و اگر به عمد نباشد به قصد انتقامگیرى از او بر وى ستم مکن تا او را به عمد بر خطایى که کرده است کیفر داده باشى (بلکه) با او مهربانى کن تا به نرمترین صورتى که توانى به او پاسخ داده باشى. و لا قوة الا بالله (و نیرویى نیست جز به خدا).
49. وَ أَمّا حَقّ أَهْلِ مِلّتِکَ عَامّةً فَإِضْمَارُ السّلَامَةِ وَ نَشْرُ جَنَاحِ الرّحْمَةِ وَ الرّفْقُ بِمُسِیئِهِمْ وَ تَأَلّفُهُمْ وَ اسْتِصْلَاحُهُمْ وَ شُکْرُ مُحْسِنِهِمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ إِلَیْکَ فَإِنّ إِحْسَانَهُ إِلَى نَفْسِهِ إِحْسَانُهُ إِلَیْکَ إِذَا کَفّ عَنْکَ أَذَاهُ وَ کَفَاکَ مَئُونَتَهُ وَ حَبَسَ عَنْکَ نَفْسَهُ فَعُمّهُمْ جَمِیعاً بِدَعْوَتِکَ وَ انْصُرْهُمْ جَمِیعاً بِنُصْرَتِکَ وَ أَنْزَلْتَهُمْ أَنْزِلْهُمْ جَمِیعاً مِنْکَ مَنَازِلَهُمْ کَبِیرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْوَالِدِ وَ صَغِیرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْوَلَدِ وَ أَوْسَطَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْأَخِ فَمَنْ أَتَاکَ تَعَاهَدْتَهُ بِلُطْفٍ وَ رَحْمَةٍ وَ صِلْ أَخَاکَ بِمَا یَجِبُ لِلْأَخِ عَلَى أَخِیهِ
49. اما حق تمام همکیشان تو حسن نیت و مهربانى و مدارا با کجرفتارانشان و دل به دست آوردن و اصلاح آنهاست و سپاسگزارى از خوشرفتاران با خویش و با تو؛ زیرا خوبى کردن او با خویش چنان است که با تو هم خوبى کرده باشد چون از آزردن تو باز ایستاده و زحمتى به تو نداده و خود را از (زیان رساندن به) تو نگهداشته، پس همه را مشمول دعاى خود ساز و با یاورى خود به همه مدد رسان و براى همه نسبت به خود مقامى منظور دار، سالخورده آنان را به جاى پدر و خردسالشان را به جاى فرزند و میانسالشان را به جاى برادر خود گیر و هر کدام نزدت آمدند با لطف و مهربانى از آنان دلجویى کن و به کارشان برس. و با برادرِ (دینى) خود به همان حقوقى که برادر را بر برادرش واجب آمده در پیوند.
50. وَ أَمّا حَقّ أَهْلِ الذّمّةِ فَالْحُکْمُ فِیهِمْ أَنْ تَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا قَبِلَ اللّهُ وَ تَفِیَ بِمَا جَعَلَ اللّهُ لَهُمْ مِنْ ذِمّتِهِ وَ عَهْدِهِ وَ تَکِلَهُمْ إِلَیْهِ فِیمَا طُلِبُوا مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أُجْبِرُوا عَلَیْهِ وَ تَحْکُمَ فِیهِمْ بِمَا حَکَمَ اللّهُ بِهِ عَلَى نَفْسِکَ فِیمَا جَرَى بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ مِنْ مُعَامَلَةٍ وَ لْیَکُنْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ ظُلْمِهِمْ مِنْ رِعَایَةِ ذِمّةِ اللّهِ وَ الْوَفَاءِ بِعَهْدِهِ وَ عَهِدِ رَسُولِ اللّهِ ص حَائِلٌ فَإِنّهُ بَلَغَنَا أَنّهُ قَالَ مَنْ ظَلَمَ مُعَاهِداً کُنْتُ خَصْمَهُ فَاتّقِ اللّهَ وَ لَا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
50. و اما حق ذمیان، حکم درباره آنان این است که آنچه خدا از آنان پذیرفته بپذیرى و به آن ذمه و عهدى که خدا براى آنها مقرر داشته وفا کنى و در آنچه از خود خواهند و آنچه بدان مجبورند بدانشان حواله کنى و در رفتارى که میان تو (و ایشان) مىگذرد به حکم خدا عمل کنى و باید رعایت این (نکته) که آنها در پناه تو و ذمه خدا و پیماندارى او و پیمان پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) هستند، میانه تو و ستم بر آنان حایل شود (و از ستم بر آنان بازت دارد)؛ زیرا به ما رسیده است که فرمود: «من ظلم معاهدا کنت خصمه؛ هر کس بر پیمان بستهاى ستم کند من طرف و دشمن او باشم» پس از خدا بپرهیز. و لا حول و لا قوة الا بالله (و جنبش و نیرویى نیست جز به خدا.)
فَهَذِهِ خَمْسُونَ حَقّاً مُحِیطاً بِکَ لَا تَخْرُجْ مِنْهَا فِی حَالٍ مِنَ الْأَحْوَالِ یَجِبُ عَلَیْکَ رِعَایَتُهَا وَ الْعَمَلُ فِی تَأْدِیَتِهَا وَ الِاسْتِعَانَةُ بِاللّهِ جَلّ ثَنَاؤُهُ عَلَى ذَلِکَ وَ لَا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ- وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبّ الْعالَمِین
این پنجاه حق است که تو را در برگرفته و به هیچ حال از حیطه شمول آنها بیرون نتوانى رفت و رعایت آنها بر تو واجب است، و لازم است که به پرداخت آنها عمل کنى و در این کار از خداوند، جل ثناؤه، کمک بخواهى. و لا حول و لا قوة الا بالله و الحمد لله رب العالمین (و جنبش و نیرویى نیست جز به خداوند، و ستایش خاص پروردگار جهانیان است.).
پی نوشتها
1- مراد این است که خوشرفتارى با زبان یعنى خوب به کار بردن و استعمال صحیح و به جاى آن ، دلیل آراستگى خردمند به زیور عقل است . مترجم .
2- ((تهوین )) خوار شدن به خاطر شکم است که از آن به شکمخوارگى تعبیر شود و چنان است که آدم شکم پرست در برابر خواهش شکم ، خوار و بى طاقت باشد و به هر پستى و دنائتى براى ارضاى شکم خود تن دهد. مترجم .
3- یعنى روز قیامت نیازى به آوردن گواه ندارد چنانکه در خبر آمده است ((صدقه پیشتر از آنکه به دست سائل رسد در دست خداوند قرار گیرد.))
4- زیرا خداوند ما را از عنصر فرودین و خاک آفریده است . مترجم .
5- مراد مولا و آقایى است که اسیرى را بخرد و او را با این آزادسازى به ((ولاء)) خویش در آورد. لفظ ((مولا)) دو معنى متغایر دارد و بر آزادکننده و نیز بر غلام آزاد شده ، هر دو، اطلاق مى شود. مترجم .
6- فرض این است که موذن ضمنا خدمات خانه ات را نیز انجام دهد و مباشر بعضى امور خانه ات هم باشد. مترجم .
7- مراد اینکه فضیلت و ثواب امام و ماءموم در نماز جماعت از حیث نمازگزارى یکسان است . مترجم .
8- در اصل ، خلیط: کسى که با انسان آمیزش و معاشرت دارد و ندیم و شریک و همنشین اوست و مانند اینها (یعنى رفیق خانه و گرمابه و گلستان است ). مترجم .
منبع:
http://www.islamicecenter.com/ketaabkhaaneh/resaaleh_hoqooq/resaaleh_hoqooq_imam_sajjad_fehrest.html