شرح دعای مکارم الاخلاق(81 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و الافضال على غیر المستحق و القول بالحق و ان عز.
خواستهى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» این است که مسلمانان احسان ابتدایى را به کسانى که استحقاق و اهلیت ندارند ترک گویند، همچنین دعا مىکند که مسلمانان همواره سخن حق بگویند، هر چند مشقتبار و سنگین باشد. با عنایت خداوند بزرگ این دو خواستهى امام سجاد (ع) موضوع سخنرانى امروز است. «افضال» به معناى «احسان ابتدایى» است و شامل تمام عطایاى مالى و گذشتهاى اخلاقى، حتى عفو و اغماض ولى خون از قصاص قاتل نیز مىگردد. هدف امام سجاد (ع) در این قطعه از دعا جلب توجه مسلمانان به این نکته است که احسان ابتدایى عملى است بسیار پسندیده و ماجور به شرط آنکه در جاى شایسته واقع شود و اشخاصى که استحقاق و اهلیت دارند مشمول آن قرار گیرند، و لازم است افراد متدین از احسان بىمورد و نابجا خوددارى کنند، چه ممکن است این عمل در مواقعى گناهانى را ببار آورد و منشاء پارهاى از مفاسد و اختلالات گردد و در اینجا براى روشن
شدن مطلب، بعضى از موارد، توضیح داده مىشود. یک نفر با چهرهى غمگین و زبانى التماسآمیز به مسلمانى مراجعه مىکند و مىگوید من و زن و فرزندان خردسالم امشب غذا نداریم و باید گرسنه به سر بریم، احسان کن، تفضل نما، و نیاز امشب ما را برطرف ساز. دروغ مىگوید و استحقاق ندارد. او فردى است متمکن و مصارف بیش از یک سال خود و زن و فرزند خویش را پول نقد در اختیار دارد. ولى شخص مسلمان روى عواطف اسلامى گفتهى او را باور مىکند و به قدر کافى به وى کمک مىنماید. اگر مىدانست دروغ مىگوید و استحقاق ندارد هرگز چیزى به وى نمىداد. گرچه کمک او بىمورد و نابجا بوده ولى این قبیل پرداختها که در موارد محدود و معدود انجام مىشود فساد اجتماعى به بار نمىآورد و چون پرداختکننده به انگیزهى انسانى و به قصد نوعدوستى به این کار دست زده است از جهت روانى و معنوى بىبهره نخواهد بود و این نکته در حدیث آمده است:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اصطنع الخیر الى من هو اهله و الى من لیس باهله، فان اصبت اهله فهو اهله و ان لم تصب اهله فانت من اهله.
رسول اکرم (ص) فرموده است: نیکى کن به کسى که اهل نیکى است و به کسى که اهل آن نیست، اگر خیر و نیکیت به فرد شایستهى نیکى رسید تو درک واقع نمودهاى و اگر نیکیت به اهلش نرسید تو با عمل نیکى که انجام دادهاى اهلیت کار نیک را به دست آوردهاى.
اندازهگیرى مصارف مالى در هر مورد از جمله شرائط اساسى در اهلیت و استحقاق است. اگر کسى به عنوان عمل خیر در صرف مال،
زیادهروى کند و بیش از اندازه پرداخت نماید به اسراف گراییده و مشمول دعاى امام سجاد (ع) است و باید آن را ترک گوید، نه تنها در مورد مال بلکه در سایر خلقیات حمیده نیز اندازهگیرى لازم است و اگر در حد و اندازه رعایت نشود، فضیلت به رذیلت مبدل مىگردد و امام عسکرى علیهالسلام ضمن حدیثى چند مورد را بیان فرموده است:
ان للسخاء مقدارا فان زاد فهو سرف و للحزم مقدارا فان زاد علیه فهو جبن و للاقتصاد مقدارا فان زاد علیه فهو بخل و للشجاعه مقدارا فان زاد علیه فهو تهور.
سخاوت اندازهاى دارد و اگر از آن حد بگذرد اسراف است، حزم و احتیاط اندازهاى دارد و اگر از حدش بگذرد ترس است، اقتصاد و میانهروى حدى دارد و اگر از آن حد تجاوز نماید بخل است، شجاعت اندازهاى دارد و اگر از آن اندازه بگذرد تهور است.
عن على علیهالسلام قال: من کان له مال فایاکم و الفساد، فان اعطاءه فى غیر حقه تبذیر و اسراف.
على (ع) فرموده است: کسى که مال دارد از فساد بپرهیزد که اعطاى مال در غیر مورد حقش تبذیر و اسراف خواهد بود.
مهمتر از امر مال و صرف نابجا و بىمورد آن عفو و اغماضهایى است که در زمینهى مکارم اخلاق انجام مىشود. از جمله بخشیدن کسى است که به شما ستم نموده است: «العفو عمن ظلمک». این عفو و اغماض بسیار ممدوح و پسندیده است به شرط آنکه فرد مورد عفو، استحقاق و شایستگى داشته باشد، از عفو و اغماض حقشناسى کند، خویشتن را اصلاح نماید، و مراقب باشد که از آن پس دگران مورد تعدیش قرار
نگیرند. اما اگر شخصى که به شما ظلم کرده پست و فرومایه باشد، عفو و بخشش را به ضعف شما و قدرت خودش تفسیر مىنماید، و از آن پس بر تجرى خویش مىافزاید، چنین عفوى ناپسند و مذموم است، و در مجلد اول، سخنرانى دوازدهم، بعضى از روایات اسلامى در این باره ذکر شده است. على (ع) سوءتاثیر کرامت خلق را در فرومایگان و افراد لئیم و پست با عبارتى کوتاه بیان فرموده است:
الکرامه یفسد من اللئیم بقدر ما یصلح من الکریم.
کرامت خلق و گذشت بزرگواران در افراد فرومایه و لئیم همان قدر اثر منفى مىگذارد و فساد به بار مىآورد که در وجود افراد کریم اثر مثبت دارد و مایهى اصلاح مىگردد.
افراد بزرگوار و کریمالنفس پیش از آنکه ظالم خود را مورد عفو قرار دهند لازم است به گونهاى او را بیازمایند یا از چگونگى اندیشه و افکارش تحقیق نمایند، اگر لایق است از وى بگذرند و اگر استحقاق و اهلیت نداشت زمینهى مجازاتش را فراهم آورند تا بر اثر عفو نابجا و بىمورد، ستمکارى را آزاد نگذارند و مردم را به ظلمهاى تازهاى گرفتار ننمایند. جالب آنکه اگر افراد کریمالنفس شخص ظالمى را ببخشند که شایستهى عفو و اغماض بوده، علاوه بر عز دنیوى و محبوبیت نزد مردم، در قیامت نیز از فیض رحمت بارىتعالى به پاداش عفوى که در دنیا نمودهاند برخوردار مىگردند، اما اگر کسى را مورد عفو قرار دهند که استحقاق و شایستگى نداشته است در دنیا عزى نصیبشان نمىشود و در آخرت نیز از رحمت خداوند بهرهاى نخواهند داشت.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: یا مفضل! اذا اردت ان تعلم الى خیر
یصیر الرجل ام الى شر انظر این یضع معروفه فان کان یضع معروفه عند اهله فاعلم انه یصیر الى خیر و ان کان یضع معروفه عند غیر اهله فاعلم انه لیس له فى الاخره من خلاق.
امام صادق (ع) فرمود: اى مفضل! اگر خواستى بدانى گردش کار یک مرد به خیر است یا به شر، ببین عمل خوب و معروف خود را کجا و در چه موردى قرار مىدهد، اگر آن را در مورد افراد شایسته و اهل معروف قرار مىدهد بدان که در خیر و خوبى است و اگر معروف خود را در مورد افراد نااهل به کار مىبرد بدان که در آخرت براى او نصیبى نخواهد بود.
در اسلام براى کسى که عمدا انسانى را به قتل مىرساند مجازات اعدام مقرر گردیده است. قاضى شرع در محکمهى قضا تمام ابعاد جرم و شرایط قتل عمد را بررسى مىکند، موقعى که قتل را مشمول قانون قصاص تشخیص داد حکم اعدام صادر مىکند و قاتل را براى قصاص در اختیار ولى خون قرار مىدهد. ممکن است کشتن قاتل براى بازماندگان مقتول موجب تسلى خاطر گردد ولى به صریح قرآن شریف جعل قانون قصاص براى حفظ حیات مردم و به منظور عبرت گرفتن اهل شرارت و عناصر ناراحت است تا فکر قتل در سر نپرورند و دست خود را به خون بیگناهان نیالایند.
و لکم فى القصاص حیوه یا اولى الالباب لعلکم تتقون.
اى خردمندان! حیات جامعه در قصاص است تا جنایتکاران از قانون اعدام عبرت بگیرند و از ریختن خون بیگناهان پرهیز نمایند.
نکتهى جالب توجه در قانون قصاص اسلام این است که اولا، اجراى حکم اعدام در عهدهى دولت نیست بلکه پس از صدور حکم قصاص،
قاتل در اختیار ولى خون قرار داده مىشود و اوست که مىتواند حکم قصاص را دربارهى قاتل اجرا نماید. ثانیا، ولى خون ملزم نیست حتما قاتل را اعدام کند بلکه مىتواند او را ببخشد، مىتواند دیهى مقتول را بگیرد و آزادش نماید، و مىتواند او را اعدام کند. مىدانیم افرادى که مرتکب قتل مىشوند و محکوم به اعدام مىگردند از نظر روحیه و طرز تفکر متفاوتاند، بعضى در کشتن افراد و ریختن خون بىگناه جسور و بىباکاند، نه تنها از قتل نفس، متاثر و متالم نمىگردند بلکه از عمل جنایى خود احساس خشنودى و رضایت خاطر مىنمایند. اما بعضى علاوه بر اینکه در اندیشهى قتل بىگناه نیستند و فکر جنایت در سر نمىپرورند از شنیدن خبر قتل بىگناه ناراحت و نگران مىشوند و از اینکه ناروا خونى به زمین ریخته شده افسردهدل و آزردهخاطرند. نمىتوان گفت این دو قاتل از نظر ارتکاب جرم و تهدید حیات جامعه یکسانند. قاتل اول فردى است آدمکش و جنایتکار، وجود او حیات انسانها را تهدید مىکند و مردم با بودن او احساس ایمنى نمىنمایند و اگر موقعى بر اثر قتل بىگناه در محکمه محکوم به اعدام گردد، جامعه قتل او را استقبال مىکند و با اعدام او از پریشان فکرى رهایى مىیابد. اما قاتل دوم جنایتکار نیست، او در یک لحظه تحت تاثیر خشم شدید قرار گرفته، خود را نگه نداشته، و بر اثر شدت هیجان، تلفنى که در کنار دستش بوده برداشته و با شدت بر سر طرف خشم خود کوبیده و او بر اثر این ضربه کشته شده است. فایدهى آزادى قانونى ولى خون از این نظر بسیار مهم و شایان ملاحظه است، او از طرفى با اختیارى که دارد مىتواند قاتل جنایتکار را اعدام کند، او را از میان ببرد، و با این عمل حیات مردم را از ناامنى و خطر برهاند، و از طرف دیگر مىتواند قاتلى را که بر اثر خشم موقت مرتکب قتل گردیده و در محکمهى قضاى
اسلامى به اعدام محکوم شده و اما وجودش براى حیات جامعه زیان ندارد مورد عفو و اغماضش قرار دهد، او را ببخشد، و آزادش نماید. خداوند در آیهى قصاص «اولوالالباب» را مخاطب ساخته و فرموده است: در قانون قصاص، حیات جامعه مورد نظر است. شاید از خطاب به عقلا و خردمندان ناظر به آزادى قانونى اولیاى خون در اعدام قاتل یا عفو و اغماض از قتل او باشد، گویى خداوند تشخیص مصلحت قصاص یا عفو قاتل را به عهدهى عقلاى هر محل گذارده تا مراقب تصمیمهاى اولیاى خون باشند و مصلحت محیط را به آنان القا نمایند، در موردى که جنایتکار خطرناک محکوم به اعدام گردیده ممکن است دوستان قاتل که خود عناصر فاسدى هستند اطراف ولى خون را بگیرند، با خواهش یا تطمیع یا تهدید از او بخواهند که جنایتکار را ببخشد و از اعدامش چشمپوشى نماید. عقلا باید پیشدستى کنند، ولى خون را به خطر عفو قاتل متوجه نمایند، و به او بگویند: مبادا او را ببخشى و اگر به چنین امر خطایى دست زدى و او را مورد عفوش قرار دادى و آزاد کردى همهى مردم از تو ناراضى مىشوند و چون با عملت خیانت پیشهاى را بر مردم مسلط ساختهاى مورد خشم شدید آنان قرار مىگیرى و از این پس زندگانى براى تو در این محیط سخت و سنگین خواهد بود، حتما باید او را اعدام کنى. اگر محکوم به مرگ عنصر بىخطرى است و بر اثر خشم یا غفلت مرتکب قتل گردیده، از ولى خون بخواهند تا او را ببخشد و بدین وسیله در دنیا مهر و عواطف مردم را به خویشتن جلب کند و در آخرت نیز خود را مشمول فیض و رحمت حضرت بارىتعالى بنماید.
امام سجاد (ع) براى نجات یک انسان که جنایتکار نبوده و ناخواسته مرتکب قتل گردید حداکثر مجاهده را معمول فرمود تا ولى خون او را بخشید و از اعدام رهایى یافت. براى آنکه شنوندگان محترم بدانند نجات انسانى که جنایتکار نیست و بر اثر پیشامدى مرتکب قتل گردیده تا چه حد از نظر اولیاى گرامى اسلام اهمیت و ارزش دارد در اینجا قسمتى از متن حدیث را که مورد شاهد است به عرض مىرساند:
قال ابومحمد الحسن العسکرى علیهالسلام ان رجلا جاء الى على ابن الحسین علیهماالسلام برجل یزعم انه قاتل ابیه فاعترف، فاوجب علیه القصاص و ساله ان یعفو عنه لیعظم الله ثوابه. فکان نفسه لم تطب بذلک. فقال على بن الحسین علیهماالسلام للمدعى للدم الولى المستحق للقصاص: ان کنت تذکر لهذا الرجل علیک فضلا فهب له هذه الجنایه و اغفر له هذا الذنب. قال: یابن رسولالله له على حق و لکن لم یبلغ ان اعفو له عن قتل والدى. قال: فترید ماذا؟ قال: ارید القود. فان اراد لحقه على ان اصالحه على الدیه صالحته و عفوت عنه. فقال على بن الحسین فماذا حقه علیک؟ قال: یابن رسولالله: لقننى توحید الله و نبوه محمد رسولالله و امامه على و الائمه. فقال على بن الحسین علیهماالسلام: فهذا لا یفى بدم ابیک؟ بلى و الله، هذا یفى بدماء اهل الارض.
حضرت امام حسن عسکرى (ع) فرمود: مردى حضور على بن الحسین علیهماالسلام شرفیاب شد و شخصى را با خود آورده بود که گمان داشت او پدرش را کشته است. متهم در محضر امام به قتلى که مرتکب شده بود اعتراف نمود و با اقرار صریحش لزوم قانونى قصاص تحقق یافت. از مشاهدهى وضع قاتل و اعترافش براى امام روشن شد که او مرد جنایتکارى نیست. از فرزند مقتول که ولى خون بود خواست او را ببخشد تا مشمول اجر بزرگ بارىتعالى واقع شود اما دل جوان به این عفو راضى نبود. امام فرمود: اگر به یاد مىآورى که او بر تو حقى دارد
به احترام آن حق از او بگذر و آزادش نما. عرض کرد: یابن رسولالله! به من حقى دارد ولى ارزش آن حق به قدرى نیست که از خون پدرم بگذرم. فرمود: پس مىخواهى چه کنى؟ گفت: مىخواهم قصاص کنم، اما اگر او مایل باشد حاضرم به احترام حقى که به من دارد قتل او را با دیه صلح کنم و آزادش نمایم. امام پرسید: حق او بر تو چیست؟ عرض کرد: او توحید خدا را و نبوت حضرت محمد صلى الله علیه و آله را و امامت على (ع) و دیگر ائمه را به من آموخت. حضرت فرمود: آیا اینها که به تو یاد داده به قدر خون پدرت نمىارزد؟ قسم به خدا، آموختههاى او به قدر خون تمام مردم روى زمین ارزش دارد.
قال على بن الحسین للقاتل: افتجعل لى ثواب تلقینک له حتى ابذل لک الدیه فتنجوبها من القتل؟ قال: یابن رسولالله! انا محتاج الیها و انت مستغن عنها فان ذنوبى عظیمه و ذنبى الى هذا المقتول ایضا بینى و بینه لابینى و بین ولیه هذا. قال على ابن الحسین علیهماالسلام: فتستسلم للقتل احب الیک من نزولک عن هذا التلقین. قال: بلى یا ابن رسولالله.
امام سجاد (ع) به قاتل فرمود: آیا حاضرى ثواب آموزش توحید و نبوت و امامتى را که به این شخص آموختهاى به من برگذار نمایى تا دیهى خون پدر او را بدهم و تو از قتل نجات پیدا کنى؟ عرض کرد: یابن رسولالله! من نیازمند آمرزش خود هستم و تو نیاز ندارى، چون که گناهان من بزرگ است و گناهى که در قتل مرتکب شدهام بین من و مقتول است نه بین من و این مرد که ولى خون است. حضرت سجاد (ع) فرمود: پس در نظر تو تسلیم شدن براى قتل محبوبتر از این است که ثواب آموزشت را از دست بدهى؟ عرض کرد: بلى یابن رسولالله.
خلاصه امام سجاد (ع) با ولى خون سخنانى فرمود: سرانجام راضى شد که قاتل را مورد عفو قرار دهد و از قتلش درگذرد. از این روایت به خوبى روشن مىشود که اگر کسى جنایتکار نیست و مرتکب قتل گردیده اما وجود او حیات جامعه را در خطر قرار نمىدهد شایسته است عقلا و خیرخواهان در نجات او همت گمارند و به پیروى از امام سجاد (ع) آنقدر کوشش کنند تا حیات انسانى را که بر اثر رویدادى مرتکب قتل گردیده و از عمل خود سخت پشیمان شده است، حفظ نمایند. چنین انسانى استحقاق افضال و احسان دارد، شایسته است دربارهاش جدیت شود تا از قتل رهایى یابد، قطعا کسانى که در این امر مداخله مىکنند و جدیت مىنمایند و همچنین ولى خون که قاتل را مىبخشد در پیشگاه خداوند از اجر بسیار بزرگ برخوردار خواهند بود. اما وساطت براى نجات جنایتکار و عفو انسان قاتلى که از کشتن مردم خشنود مىشود و با بقاى او حیات جامعه در خطر قرار مىگیرد و از مردم سلب امنیت مىشود بسیار ناپسند و مذموم است و چنین عملى در نظر حضرت مولىالموحدین على علیهالسلام ستم کردن به معروف شناخته شده است:
عن على علیهالسلام قال: ظلم المعروف من وضعه فى غیر اهله.
على (ع) فرموده: به معروف و عمل خیر ستم کرده است کسى که آن را نابجا و در مورد غیر اهلش اعمال نماید.