شرح دعای مکارم الاخلاق(79 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و ایثار التفضل و ترک التعییر
حضرت زینالعابدین علیهالسلام در این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» دو درخواست از پیشگاه حضرت بارىتعالى براى مسلمانان مىنماید: اول گزینش تفضل براى مردم، دوم اجتناب از سرزنش و ملامت.
به خواست خداوند بزرگ موضوع بحث و سخنرانى امروز این دو مطلب است. در قطعهى اول این قسمت از دعا دو کلمه آمده است: اول «ایثار» و آن دیگر «تفضل». براى اینکه مقصود حضرت امام سجاد (ع) روشن شود و قدر و منزلت خواستهى امام از نظر ارزش اخلاقى واضح گردد، لازم است راجع به این دو کلمه براى شنوندگان محترم توضیح داده شود. «ایثار» در لغت به معناى «اختیار نمودن و گزیدن چیزى» است. کسى که مىگوید «آثرت ذلک» اى «اخترت»، فلان چیز را ایثار نمودم، یعنى آن را گزیدم و اختیار کردم، و اگر «ایثار بر نفس» گفته شود به معناى «مقدم داشتن دگرى بر خود» است.
التفضل فعل ما لایلزم اذا کان ابتداء من غیر عله.
تفضل در لغت به معناى کار خوبى است که تفضلکننده به طور ابتدایى و بدون علت و الزام، آن را انجام دهد و طبق این تعریف، «تفضل» از «احسان» بالاتر است، زیرا «احسان» لازم نیست حتما ابتدایى و بدون علت باشد بلکه در پارهاى از مواقع ممکن است احسان پاداش احسان باشد. خداوند در قرآن شریف فرموده است: هل جزاء الاحسان الا الاحسان، آیا پاداش احسان چیزى جز احسان است؟
اما «تفضل»، احسان ابتدایى و بدون علت است و انگیزهى آن بزرگوارى و کرامت نفس تفضلکننده است. تمام پیمبران الهى از نعمت مکارم اخلاق برخوردار بودند و ماموریت داشتند قوم خود را به مکارم اخلاق دعوت نمایند و آنان را انسان بسازند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: ان الله تبارک و تعالى خص الانبیاء بمکارم الاخلاق فمن کانت فیه فلیحمد الله على ذلک و من لم یکن فلیتضرع الى الله و لیساله.
امام صادق (ع) فرمود: خداوند پیمبران را به مکارم اخلاق اختصاص داده، پس اگر کسى از آن خصیصهى روحانى برخوردار است، خداوند را بر این نعمت بزرگ حمد نماید و آن کس که واجد مکارم اخلاق نیست، در پیشگاه خداوند تضرع کند و آن را درخواست نماید.
ایثار تفضل که در دعاى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام آمده و موضوع سخنرانى امروز است بهترین و عالیترین کرامت خلق است.
عن على علیهالسلام قال: خیر المکارم الایثار.
على (ع) فرموده: ایثار و گزینش تفضل، بهترین کرامت اخلاقى است براى انسانها.
بىگمان در صدر اسلام یکى از عوامل نشر دین حق و گسترش آیین الهى ایثار و تفضل مسلمانان بود که با خلوص نیت و به انگیزهى ایمان نسبت به یکدیگر انجام مىدادند و براى این مطلب شواهدى در آیات و روایات و تاریخ وجود دارد که در اینجا براى شاهد، پارهاى از آنها ذکر مىشود. کعبهى مکرمه معبد مقدس و مطاف مردم بسیارى بود که همه ساله از دور و نزدیک براى حج و عمره به مکه مىآمدند. رسول گرامى (ص) براى آنکه دعوت خود را به گوش اقوام مختلف برساند و آنان را از ماموریت خویش آگاه سازد در آن شهر توقف نمود و ناملایمات گوناگون و آزارهاى مختلفى را که از مشرکین مىدید تحمل مىکرد و به تبلیغ خود ادامه مىداد. موقعى که دشمنان با هم متحد شدند و به قتل آن حضرت همت گماردند، ماندن در مکهى معظمه براى پیشواى اسلام به مصلحت نبود، لذا حضرتش بر آن شد که از مکه خارج شود و به مدینه مهاجرت نماید. تصمیم خود را عملى نمود و به مدینه حرکت کرد. پیش از آنکه نبى معظم به مدینه برود، مبلغى از طرف آن حضرت به مدینه رفته بود، اسلام را تبلیغ نموده بود، و مردم مدینه از دعوت آن حضرت آگاهى داشتند و عدهى قابل ملاحظهاى به اسلام ایمان آورده بودند. از این رو پیشواى معظم موقع ورود به مدینه مورد استقبال واقع شد و اهالى، مقدم مبارکش را مورد احترام و تکریم قرار دادند. مسلمانانى که در مکه ایمان آورده بودند، پس از هجرت آن حضرت در مضیقهى بیشترى قرار گرفته و مورد تحقیر و اهانت زیادترى واقع شدند، به آنان اجازهى توقف در مکه و انجام فرایض دینى داده نمىشد. ناچار به فکر افتادند که تدریجا مکه را ترک گویند و خویشتن را از آن محیط فاسد و شرکآلود برهانند و براى تحقق بخشیدن به این هدف لازم بود از خانه و زندگى، از اموال و اثاث خود
چشم بپوشند، زیرا مشرکین اجازه نمىدادند که آنان اموال خویش را از مکه خارج کنند. این تهیدستان از وطن رانده شده سرمایهاى با خود نداشتند جز ایمان به خداوند و امید به فضل بارىتعالى، با تصمیم به اعلاى حق و یارى پیشواى اسلام. قرآن شریف دربارهى اینان فرموده است:
للفقراء المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم و اموالهم یبتغون فضلا من الله و رضوانا و ینصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون.
فقراى مهاجرین که از دیار و اموالشان اخراج گشتهاند در طلب فضل و خشنودى بارىتعالى بودهاند. اینان با خلوص و صداقت در اندیشهى یارى خدا و پیمبرش هستند و این فکر مقدس را در سر مىپرورند.
ایامى که مهاجرین به مدینه آمده بودند و در فقر و تنگدستى به سر مىبردند، مقدار قابل ملاحظهاى از اموال یهودیهاى بنىنضیر بدون جنگ و جدل به دست مسلمانان افتاد. چون این اموال عنوان غنیمت جنگى نداشت و مشترک بین همه نبود، به امر بارىتعالى در اختیار شخص رسول اکرم (ص) قرار گرفت.
جعل الله تعالى اموال بنىالنضیر خالصه یفعل بها ما یشاء فقسمها رسولالله بین المهاجرین و لم یعط الانصار منها شیئا الا ثلاثه نفر کانت بهم حاجه و هم ابو دجانه و سهل بن حنیف و الحارث بن الصمه.
خداوند، اموال بنىنضیر را اختصاص به رسول اکرم (ص) داد تا هر طور که بخواهد عمل کند. پیغمبر اکرم آن را بین مهاجرین تقسیم نمود و به انصار چیزى از آن نداد جز سه نفر که نیاز داشتند و آنان
ابودجانه و سهل بن حنیف و حارث بن صمه بودند. جمعیت انصار از اختصاص اموال بنىنضیر به مهاجرین نه تنها از پیشواى اسلام آزردهخاطر نگشتند بلکه داوطلب ایثار گردیدند و روى بزرگوارى و تفضل حاضر شدند از جهت مسکن و لباس و غذا آنان را یارى دهند، حتى بعضى از انصار که خودشان از جهتى نیازمند بودند مهیا گشتند مهاجرین را بر خود مقدم دارند و این مطلب در قرآن شریف آمده است :
و الذین تبوء و الدار و الایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لا یجدون فى صدورهم حاجه مما اوتوا و یوثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصه.
انصار که پیش از آمدن مهاجرین مدینه را جایگاه ایمان ساخته بودند با ورودشان نسبت به آنان ابراز علاقه کردند، علاوه بر آنکه در دل احساس احتیاجى به اموال بنىنضیر نداشتند، حاضر شدند از روى تفضل به مهاجرین ایثار نمایند، هر چند بعضى از انصار، خود در مضیقه بودند ولى مهاجرین را بر خویشتن مقدم داشتند.
ایثار و تفضل از ناحیهى انصار نسبت به مهاجرین بىبضاعت در صدر اسلام و نزول آیهى:
و یوثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصه، یکى از بزرگترین کرامت خلق را پایهگذارى نمود. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات بسیارى با تعبیرهاى مختلف همواره قدر و منزلت این کرامت خلق را خاطرنشان مىساختند و در بعضى از روایات در پایان حدیث، آن آیهى شریفه را نیز قرائت مىنمودند. امام صادق (ع) در وصف مومنین کامل چنین فرموده است:
هم البرره بالاخوان فى حال العسر و الیسر، الموثرون على انفسهم فى
حال العسر کذلک وصفهم الله تعالى فقال: و یوثرون على انفسهم.
آنان نیکوکاراناند نسبت به برادران در حال تنگدستى و در حال گشایش. اینان در حال مضیقه، دیگران را بر خود مقدم مىدارند و خداوند، این گروه بزرگوار را اینچنین توصیف نموده و فرموده است:
و یوثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصه.
شاگردان تربیتیافتهى مکتب ایثار کوشا بودهاند که این کرامت نفس را در ضمیر خود زنده نگاه دارند و در فرصتهایى که به دست مىآوردند دیگران را بر خویشتن مقدم مىداشتند.
عن انس قال: اهدى برجل من اصحاب النبى صلى الله علیه و آله راس شاه مشوى. فقال: ان اخى فلانا و عیاله احوج الى هذا حقا. فبعث الیه. فلم یزل یبعث به واحد الى واحد حتى تداولوا بها سبعه ابیات حتى رجعت الى الاول.
انس بن مالک مىگوید: به یکى از اصحاب پیغمبر اکرم (ص) کلهى گوسفند بریانشدهاى اهدا گردید. مرد صحابى با خود گفت: فلان برادرم و عیالش به این غذا از من محتاجتر است، براى وى فرستاد. او نیز به تصور احتیاج بیشتر برادر دیگرى براى آن برادر اهدا نمود، و خلاصه کلهى بریانشده را هفت در خانه بردند و سرانجام به منزل مرد صحابى، یعنى آن کس که به وى اهدا شده بود برگشت.
البته این چند نفر مسلمان، نیاز فورى به آن غذا نداشتند ولى با این عمل مراتب ایثار تفضل آنان نسبت به یکدیگر روشن گردید.
جنگ یرموک از جنگهاى بزرگ مسلمانان در صدر اسلام بود. در این جنگ فرماندهان لشکر اسلام و کفر موافقت کرده بودند که هر
روز یک ستون از سربازان مسلمین و یک ستون از سربازان دشمن به عرصهى پیکار بیایند و پس از چند ساعت زد و خورد سربازان سالم با زخمیهاى قابل حرکت به لشکرگاه خود بپیوندند و عدهى کشته و زخمیهاى غیر قابل حرکت در جاى خود مىماندند تا براى آنها اقدام لازم معمول گردد. حذیفهى عدلى مىگوید: در یکى از روزها پسر عموى من با ستون نظامى مسلمین به عرصهى پیکار رفت ولى برنگشت. من ظرف آبى با خود برداشتم، به طرف میدان جنگ رفتم تا اگر پسر عمویم زنده است و رمقى دارد آبش بدهم.
فاذا انا به بین القتلى فقلت: انا اسقیک؟ فاشار الى ان نعم. فاذا برجل یقول: آه! فاشار الى ابن عمى ان انطلق الیه و اسقه. فاذا هو هشام بن العاص. فقلت: اسقیک؟ فاشار الى ان نعم. فسمع آخر یقول آه! فاشار الى ان انطلق الیه. فجئته فاذا هو قدمات. فرجعت الى هشام. فاذا هو قدمات. فرجعت الى ابن عمى. فاذا هو قدمات.
ناگهان پسر عمویم را بین کشتهها یافتم، بر بالین پسر عمویم نشستم و به او گفتم: مىخواهى آبت بدهم؟ با اشاره جواب مثبت داد. در این موقع مجروح دیگرى که در آن نزدیک افتاده بود و کلمهى آب را شنید گفت: آه! پسر عمویم با اشاره به من فهماند که اول بروم او را آب بدهم. پسر عمو را گذاردم، بر بالین دومى آمدم دیدم هشام بن عاص است. گفتم مىخواهى آبت بدهم؟ با اشاره جواب داد: بلى. کلمهى آب را مجروح سومى که در آن نزدیک افتاده بود شنید، گفت: آه! هشام اشاره کرد که اول به او آب بدهم. هشام را گذاردم بر بالین سومى
آمدم. در این فاصلهى کوتاه او مرده بود. برگشتم بر بالین هشام، او نیز مرده بود. بالاى سر پسر عمویم آمدم، او هم از دار دنیا رفته بود.
یکى از مورخین محقق دربارهى عللى که موجب پیشرفت مسلمین گردید بحث نموده و مىگوید: یکى از آن علل صفت «ایثار» بر نفس و دیگرى را بر خود مقدم داشتن بود. سپس همین قطعهى تاریخى را به طور شاهد ذکر کرده و مىگوید: این سه مجروح بر اثر جراحات و خونریزى شدید در آستانهى مرگ قرار داشتند، در آن لحظات، جاى خودنمایى و ریاکارى نبود، اما مکتب اسلام حس فداکارى و ایثار را آنچنان در ضمیرشان پایهگذارى نموده بود که در دقایق آخر زندگى با آنکه تشنه بودند آب نخوردند و برادران خویشتن را بر خود مقدم داشتند. البته ملتى اینچنین ایثارگر و فداکار شایسته است به سرعت پیشروى کند و در جهان برترى و تقدم به دست آورد.
امام سجاد علیهالسلام در قطعهى اول این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» که موضوع سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و ایثار التفضل، بار الها! مسلمانان را موفق بدار که نسبت به برادران دینى خود ایثار تفضل نمایند و آنان را مشمول عنایات ابتدایى و بدون علت خود قرار دهند. بىگمان «ایثار تفضل» که از عالیترین کرایم اخلاقى است مىتواند در حفظ عدل اجتماعى اثرى درخشان و بارز داشته باشد زیرا مردمى که با ایثار تفضل خو گرفته و افراد را مشمول عنایات ابتدایى خود قرار مىدهند هرگز اندیشهى ظلم در سر نمىپرورند و فکر گناهکارى و تعدى نمىنمایند تا بر اثر عمل نارواى آنان به عدل اجتماعى آسیب برسد و مردم دچار ستم و تجاوز گردند.
امام سجاد (ع) در قطعهى دوم این قسمت از دعاى
«مکارمالاخلاق» که موضوع نیمهى آخر سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و ترک التعییر: بار الها! مسلمانان را موفق بدار که سرزنش یکدیگر را ترک گویند و زبان به ملامت این و آن نگشایند.
«تعییر» از «عار» است، به معناى ننگ. فردى که مرتکب گناه مىشود بر اثر آن در خویشتن عیب و ننگى به وجود مىآورد، سرزنشکننده، آن عیب را به رخش مىکشد و مورد ملامتش قرار مىدهد. «تعییر» در اخلاق اسلام از صفات ناپسند و مذموم است و در این باره روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که پارهاى از آنها در خلال سخنرانى به عرض شنوندگان محترم مىرسد. لازم است در آغاز بحث این نکته تذکر داده شود که روایات مذمت تعییر ناظر به سرزنش نمودن یک فرد مسلمان است که دچار لغزش گردیده و مرتکب عملى شده که از نظر دینى حرام است و شارع اسلام آن را بر مسلمین ممنوع نموده است. بنابراین ملامتهاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و دیگر امورى همانند اینها که از ناحیهى مردم نسبت به متصدیان خودسر و مستبد که مرتکب خطا شدهاند اعمال مىگردد مشمول روایات تعییر نیست و دعاى امام سجاد (ع) شامل آنها نمىشود. اولین مطلبى که در بحث تعییر و ملامت باید مورد توجه قرار گیرد این است که اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات، گناه را بیمارى خواندهاند و انسان عاقل هرگز بیمار را ملامت نمىکند بلکه اگر بتواند باید در راه درمان وى بکوشد و مرضش را علاج نماید.
عن على علیهالسلام قال: الذنوب الداء و الدواء الاستغفار و الشفاء الا تعود.
على (ع) فرموده: گناهان بیمارى است، داروى آن بیماریها طلب آمرزش از پیشگاه حضرت بارىتعالى است و نشانهى شفا یافتن بیمارى آن است که آدمى دوباره به آن راه برگشت ننماید و مرتکب گناه نشود