شرح دعای مکارم الاخلاق(77 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و طیب المخالقه و السبق الى الفضیله.
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» دو درخواست از پیشگاه بارىتعالى براى مسلمانان نموده است: اول اخلاق خوب در معاشرت با مردم، دوم پیشى گرفتن در فضیلت و نیکوکارى. به خواست خداوند بزرگ و توانا موضوع بحث و سخنرانى امروز این دو مطلب مهم و سعادتبخش است. مىتوان گفت مجموع تعالیم مقدس اسلام مبتنى بر سه اصل اساسى است: اول عقاید، دوم اخلاق، سوم احکام.
در قسمت عقاید، هدف اسلام، بیان معتقدات واقعى و صحیح و مبارزه با عقاید باطل و خرافى است. در قسمت اخلاق، تمیز خلقیات حمیده و منجیات از اخلاق ذمیمه و مهلکات است. در قسمت احکام، تدوین فرایض و محرمات و تمیز اعمال روا از ناروا در عبادات و معاملات است.
در آیین مقدس اسلام، خلق خوب که مایهى حسن معاشرت با مردم است، آنقدر مهم تلقى شده که رسول اکرم (ص) فرموده: فقدان آن از جمله عواملى است که مىتواند وابستگى انسان مسلمان را از خداوند و رسول خدا قطع نماید.
عن النبى صلى الله علیه و آله: ثلاث من لم تکن فیه فلیس منى و لا من الله عز و جل. قیل یا رسولالله! و ما هن! قال: حلم یرد به جهل الجاهل و حسن خلق یعیش به فى الناس و ورع یحجزه عن معاصى الله عز و جل.
پیمبر اکرم (ص) فرمود: سه چیز است که اگر در کسى نباشد نه به من بستگى دارد و نه به خداوند. عرض شد یا رسولالله! آن سه چیز کدام است؟ فرمود: حلمى که شخص مسلمان به وسیلهى آن نادانى جاهل را از خود بگرداند، حسن خلقى که به وسیلهى آن با مردم معاشرت کند، و تقوایى که او را از معاصى خداوند بازدارد.
بدتر و زیانبارتر از نداشتن حسن خلق ابتلاى به سوءخلق است که به موجب بعضى از روایات، سوءخلق، آدمى را به عذاب خدا مبتلا مىکند، اگر چه داراى عبادات و طاعات باشد.
قیل لرسولالله صلى الله علیه و آله: ان فلانه تصوم النهار و تقوم اللیل و هى السیئه الخلق توذى جیرانها بلسانها قال لا خیر فیها، هى من اهل النار.
به رسول اکرم (ص) عرض شد: فلان زن، روزها را روزه دارد و شبها را با عبادت خدا مىگذراند ولى بداخلاق است و همسایگان را با زبان خود آزار مىدهد. فرمود در او خیرى نیست و جهنمى خواهد بود.
در کشورهاى پیشرفتهى امروز نیز مسئلهى اخلاق خوب و حسن معاشرت با مردم مورد توجه است و نویسندگان دربارهى آن کتابهایى نوشتهاند و در کلاسهایى که به همین منظور تشکیل مىگردد به داوطلبان مىآموزند، ولى اخلاق خوب در دنیاى غرب با حسن خلق در اسلام از
جهات متعدد، تفاوت دارد و در اینجا راجع به یکى از تفاوتهاى اساسى توضیح داده مىشود: در دنیاى پیشرفتهى امروز هدف اصلى از اخلاق خوب و حسن معاشرت با مردم نیل به تعالى معنوى یا دست یافتن به کمال انسانى نیست، بلکه مقصود این است که با خلق خوب هر چه بیشتر بر تعداد دوستان خود بیفزاید و محبوبیت خویش را زیادتر نماید. یا در کلاس درس اخلاق فروشندگى شرکت کند و راه نفوذ بیشترى در مشترى را بیاموزد، او را در خرید جنس، قانع سازد، و در نتیجه از فروشگاه اجرت بیشترى دریافت دارد و در زندگى از لذایذ زیادترى برخوردار شود. به عبارت دیگر، دنیاى امروز که بیش از هر چیز در اندیشهى مادى و تکثیر ثروت است، نه براى خداست که پى حسن خلق مىرود و نه به انگیزهى کمال روحانى و معنوى، بلکه مقصودش این است که با اخلاق خوب هر چه بتواند در دلها بیشتر نفوذ کند و بر دوستان خویش بیفزاید تا در مواقع لازم از وجودشان استفاده نماید یا درآمدش فزونتر شود و به منافع و فواید زیادترى نایل گردد. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى از فواید مادى حسن خلق سخن گفته و پیروان خود را با نتایج دنیوى اخلاق خوب متوجه نمودهاند و در اینجا بعضى از آن روایات ذکر مىشود:
عن على علیهالسلام قال: رب عزیز اذله خلقه و ذلیل اعزه خلقه.
على (ع) فرموده: چه بسیار عزیزى که اخلاق بد، او را ذلیل نموده و چه بسیار ذلیلى که بر اثر حسن خلق به عز و بزرگى دست یافته است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: البر و حسن الخلق یعمران الدیار و یزیدان فى الاعمار.
امام صادق (ع) فرموده: نیکوکارى و حسن خلق، شهرها را آباد مىکنند و عمرها را افزایش مىدهند.
عن على علیهالسلام قال: فى سعه الاخلاق کنوز الارزاق.
على (ع) فرموده: در توسعهى اخلاق و حسن برخورد با مردم گنجینههاى ارزاق و رفاه زندگى نهفته است.
به موازات فواید مادى و دنیوى حسن خلق، روایاتى در زیانهاى اخلاق بد رسیده است که در اینجا به دو روایت اشاره مىشود:
عن على علیهالسلام قال: ایاکم و الاخلاق الدنیه فانها تضع الشریف و تهدم المجد.
على (ع) فرموده است: بپرهیزید از اخلاق پست که افراد شریف را خوار مىکند و مجد و عظمت آدمى را بر باد مىدهد.
و عنه علیهالسلام قال: سوء الخلق یوحش القریب و ینفر البعید.
و نیز فرموده است: اخلاق بد، نزدیکان را پراکنده مىکند و فاصلهى دوران را افزایش مىدهد.
دنیاى امروز، حسن خلق را تنها از بعد مادى مىنگرد و هدفش از رعایت وظایف اخلاقى دوستیابى و سودجویى است. اگر به سفر برود و در محیط ناشناسى قرار گیرد و یا در وطن خود با شرایطى مواجه شود که از رعایت وظایف اخلاقى، نه دوستى به دست مىآورد و نه سودى عایدش مىگردد در این موقع نسبت به رعایت و عدم رعایت وظایف اخلاقى بىتفاوت مىشود و ابا نمىکند در مواقعى به نام تفریح ، مرتکب عمل خلاف اخلاق شود و دیگران را مورد تحقیر و اهانت قرار دهد. اما در اسلام، بعد مادى حسن خلق مورد توجه است و به موجب چند حدیثى
که مذکور افتاد، ائمهى معصومین علیهمالسلام از فواید دنیوى حسن خلق و زیانهاى اخلاق بد سخن گفتهاند اما ارزش و اهمیت حسن خلق در آیین اسلام از جهات معنوى و ابعاد روحانى آن است. پیروان قرآن شریف حسن خلق را از وظایف ایمانى و معنوى خود مىدانند و به اتکاى روایاتى که از اولیاى گرامى اسلام رسیده آن را یکى از وسایل بزرگ جلب رحمت بارىتعالى در قیامت به حساب مىآورند. در اینجا براى مزید آگاهى شنوندگان محترم، بعضى از روایات را که روشنگر ارزش معنوى و ایمانى حسن خلق است به عرض مىرساند.
عن النبى صلى الله علیه و آله: ان اکمل المومنین ایمانا احسنهم خلقا.
رسول اکرم (ص) فرموده است: کاملترین مومنین از جهت ایمان، کسانى هستند که اخلاقشان نیکوتر است.
عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: قال رسولالله صلى الله علیه و آله: ما یوضع فى میزان امرىء یوم القیامه افضل من حسن الخلق.
امام سجاد (ع) از رسول اکرم حدیث نموده که فرموده است: در قیامت چیزى در میزان عمل کسى قرار داده نمىشود که برتر از حسن خلق باشد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان العبد لیبلغ بحسن خلقه عظیم درجات الاخره و شرف المنازل و انه لضعیف العباده.
رسول اکرم (ص) فرموده است: بندهى خدا در قیامت بر اثر حسن خلق به درجات بزرگ آخرت و شرافت منازل آن نایل مىگردد با آنکه از نظر عبادت ضعیف است.
از این قبیل روایات که معرف ارزش معنوى حسن خلق در روز قیامت نزد بارىتعالى است بسیار آمده و در اینجا به آنچه مذکور افتاد اکتفا مىشود. ناگفته نماند که بین اخلاق حمیده و سجایاى پسندیده دو رشته خلق خوب وجود دارد که از سایر محاسن اخلاق برتر و بالاتر است: اول، خلقیات وجدانى، دوم، مکارم اخلاق.
وجدانیات عبارت از خلقیاتى است که به الهام الهى با سرشت بشر آمیخته و در کتب علمى از آن الهام به وجدان اخلاقى تعبیر شده است و تمام انسانها حسن انجام آنها و قبح خلاف آنها را درک مىکنند، مانند انصاف، اداى امانت، وفاى به عهد و راستگویى. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى از آنها نام برده و توجه پیروان خود را به اهمیت آن خلقیات معطوف داشتهاند. از آن جمله این حدیث است که به عرض شنوندگان مىرسد:
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: لا تنظروا الى طول رکوع الرجل و سجوده فان ذلک شىء اعتاده فلو ترکه استوحش بذلک و لکن انظروا الى صدق حدیثه و اداء امانته.
امام صادق (ع) فرموده: نگاه نکنید به طول رکوع و سجدهى نمازگزار، چه آنکه این کارى است که به آن عادت نموده و اگر ترک گوید چه بسا موجب وحشت و پریشان فکریش گردد. اگر مىخواهید او را بشناسید نگاه کنید به راستگویى و اداى امانتش، یعنى این دو صفت مىتواند حاکى از خوبى اخلاق و حسن سریرهاش باشد.
مکارم اخلاق عبارت از ملکات رفیع و سجایاى بلندپایهاى است که انسان را در مواقع مختلف به کرامت نفس و گذشتهاى انسانى وامىدارد، از آن جمله در رویدادهاى ناملایم و پیشامدهاى
ناگوار، اخلاق کریمه که از طرفى مانع انتقامجویى و اعمال غرایز حیوانى مىشود و از طرف دیگر آدمى را به احسان و نیکوکارى وادار مىنماید. در روایات اهلبیت علیهمالسلام، مکارم اخلاق ضمن بیان مواردى ذکر شده و در اینجا یکى از آن روایات به عرض مىرسد:
عن على علیهالسلام قال: ان من مکارم الاخلاق ان تصل من قطعک و تعطى من حرمک و تعفو عمن ظلمک.
على (ع) فرموده: از جمله مکارم اخلاق برقرار نمودن رابطهى دوستى با آن کس است که از تو بریده، عطا نمودن به کسى که تو را محروم ساخته، و عفو و اغماض از کسى که به تو ستم کرده است.
غریزهى حیوانى و حس تلافىجویى مىگوید کسى که تو را ترک گفته باید با بىاعتنایى ترکش گویى، کسى که تو را محروم نموده اگر فرصت به دست آوردى محرومش نمایى، و از کسى که به تو ستم کرده انتقام بگیرى و مجازاتش کنى. بنابراین آن کس که مىخواهد به مکارم اخلاق متخلق گردد باید خواهشهاى غریزى و تمایلات نفسانى را واپس زند و به کرامت نفس و بزرگوارى گرایش یابد و این کارى است بس مشکل، ولى در پیشگاه الهى بسیار ارزنده و مهم و در پارهاى از موارد، کرامت خلق، صاحبش را در دنیا از نفع و بهرهى بزرگى برخوردار مىسازد. اسماعیل بن احمد سامانى در ماوراءالنهر حکومت مىکرد. عمرو بن لیث صفارى تصمیم گرفت با او بجنگد، از ماوراءالنهرش براند، و حوزهى حکومت وى را در قلمرو فرمانروایى خویش درآورد. لشکر نیرومندى مجهز ساخت و عازم بلخ گردید. اسماعیل بن احمد براى او پیامى فرستاد که هماکنون تو بر منطقهى بسیار وسیعى حکومت مىکنى و در دست من جز محیط کوچک ماوراءالنهر نیست. از وى خواسته بود که به آنچه در دست دارد قانع باشد و مزاحم او نشود. ولى عمرو بن لیث به پیام اسماعیل اعتنا نکرد، همچنان راه را پیمود، از جیحون گذشت، منازل را طى کرد و به بلخ رسید. سرزمینى را براى لشکرگاه برگزید، خندق حفر نمود، نقاط مرتفعى را براى دیدهبانى مهیا کرد و ظرف چندین روز تمام مقدمات جنگ را آماده نمود. در خلال این مدت، لشکریانش تدریجا از راه مىرسیدند و هر گروهى در نقطهى پیشبینى شده مستقر مىشدند. جمعى از افسران و خواص اسماعیل بن احمد که آوازهى جرئت و شهامت عمرو بن لیث را شنیده بودند از مشاهدهى آن همه سرباز مسلح و مجهز تکان خوردند، با یکدیگر شور نمودند و گفتند: اگر بخواهیم با عمرو و سپاه نیرومندش پیکار کنیم یا باید همگى از زندگى چشم بپوشیم و کشته شویم، یا آنکه در گرماگرم نبرد به دشمن پشت کنیم و میدان جنگ را ترک گوییم و به ذلت فرار تن دردهیم و هیچ یک از این دو بر وفق عقل و مصلحت نیست، بهتر است که از فرصت استفاده کنیم و پیش از شکست قطعى به وى تقرب جوییم و امان بخواهیم، چه او مردى است دانا و توانا و هرگز دامن خویشتن را به کشتن و بستن این و آنکه عمل عاجزان و ابلهان است، لکهدار نمىکند. یکى از حضار گفت: این سخنى است عاقلانه و نصیحتى است مشفقانه و باید طبق آن تصمیم گرفت. قرار شد در شب معینى گرد هم آیند و به این نظریه جامهى عمل بپوشانند. شب موعود فرارسید، با هم نشستند و هر یک نامهى جداگانهاى به عمرو نوشتند، مراتب وفادارى خود را نسبت به او اعلام نمودند، و از وى امان خواستند. نامههاى افسران و خواص اسماعیل به عرض رسید، آنها را خواند، از مضامین آنها آگاه شد، و همهى آنها را در خرجینى جاى داد و در آن را بست و مهر نمود. درخواست پناهندگیشان را اجابت کرد، جنگ آغاز شد، برخلاف تصور افسران، موجباتى فراهم آمد که اسماعیل بن احمد غلبه کند. سپاهیان عمرو در محاصره واقع شدند، خیلى زود شکست خوردند، عدهاى کشته، گروهى دستگیر شده، و جمعى گریختند. عمرو بن لیث نیز فرار کرد ولى دستگیر شد، ساز و برگ نظامیان عمرو به غنیمت رفت، اموال اختصاصى او و همچنین خرجین نامههاى افسران به دست اسماعیل افتاد، از مشاهده خرجین و مهر عمرو بن لیث و یادداشتى که روى آن بود به مطلب پى برد و دانست محتواى خرجین، نامههایى است که افسرانش به عمرو نوشتهاند. خواست آن را بگشاید و نامهها را بخواند تا بداند نویسندگان آنها کیاناند ولى فکر صائب و عقل دوراندیشش او را از این کار بازداشت. با خود گفت: اگر نامهها را بخوانم و نویسندگانش را بشناسم به همهى آنها بدبین مىشوم و آنان نیز اگر بدانند که رازشان فاش شده است از عهدشکنى و خیانتى که به من کردهاند دچار خوف و هراس مىشوند، ممکن است از ترس جان خود پیشدستى کنند، بر من بشورند و قصد جانم نمایند یا آنکه به مخالفتم تصمیم بگیرند، ارتش را مختل کنند، پیروزى را به شکست مبدل سازند و مفاسد بزرگ و غیر قابل جبرانى به بار آورند. خرجین را نگشود و تمام خواص و افسران خود را احضار نمود، خرجین بسته را که مهر عمرو بر آن بود به ایشان ارائه داد و گفت: اینها نامههایى است که جمعى از افسران و خواص من به عمرو نوشتهاند، به وى تقرب جستهاند، و از او امان خواستهاند. ده بار حج خانهى خدا به ذمهى من باد اگر بدانم در این نامهها چیست و نویسندگان آنها کیاناند، و در صورتى که امانخواهى نویسندگان راست باشد، آنان را عفو نمودم و اگر دروغ باشد از گفتهى خود استغفار مىکنم و سپس دستور داد آتش افروختند و در حضور تمام افسران و خواص، خرجین سربسته را با همهى محتویاتش در آتش افکندند و سوزاندند و اثرى از نوشتهها باقى نگذارد. نویسندگان نامهها از این کرامت نفس و گذشت اخلاقى به حیرت آمدند و از اینکه نوشتهها خاکستر شد و سوءنیتشان براى همیشه مستور ماند آسودهخاطر گشتند، از عمل خود پشیمان شدند، مجذوب فرماندهى بزرگوار خویش گردیدند و از روى صداقت و راستى تصمیم گرفتند نسبت به او همواره وفادار باشند.