شرح دعای مکارم الاخلاق(74 )
امام سجاد (ع) در قسمت دوم این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» که موضوع نیمهى آخر سخنرانى امروز است، از پیشگاه خداوند براى عموم مسلمانان درخواست مىکند که متواضع باشند: «خفض الجناح»، بار الها! با لطف و رحمتت مسلمانان را به فروتنى و تواضع موفق بدار.
قرآن شریف خفض جناح را در مورد تواضع و فروتنى فرزندان نسبت به والدین به کار برده و فرموده است: و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا.
بال و پرت را از روى رحمت براى پدر و مادر فروافکن و بگو: پروردگارا! آن دو را مشمول رحمت خود قرار ده، همانطور که در کودکى من، به من ترحم نمودند و تربیتم کردند.
کبوتر وقتى مىخواهد پرواز نماید بالهاى خود را بازمىکند و بالا مىبرد و بر اثر این حالت، اوج مىگیرد و موقعى که مىخواهد فرود آید بالها را مىافکند، به پایین متمایل مىنماید و بر اثر این حالت بال، از اوج به حضیض مىآید و به زمین مىنشیند. خداوند با ذکر این مثل به فرزند امر مىکند که در مقابل والدین متواضع باش، همچنین به پیشواى اسلام دستور داده: و اخفض جناحک للمومنین: اى پیمبر گرامى! با خفض جناح و تواضع با مومنین برخورد نما.
خلاصه، «خفض جناح» کنایه از تواضع و فروتنى انسان است در مقابل دگران. امام سجاد (ع) نیز در دعاى شریف «مکارمالاخلاق» آن را آورده است. تواضع از جمله صفات حمیده و خصال پسندیده است. اولیاى گرامى اسلام دربارهى آن از جهات متعدد، سخن گفتهاند و احادیث بسیارى در اهمیت و ارزش آن رسیده است. در اینجا پارهاى از آنها ذکر مىشود، گرچه معناى تواضع را همه مىدانند اما در حدیثى کوتاه معیار جامعى براى آن ذکر شده که دانستنش براى عموم شنوندگان محترم مفید و سودمند است:
عن الحسن بن الجهم قال: سالت الرضا علیهالسلام: ما حد التواضع؟ قال: ان تعطى الناس من نفسک ما تحب ان یعطوک مثله.
مردى به نام حسن بن جهم از حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام پرسید حد تواضع چیست؟ فرمود: حدش این است که از خودت به مردم آن را عطا نمایى که دوست دارى مردم همانند آن را به تو عطا کنند.
بیگمان، فروتنى و تواضع در دنیا مایهى محبوبیت اجتماعى است و در آخرت موجب جلب رحمت حضرت بارىتعالى است. اولیاى گرامى اسلام همواره این مهم را به پیروان خود توصیه مىفرمودند و خودشان نیز آن را عملا به کار مىبستند.
عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: ان التواضع لا یزید العبد الا رفعه فتواضعوا یرحمکم الله.
رسول اکرم فرموده: تواضع مایهى رفعت و بلندى مقام متواضع است، تواضع نمایید تا مشمول رحمت بارىتعالى واقع شوید.
عن على علیهالسلام قال: التواضع مع الرفعه کالعفو مع القدره.
على (ع) فرموده است: انسانى که داراى مقام اجتماعى است و از موضع رفعت، تواضع مىنماید همانند کسى است که متخلف را از موضع قدرت مىبخشد و از کیفرش چشمپوشى مىنماید.
در یکى از احادیث تواضع چند نمونه ذکر شده که دانستن آن براى شنوندگان مفید و سودمند است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: من التواضع ان ترضى بالمجلس دون المجلس و ان تسلم على من تلقى و ان تترک المراء و ان کنت محقا و ان لا تحب ان تحمد على التقوى.
امام صادق (ع) فرموده: از جمله کارهایى که حاکى از تواضع عامل آنهاست این است که راضى باشى در مجلس جایى بنشینى که از جایگاه شایستهى تو پستتر باشد، دیگر آنکه با هر کس که برخورد مىنمایى سلام کنى و اینکه بحث خصومتانگیز را ترک گویى اگر چه حق با تو باشد و اینکه نخواهى براى تقوى مورد تحسین و تمجیدت قرار دهند.
براى آنکه بدانیم اولیاى گرامى اسلام به موازات توصیههایى که به پیروان خود در امر تواضع مىنمودند خودشان عملا متواضع بودند و این خلق پسندیده را نسبت به دیگران رعایت مىکردند در اینجا به طور نمونه به چند مورد اشاره مىشود. در اخلاق و رفتار رسول اکرم صلى الله علیه و آله آمده است:
و کان یکرم من یدخل علیه حتى ربما بسط ثوبه و یوثر الداخل بالوساده التى تحته.
روش رسول گرامى این بود که هر کس بر وى وارد مىشد او را اکرام مىنمود گاهى عباى خود را به جاى فرش زیر قدمش مىگسترد و توشک کوچکى را که روى آن نشسته بود به شخص تازه وارد ایثار مىنمود.
دخل رجل المسجد و هو جالس وحده فتزحزح له صلى الله علیه و آله. فقال الرجل فى المکان سعه یا رسولالله. فقال صلى الله علیه و آله: ان حق المسلم على المسلم اذا راه یرید الجلوس الیه ان یتزحزح له.
مردى وارد مسجد شد و رسول اکرم تنها نشسته بود. به سوى پیمبر آمد. با نزدیک شدن او حضرت جابهجا شد و تغییر محل داد. مرد عرض کرد: مسجد وسیع است، چرا حرکت کردید و مکان خود را ترک گفتید؟ حضرت در پاسخ فرمود: حق مسلمان بر مسلمان این است که وقتى ببیند او قصد نشستن دارد به احترام وى جابهجا شود و کنار برود.
در واقع معناى کلام حضرت این است که براى تازهوارد حریمى بگیرد و او را مورد تواضع و تکریم خود قرار دهد.
این دو نمونه از تواضع پیشواى معظم اسلام که علماى حدیث در سیرهى آن حضرت ذکر نمودهاند.
روى انه ورد على امیرالمومنین اخوان له مومنان، اب و ابن. فقام الیهما و اکرمهما و اجلسهما فى صدر مجلسه و جلس بین ایدیهما. ثم امر بطعام فاحضر. فاکلامنه. ثم جاء قنبر بطست و ابریق خشب و مندیل و جاء لیصب على ید الرجل. فوثب امیرالمومنین علیهالسلام و اخذ الابریق لیصب على ید الرجل.
دو فرد مومن که على (ع) چون برادر به آنان علاقه داشت، یکى پدر و آن دیگر پسر، بر آن حضرت وارد شدند. امام (ع) براى پذیرایى و تکریم آنان قیام نمود، آن دو را بالاى مجلس خود نشاند و خودش مقابلشان نشست. دستور غذا داد، طعام آوردند. آن دو غذا صرف نمودند. آنگاه قنبر آفتابه و لگن براى شستن دست و پارچه براى خشک کردن آورد. آفتابه را گرفت که آب روى دست مرد بریزد. ناگاه امام (ع) با حرکتى سریع از جا برخاست و آفتابه را گرفت که دست آن مرد را بشوید. اما او از عمل امام (ع) غرق شرمسارى شد و از خجلت، سر را تا نزدیک زمین به زیر آورد و گفت: اى امیرالمومنین! خدا مرا نبیند که شما آب روى دست من مىریزید. فرمود: بنشین و دستت را بشوى که خدا ببیند تو را که برادر دینیت دستت را مىشوید. حضرت جدا از او خواست که دستش را بشوید، مرد ادب نمود و دستش را براى شستن پیش آورد ولى مىخواست هر چه زودتر این صحنه پایان یابد لذا آنطور که باید دست را نمىشست، حضرت قسمش داد که با آرامش خاطر دستت را شستشو ده، آنطور که اگر قنبر آب مىریخت مىشستى.
فلما فرغ ناول الابریق محمد بن الحنفیه و قال: یا بنى! لو کان هذا الابن حضرنى دون ابیه لصببت على یده و لکن الله عز و جل یابى ان یسوى بین ابن و ابیه اذا جمعهما مکان لکن قد صب الاب على الاب فلیصب الابن على الابن. فصب محمد بن الحنفیه على الابن.
پس از آنکه امام (ع) دست پدر را شست، ابریق را به دست محمد حنفیه داد، فرمود فرزند! اگر این پسر، تنها مهمان من مىبود، دستش را مىشستم. ولى خداوند ابا دارد از اینکه پدر و پسرى در یک مکان باشند و هر دو به طور یکسان مورد تکریم قرار گیرند، از این رو پدر آب روى دست پدر ریخت و شما هم آب روى دست پسر بریز و محمد بن حنفیه طبق دستور امام دست پسر را شست.
کان على بن الحسین علیهماالسلام لا یسافر الا مع رفقه لا یعرفونه و یشترط علیهم ان یکون من خدم الرفقه فیما یحتاجون الیه فسافر مره مع قوم فراه رجل فعرفه. فقال لهم: اتدرون من هذا؟ فقالوا لا. قال هذا على بن الحسین علیهماالسلام. فوثبوا الیه و قبلوا یده و رجله و قالوا یابن رسولالله اردت ان تصلینا نار جهنم لو بدرت منا الیک ید او لسان، اما کنا قد هلکنا الى آخر الدهر؟ فما الذى یحملک على هذا؟ فقال: انى کنت سافرت مره مع قوم یعرفوننى فاعطونى برسولالله صلى الله علیه و آله ما لا استحق فانى اخاف ان تعطونى مثل ذلک فصار کتمان امرى احب الى.
روش امام سجاد (ع) این بود که مسافرت نکند مگر با همسفرهایى که حضرتش را نشناسند و با آنان شرط مىکرد که از خدمتگزاران رفقاى سفر در حوایجشان باشد. یک بار با کسانى که او را نمىشناختند به سفر رفت، ولى در راه سفر با مردى مواجه شدند که آن حضرت را دید و شناخت. به کسانى که با امام همسفر بودند گفت: مىدانید این مرد کیست؟ پاسخ دادند: نه. گفت: حضرت على بن الحسین علیهماالسلام است. با شنیدن این سخن، هیجانزده از جا برخاستند، گرد امام جمع شدند و دست و زانوى حضرت را بوسیدند، عرض کردند: یابن رسولالله! آیا مىخواستى ما جهنمى شویم؟ اگر بر اثر ناشناختن شما دست و زبانمان به جسارتى مبادرت مىنمود و از ما عمل برخلاف ادب و احترامى سر مىزد آیا نه این بود که تا پایان روزگار هلاک شده بودیم؟ چه باعث شد که ناشناخته بین همسفرها آمدید؟ فرمود من یک بار با اشخاصى که مرا مىشناختند به سفر رفتم، آنان به رعایت مقام شامخ رسول اکرم (ص) به من احترامى نمودند که استحقاق آن را نداشتم، خائف بودم که شماها نیز همانند آنان با من رفتار نمایید، از این رو کتمان امر و معرفى نکردن خود نزد من محبوبتر است.
این قبیل قضایا که حاکى از کمال تواضع اولیاى اسلام است در کتب اخبار و تاریخ بسیار آمده و آنان به موازات اینکه پیروان خود را به تواضع ترغیب مىنمودند، خودشان نیز قولا و عملا نسبت به مردم، تواضع و فروتنى داشتند و حقوق و حدود افراد را آنطور که باید و شاید رعایت مىنمودند. امام سجاد (ع) در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» براى عموم مسلمانان از پیشگاه خداوند درخواست تواضع نموده است: «و خفض الجناح»: پروردگارا! مردم را به تواضع و فروتنى موفق بدار.
در جامعهاى که پیر و جوان، زن و مرد، شهرى و روستایى، و خلاصه تمام قشرها متواضع باشند و همه با رعایت ادب و احترام با یکدیگر برخورد نمایند عدل و دادگرى در آن اجتماع حاکم خواهد بود زیرا مردم متواضع خود را بالاتر از آن مىدانند که به حقوق دگران تجاوز نمایند، با عمل ناروا و ظالمانه، عدل اجتماعى را متزلزل کنند و خویشتن را مورد تحقیر و بىاحترامى مردم متواضع قرار دهند. بنابراین مىتوان گفت که تواضع و فروتنى اگر در سطح وسیع جامعه معمول باشد به بسط عدل که اولین درخواست امام سجاد (ع) در این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» است کمک مىنماید. نقطهى مقابل تواضع، تکبر است. افراد متکبر براى اینکه بزرگى موهوم خود را بر مردم تحمیل نمایند و آنان را به قبول عقیدهى باطنى که دربارهى خویش دارند وادار سازند روش جباریت در پیش مىگیرند و رفتار و گفتارشان به گونهاى مىشود که با اساس عدل، مخالف و ناسازگار است. تکبر، آدمى را از شناخت حق و درک واقع بازمىدارد و متکبر، مردم را کوچک و غیر قابل اعتنا مىشمرد، بیمارى تکبر، عقل را تیره مىکند و به هر نسبتى که بیمارى کبر تشدید مىشود، تیرگى عقل نیز افزایش مىیابد و سرانجام، کار به جنون خودبزرگبینى منتهى مىگردد و دربارهى تمام عوارضى که ذکر شد روایاتى از اولیاى اسلام رسیده که در اینجا به ذکر بعضى از آنها اکتفا مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اجتنبوا الکبر فان العبد لا یزال یتکبر حتى یقول الله عز و جل اکتبوا عبدى هذا فى الجبارین.
رسول اکرم فرمود: از کبر اجتناب نمایید که بنده بر اثر تکبر چنان مىشود که خداوند مىفرماید نام این بندهى مرا در گروه جبارین یعنى طغیانگرانى که از حق سرپیچى مىکنند بنویسید.
عن على علیهالسلام قال: احذروا الکبر فانه راس الطغیان و معصیه الرحمن.
على (ع) فرموده: از کبر برحذر باشید که این صفت مذموم موجب طغیان و منشاء معصیت خداوند رحمان است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: الکبر ان یغمص الناس و یسفه الحق.
امام صادق (ع) فرموده: کبر این است که آدمى مردم را حقیر و کوچک بشمرد و حق و عدل را نادانى و جهل تلقى نماید.
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: ما دخل قلب امرء شىء من الکبر الا نقص من عقله مثل ما دخله من ذلک، قل ذلک او کثر.
امام باقر (ع) فرموده: در دل هیچ فردى چیزى از کبر وارد نمىشود جز آنکه عقلش به همان اندازه نقصان مىیابد، خواه کبر نفوذ کرده در دل او کم باشد یا زیاد.
از مجموع روایاتى که مذکور افتاد و دیگر روایاتى از این قبیل که در کتب اخبار آمده استفاده مىشود که تکبر در اسلام از صفات بسیار ناپسند و مذموم است. تکبر،، آدمى را از راه حق و عدالت منحرف مىکند، به راه طغیان و عصیان سوق مىدهد، و موجبات سقوط و تباهیش را فراهم مىآورد، تکبر مىتواند براى متکبر زیانهاى دنیوى و اخروى فراوان به بار آورد، در این جهان او را مبغوض و منفور جامعه نماید و موجب سقوط اجتماعیش شود و در آن جهان وى را از رحمت واسعهى الهى محروم سازد و به عذاب عظیم مبتلایش نماید.
نقطهى مقابل تکبر، تواضع است. تواضع موجب عز و محبوبیت و هماهنگ با عدل و دادگرى است، از این رو امام سجاد علیهالسلام در زمینهى بسط عدل از پیشگاه بارىتعالى براى مردم درخواست تواضع نموده است.