شرح دعای مکارم الاخلاق(70)
امام سجاد (ع) در قسمت اول سخن خود در پیشگاه الهى گفته بود: «و ضم اهل الفرقه»: بار الها! موفقم بدار تا بین مردم متفرق و از هم جدا رابطهى دوستى برقرار نمایم. براى آنکه حضرت زینالعابدین (ع) به مقصود خویش دست یابد و به این مهم نایل گردد باید مردم را از اطاعت هواى نفس و پیروى از تمایلات ناروا برحذر دارد، آنان را به تعقل و تفکر بخواند تا خوب را از بد و صلاح را از فساد تمیز دهند، به صراط سعادت گرایش یابند، و از راههاى انحرافى که منشاء فساد و تباهى است دورى گزینند. البته انجام چنین کارى بسیار مشکل است ولى امام براى رسیدن به این مقصود مقدس از سختیها نمىهراسد و براى آنکه با توفیق الهى به خواستهى درونى خویشتن جامهى تحقق بپوشاند ناملایمات را تحمل مىکند و به قدر توان خود مجاهده مىنماید. نمىدانیم حضرت زینالعابدین (ع) در راه مبارزه با تفرق و اختلاف مردم پراکنده چقدر سخن گفته و چه اندازه عملا کوشش نموده است. البته در آن زمان با کمبود وسایل ثبت کتابت حتما مقدار کمى از گفتهها و کارهاى آن حضرت به ما رسیده است. با این حال آنچه به ما رسیده و در کتب احادیث و اخبار آمده شایان کمال توجه و دقت است و در اینجا به ذکر یک نامه از آن حضرت اکتفا مىشود:
محمد بن مسلم زهرى مردى بود تحصیلکرده و عالم. او قسمت زیادى از قرآن شریف و احادیث رسول گرامى را حافظ بود و از فقه اسلام نیز آگاهى داشت. بدبختانه حب ریاست و دنیاطلبى وى را به دربار بنىمروان، طاغوتهاى زمان، کشاند و هشام بن عبدالملک که یکى از مروانیان بود او را معلم فرزندان خود قرار داد. کتب رجال در ترجمه حال وى مطالب متفاوت نوشتهاند و بعضى گفتهاند او از راه على (ع) و فرزندان معصومش منحرف گردید و به باطل گرایش یافت، تمایلش به آل مروان موجب شد که عدهى زیادى از مردم حتى افراد درس خوانده گمراه شدند و بر اثر تمایل او به آل مروان به راه خلفاى جور کشیده شدند و در نتیجه بین آنان و دوستداران اهلبیت شکاف و خلاف به وجود آمد. امام سجاد (ع) که از انحراف منحرفین و اختلافى که بین آنان با رهروان صراط مستقیم پدید آمده بود رنج مىبرد، نامهاى به محمد بن مسلم زهرى نوشت، خطاهاى او را تذکر داد، مسئولیتش را در پیشگاه بارىتعالى خاطرنشان نمود و از او خواست که در وضع خود بیندیشد، از راه باطلى که در پیش گرفته بازگردد و به پاکان و صلحا بپیوندد. اگر نامهى امام در وى اثر بگذارد، او را به خود آورد و از راهى که در پیش گرفته بازگردد نه تنها خودش از عذاب الهى رهایى مىیابد بلکه گمراهشدگان و کسانى که به پیروى از او از پاکان و نیکان جدا شدهاند به خود مىآیند، از گمراهان فاصله مىگیرند، به اهل حق مىپیوندند و تفرقى که از این راه بین عدهاى از مسلمانان پدید آمده است برطرف مىگردد. در اینجا چند قطعه از نامهى امام سجاد (ع) و
ترجمهى آن به عرض شنوندگان محترم مىرسد. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در اول نامهى خود نوشته است:
کفانا الله و ایاک من الفتن و رحمک من النار فقد اصبحت بحال ینبغى لمن عرفک بها ان یرحمک فقد اثقلتک نعم الله بما اصح من بدنک و اطال من عمرک و قامت علیک حجج الله بما حملک من کتابه و فقهک فیه من دینه و عرفک من سنه نبیه محمد صلى الله علیه و آله.
خداوند ما را و تو را از فتنهها و آزمایشها کفایت فرماید و از آتش خود مورد ترحمت قرار دهد در حالتى صبح نمودهاى که شایسته است آن کس که تو را به آن حال مىشناسد ترحمت نماید. نعمتهاى خداوند بر دوشت بار سنگینى گذارده است از اینکه بدنت را سالم داشته، عمرت را طولانى نموده، حجتهاى خداوند را بر تو اقامه کرده، قسمتى از کتاب او را به حفظت سپرده، در دین فقیهت ساخته و تو را از سنت حضرت محمد صلى الله علیه و آله آگاه نموده است. در قطعهى دیگر نامه نوشته است:
و اعلم ان ادنى ما کتمت و اخف ما احتملت ان آنست وحشه الظالم و سهلت له طریق الغى بدنوک منه حین دنوت و اجابتک له حین دعیت فما اخوفنى ان تکون تبوء باثمک غدا مع الخونه و ان تسال عما اخذت باعانتک على ظلم الظلمه.
بدان! کمترین امرى که نهان داشتهاى و خفیفترین مسئولیتى را که به عهده گرفتهاى این است که وحشت ظالم را از ستمکارى به انس مبدل ساختهاى و راه تعدى و تجاوز را بر وى هموار نمودهاى و منشاء این نارواییها آن بود که تو به خلیفهى جور نزدیک شدى و اجابتش نمودى موقعى که خوانده شدى. آنچه مایهى نگرانیم گردیده این است که
در قیامت علاوه بر گناهان خودت، گرفتار گناهان خیانتکاران باشى و از اینکه به ظلم ظالم اعانت نمودى مورد مواخذه و مسئولیت قرار گیرى.
در قطعهى دیگر نامهى امام سجاد (ع) آمده است:
او لیس بدعائه ایاک حین دعاک جعلوک قطبا اداروا بک رحى مظالمهم و جسرا یعبرون علیک الى بلایاهم و سلما الى ضلالتهم، داعیا الى غیهم، سالکا سبیلهم، یدخلون بک الشک على العلماء و یقتادون بک قلوب الجهال الیهم.
آیا نه این است که با خواندنت تو را قطبى قرار دادند تا آسیاب ظلمهاى خویش را به گردش درآورند. تو را چون پلى ساختند تا با عبور از تو به بلایاى مورد نظرشان برسند، تو را چون نردبانى بپا داشتند تا به ظلمهایى که مىخواهند دست یابند، تو را دعوتکننده به گمراهى خود و طىکنندهى راه خویش قرار دادند، به وسیلهى تو در قلوب درسخواندهها شک و تردید وارد نمودند و به وسیلهى تو دلهاى جهال به آنان اقتدا کردند.
در قطعهى دیگر نامهى امام سجاد (ع) آمده است:
و لا تحسب انى اردت توبیخک و تعنیفک و تعییرک، لکنى اردت ان ینعش الله تعالى ما قد فات من رایک و یرد الیک ما عزب من دینک و ذکرت قول الله تعالى فى کتابه: و ذکر فان الذکرى تنفع المومنین.
گمان مبر که من از گفتههایم قصد توبیخ و سرزنش و ملامت تو را داشتهام، بلکه مىخواستم موجباتى فراهم آید که خداوند فوتشدههاى رایت را جبران نماید و آنچه از دینت دور افتاده به تو برگرداند، به یاد فرمودهى خدا در کتاب مجید افتادم که به پیمبر دستور داده: به یاد مردم بیاور که یادآورى و تذکر ، براى اهل ایمان مفید و ثمربخش است.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در اواخر نامه نوشته است:
اما بعد، فاعرض عن کل ما انت فیه حتى تلحق بالصالحین الذین دفنوا فى اسمالهم لا صقه بطونهم بظهورهم لیس بینهم و بین الله حجاب و لا تفتنهم الدنیا و لا یفتنون بها.
از آنچه در آن هستى اعراض کن و روى گردان تا به افراد صالح و نیکوکار ملحق شوى، آنان که در لباس کهنهى خود به خاک سپرده شدهاند، شکمشان به پشتشان چسبیده بود، بین آنان و خداوند پردهاى وجود نداشت، نه دنیا توانست آنان را گمراه نماید و نه خودشان بر اثر جاذبهى دنیا گرایش یافتند.
از آنچه مذکور افتاد روشن شد که امام سجاد (ع) در قسمت اول کلام خود: «و ضم اهل الفرقه»، از پیشگاه خداوند درخواست توفیق مىکند که براى حفظ عدل اجتماعى تا جایى که ممکن است با پراکندگى و اختلاف مبارزه کند و نامهاى را که براى زهرى مرقوم فرموده نمونهاى از مبارزهى اساسى آن حضرت با اختلاف و پراکندگى است.
حضرت سجاد (ع) در جزء دوم کلام خود که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است از پیشگاه خداوند درخواست مىکند:
و اصلاح ذاتالبین: بار الها! موفقم بدار تا اختلاف دوستان، برادران، خانوادهها را از میان بردارم و بین آنان صلح و سازش برقرار نمایم.
یکى از اعمال بسیار مقدس و شریف در آیین اسلام اصلاح ذاتالبین و پایان دادن به اختلاف دو یا چند نفر مسلمان است، و در این باره روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله: الا اخبرکم بافضل من درجه الصیام و الصلوه و الصدقه؟ اصلاح ذاتالبین.
رسول اکرم (ص) فرموده: آیا به شما خبر ندهم به چیزى که درجهى آن برتر و بالاتر از نماز و روزه و صدقه است؟ آن اصلاح ذاتالبین است.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: صدقه یحبها الله اصلاح بین الناس اذا تفاسدوا و تقارب بینهم اذا تباعدوا.
امام صادق (ع) فرموده: صدقهاى که خداوند آن را دوست دارد اصلاح بین مردم است زمانى که به فساد گراییدهاند و نزدیک نمودن آنان به هم است زمانى که از یکدگر دورى گزیدهاند.
علل و عوامل متعددى مىتواند مایهى اختلاف شود و دو نفر را از هم جدا کند. گاهى جدایى بر اثر عدم رعایت حدود و حقوق اخلاقى دوستان است و گاهى منشاء اختلاف، امر مالى است، و گاه عوامل دیگر. کسى که مىخواهد اصلاح ذاتالبین نماید باید بکوشد که مادهى اختلاف را از میان بردارد و ائمهى معصومین علیهمالسلام این مهم را به هر شکلى که بود بین اصحاب و دوستان خویش حل مىکردند.
عن ابىحنیفه سائق الحاج قال: مربنا المفضل و انا و ختنى نتشاجر فى میراث. فوقف علینا ساعه. ثم قال لنا تعالو الى المنزل. فاتیناه فاصلح بیننا باربعماه درهم. فدفعها الینا من عنده حتى اذا استوثق کل واحد منا من صاحبه. قال اما انها لیست من مالى و لکن ابوعبدالله علیهالسلام امرنى اذا تنازع رجلان من اصحابنا فى شىء ان اصلح بینهما و افتدیها من ماله، فهذا من مال ابى عبدالله علیهالسلام.
ابوحنیفه که عهدهدار امور حاج بود مىگوید: مفضل بر ما گذر کرد در حالى که من با یکى از بستگانم در میراثى مشاجره مىکردیم. او ساعتى توقف کرد، سپس به ما گفت: برویم منزل. با او به منزلش رفتیم. اختلاف ما را با چهارصد درهم حل نمود و آن مبلغ را از خود پرداخت کرد و اختلاف حل شد. سپس گفت: این مبلغ از مال من نیست، امام صادق (ع) به من امر فرموده هر وقت دیدى دو نفر از دوستان ما در چیزى نزاع دارند آنها را اصلاح ده و از مال من پرداخت کن و این پول از امام صادق (ع) بود که به شما دادم.
نکتهاى که لازم است در بحث اصلاح ذاتالبین مورد توجه قرار گیرد این است که در بعضى از روایات کلمهى «اصلاح» به کار برده شده مانند حدیث رسول اکرم صلى الله علیه و آله و حدیث امام صادق (ع) که مذکور افتاد و در کلام امام سجاد (ع) نیز در قطعهى دعاى مورد بحث امروز و اصلاح ذاتالبین آمده است، ولى در بعضى از روایات به جاى کلمهى «اصلاح» کلمهى «صلاح» به کار رفته است.
على (ع) در وصیتنامهى خود به دو فرزند بزرگوارش فرموده:
اوصیکما و جمیع ولدى و اهلى و من بلغه کتابى بتقوى الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم، فانى سمعت جد کما صلى الله علیه و آله و سلم یقول: صلاح ذات البین افضل من عامه الصلاه و الصیام.
به شما دو نفر و به جمیع فرزندانم و خانوادهام و تمام کسانى که وصیتنامهى من به آنها برسد سفارش مىکنم به تقوى و نظم امورتان و صلاح بین خودتان چه از رسول گرامى (ص) شنیدم که فرمود: صلاح ذاتالبین افضل و برتر است از عموم نمازها و روزهها.
عن على علیهالسلام قال: من کمال السعاده السعى فى صلاح الجمهور.
على (ع) فرموده: از کمال سعادت آدمى سعى و کوشش در صلاح امور اجتماع است.
نتیجهى صلاح و اصلاح تحکیم روابط مسلمین و تقویت علائق آنان نسبت به یکدیگر است با این تفاوت که در زمینهى «صلاح» وجود اختلاف و تفرق لازم نیست ولى «اصلاح» در موردى گفته مىشود که اختلاف و جدائى آمده باشد همانطور که امام صادق (ع) در حدیثى که ذکر شد فرموده: اصلاح بین مردم در وقتى که دچار فساد شده باشند و نزدیک کردن آنان به یکدیگر موقعى که از هم دورى گزیده باشند. مىتوان گفت فرق «صلاح» و «اصلاح» در سلامت معنوى جامعه همانند تفاوت «پیشگیرى» و «درمان» است در طب و حفظ سلامت بدن مردم، متخصصین بهداشت شرایط محیط زندگى مردم را به گونهاى پایهگذارى مىکنند که افراد جامعه بیمار نشوند و مرض در وجودشان راه نیابد، اما اگر کسانى از پیشگیرى بهره نبردند و به بیمارى مبتلا شدند طبیب متخصص آنان را درمان مىنماید و بدنشان را دوباره از نعمت سلامت برخوردار مىسازد. خیرخواهانى که در صلاح افراد یا جامعه مىکوشند همانند متخصصین بهداشت از بیمارى تفرق و پراکندگى جلوگیرى مىکنند و نمىگذارند محیط اسلامى گرفتار اختلاف و جدایى گردد، اما کسانى که در اصلاح بین مردم مىکوشند همانند پزشکان درمانکنندهاند که مرض پدید آمده را علاج مىکنند و مریض را از خطر مىرهانند. در حدیث رسول اکرم (ص) و وصیتنامهى على (ع) که ذکر شد
صریحا آمده است که اصلاح و صلاح ذاتالبین از نماز و روزه افضل و برتر است. اگر کسى سئوال کند که علت این مزیت و برترى چیست و چرا اصلاح و صلاح ذاتالبین بالاتر از نماز و روزه است، مىتوان گفت: نماز و روزه به منزلهى دو شاخهى بزرگ و ثمربخش از شجرهى طیبهى اسلام است و هر دو در پیشگاه الهى قدر و منزلت بسیار دارند ولى مىدانیم که اصل درخت یعنى اسلام از دو شاخهى نماز و روزه به مراتب مهمتر است زیرا شاخه از درخت ارتزاق مىکند و موقعى زنده است و بار و برگ مىدهد که درخت زنده باشد و اگر درخت دچار ضعف شود و در خطر مرگ قرار گیرد شاخهها پیش از مرگ درخت مىمیرند و حیات خود را از دست مىدهند، نگهبان شجرهى طیبهى اسلام ذات اقدس الهى است.
«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»
ولى جهانى که در آن زندگانى مىکنیم عالم اسباب و وسایل است و فیض خداوند در هر مورد از مجراى مخصوص خودش مىرسد و مجراى فیض نگهدارى اسلام در جوامع بشرى، مسلمانان و پیروان قرآن شریفاند، اینان هستند که با گفتار و رفتار اسلامى خویش حیات دین را حفظ مىکنند و چراغ اسلام را فروزان نگاه مىدارند و این مهم با وحدت کلمهى مسلمین به خوبى انجام مىشود، اما اگر در جامعهى مسلمانان اختلاف پدید آمد نیروها در راه تشاجر و مبارزه مصروف مىگردد و اسلام به دست فراموشى سپرده مىشود. مثلا در یک قصبه که تمام سکنهى آن مسلماناند و در کمال مهر و صفا با هم زندگى مىکنند همهى کارها مسیر خود را طى مىنماید، به موقع سر وقت زراعت و باغ
مىروند، به موقع براى اقامهى جماعت و استماع مواعظ به مسجد مىروند، به موقع استراحت مىنمایند، و در رویدادهاى شادى و غم با یکدیگر همکارى و همیارى دارند، اما اگر در قصبه بر سر آب و خاک یا مراتع گوسفندان یا در امور دیگر بین اهالى اختلاف بروز کند و دستهبندى آغاز گردد، وضع قصبه تغییر مىکند، نیروها در پیشبرد هدفهاى گروه مصروف مىگردد، مسجد و منبر از رونق مىافتد، اهمیت رمضان و محرم کاهش مىیابد و اگر با گذشت زمان، اختلاف عمیقتر گردد، رفتهرفته نماز یومیه و روزهى رمضان فراموش مىشود.
در صورتى که فرد لایقى براى رفع اختلاف و اصلاح ذاتالبین به قصبه بیاید باید در حل مشکلات بکوشد، اگر افرادى متضرر شدهاند با پرداخت پول، خسارتشان را جبران نماید، اگر به کمک دولت نیاز دارند اقدام کند، و خلاصه مادهى اختلاف را از میان ببرد و محبت اسلامى را بین آنان برقرار نماید.
البته در شرایط وحدت و محبت حیات دین تجدید مىشود، نماز جماعت و مجالس وعظ رونق مىگیرد، به روزهى ماه رمضان و دیگر امور دینى توجه مىکنند و این همه موفقیت بر اثر صلاح و اصلاح است، پس اصلاح ذاتالبین برتر از نماز و روزه است.