شرح دعای مکارم الاخلاق(65)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله و حلنى بحلیه الصالحین، و البسنى زینه المتقین فى بسط العدل.
امام سجاد علیهالسلام در این قسمت از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» از پیشگاه بارىتعالى مىخواهد که او را به زیور صالحین بیاراید و زینت متقین را بر وى بپوشاند تا بتواند در پرتو این دو عطیهى بزرگ الهى مردم را به صفات حمیده و خصال پسندیده که مایهى سعادت مادى و معنوى است متصف نماید و آنان را از خطراتى که ناشى از فقدان آن صفات است برهاند و اولین امرى که مورد نظر امام (ع) قرار گرفته و مىخواهد به قدر ممکن آن را در جامعه پیاده کند، گسترش عدل و داد است، و به خواست خداوند در سخنرانى امروز در مورد این مهم، یعنى بسط عدل، بحث خواهد شد، امید است مورد استفادهى شنوندگان محترم قرار گیرد. اقامهى عدل از ناحیهى یک یا چند نفر در جامعه، مطلوب و پسندیده و موجب خشنودى حضرت بارىتعالى است اما قدر و منزلت بزرگ در زمینهى عدل، گستردگى و اقامهى آن در سطح وسیع اجتماع است، یعنى مردم آنقدر به رشد معنوى و
کمال روحى نایل گردند که تمام افراد یا لااقل اکثریت آنان خواهان عدل باشند و خود عملا آن را به موقع اجرا بگذارند. امام سجاد (ع) در بسط عدل به همین مطلب نظر دارد و مىخواهد دادگرى در سطح وسیع اجتماع تحقق یابد و مردم بسیار از آن بهرهمند گردند. پیمبران الهى در ماموریت آسمانى خود خواهان اقامهى عدل در جهان و بین تمام انسانها بودند و قرآن شریف در این باره فرموده است:
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط.
ما پیمبران را با ادله و براهین مبعوث نمودیم و براى آنان کتاب و میزان فروفرستادیم تا مردم در پرتو تعلیم و تربیت آنان به عدل قیام نمایند و خود عملا مجرى آن باشند.
گاهى عدل از ناحیهى حاکم عادل و با قدرت اجرایى او در جامعه پیاده مىشود، یعنى حکومت مردم را به رعایت عدل و داد ملزم مىنماید و اجازه نمىدهد در حوزهى فرمانرواییش فردى به فرد دیگر ستم کند و به او تعدى و تجاوز نماید. مردم در مقابل قدرت حکومت تسلیم مىشوند و عدل را در جمیع شئون زندگى به کار مىبندند و افراد ظالم از تعدى و ستم دست مىکشند. عمل چنین حاکم عادلى آنقدر ارزش معنوى دارد که پیشواى بزرگ اسلام دربارهى یک ساعت عدل او، پاداش بزرگ را مژده داده و در مقابل، براى یک ساعت ظلم و جور حاکم ظالم از کیفر الهى خبر داده است:
عن النبى صلى الله علیه و آله: عدل ساعه خیر من عباده سبعین سنه قیام لیلها و صیام نهارها، و جور ساعه فى حکم اشد عند الله من
معاصى ستین سنه.
رسول اکرم (ص) فرموده است: عدل یک ساعت بهتر است از عبادت هفتاد سال که شبش در قیام و روزش در صیام طى شود و جور یک ساعت در حکمى نزد خداوند شدیدتر از شصت سال معصیت است.
در قلمرو فرمانروایى حاکم عادل، عدل اجرا مىشود ولى مردم ملکهى عدالت ندارند و به انگیزهى درونى و کشش باطنى خود مقررات را رعایت نمىنمایند بلکه محرک آنان در اقامهى عدل، ترس از مجازات حاکم عادل است، اما ماموریت پیمبران الهى انسانسازى و ایجاد ملکهى عدالت بود، انبیا کوشش داشتند تا در پرتو تعلیم و تربیت، مردم را به گونهاى بار آورند که مومن و درستکار باشند، اقامهى عدل را وظیفهى الهى و انسانى خود بدانند، همیشه و همه جا در خلوت و جلوت با آگاهى یا ناآگاهى مامورین حکومت، مقررات عدل را رعایت نمایند، به عبارت کوتاهتر در حوزهى حکومت فرمانرواى عادل اقامهکنندهى عدل شخص حاکم با کمک مامورین اجرایى اوست، اما در محیط دعوت انبیاى الهى، مردم باایمان، خود بپادارندهى عدل و دادند و این امتیاز از آیهى قرآن شریف که هدف ارسال رسل و انزال کتب را بیان نموده، به خوبى مشهود است.
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان.
ما رسولان خود را با ادلهى روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل نمودیم،
لیقوم الناس بالقسط،
تا مردم، خود، قیام به قسط نمایند و عدل و داد را بر پا دارند.
اگر فرموده بود: «لیقیموا الناس بالقسط» معناى آیه این مىشد که: پیمبران همانند زمامداران عادل، مردم را با نیروى انتظامى و قدرتهاى اجرایى به رعایت عدل وادار سازند.
عدل چیست؟ عدل در لغت به «ضد ظلم و جور» معنى شده است. بعضى گفتهاند: عدل عبارت از این است که «هر چیزى در جاى خودش قرار داده شود» و بعضى دیگر گفتهاند که: عدل این است که «حق هر صاحب حقى با اندازهى صحیح به وى اعطا گردد»، و بعضى با تعبیرهاى دگر عدل را معنى کردهاند. در حدیثى امیرالمومنین علیهالسلام عدل را ترازوى الهى براى اقامهى حق خوانده و چنین فرموده است:
عن على علیهالسلام قال: ان العدل میزان الله سبحانه الذى وضعه للخلق و نصبه لاقامه الحق فلا تخالفه فى میزانه و لا تعارضه فى سلطانه.
على علیهالسلام فرموده: عدل میزان خداوند سبحان است که براى مخلوق قرار داده و آن را به منظور اقامهى حق نصب نموده است، پس با خداوند در میزانى که قرار داده مخالفت نکن و با سلطه و قدرت او معارضه ننما.
نظم کهکشانها و نظام حیرتزاى جهان هستى بر پایهى عدل تکوینى خداوند حکیم برقرار است و در حدیث آمده:
بالعدل قامت السماوات و الارض.
آسمانها و زمین بر اثر قوانین عادلانهى بارىتعالى و در پرتو محاسبه و اندازهگیریهاى آفریدگار دانا و توانا پایدار و قائماند.
مردم روى زمین نیز اگر خواهان سعادت و رستگارى باشند باید
جوامع خود را بر اساس عدل تشریعى خداوند استوار نمایند و طبق آن عمل کنند، با این تفاوت که عدل تکوینى با سرشت آسمانها و زمین آمیخته و به جبر اجرا مىشود ولى عدل تشریعى خداوند در هر زمان به وسیلهى پیمبر وقت به مردم ابلاغ مىشود و مردم در قبول و رد آن آزادى عمل داشته و دارند، مىتوانند آن را بپذیرند و بر طبق آن عمل کنند و سعادتمند باشند و مىتوانند از پذیرش آن سر باز زنند و عملا مخالفت نمایند و راه سقوط و تباهى را پیش گیرند. ممکن است کسانى سئوال کنند مگر انسانها نمىتوانند براى خود قوانینى بر وفق عدل و مصلحت وضع نمایند و حتما قانونگذار باید خدا باشد و قوانین عادلانه را به وسیلهى وحى بر پیمبران فروفرستد و آنان آنها را به مردم ابلاغ نمایند؟ در پاسخ باید گفت: بشر از جهات متعدد در وضع قوانین عادلانه و سعادتبخش عاجز و ناتوان است، بشر قادر نیست براى خود مقررات جامع و کاملى را وضع نماید که جوابگوى تمام نیازهاى آدمى باشد، بعد حیوانى و انسانى را در نظر بگیرد، موازنهى ماده و معنى را رعایت نماید، در تمام ابعاد، مردم را به راه صحیح هدایت کند و موجبات تعالى و تکامل همه جانبهى آنان را فراهم آورد. براى آنکه مطلب تا اندازهاى روشن گردد لازم است در اینجا راجع به بعضى از جهات عجز و ناتوانى انسان در وضع قوانین عادلانه و مصلحتآمیز به اختصار توضیح داده شود. امید است شنوندگان محترم با توجه به این بحث اساسى بیش از پیش به ارزش قوانین الهى و ضرورت بعثت پیمبران در تامین سعادت بشر وقوف یابند و با معرفت زیادترى از اوامر بارىتعالى اطاعت نمایند.
در دنیاى پیشرفتهى امروز بشر با نور علم، قسمتهایى از زوایاى تاریک خلقت را روشن نموده، از ذخایر درونیش آگاه گردیده و بر آنها دست یافته است، در اعماق زمین و دریاها کاوش کرده، از محتواى آنها
آگاه شده و آن ودایع را براى بهبود زندگانى خود به کار گرفته است. اجرام کیهانى را تا حد ممکن مورد بررسى و تحقیق قرار داده، با افزارهاى فنى و صنعتى در جرم نزدیک زمین، یعنى کرهى ماه، قدم گذارده و از اجرام دوردست کیهان عکسبردارى کرده است، هستهى اتم را شناخته، نیروى درونیش را آزاد ساخته و از آن بهرهبردارى کرده است، پیشرفتهاى بهتآور و حیرتزا که در جهان امروز نصیب بشر گردیده بسیار است و همهى این موفقیتها مدیون علم و شناخت موجودات ارضى و سماوى است. اما بشر ناشناخته و مجهول است. اولین علت عجز بشر از وضع قوانین عادلانه، ناآگاهى انسان از وجود خویشتن است، آنقدر خلقت آدمى پیچیده و مبهم است که یکى از دانشمندان عصر کنونى کتابى نوشته و نام آن را انسان، موجود ناشناخته گذارده است. از جمله مسائلى که از قرون پیشین تا امروز مورد بحث و اختلافنظر بین فلاسفه و دانشمندان بوده، مسئلهى بقاى روح آدمى پس از مرگ بدن است. مادیون نافى حیات روح پس از مرگ بدن بوده و هستند، اینان عقیده دارند که حیات و مرگ آدمى همانند حیات و مرگ حیوان و گیاه است و با مردن پایان مىیابد. اما روحیون به بقاى روح عقیده داشته و دارند، اینان مىگویند: پروندهى حیات انسان با مرگ بدن بسته نمىشود زیرا آدمى داراى روح مجرد و پایدار است و با مردن بدن آن حقیقت مجهول همواره زنده است و در جایى که از آن بىخبریم به حیات خود ادامه مىدهد. راسل، فیلسوف معروف دنیاى غرب، با آنکه از منکرین بقاى روح پس از مرگ بدن است ولى به نظرش زمینهى ادلهى روحیون آنقدر قوى و نیرومند آمده که در کتاب چرا مسیحى نیستم؟ گفته است: «ولى قبول دارم که این برهانها هر لحظه امکان دارد قویتر شود و در چنین حالتى عدم اعتقاد به زندگى پس از مرگ مغایر با اندیشهى علمى خواهد بود».
اگر جمعى از افراد تحصیلکردهى امروز که متخصص در رشتههاى مختلف علوماند گرد هم جمع شوند و بخواهند با مشورت و تبادل فکر براى سعادت انسانها قوانین عادلانه که جامع و کامل باشد وضع نمایند آیا مىتوانند مسئلهى بقاى روح را با آن همه ادلهى علمى و شواهد عینى نفى نمایند؟ پاسخ این پرسش منفى است و از نظر علمى چنین عملى براى آنان ناممکن است. اگر نظریهى روحیون را بپذیرند باید قانون را به گونهاى وضع کنند که حاوى سعادت بشر قبل از مرگ و بعد از مرگش باشد و این کار براى آنان ناشدنى است. بشرى که از عالم بعد از مرگ کمترین اطلاعى ندارد چگونه مىتواند براى آن قانون سعادتبخش وضع کند؟ اگر عالم بعد از مرگ را نادیده انگارند و فقط براى زندگى دنیا وضع قانون نمایند، باید گفت چنین قانونى ناقص است و نمىتواند جوابگوى تمام نیازهاى مادى و معنوى انسان باشد و سعادت همه جانبهى او را تامین نماید. اما در قوانین تشریعى بارىتعالى که به وسیلهى پیمبران ابلاغ مىگردد، این مشکل وجود ندارد و جهات مختلف سعادت بشر به طور جامع و کامل رعایت شده است. در مکتب پیمبران حیات پس از مرگ و زندگى در جهان ناشناختهى برزخ امرى است قطعى و در ادیان الهى به موازات قوانین عادلانه براى تامین سعادت دنیا، مقرراتى براى تامین سعادت مردم در عالم بعد از مرگ وضع شده و کلمهى تقوى، جامع همهى آن مقررات است. خداوند در قرآن شریف فرموده:
و تزودوا فان خیر الزاد التقوى.
تا در دنیا هستید براى عوالم بعد از مرگ توشه برگیرید که بهترین توشه تقوى است.
عن الحسن علیهالسلام قال: انک لم تزل فى هدم عمرک منذ
سقطت من بطن امک فخذ مما فى یدیک لما بین یدیک فان المومن یتزود و الکافر یتمتع.
حضرت مجتبى علیهالسلام فرموده است: اى فرزند آدم! تو از موقعى که رحم مادر را ترک گفتى و به این عالم قدم گذاردى همواره در ویران ساختن عمر خود هستى، پس، از سرمایهاى که هم اکنون در دست دارى براى منازل آیندهى خود ذخیرهاى بردار که شخص باایمان در این جهان توشه برمىگیرد و کافر در فکر لذتگرایى و کامیابى است.
هوىپرستى: از جملهى عواملى که منشاء عجز بشر از وضع قوانین عادلانه و مصلحتآمیز است هوىپرستى و اطاعت بىقید و شرط از خواهشهاى نفسانى است. قرآن شریف در این باره فرموده است:
ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا.
اى پیمبر گرامى! آیا دیدى آن انسان سیهروز و بدبخت را که مطیع هواى نفس خویشتن گردیده و آن را معبود خود ساخته است؟ آیا تو مىتوانى نگهبان او از سقوط و تباهى باشى؟
هواى نفس در وجود آدمى دشمنى نیرومند و قوى است. او کور و کر است، نه به فکر عدل و دادگرى است و نه در اندیشهى صلاح و سعادت، تنها اقناع خود را طلب مىکند و در پى ارضاى خویشتن است، نه عقل مىتواند مهارش کند و نه هوش قادر است طغیانش را فرونشاند.
اى شهان کشتیم ما خصم برون
مانده خصمى زان بتر اندر درون
کشتن آن کار عقل و هوش نیست
شیر باطن سخرهى خرگوش نیست
شیطان بزرگ و گمراهکنندهى هر انسان هواى نفس اوست، تنها نیروى ایمان به خداوند است که مىتواند هواى سرکش را مقهور و مغلوب
نماید و از کرسى فرمانرواییش به زیر آورد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ما منکم من احد الا و له شیطان. قالوا: و انت یا رسولالله؟ قال: و انا، الا ان الله عز و جل اعاننى علیه فاسلم فلا یامرنى الا بخیر.
رسول اکرم (ص) فرمود: هیچ یک از شما نیست مگر آنکه شیطانى دارد. گفتند: یا رسولالله! و شما هم؟ فرمود: و من هم، جز آنکه خداوند مرا یارى نموده و شیطانم تسلیم شده است و مرا جز به خیر و خوبى امر نمىکند.