شرح دعای مکارم الاخلاق(63)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله. و حلنى بحلیه الصالحین و البسنى زینه المتقین.
به خواست حضرت بارىتعالى این دو جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» که پس از ذکر صلوات بر محمد و آلش آمده است، موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد علیهالسلام در پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! مرا به زیور صالحین بیاراى و زینت متقین را بر من بپوشان. امام (ع) در این قسمت از دعا چند امر مهم اجتماعى را که زیربناى کاخ رفیع سعادت انسانهاست مورد توجه قرار داده و مىخواهد آنها را به قدر ممکن در جامعه پیاده کند، از قبیل گسترش عدل و دادگرى، فرونشاندن خشمهاى عمومى، خاموش نمودن آتش فساد، پیوند دادن مردم پراکنده به یکدیگر، اصلاح اختلافات، و دیگر امورى همانند اینها که با عنایت حضرت حق در جلسات آینده راجع به هر یک بحث خواهد شد. به منظور تحقق بخشیدن به این مهم اجتماعى، امام سجاد از خداوند درخواست مىکند که او را به دو نیرو مجهز سازد: یکى زیور صالحین، و آن دیگر زینت متقین، تا بتواند این هدفهاى عالى را در جامعه پیاده کند و جامهى تحقق بپوشاند.
اولین مطلبى که در شرح و تفسیر کلام امام سجاد (ع) باید روشن شود این است که بدانیم «صلاح» چیست و «صالحین» کیاناند.
راغب مىگوید: الصلاح ضد الفساد و هما مختصان فى اکثر الاستعمال بالافعال.
صلاح ضد فساد است و این دو در اکثر موارد به اعمال و افعال اختصاص دارد. قرآن شریف گاهى صلاح را در مقابل گناه قرار داده و فرموده است: خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا.
و گاهى در مقابل فساد آورده و فرموده است: و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها.
سپس مواردى را ذکر مىکند که صلح در زمینهى جداییها و فواصل افراد از یکدیگر به کار برده شده و از آیات قرآن مجید جملاتى را شاهد آورده است. در کتاب آسمانى اسلام در یک مورد کلمهى «صالح» به کار رفته و از آن معناى وسیع و دامنهدارى اراده شده است: و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون.
مجمعالبیان ذیل این آیه در تفسیر زبور و ذکر، اقوالى را از مفسرین نقل نموده است و چنین مىگوید: احدها ان الزبور کتب الانبیاء و معناه: کتبنا فى الکتب التى انزلناها على الانبیاء من بعد کتابته فى الذکر اى ام الکتاب الذى فى السماء و هو اللوح المحفوظ. عن سعید بن جبیر و مجاهد و ابن زید و هو اختیار الزجاج.
در کتب پیمبران نوشتیم پس از نوشتن در «ذکر» یعنى «امالکتاب» که در آسمان است و مراد از آن «لوح محفوظ» است و این قول را از سعید بن جبیر و مجاهد و ابن زید نقل نموده و مىگوید زجاج نیز همین قول را اختیار کرده است. بنابراین احتمال، معنى این آیه چنین مىشود که ما در کتب سماوى پیمبران نوشتیم و پیش از آن در «ذکر» یعنى «لوح محفوظ» که حاوى جمیع مقدرات تکوینى و تشریعى عوامل وجود است ثبت نمودیم که زمین را بندگان صالح ارث مىبرند و صالح در این آیه به معناى شایسته و لایق براى پذیرش و تحمل این مهم است و این معنى از جملهى معانى «صالح» است که در لغت «المنجد» آمده و مىگوید: هو صالح لکذا اى فیه اهلیه للقیام به.
بنابراین قبل از آنکه خداوند پیامبران را به نبوت مبعوث فرماید و بر آنان کتب سماوى نازل نماید این حکم از قلم قضاى حکیمانهى الهى گذشته و در لوح محفوظ به صورت قانونى تخلفناپذیر ثبت گردیده است که مردم شایسته و صالح، وارث کرهى زمین خواهند بود. البته تنزه از گناه یک شاخهى صلاحیت است و برکنارى از فساد شاخهى دیگر، ولى صلاحیت ارث زمین منحصر در اجتناب از گناه و فساد نیست بلکه عباد صالح وارث زمین باید داراى علم و عمل، عقل و تدبیر، سعى و کوشش، همکارى و همیارى، تعاون و ایثار، اتحاد و هماهنگى، برادرى و محبت، و دهها شرط و مزیت دیگر از این قبیل باشند تا لایق وراثت زمین گردند و بر کرهى خاک فرمانروایى نمایند. جالب آنکه خداوند در این آیه ملاک ارث زمین را صلاحیت و شایستگى خوانده و فرموده است: «عبادى الصالحین» و نفرموده: عبادى العالمین، عبادى المتقین، عبادى الزاهدین، عبادى
الصادقین، عبادى السابقون و دیگر صفاتى از این قبیل، زیرا این صفات و مزایا شرط تحقق صلاحیت است و افراد صالح زمانى از صلاحیت و شایستگى کامل برخوردار مىگردند که واجد تمام آن خصال و مزایا باشند.
براى آنکه معناى «ارث زمین» و حاکمیت آدمى بر آن تا اندازهاى روشن شود، لازم است بعضى از آیات قرآن شریف را که حاکى از مشیت بارىتعالى بر قدرت بشر و ناظر به سلطهى انسان بر منابع ارضى است مذکور افتد و توجه شنوندگان محترم به محتواى آن آیات معطوف گردد:
هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها.
او خداوندى است که شما را از زمین آفریده و قدرت عمران و آبادى آن را به شما اعطا فرموده است. راغب مىگوید: استعمرته اذا فوضت الیه العماره، موقعى که عمران و آبادى نقطهاى را به کسى تفویض بنمایى مىگویى: «استعمرته» و سپس راغب همین آیه را شاهد مىآورد، یعنى آفریدگار جهان که مالک واقعى تمام عوالم هستى است، آبادى زمین را به انسانها تفویض فرموده و آنها را عهدهدار این امر مهم ساخته است. گیاهان و حیوانات برى و بحرى موجودات زندهى کرهى زمیناند ولى هیچ یک از آنها قادر نیستند تحول عمرانى در آن به وجود آورند و به استعدادهاى نهفتهى کرهى خاکى جامهى فعلیت بپوشانند، تنها انسان است که خداوند این قدرت را به وى تفویض نموده و در راه عمران زمین قدمهایى برداشته و موفقیتهایى به دست آورده و همچنان به پیشروى ادامه مىدهد.
هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا.
او خداوندى است که همهى موجودات ارضى را براى شما آفریده است، نبات و حیوان، ذخایر طبیعى، معادن سطحى و عمقى، و خلاصه تمام آنچه در کرهى خاک آفریده شده براى شما انسانهاست و این آیه نیز دلالت دارد که بشر داراى قدرت و حاکمیتى است که مىتواند از تمام موجودات کرهى خاکى به نفع خود بهرهبردارى نماید و موجبات رفاه خویش را فراهم آورد.
الم تر ان الله سخر لکم ما فى الارض.
اى بشر! آیا ندیدى که خداوند تمام آنچه را که در زمین است مسخر و مقهور تو ساخته است، یعنى آفریدگار حکیم بشر را به گونهاى خلق کرده و در وى قدرتهایى را به ودیعه گذارده که بتواند بر تمام محتویات کرهى خاکى حکومت کند و همهى آنها هم مطیع و فرمانبر او باشند.
و سخر لکم الانهار.
خداوند رودخانهها و نهرهاى عظیم را مقهور و مسخر شما ساخته و همهى آنها طبق فرمان تکوینى بارىتعالى موظفاند از دستورتان اطاعت نمایند، یعنى انسان به مشیت آفریدگار حکیم داراى آنچنان قدرتى است که مىتواند در پرتو عقل و هوش و با نیروى علم و دانش رودخانهها را با بستن سدهاى نیرومند مهار نماید، از طغیانشان جلوگیرى کند، آبها را در پشت سد به صورت دریاچهاى درآورد و در مواقع لازم براى احیاى اراضى موات و ایجاد مزارع و باغ بهرهبردارى نماید و موجبات عمران و آبادى زمین را فراهم آورد. این قبیل آیات که
معرف شایستگى و صلاحیت انسان بر حکمرانى و فرمانروایى کرهى خاکى است در قرآن شریف مکرر آمده است. آفریدگار حکیم از اول بشر را با این قابلیت آفریده و استعداد حاکمیت زمین را در وجودش به ودیعه گذارده است و چون استعدادها در بشر تدریجا شکوفا مىگردد، حاکمیت او نیز در کرهى زمین تدریجى است و مرحله به مرحله پیشروى مىکند. تقدم و تاخر ملل جهان در زمانهاى مختلف از یکدیگر بر معیار بروز استعدادها و تحقق شرایط صلاحیت است، به هر نسبت که مردم قابلیتشان شکوفاتر شود و استعدادشان بیش از دگران رنگ فعلیت به خود بگیرد، به همان نسبت صلاحیتشان بر حکومت زمین افزایش مىیابد و از فرمانروایى گستردهترى برخوردار مىگردند.
تو همى خوانى مکرر گشت این بالا و پست
تا چه پستیها نصیب ما از این بالاستى
پیش خود گفتى قضاى آسمان این هر دو خواست
خود قضاى آسمان بیرون ز حکم ماستى
فارغ از سر قضایى کاقتضاى فعل ما
گاه اینسان زشت و گاهى آنچنان زیباستى
هیچ قومى بىسبب مغلوب یا غالب نشد
جز در او ضعفى نهان یا قوتى پیداستى
تو ندارى قدرت تشخیص پیدا از نهان
لاجرم پنهان تو را پیداترین رویاستى
مردم عصر جاهلیت با تیرهروزى و بدبختى زندگى مىکردند، در جهل و نادانى غوطه مىخوردند، بت مىپرستیدند، نوزادان دختر را زنده دفن مىنمودند، زن و مرد و پیر و جوانشان به انواع گناه و فساد اخلاق مبتلا بودند، آنچنان در زبونى و انحطاط به سر مىبردند که رویداد کوچکى
مىتوانست بر محیطشان اثر بزرگ بگذارد و جمعیتشان را پراکنده سازد. موقعى پادشاه حبشه به فکر افتاد کعبهى مکرمه را ویران کند. یک ستون نظامى به فرماندهى ابرهه روانهى مکه نمود و چند فیل تربیت شدهى جنگى را براى ویرانسازى و پایمال کردن اشخاص با سربازان فرستاد. اهل مکه از ترس، شهر را خالى کردند و به نقاط مختلف گریختند و کوچکترین قدمى براى دفاع از حرم الهى برنداشتند. خداوند با ارادهى تواناى خود شر حبشیان را از حرم مطهر گرداند و آنان را با وضع غیر عادى مجازات نمود و این واقعه را خداوند در سورهى فیل به طور اجمال خاطرنشان فرموده است. قضیه آنقدر مهم تلقى گردید که مردم یادش را حفظ کردند و آن سال را «عامالفیل» نامگذارى نمودند و حضرت محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب، صلى الله علیه و آله در همان سال متولد شد و آن مولود عزیز و بزرگوار پس از گذشت چهل سال به نبوت مبعوث گردید و همان نسل عقبافتاده و خرافى را با تعالیم آسمانى خود از قید و بندهاى اسارت آزاد نمود. فطرت توحیدى، وجدان اخلاقى و تمایلات عالى انسانى را در وجودشان شکوفا ساخت، استعدادهاى درونى آنان را از قوه به فعلیت آورد و در نتیجه، انسانهایى صالح و شایسته بار آمدند و بر اثر این تربیت صحیح و اساسى آنقدر نیرومند و توانا شدند که توانستند در ظرف نیم قرن وارث قسمت مهمى از کرهى زمین شوند و ملتهاى نیرومندى مانند ایران و روم را پیرو خود نمایند و به تبعیت خویش وادار سازند. قرآن شریف فرموده است:
ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم.
خداوند اوضاع و احوال هیچ قومى را تغییر نمىدهد تا وقتى که
خود آنان وضع خویش را تغییر دهند.
کسانى که از اعراب جاهلیت به پیمبر اسلام گرویدند و به آن حضرت ایمان واقعى آوردند مصمم شدند از رهبر بزرگ اسلام پیروى نمایند، خویشتن را طبق برنامهى قرآن شریف بسازند، به عقاید اسلامى معتقد شوند، به اخلاق دینى متخلق گردند، گفتار و رفتارشان را با تعالیم الهى منطبق نمایند، و خلاصه خویشتن را آن طور که باید و شاید بسازند و در صف بندگان صالح خدا قرار گیرند. اینان تصمیم خود را عملى نمودند و بر اثر خودسازى و کسب صلاحیت به اوج عزت و قدرت رسیدند و از ارث زمین برخوردار گردیدند. براى آنکه دشمنان دین در صف آنان ایجاد شکاف ننمایند و به وجدتشان آسیب نرسانند، دستور آمادگى و فداکارى داد و قرآن شریف فرمود:
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم .
همواره قواى لازم از خواربار، وسایل و آلات جنگى، و مرکبهاى سوارى را مهیا داشته باشید تا بدین وسیله دشمنان خدا و دشمنان خودتان را مرعوب نمایید که فکر هجوم و حمله به شما را در سر نپرورند.
براى آنکه مسلمانان در میدانهاى جنگ غافلگیر نشوند و در مقابل سلاحى که از آن بىخبرند قرار نگیرند، پیشواى اسلام مراقب این امر بود و در جاى خود اقدام لازم را معمول مىداشت.
و راى الرسول ان اتساع الفتوح یقضى بان یتعلم بعض اصحابه صنعه الدبابات و المجانیق اى صنائع القتال فارسل الى جرش الیمن اثنین من اصحابه یتعلمانها.
نظر رسول گرامى (ص) بر این شد که وسعت جنگها و فتوحات ایجاب مىکند که بعضى از اصحاب، صنعت دبابات و منجنیقها را که از صنایع جنگى است فراگیرند. از این رو دو نفر از اصحاب خود را به یکى از شهرهاى یمن فرستاد براى آموختن آن صنایع.
پیمبر گرامى اسلام (ص) تا زنده بود و مقام رهبرى را بر عهده داشت متوجه جمیع امور مسلمانان بود و مردم لایق بر اساس شایستگى و صلاحیت پیشروى مىنمودند. افراد نامناسب و ناصالح قدرت نداشتند به فعالیت گستردهاى بر ضد اسلام و تعالیم الهى دست بزنند، اما با مرگ رسول گرامى (ص) فعالیت منفى آغاز شد و کسانى با کارشکنیهاى خود صدماتى به اسلام وارد آوردند و از همه مهمتر مداخله در امور رهبرى و جانشینى پیغمبر اکرم (ص) بود. مسئلهى ولایت و زمامدارى امور مسلمین یکى از دعائم و ارکان دین است و در این باره روایات زیادى از اولیاى گرامى اسلام رسیده است که در اینجا یک روایت ذکر مىشود:
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: بنى الاسلام على خمس: على الصلوه و الزکوه و الصوم و الحج و الولایه و لم یناد بشىء کما نودى بالولایه فاخذ الناس باربع و ترکوا هذه یعنى الولایه.
امام باقر (ع) فرمود: اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج، و ولایت، و دربارهى هیچ یک از آنها همانند امر ولایت ندا داده نشده است. اما مردم چهار پایگاه دین را گرفتند و عملا به کار بستند و پایگاه پنجم یعنى ولایت را ترک گفتند.