تنزیل نور


ساعت 5:0 عصر چهارشنبه 87/11/30

شرح دعای مکارم الاخلاق(54)

 

عن الصادق جعفر بن محمد علیهماالسلام ان رسول الله صلى الله علیه و آله سئل فى ما النجاه غدا فقال: انما النجاه فى ان لا تخادع الله فیخد عکم فانه من یخادع الله یخدعه و یخلع منه الایمان و نفسه یخدع لو یشعر. فقیل له: و کیف یخادع الله؟ قال: یعمل بما امره الله ثم یرید به غیره فاتقوا الله و اجتنبوا الریاء فانه شرک بالله. 

حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام حدیث نمود که از رسول گرامى سوال شد: فرداى قیامت نجات در چیست؟ فرمود: 

نجات در این است که با خداوند خدعه نکنید که با شما خدعه مى‏کند و ایمانتان را زایل مى‏نماید و خدعه کننده اگر بفهمد با عمل خود خویشتن را فریب مى‏دهد. به حضرت عرض شد: چگونه یک انسان با خداوند خدعه مى‏کند؟ فرمود: به چیزى که خدا امر نموده عمل مى‏نماید ولى در ضمیر خود غیر خدا را اراده مى‏کند. از این کار بپرهیزید و از ریا اجتناب نمایید که ریا شرک به خداوند است. 

شرک در عبادت یعنى غش و خیانت در پرستش باریتعالى، آنقدر مهم است که اگر کسى مشرک بمیرد، به صریح قرآن شریف، در قیامت مغفرت الهى شامل حالش نمى‏شود. 

ان الله لا یغفر ان یشرک به. 

خداوند کسى را که به او شرک آورده و مشرک مرده است نمى‏آمرزد. 

رسول اکرم در خطبه‏ى مسجد خیف پس از ذکر خلوص عمل براى خدا از نصیحت مردم مسلمان نسبت به پیشوایان دین سخن گفته و فرموده است: 

النصیحه لائمه المسلمین. 

راغب مى‏گوید: 

النصح تحرى فعل او قول فیه صلاح صاحبه. 

نصح به معناى طلب خیر و صلاح عملى یا قولى براى شخص موردنظر است. 

اقرب الموارد مى‏گوید: 

نصح له وعظه و اخلص له الموده. 

او را نصیحت کرد یعنى اندرزش داد و مودت خود را نسبت به وى خالص و عارى از شائبه نمود. 

نصیحت به معناى موعظه معمولا در جایى گفته مى‏شود که گوینده و شنونده با هم مواجه باشند ولى نصح به معناى خیرخواهى یا مودت خالص شرطش مواجهه نیست. از این رو در روایات اسلامى خاطرنشان گردیده است که نصیحت مومن نسبت به مومن در حضور و غیاب است. 

عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: یجب للمومن على المومن النصیحه له فى المشهد و المغیب. 

امام صادق (ع) فرموده: نصیحت مومن نسبت به مومن هم باید در حضور باشد و هم در غیاب. 

و عنه علیه‏السلام: للمسلم على اخیه المسلم من الحق ان یسلم علیه اذا لقیه و یعوده اذا مرض و ینصح له اذا غاب. 

و نیز فرموده است: از حقوق مسلمان به برادر مسلمانش این است که موقع ملاقاتش سلام گوید و چون بیمار شد عیادتش نماید و موقعى که از او دور مى‏شود و غائب مى‏گردد ناصحش باشد. 

ائمه‏ى مسلمین که پیمبر گرامى نصیحت و مودت بى‏شائبه‏ى آنان را به مردم توصیه فرموده است داراى دو جنبه هستند: یکى جنبه‏ى فردى و شخصى و آن دیگر جنبه‏ى امامت و اجتماعى. اگر کسى از جهت فردى به امام غش و خیانت نماید امام مى‏تواند غش او را با لطف و خیرخواهى مقابله کند و با موعظه و اندرز به مسیر صحیح رهبریش فرماید، همانطور که امام سجاد (ع) در جمله‏ى دعاى موضوع بحث امروز 

از خداوند این توفیق را خواسته است که اگر کسى نسبت به او غش و خیانتى نماید از نظر خیرخواهى با وى مواجهه کند و او را به راه سعادت هدایت بنماید . اما اگر کسى به جنبه‏ى امامت امام، یعنى شان رهبرى و پیشوائیش، خیانت نماید و در جامعه، مفاسد بزرگ به بار آورد نمى‏توان از راه نصح و خیرخواهى با وى مقابله نمود و خیانتش را نادیده گرفت و شاهد روشن این مطلب، غش و خیانتى است که معاویه در مورد امامت على (ع) مرتکب شد و بر اثر آن، هزارها مسلمان کشته و ضربات سنگین و غیرقابل جبرانى به اسلام و مسلمین وارد آمد و در اینجا گوشه‏اى از آن خیانت توضیح داده مى‏شود: 

به موجب روایات بسیارى که علماى عامه در کتب صحاح خود آورده‏اند و همچنین روایاتى که در سایر کتب آمده است، رسول اکرم صلى الله علیه و آله در ایام حیات خود مکرر و با تعبیرهاى مختلف درباره‏ى ولایت و زمامدارى على (ع) بعد از خودش سخن گفت و نسبت به این مطلب مهم که حافظ وحدت مسلمین و عامل پیشرفت آنان بود اتمام حجت فرمود. اما پس از آنکه پیشواى اسلام از دار دنیا رفت، سخنان آن حضرت را نادیده انگاشتند و براى امر خلافت مسیر دگرى در پیش گرفتند و بر اساس آن مسیر ابى‏بکر و عمر و عثمان انتخاب شدند و پس از قتل عثمان، مردم با شور و هیجان بى‏نظیرى متوجه على (ع) گردیدند و با اصرار و جدیت از آن حضرت خواستند که امر خلافت را بپذیرد و زمان امور مسلمین را به دست بگیرد. مهاجر و انصار و تمام افراد نامى از آن جمله طلحه و زبیر با امام بیعت نمودند و حضرتش را بر کرسى خلافت و زمامدارى مستقر ساختند. سپس على (ع) براى معاویه بن ابى‏سفیان، که فرمانرواى منطقه‏ى وسیع شام بود، نامه نوشت تا از جریان امر آگاهش سازد و طبق 

وظیفه با آن حضرت بیعت نماید. امام (ع) در نامه‏ى خود نوشت: 

انه بایعنى القوم الذین بایعوا ابابکر و عمر و عثمان على مابا بعوهم علیه، فلم یکن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یرد. 

مردمى که با ابى‏بکر و عمر و عثمان بیعت کردند با من بیعت نمودند، طبق همان بیعتى که با آنان انجام دادند، بنابراین نه آنکه حاضر است حق گزینش روش دگرى را دارد و نه آنکه غائب است مى‏تواند بیعت را رد نماید. 

لما بویع امیرالمومنین على بن ابیطالب علیه‏السلام بلغه ان معاویه قد توقف عن اظهار البیعه له و قال ان اقرنى على الشام و اعمالى التى ولنیها عثمان بایعته فجاء المغیره الى امیرالمومنین فقال له یا امیرالمومنین! ان معاویه قد عرفت فقد ولاه الشام من کان قبلک فوله انت کیما تتسق عرى الامور، ثم اعزله ان بدالک. فقال امیرالمومنین اتضمن لى عمرى یا مغیره فیما بین تولیته الى خلعه؟ قال لا. قال لا یسالنى الله عز و جل عن تولیته على رجلین من المسلمین لیله سوداء ابدا و ما کنت متخذ المضلین عضدا لکن ابعث الیه و ادعوه الى ما فى یدى من الحق، فان اجاب فر جل من المسلمین له ما لهم و علیه ما علیهم و ان ابى حاکمته الى الله تعالى. 

پس از آنکه بیعت با على (ع) پایان پذیرفت به آن حضرت خبر دادند که معاویه از بیعت خوددارى نموده و گفته است اگر على (ع) مرا در حکومت شام تثبیت مى‏کند و اختیاراتى را که عثمان به من داده است تایید مى‏نماید بیعت مى‏کنم. مغیره حضور على (ع) آمد و عرض کرد: معاویه را مى‏شناسى و خلیفه‏ى قبل از شما به او 

حکومت داده است، شما نیز با حکومت او موافقت فرمایید تا امر خلافت شما تحکیم یابد، سپس اگر لازم دانستید عزلش نمایید. على (ع) به مغیره فرمود: آیا تو ضمانت مى‏کنى از زمانى که او را مى‏گمارم تا زمانى که خلعش مى‏نمایم زنده باشم؟ گفت: نه. فرمود: نمى‏خواهم خداوند از من مواخذه نماید که چرا یک شب او را بر دو مسلمان مسلط و حاکم قرار دادى، من گمراهان را به کمک نمى‏گیرم. براى او پیغام بده و دعوتش کن به حقى که در دست من است، اگر قبول کرد او هم مانند یک مسلمان در منافع و مضار با سایر مسلمین شریک خواهد بود و اگر ابا کرد با او در پیشگاه خداوند محاکمه مى‏نمایم. 

وقتى معاویه دانست على (ع) او را در حکومت شام ابقا نمى‏نماید و باید آن مقام را هر چه زودتر ترک گوید، به فکر افتاد درباره‏ى امام مسلمین برخلاف حق و مصلحت، اقداماتى بنماید و از راه غش و خیانت در جامعه ایجاد اختلاف کند و براى نیل به این هدف در اولین قدم نامه‏اى به این مضمون براى زبیر نوشت: 

بسم الله الرحمن الرحیم، لعبد الله الزبیر امیرالمومنین من معاویه بن ابى‏سفیان. سلام علیک. اما بعد، فانى قد بایعت لک اهل الشام فاجابوا و استوثقوا الحرب فدونک الکوفه و البصره لا یسبقنک لها ابن ابیطالب فانه لا شى‏ء بعد هذین المثلین و قد بایعت لطلحه بن عبیدالله من بعدک فاظهرا الطلب بدم عثمان و ادعوا الناس الى ذلک و لیکن منکم الجد و التشمیر. 

نامه‏اى است براى بنده‏ى خدا زبیر امیرالمومنین از معاویه بن 

ابى‏سفیان. پس از سلام. من از مردم شام براى شما بیعت گرفتم، همه اجابت نمودند و به پایدارى سوگند یاد کردند. بر شما باد که پیش از آنکه پسر ابوطالب بر شما سبقت گیرد به امر کوفه و بصره بپردازید، چه آنکه پس از تنظیم امر کوفه و بصره مشکلى در راه نیست و در پایان نامه نوشت بعد از شما از مردم شام براى طلحه بن عبیدالله بیعت گرفته‏ام. باید هر دو نفر با هم خون عثمان را طلب کنید و مردم را به آن راه سوق دهید و در این عمل با اراده‏ى جدى و آمادگى کامل اقدام بنمایید. این نامه فریبنده،حس طمع را در ضمیر طلحه و زبیر بیدار کرد، زمزمه‏ى مخالفت را آغاز نمودند و بعضى که از عدل على (ع) و رعایت تساوى حقوق مردم ناراضى بودند به آن دو پیوستند. دوستان واقعى امام که به اندیشه‏ى باطل آنان پى برده بودند سخت ناراحت شدند. در آن موقع على (ع) به خارج مدینه رفته بود. 

فاجتمع عمار بن یاسر و ابوالهیثم و رفاعه و ابو ایوب و سهل بن حنیف فتشاوروا ان یرکبوا الى على علیه‏السلام بالقناه، فیخبروه بخبر القوم فرکبوا الیه فاخبروه باجتماع القوم و ما هم فیه من اظهار الشکوى و التعظیم لقتل عثمان و قال له ابوالهیثم: یا امیرالمومنین! انظر فى هذا الامر. فرکب بغله رسول الله صلى الله علیه و آله و دخل المدینه و صعد المنبر فحمد الله و اثنى علیه و اجتمع اهل الخیر و الفضل من الصحابه و المهاجرین فقال على علیه‏السلام: لیس لاحد فضل فى هذا المال و هذا کتاب الله بیننا و بینکم و نبیکم محمد صلى الله علیه و آله و سیرته. و نزل عن المنبر و جلس ناحیه المسجد و بعث الى طلحه و الزبیر فدعاهما ثم قال لهما الم تاتیانى و تبایعانى طائعین غیر مکرهین؟ فما انکرتم، اجور فى حکم او استیثار فى فى‏ء؟ قالا: لا. قال: افى امر دعوتمانى الیه من امر المسلمین 

فقصرت عنه؟ قالا: معاذ الله. قال: فما الذى کرهتما من امرى حتى رایتما خلافى؟ قالا: خلافک عمر بن الخطاب فى القسم و انتقاصنا حقنا من الفى‏ء. 

عمار یاسر، ابوالهیثم، رفاعه، ابوایوب و سهل بن حنیف گرد آمدند و شور نمودند که سوار شوند به خارج شهر مدینه در قنات که محل اقامت على (ع) است بروند و جریان امر را به اطلاع برسانند. تصمیم خود را عملى نمودند، حضور حضرت رسیدند، عرض کردند عده‏اى جمع شده‏اند از تقسیم متساوى بیت‏المال شکایت دارند و قتل عثمان را نیز مهم مى‏شمرند. على (ع) بر قاطر پیمبر سوار شد، به مدینه آمد. مستقیما به مسجد رفت، بر منبر قرار گرفت. اهل خیر و فضیلت از اصحاب و مهاجر جمع شدند. امام به توقع نابجاى کسانى که به تساوى حقوق مسلمین در تقسیم بیت‏المال اعتراض داشتند پاسخ داد و فرمود: هیچکس را در اموال عمومى بر دگرى برترى نیست و این حکم کتاب خداوند است که در دست ماست و روش پیغمبر گرامى اسلام است. سپس از منبر به زیر آمد و در نقطه‏اى از مسجد نشست. طلحه و زبیر را به حضور طلبید، به آن دو فرمود: آیا شما به رغبت و بدون اکراه با من بیعت نکردید؟ اکنون چه باعث شده است که راه انکار در پیش گرفته‏اید؟ آیا جورى در حکم یا پرداختى نابجا از بیت‏المال پیش آمده؟ گفتند نه. آیا در کارى که خیر مسلمین در آن بوده و دعوتم نموده‏اید من کوتاهى کرده‏ام؟ گفتند نه. فرمود: پس چه چیز موجب مخالفت شما گردیده؟ آنها از خون عثمان سخنى نگفتند زیرا مى‏دانستند دروغ است و على (ع) کمترین مداخله‏اى در این امر 

نداشته، از این رو در پاسخ امام (ع) از تقسیم بیت‏المال سخن گفتند و اظهار داشتند شما روشى برخلاف عمر بن خطاب اتخاذ نموده‏اید و در تقسیم بیت‏المال ما را با دگران مساوى قرار داده‏اید و در واقع آن را ماده‏ى اعتراض خود خواندند. ولى حقیقت غیر از آن بود که گفتند. 

غش و خیانت معاویه به شخص على (ع) نبود، بلکه او به مقام امامت و رهبرى مسلمین خیانت نموده است، غش و خیانتى که موجب خونریزیهاى بزرگ در بصره و صفین و نهروان گردید، غش و خیانتى که براى اسلام و مسلمین زیانهاى غیر قابل جبران به بار آورد. رسول اکرم صلى الله علیه و آله در خطبه‏ى مسجد خیف فرموده بود: سه چیز است که دل هیچ مسلمانى در زمینه‏ى آنها نباید به غل و غش آلوده باشد: اول اخلاص عمل براى خدا، دوم خیرخواهى و محبت خالص براى ائمه‏ى مسلمین و معاویه با اعمال ظالمانه‏ى خویش مخالفت صریح خود را با دومین دستور پیمبر اسلام آشکار ساخت، به امام مسلمین خیانت نمود و بذر اختلاف و پراکندگى در قلوب مسلمانان افشاند. امام سجاد (ع) در جمله‏ى دعاى «مکارم‏الاخلاق» که موضوع بحث امروز است از غش فردى و خیانت شخصى افراد سخن گفته و از پیشگاه خدا درخواست نموده: 

و سددنى لان اعارض من غشنى بالنصح. 

بار الها! مرا موفق بدار تا با کسى که مورد خدعه و فریبم قرار داده و به من غش و خیانت نموده است به نصح و خیرخواهى مقابله نمایم. اما امام على (ع) درباره‏ى غش و خیانت معاویه هرگز چنین دعایى نمى‏کند زیرا معاویه به شخص على (ع) خیانت ننموده، بلکه خیانت او به مقام امامت و رهبرى آن حضرت بوده و در واقع به خدا و پیامبر و قرآن شریف و به اسلام و مسلمین خیانت نموده است. چنین 

شخصى شایسته‏ى عذاب عظیم الهى است نه آنکه خیانتش را با وعظ و اندرز پاسخ گوییم و با غش و مکرش به نصح و خیرخواهى مقابله نماییم. 

سومین امرى که رسول اکرم صلى الله علیه و آله در مسجد خیف خاطرنشان ساخت این بود: 

و اللزوم لجماعتهم. 

باید مسلمانان همواره با هم باشند و متحد، از غل و غش نسبت به یکدیگر که مایه‏ى پراکندگى است پرهیز نمایند. به موجب روایات، اگر دل مسلمانى بى‏جهت نسبت به برادر دینیش ناخالص و آلوده به غش باشد پیوسته در سخط الهى خواهد بود مگر آنکه به خود آید و آن اندیشه‏ى ناپاک را از صفحه‏ى خاطر بزداید، و در اینجا به ذکر یک روایت اکتفا مى‏شود: 

قال علیه‏السلام: من بات و فى قلبه غش لاخیه المسلم بات فى سخط الله و اصبح کذلک و هو فى سخط الله حتى یتوب و یراجع. 

کسى که شب را به صبح آورد و در دلش غشى نسبت به برادر مسلمانش باشد آن شب را در غضب خداوند صبح خواهد کرد و اگر شب را صبح کند و همچنان در دلش غش باشد آن روز نیز در سخط خداوند خواهد بود تا وقتى که به خود آید، توبه کند، و دل را از آن اندیشه‏ى ناپاک منزه سازد. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    65
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188062

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::