شرح دعای مکارم الاخلاق(50)
معاویه بن ابىسفیان مرتکب گناهى بزرگ و عملى خائنانه گردید، به على (ع) نسبتهایى دروغ و خلاف واقع داد، سب و دشنام آن حضرت را در مجالس عمومى و منابر پایهگذارى نمود و فرزندان معصوم و بزرگوار آن حضرت نیز از این بدگویى و بدعت ظالمانه مصون نبودند و کم و بیش مورد اسائهى ادب و تعرض افراد ناآگاه قرار مىگرفتند. امام سجاد و حضرت زینب علیهماالسلام در سفر کوفه و شام با این خیانت بزرگ مبارزه نمودند، دروغگویى و عمل ناحق آل امیه را برملا ساختند و آنچنان شد که مردم به یزید و آل امیه با چشم کینه و بغض مىنگریستند. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در پارهاى از مواقع با سخنان ناروا و ظالمانهى بعضى از افراد به طور خصوصى مواجه مىشد و در آن موارد نیز با منطق حکیمانه و اخلاقى به گفتههاى آنان پاسخ مىداد و کذبشان را آشکار مىنمود. مردى از بستگان امام سجاد در حضور حضرت توقف نمود و به آن جناب ظالمانه دشنام داد و سخنان ناروا گفت. حضرت ساکت بود. پس از آنکه دشنامدهنده از مجلس خارج شد امام به حضار محضر خود فرمود: سخنان آن مرد را شنیدید، میل دارم با من بیایید تا رد گفتههاى او را از من بشنوید. گفتند: دوست داریم شما بگویید و ما هم بگوییم. امام حرکت کرد و راه منزل او را در پیش گرفت، ولى با خود آهسته مىگفت:
الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین.
آنانکه با حضرت بودند فهمیدند امام به مردى که دشنام گفته با تندى برخورد نمىنماید و مقابله نخواهد کرد. امام (ع) به در منزل آن مرد رسید، به صداى بلند فرمود: به او بگویید که على بن الحسین آمده، از منزل بیرون بیاید. از منزل خارج شد، در حالى که آماده
شده بود با پیشامدهاى بد روبهرو شود ولى برخلاف انتظارش امام (ع) فرمود:
یا اخى! انک کنت قد وفقت على آنفا و قلت و قلت. فان کنت قد قلت ما فى فانا استغفر الله منه، و ان کنت قلت ما لیس فى فغفر الله لک. قال: فقبل الرجل بین عینیه و قال: بلى قلت فیک ما لیس فیک و انا احق به.
برادر! تو ساعتى قبل مقابل من توقف نمودى و سخنانى گفتى. اگر گفتههایت در من وجود دارد، از خداوند طلب عفو و بخشش مىنمایم، و اگر گفتههاى تو در من نیست، خداوند ترا مشمول عفو و غفران خود قرار دهد. مرد پیش آمد و بین دو چشم امام را بوسید و گفت: بلى من چیزهایى گفتم که در شما نیست و خود من به آنچه گفتم شایستهترم.
با آنچه مذکور افتاد معناى جملهى اول دعاى امام سجاد که موضوع سخنرانى امروز است روشن شد:
و تکذیبا لمن قصبنى.
بار الها! مرا از نیرویى برخوردار فرما که بتوانم عیبجویى و بدگویى بدخواهان را تکذیب نمایم.
این نیرویى اعطایى خداوند بود که امام سجاد را در سفر کوفه و شام موفق به آشکار نمودن دروغ بنىامیه نمود، و از نیرویى برخوردار ساخت تا در مقابل شخص جسور به گونهاى عمل کند که او به پاکى امام و دروغ بودن گفتههاى خویش اعتراف نماید.
در جملهى دوم دعا که موضوع سخنرانى امروز است امام به
پیشگاه خدا عرض مىکند:
و سلامه ممن توعدنى.
بار الها! کسى که مرا ارعاب مىکند و به اذیت و آزارم تهدید مىنماید، تو مرا از شر او سالم و مصون بدار.
خوف و رجاء یا ترس و امید دو حالت روحى است که از نظر دینى در افراد باایمان باید وجود داشته باشد. ترس از عذاب الهى و امیدوارى به رحمت واسعهى او. راغب در کتاب مفردات در لغت «خوف» مىگوید:
الخوف توقع مکروه عن اماره مظنونه او معلومه کما ان الرجاء توقع محبوب عن اماره مظنونه او معلومه.
«خوف» توقع ناملایم است از نشانهاى که انتظار ناملایم از آن علامت، یا به طور گمان است یا به گونهى علم و قطع، و «رجاء» انتظار رسیدن چیزى است مطلوب و ملایم از نشانهاى که وصول به آن ملایم از آن علامت یا مظنون است یا معلوم.
نکتهى شایان دقت این است که وجود خوف و رجاء در ضمیر افراد باایمان باید به طور متوازن و معتدل باشد تا اثر سوئى به جاى نگذارد. این مطلب از کلام امام صادق (ع) که به ابن جندب فرموده مشهود است:
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: و ارج الله عز و جل رجاء لا یجریک على معصیته و خفه خوفا لا یویسک من رحمته.
به ابن جندب فرمود: به خداوند امیدوار باش امیدى که ترا بر معصیت جرى نکند و از خداوند خائف باش، خوفى که ترا از
رحمتش مایوس ننماید.
کلمهى «رعب» نیز مانند کلمهى «خوف» در کتاب و سنت، بسیار آمده است. راغب مىگوید:
الرعب الانقطاع عن امتلاء الخوف.
«رعب» حالت خودباختگى است که بر اثر پرشدن ضمیر آدمى از ترس، پدید مىآید. حالت «رعب» شدیدتر از «خوف» است و اثر آن در ضمیر آدمى بیشتر. یکى از عواملى که مایهى نصرت رسول گرامى اسلام شد و آن حضرت را به پیروزى سریع موفق کرد، رعبى بود که از آن جناب در قلوب مشرکین و کفار پدید آمد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: نصرت بالرعب.
من به وسیلهى رعبى که در دل دشمنان راه یافت از نصرت و یارى برخوردار گردیدم.
قرآن شریف در چند مورد از مرعوب شدن دشمنان سخن گفته و از آن جمله فرموده است:
سنلقى فى قلوب الذین کفروا الرعب بما اشرکوا بالله.
من عنقریب دل کفار را دچار رعب و هراس خواهم نمود که اینان مرتکب ظلم بزرگى شدهاند و موجود جماد ناچیزى را در پرستش، شریک آفریدگار بزرگ جهان قرار دادهاند.
مورد دیگرى که قرآن شریف از «رعب» سخن گفته دربارهى یهود بنى قریظه است:
و انزل الذین طاهروهم من اهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فى قلوبهم الرعب.
شرح جریان در تفسیر مجمعالبیان ذیل همین آیه و همچنین در سایر تفاسیر آمده است. خلاصه آنکه یهود بنىقریظه با رسول اکرم عهد بسته بودند که دشمنان پیمبر را یارى ندهند، ولى نقض عهد کردند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله با مسلمانان به جایگاه آنان آمد و در اطراف قلعههاى آنان مستقر گردید.
و حاصرهم رسول الله خمسا و عشرین لیله حتى اجهدهم الحصار «و قذف الله فى قلوبهم الرعب».
رسول اکرم بیست و پنج شب آنان را در محاصره نگاه داشت و از این محدودیت سخت به زحمت افتادند و خداوند در دلشان رعب و هراس افکند.
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم .
اى مسلمانان! شما به مقدار توانایى خود قواى نظامى و مرکب جنگى تهیه کنید و همواره آماده باشید تا دشمن از نیروى شما مرعوب شود و از قوه و قدرتتان دچار خوف آمیخته به اضطراب گردد و فکر تجاوز به مسلمین را در سر نپرورد.
خوف مومنین از عذاب الهى ضامن اجراى قوانین دینى است و مردم را از ارتکاب گناه باز مىدارد و این خوف، مرضى ذات اقدس الهى است. رعب مشرکین و کفار از رسول اکرم و مسلمانان نیز فیضى است الهى و موجب اعلاى کلمهى حق و نشر عدل و دادگرى است و این نیز مرضى خداوند تواناست. اما در بعضى از مواقع خوف و رعب ظالمانه و ناروا در قلوب افراد شریف و باایمان از ناحیهى
اشرار و زورگویان پدید مىآید، گاهى بر اثر نگاههاى تند و خشمآلود و گاه با تهدید و وعید و ارعاب و اخافه، این قبیل اعمال، نه تنها مرضى خداوند نیست، بلکه از گناهان کبیره است و عذاب خدا را از پى دارد و در این باره اولیاى اسلام به مردم تذکر لازم را دادهاند:
عن النبى صلى الله علیه و آله: من نظر الى مومن نظره لیخیفه بها اخافه الله عز و جل یوم لا ظل الا ظله.
رسول اکرم فرمود: اگر کسى نظر تندى به مومنى بیفکند که او را بترساند، خداوند او را در روزى که سایه و پناهگاهى جز سایهى او وجود ندارد مىترساند.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: من روع مومنا بسلطان لیصیبه منه مکروه فلم یصبه فهو فى النار، و من روع مومنا بسلطان لیصیبه منه مکروه فاصابه فهو مع فرعون و آل فرعون فى النار.
امام صادق (ع) فرموده است: کسى که مومنى را از ایذاء صاحب قدرتى بترساند و آن اذیت به وى نرسد، ترساننده جهنمى است، و اگر کسى مومنى را از ایذاء صاحب قدرتى بترساند و آن اذیت به وى برسد، ترساننده با فرعون و آل فرعون در آتش است.
امام سجاد علیهالسلام در جملهى دوم این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است، به پیشگاه خدا عرض مىکند:
و سلامه ممن توعدنى.
بار الها! کسى که مرا ارعاب مىکند و به اذیت و آزارم تهدید مىنماید تو مرا از شر او سالم و مصون بدار.
ترساندن و ارعاب نمودن مردم که مایهى سلب امنیت فکرى و آرامش روحى است در اسلام، عملى مذموم شناخته شده و اولیاى دین آن را مهم تلقى نمودهاند و براى روشن شدن مطلب به یک مورد تاریخى در اینجا اشاره مىشود. رسول گرامى اسلام پس از فتح مکه افرادى را ماموریت داد به اطراف مکه بروند و عشایر نواحى را به اسلام دعوت نمایند، از آن جمله خالد بن ولید را به سوى بنى جذیمه که از بنى المصطلق بودند فرستاد و نامهاى نوشت و آنان را به اسلام دعوت نمود. خالد بن ولید با نظامیان خود به محل آمد، نامهى پیمبر را داد، آنان اسلام را پذیرا شدند. خالد اقامهى نماز جماعت نمود، آنان به وى اقتدا کردند و نماز گزاردند، اما خالد در باطن از بنى جذیمه خشمگین بود زیرا در جاهلیت، عموى خالد را کشته بودند. موقع نماز صبح که رسید مردم دوباره آمدند، اقامهى جماعت نمودند، ولى این بار به فرمان خالد بن ولید نظامیان به خونریزى دست زدند، عدهاى کشته شدند و خسارت بسیارى به آنان وارد شد. به جستجوى نامهى پیمبر افتادند، نامه را یافتند و هر چه زودتر نزد پیمبر اسلام آمدند و نامه را تقدیم نمودند و حضرتش را از جریان امر آگاه ساختند. رسول اکرم سخت ناراحت شد، رو به قبله ایستاد و گفت:
اللهم انى اتبرء الیک مما صنع خالد بن ولید.
بار الها! من در پیشگاه تو از عمل ظالمانهى خالد تبرى مىجویم.
آنگاه مبلغ قابل ملاحظهاى در اختیار على (ع) گذارد و فرمود نزد بنى جذیمه برود و آنان را از کارهاى ظالمانهاى که خالد انجام داده راضى سازد. على (ع) به محل ماموریت رفت و تمام وظایف شرعى را طبق موازین و مقررات انجام داد و سپس حضور پیغمبر اکرم
مراجعت نمود.
فلما رجع الى النبى صلى الله علیه و آله قال یا على! اخبرنى بما صنعت. فقال: یا رسول الله! عمدت فاعطیت لکل دم دیه و لکل جنین غره و لکل مال مالا و فضلت معى فضله فاعطیتهم لمیلغه کلابهم و حبله رعاتهم و فضلت معى فضله فاعطیتهم لروعه نسائهم و فزع صبیانهم و فضلت معى فضله فاعطیتهم لما یعلمون و لما لا یعلمون و فضلت معى فضله فاعطیتهم لیرضو عنک یا رسولالله.
وقتى على (ع) از سفر برگشت و حضور رسول اکرم شرفیاب شد، حضرت به وى فرمود على! بگو با آن مردم ستمدیده چه کردى. عرض کرد یا رسول الله! براى خونها دیه دادم، براى جنینها پرداختهایى نمودم، براى هر مال از بین رفته مال دادم، مقدارى از پولى که داده بودید زیاد آمد، براى ظرف غذاى سگها و ریسمانى که در دست چوپانهاست نیز مبلغى پرداختم، باز هم مقدارى پول زیاد آمد، مبلغى براى ترس زنها و جزع و فزع بچههاى آنان پرداخت نمودم، باز هم مبلغى زیاد آمد، براى خساراتى که مىدانند یا نمىدانند پرداخت کردم، باز هم مبلغى زیاد آمد، آن را براى اینکه مردم از شما راضى شوند به آنان پرداختم.
ملاحظه مىکنید که على (ع)، آن فقیه دینشناس و آگاه به تمام دقایق اسلام، مبلغى از پول رسول اکرم را بابت ترس زنها و جزع بچهها پرداخت نموده و از این عمل روشن مىشود که ارعاب و اخافهى مردم مسلمان تا چه حد مورد توجه اولیاى دین است که على علیهالسلام براى جبران آن حالت روحى و ناراحتى روانى ، پول پرداخت مىنماید یا بگوییم خسارت مىدهد.