تنزیل نور


ساعت 4:51 عصر چهارشنبه 87/11/30

شرح دعای مکارم الاخلاق(47 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

و هب لى مکرا على من کایدنى، و قدره على من اضطهدنى. 

              

این دو جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» است که به خواست حضرت باریتعالى موضوع بحث سخنرانى امروز است. در جمله‏ى اول، امام علیه‏السلام در پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! هر کس با من از در خدعه و کذب وارد مى‏شود تو به من مکرى عطا فرما که بتوانم کید او را دفع کنم. در جمله‏ى دوم، امام در پیشگاه پروردگار عرض مى‏کند: بار الها! هر که مى‏خواهد از راه قهر و غلبه بر من سلطه پیدا کند تو به من قدرتى عطا فرما که مانع جباریت و قهاریت او شوم. 

اولین کلمه‏اى که در این قطعه از دعا باید مورد بحث قرار گیرد و شنوندگان با کمال دقت به آن توجه کامل مبذول دارند، کلمه‏ى «مکر» است. راغب مى‏گوید: 

المکر صرف الغیر عما یقصده بحیله و ذلک ضربان: مکر محمود و ذلک ان یتحرى بذلک فعل جمیل و على ذلک قال (و الله 

خیر الماکرین)، و مذموم و هو ان یتحرى به فعل قبیح، قال (و لا یحیق المکر السى‏ء الا باهله). 

مکر عبارت از این است که مکر کننده با حیله فکر دیگرى را از آن چیزى که قصد کرده است بگرداند و این دو قسم است: یکى مکر محمود و آن مکرى است که مکر کننده در طلب کار خوبى باشد و در این باره خدا فرموده است که: «پروردگار، بهترین مکر کنندگان است.»، و مکر مذموم آن مکرى است که مکر کننده در طلب عمل قبیحى باشد و خداوند درباره‏ى چنین مکرى فرموده است: «جزاى مکر ناپسند نازل نمى‏شود مگر بر آنان که مرتکب عمل مکر شده‏اند.» 

خدعه و مکر، اغفال نمودن و گمراه کردن مردم است، افراد مکار مى‏توانند در جمیع شئون اجتماعى، دینى، اخلاقى، اقتصادى، و دیگر امور، این روش پلید را به کار بندند و از این راه به هدف نامشروع خود دست یابند. اسلام، این قبیل مکرها را که براى نیل به مقاصد خائنانه و ناپاک است تقبیح نموده و اولیاى گرامى اسلام مسلمانان را جدا از آن برحذر داشته‏اند: 

عن النبى صلى الله علیه و آله: المکر و الخدیعه و الخیانه فى النار. 

رسول اکرم فرموده است: مکر و خدعه و خیانت در آتش است. 

کسى که مردم را فریب مى‏دهد باید از جهت هوش و استعداد قوى و نیرومند باشد تا بتواند قصد خود را به گونه‏اى طرح کند و آنرا طورى پیاده نماید که اشخاص عادى در نظره‏ى اولى نتوانند به فریبکارى او واقف شوند. بنابراین هر قدر شخص باهوشتر باشد 

مى‏تواند مکر خود را با نقشه‏اى پیچیده‏تر بنیان نهد و با ابهام زیادترى به اجرا بگذارد. حضرت امیرالمومنین مولى الموحدین على علیه‏السلام که تمام وجود مقدسش هوش و درایت بود، روى همین اصل و اساس مى‏فرماید: 

لولا ان المکر و الخدیعه فى النار لکنت امکر الناس. 

اگر نمى‏بود که مکر و فریب و خدعه در آتش است من در مکر نمودن و فریب دادن از همه‏ى مردم قویتر بودم. 

دشمنان اسلام در عصر رسول گرامى و همچنین در ایام ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام براى نابودى اسلام و از میان بردن اولیاى دین مکرها کردند و به صور مختلف خدعه‏ها نمودند، بعضى از آن مکرها با عنایت خداوند دفع شد و بعضى از آنها تحقق یافت و اثر سوء آن به جاى ماند و هم اکنون پس از گذشت قرنها هنوز اسلام و مسلمین گرفتار عوارض شوم آن مکر هستند. خداوند در قرآن مجید فرمود: 

و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین. 

وقتى که کفار نقشه‏ى مکر کشیدند تا ترا زندانى کنند یا به قتل برسانند یا از مکه اخراجت نمایند و خلاصه، کارى کنند که نتوانى به تبلیغ دین مقدس حق ادامه بدهى، باریتعالى در مقابل مکر خائنانه‏ى آنان مکرى مفید و ثمربخش به کار برد که بهترین مکرکننده، ذات اقدس الهى است. 

مشرکین براى کشتن پیمبر اسلام و اجراى مکر خود خانه‏ى رسول اکرم را شبانه محاصره نمودند و منتظر بودند صبح شود تا 

آن جناب را به قتل برسانند، ولى خداوند براى حفظ حیات پیمبر اکرم و بر هم زدن نقشه‏ى مکر مشرکین، پیشواى اسلام را به گونه‏اى بهت‏آور و حیرتزا از میان مشرکین در بر دارد و او را به غار ثور رساند و موجبات هجرت آن حضرت را به مدینه‏ى طیبه مهیا ساخت. اما مکر و خدعه‏ى خائنانه‏اى که جامه‏ى تحقق پوشید و عوارض دردناک و زیانبخش آن از صدر اسلام تاکنون باقى مانده مکرى بود که معاویه بن ابى‏سفیان در جنگ صفین به کار برد، قرآنها را بالاى نى زد و منادى او به لشکر على (ع) خطاب نمود که معاویه مى‏گوید: بیایید از جنگ دست برداریم و قرآن را حاکم بین خود قرار دهیم. این عمل را موقعى انجام داد که از نظر نظامى در آستانه‏ى شکست قرار داشت و بیش از چند ساعتى به پایان جنگ و به پیروزى نهایى على (ع) باقى نمانده بود، ولى بدبختانه جهل و نادانى عده‏ى زیادى از لشکریان على (ع) موجب شد که مکر معاویه را پذیرا شوند و سخن خائنانه‏ى او را به حساب حسن نیتش بگذارند. از این رو به على (ع) مراجعه کردند که به مالک اشتر، فرمانده‏ى لشکر، پیام بفرستد که جنگ را ترک گوید و از جبهه بازگردد. على (ع) به آنان فرمود: پیشنهاد معاویه مکرى بیش نیست، بگذارید مالک وظیفه‏ى خود را انجام دهد، آن نادانها نپذیرفتند و همچنان در سخن خود پافشارى کردند و سرانجام کار به جایى رسید که على (ع) را تهدید به قتل نمودند. این خدعه‏ى ناپاک و خائنانه به نفع ظاهرى معاویه و به ضرر واقعى اسلام و قرآن و على (ع) پایان یافت. بر اثر این مکر و فریب اسلام از مسیر حقیقى خود خارج شد، على (ع) را به کشتن داد، حادثه‏ى عاشورا را به وجود آورد، و بر اثر آن، اختلافى بین مسلمین پدیدار گردید که هنوز باقى مانده است. در زمان سایر ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام نیز بیش و کم از ناحیه‏ى خلفاى 

اموى و عباسى نقشه‏هاى مکارانه‏اى طرح مى‏شد تا بتوانند مستمسکى بر ضد خاندان پیمبر به دست آورند و فرزندان آن حضرت را اذیت و آزار نمایند و اگر بشود به حیاتشان خاتمه دهند، ولى حضرت باریتعالى با عنایت خود به گونه‏اى حقیقت را روشن مى‏فرمود و نقشه‏ى مکارانه‏ى آنان را نقش بر آب مى‏ساخت و براى نمونه، در اینجا، به یک مورد اشاره مى‏شود. مردى به نام صفوان بن یحیى مى‏گوید: جعفر فرزند محمد بن اشعث به من گفت مى‏دانى سبب علاقه‏ى ما به اهل‏بیت رسول گرامى و معرفتمان به آن خاندان چه بود، با آنکه ما همانند شیعیان به مقام آنها معرفت نداشتیم؟ پرسیدم: سبب معرفت چه بود؟ به من پاسخ داد: منصور دوانقى به پدرم محمد بن اشعث گفت: مرد لایق و عاقلى را که در دانایى قوى باشد طلب کن که از طرف من کارى را انجام دهد. پدرم دایى خود، ابن مهاجر را معرفى نمود. منصور گفت: او را نزد من بیاور. او دایى خود را به حضور خلیفه‏ى وقت برد. 

فقال له ابوجعفر: یابن مهاجر! خذ هذا المال، فاعطاه الوف دنانیر او ما شاء الله من ذلک و ات المدینه و الق عبدالله ابن الحسن و عده من اهل بیته فیهم جعفر ابن محمد و قل لهم انى رجل غریب من اهل خراسان و بها شیعه من شیعتکم و جهوا الیک بهذا المال فادفع الى کل واحد منهم على هذا الشرط کذا و کذا فاذا قبضوا المال فقل انى رسول و احب ان یکون معى خطوطکم بقبضکم ما قبضتم منى. قال فاخذ المال و اتى المدینه ثم رجع الى ابیجعفر و کان محمد بن الاشعث عنده فقال ابوجعفر ماوراک؟ قال: اتیت القوم و سالت ما امرتنى به و هذه خطوطهم بقبضهم المال خلا جعفر بن محمد فانى اتیته و هو یصلى فى مسجد الرسول صلى الله 

علیه و آله فجلست خلفه و قلت ینصرف فاذکر له ما ذکرت لاصحابه. فعجل و انصرف ثم التفت الى فقال یا هذا اتق الله و لا تغرن اهل‏بیت محمد و قل لصاحبک: اتق الله و لا تغرن اهل‏بیت محمد فانهم قریبو العهد بدوله بنى مروان و کلهم محتاج. قال فقلت و ماذا اصلحک الله؟ فقال: ادن منى فاخبرنى بجمیع ما جرى بینى و بینک حتى کانه کان ثالثنا. قال فقال ابوجعفر یابن مهاجر: اعلم انه لیس من اهل‏بیت النبوه الا و فیه المحدث و ان جعفر بن محمد محدث الیوم فکانت هذه دلاله انا قلنا بهذه المقاله. 

منصور دوانقى به وى گفت: این پولها را بگیر و آن هزارها دینار بود که در اختیار وى گذارد، دستور داد برو مدینه عبدالله بن حسن و عده‏اى از اهل‏بیت او را که جعفر بن محمد نیز بین آنان است ملاقات کن و به همه‏ى آنان بگو، من مرد غریبى از اهل خراسانم و گروهى شیعه از شیعیان شما این اموال را فرستاده‏اند و به هر یک از آنان مبلغى بده و چون پول را گرفتند بگو من فرستاده شیعیان هستم و دوست دارم که خطوط شما که از گرفتن پول حکایت کند نزد من باشد. پول را از منصور گرفت و طبق دستور به مدینه آمد و سپس برگشت و نزد منصور دوانقى رفت و محمد بن اشعث نیز در مجلس حاضر بود. خلیفه از جریان امر مدینه پرسش نمود. گفت: به مدینه رفتم و اهل‏بیت را ملاقات نمودم، دستور را اجرا کردم و این نوشته‏هاى آنان است که مبلغ را دریافت نموده‏اند جز جعفر بن محمد. نزد او رفتم، در مسجد پیمبر بود، مشغول نماز. پشت سر آن حضرت نشستم، با خود گفتم، از نماز فارغ مى‏شود، من آنچه را که 

به دگران گفته‏ام به ایشان نیز مى‏گویم. با عجله نماز را تمام کرد و متوجه من شد و فرمود: فلانى، از خدا بترس و اهل‏بیت پیمبر را اغفال نکن و به منصور هم بگو که از خدا بترس و اهل‏بیت پیمبر را فریب نده، زیرا اینان به دولت بنى‏مروان نزدیک‏اند و همه‏ى آنان به پول نیاز دارند. من گفتم مقصود شما از این سخنان چیست؟ فرمود نزدیک بیا، نزدیک رفتم و تمام آنچه را که بین من و شما گذشته بود خبر داد به طورى که گویى او سومى ما بوده. منصور گفت: اى پسر مهاجر! بین خاندان پیمبر همیشه یک محدث وجود داشته و جعفر بن محمد محدث امروز اهل‏بیت است. مشاهده‏ى این جریان موجب شد که خانواده‏ى ما به اهل‏بیت پیغمبر گرایش یافت و به گروه شیعیان پیوست. 

هدف منصور دوانقى از این کار آن بود که از امام صادق (ع) سندى به دست آورد و آن را به مردم ارائه کند و بگوید: جعفر بن محمد وحدت مسلمین را برهم زده، دولتى در دولتى تشکیل داده، مدعى مقام خلافت شده، و از مسلمین حقوق اسلامى دریافت مى‏کند و بعید نبود که به استناد همان سند عملا به قتل امام صادق (ع) اقدام نماید، ولى خداوند آن حضرت را از این مکر خائنانه محافظت فرمود و خدعه‏ى منصور دوانقى را بى‏اثر نمود. 

از آنچه مذکور افتاد، مکر و خدعه‏ى غیرمشروع و ناپسند که هدف از آن نیل به مقصود خائنانه است روشن گردید. اما مکر پسندیده و ممدوح که براى تحقق بخشیدن به نیت خیر و مرضى الهى اعمال مى‏گردد مکرى است که در آیین مقدس اسلام مجاز است و به منظور اعلاى حق و اقامه‏ى عدل به کار برده مى‏شود و در این باره روایات بسیارى از اولیاى اسلام رسیده است. 

قال على علیه‏السلام: سمعت رسول‏الله صلى الله علیه و آله یقول یوم 

الخندق: الحرب خدعه، و یقول تکلموا بما اردتم. 

على (ع) فرمود: از رسول گرامى در روز خندق شنیدم که مى‏گفت: حرب و مقاتله مکر است و در صحنه‏ى پیکار هر چه مى‏خواهید بگویید تا پیروز شوید. 

فى غزوه الاحزاب فى کلام جرى بین على علیه‏السلام و عمرو بن عبدود فقال له على (ع) یا عمرو! اما کفاک انى بارزتک و انت فارس العرب حتى استعنت على بظهیر؟ فالتفت عمرو الى خلفه فضربه امیرالمومنین (ع) مسرعا على ساقیه فاطنهما جمیعا و اقبل الى رسول‏الله صلى الله علیه و آله تسیل الدم على راسه من ضربه عمرو و سیفه یقطر منه الدم فقال رسول الله (ص) یا على! ما کرته. قال نعم یا رسول‏الله: الحرب خدیعه. 

در جنگ احزاب پس از سخنانى که بین على (ع) و عمرو بن عبدود رد و بدل گردید، امیرالمومنین فرمود: آیا کافى نبود ترا که من به جنگت آمده‏ام و تو بزرگ سوار عربى با این حال براى جنگ با من از دگرى کمک خواسته‏اى؟ عمرو برگشت به پشت سر نگاه کند و ببیند کیست که به یارى او مى‏آید. على (ع) از این فرصت، برق‏آسا استفاده نمود و شمشیر خود را محکم به ساقهاى پاهاى او فرود آورد و هر دو ساق را قطع نمود و با پیروزى به حضور رسول گرامى آمد در حالى که از جاى ضربت عمرو بن عبدود که قبلا به سر على (ع) زده بود، خون جریان یافت و از شمشیر على (ع) نیز که به ساق عمرو زده بود خون مى‏چکید. رسول گرامى فرمود: على! با عمرو مکر کردى؟ عرض کرد: بلى یا رسول‏الله، جنگ، خدعه و مکر است. 

این مکر در نبرد با دشمن مایه‏ى بقاى اسلام و ادامه‏ى حیات پیمبر گرامى و مسلمانان گردید و موجب شد که آیین حیات‏بخش اسلام باقى بماند و میلیونها انسان در طول قرون و اعصار از تعالیم آن بهره‏مند گردند. گاهى مکر محمود و مرضى خداوند در حین جنگ نیست، بلکه در موردى است که دشمن حیله و کیدى طرح نموده و اگر آن حیله‏ى خائنانه با خدعه و مکرى در هم شکسته نشود. عوارض و آفات بزرگى به بار مى‏آورد و نمونه‏ى این قسم مکر عملى است که رسول گرامى به امر باریتعالى بعد از جنگ احد براى جلوگیرى از هجوم مجدد مشرکین انجام داد. 

ان النبى صلى الله علیه و آله لما رجع من وقعه احد و دخل المدینه نزل علیه جبرئیل فقال یا محمد: ان الله یامرک ان تخرج فى اثر القوم و لا یخرج معک الا من به جراحه فامر رسول الله (ص) منادیا ینادى یا معشر المهاجرین و الانصار من کانت به جراحه فلیخرج و من لم یکن به جراحه فلیقم. فاقبلوا یضمدون جراحاتهم و یداوونهم فانزل الله على نبیه (ص): «و لا تهنوا فى ابتغاء القوم». 

موقعى که رسول اکرم از وقعه‏ى احد برگشت و به مدینه وارد شد، جبرئیل بر وى نازل گردید و گفت: اى محمد! خداوند ترا امر مى‏کند که براى تعقیب مشرکین از مدینه خارج شوى و کسى جز افراد مجروح از شهر خارج نشود. رسول اکرم امر کرد منادى ندا دردهد اى مهاجرین و انصار! هر کس مجروح است از شهر خارج شود و هر کس جراحت ندارد در شهر بماند. مجروحین به ضماد و مداواى جراحات خود پرداختند و خداوند، این آیه را نازل فرمود: 

و لا تهنوا فى ابتغاء القوم. 

در تعقیب دشمن سستى ننمایید. 

وقتى ابوسفیان و مشرکین از احد برگشتند و مقدارى راه پیمودند از عمل خود پشیمان شدند، یکدیگر را ملامت نمودند که نه محمد را کشتیم و نه یارانش را از فعالیت انداختیم. تصمیم گرفتند دوباره به مدینه بازگردند و به جنگ ادامه دهند. 

و انما خرج رسول الله صلى الله علیه و آله لیرهب العدو و لیبلغهم انه خرج فى طلبهم فیظنوا به قوه و ان الذى اصابهم لم یوهنهم من عدوهم فینصرفوا فخرج فى سبعین رجلا حتى بلغ حمراء الاسد و هى من المدینه على ثمانیه امیال. 

رسول اکرم از شهر خارج شد براى آنکه دشمن را بترساند و به آنان بفهماند که مسلمین در طلب آنها از مدینه بیرون شده‏اند تا به آن حضرت گمان قوت ببرند و متوجه شوند که آسیبهاى جنگ احد آنان را ضعیف نساخته و در مقابل دشمن سست نشده‏اند و با توجه به قوت مسلمین از تصمیم خود برگردند و به مکه مراجعت نمایند. پیمبر گرامى با هفتاد نفر مجروح از مدینه بیرون آمد و تا حمراء الاسد که در هشت میلى مدینه است توقف نمود. در ناسخ التواریخ و بعضى کتب دیگر آمده که پیغمبر اکرم سه روز در حمراء الاسد ماند، شبها دستور مى‏داد در پانصد نقطه آتش برافروزند تا جاسوس ابوسفیان که براى آگاهى از اوضاع لشکر مسلمین به آن نقطه نزدیک مى‏شود از مشاهده‏ى آن همه آتش و از لشکرى که به آن آتشها نیاز دارند دچار وحشت شود و احساس خود را در مراجعت براى ابوسفیان و دگر مشرکین بیان نماید تا آنان نیز وحشت‏زده شوند، فکر بازگشت به  مدینه را از سر بیرون کنند، و راه مکه را در پیش گیرند. این مکر بسیار مفید واقع شد و به نتیجه‏ى مورد نظر منتهى گردید. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    64
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188061

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::