شرح دعای مکارم الاخلاق(46 )
دومین راه استنصار مظلوم استفاده از دستگاه قضایى و مقام دادرسى قاضى و برخوردار شدن از حکومت یعنى قدرت اجرایى مملکت است. مظلوم براى دفع ظلم باید از نیروى قضا و قوهى اجرایى نیز استفاده کند و ستم را از خود بگرداند. سومین راه دفع ظلم و کوتاه کردن دست ظالم استفاده و استنصار از افکار عمومى است. در آیین مقدس اسلام، این مهم مورد کمال توجه قرار دارد و به موجب روایات بسیارى که از اولیاى گرامى اسلام رسیده، مردم مسلمان موظفاند از مظلوم حمایت کنند و دعوت او را در کمک خواهى براى دفع ظالم اجابت نمایند. على (ع) ضمن وصیتنامهى خود به حضرت حسن و حضرت حسین علیهماالسلام دستور داده است: کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا.
فرزندان من! شما دشمن ظالم و ستمکار و یار و مددکار مظلوم و ستمدیده باشید.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: یقول الله عز و جل، و عزتى و جلالى لا نتقمن من الظالم فى عاجله و آجله و لا نتقمن ممن رآى مظلوما فقدر ان ینصره فلم ینصره. در حدیث رسول اکرم است که خداوند مىگوید: به عزت و جلالم قسم که از ظالم در دنیا و آخرت انتقام مىگیرم و همچنین از کسى که مظلومى را ببیند و قادر باشد که به وى کمک کند و یارى ننماید.
استفاده از افکار عمومى براى دفع ظلم به هر شکلى که باشد مفید و ثمربخش است و گاهى رسول گرامى براى نجات از ستم دستور خاصى را به فردى داده و نتیجهبخش شده است.
عن ابیجعفر علیهالسلام قال: جاء رجل الى النبى صلى الله علیه و آله فشکى الیه اذى جاره. فقال له رسول الله (ص): اصبر. ثم اتاه ثانیه. فقال له النبى (ص): اصبر. ثم عاد الیه فشکاه ثالثه. فقال النبى (ص) للرجل الذى شکا: اذا کان عند رواح الناس الى الجمعه فاخرج متاعک الى الطریق یراه من یروح الى الجمعه فاذا سالوک فاخبرهم. قال: ففعل. فاتاه جاره الموذى. فقال له: رد متاعک و لک الله على ان لا اعود.
امام باقر (ع) فرمود: مردى حضور پیغمبر گرامى اسلام آمد و از همسایهى خود شکایت کرد. حضرت به وى فرمود صبر کن. پس از چند روز دوباره آمد، حضرت به او فرمود صبر کن. رفت و دفعهى سوم آمد و شکایت خود را تجدید نمود. حضرت به او فرمود روز جمعه، موقعى که مردم براى اقامهى نماز جمعه به مسجد مىروند اثاث خانهات را از منزل بیرون بیاور و کنار معبر انباشه کن به گونهاى که مردم ببینند. وقتى از تو علت این کار را پرسیدند جریان خود را با همسایه نقل کن و در واقع به وى فرمود از افکار عمومى استفاده نما. مرد شاکى این دستور را انجام داد و همسایهى آزاردهنده از این وضع به ضرر خود احساس خطر نمود، نزد او آمد و درخواست کرد که اثاثش را به داخل منزل ببرد و به این وضع پایان بخشد و گفت براى تو با خدا عهد مىبندم کارهاى گذشته را تکرار ننمایم. نتیجه آنکه اسلام به مسلمانان دستور داده است که در مقابل ظلم ظالم بىتفاوت نمانند و براى دفع ستم و کوتاه کردن دست ستمکار از هر طریقى که ممکن است استفاده کنند و با بیدادگر مبارزه نمایند. امام سجاد (ع) در جملهى اول این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است به پیشگاه خدا عرض مىکند: «و اجعلنى یدا على من ظلمنى» بار الها مرا دست نیرومند و توانا قرار ده که با تمام وجود با آن کس که به من ظلم نموده است مبارزه کنم و ظلمش را دفع نمایم. امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعا که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است به پیشگاه خدا عرض مىکند: و لسانا على من خاصمنى.
بار الها! مرا در مقابل کسى که با من بحث خصومتآمیز مىنماید زبانى گویا قرار ده. کسى که مىخواهد به سلامت و سعادت زندگى کند و از مزاحمتهاى ناشى از دشمنى مردم مصون باشد باید مراقبت نماید که حتىالمقدور موجبات خصومت دگران را نسبت به خودش فراهم نیاورد و در قلوب مردم کینه و دشمنى ایجاد ننماید و این امر به قدرى مهم است که رسول گرامى صلى الله علیه و آله مىفرمود: ما عهد الى جبرئیل علیهالسلام فى شىء ما عهد الى فى معاداه الرجال.
جبرئیل امین (ع) مرا به هیچ تعهدى همانند تعهد اجتناب از دشمنى مردان مقید ننمود. قال امیرالمومنین علیهالسلام لبنیه یا بنى! ایاکم و معاداه الرجال فانهم لا یخلون من ضربین: من عاقل یمکر بکم او جاهل یعجل علیکم. على (ع) به فرزندان خود فرمود: از دشمنى مردان پرهیز نمایید که اینان از دو قسم خارج نیستند، یا عاقلاند و براى اعمال دشمنى خود بر ضرر شما نقشه مىکشند یا جاهلاند و با شتاب، دشمنى خود را اعمال مىنمایند و به شما آزار مىدهند. یکى از عوامل ایجاد دشمنى و عداوت، بحثهاى علمى است که آمیخته به مراء و خصومت باشد. اسلام چنین بحثى را ناروا و ممنوع شناخته و در کتب اخبار، علماى حدیث، باب مخصوصى را براى آن روایات باز نمودهاند و در کتب اخلاق نیز دربارهى آفات زبان فصل مخصوصى به آن اختصاص داده شده است و در اینجا به پارهاى از آن روایات اشاره مىشود: عن على علیهالسلام قال: المراء بذر الشر.
على (ع) فرموده است: مراء و خصومت، بذرى است که در دلها افشانده مىشود و محصول آن شر و فساد است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ایاکم و الخصومه فانها تشغل القلب و تورث النفاق و تکسب الضغائن. امام صادق (ع) فرموده: از دشمنى و خصومت بپرهیزید که خصومت دل را به خود مشغول مىکند، نفاق و دورویى به وجود مىآورد و مایهى حقد و کینه مىگردد.
پیشواى اسلام به نبوت مبعوث گردید و مامور تبلیغ دین خدا شد. پروردگار به او دستور داد: ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن. مردم را به دین الهى و آیین پروردگارت دعوت کن از سه راه: اول، با مقالات حکیمانه، دوم با مواعظ و اندرزهاى نیکو، سوم با مباحثه و جدل ولى جدل باید به گونهاى خوب و نیکو باشد و به مراء و خصومت آلوده نگردد.
نمونهى جدل نیکو در قرآن شریف ذکر شده است. کسانى از مشرکین و منکرین معاد حضور نبى گرامى آمدند. یکى از آنان قطعهى کوچک استخوان پوسیدهى مردهاى را در دست گرفت و در حضور پیشواى اسلام آن را با دو انگشت خود فشرد و به صورت پودرى درآمد. سپس در آن دمید و ذرات آن در فضا پراکنده گردید. پس از آن به حضرت عرض کرد:
من یحیى العظام و هى رمیم. چه کسى این استخوان پوسیده را دوباره زنده مىکند؟ دستور آمد: قل یحییها الذى انشاها اول مره.
به اینان بگو: خداوند توانایى که از اول آن را به وجود آورده و حیات بخشیده، او این استخوان را زنده مىکند و دوباره به آن حیات مىبخشد. و هو بکل خلق علیم. و آن خداوند به تمام و بر جمیع آفریدهها آگاهى دارد.
این رد و بدل سخن بین مشرکان و رسول گرامى جدلى است پسندیده و نیکو، از طرفى حاوى پاسخ محکم و دلیل قانع کننده است و از طرفى دیگر مبرى و منزه از مراء و خصومت. پیمبر گرامى اسلام به هدایت مردم شوق زیاد داشت و تمام نیروى خود را در آن راه به کار مىبرد و خداوند ضمن آیهاى در قرآن شریف فرموده است: حریص علیکم. پیشواى اسلام به هدایت شما حریص است.
ائمهى معصومین علیهمالسلام نیز همانند رسول اکرم به راهنمایى مردم علاقهى شدید داشتند، ولى همواره مراقب بودند که در بحثهاى علمى، سخنانشان به مراء نیالاید و رنگ خصومت به خود نگیرد، از این رو در مقابل اشخاص مختلف روشهاى متفاوت داشتند، اگر مىدیدند بحث کننده مرد لجوجى است و مقصودش درک حقیقت نیست بلکه مىخواهد با امام بحث کند تا از این راه خود را در جامعه بنمایاند و خویشتن را بین مردم، عالم و خبیر معرفى نماید، با چنین شخصى بحث نمىکردند و اوقات گرانقدر خود را در راهى که نارواست صرف نمىنمودند. روى ان رجلا قال للحسین بن على بن ابیطالب علیهماالسلام: اجلس حتى نتناظر فى الدین. فقال: یا هذا! انا بصیر بالدین، مکشوف على هداى، فان کنت جاهلا بدینک فاذهب فاطلبه. مالى و للمماراه و ان الشیطان لیوسوس للرجل و یناجیه و یقول ناظر الناس فى الدین لئلا یظنوبک العجز و الجهل. روایت شده است که مردى به حضرت حسین بن على علیهماالسلام عرض کرد: بنشینید تا در مطالب دینى مناظره و مباحثه نماییم. حضرت در پاسخ به وى فرمود: من به دینم آگاهى دارم و حقیقت بر من روشن است و شما اگر به دینت جاهلى برو آن را طلب کن. سپس حضرت با خود سخن مىگفت و مىفرمود: مرا با ممارات چکار است؟ مرا با بحثهاى خصومتانگیز چه کار است؟ این شیطان است که وسوسه مىکند و مىگوید در دین خدا با مردم مناظره کن تا دربارهى تو گمان ناتوانى و نادانى نبرند. اگر در موردى احساس لجاج عناد نمىشد و امید مىرفت که مذاکرات دینى نتیجهبخش باشد و موجب هدایت بحثکننده شود، مناظره را پذیرا مىشدند ولى از پیشگاه خدا درخواست مىنمودند که باریتعالى زبانشان را هر چه بیشتر گویا و بیانشان را هر چه زیادتر نافذ نماید تا با کسى که در خلال بحثش رنگ خشونت به خود مىگیرد پیروز شوند و بدون اینکه کلام به مراء و لجاج منتهى گردد بر وى غلبه کنند و او را هدایت نمایند، و جملهى دوم این قطعه از دعاى « مکارمالاخلاق» که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است به این مطلب نظر دارد: و لسانا على من خاصمنى. بار الها! مرا زبانى گویا قرار ده تا در مقابل کسى که با من خصمانه سخن مىگوید پیروز گردم، خصومتش را فرونشانم، در بحث قانعش کنم و به راه رستگارى و سعادت رهبریش نمایم.
در جملهى سوم این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق»، امام سجاد (ع) به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و ظفرا بمن عاندنى. بار الها مرا نسبت به کسى که دربارهى من عناد مىورزد پیروزمندى قرار ده.
«معاند» در لغت عرب به کسى گفته مىشود که حق را شناخته و حقیقت امر را دانسته ولى با اراده و عمد، آن را رد مىکند و آگاهانه حق را نفى مىنماید و از آن روى مىگرداند. نفى حق با علم به آن مىتواند از علل و عوامل متعددى سرچشمه بگیرد، گاه حب مال و مقام، گاه براى اظهار قدرت و نیرومندى، گاه در بحثهاى علمى به منظور برترىجویى و تفوقطلبى، و گاه از علل دیگر ناشى از غریزهى حب ذات یا سایر غرایز.
عن على علیهالسلام قال: الحق اوسع الاشیاء فى التواصف و اضیقها فى التناصف. على (ع) فرموده: حق از نظر توصیف، میدان وسیعى براى گفتن و نوشتن دارد اما در مقام عمل، آدمى را سخت در مضیقه و تنگناى مىگذارد. حق یکى از اسماء خداوند است و اهل حق کسانى هستند که بى قید و شرط از امر الهى پیروى مىکنند، اگر چه به کار بستن امر او مخالف هواى نفس و تمنیات آنان باشد. کسى که مطیع هواى نفس خویشتن است و به امر الهى اعتنا ندارد او پیرو باطل و بندهى هوى است، اگر چه نام خدا را بسیار به زبان بیاورد. افتخار پیروى حق در درجهى اول براى انبیاى الهى است و سپس براى کسانى است که پیرو انبیا هستند، قدم به جاى قدم آنان مىگذارند و تعالیمشان را عملا به کار مىبندند.
عن على علیهالسلام قال: اشبه الناس بانبیاء الله اقولهم للحق و اصبرهم على العمل به. على (ع) فرموده است: شبیهترین مردم به پیمبران خدا کسانى هستند که سخن حق بیشتر مىگویند و در عمل به حق بردبارترند. «حق» در لغت عرب به معانى متعدد به کار برده مىشود: «حق» به معناى «عدل»، به معناى «امر واقعى»، به معناى «یقین»، به معناى «ملک و مال» و دیگر معانى از این قبیل است. چه بسیار اتفاق مىافتد که حکمى موافق عدل و حق اما برخلاف میل و خواهش نفسانى ما صادر مىشود و ما از آن ناراضى و آزرده خاطریم و براى ما سنگین و تلخ مىآید، اما اگر اهل حق باشیم باید آن آزردگى را تحمل کنیم و عدل را اجرا نماییم که خدا خشنود مىشود و آن آزردگى را به گونهاى جبران مىفرماید.
عن مولانا الصادق علیهالسلام، انه استفتاه رجل من اهل الجبل فافتاه بخلاف ما یحب. فرآى ابوعبدالله علیهالسلام الکراهه فیه. فقال یا هذا اصبر على الحق فانه لم یصبر احد قط لحق الا عوضه الله ما هو خیر له.
روایتى از امام صادق (ع) است که مردى از اهل جبل دربارهى امرى از آن حضرت استفتا نمود، حضرت فتوا داد، اما آن فتوا برخلاف میل او بود و امام (ع) در چهرهى او نارضایى دید. حضرت به وى فرمود: در برابر حق صابر باش که هیچکس حق را تحمل نمىکند مگر آنکه خداوند عوض بهترى به وى اعطا مىفرماید. وجدان فطرى اخلاقى هر انسانى متمایل به حق و انصاف است و مخالف باطل و خلاف انصاف. از این رو اهل حق و انصاف فطرتا محبوب مردماند و از اهل باطل و غیر منصف انزجار فطرى دارند.
عن ابیمحمد علیهالسلام قال: ما ترک الحق عزیز الا ذل و لا اخذ به ذلیل الا عز. امام مجتبى (ع) فرموده است: هیچ عزیزى حق را ترک نگفت مگر آنکه ذلیل شد، و هیچ ذلیلى از حق طرفدارى ننمود مگر آنکه به عز و آبرومندى نایل آمد.
بدبختانه بعضى از افراد در بحثهاى علمى یا مناظرات دینى یا امور مالى یا دیگر مسائل عناد مىکنند، تسلیم حق نمىشوند، و مىخواهند گفتهى باطل خود را بر طرف مقابل خویش تحمیل کنند و سخن حق او را درهم بشکنند. امام سجاد (ع) در جملهى سوم این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» که آخرین قسمت سخنرانى امروز است به پیشگاه خدا عرض مىکند: و ظفرا بمن عاندنى. بار الها! مرا نسبت به کسى که دربارهام عناد مىورزد و اگر چه حق را شناخته است با آن مخالفت مىنماید و از آن روى مىگرداند، پیروزمندى قرار ده.
به طورى که در قرآن شریف و روایات اسلامى آمده است در تمام قرون و اعصار، پیمبران الهى و ائمهى معصومین علیهمالسلام با معاندین مواجه بودهاند و خداوند در بحث و مناظره آنان را با منطقى قوى پیروز نموده است، با این تفاوت که بعضى از معاندین پس از بحث، تسلیم شده و به حق اعتراف نمودند و بعضى همچنان به لجاج و عناد خویش ادامه دادند.