تنزیل نور


ساعت 4:46 عصر سه شنبه 87/11/29

شرح دعای مکارم الاخلاق(36 )

 عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ابعد ما یکون العبد من الله ان یکون الرجل یواخى لرجل و هو یحفظ علیه زلاته لیعیره بها یوما ما. 

امام صادق (ع) فرموده است: بزرگ عاملى که مى‏تواند آدمى را از خداوند دور نماید این است که مردى با مرد دگر طرح برادرى بریزد به این منظور که لغزشهاى او را به ذهن بسپارد تا روزى او را مورد ملامت و تعییر قرار دهد. 

مطلب سوم که لازم است در امر ملامت توضیح داده شود و مسلمانان همواره متوجه آن باشند این است که گاهى شخص مسلمان، مسلمان دیگرى را در چیزى که به اختیار او نبوده و نیست مورد ملامت قرار مى‏دهد و این کار در مواقعى اسائه‏ى ادب به حریم پروردگار است و به علاوه موجب اهانتى ناروا به فرد مسلمان مى‏گردد. 

عن ابیجعفر علیه‏السلام قال: ان اباذر عیر رجلا على عهد النبى صلى الله علیه و آله بامه، فقال: یا بن السوداء، و کانت امه السوداء. فقال له رسول‏الله صلى الله علیه و آله: تعیره بامه یا باذر؟ قال: فلم یزل ابوذر یمرغ وجهه فى التراب و راسه حتى رضى رسول الله صلى الله علیه و آله عنه. 

امام باقر (ع) فرمود: ابوذر غفارى در محضر رسول گرامى مردى را به مادرش مورد سرزنش قرار داد و گفت: اى فرزند زن سیاه، و مادر آن مرد از نژاد سیاه بود. رسول گرامى سخت برآشفت، فرمود: ابوذر! او را به مادرش سرزنش نمودى؟ ابوذر متوجه شد که خطایى 

بزرگ مرتکب شده و براى عذرخواهى سر و صورت خویش را آنقدر در خاک غلطاند تا رسول اکرم از او راضى گردید. 

مطلب چهارم که لازم است در امر ملامت توضیح داده شود این است که گاهى تعییر و سرزنش افراد، ناشى از جهل و نادانى آنان است، بى‏مطالعه سخن مى‏گویند و لب به ملامت مى‏گشایند، سپس به خطاى خویش واقف مى‏گردند و در پایان خجلت‏زده و شرمسار مى‏شوند. محمد بن منکدر مى‏گوید: روزى در ساعت شدت گرمى هوا به خارج مدینه رفته بودم. دیدم امام باقر علیه‏السلام در آفتاب سوزان سرگرم کار کشاورزى است و چون سمن داشت به دو نفر تکیه داده بود و در حالى که عرق از پیشانیش مى‏ریخت به کارگران دستور مى‏داد. با خود گفتم: پیرمردى از بزرگان قریش در این ساعت و با این حال در طلب دنیاست. تصمیم گرفتم او را موعظه کنم و عملش را مورد انتقاد قرار دهم. پیش رفتم، سلام کردم و گفتم: آیا شایسته است یکى از شیوخ قریش در هواى گرم، با این حال، در پى دنیاطلبى باشد. چگونه خواهى بود اگر در این موقع و با چنین حال مرگت فرا رسد و حیاتت پایان پذیرد؟ حضرت دستهاى خود را از دوش آن دو نفر برداشت و فرمود: 

لو جاءنى و الله الموت و انا فى هذه الحال جاءنى و انا فى طاعه من طاعات الله عز و جل اکف بها نفسى عنک و عن الناس و انما کنت اخاف الموت لو جاءنى و انا على معصیه من معاصى الله تعالى. فقلت: یرحمک الله، اردت ان اعظک فوعظتنى. 

به خدا قسم اگر در این حال بمیرم در حین انجام طاعتى از 

طاعات خداوند جان سپرده‏ام، من مى‏خواهم با کار و کوشش، خود را از تو و دگران بى‏نیاز سازم، زمانى باید بترسم که مرگم در حال گناه فرا رسد و با معصیت الهى از دنیا بروم. محمد بن منکدر عرض کرد: خداوند ترا مشمول رحمت خود قرار دهد، من مى‏خواستم شما را نصیحت گویم، شما مرا موعظه نمودید. 

ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام با انجام وظایف امامت کارهایى مى‏کردند که به نظر بعضى از افراد بى‏اطلاع همانند عمل امام باقر (ع) و کشاورزى در هواى گرم بود، از این رو زبان به ملامت مى‏گشودند و ائمه‏ى علیهم‏السلام در حدود ممکن به آنان پاسخ مى‏دادند. 

ان طائفه من اصحاب امیرالمومنین على بن ابیطالب علیه‏السلام مشوا الیه عند تفرق الناس عنه و فرار کثیرهم الى معاویه طلبا لما فى یدیه من الدنیا، فقالوا: یا امیرالمومنین! اعط هذه الاموال و فضل هولاء الاشراف من العرب و قریش على الموالى و العجم. فقال لهم امیرالمومنین علیه‏السلام: اتامرونى ان اطلب النصر بالجور. 

جمعى از اصحاب امیرالمومنین (ع)، در موقعى که مردم زیادى از اطراف آن حضرت پراکنده مى‏گشتند و براى دریافت پول نزد معاویه مى‏رفتند، به محضرش شرفیاب شده، عرض کردند: اى امیرالمومنین! اشراف عرب و قریش را بر موالى و غیر عرب مقدم بدار و اموال بیت‏المال را بین آنان تقسیم کن تا به معاویه ملحق نشوند و از تو دست برندارند. حضرت فرمود: شما مى‏گویید که من از ظلم و ستم یارى بخواهم و براى تثبیت حکومت خود به حقوق دگران تجاوز کنم؟ هرگز. 

زمانى که بین حضرت مجتبى و معاویه قرارداد صلحى رد و بدل گردید عده‏ى زیادى زبان به ملامت گشودند و عمل آن حضرت را مورد اعتراض قرار دادند، حتى بعضى امام مجتبى را ذلیل کننده‏ى مومنین خواندند و امام پاسخهایى فرمود، بعضى قانع مى‏شدند و بعضى دیگر قانع نشدند. حادثه‏ى خونین کربلا امرى بود الهى و خداوند روز ولادت حضرت حسین علیه‏السلام، رسول گرامى را از واقعه‏ى عاشورا آگاه نمود و بسیارى از افراد خانواده‏ى پیمبر اسلام از این امر اطلاع داشتند ، اما موقع تحقق یافتن این مقدر الهى که نتیجه‏اش رسوا شدن آل‏امیه و آشکار شدن حق و حقیقت بود، عده‏ى زیادى حتى بعضى از دوستان و نزدیکان با سفر آن حضرت به کوفه مخالف بودند و با زبان ملامت و اعتراض سخن مى‏گفتند: 

عن جابر بن عبدالله قال: لما عزم الحسین بن على علیهم‏السلام على الخروج الى العراق اتیته فقلت له: انت ولد رسول الله صلى الله علیه و آله و احد السبطین، لا ارى الا انک تصالح کما صالح اخوک علیه‏السلام فانه کان موفقا رشیدا. فقال لى: یا جابر! قد فعل اخى ذلک بامر الله تعالى و رسوله صلى الله علیه و آله و انا ایضا افعل بامر الله تعالى و رسوله. 

جابر مى‏گوید: وقتى حسین (ع) عازم عراق گردید حضورش شرفیاب شدم و عرض کردم شما یکى از دو سبط رسول اکرم هستید، به نظر من تنها راه براى شما آن است که همانند برادرت صلح کنى که او با موفقیت، راه صحیح را پیمود. حضرت به من فرمود: اى جابر! برادرم به امر خداوند و به امر رسول اکرم صلح نمود و من نیز 

طبق امر خدا و امر رسول گرامى عمل مى‏کنم. 

وقتى حضرت رضا علیه‏السلام امر ولایتعهدى مامون را قبول نمود، افرادى لب به اعتراض و ملامت گشودند و بعضى مطلب خود را با حضرتش در میان گذاردند. 

عن محمد بن عرفه قال قلت للرضا علیه‏السلام: یابن رسول الله! ما حملک على الدخول فى ولایه العهد؟ فقال: ما حمل جدى امیرالمومنین علیه‏السلام على الدخول فى الشورى. 

محمد بن عرفه مى‏گوید به حضرت رضا عرض کردم: یابن رسول الله! چه چیز شما را واداشت که در امر ولایتعهدى مداخله نمایید؟ حضرت در پاسخ فرمود: همان چیزى که جدم على (ع) را وادار نمود که در شورا مداخله نماید. 

مامون صریحا به حضرت رضا عرض کرد: اگر امر ولایتعهدى مرا قبول نکنى حتما شما را به قتل مى‏رسانم و حضرت را به هلاکت تهدید کرد، حتى براى اینکه مطلب خود را در یک زمینه‏اى پیاده کند که در صدر اسلام سابقه داشته باشد، قضیه‏ى عمر و شورا را با حضرت در میان گذاشت و اینچنین گفت: 

ان عمر بن الخطاب جعل شورى فى عده احدهم جدک امیرالمومنین على بن ابیطالب علیه‏السلام و شرط فیمن خالف منهم ان یضرب عنقه. 

عمر بن الخطاب شوراى خلافت را در شش نفر قرار داد که یکى از آنان جدت امیرالمومنین على (ع) بود و شرط نمود که هر کس با شورا مخالفت کند گردنش زده شود. سپس به حضرت عرض کرد: 

شما ناچارید ولایتعهدى را که اراده کرده‏ام بپذیرید و از آن گزیرى نیست. 

امام سجاد در جمله‏ى دوم این قسمت از دعا که موضوع سخنرانى امروز است از پیشگاه الهى درخواست مى‏کند: 

و لا عائبه او نب بها الا حسنتها. 

بار الها! هیچ عیبى را در من، که ممکن است ماده‏ى ملامتم گردد باقى مگذار جز آنکه آن را نیکو نمایى. 

در جمله‏ى سوم عرض مى‏کند: 

و لا اکرومه فى ناقصه الا اتممتها. 

بار الها! هیچ کرامت خلق و خوى پسندیده‏اى را که به طور ناقص در من وجود دارد فرومگذار جز آنکه تتمیم و تکمیلش نمایى. 

مى‏دانیم که صفات حمیده و سجایاى پسندیده داراى مراتب و درجات متفاوتى است، و انسانهاى بزرگ و عالیقدر به هر نسبت که از جهت معنوى مقام رفیعترى دارند به همان نسبت از بزرگوارى و کرامت اخلاقى بالاترى برخوردارند و این مطلب در خلال بعضى از آیات قرآن شریف آمده است. 

و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین. 

کسانى که قوى‏النفس و حاکم بر غرایز خود هستند موقعى که خشمگین مى‏شوند خویشتندارند، بر خود مسلطند، و آتش غضب را در ضمیر خویش فرومى‏نشانند، و این خود یکى از سجایاى مهم اخلاقى است. بعضى از افراد از این حد بالاترند، غضب را اظهار نمى‏کنند و شعله‏ى خشم را در باطن فرومى‏نشانند، به علاوه، از لغزش 

کسى که موجب خشمشان گردیده است عفو و اغماض مى‏نمایند. البته این گروه مقام عالیترى دارند. بعضى از افراد آنقدر در کرامت نفس بلندمرتبه و رفیع‏اند که از شعله‏ور شدن غضب جلوگیرى مى‏کنند، از کسى که بد کرده و موجب خشمشان گردیده است مى‏گذرند و مورد عفوش قرار مى‏دهند، نه تنها بدى را تلافى نمى‏کنند، بلکه شخص بدعمل را مورد عنایت و احسان قرار مى‏دهند، و این قبیل بزرگوارى و کرامت نفس، گاهى در افراد عادى مشهود مى‏گردد به طورى که موجب شگفتى کسانى مى‏شود که خود داراى بزرگوارى و معالى اخلاق‏اند. 

عبدالله جعفر از افراد کریم‏النفس و بزرگوار عصر خود بود. او در ایام زندگى خویش خدمات بزرگى نسبت به افراد تهیدست و آبرومند انجام داد، او به اندازه‏اى در بذل و بخشش کوشا و بلندنظر بود که بعضى از افراد وى را در این کار ملامت مى‏کردند و به او مى‏گفتند که تو در احسان به دگران راه افراط در پیش گرفته‏اى. روزى براى سرکشى به باغى که داشت با بعضى از کسان خود راه سفر در پیش گرفت. نیمه‏راه، در هواى گرم، به نخلستانى سرسبز و خرم رسید. تصمیم گرفت چند ساعتى در آن باغ استراحت نماید. غلام سیاهى باغبان بود، با اجازه‏ى غلام وارد باغ شد، کسانش وسایل استراحت او را در نقطه‏ى مناسبى فراهم آوردند. ظهر شد، غلام بسته‏اى را در نزدیکى جعفر آورد و روى زمین نشست و آن را گشود. جعفر دید سه قرص نان در آن است. هنوز غلام لقمه‏اى نخورده بود که سگى وارد باغ شد، مقابل غلام آمد، گرسنه بود و از غلام درخواست غذا داشت. او یکى از قرصه‏هاى نان را به سویش انداخت و سگ گرسنه با حرص آن را در هوا گرفت و بلعید و دوباره متوجه غلام و 

سفره‏ى نانش شد. او قرص دوم و سپس قرص سوم را نزد سگ انداخت و سفره‏ى خالى را بدون اینکه خودش غذا خورده باشد برچید. عبدالله که ناظر جریان بود از غلام پرسید: جیره‏ى غذایى شما در روز چقدر است؟ جواب داد: همین سه قرص نان که دیدى. گفت: پس چرا این سگ را بر خود مقدم داشتى و تمام غذاى شبانه‏روزت را به او خوراندى؟ غلام در پاسخ گفت: آبادى ما سگ ندارد، مى‏دانستم این حیوان از راه دور به اینجا آمده و سخت گرسنه است و براى من رد کردن و محروم ساختن چنین حیوانى گران و سنگین بود. عبدالله از این عمل بسیار تعجب کرد، گفت: پس به خودت چه خواهى کرد؟ جواب داد: امروز را به گرسنگى مى‏گذرانم تا فردا سه قرص نان را برایم بیاورند. جوانمردى و بزرگوارى آن غلام سیاه مایه‏ى شگفتى عبدالله جعفر شد و با خود مى‏گفت: مردم مرا ملامت مى‏کنند که در احسان به دگران تندروى مى‏کنى در حالى که این غلام از من به مراتب در احسان و بزرگوارى پیشتر و مقدم است. عبدالله سخت تحت تاثیر بزرگوارى غلام سیاه قرار گرفت، مصمم شد او را در این راه تشویق نماید. از غلام پرسید صاحب باغ کیست؟ پاسخ داد فلانى که در روستا منزل دارد. گفت تو مملوکى یا آزاد؟ گفت من مملوک صاحب باغم. او را فرستاد صاحب باغ را آورد. درخواست نمود که باغ را با تمام لوازمش و همچنین غلام سیاه را به او بفروشد. مرد خواسته‏ى عبدالله جعفر را اجابت نمود و باغ و غلام را به عبدالله فروخت و بعد عبدالله جعفر، غلام را در راه خدا آزاد کرد و باغ را هم به او بخشید. جالب آنکه وقتى باغ را به غلام بخشید غلام بلندهمت گفت: 

ان کان هذا لى فهو فى سبیل الله. 

اگر این باغ متعلق به من شده است، آن را در راه خدا و براى رفاه و استفاده مردم قرار دادم. 

بزرگوارى و کرامت نفس، نشانه‏ى تعالى معنوى و تکامل روحانى انسان است، در پرتو مکارم اخلاق، آدمى از قیود پست و حیوانى رهایى مى‏یابد و بر غرایز و تمایلات نفسانى خویش مسلط مى‏شود، دگردوستى و حس فداکارى در نهادش بیدار مى‏گردد، انسان بالفعل مى‏شود و از کمالاتى که لایق مقام انسان است برخوردار خواهد شد. 

رسول اکرم براى آنکه پیروان خود را به راه مکارم اخلاق سوق دهد و آنان را با صفات انسانى تربیت نماید بر منبر و محضر، در سفر و حضر، و خلاصه در هر موضع مناسب از فرصت استفاده مى‏نمود و وظایف آنان را خاطرنشان مى‏ساخت و بر اثر مساعى پیگیر آن حضرت تحول عظیمى در جامعه پدید آمد و عده‏ى زیادى از مسلمانان مدارج تعالى و تکامل را پیمودند، به فضایل انسانى نایل آمدند که بعضى از آنان، مانند عبدالله جعفر، در تاریخ اسلام شناخته شده و معروف‏اند و برخى مانند آن غلام سیاه ناشناخته و گمنام‏اند. 

خلاصه، کرامت نفس و بزرگوارى طبع در افراد بافضیلت داراى مراتب و درجات متفاوتى است. حضرت سجاد (ع) در سومین جمله‏ى دعا که موضوع سخنرانى امروز است به پیشگاه حضرت باریتعالى عرض مى‏کند: 

و لا اکرومه فى ناقصه الا اتممتها. 

بار الها! هیچ کرامت خلقى را که در من به طور ناقص وجود دارد باقى مگذار جز آنکه تکمیل و تتمیمش فرمایى. 

بدون تردید اگر خداوند مقلب‏القلوب عنایت فرماید و آدمى را 

مشمول فیض و رحمت خود قرار دهد موجباتى را فراهم مى‏آورد که طبع بلند افراد کریم‏النفس به مقام بالاترى نایل آید و کمبود و نقصش تتمیم شود و این پیروزى زمانى به دست مى‏آید که درخواست کننده از صمیم قلب دعا کند و با تمام وجود از پیشگاه خداوند تقاضا نماید. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    49
    :: بازدید دیروز ::
    95
    :: کل بازدیدها ::
    188141

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::