تنزیل نور


ساعت 4:12 عصر سه شنبه 87/11/29

 شرح دعای مکارم الاخلاق(25 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم صل على محمد و آله. و لا ترفعنى فى الناس درجه الا حططتنى عند نفسى مثلها. 

 امام سجاد (ع) در این قسمت از دعاى «مکارم الاخلاق» به پیشگاه خدا عرض مى‏کند: بار الها! بر محمد و آلش درود فرست و هیچ درجه‏اى از من بین مردم بالا مبر جز آنکه مرا معادل آن منزلت و مزیت، در نزد خودم پست گردانى. 

از جمله‏ى مسائل مهم در زمینه‏ى مکارم اخلاق و سجایاى انسانى، موازنه و تعادلى است که باید همواره بین روح و جسم و حالات درونى و حرکات برونى انسان وجود داشته باشد تا در پرتو آن آدمى بتواند در مقابل رویدادهاى خوب و بد و پیشامدهاى مطبوع و نامطبوع کرامت خلق را محافظت کند. به خواست خداوند موضوع سخنرانى امروز بیان موازنه و تعادل بین جسم و روح است. 

عن على علیه‏السلام قال: فى تصاریف الاحوال یعرف جواهر الرجال. 

على (ع) فرموده است: در دگرگونى حالات گوهر وجودى و لیاقت درونى مردان شناخته مى‏شود. 

یک فرد ادارى یا پیشه‏ور عادى که شغل متوسطى دارند و نسبت به مردم متواضع‏اند اگر به علت یا عللى ناگهان ترقى کنند و در جامعه، رفعت یابند، عضو اداره رئیس اداره شود و پیشه‏ور متوسط سرمایه‏دار گردد، قهرا این بلندى مقام در روحیه‏ى آن دو اثر مى‏گذارد: ممکن است دچار خودبزرگ‏بینى و تکبر شوند، تواضعى را که نسبت به مردم رعایت مى‏نمودند از یاد ببرند و آنان را از این پس با چشم حقارت و پستى بنگرند. اگر بخواهند به این بیمارى اخلاقى دچار نشوند باید پیشگیرى کنند و عملا بر تواضع خود بیفزایند، مردم را در تمام مواقع بیش از پیش تکریم و احترام نمایند تا از غرور و نخوت، که خطر بزرگى است، مصون و محفوظ باشند. براى روشن شدن مطلب، قضیه‏ى افسرى را که براى فهم جمله‏ى بحث ما از دعاى «مکارم‏الاخلاق» صحیفه‏ى سجادیه به من مراجعه نمود شرح مى‏دهم، شاید با توجه به آن، مطلب دعا بخوبى واضح گردد. یکى از افسران عالى‏رتبه که پیش از انقلاب اسلامى در شهربانى خدمت مى‏کرد مردى بود متدین و از مرحوم آیت الله العظمى آقاى بروجردى قدس سره تقلید مى‏نمود و براى ادامه‏ى کارش در شهربانى از مرجع خود اجازه گرفته بود و وظایف خود را آنطور که دستور داده بودند انجام مى‏داد. روزى براى حل مشکل مردى که بضاعتى نداشت به ایشان تلفن کردم و گرفتارى او را شرح دادم. وعده داد که مشکلش را حل کند و ضمنا گفت اگر مى‏دانید که استحقاق دارد بفرمایید تا به او کمک مالى کنم. من از طرف آیت الله العظمى آقاى بروجردى مجازم که قسمتى از سهم امام را به افراد بى‏بضاعت بدهم. خلاصه، مرد خوبى 

بود و پیش از انقلاب از دنیا رفت. روزى آن مرد، قبل از ظهر، به منزلم آمد. جمعى از آقایان روحانیین هم در مجلس بودند. مقابل در ایستاد و پس از سلام گفت: من عجله دارم، خواهشمندم به اطاق دیگر تشریف بیاورید، عرضى دارم، بگویم و مرخص شوم. به اطاق دیگر رفتم. کتابى در دست داشت که لاى آن نشان گذارده بود. باز کرد، دیدم کتاب شریف صحیفه‏ى سجادیه و در قسمت دعاى «مکارم‏الاخلاق» است. گفت: امروز پس از نماز صبح، این دعا را مى‏خواندم. به این جمله رسیدم که امام به پیشگاه الهى مى‏گوید: 

و لا ترفعنى فى الناس درجه الا حططتنى عند نفسى مثلها. 

من دیدم در این عبارت کلمه‏ى درجه آمده و این کلمه در اصطلاح ما هم هست، یعنى افسران به عنوان گرفتن درجه بالا مى‏روند، آمده‏ام سوال کنم که آیا این کلمه در دعا شامل ما هم مى‏شود و اگر چنین است توضیح دهید تا وظیفه‏ى خود را بشناسم و به آن عمل کنم. در پاسخ به ایشان گفتم: درجه‏اى که شما الان دارید درجه‏ى سرهنگى است، افراد محترمى که به اطاق شما مى‏آیند باید در مقابل آنان متواضع باشید، پشت میز خود بایستید، به آنان دست بدهید، و صندلى را ارائه کنید که بنشینند، وقتى نشست شما هم بنشینید. اما یک درجه گرفتید و سرتیپ شدید، باید تذلل و خضوع شما در نفستان بیشتر گردد و نسبت به واردین احترام زیادتر بنمایید، باید در آن موقعى که به درجه‏ى سرتیپى رسیده‏اید وقتى شخص محترمى وارد مى‏شود از پشت میز برخیزید، به خارج میز بیایید، در کنار میز بایستید، به او دست بدهید و اشاره کنید که روى صندلى بنشیند و وقتى که نشست شما پشت میزتان بروید و بنشینید و مودبانه سخنان او را بشنوید. اگر درجه‏ى بالاترى گرفتید و سرلشکر شدید باید تذلل و 

خضوع شما بیشتر باشد، باید فروتنى شما زیادتر گردد، از روى صندلى خود برخیزید، از پشت میز خارج شوید، وسط اطاق بیایید و به او دست بدهید، وقتى که او روى صندلى نشست شما هم روى صندلى مقابل او بنشینید و پشت میز نروید، و خلاصه، این برنامه‏ى کار را اگر عمل کنید و هر قدر درجه‏ى شما بالاتر مى‏رود خودتان نزد خودتان کوچکتر و در باطنتان پست‏تر باشید و بر مقدار تواضع خود بیفزایید، در این موقع است که مقام بالاتر شما را از مسیر فضیلت منحرف نمى‏کند، شما را دچار اخلاق بد نمى‏کند، از وظایف انسانى و کرامت خلق بازنمى‏دارد. گفتم باید متوجه باشید که مقام و مال در آدمى اثر غرور مى‏گذارد، دچار تکبر و خودبزرگ‏بینى مى‏شود، وقتى مغرور شد رفتارش عوض مى‏شود، حالت درونیش در برون اثر مى‏گذارد، وضع رفتار و گفتارش تغییر مى‏کند. براى اینکه بیمارى غرور و کبر، شما را نگیرد و از نظر معنوى دچار سیئات اخلاقى نشوید باید مراقبت کنید که هر چه درجه‏ى شما بالاتر مى‏رود بر تواضع و فروتنى شما افزوده شود. 

عن النبى صلى الله علیه و آله: کفى بالمرء فتنه ان یشار الیه بالاصابع فى دین او دنیا. 

رسول گرامى فرمود: براى آزمایش و امتحان یک انسان کافى است که مردم با انگشت به وى اشاره کنند و او را از نظر دین یا دنیا به هم نشان دهند. 

کسانى که در جامعه قدر و منزلتشان بالا مى‏رود مورد توجه مردم قرار مى‏گیرند و همین امر وسیله‏ى امتحان آنان است. اگر بتوانند 

در آن موقع حساس بر تواضع خود بیفزایند، به مردم سبقت سلام بگیرند، و آنان را با دیده‏ى تکریم و احترام بنگرند از عهده‏ى آزمایش برآمده و امتحانشان مورد قبول خواهد بود. تواضع از صفات حمیده و سجایاى پسندیده است و کسانى که علاقه‏مند به حسن خلق‏اند باید از پى آن بروند و به فروتنى متخلق گردند، اما این صفت براى اشخاصى که در جامعه به رفعت درجه نایل مى‏شوند، خواه از جهت قدرت و مقام باشد یا از نظر ثروت و مال، فروتنى و تواضع اینان در مکتب اسلام به مراتب ارزنده‏تر است. 

عن النبى صلى الله علیه و آله: افضل الناس من تواضع عن رفعه. 

رسول اکرم فرمود: برتر و افضل مردم کسى است که از موضع رفعت و قدرت، فروتنى نماید و نسبت به مردم متواضع باشد. 

عن على علیه‏السلام قال: ما احسن تواضع الاغنیاء للفقراء طلبا لما عند الله. 

على (ع) فرمود: چقدر پسندیده و ممدوح است که ثروتمندان براى نیل به پاداش الهى، نسبت به فقرا تواضع و فروتنى نمایند! 

تواضع قدرتمندان نسبت به افراد عادى و همچنین فروتنى صاحبان ثروت در مقابل فقرا همانند عفو و اغماض کسى است که از موضع قدرت، لغزش گناهکار را مى‏بخشد و از کیفر او چشم‏پوشى مى‏نماید. على (ع) در این باره فرموده است: 

احسن افعال المقتدر العفو. 

بهترین عمل شخص قدرتمند، عفو و اغماض است. 

برداشتى را که خواننده‏ى دعاى «مکارم‏الاخلاق» از کلام امام 

سجاد (ع) مى‏نماید این است که اگر خداوند درجه‏ى کسى را بین مردم بالا برد و او در معرض غرور و تکبر قرار گرفت از پیشگاه خداوند درخواست نماید که معادل آن رفعت و بلندى اجتماعى به وى پستى و انحطاط درونى بدهد که خود را کوچک و حقیر ببیند، نسبت به مردم فروتنى نماید، و از خطر بلندپروازى و خودبزرگ‏بینى مصون و محفوظ باشد. ممکن است براى خواننده‏ى دعا این سوال پیش آید که اگر کسى به اقتضاى پاره‏اى از اعمال نارواى خویش یا به مصلحت حکیمانه‏ى باریتعالى بین مردم دچار پستى و انحطاط گردید یا بر اثر ابتلاى به بیمارى جانکاهى رفعت خویش را از دست داد وظیفه‏ى او چیست و چه کند که بر اثر آن رویداد تلخ و ناگوار گرفتار حقارت درونى نشود، به زبونى و فرومایگى نگراید، و شخصیت خویش را از دست ندهد. پاسخ این پرسش آن است که از خداوند قوت روح و قدرت مقاومت بخواهد، درخواست کند که به او نیروى صبر عنایت فرماید تا بتواند در زمینه‏ى سقوط اجتماعى بردبارى نماید و خویشتن را نبازد و ارزش انسانى خود را از دست ندهد. ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام در این قبیل مواقع، دوستان و اصحاب خود را راهنمایى مى‏فرمودند، آنان را تقویت مى‏کردند، امیدوارشان مى‏ساختند، و نمى‏گذاردند که در جامعه با سرافکندگى به مردم برخورد نمایند. 

یونس بن عمار از اصحاب امام صادق (ع) بود. زمانى دچار بیمارى برص شد و لکه‏هاى سفیدى بر صورتش آشکار گردید. این عارضه او را به سختى ملول و آزرده‏خاطر ساخت، به علاوه، بر اثر این عارضه، کسانى درباره‏اش سخنانى ناروا مى‏گفتند و آن گفته‏ها قدر و منزلتش را در جامعه کاهش داد و نمى‏توانست مانند گذشته در مجامع عمومى حضور یابد و با مردم سخن بگوید. تصمیم گرفت حضور امام 

صادق (ع) برود و اوضاع و احوال خود را به عرض آن جناب برساند و چاره‏جویى کند. شرفیاب شد و توضیح داد که از طرفى گرفتار بیمارى برص هستم و از طرف دیگر، سخنان دردناک بعضى از اشخاص به شدت مرا رنج مى‏دهد و سخت متاثرم. امام (ع) براى آنکه روحیه‏ى او را تقویت کند و مشکل اجتماعیش را حل نماید به وى فرمود: 

لقد کان مومن آل فرعون مکنع الاصابع فکان یقول هکذا و یمد یدیه و یقول: یا قوم اتبعو المرسلین. 

دست مومن آل فرعون عیب مادرزادى داشت. انگشتانش خمیده و به هم چسبیده بود. اما موقع سخن گفتن بدون احساس ضعف و انکسار، دست معیوب خود را به سوى مردم دراز مى‏کرد و مى‏فرمود: 

اى مردم! از فرستادگان خدا پیروى کنید. 

امام (ع) با این بیان کوتاه از یک طرف جواب سخنان بى‏اساس مردم را داد و خاطرنشان کرد که ممکن است یک نفر انسان شریف و پاکدل که خدمتگزار دین خداست به عارضه‏اى مبتلا باشد، همانطور که مومن آل فرعون دچار بود، و از طرف دیگر با نقل قضیه‏ى مومن آل فرعون روحیه‏ى یونس را تقویت کرد و به وى فهماند که به سبب عارضه‏ى لکه‏هاى صورت از مردم کناره‏گیرى مکن و اطمینان و شخصیت خویشتن را از دست مده و همچنان با شهامت به انجام وظایف تبلیغى خود مشغول باش چنانکه مومن آل فرعون، دست معیوب خود را به سوى مردم دراز مى‏کرد و آنان را به پیروى از انبیاى الهى دعوت مى‏نمود، یعنى همانطورى که نقص عضو انگشتان دست، اراده‏ى 

مومن آل فرعون را متزلزل نکرد و نتوانست شخصیت معنوى او را درهم بشکند، لکه‏هاى صورت نیز نباید اراده‏ى شما را تضعیف کند و از انجام وظایف اجتماعیت باز دارد. بیان امام صادق (ع) خاطر پریشان یونس بن عمار را آرام کرد و او را براى تجدید آمیزش با مردم و سازش با محیط، تقویت و تشویق نمود و به شخصیت تزلزل یافته‏اش قرار و استقرار بخشید. 

آرى، بیان نافذ مربیان بزرگ در جبران شکستهاى روحى افراد و تقویت شخصیت و اراده‏ى آنان اثر بسیار درخشانى دارد. 

در این قسمت از دعاى «مکارم‏الاخلاق» که مورد بحث قرار گرفت، درخواست امام سجاد از پیشگاه خداوند این بود که براى من بین مردم درجه‏اى را بالا مبر جز آنکه معادل همان درجه، مرا در نفس خودم پست و منحط نمایى. به شرحى که توضیح داده شد نتیجه‏ى این دعا مصون ماندن از عجب و خودبزرگ‏بینى است. در کنار این قسمت از دعاى «مکارم‏الاخلاق»، قسمت دیگرى در کلام امام سجاد آمده که مطلبش از بعد دگرى شبیه به قسمت اول است و در مقابل پروردگار عرض مى‏کند: 

و لا تحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذله باطنه عند نفسى بقدرها. 

بار الها! براى من عز و احترام آشکارى را در جامعه پدید نیاور جز آنکه به اندازه‏ى عز ظاهرى در ضمیرم ذلت باطنى پدید آورى و مرا پیش نفس خودم به همان مقدار خوار نمایى. 

امام سجاد (ع) در دعاى «مکارم‏الاخلاق» با جمله‏ى «و اعزنى» از پیشگاه باریتعالى براى خود درخواست عزت نموده بود و در سخنرانى نهم راجع به آن بحث شد. در این جمله که موضوع 

قسمتى از سخنرانى امروز است کلمه‏ى «عزت» نیز آمده، اما به عنوان عز ظاهرى. براى اینکه روشن شود عزى که قبلا از پیشگاه باریتعالى درخواست نموده بود با عز ظاهرى که هم‏اکنون مورد بحث است تفاوتهاى متعددى دارد، لازم است براى آگاهى شنوندگان محترم در اینجا به پاره‏اى از آن تفاوتها اشاره شود: 

1. عز اولى که امام سجاد (ع) با دعاى «و اعزنى» از خداوند درخواست نموده، عز باطنى و درونى است، عزى است که با روح شخص عزیز آمیخته مى‏شود و در اعماق وجودش جاى مى‏گیرد، ولى عز ظاهرى احترامى است که مردم نسبت به شخص عزیز معمول مى‏دارند و او را مورد تکریم خود قرار مى‏دهند. 

2. راغب در مفردات قرآن، عز باطنى را چنین معنى کرده است: 

«العزه حاله مانعه للانسان ان یغلب» 

عزت عبارت از حالت معنوى و روحى انسان است که نمى‏گذارد آدمى در مقابل مال و مقام، شهوت و غضب، جاه و محبوبیت، و دیگر تمایلات نفسانى و شئون مادى مغلوب و مقهور گردد. به عبارت دیگر: شخصى که عزت روحى دارد آنقدر نیرومند و قوى است که در مقابل هوى و خواهشهاى نفسانى، شخصیت بزرگ خود را از دست نمى‏دهد و به پستى و زبونى نمى‏گراید. اما عز ظاهرى عبارت از این است که مردم نسبت به شخصى ابراز علاقه کنند، او را بزرگ بشمرند، و مورد تکریمش قرار دهند، و این با ضعف درونى و پستى روح منافات ندارد. 

3. عز باطنى که افراد باایمان مکلف‏اند از پى آن بروند و خویشتن را عزیزالنفس بارآورند آنقدر ارزشمند و مهم است که قرآن شریف آن را در ردیف عز خدا و عز پیغمبر ذکر نموده و فرموده است: 

لله العزه و لرسوله و للمومنین. 

خداوند عزیز است و پیغمبر اکرم نیز عزیز است و مومنین و متدینین هم باید عزیز باشند. 

قرآن کریم خداوند را عزیز خوانده و فرموده است: 

و هو العزیز الحکیم. 

پروردگار، عزیز و حکیم است. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    87
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188084

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::