تنزیل نور


ساعت 12:10 عصر سه شنبه 87/11/29

شرح دعای مکارم الاخلاق( 18)

فخرج على قومه فى زینته. قال الذین یریدون الحیوه الدنیا یا لیت لنا مثل ما اوتى قارون انه لذو حظ عظیم. 

قارون با تمام زیور و زینت خود در قوم خویش ظاهر گردید. دلباختگان مال که جز زندگى دنیا هدفى نداشتند گفتند: اى کاش ما نیز تمولى همانند قارون مى‏داشتیم که او در زندگى از حظ و بهره‏ى عظیم برخوردار است. 

اینان اگر مى‏دانستند که با تملق‏گویى و تذلل در مقابل قارون به قسمتى از سرمایه‏ى وى دست مى‏یافتند مضایقه نداشتند که شرف انسانى و عزت نفس خود را با آن معامله کنند و به تمول و ثروتى دست یابند. مسلمانان در صدر اسلام، تهیدست و کم بضاعت بودند ولى بر اثر تعالیم نورانى قرآن شریف با عزت نفس و علو همت بار آمدند و به مالداران اعتنا نداشتند زیرا رسول گرامى به آنان فرموده بود: 

من عظم صاحب دنیا و احبه لطمع دنیاه سخط الله علیه. 

اگر کسى صاحب دنیا را بزرگ بشمرد و روى طمع، او را دوست بدارد مشمول غضب بارى‏تعالى خواهد بود. 

نصاراى نجران مردمى ثروتمند و متمکن بودند. رسول گرامى اسلام به آنان نامه نوشت و به دین مقدس اسلام دعوتشان نمود. پس از مشورت، به این نتیجه رسیدند که هیئتى را، براى مذاکره و احتجاج، به مدینه اعزام دارند. آن هیئت وقتى به نزدیک مدینه  رسیدند با هم تبادل فکر کردند و گفتند: مسلمانان بى‏بضاعت و فقیرند، اگر ما طلاآلات و زیورهاى گرانقیمتى را که با خود داریم روى لباسها بپوشیم مسلمانان از مشاهده‏ى آن همه ثروت خاضع مى‏شوند و ما را با دیده‏ى عظمت مى‏نگرند و این خود موجب پیروزى ما خواهد بود. زیورها و طلاآلات را پوشیدند و خود را به آنها آراستند. وقتى وارد شهر شدند مسلمانان فقیر که ناظر جریان بودند نه تنها خویشتن را در مقابل طلاها نباختند و احساس حقارت ننمودند، بلکه این عمل موجب تحقیر نصاراى نجران گردید و آنان در نظر مسلمانان حقیر و کوچک آمدند، به خود مى‏گفتند: پیمبر اسلام، اینان را براى عز معنوى و تشرف به اسلام دعوت نموده است و آنان ثروت خود را به رخ ما مى‏کشند، بى‏اعتنایى مسلمانان که نتیجه‏ى تربیت بزرگ اسلام بود در روحیه‏ى نصارى اثر منفى گذارد و دانستند که با نشاندادن ثروت، عظمتى در قلوب مسلمانان به دست نمى‏آورند و مسلمانان بلندهمت و عزیزالنفس تحت تاثیر قرار نمى‏گیرند. 

نتیجه آنکه امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعا که موضوع گفتار امروز است از پیشگاه باریتعالى درخواست مى‏کند: 

و اعزنى. 

بار الها! به من عزت و کرامت نفس عطا فرما. 

ولى بلافاصله عرض مى‏کند: 

و لا تبتلینى بالکبر. 

بار الها! مرا به کبر که از بیماریهاى خطرناک اخلاقى است مبتلا منما. 

جاى این پرسش است که آیا بین عزت نفس و کبر رابطه‏اى وجود دارد که امام (ع) پس از درخواست عزت نفس از ابتلاى به کبر 

سخن مى‏گوید. پاسخ این پرسش، مثبت است، زیرا ممکن است عزت نفس در روحیه‏ى بعضى از افراد و اشخاص از مرز خود تجاوز کند و آدمى را دچار خود بزرگ بینى و کبر نماید، و مردم را بر اثر آن با دیده‏ى تحقیر بنگرد و آنان را کوچک و ناچیز بشمرد و معناى ابتلاى به تکبر بر اثر زیاده‏روى در امر عزت نفس همین است و افراد باایمان باید از آن اجتناب نمایند. حالت روانى عزت نفس با کبر، آنقدر به هم نزدیک‏اند که بعضى از افراد عادى، از عزت نفس مردان بزرگ الهى برداشت کبر نموده‏اند و آنان را خودبزرگ بین تلقى کرده‏اند. 

قال رجل للحسن علیه‏السلام: ان فیک کبرا. فقال: کلا، الکبر لله وحده، و لکن فى عزه. قال الله تعالى: لله العزه و لرسوله و للمومنین. 

مردى به حضرت مجتبى (ع) عرض کرد که: به نظر من در شما کبرى وجود دارد. حضرت فرمود: هرگز. من گرفتار کبر نیستم، بزرگى و کبریایى مخصوص ذات اقدس الهى است، آنچه در من است عزت نفس است، همان عزتى که خدا در قرآن فرموده است: عزت براى خدا، و براى پیغمبر، و براى اهل ایمان است. 

براى آنکه مطلب «عزت نفس» و «کبر» هر چه بهتر و بیشتر روشن گردد لازم است در این باره به اختصار توضیحى داده شود. بعضى از صفات پسندیده و ممدوح آنچنان در مجاورت پاره‏اى از صفات ناپسند و مذموم قرار دارند که اگر آدمى غافل شود ممکن است خلق خوبش از حد خود تجاوز کند و به خلق بد مبدل گردد. براى نمونه به ذکر دو مثال اکتفا مى‏شود. تواضع یا فروتنى از جمله‏ى صفات 

پسندیده و موجب محبوبیت متواضع نزد خدا و خلق است: 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: التواضع لا یزید العبد الا رفعه فتواضعوا یرحمکم الله. 

رسول اکرم فرموده است: فروتنى و تواضع، مقام متواضع را در جامعه بالا مى‏برد، تواضع کنید تا رحمت خداوند بزرگ شامل حالتان گردد. 

امام عسکرى (ع) در حدیث مفصلى از پاداش مردم متواضع سخن گفته و در ضمن آن، قضیه‏اى را از على (ع) که حاکى از مراتب تواضع آن حضرت است نقل فرموده که: پدرى و پسرى مهمان آن حضرت شدند، هر دو را احترام نموده و در صدر مجلس نشاند، دستور دارد طعام بیاورند. سفره‏اى گسترده شد، غذا آوردند. و آن دو مهمان، حضور امام غذا خوردند. سپس قنبر براى شستن دست مهمانها آفتابه و لگن آورد. على (ع) از جا برخاست و آفتابه و لگن را به دست گرفت و نزد پدر آمد که دست او را بشوید. آن مرد سر خجلت به زیر آورد و ابا داشت که امیرالمومنین، آب روى دستش بریزد. سرانجام به اصرار آن حضرت حاضر شد و دست خود را پیش آورد که آن حضرت آب روى آن بریزد، ولى مرد براى آنکه هر چه زودتر این وضع خجلت‏آور را پایان دهد دست خود را آنطور که باید نمى‏شست. حضرت او را قسم داد و از وى خواست که دست خود را با اطمینان آنچنان بشوید که گویى قنبر روى دستش آب مى‏ریزد. خلاصه، مرد دست خود را شست و سپس امیرالمومنین آفتابه و لگن را در اختیار فرزندش محمد حنفیه گذاشت که دست فرزند را بشوید. 

و قال یا بنى لو کان هذا الابن حضرنى دون ابیه لصببت على یدیه و لکن الله عز و جل یابى ان یسوى بین ابن و ابیه اذا جمعهما مکان لکن قد صب الاب على الاب فلیصب الابن على الابن. 

حضرت فرمود: اى فرزند! اگر این پسر به تنهایى به منزل من آمده بود و با پدرش نمى‏بود من آب روى دست پسر مى‏ریختم ولى این پسر با پدر آمده و خداوند ابا دارد از اینکه در یک مجلس، پدر و پسر به طور یکسان مورد معامله و احترام قرار گیرند. بنابراین براى اینکه بین آن دو از نظر تکوین، فاصله باشد پدر به دست پدر آب ریخته و پسر هم به دست پسر آب مى‏ریزد. 

باید همواره به خاطر داشته باشیم که تواضع ممدوح و پسندیده آن است که به عز متواضع آسیب نرساند و موجب خوارى و ذلت او نشود، مثلا سبقت گرفتن در سلام تواضع است، در مجالس، بدون ابا جایى بنشینیم که پایینتر از رتبه‏ى ما باشد تواضع است، خوددارى نمودن از جدل در بحث کردن، اگرچه حق با ما باشد، تواضع است، اما اگر کسى به عنوان تواضع، خود را تحقیر کند یا کلماتى ذلت‏بار از قبیل «بنده‏ام، برده‏ام، چاکرم، پایبوسم، خاکسارم» بگوید، یا زبان به تملق و چاپلوسى بگشاید، این قبیل اعمال و الفاظ، نه فقط تواضع ممدوح نیست و از اخلاق پسندیده به حساب نمى‏آید بلکه تذلل و پستى است و از نظر شرع مقدس ناپسند و مذموم است و مسلمانان حق ندارند که خود را به این قبیل اعمال آلوده نمایند. پس تواضع و تذلل در مجاورت هم و دیوار به دیوار یکدگرند و افراد متواضع باید مراقب باشند که فروتنى و تواضعشان مبدل به ذلت و خوارى نگردد و دچار 

پستى و انحطاط نشوند. عزت نفس نسبت به تکبر داراى وضعى اینچنین است و افراد عزیزالنفس باید بسیار مواظب باشند که گرفتار کبر نشوند و به راه تکبر و خودبزرگ‏بینى نگرایند. یک انسان باایمان و عاقل براى اینکه به عزت نفس متخلق گردد و از ذلت و زبونى برکنار بماند به انسانیت خود فکر مى‏کند و درباره‏ى مقام انسان مى‏اندیشد و با خویشتن مى‏گوید: من انسانم و انسان، در کره‏ى زمین، بزرگترین مخلوق باریتعالى است. خداوند درباره‏ى خلقت انسان فرموده است: 

لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم. 

ما انسان را در بهترین و عالیترین سازمان آفریده‏ایم. 

در زمینه‏ى آفرینش انسان فرموده است: 

فتبارک الله احسن الخالقین. 

پروردگار جهان خود را بهترین آفریننده خوانده است. انسان آنقدر بزرگ است که درباره‏ى او فرموده است: 

خلق لکم ما فى الارض جمیعا. 

من همه‏ى محتویات زمین و تمام موجودات کره‏ى خاکى را براى تو آفریده‏ام، آیا سزاوار است که این انسان بزرگ بنده‏ى طلا و نقره باشد، بنده‏ى مال و مقام گردد، اسیر شهوت و غضب گردد، انسان اگر بخواهد انسانیت خود را احترام کند و مقام شامخ انسان را تکریم نماید باید حتما عزیزالنفس باشد و خویشتن را از قید و بندهاى غلط و ناروا مصون دارد، و به قول راغب وقتى «عزت» را معنى مى‏کند مى‏گوید: 

العزه حاله مانعه للانسان من ان یغلب. 

عزت عبارت است از آن حالت معنوى و از آن درک درونى که نمى‏گذارد آدمى مغلوب شود، مغلوب هیچیک از شئون دنیوى، نه اسیر مال و مقام باشد و نه ذلیل هواى نفس و شهوات. خلاصه، یک انسان قوى و تواند، یک انسان بزرگ و آزاد، چنین انسانى داراى عزت نفس است و همین صفت است که خدا در قرآن در ضمن آیه‏اى که براى عزت خدا و پیغمبر است براى مومنین هم ذکر کرده: 

لله العزه و لرسوله و للمومنین. 

انسان عزیزالنفس شرافت معنوى و برترى مقام انسانى خود را با هیچ چیز معامله نمى‏کند و هر امرى که به عزت او ضرر بزند از آن مى‏گریزد و فرار مى‏نماید و عمر خود را با شرافت نفس و سربلندى مى‏گذراند. انسانهاى عزیزالنفس خود را از نظر شرافت انسانى بزرگ مى‏دانند، اما به مردم هم احترام مى‏کنند، مردم را با دیده‏ى ذلت و خوارى نمى‏نگرند و آنان را پست و ناچیز نمى‏دانند. این عزت نفس است که هم خود را از نظر عظمت حفظ کرده و هم مردم را از نظر تواضع محترم مى‏شمرد. اما اگر یک نفر انسان عزیزالنفس از واقع‏بینى غافل شود و از مسیر حقیقت منحرف گردد ممکن است آن حالت عزت نفس موجب شود که مردم را با چشم حقارت بنگرد، آنها را پست ببیند، و خود را بزرگ و عظیم بپندارد و احساس کند، در این صورت است که عزت نفس به حالت تکبر و خودبزرگ‏بینى مبدل مى‏شود و این همان معنایى است که امام سجاد (ع) در پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

و اعزنى و لا تبتلینى بالکبر. 

پروردگارا! به من عزت نفس و بزرگوارى روح مرحمت بفرما، ولى خدایا من مبتلا به کبر نشوم، آلوده به بیمارى خودبزرگ‏بینى نگردم و بندگان خدا را با دیده‏ى حقارت ننگرم، و اگر کسى چنین شود یعنى دچار حالت کبر گردد مسلما از صراط مستقیم، منحرف شده و گناهى بسیار بزرگ مرتکب گردیده و همین کبر و خودبزرگ‏بینى مى‏تواند موجب سقوط او در دنیا و عذاب او در عالم آخرت گردد، و در این باره روایات بسیارى رسیده است: 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اجتنبوا الکبر فان العبد لا یزال یتکبر حتى یقول الله عز و جل: اکتبوا عبدى هذا فى الجبارین. 

رسول اکرم فرموده است: از کبر و خودبزرگ‏بینى اجتناب کنید که بنده ممکن است آنچنان مغرور به خودبینى و بزرگ‏بینى خود شود تا کار به جایى برسد که خداوند مى‏فرماید: نام این بنده‏ى متکبر را در صف جباران و در گروه مردم ستمگر و زورگو بنویسید. 

عن على علیه‏السلام قال: من تکبر للناس ذل. 

على (ع) مى‏فرمود: هر کس به مردم تکبر کند در بین مردم، ذلیل و خوار مى‏شود. 

راغب مى‏گوید: 

«الکبر ظن الانسان بنفسه انه اکبر من غیره و التکبر اظهاره». 

کلمه‏ى کبر، مربوط به حالت روانى است و تکبر مربوط به اظهار آن حالت است. 

راغب مى‏گوید «کبر» عبارت از این است که آدمى به خود 

گمان برد که از دگران برتر و بالاتر است. اگر این گمان را اظهار نکند و عملا از خود نشان ندهد دچار «کبر نفسانى» است، اما اگر این حالت گمان درونى را اظهار کند و با مردم عملا به گونه‏اى برخورد نماید که خود را بزرگ وانمود کند و آنان را کوچک، این معنى تکبر است و همین امر، موجب مى‏شود که انسان متکبر دچار ذلت اجتماعى گردد و مردم به او با دیده‏ى تحقیر بنگرند. 

عن على علیه‏السلام قال: من وقف عند قدره اکرمه الناس و من تعدى حده اهانه الناس. 

على (ع) فرموده است: کسى که در حد خود بایستد و توقف کند، مردم او را اکرام مى‏کنند و آن کس که از حد خود تجاوز نماید مورد اهانت مردم واقع مى‏شود. 

از آنچه مذکور افتاد رابطه‏ى عزت نفس با تکبر روشن شد و امام سجاد (ع) از خدا مى‏خواهد که: به من عزت نفس مرحمت کن و از بیمارى تکبر مصون و محفوظم بدار. پیروان آن حضرت نیز باید درخواستشان اینچنین باشد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    89
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188086

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::