شرح دعای مکارم الاخلاق( 18)
فخرج على قومه فى زینته. قال الذین یریدون الحیوه الدنیا یا لیت لنا مثل ما اوتى قارون انه لذو حظ عظیم.
قارون با تمام زیور و زینت خود در قوم خویش ظاهر گردید. دلباختگان مال که جز زندگى دنیا هدفى نداشتند گفتند: اى کاش ما نیز تمولى همانند قارون مىداشتیم که او در زندگى از حظ و بهرهى عظیم برخوردار است.
اینان اگر مىدانستند که با تملقگویى و تذلل در مقابل قارون به قسمتى از سرمایهى وى دست مىیافتند مضایقه نداشتند که شرف انسانى و عزت نفس خود را با آن معامله کنند و به تمول و ثروتى دست یابند. مسلمانان در صدر اسلام، تهیدست و کم بضاعت بودند ولى بر اثر تعالیم نورانى قرآن شریف با عزت نفس و علو همت بار آمدند و به مالداران اعتنا نداشتند زیرا رسول گرامى به آنان فرموده بود:
من عظم صاحب دنیا و احبه لطمع دنیاه سخط الله علیه.
اگر کسى صاحب دنیا را بزرگ بشمرد و روى طمع، او را دوست بدارد مشمول غضب بارىتعالى خواهد بود.
نصاراى نجران مردمى ثروتمند و متمکن بودند. رسول گرامى اسلام به آنان نامه نوشت و به دین مقدس اسلام دعوتشان نمود. پس از مشورت، به این نتیجه رسیدند که هیئتى را، براى مذاکره و احتجاج، به مدینه اعزام دارند. آن هیئت وقتى به نزدیک مدینه رسیدند با هم تبادل فکر کردند و گفتند: مسلمانان بىبضاعت و فقیرند، اگر ما طلاآلات و زیورهاى گرانقیمتى را که با خود داریم روى لباسها بپوشیم مسلمانان از مشاهدهى آن همه ثروت خاضع مىشوند و ما را با دیدهى عظمت مىنگرند و این خود موجب پیروزى ما خواهد بود. زیورها و طلاآلات را پوشیدند و خود را به آنها آراستند. وقتى وارد شهر شدند مسلمانان فقیر که ناظر جریان بودند نه تنها خویشتن را در مقابل طلاها نباختند و احساس حقارت ننمودند، بلکه این عمل موجب تحقیر نصاراى نجران گردید و آنان در نظر مسلمانان حقیر و کوچک آمدند، به خود مىگفتند: پیمبر اسلام، اینان را براى عز معنوى و تشرف به اسلام دعوت نموده است و آنان ثروت خود را به رخ ما مىکشند، بىاعتنایى مسلمانان که نتیجهى تربیت بزرگ اسلام بود در روحیهى نصارى اثر منفى گذارد و دانستند که با نشاندادن ثروت، عظمتى در قلوب مسلمانان به دست نمىآورند و مسلمانان بلندهمت و عزیزالنفس تحت تاثیر قرار نمىگیرند.
نتیجه آنکه امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا که موضوع گفتار امروز است از پیشگاه باریتعالى درخواست مىکند:
و اعزنى.
بار الها! به من عزت و کرامت نفس عطا فرما.
ولى بلافاصله عرض مىکند:
و لا تبتلینى بالکبر.
بار الها! مرا به کبر که از بیماریهاى خطرناک اخلاقى است مبتلا منما.
جاى این پرسش است که آیا بین عزت نفس و کبر رابطهاى وجود دارد که امام (ع) پس از درخواست عزت نفس از ابتلاى به کبر
سخن مىگوید. پاسخ این پرسش، مثبت است، زیرا ممکن است عزت نفس در روحیهى بعضى از افراد و اشخاص از مرز خود تجاوز کند و آدمى را دچار خود بزرگ بینى و کبر نماید، و مردم را بر اثر آن با دیدهى تحقیر بنگرد و آنان را کوچک و ناچیز بشمرد و معناى ابتلاى به تکبر بر اثر زیادهروى در امر عزت نفس همین است و افراد باایمان باید از آن اجتناب نمایند. حالت روانى عزت نفس با کبر، آنقدر به هم نزدیکاند که بعضى از افراد عادى، از عزت نفس مردان بزرگ الهى برداشت کبر نمودهاند و آنان را خودبزرگ بین تلقى کردهاند.
قال رجل للحسن علیهالسلام: ان فیک کبرا. فقال: کلا، الکبر لله وحده، و لکن فى عزه. قال الله تعالى: لله العزه و لرسوله و للمومنین.
مردى به حضرت مجتبى (ع) عرض کرد که: به نظر من در شما کبرى وجود دارد. حضرت فرمود: هرگز. من گرفتار کبر نیستم، بزرگى و کبریایى مخصوص ذات اقدس الهى است، آنچه در من است عزت نفس است، همان عزتى که خدا در قرآن فرموده است: عزت براى خدا، و براى پیغمبر، و براى اهل ایمان است.
براى آنکه مطلب «عزت نفس» و «کبر» هر چه بهتر و بیشتر روشن گردد لازم است در این باره به اختصار توضیحى داده شود. بعضى از صفات پسندیده و ممدوح آنچنان در مجاورت پارهاى از صفات ناپسند و مذموم قرار دارند که اگر آدمى غافل شود ممکن است خلق خوبش از حد خود تجاوز کند و به خلق بد مبدل گردد. براى نمونه به ذکر دو مثال اکتفا مىشود. تواضع یا فروتنى از جملهى صفات
پسندیده و موجب محبوبیت متواضع نزد خدا و خلق است:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: التواضع لا یزید العبد الا رفعه فتواضعوا یرحمکم الله.
رسول اکرم فرموده است: فروتنى و تواضع، مقام متواضع را در جامعه بالا مىبرد، تواضع کنید تا رحمت خداوند بزرگ شامل حالتان گردد.
امام عسکرى (ع) در حدیث مفصلى از پاداش مردم متواضع سخن گفته و در ضمن آن، قضیهاى را از على (ع) که حاکى از مراتب تواضع آن حضرت است نقل فرموده که: پدرى و پسرى مهمان آن حضرت شدند، هر دو را احترام نموده و در صدر مجلس نشاند، دستور دارد طعام بیاورند. سفرهاى گسترده شد، غذا آوردند. و آن دو مهمان، حضور امام غذا خوردند. سپس قنبر براى شستن دست مهمانها آفتابه و لگن آورد. على (ع) از جا برخاست و آفتابه و لگن را به دست گرفت و نزد پدر آمد که دست او را بشوید. آن مرد سر خجلت به زیر آورد و ابا داشت که امیرالمومنین، آب روى دستش بریزد. سرانجام به اصرار آن حضرت حاضر شد و دست خود را پیش آورد که آن حضرت آب روى آن بریزد، ولى مرد براى آنکه هر چه زودتر این وضع خجلتآور را پایان دهد دست خود را آنطور که باید نمىشست. حضرت او را قسم داد و از وى خواست که دست خود را با اطمینان آنچنان بشوید که گویى قنبر روى دستش آب مىریزد. خلاصه، مرد دست خود را شست و سپس امیرالمومنین آفتابه و لگن را در اختیار فرزندش محمد حنفیه گذاشت که دست فرزند را بشوید.
و قال یا بنى لو کان هذا الابن حضرنى دون ابیه لصببت على یدیه و لکن الله عز و جل یابى ان یسوى بین ابن و ابیه اذا جمعهما مکان لکن قد صب الاب على الاب فلیصب الابن على الابن.
حضرت فرمود: اى فرزند! اگر این پسر به تنهایى به منزل من آمده بود و با پدرش نمىبود من آب روى دست پسر مىریختم ولى این پسر با پدر آمده و خداوند ابا دارد از اینکه در یک مجلس، پدر و پسر به طور یکسان مورد معامله و احترام قرار گیرند. بنابراین براى اینکه بین آن دو از نظر تکوین، فاصله باشد پدر به دست پدر آب ریخته و پسر هم به دست پسر آب مىریزد.
باید همواره به خاطر داشته باشیم که تواضع ممدوح و پسندیده آن است که به عز متواضع آسیب نرساند و موجب خوارى و ذلت او نشود، مثلا سبقت گرفتن در سلام تواضع است، در مجالس، بدون ابا جایى بنشینیم که پایینتر از رتبهى ما باشد تواضع است، خوددارى نمودن از جدل در بحث کردن، اگرچه حق با ما باشد، تواضع است، اما اگر کسى به عنوان تواضع، خود را تحقیر کند یا کلماتى ذلتبار از قبیل «بندهام، بردهام، چاکرم، پایبوسم، خاکسارم» بگوید، یا زبان به تملق و چاپلوسى بگشاید، این قبیل اعمال و الفاظ، نه فقط تواضع ممدوح نیست و از اخلاق پسندیده به حساب نمىآید بلکه تذلل و پستى است و از نظر شرع مقدس ناپسند و مذموم است و مسلمانان حق ندارند که خود را به این قبیل اعمال آلوده نمایند. پس تواضع و تذلل در مجاورت هم و دیوار به دیوار یکدگرند و افراد متواضع باید مراقب باشند که فروتنى و تواضعشان مبدل به ذلت و خوارى نگردد و دچار
پستى و انحطاط نشوند. عزت نفس نسبت به تکبر داراى وضعى اینچنین است و افراد عزیزالنفس باید بسیار مواظب باشند که گرفتار کبر نشوند و به راه تکبر و خودبزرگبینى نگرایند. یک انسان باایمان و عاقل براى اینکه به عزت نفس متخلق گردد و از ذلت و زبونى برکنار بماند به انسانیت خود فکر مىکند و دربارهى مقام انسان مىاندیشد و با خویشتن مىگوید: من انسانم و انسان، در کرهى زمین، بزرگترین مخلوق باریتعالى است. خداوند دربارهى خلقت انسان فرموده است:
لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم.
ما انسان را در بهترین و عالیترین سازمان آفریدهایم.
در زمینهى آفرینش انسان فرموده است:
فتبارک الله احسن الخالقین.
پروردگار جهان خود را بهترین آفریننده خوانده است. انسان آنقدر بزرگ است که دربارهى او فرموده است:
خلق لکم ما فى الارض جمیعا.
من همهى محتویات زمین و تمام موجودات کرهى خاکى را براى تو آفریدهام، آیا سزاوار است که این انسان بزرگ بندهى طلا و نقره باشد، بندهى مال و مقام گردد، اسیر شهوت و غضب گردد، انسان اگر بخواهد انسانیت خود را احترام کند و مقام شامخ انسان را تکریم نماید باید حتما عزیزالنفس باشد و خویشتن را از قید و بندهاى غلط و ناروا مصون دارد، و به قول راغب وقتى «عزت» را معنى مىکند مىگوید:
العزه حاله مانعه للانسان من ان یغلب.
عزت عبارت است از آن حالت معنوى و از آن درک درونى که نمىگذارد آدمى مغلوب شود، مغلوب هیچیک از شئون دنیوى، نه اسیر مال و مقام باشد و نه ذلیل هواى نفس و شهوات. خلاصه، یک انسان قوى و تواند، یک انسان بزرگ و آزاد، چنین انسانى داراى عزت نفس است و همین صفت است که خدا در قرآن در ضمن آیهاى که براى عزت خدا و پیغمبر است براى مومنین هم ذکر کرده:
لله العزه و لرسوله و للمومنین.
انسان عزیزالنفس شرافت معنوى و برترى مقام انسانى خود را با هیچ چیز معامله نمىکند و هر امرى که به عزت او ضرر بزند از آن مىگریزد و فرار مىنماید و عمر خود را با شرافت نفس و سربلندى مىگذراند. انسانهاى عزیزالنفس خود را از نظر شرافت انسانى بزرگ مىدانند، اما به مردم هم احترام مىکنند، مردم را با دیدهى ذلت و خوارى نمىنگرند و آنان را پست و ناچیز نمىدانند. این عزت نفس است که هم خود را از نظر عظمت حفظ کرده و هم مردم را از نظر تواضع محترم مىشمرد. اما اگر یک نفر انسان عزیزالنفس از واقعبینى غافل شود و از مسیر حقیقت منحرف گردد ممکن است آن حالت عزت نفس موجب شود که مردم را با چشم حقارت بنگرد، آنها را پست ببیند، و خود را بزرگ و عظیم بپندارد و احساس کند، در این صورت است که عزت نفس به حالت تکبر و خودبزرگبینى مبدل مىشود و این همان معنایى است که امام سجاد (ع) در پیشگاه الهى عرض مىکند:
و اعزنى و لا تبتلینى بالکبر.
پروردگارا! به من عزت نفس و بزرگوارى روح مرحمت بفرما، ولى خدایا من مبتلا به کبر نشوم، آلوده به بیمارى خودبزرگبینى نگردم و بندگان خدا را با دیدهى حقارت ننگرم، و اگر کسى چنین شود یعنى دچار حالت کبر گردد مسلما از صراط مستقیم، منحرف شده و گناهى بسیار بزرگ مرتکب گردیده و همین کبر و خودبزرگبینى مىتواند موجب سقوط او در دنیا و عذاب او در عالم آخرت گردد، و در این باره روایات بسیارى رسیده است:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اجتنبوا الکبر فان العبد لا یزال یتکبر حتى یقول الله عز و جل: اکتبوا عبدى هذا فى الجبارین.
رسول اکرم فرموده است: از کبر و خودبزرگبینى اجتناب کنید که بنده ممکن است آنچنان مغرور به خودبینى و بزرگبینى خود شود تا کار به جایى برسد که خداوند مىفرماید: نام این بندهى متکبر را در صف جباران و در گروه مردم ستمگر و زورگو بنویسید.
عن على علیهالسلام قال: من تکبر للناس ذل.
على (ع) مىفرمود: هر کس به مردم تکبر کند در بین مردم، ذلیل و خوار مىشود.
راغب مىگوید:
«الکبر ظن الانسان بنفسه انه اکبر من غیره و التکبر اظهاره».
کلمهى کبر، مربوط به حالت روانى است و تکبر مربوط به اظهار آن حالت است.
راغب مىگوید «کبر» عبارت از این است که آدمى به خود
گمان برد که از دگران برتر و بالاتر است. اگر این گمان را اظهار نکند و عملا از خود نشان ندهد دچار «کبر نفسانى» است، اما اگر این حالت گمان درونى را اظهار کند و با مردم عملا به گونهاى برخورد نماید که خود را بزرگ وانمود کند و آنان را کوچک، این معنى تکبر است و همین امر، موجب مىشود که انسان متکبر دچار ذلت اجتماعى گردد و مردم به او با دیدهى تحقیر بنگرند.
عن على علیهالسلام قال: من وقف عند قدره اکرمه الناس و من تعدى حده اهانه الناس.
على (ع) فرموده است: کسى که در حد خود بایستد و توقف کند، مردم او را اکرام مىکنند و آن کس که از حد خود تجاوز نماید مورد اهانت مردم واقع مىشود.
از آنچه مذکور افتاد رابطهى عزت نفس با تکبر روشن شد و امام سجاد (ع) از خدا مىخواهد که: به من عزت نفس مرحمت کن و از بیمارى تکبر مصون و محفوظم بدار. پیروان آن حضرت نیز باید درخواستشان اینچنین باشد.