شرح دعای مکارم الاخلاق(14 )
قال ابوذر رضى الله عنه قال لى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: الا اعلمک بعمل خفیف على البدن ثقیل فى المیزان. قلت بلى یا رسول الله. قال: هو الصمت و حسن الخلق و ترک ما لا یعنیک.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله به ابوذر غفارى فرمود: آیا نمىخواهى ترا عملى تعلیم کنم و آگاه سازم که بر بدنت خفیف است و ثقل و سنگینى ندارد اما در میزان عملت در قیامت بسیار وزین و سنگین است؟ ابوذر گفت: بلى یا رسول الله، بفرمایید. گفت: آن عملى که در قیامت وزین و سنگین است یکى صمت و سکوت است و یکى حسن خلق است و دیگر آنکه سخن گفتن را در چیزى که مورد ابتلا و احتیاج تو نیست ترک کنى.
موعظهى لقمان به فرزندش که در حدیث امام صادق (ع) مذکور افتاد حاوى چهار مطلب است که در قیامت، مورد سوال قرار مىگیرد: اول آنکه جوانیت را چگونه نابود ساختى، دوم آنکه عمرت را در چه راه فانى نمودى. شخصى که سخن مىگوید عمر خود را مصرف مىکند و این سرمایهى گرانقدر را به جریان مىاندازد. اگر سخنش صحیح و مرضى خداوند باشد یا نفع دنیوى عایدش مىگردد یا نفع اخروى. اگر سخنان لغو و بیهوده باشد، عمرش مصروف مىگردد و از سرمایهى عمرش کاسته مىشود اما به هیچوجه نفعى نمىبرد و در قیامت، مورد سوال قرار مىگیرد که چرا سخنانى اینچنین گفتى و سرمایهى عمر را بیهوده بر باد دادى. نکتهى قابل ملاحظه این است که سخنان لغو و بیهوده نه تنها عمر گوینده را تضییع مىکند، بلکه عمر شنونده نیز به هدر مىرود و او هم ضرر مىکند. بدبختانه در بعضى از مواقع سخنان غیرضرورى یا سوالات بىفایده منجر به گناه مىشود و گوینده و شنونده اغلب در معرض آلودگى قرار مىگیرند و استحقاق کیفر مىیابند، مثلا در ماه مبارک رمضان کسى از دیگرى مىپرسد: روزهدارى یا نه؟ این از سوالاتى بسیار بىفایده و لغو است، ولى زیانبار. اگر شخص مورد سوال، به علت بیمارى روزه ندارد و نمىخواهد بیمارى خود را به زبان بیاورد و به کسى بگوید، یا باید در پاسخ سائل، دروغ بگوید و جواب دهد: روزه دارم. اگر بگوید بیمارم و روزه ندارم آن سائل مىپرسد: چه بیمارى باعث شده است که روزه را افطار کردهاى؟ آن مرد نمىخواهد بیمارى خود را بگوید، شاید تند شود و بگوید: به تو مربوط نیست. این جمله، او را تحقیر مىکند و سوال کننده را شرمنده مىسازد. و اگر روزه دارد و نمىخواهد ریاکارى و خودنمایى کند، اگر بگوید روزه دارم جنبهى ریا پیدا مىکند، اگر به او پاسخ ندهد و اعتنا نکند او را تحقیر نموده است، و در هر حال، سخنان بیهوده مشکلاتى به بار مىآورد و گاهى مستلزم گناه مىگردد و به فرمودهى امام صادق (ع) تمام این حرفها که مصرف کنندهى عمر است در قیامت، مورد سوال واقع مىشود و از او مىپرسند: چرا عمرت را در مجارى باطل و سخنان لغو مصرف نمودهاى.
سومین سوالى که در قیامت مىشود و در حدیث امام صادق (ع) آمده راجع به «مال» است. از او مىپرسند: مالى را که به دست آوردى از چه مجرا بوده و آن را از چه طریق کسب کردهاى؟
چهارم مىپرسند: مال به دست آورده را چگونه صرف نموده و با آن چه عملى انجام دادهاى؟ این دو مطلب هم، به نوبهى خود، بسیار مهم است و افراد متدین باید کاملا دربارهى آن دقیق باشند. فردى که براى ادارهى زندگى و حفظ آبروى خود و تامین مصارف زن و فرزند دنبال تهیهى مال مىرود عملش مقدس است و اسلام به آن اهمیت داده و حتى در بعضى از روایات آمده که: انسانى که براى زن و فرزندش زحمت مىکشد همانند مجاهدى است که در راه خدا شمشیر مىزند، اما اگر فردى لاابالى و گناهکار از پى تحصیل مال مىرود و باک ندارد که مال حلال باشد، حرام باشد، براى خودنمایى برود یا براى سوزاندن دل مردم، این انسانى که در امر مال، بىباک است رسول اکرم دربارهى او به ابوذر غفارى فرموده است: یا اباذر! من لم یبال من این اکتسب المال لم یبال الله عز و جل من این ادخله النار.
اى اباذر! کسى که باک ندارد که از چه راه کسب مال کند و مقید به حلال و حرام آن نیست، خدا هم باک ندارد که او را از چه درى وارد جهنم نماید.
صرف مال نیز مانند کسب مال، در قیامت، از مواد مورد پرسش خداوند است. مال به دست مىآورد اما گاهى آن را در راه قمار صرف مىکند، در راه مشروب خرج مىنماید، گاهگاهى به صورت میهمانى صرف تبذیر نعمتهاى خدا مىکند، اسراف مىنماید، در محیطى که افراد گرسنه بسیار است این مقدار غذاى زاید را در زباله و خاکروبهها مىریزد و این عمل موجب تحریک دشمنى و عداوت مىشود و بر اثر دشمنى، مادهى فساد اجتماعى تحقق مىیابد و گاهى حوادثى مرگبار دامنگیر جامعه مىگردد. در قرآن شریف آمده است: و لا تطیعوا امر المسرفین. الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون.
خداوند، مسلمانان را از پیروى اسرافگران برحذر داشته و فرموده است از اینان اطاعت ننمایید که این گروه افسادگرند، جامعه را به هم مىریزند و در راه صلاح مردم قدمى برنمىدارند.
جملهى دوم این قسمت از دعاى «مکارمالاخلاق» پس از ذکر صلوات، از خدا مىخواهد که مرا به کارهایى وادار نما که فرداى قیامت از من سوال خواهى نمود و نمونههایى از آن قبیل کارها مذکور افتاد.
حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى سوم دعا، که آخرین قسمت بحث امروز است، به پیشگاه الهى عرض مىکند: و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له.
بار الها! توان و نیروى مرا در طول ایام زندگى به راهى قرار ده که مرا براى آن آفریدهاى.
در قرآن شریف آمده است: ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. خداوند مىفرماید: من جن و انس را نیافریدهام مگر براى عبادت.
اگر کلمهى عبادت به معناى وسیعى که در آیات و اخبار آمده روشن گردد هدف خداوند از خلقت انسان به خوبى واضح مىشود. عبادت، در قرآن شریف، گاهى به معناى پرستش آمده است و گاه به معناى اطاعت. یک جا از قول ابراهیم خلیل مىفرماید: اتعبدون ما تنحتون.
آیا بتهایى را که خود تراشیدهاید پرستش مىنمایید؟
در جایى دیگر به معناى اطاعت آمده است: الم اعهد الیکم یا بنىآدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین.
اى اولاد آدم! آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را اطاعت نکنید زیرا او دشمن آشکار شماست؟
در روایات اولیاى گرامى اسلام نیز در بعضى از مواقع عبادت به معناى پرستش آمده است مانند اخبارى که دربارهى بتپرستى رسیده یا دربارهى ریاکارى افراد. در این مقام، اهلبیت رسول اکرم هدفشان پرستشهاى نابجاست. اما دربارهى عبادت بت، اخبار بسیار است، حتى علاوه بر اینکه خود عبادت مىکردند فرزندان را در مقابل بت قربانى مىنمودند. و اما دربارهى ریا هم اخبار بسیار دارد، کسى که نماز مىخواند و تنها توجهش جلب قلوب مردم و بهرهمندى از مقاصد مادى است او خدا را نمىپرستد، مردم را مىپرستد یا منافع مادى خود را، اما دربارهى اینکه عبادت به معناى «اطاعت» به کار برده شده، آن هم در روایات بسیار است.
عن على علیهالسلام قال: سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: من اطاع مخلوقا فى غیر طاعه الله جل و عز فقد کفر و اتخذ الها من دون الله.
على (ع) مىفرمود، من از پیمبر گرامى شنیدهام که مىفرمود: هر کس مخلوقى را در غیر طاعت الهى اطاعت کند بدون تردید کافر شده و اله یا معبودى غیر خدا را براى خود برگزیده است.
در حدیث دیگر:
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: من اطاع رجلا فى معصیه فقد عبده.
اگر انسانى مردى را در یکى از گناهان اطاعت کند بىتردید آن مرد، معبود واقع شده و اطاعت کننده او را بندگى نموده است.
خداوند در قرآن شریف دربارهى بعضى از کسانى که علىالظاهر ایمان مىآورند آیهاى آورده که این است: و ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون. بیشتر این مردم، بظاهر ایمان نمىآورند الا اینکه در واقع مشرکاند.
در ذیل این آیه، امام صادق (ع) در دو حدیث دو بیان دارد:
بیان اول این است که مىفرماید: یطیع الشیطان من حیث لا یعلم فیشرک به.
شیطان را به طور ناآگاه اطاعت مىکند و بر اثر این اطاعت، به خدا شرک مىآورد.
در حدیث دیگر باز در بیان این آیه مىفرماید: شرک طاعه و لیس شرک عباده.
شرکى که در این آیه آمده است شرک طاعت است نه شرک عبادت.
از آنچه مذکور افتاد روشن شد که کلمهى عبادت، به موجب آیات و اخبار، گاهى به معناى پرستش است و زمانى به معناى اطاعت. وقتى خدا در قرآن مىفرماید: ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون.
من جن و انس را نیافریدهام مگر براى عبادت، یعنى براى اینکه خدا را بپرستند و بىقید و شرط، از او اطاعت نمایند و بس. پس عبادت حاوى این دو معنى شد و در آیهى دیگر مىفرماید: و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم.
مرا عبادت کنید که عبادت من صراط مستقیم و راه صلاح و فلاح و رستگارى است.
پس ما مىتوانیم بگوییم که خداوند انسان را نیافریده و جنیان را خلق نکرده، مگر براى پیمودن صراط مستقیم، خواه صراط مستقیم از نظر عبادت خدا باشد و خواه از نظر اطاعت باریتعالى. پیمودن صراط مستقیم، مایهى تعالى و تکامل است، وسیلهى آشکار شدن کمالات معنوى و استعدادهاى درونى است، پیمودن صراط مستقیم، آدمى را به اعلى علیین مىبرد:
طیران مرغ دیدى توز پایبند شهوت بدرآى تا ببینى طیران آدمیت
رسد آدمى به جایى که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
قرآن مىفرماید: لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم.
ما انسان را در بهترین سازمان آفریدهایم.
و اگر این سازمان قابل و لایق، در راه صراط مستقیم به کار افتد حتما به عالیترین مقام، به اعلى علین مىرسد، اما اگر از صراط مستقیم، منحرف گردد و به کجروى گرایش یابد، زبان از صراط مستقیم خارج شود، قلم و قدم بیرون رود، آدمى از نظر گفتار و رفتار منحرف گردد، و خلاصه، صحبت از عبادت غیر خدا و اطاعت غیر باریتعالى به میان بیاید در نتیجه، مصداق آن جملهى بعد از آیه مىشود: ثم رددناه اسفل سافلین.
به پستترین وضعیت و بدترین جریان، سقوط مىکند و راه نابودى و تباهى را در پیش مىگیرد.
پس امام سجاد (ع) که در جملهى سوم بحث امروز عرض مىکند: و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له، معناى کلامش این است:
بار الها! در تمام ایام عمر توان مرا در صراط مستقیم خودت به کار بر، یعنى در عبادتت، زیرا عبادت خدا و اطاعت از او صراط مستقیم الهى است و صراط مستقیم خدا راهى است که اگر انسانى آن را درست بپیماید به تمام کمالات انسانى نایل مىشود و هدفى که خدا در خلقت انسان داشته در وجود آن انسان تحقق مىیابد. هدف خداوند در آفرینش انسان، تعالى و تکامل این موجود، در ظل اطاعت بىقید و شرط از ذات اقدس الهى است.
آدمى داراى دو بعد است: یکى بعد حیوانى و آن دیگر، بعد انسانى و ملکوتى. اما در بعد حیوانى داراى شهوت و غضب و حب ذات است و حب اولاد و حب مقام و انتقامجویى و نظایر اینهاست که مربوط به غرایز حیوانى مىباشند و باید با اندازهگیرى صحیح به طورى که متناسب با شان انسان باشد اقناع گردد. اما در بعد انسانى داراى عقل و وجدان اخلاقى و آزادى عمل و نطق و تعالى نامحدود و تمایل به کمال بىاندازه است. این بعد که شان انسانى است باید وسیلهى اطاعت از باریتعالى، بندگى خداوند، کسب علم براى رسیدن به حق و حقیقت و نیل به مقام هدایت و دیگر امور انسانى مصروف گردد. اگر انسانى هدف حیوانى خود را با اندازهگیرى ارضا نمود و اهداف انسانى را هم طبق اوامر الهى اجرا کرد، این شخص به مقام انسانیت یعنى به مقام هدف خلقت رسیده، ولى اگر از مرز حیوانیت قدمى فراتر ننهاد و تمام توجه او در زندگى به شهوات بهیمى بود و هدف الهى را از خلقت انسان در خود نادیده گرفت، قدم به قدم به سوى سقوط و تباهى پیش مىرود و راه شقاوت و بدبختى را مىپیماید و سرانجام از دار دنیا مىرود و به عذاب ابدى و کیفر سرمدى دچار خواهد شد.