شرح دعای مکارم الاخلاق( 13)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله و اکفنى ما یشغلنى الاهتمام به و استعملنى بما تسالنى غدا عنه و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له.
امام سجاد علیهالسلام دعاى «مکارمالاخلاق» را با صلوات بر پیمبر اسلام و اهلبیت گرامیش آغاز نمود. سپس درخواستهاى خود را درباره ایمان، یقین، نیت، و عمل، به پیشگاه الهى عرضه داشت، دوباره ذکر صلوات را تجدید نموده و از پى آن دعاهایى را به عرض رسانده است که به خواست خداوند سه جملهى بعد از صلوات موضوع بحث این سخنرانى است. در جملهى اول عرض مىکند:
و اکفنى ما یشغلنى الاهتمام به.
بار الها! کفایت کن مرا در چیزى که اگر خود به انجام آن همت گمارم وقتم را اشغال مىکند و از کارهاى اساسیم باز مىدارد. «الکفایه قیام شخص مقام آخر فى قضاء حوائجه»: کلمهى «کفایه» در لغت عرب عبارت از این است که شخصى در مقام دگرى به منظور قضاء حوایج او قیام کند. پس امام سجاد (ع) از خداوند، این عنایت را تقاضا مىکند که پروردگارا! آن کارى را که على القاعده من باید
انجام دهم و وقتم را مىگیرد تو لطف کن و موجباتى فراهم نما که بدون صرف وقتم آن قضیه حل شود و آن حاجت برآورده گردد. این جمله از دعاى امام (ع) ناظر به کارهایى است که هدف از آنها فقط انجام عمل است و شخص معین در تصدى آنها مورد نظر نیست. مثلا جوانى شایسته و لایق براى ادامهى تحصیل و نیل به مدارج عالى علمى از زاهدان به تهران آمده و با جدیت مشغول درس است. مادرش در زاهدان بیمار مىشود و اگر به وى نرسند خیلى زود حیاتش پایان مىیابد. طبیب بر بالینش مىآورند، او نسخه مىدهد ولى داروى آن را فقط در بیمارستان معینى در تهران مىتوان تهیه نمود. نسخه را مسافرى که با هواپیما عازم تهران است با خود مىآورد که به فرزند آن مادر بیمار برساند و آن دارو را زود تهیه کند و به زاهدان ببرد. دارو تهیه مىشود ولى این محصل محترم در این فکر است که اگر بخواهد خودش دارو را به زاهدان ببرد حداقل یک هفته عمرش در این شهر مصروف مىگردد و به دید و بازدید باید سرگرم شود و در نتیجه، از درس و حضور در کلاس درس باز مىماند. چون آن محصل، مردى الهى است و علاقهمند به شئون معنوى همانطور که در خیابان راه مىرود متوجه ذات اقدس بارىتعالى مىگردد و به یاد دعاى امام سجاد (ع) مىافتد و عین دعا را به زبان مىآورد یا آنکه به فارسى به خدا عرض مىکند:
و اکفنى ما یشغلنى الاهتمام به.
بار الها! تو امر مرا کفایت کن و کارى کن که من به این قضیه اشتغال نیابم و وقتم به هدر نرود و دگرى دارو را به زاهدان برساند. طولى نمىکشد که در خیابان با یک مرد محترمى از اهل زاهدان که در همسایگى آنان سکونت دارد برخورد مىکند. آن
همسایه، محصل را به گرمى تلقى مىنماید و پس از سلام و احوالپرسى، محصل به او مىگوید: مادرم بیمار شده، نسخهى او را به وسیلهى مسافر هواپیما به تهران فرستادهاند، من دوا را تهیه نمودهام، نمىدانم چه کنم که هر چه زودتر این دوا به مادرم برسد. آن مرد محترم زاهدانى مىگوید: دو ساعت بعد، من با طیاره عازم زاهدانم. دارو را با کمال علاقهمندى به مادرت مىرسانم و شما از این نظر، تشویش خاطر نداشته باشید. دارو را به او مىدهد، خداحافظى مىکند. آن مرد هم در موعد مقرر با طیاره به زاهدان مىرود و دارو، به موقع، به دست مادرش مىرسد و موجبات درمان او فراهم مىگردد. این است معنى دعاى امام سجاد (ع) که به پیشگاه الهى عرض مىکند: بار الها! تو کفایت کن مرا از آن چیزهایى که اگر خودم بخواهم به آنها اشتغال پیدا کنم و آنها را انجام دهم وقت مرا مىگیرد و از کار اساسیم باز مىدارد. چه بسیارند افرادى که لایق و شایستهى اعمال بزرگاند اما در طول زندگى قسمت مهمى از عمر گرانقدرشان در کارهایى مصروف مىگردد که دگرى هم مىتواند به نیابتشان آن کارها را انجام دهد و اینان وقت خود را در اعمالى مهم صرف نمایند. اگر این گروه داراى ایمان واقعى به خدا باشند مىتوانند به پیروى از امام سجاد (ع) دعا کنند و صمیمانه از خدا بخواهند که مسببالاسباب، وسیلهى انجام آن امر را فراهم آورد بدون اینکه عمر گرانقدرشان در آن راه به کار برده شود. اگر دعاى اینان واجد شرایط استجابت باشد و مقبول درگاه بارىتعالى واقع شود و مستجاب گردد قسمت مهمى از سرمایهى عمرشان صرفهجویى خواهد شد و مىتوانند آن را در راهى به کار برند که موجب تعالى روح و تکامل معنوى آنان گردد و به مدارج عالیترى دست یابند.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعا که قسمتى از موضوع بحث امروز است معیارى را براى آن قبیل اعمالى که آدمى مسئول آنهاست و باید خودش انجام دهد بیان نموده و آن را به صورت دعا از پیشگاه الهى درخواست مىکند.
و استعملنى بما تسالنى غدا عنه.
بار الها! مرا عامل کارهایى قرار ده که فرداى قیامت دربارهى آنها از من سوال خواهى نمود. تمام احکامى که اسلام در شئون مختلف زندگى براى مردم مقرر فرموده و باید عملا آنها را رعایت نمایند مشمول این معیار است. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در حدیث مفصلى به عنوان بیان حقوق، حق خدا، حق اعضاى بدن، حق والدین، حق فرزند، حق معلم، و دیگر حقوق را در موارد مختلف توضیح داده و مسئولیت مردم را دربارهى آنها بیان فرموده است. در اینجا به طور نمونه یکى از آن حقوق، که مسئلهى تربیت فرزند است، به عرض شنوندگان محترم مىرسد:
و اما حق ولدک فان تعلم انه منک و مضاف الیک فى عاجل الدنیا بخیره و شره و انک مسوول عما ولیته به من حسن الادب و الدلاله على ربه عز و جل و المعونه له على طاعته، فاعمل فى امره عمل من یعلم انه مثاب على الاحسان الیه، معاقب على الاساءه علیه.
حق فرزندت به تو این است که بدانى او، در خیر و شر دنیا، از تو و وابسته به توست، و تو در ولایتى که بر وى دارى مسئول ادب و تربیت او هستى، مسئول هدایتش به خداوندى، و مسئولى که او را در طاعت بارىتعالى کمک نمایى. باید عملت دربارهى فرزندت به
گونهاى باشد که بدانى در نیکى نسبت به او ماجورى و در بدى نسبت به وى معاقب.
تربیت صحیح فرزند از جمله امور مهمى است که خداوند در قیامت از آن سوال مىکند. پدر و مادر وظیفهشناس باید به این امر توجه کامل مبذول دارند و قسمتى از عمر شریف خود را در راه آن صرف نمایند. و فرزندى شایسته بار آورند.
از چیزهایى که در قیامت مورد سوال واقع مىشود عمر و مال است و در این باره روایات زیادى از اولیاى اسلام رسیده و در اینجا یک روایت ذکر مىشود.
قال ابوعبدالله علیهالسلام: کان فیما وعظ به لقمان ابنه: و اعلم انک ستسال غدا اذا وقفت بین یدى الله عز و جل عن اربع: شبابک فیما ابلیته، و عمرک فیما افنیته، و ما لک مما اکتسبته و فیما انفقته.
امام صادق (ع) فرمود: از جمله مواعظ لقمان به فرزندش این است که: در قیامت، وقتى در موقف حساب قرار گرفتى چهار چیز را از تو مىپرسند: جوانیت را چگونه از میان بردى؟ عمرت را در چه راه فانى نمودى؟ مالت را از کجا به دست آوردى؟ و آن را در چه راه صرف کردى؟
جوانى نعمتى است بسیار بزرگ و گرانقدر و دربارهى آن روایات متعددى آمده و دانشمندان جهان دربارهى ارزش آن بسیار سخن گفتهاند.
عن على علیهالسلام قال: شیئان لا یعرف فضلهما الا من فقد هما: الشباب و العافیه.
دو چیز است که آدمى قدر آن را نمىداند مگر آنکه آن دو نعمت را از دست داده باشد: یکى نعمت جوانى است و آن دیگر نعمت سلامت و عافیت.
چنین گفت روزى به پیرى جوانى
که چونست با پیریت زندگانى
بگفتش در این نامه هر چیز مبهم
که معنیش جز وقت پیرى ندانى
تو به کز توانایى خویش گویى
چه مىپرسى از دورهى ناتوانى
جوانى نگهدار کاین مرغ زیبا
نماند در این خانهى استخوانى
متاعى که من رایگان دادم از کف
تو گر مىتوانى مده رایگانى
هر آن سرگرانى که من کردم اول
جهان بیشتر کرد از آن سرگرانى
چه سرمایهام رفت بىمایه ماندم
که بازیست بىمایه بازارگانى
از آن برد گنج مرا دزد گیتى
که در خواب بودم گه پاسبانى
عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: یا اباذر! اغتنم خمسا قبل خمس، شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک و فراغک قبل شغلک و حیاتک قبل موتک.
از رسول اکرم است که به ابىذر غفارى فرموده: پنج چیز را پیش از پنج چیز، غنیمت بشمار، جوانیت را قبل از پیرى، سلامتت را قبل از بیمارى، تمکنت را قبل از تهیدستى، فراغتت را قبل از گرفتارى، و زندگانیت را قبل از مرگ.
خلاصه اینکه جوانى، دوران قوت و قدرت است، جوانى ایام نیرومندى و توانایى است، خداوند در قیامت از مردم سوال مىکند که جوانى خود را چگونه صرف کرده و در چه راه به این نعمت بزرگ پایان بخشیدهاند. یکى از وظایف جوانان مسلمان در ایام شباب و
توانایى، فرا گرفتن وظایف دینى و شناخت حلال و حرام است. اینان باید در ایام نیرومندى مسائل دین را بیاموزند و در تمام ایام عمر، دانستههاى خود را به کار بندند و رعایت وظایف خویشتن را بنمایند. حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام مىفرمود:
لو وجدت شابا من شبان الشیعه لا یتفقه لضربته عشرین سوطا.
حضرت رضا (ع) مىفرماید: اگر جوان شیعه را بیابم که در دین تفقه نمىکند و موازین دینى را فرا نمىگیرد او را کیفر خواهم داد و به یاد گرفتن، وادارش مىنمایم تا اینکه موازین دینى را که برنامهى زندگى اوست بیاموزد.
کسانى که در جوانى احکام خدا را مىآموزند و آنها را عملا به کار مىبندند در میانسالى و پیرى نیز تا حدودى طبق آنها عمل مىکنند و در نتیجه با گناهان کمترى از دنیا مىروند و در عرصهى قیامت مسئولیت خفیفترى دارند. آنان که جوانى را در غفلت و گناه مىگذرانند و کمترین توجهى به فرا گرفتن احکام الهى ندارند موقعى که آتش جوانى در وجودشان فروکش مىکند و ایام غرور شباب سپرى مىگردد و به میانسالى و پیرى مىرسند گناهانشان رنگ متناسب با آن زمان مىگیرد، مهمترین آن گناهان در موقع میانسالى و پیرى، گناهان زبان است: غیبت مىکنند، تهمت مىزنند، دروغ مىگویند، عرض و آبروى مردم را مىبرند، با استهزا افراد را به مسخره مىگیرند، و خلاصه آنکه ایام زندگانى آنان با این قبیل گناهان مىگذرد و اگر بعضى از آنان از این قبیل گناهان خوددارى کنند چون احکام الهى را نمىدانند ممکن است قسمت اعظم عمرشان با لغوگویى و سخنان
بیهوده طى شود و همان بیهودهگویى در قیامت براى آنان بلاى بزرگ باشد. یکى از آفات بزرگ زبان که حتما باید از آن اجتناب نمود سخن گفتن در مورد چیزهایى است که نه خیر دنیا در بر دارد و نه خیر آخرت و به نظر مىرسد که این قبیل سخنان چون غیبت و تهمت و دروغ و افترا نیست مانعى ندارد، اما اخبار و روایات بسیارى از طرق عامه و خاصه رسیده است که رسول گرامى و ائمهى معصومین علیهمالسلام پیروان خود را از این قبیل سخنان برحذر داشته و آنان را جدا منع نمودهاند و در اینجا به بعضى از آن روایات اشاره مىشود. رسول اکرم به ابوذر غفارى فرموده است:
لا تنطق فیما لا یعنیک و اخزن لسانک کما تخزن ورقک.
در چیزى که احتیاج ندارى و مبتلا به تو نیست سخن مگو و زبانت را در خزانهى دهان نگاهدارى کن همانطورى که نقرهى گرانقدر خود را در صندوق، محفوظ مىدارى.
عن محمد بن کعب قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: ان اول من یدخل من هذا الباب رجل من اهل الجنه، فدخل رجل اسمه عبد الله بن سلام. فقام الیه ناس من اصحاب رسول الله، فاخبروه بذلک و قالوا اخبرنا باوثق عملک فى نفسک ترجوبه. فقال: انى لضعیف و ان اوثق ما ارجوبه الله سلامه الصدر و ترک ما لا یعنینى.
محمد بن کعب مىگوید: رسول اکرم فرمود، اول کسى که داخل مىشود از این در، مردى از اهل بهشت است. در این میان مردى وارد شد که اسم او عبدالله بن سلام بود. بعضى از اصحاب رسول اکرم گردش جمع شدند و خبر دادند که پیمبر در غیاب تو
چنین فرموده است. به ما بگو محکمترین عملى که در نفس توست و مورد امید توست چیست؟ پاسخ داد من بندهى ناتوان و ضعیفى هستم و عملى که نزد من خیلى ارزنده و محکم است این است که دل من به کسى بدبین نیست و بعلاوه، آن را که مورد احتیاج من نبوده ترک گفتهام.