شرح دعای مکارم الاخلاق(5 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و بلغ بایمانى اکمل الایمان و اجعل یقینى افضل الیقین
به خواست خداوند، موضوع بحث در سخنرانى امروز شرح این دو جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» است: اول راه نیل به ایمان کامل و دوم قدر و منزلت «یقین» در اسلام. مطالعه در آیات الهى و دقت در نظام منظم آفرینش ما را به وجود خداوند دانا و حکیم، مومن و معتقد مىنماید ولى باید توجه داشت که تنها اعتقاد به وجود آفریدگار، ایمان کامل نیست، بلکه لازم است اندیشه و افکار ما و همچنین گفتار و رفتار ما بر وفق رضاى حضرت باریتعالى باشد تا به مقام شامخ ایمان کامل نایل شویم، و براى شناخت رضاى او باید نسبت به تمام آنچه رسول گرامیش از راه وحى الهى فرا گرفته و به مردم ابلاغ نموده است عقد قلبى داشته باشیم و بر طبق آنها عمل نماییم. راه وصول به ایمان کامل در حدیثى از امام موسى بن جعفر علیهماالسلام ارائه شده است: عن الکاظم علیهالسلام قال: وجدت علم الناس فى اربع: اولها ان تعرف ربک و الثانى ان تعرف ما صنع بک و الثالث ان تعرف ما اراد منک و الرابع ان تعرف ما یخرجک من دینک.
در بعضى از کتب، این حدیث از امام صادق (ع) هم نقل گردیده است. اما ترجمهى حدیث: موسى بن جعفر علیهماالسلام مىفرماید: من علم مردم را در چهار چیز یافتهام: اول آنکه خدایت را بشناسى، دوم آنکه بدانى در تو چه صنایعى را به کار برده، سوم آنکه بدانى در آفرینش تو چه ارادهاى داشته، چهارم آنکه بدانى چه چیز ترا از دینت بیرون مىبرد.
مىتوان گفت که این چهار علم، چهار آگاهى و معرفت واجب است که تمام مردم دنیا در همهى ادوار باید فراگیرند و عملا از آنها استفاده کنند تا بتوانند خویشتن را انسان بسازند و زمینهى سعادت ابدى و کمال واقعى خود را مهیا نمایند.
اولها ان تعرف ربک.
علم اول، معرفت بارىتعالى و ایمان به وجود خالق حکیم است. شناخت خداوند به صورت معرفت فطرى با سرشت تمام انسانها آمیخته و بیشتر مردم جهان در تمام ادوار با کشش آن معرفت متوجه آفریدگار شده و به الهیون پیوستهاند، اما این ایمان آن نیست که به تنهایى در انسان ایجاد مسئولیت کند و به انجام وظایف انسانیش وادار سازد. این ایمان آن نیست که پیمبران الهى فقط براى آن مبعوث شده باشند و در پیشبردش با خطرات عظیم مواجه گردند و بعضى از آنان، سرانجام، حیات خود را براى آن از دست بدهند. این ایمان فقط مىتواند شخص مومن را از صف مادیون جدا کند و در صف الهیونش قرار دهد. ایمان مورد نظر پیمبران الهى آن ایمانى است که حس مسئولیت را در نهاد انسانها بیدار مىکند و آنان را بر نیک و بد اعمال خویش مکلف و مواخذ مىسازد، نه آنکه با مطالعه در آیات الهى و نظام حکیمانهى خلقت، تنها به آفریدگار حکیم مومن شوند ولى منفعل از کنار آن ایمان بگذرند و کمترین اثر عملى در آنان نگذارد. ایمانى که رسول معظم اسلام بر آن مبعوث گردیده و ماموریت دارد مردم را بر طبق آن بسازد ایمانى است که قرآن شریف دربارهى کسانى که واجد آن گردیده و از آن عقیدهى مهم برخوردارند فرموده است : انما المومنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم.
مردمان با ایمان و پیوستگان واقعى به قرآن کسانى هستند که وقتى نام خدا ذکر مىشود از ابهت و عظمت باریتعالى دلهاى آنان مىلرزد و دچار حالت خشیت درونى مىگردند. این ایمان است که مردم را از گناه و سرپیچى باز مىدارد و آنان را به صراط مستقیم سوق مىدهد و وادارشان مىکند که اوامر الهى را بىچون و چرا به کار بندند و کوچکترین ظلم و ستمى را دربارهى بندگان خدا روا ندارند. براى نیل به ایمان انسانساز و دست یافتن به چنین عقیدهى مقدسى آدمى باید از مرحلهى اول علم چهارگانهاى که حضرت موسى بن جعفر فرموده است بگذرد و به مرحلهى دوم آن برسد و در این مرحله عقل خود را به کار اندازد و در خویشتن مطالعه نماید.
و الثانى ان تعرف ما صنع بک.
علم دوم آن است که بدانى آفریدگار بزرگ در وجود تو چه صنایعى را به کار برده و چه ودایع گرانقدرى را به تو سپرده و تو را واجد چه سرمایههاى عظیمى ساخته است. علم دوم، آن علمى است که آدمى را از خواب غفلت بیدار مىکند، پردهى ناآگاهى و بىخبرى را مىدرد، انسان را به وادى دیگرى مىبرد و وامىدارد که آدمى در کتاب خلقت خود دقت کند و خویشتن را به قدر قابلیت و لیاقت خود بشناسد. در علم دوم، آدمى متوجه این نکته مىشود که من و جمیع حیوانات و کلیهى جهان هستى مخلوق آفریدگار حکیمیم، خداوند به من و همهى حیوانات برى و بحرى صفات و تمایلات حیوانى از قبیل: شهوت و غریزهى جنسى، غضب، حب خواب و میل به استراحت، حب غذا، حب اولاد، حب ذات، حس دفاع، انتقامجویى، تفوق طلبى و برترى خواهى و دیگر تمنیات حیوانى را بخشیده است.
تمام این صفات، مشترک بین حیوانات و انسان است، ولى در کنار این صفات حیوانى خداوند به انسان عقل و هوش سرشار داده، وجدان اخلاقى و تمایلات عالیهى انسانى عطا فرموده، آزادى عمل و قدرت تکامل نامحدود بخشیده، نطق و بیان براى شرح افکار خود به او ارزانى داشته، و این جهان با عظمت و محتویات کرهى زمین را محکوم و مقهور و مسخر او ساخته، این انسان قدرى که فکر کند از خود مىپرسد که آیا این همه سرمایه را بىحساب به من داده، آیا لغو و بیهوده اینقدر مرا مهم ساخته، آیا ممکن است در این جهان منظم، من یک عضو زاید و بىحسابى باشم که در خلقت من دقت نشده باشد، هرگز! بلکه او داراى عقل و تفکر است و خداوند دربارهى انسانى که داراى خرد است و تعقل مىکند فرموده: ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولى الالباب. الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا.
در آفرینش آسمان و زمین و اختلاف شب و روز آیاتى است براى صاحبان عقل و درایت، آنانکه در حال قیام و قعود و در حالى که به پهلو دراز کشیدهاند به یاد خدا هستند، در خلقت آسمانها و زمین مىاندیشند و مىگویند: بار الها! این ساختمان عظیم خلقت را باطل و بیهوده نیافریدى.
خرامیدن لاجوردى سپهر همى گرد گردیدن ماه و مهر
مپندار از روى بازیگریست سراپردهاى اینچنین سرسریست
در این پرده یک رشته بیکار نیست سر رشته بر ما پدیدار نیست
نه زین رشته سر مىتوان تافتن نه سر رشته را مىتوان یافتن
انسان عاقلى که مىگوید: پروردگارا! خلقت آسمانها و زمین بىحساب نیست، این انسان عاقل چطور مىتواند بگوید خلقت من با این مزایا و سرمایههاى پرارزش بىحساب است، چطور مىتواند به این مطلب تفوه کند که خداى خالق فرموده است: خلق لکم ما فى الارض جمیعا.
سخر لکم ما فى السموات و ما فى الارض جمیعا.
من تمام محتویات زمین را براى شما آفریدهام و همهى آنچه را که در آسمانها و زمین است براى شما مسخر و مقهور ساختهام، تفوه کند به اینکه این انسان لغو آفریده شده، هرگز، این سرمایهها بیهوده به وى داده شده است، هرگز. باید قدم به قدم روى هر سرمایهاى دقت کند و روى هر یک از ودایع الهى فکر کند و دنبال هر فکرى به مسئولیتى متوجه گردد و خود را براى صراط مستقیم و پیمودن راه سعادت آماده نماید.
در این موقع، علم سوم آغاز مىشود که موسى بن جعفر علیهماالسلام فرموده: و الثالث ان تعرف ما اراد منک.
علم سوم این است که آدمى بداند خداوند از خلقت انسان چه اراده فرموده و از او چه مىخواهد. اگر مقصود باریتعالى را درک نماید و به هدف حکیمانهى ذات اقدس الهى پى برد آن وقت وارد شان اساسى انسانیت مىشود، خود را در اعمال خویش مسئول مىیابد و باید آن خطى را بپیماید که خدا اراده فرموده و از وى خواسته است.
شناخت ارادهى الهى در مورد انسان جز به وحى باریتعالى و اخبار ذات اقدس او نمىشود، یعنى ما اگر بخواهیم بدانیم که خدا در خلقت ما چه اراده دارد و از ما چه مىخواهد باید خودش بفرماید و باید از راه وحى به ما الهام نماید. اگر انسان بزرگى، خود لایق مقام نبوت است و خداوند وحى خود را براى او مىفرستد او از راه وحى الهى وظیفهى خود را تشخیص مىدهد و ارادهى خدا را دربارهى خودش مىیابد. اما مردمانى که داراى این صلاحیت نیستند و وحى الهى مستقیما بر آنان نازل نمىشود ناچار براى شناخت ارادهى الهى باید به انبیا مراجعه نمایند و از راه پیمبران به اراده خدا پى ببرند و دستورهاى بارىتعالى را از فرستادگان خدا بگیرند، و این برنامه در طول قرون متمادى در بین نسلهاى مختلف بشر در سراسر کرهى زمین معمول بوده و هر قومى پیمبرى داشته که خداوند به وسیلهى او ارادهى الهى و مقصود حکیمانهى خود را در خلقت بشر، به آن انسانها ابلاغ فرموده است.
این منطقى است که در مواقعى، بعضى از صحابهى ائمهى معصومین علیهمالسلام در مقام احتجاج با بعضى از مخالفین خود بحث نموده و از آن راه به هدف تعلیم و تربیت دینى رسیدهاند. یکى از آن افراد، مرد عالم و دانایى است به نام منصور بن حازم. او از اصحاب امام صادق (ع) است و در مقام مناظره با گروهى از همین منطق استفاده نموده، با آنان بحث کرده و سپس گفتهى خود را براى امام صادق (ع) شرح داده و مورد تایید قرار گرفته است. منصور بن حازم به امام عرض کرد: قلت: من عرف ان له ربا ینبغى له ان یعرف لذلک الرب رضى و سخطا و انه لا یعرف رضاه و سخطه الا بوحى او رسول، فمن لم یاته الوحى فقد ینبغى له ان یطلب الرسل، فاذا لقیهم عرف انهم الحجه و ان لهم الطاعه المفترضه.
من به آنان گفتم کسى که مىداند خداوند او را آفریده و ذات اقدس الهى مالک اوست باید بداند و سزاوار است بداند که براى آن مالک و خالق خشنودى و خشمى است و اینکه رضا و سخطش جز از راه وحى یا به وسیلهى فرستادگانش شناخته نمىشود. کسى که بر وى وحى نازل نمىشود شایسته است از پى رسولان الهى برود و ارادهى بارىتعالى را از گفتهى آنان بفهمد و در مقام عمل به کار بندد. موقعى که فرستادگان خدا را ملاقات مىکند از راه شواهد و دلایلى که در آنها و در سخنان آنها است متوجه مىشود که اینان حجت الهى هستند و اطاعتشان بر مردم واجب و لازم است. آن کس که فرستادهى خدا را شناخت و به وى ایمان آورد باید بدون قید و شرط مطیع اوامر او باشد و تعالیمش را بدون چون و چرا به کار بندد، زیرا اطاعت از او اطاعت از خداوند است و دستورهایش چیزى جز اراده و خواستهى حضرت بارىتعالى نیست. قرآن شریف مىفرماید: من یطع الرسول فقد اطاع الله.