شرح دعای مکارم الاخلاق(171 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و استعملنى بطاعتک فى ایام المهله. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق»، از پیشگاه بارى تعالى درخواست مىنماید: بار الها! در ایام عمر که مهلت خودسازى و نیل به کمال انسانى است، مرا به طاعت و فرمانبرى خودت وادار ساز. امام (ع) در این جمله از دعا، کلمهى «مهلت» را به کار برده و درخواست دارد نعمت مهلت، که عطیهى حضرت بارى تعالى است در طاعت ذات اقدس او مصروف گردد.براى آنکه به محتواى کلام حضرت سجاد (ع) واقف شویم لازم است در آغاز سخن معناى «مهلت» از نظر لغت عرب توضیح داده شود. المهله الرفق و امهله انظره و رفق به و لم یعجل علیه. مهلت عبارت از مدارا نمودن است و به معناى به دیگرى مهلت دادن، با او مدارا نمودن و بر وى تعجیل نکردن است. رفق و مدارا همانند حلم و عفو، از جملهى صفات حضرت بارى تعالى است و انسانها نیز اگر خود را به آن صفات متصف نمایند، به نسبت از نعمت کمال برخوردار گردیدهاند.در سخنرانى امروز، قسمتى از بحث به فیض مهلتى که بارى تعالى در دنیا به مردم اعطا فرموده اختصاص داده مىشود و در قسمت دیگر، قدر و منزلت «رفق» در زندگى اجتماعى مردم با استناد به احادیث اولیاى دین تبیین مىگردد.تمام گناهان، سرپیچى از اطاعت خداوند است و همهى گناهکاران استحقاق کیفر دارند، با این تفاوت که بعضى از گناهان تجاوز به جان یا مال یا عرض مردم است و در جامعه ناامنى و اختلال به وجود مىآورد.در این قبیل جرایم، حکومت اسلامى موظف است سریعا مجرم را به محاکم قضائى تسلیم کند و مجازات قانونیش تعیین گردد و در اسرع وقت به کیفر برسد.بعضى از گناهان است که در جامعه ایجاد اختلال و بىنظمى نمىنماید، اما انسان را از تعالى معنوى و تکامل شایستهى مقام انسان بازمىدارد و سد راه سعادت واقعى مىشود، مانند نماز نخواندن، روزه نگرفتن، دروغ گفتن، براى اغفال مردم ریا نمودن، و دیگر اعمالى از این قبیل که همهى آنها گناه و سرپیچى از اطاعت بارى تعالى است.کسانى که مرتکب آنها مىشوند، استحقاق کیفر دارند، اما خداوند در کیفرشان تعجیل نمىکند و با آنان مدارا مىنماید.تعجیل حکومت اسلام در کیفر قاتل و دزد و راهزن به منظور حفظ امنیت اجتماعى و عبرت افراد ماجراجو و اخلالگر است.بعلاوه، اگر حکومت در کیفر این قبیل جنایتکاران تسریع ننماید، ممکن است مجرم از فرصت سوء استفاده کند و به گونهاى خود را از قلمرو قدرت حکومت برون افکند و فرار کند.اما گناهانى را که خداوند در کیفرشان تسریع نمىنماید، اولا از این جهت است که با تاخیر مجازات آنان اختلالى در نظم اجتماع پدید نمىآید، و ثانیا مجرم با تعویق مجازات نمىتواند از حکومت الهى فرار کند.على علیهالسلام ضمن دعا به پیشگاه الهى عرض مىکند: و لا یمکن الفرار من حکومتک. بار الها! فرار از حکومت و فرمانروایى تو براى احدى ممکن نیست. امام سجاد (ع) در این زمینه سلطه و قدرت بارى تعالى را به بیان دیگرى ذکر نموده است. و قد علمت انه لیس فى حکمک ظلم و لا فى نقمتک عجله و انما یعجل من یخاف الفوت و انما یحتاج الى الظلم الضعیف و قد تعالیت یا الهى عن ذلک علوا کبیرا. بار الها! تحقیقا دانستم که نه در حکم تو ظلم است و نه در عقابت تسریع و تعجیل، چه آن کس که از فوت مقصود خائف باشد، عجله مىکند و کسى که ناتوان و ضعیف است به ستم نیاز دارد.بار الها! مقام رفیع تو بسیار برتر و بلندپایهتر از این امر است. از آنچه مذکور افتاد، روشن شد که گناهانى که امنیت جامعه را متزلزل مىکند و اختلال و بىنظمى به وجود مىآورد، حکومت اسلام موظف است در کیفر مرتکبین تسریع نماید و هر چه زودتر آنان را به مجازات قانونى برساند.اما گناهانى که به امنیت عمومى ضرر نمىزند، خداوند به گناهکاران مهلت مىدهد و در مجازاتشان تسریع نمىنماید و به شرحى که توضیح داده مىشود، این خود یکى از نعمتها و عنایات بزرگ بارى تعالى نسبت به آنان است.چه بسیار افرادى که بر اثر سوء تربیت یا محیط فاسد یا رفقاى بد یا اقتضاى دوران جوانى یا دیگر عواملى از این قبیل، قسمتى از عمرشان به عصیان و سرپیچى از اطاعت امر الهى سپرى گردیده و در صف گناهکاران قرار گرفته بودند، ولى معرفت فطرى، وجدان اخلاقى، و عقل واقعنگر، که پایگاههاى اصلى ایمان و انسانیت هستند، در نهادشان وجود داشت و بر اثر برخورد با یک الهى بیداردل، یا شنیدن یک کلام هدایتبخش، یا مشاهدهى عمل یک مومن واقعى، منقلب شدند، به خود آمدند، راه حق را در پیش گرفتند، و تا پایان عمر از صراط مستقیم منحرف نشدند، و این موفقیتها بر اثر مهلتى است که خداوند در دنیا به گناهکاران اعطا فرموده است.اگر قضاى الهى بر این تعلق مىگرفت که هر گناهکارى را بدون مهلت مجازات نماید، این همه موفقیت نصیب انسانها نمىگردید، یا به سبب کیفر عمل از میان مىرفتند یا بر اثر یاس و نومیدى به اطاعت حق تعالى مصمم نمىشدند.بنابراین، مهلتى که خداوند در دنیا به گناهکاران داده، از عطایاى بزرگ بارى تعالى است.از این راه است که معصیتکاران به خدا بازمىگردند و به تعالى و تکامل انسانى نایل مىشوند.فضیل بن عیاض که در عصر امام صادق (ع) مىزیست، از زهاد معروف زمان خویش بود و حدیثى از آن حضرت نقل نموده است. قال: قال لى ابوعبدالله علیهالسلام اتدرى من الشحیح؟ قلت هو البخیل.فقال الشح اشد من البخل، ان البخیل یبخل بما فى یده و الشحیح یشح على ما فى ایدى الناس و على ما فى یده حتى لایرى فى ایدى الناس شیئا الا ان تمنى ان یکون له بالحل و الحرام، لا یشبع و لا ینتفع بما رزقه الله. مىگوید: امام صادق (ع) به من فرمود: آیا مىدانى «شحیح» کیست؟ عرض کردم: بخیل است.فرمود: «شح» از «بخل» شدیدتر است، بخیل به چیزى که خود در دست دارد بخل مىکند، ولى شحیح از آنچه در دست مردم است و در دست خود اوست بخل دارد، حتى در دست مردم چیزى را نمىبیند مگر آنکه تمنا مىکند که آن چیز مال او باشد، خواه از راه حلال یا حرام.هرگز سیر نمىشود و از آنچه خداوند به وى روزى نموده، منتفع نمىگردد. و یحکى انه کان فى اول امره یقطع الطریق بین ابیورد و سرخس و عشق جاریه فبینما یرتقى الجدران الیها سمع تالیا یتلو: الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله، فقال یا رب! قد آن.فرجع و آوى الى خربه فاذا فیها رفقه.فقال بعضهم نرتحل و قال بعضهم حتى نصبح فان فضیلا على الطریق یقطع علینا.فتاب الفضیل و آمنهم. حکایت شده است که فضیل بن عیاض در اوایل کار خود بین ابیورد و سرخس راهزنى مىکرد.عاشق دخترى شد.شبى قرار بود نزد او برود.موقعى که از دیوار بالا مىرفت که به خانهى معشوقه وارد شود، از منزل همسایه صداى تلاوت قرآن شنید و قارى آیهاى را خواند که ترجمهاش این است: آیا هنوز وقت آن نرسیده که دل افرادى که ایمان آوردهاند از خدا بترسد؟ این آیه در اعماق وجود فضیل بن عیاض اثر عمیق گذارد و بلافاصله گفت: پروردگارا! وقت آن رسیده است.از راهى که آمده بود برگشت و به قطعه زمین غیرمعمورى که در آن نزدیک بود، رفت.اتفاقا در آن قطعه زمین چند نفر رفیق همسفر بودند، بعضى از آن رفقا گفتند حرکت کنیم و بعضى گفتند تا صبح باید اینجا بمانیم، زیرا فضیل در راه است و اموال ما را مىبرد.فضیل از شنیدن این سخن ناراحت و شرمگین شد، همان موقع از کار زشت خود توبه کرد و به آن مسافرین براى رفتن ایمنى داد.
فضیل یکى از افرادى بود که با شنیدن آیهاى از قرآن شریف متنبه شد، از مهلت خداداد استفاده نمود و به سوى پروردگار خویش بازگشت.نظیر فضیل در طول قرون و اعصار بسیار بودهاند که به خود آمده، از گناهان خویش استغفار نموده و راه مرضى الهى را در پیش گرفتهاند.اما بعضى از افراد سیهروز بدبخت از مهلتى که دارند سوء استفاده مىکنند، بر کفر و ناپاکیهاى خود مىافزایند، بار جرایم و جنایات خویش را سنگینتر مىکنند.خداوند دربارهى اینان فرموده است: و لا یحسبن الذین کفروا انما نملى لهم خیر لانفسهم انما نملى لهم لیزدادوآ اثما و لهم عذاب مهین. آنان که کفر آوردهاند، گمان نبرند مهلتى را که به آنان دادهایم به خیر و سعادت آنهاست، بلکه مهلت دادهایم براى امتحان، تا جرایم را افزایش دهند و در قیامت عذابى خوارکننده دارند.
فرعون عصر موسى (ع) از این گروه بود.خداوند براى اتمام حجت به حضرت موسى (ع) و هارون فرمود: فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى.
با او به نرمى سخن بگویید شاید متذکر شود و از آفریدگار بزرگ جهان بترسد. اما فرعون خودسر و مغرور، پس از مشاهدهى آیت کبراى بارى تعالى به سرکشى و طغیان خویش افزود و در مقام ابراز قدرت بیشترى برآمد.قرآن در این باره مىفرماید: فحشر فنادى.فقال انا ربکم الاعلى. درباریان را گرد خود جمع نمود و با فریاد گفت: من پروردگار بزرگ شما هستم.
هر روز که از عمرش مىگذشت، یک روز از مهلت اعطایى بارى تعالى بر وى سپرى مىگردید و سرانجام خود و لشکریانش در دریا غرق شدند.او به قدرى از خویشتن در دلهاى مردم اثر قدرت و عظمت به جاى گذارده بود که مردهاش را باور نمىکردند و مىگفتند مقام او بالاتر از آن است که مرگ بر وى سلطه پیدا کند و به حیاتش خاتمه دهد. القمى: ان موسى علیهالسلام اخبر بنىاسرائیل ان الله قد اغرق فرعون فلم یصدقوه.فامر الله البحر فلفظ به على ساحل البحر حتى راوه میتا. در حدیث است که موسى (ع) به بنىاسرائیل خبر داد که خداوند فرعون را غرق نمود.بنىاسرائیل موسى (ع) را تصدیق ننمودند.از این رو، بارى تعالى به دریا امر فرمود: با امواج خود جسد مردهى فرعون را به ساحل افکند تا مردم مردهى او را ببینند. خداوند در قرآن شریف فرموده: فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیه.
امروز بدنت را از دریا بیرون مىافکنیم تا براى مردم بعد از تو درس عبرت باشد. نه تنها جسد بىجان فرعون براى مردم آن روز که پس از مرگ وى زنده بودند مایهى عبرت بود، بلکه هم اکنون با گذشت قرنهاى متمادى براى مردم کنونى جهان نیز آموزنده و عبرتانگیز است.دهها سال قبل، یکى از روزنامهها خبرى را نوشته بود که ضمن حفاریهاى علمى که در مصر انجام مىشد، به سردابى دست یافتند که جنازهى مومیایى شدهى فرعون عصر موسى (ع) در آنجا بود و به دیوارهاى آن سرداب متجاوز از صد کیلو ورق طلا با وضع مخصوصى نصب شده بود و در اطراف جسد فرعون چیزهایى که متعلق به شخص او یا در عصر سلطنت او بوده، قرار داشت.دولت مصر طلاهاى اطراف سرداب را به خزانهى مملکت برد و جسد فرعون را با تمام آنچه در اطرافش بود، به موزهاى منتقل نمود و هم اکنون کسانى که براى تماشاى آثار حیرتانگیز کشور مصر به آن سرزمین مىروند، ضمن مشاهدهى آن آثار، موزهى فرعون عصر موسى (ع) را نیز مىبینند.یکى از شعراى قوى ایران چندین سال قبل به مصر رفته، آن موزه را دیده و با ذوق سرشار خویش، اشعارى آموزنده و عبرتانگیز سروده و منظرهى داخلى موزه را مجسم ساخته است، و چون محتواى اشعار مایهى تنبه است، براى استفادهى شنوندگان محترم در اینجا نقل مىشود: به مصر رفتم و آثار باستان دیدم به چشم، آنچه شنیدم به داستان، دیدم
بسى چنین و چنان خوانده بودم از تاریخ چنین فتاد نصیبم که آنچنان دیدم
گواه قدرت شاهان آسمان درگاه بسى هرم ز زمین سر بر آسمان دیدم
ز روزگار کهن در حریم الاهرام نشان روز نو و دولت جوان دیدم
گذشته در دل آینده هر چه پنهان است به مصر از تو چه پنهان که بر عیان دیدم
تو کاخ دیدى و من خفتگان در دل خاک تو نقش قدرت و من نعش ناتوان دیدم
تو تخته دیدى و من بخت واژگون از تخت تو صخره دیدى و من سخرهى زمان دیدم
تو چشم دیدى و من دیدهى حریصان باز هنوز در طمع ملک جاودان دیدم
تو سکه دیدى و من در رواج سکه سکوت تو حلقه، من به نگین نام بىنشان دیدم
تو آزمندى فرعون و من نیاز حکیم تو گنج خسرو و من رنج دیهقان دیدم
میان این همه آثار خوب و بد به مثل دو چیز از بد و از خوب توامان دیدم
یکى نشانهى قدرت یکى نشانهى حرص که بازمانده ز میراث خسروان دیدم