تنزیل نور


ساعت 11:0 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق( 158)

امام (ع) به پیشگاه بارى تعالى عرض مى‏کند: 

و صن وجهى بالیسار. 

بار الها! آبروى مرا در جامعه با معیشت سهل و آسان محافظت فرما. 

محتواى جمله‏ى دوم دعاى امام (ع) ناظر به این امر است که اگر دعاى اولش مستجاب نگردد، موجب کاهش ارج اجتماعیش مى‏شود و قدر و منزلتش در نظر مردم تنزل خواهد یافت. به پیشگاه خدا عرض مى‏کند:  و لا تبتذل جاهى بالاقتار.  بار الها! قدر و منزلتم را نزد مردم با تنگدستى سبک و خوار مگردان.  «جاه» عبارت از قدر و منزلتى است که نصیب افراد محبوب مى‏شود و محبوبیتشان ناشى از مزایا و کمالاتى است که واجد آنها هستند و مردم نیز به آن مزایا علاقه دارند، مانند رهبر آزادى‏بخش و عزت‏آفرین، راهنماى مردم به سعادت و رستگارى، حامى مظلوم و دفع کننده‏ى ظالم، دستگیرى از افتادگان و خدمت به ضعیفان، علم و  تقوى، سخاوت و شجاعت، و دیگر سجایا و صفاتى از این قبیل. جاه و ریاست نوعى سلطه بر مردم و تسخیر آنان است و در هر دو، اطاعت و انقیاد وجود دارد، با این تفاوت که ریاست فرمانروایى بر ابدان مردم است و قدرت اجرایى آن نیروهاى مادى است، و جاه، مالکیت دلهاست و عاملى که مردم را به اطاعت وامى‏دارد، نفوذ معنوى و محبوبیت صاحب جاه است. مردم جهان به طور طبیعى به جاه و محبوبیت و همچنین به مقام و ریاست علاقه دارند، ولى هر یک از آن دو ممکن است از دو راه نصیب گردد: یکى آنکه جاه و ریاست از پى افراد لایق بروند و آنان را به مالکیت قلوب و فرمانروایى بر ابدان مردم برسانند، و دیگر آنکه عاشقان جاه و ریاست از پى محبوبیت و مقام بروند و با تسبیب اسباب، خواه مشروع باشد یا نامشروع، خویشتن را به هدف برسانند، دلها را قبضه کنند یا کرسى‏هاى مقام را اشغال نمایند. در صورتى که افراد لایق بدون سعى و کوشش به جاه و محبوبیت نایل گردند، لازم است متوجه باشند که علاقه‏ى دلهاى مردم به آنان از نعمتهاى حضرت بارى تعالى است، باید قدرش را بشناسند و از آن سوء استفاده ننمایند، و با اعمال زشت آن را از میان نبرند، بعلاوه باید خداى را در اعطاى این نعمت شکر گویند و شکر نعمت جاه و محبوبیت، حمایت مظلومان، خدمت به ضعفا و بینوایان، برآوردن حوایج نیازمندان، و از این قبیل اعمال است. پاداش دنیوى شکر جاه، افزایش محبوبیت و ازدیاد قدر و منزلت است.  لئن شکرتم لازیدنکم.  اگر شکر نمودید، نعمت را بر شما فزونتر خواهم نمود. 

و اگر با وجود جاه، به درخواست ضعفا بى‏اعتنا باشید، کفر نعمت نموده‏اید و کیفر آن از بین رفتن محبوبیت و قدر و منزلت است.  شکر نعمت، نعمتت افزون کند   کفر، نعمت از کفت بیرون کند   پاداش اخروى شکر نعمت جاه، ضمن روایات آمده، از آن جمله این حدیث شریف است:  عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ما من مومن بذل جاهه لاخیه المومن الا حرم الله وجهه على النار و لم یمسسه قتر و لا ذله یوم القیامه.  امام صادق (ع) فرمود: هیچ مومنى نیست که جاه و محبوبیت خود را در راه برآوردن نیاز برادر دینى خود صرف کند، مگر آنکه خداوند رویش را بر آتش دوزخ حرام مى‏نماید و در قیامت دچار تنگناى و ذلت نخواهد شد. 

جاه و محبوبیت همانند مال و ثروت در قیامت مورد پرسش است و تخلف از اداى وظیفه‏ى نعمت جاه، کیفر الهى را در بردارد. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان الله تعالى لیسال العبد فى جاهه کما یسال فى ماله، فیقول یا عبدى رزقتک جاها فهل اعنت به مظلوما او اغثت به ملهوفا.  خداوند از جاه بنده همانند مالش سئوال مى‏کند، مى‏فرماید: بنده‏ى من! به تو جاه و محبوبیت روزى نمودم، آیا مظلومى را مورد حمایت قرار دادى؟ آیا به استغاثه‏ى ستمدیده‏ى مضطربى پاسخ گفتى؟ 

صاحب جاه و محبوبیت که در دنیا به نفع برادر دینى خود قدم برندارد، علاوه بر مجازات دنیوى، در قیامت نیز کیفر خواهد داشت و این مطلب در ضمن حدیث آمده است:  عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ایما مومن بخل بجاهه على اخیه المومن و هو اوجه جاها منه الا مسه قتر و ذله فى الدنیا و الاخره و اصابت وجهه یوم القیامه نفحات النیران معذبا کان او مغفورا له.  امام صادق (ع) فرمود: آن کس که بخل کند بر جاه خود درباره‏ى برادر دینیش با آنکه محبوبیت وى بیش از محبوبیت آن برادر مومن است، مجازاتش در دنیا و آخرت مضیقه و ذلت خواهد بود، بعلاوه امواج حرارت آتش در قیامت پیوسته با صورتش در تماس است و او را رنج مى‏دهد، خواه او اهل عذاب باشد و خواه از مشمولین عفو و غفران الهى.  رسول اکرم صلى الله علیه و آله بر اثر خدمتهاى بزرگ و سعادت‏بخشى که نسبت به دنیا و دین مردم نمود، دلها به وى گرایش یافت، از عالى‏ترین درجات محبوبیت و جاه برخوردار گردید، آنچنان قلبها مجذوب وى شد که از دیدن رویش و شنیدن صدایش شاد مى‏شدند و از دست مبارکش و قطرات آب وضویش تبرک مى‏جستند. این جاه عطیه‏ى بزرگ الهى و نعمت گرانقدر بارى تعالى بود، این جاهى است که پیمبر اکرم (ص) از پى آن نرفته، بلکه جاه خود را به پیامبر رسانده است. هم اکنون بعد از گذشت چهارده قرن، محبوبیت آن حضرت در اعماق قلوب صدها میلیون انسان جاى دارد و به حضرتش عشق مى‏ورزند. رسول گرامى (ص) تا زنده بود از جاه و محبوبیت خود به نفع حق و عدالت و حمایت از مظلومین و مستضعفین استفاده نمود و این روش مرضى خداوند را اکیدا به پیروان خود نیز توصیه فرمود.  مقام و ریاست براى امیرالمومنین (ع) همانند جاه و محبوبیت  براى رسول اکرم (ص)، ناشى از شایستگى و صلاحیت بود، نه علاقه و عشق به ریاست. على (ع) از پى مقام نرفت، بلکه مقام در خانه‏ى او آمد. موقعى که مردم جمع شدند و با اصرار از آن حضرت مى‏خواستند که امر خلافت را قبول نماید و زمام امور کشور اسلام را به دست بگیرد، حضرت در پاسخ آنان فرمود:  دعونى و التمسوا غیرى.  مرا ترک گویید و از دیگرى بخواهید که پذیراى خلافت شود. 

ولى مردم از آن حضرت دست نکشیدند، آنقدر اصرار کردند تا او را به قبول این مقام واداشتند. على (ع) ضمن سخنانى برنامه‏ى کار خود را در امر خلافت تذکر داد و مردم را متوجه نمود که هدفش از قبول این مقام، اقامه‏ى حق و عدل است. از آن جمله در زمینه‏ى پاره‏اى از قطائع عثمان که به اشخاص داده بود، فرمود:  و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته فان فى العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق. 

قسم به خدا اگر بیابم که با آن قطائع، زنانى به ازدواج درآمده یا کنیزانى خریدارى شده، به نفع مسلمین برمى‏گردانم، چه آنکه در عدل سعه و گشایش است، و اگر در نظر کسى، عدل مضیقه و تنگى باشد، جور و ستم براى وى مضیقه‏ى زیادترى خواهد داشت.  امام زین‏العابدین (ع) مانند جد بزرگوارش رسول اکرم صلى الله علیه و آله از جاه و محبوبیتى عظیم برخوردار بود. آل‏امیه با آنکه داراى قدرت و کرسى حکومت بودند، کوشش بسیار کردند که مهر اهل‏بیت را از صفحه‏ى خاطر مردم بزدایند و نامشان را به دست فراموشى  بسپارند، ولى هر قدر جدیت نمودند، به هدف نرسیدند و خداوند محبت آنان را در دلها افزایش داد و نامشان را بالاتر برد. یکى از نمونه‏هاى محبوبیت امام زین‏العابدین (ع)، تکریمى بود که مردم در مسجدالحرام با حضور هشام بن عبدالملک از آن حضرت نمودند. قبلا در یکى از سخنرانیها به مناسبت، ذکر شده و در اینجا نیز بدان اشاره مى‏شود. هشام بن عبدالملک در زمان حکومت پدرش براى اداى فریضه‏ى حج به مکه آمد، طواف بیت را انجام داد و براى استلام به طرف حجرالاسود رفت، اما مردم به وى راه ندادند و گویا در فشارش گذاردند. کسانى از مامورین شامى که با او بودند، منبرى آوردند تا روى آن بنشیند و از فشار رهایى یابد. روى منبر قرار گرفت و ناظر مردم در استلام حجر بود. شامیان نیز گرد منبر از او حفاظت مى‏نمودند.  اذ اقبل على بن الحسین علیهماالسلام فطاف بالبیت فکلما بلغ الى الحجر تنحى له الناس حتى یستلمه. فقال رجل من اهل الشام: من هذا الذى قد هابه الناس هذه الهیبه. فقال هشام: لا اعرفه مخافه ان یرغب فیه اهل الشام.  در این بین، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام وارد مسجدالحرام شد. طواف بیت را انجام مى‏داد و چون به حجرالاسود نزدیک مى‏شد، مردم راه باز مى‏کردند تا حضرت استلام حجر نماید. یکى از شامیان با مشاهده‏ى این همه احترام به شگفت آمد، پرسید: این کیست که مردم تحت تاثیر هیبت و عظمت او واقع شدند؟ هشام گفت: او را نمى‏شناسم. زیرا مى‏ترسید که اگر بگوید کیست، مورد علاقه‏ى شامیان واقع شود. در این موقع، فرزدق شاعر که نزدیک هشام 

بود، سئوال شامى و پاسخ وى را شنید. بلافاصله اشعارى را در معرفى امام سجاد (ع) سرود و گفت: او را کعبه و مردم مى‏شناسند، او فرزند رسول اکرم (ص) و فرزند صدیقه‏ى اطهر است. یکى از اشعارش این بیت بود:  ما قال لا قط الا فى تشهده    لو لا التشهد کانت لاءه نعم    او در قضاى حوایج و برآوردن تمنیات مردم همواره پاسخش مثبت است، هرگز «لا» به زبان نمى‏آورد، مگر در تشهد و اگر مقام شهادت به توحید الهى نمى‏بود، آنجا هم «نعم» مى‏گفت. 

علل و عوامل متعددى منشا محبوبیت و جاه حضرت زین‏العابدین (ع) در جامعه‏ى مسلمین بود، از آن جمله، مقام امامت به گزینش حضرت بارى تعالى، فرزندى رسول اکرم (ص)، عالم بودن به تمام دقایق دینى، و پاسخگویى به همه‏ى پرسشها. و همچنین علماى عامه و خاصه در کتابهاى خود آورده‏اند که رسول اکرم (ص) در ایام حیات خود، مکرر با مختصر تفاوتى در عبارت، فرموده بود: کتاب خداوند و عترتم دو امانت من است نزد شما، و امام سجاد (ع) از عترت پیمبر اسلام (ص) است که در کنار قرآن شریف امانتى است از طرف رسول گرامى (ص). علاوه بر این مزایا، حضرت زین‏العابدین (ع) در خدمت به مسلمانان همواره کوشا و جدى بود، از مظلوم حمایت مى‏نمود و با ظالم مبارزه مى‏کرد، افتادگان را یارى مى‏داد، به تهیدستان و مستمندان کمک مالى مى‏نمود، براى آنکه بتواند خدمات مالى خود را درباره‏ى فقرا و بینوایان ادامه دهد در جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز، از پیشگاه خداوند درخواست نمود که آبروى مرا با گذران سهل و آسان محافظت فرما، و در جمله‏ى دوم عرض مى‏کند:  و لا تبتذل جاهى بالاقتار.  بار الها! قدر و منزلتم را با مضیقه‏ى مالى و تنگدستى سبک و خوار مگردان. 

یعنى پروردگارا! چنان نشود که مستحقى راستگو و آبرومند به من مراجعه کند و درخواست مساعدت بنماید و من بر اثر عدم تمکن نتوانم به وى خدمت کنم، با نومیدى مرا ترک گوید و قدر و منزلتم در نظر او سبک و پست گردد.  رسول اکرم (ص) و حضرت زین‏العابدین علیهماالسلام طالب جاه نبودند و از پى آن نرفتند، بلکه جاه از پى آنان آمد. همچنین على (ع) طالب ریاست نبود و از پى آن نرفت، بلکه ریاست سر وقت آن حضرت آمد و آن بزرگواران، جاه و مقام را در راه اعلاى حق و اقامه‏ى عدل به کار گرفتند و در راه رضاى بارى تعالى صرف نمودند. اگر کسانى از جاه و مقامى اینچنین برخوردار گردند و در راهى که مرضى حضرت بارى تعالى است مورد استفاده قرار دهند، از عز دنیوى و اجر اخروى بهره‏مند خواهند بود، اما کسانى که داراى حب جاه و ریاست‏اند و براى نیل به آنها سعى و کوشش مى‏کنند، متوجه باشند که اسلام با کار آنان ناموافق است و به موجب روایات، حب جاه و مقام مایه‏ى تباهى و هلاکت است. در سخنرانى قبل راجع به حب ریاست چند جمله‏اى تذکر داده شد و بعضى از روایات مذکور افتاد و در این فصل نیز بعضى از روایات مربوط به شهرت و جاه‏طلبى به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد:  عن النبى صلى الله علیه و آله قال: حب الجاه و المال ینبتان النفاق فى القلب کما ینبت الماء البقل.  رسول اکرم (ص) فرمود: حب جاه و مال، دورویى و نفاق را در قلب مى‏رویاند، همانطور که آب گیاه را مى‏رویاند. 

و عنه صلى الله علیه و آله: حسب امرء من الشر الا من عصمه الله. ان یشیر الناس الیه بالاصابع. 

و نیز فرموده است: براى یک انسان، این شر و بدى کافى است که مردم بر اثر شهرت و جاه، او را با انگشت به یکدیگر نشان بدهند، مگر آنکه خداوند او را در پناه خود حفظ کند و از شر و بدى مصونش دارد. 

آن کس که اسیر حب جاه است و مى‏خواهد در دلها نفوذ نماید، باید به گونه‏اى قدم بردارد و خویشتن را طورى بسازد که مردم مى‏خواهند و موجب جلب محبتشان مى‏شود و چنین روشى اغلب مستلزم ریاکارى و دروغگویى در کردار و گفتار است و این همان دورویى و نفاقى است که در حدیث رسول اکرم (ص) آمده و فرموده است حب جاه، نفاق را در دلها مى‏رویاند و چنین محبوبیتى نه تنها قدر و ارزشى ندارد، بلکه در دنیا منافى با فضیلت و شرف انسانى است و در آخرت مایه‏ى عذاب و کیفر الهى است. در گذشته و حال افراد نادانى بوده و هستند که بر اثر جهالت و ناآگاهى یا به انگیزه‏ى خودپرستى و حب جاه، مردمى نادانتر از خود را با کارهایى ناصحیح اغفال نمودند، خویشتن را محبوب آنان ساختند، و قلوبشان را به تسخیر خود درآوردند، و در اینجا نمونه‏اى را که حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام خود ناظر آن بوده و شرح داده، به عرض شنوندگان محترم مى‏رساند: امام (ع) مى‏فرماید: کسى که از هواى نفس خود پیروى 

کند و راى باطل خود را با اعجاب بنگرد، همانند مردى است که شنیدم گروههایى از اقوام مختلف تعظیم و توصیفش مى‏نمایند. علاقه‏مند شدم او را ببینم به گونه‏اى که مرا نشناسد تا بدانم وزن و ارزشش چقدر است. روزى در محلى او را دیدم که مردم گردش جمع شده بودند. پشت سر مردم ایستادم، در حالى که با پارچه‏ى کوچکى قسمتى از صورت خود را پوشانده بودم، به او و مردم مى‏نگریستم، آنان را با گفته‏هاى خود فریب مى‏داد، تا آنکه راه خود را کج کرد و از مردم جدا شد. من از پى او رفتم. طولى نکشید به خبازى رسید، او را اغفال نمود و دو قرصه‏ى نان او را برداشت به صورت سرقت. تعجب کردم. در نفس خود گفتم شاید، با او معامله دارد. سپس گذر کرد به انارفروشى رسید، او را نیز اغفال نمود و دو انار از او برداشت به صورت سرقت. در دلم گفتم که شاید با او نیز معامله دارد. باز از پى او رفتم تا به مریضى گذر کرد. دو قرصه‏ى نان و دو انار را نزد او گذارد و رفت. دنبالش رفتم. در صحرا به بقعه‏اى رسید و در آنجا توقف نمود. پیش رفتم، گفتم: اى بنده‏ى خدا! من از تو چیزهایى را شنیده بودم، دوست داشتم ترا ببینم و دیدم. لکن از تو کارهایى مشاهده کردم که دلم را اشغال نموده است. گفت: آن چیست؟ گفتم: از خباز دو قرص نان دزدیدى و از انارفروش دو انار. قبل از هر چیز به من گفت: تو کیستى؟ گفتم: مردى از اولاد آدم و از امت محمد صلى الله علیه و آله. گفت: به من بگو تو کیستى؟ گفتم: از اهل‏بیت پیمبر اسلام (ص). گفت: اهل کجایى؟ گفتم: اهل مدینه. گفت: شاید تو جعفر بن محمد باشى. گفتم: بلى. گفت: چه فایده دارد شرافت اصلى براى تو با جهلى که به کتاب خدا دارى؟ گفتم: جهل من به کتاب خداوند چیست؟ گفت: در قرآن شریف آمده: هر کس یک حسنه بجا 

آورد، ده برابر اجر دارد و هر کس مرتکب یک گناه شود، جز کیفر یک گناه ندارد. من وقتى دو نان دزدیدم، دو گناه کردم و چون دو انار دزدیدم، دو گناه دیگر مرتکب شدم، و چون آنها را صدقه دادم، از چهل حسنه برخوردار گردیدم، چهار گناه را از چهل حسنه کم کن، سى و شش حسنه باقى مى‏ماند. 

حضرت فرمود: به او گفتم تو به کتاب خداوند جاهلى، مگر نشنیده‏اى که بارى تعالى فرموده: 

انما یتقبل الله من المتقین. 

عمل اهل تقوى مورد قبول خداوند است. 

تو با دزدى دو قرص نان، دو گناه کردى و با دزدى دو انار، مرتکب دو گناه شدى، وقتى آنها را بدون اجازه‏ى صاحبانش به دیگرى دادى، چهار گناه دیگر بر چهار گناه اول افزودى و چهل حسنه بر چهار گناه اضافه نکردى. از شنیدن سخن امام (ع)، حیران بر آن حضرت مى‏نگریست. امام فرمود: من برگشتم و او را ترک گفتم، سپس فرمود: و بمثل هذا التاویل القبیح المستنکر یضلون و یضلون. 

و به استناد این گونه تاویلهاى قبیح گمراه مى‏شوند و گمراه مى‏کنند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    14
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188011

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::