تنزیل نور


ساعت 10:56 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق( 156)

العزیز من اسمائه تعالى و هو المنیع الذى لاینال و لا یغالب و لا یعجز شى‏ء. 

عزیز از اسماء خداوند است، او منیع است و دستى به وى نمى‏رسد، مغلوب نمى‏شود و چیزى او را عاجز و ناتوان نمى‏نماید. به عبارت دیگر، او عزیز است، غلبه مى‏کند و مغلوب نمى‏شود، مقهور مى‏کند و مقهور نمى‏گردد. پس امام سجاد (ع) براى مصون ماندن از ترس و تشویش، از پیشگاه خداوند عزیز پناه خواسته، اوست که هر قدرت ترس‏آورى را مقهور و مغلوب مى‏کند و پناهنده‏ى خود را مصون و 

محفوظ مى‏دارد. 

ما در حوادث سنگین و ترسهاى اضطراب‏آور به خداوند پناه مى‏بریم و از او مى‏خواهیم بر ما منت گذارد و پناهمان دهد، که او بر تمام آفریده‏هاى خود غالب و قاهر است و مى‏تواند پناهنده‏ى خود را از خطر برهاند. اگر خوف و نگرانى ما از عذاب خداوند باشد به کجا باید پناهنده شویم و کیست که مى‏تواند شخص خائف از عذاب الهى را پناه دهد. رسول اکرم صلى الله علیه و آله پاسخ این پرسش را داده و به پیروان خود آموخته است: 

کان رسول‏الله صلى الله علیه و آله اذا صلى الصبح رفع صوته حتى یسمع اصحابه ، یقول: اللهم انى اعوذ برضاک من سخطک و اعوذ بعفوک من نقمتک. اللهم انى اعوذ بک منک، لا مانع لما اعطیت و لا معطى لما منعت. 

روش رسول گرامى (ص) چنین بود که وقتى نماز صبح را مى‏خواند، صداى خود را بلند مى‏نمود تا به اصحابش بشنواند و به پیشگاه خداوند عرض مى‏کرد: بار الها ! پناه مى‏برم به رضاى تو از غضبت، پناه مى‏برم به عفو تو از مجازاتت، بار الها! پناه مى‏برم از تو، به خودت که نه چیزى مانع اعطاى تو مى‏شود و نه کسى مى‏تواند آن را که تو منع نمودى، عطا نماید. 

از جمله‏ى اعمال ممدوح در اخلاق اسلامى این است که اگر مسلمانى از برادر دینیش درخواست پناهندگى نمود، با داشتن قدرت، پناهش دهد و اگر او را نپذیرد با این عمل، رابطه‏ى معنوى خود را با خداوند قطع نموده است. 

عن ابى‏الحسن علیه‏السلام قال: من قصد الیه رجل من اخوانه مستجیرا به فى بعض احواله فلم یجره بعد ان یقدر علیه فقد قطع ولایه الله عز و جل. 

حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: کسى که نزد برادر دینى خود برود، از او درخواست پناهندگى کند و او با داشتن قدرت، پناهش ندهد، ولایت الهى را قطع نموده است. 

راجع به امان دادن رسول اکرم (ص) به مشرکین و امان دادن مسلمانان به کفار مقرراتى است در اسلام که در اینجا براى مزید اطلاع شنوندگان محترم، دو مورد ذکر مى‏شود: 

در موقعى که مشرکین عهدشکنى نمودند، از خود سلب امنیت کردند و خداوند دستور قتل آنان را داد، کسانى سخت نگران شدند و به عنوان شنیدن تعالیم الهى از پیمبر امان خواستند تا بیایند و کلام خدا را بشنوند. بر اثر این تقاضا، آیه‏اى بر رسول اکرم (ص) نازل شد: 

و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتى یسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه. 

اى رسول معظم! اگر یکى از مشرکین براى شنیدن کلام خدا از تو امان خواست، به او امان بده تا بیاید و کلام الهى را بشنود. اگر ایمان آورد، به سعادت نایل آمده و اگر ایمان نیاورد، کسى حق ندارد پناهندگیش را نقض کند و باید او را با حمایت و مراقبت به دیار قومش که مرکز امن اوست برسانى. 

دستور و برنامه‏ى امان دادن مسلمان به کفار اینچنین است. 

فى الخبر: و یجیر علیهم ادناهم، اى اذا اجار واحد من المسلمین حر 

او عبد او امرءه: جماعه او واحدا من الکفار و آمنهم جاز ذلک على جمیع المسلمین و لاینقض علیهم جواره. 

در روایت است که پناه مى‏دهد به کفار یک فرد مسلمان، هر چند آن مسلمان شخصى باشد عادى و غیرمسئول، یعنى زمانى که یک مسلمان، خواه آزاد باشد، خواه مملوک باشد و خواه زن، به جمعى از کفار یا به یکى از آنان امان بدهد، این امان ممضى و مجاز براى تمام مسلمین است و مسلمانان پناه دادن او را نباید نقض کنند. 

جالب آنکه امان دادن مسلمان به کافر و مشرک نه فقط به صورت نوشتن و گفتن است، بلکه اگر به طور اشاره به وى امان بدهد، آن امان براى همه‏ى مسلمین محترم و لازم‏الاجر است. 

عن امیرالمومنین علیه‏السلام قال: اذا اوما احد من المسلمین او اشار بالامان الى احد من المشرکین فنزل على ذلک فهو فى امان. 

على (ع) فرمود: وقتى یک مسلمان با اشاره به یکى از مشرکین پناه بدهد و آن مشرک به اعتماد و اطمینان اشاره‏ى او، از پایگاه و سنگر خود خارج شود، در امان و مصونیت خواهد بود. 

فضیل بن زید با سربازان خود قلعه‏اى را به نام سهریاج محاصره کردند. تصمیم داشتند یکروزه آن را فتح کنند، پس از چند ساعت زد و خورد سربازان مسلمین براى استراحت به عسکرگاه خود رفتند تا پس از رفع خستگى دوباره براى پیکار آماده شوند. یک سرباز مسلمان مملوک از صف سربازان عقب افتاد. دشمنان از این فرصت استفاده کردند، با آن سرباز سخن گفتند و از او درخواست امان نمودند. سرباز مملوک پذیرفت، امانى نوشت و به آنان تسلیم کرد. 

موقعى که لشکر اسلام آماده‏ى جنگ شد و به طرف قلعه حرکت کرد، برخلاف انتظار مشاهده نمود که دشمنان با اطمینان خاطر در قلعه را گشوده و به خارج قلعه آمده‏اند، امان‏نامه‏ى سرباز مملوک را روى دست گرفته و گفتند: این امان شماست، براى ارتش اسلام پذیرش امان یک نفر سرباز امر عادى بود، ولى وقتى متوجه شدند که این امان‏نامه به امضاى یک مسلمان مملوک است، مردد ماندند که آیا امان او مانند امان یک مسلمان آزاد محترم و لازم‏الاجراست یا نه؟ ناچار موضوع را به مرکز گزارش دادند. خلیفه‏ى وقت در جواب نوشت: 

ان العبد المسلم من المسلمین، ذمته کذمتکم فلینفذ امانه. 

مسلمان مملوک نیز از مسلمین است و تعهدات او مانند تعهدات شما محترم است، به امان‏نامه‏ى او ترتیب اثر دهید و تعهد او را نافذ و ممضى تلقى نمایید. 

از این چند جمله که معروض افتاد، روشن شد که پناه دادن در درجه‏ى اول شایسته‏ى مقام ربوبى است، ولى مسلمانان نیز از باب تشبه به کامل و از نظر رعایت حقوق اسلامى اگر قادر باشند باید برادران دینى خود را پناه بدهند و آنان را از نگرانى و اضطراب خلاص نمایند، بعلاوه، قانون اسلام به هر مسلمانى ولو غیرمسئول باشد، اجازه داده است از موضع دینى خود استفاده کند و به دشمنى که در حال جنگ است و پناه مى‏خواهد، امان بدهد تا هر چه زودتر جنگ به نفع مسلمین پایان یابد و از خونریزى زیاد جلوگیرى شود. 

امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعاى خود به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

و اجرنى بعزتک مما ارهب.  

بار الها! به عزتت از آنچه مى‏ترسم پناهم ده. 

راغب مى‏گوید: 

الرهبه و الرهب مخافه مع تحرز و اضطراب. 

رهبه و رهب ترسى است آمیخته به حذر کردن و نگران بودن. 

امنیت از ترس، همانند امنیت مالى و جانى و عرضى مورد کمال توجه شارع مقدس است. در جامعه‏ى اسلامى، مردم از حکومت نمى‏ترسند زیرا حاکم اسلام اگر واجد شرایط حکومت باشد، از ظلم و ستم و همچنین از ارعاب و تهدید منزه است. ترس مردم باید از گناهان خودشان باشد. حکومت عادل مجرى قانون است و کسانى که مرتکب جرایم و جنایات مى‏شوند به حکم قانون آنان را مجازات مى‏کند و به کیفر اعمالشان مى‏رساند. اگر کسى به اتکاى قدرت خودش افراد را به ضرب و شتم یا جرح و قتل تهدید نماید و آنان را بترساند، مرتکب گناهى بزرگ شده است، و اگر به نام وابستگى به حکومت آنان را مرعوب کند و به حبس و قتل از ناحیه‏ى دولت تهدیدشان نماید، گناه بزرگترى مرتکب شده است، و اگر تهدید خود را عملى کند جهنمى است و در دوزخ جایگاهى بسیار سخت خواهد داشت. 

عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: من روع مومنا بسلطان لیصیبه منه مکروه فلم یصبه فهو فى النار، و من روع مومنا مسلما بسلطان لیصیبه منه مکروه فاصابه فهو مع فرعون و آل فرعون فى النار. 

امام صادق (ع) فرمود: کسى که مومنى را مرعوب کند به قدرت سلطانى که از ناحیه‏ى وى به آن مومن آسیبى برسد، ولى تهدیدش 

عملى نشود و از ناحیه‏ى شخصى قدرتمند به او صدمه‏اى نرسد، تهدیدکننده جهنمى است، و اگر کسى مومنى را مرعوب نماید به قدرت سلطانى که از ناحیه‏ى وى به مومن آسیبى برسد و تهدیدش را عملى کند، تهدیدکننده با فرعون و آل فرعون در جهنم جاى دارد. 

گاه فردى باایمان دچار لغزش شدید مى‏گردد و به مسیر نادرست و غیرمشروع گرایش مى‏یابد و بر اثر اعمال نارواى او، انسانهایى بسیار شریف و بزرگوار از صغیر و کبیر دچار رعب و وحشت مى‏شوند و چون فرد انحراف یافته داراى ایمان درونى است، بر اثر اعمال ظالمانه‏ى خود دچار شکنجه‏ى وجدانى مى‏گردد و مورد ملامت و سرزنش نفس لوامه‏ى خود واقع مى‏شود، پیوسته روز و شب را با ناراحتى مى‏گذراند و همواره در این اندیشه است که راهى به دست آورد و خویشتن را از این مصیبت درونى نجات بخشد. حر بن یزید عنصرى بود باایمان و تعالیم قرآن شریف را باور داشت. بدبختانه چند روزى به خطا رفت و صراط مستقیم الهى را که راه امام معصوم حضرت حسین بن على علیهماالسلام است ترک گفت و فرماندهى هزار سوار از سپاهیان عبیدالله زیاد را پذیرا گردید و ماموریت یافت همه جا تا ورود به کوفه، با لشکریان خود در معیت حضرت حسین علیه‏السلام باشد. حر بن یزید از اولین برخوردى که با امام (ع) داشت، همواره مراتب ادب و احترام خود را نسبت به آن حضرت ابراز مى‏نمود. از آن جمله پس از اولین ملاقات، طولى نکشید که ظهر شرعى فرارسید. امام (ع) به موذن فرمود اذان بگوید. 

فقال علیه‏السلام للحر: اترید ان تصلى باصحابک؟ قال لا، بل تصلى انت و نصلى بصلوتک. فصلى بهم الحسین علیه‏السلام. 

امام (ع) به حر فرمود: آیا تو مى‏خواهى با اصحاب خودت نماز بخوانى؟ عرض کرد: نه، شما نماز مى‏خوانید و ما نیز با نماز شما نماز مى‏گزاریم. امام (ع) نماز خواند و همه با آن حضرت نماز گزاردند. 

سفر به پایان نرفته و امام (ع) به کوفه نرسیده بود که تصمیم عبیدالله بن زیاد تغییر کرد، بر آن شد که از ورود حسین (ع) به کوفه جلوگیرى کند، زیرا مى‏دانست که آن حضرت در کوفه علاقه‏مندان زیادى دارد که در شرایط کنونى خاموش‏اند و اگر امام (ع) به کوفه بیاید، ممکن است وضع دگرگون شود و گروهى به طرفدارى حضرتش قیام نمایند و مشکلاتى پدید آورند. به این جهت، عبیدالله نامه نوشت و به وسیله‏ى مامور مخصوص فرستاد. در نامه به حر بن یزید ریاحى امر اکید نموده بود که امام (ع) را در سرزمینى دور از آب و آبادى متوقف کند و مامور من ناظر است که هر چه زودتر این دستور اجرا گردد. با وصول این نامه، مسئولیت حر تغییر کرد: او قبلا موظف بود که همواره با لشکریان خود در معیت امام (ع) باشد تا حضرتش را به کوفه وارد نماید و طبق این دستور موظف گردیده امام (ع) را در بیابان متوقف کند و براى اجراى این دستور، حضرت را ملزم به توقف نمود و در نتیجه روز دوم محرم امام (ع) به زمین کربلا وارد شد و سرانجام، روز عاشورا در همان زمین به درجه‏ى رفیعه‏ى شهادت نایل آمد. از آن روز به بعد، نامى از حر در کتب مقاتل به چشم نمى‏خورد، گویى خود را در گوشه‏اى منزوى نموده و از فشارهاى روحى خویش بشدت رنج مى‏برد و منتظر است ببیند پایان کار فرزند بزرگوار رسول اکرم (ص) با آن مردم عهدشکن به کجا مى‏رسد. روز عاشورا فرارسید و خطر در نظرش محقق آمد. 

فلما راى الحر بن یزید ان القوم قد صمموا على قتال الحسین 

علیه‏السلام و سمع صیحه الحسین (ع) یقول: اما من مغیث یغیثنا لوجه الله؟ اما من ذاب یذب من حرم رسول‏الله صلى الله علیه و آله؟ قال لعمر بن سعد. اى عمر! امقاتل انت هذا الرجل؟ قال: اى و الله قتالا ایسره ان تسقط الرووس و تطیح الایدى. قال: افما لکم فى ما عرضه علیکم رضى؟ قال عمر: اما لو کان الامر الى لفعلت و لکن امیرک قد ابى. 

وقتى حر مشاهده کرد که مردم تصمیم گرفته‏اند با حضرت حسین (ع) بجنگند و صداى آن حضرت را شنید که استنصار مى‏فرمود و مى‏گفت: آیا کسى نیست از حرم پیمبر اکرم (ص) دفاع نماید؟ نزد عمر سعد رفت و به وى گفت: آیا با این مرد بزرگ مى‏جنگى؟ پاسخ داد: آرى، جنگى خواهیم نمود که سرها فروافتد و دستها قطع شود. گفت: آیا به پیشنهاد او رضایت نمى‏دهى؟ در جواب گفت: اگر کار در دست من بود، اجابت مى‏نمودم، ولى عبیدالله ابا دارد از آنکه اجابت کند. از خیمه‏ى عمر سعد خارج شد، در باطن به انگیزه‏ى ایمان، تصمیم گرفت از مسیر باطلى که رفته بود بازگردد و به حضرت حسین (ع) ملحق شود. به نام آب دادن اسب، تدریجا از لشکر ظلم فاصله مى‏گرفت، در مسیر خود با مهاجر بن اوس برخورد نمود، به حر گفت: مى‏خواهى چه کنى؟ به وى جواب نداد. 

فقال له المهاجر: ان امرک لمریب، و الله ما رایت منک فى موقف قط مثل هذا و لو قیل لى: من اشجع اهل الکوفه ما عدوتک. فما هذا الذى ارى منک؟ فقال له الحر: انى و الله اخیر نفسى بین الجنه و النار، فو الله لا اختار على الجنه شیئا و لو قطعت و حرقت. 

ثم ضرب فرسه قاصدا الى الحسین علیه‏السلام و یده على راسه و هو یقول: اللهم! الیک انبت و تب على فقد ارعبت قلوب اولیاءک و اولاد بنت نبیک. 

مهاجر گفت، اى حر! کار تو ریب‏آور است. قسم به خدا، من تو را هیچ موقعى همانند وضع کنونى ندیده‏ام. اگر از من مى‏پرسیدند: شجاعترین مردم کوفه کیست؟ از تو تجاوز نمى‏نمودم، این چه وضعى است که هم اکنون در تو مى‏بینم؟ حر در پاسخ او گفت: قسم به خدا، من خویشتن را بین بهشت و دوزخ، مخیر مشاهده مى‏کنم، قسم به خدا هرگز چیزى را به جاى بهشت اختیار نمى‏نمایم، اگر چه مرا قطعه قطعه کنند و بسوزانند. سپس به اسب رکاب زد و به سوى عسکرگاه حسین (ع) شتافت در حالى که دست را بر سر گذارده بود و مى‏گفت: بار الها! به سوى تو برگشتم، توبه‏ام را بپذیر که من دلهاى اولیاى تو و فرزندان دختر پیمبر گرامیت را ترسانده‏ام. 

حر بن یزید در طول ماموریت خود گناهان زیادى مرتکب شده بود، ولى در نظر او ترساندن دلهاى اولیاى الهى و فرزندان حضرت صدیقه‏ى اطهر علیهاالسلام از تمام گناهان سنگین‏تر بود، لذا در پیشگاه الهى از آنان نام برده است. 

امام سجاد (ع) ایام عمرش همواره در شرایط اختناق و محیط وحشت و ارعاب طى شده است. او براى مصون ماندن از خطرات تهدیدهاى مرعب و تخویفهاى مدهش، از پیشگاه الهى درخواست پناهندگى نموده، عرض مى‏کند: 

و اجرنى بعزتک مما ارهب.                                                             

بار الها! بر من منت بگذار و از آنچه مى‏ترسم، به عزتت، پناهم ده.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    10
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188007

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::