شرح دعای مکارم الاخلاق( 149)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله، و امنعنى من السرف، و حصن رزقى من التلف. امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، ابتدا از خداوند مىخواهد که بر محمد و آلش درود فرستد، سپس دو مطلب را از پیشگاه مقدس بارى تعالى درخواست مىنماید، اول: بار الها! مرا از زیادهروى و اسراف بازدار، دوم: رزق و روزیم را از تباهى و تلف شدن محافظت فرما. به خواست خداوند توانا، این دو جمله از کلام حضرت زینالعابدین (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. راغب مىگوید: السرف تجاوز الحد فى کل فعل یفعله الانسان. «سرف»، تجاوز از حد است در هر کارى که انسان آن را انجام مىدهد.
قرآن شریف «اسراف» را در موارد متعدد به کار برده و همه جا آن را ناپسند و مذموم خوانده است، و در اینجا بعضى از آن آیات به عرض شنوندگان محترم مىرسد: و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما. بندگان واقعى خداوند کسانى هستند که در مقام انفاق مال نه زیادهروى مىکنند و نه سختگیرند و امساک مىنمایند، بلکه انفاقشان در حد اعتدال است. قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله. پیمبر گرامى! بگو به بندگان من آنان که بر نفس خود اسراف نموده و مرتکب گناه شدهاند، از رحمت خداوند ناامید نباشند.
و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فى القتل. کسى که مظلوم کشته شده، براى ولى خون بر قاتل سلطه قرار دادهایم. او باید مراقبت کند که در قتل زیادهروى و اسراف ننماید و به ناحق خونى نریزد.
و ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفین. فرعون به علو و بلندپروازى گراییده و روش مسرفانه در پیش گرفته است. اسراف در مال، بیش از سایر اسرافها مورد ابتلاى مردم است، از این رو اولیاى گرامى اسلام در اغلب روایات مربوط به اسراف از زیادهرویهاى مالى سخن گفته و مردم را از آن عمل ناروا برحذر داشتهاند. عن ابان بن تغلب قال: قال ابوعبدالله علیهالسلام: اترى الله اعطى من اعطى من کرامته علیه و منع من منع من هوان به علیه، لا، و لکن المال مال الله یضعه عند الرجل ودایع و جوز لهم ان یاکلوا قصدا و یشربوا قصدا و یلبسوا قصدا و یرکبوا قصدا و یعودوا بما سوى ذلک على فقراء المومنین و یلمو به شعثهم فمن فعل ذلک کان ما یاکل حلالا. و یشرب حلالا و یرکب. حلالا، و من عدا ذلک کان علیه حراما. ابان بن تغلب مىگوید: امام صادق (ع) به من فرمود: به نظرت مىآید کسى را که خداوند مشمول عطایاى خود قرار داده، منظورش تکریم وى بوده و به کسى که اعطا نفرموده، خواسته است او را تحقیر نماید؟ چنین نیست، بلکه مال، مال خداوند است و به طور امانت به کسانى مىسپارد و به آنان اجازه مىدهد که در حد اعتدال از آن بخورند و بنوشند و در حد اعتدال از آن لباس و مرکب تهیه نمایند و مازاد عطایاى الهى را به فقراى مومنین برگردانند تا پراکندگىهاى آنان را جمعآورى نمایند. اگر کسى چنین کند، تصرفات معتدل او در مال خداوند حلال است وگرنه حرام. هر فردى اگر خود را با دیدهى انصاف بنگرد، حد و شان خویش را از نظر غذا و لباس و مرکب و مسکن و دیگر نیازها تمیز مىدهد، اگر از مرز خویش تجاوز ننماید، وظیفهى خود را بدرستى انجام داده و اگر تجاوز کند، در روایات، مسرف شناخته شده است: عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: للمسرف ثلاث علامات: یشترى ما لیس له و یلبس ما لیس له و یاکل ما لیس له. امام صادق (ع) فرمود: سه علامت نشانهى اسراف کننده است: مىخرد متاعى را که براى او نیست، مىپوشد لباسى را که براى او نیست، و مىخورد غذایى را که براى او نیست.
ناگفته نماند که تعدد لباس اگر درخور شان صاحب لباس باشد، اسراف نیست، بلکه اسراف این است که لباس عز و آبروى اجتماعى خود را به جاى لباس کار در بر کند و آن را آلوده نماید. عن اسحق بن عمار قال قلت لابى ابراهیم الکاظم علیهالسلام: الرجل یکون له عشره اقمصه ایکون ذلک من السرف فقال لا و لکن ذلک ابقى لثیابه و لکن السرف ان تلبس ثوب صونک فى المکان القذر. اسحق بن عمار مىگوید: به حضرت امام کاظم (ع) عرض کردم: مرد ده پیراهن دارد، آیا این از اسراف است؟ فرمود: نه، بلکه این تعدد، موجب دوام بیشتر لباس مىشود، ولى اسراف در لباس این است که جامهى عز و آبرو را در محل پلید بپوشى و آن را آلوده نمایى. «اسراف» و «تبذیر» دو کلمه است که در قرآن شریف و روایات آمده و اغلب در امور مالى به کار برده شده و هر دو در اسلام ممنوع است.
و قد فرق بین التبذیر و الاسراف فى ان التبذیر الانفاق فى ما لا ینبغى و الاسراف الصرف زیاده على ما ینبغى. بین تبذیر و اسراف فرق گذارده شده به اینکه تبذیر، صرف نمودن مال است در موردى که نمىبایست مال در آن مورد صرف شود، و اسراف، صرف نمودن مال بیش از اندازهاى است که صرف آن روا و سزاوار شناخته شده. قرآن شریف دربارهى تبذیرکنندگان فرموده: ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین. تبذیرکنندگان، برادران شیاطین هستند.
گویى مىخواهد بفرماید که تبذیرکنندگان دربارهى نعمتهایى که خداوند به جامعه اعطا فرموده، همان عملى را مرتکب مىشوند که شیاطین با نیروهاى اعطایى بارى تعالى به انسانها عمل مىکنند. خداوند به بشر قواى سعادتآفرینى را اعطا نموده که اگر بجا و در مورد خودش به کار برده شود، انسانها به سعادت واقعى و کمال شایستهى انسان نایل مىگردند، اما شیاطین آن نیروهاى مفید و ثمربخش را از مسیر صحیح خارج مىکنند و در راه گناه و ناپاکى به کار مىگیرند. تبذیرکنندگان نیز در مورد نعمتهاى خداوند به مردم، همان عمل را انجام مىدهند که شیاطین دربارهى نیروهاى انسان عمل مىکنند. تبذیرکنندگان به زندگى دنیوى و رفاه مادى مردم زیان مىرسانند و شیاطین به کمال روحانى و سعادت انسانى آنان ضرر مىزنند. قرآن شریف، اسراف کنندگان را مفسدین فى الارض خوانده و دربارهى آنان فرموده است: و لا تطیعوا امر المسرفین. الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون. از امر مسرفین اطاعت ننمایید و راه انحرافى و زیانبار آنان را نپیمایید، اینان کسانى هستند که با زیادهرویهاى خویش تهیدستان را خشمگین مىکنند و جامعه را به فساد و تباهى سوق مىدهند و هرگز عمل آنها مایهى صلاح و سعادت مردم نمىشود.
به طورى که در آغاز بحث مذکور افتاد، «سرف» در لغت عرب، هر گونه تجاوز از حد و زیادهروى را در عمل انسان شامل مىشود و براى شاهد چند آیه از قرآن کریم در اعمال مردم ذکر شد و یکى از موارد مهم اسراف، زیادهروى در خوردنیها و نوشیدنیهاست و خداوند در این باره فرموده است: و کلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین. بخورید و بیاشامید و اسراف و زیادهروى ننمایید که خداوند مسرفین را دوست ندارد.
حضرت زینالعابدین (ع) در قطعهى دعاى مورد بحث امروز، دو جمله را در کنار هم ذکر نموده است: و امنعنى من السرف، و حصن رزقى من التلف. بار الها! مرا از زیادهروى و اسراف بازدار و رزقم را از تباهى و تلف شدن محافظت فرما. اینکه امام (ع) کلمهى تلف شدن رزق را بعد از کلمهى «سرف» آورده، مىتوان گفت جملهى اول و جملهى دوم، هر دو، ناظر به رزق و روزى است، در جملهى اول از اتلاف در روزى سخن مىگوید و از خداوند درخواست مىکند که او را از چنین عملى باز دارد، و در جملهى دوم از خداوند مىخواهد که رزق او را از رویدادهایى که موجب تلف شدن آن مىشود، از قبیل سیل و طوفان و زلزله و آتشسوزى و دیگر امورى همانند اینها، محافظت نماید. امام زینالعابدین (ع) در صحیفهى سجادیه از رزق و روزى خود مکرر سخن گفته، از آن جمله در قطعهى دعاى مورد بحث امروز و همچنین در قطعات دیگرى از سایر دعاها که در اینجا بعضى از آنها ذکر مىشود. راجع به غذایى که در رحم مادر نیاز داشته و خداوند به وى اعطا نموده چنین گفته است: جعلت لى قوتا من فضل طعام و شراب اجریته لامتک التى اسکنتنى جوفها و اودعتنى قرار رحمها.
براى من قوتى قرار دادى از مازاد غذا و آبى که کنیز تو، یعنى مادرم، خورده و نوشیده بود. آن را در وجودش به جریان انداختى و مرا در جوفش اسکان دادى و در قرارگاه رحمش به ودیعه سپردى.
و اجعلنى من... الموسع علیهم الرزق الحلال من فضلک. مرا از کسانى قرار ده که به فضل و رحمت تو از وسعت رزق حلال برخوردارند.
و افتح لى ابواب... رزقک الواسع. بار الها! درهاى رزق وسیع خود را به روى من بگشا.
نه تنها امام سجاد (ع) در گفتههاى خود از رزق و روزى نام برده و نیاز خویش را به غذا ابراز نموده است، بلکه در کلمات رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمهى طاهرین علیهمالسلام نیز این قبیل سخنان آمده تا آنکه دربارهى آنان کسى به خطا نیندیشد و همانند بعضى از پیشینیان گمراه تصور نکند که پیمبران و گزیدگان الهى باید از فرشتگان باشند و بىنیاز از آب و غذا. در روزگار گذشته، دو عقیدهى باطل در جوامع بشرى کم و بیش وجود داشته و شاید هم اکنون نیز در گوشه و کنار دنیا بعضى از آنها وجود داشته باشد. قرآن شریف به هر دوى آنها اشاره نموده و خداوند با عباراتى کوتاه بطلانشان را خاطرنشان فرموده است. اول آنکه مىگفتند خدایان غذا مىخواهند و دیگر آنکه مىگفتند بشر محتاج به رزق و روزى، لایق نیست که از طرف بارى تعالى به پیمبرى مبعوث شود، پیمبران باید از فرشتگان باشند و بىنیاز از خوردن و نوشیدن.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام پس از ذکر صلوات، دو درخواست از پیشگاه الهى نموده است:
و امنعنى من السرف، و حصن رزقى من التلف.
بار الها! مرا از زیادهروى و اسراف بازدار، بار الها! رزق و روزیم را از تباهى و تلف شدن محافظت فرما.
با توجه به اینکه بحث دعاى امروز راجع به رزق و روزى بوده، به نظر رسید دربارهى خدمت علمى و فرهنگى قرآن شریف راجع به مبارزه با آن دو عقیدهى باطل و خرافى، به اختصار توضیح داده شود و سخن با ذکر بعضى از آیات که براى اهل مطالعه و دقت جالب و سئوالانگیز است آغاز گردد.
و امر اهلک بالصلوه و اصطبر علیها لا نسالک رزقا نحن نرزقک و العاقبه للتقوى.
اى رسول معظم! اهلبیت خود را به نماز گزاردن امر کن و خود در انجام این وظیفهى مقدس بردبار باش. از تو درخواست رزق نمىنماییم، ما به تو رزق مىدهیم و پایان سعادتبخش براى تقوى و پرهیزکارى است.
و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون.
من جن و انس را نیافریدهام مگر براى عبادت، نه از آنان روزى مىخواهم و نه اراده دارم که مرا اطعام نمایند.
قل اغیر الله اتخذ ولیا فاطر السموات و الارض و هو یطعم و لا یطعم.
پیمبر گرامى! به مردم بگو: آیا غیر خداوند را ولى و صاحب اختیار خود بگیرم با آنکه او آفرینندهى آسمانها و زمین است، اوست که به مخلوق، طعام مىدهد و خود به طعام نیاز ندارد.
لن ینال الله لحومها و لا دمائها و لکن یناله التقوى.
دربارهى ذبیحهى عبادت، یعنى قربانى، فرموده: گوشت و خون حیوان به خداوند نمىرسد، آنچه مورد عنایت الهى است و به او مىرسد، تقوى و پاکى مردم است.
کسانى که با قرآن شریف و مکتب توحید اسلام مانوساند از این چند آیه به شگفت مىآیند، سئوال مىکنند مگر کسى گفته است که خداوند از مردم درخواست رزق و طعام دارد، مگر کسى گفته است که گوشت و خون قربانیها عاید خداوند مىگردد؟ در پاسخ باید گفت که این عقیده را مشرکین دربارهى خدایان ساختگى و موهوم خود داشتند و آنها را محتاج به غذا مىدانستند و موقعى که ابراهیم خلیل (ع) وارد بتکده شد، مشاهده کرد که غذا در مقابل بتها گذاردهاند. ابراهیم (ع) با مشاهدهى غذاها به طور استهزا بتهاى جماد را مخاطب ساخت:
فقال الا تاکلون. ما لکم لا تنطقون.
چرا غذا نمىخورید؟ چه شده است شما را که سخن نمىگویید.
قرآن شریف از قرون گذشته و عصر حضرت ابراهیم (ع) خبر داده که بتپرستان معتقد بودهاند خدایانشان به طعام نیاز دارند. از این رو براى آنها در بتکده غذا مىبردند. دانشمندان غرب نیز در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدهاند که بعضى از اقوام که به خدایى اجرام کیهانى عقیده داشتند و خورشید را پرستش مىنمودند، مىگفتند خدایان غذا مىخواهند و براى تهیهى غذاى خورشید به کارهایى وحشتزا و خشن دست مىزدند و در اینجا براى اطلاع شنوندگان محترم، ترجمهى
یک قطعه از کتاب اتوکلاینبرگ، استاد دانشگاه کلمبیا عینا نقل مىشود:
در قبیلهى آستکهاى مکزیک، رفتار جنگجویانه بیشتر از عوامل دینى ناشى مىشد. بنابر یکى از مهمترین اعتقادها خدایان، مخصوصا خورشید، اگر از غذا محروم بمانند، مىمیرند و قلب انسان تنها غذایى است که در خور شان خدایان است. کسى را که قربانى مىکردند، خدا مىشمردند و با کشتن و خوردن او زمینهى رستاخیز خدا و تجدید نیروى او را فراهم مىآوردند. افسانهاى مکزیکى وجود داشت که بنابر آن، سابقا خود خدایان براى خورشید قربانى شده بودند تا به او در کارش نیروى لازم ببخشند و این وظیفه را به نمایندگان بشرى خود محول کرده بودند، یعنى به ایشان دستور داده بودند که با هم بجنگند و براى تهیهى غذایى که خورشید لازم داشت، همدیگر را بکشند. اهالى یکى از مناطق، پیوسته با همسایگان خود در جنگ بودند، تنها به این منظور که اسرایى به چنگ آورند که بتوان آنها را قربانى کرد. وقتى در سال 1486 میلادى معبد مخصوصى را به خدا اهدا نمودند، صف کسانى که به این مناسبت قربانى مىشدند دو میل طول داشت، در این قتل عام وحشتناک، دست کم قلبهاى هفتاد هزار انسان نذر شد. این قربانیان تقریبا همگى جنگجویان ملل رقیب بودند که به اسارت افتاده بودند.
خلاصه، نیازمندى خدایان دروغین و آلههى ساختگى بشر به غذا، بین معتقدین به آنها شایع و رایج بوده و هر گروهى با وضع و روشى که خود گزیده بودند، به آنها غذا مىدادند. آیا کسانى در جهان بودهاند که براى معبود واقعى و آفریدگار توانا چنین عقیدهى باطلى داشته و ذات غنى و بىنیاز او را محتاج به غذا مىدانستند و خداوند آن چند آیه را در بىنیازى خود از رزق و روزى در رد آنها نازل فرموده است و یا خواسته به مومنین راستین بفهماند که آفریدگار بزرگ از جمیع نقایص من جمله نیازمندى به غذا مبرا و منزه است، آن آیات را فرستاده تا موحدین حقیقى مراقب باشند و ضمیر خود را به تصور باطلى که مشرکین دربارهى خدایان خویش داشتند، آلوده ننمایند؟