تنزیل نور


ساعت 10:45 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق(148 )

قرآن شریف در موارد متعدد خاطرنشان ساخته است که مالکیت تمام عوالم هستى اختصاص به ذات اقدس الهى دارد و تصریح فرموده است: 

و لم یکن له شریک فى الملک. 

براى ذات اقدس الهى شریکى در مالکیت و حکومت وجود ندارد. 

بنابراین، ضدى براى خداوند نخواهد بود. در قرون گذشته بعضى از افراد نادان در ذهن خویش خدایانى مى‏ساختند به نام آلهه‏ى حیات و مرگ و باران و رزق و نظایر اینها و تصور مى‏کردند که این آلهه در نظام خلقت آنقدر قدرتمندند که اگر اراده نمایند، مى‏توانند با خداوند خالق ضدیت کنند و سد راه اراده‏ى او شوند. این سخنان موهوم و بى‏ارزش، قابل بحث نیست. اما در گذشته و حال، افراد باایمانى بوده و هستند که در مواقعى تصور مى‏کردند فلان قدرتمند مستبد آنقدر نیرومند و تواناست که اگر مشکلى پیش آید و دست آن قدرتمند به گونه‏اى در کار باشد، آن مشکل حل نخواهد شد، مگر آنکه موافقت وى جلب شود و او راضى گردد. اینان در مقابل قدرت آن جبار آنچنان خود را مى‏باختند که حتى توجه به خداوند و دعاى در پیشگاه او را 

بى‏اثر مى‏پنداشتند. این گروه با تصور باطل خود، ناآگاه براى خداوند در ذهن خویش جعل ضد مى‏نمودند و اگر به فرض با چنین اندیشه‏ى باطل دعا مى‏کردند، مستجاب نمى‏شد، زیرا معرفت ایمان به مقام شامخ حضرت رب العالمین ناقص بود و مصداق آیه‏ى شریفه‏ى: 

و ما قدروا الله حق قدره. 

بودند، آنان قدر و منزلت رفیع بارى تعالى را آنطور که باید بزرگ نشمردند و اداى حق آفریدگار را ننمودند. 

قال قوم للصادق علیه‏السلام: ندعو فلا یستجاب لنا. قال: لانکم تدعون من لاتعرفونه. 

قومى به امام صادق (ع) عرض کردند: دعا مى‏کنیم و به استجابت نمى‏رسد، چرا چنین است؟ حضرت فرمود: براى اینکه شما کسى را مى‏خوانید که او را نمى‏شناسید و درباره‏اش به شایستگى معرفت ندارید. 

در حکومت بنى‏امیه و بنى‏عباس افراد باایمان و شریفى همانند على بن یقطین بودند که در ظاهر به دولت جبار خدمت مى‏کردند و در باطن انجام وظیفه‏ى دینى مى‏نمودند، حتى در مواقعى بعضى از ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام به آنان نامه‏ى محرمانه مى‏نوشتند و درباره‏ى افراد مظلوم توصیه مى‏کردند و آن مامورین پاکدل با علاقه‏مندى وظیفه‏ى محوله را انجام مى‏دادند و مومن گرفتارى را از بلا خلاص مى‏کردند. 

عبدالله هبیرى یکى از افرادى است که با نیروى ایمان خود قدرت جبارى را در هم شکست و عملا اثبات نمود که براى آفریدگار جهان ضدى قرار نداده است. خداوند بر اثر استقامت و ثبات ایمانى 

 

او، دعا و تمنایش را به اجابت رساند و در کمال عزت و سربلندى، وى را به هدفش نایل ساخت و در اینجا خلاصه‏اى از قضیه‏ى او به عنوان شاهد بحث ذکر مى‏شود. 

عبدالله هبیرى از افاضل دبیران و وجوه کتاب بود. در عهد مروانیان کارهاى مهمى به عهده داشت. در دولت عباسیان مدتى بیکار مانده و در مضیقه‏ى مالى قرار گرفته بود. براى حل مشکل خود ناچار هر روز بر اسب لاغرى که داشت سوار مى‏شد و در خانه‏ى وزیر مقتدر مامون به نام احمد ابوخالد مى‏رفت. او مردى تند و زودرنج بود. هر روز که هبیرى به او سلام مى‏کرد، ناراحت و رنجیده خاطر مى‏شد و دیدارش براى وزیر، گران بود. روزى وزیر بر اثر پیشامدى آزردگى خاصى داشت. اول صبح که از منزل خارج شد، هبیرى نزدیک آمد و به وزیر سلام نمود. آن روز از دیدن وى سخت رنجید. یکى از دبیران جوان خود را طلب نمود، به او گفت: برو هبیرى را ملاقات کن و بگو: مرد پیر و محنت زده‏اى هستى، هر روز به دیدار من مى‏آیى و مرا مى‏رنجانى. من به تو شغلى نخواهم داد و کارى از تو نمى‏آید. برو در گوشه‏اى به عبادت مشغول باش. اگر به امید کارى نزد من مى‏آیى، از من قطع امید کن که به تو کارى نخواهم داد. دبیر جوان مى‏گوید: پیام وزیر تند بود و من شرم داشتم از اینکه آن سخنان را به هبیرى بگویم. لذا سه هزار درهم از خود تهیه نمودم، به دست غلامى دادم، و او را با خود به منزل هبیرى بردم. چون مرا دید، احترام کرد. به هبیرى گفتم: آقاى وزیر سلام رسانده و پیام داده براى من سنگین است که پیرمرد محترمى هر روز در منزل من بیاید. فعلا شغلى مهیا نیست. مبلغى را براى شما فرستاده، خرج کنید، شاید کارى بعدا تهیه شود. چهره‏ى هبیرى گرفت. چون غلام پول را نزدش آورد، از من پرسید: چقدر است؟ گفتم: سه 

هزار درهم. سخت ناراحت شد. گفت: بردار، من نه گدا هستم و نه از او صدقه مى‏خواهم. جوان دبیر مى‏گوید: از سخن هبیرى ناراحت شدم. گفتم: این پول از من است، وزیر براى شما پولى نفرستاده. من شرم داشتم پیام تند وزیر را آنطور که گفته است به شما بگویم. هبیرى گفت: ما على الرسول الا البلاغ: پیام‏آور وظیفه‏اى جز ابلاغ پیام ندارد، هر چه وزیر گفته تمام و کمال بگو و یک حرف آن را باز مگیر. تمام پیام وزیر را شرح دادم. هبیرى پس از استماع سخنان وزیر گفت: اینک سخنان مرا بشنو و تمام و کمال با وزیر بگو، بگو آفریدگار هیچ کس را بى‏وسیله رزق ندهد، این عالم جهان اسباب و علل است و اینک کلید رزق عده‏اى را خداوند در کف تو نهاده و ذات تو در قبضه‏ى قدرت اوست، و من براى دست یافتن به رزق خداوند، درى را جز در منزل تو نمى‏شناسم، اگر رزقى مقدر فرموده، به وسیله‏ى تو به من مى‏رسد، و اگر مقدر نفرموده، از تو رنجشى ندارم، چون کلید رزق من در دست توست، بخواهى یا نخواهى هر روز در خانه‏ات خواهم آمد و از تو دست نمى‏کشم. جوان منشى مى‏گوید: من از قوت یقین او به شگفت آمدم. فردا صبح که به خانه‏ى وزیر رفتم، دیدم هبیرى آمده و ایستاده است. وزیر که از منزل خارج شد، چشمش به هبیرى افتاد، سخت ناراحت گردید. به من گفت: مگر پیام مرا ندادى؟ گفتم داده‏ام و او جوابى داده که وقتى به درگاه خلافت رسیدیم، شرح مى‏دهم. پس از رسیدن به دربار، جواب را به وزیر گفتم. بشدت خشمگین شد و از غضب نمى‏دانست چه کند. در این بین، وزیر احضار گردید و او به حضور مامون رفت. ابتدا امور کشور را که باید شرح دهد به عرض رساند. وزیر در آن روز مى‏خواست عبدالله زبیرى را به سمت استاندار مصر معرفى کند. شروع به صحبت کرد و گفت: اوضاع مصر قدرى 

مختل گردیده، مرد لایقى لازم است به آنجا برود. خلیفه گفت: به نظرت چه کسى براى این کار شایسته است؟ خواست بگوید: عبدالله زبیرى، گفت: عبدالله هبیرى. خلیفه پرسید: او زنده است و حالش چطور است؟ وزیر گفت: اشتباه کردم، مقصودم عبدالله زبیرى بود، نه عبدالله هبیرى. خلیفه گفت: براى عبدالله زبیرى فکرى خواهیم کرد، از هبیرى بگو. زمانى که من خردسال بودم، گاه نزد من مى‏آمد. او فردى است حقشناس و خدمت نگاهدار. وزیر گفت: او لایق این شغل نیست. خلیفه گفت: او مردى است بزرگ و در کارهاى خطیر ورزیده. وزیر گفت: او از دشمن بچگان آل‏عباس است. خلیفه گفت که آل‏مروان درباره‏ى پدران او لطف کردند و آنان تلافى نمودند، ما نیز به او خدمت مى‏کنیم تا اخلاص او در دولت ما ظاهر شود. وزیر گفت: او مدتى است بیکار است و نمى‏تواند مصر را اداره کند. گفت: با حمایت خود او را تقویت مى‏کنیم و پیشرفتش مى‏دهیم. سپس به وزیر گفت: به جان و سر من بگو چرا با او اینقدر مخالفت مى‏نمایى؟ وزیر پیغام خود و جواب هبیرى را به عرض خلیفه رساند. مامون گفت: چه خوب گفته و مطلب همان است که او گفته، ما ولایت مصر را به او دادیم و سیصد هزار درهم از خزانه به وى انعام نمودیم تا مقدمات سفر خود را فراهم آورد. به جان و سر من قسم، فرمان ولایت مصر و انعام ما را کسى جز خودت به وى نرساند. وزیر اطاعت کرد، به منزل هبیرى رفت، از وى بسیار عذر خواست و جریان امر را گفت. عبدالله هبیرى براى وزیر نیرومند عباسى قدرت مستقلى قائل نبود و مخالفت او را با احاله‏ى شغلى مهم نمى‏شمرد، تمام توجه هبیرى به ذات اقدس 

الهى معطوف بود و در عالم وسایل و اسباب، وزیر را مجراى روزى رساندن خداوند به بعضى از افراد مى‏دانست و در پیامى که به وزیر داده بود، صریحا گفته بود: ذات تو در قبضه‏ى قدرت الهى است. عبدالله هبیرى یک موحد واقعى و یک مسلمان حقیقى بود، او حریم مقدس بارى تعالى را محترم مى‏شمرد، اداى وظیفه‏ى عبودیت مى‏نمود، براى خداوند ضدى قرار نداده و بر اثر این خلوص واقعى و ایمان محکم، خداوند در سخت‏ترین شرایط، دعایش را به بهترین وجه مستجاب نمود. 

براى آنکه دعا مردود درگاه الهى نشود، باید دعاکننده به قدر و عظمت بارى تعالى توجه کامل داشته باشد و براى او ضدى قرار ندهد. در قطعه‏ى دعاى «مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث امروز، امام سجاد (ع) براى مردود نشدن دعا از دو مطلب نام برده: یکى «ضد» است و آن دیگر «ند». عرض مى‏کند: 

و لا ترد دعائى على ردا، فانى لا اجعل لک ضدا، و لا ادعو معک ندا. 

بار الها! دعاى مرا به خودم برمگردان و از استجابت محرومم مفرما، زیرا من در مقام توحید، نه براى تو مخالف و ضدى قرار داده‏ام و نه با تو مماثل و همتایى را خوانده‏ام. 

قبلا گفته شد: 

«الند» المثل، یقال «ما لا ند له» اى ما لا نظیر له. 

«ند» به معناى همانند و مثل است، گفته مى‏شود: «براى فلان موجود ندى نیست» یعنى نظیر ندارد. 

بعضى بر اثر جهل، آلهه‏ى موهوم و خود ساخته را ضد خداوند خوانده و بعضى مخلوق آفریده‏ى خداوند را ضد خدا قرار داده و پنداشته‏اند 

که اگر ضد خدا بخواهد، مى‏تواند سد اراده‏ى الهى شود و نگذارد امر او تحقق یابد. بعضى بر اثر نادانى، کارهاى اختصاصى خداوند را به غیر خدا نسبت مى‏دهند و آن غیر را همتا و مثل او مى‏پندارند و با این پندار ناصواب به حریم مقدس الهى اسائه‏ى ادب مى‏نمایند. در مقابل اینان، افراد واقع‏بین و باایمانى هستند که در تمام مواقع حریم الهى را محترم مى‏شمرند و قدمى از مرز واقع فراتر نمى‏روند. براى توضیح مطلب و تفکیک این دو گروه از یکدیگر، لازم است به اختصار در این باره توضیحى داده شود. خداوند دنیا را عالم علل و اسباب قرار داده و فیضهاى خود را از آن مجارى به مردم مى‏رساند. رزق را از راه کشاورزى، شفا را از راه طبیب و دارو، و دیگر امور را از طرق دیگر. مومنین واقعى و عارفان به مقام ربوبى با آنکه در زندگى از وسایل و اسباب استفاده مى‏کنند و لطف الهى را از آن مجارى دریافت مى‏دارند، هرگز مقام رفیع حضرت بارى تعالى را از یاد نمى‏برند، حریمش را همواره بزرگ مى‏شمرند، و براى او مثلى قرار نمى‏دهند. این گروه که از غیر خداوند منقطع‏اند، هر وقت دعا کنند، درخواستشان مقبول و تمنیاتشان به اجابت مى‏رسد. 

عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: اذا اراد احدکم ان لا یسال الله شیئا الا اعطاه فلییاس من الناس کلهم و لا یکون له رجاء الا من عند الله عز و جل. فاذا علم الله ذلک من قلبه لم یسال الله شیئا الا اعطاه. 

امام صادق (ع) فرمود: وقتى یکى از شما اراده کند که چیزى از خداوند درخواست ننماید مگر آنکه به وى عطا کند، از تمام مردم باید مایوس شود و جز به خداوند امیدى نداشته باشد. وقتى خدا بداند 

که ضمیر او اینچنین است و از غیر خدا منقطع است، از او چیزى طلب نمى‏کند مگر آنکه به وى عطا مى‏فرماید. 

بین افراد باایمان عده‏ى قلیلى هستند که از این مزیت ایمانى و معرفت سعادت آفرین برخوردارند. بیشتر مردم مومن به خداوند از این کمال معنوى بى‏نصیب‏اند و در مواقع عادى که علل و اسباب طبیعى، مسیر خود را مى‏پیماید و امور بر وفق مرادشان جریان دارد، از خداوند غافل‏اند و توجهشان به وسایل عادى معطوف است. در موقعى که اسباب معمولى کم اثر مى‏شود، مثلا طبیب و دوا نمى‏توانند به مریض بهبود بخشند، وضع روحى بیمار و اطرافیانش منقلب مى‏گردد، از مجارى اسباب حالت انقطاع پدید مى‏آید، متوجه معنویات مى‏گردند، نور توحید در ضمیرشان شکوفا مى‏شود، صمیمانه دعا مى‏کنند، خداوند تفضل مى‏فرماید، وضع مریض ناگهان عوض مى‏شود، و آثار بهبودى مشهود مى‏گردد. 

در یکى از جنگهاى مسلمین با کفار، دشمنان در قلعه‏ى محکمى استقرار یافته بودند. مسلمانان قلعه را در محاصره داشتند و هر روز براى فتح قلعه تلاش مى‏نمودند و نتیجه‏اى به دست نمى‏آمد. مدت محاصره و تلاش براى فتح قلعه به درازا کشید. روحیه‏ى سربازان مسلمین تدریجا ضعیف گردید، آثار یاس در چهره‏ى آنان خوانده مى‏شد. فرمانده لشکر که این وضع را مشاهده کرد، سخت ناراحت گردید، تصمیم گرفت متوجه خدا شود، دعا کند و براى پیروزى مسلمین از ذات اقدس الهى استمداد نماید. شبى در حالى که از همه‏ى وسایل و اسباب عادى منقطع شده بود، دست دعا به پیشگاه بارى تعالى برداشت و از خداوند فتح قلعه و پیروزى مسلمین را درخواست نمود. فرداى آن روز در نقطه‏اى نشسته بود، ناگاه سگ سیاهى را دید که در عسکرگاه مى‏دود 

و چون به نقطه‏ى انباشتن زباله رسید، براى یافتن طعمه به داخل آن رفت. فرمانده در آن سگ و ممیزاتش دقت نمود و به ذهن سپرد. شب فرا رسید. هوا مهتاب بود. فرمانده دید که همان سگ بالاى حصار قلعه ظاهر شد، یقین کرد که این قلعه راه پنهانى دارد که سگ از آن راه قلعه را ترک مى‏گوید و از همان راه به قلعه برمى‏گردد. 

مطلب را با بعضى از محارم خود به میان گذارد. آنان هر قدر تفحص نمودند، راه را نیافتند. فرمانده دستور داد انبانى را چرب کنند و در جدار آن سوراخهاى کوچکى باز نمایند. در انبان ارزن بریزند و در انبان را محکم ببندند و آن را در محل زباله بیفکنند. فردا سگ آمد، به محل زباله رفت، انبان چرب را به گمان آنکه طعمه‏اى است به دندان گرفت تا آن را از راه نقب به داخل قلعه ببرد. حرکات بدن سگ موجب شد که دانه‏هاى ارزن در مسیرش بر زمین بریزد. مامورین خط سیر سگ را از دنبال نمودن دانه‏هاى ارزن یافتند، از آن راه به داخل قلعه رفتند و دژ محکم دشمن را فتح نمودند. 

بنابر آنچه مذکور افتاد، معلوم شد که اگر کسى براى خداوند مخالف و ضدى قرار ندهد و همچنین از غیر خدا منقطع شود و با او مثل و مانندى را نخواند، دعایش شایسته‏ى استجابت است و خداوند تمنایش را برآورده مى‏سازد.

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    51
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188048

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::