شرح دعای مکارم الاخلاق(144 )
خداوند دربارهى منافقین دروغگو فرموده است:
یقولون بافواههم ما لیس فى قلوبهم و الله یعلم بما یکتمون.
به زبان چیزى را مىگویند که در دلشان نیست و خدا مىداند آنچه را که اینان کتمان مىنمایند.
بموقع است در اینجا توضیحى را به عرض شنوندگان محترم برساند. اگر کسى طبق علم و اعتقاد خویش سخن بگوید و علمش مطابق با واقع و نفس الامر باشد، کلام او صدق تام و تمام است.
صدق التام هو المطابقه للخارج و الاعتقاد معا.
صدق و راستى تام و کامل آن است که سخن گوینده مطابق با واقع و همچنین موافق با علم و اعتقاد وى باشد. اگر کسى سخن بگوید طبق علم و اعتقادى که دارد، ولى علمش مطابق با واقع نباشد، او در سخن صادق است اما صدقش تام و کامل نیست. اگر کسى سخنى بگوید مطابق با واقع و نفس الامر، اما به گفتهى خویش اعتقاد نداشته باشد، او دروغگوست و این مطلب صریحا در قرآن شریف آمده است.
اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون.
وقتى منافقین نزد تو آمدند و گفتند: شهادت مىدهیم که تو رسول خدایى و خدا مىداند که تو رسول او هستى و خداوند شهادت مىدهد که منافقین دروغ مىگویند.
منافقین به نبوت پیمبر گرامى (ص) که امرى است واقعى، شهادت مىدهند و خداوند نیز رسالت آن حضرت را تایید مىنماید، اما چون منافقین برخلاف اعتقاد خود سخن مىگویند، پروردگار آنان را دروغگو خوانده است.
امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه الهى عرض مىکند:
وهب لى صدق الهدایه.
بار الها! مرا از موهبت هدایت صادقانه برخوردار فرما.
مقصود امام (ع)، هدایت مردم به تعالیم قرآن شریف و ارائهى راه خودسازى و نیل به مقام شامخ انسانیت است. از آنچه مذکور افتاد به این نتیجه مىرسیم که هدایت مردم با صدق تام و کامل، زمانى تحقق مىیابد که حتما واجد دو شرط اصلى و اساسى باشد: اول، کسى که واضع مقررات و تعالیم هدایت است باید خود، تمام حقایق نجاتبخش و سعادت آفرین را آنطور که هست بداند و همهى مواد هدایتش طبق واقع و نفسالامر باشد تا بتواند مردم را به سرمنزل انسانیت برساند و ایصال به مطلوب بنماید. دوم، آن کس که مىخواهد برنامهى هدایت واقعى را بین مردم نشر دهد و به آنان ابلاغ نماید، باید خود به آن مومن باشد تا بر وفق عقیده سخن بگوید و هر چه بیشتر و بهتر در جامعه اثر بگذارد و این هر دو شرط در هدایت تشریعى دین مقدس اسلام وجود دارد. اما شرط اول، واضع قوانین و مقررات هدایت در شرع اسلام، ذات اقدس الهى است، آن کس که خود آفریدگار بشر و خالق تمام عوالم هستى است، او که علم نامحدودش به حقایق اشیاء احاطه دارد و از کوچکترین موجود جهان هستى آگاه است.
و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فى الارض و لا فى السماء.
از علم پروردگار تو، ذره و کوچکتر از ذره در زمین و آسمان پنهان نیست.
پس آنچه در اسلام براى هدایت مردم به عنوان روا یا ناروا معرفى شده، از ناحیهى بارى تعالى و طبق واقع و نفس الامر است و بر اثر تخلف هر یک از آن دو، به نسبت یا خیرى از دست مىرود یا آنکه شرى به بار مىآید. پس هدایت نجاتبخش یعنى هدایتى که تعالیمش مطابق با واقع است و کمترین دستور انحرافى در آن راه ندارد، هدایت حضرت بارى تعالى است و این آیه در قرآن شریف، مبین این حقیقت است:
قل ان هدى الله هو الهدى.
پیمبر گرامى! به مردم بگو هدایت الهى است که هدایت واقعى و منطبق با حقیقت و نفس الامر است.
اما شرط دوم: تبلیغ کننده و نشر دهندهى برنامهى هدایت بارى تعالى حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله، رسول معظم اسلام است و او خود به تمام دقایق وحى و برنامهى هدایت پروردگار ایمان قطعى دارد. قرآن شریف در این باره فرموده است:
آمن الرسول بما انزل الیه من ربه.
پیشواى اسلام به آنچه از طرف بارى تعالى بر وى نازل شده است، ایمان دارد.
بنابراین، او در تبلیغ اسلام بر اساس ایمان و به انگیزهى اعتقاد سخن مىگوید و این معناى صدق تام و تمام است، زیرا از طرفى اصل
تعالیم شرع اسلام مربوط به خداوند عالم به واقعیتها و حقایق است و از طرف دیگر گویندهى آن از روى اعتقاد واقعى سخن مىگوید. براى نیل به هدایت راستین هداه الهى باید مشکلات بسیارى را تحمل نمود و منازل سخت و راههاى صعبالعبورى را پیمود تا به هدف عالى انسانیت دست یافت. غلبه بر هواى نفس و مهار کردن غرایز کور و بیشعور یکى از موانعى است که به دشوارى مىتوان از آن گذشت، زیرا هوى و غرایز به کشش طبیعى، طالب آزادى بىقید و شرطاند و مىخواهند هیچ مانعى سد راهشان نشود. اما پیمودن مدارج کمال و رسیدن به مقام رفیع انسانیت ایجاب مىکند که مردم پیروى هوى را ترک گویند، دعوت راهنماى الهى را اجابت نمایند، و غرایز را در حدود مصلحت و طبق هدایت خداوند اقناع نمایند وگرنه دچار ضلالت و گمراهى مىشوند و از اوج انسانیت به حضیض حیوانیت سقوط خواهند نمود. قرآن شریف در این باره فرموده:
فان لم یستجیبوا لک فاعلم انما یتبعون اهواءهم و من اضل ممن اتبع هواه بغیر هدى من الله.
پیمبر گرامى! اگر دعوتت را اجابت ننمایند، بدان که اینان پیرو هواى نفس خویش هستند و کدام انسان گمراهتر از کسى است که از هواى نفس خود تبعیت کند، بدون آنکه از راهنمایى خداوند استفاده نماید.
آفریدگار توانا به مشیت حکیمانهى خود، هواى نفس و غرایز را که عامل موثر بقاى فرد و نوع است، در وجود انسان و حیوانات مستقر فرموده، با این تفاوت که حیوانات به هدایت تکوینى خداوند مجازند
غرایز خود را آزادانه و بدون قید و شرط اعمال نمایند، اما انسان موظف است هواى نفس و غرایز خویش را با هدایت تشریعى بارى تعالى تعدیل کند و آنها را با اندازهگیرى صحیح و در حدود مصلحت اقناع نماید، زیرا حیوان موجودى است یک بعدى، حیوان ساخته شده، به غرایز حیوانى مجهز گردیده، و در دوران حیات کارى جز اعمال غرایز و بروز دادن خلق و خوى حیوانى ندارد. اما انسان موجودى است دو بعدى و با دارا بودن جنبهى حیوانى، واجد مزایاى انسانى و حامل روح الهى است. او داراى ودایع اختصاصى و ذخایر الهامى است، قابلیت و استعدادش براى پیمودن مدارج کمال، نامحدود است. خداوند، زمین و محتویاتش را مسخر او ساخته و به وى اجازهى بهرهبردارى داده است، صفات عالى انسانى از قبیل اداى امانت، وفاى به عهد، انصاف، راستگویى، و دیگر مزایا را به وى الهام فرموده و به طور فطرى مجذوب آنهاست، اگر بخواهد غرایز را بىقید و شرط اقناع نماید باید در مواقعى که با گناه مواجه مىشود، براى ارضاى غریزهى جنسى، حب مال، میل به مقام، دست یافتن به تمنیات، و دیگر امورى از این قبیل به انسانیت و سجایاى انسانى پشت پا بزند، برخلاف انصاف عمل کند، در امانت خیانت نماید، مرتکب نقض عهد شود، دروغ بگوید، فریب دهد، و دیگر اعمالى از این قبیل. ارضاى غرایز از مجارى خلاف فطرت، حرکتى ضد انسانى و منافى با تعالى و تکامل شایستهى مقام رفیع انسان است. بنابراین، کسى که مىخواهد انسان باشد و با صفات انسانى زیست کند، انسان بمیرد، و در قیامت انسان محشور گردد، باید بر هوى و تمنیات نفسانى خویش حاکم گردد، غرایز را تعدیل نماید، خواهشهاى نفسانى را در حدود مصلحت و با رعایت شان انسان برآورده سازد، هواى نفس را با هدایت تشریعى بارى تعالى تطبیق دهد، از
راهنماییهاى رجال الهى و مردان صادقالقول پیروى کند، چنین انسانى مصداق واقعى این حدیث شریف خواهد بود:
عن على علیهالسلام قال: طوبى لمن غلب نفسه و لم تغلبه و ملک هواه و لم یملکه.
على (ع) فرموده: خیر و امنیت براى کسى است که بر نفس خود غلبه کند و مغلوب نفس نشود، مالک هواى خویشتن باشد و مملوک هوى نگردد.
برعکس، کسانى که مطیع هواى نفس و اسیر غرایز خویشتن هستند، عالیترین کوشش و سعیشان در خوردن و ارضاى غریزهى جنسى به کار مىرود و به تعالى معنوى و شان روحانى خود توجهى ندارند، از مقام شایستهى انسان محروماند، و از فیض و رحمت بارى تعالى دور.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ابعد ما یکون العبد من الله عز و جل اذا لم یهمه الا بطنه و فرجه.
امام صادق (ع) فرمود: بزرگترین عاملى که موجب دورى بنده از خداوند مىشود، این است که از خود همت بلند و عالى نشان ندهد، مگر در مورد شکم و شهوت جنسى.
نتیجه آنکه: امام سجاد (ع) در جملهى سوم درخواست خود، از خداوند تقاضاى هدایت صادقانهى مردم را مىنماید. و اگر مردم بخواهند از هدایت صادقانه که هدف رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلام بوده، برخوردار گردند باید موانع را از ضمیر خود برطرف کنند و بالاترین مانع در وجود آنها پیروى از هواى نفس و ارضاى غرایز بىقید و شرط است.
کسانى که بندهى هوى و مطیع غرایزند، نمىتوانند از هدایت صادقانهى راهنمایان الهى برخوردار گردند و این محرومیت ناشى از خود آنهاست.