شرح دعای مکارم الاخلاق( 143)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله، و توجنى بالکفایه، و سمنى حسن الولایه، و هب لى صدق الهدایه. حضرت زینالعابدین علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» ابتدا از خداوند مىخواهد که بر حضرت محمد و آلش درود فرستد. آنگاه سه مطلب را از ذات اقدس الهى تمنا مىنماید. اول: بار الها! تاج کفایت را بر من بپوشان. دوم: در کارى که تصدى آن به عهده من است، موجباتى را فراهم آور تا در انجامش به خوبى قیام نمایم. سوم: بار الها! هدایت صادقانه را به من عطا فرما. به خواست خداوند توانا، موضوع سخنرانى و بحث امروز، شرح و تفسیر این سه جمله است. «سر» در بدن آدمى شریفترین و مهمترین عضو است، اگر کسى دو پاى خود را از دست بدهد، با وجود سر مىتواند زنده بماند، تعقل کند، سخن بگوید، ببیند و بشنود، و خلاصه، از حیات انسانى برخوردار باشد. اما با رفتن سر، حیات مىرود و زندگى پایان مىپذیرد. «صبر» به معناى وسیع خود که شامل خویشتندارى در معصیت، در مصائب و بلایا، در نعمت و در تحمل مشقتهاى فرایض دینى است، نسبت به شان ایمان، مقامى بسیار رفیع دارد. اولیاى گرامى اسلام براى آنکه ارزش «صبر» را به پیروان خود بفهمانند، از این مثل بسیار ساده استفاده نمودهاند.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: الصبر من الایمان بمنزله الراس من الجسد فاذا ذهب الراس ذهب الجسد، کذلک اذا ذهب الصبر ذهب الایمان. امام صادق (ع) فرموده: صبر در مورد ایمان به منزلهى سر است براى جسد، اگر سر برود، جسد رفته است، همچنین اگر صبر برود، ایمان رفته است. اهالى کشورها از مرد و زن، هر لباسى را که دارند اگر معمولشان این باشد که سر را نیز بپوشانند، علاقهمندند بهترین پوشش را براى آن انتخاب نمایند. سلاطین در طول قرون و اعصار بهترین لباس را در بر و بهترین پوشش را بر سر داشتند، اما در مواقع خاصى که بر کرسى قدرت و سلطنت تکیه مىزدند، لباس بسیار عالى در بر مىنمودند و تاج بر سر مىگذاردند. التیجان جمع تاج و هو ما یصاغ للملوک من الذهب و الجوهر. «تیجان» جمع «تاج» است و آن چیزى بود که از طلا و جواهر براى سلاطین مىساختند، تا در مواقع خاص بر سر بگذارند. در روزگار گذشته، تاج به نظر مردم نشانهى بزرگى و عظمت و علامت سلطه و قدرت تلقى مىشد و بشرى را تاجدار مىخواندند که در جامعه شاغل عالیترین و رفیعترین مقام مادى و ظاهرى بوده و بر مردم حکومت و فرمانروایى داشته است. امام سجاد (ع) در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز، از کلمهى تاج استفاده نموده و از پیشگاه الهى درخواست دارد: و توجنى بالکفایه. بار الها! سرم را به تاج کفایت بپوشان. قبل از آنکه معناى کفایت از نظر لغت توضیح داده شود، دو تفاوت اساسى بین «تاج» سلاطین و «تاج» مورد درخواست امام سجاد (ع) به عرض مىرسد. تاج سلاطین، نشانهى قدرت مادى و زندگى بشرى است و تاج مورد درخواست امام سجاد (ع) ناظر به انسانیت و تعالى معنوى است، تاج سلاطین را از طلا و جواهر مىساختند و تاج مورد درخواست امام سجاد (ع) از کرایم اخلاق و سجایاى حمیده به دست مىآید. راغب در معناى کفایت مىگوید: الکفایه ما فیه بلوغ المراد فى الامر، قال: و کفى الله المومنین القتال، انا کفیناک المستهزئین. «کفایه» چیزى است که در آن نیل به مقصود و دست یافتن به مراد نهفته است. سپس به دو آیه از قرآن شریف استشهاد مىنماید، در یک آیه فرموده است: خداوند امر قتال مومنین را کفایت مىفرماید، و در آیهى دیگر فرموده: کسانى که تو را استهزاء مىکنند، کفایت امرشان با ماست. علامه، سید علىخان، مىگوید: الکفایه الاستغناء من کفى الشىء یکفى کفایه اذا حصل الاستغناء عن غیره. «کفایه» به معناى «استغناء و بىنیازى» است و کفایت، زمانى گفته مىشود که بىنیازى از غیر تحقق یابد.
مقصود از «تاج اکتفا و بىنیازى از غیر»، که مورد درخواست امام سجاد (ع) است، «غناى نفس و بىنیازى طبع» است، نه ثروتاندوزى و گردآورى مال. عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لیس الغناء فى کثره العرض و انما الغناء من النفس. رسول اکرم (ص) فرموده: غنى و بىنیازى در کثرت اموال و اعراض دنیوى نیست، بلکه غناى ارزشمند و شایستهى انسان، بىنیازى نفس اوست. آن کس که روحش قوى است و طبعى بىنیاز دارد، همواره در جامعه با سربلندى و عزت نفس زندگى مىکند و تاج پرافتخار قناعت را بر سر دارد و کمترین اعتنا به ثروت مالداران نمىنماید. عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: من قنع بما رزقه الله فهو من اغنى الناس. امام صادق (ع) فرمود: کسى که به رزق خداوند راضى است، او از غنىترین مردم است. برعکس، کسانى که دچار بیمارى حرصاند و به رزق خداداد قناعت نمىکنند، طبعى گدا و نیازمند دارند، هر قدر ثروتشان افزونتر شود، فقرشان آشکارتر مىگردد تا جایى که تملک همهى دنیا آنها را سیر نمىکند. حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام به هشام فرمود: یا هشام: ان کان یغنیک ما یکفیک فادنى ما فى الدنیا یکفیک فان کان لا یغنیک ما یکفیک فلیس شىء من الدنیا یکفیک. اى هشام! اگر آنچه براى تو کافى است بىنیازت مىنماید، کمترین متاع دنیا براى تو کافى است و اگر آنچه مایهى بىنیازى توست کفایتت نمىکند، پس هیچ چیز دنیا براى تو کافى نخواهد بود. معناى دیگر کفایت که در دعاى امام سجاد (ع) آمده، «لیاقت و شایستگى انجام امرى است که شخص عهدهدار آن مىگردد» و این معنى علاوه بر آنکه از لغت استفاده مىشود، در پارهاى از روایات، کلمهى کفایت به همان معنى به کار رفته است. به شرحى که قبلا ذکر شد، راغب گفته: الکفایه ما فیه بلوغ المراد فى الامر. «کفایه» آن چیزى است که رسیدن به مقصود در آن وجود دارد. سپس به دو آیه از قرآن شریف استشهاد نموده بود. هر کس بخواهد در جامعه مسئولیت کارى را بپذیرد، باید حتما داراى شایستگى و صلاحیت علمى و عملى باشد تا بتواند به خوبى از عهده برآید و انجام آن موجب سربلندى و افتخارش گردد. و اگر شایستگى نداشته باشد، طولى نمىکشد که او را طرد مىکنند و باید سرافکنده از مسئولیتى که به عهده گرفته بود، کنار برود. عن على علیهالسلام قال: من رفع بلا کفایه وضع بلا جنایه. على (ع) فرموده: کسى که بدون صلاحیت و کفایت در جامعه رفعت و مقام به دست آورد، بدون آنکه مرتکب خیانت و جنایتى شده باشد، ساقط مىگردد.
و عنه علیهالسلام: من احسن الکفایه استحق الولایه. و نیز فرموده است: انسانى که از کفایت و شایستگى خوب برخوردار است، استحقاق فرمانروایى دارد. یکى از تمایلات عالى انسانى که اعمال و به کار بستن آن موجب محبوبیت در پیشگاه الهى است، دگردوستى و مهر به همهى انسانهاست و این مطلب در خلال بعضى از روایات رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلام توصیه شده است. عن النبى صلى الله علیه و آله: الخلق عیال الله، فاحب الخلق الى الله من نفع عیال الله و ادخل على اهلبیت سرورا. رسول اکرم (ص) فرمود: مردم رزق خواران خدا هستند و بهترین خلق نزد بارى تعالى کسى است که به رزق خواران خداوند نفعى برساند و دل آنان را شاد و مسرور نماید. عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: سئل رسولالله صلى الله علیه و آله، من احب الناس الى الله؟ قال: انفع الناس للناس. امام صادق (ع) فرمود: از پیمبر گرامى (ص) سئوال شد: محبوبترین مردم نزد خداوند کیست؟ حضرت پاسخ داد: نافعترین مردم به مردم. معاملات و معاشرتهاى مسلمانان با تمام مردم جهان باید بر اساس انصاف باشد و انصاف، از درسهاى الهامى بارى تعالى است که خداوند با سرشت بشر آمیخته و همهى انسانها عمل منصفانه و عمل خلاف انصاف را درک مىکنند. عن على علیهالسلام قال: عامل سائر الناس بالانصاف و عامل المومنین بالایثار. على (ع) فرموده: رفتارت با همهى مردم جهان بر اساس انصاف باشد و با مومنین و برادران دینیت بر پایهى از خودگذشتگى و ایثار. بنابراین احتمال که مذکور افتاد، معناى جملهى اول دعاى امام سجاد (ع) موضوع بحث امروز چنین مىشود: و توجنى بالکفایه. بار الها! تاج کفایت و لیاقت را بر من بپوشان که بتوانم از راه بشر دوستى و خدمت به انسانها عموما، و با مواسات و ایثار به برادران ایمانى و دینى خصوصا، حمایت و حب تو را به خود جلب کنم و از این افتخار بسیار بزرگ و گرانقدر بهرهمند گردم. امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعاى موضوع بحث امروز، به پیشگاه الهى عرض مىکند: و سمنى حسن الولایه. بار الها! در کارى که از پى آن مىروم و به عهده مىگیرم، موجباتى را فراهم آور که در انجامش بخوبى قیام نمایم. راغب مىگوید: السوم اصله الذهاب فى ابتغاء الشىء فهو لفظ لمعنى مرکب من الذهاب و الابتغاء. معناى اصلى «سوم»، رفتن از پى چیزى و طلب کردن آن است، پس «سوم» یک لفظ است براى معناى مرکب: یکى رفتن، و آن دیگر طلب نمودن. کلمهى «ولایه» از نظر لغت، داراى معانى متعددى است و مناسبترین معنى در این عبارت امام (ع)، تمنى و تصدى امر است. مطلب این جملهى دعاى حضرت سجاد (ع) در باب حسن ولایت از امورى است که بیش و کم بسیارى از مردم به آن مبتلا هستند و باید از خداوند استمداد کنند تا بتوانند آن را به خوبى انجام نمایند و از موارد مهم تولى و تصدى که باید به درستى انجام پذیرد، مسئولیت تربیت فرزند است.
عن على بن الحسین علیهماالسلام: و اما حق ولدک فان تعلم انه منک و مضاف الیک فى عاجل الدنیا بخیره و شره و انک مسوول عما ولیته به من حسن الادب و الدلاله على ربه عز و جل و المعونه له على طاعته فاعمل فى امره عمل من یعلم انه مثاب على الاحسان الیه، معاقب على الاساءه الیه. امام سجاد (ع) فرموده: اما حق فرزندت به تو این است که بدانى او از توست و وابستهى به تو در خیر و شر دنیا، و مسئول ولایتى هستى که دربارهاش به تو اعطا گردیده، از حسن ادب و راهنماییش به خداوند و یارى او در طاعت بارى تعالى، پس عملت در تربیت وى، عمل کسى باشد که بداند در حسن تربیتش اجر دارد و در سوء تربیتش معاقب است.
ولایت تربیت فرزند عطیهى الهى و مسئولیتى است که خداوند به عهدهى مربیان گذارده است. اما در بعضى از مواقع، ولایت از ناحیهى مردم به والى اعطا مىگردد. اگر مردم ولایت امر خود را به شخصى واگذار کنند که در جامعه عالمتر از او وجود دارد، با این عمل ناروا
خویشتن را به انحطاط سوق داده و به پستى گرایش یافتهاند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ما ولت امه امرها رجلا و فیها اعلم منه الا لم یزل امرهم یذهب سفالا حتى یرجعوا الى ما ترکوه. رسول اکرم (ص) فرموده: هیچ امتى ولایت امر خود را به مردى برگذار نکرده است با آنکه عالمتر از او در امت وجود داشته، مگر آنکه کار آنان، همواره به پستى کشیده مىشود تا زمانى که از خطاى خویش برگردند و انسان عالمتر را انتخاب نمایند.
تولى و تصدى امور مردم در هر یک از شئون اجتماعى، امرى است بسیار مهم و اگر کسى عهدهدار مسئولیتى شود و آن را به شایستگى و خوبى انجام دهد، از اجرهاى دنیوى و اخروى برخوردار مىگردد، و حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله ضمن یک روایت قسمتى از پاداشها را ذکر فرموده است: عن النبى صلى الله علیه و آله: من ولى شیئا من امور امتى فحسنت سریرته لهم رزقه الله تعالى الهیبه فى قلوبهم و من بسط کفه لهم بالمعروف رزق المحبه منهم و من کف عن اموالهم و فر الله عز و جل ماله و من اخذ للمظلوم من الظالم کان معى فى الجنه مصاحبا و من کثر عفوه مد فى عمره و من عم عدله نصر على عدوه.
رسول اکرم (ص) فرموده: کسى که ولایت و تصدى چیزى از امور امت مرا عهدهدار شود و ضمیرش نسبت به مردم پاک و منزه باشد، خداوند هیبتى از او در قلوب مردم قرار مىدهد و اگر دست خود را در کارهاى خوب نسبت به مردم بگشاید، محبوب جامعه مىشود و اگر به مال مردم دست نگشاید، خداوند مالش را زیاد مىکند و اگر حق مظلوم را از ظالم بگیرد، در بهشت مصاحب من خواهد بود. اگر عفو و گذشتش بسیار باشد، عمرش طولانى مىشود و اگر عدلش گسترده و عمومى باشد، بر دشمنش پیروز مىگردد.
خلاصه، حسن ولایت و خوب انجام دادن کارهایى که مسلمان به عهده مىگیرد، از تعالیم مهم اسلامى است و جملهى دوم دعاى امام سجاد (ع) موضوع بحث امروز، ناظر به همین مطلب است: و سمنى حسن الولایه. بار الها! کارى را که در طلبش مىروم و عهدهدار آن مىشوم، موفقم بدار که به خوبى انجام دهم.
اگر کسى سئوال کند این چه کارى است که امام معصوم با اراده و اختیار خود در طلب آن مىرود و تصدیش را به عهده مىگیرد و از خداوند درخواست مىنماید که آن را به خوبى انجام دهد، شاید بتوان گفت جملهى سوم دعاى مورد بحث امروز، پاسخ به این پرسش است: وهب لى صدق الهدایه. بار الها! مرا از موهبت راهنمایى صادقانهى مردم بهرهمند فرما.
هدایت و راهنمایى مردم، عالىترین خواستهى رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلام بود که در طلبش مىرفتند و با علاقهمندى تصدى آن را به عهده مىگرفتند و در راه نیل به آن مجاهده و کوشش بسیار مىکردند و همواره از پیشگاه بارى تعالى حسن انجامش را درخواست داشتند. دو کلمه در جملهى سوم دعاى امام (ع) آمده: یکى «صدق» است و آن دیگر «هدایت». الصدق بالکسر هو اخبار عن المخبر به على ما هو به مع العلم بانه کذلک. «صدق» عبارت است از خبر دادن به چیزى است بر وفق آنطور که هست با علم گوینده به مطابقت سخنش با واقع. فى اسماء الله تعالى «الهادى». هو الذى بصر عباده و عرفهم طریق معرفته حتى اقروا بربوبیته و هدى کل مخلوق الى ما لابد له منه فى بقائه و دوام وجوده. «هادى» از اسماء خداوند است. او کسى است که بندگانش را از بینش و بصیرت برخوردار ساخته و راه شناخت خود را به آنان معرفى فرموده و بر اثر آن به ربوبیتش اقرار نمودهاند. او کسى است که همهى آفریدههاى خویش را به چیزى که در بقا و دوام وجودشان ضرورى بوده، هدایت فرموده است. راست گفتن همانند وفاى به عهد و اداى امانت از جملهى الهامات الهى است که به قضاى حکیمانهى او با سرشت انسانها آمیخته شده و در ضمیرشان نهفته است، و این الهام همان است که روانشناسان امروز وجدان اخلاقیش مىنامند. بنابراین، کسى که بر وفق علم خود سخن مىگوید و آن را که مىداند به زبان مىآورد، راست مىگوید و آن کس که برخلاف دانستهى خود حرف مىزند، دروغ مىگوید. على (ع) در روایتى سخن راست و دروغ را بر معیار الهام الهى و درک وجدانى سنجیده و چنین فرموده است: الصدق مطابقه المنطق للوضع الالهى، و الکذب زوال المنطق للوضع الالهى. «راستى» سخن گفتن طبق وضعى است که خداوند با الهام فطرى در ضمیر انسانها قرار داده و دروغ، خارج شدن منطق از وضع الهى است.