تنزیل نور


ساعت 10:37 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق( 143)

 بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم صل على محمد و آله، و توجنى بالکفایه، و سمنى حسن الولایه، و هب لى صدق الهدایه.  حضرت زین‏العابدین علیه‏السلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» ابتدا از خداوند مى‏خواهد که بر حضرت محمد و آلش درود فرستد. آنگاه سه مطلب را از ذات اقدس الهى تمنا مى‏نماید. اول: بار الها! تاج کفایت را بر من بپوشان. دوم: در کارى که تصدى آن به عهده من است، موجباتى را فراهم آور تا در انجامش به خوبى قیام نمایم. سوم: بار الها! هدایت صادقانه را به من عطا فرما.  به خواست خداوند توانا، موضوع سخنرانى و بحث امروز، شرح و تفسیر این سه جمله است.  «سر» در بدن آدمى شریفترین و مهمترین عضو است، اگر کسى دو پاى خود را از دست بدهد، با وجود سر مى‏تواند زنده بماند، تعقل کند، سخن بگوید، ببیند و بشنود، و خلاصه، از حیات انسانى برخوردار باشد. اما با رفتن سر، حیات مى‏رود و زندگى پایان مى‏پذیرد. «صبر» به معناى وسیع خود که شامل خویشتندارى در معصیت، در  مصائب و بلایا، در نعمت و در تحمل مشقتهاى فرایض دینى است، نسبت به شان ایمان، مقامى بسیار رفیع دارد. اولیاى گرامى اسلام براى آنکه ارزش «صبر» را به پیروان خود بفهمانند، از این مثل بسیار ساده استفاده نموده‏اند. 

عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: الصبر من الایمان بمنزله الراس من الجسد فاذا ذهب الراس ذهب الجسد، کذلک اذا ذهب الصبر ذهب الایمان.  امام صادق (ع) فرموده: صبر در مورد ایمان به منزله‏ى سر است براى جسد، اگر سر برود، جسد رفته است، همچنین اگر صبر برود، ایمان رفته است.  اهالى کشورها از مرد و زن، هر لباسى را که دارند اگر معمولشان این باشد که سر را نیز بپوشانند، علاقه‏مندند بهترین پوشش را براى آن انتخاب نمایند. سلاطین در طول قرون و اعصار بهترین لباس را در بر و بهترین پوشش را بر سر داشتند، اما در مواقع خاصى که بر کرسى قدرت و سلطنت تکیه مى‏زدند، لباس بسیار عالى در بر مى‏نمودند و تاج بر سر مى‏گذاردند.  التیجان جمع تاج و هو ما یصاغ للملوک من الذهب و الجوهر.  «تیجان» جمع «تاج» است و آن چیزى بود که از طلا و جواهر براى سلاطین مى‏ساختند، تا در مواقع خاص بر سر بگذارند.  در روزگار گذشته، تاج به نظر مردم نشانه‏ى بزرگى و عظمت و علامت سلطه و قدرت تلقى مى‏شد و بشرى را تاجدار مى‏خواندند که در جامعه شاغل عالیترین و رفیعترین مقام مادى و ظاهرى بوده و بر مردم  حکومت و فرمانروایى داشته است. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز، از کلمه‏ى تاج استفاده نموده و از پیشگاه الهى درخواست دارد:  و توجنى بالکفایه.  بار الها! سرم را به تاج کفایت بپوشان.  قبل از آنکه معناى کفایت از نظر لغت توضیح داده شود، دو تفاوت اساسى بین «تاج» سلاطین و «تاج» مورد درخواست امام سجاد (ع) به عرض مى‏رسد. تاج سلاطین، نشانه‏ى قدرت مادى و زندگى بشرى است و تاج مورد درخواست امام سجاد (ع) ناظر به انسانیت و تعالى معنوى است، تاج سلاطین را از طلا و جواهر مى‏ساختند و تاج مورد درخواست امام سجاد (ع) از کرایم اخلاق و سجایاى حمیده به دست مى‏آید. راغب در معناى کفایت مى‏گوید:  الکفایه ما فیه بلوغ المراد فى الامر، قال: و کفى الله المومنین القتال، انا کفیناک المستهزئین.  «کفایه» چیزى است که در آن نیل به مقصود و دست یافتن به مراد نهفته است. سپس به دو آیه از قرآن شریف استشهاد مى‏نماید، در یک آیه فرموده است: خداوند امر قتال مومنین را کفایت مى‏فرماید، و در آیه‏ى دیگر فرموده: کسانى که تو را استهزاء مى‏کنند، کفایت امرشان با ماست.  علامه، سید على‏خان، مى‏گوید:  الکفایه الاستغناء من کفى الشى‏ء یکفى کفایه اذا حصل الاستغناء عن غیره.  «کفایه» به معناى «استغناء و بى‏نیازى» است و کفایت، زمانى گفته مى‏شود که بى‏نیازى از غیر تحقق یابد. 

مقصود از «تاج اکتفا و بى‏نیازى از غیر»، که مورد درخواست امام سجاد (ع) است، «غناى نفس و بى‏نیازى طبع» است، نه ثروت‏اندوزى و گردآورى مال.  عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لیس الغناء فى کثره العرض و انما الغناء من النفس.  رسول اکرم (ص) فرموده: غنى و بى‏نیازى در کثرت اموال و اعراض دنیوى نیست، بلکه غناى ارزشمند و شایسته‏ى انسان، بى‏نیازى نفس اوست.   آن کس که روحش قوى است و طبعى بى‏نیاز دارد، همواره در جامعه با سربلندى و عزت نفس زندگى مى‏کند و تاج پرافتخار قناعت را بر سر دارد و کمترین اعتنا به ثروت مالداران نمى‏نماید.  عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: من قنع بما رزقه الله فهو من اغنى الناس.  امام صادق (ع) فرمود: کسى که به رزق خداوند راضى است، او از غنى‏ترین مردم است.  برعکس، کسانى که دچار بیمارى حرص‏اند و به رزق خداداد قناعت نمى‏کنند، طبعى گدا و نیازمند دارند، هر قدر ثروتشان افزونتر شود، فقرشان آشکارتر مى‏گردد تا جایى که تملک همه‏ى دنیا آنها را سیر نمى‏کند. حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام به هشام فرمود:  یا هشام: ان کان یغنیک ما یکفیک فادنى ما فى الدنیا  یکفیک فان کان لا یغنیک ما یکفیک فلیس شى‏ء من الدنیا یکفیک.  اى هشام! اگر آنچه براى تو کافى است بى‏نیازت مى‏نماید، کمترین متاع دنیا براى تو کافى است و اگر آنچه مایه‏ى بى‏نیازى توست کفایتت نمى‏کند، پس هیچ چیز دنیا براى تو کافى نخواهد بود.  معناى دیگر کفایت که در دعاى امام سجاد (ع) آمده، «لیاقت و شایستگى انجام امرى است که شخص عهده‏دار آن مى‏گردد» و این معنى علاوه بر آنکه از لغت استفاده مى‏شود، در پاره‏اى از روایات، کلمه‏ى کفایت به همان معنى به کار رفته است. به شرحى که قبلا ذکر شد، راغب گفته:  الکفایه ما فیه بلوغ المراد فى الامر.  «کفایه» آن چیزى است که رسیدن به مقصود در آن وجود دارد.  سپس به دو آیه از قرآن شریف استشهاد نموده بود. هر کس بخواهد در جامعه مسئولیت کارى را بپذیرد، باید حتما داراى شایستگى و صلاحیت علمى و عملى باشد تا بتواند به خوبى از عهده برآید و انجام آن موجب سربلندى و افتخارش گردد. و اگر شایستگى نداشته باشد، طولى نمى‏کشد که او را طرد مى‏کنند و باید سرافکنده از مسئولیتى که به عهده گرفته بود، کنار برود.  عن على علیه‏السلام قال: من رفع بلا کفایه وضع بلا جنایه.  على (ع) فرموده: کسى که بدون صلاحیت و کفایت در جامعه رفعت و مقام به دست آورد، بدون آنکه مرتکب خیانت و  جنایتى شده باشد، ساقط مى‏گردد. 

و عنه علیه‏السلام: من احسن الکفایه استحق الولایه.  و نیز فرموده است: انسانى که از کفایت و شایستگى خوب برخوردار است، استحقاق فرمانروایى دارد.  یکى از تمایلات عالى انسانى که اعمال و به کار بستن آن موجب محبوبیت در پیشگاه الهى است، دگردوستى و مهر به همه‏ى انسانهاست و این مطلب در خلال بعضى از روایات رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام توصیه شده است.  عن النبى صلى الله علیه و آله: الخلق عیال الله، فاحب الخلق الى الله من نفع عیال الله و ادخل على اهل‏بیت سرورا.  رسول اکرم (ص) فرمود: مردم رزق خواران خدا هستند و بهترین خلق نزد بارى تعالى کسى است که به رزق خواران خداوند نفعى برساند و دل آنان را شاد و مسرور نماید.  عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: سئل رسول‏الله صلى الله علیه و آله، من احب الناس الى الله؟ قال: انفع الناس للناس.  امام صادق (ع) فرمود: از پیمبر گرامى (ص) سئوال شد: محبوبترین مردم نزد خداوند کیست؟ حضرت پاسخ داد: نافعترین مردم به مردم.  معاملات و معاشرتهاى مسلمانان با تمام مردم جهان باید بر اساس انصاف باشد و انصاف، از درسهاى الهامى بارى تعالى است که خداوند با سرشت بشر آمیخته و همه‏ى انسانها عمل منصفانه و عمل خلاف انصاف را درک مى‏کنند.  عن على علیه‏السلام قال: عامل سائر الناس بالانصاف و عامل المومنین بالایثار.  على (ع) فرموده: رفتارت با همه‏ى مردم جهان بر اساس انصاف باشد و با مومنین و برادران دینیت بر پایه‏ى از خودگذشتگى و ایثار.  بنابراین احتمال که مذکور افتاد، معناى جمله‏ى اول دعاى امام سجاد (ع) موضوع بحث امروز چنین مى‏شود:  و توجنى بالکفایه.  بار الها! تاج کفایت و لیاقت را بر من بپوشان که بتوانم از راه بشر دوستى و خدمت به انسانها عموما، و با مواسات و ایثار به برادران ایمانى و دینى خصوصا، حمایت و حب تو را به خود جلب کنم و از این افتخار بسیار بزرگ و گرانقدر بهره‏مند گردم.  امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعاى موضوع بحث امروز، به پیشگاه الهى عرض مى‏کند:  و سمنى حسن الولایه.  بار الها! در کارى که از پى آن مى‏روم و به عهده مى‏گیرم، موجباتى را فراهم آور که در انجامش بخوبى قیام نمایم. راغب مى‏گوید:  السوم اصله الذهاب فى ابتغاء الشى‏ء فهو لفظ لمعنى مرکب من الذهاب و الابتغاء.  معناى اصلى «سوم»، رفتن از پى چیزى و طلب کردن آن است، پس «سوم» یک لفظ است براى معناى مرکب: یکى رفتن، و آن دیگر طلب نمودن.  کلمه‏ى «ولایه» از نظر لغت، داراى معانى متعددى است و مناسبترین معنى در این عبارت امام (ع)، تمنى و تصدى امر است. مطلب این جمله‏ى دعاى حضرت سجاد (ع) در باب حسن ولایت از امورى است که بیش و کم بسیارى از مردم به آن مبتلا هستند و باید از خداوند استمداد کنند تا بتوانند آن را به خوبى انجام نمایند و از موارد مهم تولى و تصدى که باید به درستى انجام پذیرد، مسئولیت تربیت فرزند است. 

عن على بن الحسین علیهماالسلام: و اما حق ولدک فان تعلم انه منک و مضاف الیک فى عاجل الدنیا بخیره و شره و انک مسوول عما ولیته به من حسن الادب و الدلاله على ربه عز و جل و المعونه له على طاعته فاعمل فى امره عمل من یعلم انه مثاب على الاحسان الیه، معاقب على الاساءه الیه.  امام سجاد (ع) فرموده: اما حق فرزندت به تو این است که بدانى او از توست و وابسته‏ى به تو در خیر و شر دنیا، و مسئول ولایتى هستى که درباره‏اش به تو اعطا گردیده، از حسن ادب و راهنماییش به خداوند و یارى او در طاعت بارى تعالى، پس عملت در تربیت وى، عمل کسى باشد که بداند در حسن تربیتش اجر دارد و در سوء تربیتش معاقب است. 

ولایت تربیت فرزند عطیه‏ى الهى و مسئولیتى است که خداوند به عهده‏ى مربیان گذارده است. اما در بعضى از مواقع، ولایت از ناحیه‏ى مردم به والى اعطا مى‏گردد. اگر مردم ولایت امر خود را به شخصى واگذار کنند که در جامعه عالمتر از او وجود دارد، با این عمل ناروا 

خویشتن را به انحطاط سوق داده و به پستى گرایش یافته‏اند. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ما ولت امه امرها رجلا و فیها اعلم منه الا لم یزل امرهم یذهب سفالا حتى یرجعوا الى ما ترکوه.  رسول اکرم (ص) فرموده: هیچ امتى ولایت امر خود را به مردى برگذار نکرده است با آنکه عالمتر از او در امت وجود داشته، مگر آنکه کار آنان، همواره به پستى کشیده مى‏شود تا زمانى که از خطاى خویش برگردند و انسان عالمتر را انتخاب نمایند. 

تولى و تصدى امور مردم در هر یک از شئون اجتماعى، امرى است بسیار مهم و اگر کسى عهده‏دار مسئولیتى شود و آن را به شایستگى و خوبى انجام دهد، از اجرهاى دنیوى و اخروى برخوردار مى‏گردد، و حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله ضمن یک روایت قسمتى از پاداشها را ذکر فرموده است:  عن النبى صلى الله علیه و آله: من ولى شیئا من امور امتى فحسنت سریرته لهم رزقه الله تعالى الهیبه فى قلوبهم و من بسط کفه لهم بالمعروف رزق المحبه منهم و من کف عن اموالهم و فر الله عز و جل ماله و من اخذ للمظلوم من الظالم کان معى فى الجنه مصاحبا و من کثر عفوه مد فى عمره و من عم عدله نصر على عدوه. 

رسول اکرم (ص) فرموده: کسى که ولایت و تصدى چیزى از امور امت مرا عهده‏دار شود و ضمیرش نسبت به مردم پاک و منزه باشد، خداوند هیبتى از او در قلوب مردم قرار مى‏دهد و اگر دست خود را در  کارهاى خوب نسبت به مردم بگشاید، محبوب جامعه مى‏شود و اگر به مال مردم دست نگشاید، خداوند مالش را زیاد مى‏کند و اگر حق مظلوم را از ظالم بگیرد، در بهشت مصاحب من خواهد بود. اگر عفو و گذشتش بسیار باشد، عمرش طولانى مى‏شود و اگر عدلش گسترده و عمومى باشد، بر دشمنش پیروز مى‏گردد. 

خلاصه، حسن ولایت و خوب انجام دادن کارهایى که مسلمان به عهده مى‏گیرد، از تعالیم مهم اسلامى است و جمله‏ى دوم دعاى امام سجاد (ع) موضوع بحث امروز، ناظر به همین مطلب است:  و سمنى حسن الولایه.  بار الها! کارى را که در طلبش مى‏روم و عهده‏دار آن مى‏شوم، موفقم بدار که به خوبى انجام دهم. 

اگر کسى سئوال کند این چه کارى است که امام معصوم با اراده و اختیار خود در طلب آن مى‏رود و تصدیش را به عهده مى‏گیرد و از خداوند درخواست مى‏نماید که آن را به خوبى انجام دهد، شاید بتوان گفت جمله‏ى سوم دعاى مورد بحث امروز، پاسخ به این پرسش است:  وهب لى صدق الهدایه.  بار الها! مرا از موهبت راهنمایى صادقانه‏ى مردم بهره‏مند فرما. 

هدایت و راهنمایى مردم، عالى‏ترین خواسته‏ى رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام بود که در طلبش مى‏رفتند و با علاقه‏مندى تصدى آن را به عهده مى‏گرفتند و در راه نیل به آن مجاهده و کوشش بسیار مى‏کردند و همواره از پیشگاه بارى تعالى حسن انجامش را درخواست داشتند. دو کلمه در جمله‏ى سوم دعاى امام (ع) آمده: یکى «صدق» است و آن دیگر «هدایت».  الصدق بالکسر هو اخبار عن المخبر به على ما هو به مع العلم بانه  کذلک.  «صدق» عبارت است از خبر دادن به چیزى است بر وفق آنطور که هست با علم گوینده به مطابقت سخنش با واقع.  فى اسماء الله تعالى «الهادى». هو الذى بصر عباده و عرفهم طریق معرفته حتى اقروا بربوبیته و هدى کل مخلوق الى ما لابد له منه فى بقائه و دوام وجوده.  «هادى» از اسماء خداوند است. او کسى است که بندگانش را از بینش و بصیرت برخوردار ساخته و راه شناخت خود را به آنان معرفى فرموده و بر اثر آن به ربوبیتش اقرار نموده‏اند. او کسى است که همه‏ى آفریده‏هاى خویش را به چیزى که در بقا و دوام وجودشان ضرورى بوده، هدایت فرموده است.  راست گفتن همانند وفاى به عهد و اداى امانت از جمله‏ى الهامات الهى است که به قضاى حکیمانه‏ى او با سرشت انسانها آمیخته شده و در ضمیرشان نهفته است، و این الهام همان است که روانشناسان امروز وجدان اخلاقیش مى‏نامند. بنابراین، کسى که بر وفق علم خود سخن مى‏گوید و آن را که مى‏داند به زبان مى‏آورد، راست مى‏گوید و آن کس که برخلاف دانسته‏ى خود حرف مى‏زند، دروغ مى‏گوید. على (ع) در روایتى سخن راست و دروغ را بر معیار الهام الهى و درک وجدانى سنجیده و چنین فرموده است:  الصدق مطابقه المنطق للوضع الالهى، و الکذب زوال المنطق للوضع الالهى.  «راستى» سخن گفتن طبق وضعى است که خداوند با الهام  فطرى در ضمیر انسانها قرار داده و دروغ، خارج شدن منطق از وضع الهى است. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    59
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188056

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::