شرح دعای مکارم الاخلاق( 142)
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعاى مورد بحث امروز، عرض مىکند:
و اذا تشابهت الاعمال لازکاها.
بار الها! در زمینهى کارهایى که مشابه یکدیگرند، موفقم بدار تا پاکیزهترین و نافعترینش را انتخاب نمایم.
در این جمله، کلام امام (ع) ناظر به مطلق اعمال خوب و خیر است، خواه آن اعمال از گروه عبادات باشد یا تحصیل علم یا هر کار خوبى که به وسیلهى مال یا قلم و قدم انجام مىشود، از خدا مىخواهد در
این قبیل اعمال که در خوبى با یکدیگر مشابهند، موفقم بدار تا آن را که منزهتر و مایهى سعادت فزونتر است، برگزینم.
براى آنکه این جمله از دعاى امام (ع) روشن شود، مثالى را به عرض شنوندگان محترم مىرسانم: شخص متدین و عفیفى را در نظر بگیرید که تا اندازهاى از تمکن مالى برخوردار است. او به منظور سیر و گردش عازم سفر مىشود. روزى نزدیک روستایى مىرسد، مىبیند عدهاى از زنان و دختران و پسران، ظرفهاى آبى را بر سر گذارده و راه روستا را در پیش گرفتهاند، و عدهى دیگر ظرفهاى خالى را در دست دارند و در جهت مخالف حرکت مىکنند. مرد متدین وارد روستا مىشود، توقف مىکند، از ماشین بیرون مىآید، به کسانى که در آن حدود بودند نزدیک مىگردد و راجع به وضع ده سئوالاتى مىنماید و سرانجام متوجه مىشود که مردم این روستا در داخل ده نه آب مشروب دارند و نه درمانگاه، همه روزه بعضى از اعضاى هر خانواده باید به قدر یک کیلومتر راه برود و از چشمهاى که زیر کوه مىجوشد براى مصرف خانواده آب بردارد و اگر کسى مریض شود، باید به وسیلهى اتومبیل چند فرسخ او را ببرند تا به شهر برسد، نزد طبیب برود، دستور بگیرد، دوا تهیه نماید و برگردد. مسافر باایمان سخت متاثر مىشود، تصمیم مىگیرد خدمتى به اهل این روستا بنماید. اگر به قدر مصارف لولهکشى آب و ساختن درمانگاه و قرارداد بستن با پزشک تمکن مالى مىداشت، هر دو را انجام مىداد، اما او فقط به یکى از این دو کار قدرت دارد. با کسانى در داخل روستا و خارج روستا مشورت مىکند، بعضى مىگویند درمانگاه ساختن مفیدتر است و بعضى مىگویند لولهکشى آب بهتر. او در شرایط دعاى امام سجاد (ع) قرار مىگیرد:
و اذا تشابهت الاعمال لازکاها.
بار الها! در زمینهى کارهاى خوب و مشابه یکدیگر موفقم بدار تا آن را که منزهتر و مایهى سعادت بیشتر است انجام دهم.
دعا مىکند، از خداوند راهنمایى مىخواهد، سرانجام مصمم مىشود آب چشمه را به وسیلهى مهندس متخصص مهار کند، به طورى که چیزى از آن هدر نرود. تمام آب را با لوله به روستا آورد و به هر منزل، انشعابى داد و بر اثر این کار خیر، اولا نیروهایى که همه روزه براى تهیهى آب مصرف مىشد در مجارى تولید به کار افتاد و در رفاه و آسایش مردم اثر گذارد، ثانیا به واسطهى سالم شدن آب مشروب، قسمتى از بیماریهاى روستاییان کاهش یافت و به سلامت اهالى کمک قابل ملاحظه نمود.
این جمله از دعاى امام (ع) به ما مىآموزد موقعى که بین دو عمل خیر قرار مىگیریم و مىخواهیم یکى از آن دو را که برتر و بهتر است و بیش از آن دیگرى مرضى بارى تعالى است انجام دهیم، مىتوانیم دست دعا به پیشگاه الهى برداریم و از ذات اقدس او راهنمایى بخواهیم. ممکن است خداوند هدایت خود را بر دل ما الهام فرماید و بهترین آن دو را در قلب ما بیفکند و در نتیجه خدمت بزرگترى انجام شود و خیر بیشترى عاید گردد.
در جملهى سوم دعاى مورد بحث امروز، امام سجاد (ع) به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و اذا تناقضت الملل لارضاها.
بار الها! موقعى که ادیان و مذاهب دچار تناقص و تضاد مىشوند، موفقم بدار تا به راهى گرایش یابم که هر چه بیشتر مرضى تو باشد.
«المله» بالکسر الشریعه او الدین. قیل المله و الطریقه سواء و قد
تطلق على الباطل ک«الکفر مله واحده».
«مله» به معناى شریعت و دین است. بعضى گفتهاند معناى «مله» و «طریقه» یکى است، و گاهى کلمهى «مله» در مورد باطل نیز به کار برده مىشود، مثل اینکه مىگویند «کفر یک ملت است».
شرح و تفسیرهاى متعددى بر صحیفهى سجادیه نوشته شده، بعضى از آنها را که دیدهام در شرح این عبارت توضیحى نداده، فقط به ترجمهى لفظى قناعت نموده و از آن گذشتهاند، فقط علامه سید علىخان ذیل این جمله به مناسبت کلمهى «ارضیها» سئوالى را طرح نموده و پاسخى داده است که در اینجا نقل مىشود:
فان قلت افعل التفضیل انما یصح فى شیئین یشترکان فى معنى ثم یکون للمفضل فضل على الاخر فیه و کیف یتصور فى غیر هذه المله رضا الله تعالى حتى یستقیم هذا التفضیل. قلت لا شىء من الملل الا و فیه نوع مما یرضى الله تعالى او یرضاه الله تعالى کالاعتراف بالله سبحانه و مکارم الاداب و قوانین السیاسات الا ان بعض الخلل ابطل الکل فصح التفضیل و الله اعلم.
اگر بگویى «افعل التفضیل» در جایى صحیح است که دو چیز در معنى مشترک باشند ولى یکى از آن دو بر دیگرى برتر است، چگونه تصور مىشود که در غیر دین اسلام رضاى الهى باشد تا بگوییم رضاى او در اسلام برتر است. پاسخ مىگویم که هیچ یک از ادیان و ملل نیست مگر آنکه در آن چیزى از رضاى الهى هست یا چیزى که خداى را راضى مىکند در آن وجود دارد، مثل اعتراف به خداوند و آداب کریمه و قوانین سیاسى پسندیده و چون در آن ملل و ادیان خللى
راه یافته، تمام دین را ابطال نموده است، پس تفضیل و برترى صحیح است. در پایان مىگوید: خدا مىداند این پاسخ من با واقع منطبق است یا نه.
براى توضیح این جمله، احتمالى به نظر مىرسد که با ذکر دو مقدمه تقدیم شنوندگان محترم مىگردد.
اول: کلمهى «دین» در قرآن شریف به «دین حق» و «دین باطل» اطلاق شده است، و در سورهى «کافرون» پیمبر گرامى اسلام (ص) از طرف بارى تعالى ماموریت یافته به کسانى که غیر خدا را پرستش مىکنند، بفرماید:
لکم دینکم ولى دین.
دین شما براى شما و دین من براى من.
کلمهى «مله» نیز همانند کلمهى «دین» به طریق حق و به تمام طرق باطل اطلاق مىگردد.
الکفر مله واحده.
دوم: «مله» به معناى دین است، و گاهى کلمهى «مله» به کار مىرود و «اهل مله» اراده مىشود، بر اساس حذف مضاف، از قبیل: و اسال القریه، یعنى «اهل القریه».
در عللى که فضل بن شاذان از حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام شنیده راجع به جعل اولوالامر، سه علت ذکر شده و در علت دوم چنین فرموده است:
و منها انا لا نجد فرقه من الفرق و لا مله من الملل بقوا و عاشوا الا بقیم و رئیس و لما لابد لهم منه فى امر الدین و الدنیا فلم یجز فى
حکمه الحکیم ان یترک الخلق مما یعلم انه لا بد له منه و لا قوام لهم الا به فیقاتلون به عدوهم و یقسمون فیئهم و یقیم لهم جمعهم و جماعتهم و یمنع ظالمهم عن مظلومهم.
هیچ طایفهاى از طوایف و هیچ اهل دینى را از ادیان نمىیابیم که باقى مانده و زندگى کرده باشند، مگر آنکه سرپرست و رئیسى داشتهاند و همچنین براى ضروریات امر دین و دنیاى خویش از وجود فرمانروایى برخوردار بودهاند. با توجه به این اصل مسلم، جایز نیست در حکمت حکیم که خلق را بدون سرپرست ترک گوید با آنکه مىداند این امر براى آنان ضرورى است و بدون رئیس نمىتوانند بر پا باشند، با دشمنان مقاتله کنند، بیتالمال را بین خویشتن تقسیم نمایند، جمع و جماعتشان را بر پا دارد و مانع ستم ظالمشان به مظلومشان گردد.
ملاحظه مىکنید که حضرت رضا (ع) در آغاز سخن کلمهى «مله» را به کار برده، ولى در توضیح مطلب روشن مىشود که «اهل مله» و مردم متدین را اراده فرموده است، بنابراین شاید بتوان گفت که جملهى سوم دعاى امام سجاد (ع) نیز از این قبیل است.
و اذا تناقضت الملل لارضاها.
بار الها! در مواردى که پیروان ادیان و مذاهب دچار تناقض و تضاد مىشوند، من به راهى بروم که هر چه بیشتر مرضى تو باشد.
و این تناقض و تضاد بین پیروان مذاهب در عصر رسول اکرم (ص) و همچنین ائمهى معصومین علیهمالسلام مکرر روى داده و در اینجا به ذکر دو مورد اکتفا مىشود. در قرآن شریف آمده است:
انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک الله و لا
تکن للخائنین خصیما.
ما به حق قرآن را بر تو فروفرستادهایم، براى آنکه حکومتت بین مردم به گونهاى باشد که خداوند به تو ارائه نموده و به نفع خیانتکاران مدافع نباشى.
نزول این آیه به مناسبت واقعهاى بود که در عصر رسول اکرم (ص) روى داد و مفسرین این قضیه را با تفاوتهایى ذیل آیه در کتب تفسیر نقل نمودهاند و در اینجا خلاصهاى از آن ذکر مىشود، کسانى که مایلاند از جریان امر آگاهى بیشترى یابند، مىتوانند به کتب تفاسیر مراجعه نمایند.
بنىابیرق سه برادر بودند از منافقین به نام بشر و بشیر و مبشر، و کنیهى بشر، اباطعمه بود. او به ضرر اسلام و مسلمین شعر مىگفت و اصحاب رسول اکرم (ص) را هجو مىنمود و اشعار را مستند به اشخاص دیگر مىساخت. رفاعه بن زید، مسلمان محترمى بود. کیسهى آردى در منزل داشت که شمشیر و زره خود را در آن پنهان نموده بود. ابوطعمه به منزل او نقبى زد و آن کیسهى آرد را با محتویات آن ربود و به سرقت برد و آن را در منزل مردى یهودى که در همسایگى وى بود به امانت سپرد. نام یهودى، زید بن شعیر بود و چون کیسه در منزل او یافت شد، به سرقت متهم گردید. مرد یهودى حضور پیشواى اسلام (ص) شرفیاب شد و جریان امر را گفت. بنوابیرق حضور حضرت آمدند، صحبت کردند و خواستند که پیمبر اسلام (ص) به نام مسلمانى و مسلمانان از آنان دفاع نماید و جمعى از قوم بنىابیرق نیز حضور پیشواى اسلام (ص) آمدند و به نفع آنان شهادت دادند. خلاصه، تناقض و
تضاد بین دو ملت یهود و مسلمان شدت گرفت و جریان امر را بنىابیرق و بستگان مسلمانشان به گونهاى فراهم آوردند که زمینهى مجرمیت یهودى فراهم مىشد. خداوند، پیمبر اسلام (ص) را در ارائهى حق و حقیقت یارى فرمود و او را مخاطب ساخت:
و لا تجادل عن الذین یختانون انفسهم ان الله لایحب من کان خوانا اثیما.
اى پیمبر گرامى! به نفع کسانى که خائن به خود هستند جدل منما که خداوند، خیانتگران گناهکار را دوست ندارد.
قال ابنعباس فى معنى الایه: لاتجادل عن الذین یظلمون انفسهم بالخیانه و یرمون بالخیانه غیرهم، یرید به سارق الدرع، سرق الدرع و رمى بالسرقه الیهودى فصار خائنا بالسرقه و اثیما فى رمیه غیره بها.
ابنعباس در معناى آیه مىگوید: دفاع مکن از کسانى که مرتکب ستم مىشوند و به نفس خود خیانت مىکنند و سپس آن خیانت را به غیر خود مستند مىنمایند. از این جمله، سرقت زره اراده شده، زره را دزدیدهاند و به یهودى نسبت دادهاند. پس به سبب سرقتى که مرتکب شدهاند، خائناند و بر اثر استناد به دگران، گناهکارند.
على (ع) در نامهاى که به مردم مصر نوشته و توسط مالکاشتر فرستاده است، دربارهى اوضاع مسلمانان بعد از مرگ رسول اکرم (ص) فرموده:
فلما مضى علیهالسلام تنازع المسلمون الامر من بعده.
وقتى پیشواى اسلام از دنیا رفت، مسلمانان در امر جانشینى
بعد از آن حضرت به اختلاف و نزاع گراییدند، گروهى از دستور آن حضرت اطاعت نموده به قرآن و عترت متمسک شدند و عدهاى «حسبنا کتاب الله» گفتند و عترت را ترک نمودند. در این موقع تناقض و تضاد بین پیروان دین اسلام پدید آمد. زبان حال على (ع) به پیشگاه الهى همان جملهى سوم دعاى امام سجاد (ع) است:
و اذا تناقضت الملل لارضاها.
بار الها! زمانى که پیروان ادیان دچار تناقض و تضاد مىشوند، من به راهى بروم که هر چه بیشتر مرضى تو باشد.
در همان نامه، على (ع) به مردم مصر نوشته:
فامسکت یدى حتى رایت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الى محق دین محمد (ص).
از بیعت خوددارى نمودم تا وقتى که دیدم کسانى مىخواهند از فرصت سوء استفاده کنند، از دین حق برگردند، و موجبات هدم اسلام را فراهم آورند، از این رو تغییر روش دادم، زیرا اساس اسلام را در خطر مىدیدم.